آدمی بر اساس اقتضاءات روحی و به تعبیر درستتر ربوبی، گاه از کسی خوشامد دارد و گاه کسی را بد میدارد. این خصوصیات نخست در نگاهها و سپس در گفتههاست که نمود پیدامیکند و کسی به صرف شنیدن سخن دیگری نسبت به او موضع میگیرد. روحها با هم تجانس دارد و روحی که با روح دیگر هویتی هماهنگ داشتهباشد در طبیعت با او انسمیگیرد. برای همین است که هر کسی در پی آن است تا فردی مانند خود را بیابد. شجاع از شجاع و عالم از عالم خوشامد دارد که زبان روح یکدیگر را درکمیکنند. همکاریهای شغلی و زندگی مشترک زناشویی از این عوامل تأثیر میپذیرد. مرد شجاع هیچ گاه نمیتواند با زنی ترسو و بزدل سازگار باشد و میان آنان جنگ اعصاب پیش میآید؛ چرا که دو روح نامتجانس و متنافر دارند؛ هرچند هر دو میتوانند از خوبان و مؤمنان باشند و تلازمی میان این که دو فرد خوب یا بد باید با هم تجانس داشتهباشند نیست؛ چرا که تنافر و تجانس به جنس آنان مربوط است؛ همانطور که لباس مخمل و ابریشم تناسبی با هم ندارد و نمیتوان از آن دو در دوخت یک لباس استفاده کرد با این که هر دو از پارچههای مرغوب است.