جلسه شانزدهم: نقد و بررسی تعاریف مربوط به جن

حرف ما این شد که جن از لحاظ معنا و مفهوم جهت ستری، جلالی ونزولی نسبت به ملکوت را دارد؛ جن ناری است و به آن روحانی گفته نمی‌شود؛ جن لحاظ نفسی دارد و لحاظ عقلانی در آن مغلوب است. این مانند آنست که می‌گویید لحاظ عقلانی در مرد و لحاظ احساسی در زن غالب است. اگر چه ممکن است حرفهای زیادی درباره جن گفته شده باشد که مطالبی چند از آنها نیز صحیح باشد اما حرفهای بی‌اساس هم در آنها بسیار است. بهتر است که نگاهی به باب تاسع از کتاب فتوحات محی الدین در صفحه ۱۳۱ بیندازیم. باید در حرفها تفکر و تدبّر نمود تا درست از نادرست آن متمایز شود به ویژه بخش‌هایی که باید بیشتر دنبال شود و پیچیده است مانند تولید مثل جن. چون بسیاری از ادعاها گرچه از افراد بزرگ باشد بی دلیل و بی اساس است. «فی معرفه وجود الارواح المارجیه الناریه و خلفت جان من مارج من نار» «ان الله خلق الملائکه من نور و خلق الله الجان من نار و ان الملائکه لم یختلف اصل خلقها و للجان» یعنی خلقت ملائکه و جن مختلف نیست و یکجور است اما انسان مختلف است «و اما الانسان اختلف خلقه علی اربعه اقسام من الخلق» و انسان چهار جور خلق شده است آدم یکجور، حوّا یکجور، عیسی(ع) یکجور و بنی آدم نیز یکجور خلق شده‌اند. شما ادعا می‌کنید که انسان چهار جور خلق شده است و جن انواع ندارد، چه دلیلی برای این ادعا دارید؟ انواع انسان را برای ما گفته‌اند اما خلقت ملک و جن را از کجا می‌گوئید؟ آیا شما اطلاعات ندارید یا اینکه اطلاع دارید که یکجورند؟ ایشان حرفهایی راجع به دود، دخان و فلک کواکب ثابته دارد که از حوصله بحث ما خارج است گرچه اشکال دارد. سپس جناب محی‌الدین می‌فرماید «انّ الهوی لمّ مشتعلق و حمّا» وقتی هوا اشتعال پیدا کند و گرم شود «ان انقد مثل السّراج» آتش می‌گیرد مثل چراغ «و هو اشتعال النّار ذالک الّهو الّتی هو احتراق الهوی و هو المارج» مارج را معنا می‌کند که وقتی هوا حرکت می‌کند، داغ می‌شود آتش می‌گیرد که می‌شود مارج «و انّما سمّی مارج لانّه نار مختلط بهوی» آتشی است که با هوا مخلوط می شود «و هو الهوی المشتعل فانّ المرج الاختلاط و منه سمی المرج مرجا اختلاط النباته فیه فهو من عنصرین هوی و نار یعنی الجان» که می‌شود هوای آتشی و خلقت جن از آتش و هواست. پس من مارج من نار یعنی آتشی که در آن هواست «کما کان آدم من عنصرین» همانطور که آدم از دو عنصر است «ماءٌ و تراب» آب و خاک «عجن به فحدث له اسم التین» که عجین شده آن تین نام دارد «کما حدث لا متزاج النّار فالهوی اسم المارج» پس جن از دو ماده درست شده است: ۱- آتش و ۲- هوا ولی انسان از دو ماده آب و خاک درست شده است. سپس جناب محی الدین تشکل، ویژگیها و ترکیب آنها را دنبال می‌کند. این مسایل شوخی نیست و چند صد سال پیش نمی‌توانستند کار را چندان علمی دنبال کنند بلکه ذوقی، سلیقه‌ای و بر پایه توانمندیهای فردی بوده است. به عنوان نمونه اگر شما ادعا می‌کنید که جن از آتش و هواست یعنی دو عنصر پس باید انسان را سه عنصری بدانید چون مگر می‌شود آب و خاک در مجاورت هوا نباشد؟ چطور می‌شود که آتش بدون هوا نیست ولی خاک و آب اینگونه است؟! قرآن در مورد ساخت جن از نار و انسان از تراب نام برده است و این یکی است بر خلاف شما که می‌گویید دو تا. چرا قرآن خلقت را دو عنصری فرض نکرده است؟ چون در اصل خلقت موحد است و مشرک نیست. این نیست که آتش و هوا جن را تشکیل دهد و یا خاک و آب انسان را. در نطفه هم چنین است یعنی ترکیب نیست بلکه اصل و مجراست. به عبارت دیگر، ماده و طریق است. دانه گندم با خاک ترکیب نمی شود بلکه از خاک به عنوان مجرا استفاده می‌کند و دانه گندم تبدیل به گندم می‌شود. خاک، آب و هوا همه مجرا و معدّات هستند؛ البته یک خصوصیاتی لازم دارند که آتش جن و یا خاک انسان شود. نطفه مرد است که مولد انسان است البته مجرا لازم دارد که رحم زن است. ما فکر می‌کنیم گندم با خاک خوشه می‌شود! یکی اصل است و دیگری مجرا. قرآن نسبت به نسوان می‌گوید «نسائکم حرص لکم» یعنی کشتزار است؛ کشتزار یعنی زمین و این غیر دانه است. اینکه «خلقت موحد است» را بهتر می‌شود در دنیای علمی مدرن و زیست شناسی مطرح نمود چون این حرف اسلام آنجا گواراتر است. در خلقت تشریک و تعدد اصل وجود ندارد چه دانه گندم باشد، نطفه یا حتی از ابتدا. جن ناری است؛ البته آتش نیاز به هوا دارد. بدون هوا و حرکت اشتعال حاصل نمی‌شود و آتش غیر از هواست. حتی آب هم می‌تواند اشتعال ایجاد کند مانند آتش شدید که آب کار نفت را انجام می‌دهد. آب باید آتش را خاموش کند اما برعکس آتش را شعله‌ورتر می‌سازد چون با افزودن آب، هوای مجاور آتش به حرکت در می‌آید و آب مانند اهرم اشتعال عمل می‌کند. قطرات آب با ذرّات شن یا سنگ تفاوتی نمی‌کند همه اجسام هستند چون مادی‌اند. تفاوت در شن، آب یا نفت افزوده شده به آتش نیست بلکه در خصوصیات آنها مانند وزن، کمیت و کیفیت است که در عملکرد تغییر ایجاد می‌کند. بنابراین، خلقت مرکب نیست و هر موجودی یک علت تکوین دارد. جای تعجب دارد که یکی مانند جناب محی الدین که پیوسته حرف از وحدت وجود می‌زند چرا دنبال شرک می‌رود؟! آیا جن و انس از دو عنصر ساخته شده‌اند؟ طبق فتوای شیخ حتی سه عنصر؟ تازه باید حرکت را نیز در آن قرار می‌دادند که می‌شد چهار تا و حال اینکه اینها همه مجرایند. این تراکیب حالت آلی و اصالی دارند. گندم با خاک ترکیب نمی‌شود که تبدیل به خاک گندم شود! اگر یک حیوان را با حیوانی دیگر ترکیب کنیم و حیوان سومی به دست آید، این می‌شود ترکیب حقیقی اما در مورد گندم و خاک، آتش و هوا و خاک و آب چنین نیست. در مورد خاک و آب، گل همان خاک است که تجاذب و تجانس دارد. ممکن است همین خاک را با چیز دیگر مانند شیره یا عسل مخلوط کنیم که تجاذب و تجانس نداشته باشد. همیشه ترکیب حقیقی صورت حقیقی دارد و حالت واحد پیدا می‌کند برخلاف شیره و ماست که قسمتی از ظرف شیره می شود و قسمت دیگر ماست. وقتی قرآن می‌گوید انسان از خاک خلق شده است دیگر نمی‌گوید از آب درست شده است اما در جای دیگر می‌گوید «و من الماء کلّ شیء حی» در واقع آب لحاظ اعدادی برای همه موجودات دارد و الا کسی از آب خلق نمی‌شود. همه چیز به آب نیاز دارد اما ماده تکون نیست. این مانند آنست که می‌گوییم ۷۰-۶۰ درصد بدن انسان را آب تشکیل می‌دهد اما این لحاظ مدیریتی دارد و در مصرف انرژی خود را از دست می‌دهد. پس لحاظ آلی دارد تا اصالی. نطفه هم که چیزی را ایجاد می‌کند نه به خاطر این است که آب اینکار را انجام می‌دهد بلکه قسمت اصالی نطفه با آب دور بر می‌دارد و موجب چیزی می‌شود و البته خصوصیات خود را دارد. پس چیزی دو اصلی نیست. نکته دیگر در مورد جن اینکه ایشان می‌فرماید «قد اخبر النّبی (ص) لمّا تلی سوره الرحمن… قال انّی تلوتها علی الجن فکانوا احسن استماع لها منکم» یعنی پیامبر (ص) فرمود که من سوره الرحمن را بر جن خواندم و آنها بیشتر از شما (انسانها) گوش می‌دادند. «فکانوا یقولون و لا بشیء من آلاء ربّنا یکذّب» یعنی جنیان هیچ چیز را انکار نکردند. لذا استماع جن را مطرح می‌کند اما این استماع دلیل بر خوب‌تر یا عاقل‌تر بودن جن نیست. وقتی آنها به این سوره گوش می‌دادند چون برای آنها تازگی داشته است تعجب می‌کردند. استماع جن دلیل بر روحانی بودن یا قوت عقل آنها نیست. لذا ایشان می‌فرماید «فذالک بما فیه من الترابیر و بما فیه من المائیه ذهبت بابیه النار ید و منهم الطالع و العاصی مثلنا» سپس می‌فرماید «کانوا فلا نراهم الّا اذا شاءالله ان یکشف لبعض عباده فیراهم» آنها را کسی نمی‌بیند مگر آنکه خداوند بخواهد «و کانوا من عالم السخافه و اللطف» یعنی حالت تراب را ندارد و شکل پذیرند. چرا؟ همانطور که پیشتر گفتیم حالت نفسی آنها قوی‌تر از انسان است (یتشکل باشکال مختلفه) استماع آنها نیز مثل تشکل آنهاست و این دلیل بر عقلانیت آنها نیست. سپس از تناسل جن صحبت می:ند که هوا در رحم همدیگر می‌ریزند. باید پرسید اینها را از کجا می‌گویند؟! ایشان ریختن نطفه در رحم انسان را مسلم می‌گیرد و به جن تعمیم می‌دهد منتها به جای نطفه هوا می‌گذارد. این حرفها مشکل دار است.

در رابطه با روحانیت جن نیز چنین است. ایشان می‌فرماید «فلمّا تمت نشأتهوا و ستقاماً … توّجه الرّوح من عالم الامر فنخقه فی تلک سوره روحا… فی بوجودها الحیات» وقتی که نشات آنها کامل شد و قوام گرفت روح از عالم امر در آن توجه پیدا می‌کند، با نفخی در روح او حیات در او پیدا شد. «فقام ناطقاً بحمد و الثناء لمن اوجدهُ» بلند شد و شکر و حمد خدا را کرد برای کسی که او را خلق نمود. «ثم مخلوق الآخر من عالم الطبایع السباء فبقی عابدا لربه مصرّا علی عزته متواضعاً لربوبیته» همین طور آنها عبات می‌کردند «ان خلق الله آدم» تا اینکه خدا آدم را آفرید و حالا حارص پیدا شد و مشکلات بوجود آمد. چیزی که اینجا حائز اهمیت است آنست که خلقت جن مثل انسان نست. یعنی «نفخه فیه من روحی» مخصوص انسان است و جن نفخ ندارد. چه دلیلی برای ادعای ایشان یعنی وجود نفخ وجود دارد؟ بعدها که سیر وجودی را خواهیم گفت این ظرف ناسوت و تراب است که زمان بردار است. همانطور که حیوانات زایمان متفاوت دارند، خصوصیات در خلقت موجودات نیز مختلف است. لذا نمی‌توان قیاس کرد و گفت که فلان حیوان هم مانند انسان ۹ ماه باردار است. حرف ما این بود که جن موجود نفسی است و روح و روحانیت در او مغلوب است. نمی‌شود اینها را به یک چوب راند. سپس ایشان قوت آب، خاک، هوا و آتش را دنبال می‌کند که چندان اهمیت ندارد. ایشان درباره قوت عقل می‌فرماید «والجان لیس کذالک و یکون وافر العقل» چرا می‌گوید عقل انسان زیاد است؟ چون «لانَّ التراب یثبته و یمسکوه و الماء یلینه و یسهله» خاک سفت است و آب نرم است که به او قوام می‌دهد و سپس می‌فرماید اگر نفخ به چیزی بخورد خیلی قوی نیست و جن چنین است. باید پرسید نفخ نسبت به جن را از کجا آوردید؟! حتی ملک هم نفخ ندارد چون ظرف جمعی است. «و لمذا یقال فلان سخیف العقل اذا کان ضعیف الرای و هذا هو نعه الجان» چرا؟ به اعتبار غلبه نفسیت و مغلوبیت عقلانی و روحانی ، جن ضعیف الرای است. تکلیف او هم در ظروف نفسی است. خصوصیاتی که او در مورد جن دنبال می‌کند اساس محکم علمی ندارد. برخی درست، برخی نادرست و برخی هم بی دلیل است. شما می‌گویید نفخ به او خورده و روحانی است ولی اگر نفخ به چیزی بخورد و از اقسام روحانیین شود دیگر سخیف العقل نیست. سخافت عقل برای زمانی است که نفخ نباشد و روحانیت مغلوب باشد. خلاصه حرف ما این بود که جن جلالی – نفسی است، ملک جمالی – نوری است، انسان جمعی – ظهوری است. لذا جن تمایلش به کتمان و تواری است؛ جن با کسی انس نمی‌گیرد. از این رو استخدامش آسان نیست. برعکس انسان انسی است، بشر ظاهری است و آدم دمی است. دم ظرف جمعی است و چون جمعی است بشری و ظهوری است. چون انسان جمعی است «نفسُ الرحمان» است. عقلانیت نسبت به انسان در ظرف جمعی است. به همین دلیل وقتی جنّیان به سوره الرحمان خوب گوش می‌کنند و تعجب می‌کنند و همه ایمان می‌آورند. اما انسان به این راحتی به تعجب نمی‌افتد چون ظرف جمعی دارد. نسبت جن به جان نیز شبیه نسبت انس به انسان است. یعنی جان واحد نوعی است مانند ناطق، عاقل اما جن لحاظ عموم است یعنی هم واحد نوعی و هم نوع را در بر می‌گیرد. در زبان قرآن هم جن در مقابل انس و جان در مقابل انسان آمده است. دسته جات فراوانی از ویژگیهای جن و انس را می‌توان از خود قرآن بدست آورد که به اجمال خواهیم گفت. جن و انس هر دو مکلفند. وقتی می‌گوییم مکلف یعنی اراده و اختیار هم دارند. به عبارت دیگر، قدرت تشخیص و تمایز هم دارند. بنابراین اطاعت و عصیان صالح و طالح و مومن و کافر هم دارند؛ ثقلان هستند. ثقلان یا ثقلین دو عمده ظرف مخلوقات تکمیلی‌اند. ما موجودی در ظرف جن و انس نداریم. ملائکه ظرف خاص دارد نسبت به اختیار، اراده، اطاعت و طغیان. حیوانات نیز چنین نیستند. جماد و نبات نیز اراده و اختیار ندارند. اینکه ۳۲ بار در سوره الرحمن «فبایّ آلاء ربکما تکذبان» آمده است هر دو جن و انس را مخاطب قرار می‌دهد و این موارد نعیم، جهیم،دوزخ و حتی عذاب را هم در بر می‌گیرد و جن و نعمات الهی محسوب می‌شود. جن عالمی است که تقارب با انسان دارد چنان که این تقارب بیش تقارب ملک به انسان است چون خصوصیات ارادی و اخلاقی دارد اگر چه جن جلالی – نفسی ولی انسان جمعی – ظهوری است. ورود به عوالم جن آسان‌تر از ورود به عوالم ملائکه و حیوانات است. استخدام جن آسان‌تر از استخدام ملک است. حیوانات را می‌شود استخدام کرد اما عظمت جن را ندارد. وقتی انسان ثقل جمعی است پس می‌تواند با همه عوالم ارتباط داشته باشد. انسان هم حیوان است، هم ملک، هم جن و هم انسان چون جمعی است و هم عقل را دارد و هم نفس را. تجانس انسان با جن بیشتر است چه انسان در عالم جن ورود کند و چه جن درعالم انسان ورود کند. اینکه مخاطب سوره الرحمن فقط همین دو ثقل جن و انس هست چون هر دو مستقل از لحاظ عقل، تکلیف و اراده هستند. بعدها که ویژگیهای عوالم گوناگون را بحث خواهیم کرد مرز آنها به خصوص مرز مشترک بین عالم جن و عالم انسان بیان خواهیم کرد. سپس به مرز مشترک اسنان با حیوان و ملک اشاره خواهیم نمود. همانطور که بین دو کشور یا دو خانه مرز مشترک وجود دارد باید مرز مشترک خود را شناسایی نمود. هرچه وسعت این مرز مشترک بیشتر باشد، خطرات آن هم به طبع بیشتر خواهد بود. در فقه که وارد می‌شویم هیچ کس بی دلیل نمی‌تواند مالی را به کس دیگر بدهد باید یک کانال پیدا کرد مانند ارث، فروش، صلح، عاریه، اجاره، وصیت، توصیه و هدیه. بنابراین مرز مشترک را باید شناخت. طرق ارتباطی ما با جن چیست؟ جن می‌تواند موجود استخدامی باشد اما موجود انسی نیست. چگونه ما در زمینه‌هایی از حیوانات بهره می‌بریم در صورتی که بتوانیم آنرا استخدام کنیم وگرنه کسی نان خور اضافی نمی‌خواهد. جن نیز چنین است. راه ورود و خروج چگونه است؟ باید تفکر کرد که ظروف ظهورات و وجودات و خلقت وحدتی که بدون کثرت است چگونه تنزیل پیدا می‌کند؟ ظرف جن چه مرتبه‌ای از ظرف ظهور است؟

 

مطالب مرتبط