جلسه ۲۱ : باب ولایت و خلقت ملائکه

همانطور که در مباحث گذشته مطرح کردیم یک حرف این شد که ائمه معصومین، خمسه طیبه و آقا رسول الله (ص) افضل المخلوقین هستند. ممکن است برخی این مطلب را که در باب ولایت بحث می‌شود انکار کنند یا دست کم بگویند به علت سنگینی بحث ما این مطالب را درک نمی‌کنیم. گاهی هم مسایل دیگری را پیش می‌کشند که ممکن است کفر و الحاد نیز از آن در بیاید. حرف دوم اینست که ملائکه از نور خمسه طیبه خلق شده‌اند و یا وجود ملائکه ظهور نور مقام ختمی و امیرمؤمنان است. بیان این مطلب به صورت کامل به مصلحت قرآن نبوده است یا بیان آن به علت ثقل و سنگینی اش در خور گفتار نبود. بیان این مطلب به صورت ناقص هم مطلوب نبود چرا که مانند خلقت جن از نار و انسان از تراب در هیچ کجای قرآن نیامده است که ملائکه از نور خلق شده‌اند. این خلقت در فصل نوری یا فصل اول بوده است نه پس از خلقت آدم که فصل طینی یا فصل دوم بوده است. این حرف ما بود که هم در عرفان و هم اینجا آن را دنبال می‌کردیم که انسان دو فصل دارد: فصل نوری که از خاتم است و فصل طینی که از آدم است.

در کتاب بحار جلد ۳۶ صفحه ۷۳ روایت ۲۴ در مورد عبدالله بن مسعود است که از پیامبر درخواست می‌کند تاحق را به او نشان دهد. پیامبر(ص) نیز به او می‌گوید اکنون ببین. عبدالله می‌گوید دیدم که علی(ع) در حال رکوع و سجود آن هم با خشوع است. اکنون بحث درباره این نیست که امیرمؤمنان را چگونه و با چه کیفیتی دیده است. بحث آن چنان پیش می‌رود که برای جناب عبدالله بسیار ثقیل و مشکل می‌افتد. پس او می‌گوید دیدم علی (ع) را که خدا را به مقام و مرتبه شما مسئلت می‌کند اما به شما نگاه کردم دیدم شما به او قسم می‌دهی. نمی‌دانم که کدامیک از شما نزد خدا افضل است یا بر هم تفوق دارید! حضرت رسول پاسخ می‌دهد که خدا من، علی، حسن و حسین را از نور قدسی خود آفرید. (بنابراین از این مطلب در می‌یابیم که ملائکه از نور قدسی خدا نیستند بلکه خمسه طیبه این چنین‌اند.) سپس پیامبر می‌فرماید از نور من سماوات و ارض خلق شد و از نور امیرمومنان عرش و کرسی ایجاد شد. به خدا قسم هم من از سماوات و ارض و هم علی از عرش و کرسی برتریم. از نور حسن حور العین و ملائکه خلق شد. (پس حرف ما این شد چون این مباحث ثقل داشته است مانند برخی از مسایل دیگر قرآن آنها را به صراحت بیان نکرده است.) سپس پیامبر(ص) ادامه می‌دهد که از نور حسین لوح و قلم ایجاد شد و به خدا قسم که حسین برتر از لوح و قلم است. سپس این روایت ادامه پیدا می‌کند تا جاییکه به جریان نام گذاری حضرت زهرا (س) می‌رسد که روشنایی بخش مشرق و مغرب است.

بنابراین اگر قرآن خلقت ملائکه را فقط به نور مختص می‌کرد بحث ناقص می‌ماند چرا که ملائکه از نور خمسه طیبه آفریده شده‌اند. از همین رو ملائکه دارای صفای باطن، عصمت و طهارت هستند. این مطلب بر خلاف جن و حتی انسان است چون ما درهیچ موردی نداریم که جن و یا انسان از نور حسن و حسین درست شده‌اند. البته در مورد شیعیان داریم که «خلق من فاضل طینتنا» اما نسبت به انسان این را نداریم. این امر تنها درباره شیعه مورد نظر صدق می‌کند. لذا باید بحثی که می‌شود دنبال کرد این باشد آیا شیعه افضل است یا ملائکه نه اینکه بپرسیم انسان برتر است یا ملائکه. چرا؟ چون هم شیعه «من فاضل طینتنا» و هم ملائکه «من نورنا» است. اینکه «من فاضل طینتنا» یا «من نورنا» افضل است باید در باب ولایت بحث شود آنجایی که کفر و ایمان به هم آمیخته می شود. آیا نوریت افضل است یا فاضل طینت؟! متاسفانه باب ولایت مسدود است. شما در فقه می‌گویید باب علم بسته است اما باب علمی باز است. در بحث ولایت هم باب علم و هم باب علمی بسته است. چرا؟ چون از روایت فقط سینه زنی، عزاداری، روضه و غذا برداشت می‌شود که البته همین هم خوب است حتی شاید شام امام حسین(ع) از آن شیربرنجی که آقا رسول الله(ص) در معراج خورد بهتر باشد. اما روضه ولایت است نه خود ولایت. اگر باب ولایت باز شود روایات آنقدر سنگی‌اند که آقا رسول الله(ص) دیدند که عبدالله بن مسعود مشکل پیدا کردند تا جاییکه پیامبر (ص) نماز خود را خلاصه می:ند تا به او بگوید پس از ایمان کافر شده‌ای؟! در واقع آقا رسول الله(ص) در نماز خود دریافتند که او به مشکل افتاده است. بحث ولایت به مراتب از بحث شیطان، تعبیر و اسماء الهی سنگین‌تر است. خدا توفیق دهد تا در باب ولایت که اثقل الابواب است، جاییکه کفر و ایمان به هم آمیخته است کار انجام شود چون در این باب به هیچ وجه کار نشده است. تمام کارهای موجود بسیار سطحی و عادی است. اگر چه در باب توحید کارهای خوبی انجام شده است ولی در بحث معاد و آخرت نیز مشکل داریم. مرحوم صدرا که بهترین فرد در این زمینه‌هاست اگر چه در توحید خوب کار کرده است اما در بحث معاد نسبت به دو جلد اسفار ما بیش از چند صد اشکال وارد دانستیم. در باب معاد خوب کار نشده است در حالیکه حدود ۲۰۰۰ آیه در قرآن راجع به معاد است. به عبارت دیگر حدود یک سوم قرآن در مورد معاد است. وجود اخترامی، حور و قلیایی و خواب مانند جناب صدرا معاد نیست. جناب محیی الدین در بسیاری از اوقات در عرفان نسبت به وحدت شخصیه که فینال مغز انسانی است موفق بوده است. اگر کسی بتواند به این مقام برسد که وحدت وجود را به حقیقت درک کند او آسمان اندیشه را به لرزه درآورده است. اما در بحث ولایت و معاد کاری انجام نشده است. از روایات که نمی‌توان مجلس، روضه و غذا ساخت. خدا توفیق دهد که این باب باز شود. بنابراین مصلحت نبوده است که قرآن وجود ملائکه را مانند باب ولایت بیان نماید. ملائکه از نور طیّبین (هم از نور مقام ختمی در روایات آمده و هم نور امیرمومنان هم نور زهرا هم نور حسن و هم نور حسین) خلق شده است البته به فصل اول یا فصل نوری؛ آدم که آخر عالم است فصل دوم یا فصل طینی است (همانطور که پیامبر (ص) می‌فرماید «انا نبیٌ و آدم بین الماء و الطین»). آدم تازه به دنیا آمده است و ما تازه به دوران رسیده‌ایم. اگر کسی آمد و گفت که در زیارت عاشورا صد بار لعن کنید نسبت به صد نفر متفاوت است و آدرس آن صدر نفر را هم بدهد باید چه کنیم؟!

این مانند آن است که کسی می‌گفت حدود پانصد آیه در قرآن نسبت به بی بی زهرا(س) آمده است. این مسائل فقط در سایه ولایت قابل بررسی می‌باشد وگرنه حتی پنج آیه از آن را هم نمی‌توان در قرآن یافت. در باب ولایت ایمان فلک به باد رفته است! می‌فرماید «لا یحتمله نبی المرسل و لا ملک المقرب و لا مومن امتحن الله قلبه للایمان» یعنی نه انبیا مرسل نه ملک مقرب و نه مومن هم درک درستی از این باب داشته‌اند. یک وقت این مباحث بسیار پیچیده است اما گاهی هم بحث بر سر این است که چرا با وجود بیش از صد آیه راجع به ملائکه که باور به آن جزو ایمان است در قرآن نیامده که از چه چیزی خلق شده است؟! وقتی قرآن می‌فرماید «یومن بالله و ملائکته و کتبه و رسله» یعنی ملائکه از کتاب و رسول هم مقدم است! شما که صد آیه آوردی پی چرا نگفتی از نور است؟ چون نمی‌شد گفته شود؛ چون از نور تنها نیست بلکه از نور خمسه طیبه است؛ و آن کسی که از نور قدسی هستند ائمه معصومین‌اند. این که در کتابها گفته می‌شود در قرآن این مطلب نیامده است چرا قرآن را دنبال نمی‌کنید؟! چرا به دنبال دلیل آن نیستند؟! این که در قرآن آمده «و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» چگونه است؟!

در جلد ۳۶ صفحه ۳۳۷ از کتاب بحار نقل شده که امیرمومنان (ع) از حضرت رسول (ص) شنیده است «ای علی! تو امام و خلیفه بعد از منی، حرب و سلم تو حرب و سلم من است. تو همسر دخترم هستی. ائمه پاک از نسل تواند. همانطور که من آقای انبیا هستم تو نیز آقای اوصیا هستی. من و تو از یک درخت واحدیم. اگر ما نبودیم پروردگار بهشت، جهنم، انبیا و ملائکه راخلق نمی‌کرد.» بحث ما همانطور که گفتیم ولایت نیست بلکه وجود ملائکه است. آنهایی که سر منشا ملائکه را با جن یکی می‌گویند سخت در اشتباهند. همانطور که پیش‌تر گفتیم وجود ملائکه از خمسه طیبه است ولی وجود جن از «مارج من نار» است. حتی یک مورد هم در روایات نداریم که وجود جن منسوب به معصومین باشد. چقدر خوب است که انسان قبل از بیان یک مطلب آنرا صاف و خود به یقین برسد!

علی رغم اینکه کتاب تفسیر قاموس قرآن در جمع آوری مطالب از جاهای مختلف بسیار کتاب خوبی است اما آن جایی که از خود ادعا می‌کند باید دقت نمود. در جلد یک و دو صفحه ۲۲۶ زیر واژه بَلَسَ می‌گوید «ابلیس یک موجود با شعوری است که اکثراً به نام شیطان است. به نظر می‌آید جن و ملک از یک حقیقت‌اند. افراد نخبه و ممتاز آن ملک و افراد پایین آن جن هستند همانطور که افراد ممتاز انسان پیامبر و افراد پایین آن بشر معمولی‌اند.» به محض اینکه کسی می‌گوید «به نظر می‌آید» به این معناست که مشکوک است و به گفته خود اطمینان ندارد. نار و نور برای وی روشن نیست که آن دو را یک حقیقت می‌داند. سپس به المنان ذیل آیه ۳۴ سوره بقره اشاره می‌کند که «دلیلی وجود ندارد بین ملائکه و جن اختلاف ذاتی هست.» به هیچ وجه المنان کتاب معتبری در این زمینه نمی‌باشد. ما پیش‌تر حدود ده جلد بحار را راجع به این موضوع کنکاو نمودیم که وجود ملک و جن و صفات آنها مختلف است. گرچه هم انسان و هم جن شیطان دارند اما انسان ابلیس ندارد ولی جن ابلیس دارد. ملائکه هیچکدام ابلیس و شیطان را ندارد چون آنها معصوم و طیب هستند. سپس کتاب بالا ادامه می‌دهد که «میان جن و ملک اختلاف ذاتی وجود ندارد و آنچه هست اختلاف وصفی است. چنانکه آیات نشان می‌دهد جن صنفی از ملائکه است.» البته خود به این ادعا اشکال می:ند که آیه «بل عباد مکرمون» درباره ملائکه وجود دارد. «چرا ابلیس از فرمان حق سرپیچی کرد؟ پاسخ آنرا در بخشی ملک می‌گوییم.» «شب دراز و قلندر بیکار» ما هم به دنبال این پاسخ به قسمت ملک رجوع می‌کنیم. در جلد سه و چهار صفحه ۳۴ می‌گوید «به نظر نگارنده چنانچه در قسمت بَلَسَ گذشت جن و ملائکه از یک حقیقت‌اند و اختلاف آنها صنفی و وصفی است (به ابلیس رجوع شود). در این صورت اطلاق جن و ملک هر دو به او صادق است. این مطلب را المنان نیز گفته است و قول راغب هم در ذیل نقل خواهد شد. عبارت «بل عباد مکرمون» در ملک بررسی خواهد شد. اشکال ندارد که صنف جن از ملائکه اهل گناه باشند چنانچه در سوره جن هست. راغب در مفردات گوید جن به دو وجه گفته می‌شود یکی روحانیین که از دید پنهان‌اند در این صورت ملائکه و شیاطین در جن هستند. هر ملک جن است ولی هر جن ملک نیست. ولی اگر جن و ملک از یک حقیقت نباشند ناچار باید گفت او از جن بود نه از ملائک زیرا آیه فوق الذکر در جن بودن او صریح و غیرقابل تاویل است.» اگر تا همین جا او بسنده می‌کرد در می‌یافتیم او محقق است اما به آخر کتاب که می‌رسیم رای او عوض می‌شود. او معتقد است که مَلَکَ از اَلَکَ است. در جلد پنج صفحه ۲۷۶ او می‌فرماید «در اینکه ملک از چه چیزی خلق شده در قرآن کریم مطلبی نیست. فقط در مورد جن که از آتش به خصوص آفریده شده در قرآن آمده است. » در ادامه او می‌گوید «مگر آنکه بگوییم جن و ملک از یک حقیقت‌اند چنانچه در بَلَسَ و شَطَنَ اشاره کردیم و در اینجا روشن‌تر خواهیم گفت که ملائکه مامور عاملم، پاک و چنین و چنان‌اند.» در صفحه ۲۸۷ زیر باب جن و ملک می‌گوید «آیا جن و ملک یک حقیقت‌اند و از یک چیز آفریده شده‌اند یا نه؟ آیا شیطان از جن است یا ملک؟ درباره این موضوع در بَلَسَ و شَطَنَ سخن گفته‌ایم ولی بر خلاف آنچه گفته‌ام ترجیح می‌دهم که جن و ملائکه بنابر آنچه از قرآن استفاده می‌شود یک حقیقت نیستند.» ای کاش ایشان مطالب قبلی را پاک یا ویراستاری می‌نمود! از واژه «ترجیح می‌دهم» ایشان بر می‌آید که هنوز در مسئله مشکل دارد و به یقین نرسیده است. سپس او معتقد می‌شود که در قرآن مطلبی راجع به چیستی حقیقت ملائکه نیامده است و نسبت گناه و فرزند به ملائکه اصلاً وجود ندارد در حالیکه نسبت به جن هست و بعد ایشان وارد خصوصیات آنها می‌شود. علاوه بر این تغییر موضوع مشکل دیگر ایشان ایسنت که الان ما درباره ذات بحث می‌کنیم نه صفات که به عنوان نمونه می‌فرماید «خداوند در قرآن می‌فرماید ما جهنم را از جن و انس پر می‌کنیم ولی این مطلب راجع به ملائکه اصلاً نیامده است.» حرف ما اینست که الان ما درباره ذات بحث می‌کنیم نه صفات که به عنوان نمونه می‌فرماید « خداوند در قرآن می‌فرماید ما جهنم را از جن و انس پر می‌کنیم ولی این مطلب راجع به ملائکه اصلاً نیامده است.» حرف ما اینست که انسان یک ذات دارد و چیزی در این ذات وجود دارد که او را نسبت به تمامی مخلوقات مانند مقام ختمی و خمسه طیبه برتر می‌کند. منافاتی ندارد یکی «اضلّ سبیلا» و یکی «لقد رءاه من افق الاعلی» باشد. ممکن است از درون همین انسانها یکی شمر و یزید درآید و یکی امام حسین (ع) شود؛ هر دو انسانند. دو تا بودن انس دلیل می‌خواهد. همانطور که در روایات مرور کردیم انسان فقط از خاک نیست و آب، آتش، باد، نور و خاک را هم در خود دارد. اینکه در قرآن حقیقت ملائکه نیامده مصلحت نبوده است و یکی از راههای حفظ قرآن نیز همین است. اینکه در برخی از کتابها می‌نویسند ملک از نور مطلق است به این حقیقت جفا می‌کنند چون نور ملائکه از نور خمسه طیبین است. بنابراین، قدرت مانور آنها نیز متفاوت است. آنجایی که وارد خصوصیات شویم خواهیم گفت که اقتدار ملائکه به مراتب بیشتر از جن است. جن نیز در ظرف نفس به مراتب از انسان قوی‌تر است. انسان نیز در مقام جمعی و برد معنوی و ذهنی به مراتب از ملائکه و جن قوی‌تر است. بعدها خواهیم گفت و اثبات خواهیم کرد که آدم آب پاکی را روی دست همه ملائکه ریخت. چرا خدا به همه از جمله ملائکه گفت که به آدم سجده کنند؟! خداوند می‌خواست موقعیت هر یک را مشخص کند. در گذشته‌های دور رسم چنین بوده است که اگر کسی می‌خواست خود را معرفی کند زمانی که به یک شهری می‌آمد به میدان می‌رفت و پهلوان شهر را می‌طلبید. گاهی او برنده می‌شد و گاهی هم بازنده. برای اینکه جای پای آدم سفت شود خدا می‌گوید به او سجده کنید. پیامبر باید معجزه داشته باشد. به عبارت دیگر، سند هر پیامبر اعجاز اوست. چه اعجازی بالاتر از «فاتوا بسوره من مثله» که پیوسته باقی است! این معجزه مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش نیست و هم اکنون هم حریف می‌طلبد. فرق پیامبران دیگر با حضرت آدم (ع) در این بوده است که پیامبران دیگر برای مردم معجزه آوردند اما آدم برای ملائکه و جن معجزه آورده است. آن هنگامی که آدم بوده است امتی نبوده است. حوّا نیز در خماری بوده است. حالا در این رجزخوانی خداوند مسئله اسمای الهی را مطرح می‌کند. اعجاز حضرت آدم (ع) اسمای الهی بوده است (علّم آدم الاسماء کلها). بعد از آدم نیز خبری نیست چون کل اسما را خداوند اینجا اعطا کرده است. اینجا آدم چالش ایجاد می‌کند. ملائکه به پرسش می‌افتند و ابلیس هم به مخالفت افتاد. معرکه شروع شد. پس اعجاز آدم به مراتب قوی‌تر از اعجاز انبیا دیگر مانند ابراهیم، موسی و عیسی بوده است. اگر سجده دیگران بر آدم به خاطر حضرت ختمی نبود و اگر علم اسما از مقام ختمی به آدم نمی‌رسید، بله آدم از خاتم هم برتر می‌بود. چرا؟ چون ختمی آقا رسول الله برای اعراب قرآن آورد. مردم کجا، ملائکه، جن و آن میان عزازیل کجا! حتی خدا عبادت شش هزار ساله او را انکار نکرد و مقبول حضرت حق بوده است. اگر همه اینها مال آدم بود انصافاً خیلی قوی می‌بود و حتی از خاتم هم افضل می‌بود. آنها که به پرسش و مخالفت می‌افتند خدا می‌گوید :انّی اعلم ما لا تعلمون» یعنی خداوند نمی‌گوید چه می‌داند و این وظیفه ماست که بگردیم و پیدا کنیم. به بحث آدم که برسیم خواهیم گفت همانطور که وجود آدم متفاوت بوده است اعجاز او نیز متفاوت بوده است. از زمانی که علم اسما به او آموخته شد او پیامبر بود و پیامبر بی امت هم محال است.

مطالب مرتبط