زندگی انسانها در بستر دنیا شکل میگیرد و ناسوت عالم سکونت آدمی و فضای کردار اختیار اوست.
زندگی آدمی در ناسوت مجموعهای از باورها، درستیها، کجیها، غمها، شادیها، استرسها، عذاب وجدانها، تنیدگیها، بشارتها، بیداریها، خوابها، رؤیاها، ترسها، بیمها، آرزوها، امیدها، رنجها، مبارزات، پایداریها، دوستیها، دشمنیها، صفاها، صمیمتها، کینهها، بغضها، حسادتها، عشقها، خاطرخواهیها، دغدغهها، دلنگرانیها، موفقیتها و شکستهاست.
این آدمی است که در تمامی این صحنهها باید قهرمان حقطلبی باشد یا هدفی دیگر را برگزیند. دنیا بستری است که هویت ازلی آدمی را آشکار میسازد و کمال ابدی او را رقم میزند. ناسوت و ماجراهای گوناگون طبیعی آن همچون گذر شب و روز و فصول و ماجراهای ارادی آن بستر آرامش و گهواره کمال انسان است.
عمر آدمی و فرصت او در ناسوت با آن که بسیار کوتاه و گذراست، بدایت ازل و بلندی ابد را از همینجا باید نظاره نماید و خویشتن خویش را باز ستاند و دل در گرو باطل و تباهی ندهد و به صفا، روشنی، مهر، محبت و لطف به تمامی پدیدهها و به حقطلبی و قرب حق رو آورد و از پرخاش، طغیان، تندی، تیزی و باطل دست بردارد و در یک کلمه جهت خلقی و بشری خود را بریزد و فرو نهد و جهت قرب حق را بجوید و از تاریکیها دور شود و نظر بر نهایت و ابد داشته باشد؛ نه به امور گذرا.
دنیا ـ هرچه باشد ـ همیشه یکسان نمیماند و باید در سستی لحاظ قوت و در قوت، سستیها را لحاظ کرد. در شادیها ناشادیهای عمر را در نظر داشت و در غمبارگیها به شوق شادمانیهای عمر صبوری پیشه کند و دل خود را خوش و بانشاط بدارد. دنیای نهایتی از دمهای گوناگون است که هرگز لحظهای از آن ثابت و ماندنی نیست. لحظهای از پی لحظهای میگذرد و از سختیها یا راحتیها و خوبها یا بدهای آن لحظهها چیزی باقی نمیگذارد. شادی دنیا به این است که در هر صورت میگذرد و البته آدمی بار مسؤولیتهای خود را هر لحظه به منزلگاه وصول میرساند و هر دم از عمل و کار آن لحظه فارغ میگردد ولی برای همیشه و برای یک ابد میهمان کردهٔ خویش در آن لحظه میگردد. خوشا بر کسانی که با شادیها خوش و با غمها مقاوم هستند و شادی و غم خویش را با هالهای از دوستی، صفا و صداقت سرشار میسازند و با صبوری و شکیبایی، در پی وصول به دلخانهٔ مقصودِ حقیقی و معشوق ربوبی خود میباشند و نسبت به رنج دیگران و مردمان در بند، بیتفاوت نمیباشند.
در برابر دنیا، آخرت است که بلندیها و بزرگیهای غیر قابل قیاس و عظمت ابدی نسبت به دنیا دارد. آخرت در طول دنیا و نتیجهٔ اختیارهای دنیوی آدمی را در خود میپروراند. آخرت با آن که ابدی است، ثبات آن با تازگی همراه است. در آخرت، تکلیف نیست، ولی کمال، جلا، استجلا، ظهور و بروز حقیقی هست و چنین نیست که زندگی آخرتی زندگی تکراری و یکنواخت باشد و بهشت همانند تنبلخانه گردد. بهشت و دوزخ آخرت تمامی کردار آدمی را ابدی و جاودان میسازد و به چهرهٔ شؤون انسان ظهور و بروز حقایق ربوبی میدهد. آخرت باطن دنیای آدمی است که با قبض نفس ظاهر میگردد و همان آخرتی که در دنیا از مصادیق غیبت است در آن عالم ظاهر میگردد. قبض نفس آدمی به توسط فرشتهٔ مرگ؛ عزراییل و ایادی او انجام میشود. قبض نفس حیوانات نیز مانند نفس آدمی است و ایادی عزراییل جان آنان را میگیرند. تمامی نفوس در زمان قبض، تحت اقتدار حضرت عزراییل و قوای تحت امر او میباشند. آخرت با قبض نفس شروع میشود. حال و هوای آن عالم ویژگیهایی دارد که با حواس ظاهری چندان قابل لمس و درک نمیباشد و درک آن عوالم ربوبی را هوش و حواس دیگری لازم است و تنها به گزیده و مختصر بگویم که فقط به ادراک وصول کسانی میآید که در کمین دل مینشینند و سیر عوالم ربوبی دارند و پردهٔ جهل را از دیدهٔ تجرد و غیب دور داشتهاند. تنها اینان هستند که در همین دنیا میتوانند سیر آخرت کنند و چهرههای آن سویی را با دیدهای باز دریابند و تماشا کنند. کسانی که قدرت یافت غیب و درنوردیدن مرزهای مادّه و مادّی و کدورتهای ظلمانی آن را دارند. شایسته است آدمی نسبت به جایگاه اخروی خود که به بلندای یک ابد است به دقت بیندیشد و سرنوشت نهایی خود را با اقبال به دنیا و مادهگرایی تباه نسازد و توجه داشت هرچه بدن خود را تیمار کند، بدن وی وصف فنا دارد و این داشتههای نفسانی اوست که وصف ابد میپذیرد.
توجه شود که داشتههای نفسانی غیر از حالات نفسانی است. در فراز و نشیب زندگی گاهی سرور و زمانی غم، برههای گرفتار و دورهای آزادی و نعمت آمی را فرا میگیرد، زمانی چنان مشکلات بر او چیره میشود که جهان با تمامی وسعتی که دارد برای وی تنگ و ضیق مینماید و گاهی توسعهٔ امکانات دارد، روزی از تنهایی مینالد و وقتی دیگر از همهٔ آدمیان خسته و رهیده میشود، تمامی این حالات گذراست و در گذری حتمی قرار دارد و هیچ گونه بقا و ثباتی برای هیچ یک از این حالات نیست. عجیب این است که گذر یاد شده با آن که فعلی است مورد غفلت قرار میگیرد و چندان دلنگرانی نمیآورد، اما این حالات گذرا داشتههایی ابدی میآفریند و در پی تمامی این گذرها و گذرگاهها و کامها و ناکامیها و تلخها و شیرینها یک ابد میماند که سرنوشت و سعادت و شقاوت و پیروزی و شکست آدمی را تعیین میکند و چهرهای باقی به او میدهد که از هر فرد انسانی یک نوع میسازد. بقایی که حقیقت هویت آدمی است و هیچ انسانی این هویت باقی خود را هیچ گاه از دست نخواهد داد و آن را یا همیشه پیروز و یا همیشه شکستخورده و خوار قرار میدهد. مشکلات و ناهمواریهای دنیوی هر قدر که دشوار باشد، با صبر و شکیبایی و امداد و عنایت الهی میگذرد و آنچه میماند نحوهٔ مواجههٔ آدمی با رخدادها و حوادث ناسوتی و گرینشی است که به اراده و اختیار خود دارد و سعادتمند کسی است که در هر حادثهای جانب صفا و صداقت را بگیرد. عجیب این است که آدمی مشکلات گذرای دنیوی خود را معضل حس میکند و برای گذر آن که خود نیز گذراست چارهجویی دارد تا به سرعت گذر آن شتاب دهد، ولی مشکل ابد خویش را نمیپاید.
دنیا چهرهای گذرا دارد. این گذرایی زمان و حرکت سیال آن را پدید میآورد. گذرایی دنیا چهرهای گویا از ظهور و بروز هستی ثابت و استوار است که آن به آن تازه میشود و حیات نو میبخشد. هستی در ناسوت دو چهرهٔ ثابت واقعی و گذرای تدریجی دارد. چهرهای از آن زمان و حرکت است که ظرف تحقق آن جان پدیدهها و چهرهای دیگر که ثبات و بقای عینی دارد، ربوبیت دایمی را میطلبد. زمان و حرکت حیات را آن به آن نو میسازد و یأس و خمودی و ناامیدی را از پدیدههای ناسوتی دور میسازد و بدون هیچ تکراری تازگیها را میآفریند. حرکت ناسوتی حرارتی دارد که قافلهٔ زندگی بشری را بدون وقفه پیش میراند و پدیدهها را به تلاش و شور و شعور وا میدارد و به آنان حیات، حرکت، تلاش و استقامتی ماندگار میدهد که میتواند به عنوان تاریخ فراروی آیندگان قرار گیرد و سکوت و یأس و تحیر و اندوه و دودلی و خباثت و کاستی را از آنان میستاند و امید و خودباوری را به آنان هدیه میدهد. چنین افرادی محو حسن و نیکوییهای آفرینش و کشف تازگیهای آن میگردند و هر لحظه به سرمنزل مقصود نزدیکتر میشوند و زندگی برای آنان هدفمند و سراسر مبارزه و سرزندگی است؛ زیرا این معرفت روح قیام و حرارت را در کالبد آنان میدمد و معنویت و ایمان را برای آنان ملموس میسازد و از ضعف یا اضمحلال که آدمی را از میل و عشق به خود و نهایت خود باز میدارد و بشر را مأیوس و ناامید میگرداند و شکست و حرمان را تلقین میکند باز میدارد و مییابد بدون فرض جناب حضرت حق، هیچ تحقّقی سامان نمییابد و سراسر عالم پدیدهها فریاد شور و شعور و حضور معبود است و پدیدههای هستی با تمامی زبان وجود «شهد اللّه أنّه لا إله إلاّ هو» سر میدهد.
ویژگی نعمتهای دنیایی این است که وصف و دیدن آن لذیذتر و خوشایندتر از وصول به آن میباشد؛ به عکس نعمتهای اخروی که وصل به آن خوشایندتر از وصف آن است. شنیدن وصف لذتهای مادی یا دیدن زیباییهای آن انسان را مسحور میکند، ولی وصول و یافت آن لطفی ندارد و وصول به پدیدههای کمالی اخروی که در متن جامعهٔ حیاتی قرار گرفته است، انسان را مسرور و مسحور میکند و با شنیدن نمیشود از آن خبری گرفت و بر چگونگی آن آگاه شد. داراییها، ثروتها، شهرتها، قدرتها، بزرگیها و مظاهر ظاهری ناسوت، تا در مرحلهٔ نداری است خوشایند آدمی است، ولی دارایی آن دیگر مزهای ندارد و اگر نداری یا دارایی آدمی را به منفیگرایی و حسرت نداشته یا غرور بر داشته و مستی از آن وا دارد جز آن که آدمی را از حقیقت حق و از وجود مطلق دور میگرداند عایدی ندارد. دنیا چون شب تاریک است و آن که حسرت نداری میخورد یا بر داریی خود غرّه است نمیداند در این ظلمت، چه عجوزهٔ بد ریخت و تلخمزهای نیرو و وقت وی را هدر میدهد.
ما هرگاه از ناسوت سخن میگوییم عالمی است که عالم طبیعت، اجسام، جسمانیات، زمان، مکان و دیگر خصوصیات مادی را که به جهات گوناگون بر عالم ماده اطلاق میگردد در بر دارد. در برابر آن عالم لاهوت به معنای عالم امر و عالم غیب است که همان عالم ماورای طبیعت میباشد. البته، عالم غیب اعم از لاهوت است و لاهوت یکی از عوالم غیب میباشد. لاهوتیان، پدیدههای مجرد، عاقل و نوری هستند که منسوب به عالم غیب و امر میباشند. ارواح مجرد لاهوت تقسیم کلی یا جزیی ندارند؛ اگرچه میشود پدیدهای مجرد تعلق سماوی یا دیگر امور ناسوتی داشته باشد.