جلسه پنجم: عظمت شیطان

در ادامه بحث جلسه قبل درباره ریشه واژه شیطان به کتاب لسان العرب می‌رسیم که در جلد ۱۳ همان دو قول را نقل می‌کند و می‌فرماید «الشاطن الخبیث و الشیطان فیعال من شطن اذا بعد فی من جعل نون اصلاً و قولهم الشیاطین دلیل علی ذالک» یعنی جمع شیطان که در شیاطین می‌آید دلیل بر شطن است.

«و قیل الشیطان فعلان من شاط یشیط اذا هلک و احترق مثل حیمان قیمان من حام و قام» سپس می‌فرماید «قال الاذری الاول اکثر» یعنی اکثراً قول اولی را قبول دارند و سپس یکی شاهد برای شطن از یک شعر می‌آورد: «قال و دلیله علی انّه من شطن قول امیر ابن ابی سعد یذکر سلیمان نبی (صلی الله علیه) ای یما شاطنٍ عصاه اکاثمّ یلقی فی السجن و الا قلال» یعنی هر شیطان که عصیان می‌کرد مکافات می‌دید به زندان و قل و زنجیر. «اراد ای بما شیطانٍ شاطن و فی التزیل و ما نزلت به الشیاطین و یقال ایضاً اِنّها زائده فان جعلته فیعالاً من قولهم تشیطن الرجل صرّفته» اگر فیعال بگیریم منصرف می‌شود ولی «و ان جعلته من شیط لم تصرفه لانّه فعلان». ما در نحو بحث می‌کردیم که صفت با شروطی غیر منصرف می‌شود که یکی از آنها داشتن وزن فعلان باشد، فعلانی که به قول سیوطی مونث آن فعال باشد مانند سکران و سکرا در حالیکه وصفیت آن اصلی باشد. اگر اصلی نباشد مثل صفوان، نون آن غیر منصرف نمی‌شود. احمر، مفاعل و مفاعیل نیز با خصوصیاتی غیر منصرف می‌شود. لذا فعلان با فیعال فرق می‌کند. «و فی النهایه ان جعلته او ان جعلت نون شیطان اصلیه کان من الشطن ان بعد ای بعد ان الخیر و ان جعلتها او جعلتها زائد کان من شاط یشیط ادا هلک او من استشاط غضباً اذا حتدّ فی غضب و التهب قال و الاول اصح» اما چگونه و چطور؟ به هیچ وجه روشن نیست. اینها مهمترین نمونه‌های کتابهای لغت بود که ذکر نمودیم؛ بقیه هم چیزی بیش از اینها نگفته‌اند. اما چند نکته حائز اهمین است تا بحث خود را نشان دهد.

نکته اول این است که زبانهای عبری و سریانی در خدمت دین بوده است. الفاظ و واژه‌هایی به این زبانها به اعتبار دین وجود داشته که بعد از اسلام خود را به عربی پیدا کرده است. بنابراین تمام واژه‌های موجود در قرآن عربی نیستند. فارسی نیز چنین است چون زبانها در یکدیگر مداخله می‌کنند و داد و ستد دارند. واژه‌ها و مفاهیم از یک زبان و فرهنگ به زبان و فرهنگ دیگر سرایت می‌کند. زبانهایی که با علم روز مانوس‌ترند واژه‌های فن‌آوری و وسایل نوین را از زبان خود به دیگر زبانها می‌فرستند. دین نیز چنین است و اگر وارد زبانی شد فرهنگ آن نیز وارد می‌شود. واژه شیطان نیز یکی از لغاتی غیر عربی است که وارد عربی شده است. این واژه در زبانهای مختلف از حیث مفهوم اشکال مختلف داشته است مانند شیعیان، شیان، شایان و… . مطلب دیگر اینکه شیطان اسم نیست بلکه وصف است. اسم عام نیست ولی اسم خاص هم نیست. وصف خاص نیست بلکه وصف عام است. اسم جنس کلی نیز هست. همانطور که دراین کتاب لغات گفته شد بر هر متمرد طاغی شرور دور از خیری اطلاق می‌شود. البته غلبه شیطان بر ابلیس است. هنگامی که بحث ابلیس را دنبال می‌کنیم، خواهیم گفت که ابلیس هم وصف است و اسم نیست.

زمانیکه گفته می‌شود شیطان عام است و ابلیس خاص، باید گفت که بله ابلیس خاص است اما وصف است. اسم شیطان ابلیس نیست. شیطان وصف عام است و ابلیس وصف خاص. علاوه بر غلبه شیطان بر ابلیس، دومین مطلب اینست که شیطان هم نسبت به جن وجود دارد و هم به انس و هر دوی آن در قرآن آمده است. اینکه در لغات آمده شیطان بر جن، انس و حیوان نیز اطلاق دارد باید ثابت شود. آیا می‌شود شیطان را به حیوان و خلق بد هم اطلاق نمود؟ درست است که شیطان وصف عام است اما برای ذوالعقول است. به عبارت دیگر فقط جن و انس را در بر می‌گیرد و حیوان و خلق بد را شامل نمی‌شود. اگر به مجاز و توسعه در عنوان گفته شود، بحث دیگری است. آیا قرآن، شیطان را به میکروب هم اطلاق کرده است؟ به قرآن که وارد می‌شویم، شیطان تنها جن و انس را در بر می‌گیرد یعنی شیطان ذوالعقول است. پس شیطان به حیوان، میکروب، حسد و غضب اطلاق نمی‌شود؛ اینها همه آثار اَفعال شیطانی است که در انسان و جن پیدا می‌شود. آیه ۱۱۲ سوره انعمام می‌فرماید «وکذلک جعلنا لکلّ نبیًّ عدوّاً شیطین الانس و الجن». باید دید که آیا این ۸۸ مورد واژه شیطان که در قرآن آمده به غیر از جن و انس اطلاق شده است یا نه؟ ما معتقدیم که همه آن موارد وصف است و نه ذات. به عبارت دیگر اگر شطن به معنای بعد باشد دیگر کاری به ذات ناری او ندارد بلکه وصف است و فعل او را دنبال می‌کند. به قرآن که مراجعه می‌کنیم در می‌یابیم که اطلاق اول شیطان به ابلیس است و تنها ذوالعقول (جن و انس) را در بر می‌گیرد. اگر در روایات و حتی ادبیات به مجاز چیز دیگری را شامل شود حرف دیگری است. اگر چه شیطان به ابلیس اطلاق دارد منافاتی ندارد که غیر از ابلیس هم شیطان باشد چون قرآن می‌فرماید «فوسوس الیه شیطان» در اینجا شیطان ابلیس است اما «الخنّاس الذی یوسوس فی صدور النّاس» دیگر در اینجا وسوسه کننده لازم نیست که ابلیس باشد چرا که الخناس ممکن است شیطان دیگری باشد. پس یک شیطان عام داریم که ابلیس هم شامل آن می‌شود چون به انس هم علاوه بر جن اطلاق می‌شود. اطلاق غالباً چنین است. قرآن می‌فرماید «و امّا ینزغنّک من الشیطان نزغٌ فاستعذ بالله انّه سمیعٌ علیم» و یا «و لا یصدّنّکم الشیطان انّه لکم عدوٌ مبین» از شیطان عام سخن می‌گوید. اما همچنین می‌فرماید «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیّض له شیطاناً» یعنی هر کس از حق اعراض کند ما شیطانی مخصوص را برای او می‌گذاریم. پس معلوم می‌شود تعداد زیادی شیطان وجود دارد چون نمی‌شود که ابلیس برای هم باشد پس «فهو له قرین» یعنی هر که شیطان خود را دارد. بنابراین، همانطور که افراد متعددند، می‌بینیم که شیطان هم متعدد است. لذا شیطان مفرد نیست چون به صورت جمع هم می‌آید یعنی شیاطین (« و انّ الشیاطین لیوحون الی اولیائهم» و یا «انّ المبذرین کانو اخوان الشیاطین»). هر چه که به قرآن می‌نگریم حیوان جزو شیاطین نیست و حتی یک مورد هم سخن از ذات شیطان به میان نمی‌آورد و جملگی اَفعال شیطانی است. همانطور که از آیات بر می‌آید شیاطین انس را قبل از شیاطین جن مطرح می‌کند.

دلیل اینکه ما اعتقاد داریم شیطان از شاط، یشیط نمی‌تواند باشد اینست که اصلاً لفظ شیطان اسم نیست و ذات هم نیست که با ناریت او جور در آید بلکه وصف است که در قرآن هم با جن آمده و هم با انس آمده است، ذات انسان که دیگر ناری نیست. همان ایراد و اِشکال به مفردات راغب هم وارد بود چون او دلیل اشتقاق شیطان از شاط،

یشیط را ذات آتشین جن و شیطان نام می‌برد و واژه شیطان را ذات و اسم خاص می‌داند در حالیکه این واژه نه اسم است و نه ذات. کتابی متقن‌تر از قرآن وجود ندارد. اینکه کتاب قرآن را جلوی ماشین یا اتوبوس آویزان کنیم یا قرآن را بر روی سر گذاریم احترام به قرآن نیست. باید بر روی محتوای قرآن پژوهش نمود. در زمینه فقه، علم، لغت و … محکم‌تر از قرآن نداریم. هیچکدام از ۸۸ مورد شیطان که در قرآن آمده به عمل شیطانی اشاره دارد نه به ذات و از نار و احتراق سخن به میان نمی‌آورد چون تنها به جن و ابلیس منحصر نیست. تا می‌گویند شیطان، نباید به یاد جن بیفتیم چرا که انسان هم شیطان است. باید بسیار به قرآن توجه نمود چون انس را قبل از جن به شیطان مرتبط آورده است. شیطان که پیوسته آتشی نیست بلکه خاکی نیز می‌تواند باشد حتی عابد، زاهد و مسلمان هم می‌تواند شیطان باشد. هیچکدام از موارد شیطان مقید به جن وابلیس نیست. خنّاس همیشه بچه شیطان نیست. آن کسی که مرد جرد می‌کند و دل دیگران را تهی می‌کند هم می‌تواند حقیقتاً یوسوس فی صدور النّاس باشد. آری درست است که یک بچه شیطان داریم که نامش خناس است اما خناس منحصر به بچه شیطان نیست بلکه خناس در بنی آدم فراوان است. یک باب در باب اوراد وسواس است. اگر در آینده توفیق اینکار را داشتیم خاهیم گفت که چگونه می‌شود یکجا نشست و تولید وسواس نمود. این را می‌توان مانند انتقال انرژی به صورتی شسته و رفته ارائه نمود. پس قطعاً شیطان از شطن است و نمی‌تواند به هیچ وجه از شاط، یشیط باشد چرا که ناری بودن او منحصر به جن است و دیگر انسان را در بر نمی‌گیرد در حالیکه در قرآن هم انس و هم جن را شامل می‌شود. لسان قرآن شیطان و کردار شیطانی را ذوالعقول می‌داند پس ما با حیواناتی چون مار و عقرب طرف نیستیم. کسی که دشمن خود را نشناسد نمی‌تواند او را شکست دهد. اگر قرآن می‌فرماید «فازلهما الشیطان عنها» یعنی گمراه کرد چون نقشه کش ماهری است. ازلال راحت نیست. اگر قرآن می‌فرماید «و لا تتّبعوا خطوات الشیطان» یعنی شیطان پاورچین می‌آید و یا می‌فرماید «الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء» یعنی حیوانات که به کسی امر نمی‌کنند چون می‌گوید شیطان وعده فقر می‌دهد و به فحشا امر می‌کنند. اینها همه اعمال ذوالعقول است و حتی یکی از ۸۸ مورد آمده در قرآن وصف غیر ذوالعقول نیست. «انّما ذلکم الشیطان یخوف اولیاءهُ» و «و یرید الشیطان ان یضلّهم ضللاً بعیدا» آیا ترساندن و اراده کردن افعال حیوانات است؟! «انّ کید الشیطان کان ضعیفا» آیا مار و عقرب نقشه کشی می‌کنند؟! وقتی موسی با مشت به سر آن شخص زد و او را کشت، مشت شیطانی در قرآن لقب گرفت یعنی عمل شیطانی بود چون موسی کسی نبود که شخصی را بکشد بلکه شیطان در دست او باد کرد. حالا چگونه، این یک بحث دیگری است. آیا دشمن دانا یا ذوالعقول نیست؟ آیا نجوا کردن فعل حیوانی است؟ شیطان جلوی پروردگار ایستاد و تمرد نمود. پس نباید شیطان را کوچک دانست. شیطان را نمی‌شود به میکروب و چرک زیر ناخن تقلیل کرد. قرآن از شیطان به عظمت یاد می‌کند و می‌گوید اولاً هم انس است و هم جن، ذوالعقول است و کارهای مهندسی انجام می‌دهد. افعال شیطانی در سیاست و حقه بازی لازم است. کتاب قرآن حاوی کدهایی است که استفاده از آنها در کلیه افعال و سیاستهای شیطانی لازم است. حتی دشمنان قرآن نتوانستند از قرآن استفاده کنند. قرآن راه را حتی برای شیطنت برای همه باز نگاه می‌دارد (و لا یزید الظالمین الاخسارا). اگر قرآن می‌گوید «شفاء للمومنین» ولی این به آن معنی نیست که فقط مخصوص مومنین است. قرآن برای همه مفید است. اگر می‌خواهید جادو کنید یا می‌خواهید کلک بزنید قرآن کارآمد است. برای هر طائفه‌ای از ازلال هم برنامه دارد. قرآن برای همه حتی شیاطین انس و جن کتاب درسی است. و الحمد لله رب العالمین نتوانستند از قرآن استفاده بسیاری ببرند. الحمد لله هنوز شگردهای شیطانی در قرآن یافت می‌شود که شیطان از آن استفاده نکرده است. به عبارت دیگر، شیطان و ابلیس هنوز خوب قرآن را نمی‌شناسند. اینکه امیر مومنان می‌فرماید اگر می‌خواستم کلک بزنم بسیار بهتر از معاویه اینکار را انجام می‌دادم. باید پرسید شما کجا این درس را خوانده‌ای که می‌توانی بهتر از او کلک بزنی؟ حضرت امیر فقط قرآن خوانده است و این مسائل خالی بندی نیست. قرآن خوانده خیلی سخت است و انسان باید مواظب باشد. قرآن یک استاد آزادمنشی است که شاگرد خود را دگم بار نمی‌آورد. قرآن مانند سایر کتابها و درس‌ها نیست که آدم را بمب‌باران خوبی کند تا نفهمد بدی چیست. در علوم تربیتی یک حرف پخته‌ای وجود دارد که می‌گوید نفی اقوی از نهی است چون تخاطب مقابله می‌آورد. تفاوت این دو جمله را توجه فرمایید «این کار را نکن» و «شما این کار را نمی‌کنی». مربی خوب نیست که در تربیت فرزند و جامعه نهی کند. صدور فرمان یعنی زورگویی لذا در فلسفه اخلاق توضیح داده‌ایم که دین دستور نیست بلکه توصیفی است. دین می‌گوید اینکار خوب نیست یا اینکار خوب است و نمی‌گوید اینکا را نکن یا اینکار را بکن. فرمانها در ظرف ثانی است. وقتی نفی می‌آید یعنی بالاتر از نهی. قرآن صفات ازلالی را به منتهای قدرت بیان کرده است. یک درس بدی وجود ندارد که در قرآن نیامده باشد. وقتی قرآن می‌گوید «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» فقط تر و خشک خوبی‌ها شامل آن نمی‌شود بلکه هم خوبی و هم بدی را در بر می‌گیرد. دیگر بهتر از قرآن نمی‌توان استاد پیدا کرد. بنابراین تمامی صفات شیطان ذوالعقول و فنی است مانند وعده، زینت و کید که در میدان نفس کارآیی دارد. اگر کسی از عالم نفس خود را بیرون کشد، عالم عوض می‌شود. قرآن درباره شیطان ذوالعقول سخن به میان نمی‌آورد و ریشه شیطان از شطن است و دو قول برای بحث اشتقاق آن صحیح نیست. پس شیطان را نمی‌توان به اخلاق بد نظیر حسد و غضب طبق روایات و یا میکروب نسبت داد چون ذوالعقول نیست و همین طور به حیوان که در برخی از کتابهای لغت آمده است. البته اگر شیطان به جلد حیوانات وارد می‌شود (یتشکل باشکال مختلفه) خود بحث دیگری است. اگر دشمن را کوچک کنید، بزرگ زمین می‌خورید. سلیمان با آن همه عظمت از برخی از آنها بعنوان بنّا و غواص استفاده می‌کرده است. بنا به معنای عمله و اکره نبوده است. شاید اگر مجالی بود در آینده این مسائل را در سوره مربوط دنبال می‌کنیم و بنا و غواص را پیدا خواهیم نمود.

مطالب مرتبط