جلسه ۲۳ : ملائکه از منظر قرآن کریم و مأثورات

حالا وقت آن رسیده است که بحث ملائکه و عالم آنها را از منظر مأثورات یعنی قرآن، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه مورد بررسی قرار دهیم. قرآن ملائکه را به عنوان وجودات ذوالعقول معقول اولی خارجی مورد خطاب قرار می‌دهد نه یک امور ذهنی و اتصافی. در سوره آل عمران آیه ۳۹ «فنادته المائکه و هو قائم یصلّی فی المحراب» اشاره به ندا زدن ملائکه به سوی پیامبر که هنگام خواندن نماز است می‌کند. سخن از یک ملک نیست بلکه دسته جمعی پیامبر را ندا می‌دهند. ممکن است در عالم وجودی و ربوبی کسی در دنیا باشد که بتواند ملائکه را شماره زند و بشناسد ولی این کار از عهده کتاب، مدرسه، قلم و کاغذ خارج است. هنگامی که می‌خواهیم کسی را ندا دهیم لازم نیست دسته جمعی این کار را انجام دهیم همانطور که دسته جمعی پاسخ سلام را نمی‌دهند. پس چرا «ناد الملک» نیامده است؟! پرسش دوم اینست که تعداد این ملائکه چقدر بوده است؟! پرسش دیگر اینست که مگر ملائکه نمی‌دانند ندا دادن کسی که به نماز ایستاده است مزاحمت است چون نه می‌تواند گوش دهد و نه می‌تواند پاسخ دهد؟!

اگر تنها ایستاده بوده است و در حال نماز نبوده است می‌توانستیم بگوییم هنوز نماز را آغاز نکرده پس اشکالی ندارد اما «یصلّی» آمده یعنی نماز می‌خوانده است؛ فقط می‌توانیم بگوییم که در رکوع و سجود نبوده است بلکه در قیام بوده است. مگر ملائکه فقه بلد نیستند؟! این اشکالات همه محتاج جوابند. معنای تفسیر فقط این نیست که الف و لام چگونه است یا مبتدا و خبر چیست! اینها ادبیات است نه تفسیر. تعداد و نوع ملائکه، مرتبه آنها و حتی چه می‌خواستند بگویند همه و همه از قرآن قابل دریافت است. حتی نسبت به حضرت مریم (س) باز قرآن در سوره آل عمران آیه ۴۲ می‌گوید «و اذ قالتِ الملائکه یا مریم» یعنی ملائکه به صورت دسته جمعی مریم را می‌خوانند. گویا ملائکه بیکار خداوند زیاد دارد! آیا خرج ملائکه به صورت گروهی اقتصادی است؟! به نظر می‌رسد که کسی را مورد خطاب و ندا قرار دادن آنهم به صورت دسته جمعی متفاوت است که نیازمند پژوهش است که متاسفانه از آثار هزار سال گذشته بر نمی‌آید. ملائکه به مراتب از جن و انسان در عالم بیشترند. آیا امدادهایی که در جنگها به آقا رسول الله (ص) و مومنین می‌شده ملکات نفسانی بوده است (الی یکفیکم ان یمدّکم ربّکم بثلثه ءالفٍ من الملائکه منزلین) سوره آل عمران آیه ۱۲۴)؟ سه هزار ملک در آن دخیل بوده‌اند! در آیه بعد همان سوره سخن از پنج هزار ملک است (یمددکم ربّکم بخمسه ءالفٍ من الملائکه مسوّمین). اگر چه روی هم هشت هزار ملک می شود اما میان ملائکه منزلین و ملائکه مسوّمین تفاوت وجود دارد. بنابراین ملائکه وجودات خارجی، حقیقی، معقول اول و موصوف هستند و نه ملکات نفسانی و موجودات ذهنی. نسبت به ملائکه‌ای که در دوزخ مشغولند سوره تحریم آیه ۶ می‌فرماید «علیها ملائکه غلاظٌ شداد» که ترحم در این ملائکه راه ندارد چون انفعال و ترحم در آنها نوع ینقص است. در ادامه آنها توصیف می‌شوند «لا یعصون الله ما امرهم». آیا این کج فهمی و عقب ماندگی ذهنی نیست که ملائکه را ملکات نفسانی بخوانیم علی رغم اینهمه دلیل که در قرآن موجود است؟! آیا سند قرآن هم ضعیف است؟! نباید اینها را به حالات نفسانی یا ذهنی، بهشت و جهنم تعبیر نمود چرا که عالم بی قیامت، بهشت و جهنم همان چیزی است که کفّار می‌گویند. رویت ملائکه محال نیست بلکه نیازمند مقاربت، مسانخت و مماثلت است. قرآن در سوره فرقان آیه ۲۲ می‌فرماید «یوم یرون الملائکه لا بشری یومئذٍ للمجرمین». چطور می‌شود که حتی مجرمین ملائکه را می‌بینند؟! وقتی حالت انکسار آنها را فرا می‌گیرد و از توانمندیهای دنیا می‌برند، چشم مجرمین باز می‌شود و قادر به رویت ملائکه می‌گردند. بنابراین اگر یک عارف یا سالک بتواند این حالت انکسار را در خود و آنهم در دنیا ایجاد کند یعنی به خود، هستی، موجودی و زندگی‌اش وابسته نباشد، می‌تواند ملائکه را ببیند. مسانخت ناری با مسانخت نوری متفاوت است. البته باید توجه داشت آنهایی که در امور ربوبی و معنوی کار می‌کنند جنجال به پا نمی‌کنند. اگر در همین دنیا کسی مقداری طلا پیدا کند جار و جنجال به راه نمی‌اندازد. اولیا و روندگان این راه اعلام عمومی نمی‌کنند؛ حتی ممکن است همسر و فرزندان خود را آگاه نکنند. اگر کسی دیگران را مطلع کند یا بریده است یا دروغ می‌گوید.

دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کند                  پنهان خورید باده که تکویر می‌کنند

آقای امیر مومنان (ع) در نهج البلاغه خطبه ۱۹۲ در مورد اینکه چرا انسان از نور آفریده نشده بلکه طینی است می‌فرماید «اگر خداوند انسان را از نور می‌آفرید دیگر مشکلی در عالم وجود نمی‌داشت چون همه کرنش می‌کردند. بنابراین برای اینکه بد از خوب متمایز شود انسان از نور آفریده نشد.» از این عبادت بر می‌آید انسان موجود نوری نیست. صحبت از نور عادی نیست بلکه نوری که مانند نور خمسه طیبه باعث انکسار همه در مقابل خداوند شود. باید بلوایی ایجاد می‌شد. خداوند خلق خود را مبتلا کرد به برخی از چیزهایی که در آن علم ندارند تا منکرها و مخالفها از خوبان جدا شوند. یک اصلی که در قرآن موجود است و باید بدان توجه کرد اینست که اگر خداوند گفت «لو اراد» یعنی امکان دارد. وقتی انسان می‌گوید «اگر می‌خواستم این کار را می‌کردم» یعنی نکرده است اما در مورد خدا این چنین نیست. از عبارت «لو اراد لفعل» بر می‌آید که «اراد و فعل» یعنی انسان نور جمعی است. البته مانند ملائکه تنها نور نیست چرا که نور جمعی بالاتر از نور است؛ نوری که ملائکه ظهور آن هستند.

در خطبه ۱۰۹ نهج البلاغه امام علی (ع) به جهت بیان عظمت عالم، ملائکه و خود می‌فرماید «چقدر تو بزرگی! شگفت آور است ملائکه‌ای که جایگاهشان را آسمانها قرار دادی و از زمین بالا کشیدی. آنها نه صلب دارند نه رحم. آسمانی هستند» از این رو می‌توان دریافت که ملائکه زمینی نیستند و ملک با ملکه که حالات نفسانی انسان است متفاوت است. بنابراین ما یک ملائکه داریم و یک ملکات. ملکات ما گاهی خیرات هستند و گاهی شرور اما ملائکه همه خیرات‌اند. ملکات نفسانی است اما ملائکه داریم و یک ملکات. ملکات ما گاهی خیرات هستند و گاهی شرور اما ملائکه همه خیران‌اند. ملکات نفسانی است اما ملائکه سماوی. پس ادعای مرحوم صدرا که می‌گفت به زبان حکمت ملکه اما در شریعت ملک نام دارد با حقیقت فاصله بسیاری دارد. جبراییل، میکاییل و فرشتگان مقرب پروردگار کجا هستند؟ آیا در نفس ما قرار دارند؟ حضرت امیر(ع) در خطبه ۱۸۲ به مدعیان می‌گوید اگر میدانید جایگاه آنها را بیان کنید و دیگر لازم نیست خدا را توصیف کنید. خود پاسخ می‌دهد که آنها در حجره‌های قدس قرار دارند. عالم بالا دسته بندی و اسم‌های فراوانی دارد. متاسفانه ما مانند گدایانی هستیم که از نان کامل وحشت دارد و به دنبال خورده نان هستیم. در گذشته برخی از روستاییان تصور اینکه شهری نیز غیر از روستایشان وجود دارد آنها را می‌آزرد و حتی به ذهنشان خطور نمی‌کرد، نه آگاهی عمومی بالایی داشتند و نه سفر می‌کردند. متاسفانه تاکنون کسی به دنبال فهم عرش، کرسی، لوح و قلم نبوده است. اینها مفهومی بیش نیستند. حتی باید توجه داشت که اگر گفته می‌شود «قلب المومن عرش الرحمان» این عرش که عرش الرحمان است با عرش الله متفاوت است. این عرشی که ملائکه آن را حمل می‌کند غیر از آن عرشی است که ملائکه را حمل می‌کند. بایزید می‌فرمود «عرش خدا با تمامی آنهایی که آن را حمل می‌کنند گوشه دل من قرار دارند. عجب دلی! این دل باید بسیار بزرگ باشد. دلی که جناب بایزید از آن سخن می‌گفت غیر از دلی است که کنار کلیه و معده در بدن قرار دارد؛ در آن که چیزی نیست. ما هنوز هم در روستا قرار داریم و این مسایل را درک نمی‌کنیم.

امام علی (ع) می‌فرماید «دو ملک هر کس را محافظت می‌کند. تنها در صورت قدر الهی آنها کنار می‌روند.» آنهایی که دوست دارند اسکورت شوند نمی‌دانند که پیوسته دو ملک از جلو و عقب محافظ او هستند؟! اگر بنا بود ما در این دنیا بدون محافظ باشیم زود از بین می‌رفتیم؛ اما چرا گاهی بلایا و تصادفات ما را از پا در می‌آورند؟! وقتی قدر الهی بر این باشد، ملائکه تسلیم فرمان اویند. اگر ملائکه همان ملکات نفسانی ما باشند چطور از ما محافظت می‌کنند یا طبق قدر الهی دست از اسکورت می‌کشند؟! در جای دیگر ایشان می‌فرماید «در عالم ملکی وجود دارد که شغلش سرودن غزل است و هر روز می‌گوید به دنیا آیید برای مردن، جمع کنید برای خرج کردن و بسازید برای خراب شدن.» آیا بنده حق داریم بپرسم چطور هنگامی که می‌خواهید یحیی یا مریم را صدا کنید دسته جمعی ملائکه ندا سر می‌دهند اما برای کل عالم یک ملک؟! آیا در تفاسیر هزار سال گذشته می‌توان این مسائل را دریافت؟ وقتی می‌گوییم قم یا تهران کوچه و خیابانهای این شهرها به ذهن مان می‌آید ولی وقتی می‌گوییم فلان شهر یک کشور دیگر هیچ چیزی به ذهن ما خطور نمی‌کند و برای ما تنها یک مفهوم است. چرا دنیا اینقدر شیرین شده است به ویژه برای مسلمانان؟ چون آخرت گم شده است؛ چون قرب به عالم ملائکه وجود ندارد.

امیر مومنان (ع) در خطبه ۱۹۷ نهج البلاغه می‌فرماید «وقتی که پیامبر (ص) را غسل می‌دادم ملائکه کمکم می‌کردند.» اگر ما ملائکه را نمی‌بینیم تقصیر ملائکه نیست. آنها فقط یاریگر جناب امیر مؤمنان (ع) نیستند.

امام سجاد (ع) نیز در صحیفه سجادیه به کتاب مرقوم اشاره می‌کند؛ جاییکه تنها مقربون می‌بینند لذا مابقی قادر به رویت نیستند. همچنین ایشان می‌فرماید گاهی دو ملک چیزهایی را می‌نویسند که قلبمان متوجه نمی‌شود. در قیامت آنها را می‌خوانند و جزو اعمالمان به شمار می‌آورند درحالیکه ما از آنها اظهار بی اطلاعی می‌کنیم. در بحث خارج فلسفه این را گفتیم که کل عوالمی که در علم ما می‌آید ریزش می‌کند؛ ما چیزی را فراموش نمی‌کنیم بلکه به زیر ذهنمان می‌ریزد. چیزی در عالم گم نمی‌شود گرچه ما آن را نبینیم. در دعای ۳ صحیفه نیز حضرت به بسیاری از ملائکه اشاره می‌نماید از اسرافیل و جبراییل گرفته تا نکیر، منکر و رومان. فهم این مباحث آسان نیست. آیا تفسیری پیدا می‌شود که به این مسایل بپردازد؟ حتی به کتاب دایره المعارف قرن بیستم نوشته فرید وحیدی نیز بنگریم که ممکن است در برخی مواقع باعث غرور مسلمامان باشد شامل مباحث مزخرف هم است. در جلد ی صفحه ۴۶۵ پس از اینکه ریشه مَلَکَ را از اَلَکَ می‌داند که بنا به حرف ما اشتباه است مخلوقات روحانی را به دو دسته تقسیم می‌کند: ۱- علوی و ۲- سفلی. علوی آن را ملائکه و سفلی آن را جن می‌خواند. این عوالم بالا و پایین ندارد! باید از او پرسید که مدرک و سندش کجاست؟ همانطوریکه که پیشتر گفتیم یکی نوری و دیگری ناری است نه آن که او می‌پندارد دارای طبقه نیست. نار و نور دو عالم جداست که در هم تزاحم ندارد. سپس در صدد آن می‌افتد که به واسطه علم مانند هیپنوتیسم و احضار ارواح این عوالم روحانی را اثبات کند. هیپنوتیسم خیالات یا تجسمات نفسانی است و نمی‌تواند عالم ملائکه را به اثبات رساند. تاکنون کدام علم توانسته است این عالم را اثبات کند؟! سپس راجع به حقیقت ملائکه نقل می‌کند که ملائکه اقسام بسیار متفاوتی دارند: برخی می‌گویند آنها جسم لطیف هوایی‌اند،برخی می‌گویند آنها مادی هستند ولی برخی هم می‌گویند غیر مادی‌اند. حتی به قول امیر مومنین علی (ع) در مورد اقسام گوناگون ملائکه چون راکعون و ساجدون اشاره می‌نماید و پس از آن به نظرات جناب نیشابوری می‌پردازد که این حرفها حتی گفته‌های حضرت علی (ع) بی اساس و نادرست است چون نهج البلاغه سند ندارد تا حدی که نهج البلاغه را منتسب به امام علی (ع) نمی‌داند. بلکه دروغگوها و اهل باطل آن را به علی (ع) نسبت داده‌اند. اول آنکه دلایل و مدارک بسیاری پشت نهج البلاغه وجود دارد. دوم آنکه این ادعا حاکی از آن است که چقدر اهل سنت نسبت به شیعه تعصب دارند. نکته دیگر آنکه یکی از خوبیهای اهل سنت این است که علمای کوچک خود را بیش از اندازه بزرگ می‌کنند تا حدی که نویسنده این دایره المعارف جناب نیشابوری را علامه می‌خواند این درست بر عکس شیعیان است که علمای خود را کوچک می‌شمارد در یک جلسه که بودیم یکی از علمای اهل سنت می‌گفت جناب عمر ده برابر نهج البلاغه حضرت علی (ع) حدیث دارد. در پاسخ به او گفتم ده برابر پیش کش، اگر می‌توانید یک دهم آن را از ایشان بفرمایید. چقدر تعصب و دروغگویی! هنگامی که سخن از خودشان است ده برابر است اما وقتی به این سو نظر می‌کنند حتی نهج البلاغه را به امام علی (ع) منتسب نمی‌دانند! چقدر بی انصافی و عناد! وحدت اسلامی این است که عناد و تعصب را کنار بگذاریم. حضرت علی (ع) می‌فرماید آنقدر دنیا مرا کوچک می‌شمارد که اسم مرا به اسم معاویه یکجا می‌آورند! همانطور که ملاحظه فرمودید یک کتاب اسلامی مانند این دانشنامه با چاپ‌های آنچنانی چه مشکلاتی دارد. اگر به زبان قرآن مراجعه بفرمایید در می‌یابید که آسمانی است و اعراب نمی‌توانستند مانند آنرا بیاورند. حتی پایه‌ای‌ترین و مستند ترین کتاب اهل سنت (صحاح ستّه) را یک عرب ننوشته است بلکه ایرانیان نوشته‌اند. اگر قرآن فارسی بود شاید می‌توان گفت که قرآن اسمانی نیست چون از ایرانیان بر می‌آید. مگر دیوان حافظ کم کتابی است؟! همین طور مولانا، سعدی و فردوسی؛ نمی‌توان دومی این کتابها را پیدا نمود. تنها فرق قرآن و آثار این بزرگان این است که ممکن است در این کتابها اشکال پیدا شود اما در قرآن خیر. ورجاوند کسروی کم کتابی نیست.

مطالب مرتبط