جلسه هفتم: نقد و بررسی تعاریف گفته شده در مورد شیطان

تاکنون دو بحث را به قوت دنبال کردیم: ۱- ریشه شیطان از شطن به معنی بَعُدَ است و شیطان یک نوع واحد مثل جن تنها یا انس تنها نیست که از ذات حکایت کند بلکه از فعل است چون ایرادی ندارد که انواع متعدد فعل واحدی داشته باشند و ۲- در زبان قرآن و مأثورات شیطان نسبت به جن و انس است و حیوان شیطان نیست بلکه حیوان می‌تواند ظروف دسته‌جاتی از شیاطین باشد.

شیطان اسم ذات نیست بلکه وصف عام است؛ حتی وصف خاص هم نیست چون به انسان نمی‌گوییم ابلیس اما ابلیس وصف خاص است ولی به انسان شیطان می‌گوییم. البته باید گفت اگرچه شیطان دارای دو دسته جن و انس است اما ابلیس فقط از دسته جن است. بنابراین شیطان معقول ثانی فلسفی است یعنی در خارج ذاتی وجود دارد به نام جن و انس که یتّصف بعنوان شیطان است. این مانند آن است که بگوییم وجودی در خارج داریم که یتّصف بالامکان است. پس موصوف این وصف تنها جن و انس است نه حیوان. چون اتصاف این وصف خارجی است می‌گوییم معقول ثانی فلسفی. پس شیطان ذاتی نیست که راه می‌رود و در واقع زید است که راه می‌رود و وجود شیطانی دارد مثل علم که درخارج هست اما جدای از عالم نیست. ما درخارج چیزی به نام علم جدای از عالم نداریم اما علم در خارج وجود دارد. برای همین مطلب می‌گوییم موجود ثانوی چرا که جن و انس موجودات اولی هستند منتها تنها جن و انس به یک وصف حقیقی خارجی متصف می‌شوند و در صورت اتصاف چیزهای دیگر مسئله مجاز مطرح می‌شود. وصف به حال موصوف است چون جن و انس هستند که راه می‌روند و حقیقت دارند. جن و انس معقول اولی هستند با اتصافاتی نظیر علم، امکان، خوبی و بدی اما اتصافات نیز با یکدیگر متفاوتند. اگر شخصی علم داشته باشد به او می‌گوییم عالم اما گر روزی به همان شخص نسیان دست دهد دیگر به او عالم نمی‌گوییم چون علم قابل زوال است. اتصاف به شیطان نیز برای انسان چنین است و اگر همین انسان فرد توبه کرد دیگر متصف به شیطان نیست. گاهی می‌شود که فردی دیروز کافر باشد و امروز مسلمان شود. این می‌شود اتصافات حقیقی خارجی. البته این اتصافات گاهی محمول بالضمیمه است اما اینجا این طور نیست بلکه محمول بالصمیمه است نسبت به دسته جاتی مانند بحث ابلیس که دیگر نمی‌توان گفت فردا ابلیس خوب می‌شود. این مانند ذاتی باب برهان می‌شود یعنی لاینفک است. یک چیز شیطان زاییده نمی‌شود. شیطان مولود نیست بلکه وصف مولود است. آنی که مولود است موصوف است اما شیطان وصف و اتصاف است. اگر آقا امیرمومنان که اوصاف کمالی دارد اوصاف عرضی نیست که فردا تغییر کند چون اولیاء نعم مانند بقیه که بین کفر و ایمان متغیرند نیستند. پس شیطان وصف است که قابل تبدّل می‌باشد. به عبارت دیگر هم شیطان به غیر شیطان تبدیل می‌شود و هم غیر شیطان به شیطان که البته موصوف آن یا جن است یا انس. ممکن است حتی شیطان ایمان بیاورد مانند شیطان. رسول الله که به دست حضرت ایمان آورد. یک دسته شیاطین هستند که مانند ابلیس ایمان نمی‌آورند البته حتی برای ایشان هم محال نیست چون این امر حتی برای ابلیس محال عقلی نیست. کسی ذاتاً شیطان زاییده نمی‌شود چون صف چه خوب و چه بد می‌تواند زوال پیدا کند. نمی‌شود امکان را از ممکنات برداریم چون محمول بالصمیمه است. شیطان از لحاظ فلسفی محمول بالضمیمه است منتها از نظر وقوعی در بسیاری از موارد مانند محمول بالصمیمه می‌ماند پس قابل زوال و انزوا نیست. از لحاظ فلسفی وصف جزو عروض است و قابل زوال است حتی در خود ابلیس اما آنقدر ادلّه دیگر داریم که بحث عقلی را تحت الشعاع قرار می‌دهد.

متأسفانه کتابی دقیق و علمی حتی از صدر اسلام تاکنون در مورد شیطان نداریم و می‌بایست این کار با صبر و حوصله انجام پذیرد.کتابهایی که تا به حال در این مورد نوشته شده است اهمالی، اجمالی، عامیانه و عجولانه است. البته اینها خود دو دسته‌اند: یکی عالمان گذشته ما چون جناب علامه و دیگری جزوه‌های فارسی و مجلاتی که در ظرف مدت کوتاهی جمع آوری و به چاپ می‌رسد. باید گفت صاحبان دسته دوم خود نیز ادعایی ندارند چون در این زمینه‌ها تخصص ندارند و افراد معمول هستند و مطلبی را از چند کتاب جمع‌آوری و منتشر می‌کنند. اگر ما قصد انتقاد از مطالب جمع‌آوری شده آنها داریم صرفاً قصد خیر داریم که ایشان متوجه مطالب چشم پوشیده شده شوند چرا که آنچه که به دست مردم ما می‌رسد و اکنون خواننده دارد همین کتابها و جزوات است نه کتابهای دسته اول مانند شیخ طوسی. بنابراین اکثر کتابهایی که در رابطه با فلسفه اخلاق نگاشته شده است پر از اشکال است و نمی‌توان نسبت به آنها به دلیل در دسترس بودن مردم اهمال داشت. می‌شود به دو صورت عمل کرد: یا نامی از کسی برده نشود و فقط حرفها را گفت که در این صورت فهم نادرستی و درستی آنها بسیار دشوار خواهد بود و راه دوم این است که باید محققانه عمل کرد و با ذکر دلیل و سند مطالب را تحلیل نمود. ما به مقتضای تحقیق راه دوم را انتخاب کرده‌ایم. به عنوان مثال کتابی بنام نقش شیطان در زندگی انسان نوشته محسن علوی پیام را بررسی می‌کنیم. البته بنده مطالب را نقد می‌کنم و نویسندگان این اثر را نمی‌شناسم. اتصاف‌ها را می‌شناسم اما موصوف برای من ناشناخته است.

در واقع خود نام این کتاب غلط است چون بخشی از شیطان انسان است و جدای از آن نیست چون نویسنده شیطان را غیر انسان می‌گیرد. به عبارت دیگر ایشان شیطان را مظروف و انسان را ظرف قلمداد کرده است. اما قبلاً گفتیم شیطان از انس و جن می‌باشد که انسان آن طبق قرآن زودتر از جن آمده است. مباحث را باید سنجیده انتخاب کرد و گفت نه اینکه کوچه بازاری سخن گفت. این سبک عامیانه است که شیطان را ذات فرض کرده است و انسان را غیر او. در مقدمه کتاب گفته شده که آیا شیطان رئیس جهنم است؟ این پرسش درهیچ کجا نیامد و حتی هیچ کس هم این ادعا را نکرده است. یا باز در جای دیگر گفته است که شیطان فرمانده هزاران شیطانک است. ما اصلاً شیطانک نداریم. شیطان تصغیر ندارد. در تعریف شیطان گفته استکه شیطان اسمی است عربی که در معنای دیو، اهریمن و ابلیس آمده است. هیچ سندی دال بر عربی بودن شیطان نداریم و دیو، اهریمن و ابلیس را یکی گفته است. حرف ما این بود که دیو دروغ است و وجود خارجی ندارد. سابق بچه‌ها را که می]واستند بترسانند دیگر را به سر خود می‌گذاشتند و بچه‌ها را مشکل‌دار می‌کردند. یا اینکه برای گرفتن بچه‌ها از شیر به پستان مادر ترشی جات یا ذغال می‌زدند. دیو خیالات است. در مورد اهریمن نیز باید گفت که اهریمن غیر از شیطان و ابلیس است و اگر چه مانند شریک البادی وجود خارجی ندارد اما یکی از دسته‌جات کفار قائل به اهریمن هستند که می‌گویند دو خدا وجود دارد: ۱- یزدان و ۲- اهریمن. ایشان اهریمن را خالق می‌دانند؛ اهریمن را عدل حق و خدا می‌دانند. به عبارت دیگر، یزدان خالق خیر و اهریمن خالق شر است (از خیّر محض جز نکویی ناید)چون خدای خوب نمی‌تواند آفریننده شر باشد و تمام شرها را شیطان خلق می‌کند. ما شیطان را خالق نمی‌دانیم بلکه او نیز مخلوقی بیش نیست. شیطان با ابلیس نیز فرق دارد چرا که ابلیس وصف خاص است ولی شیطان وصف عام است. به عبارت دیگر، شیطان هم از جن است و هم از انسان اما ابلیس تنها از جن است. یکی دانستن دیو، اهریمن و شیطان صحیح نیست و می‌بایست هر حرف معنای خود را داشته باشد. سپس نویسنده می‌گوید شیاطین جمع شیطان است به معنای شخص نا فرمان، سرکش، شرور و بدکردار استعمال می‌شود و ادامه می‌دهد در انگلیس به نام دوئل، در فرانسوی به نام ساتاک و در آلمانی به نام جوفل گفته می‌شود. باید دید که برداشت آنها نیز از شیطان چیست؟ اما وقتی ما سخن از شیطان می‌آوریم به صورت علمی و فلسفی دنبال می‌کنیم. بنابراین، شیطان وصف عام اتصافی خارجی است که برای جن و انس استفاده می‌شود و با دیو و اهریمن فرق دارد.

شیطان را از لحاظ لغت چنین دنبال می‌کند. شیطان از ماده شطن است به معنای موجود سرکش و متمرد اعم از انسان، جن و یا جنبندگان دیگر اطلاق می‌شود. این تعاریف از کتابهای دیگر است و همانطور که قبلاً گفتیم به حیوانات گفته نمی‌شود. ایشان می‌گوید شیطان اسم جنس است در حالیکه ابلیس اسم خاص است. بعدها ثابت خواهیم کرد که ابلیس اسم خاص نیز نیست. آن هم وصف است اما وصف خاص. نویسنده به تعریف شیطان در قرآن می‌پردازد و می‌گوید شیطان به موجود موذی و مضر گفته می‌شود. باید پرسید هر نوع موجودی؟! خیر، فقط جن و انس را در بر می‌گیرد چون موذی غیر جن و انس مانند پشه را هم شامل می‌شود. شیطان موذی و مضر هست اما هر موذی و مضری شیطان نیست. و نیز ابلیس شیطان هست ولی هر شیطانی ابلیس نیست. سپس ایشان اسم‌های شیطان را نام می‌برد: عزازیل، حارث، ریمع ابو کردوس، ابوخلاف، ابو دجاجه، دختران و پسران او. ما اکنون وارد این مباحث نمی‌شویم. ایشان می‌گوید شیطان در همه جا یک معنا ندارد بلکه می‌توان معنایی وسیع از آن انتزاع کرد. آیا شیطان یک مفهوم انتزاعی است؟ ادعای ما این بود که شیطان معقول ثانی فلسفی است نه انتزاعی؛ شیطنت اتصاف خارجی است. او ادامه می‌دهد یکی از مصادیق شیطان ابلیس است که دارای لشگریان زیاد هست و در پاره‌ای از موارد به معنای میکروبهای موذی نیز آمده است. کسی نگفته است میکروب شیطان است و به کوزه شکسته نیز شیطان نمی‌گویند. ما روایات را هم دنبال خواهیم کرد.

کتاب دیگری به نام شیطان و ۶۰۰۰ سال عبادت را مورد بررسی قرار می‌دهیم. در اکثر کتابها مباحث ترتیب منظم، کلاسیک و علمی ندارد و عموماً در هم است. گردآورنده این کتاب دکتر امیر تیمور معینی است. ابتدا از مباحث دیگر همچون خلقت آدم و ملائکه شروع می‌کند که ما چشم پوشی می‌کنیم و مستقیم به فصل سوم آن می‌رویم صفحه ۹۳ که راجع به خلقت اهریمن و شیطان است. در اینجا نیز اهریمن و شیطان یکی گرفته می‌شود و همانطور که پیش‌تر گفتیم دسته‌ای از کفّار از روی جهل دو خدا متصور شده‌اند که یی از آن دو اهریمن است در حالیکه ما قائل به مخلوق بودن او هستیم.

اهمالهایی چون مسائل بالا بسیار است و نمی‌توان به دلیل کمبود وقت به همه آنها پرداخت. یکی دسته از کتابها به صورت رمان و داستان است که منظور آن شیطان نیست بلکه بین یک سری مسائل و مفاهیم ارتباط می‌دهد، یکی از آن کتابها ایدئولوژی شیطانی است. دیگری ترفندهای سپاه صحابه شیطان که به بخشی از شیطانها یعنی تنها شیطانهای انس می‌پردازد اما وقتی ما از شیطان سخن می‌گوییم با همه آنان حتی شیطانهای جنّی نیز کار داریم چون ایشان ناشناخته‌ترند. یا زمان اعلام موجودیت عزازیل در صفحه ۳۷ راجع به دشمنی و شیطنت برخی از صحابه نسبت به شیعه است و بحث، تطبیقی می‌باشد.

کتاب شیطان شناسی نوشته کریم برزگر با انسان شناسی شروع می‌شود و سپس وارد واژه شیطان می‌گردد. بسیاری از واژه‌های دشوار کتابهای دیگر را بکار می‌برد که برای خواننده مشکل است. ایشان می‌گوید شیطان از جهات عدیده‌ای در قرآن مرادف با واژه ابلیس می‌باشد. ما گفتیم که اصلاً هیچ لفظی با لفظ دیگر مرادف نیست. ما در ادبیات ترادف نداریم. شیطان وصف عام است ولی ابلیس وصف خاص است. شیطان هم انس است و هم جنّ اما ابلیس جن است. سپس می‌گوید برخی ریشه شیطان را از شطن می‌دانند که پیش‌تر گفتیم و بعد از طناب و چاه نیز سخن می‌گوید. عنوان شیطان برای عزازیل پس از آنکه از سوی خدا لعن شده وضع شده است و قبلاً نامش عزازیل یا نائل بوده است. البته اینها را از یک مجله نقل میکنند. استناد به مجله و رفت و آمد بین کتاب و مجله مطلوب کار علمی نیست. در جای دیگر می‌فرماید برخی که قائل به مجردات نیستند یعنی متکلّمین که غیر از خدا قائل به مجردات نیستند در تعریف اجنّه می‌گویند آنها اجسام هوایی یا ناری (آتش هستند که قادرند به اشکال مختلف از قبیل مار و عقرب، سگ و شتر، گوسفند و اسب، درازگوش و حیوان و انسان درآیند. در تعریف باید گفت که ابتدا آن چیز چیست و سپس از تبدیل‌های آن سخن گفت چرا که در بحث منطقی می‌گفتیم تعریف مقدم بر تقسیم است یا ذات مقدم بر فعل است. سپس می‌فرماید اجنّه دارای عقل و هوش می‌باشند که بسیار حرف خوبی است. به عبارت دیگر متکلمین معتقدند که این موجودات هوشمند وارد گوسفند و شتر می‌شوند، پس گوسفند و شتر خود شیطان نیستند (یتشکله باشکال مختلفه) و بر اعمال دشوار توانا هستند چون کارهای دشوار در زمان سلیمان بر عهده آنان بوده است. سپس می‌فرماید و اما کسانی که قائل به مجردات هستند می‌گویند اجنّه مجرداتی ارضی، سفلی هستند. ما ارضی علّی و ارضی سفلی را بعداً دنبال خواهیم کرد، مجردات یعنی موجوداتی که نیاز به حیّز و مکان ندارند. به عبارت دیگر یعنی ملائکه، عقول، انوار عالیه و… بالایی‌های آنها هستند و شیطان هم پایین قرار دارد. حاملات عرش نیز در روز قیامت بر تعدادشان که ۴ است افزوده می‌شود و ۸ تا می‌شوند. این مسائل از کتابهای روایی مطرح می‌گردد که برای ایشان بسیار گنگ و ناشناخته باقیمانده است. فرهنگ خود آن است که تنها مسائلی مطرح شوند که بتوان آنها را شناخت یا ثابت کرد. مانند آن که می‌گویند از سوره حمد را هفت بار بر مرده بخوانید زنده می‌شود. نباید آن را گفت مگر آنکه بتوان آن را ثابت کرد وگرنه بی اعتقادی می‌آورد و اصل آن لوث می‌شود. ملائکه کره اثر که همان اتر است یا عالمی اثری در مقابل عالم عنصری در این کتاب مطرح می‌شود اما به بیان ما همه اینها دروغ است و همه چیز عنصر است چه ارض باشد چه کره ماه و اتمسفر. حتی خاکهای کره ماه را آورند و مورد تجزیه قرار دارند و دریافتند که همه آنها ماده است. در گذشته تصور می‌کردند ماده افلاک با ماده زمین متفاوت است. ایشان خیال می‌کردند مواد افلاک نشکن هستند اما مواد روی زمین بشکن هستند. آنها فکر می‌کردند مواد افلاک مانع نور نیست ولی مواد ارض مانع نور می‌باشد. نباید بعد از هزار سال دوباره این مسائل غلط در کتابهای ما مطرح شوند که از همه چیز زده شوند. حتی در آن کتاب از ملائکه کره زمحریر نیز نام می‌برد. حتی از ملائکه کوهها و دریاها نیز سخن می‌راند. همه اینها را از یک مجله نقل می‌نماید. سپس بعد از ارواح سفیّه به شیاطین می‌رسد و می‌فرماید ظاهر شیاطین در قرآن و حدیث همان ابلیس و اعوان و انصار او می‌باشد. باید پرسید آیا ظاهر شیطان یا ابلیس با باطن او فرق دارد؟ همانطور که گفتیم شیطان با ابلیس فرق دارد؛ حتی می‌توانست بگوید رئیس شیاطین نه حتی رئیس جهنمیان چون در جهنم شیطان یا ابلیس رئیس نیست. در دنیاست که ریاست قلابی است و در جهنم ریاست واقعی و الهی است. رئیس نالایق و بی عرضه در جهنم وجود ندارد. جهنم فضای شفاف‌تر از بسیاری از مواضع دنیا دارد. در برخی موارد از این کتاب نیز اشتباه لپی آمده که زیاد اشکال ندارد مثلاً می‌گوید تعداد شیطان به صورت مفرد هفتاد بار آمده که با صورت جمع آن به علاوه یک مورد شیاطینهم هجده بار که روی هم می‌شود ۱۸۰ بار!! باید جمع آنها ۸۸ بار شود نه ۱۸۰ بار.

کتاب دیگر به نام جن و شیطان: تحقیق قرآنی، روایی و عقلی نوشته علیرضا رجالی تهرانی است که البته بنده هیچ کدام این نویسنده‌ها را نمی‌شناسم شاید این به خاطر ضعف ارتباطات ما باشد. در صفحه ۱۳ واژه شیطان، سخن از تعداد شیطان بکار رفته در قرآن و ریشه واژه می‌آورد که از شطن است از راغب، ابن اثیر،طبرسی در مقابل عده دیگر که مدافع شاط یشیط هستند. سپس می‌گوید لازم به ذکر است شیطان برخلاف آنچه بعضی پنداشتند اسم خاص برای ابلیس نیست. بله درست است؛ اصلاً اسم نیست. می‌گوید مفهوم عام دارد و به اصطلاح اسم جنس است که شامل هر موجود طغیانگر متمردی می‌شود خواه از جن باشد، انسانها و غیر آنها. در فارسی به جن و شیطان دیو، پری و اهریمن نیز می‌گویند. ایشان می‌گوید این ترجمه‌ها غلط است چون کلمه شیطان مرادفی در زبان فارسی ندارد و باید عین لفظ شیطان بیاید. سپس در قسمتی دیگر از حدیثی از امام علی(ع) می‌آورد که می‌فرماید از قسمت شکسته ظرف یا دسته لیوان آب یا غذا نخورید چون شیطان آنجا می‌نشیند. باید دید اصل حدیث چیست؟ خودش آدرس می‌دهد: مرحوم کلینی، اصول کافی، جلد ۶٫ اصول کافی دو جلد دارد؛ فروع کافی ۶ جلد است و یک جلد هم روضه است. ایشان فکر کرده که فروع کافی نیز چون به دنبال اصول آمده با هم اصول کافی است. در صفحه ۳۸۵ جلد ۶ فروع کافی، مرحوم کلینی در باب الاوان یا ظروف در روایت ۵ نقل می:ند محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن محمد بن یحیی عن قیاس بن ابراهیم عن ابی عبدالله (ع) آقا امام صادق قال قال آقا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «لا تشرب الماء من سلمه العنا» آب از شکسته ظرف نخورید یعنی دهان خود را به جای شکسته ظرف نگذارید. در گذشته لب کوزه‌ها که می‌شکست دور نمی‌ریختند اما اکنون در دنیا مدرن همه چیز یکبار مصرف شده است. «ولا من عروقه» از دسته آن هم آب نخورید. چرا؟ «فانّ الشیطان یقعد علی العروه و السلمه» شیطان روی دسته و شکسته کوزه می‌نشیند. تکلیف دلالت حدیث چه می‌شود؟ اگر بخواهیم حدیثی را به خلاف معنای تفسیر کنیم باید معنای دلالی آن محال عقلی باشد مانند «الرحمن علی العرش الستوی» یعنی خدا روی عرش نشسته است. اما خدا که جسم ندارد با نشستن جور در نمی‌آید بنابراین به اقتدار خدا اشاره دارد چون برهان عقلی برای خدا نشستگاه متصور نمی‌شود. آیا این حدیث مثل احادیث دیگر است مانند زیر هر سنگی یک شیطان و یک ملک قرار دارد، شیطان می‌تواند وارد قسمتهای مختلف حیوان شود و یا به اشکال مختلف در می‌آید حتی پشه؟ چه اشکالی دارد که مراد آقا امیر مؤمنان (ع) همان نشستن شیطان باشد؟ یا چون مردم زمان عقب افتاده بودند و معنای میکروب را درک نمی‌کردند از آن تعبیر به شیطان فرمودند؟! اگر شیطان روی دسته کوزه بنشیند، چه کارهایی که نمی‌تواند بکند؟ قبل از آب پایین می‌رود؛‌ مگر شیطان قرار نیست وارد خون و بدن شما شود؟ باید توجه داشت مواضعی که شیطان در آنجا می‌نشیند مواضع شرآفرین است: شکسته، خورده و یا حیوان. شیطان که از آتش است آیا مجرد است؟ خیر، شیطان مادّی است. چرا باید شیطان را با میکروب معنا نمود؟! مگر معنای آن خلاف عقل است؟ چرا آقا نفرمودند روی جاهای خوب می‌نشیند؟ حتی یک مورد هم در روایات نیستکه شیطان روی گل بنشیند. اصلاً شیطان از گل نفرت دارد. احادیث فقط مواضع شرور را مطرح می‌کنند. اثبات شی نفی ما ادا نمی‌کند یعنی اگر آقا فرمودند روی قسمت شکسته ظروف می‌نشیند به این معنا نیست که روی قسمتهای دیگر نمی‌نشیند اما روی آن قسمت شکسته بهتر جای می‌گیرد. از لحاظ درایی، مگر حرف آقا چه مشکلی دارد که می‌خواهید آنرا جور دیگر معنا کنید؟! از کجای آن میکروب در می‌آید؟! مگر ابلیس نمی‌تواند آنجا بنشیند؟! ما گفتیم تبدیل معنا فقط جایی جایز است که محال عقلی بر معنا مترتب باشد. به عبارت دیگر اگر چیزی عقلاً محال بود، باید توجیه شود. اما نیست. پس مراد باید جهل و یا کفر باشد و گرنه می‌تواند شخصی در این دنیا کور باشد و در آخرت بینا. چون به احاله بر می‌خوریم معنا را تبدیل می‌کنیم. اما آیا لب کوزه نشستن ابلیس یا شیطان محال است؟ حتی اگر شیطان را عام بگیریم، کجای این عبارت به حیوان بر می‌خورد؟! نمی‌توان به عرف که سند ندارد استناد کرد. قرآن می‌گوید شیطان از جن و انس است. اگر شما ادعا می‌کنید بیشتر است، باید دلیل بیاورید. اینکه آب قلیل و مضاف نیست که بگوییم فهم عرفی کارگر است.

 

مطالب مرتبط