تعبیر خواب ، تعبير رؤيا ( قسمت دوم)

آگاهی از دانش فراست

برای تعبیر خواب، آگاهی بر علم «فراست» یا برداشت‌های فنی و دقیق از ظرایف آفرینش موجودات و اشیا امری ضروری است تا معبر بتواند به واسطه خصوصیات و حالت‌های مختلف جسمانی و روانی افراد، بر نوع تعبیر و غایت و ثمر آن خواب اطلاع و وقوف کامل پیدا کند.

مهم‌ترین منبع شناخت این علم، قرآن کریم می‌باشد؛ چنان که در علم تعبیر این گونه بود و برای اثبات اصل این علم و تحقق حقیقی آن می‌توان شواهد فراوانی از آیات قرآن کریم را فهرست نمود.

این علم با تمام جهات مختلف و ابعاد گسترده آن از زوایای روح آدمی حکایت می‌کند و در نفس واقع وجود دارد.

نیازمندی تعبیر به تاویل

دو دانش تاویل و تعبیر با هم رابطه‌ای تنگاتنگ دارد و این دو از هم بیگانه نمی‌باشد و تعبیر، خود نیازمند تاویل است و معبر باید صاحب تاویل و باطن‌یابی و ژرفاشناسی باشد.

تاویل، چهره باطن امر و یا چیزی است و موول، خود را از ظاهر به باطن و لبّ حقیقی چیزی همراه با یافت علت آن می‌رساند؛ همان گونه که خواب‌گزار در تعبیر از ظاهر رویا به حقیقت آن رجوع می‌کند و تفاوت در این دو اصطلاح به این اعتبار است که موضوع تاویل، رویت و موضوع تعبیر، رویاست.

تاویل و تعبیر از حقایق باطنی حکایت می‌کند و از این نظر با هم شباهت دارد، اما باید توجه داشت که تاویل بر تعبیر حکومت دارد که برای توضیح هرچه بیش‌تر، خلاصه‌ای از آن بیان خواهد شد.

هر یک از علم تاویل و تعبیر و مووّل و معبر نیازمند به شاخت وجود اشیا و امور می‌باشد و هستی‌شناسی را در سطح بالایی لازم دارد؛ چرا که تعبیر، تصرفات مثالی را همراه دارد و تاویل از هر نوع تصرفی برخوردار است.

پس تعبیر، گذشته از آن که اخص از تاویل می‌باشد، تنها منحصر به عوالم مثالی است و از گستردگی امور همچون تاویل برخوردار نیست.

معبر، عوالم مثالی را سیر می‌کند و حقایق محدودی را از طریق تمثلات وجودی می‌یابد و محسوس را به لباس تخیل در می‌نوردد و بازگو می‌نماید؛ در حالی که مووّل، گذشته از گستردگی موضوع تاویل و محدوده کاری، دارای اراده و قدرت اعمال نفوذی فراوان‌تری می‌باشد.

همان‌طور که رویت و به‌خصوص رویت امور باطنی و شهودی به مراتب گسترده‌تر از رویاست و از کارآیی بیش‌تری برخوردار است، تاویل نیز از گستردگی بسیار بیش‌تری نسبت به تعبیر برخوردار می‌باشد.

تاویل، تحقق باطن در ظرف ظاهر است و خیال و حس را با خود ندارد و از این نظر بر حواس شمول دارد؛ در حالی که تعبیر، عبور از حس به مثال است.

تعبیر نوعی از تاویل است، اما تاویل، تعبیر خاص نیست و مرتبه برتر و بالاتری از آن می‌باشد و از قدرت و همت بیش‌تری سرچشمه می‌گیرد.

   

عدم جواز تعبیر برخی رویاها

 حضرت یعقوب علم تعبیر را به عنوان عنوان عام آن که شان نبوت است دارا بودند و نه به عنوانی خاص و ویژه و شاهد این امر بیان آن حضرت در پاسخ به حضرت یوسف است که فرمود: «لا تقصص رویاک».

این موضوع در برخی از خواب‌ها از اصول کلی علم تعبیر به شمار می‌رود و برخی از خواب‌ها را نباید برای دیگران باز گفت تا اثر خاص خود را به هنگام خود داشته باشد.

حال در این ماجرا، حضرت یعقوب گذشته از آن که خواب را تعبیر نمی‌کند، خود از آن خواب، حوادث آینده را در نظر نمی‌آورد و این امر از برخورد آن حضرت با ماجرا در طول مدت انقطاع و جدایی به‌دست می‌آید.

حضرت یوسف در زمان خواب، بی‌بهره از تعبیر خاص بود و حتی در حد پدر از آن علم آگاهی نداشت وگرنه خواب خود را برای پدر نیز بازگو نمی‌کرد تا مورد نهی ارشادی و تجویز حکم کلی تعبیر پدر قرار نگیرد.

این حقیقت از این گفته حضرت یوسف به یعقوب بعد از رسیدن به وی به دست می‌آید که فرمود: «یا ابت، هذا تاویل رویای من قبل»؛ پدر جان، تعبیر خواب پیشینم این است که به عیان می‌بینید.

این بیان می‌رساند که حضرت یعقوب در گذشته خواب فرزند را تعبیر نکرده است وگرنه حضرت یوسف باید می‌فرمود: این تعبیری است که شما از خواب من داشتید.

 

خواب حاکم مصر 

 «وقال الملک: إنّی اری سبع بقرات سمان یاکلُهنَّ سبع عجاف، وسبع سُنبلات خُضر واخَر یابسات، یا ایها الملا، افتونی فی رویای إن کنتم للرویا تعبرون».

ـ حاکم مصر گفت: من هفت گاو چاق را دیدم که هفت گاو لاغر آن را می‌خوردند و هفت خوشه سبز را دیدم و خوشه‌های دیگر خشک بود. ای بزرگان، اگر علم تعبیر خواب می‌دانید و از خواب‌گزاران هستید، مرا به آن آگاه گردانید.

از برآیند مجموع آیاتی که از حاکم مصر سخن می‌گوید، چنین فهمیده می‌شود که شخص وی گذشته از آن که مردی کاردان و فهمیده بوده، نظر خیر و اصلاح امور را داشته است.

از تعبیر «إنّی اری» معلوم می‌شود که وی چنین خوابی را برای چندین بار دیده و بعد از آن که وی با خود در این رابطه بسیار اندیشیده و خواب را به‌درستی مورد دقت و کاوش قرار داده و نتیجه درست و کاملی به‌دست نیاورده، آن را با دیگران مطرح نموده است.

نوع خواب و مراحل متعدد این رویا با خصوصیات مختلفی که داشته است و چگونگی تعبیر آن، جای تحلیل و بررسی دارد که در مقام خود و در همین کتاب مورد بازیابی قرار خواهد گرفت و در شناخت رویا و استخراج قوانین تعبیر رویا می‌توان از آن بسیار بهره برد.

شایان ذکر است که در زمان‌های پیشین برای مردم و به‌خصوص اعیان و کارگزاران جامعه و شاهان، خواب و رویا و تعبیر آن از اهمیت بالایی برخوردار بوده است و آنان به خواب‌های خود بیش‌ترین اعتقاد را داشته‌اند.

گرچه واژه «ملا» همه سران و حاضران در محضر ملک را می‌گیرد؛ ولی به‌خوبی به‌دست می‌آید که مراد ملک از این عنوان همگانی و عمومی در سطح اعیان و سران، نظرخواهی از همگان نبوده؛ بلکه نظر بر اهل فن و خواب‌گزاران داشته که یا خود آن‌ها پای پیش نهند و از عهده تعبیر خواب برآیند و یا آن که اهل فنی را ارایه دهند، با آن که در میان حاضران مجلس ملک، مدعیان تعبیر وجود داشته است؛ زیرا حاضران در مجلس ملک ـ همچون مجلس دیگر شاهان و سلاطین ـ همه از اهل فن کشوری و لشکری و عالمان و اهل ذوق می‌باشند و بر وزان همان عرضه و تقاضای کلی هر کس بر آن بوده است تا مطاع خود را به بهترین بازار که همان قصر سلطانی بوده ارایه دهد و تا از عطایای سلطانی بهره برد و اندک است که فرد لایق و سالمی به مقتضای وظیفه و یا به تقیه خود را در چنین مجامعی حضور دهد و به‌طور کلی و نوعی، تمام حاضران در مجلس شاهی از اهل دنیا بوده و قماشی جز قماش دنیا نداشته‌اند و در آن بازار مطاعی جز مطاع دنیا به‌کار نمی‌گرفتند و به‌طور کلی این گونه افراد از سرامدان رشته خود بوده‌اند و در مجلس ملک نیز افرادی خواب‌گزار بوده است، اما به مقتضای طبع دنیاطلبی آنان و نداشتن صفای لازم نمی‌توانستند از افراد بسیار لایق و شایسته در فن خود باشند که ملک می‌گوید: «افتونی فی رویای إن کنتم للرویا تعبرون»؛ شما خواب گزاران که این همه ادعا دارید اگر به‌راستی لایق و کارآزموده‌اید، مرا آگاه کنید و خود را به سنجش بگذارید.این بیان می‌رساند ملک نسبت به آنان اعتقادی نداشته است؛ چنان‌چه گفته آنان خود بهترین دلیل بر بی‌کفایتی و جهالت تمامی آنان می‌باشد؛ چرا که آنان در پاسخ  حاکم مصر گفتند: «قالوا: اضغاث احلام، وما نحن بتاویل الاحلام بعالمین».

 

 اضغاث احلام

«اضغاث» جمع ضغث و به معنای دسته‌ای از ترکه‌های مختلط و انشعابی از یک امر است و احلام، جمع «حلم» به معنای خواب آشفته و پریشان است و الف و لام «الاحلام» برای عهد ذکری است و اشاره به خواب متعدد و مرکب جناب ملک دارد و معنای آن این گونه می‌شود که خواب‌های شما پریشان و درهم است و ارزش تعبیری ندارد، و از این جهت ما از خصوصیت آن بی‌اطلاع هستیم. معبران با این بیان بر آن بودند تا خیال ملک را از هر نوع اضطراب و تشویشی برهانند و کمال تبختر و تکبر علمی خود را نیز حفظ نمایند.

ابتدا باید این موضوع را بیان داشت که خواب‌های پریشان و درهم، اگرچه تعبیر ندارد و به جهت تعبیر در شان معبر نیست، این گونه خواب‌ها منبعی مهم برای روان‌شناسان در به‌دست آوردن ویژگی‌های روانی و پنهانی‌های باطنی یک فرد است که خود به صورت غالب آن را پنهان نگاه می‌دارد.

روان‌کاو حاذق می‌تواند با استفاده از پارامترهایی که این‌گونه خواب‌ها به او می‌دهد، بسیاری از امراض روانی و حتی جسمانی را مداوا نماید و به بسیاری از ناهمواری‌هایی که کشف آن از بیمار در بیداری وی ممکن نیست پی برد.

نکته بسیار مهمی که مربوط به علم تعبیر است و خواب‌گزار باید آن را بررسی کند این است که چه نوع خواب‌هایی را باید از خواب‌های پریشان دانست ومعیار علمی و فنی شناخت این گونه خواب‌ها چیست؟

در این‌جا معبران نالایق ملک، میان خواب گویا و آشفته خلط نموده بودند و نادانی خود را به عنوان آشفتگی خواب ملک جلوه دادند.

آن‌ها خواستند با تردستی خود را از جهالت و مَلک را از تشویش برهانند و به همین سبب با هم گفتند: این گونه خواب‌ها تاویل و تعبیر ندارد و اگر می‌داشت ما آن را می‌دانستیم. آنان برای حفظ موقعیت خود و دور ساختن حریم خود از هرگونه جهالت و نادانی به انکار حقایق روی آوردند و هرگز تواضع و فروتنی به خود راه ندادند و مصداق این مثل معروف شدند که: «هر جا آش است دسته‌ای فراشند» و «گداها در مسجد نساخته را می‌گیرند».

تا بوده چنین بوده و تا هست چنین هست که هر وقت و هرجا مرکزی پیدا شود، دسته‌های باطل و افراد خوش رقص و دنیادار اطراف آن را می‌گیرند و اگر آن مرکز باطل باشد، نباید امید به صلاح آن داشت و اگر حق باشد، این گونه افراد آن را یا تضعیف و مساله دار می‌کنند و یا در از بین بردن آن می‌کوشند و تفاخر و فضل‌فروشی خود را در تمام زمینه‌ها اعمال می‌دارند و در هر صحنه و ماجرایی قیافه‌ای حکیمانه به خود می‌گیرند و به ترفندی فریب‌کارانه گلیم خود را از آب بیرون می‌کشند.

این حکمی کلی در تمام ادوار تاریخ بوده که افراد لایق هر رشته‌ای همواره در حاشیه قرار می‌گرفته‌اند و اهل باطل و مدعیان دورغین با هزاران تزویر و تبلیغ آن عنوان و یا مقام را اشغال می‌نموده‌اند؛ چنان که شخصی چون یوسف به زندان می‌افتد و شکم‌بارگانی چنین، صاحبان تعبیر و تاویل شناخته می‌گردند؛ در حالی که خود را دارندگان علم اولین و آخرین می‌دانند.

همواره چنین بوده است که دغل‌بازان روزگار راه‌یافتگان بحق و شایستگان هر علم و فنی را با هزاران تزویر و خیانت از صحنه اجتماع بیرون می‌رانند.

در میان خواب‌گزاران پادشاه نیز کسی نبود که خواب شاه را دریابد و یا با اهل فن رابطه و آشنایی داشته باشد جز همان زندانی که با یوسف آشنایی داشت و این آشنایی نیز از برکت زندان و رنج و غم موقت خود داشت نه از سفره گرم و چرب سلطانی. وی گفت:

«وقال الذی نجا منها وادّکر بعد امَّهٍ انا اُنبّئکم بتاویله فَارسلون».

آن زندانی که اکنون به نزد ملک راه یافته بود، ناگاه دیروز خود و حال و هوای زندان و آن مرد حق و معبر توانا و چهره ملکوتی یوسف را که با حقیقت و صفای وی اندکی آشنایی پیدا کرده بود به یاد آورد.

او که آن مرد حق را دیده و از آن بهره‌مند گردیده بود از مقایسه معبران شاه با یوسف دانست که تمام آنان تنها داعیه تعبیر را دارند و دروغ می‌گویند و همه آن‌ها از اهل تزویر می‌باشند و از این رو با صدایی رسا در میان آن جمع به ملک گفت: «من معبری را می‌شناسم که شما را به تاویل این خواب راهنمایی می‌کند. ایشان خواست او را به‌سوی یوسف در زندان بفرستند و وی بی‌مقدمه تعبیر خواب ملک را از یوسف خواست و از وی با تعبیر «ایها الصدّیق» یاد کرد و با کمال اطمینان و ادب او را مورد خطاب قرار داد و ایشان نیز بی هر «لو» و «ان» و «اما» جواب را بیان می‌کند و جناب ملک نیز در مقابل این تعبیر کرنش می‌کند و شیفته او می‌گردد و او را می‌طلبد و می‌گوید: «ائتونی به»، و هنگامی که او را می‌بیند، دل در گرو مهرش می‌بندد؛ چرا که به‌طور طبیعی هر انسانی از زیبایی و کمال و خوبی صورت و سیرت لذت می‌برد و به آن تمایل دارد؛ زن باشد یا مرد، جوان باشد یا پیر و این امر فقط درک و وصول آن را لازم دارد و بس.

جمال و کمال یوسف و زیبایی صورت و سیرت او چیزی نیست که تنها زنان را شیفته خود سازد، بلکه عزیز و همه را به دنبال خود می‌کشاند و هر دل را به خود مبتلا می‌سازد؛ یکی به ظاهر وی دل می‌بندد و یکی به باطن و ممکن است کسی نیز به هر دو دل سپارد و مشتاق هر دو گردد.

ملک هرچه در یوسف خیره می‌شود و او را می‌سنجد، نه تنها در او زشتی و ناروایی نمی‌یابد؛ بلکه وی را صاحب پاکی، کمال و جمال می‌بیند و از این همه کمال شگفت زده می‌شود. از یک طرف یوسف را ملاحظه می‌کند و از سوی دیگر نسبت‌های ناروایی که به وی زده شد را به‌خاطر می‌آورد و متحیر می‌گردد: «فلمّا جاءه الرسول، قال: ارجع إلی ربّک، فاساله ما بال النسوه اللاتی قطعن ایدیهنّ»؛ ملک و عزیز یوسف را خواست و گفت زود او را نزد من بیاورید؛ چون فرستاده وی نزد یوسف آمد، یوسف به او گفت: باز گرد و از عزیز بپرس چه شد که زنان مصری همه دستان خود را بریدند.

ملک به استغفار و پوزش می‌نشیند و به این موضوع حساس می‌شود و مساله را دوباره پی می‌گیرد؛ اگرچه جناب یوسف با ترفندی خاص موضوع را با تشابهی بیانی به خدای خویش حواله داده و او را حاکم قرار می‌دهد و می‌فرماید: «إنّ ربّی بکیدهنّ علیم»؛ خداوند به مکر آنان و بی‌گناهی من آگاه است و خداوند نیز حضرتش را در می‌یابد و پاکی او تبرئه وی را ظاهر می‌سازد. تمام زن‌ها او را می‌ستایند و آراستگی او را با تعبیر «حاشَ للّه ما علمنا علیه من سوء» شهادت می‌دهند و زلیخا نیز برای بار دوم او را از گناه و عصیان به‌دور می‌دارد و امید به انحراف کشیدن وی را از دل بیرون می‌کند و از او مایوس می‌گردد و تسلیم حق می‌شود و از پاکی یوسف یاد می‌نماید و می‌گوید: «الآن حصحص الحقّ، انا راودته عن نفسه، وانَّه لمن الصادقین»؛ حق همان است که او می‌گوید و وی حق را آشکارا می‌پذیرد و می‌گوید: من بودم که چنین می‌خواستم و او را گرفتار و بدنام نمودم وگرنه او در زمره پاکان است. حضرت یوسف در این‌جا نیز کمال معرفت و توحید خود را نشان می‌دهد و به خدا پناه می‌برد و تمام پاکی را از حق می‌داند و از زلیخا می‌گذرد و او را مورد عتاب و سرزنش قرار نمی‌دهد که این روش، بهترین شیوه تربیتی در برخورد با چنین مسایل حساس عرضی و آبرویی و اجتماعی است و این‌جاست که ملک به عشق یوسف گرفتار می‌آید و محبت یوسف را در دل خود می‌یابد و خود را به یوسف وابسته و محتاج او می‌بیند، به‌طوری که ایشان را برای خود بر می‌گزیند. قرآن کریم از دل‌بستگی عزیز به یوسف چنین یاد می‌کند: «وقال الملک: ائتونی به، استخلصه لنفسی، فلمّا کلَّمه قال إنَّک الیوم لدینا مکین امین»؛ ملک محبت خود را چنین به جناب یوسف آشکار می‌سازد و می‌گوید: من او را برای خود برگزیدم و خطاب به وی گوید: یوسف، تو امروز در نزد ما گذشته از آن که قدرتمندی، مورد اطمینان نیز می‌باشی.

 

چیستی رویا

یکی از حقایق وجود انسانی و مواهب الهی که مورد غفلت و ناشناختگی قرار گرفته رویا و دیدن خواب است و چنین استعدادی کمالی بلند از کمالات فعلی آدمی است.

رویا در خواب است که شکل می‌گیرد و همگان به‌طور مختلف چیزهایی می‌بینند که از آن به اموری پی می‌برند.

همان‌طور که چیستی خواب امری مهم در علم و فلسفه طبیعی است و برای حیات ناسوتی انسان نقش عمده و اساسی دارد، رویا نیز از پیچیدگی خاصی برخوردار است و مباحث و مسایل علمی و فلسفی مختلفی را طلب می‌کند. کسی نمی‌تواند به‌طور کلی منکر اصل رویا و خواب دیدن شود، همان‌طور که نمی‌شود منکر اصل خواب شد و بسیار مشکل است کسی ادعا کند: من هرگز خواب ندیده‌ام.

هنگامی که انسان در بستر خود خوابیده است، او در خواب خود را می‌بیند که سیر می‌کند، حرف می‌زند، درگیر می‌شود، می‌کشد یا کشته می‌شود و هر جا برده می‌شود و با هر کسی سخن می‌گوید؛ بدون آن که تن و جسم وی احساس و حرکت در این جهت داشته باشد. روح و عقل آدمی نیز چنین ویژگی ندارد و قابلیت قالب زدن را نمی‌پذیرد. پس کیست و چیست که چنین صورت‌هایی را نقش می‌زند و آدمی را سرگرم و مشغول می‌دارد و باید گفت این امر چیزی نیست جز سیر در عوامل مثالی رویایی یا خیال. قوه خیال آدمی است که صورت و نقش می‌زند و معنا و مفهوم را به صورت می‌کشد و نقاش جان آدمی است که معنا و معنویت را به صورت می‌آورد و حتی حقیقت را نیز صورت می‌دهد و تمامی حقایق معنوی و تجردی را برای نفس ترسیم می‌کند.

برخی از حقایق و امور و اشیا وجود دارد که انسان نسبت به اصل وجود آن یقین دارد و در این رابطه شکی به خود راه نمی‌دهد و هستی آن را تصدیق می‌کند؛ ولی از چیستی و چگونگی آن اطلاع چندانی ندارد و فقط می‌داند که هست. از طرف دیگر، آدمی از برخی از امور تصور خوبی در ذهن دارد؛ ولی اصل وجود آن برای وی ثابت نیست و برای او علم و باوری نسبت به آنچه در ذهن تصور می‌کند ندارد.

«رویا» و «خواب دیدن» از زمره قسم نخست است که انسان هرگز نسبت به اصل آن شکی به خود راه نمی‌دهد. رویا حقیقتی است که قابل انکار نمی‌باشد؛ اما در چگونگی وجود آن علم در حیرت است و نظریه ثابتی در این زمینه ارایه نداده است.

به‌راستی اگر خواب دیدن امری عمومی و فراگیر نبود و از این حقیقت معنوی بی‌بهره بود، چگونه می‌شد برای وی ثابت نمود که چنین حالاتی برای آدمی پیش می‌آید و در خواب می‌توان دید و سیر و سلوک داشت.

اگر انسان رویایی را مشاهده نمی‌کرد، مشکل می‌توانست به چنین عوالمی باور پیدا کند و حتی می‌توان گفت: بسیاری از مردم هرگز چنین عالمی را باور نمی‌کردند و به‌طور کلی آن را نفی می‌کردند.

این امر می‌تواند زمینه پذیرش عوالم غیبی باشد و دست‌کم زمینه‌ای باشد برای آن که کسی وجود عوالم غیبی را به طور کلی و به صرف ندیدن وی منکر نشود.

انسان آگاه و فهمیده باید با خود این گونه باشد که بگوید: هرچه که ندیدم نباید انکار کنم، همان‌طور که هرچه را که شنیده‌ام نباید بپذیرم. به همان صورت که تصدیق بدون تصور علم به شمار نمی‌رود و جهل و نادانی است، انکار بدون تصور نیز جهل و نادانی است و در این زمینه باید مبادی و مقدمات هر یک از عقاید و افکار و نتایج آن و لوازم آن نتیجه را مورد بررسی و دقت قرار داد و تصورات و تصدیقات مختلف امور را باز یابد و آن را درگیر خیالات نفسانی و عقاید از پیش ساخته نسازد و نسبت به اندیشه‌های خود اساس را بر حضور و یقین و یا دست‌کم بر باور گذارد و بس.

به‌طور خلاصه برآیند بحث حاضر این است که رویا وجود برزخی دارد. همان گونه که انسان در خود صورتی را متمثل می‌سازد و رویایی می‌بیند در بیداری نیز می‌توان فاعل ایجاد صورت شد همان گونه که در ذهن، صورت اشیا را مشاهده می‌کند، در خارج از ذهن فرد صاحب قوت می‌تواند به اقتدار نفسانی چنین کاری را انجام دهد؛ اگرچه هیچ یک از این دو قسم را رویا نمی‌گویند و صورت ذهنی و خارجی بودن آن به مثال متصل و منفصل باز می‌گردد.

برای درک چیستی رویا باید برخی از پیش‌فرض‌های هستی‌شناسی را در نظر داشت که از آن جمله قواعد فلسفی زیر است.

عوالم سه‌گانه و ارتباط آن با رویا

عوالم مختلف هستی با همه گستردگی و شمولی که دارد به سه عالم مادی، برزخی و تجردی تقسیم می‌گردد.

موجودات عالم ماده و عوالم مادی دارای رنگ و روی و شکل می‌باشند و از بو و رایحه برخوردارند و ثقل و وزن و دیگر آثار و عوارض خاص خود را دارند.

عالم مادی مرتبه نازل عوالم وجود و فروترین آن به شمار می‌رود.

عوالم تجردی هیچ یک از آثار و عوارض عالم ماده را ندارد و از شکل، رنگ، بو، ثقل و وزن به‌دور است و هیچ گونه حالت و کمیتی نمی‌پذیرد و واقعیتی است که با مفاهیم ذهنی ما به چنگ نمی‌آید و در واقع، عالم تجرد، مفارق وجود و وجود مفارق است؛ یعنی از عناوین و مفاهمیی که ما می‌شناسیم به تمام معنا برکنار است؛ با آن که حقیقت خود را دارد و از آثار واقعی و خصوصیات تجردی خود برخوردار است.

عوالم تجردی بسیار است و از عالم نفوس و مراتب آن تا عقول و مبادی عالی و تا مبدء تمام فیوضات عالم و سرچشمه تمامی موجودات را در بر می‌گیرد.

عوالم تجردی در برابر عوالم مادی است و همان‌طور که عوالم مادی فروترین مراحل وجودی را داراست تا جایی که هیولا و ماده اولی که اصل قابلیت می‌باشد، پایین‌ترین مرتبه هستی به شمار می‌آید، عوالم تجردی از عالی‌ترین مراحل وجودی برخوردار است و در راس هستی و مبادی و اسباب و علل عوالم پایین‌تر از خود قرار می‌گیرد؛ اگرچه هر یک از موجودات عالم تجردی دارای مبادی فراوان می‌باشد و خود برای دیگر مراتب تجردی، از مبادی قرار می‌گیرد تا جایی که به عالی‌ترین مقام وجودی می‌رسد و از آن پس، حضرت حق تعالی و جناب وجود مطلق است که برای آن‌حضرت‌دیگر حیث و قید و حد و مرزی قابل تصور نیست و مرز آن حضرت بی‌مرزی است.

در مقابله و مقایسه‌ای ذهنی باید گفت: حق در بلندای هستی تا تعینات ربوبی اسما و صفات ذاتی و فعلی حضرت حق و دیگر عوالم وجودی گوناگون در تیررس است تا نهایت که هیولای اولی است و همان‌طور که هیولای اولی پایین‌ترین مرز هستی در ظرف ظهورات عوالم تجردی در مرتبه عالی کمالات است و بر فراز تمامی ظهورات اسما و صفات الهی است. حضرت حق تعالی با عینیت صفات، برترین هستی، بلکه آن حضرت است که تنها هستی می‌باشد و از آن مقام جز مفهوم در ذهن نیست و صاحبان سلوک قرب آن را خواهان می‌باشند. همان‌طور که حق مبدء تمام کمالات است و هرچه هست از اوست، تمامیت همه کمالات نیز او می‌باشد و در نهایت تعینات؛ هیولا نیز قابلیت تمام کمالات ناسوتی را داراست و هرچه در آن ظهور یابد، از او آشکار گشته است و هیولا نیز خود بروزی از ظهور فعلی حضرت حق تعالی می‌باشد.

در میان دو عالم کاملا متفاوت هیولا و عقل، عالم برزخ قرار دارد. صورت‌های این عالم، ماده و ثقل و سنگینی ندارد؛ ولی آثار مادی در آن دیده می‌شود و بنابر این نه مادی محض است و نه مجرد صرف و نه از اوصاف عالم ناسوتی بی‌بهره است و به‌طور کلی هم وجود تجردی دارد وهم می‌تواند آثار ناسوتی فراوانی را از خود آشکار سازد.

عالم ماده، دارای ثقل، سنگینی و ماده است و عوالم برزخی تنها ثقل و ماده را ندارد؛ ولی شکل و صورت را در خود دارد؛ به خلاف عوالم تجردی که هیچ یک از آثار ماده و ماده را ندارد و تنها ظهور بی‌ذات را داراست و حد و مرز خلقی آن همان تعین است و این وصف در تمام مبادی عالی به مراتب باقی می‌باشد تا این که به حضرت حق می‌رسد و آن حضرت بی‌قد و قامت، تمام قامت و بی‌تغابن، قیامت است. حد و مرز وجودش وجود است و تنها وجود اوست که حامی ظهور هر چیز است و هویت حق تعالی نیز از بی‌حدی آن حضرت حکایت می‌کند. حق تعالی از هر نقص، امکان، استعداد و حیثیتی به‌دور است و بدون هر استعدادی موجب فعلیت هر استعداد است و تمام فعلیت‌ها ظهور و بروزی از وجود اسما و صفات اوست.

با آن که عوالم تجردی و عقول بی‌حد و مرز نیست، حدود وجودی آن، ظلمت و کدورت‌های عوالم مادی و برزخی را ندارد؛ هرچند نگارنده منکر ماهیت این موجودات تجردی و اصل ماهیت است، دوری از خصوصیات مادی، غیر از نداشتن حد است و تمام موجودات، وجودشان خود حدشان است و تنها حق تعالی است که در شخصیت وجودی حضرتش حد و مرزی قرار نگرفته است.

پس می‌توان به‌طور کلی تمام هستی را از کمال تا نقص و از وجود تا ظهور و از فعلیت تا استعداد در سه عالم یاد شده گنجاند و برای هر یک آثاری را نشان داد و ناسوت و برزخ و مثال و مبادی عالی و عقول تا حق تعالی را از هستی جدا ندید و در دیدی برتر، آن را دو وجود ندید، با آن که هر یک از موجودات ویژگی‌های خود را دارند و تنها حضرت حق است که وجود است و سراسر هستی ظهورات آن حضرت است.

  

خواب و عوالم برزخی

این سه عالم کلی، هر یک مراتب و مراحل و مقامات و حالاتی دارد که توضیح آن در این مقام لازم نیست و بحث از عوالم تجردی است که با رویا مرتبط است.

عالم برزخ، مراتب و مراحل گوناگونی دارد و مقامات را تحت این نام و عنوان می‌شناسیم.

عوالم مثالی بر دو قسم متصل و منفصل است و عالم برزخ منفصل خود یا برزخی نزولی است و برزخی صعودی.

مثال منفصل، عالمی را گویند که از دنیای فعلی و ناسوتی ما جداست. مثال منفصل نزولی، عالم ذر و دیگر عوالم مثالی پیش از دنیاست که تمام موجودات ناسوتی پیش از وجود ناسوتی و دنیوی خود آن را دیده و از آن به دنیا رسیده‌اند و مثال منفصل صعودی، عالمی است که بعد از دنیا و پیش از آخرت قرار دارد و موجودات ناسوتی برای رسیدن به عوالم اخروی، عوالم برزخی را دنبال می‌کنند و از آن عبور می‌نمایند.

برای اثبات و ارایه تحقیقی عوالم برزخی نزولی و صعودی، دلایل عقلی و مدارک شرعی فراوانی وجود دارد که در مقام اثبات آن نیستیم، به‌خصوص نسبت به عوالم برزخی صعودی که مدارک شرعی گسترده‌ای در دست است.

در مقابل عالم مثال منفصل نزولی و صعودی، عالمی به نام عالم مثال متصل وجود دارد که با ماست و با وجود مثالی در ما جلوه‌گری می‌کند و مثالش در عین پیچیده بودن با ناسوت، رهای از آن می‌باشد. بی‌ما و با ماست و ما را همیشه به خود مشغول و مشتاق می‌سازد. مثال متصل خود بر دو بخش است: یکی مثال متصلی که در خواب و به هنگام انصراف قهری از حواس مشاهده می‌شود و «رویا» نام گرفته است و دیگری را باید در بیداری یافت که این نیز در واقع بر دو قسم است: اگر صورتی را در بیداری به ذهن خود زنده سازد و در ذهن صورتی را محقق سازد، خیال متصلی است که تنها صورت ذهنی دارد و امکان تحقق آن برای همه افراد می‌باشد و دیگر آن که بتوان صورتی را با قدرت و قوت اراده در خارج محقق ساخت. این قدرت تنها در افراد محدودی که از همت بالایی برخوردارند دیده می‌شود و دیگر کسی را توان تحقق آن نیست؛ زیرا با حاکمیت حواس ظاهری و با وجود اشتغال مادی، توان بروز صورت خیالی در خارج ممکن است و اقتدار بر آن در انحصار نفس قوی و اراده محکم است.

  

رویا، بخشی از خیال متصل

از تمامی این اقسام و به‌طور کلی از عوالم وجودی می‌توان به دست آورد که رویا و خواب دیدن تنها بخشی از عوالم مثالی آن هم قسم متصل آن می‌باشد که در پوششی از بدن و به‌دور از تن و اندیشه صوری سیر می‌کند و ما را سرگرم می‌سازد.

با این توضیح، روشن شد که رویا و عوالم آن وجودی مثالی و برزخی دارد و از شکل و شمایل و آثار مادی برخوردار است، بدون آن که ثقل و ماده‌ای داشته باشد و با آن که وجود رویا مجرد تمام نیست، از اوصاف تجرد بی‌بهره نمی‌باشد و چهره‌هایی روشن از حقایق تجردی را در خود ظاهر می‌سازد و با صورت ذهنی حقایق معنوی را ارایه می‌دهد و ما را به‌سوی آن می‌کشاند.

مراتب وجود آدمی را نیز می‌توان دارای سه چهره دانست و آن عبارت است از بدن، نفس و روح که هر یک کارویژه خود را انجام می‌دهد. بدن همان قوای مادی و اعضا و جوارح آدمی است و نفس یا قالب مثالی، همان عالم مثال متصل برزخی می‌باشد و روح، نفس مجرد و معنوی آدمی است که از تمامی جهات مادی به‌دور است؛ با این تفاوت که نفس در عملکردهای خود به ماده و حواس نیاز دارد و قوای بدن همه از کارگزاران و قوای آن به شمار می‌آیند و عقل ـ که همان اندیشه است ـ کارهای خود را بدون دخالت ماده انجام می‌دهد؛ اگرچه عقل با نفس و تمام قوای مختلف آدمی ارتباط کلی دارد، و مقام عالی انسانی در گروی عقل وی می‌باشد و عقل بر تمام منطقه نفوذ بشری حکومت دارد، عقل ماده و آثار آن را ندارد.

تمام اقتدار نفس و عقل و قوای آن دو حقیقتی است که در محدوده و مراتب خود شوون مختلفی می‌یابد و به اقتضای مقامات ظهوری، نام‌ها و عناوین مختلفی به خود می‌گیرد و با آن که حقیقتی گسترده می‌باشد، کارکرد همه این مفاهیم را بر عهده دارد که در این مقام تبیین مقامات برزخی نفس و وجودات صوری و مثالی آن به رویا مرتبط می‌باشد.

 

 اسباب رویا

عوالم و موجبات رویا و خواب‌های گوناگون چیست و چه اسباب و عللی علت بروز و ظهور رویا در خواب می‌شود و اصولاً آیا رویا می‌تواند عاملی نداشته باشد و اگر نمی‌شود آیا این عوالم تمام مادی است یا این گونه نیست و می‌تواند موجبات تجردی نیز در تحقق آن نقش داشته باشد و تمامی علل و اسباب معنوی و مادی در نوع خود نسبت به تحقق رویا نقش‌آفرین است؟

در پاسخ به این پرسش‌ها، باید جهات مختلفی از آن را مورد بحث قرار داد و نسبت به آن بررسی و تحقیق نمود. ابتدا باید گفت: از آن‌جا که رویا و خواب‌هایی که دیده می‌شود، همچون دیگر پدیده‌های مختلف مادی و مجرد، هرگز نمی‌تواند بدون سبب و علت باشد و همان‌طور که خوابیدن علت دارد و بدون حصول موجبات آن هرگز خوابی تحقق نمی‌پذیرد، رویا و خواب دیدن نیز علل و اسبابی دارد و هرگز ممکن نیست که کسی بدون علل و اسباب گوناگون آن رویایی را ببیند.

عوامل و اسباب این پدیده شگرف درون آدمی را نمی‌توان در امری خاص، محدود و منحصر دانست و همان گونه که عوامل و علل مادی می‌تواند در تحقق آن نقش داشته باشد، آرزوها، اندیشه‌ها، حقایق و معانی عینی و ذهنی دور و نزدیک مرتبط با انسان نیز در آن تاثیر دارد.

البته، کسانی که افکار و اندیشه‌های مادی خشک و صوری دارند، تمام عوامل رویا را در ماده و امور مادی منحصر می‌دانند و امور مادی را علت چنین امری می‌دانند و در تعبیر آن به فراتر از ماده نمی‌اندیشند؛ در حالی که چنین نیست و علل و اسباب این پدیده ظریف در اسباب مادی منحصر نیست.

درست است که شادی‌ها و سرورها و کمبودها و غم‌ها در تحقق رویا نقش عمده‌ای دارد و خواب‌گزار باید به آن توجه داشته باشد و در مقام تعبیر، نخست به روان‌کاوی خواب‌بیننده بپردازد؛ اما این‌گونه امور نمی‌تواند نقش کلی و علت تمامی پدیده رویا باشد و چنین نیست که همه عوامل رویا منحصر در این گونه امور مادی و داخلی باشد.

گاه می‌شود که خاطرات دور و نزدیک انسان در تحقق رویایی نقش دارد و عمق روح و جان انسان، حکایتی را به‌دور از عوالم و موجودات مادی بیان می‌دارد و آینده‌های دور و نزدیکی را به انسان نشان می‌دهد که هرگز زمینه‌های مادی را نمی‌پذیرد.

رویا، ظهوری از جلوه روح و جسم و روان و تن آدمی است که در خواب به خود صورت می‌دهد تا انسان آن را به‌خوبی ببیند؛ خواه آن امر دارای جهات مادی یا فراتر از ماده و امور مادی باشد.

گاه می‌شود خوابی هیچ گونه جهت مادی و زمینه پیشین محسوس ندارد و تنها در رابطه با آینده آدمی یا چیز دیگری می‌باشد و گاه می‌شود امور گذشته مادی را حکایت نماید.

 

 انواع رویا

در سوره یونس آمده است:  «الا انّ اولیاء اللّه لا خوف علیهم ولا هم یحزنون، الذین آمنوا وکانوا یتّقون، لهم البشری فی الحیاه الدنیا، وفی الآخره، لا تبدیل بکلمات اللّه، ذلک هو الفوز العظیم».

ـ آگاه باشید که دوستان خدا هیچ ترس، اندوه و حسرتی از گذشته ندارند و آنان هستند که اهل ایمان و پرهیزگار می‌باشند آن‌ها را در دنیا و عالم آخرت پیوسته از خدا بشارت (خواب‌های خوش) است و سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست.

«والذین اجتنبوا الطاغوت ان یعبدوها، وانابوا إلی اللّه لهم البشری».

ـ برای کسانی که از پرستش طاغوت دوری می‌کنند و به‌سوی خدا روی می‌آورند بشارت (خواب‌های خبردهنده) است.

«یا ایها الملا، افتونی فی رویای إن کنتم للرویا تعبرون؟ قالوا: اضغاث احلامٍ وما نحن بتاویل الاحلام بعالمین».

ـ ای بزرگان، خواب مرا تعبیر نمایید؛ اگر شما به واقع خواب‌گزارید. گفتند: خواب پریشانی است و ما به تعبیر خواب‌های پریشان آگاه نیستیم.

رویا دارای اقسام متفاوتی است که فروترین قسم آن را «اضغاث احلام» و خواب‌های پریشان و بی‌اساس و بهترین آن را «بشری» و «بشارت» و خواب‌های امید دهنده و راهگشا می‌گویند. قرآن کریم از هر دو قسم رویا سخن گفته است.

خواب ملک به تعبیر معبران دربار از اضغاث احلام بوده است: «یا ایها الملا افتونی فی رویای، إن کنتم للرویا تعبرون»؛ اگر شما خواب‌گزارانی شایسته هستید، خواب من و تعبیر و حقیقت آن را بیان کنید؛ ولی آن‌ها در جواب ملک گفتند: «اضغاث احلامٍ وما نحن بتاویل الاحلام بعالمین»؛ جناب ملک، خواب شما باطل و بی‌اساس است و ما علم تعبیر می‌دانیم و از چگونگی این خواب‌های آشفته آگاهی نداریم.

این معبران می‌گویند چنین خواب‌هایی تعبیر ندارد، نه آن که تعبیر دارد و ما از تعبیر آن ناآگاهیم که با این جمله، تبختر علمی و غرور فنی خود را حفظ می‌کنند و بدون هرگونه فروتنی و واقع‌گرایی، درستی خواب ملک را انکار می‌کنند؛ اگرچه در این امر در اشتباه بودند و در واقع آنان علم تعبیر نمی‌دانستند.

خواب‌های آشفته دارای عواملی است که قابل تجربه و شناسایی می‌باشد و می‌توان با کنترل آن، به تعدیل آن پرداخت؛ گرچه عموم مردم به‌طور کامل نمی‌توانند از این گونه خواب‌ها دوری بجویند؛ همان‌طور که در ماثورات دینی، دوری از آن مورد درخواست قرار می‌گیرد: «اللهمَّ إنّی اعوذ بک من شرّ الاحلام»؛ خدایا، من از بدی خواب‌های شوم و بی‌اساس به تو پناه می‌برم.

این فراز از دعا می‌رساند باید از چنین خواب‌هایی که دارای شر و زیان است به خداوند پناه برد و مومن باید خود را از این گونه امور در پناه حق قرار دهد و از خدا درخواست دوری از آشفتگی در خواب را داشته باشد، پناه بردن؛ آن هم با بیان استعاذه، نهایت دوری و گریز از بدی و زشتی است و زیان و ضرر فراوان آن را حکایت دارد.

در روایتی دیگر آمده است: «استجیر بک من ملاعبه الشیطان فی الیقظه والمنام»؛ خداوندا، به تو پناه می‌برم از این‌که شیطان در خواب و بیداری مرا مورد بازی خود قرار دهد. ظهور ملاعبه شیطان با آدمی در خواب، اضغاث احلام و خواب‌های بیهوده و بی‌اساس است.

این حدیث بر نیاز انسان به پناه گرفتن در جوار حق تعالی تاکید دارد؛ چرا که شیطان دشمن چیره‌دستی است که او را در خواب و بیداری راحت نمی‌گذارد و گذشته از آن که آدمی را اسباب ملاعبه و بازی خود قرار می‌دهد، محتوا و موجودی کمالات و ارزش‌های معنوی وی را ضایع می‌سازد و برآیند آن اضغاث احلام می‌گردد که با این توضیح، بر ضعف نفس و سوء اخلاق و انحرافات فکری و عملی بیننده آن دلالت دارد و بر همین اساس است که حضرات ائمه معصومین علیهم‌السلام از این گونه خواب‌ها به‌دورند و شیطان همان‌طور که در بیداری نمی‌تواند در حریم آنان گام بردارد، در خواب نیز بر آنان راهی ندارد؛ چنان که حضرات ائمه معصومین علیهم‌السلام در مواقع متعدد و با بیانات مختلف به آن اشاره دارند و خود را از این گونه پریشانی‌ها به‌دور می‌دانند و می‌فرمایند: شیطان نمی‌تواند ما را حتی در خواب مورد بازی قرار دهد و ما اضغاث احلام نداریم و حتی احتلام در خواب برای ما رخ نمی‌دهد؛ زیرا احتلام به توسط تخیلاتی است که شیطان آن را صورت می‌دهد و فرد در خواب محتلم می‌شود و خواب‌های پریشان افراد ضعیف را متاثر می‌سازد؛ به‌گونه‌ای که در بیداری نیز آثار آن از وی مشهود است و توان آن خیال صورت داده شده به سرعت خود را به حس و آثار محسوس می‌رساند و اتحادی در این گونه جهات و آثار پیدا می‌شود که می‌تواند تاییدی بر وحدت قوا و مراتب آثار آن باشد.

خواب‌های پریشان پایین‌ترین مرتبه رویت خیالی را دارد و در مقابل آن، بهترین خواب‌ها و برترین رویت‌هاست که «بشارت رحمانی» نامیده می‌شوند و خیال ملکوتی و ملکوت خیال است. قرآن کریم آن را مخصوص مومنان بحق و اولیای خود می‌داند و نمونه‌هایی از آن را بر می‌شمرد.

بررسی این آیات نشان می‌دهد که چنین خواب‌ها و یافته‌های ملکوتی برای کسانی است که از مقربان و دوستان خدا بوده و ایمان و تقوای والایی داشته و در درون خود به نوعی شرک و طاغوت را زدوده باشند.

این گونه افراد کسانی هستند که در دنیا و آخرت دارای بشارت‌های فراوانی می‌باشند. بشری و بشارت در دنیا همان یافته‌های رحمانی و رویاها و خواب‌های هشدار دهنده و آگاه‌گر می‌باشد.

این گونه رویاها، از ضمیر و باطن فرد صالح و ظهورات رب حقی در آن خبر می‌دهد که تحت راهنمایی مرشدِ تقدیری آدمی می‌باشد و در مواقع حساس به‌طور گویا پرده‌هایی از جهل و نادانی را از آدمی دور می‌سازد و او را به‌سوی غیب و حقایق مرموز و پنهانی رهنمون می‌شود و مردمان شایسته را جهت می‌دهد و در کشاکش روزگار حامی و بیانگر امور می‌گردد و درآمدی از امور را پیش از وقوع آن نشان می‌دهد.

خواب روشن و رویای گویا بخشی از اجزای نبوت و پیغمبری می‌باشد، چنان که در روایات است: «رویا المومن جزء من اربعین اجزاء النبوه»؛ خواب‌ها و رویاهای خوش مومن و افراد وارسته و صالح، خود یک بخش از چهل قسمت نبوت و یافته‌های پیغمبری می‌باشد.

این گونه خواب‌ها معلول عواملی است که جز در شایستگان یافت نمی‌شود و کمال نفس، صحت مزاج و سلامت روح و روان برخی از موجبات آن است.

تمام انبیا و امامان و اولیا و شایستگان، همگی از این گونه خواب‌ها برخوردار می‌باشند.

همه انبیا از این گونه خواب‌ها و یافته‌های پنهانی در مواقع مختلف و متعدد از عمر خود داشته‌اند؛ به‌خصوص در ابتدای نبوت و پیغمبری که گاهی وحی و الهام برای پیامبران و امامان در قالب رویا رخ می‌نموده و آن‌ها را نسبت به امور مختلفی آگاه می‌ساخته است و مدارک فراوانی در این زمینه وجود دارد.

در زمان غیبت که جامعه اسلامی به‌طور ظاهر از وحی و عصمت دور است و مومنان به‌طور عادی به صاحب عصمتی دسترسی ندارند، این گونه خواب‌ها بهترین و پربارترین و شیرین‌ترین نوع یافته‌های آنان می‌باشد.

هرچند در زمان غیبت، دست ما از وحی و الهام انبیا و حضرات معصومین علیهم‌السلام کوتاه است؛ مومن می‌تواند با شعور و شور و آگاهی و حال و توجه و بیداری و کوشش در تصحیح عقاید و کردار خود، عالی‌ترین یافته‌های معنوی را در خواب بیابد و از بشارت‌های ملکوتی برخوردار گردد و در این زمان نیز راهی به غیب داشته باشند و این خود جزیی از امدادهای غیبی و یافته‌های معنوی است.

کسانی که از چنین یافته‌های معنوی بی‌بهره‌اند، هرگز نمی‌توانند لذت خوش ملکوت را در خود بیابند و سلامت طریق داشته باشند.

میان این گونه یافته‌های ملکوتی و کمالات معنوی، ملازمه حقیقی وجود دارد و چنین یافته‌هایی نصیب شایستگان می‌گردد.

آنانی که سلامت نفس دارند و خدای خود را یافته‌اند، همیشه سرشار از این گونه خواب‌ها هستند و کسانی که چنین خواب‌هایی دارند، به‌طور جدی برخوردار از نوعی کمال می‌باشند. کمالات مومن خود زمینه خواب‌های خوش می‌گردد و خواب‌های خوش زمینه تحقق کمال را در آنان فراهم می‌سازد و به‌طور کلی این انعکاس تزاید باقی است.

در این که چگونه این نوع از خواب، جزیی از نبوت است، آن هم با این چنین نسبت خاصی، بحثی است که در مقام خود بیان می‌شود؛ ولی مطلبی که باید بسیار مورد اهمیت قرار گیرد و نسبت به آن توجه کامل داشت این است که افرادی که این گونه خواب‌ها نصیبشان می‌شود باید بسیار به خصوصیات و حالات مختلف خود توجه داشته باشند و لحظه‌ای غفلت به خود راه ندهند که شاید با غفلتی از دیدن چنین خواب‌هایی سلب توفیق شوند و از آن محروم گردند، همان‌طور که با توجه هرچه بیش‌تر در این جهات، مراتبی را خواهند یافت که بیان آن چندان آسان نیست.

می‌توان به‌طور اجمال گفت: کسانی که بحق صاحبان این گونه خواب‌ها هستند و صاحبان توجهات فراوان و پیوسته می‌باشند، می‌توانند به‌جایی رسند که گویی در واقع انبیای بی‌سند و پیامبران بی‌عنوان در زمان آشفته غیبت باشند و در گمراهی دیگران هادی و بر پریشانی همگان دل‌خوش و صاحبان امید هستند؛ اگرچه حقیقت این گونه خواب‌ها از ادعا و تظاهر آنان جداست و کبرا و کلی آن مورد بحث است و مصادیق و افراد آن شرایط و خصوصیاتی دارد که در جای خود عنوان می‌گردد.

صاحبان این گونه خواب‌ها می‌توانند افرادی باشند که بسیاری از مشکلات خود را از این راه برطرف نمایند و این نوع خواب‌ها راهگشای بسیاری از یافته‌های معنوی ایشان می‌باشد.

به‌طور کلی، پایه چنین خواب‌هایی امور غیر مادی است و زمینه‌های مادی و لذایذ حسی در آن بسیار کم است. در مقابل، خواب‌های پریشان و اضغاث احلام از زمینه‌های مادی و بیماری‌ها و کمبودهای حسی برخاسته است و این نسبت به طور نسبی در تمام خواب‌ها محفوظ می‌باشد و اندیشه و عمل مناسب انسان در بیداری زمینه خواب‌های بشارت دهنده را فراهم می‌سازد و خوب و بد بیداری در خواب نقش اساسی دارد.

آنچه اخلاق و خصوصیات آدمی را در بیداری می‌سازد، خواب‌های او را نیز صورت می‌دهد و همان‌طور که خلق و خوی انسان، چگونگی بیداری او را شکل می‌بخشد، خواب انسان نیز با همان امیال و منش‌هایی که در بیداری به‌سر می‌برد، رخ می‌نماید.

کارهای خوب یا بد انسان در بیداری بر خواب‌های انسان اثر می‌گذارد و افکار و اندیشه‌های خوب و بد آدمی در خواب خود را باز می‌یابد و این نسبت کلی میان خواب و بیداری و خوبی‌ها و بدی‌ها بدون هیچ استثنایی بر تمام امور حاکم است و مدارک روایی ما آن را مورد تایید قرار می‌دهد؛ چنانکه معصوم علیه‌السلام می‌فرماید: «اصدقکم حدیثا اصدقکم رویا»؛ راستگوترین شما، پاک‌ترین و راست‌ترین خواب‌ها را دارد. صدق و کذب گفتار، نقش اساسی و مناط ارزشی در خواب‌های فرد دارد.

همچنین دیگر اوصاف و نیز بیماری‌ها همچون صدق و کذب بر خواب تاثیرگذار است. خواب‌های افراد ترسو، شجاع، بخیل یا بخشنده از یک‌دیگر متفاوت است و هرگونه خوبی و یا کمبود نفسانی می‌تواند در خواب اثر خاص خود را داشته باشد.

چیزی که در این مقام لازم است از آن یاد شود این است که معبّر خود صاحب خواب‌های خوب و خوشی می‌باشد؛ به‌خصوص در ابتدا که رویا زمینه راهیابی وی به غیب و بازیابی امور معنوی در او را بر عهده دارد و خواب می‌تواند آرامش و سکوتی برای روح انسان فراهم سازد تا یافته‌های لازم و مناسب غیبی و معنوی را در آن فراهم سازد و رویا راهگشای به پاکی‌هاست و خواب‌گزار وارسته را آگاهی می‌بخشد. البته، راه‌هایی که می‌توان از آن برای یافت امور باطنی استفاده کرد فراوان است و می‌شود از تمام آن با وجود شرایط لازم استفاده نمود؛ چرا که راه‌های به دست آوردن علم و ادراک و عطایای الهی محدود نیست و در تمام جهات مختلف آن قابل گسترش و توسعه می‌باشد. انسان وارسته و فهمیده که آگاهی‌های لازم علمی و فنی را فراهم آورده باشد، می‌تواند با الهام از قرآن مجید و به توسط آموزه‌های گویای حضرات انبیا و ائمه معصومین علیهم‌السلام ، فراسوی خود راه‌هایی را باز بیند و با کوشش و تکاپوی خود در جهات علمی و عملی پیش رود و به دانستنی‌های بشری رشد فراوانی بخشد.

ما تا به امروز جهان و انسان از رشته‌های محدودی از حقایق و علوم؛ آن هم به‌طور ناقص و محدود آگاهی یافته‌ایم و می‌توان در بازگشایی آن و راهیابی به بسیاری از دیگر علوم و فنون کوشش نمود که البته موفقیت در این زمینه‌ها منوط به پشتکار در تمام زمینه‌های علمی و عملی است و می‌توان در این جهات قدم‌های فراوان و بی‌نهایتی را برداشت.

علم تعبیر، علم فراست، علم لحن قول و تکیه کلام، علم عمل‌شناسی و علم منطق الطیور برخی از دانش‌های ناشناخته امروز است که از علوم انبیا و اولیای الهی می‌باشد. علم گفتار پرندگان از فهم و اندیشه‌های باطنی و ظاهری حیوانات و درک اقوال و سرودهای مختلف آن حکایت می‌کند که بیانگر برخی از حقایق ملکوتی است و امکان وصول به آن برای انسان میسور است و این علوم نیز زمینه‌های خوبی برای راهیابی به حقایق می‌باشد.

این علوم که امروزه چندان شناخته شده نیست و دانشمندان تجربی به زمینه‌هایی از آن نزدیک شده‌اند، بر علم و معرفت آدمی می‌افزاید و برای انسان، کمال، قدرت، حکم و اقتدار می‌آفریند و به انسان وقار و متانت می‌بخشد و برای آدمی نیز طریق وصول می‌آورد. این علوم هم علم است و هم روشمند و قابل آموزش می‌باشد و هم معلمانی دارد که باید وجود آنان را عزیز شمرد.

  

مبشرات و اضغاث احلام

رویا و خواب به چهار دسته کلی تقسیم می‌شود. خواب‌های خوش و رویاهای سالم و حیات‌بخش و خواب‌های شیطانی و آشفته یا «اضغاث احلام» و این دو دسته نیز یا ظاهر است و تعبیری ندارد و خود حکایت از واقع خارجی می‌کند و یا به تعبیر و تاویل نیاز دارد، با این تفاوت که خواب‌های خوب و خوشی که باطن دارد و تعبیر آن ظاهر نیست نیاز به خواب‌گزار دارد و معبر می‌تواند با عبور از ظاهر، واقعیت آن را جست‌وجو نماید، ولی خواب‌های ناسالم و اضغاث احلام تعبیری ندارد؛ جز آن که معبر اگر طبیب حاذقی باشد و بتواند مسایل روحی و روانی را کاوش کند و آگاهی کامل و تخصص در این زمینه داشته باشد، می‌تواند از همان خواب‌های آشفته، بیماری و کمبودهای روحی و روانی و حتی جسمی و طبیعی آن فرد را به‌دست آورد و او را تحت مداوا قرار دهد؛ خواه امراض وی جسمانی باشد یا روحی و فسادهای نفسانی و اخلاقی و حتی ممکن است از طریق این خواب‌ها، چگونگی جامعه و خانه و موقعیت محیط زندگی خواب‌بیننده را به دست آورد، به‌ویژه چنانچه خواب‌گزار و روان‌کار در علم فراست و دیگر جهات واقع‌شناسی نیز آگاهی‌های لازم را داشته باشد.

در جامعه‌های باز که از فرهنگ بالایی برخوردار است و زمینه‌های علمی در آنان گسترش و رشد یافته است، از خواب‌های ناسالم و آشفته می‌توان برای یافتن بیماری‌ها و دادن نسخه لازم استفاده فراوانی نمود.

این توضیح می‌رساند که هیچ خوابی بی‌ارزش نیست و تمام خواب‌ها می‌تواند در حد خود دارای ارزش خاصی باشد و نباید آن را بیهوده و زاید پنداشت؛ اگرچه بهره‌برداری از چنین خواب‌هایی چندان آسان نیست و حتی گاه تشخیص خواب مبشر از خواب آشفته مشکل می‌گردد؛ چنان که معبران ملک به آن گرفتار آمدند.

در روایت است که بعد از شهادت حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ؛ هرچند نبوت و پیامبری و سفارت الهی به پایان می‌رسد؛ مبشرات که همان خواب‌های خوش مومن است به پایان نمی‌رسد و مومنان می‌توانند از این طریق خود را با عوالم غیبی و حقایق معنوی مرتبط سازند و گذشته از آن که دل خود را فرخنده نگاه دارند، چراغی در پیش روی خود برای برگزیدن بهترین موضع در مشکلات داشته باشند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «لا نبوه بعدی إلاّ المبشّرات، قیل یا رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله ، ومن المبشرات؟ قال: الرویا الصالحه».

وحی، الهام و مبشرات، از حقایق غیبی و جلوه‌های بارز عوالم ربوبی و یافته‌های گویای معنوی می‌باشد که لمس و  یافت آن بر نامحرمان اسرار الهی و عطایای پروردگاری هرگز میسر و معلوم نمی‌شود.

این روایت می‌فرماید: مبشرات برای درد آشنایان سوز دیده و سوخته دل و اهل حق و یقین می‌باشد، همان‌طور که اعجاز برای نبی و کرامت برای امام است.

با آن که ایمان، امامت و نبوت همگون پاکی‌هاست؛ تمایز ماهوی میان آن بسیار پیچیده، دقیق و گسترده است و هر یک نسبت به دیگری جهات تمایز فراوانی را در سلسله علل و معلول‌ها دارا می‌باشد. همچنین تمایز وجودی آن با مبشرات نیز از ثمرات ربوبی ایمان است و مومن بیش از این عطایا را ندارد؛ جز آن که به مقام امامت و نبوت نایل آید.

این سه امر تمامی جریان یک حقیقت طولی است، اما فاصله آن سه چنان دور از هم است که تنها برای تمایز بیش‌تر و بهتر آن جعل اصطلاح نگردیده است. وحی، الهام و مبشرات هر سه در نبی و رسول یافت می‌شود و الهام و مبشرات در امام است و مومن، فقط قدرت یافتن مبشرات را دارد.

این حقایق ربوبی اگرچه از حقیقتی تجردی و هویتی ربوبی برخوردار است، تفاوت‌های بسیاری با دیگری دارد. تمایز اعجاز و کرامت و وحی و الهام به خصایص موردی و صفات وجودی بیش‌تری باز می‌گردد و مبشرات رایحه و رقیقه‌ای خوش از فیوضات غیبی می‌باشد.

الهام یا خاص و ویژه امامان معصوم علیهم‌السلام است و یا عام است و این دو را نباید با هم خلط نمود؛ زیرا الهام خاص معصوم به وحی بیش‌تر نزدیک است تا به دیگر عناوین غیبی؛ چرا که الهام خاص امام از صفات ربوبی است و الهام عام همگانی ـ که گاه در موجودات پایین‌تر از مومن، همچون کافر و حیوانات نیز می‌توان نمونه‌ای از آن را باور داشت ـ به مبشرات نزدیک‌تر می‌باشد. البته، مبشرات در خواب رخ می‌نماید ولی الهامات عمومی در بیداری و با توجهات خاص فردی و مشخصی پیش می‌آید.

خواب را می‌توان دارای دو تقسیم انّی معلولی و عنوانی و دیگری لِمّی عِلّی و هویتی دانست.

خواب‌های انی خود دارای تقسیمات فراوانی است و به خواب مومن یا کافر و خواب عالم یا شاعر و یا جاهل و عوام و یا طبیعی و غیر طبیعی قابل تقسیم می‌باشد.

خواب طبیعی و سالم آن است که عوارض داخلی و یا خارجی نداشته و از اعوجاج دور باشد، برخلاف خواب‌های غیر طبیعی، ناسالم و آشفته که عوارض فراوان داخلی و خارجی دارد.

برخی از عوارض خارجی را می‌توان پرخوری، بدخوری و خوردن غذاهای نامناسب و ناسالم و یا نامساعد، مکان خواب و یا زمان نامناسب خواب و یا کیفیت بستر و خصوصیاتی مانند آن دانست.

عوارض داخلی نیز همچون فساد مزاج، بیماری‌های مختلف، اندوه، غم، اندیشه‌ها، افکار نامانوس، واردات ابتدایی ذهنی و یا پر خوابیدن و خوابیدن با خیالات دور و نزدیک می‌باشد.

البته باید دانست که خواب فراوان و پیوسته و سنگین، گذشته از آن که از عوارض داخلی خواب‌های ناسالم است بسیار ناگوار و زیان‌بار می‌باشد؛ زیرا این گونه خواب‌ها از اقسام سکر و مستی و بی‌هوشی و اغما و غفلت‌های ناخودآگاه به شمار می‌آید.

این گونه خواب‌ها که درگیر عوارض مختلف داخلی و خارجی می‌باشد از مبشرات تهی بوده و نمی‌تواند یافته رحمانی داشته باشد و اگر به‌طور دفعی و غیر محسوس، توجهی را همراه بیاورد، درگیر انحرافات و خطاهای حس می‌گردد و استفاده از آن چندان آسان نیست؛ مگر آن که معبّر حاذقی خواب را به‌خوبی تجزیه و تحلیل نماید و تازگی آن را جدا سازد.

خواب‌های پیوسته، عمیق و طولانی و فراوان هرگز در افراد صاحب درد و اهل دل یافت نمی‌شود، جز آن که بیماری جسمانی بر بدن عارفی چیره گردد که این نیز قابل مداوا می‌باشد و باید هرچه زودتر پیش‌گیری شود تا اثری عمیق و لایه‌ای ضخیم بر روح و روان باقی نگذارد.

کسانی که خوابی دراز، عمیق و زیاد دارند نمی‌توانند اهل مراقبت باشند و کنترل امور نفسانی آن‌ها چندان در اختیارشان نیست؛ اگرچه ممکن است مردمان خوب و افراد عالم و فاضل و وارسته و سالمی باشند؛ ولی همان‌طور که درد آشنایی و سوز و گداز چیزی است، مبشرات و یافته‌های غیبی نیز خود چیز دیگری است و با خصوصیات کلی و عناوین عمومی چندان ملازمه‌ای ندارد.

بر این اساس وقتی گفته می‌شود که دو فرد به خواب رفته داریم، همین معنا را می‌رساند؛ یکی می‌خوابد و اراده و اختیار و یا هدف و نهایتی از خواب خود جز استراحت و خوابیدن ندارد و دیگری گذشته از این که خوابش با توجه و اراده همراه است، اهداف متعددی از خوابیدن دارد که کم‌ترین آن استراحت و تمدد اعصاب و تجدید قوا می‌باشد. فردی می‌خوابد که بخوابد و خواب و غفلت را دنبال کند و دیگری می‌خوابد که بیداری را دنبال کند و خود را به عالم بازتر و گویاتری برساند. تمایز و تفاوت میان این دو دسته خوابیدن و افراد آن می‌تواند به همین سه ضابطه کلی و عمومی باز گردد. خواب‌های پیوسته، عمیق، سنگین و فراوان گذشته از آن که صفات خواب‌های حیوانی را دارد، برای استکمال معنوی نیز زیان‌بار است.

صاحبان این گونه خواب‌ها از خواب‌هایشان بهره معنوی ندارند و چیزی در خواب پیدا نمی‌کنند؛ زیرا در بیداری خود را گم کرده و غافل و سست اراده گردیده‌اند و غفلت، سکر و مستی را در خواب خود ریخته‌اند و لایه‌های سنگینی از حجاب را بر اندیشه و روح خود سوار ساخته‌اند؛ برخلاف صاحبان خواب‌های کوتاه، سبک و اندک که از هر هوشیاری و توجهی با بهره و در خواب هوش‌یارتر می‌شوند و توجه و آگاهی آن‌ها لطافت پیدا می‌کند و خود را به‌دور از حواس ظاهری، ملموس‌تر مشاهده می‌کنند.

این دو نوع خواب و ثمرات و آثار آن به‌دور از تمام خودنمایی‌ها در افراد بشر دیده می‌شود؛ هرچند واقعیت و ادعای این گونه امور مثل آن است که در شریعت گفته می‌شود: هر کار مباحی هنگامی که با قصد قربت انجام پذیرد، عبادت به شمار می‌آید؛ اگرچه از قسم لذایذ و خوشی‌ها باشد.

پیرو این بیان، اگر کسی ادعا کند من همه غذاهای لذیذ و لذایذ مادی را به قصد قربت انجام می‌دهم و همیشه مشغول عبادت می‌باشم، صرف ادعای این امر کافی نیست؛ مگر آن که وی قصد قربت خود را در سختی‌ها و شداید و مشکلات نیز حفظ نماید که در این گونه امور اگر همچون لذایذ قصد قربتی در خود ندید، قصد قربت در لذایذ نیز ادعایی بیش نبوده است.

کسی که داعیه دیدن مبشرات را دارد و ادعای چنین اموری را می‌کند، هنگامی صادق است که اوصاف ضروری و لازم چنین خواب و رویایی را داشته باشد؛ زیرا چنین نیست که هر کس بخوابد چیزی پیدا کند و هر کس دارای خواب طبیعی باشد و خوابش دور از عوارض داخلی و خارجی باشد چیزی به‌دست آورد.

کسی می‌تواند در خواب چیزی بیابد که خواب طبیعی و سالمی داشته باشد. البته، مبشرات فراوان نیست، همان‌طور که خواب سالم و طبیعی نیز اندک است. مبشراتی که در ردیف وحی و الهام قرار می‌گیرد، تنها در خواب‌های سالم و طبیعی وجود دارد؛ خواب‌هایی که از کوشش و تلاش روحی آزاد و قیام و قعود شبانه محقق گردد و خواب‌هایی این چنین بدون داشتن پاکی و صفا و تعبد و درستی در بیداری، نصیب کسی نمی‌گردد.

تقسیم خواب به مبشرات و خواب‌های آشفته از تقسیمات لمّی خواب است. هم خواب‌های خوش آسمانی و هم خواب‌های شیطانی بیانگر خصوصیات باطنی انسان و چگونگی اطراف دور و نزدیک وی می‌باشد.

خواب‌های غیر طبیعی نیز حکایت از مسایل جسمی و روانی و محیطی انسان دارد و همان گونه که گذشت مبشرات فقط در خواب‌های طبیعی شکل می‌پذیرد.

ممکن است کافر، فاسق و زندیقی کم و بیش خوابی طبیعی داشته باشد و چه‌بسا خوابی بشارتی نیز برای آنان پیش می‌آید؛ همان‌طور که ممکن است مومن و عالمی کم و بیش خوابی غیرطبیعی داشته باشد و در نتیجه از مبشرات بی‌بهره باشد.

خواب‌های مبشر و خوش

گاه می‌شود خواب خوش و مبشرات، تنها برای ادخال سرور در قلب مومن باشد. چنین خوابی نشاط‌آور و سرور آفرین است و بشارتی در آن جز همین سرور نمی‌باشد. برای نمونه، کسی در خواب می‌بیند که پدر وی که به تازگی درگذسته است در باغی با حالتی خوش زندگی می‌کرد و یا مومن و عالمی را که از دنیا رفته است در چنین حالتی می‌بیند.

گاهی خواب‌های بشارت دهنده برای انسان پیامی دارد؛ اگرچه ممکن است سرور آور نباشد و درد و هجر را با خود همراه بیاورد، مثل این که جریان مجهولی در خواب نسبت به گذشته و یا آینده به‌خوبی و با مشخصات کامل نشان داده شود. نسبت مبشرات با دو خواب یاد شده عام و خاص من وجه است: گاه خوابی سرورآفرین و لذت‌بخش است ولی بشارتی ندارد یا بشارتی می‌آورد و لذت‌بخش نمی‌باشد و گاه خواب هم سرورآفرین است و هم بشارت را به همراه می‌آورد.

چنین نیست که مبشرات در میان مردم عادی فراوان باشد؛ هرچند هیچ کس از آن بی‌بهره نیست؛ همان‌طور که خواب‌های طبیعی و غیر طبیعی نیز کم و بیش به همین کیفیت می‌باشد.

گاه می‌شود که فردی در خواب بشارتی را بیابد و خبری باطنی را به او بدهند، بدون آن که عنوان ایمان را داشته باشد که این بشارت خود حکایت از وجود زمینه کمال و یا کمال پنهانی در وی می‌کند و با چنین خواب‌هایی است که گاه کافری بشارتی می‌یابد و به ایمان رو می‌آورد و یا ترس و هراسی او را به حق می‌رساند؛ همان‌طور در مقابل، ممکن است مومن و عالمی بی‌بهره از مبشرات باشد و خواب خوش و معنوی را در مقطعی از زمان داشته باشد که خوبان، گذشته از شکر نعمت، باید مواظب حفظ نعمت نیز باشند، همان‌طور که افراد ناشایسته و آلوده و گرفتار باید امید خود را حفظ نمایند و در پی فرصت باشند تا به بارگاه پاکی‌ها راه یابند.

از آنچه گذشت به دست می‌آید که عوامل بسیاری همچون پرخوابی و خواب‌های سنگین و طولانی، رفاه و بی‌دردی هر یک سبب سلب خواب طبیعی و در نتیجه مبشرات می‌گردد؛ اگرچه ممکن است این گونه خواب‌ها دارای لذایذ مادی و آثار دنیوی باشد.

خواب‌های طبیعی و سالم که ظرف بروز مبشرات می‌باشد، بهترین نوع رویاست. این‌گونه خواب‌ها که دارای بشارت‌های معنوی است، تعابیر بسیار بلند و گویایی دارد که خود می‌تواند از عطایای الهی نسبت به بعضی از افراد باشد.

در میان انواع خواب‌ها، می‌توان بدون هیچ توهمی اعتقاد به وجود خواب‌های ارادی داشت. چنین خوابیدن و بیداری می‌تواند در اندکی ازافراد بسیار قوی و برجسته یافت شود که از مهم‌ترین و دقیق‌ترین خواب‌ها می‌باشد.

خواب ارادی آن است که فردی قدرت بر تنظیم خواب خود و مقدار و شروع و پایان آن داشته باشد و بتواند در هر زمانی که بخواهد بخوابد و در هر زمانی که بخواهد بیدار شود که این امر حکایت از قدرت شخصی و همت پولادین آن فرد می‌کند و نوعیت و خصوصیات اوصافی آن می‌تواند مقدار اراده و موقعیت معنوی فرد را بیان نماید.

خواب‌های ارادی بر اثر ریاضت و آموزش درست و تنظیم و استمرار در تمرین به‌دست می‌آید و انسان می‌تواند با کوشش و تلاش در جهت مناسب و سالمی از ریاضت و تمرین، چنین موقعیتی را پیدا نماید و خود را از این مقام نیز عبور دهد و به مقام موت ارادی برساند؛ زیرا شدت خواب ارادی و کمال وجودی آن به موت موقت می‌انجامد و در ادامه، دایمی می‌گردد و آدمی می‌تواند به جایی رسد که موت و حیات وی در اختیار او قرار گیرد و خود بمیرد و خود زنده شود و خود را بمیراند و زنده کند و فرشته مرگ و حیات خود گردد و با استحکام اراده با مدبرات خویش وحدت پیدا نماید.

هرچند داشتن اقتدار بر مرگ و زندگی امری ممکن است و شبهه‌ای در وجود آن نیست، بسیار اندکند افرادی که به این توانایی برسند و دستیابی به آن بسیار مشکل است به‌خصوص مردن ارادی و حیات دوباره آن که به مراتب از خواب‌های ارادی مشکل‌تر می‌باشد و کم‌تر کسی می‌تواند خود را به چنین مقام عالی و بلندی برساند.

اسباب و علل تحقق تمام این کمالات می‌تواند کوشش و رعایت هرچه بیش‌تر مراقبه در تمام جهات نفسانی باشد. انسان می‌تواند با وارد آوردن تازیانه بر نفس و تمکین آن از هرگونه رشد و کمالی برخوردار شود و در به دست آوردن هویت آدمی خود، تمام اوصاف و حقایق وجودی را بازیابد و در سایه فنای از خود و بقای در حق، صاحب حکم و  تنفیذ گردد و بر تمام شوون وجودی خود حکومت داشته باشد. این گونه افراد صاحب ولایت هستند و بر خود و دیگران ولایت می‌یابند.

این نوع از ولایت محتاج تشریع نیست و امری تکوینی به شمار می‌رود و نیازی به جعل و قرار فردی و گروهی ندارد و صاحبان این نوع از ولایت، حکام واقعی بر حکومت ناسوتی و دنیای انسانی می‌باشند و تخلف از حکم آنان در صورت اراده نیز هرگز میسر نمی‌شود.

کسانی می‌توانند داعیه چنین ولایتی را داشته باشند که اقتدار بر این گونه امور را داشته باشند وگرنه صرف علم صوری و صورت ظاهری شرعی با حد نصاب عمومی، هرگز چنین اقتداری را به دنبال ندارد.

کسانی که دارای چنین مقامات معنوی می‌شوند و به چنین مراحل بالایی از کمالات ربوبی می‌رسند، مبشرات فراوانی دارند، بلکه آنان بالاتر از مبشرات را می‌یابند که همان الهامات رحمانی و زمینه‌های وحی پنهانی است؛ خواه در خواب باشد یا بیداری و خواه نسبت به خود باشد یا دیگران، که هر یک از این مراحل را صاحب منزلی داراست و مقامات و منازل فراوانی می‌تواند تحت این عناوین جای گیرد و فردی که چنین عوالم ربوبی را درک کرده و وصول آن را یافته است، حاکمیت بر ملکوت موجودات و اشیا را پیدا می‌کند.

 

 نقش مزاج در دیدن مبشرات

به اجمال می‌توان خواب را چنین تعریف کرد که حالتی است که نفس حیوانی از حس و حرکت صوری و ظاهری باز می‌ایستد و توجه و عنایت نفس از حواس ظاهری منصرف می‌گردد.

خاصیت مسلم و مناسب خواب را می‌توان در دو امر کلی آن دانست: یکی، تحصیل سلامت و راحتی برای روح و صحت مزاج و دیگری، هضم هرچه بهتر غذا و تولید انرژی مصرفی در بدن.

هنگامی که حرارت رطوبتی مزاج که از غذای مصرفی سرچشمه گرفته است تحلیل رود و انسان سبک شود، رشته‌های مختلف عصبی را متوجه خود می‌سازد و اندک اندک متصاعد می‌گردد و رو به بالا می‌رود و خود را به اعصاب مغز و مخ و مخچه می‌رساند و بر تمامی آن‌ها سیطره کافی پیدا می‌کند، در این صورت، سستی و رخوت همه اعصاب را فرا می‌گیرد و به تبع آن اندام و اعضا و جوارح آدمی سست و بی‌حال می‌گردد و آن‌ها به ظاهر از حس و حرکت ارادی و توجه نفس باز می‌مانند و در این هنگام است که نفس حیوانی انسان و یا حیوان را در بر می‌گیرد و آن را از خود بی‌خود می‌سازد و حواس ظاهری از هرگونه فعالیتی باز می‌ایستد.

برای انسان مقدار طبیعی و لازم این حرارت مزاجی بسیار مناسب است و علت موجب سلامتی و صحت نفس انسان و آرامش هرچه بیش‌تر روح آدمی می‌گردد و خوابی که از چنین سببی به‌وجود آید، قوت، قدرت، نشاط و شادمانی را به دنبال دارد و آدمی را فربه می‌سازد و از بسیاری از کاستی‌های مزاج و بدن جلوگیری می‌کند و بسیاری از نگرانی‌های روحی و روانی را برطرف می‌نماید و تندرستی بدن و روح را به‌دنبال می‌آورد و اعصاب، مغز، روح اعضا و جوارح آدمی را سلامتی می‌بخشد و به تمام آن نشاط طبیعی اعطا می‌کند.

هنگامی که حرارت و رطوبت متصاعد و انرژی مصرفی بدن رو به تزاید گذارد و فراوان شود، به تبع، خواب را بیش‌تر می‌کند و موجب سستی و رخوت بیش‌تر اعصاب و مغز می‌گردد؛ زیرا رطوبت‌های مزاجی هنگامی که تزاید پیدا می‌کند، در اطراف اعصاب رسوب نسبی می‌یابد و محیط سنگین و مرطوبی را برای اعصاب فراهم می‌کند و دستگاه اندیشه و تفکر انسان را نوعی غفلت فرا می‌گیرد و نشاط لازم را از دستگاه نظری و اندیشاری باز می‌دارد و او را به کم‌فکری و سستی اراده می‌کشاند و ذهن انسان را از گزینش بازداشته و آن را تنبل می‌سازد.

عارضه تزاید رطوبت‌ها و سنگینی فضای اطراف اعصاب و به‌تبع آن اعصاب، زیان نسبی خود را نسبت به اعصاب و دستگاه اندیشه و تفکر می‌گذارد و از این جهت، تفاوتی میان خواب و بیداری نمی‌باشد و آسیب ناشی از چنین وضعیت مزاجی و آثار نامطلوب آن عمومی می‌گردد و منحصر به خواب نمی‌باشد و همان‌طور که خواب و به تبع، رویاهای آدمی را به آشفتگی مبتلا می‌سازد و خواب‌ها را درهم کرده و به گسیختگی می‌کشاند و ناموزون می‌سازد، در بیداری نیز فراموشی و ضعف حافظه و کندی فکر را به دنبال می‌آورد و از ظرافت فکر و قوت اراده می‌کاهد.

هنگامی که نفس آدمی به چنین وضعیتی دچار می‌گردد، از دیدن مبشرات محروم می‌ماند و با چنین حالتی اصلاً توقع جهت‌یابی و بازنگری در خواب را نباید داشت؛ چرا که خواب‌های غیر طبیعی از مبشرات غیبی تهی می‌باشد و مبشرات، در خواب‌های طبیعی رخ می‌نماید و خواب طبیعی و سالم را بیش‌تر در افراد سالم می‌توان یافت و افراد بیمار و ناسالم به بیماری جسمی و روحی کم‌تر می‌توانند از خواب‌های خوب و خوش و سالم برخوردار باشند؛ اگرچه می‌شود که افراد سالم و غیر بیمار خواب طبیعی نداشته باشند و حوادث جانبی و بی‌نظمی در برنامه‌های کاری شبانه‌روزی، آن‌ها را از چنین خوابی محروم سازد که ادامه چنین برنامه ناهماهنگی در درازمدت، افراد را از سلامتی کامل باز می‌دارد و گرفتار بیماری‌های مختلف جسمی و روحی می‌سازد.

بی‌غذایی و بدخوراکی و نداشتن استراحت لازم و آرامش، موجب خشکی و سستی مزاج و اعصاب و رکود فعالیت مغز و روح آدمی می‌گردد و بسیار زیانبار است و کم‌خوابی، بی‌خوابی، اضطراب و خیال‌پردازی‌های بی‌مورد و عدم فعالیت‌های سالم فکری را به دنبال دارد.

ریاضت‌های بدون دستور از مربی لایق و آگاه و چله‌نشینی‌های بی‌پایه و اساس و روزه گرفتن‌های بی‌اندازه و غیر متناسب بعضی افراد، موجب اختلالات عصبی گشته و نفس و جان آدمی را از سیر و حرکت سالم، و اندیشه و اراده انسان را از استقامت و استواری دور می‌سازد و خیال‌بافی و موهوم‌پردازی را بر نفس و جان آدمی حاکم می‌گرداند و رویاهای آشفته و خیالات درهم، او را از پای در می‌آورد و در نهایت به بعضی از اقسام جنون ـ از انواع سبک و سنگین آن ـ مبتلا ساخته و به‌طور مسلم بیماری‌های مزاجی و امراض جسمانی و نامنظم ساختن دستگاه گوارش را به‌دنبال دارد.

همان گونه که گذشت، خواب طولانی، عمیق و زیاد در ردیف بدترین صفات مذموم آدمی است؛ چنان که در روایات نیز از آن به بدی یاد شده است.

شریعت اسلام نسبت به شب، ارزش فراوانی قایل است و شب را دارای فواید بسیاری دانسته و از آن به بزرگی یاد نموده است؛ از این رو نباید آن را با خور و خواب و شهوت و غفلت گذراند.

به همین جهت اسلام نه تنها شب را منحصر به خواب ندانسته؛ بلکه برای بیداری آن نیز شرایط و اعمالی شایسته قرار داده تا بهترین نوع بهره‌برداری از شب را عنوان کرده باشد که چگونگی آن در سوره «مزمّل» آمده است و تفسیر آن پیش از این گذشت.

خداوند در این سوره به «لیل» قسم یاد نموده و شب را برای بیداری و هوشیاری قرار داده؛ گرچه ناتوانی‌ها و مزاج‌های مختلف، ایجاب استثنای کلی را نموده و حق نیز آن را به حساب آورده و با این بیان، همه را از هرگونه اتلاف وقت و سرگرمی شبانه که شان غافلان است برحذر داشته و راه‌های افراط و تفریط‌های بی‌مورد و به‌دور از خاصیت را نیز به روی انسان عاقل و با ایمان بسته است.

در شریعت مقدس اسلام، نسبت به شب زنده‌داری و بیداری سالم و مفید، سفارش فراوانی گردیده و آموزه‌های مهمی صادر شده و از خواب زیاد و بدخوابی و دیگر عوارض به بدی یاد کرده است که در این‌جا به خلاصه‌ای از آن روایات اشاره می‌شود:

شب زنده داری

«لا سهر إلاّ فی ثلاث: تهجّد بالقران، وفی طلب العلم، او عروس تهدی إلی زوجها»؛

شب زنده‌داری تنها در سه امر نیکو و با ارزش است:

یک، بودن در محضر قرآن کریم با بصیرت و صدا و لفظ و معنا و محتوای آن به قدر توان؛

دو، به دست آوردن علم، و تحقیق و بررسی ابعاد گوناگون زمینه‌های دانش بشری؛

سه، عروسی که به خانه شوهر می‌رود و بزم شبانه و عشق مستانه را ایجاد می‌کند؛ چرا که ارضای تمایلات موجود و واقعی انسان سبب آرامش نفس و صفای باطن می‌گردد.

ترتیل و ترنّم کلام حق و علم و تحقیق به همراه عشق و لذایذ نفسانی، هر سه با هم در این نقل توام گردیده است که حکایت از واقع‌بینی محکم و دوراندیشی ظریفی می‌کند. صوت الهی و ذکر حق در گوش دل می‌نشیند و علم و معرفت، ذهن و اندیشه انسان را جلا می‌دهد و ارضای تمایلات نفسانی جان را تیمار می‌کند و سبب رشد نفس و آرامش دل و بروز کمالات پنهانی انسان می‌گردد.

هر یک از این سه امر، جهات فراوانی از زمینه‌های کمالات انسان را ظاهر می‌سازد و با همگونی و اتحاد، سبب رشد معنوی او می‌گردد.

در حضور قرآن کریم بودن که محضر کلام حق است، ربوبیت آدمی را مشخص می‌کند و عبودیت انسان را جلا و زنگار روح را برطرف می‌نماید و آن را صیقل می‌دهد.

علم و معرفت سبب بازیابی هرچه بیش‌تر زیبایی‌های چهره گویای حقیقت و مظاهر طبیعت می‌گردد و بیان سوم این نقل که عنوان عروس را داشت، بیان بارزی از عشق و ارضای تمایلات نفسانی است که اگر به قدر مناسب و با انگیزه‌های سالم معنوی همراه باشد، می‌تواند راهگشای طریق دل و باطن روح باشد و جان را به جانان رساند.

ابعاد گوناگون هستی انسان

روایتی که ذکر شد ابعاد مختلف و گوناگون و درهم پیچیده هستی انسان را تحت عناوین سه‌گانه و فراگیر مطرح می‌سازد و تمام زمینه‌های رشد و بروز او را معرفی می‌نماید و بدون هرگونه پیرایه و شعار بی‌اساسی، واقعیت‌های موجود آدمی را عنوان می‌سازد و او را نه تنها در علم و تهجد و سیر و سلوک معنوی صوری خلاصه نمی‌کند؛ بلکه او را به‌دور از هر نوع رهبانیت عنوان می‌نماید و از تمامی کجی‌ها و انحرافات نیز حکایت می‌کند و انسان را در تمامیتی فلسفی مطرح می‌سازد و علم و معرفت و دین و قرآن کریم را در کنار ارضای تمایلات بحق انسانی بیان می‌دارد؛ زیرا فردی که تمایلات نفسانی بحق خود را نابجا ببیند، هرگز نمی‌تواند فکر و نفس سالم و آرامی داشته باشد و در تهجد و عبادت و علم و معرفت رشد شایانی نمی‌یابد؛ گذشته از آن که ارضای تمایلات طبیعی می‌تواند زمینه‌های عشق به دلبر حقیقی را به دنبال داشته باشد، همان‌طور که زیبایی و حسن جمال، خود حکایتی بس گویا از تمامی هجر و وصال را نشان می‌دهد و جمال یوسف خود شاهدی برای کوشش و کشش زلیخای بی‌پا و سر است، بدون آن که این عشق و مستی و جمال و جلال و هجر و سوز، دستاویزی برای کجی و کاستی در کمال انسانی باشد و انسان، تمام کمی و کاستی را در صف نعال نفس خود می‌یابد و ذات انسان بدون هرگونه آلودگی می‌باشد.

روایت یاد شده روایت دیگری را تداعی می‌کند که فرمود: «إنّی اخترت من دنیاکم ثلاث: النساء، الطیب، وقرّه عینی فی الصلاه». آن حضرت از تمام دنیای آدمی، سه امری را بر می‌گزیند که اساس تمامی خوبی‌هاست و در هستی دنیای بشری چیزی جز این مثلث، موقعیت‌اساسی ندارد.

حضرت در ابتدا می‌فرماید: زن‌ها را از دنیای شما اختیار کردم و یا آن که آن‌ها را دوست دارم، می‌فرماید: عطر و بوی خوش که نسیمی از ظاهر و باطن و پیدا و ناپیدا و محسوس و معقول موجود است، بهترین دنیا می‌باشد و نور چشم و دلم در نماز است و روح و جانم نماز و ستایش حق است و دل را در آن غرق می‌سازم و روحم به آن دلشاد است که گویی کمال موجودات دنیایی به نماز است و نماز کامل‌ترین وسیله رشد روح آدمی می‌باشد.

رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در این بیان بی‌مهابا و به‌دور از هر شعار و ریا، واقعیت‌های موجود در انسان را که خود فرد کاملی از آن است بیان می‌دارد.

در این روایت، بحث علم مطرح نیست؛ زیرا شان نبی اکتساب این امور نیست و تهجد قرآنی نیز همان محتوای نماز را دارد و با آن دوگانگی ندارد و همین‌طور در آن حدیث، زن‌ها را به عنوان عروس بیان کرده که همان ظهور بارز زن‌ها می‌باشد و بوی خوش نیز لازمه قهری وجود نشاط برای ایشان می‌باشد.

اموری که ارزش دارد آدمی عمر خود را برای آن سرمایه‌گذاری نماید، علم، تهجد، نماز، قرآن کریم، عطر و زن است و این امور انسان را به سلامت کامل می‌رساند و در صورتی که با هم جمع شود و تعادل در آن رعایت گردد، هیچ گونه کاستی و کژی را بر نمی‌تابد.

روایت پیشین، گذشته از آن که دلالت روایت نبوی را دارد، ارزش شب و شب زنده‌داری را نیز خاطرنشان می‌سازد و انسان را از هرگونه غفلت و بطالت شبانه برحذر می‌دارد؛ اگرچه بیان این روایت، لسان خاص خود را دارد و نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را اختیاری و یرگزیده خود و امری دوست داشتنی خود مطرح می‌سازد که حد بالایی از بیان را می‌رساند؛ گذشته از آن که در بیان حقایق از هرگونه سالوس، زهدگرایی، ریاکاری، رهبانیت و یا پنهان کاری و پرده‌پوشی دوری می‌کند و خوبی‌های دنیای ناسوت را مطرح می‌نماید.

کم‌های زیاد

«اربعه القلیل منها کثیر: النار، والنوم، والمرض، والعداوه».

چهار چیز است که اندک آن نیز زیاد است: آتش، خواب، بیماری، و دشمنی و عداوت. معصوم علیه‌السلام خواب را در ردیف خطرناک‌ترین امور طبیعی و قسری همچون آتش، بیماری و دشمنی قرار می‌دهد.

آتش، مظهر حرارت است و اقسام گوناگونی دارد و از حرارت بدن تا سوز عشق و نور خورشید و دیگر آتش‌های دنیایی و اخروی تمامی آتش است؛ ولی مقصود از آتش در این روایت، آتش محسوس دنیایی است که تحمل آن ممکن نیست؛ اگرچه آتش‌های سخت‌تر و شدیدتر از آن وجود دارد که اندک آن نیز بسیار زیاد است و تحمل آن آسان نیست.

بیماری امری قهری ولی موجود است و بیماری، عدم صحت نیست و به واقع، بیماری خود موجود است و قابل رویت و کارآیی می‌باشد و لازمه عدمی و منفی بیماری بدن، عدم صحت آن می‌باشد و هر یک از بیماری و سلامتی حقیقتی جدا و واقعیتی ملموس دارد.

گاه بیماری اندکی، انسان را پیر و ذلیل و از زندگی ناامید می‌سازد.

عداوت و دشمنی نیز اگرچه طبیعی و قهری و در مواردی حتمی است؛ ولی آثار شوم خود را بر انسان می‌گذارد و انسان پیش از آن که دشمن را از پای در آورد، نفس عداوت، جان آدمی را نامتعادل و فاسد می‌سازد.

عداوت و دشمنی انسان نسبت به چیزی و کسی، همچون نیش زدن زنبور عسل است که با انجام آن می‌میرد. زنبور ممکن است حالت طبیعی و شعور همگانی داشته باشد و در مواقعی این عداوت را لازم بداند ـ همان‌طور که در آدمی چنین است ـ ولی در ضرر و زیان تفاوتی نمی‌کند؛ زیرا هرگونه دشمنی و عداوتی ضرر و زیان خود را دارد و انسان با اعمال دشمنی ابتدا خود را قربانی می‌کند و بعد شاید به دیگری ضرری برساند.

نفس حالت عداوت و دشمنی، انسان را نامتعادل و آشفته می‌سازد، بدون آن که معلوم باشد ضرر بر غیر حتمی است و از این روست که حضرت می‌فرماید: اندکی از عداوت و دشمنی نیز زیاد است؛ اگرچه واقعیتی موجود است و نمی‌شود که نباشد.

در این نقل، خواب در کنار چنین اموری قرار داد شده است. خواب با آن که واقعیتی غیرقابل انکار است و باید در مواقع لازم از آن تمکین نمود و خود را با آن ساخت، مردن موقت است و ضرر و زیان آن حتمی است و از این رو باید از موارد نامناسب و زیانبار آن پرهیز کامل داشت و به اندک آن بسنده نمود و از آن بهره برد، نه آن که زیان دید.

 

بیداری شایسته و رویای خوب

برای دیدن رویاهای خوب و خوش و ثمربخش و دارای معنا، هر کس باید بیداری خوب و خوشی داشته باشد و از پرخوری و خوردن خوراکی‌های زاید خودداری نماید و بر قدر لازم خوراکی بسنده نماید و بر خود زیاده و کاستی روا ندارد و مزاج خود را به‌طور متوسط نگاه دارد و در سالم‌سازی جسم و روح خود کوشا باشد و روح خود را از هر کجی و کاستی به قدر توان دور دارد و به امور معنوی دلبستگی و علاقه داشته باشد.

 

روان درمانی با خواب

با خواب و رویاهای خوب یا زشت و آشفته می‌توان چهره از کمالات یا نابسامانی‌های بسیاری برداشت و به واسطه آن راهی برای رفع مشکلات پیشنهاد داد و بسیاری از موانع و مشکلات روحی افراد را از این طریق برطرف نمود.

توضیح این که رویاها برآمده از عوامل و اسباب مختلف داخلی یا خارجی و تجردی یا مادی می‌باشد؛ همان‌طور که می‌تواند دارای عوامل خیالی یا وهمی باشد و گاه همه این امور در تحقق یک خواب می‌تواند نقش عمده و اساسی داشته باشد.

از اندیشه، اعتقاد، اخلاق، محیط، اجتماع، سلامتی و تندرستی، بیماری، زمان و مکان تا غم، اندوه، شکست و پیروزی می‌تواند از عوامل تحقق یک رویا باشد.

نفس انسان با تمامی قوا و ایادی مختلف و فراوانی که دارد، در سایه فعلیت‌ها و برداشت‌ها و موجودیت‌های خود، حقایق مختلف و موهومات و خیالات را صورت می‌دهد و فراوان می‌شود که امور متعددی را به یک صورت و یا یک امر را به صورت‌های گوناگون شکل می‌بخشد و این‌جاست که کار معبر ورزیده و کارآمد مشکل می‌شود و او در مقابل ظاهری که سر به هزاران باطن دارد قرار می‌گیرد و باید توانایی خود را در بازگشایی آن نشان دهد. وظیفه اوست که مشخص کند این رویا از کدام نوع می‌باشد و سر بر چه باطنی دارد؟ آیا این رویا، واقع و نفس حقیقی می‌باشد یا دارای تعبیر است و یا نه نفس حقیقت است و نه تعبیری دارد؛ بلکه از رویاهای پریشان و اضغاث احلام به شمار می‌رود که در جهت روان‌درمانی کارآمد است و نیاز به تعبیر ندارد.

خواب‌گزار است که باید این رویاها را از هم مجزا سازد و صاحب خواب را آگاهی دهد که برای نمونه، این خواب همین گونه که دیده است واقع می‌شود و تعبیر ندارد و یا خوابی است که تعبیر ندارد و از کمبود روحی حکایت می‌کند و یا دارای تعبیر است و باید تعبیر کند و صورت را به واقع عبور دهد و بیان دارد که این خواب مربوط به گذشته می‌باشد یا در آینده نقشی دارد و این که مربوط به شخص خواب بیننده است یا در دیگری موثر واقع می‌شود.

در میان خواب‌ها، رویاهای نادرست فراوانی دیده می‌شود که عوامل آن، نگرانی‌های روحی یا فسادهای مزاجی یا نابسامانی‌های خارجی می‌باشد؛ مثلاً فردی، چیزی را از دست داده و یا نوعی بیماری در او رشد کرده یا هوا گرم بوده و یا بستر وی مناسب نبوده و ده‌ها عامل داخلی و خارجی و مادی یا معنوی دیگر می‌توان یافت که در تحقق رویا نقش دارد.

خواب‌های پریشان در محدوده کاری معبر نیست؛ اما چنین نیست که بی‌اساس و بی‌ارزش باشد؛ زیرا زمینه بسیاری از کمبودها و نواقص و مشکلات روحی یا جسمی افراد را می‌شود با آن به دست آورد و از آن در جهت بازیابی سلامت افراد بهره برداری کرد.

چنین خواب‌هایی در جامعه‌ای سالم و پیشرفته می‌تواند توسط معبران و و روان‌کاوان ماهر و توانا مورد استفاده‌های فراوان قرار گیرد. برای نمونه، ممکن است فردی در خواب ببیند که در میان آب آلوده‌ای افتاده و دست و پا می‌زند و بسیار خسته شده است، در این‌جا معبر برای تعبیر این خواب، ممکن است به تناسب حالات فردی بگوید: دنیا به تو رو می‌آورد و باید مواظب باشی که به گمراهی کشیده نشوی و ممکن است به دیگری بگوید: از خواب‌های نادرست است و باید به پزشک مراجعه نمایی و روان درمان به واسطه همین خواب او را آزمایش کند و دریابد که وی نیازمند ازدواج است و باید برای تعدیل مزاج خود یا ازدواج نماید و یا از داروی مناسبی استفاده کند و ممکن است در فردی زمینه وجود انگل را برساند و پزشک با آزمایشی به وجود آن انگل آگاه گردد و در پیش‌گیری از آن یا جلوگیری از وخامت آن کوشش نماید.

 

 عوامل رویا

عوامل رویا  یا داخلی است و یا خارجی.

همان‌طور که خواب و خوابیدن علل طبیعی و قسری دارد و دارای عوامل داخلی و خارجی می‌باشد و هیچ خوابی بدون سبب نیست و تمام خصوصیات آن با واقعیت‌های مختلف آدمی رابطه مستقیم دارد، رویا و خواب‌هایی که انسان می‌بیند نیز این چنین است و هیچ یک از آن بدون علت و سبب نیست و همه آن از علل و اسباب مختلفی برخوردار می‌باشد.

همان‌طور که ممکن است عارفی عالم مثالی منفصل نزولی و صعودی که همان عالم ذر و برزخ است را در بیداری بیابد و از آن به دیگران خبر دهد، ممکن است این واقعیت در خواب نیز تحقق یابد و فردی در خواب واقعیتی از این عوالم را ببیند؛ هرچند تحقق این امر در خواب به مراتب آسان‌تر از رویت عارف در بیداری می‌باشد و امکان یافت آن برای افراد مختلف فراهم است، با این تفاوت که اگر کسی در بیداری چنین واقعیتی را از عوالم مختلف دیگر ببیند، در اصطلاح به آن «مکاشفه» گفته می‌شود و چنین فردی مثال را به حس کشیده و اگر وی آن را در خواب ببیند، مثال منفصل را به مثال متصل رسانده است. اگر وی عوالم و امور دیگری را با طورهای مختلف دیگری در خواب ببیند، خصوصیات و نام‌های دیگری می‌یابد.

بعد از بیان این امر باید دانست که ممکن است در خواب یا بیداری صاحب بشارت و یا کمال یافته‌ای حقیقت مجردی را به واقع تجردی یا مثالی آن و به همان صورت که هست ببیند؛ بدون آن که خیال و یا قوای مشترک آن فرد در آن حقیقت و معنا دخل و تصرفی داشته و در آن تغییری ایجاد کرده باشد، در این صورت وی نفس واقع را دیده و یافته است و از این جهت نیازمند تعبیر نمی‌باشد و تنها معبر باید آن را تایید کند و اطمینان درستی آن خواب را در او ایجاد نماید و اگر این امر در بیداری رخ دهد، خود مشاهده‌ای بس گویا و روشن است و پیشامد این امر در بیداری به مراتب سنگین‌تر و مهم‌تر از پیشامد آن در خواب است؛ زیرا در بیداری توان بر یافتن باطن را با وجود حواس ظاهری در خود داشته است، بدون آن که اختلالی در ظاهر پیش آید. البته این امر در توان هر کس نیست و در خور افراد بسیار وارسته است. لازم به ذکر است این امر در خواب بیش‌تر امکان‌پذیر است و حتی می‌شود فردی در خواب توفیق چنین امری را به‌دست آورد؛ هرچند شایسته نباشد؛ زیرا این گونه مبشرات بر اثر عوامل و علل خود، گاه در افراد عادی رخ می‌نماید و در یک لحظه رویتی بهره آنان می‌شود.

متعلق رویت در بیداری یا خواب می‌تواند امور دنیوی یا معنوی و تجردی باشد و در اموری دنیوی نیز گاه مربوط به حادثه و جریانی است که ارتباط به زندگی خود دارد و گاه به امور دیگری ارتباط دارد؛ ولی رویت امور تجردی و باریافتن به بارگاه عوالم مثالی یا تجردی آن‌طور که در آن عوالم می‌باشد، چندان آسان و فراوان نیست؛ به‌خصوص اگر در بیداری باشد.

مشاهده امور مجرد یا مادی در بیداری چندان آسان نیست و تنها ویژه اهل الله می‌باشد؛ ولی دیدن واقع امور دنیوی در خواب ممکن است و دیدن امور معنوی اندک پیش می‌آید؛ هرچند ممکن است امری و چیزی بدون دخل و تصرف خیال در خواب و یا بیداری دیده شود. چنین اموری تعبیر و تاویل ندارد و همان است که دیده شده است و بخش محدودی از خواب‌ها و رویاها از این نوع خواب‌ها می‌باشد.

قسم دیگر رویا که فراوان دیده می‌شود، این است که آدمی در خواب موجود مجرد و مفارقی از عوالم تجردی و یا موجوداتی از عوالم مادی را با صورت‌های گوناگون و با دخل و تصرف خود و خیال ببیند و این همان رویایی است که نیازمند تعبیر و معبر است و خواب‌گزار تواناست که می‌تواند واقع آن را رصد نماید و نیز ممکن است که از بخش خواب‌های پریشان باشد و از این جهت تعبیری را برنتابد.

رویا مثال و صورتی است از واقعیت‌های مجرد و روحی و یا مادی که در صورت سلامتی و دوری از حوادث روحی و نابسامانی‌های نفسی قابل تعبیر است و دارای ارزش معنوی می‌باشد و در غیر این‌صورت خود حکایت از کمبودی نفسانی و مشکلی روحی در خواب بیننده می‌کند که «اضغاث احلام» و خواب‌های پریشان نامیده می‌شود و تعبیر ندارد و تنها در جهت روان‌کاوی نفس می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد و تشخیص این امر که خواب درست و خوبی می‌باشد یا نه، در حیطه قدرت معبر می‌باشد و معبر این صورت دیده شده را به حقیقت اصلی خود ارجاع می‌دهد و آن را باز می‌یابد و اصل واقعه را از صورت‌گری‌های خیال دور می‌سازد و واقع آن را بیان می‌دارد.

  

پیچیدگی رویاها

هر قدر عوامل داخلی و خارجی فراوان و مختلفی علل و اسباب خواب و رویا شود، تعبیر نیز به همان نسبت گسترده، مشکل و پیچیده می‌شود و حالات و تعابیر گوناگون و متعددی به خود می‌گیرد.

گاه کسی واقع را در خواب می‌بیند و تعبیری ندارد و همان دیده شده واقع است و یا واقع خواهد شد و گاه واقع چیزی و جریانی به مثل یا مشابه و یا مخالف و مباین آن صورت می‌یابد و گاه می‌شود که ملازم و یا لازم و یا ملزوم امری در خواب به قالب صورت در می‌آید و گاه می‌شود که افزوده بر علل و اسباب و بسیاری یا اندکی صورت‌های دیده شده، خیال وی را به بازی‌گری و صورت دادن‌های بی‌مورد مشغول می‌دارد و کار را پیچیده‌تر می‌سازد و این‌جاست که تعبیر مشکل‌تر می‌شود و کار خواب‌گزار سخت‌تر می‌گردد.

تمام این امور در جهت کیفی نیز می‌تواند مختلف باشد، به‌طوری که در یک رویا، جریانی دو یا چهار و یا چندین صورت کیفی را با ظرافتی خاص در خود می‌کشد و معجونی از کم و کیف به بار می‌آورد تا جایی که ظاهر رویا را به مخاطره می‌اندازد و رویا ظاهر پریشانی به خود می‌گیرد و صورت «اضغاث احلام» پیدا می‌کند و یا از پیچیدگی‌های خاصی برخوردار می‌شود که معبر را در برابر خود عاجز می‌سازد، با آن که دارای حقیقت است و الهامی را در پی دارد و پرده از چهره باطنی بر می‌دارد و در پس چهره‌های مثالی، حکایت و روایتی نهفته است؛ همان‌طور که از خواب عزیز مصر، معبران درباری چنین برداشتی نمودند و گفتند: این خواب تعبیر ندارد و اضغاث احلام است و در محدوده کاری ما معبران نیست، با آن که خواب وی از کیفیت بالایی برخوردار بود و مراتب و معانی متعددی داشت و همین ویژگی کار را بر آنان مشکل ساخته بود.

وجود چنین اموری کار را بر معبر مشکل می‌کند و او باید در تعبیر خواب، درایت و بینش داشته باشد و در رویا به‌خوبی دقت نماید تا حالات گوناگون و مراتب متعدد خواب را دریابد و صاحب خواب و نوع برخورد وی را با امور و مسایل و موقعیت فکری و کاری و منش وجودی او را به دقت مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و با هوشمندی و ذکاوت خاص خود، چگونگی رویا را به دست آورد.

این‌جاست که خواب‌گزار وارسته و ماهر باید ذکاوت کافی و صداقتِ کاری و سلامت نفسی بالایی داشته باشد؛ زیرا گاهی وی توان تعبیر خوابی را ندارد و باید آن را به معبری برجسته‌تر و تواناتر از خود ارجاع دهد، نه آن که به‌آسانی عنوان «اضغاث احلام» را بر رویای فرد فرود آورد و خواب را باطل و بی‌تعبیر معرفی نماید، همان‌طور که معبران بی‌کفایت و درباری ملک چنین کردند.

علم تعبیر و رویا باید همانند دیگر رشته‌ها، علمی، فنی و روشمند باشد. هنگامی که عالمی حل مشکلی را در محدوده کاری خود نمی‌داند و یا حل آن مشکل را در توان علمی خود نمی‌بیند، باید با کمال صراحت آن را به فرد دیگری که از خود برتر است ارجاع دهد وگرنه از صداقت و سلامت لازم کاری به‌دور است؛ چرا که وظیفه کاری ایجاب می‌کند که انسان خود را درگیر کاری ننماید که در توان یا بر عهده او نیست، نه این که تنها بگوید: در توان من نیست؛ بلکه بگوید: در توان چه کسی می‌باشد و او را با مشکلش به آن فرد صالح و لایق راهنمایی کند؛ مگر آن که کسی را نشناسد و یا حل آن را در توان کسی نداند؛ چنان که معبران درباری از اهمیت خواب ملک که معنای بلندی داشت غافل بودند و با فریب‌کاری و پرده‌پوشی که به علت نادانی آنان بود، عدم توان خود را به عدم ارزش خواب تحویل بردند.

البته، اگر خواب ملک را فرد دیگری دیده بود تعبیری متفاوت پیدا می‌کرد و این مطلب در خور دقت و ظرافت فراوانی می‌باشد؛ زیرا ممکن است رویایی نسبت به افراد مختلف، تعابیر گوناگونی داشته باشد. علم، جهل، مال، قدرت، زیبایی، زشتی و دیگر اوصاف مختلف در افراد، تعابیر را مختلف می‌سازد و ممکن است رویایی نسبت به فردی رفعت و همان خواب نسبت به دیگری ذلت و خواری را ایجاب کند و معبر باید هر خواب و رویایی را با صاحب آن بررسد و پیش از بازیابی صورت‌ها و خصوصیات رویا، صاحب آن را مورد شناسایی قرار دهد و ببیند رویا از چه فردی می‌باشد؛ شجاع است یا ترسو؛ فقیر است یا غنی؛ زیرک و هوشیار است یا فردی عادی و همچنین به امکان وجود بیماری‌های روحی و روانی و یا جسمانی در او نظر داشته باشد و همانند طبیبی که بیمار خود را معاینه می‌کند به‌طور ظریف‌تر و دقیق‌تر به وی توجه نماید و چنین نیست که هر رویایی تعبیری خاص داشته باشد.

با این توضیح به دست می‌آید که نمی‌شود با محفوظاتی کلی از کتاب‌های تعبیری، رویا را بازشناخت و نتیجه‌ای را از آن دریافت و چنین نیست که هر که مار در خواب دید، حکایت از دشمن کند، و هر که خواب چرکی دید، مال بیابد، و هر کس شیر خورد، عالم شود و هر کس شیر شد، با شجاعی روبه‌رو گردد.

ارایه چنین تعبیرهایی حکایت از بی‌مایگی و دوری از این علم می‌کند و شایسته نیست خواب‌های مردم را چنین جاهلانه تعبیر کرد؛ خواه آنان در رشته‌های علمی دیگر صاحب مرتبه باشند یا خیر؛ زیرا هر علمی، عالم خود را طالب است و هر کس باید کار خود را پی گیرد و هر بحثی مقام و افراد خود را می‌طلبد و دخالت کارشناسان در غیر رشته تخصصی خود همانند طبابت‌های عامیانه امری نکوهیده؛ بلکه زیان‌بار است.

تعبیر رویا چنین نیست که با اندک اطلاع صوری انجام پذیرد، که اگر چنین بود چندان اهمیتی نداشت و شان اولیای الهی به شمار نمی‌رفت و آنان دارای چنین موقعیت بالایی نمی‌بودند و این افراد همانند کسانی هستند که با اطلاع از مسایل رساله عملیه‌ای، خود را مجتهد می‌دانند، بدون آن که از مبانی آن مسایل بهره‌ای داشته باشند، در حالی که چنین نیست و همان‌طور که کسی با حفظ مسایل رساله‌ای مجتهد نمی‌شود، با حفظ کتاب ابن‌سیرین نیز معبر و خواب‌گزار نمی‌گردد و صاحبان این علم و دارندگان این موهبت الهی، افراد خاصی می‌باشند که موقعیت ویژه‌ای در احراز کمالات انسانی داشته و صاحب کوشش و کشش باشند.

این اولیای الهی، با تمام فراست و هوشمندی، چنان با دقت و صرف همت به رویای افراد می‌نگرند و در خود تمرکز قوی ایجاد می‌کنند که گویی می‌خواهند موجودی را خلق و ایجاد نمایند و تازه‌ای را به عرصه وجود آورند.

آنان در هنگام تعبیر یک رویا چنان غوری در دل خود می‌یابند که گویی توان خود را به تمامی ابعاد یک رویا بسیج می‌نمایند تا واقعیت آن را به دست آورند و با یافته خود گره‌ای از کار آن فرد بگشایند و وی را دستگیری نمایند.

این اولیای بحق و معبران شایسته و وارستگان صادق، گاه می‌شود که با دید و توجه‌ای، رویایی را در خود بازگشایی می‌کنند و تعبیر آن را به فرد ارایه می‌دهند و در دل خود با عنایتی، تمامی امور را سیر می‌کنند و همه وقایع مختلف را با یک دید می‌یابند که در این نوع بازیابی، رویا در سطح عالی تعبیر می‌شود و ممکن است معبری در تعبیر رویایی نیازمند پرسشی باشد و در یافت تعبیری تامل به خود راه دهد، چنان که توضیح آن گذشت.

  

رویا؛ از مسیرهای ارتباط با غیب

نفس انسان این توانایی را دارد که به همه معنا با تمام حقایق و موجودات خارجی از مادی تا مجرد و مثالی ارتباط مستقیم برقرار کند. البته، ارتباط با بسیاری از آن‌ها نیازمند تحقق کمالات لازم و وجود مقامات خود می‌باشد و آدمی می‌تواند با رشد کامل و بروز فعلیت‌ها در همه جهات کمال، خود را چهره ظهور موجودات عالم و ظرف تحقق آن‌ها گرداند.

همان‌طور که انسان با حواس ظاهر می‌تواند موجودات مادی و ناسوتی را به‌خوبی بیابد، می‌شود که در خواب یا بیداری از موجودات مجرد و مثالی خبر گرفت و با آن‌ها مانوس گردید. چنان که تماس و آگاهی از موجودات مادی در بیداری برای انسان امری شدنی است و تنها شرایط ظاهری و صوری خود را می‌خواهد، تماس با موجودات فرامادی نیز در خواب چندان مشکل نیست و به آسانی و ناخودآگاه تحقق می‌یابد؛ مگر آن که کسی گرفتار بیماری‌های روحی و روانی یا مزاجی باشد که یا خواب کم‌تر می‌بیند و یا بیش‌تر خوابی را که می‌بیند فراموش می‌نماید و یا هیچ خوابی در حافظه وی نمی‌ماند که در این صورت درنمی‌یابد که خواب دیده است. کم نیستند افرادی که رویاهای مختلفی را می‌بینند و آن را به خاطر نمی‌آورند و گمان می‌کنند که رویایی در خواب ندیده‌اند، در صورتی که خواب‌های فراوانی دیده؛ ولی آن را فراموش کرده‌اند.

دیدن موجودات عوالم مثالی، چون برزخ، قبر، قیامت، دوزخ و بهشت و تمام موجودات مجرد و مفارق، چون ملایک و عقول و مبادی عالی و دیگر عوالم و موجودات گوناگون وجودی و تجردی در خواب برای کسانی ممکن و میسر است که زمینه‌های رشد و کمال را در خود محقق ساخته باشند و شرایط لازم آن را در خود ایجاد نموده و از نفسی صاف و دلی روشن و درکی توانا برخوردار باشند.

دیدن چنین موجوداتی در خواب می‌تواند دارای تعابیر متفاوتی نسبت به افراد مختلف باشد؛ مگر برای کسانی که از کمالات فعلی بسیار بالایی برخوردار باشند که در این صورت، رویت‌های آنان عین همان امور می‌باشد و وصولشان به خلق تدبیری با اخذ عینی و ناخودآگاه باطن‌نگری شکل می‌گیرد. البته، اهمیت این وصول هنگامی ظاهر می‌گردد که مومن وارسته و عارف دل‌خسته‌ای در بیداری چنین رویتی را تحقق بخشد.

اولیای خدا، بندگان وارسته پروردگار و صاحبان کرامت و همت، قدرت ارتباط و حضور و تماس با این گونه موجودات را در بیداری نیز دارند و همیشه در عالم ناسوت از عوالم تجردی ارتزاق می‌کنند و با آن‌ها در حشر و نشر می‌باشند و تنها دل بر آن دارند و حضور ناسوتی آن‌ها تنها بر اساس وظیفه و دستور می‌باشد که شناخت این گونه افراد و فهم مقامات و همت‌های آن‌ها در خور همگان نمی‌باشد و از حوصله این مقام نیز به‌دور است و ظرف عیان می‌خواهد و بیان آن چندان بهره‌ای ندارد و کسانی که قدرت تماس و وصول و حضور چنین عوالم و موجوداتی را دارند و از عنایات ربوبی برخوردارند، کم‌تر ظهور عمومی و حضور همگانی دارند؛ جز کسانی که در مواقع لازم به ظهور و اظهار آن مامور باشند.

گاه می‌شود که متوسطان و راه‌یافتگان کمال و معرفت چشیده، حقایق تجردی یا مادی را در خواب به صورت‌های مثالی متناسب و یا بالاتر از آن می‌یابند و جذب وجودشان می‌شود. این گونه رویاها گذشته از آن که رویاست و دارای تعبیر و تدبیر است، اقسام مختلفی دارد و می‌تواند زمینه‌هایی در جهت سیر و سلوک بهتر ایجاد کند و مرشد خوبی برای سالک باشد و زمینه هرچه بیش‌تر ارتقا و راهیابی به مراتب بالاتر را فراهم سازد.

گرچه دیدن چنین خواب‌هایی برای افراد معمولی ممکن است و گاه اتفاق می‌افتد، موارد آن نادر و اندک می‌باشد و استفاده از آن نیز چندان میسر نمی‌باشد و تنها بشارت و سروری زودگذر را در فرد ایجاد می‌کند.

گاه دیدن این گونه خواب‌ها در بعضی از دیوانگان ممکن است رخ دهد. گاه می‌شود دیوانه‌ای بیش‌تر از فرد معمولی از این نوع خواب‌ها می‌بیند و ممکن است برخی از دیوانگان خاص از این گونه خواب‌ها فراوان ببینند و فیوضات و مواهب بسیاری بر آنان عرضه شود.

چنین افرادی بر اثر عدم تعادل عقلی و انضباط فکری، گاه می‌شود که چیزهای تازه‌ای می‌بینند که بسیاری آن را فراموش می‌کنند و از آنچه که به یادشان می‌ماند، در بیداری به‌طور به‌هم آمیخته و خلط شده استفاده می‌کنند.

گاه می‌شود دیوانه‌ای در بیداری حرف‌هایی می‌زند که بسیار بزرگ و درشت می‌باشد و قابل استفاده برای دیگران است و گاه می‌شود که آن سخن به قدری بزرگ است که افراد عادی و معمولی قدرت استفاده از آن را ندارند و با خنده و شوخی از آن می‌گذرند، در حالی که افراد دانا و فهمیده را راهنما می‌باشد که تمام این معانی و کلمات جسته و گریخته از همان عرضه باطنی است که در بیداری آن دیوانه اثر گذاشته است و آن بیچاره، خود نتوانسته از آن بهره‌برداری کند.

خواب‌ها و رویاهایی این گونه که در افراد مجنون رخ می‌دهد، همچون جنون، دارای اقسام مختلف و انواع گوناگونی می‌باشد که باید در مقام خود بررسی و تحقیق کاملی نسبت به آن انجام شود و راه استفاده و بهره‌برداری از دیوانگان و حرف‌های پیچیده و ثمربخش آن ارایه گردد که هر یک را مقام خاص خود باید و ما اکنون در مقام بیان آن نیستیم.

شایان ذکر است چنین خواب‌هایی در افراد دیوانه کم‌تر دارای تعبیر است و بیش‌تر نیز از قسم مشکل و پیچیده تعبیر می‌باشد و کم‌تر کسی می‌تواند آن را به حقیقت خود ارجاع دهد.

این‌گونه خواب‌ها بیش‌تر در تشخیص نوع جنون و بیماری فرد مفید می‌باشد؛ اگرچه برخی از اقسام جنون قابل رفع نیست و یا دست‌کم باید گفت: دست دنیای فعلی از این دانش کوتاه است و ممکن است روزی برسد که بشر بر دستیابی به آن اهتمام ورزد. البته، اگر سیاستمداران و استعمارگران دنیا همه را مجنون نخواهند.

رویت عوالم مادی و موجودات عالم ناسوت، همچون موجودات دور و نزدیک اطراف ما به‌صورت مثالی و در خواب برای همه اتفاق می‌افتد و در این جهت تفاوتی میان افراد عالی و دانی و یا زن و مرد وجود ندارد.

رویت حقایق مثالی و برزخی و تجردی برای عده کم‌تری رخ می‌دهد و صاحبان کمالات عالی چندان نیازی به چنین خواب‌هایی ندارند و ارتباط و تماس آن‌ها با حقایق بالاتر از خواب و خیال و مثال می‌باشد و کم‌تر خود را با چنین عوالمی مشغول می‌دارند؛ زیرا نفس صورت و صورت‌گری، معنویت و اندیشه و شهود معنوی، مومن واصل را مشغول می‌سازد و خود نوعی رهزن و اغفال به شمار می‌رود.

البته، در مواقع کمی که چنین حالات خیالی برای عارف اتفاق می‌افتد، بیش‌تر جهت پیش‌بینی و پیش‌گیری از حوادث مادی به حساب می‌آید و سبب و عامل آن می‌تواند از مدبرات افراد و حافظان این گونه اشخاص باشد که در مواقع مختلف ممکن است به کمک آنان آیند.

به‌طور مثال، ممکن است چنین فردی بر اثر تماس طولانی با حقایق تجردی و یا بر اثر فکر و اندیشه بسیار درباره موجودات معنوی، خستگی شدیدی بر او عارض گردیده باشد، به‌طوری که دیگر تاب و توان مزاجی فرد قدرت حفظ تعادل وی را نداشته باشد و از هوش رود یا به خواب می‌رود؛ در حالی که بیدار بودن وی لازم است؛ چرا که مهمی در پیش است؛ مثل آن که نماز خود را نخوانده و نزدیک است که قضا شود و یا آن که ضرورت دیگری بیداری او را ایجاب می‌کند، این‌جاست که مدبر این فرد، با وجود مثالی یا حقیقی در خواب و یا حتی در بیداری، خود را برای چنین فردی ظاهر می‌سازد و یا از طریق صوت و صدا او را آگاه و بیدار می‌نماید. این نوع خواب‌ها یا برخوردها در بیداری، اضافه بر رفع مشکل و ظهور امری که در جهت آگاهی آن فرد است، دارای لذایذ موقت و بسیار شیرینی است که توضیح بیش‌تر آن مقام مناسب خود را می‌طلبد.

 

 رویت موجودات مجرد

 رویت موجودات مجرد به‌صورت مثالی ممکن است و انواع گوناگونی دارد. ممکن است فردی آخرت، قیامت و صحرای محشر را در خواب ببیند و یا مشاهده کند که وارد بهشت و جهنم شد و یا چهره حوری‌های بهشتی و یا خازنان جهنم و یا حتی خدا را در خواب ببیند.

همین‌طور ممکن است معصوم یا مومن از دنیا رفته و یا فرد به دنیا نیامده‌ای را پیش از تولد به‌درستی در خواب دید.

گاه می‌شود که حقایق معنوی را در قالب صوری می‌یابد و شخص «محبت» و یا «معرفت» دیده شود که در باطن وجود وی جریان دارد و یا آن که روح خود را ببیند که در مقابل وی نشسته است و با او سخن می‌گوید و یا در خواب خود را مشاهده کند که خود را به دوش گرفته و به سویی می‌برد و چنین خواب‌هایی گذشته از آن که خوش و لذیذ می‌باشد و حکایت از توجه معنوی فرد به مبادی عالی می‌کند، دارای تعابیر گویایی است؛ اگرچه نوع این گونه خواب‌ها با هم تفاوت دارد و می‌تواند دارای اوج و حضیض باشد.

اگر فردی حقایق عینی، مصداقی و شخصی موجوداتی مانند مجردات عالی را در خواب یا بیداری به‌صورت ببیند، این خود تنزیل است که آن حقیقت مجرد و مفارق به صورت کشیده شده و حقیقت آن مجرد، برتر از صورت است؛ این تنزیل، خواه از جانب آن موجود مجرد باشد ـ که بیش‌تر در بیداری برای اولیای بحق پیش می‌آید که آن موجودات عالی خود را به‌صورت‌هایی نشان می‌دهند ـ و یا آن که این تنزیل از جانب بیننده باشد که بیش‌تر در خواب رخ می‌دهد که فرد ملک و عقل را به صورت در خواب می‌بیند و صاحبان همت، قوت و قدرت خیالی می‌توانند در خواب و به صورت، این گونه موجودات را ببینند. البته، صاحبان همت و قدرت بالای معنوی می‌توانند خود این‌گونه موجودات را در بیداری نیز صورت بخشند، همان‌طور که ممکن است موجودات عالی تجردی خود را در خواب برای فردی صورت دهد. رویت موجودات عالی به انواع و حالات مختلف و اطوار گوناگونی در بحث تطبیق تعبیر بیان می‌شود.

 

 دیدن خدا در خواب و بیداری

اگر کسی بگوید: خدا را در خواب یا در بیداری دیده‌ام، آیا می‌توان گفت: چنین رویت یا رویایی ممکن و درست است یا باید صاحب چنین خوابی را بیمار دانست و ناراحتی روحی و روانی او را تشخیص داد و یا عقاید سنتی برخی از گروه‌ها و مذاهب چنین خواب یا خیالی را در او ایجاد نموده است.

در تحلیل و بررسی این موضوع لازم است بررسیده شود که آیا می‌شود خداوند متعال وجود تنزیلی و یا قالب مثالی داشته باشد و آیا می‌توان خدا را در عالمی مثالی یافت و آیا ممکن است پروردگار عالمیان به مثال کشیده شود یا خیر؟ این پرسش بحث مستقلی است که در عرفان مطرح می‌شود و ما آن را به‌طور گویا و صریح در کتاب‌های گسترده عرفانی خود و به‌ویژه در شرح بر مصباح‌الانس و منازل‌السائرین مطرح نموده و به آن جواب مثبت داده‌ایم و در آن‌جا گفته‌ایم که تمام حقایق مثالی، تنزیلی از وجود عینی حق در لباس فعل و سایه‌ای از تشخص مصداقی آن حضرت می‌باشند.

اگرچه این سخن بسیار عالی و شریف و شیرین است، تصور و اثبات آن بسیار مشکل است و باید آن را در مقام خود عنوان نمود.

کسانی که حضرت پروردگار را کلی می‌دانند و از تشخیص مصداقی حق وحشت دارند، در واقع منکر حقیقت هستند و آن حضرت را نشناخته‌اند؛ زیرا کلیت، مفهومی مساوی نفی آن حضرت است و اگر مراد از کلیت، همان کلی فلسفی باشد که به معنای سعه وجودی است، منافاتی با تشخص و عینیت خارجی ندارد و می‌شود آن حضرت، وجود خارجی داشته و از شخصیت و عینیت برخوردار باشد، با این بیان که در ذات شخصیت و عینیت، حد و محدودیتی نیست و حد و محدودیت موجودات ناسوتی و یا بالاتر از آن، از ماهیت و ماده آنان می‌باشد و به امکان و فقر آن بستگی دارد و هرگز نفس وجود و هستی، حد و مرز را در ذات خود جای نداده است و می‌شود که آن حضرت در خارج باشد و شخصیت نیز داشته باشد و در عین حال محدود به حدی نیز نباشد و نباید حد امکانی و ماهوی و مادی را حد وجود؛ آن هم وجود مطلق عینی و شخصیت خارجی واجب تعالی دانست که از هر گونه حیثیت و حد و طرف و سو و جهت عاری است. درک چنین بیانی و اعتقاد به چنین خدایی چندان آسان نیست و باید به‌صراحت گفت: مشکل‌ترین نوع بیان درباره حضرت حق است؛ هرچند تصویر درست از خداوند همین طرح است و نظریات دیگر درباره پروردگار عالمیان همه به انکار حق باز می‌گردد، نه به اثبات حق، و تنها تصویری اقناعی به شمار می‌رود.

البته، در جهت شناخت و بیان چنین حقایقی نباید یقین ظهوری و چهره مخلوقات را اوهام و خیالات پنداشت و در گزاره‌ای کلی می‌توان گفت: حق تمام وجود است و هویتی حقیقی و ذات تمام دارد و فعل نیست؛ اگرچه عالم فعل اوست و تمام هستی تعین ظهوری حق و فعل آن مطلق است و ذات ندارد و وجود حق است و ظهورات خلقی آن جناب و بر این اساس می‌توان گفت: حضرت حق حقیقتی عینی، مصداقی، شخصی، فردی و خارجی است و نفس خارج و وجود و هستی و عالم نیز چیزی جز تنزیل آن حضرت در ظرف ظهور و بروز نمی‌باشد.

پس ممکن است فردی وارسته و عارفی واصل و امام و پیامبر معصومی در خواب و یا بیداری، چنین حقیقتی را به تنزیل و مثال دریابد و پنجه قدرت و حکمت و خلاقیت حق را در پیچ و خم کاری مشاهده نماید و حق را در تمام تنزیل و مثال زیارت کند که دیگر چنین زیارت و دیدار و حضور و مشاهده و رویتی در خور بیان نیست و هیچ صاحب سرّی آن را برای همگان بیان نمی‌کند؛ همان‌طور که ممکن است قدرت بیان آن نباشد و قالب الفاظ توان کشش چنین رویتی، و گوش و زبان تحمل درک و هضم آن را نداشته باشد و اذهان عوام و بلکه خواص از عوام نیز درصدد فهم و درک چنین حقایقی نباشد و با کشیدن بند انکار و پوزخند، خود را از تمام این معانی به خیال خود راحت سازند.

البته، ممکن است کسی چیز دیگری را دیده باشد و به خیال بر آن نام خدا گذارد، بدون آن که چنین خطایی را بفهمد و می‌شود که نگرانی‌های روحی و روانی در چنین امری دخالت داشته باشد؛ همان‌طور که ممکن‌است اعتقادات سنتی و باورهای باطل مسلکی کسی را به خیال این که خدا جسمانی است و در جسم می‌گنجد چنین خواب‌هایی را اقتضا کندودرگفته خود نیز صادق باشد، دیگر این افکار هیچ یک چیزی جز پندارهای روانی یا سنتی نیست و هیچ کدام خدا نمی‌باشد؛ زیرا حضرت حق جسم نیست و جسم هم ندارد و نیازمند به این گونه حدود و امور نمی‌باشد؛ همان‌طور که موجودات دیگری هم می‌باشند که جسم نیستند و نیازمند به جسم هم نمی‌باشند و وجود و هستی نیز منحصر در جسم و جسمانیت نمی‌باشد.

دیدن چنین خواب‌ها و چنین صورت‌هایی در خواب می‌تواند تعابیر گوناگونی داشته باشد؛ همان‌طور که در بیداری نیز می‌شود صاحبان چنین صورت‌هایی، حالات و خصوصیات مختلفی داشته باشند و در مقام بیان تطبیق، هر یک موقعیت خاص خود را دارند که ممکن است فردی با دیدن چنین خوابی، صاحب مقامی گردد یا نزول اجلالی داشته باشد یا آن که تنزیل مرتبه و درجه‌ای پیدا کند و یا موقعیت استعدادی خاصی پیدا نماید و می‌شود دارای نگرانی روحی و روانی نیز باشد که تمام اقسام گوناگون آن در تشخیص معبری روان‌کاو و دانا می‌باشد.

همچنین ممکن است فردی بر اثر صفا، شور، عشق و شوق و بروز و ظهور صفات کمال، حقایق معنوی را در قالب‌های مثالی به خواب ببیند که این ترفیع است و حکایت از بزرگی و رفعت روحی آن فرد می‌کند.

همین‌طور ممکن است کسی بگوید: در خواب دیدم که حضرت «محبت» سراسر وجودم را فرا گرفته بود و «معرفت» در تمام وجودم راه می‌رفت و «عشق» و «شور» را در خود مجسم دیدم و مشاهده نمودم که با جناب صفا می‌رقصیدم و یا با عشق راه می‌رفتم و یا با محبت صحبت می‌کردم و همان‌طور که تحقق آن در خواب ممکن است، در بیداری نیز ممکن است برای افراد نادری رخ دهد و می‌شود که حقایق معنوی از جزیی به وسعت کشیده شود و از معنا به صورت درآید؛ گرچه این تنزیل معنای عینی می‌باشد، خود رفعت به حساب می‌آید و حقیقت معاشقه و لقای وجودی میان انسان و صفات وی می‌باشد و همان‌طور که حقایق مصداقی؛ همچون مجردات عالی تشخیص عینی دارد، حقایق معنوی نیز از مراتب عینی برخوردار است، با این تفاوت که تنزیل حقایق معنوی و تمثیل آن آسان‌تر محقق می‌گردد.

البته، پر واضح است که ادعای این گونه امور چیزی غیر از حقیقت آن است و فراوانی از گفته‌ها و نوشته‌هایی که در این زمینه موجود است، حکایت از سادگی، ریا، جهل، فریب، خدعه و بازارگرمی می‌کند. البته، می‌شود در میان این گونه گفته‌ها و نوشته‌ها، یافته‌هایی نیز وجود داشته باشد که از تمام آن‌ها برای ما تنها گفته و نوشته‌ای باقی مانده و شان و افتخار و فضلی برای گروه و فرقه و دسته‌های آن افراد نمی‌باشد و نباید یافته آنان را به بازار کشید و در قبالش نان و مقامی برای خود طلب نمود. دسته‌ای به حقیقت می‌رسند و دسته‌هایی نان و نام آن حقیقت را می‌خورند و گروهی به آب می‌رسند و گروه‌هایی تنها ستیزه آن آب را تناول می‌نمایند و بندگان شایسته و برگزیده حق می‌سوزند تا روشنایی برای راهنمایی ایجاد کنند و دیگران با زور و پیش‌فروشی، روشنایی دروغین خود را مطرح می‌سازند و با این کار همان روشنایی و نور حقیقی را نیز خاموش می‌نمایند و از آن تنها به حکایت و اسم و رف اکتفا می‌کنند و از آن اعجاز و کرامت و وصول و مرتبت، تنها به دوغ و خیار بسنده می‌نمایند.

افرادی که در خواب، صورت‌های مادی و موجودات ناسوتی اطراف خود را می‌بینند و امور مادی را صورت می‌دهند، گذشته از آن که حاکی از بینش و بصیرت و آگاهی در خواب می‌باشد، خود ترفیع و خلاقیت است که صورت و موجودات مادی را به مثال می‌کشاند و مثال وجود او، صاحب خلق و آفریده می‌گردد و ماده را به صورت و تجرد می‌آورد و آن حقایق مادی را با خود همراه می‌سازد.

افرادی که خواب نمی‌بینند و حتی از نعمت صورت‌گری در خواب نیز بی‌بهره می‌باشند، باید به دنبال علت باشند که خود حکایت از وجود کمبود یا نگرانی در روح آنان می‌کند و باید در رفع آن بکوشند؛ مگر افراد بسیار وارسته و صاحب کمال که فیوضات معنوی آنان فراوان است و منحصر به این گونه صورت‌ها و خواب‌ها نمی‌باشد و کم‌تر در گرو آن می‌باشند و آنان را عوالم معنوی بیش‌تر مشغول می‌دارد تا صورت و خیال و خواب؛ اگرچه آن‌ها نیز از خواب‌های خوش و پرمعنا بی‌بهره نیستند و صاحب مبشرات می‌باشند؛ به‌خصوص در اوایل راه و ابتدای زمزمه‌های باطن که بیش‌تر از آن بهره‌مند هستند.

مردم عادی و افراد عمومی هرچه در خواب از موجودات مادی دور از خود را ببینند، بیش‌تر رونق می‌یابند، تا آن که موجودات اطراف خود را مشاهده نمایند. کسی که در خواب نان، آب، خانه و باغ خود را می‌بیند و مال، غذا و خوراک چرب و لذیذ را به خواب می‌بیند، با آن که خواب افراد دیگر و اشیای دورتر از خود را می‌بیند تفاوت دارد.

آن که در خواب حالت فردی را می‌بیند و یا کسی را مشغول کاری می‌بیند یا مشاهده می‌کند که فلانی مُرد و یا فرزند فلانی به دنیا آمد، حالاتش به مراتب بهتر است از کسی است که خود را بر سفره غذا و یا در میان بستر خواب می‌یابد.

آن که پنهانی‌های امور و ریزه‌کاری‌های مخفی و نادیده‌ها را به خواب می‌بیند، از ارزش بیش‌تری برخوردار است تا کسی که دیده‌ها و بوده‌های ظاهری را در خواب رویت می‌کند.

همین پیچیدگی‌ها نسبت به عوالم مادی و اشیای ناسوتی در خواب است که آدمی را به عوالم دیگر می‌کشاند و استعداد رویت حقایق معنوی و موجودات مفارق را به انسان می‌دهد و چشم دل را به روی دیگر موجودات می‌گشاید.

 

شرعیت و حجیت رویا

در فقه ثابت شده است که خواب و رویا برای شخص خواب‌بیننده یا فرد دیگری الزام عملی یا حجیت شرعی نمی‌آورد و تکلیفی را بر عهده کسی نمی‌گذارد و ترک نمودن چیزی که در خواب به آن امر شده است، معصیت و گناه نمی‌باشد.

رویا تنها عوامل روانی و عاطفی و زمینه‌های عقلی را در بر دارد و شخص خواب بیننده است که موقعیت و اهمیت و الزام خواب را مشخص می‌کند و از جانب شرع دلیلی بر اطاعت و الزام از آن‌چه در خواب دیده می‌شود در دست نیست و برائت بر هر نوع از عمل و الزامی حاکم می‌باشد. البته دلیلی بر رد و دوری از مفاد خواب و رویا از جانب شرع نیز وجود ندارد، مگر آن که خوابی شیطانی باشد و خواب‌بیننده را بر مسایلی غیر شرعی برانگیزد.

آنچه از جانب شرع به دست ما رسیده، اهمیت و ارزش خواب است و هماهنگی کاملی میان آموزه‌های شرع، عقل و عقلا در این زمینه وجود دارد.

شرع، رویا را رویتی هشدار دهنده می‌شناساند که می‌تواند راهگشای زندگی آدمی باشد، مگر آن که خوابی شیطانی باشد که افزوده بر عدم الزام، انکار و تردید شرعی را در بر دارد؛ همان گونه که خواب مبشر، الزامی را در بر ندارد؛ اگرچه مورد اهمیت فراوان شرع می‌باشد. خواب و رویا نمی‌تواند مشرّع باشد و حکمی غیر شرعی را در پی آورد اگرچه در صورت استحسان و درک قواعد آن، بسیار کارآمد می‌باشد.

موضوعی که در رویا بسیار اهمیت دارد، جهات عاطفی و عقلی آن است که زمینه‌ساز هر نوع بازدهی و بهره‌گیری می‌باشد و تمام اقوام و ملل، در نوع فرهنگ و روش خاص خود با آن هماهنگ بوده و شرع نیز در همین محدوده با آن هماهنگ است.

مطلبی که در زمینه خواب و رویا مورد اهمیت فراوان است، درک درست رویا و فهم شایسته آن است که آن را دارای قدرت عملیاتی نمودن می‌سازد و معبر می‌تواند رویا را ثمربخش نماید. البته، رویا به‌طور کلی در شخص خواب بیننده کم و بیش تعبیر می‌شود و به‌طور ناخودآگاه تحقق پیدا می‌کند؛ ولی چیزی که هست توجه خاصی که می‌شود از آن به دست آورد را فراچنگ نمی‌آورد و از این نظر مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، مگر آن که تعبیر شود و به آن توجه گردد.

هنگامی که شخص خواب‌بیننده از سلامت و صحت نفس برخوردار است و صاحب کمال می‌باشد و از قدرت تعبیر برخوردار است و یا معبری شایسته آن را به درستی تعبیر می‌نماید، باید به الزام عقلی و عاطفی آن توجه ویژه شود و اهمال آن در این موارد عاقلانه نیست؛ گذشته از آن که حالات و موقعیت‌هایی در رویا پیش می‌آید که نفس واقع را دلالت دارد و رویا آیینه تحقق آن می‌باشد که در این صورت، عین الزام و عمل است و این گونه رویاها جایگاه خاص خود را دارد و در بعضی مواقع زمینه‌ای است برای رویت غیب و شهود باطن.

توجه به جنبه‌های عقلی، عاطفی و شخصی رویا حایز اهمیت است و رویا جهت حقوقی و الزام دینی و شرعی ندارد و آنچه از جانب دین در زمینه اهمیت رویا مطرح گردیده است، بیش‌تر در جهت بازیابی و شناخت واقعیت موجود فرد خواب بیننده و استفاده از آن در مسیر کمال می‌باشد.

 

اهمیت رویا

کسی که خوابی را می‌بیند، نباید به تعبیر آن بی‌اهمیت باشد و شایسته است توجه لازم را به آن مبذول دارد.

رویا می‌تواند نسبت به گذشته و یا آینده نقش عمده‌ای داشته باشد، شوق‌برانگیز یا ترس‌آور باشد و از آن مطلب مهمی به‌دست آید و یا موعظه و نصیحتی را گوشزد نماید که هر یک در مقام خود قابل اهمیت و ارزش است.

بسیار اتفاق می‌افتد که بر اثر این بی‌توجهی‌ها و عدم اهمیت به رویا، مردم گرفتار حوادث شوم و مشکلات سختی می‌گردند که می‌شود با توجه به رویایی به آسانی مشکلات آن را از خود گذراند و بی‌توجهی به چنین رویایی همانند آن است که فردی در هنگام حرکت و عبور چشمان خود را ببندد یا خود را از مشاوره دوست فهمیده‌ای بی‌بهره گرداند، در صورتی که سخت به آن نیازمند است.

هر کسی باید رویاهای گوناگون خود را ارج نهد و برای آن اهمیت فراوانی قایل شود و در جهت بهره‌گیری از آن کوشا باشد.

 

گستره رویا

بسیار می‌شود که رویای فردی به خود وی ارتباطی ندارد و سرنوشت فرد دیگری را رقم می‌زند. می‌شود که رویای فردی به فامیل، دوست و آشنای آن فرد ارتباط داشته باشد، همان‌طور که می‌شود خواب ساده‌دلی، نقشه آینده جامعه‌ای باشد و یا وضعیت عالم و سلطان و بزرگی را نشان دهد که باید نسبت به آن توجه بسیار شود و بهره‌برداری فراوانی از آن گردد؛ هرچند برگرفتن این گونه نتایج از رویاها کار چندان آسانی نیست.

 

رویا و حالات مردم

حالات عمومی مردم از جهت خوب و بدی کردار و عقاید و خلق و خو و آب و هوا و مناطق مختلف، در گوناگونی رویاها نقش عمده‌ای دارد.

مردم سالم و صالح با مردم فریبکار و حیله‌باز در رویاها مختلف می‌باشند و خواب‌های کفار و صاحبان عقاید ناموزون با رویاهای مومنان بحق می‌تواند تفاوت‌های ماهوی داشته باشد. افراد دروغ‌گو رویاهای دروغ و افراد ترسو و بزدل خواب‌های سست می‌بینند و به همین منوال، هر زمینه‌ای پی‌آمد ویژه خود را در خواب آشکار می‌نماید.

شغل، منصب، رنگ، محیط و آب و هوا در رویاها نقش‌های متفاوتی می‌گذارد که وجود تمامی این صورت‌ها کار را بر معبر بسیار پیچیده و مشکل می‌سازد. وی باید برای تشخیص تعبیری درست، آشفتگی‌های آن را جدا نماید.

پست و مقام و عنوان در تحقق نوع رویا بدون تاثیر نیست؛ اما چنان نیست که بتوان رویا را بر اساس آن به خواب روسا، عالمان، کشاورزان و مانند آن تقسیم نمود.

شخصیت خواب بیننده می‌تواند نقش عمده‌ای در بازشناسی خواب داشته باشد و نوعیت عنوانی فرد در چگونگی رویا تاثیری بسزا دارد. البته یک عالم یا شخصیت کشوری یا لششکری کم‌تر خواب بیل و کلنگ را می‌بیند؛ همان‌طور که در بیداری چنین است و کشاورزی روستایی بیش‌تر خود را در خدمت چنین وسایل و اشیایی می‌بیند و وی کم‌تر خواب عادات و اصطلاحات عالمانه و رسوم شاهانه را می‌بیند؛ ولی نمی‌توان آن را تحت قاعده‌ای درآورد و باید خود خواب مورد توجه معبر قرار گیرد و عناوین طبیعی و یا اعتباری را نمی‌توان میزانی کلی و اصولی در تعبیر دانست، همان‌طور که می‌شود گاه از باب عکس و سند و مشابه و مقابله امور، همگان خواب‌ها و رویاهایی می‌بینند که در سمت شغلی و یا نوعی خودشان نمی‌باشد؛ مثلاً شاهی خود را در کسوت گدایی و یا عالمی خود را در کسوت دنیا و زنی خود را در کسوت مردی مشاهده نماید که همه این امور می‌تواند در بازیابی رویا و کار معبر ایجاد مشکل نماید.

 

ارزش رویا

ارزش رویا به کیفیت و ثمرات و نماهای مختلف آن است، نه به شغل و منصب و پست و مقام. ممکن است فرد پر شهرتی خواب بی‌ارزشی ببیند و مرد شریفی رویای فرودین و فرد فرودینی رویای مهمی را مشاهده نماید.

چنین نیست که افراد برجسته، تمام وجودشان برجسته و افراد فرودست همه وجودشان فرودین باشد؛ گاه می‌شود که رویایی گوشه دل بزرگی را نشان می‌دهد؛ در حالی که خواب بییننده را کوچک و حقیر می‌شمرند و رویایی از دل کوچکی حکایت می‌کند که صاحب آن از رجال و بزرگان است. رویاهایی این چنین، گذشته از ارزش تعبیری، ارزش روان‌کاوی و بهره بردن در زمینه‌های روان درمانی را در بر دارد.

رویای کودکان و دیوانگان

از خواب کودکان و رویای دیوانگان دارای تشخیص نباید غفلت نمود؛ زیرا ممکن است در مواردی اندک بسیار راهگشا باشد.

رویای چنین افرادی اگر دیگران را در خواب دیده باشند که نوعی ارتباط با آنان دارد؛ خواه رابطه فامیلی با آنان داشته باشند یا شغلی و یا تنها هم‌محلی یا همشهری باشند و مانند آن قابل تعبیر است و نباید آن را نادیده گرفت؛ زیرا ممکن است بی‌توجهی آنان به امور مادی و محسوس سبب بلندای بلند دید آنان در خواب گردد و واقعیتی را از دورادور ببینند. البته، نمی‌شود خود را به رویاهای آنان وابسته کرد و تنها معبر توانا می‌تواند بهره‌های کافی را از رویاهای آنان برای افراد دیگر بگیرد.

البته، بسیاری از خواب‌های این افراد بی‌اساس است و تنها تکرار حافظه آنان به شمار می‌رود و تعبیری ندارد.

 

نقش صورت در رویا

چرا راهیابی به عوالم مثالی بدون ترکیب صورت‌های گوناگون انجام نمی‌پذیرد و چرا آدمی نمی‌تواند واقع را در درون خویش و بدون شکل و صورت و به‌صورت معنا دریابد؟ در پاسخ باید گفت: نفس در همه توجهاتی که دارد بدون قوای خود نمی‌باشد و وی بر تمامی قوای خود عنایت دارد و عمده‌ترین نیروی نفس در ظاهرسازی حقایق و امور، نیروی خیال و صورتگری است که همه وقایع و حتی معانی را به‌صورت و شکل می‌کشاند؛ گذشته از آن که بسیاری از امور و وقایع در نفس و حافظه آدمی دارای صورت‌هایی خاص می‌باشد.

پس چنین نیست که نفس به‌تنهایی کاری را انجام دهد؛ گذشته از آن که نفس در مقام عالی، خود مجری کاری نمی‌باشد و نیروهای مختلف خود را که هر یک کاری را به مقتضای موقعیت خود انجام می‌دهد به خدمت می‌گیرد و می‌توان گفت: نفس بدون قوا و ایادی کاری را به انجام نمی‌رساند؛ اگرچه قوا نیز چیزی جز نفس نمی‌باشد و دوگانگی میان آن‌ها در کار نیست و همه آن‌ها، تنزیلات و مراتب و حالات مختلف یک حقیقت گسترده در شوون مختلف می‌باشد که نام‌های متفاوت به خود می‌گیرد.

بنابراین، توجه نفس به امور گذشته یا حوادث آینده با عنایتی گسترده به تمامی قوا و نیروهای مختلف خود می‌باشد و این دستیابی نمی‌تواند بدون صورت و شکل تحقق پذیرد و گاه می‌شود که نیروی خیال برای بیان واقعه‌ای صورت‌های مختلف را ترتیب می‌دهد و گاه در صورت انعکاس، آن واقعه را با صورت‌های ناموزون و نامناسبی درگیر می‌سازد و کار را برای بازیابی آن مشکل می‌نماید و هرچه تعدد و ناموزونی آن‌ها رو به فزونی گذارد، خواب و رویا پیچیدگی بیش‌تری پیدا می‌کند تا آن که به تعبیر نیازمند می‌گردد.

البته چنین نیست که نفس یافته‌ای بدون صورت داشته باشد؛ بلکه نفس می‌تواند به‌خصوص در مرتبه عالی و بالا، معانی معنوی را بدون صورت در خواب و یا بیداری به آدمی القا کند و اولیای خدا فراوانی از این گونه حقایق را که برتر از رویاست داشته باشند؛ ولی چیزی که هست دیگر به این امور رویا آن هم رویایی که نیازمند تعبیر باشد، گفته نمی‌شود.

به عنایتی که از نفس آدمی توسط صورت و شکل و نیروی خیال پیدا می‌شود «رویا» گفته می‌شود و رویاست که نیازمند تعبیر می‌باشد و دیگر یافته‌های معنوی که برتر از صورت و خیال است، توجهات عالی‌تر نفس است که به معبر و تعبیر نیاز نداشته و عنایات ربانی حق است که به آدمی القا می‌گردد و در صورت کثرت این معانی چنین فردی در ردیف افراد عادی نمی‌باشد؛ بلکه دارای نفس پاک و دلی باصفاست و در جرگه اهل معنا قرار دارد.

 

هماهنگ کننده رویا

هماهنگ‌کننده رویا و عواملی که می‌تواند در تحقق رویا نقش داشته باشد، نفس آدمی است که با توجهات خود، سراسر امور را رهبری می‌نماید و همه عواملی که در تحقق رویا نقش دارد، همان نیروهای مختلف و قوای فراوان نفس می‌باشد.

نفس است که با موجودی خود و با فعلیت‌های فکری و عملی، خویش را در زمان گذشته و آینده ظاهر می‌سازد و مرشد و مربی خود می‌گردد و در حال فراغت، حواس ظاهری خود را باز می‌یابد و آن را در حافظه خود نگاه‌داری می‌نماید تا در بیداری و توجه خودآگاه، زمینه‌های بهره‌گیری را فراهم سازد.

پس بروز و ظهور نفس در خواب به صورت رویا می‌تواند زمینه‌ای برای بهره‌گیری نفس در حال بیداری و هوش خودآگاه باشد و هماهنگی آن توجه نفسانی که رویا نام می‌گیرد و این هوش عقلایی، بهترین راهنما، ارشاد و پیش‌نگری را به توسط معبر برای انسان وارسته فراهم می‌آورد.

از مباحثی که در پیش گذشت، به‌خوبی اهمیت تعبیر و معبر و خواب و رویا روشن می‌گردد و نقش تعبیر در ارشاد و آگاهی آدمی و جایگاه خواب‌گزار و ویژگی‌های وی به دست می‌آید.

هنگامی که تمام این امور با هم هماهنگ شوند، آنگاه روشن می‌گردد که چهره‌های گوناگون رویا می‌تواند در زندگی فرد نقش بسیار زیادی داشته و از مقام و ارزش بالایی برخوردار باشد و توجیه و تاویل رویا و وصول به حقیقت آن، عظمتی فراوان به همراه دارد.

 

رویای جنگ بدر

«إذ یریکهم اللّه فی منامک قلیلاً، ولَو اراکهم کثیرا لفشلتم، ولتنازعتم فیالامر، ولکنَّ اللّه سلّم، انَّه علیم بذات الصدور، و إذ یریکمُوهم إذا التقیتم فی اعینکم قلیلاً، ویقلّلکم فی اعینهم لیقضَی اللّه امرا کان مفعولاً، وإلی اللّه تُرجع الامور».

ـ به یاد آر آنگاه که دشمنان را در چشم شما کم نمایاندیم و اگر سپاه دشمن را به شما بسیار نشان می‌دادیم هراسان شده بودید ولی خداوند شما را به سلامت داشت که او دانا به باطن دل‌هاست و به یاد آر زمانی را که رو در روی هم شدید و آنان را در چشم شما اندک نمود و شما را نیز در چشم دشمن کم نمود تا خداوند آنچه را انجام دهد که در قضای حتمی خود مقدر نموده بود و بازگشت همه امور به سوی اوست.

شان نزول این آیه شریفه، جنگ بدر است. حق تعالی در آیه نخست به پیامبر می‌فرماید: آن‌ها ـ دشمنان ـ را در خواب به شما اندک نشان دادیم تا مومنان آگاه و آماده گردند و اگر آنان را فراوان و انبوه نمایانده بودیم، شما به سستی می‌گراییدید و همه به تشتت می‌افتادید و در درون خود به نزاع همگانی مبتلا می‌گردیدید؛ ولی خداوند دانا شما را از این گونه زیان‌ها به‌دور داشت.

در آیه بعد از بیداری مومنان حکایت می‌کند و می‌فرماید: به یاد آرید هنگامی که با دشمن روبه‌رو شدید و خداوند متعال دشمن را در چشم شما کم و شما را نیز در چشم دشمن اندک نمود تا پیروزی شما را در پی آرد.

در آیه پیش، ارایه حق نسبت به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در خواب بوده و در این آیه نسبت به مومنان و در بیداری بوده است و از آن می‌توان به‌خوبی استفاده نمود که ارایه منحصر به خواب یا بیداری تنها نیست و در هر دو صورت و برای همگان ممکن است و انحصاری در نوع و یا برای فرد خاصی ندارد.

مطلب دیگری که از این دو آیه به دست می‌آید این است که لازم نیست ارایه مطابق با واقع و خارج باشد و می‌شود که غیر واقع نیز باشد؛ گاه فراوانی در نظر اندک و اندکی به چشم فراوان می‌آید و ممکن است با خارج نیز مطابق نباشد که ملازمه‌ای در جهت خاص وجود ندارد و نسبت به افراد خوب و بد نیز برابر است؛ گاه در چشم کافر و گاه در دید مومن، گاه معصوم و پیامبر و گاه در افراد عادی این امر حادث می‌شود و سبب می‌گردد که چنین رویتی؛ خواه در خواب باشد یا در بیداری، به تعبیر نیاز داشته باشد.

آیه شریفه، تصرف در چشم را هم در خواب و هم در بیداری و همچنین هم در مومنان و هم در غیر مومنان ممکن می‌شمارد که این امر می‌تواند غیر از خواب و تعبیر به شمار رود و باید آن را شعبه‌ای دیگر از باطن‌یابی و تصرف در امور خارجی دانست.

البته، در این آیه اندک نمودن چیزی را بیان می‌کند و کثرت آن نیز واقع می‌شود، همان‌طور که می‌فرماید: «ولو اراکم کثیرا لفشلتم»؛ اگر آنان را در چشم شما فراوان و انبوه جلوه می‌دادیم، شما به سستی می‌گراییدید؛ اگرچه مفهوم این بیان قلت است؛ ولی امکان ارایه کثرت را عنوان می‌دارد.

شایان ذکر است این آیه مبارکه با این کریمه که می‌فرماید: «یرونهم مثلیهم رای العین»؛ منافاتی ندارد. این آیه می‌فرماید: هنگامی که مقابله برقرار می‌شود، مومنان را به چشم کفار مضاعف و دو برابر جلوه می‌دهیم، که این خود مقام دیگر است و این دو آیه دو مقام را بیان می‌کند؛ آنگاه که کفار را اندک جلوه می‌دهیم برای قوت دل و تصرف مومنان است و آنگاه که آنان را بسیار می‌نماییم برای آمادگی هرچه بیش‌تر آنان است و این امر سبب اختلاف در معنای آن شده است: «ویرونهم مثلیهم رای العین»؛ مومنان را در چشم کفار دو چندان جلوه می‌دهیم یا کفار را در چشم مومنان مضاعف می‌نمایانیم و ارایه می‌تواند شکل‌های گوناگون داشته باشد.

 

جایگاه علم تعبیر در میان علوم

به‌طور کلی، علوم با توجه به نتیجه‌ای که به دست می‌دهند بر دو قسم است: یکی علومی که نتایج کلی دارد و دیگری، علومی که نتایج جزیی خارجی دارد.

فقه و مهندسی از زمره دانش‌های نخست است. نتیجه مهندسی، طرحی نسبت به نوع مساحت‌ها می‌باشد و از هر خصوصیت و تشخیصی به‌دور است و فقه نیز استنباط حکمی کلی نسبت به موضوعی است و هیچ گونه ویژگی شخصی ندارد و برایندی برای کلی افراد آن است و نسبت به شخص فقیه و یا دیگران، در صورت انطباق تفاوتی ندارد و در هر صورت، نتیجه آن، امری کلی است.

علومی که نتیجه جزیی و خارجی دارد مانند قضاوت است؛ زیرا در قضا، سخن از شاکی و متهم و دعوای خاص پیش کشیده می‌شود و فعلیت و تحقق عینی آن نمی‌تواند به نحو کلی باشد. موقعیت این علم همچون بنّاست که نمی‌تواند ساختمان را در ذهن داشته باشد؛ چرا که ساختمانی که در ذهن است، برای زندگی نیست و آدمی را از سرما و گرما محافظت نمی‌کند.

بنّا باید به‌طور عینی بر زمین مشخصی ساختمانی را که مهندس آن را طراحی کرده است پی بریزد و تمام اجزا و شرایط و خصوصیات آن را در خارج استوار سازد و دیوار و سقف و آب و گل و سنگ خارجی را شکل دهد.

حال باید گفت علم تعبیر از زمره علوم دوم است و به‌طور قطع نتیجه جزیی دارد. این علم اگرچه می‌تواند مبادی و قواعد کلی و ذهنیت نفسی داشته باشد، فعلیت خارجی و ثمره و نتیجه نهایی آن همانند دانش پزشکی امری جزیی است.

هرچند دانش پزشکی از قوانین و مبادی و موازین کلی برخوردار است، طبابت نسبت به فرد خاصی صورت می‌پذیرد. در تعبیر، فردی خوابی می‌بیند و از عهده یافت باطن آن برنمی‌آید و به خواب‌گزار روی می‌آورد و معبر باید این خواب را مانند مهره‌های شطرنج عبور دهد تا سرانجام باطن آن خواب را نسبت به این فرد خاص بازگویی کند و به او ارشاد لازم و دستور مناسب را دهد.

می‌توان در تقسیمی دیگر علوم را بر دو بخش دانست: علومی که تنها ذهنیت حصولی دارد و صرف اصطلاح و اطلاع و آگاهی فنی است و شرایط و جهات خاص خارجی آن غیر از وصول ذهنی به موازین کلی آن می‌باشد، همچون ریاضیات، مهندسی، تاریخ و جغرافیا که در رسیدن به آن، کافر و مسلمان و مومن و فاسق تفاوتی ندارد و هم انسان الهی و هم مادی در وصول به آن یکسان است.

دسته دیگر، علومی است که این چنین نمی‌باشد و در فعلیت آن تنها ذهنیت کافی نیست و باید شرایط و خصوصیات دیگری را داشت؛ مانند وصول به مراحل عرفان و معرفت و علم تاویل و تعبیر و دیگر کمالات همانند آن که به صرف دانستن اصطلاح و قواعد نمی‌توان به آن رسید و خواب‌گزار یا عارف شوریده و سینه‌چاکی گردید؛ چرا که باید افزوده بر یافتن موازین و قوانین هر یک از این علوم، معنویت نفسانی و نورانیت ایمانی را نیز داشت و از تجرد روحی و قدرت اراده و بصیرت باطن برخوردار بود.

علم تعبیر از علومی است که صرف ذهنیت قواعد و استحسانات نفسی یا تمثیلات خیالی در عینیت و تحقق آن کافی نیست و باید چنین کمالاتی را در خود بروز داد تا به آن رسید.

 

تقدم رتبی فلسفه بر تعبیر

در این‌جا اشاره به این امر لازم است که فلسفه مادر علوم است و در جهت نفی و اثبات تمام علوم نقش اساسی دارد و بعد از اثبات هر علمی، موضوع و مسایل و خصوصیات آن به کارشناسان آن فن سپرده می‌شود، بدون آن که فیلسوف به عنوان فلسفه، دخالتی در آن امور داشته باشدو همه دانش‌ها از منطق گرفته تا ریاضی و دیگر علوم و اشیا به فلسفه نیازمند است، و این امر منافاتی ندارد که فیلسوف نیز در درک جزییات ترکیبی اشیا و موجودات و رفع بعضی مشکلات به دیگر علوم نیازمند باشد؛ اگرچه اساس کلی موضوع آن را خود اثبات کرده است.

به‌طور مثال، فیلسوف واقعیت طب و یا منطق و ریاضی را اثبات می‌کند و آن را به دست طبیب و منطقی و ریاضی‌دان می‌دهد؛ ولی عالمان این دانش‌ها هستند که این علوم را شرح و بسط می‌دهند و فیلسوف خود نیز نیازمند به آنان می‌باشد؛ اما نه در جهت فلسفه؛ بلکه در جهات دیگری از مباحث مختلف.

میان فلسفه و فیلسوف تفاوت است و این فیلسوف است که نیازمند دیگر علوم می‌باشد و نه فلسفه؛ چرا که این فیلسوف است که حیثیت‌های مختلف را می‌پذیرد و نه فلسفه؛ زیرا فلسفه حیثیت خاص خود را دارد؛ اگرچه به‌طور دقیق باید گفت: فیلسوف نیز در جهت فلسفه به دیگر علوم نیازمند نیست و جهات دیگر وجودی اوست که چنین نیازهای مختلفی را ایجاب دارد.

بنابراین، علم تعبیر نیز چنین رابطه‌ای را با فلسفه و فیلسوف دارد و حیثیت موضوع آن فلسفه می‌باشد. همان گونه که فیلسوف در تعبیر نیازمند معبر می‌باشد و فیلسوف نمی‌تواند معبر کاملی باشد؛ خواب‌گزار نیز نیازمند فلسفه است و این حیثیات امور است که تحدید و تعریف دیگری را دارد.

با این توضیح به دست می‌آید که خواب‌گزار باید در هر دو جهت بحث‌های اولی و ثانوی چیره‌دست و ورزیده باشد؛ ولی بحث‌های خاص این علم مانند: تعریف و بررسی چیستی معبر، تعبیر، خواب و رویا غیر از مباحث وجودی و هستی‌یابی به نوع عام و خاص آن می‌باشد و از این جهت، خواب‌گزار در اصل تعبیر مستقل است.

معبر واقعی، هرگز خود را به یافته‌های دیگران و کتاب‌های تعبیر و نسخه‌های گذشتگان نیازمند نمی‌داند؛ همان‌طور که معبّران گران‌قدر ما از حضرت امام صادق علیه‌السلام و حضرت یوسف علیه‌السلام گرفته تا ابن سیرین و دیگران، همه این گونه بوده‌اند که این واقعیت بهترین تمایز حقیقی این علم از دیگر علوم و وابستگان به این علم می‌باشد و کمی این وارستگان نیز در گرو همین امر است.

مطالب مرتبط