موارد شرعی تنبیه بدنی بهطور کلی سه دسته میباشد:
نخست ـ حدود و تعزیرات شرعی بدنی که اجرای آن بر عهده حاکم شرع است.
دوم ـ امر به معروف و نهی از منکر به طریق تنبیه بدنی که همراه با رعایت حدود و خصوصیات آن، وظیفه مؤمنان است.
سوم ـ امور منزل و خانواده و حفظ و صیانت و تربیت افراد خانواده از طریق تنبیهات لازم بدنی که از وظایف پدر و شوهر است.
بر اساس آنچه ذکر شد، بهطور کلی، ولایت نیز بر سه قسم است:
یکم ـ ولایت حاکم نسبت به افراد جامعه در اجرای حدود و تعزیرات الهی؛
دوم ـ ولایت مؤمنان نسبت به یکدیگر در جامعه به طور عموم و در منزل بهطور خاص، مشخص و محدود؛
سوم ـ ولایت پدر و شوهر نسبت به فرزندان و زن.
هر یک از این سه قسم ولایت، شرایط و خصوصیات مشخص خود را دارد.
تنبیه بدنی یا دیگر اقسام تنبیه فرزند و زن از باب قسم سوم از اقسام ولایت است و به رغم آنچه در پاسخ مسأله آمدهاست، تنها از باب کلّی امر به معروف و نهی از منکر نمیباشد؛ چرا که در غیر این صورت، بر دیگر مردمان و مؤمنان نیز دخالت در امور داخلی و خانوادگی افراد جامعه ضرورت مییابد؛ در حالی که نسبت به مسایل خصوصی خانوادگی، دخالت دیگر مؤمنان یا حاکم شرع جایز نیست؛ پس تنبیه زن و فرزند توسط شوهر و پدر از باب قسم سوم ولایت است و تنها از موارد کلی امر به معروف و نهی از منکر نمیباشد، لسان صدر آیه در قرآن کریم نیز نسبت به تنبیه بدنی زن از جانب شوهر، لسان اثباتی است و در مقام بیان صورت نافی تحقق تنبیه بدنی نیست؛ چنانچه میفرماید: «واللّاتی تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجُروهنّ فی المضاجع واضربوهنّ»(۱) که در صورت نافرمانی زن از شوهر در حدود شؤون و اختیارات شوهر، این مرد است که ابتدا با نصیحت و سپس با اظهار بیمهری و انکسار و در نهایت با تنبیه بدنی، تحقق اطاعت را دنبال میکند که آیه شریفه ذیل، بعد از بیان این چند امر، بیدرنگ میفرماید: «فإن أطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلا»(۲)؛ در صورتی که اطاعت زن محقق گردید، دیگر بر آنها ستم روا مدارید.
از محتوای آیه و ترتیب صدر و ذیل آن ـ که در صدر، نافرمانی را موضوع قرارداده و در ذیل، اطاعت را نافی زدن بهحسابآورده و زدن را در چینشی ترتیبی در مرحلهای متأخر قراردادهاست ـ بهخوبی روشن میگردد که تنبیه بدنی زن توسط شوهر خصوصیات و شرایطی دارد و بهطور مطلق و رها نمیباشد و با آن که لسان آیه اثباتی است، ولی مقید نیز میباشد.
تنبیه مرد تنها در صورت مخالفت زن میتواند انجام گیرد، آن نیز اگر منافی با شؤون مرد و زندگی خانوادگی وی باشد و عکس العمل مرد در مقابل مخالفت و نافرمانی زن، باید مطابق با ترتیب آیه و حساب شدهباشد؛ یعنی ابتدا از موعظه شروع میشود و بهطور قهری در ابتدا باید مرد صلاحیت و امکان موعظه نمودن را داشتهباشد و در غیر این صورت، نوبت به قهر، انکسار یا تنبیه بدنی نمیرسد. همچنین متعلق موعظه نیز از جانب مرد، باید معقول و شرعی باشد که در غیر این صورت وادار سازی زنان به طغیان، معاصی و زورگوییهای مردانه و توقعات بیمورد و غیر متعارف را به دنبال دارد و عنوان موعظه به خود نمیگیرد و باز نوبت به اظهار قهر یا تنبیه بدنی زن نمیرسد.
بنابر این، عنوان «واضربوهنّ»؛ هرچند اطلاق دارد، بنا به ذیل آیه: «فإن أطعنکم فلا تبغوا علیهنّ سبیلا» مقید میباشد، همانطور که طبق صدر آیه، موضوع ضرب، مقید به نافرمانی گردیدهاست؛ پس طبق ذیل آیه مبارکه، با اطاعت زن، تنبیه زن منتفی میگردد.
در جمعبندی کلی میتوان گفت: تنبیه بدنی زن، تنها در مورد اندکی از زنها و در برخی موارد نادر، آنهم از جانب دستهای از مردها میتواند تحقق شرعی پذیرد؛ زیرا بسیاری از زنان در زندگی خانوادگی و زناشویی، یا مخالفتی با شوهر ندارند یا مخالفت آنها جدی نیست یا مخالفت آنان مقطعی و زودگذر است و به نافرمانی ماندگار نمیرسد و در بسیاری از موارد، زن با احراز راضی نبودن شوهر از او، دست از مخالفت خود بر میدارد و بدین گونه موضوع مخالفت منتفی میگردد و از طرفی مردانی که صلاحیت وعظ، نصیحت و تأثیر گذاری اخلاقی دارند، بسیاری از ناهماهنگیها را به اطاعت میرسانند. همچنین با خصوصیات روانی که در زنان وجود دارد، بیمیلی و انکسار مرد نیز بسیاری از مشکلات را برطرف میسازد. البته، ممکن است زنانی نیز باشند که در همه مراتب سازگاری نیز از معصیت و نافرمانی شوهر دست برنمیدارند و اینجاست که برای حفظ شؤون زندگی خانوادگی، ولایت الهی، اختیار و اجرای تنبیه؛ حتی تنبیه بدنی را به شوهر که مدیریت زندگی و صیانت آن را بهعهدهدارد واگذارنماید تا زندگی زناشویی و خانوادگی، ضمانت اجرایی لازم را داشتهباشد. البته، همه این امور و تکالیف، میتواند در چینشی درست برای زندگی مسلمانی همراه با اخلاق موزون انسانی، درست و بجا باشد و بهطور قهری نباید بسیاری از مردسالاریها و عملکردهای مردانه، همچنین بدپسندیهای زنانه یا زن سالاری و لجاجتهای افسانهای آنان را به دین، قرآن، شرع و مردمان متشرّع متعارف نسبت داد؛ چرا که کتکهای چوب و چماقی همراه با عدم صلاحیت فراوانی از مردان و لجاجتهای زنانه، گذشته از آن که هیچ مشکلی را برطرف نمیسازد، از صحت و شرعیت و آیین مسلمانی نیز بهدور است؛ زیرا این نوع برخوردها، عامیانه و از روی عادت است و با زور و اقتدار و به دلخواه انجاممیگیرد.
در پایان، بهطور خلاصه باید گفت: لسان قرآن کریم در بیان این حکم الهی ـ مرتبه تنبیه بدنی زن ـ بسیار دقیق، بجا، منطقی و اخلاقی است، و برای بازیابی صحیح این حکم، به مباحث فراوان و گوناگونی نیازمیباشد تا این حکم الهی از گزند توهمات عمومی و کجرویهای ذهنی و عملی در جوامع مختلف بهدور باشد.
برخلاف پاسخ این مسأله، زدن زن با شرایط آن، از باب ولایت شوهر بر همسر است، نه از باب کلّی نهی از منکر؛ چون این ولایت، غیر از عنوان نهی از منکر میباشد.
این پاسخ که موقع زدن زن، پوست بدن او سرخ، کبود یا سیاه نشود، خود بیان نوع زدن را میکند که زدن به عنوان و در حدّ تنبیه بدنی باشد، نه خشونت و مجازات، و مرد نمیتواند هرگونه که خواست، زن را بزند، ولی سیاه نشود؛ بهطور مثال، چنان در شکم او بزند که نفسش بند آید، امّا پوست وی سیاه نشود و نیز به این معنا نیست که به گفته معروف با تک دانه چوب ریحان او را به گونهای آرام بزند که شیرینتر از ناز و نوازش وی باشد؛ چرا که عنوان ضرب و زدن، خود بیانگر خلاف این معناست.
۱- نساء / ۳۴٫
۲- پیشین.