بلایا ؛ لطافت و خشونت
خطر آب و خلوص ایمان
«فَإِذَا رَکبُوا فِی الْفُلْک دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذَا هُمْ یشْرِکونَ» عنکبوت / ۶۵٫
ـ و هنگامی که بر کشتی سوار میشوند خدا را پاکدلانه میخوانند ولی چون به سوی خشکی رساند و نجاتشان داد، بهناگاه شرک میورزند.
انسان در پیشامد مشکلات و مصایب تا زمانی که در خشکی است جایی دارد که به آن پناهنده شود و همین باعث شرک وی میشود اما آب بیرحم است و آنجا دیگر دست او از همه جا کوتاه میگردد، از این رو خدا را با خلوص ایمان یاد میکند و تنها پناهگاه خود را از آرامترین و نرمترین دشمن غدار؛ یعنی آب که با قساوت تمام لطافت خود را بر گلوی آدمی میریزد و به تماشای دست و پا زدنهای او در لحظهٔ مرگ مینشیند، خدا مییابد. جایی که دیگر نمیتوان به کسی امید بست.
لطافت و خشونت اجتناب ناپذير دنيا
سنگ پا زبر است و پوست پا را میبرد، اما این سنگ در برابر پا هست که اینگونه است؛ چرا که با پا سنخیت دارد و پوست پا میتواند زبر بودن آن را احساس کند، وگرنه این سنگ در تماس با هوا یا در تماس با آب، حالتی نرمگونه دارد و هوا در هر جای سنگ پا که باشد، با انس، الفت و لطافت در کنار آن مینشیند. همچنین سنگ پا در برابر سنگ آسیاب همچون خمیری نرم است.
لطافت و خشونت امری تشکیکی، نسبی و دارای مراتب گوناگون است. خشونت و لطافت هر چیزی در تماس با اشیای همگون آن است که خود را مینمایاند. از این رو ممکن است چیزی برای یکی خشن باشد و برای دیگری لطافت داشته باشد. حتی در اسمای مبارک الهی همچون «لطیف»، «رحمان» «رحیم» و بسیاری از دیگر صفات جمالی، خار اسمای جلالی فراوان است؛ ولی چون خارها به لطفها پیچیده و درهم تنیده است، چندان روشن و آشکار نیست و برای هر کسی معلوم نمیگردد و به فهم او در نمیآید.
هیچ جای عالم حتی اگر لطیفترین لطیفها باشد نمیشود که خاری در آن نباشد. خار در همه جای عالمِ وجود از کوه و سنگ گرفته تا خاک و گِل وجود دارد، ولی خار بودن هر یک به رتبهٔ بعدی آن بستگی دارد. کوه برای خاک است که خار میباشد و خاک برای آب و سنگ پا برای پا خار است. حتی در هوا و اکسیژن با همهٔ لطافتی که دارد، خار وجود دارد. اگر کسی را با بادبزن باد بزنند چنانچه سطل آبی روی او ریخته شود ناراحت میگردد و اگر با لولهٔ خودکار به طرف گردن دیگری فوت شود، او ناراحت میشود و اگر آب را که مظهر صفا و جلالت است، روی مسافری که به سفر میرود ریخته شود، به قهر و کینه با شخصی که چنین کرده است رفتار میکند. یا چنانچه وسیلهای مدتی در آب بماند، آرام آرام با خارهایی که در آب وجود دارد، مردار میشود و از بین میرود. این امر با بررسی آبهای گوناگون به دست میآید. آب شیرین، شور، سنگین، سبک، دریا، مضاف و … با هم تفاوت دارند و هر کدام خاصیتی ویژه به خود دارد. یکی آبی است که سنگ کلیه را نابود میکند و دیگری آبی است که باعث خرابی معده میشود. آب نیز با همهٔ لطافتی که دارد لطیفی است پر از خار. لطف آن خار است و خار آن نیز لطف است. آب، مظهر ظهور دهندهٔ اشیا و اجسام است. آب مظهر پاکی است و همه چیز را میتوان با آب شست؛ حتی گناه، کینه، نفرت و پلیدی را. آب جریانی درونی دارد؛ از این رو متعفن نمیشود. آب در همهٔ عالم یافت میشود، حتی در جاهای خشک و بیآب و علف؛ ولی به صورت بخار و رطوبت ضعیف که دستگاههای کنونی، آن را تشخیص نمیدهد.
خیر بودن سختیها
(الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ، فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ، وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ یعْلَمْهُ اللَّهُ، وَتَزَوَّدُوا، فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی، وَاتَّقُونِ یا أُولِی الاْءَلْبَابِ). بقره / ۱۹۷٫
ـ حج در ماههای معینی است. پس هر کس در این ماهها حج را بر خود واجب گرداند بداند که در اثنای حج همبستری و گناه و جدال روا نیست و هر کار نیکی انجام میدهید خدا آن را میداند و برای خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگاری است و ای خردمندان از من پروا کنید.
این آیه از مشکلات و دشواریهای عالم ناسوت و دنیا حکایت میکند. رفتن به حج و انجام مناسک آن بدون تحمل مشکلات و سختیهای آن و تحمل رنج و زحمتی که دارد ممکن نیست اما تمامی این مناسک به تعبیر آیهٔ شریفه «خیر» است:«وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیرٍ یعْلَمْهُ اللّهُ».
کسی که سختیهای ناسوت را تحمل نماید و در برابر آن شکیبایی ورزد در زمرهٔ صالحان قرار میگیرد: «وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکفْلِ کلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ. وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا، إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِینَ»؛ و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد کن که همه از شکیبایان بودند. و آنان را در رحمت خود داخل نمودیم؛ چرا که ایشان از شایستگان بودند.
خداوند برخی را بدون دلیل جزو صالحان قرار نمیدهد، بلکه نخست آنان را در کورهٔ آتشین مشکلات قرار میدهد و آنان با بردباری است که شایستگی مییابند از صالحان گردند. البته صالحان همواره جزو صابران هستند ولی ممکن است همهٔ صابران به صورت یکسان صالح نباشند.
هراس آرامش و لذت مشکلات زندگی
بسیاری از امور دنیوی حتی مشکلات آن لذتبخش است. لذت مشکلات، کمتر از دیگر لذایذ نیست. درد، غم، هجر، سوز، آه و فغان لذتی را برای آدمی میسازند که هرگز برای افراد ضعیف و ناتوان قابل تحمل نیست. آنان میگویند: اگر ناراحت شوم، خوشحال میگردم و چنانچه در سرور و خوشحالی باشم، ناراحت هستم، از اینکه با مشکلی رو بهرو نشوم، در هراسم، و از هراس، آرامش مییابم.
رابطه گناه و فساد با بلایای طبیعی
بلاهای طبیعی ناسوت؛ مانند: زلزله، سیل، توفان، وبا، سرطان و هر خرابی و آسیبی که بر روی کرهٔ خاکی بر آدمی وارد میشود از وجود نوعی بینظمی و نابسامانی در ناسوت حکایت دارد.
عقل نمیتواند حقیقت چنین اموری را دارای نظم و حسن به شمار آورد. بحثی در میان فلسفیان وجود دارد که میتوان آن را نزاع میان این دانش و دین دانست. دین نابسامانیها و بلاهای طبیعی را امری وجودی میداند و آن را توجیه میکند ولی بیشتر فلسفیان وجود شرور را انکار میکنند. فلسفه چون تمامی فعلهای ناسوتی را به حضرت حق نسبت میدهد نمیتواند بپذیرد شرور فعل حق تعالی است و به انکار آن روی میآورد و نمیگوید این بینظمی و نابسامانی از حق است.
اما ادیان و عالمان دینی بهویژه در میان کلامیان، این امور را وجودی میدانند و این بینظمی را نوعی نظم میدانند؛ چرا که بینظمی نیز در بینظمی خود دارای نوعی نظم میباشد.
اما باید گفت: این بلایا و آسیبها در واقع خالی از هرگونه نظمی است و بینظمی است که سبب پیدایش چنین آسیبها و شروری میشود. فاعل این نابسامانیها نیز بشر ناآگاه و خودخواه است. فاعل این امور خود بشر است. حضرت حق دنیا را به اهل دنیا و دنیامداران واگذار کرده است و این واگذاری یک قانون طبیعی شده است. آسیبها، بحرانها و بلایای طبیعی ارتباط مستقیم با فسادی دارد که با دست بشر انجام میشود.
در تحقیقی میدانی از جوامع مختلف و نوع فسادی که در میان آنان شیوع دارد میتوان به ارتباط میان فسادها و بلایا تا حدودی پی برد و در گذر تجربه قواعد چندی از آن را به دست آورد که با آزمایشهای مکرر میشود آن را به صورت قانونی علمی ثبت کرد.
همچنین نوع گناه و فساد حاکم بر جریان عمومی جامعه حتی در کیفیت و چگونگی رخداد بلا نیز تأثیر میگذارد و زمان وقوع آن را در طول شبانه روز و در این که در کدام ماه واقع شود و نیز در سال آن تأثیرگذار است.
ارتباط گناه و فساد با بلایا در طول زمان با روانشناسی مناطقی که بلا واقع شده است و با بررسی فرهنگ آن منطقه و آماری که از فسادهای آنان گرفته میشود به دست میآید. آمار فساد هر جامعه با نوع بلایای طبیعی آنان ارتباط دارد. بیماریهای نوپدید نمونهای از بلایایی است که بر اثر فساد دنیامداران به وجود آمده است. بینظمی حاکم بر ناسوت و آسیبها و بلایای طبیعی آن زاییدهٔ دست کثیف انسانهای دنیامدار است و از ناظم عالم بر نمیخیزد. فساد و شرور را نمیشود به حق نسبت داد.
فساد، تباهی و بدی از انسان است. از خداوند فقط خیرات است که نازل میشود. از خیراتی که خداوند در عالم ناسوت به آدمیان داده است قدرت حرکت و انتخاب است که آن را هم به خوبان و هم به بدان و دنیاخواهان عطا کرده است. بشر این قدرت را در ایجاد فساد و تباهی در زمینی به کار میبرد که باید گهوارهٔ آرامش او باشد. بر این اساس، این حق نیست که در ایجاد فساد دخالت دارد، بلکه این بشر ستم پیشه و ظالم است که زمین را گورستان عذاب خود مینماید.
دو فریاد هیچگاه شنیده نمی شود
در دنیا دو چیز است که صدایی ندارد و دو فریاد است که هیچ گاه شنیده نمیشود: یکی مرگ فقیران است که کسی را نمیلرزاند و دیگری فساد توانگران و فحشای اغنیاست. همچنین دو چیز است که صدای بسیار دارد و هر کسی آن را از دور میشنود: یکی فساد فقیران است و دیگری مرگ توانگران و دنیامداران سرمایهدار است.
راه کار رهایی از غصههای دنیوی
اگر از کسی که موشی را میبیند و از آن میگریزد گویی که شیری درنده و خشمناک را دیده است، پرسیده شود چرا میگریزی؟ برای آن پاسخ مناسبی ندارد. بسیاری از غمها و لذایذ نیز اینگونه است؛ یعنی غم و لذت هر دو خیالی بیش نیست و ارزش وجودی چندانی ندارد. این افراد غم چیزی را میخورند که نیست و لذت چیزی را میبرند که وجود ندارد. بر این اساس، اگر کسی بخواهد دل از دنیا برهاند و مشکلات دنیا را همانگونه که کوچک و حقیر است کوچک ببیند؛ باید دربارهٔ بینهایت بیاندیشد و دل در گرو ابدیت بسپارد.
مواهب جانسوز
چنین نیست که هر کس هر چیزی را در دنیا بهراحتی به دست آورد و از مواهب آن بهرهمند گردد. بسیاری از مواهب مادی و معنوی آدمی را میسوزاند و نابود میکند تا خود را در دامن فردی قرار میدهد.
بسیار میشود افرادی خود را نابود میسازند و به خواستههای خود نمیرسند. البته این امر هنگامی روشن میشود که دیگر راه پس و پیش نمیماند و آدمی در پیچ و خم جریانی شکسته میشود.
دلبستگی و علاقه های متصل و منفصل
مردم در دلبستگی و علاقه های خود متفاوت هستند و هر کسی چیزی را در دل میپروراند. عدهای زن و فرزند، بعضی پدر و مادر، گروهی خانه و کاشانه، افرادی خودرو و رانندگی و برخی نیز به کار خود میبالند و عدهای به بارشان مینازند. عدهای با کبوتر دمسازند و برخی سگبازند. این عده، همان چیزی را که با آن دمساز هستند، جزو اعضای متصل خود میدانند.
عالِم کتاب، دفتر و قلمش را جزو اعضای متصلش میداند؛ بهطوری که اگر فرزند وی بیمار شود، به اندازهٔ از بین رفتن دوات و قلمش نارحت نمیشود. عدهای بر عکس، اگر مغزشان از بین برود و دچار اختلال شوند، مشکل ندارند و آنچه را جزو اعضای اتصالی خود میدانند، حمام و غسل است. برخی به فکر بدن خود هستند و گروهی ظرف بلورشان جزو اعضای اتصالی آنان میگردد که با شکستن آن، ظرفِ عمرشان میشکند و غم تمام وجودشان را میگیرد؛ ولی بیماری دوستی او را ناراحت نمیکند و خلاصه هرکس به نوعی به چیزی متصل است.
اما در این میان، بهترین متصلها رفقا، نزدیکان و قوم و خویش انسان هستند که حتی پس از مرگ با انسان هستند و یاد انسان را تا سالیانی در ذهن و خاطره دارند و دل به دوست میبندند؛ ولی اشیا و کسان دیگر به این اندازه به انسان اتصال ندارند. البته ممکن است غریبهای نیز باشد که از قوم و خویش یا از برادر به انسان نزدیکتر باشد. منظور از قوم و خویش، افرادی هستند که در سختی و خوشی با انسان همراه میباشند.
فراتر از این امر، بیاتصالی است که بالاتر از هر چیزی است. اگر انسان همه را به خدا بسپارد و دل قوی دارد، از همه چیز بهتر است. اینکه اگر خدا چیزی را از انسان گرفت، انسان با طیب خاطر آن را تحویل دهد و چنانچه مشکلی پدید آمد، آن را با آرامش حل کند و چون دستور شرع بر گریه آمده است، گریه کند؛ نه چون دلش میگرید، بر مردهٔ خویش بگرید. وقتی فرزند را از دست میدهد، ناراحت نشود؛ چون فرزند را خدا داده و حال گرفته است. فرزند از اول برای خدا بوده و چون در شرع آمده است که گریه مانع ندارد، در فراق او گریه کند؛ نه اینکه گریه مانع ندارد؛ بلکه چون حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله برای فرزند گریسته است، او نیز بگرید.
مشکلات و بلایای این زمان، انکارناپذیر است؛ چون «آخر الزمان» است و با این همه گناهی که مردم سرتاسر کرهٔ زمین به آن گرفتار هستند، عذاب الهی حتمی است. بلا میتواند متصل یا منفصل باشد و ما فقط میتوانیم از عذابهای متصل به عذابهای منفصل پناه ببریم.
عذاب منفصل، آن است که وقتی میآید به انسان و نزدیکان نمیخورد؛ بلکه به اشیای اطراف اصابت میکند؛ اشیایی که ارتباط زیادی با ما ندارد؛ پس اگر شیشهای شکست، پیراهنی پاره شد و وسیلهای خراب گشت، بهتر است از اینکه استخوانی بشکند، گوشتی پاره شود یا اعصابی ضعیف گردد یا به هم ریزد. همهٔ اینها بلاست و نمیتوان از آن دوری جست.
اما آنچه که شدید است، دچار شدن به بلاهای متصل است. اگر دست، پا، معده یا همسر و فرزند و اهل خانه یا قوم و خویشی از انسان دچار این بلاها شود، به انسان خسارت زیادی وارد میشود و هیچ کس نمیتواند آن را با پول و دوستی و مانند آن برطرف نماید.
اگر انسان بتواند از تمام تعلقات دنیا دل ببرد و از آن فارغ گردد، تمام بلاها برای او در حکم منفصل میشود. در این صورت، اگر شکنجهٔ بدنی شود یا مشکلات اجتماعی داشته باشد یا زیانهای فراوانی از ناحیهٔ دیگران به او و خانوادهاش برسد، برای او بلای متصل نیست؛ چون از همه چیز دل بریده و همه چیز و همه کس را به حق سپرده است. آن وقت است که هر بلایی نازل شود، دیگر به او اصابت نمیکند؛ چون همه چیز برای خداست، حتی خود او.
بی خوابی و خواب زیاد فقیر
فقر، هم میتواند عامل خوابآور باشد و هم اگر شدت بگیرد، موجب بیخوابی میگردد.
بی خوابی زیانبارتر از عارضه نخست؛ یعنی خواب آور بودن آن است؛ زیرا خواب برای فقیر آرامشبخش و مسکن است، در حالی که بیخوابی برای فقیر مخرب و زیانبار است و موجب تشدید عوارض فراوانی میگردد. این امر بیشتر از آن رو پیش میاید که فقیر احساس نومیدی و یأس به وی دست میدهد.
البته فقر موهبتی برای افراد آگاه، صاحبان اندیشه، مردان راه و قویدلان اهل سلوک که هرگز در خود احساس ناامیدی و یاس نمیکنند به واقع موهبت است و هیچ گاه نمیتواند آنان را به زانو در آورد و رکود و سردی در آنان ایجاد کند. آنان همواره در اندیشههای پیچیدهاند و سیر صعودی سلوک در راههای طولانی را در سر خود میپرورانند. نه بیخوابی به آنها هجوم میآورد و نه اهل خواب غفلت میباشند. نمیخوابند با آنکه خواب کوتاه آنان بهراحتی فراهم میگردد و با آنکه میخوابند در خواب، همراه بیداری را میپیمایند و در خواب نیز بیدارند و با بسیاری از افراد قافله هستی همراه میگردند.