هر روز، روز خداست اما هر روز برای خود شرایط و زمینههایی میطلبد که بدون آن برتری تحقق نمییابد.
هر روز برای خود مزهای و رنگی دارد و بر اساس آن باید نذر، نیاز، صدقه، انفاق، بخشش، تعیین مسیر، لباس، کار، دید و بازدید، فرار یا قرار داشت.
برخی از شکستهای دنیایی به دلیل این است که انسان کارها را یکسان و یکنواخت پی میگیرد. این مانند آن است که کسی لباس متناسب با سردی و گرمی هوا را نپوشد و همیشه یک لباس داشته باشد. چنین کسی یا گرمازده میشود و یا از سرما در امان نمیماند. بیتوجهی به بعضی از مسایل، حوادث ناگواری را در پی دارد. بسیاری از تصادفات ناگهانی به همین دلیل است. کسی که همیشه یک مسیر را میرود از برخی آسیبهایی که باید در آن مسیر اتفاق بیفتد ایمن نمیباشد. کسی که مکانیکی و یکنواخت زندگی میکند مشکل معرفتی دارد. همهٔ روزها مانند هم و همگون نیست و برخی از روزها روز بلاست همانطور که برخی از آنها روز صفاست. اولیای خدا از حوادثی که قرار است برای آنان اتفاق بیفتد آگاه میباشند و از پیش آمادهٔ رویارویی با آن میگردند؛ از این رو یا آن اتفاق با پیشگیری مناسب به وقوع نمیپیوندد یا این که برای مدتی به تاخیر میافتد. با توجه به تفاوت روزها و یکنواخت نبودن زندگی، همیشه نباید به یک روش و از یک مسیر از خانه خارج شد. این که دعاهای هر روز هفته با هم متفاوت است از همین روست. این تفاوتها کلیشهای نیست و با نظام چیره بر طبیعت هماهنگی دارد. هر روز دعایی مناسب با خود، لباسی در خور، مسیری متفاوت و انگشتری متناسب با آن را میطلبد.
خداوند میفرماید: «إِنْ یمْسَسْکمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ، وَتِلْک الاْءَیامُ نُدَاوِلُهَا بَینَ النَّاسِ، وَلِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا، وَیتَّخِذَ مِنْکمْ شُهَدَاءَ، وَاللَّهُ لاَ یحِبُّ الظَّالِمِینَ»(۱)؛ اگر به شما آسیبی رسیده آن قوم را نیز آسیبی نظیر آن رسید و ما این روزهای شکست و پیروزی را میان مردم به نوبت میگردانیم تا آنان پند گیرند و خداوند کسانی را که بهواقع ایمان آوردهاند معلوم بدارد و از میان شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد.
روزهای خدا متفاوت است و برخی از روزها روز مصیبت است. مصیبت هم به دوستان خدا میرسد و هم به دشمنان او. در طبیعت و ناسوت چنین نیست که فقط دشمنان خدا باید آسیب ببینند، بلکه چه بسیار میشود که دوست را میزنند بدون آن که ملاحظهای داشته باشند. در این بلاها، دوست و دشمن هر دو اوج میگیرند و دشمن راه خود را میرود و دوست نیز معلوم میشود از غافلان است یا از محبان و یا از محبوبان. بلایا در میان این سه گروه میچرخد تا مومنان شناخته شوند: «وَلِیعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا، وَیتَّخِذَ مِنْکمْ شُهَدَاءَ، وَاللَّهُ لاَ یحِبُّ الظَّالِمِینَ» آل عمران / ۱۴۰٫ بر اساس این فراز، انسانها نیز تفاوت دارند و اختلاف انسانها به لحاظ معرفتی بر سه گروه کلی است که عبارت است از: محبوبان، محبان و غافلان. این فراز هر سه گروه انسانها را در بر دارد. «شُهَدَاءَ» همان محبوبان هستند، «الَّذِینَ آَمَنُوا» محبان میباشند و «الظَّالِمِینَ» غافلان هستند؛ زیرا کمترین ظلم همان غفلت است.
اولیای محبوبی تفاوت روزها را به نیکی در مییابند. آنان هیچگاه ناآگاهانه به راهی نمیروند و این به سبب عشقی است که به خداوند دارند. آنان مقتل خود و قاتل خویش را میبینند و خود به سوی آن حرکت میکنند. این چه عشقی است که خدا به آنان داده و آنان چه عشقی دارند که این گونه با خداوند عشقورزی دارند.
خداوند هیچگاه اولیای خود را با زور و اجبار بلاپیچ نمیکند، بلکه رضایت آنان را نسبت به بلا جلب میکند و یا بلا را از آنان دفع میکند. البته این کار به سلیقهٔ ولی الهی نیز بستگی دارد. هستنند برخی که حتی پیراهن خود را بیرون میآورند و از خانه که میخواهند خارج شوند، میگویند خدایا هر چه میخواهی بکن! هرچند شمشیرهایت باشد که بگو مرا در بر بگیرند. محبوبان نسبت به بلا هیچ دغدغه و نگرانی در دل ندارند، چون چیزی غیر طبیعی و مستنکر برای آنان پیش نمیآید. محبوبان بلا را مزهمزه میکنند، گرداب بلا را میبینند، یا مسکن میخورند و با آن روبهرو میشوند، یا آن را به تاخیر میاندازند و یا خود به استقبال بلا میروند و میگویند خدایا هر آنچه میخواهی بکن.
چه بسیار افرادی که کار هر روز آنان این است که صبح به صبح ریش خود را کوتاه نمایند، ادکلن بزنند، کت و شلوار بپوشند و با خودروی خود به سر کار روند. آنان با همهٔ روزها همین معامله را دارند؛ مگر آن که تنبلی یا فراموشی بر ایشان عارض شود. باید هر روز را مزمزه کرد و مزهٔ آن روز را فهمید و متناسب با آن حرکت کرد تا آن روز روز برتری و موفقیت آدمی باشد، نه آن که در زمرهٔ غافلان بود. غافل کسی است که همهٔ روزها برای او یک رنگ دارد. عینک غفلتی که آنان بر چشم دارند تمام رنگها را به یک رنگ نشان میدهد. چنین کسی نمیداند عشق چیست. اگر آدمی بخواهد عشق را معنا کند، هنگامهای خواهد بود. عشق ماجرای محبوبان است و حتی آن را در محبان نمیتوان سراغ گرفت. محبان هماره سرگرم زحمت و در غرقاب ریاضتاند، و این عشق است که در محبوبان است. زجر و سوز و غم برای محبوبان است که بسیار شیرین است. آنان خدا را به وجد میآورند و آنقدر از بلاها استقبال میکنند که هر کسی را به تسلیم میکشند طوری که گویی خداوند هم دیگر نمیخواهد برای آنان بلایی بفرستد. آنان خدا را با عشق به پایین میکشند.