عشق ورزیدن در تمامی کارها

 

نیت‌ها در ازدواج متفاوت می‌باشد گاهی قصد کسی از ازدواج فقط بچه‌دار شدن می‌باشد و عقل او بیش از این نمی‌کشد این حمال الحطب است یک کارخانه است، عشق و کام و لذت و صفا نیست. لذا این حرف که به نیت تکثیر العباد و العُباد باید عشق کرد درست نیست چرا که خود عشق یک حقیقت است که لازمه طبیعی و قهری این حقیقت تکثیر العباد و العُباد است.

ازدواج فراتر از یک آمیزش می‌باشد، ازدواج سکونت و آرامش، امنیت و زندگی، کام‌یابی و شیرین‌کامی می‌باشد و باید سخن از عشق پنهان و عشق ابتدایی در آن سر داد، عشق همت زن می‌باشد و مطلوبیت او در چهره نبات عشق، ثمرات نکاح، خانه و خاندان و تربیت فرزند ظاهر می‌شود.

زناشویی، مسایل جنسی و کام‌یابی و کام‌دهی، شکوفه و گل زندگی خانوادگی است که از شب زفاف و عروسی تا حضور ملائکه در بستر و آمیزش و عرضه شور و عشق و مهر و محبّت و دوستی، بطور استدلالی و شرعی بحث می‌شود. کامیابی را از چنگ ما گرفتند علت اکثر بیماری‌ها، بدخلقی‌ها، وسواس‌ها، تندی‌ها و خشونت‌ها عدم کامیابی است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «اخترت من دنیاکم الثلاث: النساء، الطیب و قره عینی فی الصلاه» این نساء برای العباد و العُباد نیست بلکه العباد و العُباد(عبادت گران) لازمه قهری ازدواج است که البته می‌تواند لازمه ارادی آن هم باشد که اراده تسری گر و غیری غیر از اراده نفسی است. در نکاح باید عشق باشد که غالبا عشق در نکاح نمی‌باشد و نوعا زنان از مردان یا بالعکس ناراضی هستند. پیری خستگی و سستی در جامعه اسلامی فراوان است چرا که کامیابی را تحصیل نمی‌کنند و آموزش ندارند و روش کام گرفتن را نمی‌دانند. می‌گویند کامیابی برای خالی کردن است در حالی که کام گرفتن برای تفصیل وجود است و عشق است. علت بداخلاقی نود درصد زنان این است که شوهران آن‌ها ضعیف هستند و نمی‌توانند به طور کامل از همسران خود کام گیرند لذا به دلیل حیا و پنهان‌کاری‌ای که دارند ظاهر سازی می‌کنند و مسائل دیگری مانند لباس نداشتن یا این که چرا همسرش به خانه پدر او نمی‌رود و یا مسائل این چنینی را بهانه می‌کنند و از خانه شوهر خود قهر می‌کنند.

لذا این عارف که می‌گوید ازدواج یا باید برای تکثیر العباد و العُباد باشد یا برای تخلیه خود باشد این جامعه را خراب کرده‌است و به گمراهی کشانده‌است و صحبتی از اصل عشق کردن نکرده‌است. در حالی که نه تنها در ازدواج بلکه در خوردن، حرکت و عبادت باید یک وجه نفسی داشته باشد یک وجه غیری که متاسفانه ما بیشتر وجه غیری آن را لحاظ می‌کنیم مثلا کار می‌کنند در حالی که علاقه‌ای به آن کار ندارند و فقط درآمد آن برایشان مهم می‌باشد یا درس می‌خوانند چرا که شهریه آن یا مدرک آن برای آن‌ها اهمیت دارد خود کار یا خود علم اهمیتی در نزد آن‌ها ندارد. لذا نفسیات کار را از دست داده‌اند. به عنوان مثال اگر در خیابان چراغ راهنمایی نباشد قرمز با سبز قاطی می‌شود چرا که نفسیت در ذاتشان نیست و گرنه مومن باید عشق داشته‌باشد قدم که روی زمین می‌گذارد صدای این آسفالت را بشنود که خوب گذاشت یا بد، آرام گذاشت یا سفت، راه که می‌رود همین طور هرچه را پیش روی خود می‌بیند معشوقش بشود عاشق آن بشود و به آن عشق بورزد این کجا تا عرفانی که می‌گوید ازدواج برای تکثیر عباد یا تخلیه خودت باشد و صحبتی از کام و عشق و صفا نمی‌کند. این‌ها بر اثر ناآگاهی وارد فرهنگ ما شده‌است و خوب نیست. ما باید هر کاری که می‌کنیم با عشق باشد نه از سر اجبار وگرنه همه این‌ها گمراهی است و جواب هم نمی‌دهد مثلا اگر گفته شود برای تحصیلات شما مدرکی داده نمی‌شود کسی درس نمی‌خواند و این گونه رفتار کردن درست نیست.

عشق نه تنها دل را صافی می‌کند، بلکه اندیشه را نیز صفا می‌بخشد. عالمی که با عشق به تماشای هستی و پدیده‌های آن مشغول است اندیشه‌ای طلایی، مصفا و باز دارد و از دگم‌اندیشی و جمود دور است؛ به عکس دلی که از کینه پر است. چنین کسی نمی‌تواند اندیشه‌ای باز و درست داشته باشد.

مطالب مرتبط