اگر اساس روابط را ایمان، درستی، سلامت، پاکی، عشق و شرف آگاهانه تشکیل دهد، هرگز زوالی را در پی ندارد و گذشته از سلامت و رضایت، همراه بقا و ابدیت میباشد. البته در صورتی که تمامی این واژهها به حقیقت در افراد یافتشود و تنها به صورت اکتفانگردد که از صورت اینگونه واژهها و روابط چیزی جز زوال حاصلنمیشود.
ادعا، ظاهرسازی و پرگویی را نباید دلیل بر محبت و عشق افراد دانست. تمامی دعاوی را باید در بوته آزمایش قرارداد تا معلوم گردد افراد نسبت به هم چگونه رابطه و عشقی دارند، زن عشق به شوهر دارد و زندگی خود را در شوهر مییابد یا در خانه و زندگی مادی، که در این صورت با نابودی زندگی مادی، دیگر عشقی نمیماند و با نابودی پول، پست و مقام، بسیاری و یا آنکه تمامی اهل دنیا از اطراف آدمی، نه آنکه میروند، بلکه میگریزند و پشت سر خود را نیز نگاهنمیکنند و گاه دشمنی نیز میکنند.
این صفت اهل دنیاست که در هنگامه وقوع حوادث باقی نمیمانند و فقط در خوشیها خوشند و از ناخوشی گریزان.
محبت اهل صفا، موحدان، اصفیا، اولیای خدا و مردمان راست و درست با افراد هرگز زوالپذیر نمیباشد و حوادث نمیتواند آنان را از هم دور و جدا گرداند؛ بلکه مشکلات و حوادث، آنها را صیقل میدهد و بیشتر به هم نزدیکمیسازد و عشق و مهر آنان نسبت به یکدیگر را بیشترمیکند.
این فاصله میان اهل دنیا و آخرت، هرچند کوتاه نیست، وجود دارد و مردمان راست و درست نیز هرچند اندکند، هستند و امری بودنی است.