بحث شیطان یک بحث بسیار سنگینی است و شیطانشناسی خود یک فن است متاسفانه مسلمین با این که راجع به شیطان بسیار هم تبلیغ کردند ولی شیطان را گم کردند و مثل آمریکا شد شیطان از بس که از آمریکا تبلیغ کردیم تبلیغات علیه آن شد و همه آمریکایی شدند یا مثلا آن قدر لعنت بر شیطان گفته شد که شیطان وسط این لعنها گم شد این شیطان که او را لعن میکنید کیست؟ نمیدانم کیست حقیقی است یا حقوقی؟ یا مثلا شرکت فلان آقای فلان، که شرکت فلان و آقای فلان هر دو حقوقی میباشند. یا در بحث اسما خدا حقیقی است یا حقوقی؟ حقوقی است پس یعنی دروغ است حقیقی است پس یعنی یک چیزی است. حال شیطان حقوقی است یا حقیقی؟ پس کجاست چیست ذاتش چیست حقیقت و راست است؟ شیطان حقیقت دارد ولی چیست؟ متاسفانه مسلمین شیطان را به تبلیغات رها کردند و نتوانستند بشناسند و ضربه فنی شدند چون یک کسی را نشناسی دشمن از همه طرف حمله میکند انسان وقتی دشمن را بشناسد مواظب است ولی وقتی دشمن را نشناسی چگونه میخواهی مواظب باشی. بنابراین بحث توحید بدون بحث شیطان مشکل دارد در اسفار یا در اشارات یا شرح تجرید و یا فصوص و شفا و مصباح همه کتابها بسیار از بحث توحید گفته شدهاست ولی راجع به شیطان یک چیزهای جزئی و سطحی آورده شدهاست و فقط حقوقی از آن بحث کردهاند از حقیقت شیطان بحثی نشدهاست. ولی به قرآن که وارد میشوید میبینید که چقدر شیطان را
(۱۷)
دست بالا گرفته است لذا انسان باید از قرآن تربیت بیاموزد در قرآن شیطان را پیشرو گذاشته و یک و دو میکند میخواهد انسانها ببینند ولی انسانها غافلند. لذا خداوند در قرآن بسیار از شیطان صحبت میکند و شیطان را درست به او نشان میدهد تا آدمی گلهمند نشود که چرا یک رویین تن به جان ما انداختی. لذا خطاب خیلی مهم است که اگر انسان دشمن را نشناسد چگونه میخواهد در مقابلش بایستد؟ او را گم میکند. بنابراین لعن تنها در حالی که دشمن خود را نمیشناسی فایدهای ندارد. لذا این کتب ما تمامی اشکال دارد چرا که هزار و یک دلیل میآورند برای خدا ولی برای شیطان دلیلی نمیآورد حداقل ده دلیل آن را باید گذاشت برای اثبات حقیقت شیطان. یک حرف بسیار عالی که مرحوم ابن سینا در باب برهان دارد این است که فیلسوف منطقی باید مغالطه را بشناسد وگرنه برهان کاری از آن نمیآید. چرا که ممکن است فریب بخورد باید برهان ارائه داد ولی مغالطه را هم شناخت. عسل را باید خورد و زهر را نیز باید شناخت چرا که ممکن است انسان در صورت نشناختن زهر به جای عسل زهر بخورد و بمیرد. لذا قرآن عسل و زهر را در کنار هم بیان میکند. ولی در کتابهای ما بدون استثنا از شیطان بحثی نشده است. در این کتابها به لعن شیطان اکتفا شده و حقیقی یا حقوقی بودن آن مشخص نیست. این بحث حدودا بیست سال نیاز به بررسی و کار دارد. لذا این کتابهای ما خیلی مشکل دار میباشند و علت این که رشد و پیشرفتی هم ندارد به دلیل همین است که در تمامی آنها از عسل صحبت شده است و خیلیها دارند به جای عسل، زهرها را میخورند و میمیرند. لذا انسان اگر در محضر قرآن و تحت تربیت قرآن باشد از انحراف نجات پیدا
(۱۸)
میکند قرآنی که پاکنویس همه کتبهای آسمانی است و خداوند آن همه چکنویس داشت تا به قرآن رسید. و در این قرآن کریم شیطان به عنوان رکنی حقیقی از عالم نگاه شدهاست. حقیقی و حقوقی، آثاری و عملی و به لعن و تبری تمامش میکند. ابن سینا که این همه از برهان و مغالطه سخن میگوید و بحث خدا را مطرح میکند چرا از شیطان صحبت نمیکند؟ باورشان نشدهاست که شیطان سم و زهر هلاهل است و همه را گمراه میکند. لذا چون شناخت و شناسایی نیست ما مشکل پیدا میکنیم.
(۱۹)
شناختن شیطان و در امان ماندن از کیدهای او
شناخت جبهه باطل، بیش از هر چیز شناخت سردمدار آن ابلیس و نیز شیاطین و آگاهی به موقعیت او را نیز لازم دارد تا فرد بداند با چگونه اقتدار معنوی میتواند استواری نفس در برابر دسیسههای او داشته باشد و وصول به حق را با توطئههای او از دست ندهد. کسانی که ابلیس را نمیشناسند یا او را دستکم میگیرند کمتر میتوانند در برابر کجیها استقامت داشته باشند. شناخت کفر، طغیان، عصیان، گناهان، ابلیس، شیطان و ابزارهای جبهه باطل برای وصول معنوی ضروری است و اگر کسی به آن معرفت و اهتمام نداشته باشد کافی است بازدارندهای وی را ضربه فنی کند و سقوط دهد.
ابلیس در این گفته خود که میخواهم به تو لطفی نمایم، راستی و صداقت داشت. ابلیس صراحت لهجه دارد و نفاقی در او نیست. همچنین جرأت فراوانی دارد؛ بهگونهای که در برابر خداوند میایستد. شیطان موجودی عظیم و بزرگ است. ما تا شیطان را نشناسیم نمیتوانیم خدا را بشناسیم و اگر شیطان را نشناسیم نمیتوانیم ایمان داشته باشیم. متأسفانه ما دشمنی چون ابلیس را ضعیف میگیریم. به قول آقا محمد خان قاجار: هر وقت دشمن را دستکم گرفتم شکست خوردم. ما شیطان را دستکم میگیریم، از این رو در کارهای خود ناتوانیم و در برابر شیطان تاب مقاومت نداریم.
(۲۰)
دولت ابلیس
دنیا محل سطوت ابلیس است و او در دیگر عوالم مندک میشود. اولیای خدا در دنیا مندک نمیشوند اما گاه شکست میخورند. اولیای ربانی در عوالم دیگر قدرت و دولت دارند و هر ظاهرگرای دنیامدار در ید چیره آنان است ولی آنان در دنیا به صورت طبیعی مغلوب ظاهرگرایان و دنیامدارن میباشند. دنیا با هوی، هوس، نفس اماره، مال، علم، عنوان، کسوت، قدرت و ابلیس است که پیروان خود را به جنگ اولیای خدا گسیل میدارد. دنیا دولتی است با هزاران ایادی مقتدر که مرز قدرت آن همین دنیاست و دنیا و ایادی آن در دیگر عوالم ضعیفترین هستند. عرفان در دنیا دانشی شکستخورده است مگر این که کسی اقتداری افزون بر دولت دنیا پیدا کند. کسی که در امور نفسانی به تجرد میرسد، شیطان را میبیند که در خون و رگ او لانه کرده است. البته این امر، باعث کفر وی نمیشود.
(۲۱)
دشمنی ابلیس با انسان
ابلیس قسم یاد کرده است با آدم و فرزندان او دشمنی کند و در ورودگاه صراط مستقیم بنشیند تا هم، صراطیها را به سبیل بکشاند و هم مانع آن شود که فردی سبیلی به صراط درآید: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیتَنِی لاَءَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَک الْمُسْتَقِیمَ. ثُمَّ لاَآَتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ»(۱).
ابلیس تمام همت خود را بر صراط مستقیم گذاشته و سبیلها چنان مخاطرات فراوانی دارد که نیاز نیست ابلیس آهنگ آنان را داشتهباشد. وی میگوید بر صراط مستقیم مینشیند و لحظهای این موقعیت استراتژیک را ترک نمیگوید و آن را به صورت مستحکم نگاهمیدارد. ابلیس در ادامه خود را باخته و گیج شده که شگرد و نیز نقطه ضعف خود را آشکار ساختهاست. او تمامی راههای نفوذ را بیانداشته اما از جهت میانه که صراط مستقیم است چیزی نگفته، زیرا خود به آن نفوذ و دسترسی ندارد و تنها از میدان محدود خود در این طرف و آن طرف صراط سخن گفتهاست و از بیرون است که میخواهد اهل صراط را با وسوسهها و فریبهای خود به بیرون بکشاند و خود به خداوند عرض میدارد بیشتر اهل صراط را شکرگزار نعمتی که به آنان عنایت کردهای نخواهییافت: «وَلاَ تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ». بر این اساس اهل صراط که خود نسبت به سبیلیها و طریقیها اقلیت میباشند، تنها اقلی از آنان است که مصونیت دارند. صراط مسیری امن است، ولی صراطیها در
- اعراف / ۱۶ ـ ۱۷٫
(۲۲)
امنیت نیستند.
بهشتنمایی شیاطین
آدمی نباید خود را به غیر حق مشغول دارد هرچند صفا و معنویت داشتهباشد؛ چرا که شیاطین میتوانند منظرههای بسیار باصفا در دید فرد قرار دهند. برخی از شیاطین جمال دارند و همان را به عنوان بهشت برای کسی که رو به رشد است میگشایند تا به آن مشغول شود و از حق باز ماند. بلکه، گاه برخی از فرشتگان، به شخص عشق دارند و خود را به او مینمایانند؛ چنانچه جبرائیل برای مدد حضرت ابراهیم علیهالسلام آمد، ولی «بک لا» شنید.
باید جز خداوند نخواست و در مسیر حق و تفکر حقانی یکهشناس بود؛ همانطور که طفل گمشده جز مادرش را نمیخواهد و چیزی او را آرام نمیکند. مزههای شیرین و تلخ نباید دل انسان را به خود معطوف دارد و التفات او باید تنها به حق باشد. خداوند کسانی که در پی رسیدن به قرب او هستند را در ابتدا به کنده مینشاند هم گریه به او میدهد و هم خنده، هم او را به سوز مینشاند و هم به ناز و نیاز و راز و نماز و هزار هزار نقش و چهره گوناگون، و تنها با کسی مینشیند که در هیچ حالتی از خوشی و ناخوشی عرضی برای گفتن نداشته باشد. یعنی او فقط با عشق پاک زندگی کند و طمع و غرضی نداشته باشد. در عرفان، بدترین مرض داشتن عَرض و غرض است.
(۲۳)
مغیبات نمایی
یافت غیب از طریق راههای شیطانی با قدرت تصرف در برخی پدیدهها به صورت محدود نیز همراه است. مربی این راههای شیطانی، جناب ابلیس است. شاگردان وی به عقل وافر، قداست نفس و ظرافت اندیشه نیاز ندارند و تنها شرط شاگردی وی بهرهمندی از قوت خیال و شدت نفس و استادی ماهر و خباثتی تمام میباشند تا جایی که کفر، شرک و رهایی از دین و اعتقاد، بسیار کارآمد است و اگر لجنزاری از فساد باشد سیطره نفس را بر بسیاری از امور به دست میآورند.
خوابهای ارادی نیز از آنجا که از مبادی اولی سیر معنوی انسان میباشد، میتواند اولین مرکز شیطان در دل باشد؛ به این صورت که انسان را در پی تجسس در پنهانیهای مردم وا دارد. این تله از نخستین دامها و تلبیسهای ابلیسی برای متوقف نمودن خواهان کمال و سقوط وی میباشد و در اینجاست که افراد لایق از نالایق و انسان سره از غیر شناخته میگردد. افرادی که قدرت چنین تجسسهایی را مییابند، نهتنها دیگر خداوند به آنان کام نمیدهد، بلکه چنان هبوط مینمایند که به کاسبی در ناسوت با خبردهی از پنهانهای مردم آلوده و گرفتار میشوند. فرد در چاه غیبگویی و آیندهبینی گرفتار میشود و چنین فردی به دلیل تجاوز از طریق باطن به خسران دنیا و آخرت و به غیربینی گرفتار میآید. این فرد آلوده کجا و صافی دل کسی که لایهای بر چشم خود میکشد و در برابر پروردگار سر به زیر مینشیند و میگوید: خدایا مرا با بندههای تو کاری نیست و چشمم را بر روی همه درویش کردهام و هیچ نمیبینم کجا؟
(۲۴)
البته ممکن است انسان بر اثر غفلت یا قهر، چیزی ببیند، اما وی نباید به آن ترتیب اثر دهد یا آن را برای کسی بازگو نماید وگرنه کمترین ترتیب اثر و اهتمامی به آن همان و مردن خواهان کمالات و توقف از سیر معنوی خود و نابودی وی همان.
(۲۵)
تفاوت کاهن و عارف در غیبگویی
کاهن، قدرت توانبخشی به نفس غیر را ندارد؛ زیرا خود، نفس قوی ندارد و تنها با تضعیف حواس غیر، محصول به غیب را برای او حاصل میکند، اما عارف با قوت نفس خود نفس شاگرد را قوت میبخشد تا غفلت از حس برای وی حاصل گردد. از همین روست که کار کاهنان حرام است؛ زیرا اختلال حواس نوعی وارد آوردن ضرر و زیان به بدن است و کار عارف خیر است؛ زیرا قوت میآفریند. کهانت طریقی شیطانی در وصول به غیب است. افزون بر کهانت، آیینهبینی، سحر، طاسنشینی، انواع و اقسام احضار جن و شیاطین، مانند عمل تسخیر جن و عزایم که استعانت به ارواح ارضی است از راههای شیطانی برای یافت غیب است. فرا گرفتن راههای یاد شده در صورتی که مقدمات یا افعال واهی یا ضررهای واضحی را در پی داشته باشد حرام و باطل است، ولی حرمت آن با حصول غیب برای مرتکب آن منافاتی ندارد. یافت غیب از این راهها با قدرت تصرف در برخی پدیدهها به صورت محدود نیز همراه است. مربی این راههای شیطانی، جناب ابلیس است. شاگردان وی به عقل وافر، قداست نفس و ظرافت اندیشه نیاز ندارند و تنها شرط شاگردی وی بهرهمندی از قوت خیال و شدت نفس و استادی ماهر و خباثتی تمام میباشند تا جایی که کفر، شرک و رهایی از دین و اعتقاد، بسیار کارآمد است و اگر لجنزاری از فساد باشد سیطره نفس را بر بسیاری از امور به دست میآورند.
وصول به غیب از طریق اختلال حواس ظاهری و تضعیف خیال که حالت چموشی دارد و از توجه به آنچه در دید آن نیست مانع میشود
(۲۶)
سبب خستگی و تضعیف حس و انداختن آن به حیرت میشود تا نقش بازدارندگی و مانع بودن حس و خیال از دست رود و انسان این توانایی را بیابد که به جایی دیگر متوجه شود؛ مثل حالت خواب، اغما، بیماریهای سخت، تب زیاد، رقص نور، تعبیه تصاویر فراوان در فریمهای اندک و پیوند میان آب و آتش در ظرفهای بلوری که حواس ظاهری را مختل میسازد و آمادگی انسان برای رو کردن به باطن را بیشتر مینماید و گاه نظر خود را بر نقطهای متمرکز میکند تا جایی که حس، خود را رها میکند و آمادگی مییابد تا پذیرش غرضی برای وی آسان شود.
(۲۷)
جهل و ضعف عقلی ابلیس
گمراهی ابلیس تنها در تکبر یا مقایسه خود با آدم نبود؛ بلکه این دو معلول جهل وی بود. ابلیس اطاعت حق تعالی را نپذیرفت؛ زیرا حق تعالی را آنطور که هست نشناخته بود و تنها ظاهر، جنس و نوع آدم را در نظر میآورد.
(۲۸)
رقیبان شیاطین
مهرورزی و نرم و لین بودن در تبلیغ دینی یک اصل نیست تا تهدید و ارعاب فرع آن باشد، بلکه یک حقیقت است که جایگزینی برای آن نیست.
مبلّغ و مرشد دینی در حکم رقیب شیطان است. او باید توجه داشتهباشد شیاطین بسیاری هستند که رقیب چیرهدست وی بهشمارمیروند. شیاطینی که از بهترین لذایذ برای ربودن مردم از دست وی بهره میبرند. کسی میتواند برای حق صید داشته باشد که همچون کبوترباز صبور، بردبار و کاردان باشد تا بتواند مردمی را که بسان کبوتر در چنگال شاهینهای شیطانی اسیر هستند برهاند و این است معنای لین بودن و نرمی داشتن که خداوند منان آن را به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله سفارش مینماید.
(۲۹)
ابزارهای شیطانی
کفر، شرک، گناه، دشمنی و شیاطین از مزدوران ابلیس میباشد. نفس آدمی به فرماندهی از جانب ابلیس، تمامی این معانی را در خود بازیابی و محقق میکند.
بزرگترین حامی و عامل برای شیطان، نفس آدمی است. نفس با آنکه به دست ما اداره میشود، فرمان از شیطان میبرد و با آنکه نان ما را میخورد، مطیع شیطان است و هر کجا که بتواند، آدمی را گرفتار شیطان میکند. گویی نفس نمک ما را میخورد و نمکدان میشکند.
رابطه گناه با شیطان تنگاتنگ است و با آنکه از دو سنخ هستند، وحدت کاملی با یکدیگر دارند. گناه از سنخ معنا و شیطان از سنخ ذات است. گناه بیپا راه میرود و شیطان برای گناه، پا میشود. نفوذ و دم شیطانی و تأثیر معکوس او، کمتر از دم مسیح نیست. هرگاه شیطان نفیری به جان زندهای بزند، مرگ وی را بدون سر و صدا فراهم میکند.
قرآن کریم پلیدی، زشتی و منکر بودن شراب، بتپرستی و قمار را بیان میدارد و سه منکر یاد شده را ساخته و کرده شیطان و از آموزهها و تحفههای وی به فرزندان آدم میداند و میفرماید: «مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ».
ابلیس، شراب را ساخت تا نیروی اندیشه را از انسان بگیرد و بت را برای او پرداخت تا آن را جایگزینی برای خداوند یکتا قراردهد و قمار را برای آنان طراحی کرد تا بغض، قساوت و عداوت را میان فرزندان آدم به وجودآورد. شیطان برای هر حقی باطلی ایجاد کرد و جای آن دارد که شراب منحصر در زیانهای جسمی نیست و زیانهای اجتماعی و
(۳۰)
حیثیتی، انحطاط اخلاقی و تعدی به حقوق دیگران و تجاوزهای ناموسی نیز از دیگر پیآمدهای آن است و اضطراب و پریشانی خاطر و ایجاد استرس تنیدگی و از دست دادن حس خودباوری نیز از ضررهای روانی این ماده شیطانی است و با این همه، متأسفانه از ناحیه جوامع استکباری روز به روز بیش از پیش به جوامع انسانی تزریق میشود و جوانان بسیاری را تهدید مینماید.
آسیبهای روحی روانی شراب به مراتب بیش از مشکلات جسمانی و مزاجی است؛ بهطوری که مصرف یک بار آن میتواند تعادل معنوی انسان را بهطور کلی و بهگونهای در هم ریزد که گویی این ماده شوم شیطانی در تخریب معنوی بشر رقیبی ندارد. جبهه باطل با شناخت این ویژگی، نخست سعی دارد جوانان را به آن آلوده سازد؛ زیرا آلودگی به آن، روح معنویتخواهی را بهکلی از بین میبرد و فرد را از بودن در جبهه حق که به معنویات ارزش میدهد خسته و آزرده میسازد. مشروبات الکلی در معنویتستیزی چنان اسلحهای کارآمد و قوی و ابزاری مؤثر است که تماس حتی یک قطره آن، فرد را برای همیشه از صفای باطن و پاکی امور معنوی محروممیسازد. فساد فراگیر جوامع غربی و دوری آنان از معنویات بهخاطر رواج مصرف مشروبات الکلی است و این مایع، مانع بزرگی برای رو نمودن آنان به مسیر طبیعی و سالم رشد و پاکی انسانی است و تا شراب به صورت فراگیر استفاده میشود نباید به حقگرایی آنان امید داشت. غربیان در صورتی میتوانند به امور معنوی رو نمایند که نخست تولید و مصرف مشروبات الکلی را ممنوع کنند.
در میان حلالها و امور مباح شش چیز است که اگر در آن افراط و
(۳۱)
زیادهروی شود خاصیت شراب را پیدا میکند و فرد را خودباخته، سست و ضعیف میسازد و او را به بیخیالی وا میدارد. این شش امر عبارت است از: علاقه و دلبستگی فراوان به دنیا، ریاست، خوردن، بهره بردن از زنان، خوابیدن و خوشگذرانی و عافیتطلبی. از ضررهای خوشگذرانی و زندگی همراه با عافیت و رفاه در جای خود سخن گفتیم.
(۳۲)
شایعه؛ یاوه سرایی شیطانی
شایعهپراکنی به دلیل ماهیت عصیانگری خود از ناحیه جبهه باطل صورت میگیرد و سلاحی یکسویه است. یاوهسراییهای شیطانی و پخش شایعه نسبت به حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله چه سخنان شوم و پیرایههای بیاساسی بر آن عزیز الهی روا نداشتهاست؟! عمده اذیت و آزارهایی که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دیدند از ناحیه شایعه و پیرایههاست که دل آن عزیز الهی را به درد آوردهاست. شایعهسازان کسانی بودند که در تابوت آتشی که مأوایی در اسفل سافلین است جای آنان است. چگونه میشود نبی مکرّمی که رحمت تمامی عالمیان و خاتم انبیاست را با نسبتهایی همراه ساخت که کمترین آن «مجنون»، «ابتر» و «ساحر» است و سخنان دردآوری که برخی همسران نالایق در خانه برای آن حضرت پیش میآوردند که در خور عنوان نیست. بعضی از مرهمهای الهی بر برخی از این زخمها، حکایت از عمق زخم و شدت دردمندی آن حضرت صلیاللهعلیهوآله دارد که در قرآن کریم آمده و سوره کوثر نمونهای از آن است.