ازدواج امر بسیار مهمی است و انتخاب همسر آینده چندان راحت و آسان نیست. کسی که همسری را بر میگزیند اعم از اینکه مرد باشد یا زن، در واقع اراده و اختیار خود را به دست دیگری میدهد و با فرض سالم بودن و بیمار نبودن یا مشکلات روانی نداشتن، با ناسازگاری و عدم تفاهم، هر یک میتواند بدترین آسیبها را به دیگری برساند. باید گفت خوشا به سعادت کسی که همسر لایقی دارد که با او سازگار است و کسی که دچار همسر بدی میشود در زندگی آزار و اذیت بسیاری خواهد دید و نمیتواند بهره و کام چندانی از دنیا داشته باشد. پدر و مادر، فرزندی را با هزار زحمت و رنج بزرگ کردهاند تا به جوانی رسیده؛ تفاوتی هم ندارد که آن جوان دختر باشد یا پسر، همسر وی با نبود تفاهم او را بدبخت و پدر و مادر را غصهدار و محزون میکند که چرا چنین گرگ صفتی دچار آنان شدهاست. ازدواج نیازمند بصیرت است و نمیتوان ازدواجهای هزار نفری را که تمامی از یک دانشگاه هستند کار سالمی دانست. مگر میشود در یک دانشگاه، این همه زوج یافت که با هم سازگار باشند!
چنین ازدواجهایی اگر به طلاق هم نینجامد، دستکم زندگی را برای دو طرف بسیار تلخ میسازد. البته کمال امری نسبی است و در ازدواج نباید ایدهآلگرا و در پی کسی بود که هیچ عیب و نقصی ندارد اما سازگاری و تفاهم به معنای علمی آن به راحتی پیش نمیآید و نخست تفاهم در خصوصیات روحی و حالات روانی را لازم دارد و سپس تناسب در اندام و ویژگیهای جسمی را میطلبد. زن و شوهر باید با هم کفو باشند؛ به این معنا که با هم تناسب داشته و هر دو اندازه هم باشند؛ بهگونهای که اگر یکی دهها کمال دارد، آن دیگری نیز چنین باشد و اگر یکی دو یا سه نقص دارد، آن یکی نیز بیش از این نقص نداشته باشد. اگر کسی که هزاران کمال دارد با دختری ازدواج نماید که کمالات وی به شمار انگشتان دست نمیرسد، این دو با هم نمیتوانند سازگار باشند و کفو هم به شمار نمیروند. هر چیزی تناسب خود را لازم دارد. مردی که به کثیفی عادت دارد و منضبط نیست و لباس هر مجلسی را رعایت نمیکند نمیتواند با زنی که به پاکی علاقه دارد ازدواج نماید و زن شلخته نیز نمیتواند مرد منضبط را تحمل کند. ازدواج نباید با هوس همراه باشد، بلکه علاقه باید در میان باشد. اگر کسی در نگاه نخست به کسی علاقه پیدا نکرد و تنها او را هوس کرد، چنین زندگی نمیتواند پایدار باشد.
برخی از زنان هستند که قدرت اداره زندگی را دارند و میتوان اختیار زندگی را به دست آنان داد؛ چرا که آنان هوس و احساسات خود را کنترل میکنند. با چنین زنانی که ترس، بخل و هوس ندارند میشود مشورت نمود و آنان قدرت ارایه راه خیر را دارند اما در بعضی از خانوادهها چنین است که زن بسیار هوس دارد و مدام لباسهای نو و وسایل جدید میخرد و هوسهای بسیار و غیر قابل کنترلی دارد نه اختیار زندگی را میشود دست چنین زنانی داد و نه میشود آنان را طرف مشورت قرار داد. برای کسی که طرف مشورت قرار میگیرد و مشاور و راهنما در امور زندگی میشود شرایطی گفته شده است که بسیاری از مردان آن شرایط را ندارند و چه بسا زنانی که واجد آن باشند. در بحث مشورت با زنان باید ما در پی این تحقیق باشیم که اسلام فرموده است با چه کسانی مشورت نکنید و تنها بحث زن یا مرد بودن مطرح نیست.
البته در پایان به کسانی که در پی همسر دلخواه خود هستند باید گفت برای ازدواج، یک خواهر مجرد با ده برادری که ازدواج نموده و همسر خوبی داشته باشند برابر است و باید سراغ دختران شایسته را از چنین خواهران دلسوز و آگاهی گرفت؛ به شرط آن که آنان نیز با معیارهای ازدواج سالم آشنا باشند.