بدایت سالک را از نحوه ارتباط او با مردم میتوان بهدستآورد و محک باب معرفت را باید «مردم» و «ناس» دانست. اگر سالک عارف شود و برای نمونه آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) یا شخص حضرت حق را زیارت کرد، از او چه میخواهد و بر آن است تا با خداوند چه کند؟ وی در وصول خود، با خداوند همان مواجهه را خواهدداشت که امروز با مردم و با همسر و فرزند و با پدر و مادر و با خواهر و برادر و با همشاگردی و رفیق خود دارد. خدا نکند که خداوند به دست بسیاری بیفتد وگرنه همان گونه که با همسر خود رفتارمیکنند با وی هم برخوردخواهندداشت. سلوک این گونه است: «تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟» خداوند این همه روی زمین بود، تو با آن دُردانگان چه کردی که با آن یکدانه کنی؟ هر پدیدهای یک درّدانه است. آدم با حق تعالی ـ بر فرض وصول ـ همان کاری را میکند که با بندگان تحت امر او میکند. اگر آدمی میخواهدبداند وقتی خدا را پیداکرد با او چگونه دیداری خواهدداشت، ببیند با این بندگان خدا چه میکند؟ این گونه است که قیامت همینجاست. غایت خود را با دانستن بدایت میتوان اندیشید. امروز سالک هر مواجهه با سنگ و گل و خشت و با لباس خود یا همسر خویش دارد همان را با خداوند خواهدداشت. انسان بنگرد که با همسر و فرزند و با استاد و شاگرد و با کفش و لباس خود چه میکند؟ کسی که لباس را به چوب لباسی پرت میکند گویی آن را بهدارکشیدهاست. آگاهان لباس را به دار نمیآویزند. سالک باید دقت کند با کتاب خود چهمیکند. گاهی کتاب با دفترچه انواع یادداشتها اشتباه گرفتهمیشود. کتابی که زحمت نوشتن آن را بزرگی کشیدهاست و وارد آوردن چنین نوشتههایی به آن ـ افزون بر بیحرمتی به خود کتاب ـ بیحرمتی به نویسندهاست. مشکلات سلوک از نحوه رفتار فرد با اشیای پیرامونی و با افراد آشنا و نزدیک در همان ابتدا قابل شناسایی است. کتاب سالک را در همین ابتدا میتوان خواند: «اقْرَأْ کتَابَک کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبا»(۱). بخوان! همان کارهایی را که کردی بخوان. انسان با همه همان کار را میکند که با خدا انجامداده و با خدا همان میکند که با همه کردهاست؛ همانطور که اگر کسی به یک نفر دروغ بگوید، این بدان معناست که وی میتواند به همه دروغ بگوید و ملاحظه کسی را نداشتهباشد.
- اسراء / ۱۴٫