جلسه ۲۲ : نقد و بررسی دیدگاه ملاصدرا نسبت به ملائکه

نکته‌ای که پیش تر هم گفته بودیم آن بود که صرف خواندن فلسفه و عرفان برخی از مباحث را روشن نمی‌سازد چون هر بحثی خصوصیت خود را دارد و باید در ظرف خودش از آن بحث شود تا بتواند موقعیت خود را بدست آورد. همانطور که گفتیم در تمام مباحث عرفانی بحث از اسماء الحسنی مطرح است و این بحث به صورت خود آموز است. گاهی مباحث تعبیر در عرفان مطرح می‌شود. چیزی مانند خود آموز شنیده می‌شود و اساس درستی ندارد. بحث ولایت و بحث شیطان و جن و نظیر اینها نیز چنین است. با وجود آنکه در کتابهای فراوانی بحث می‌شود مباحث روشن نیست. گفتیم که ماده تحقق ملک از نور خمسه است اما تاکنون راجع به صورت، کیفیت، قدرت، تعدد، آثار و خصوصیات ملائکه بحث نکردیم. حتی جناب صدرا که صدر المتالهین است با وجود آنکه کتابهای بسیاری نگاشته است و صدر آنها کتاب اسفار است به هیچ وجه از این مطلب در آن خبری نیست. گاهی نیز مباحث در آن خلط می‌شود. یک وقت یک عالم و کتاب عادی است که از مطلبی غفلت دارد اما اینجا کتاب اسفار و مرحوم صدرا موضوع بحث است. این کتاب قیّم کتابهای علمی حوزوی است که این چنین است. مرحوم صدرا حدود ۱۵ مورد بحث از ملک می‌کند اما در هیچ کدام خبری از این مطالبی که ما دنبال می‌کنیم نیست. ما دو یا سه مورد را به عنوان نمونه اینجا می‌آوریم.

در جلد ۹ اسفار صفحه ۲۹۳ درباره آیه «هل انبئکم علی من تنزل الشیاطین تنزل علی کل افاک اثیم» که ما گفتمی میدان شیطان میدان نفس است و شیطان در ظرف نفسانیت به انسان درگیر می‌شود و گاهی هم بر او فائق می‌آید، ایشان می‌فرماید «این هیاتی است که در نفس انسان هست که برای انسان روز قیامت تمثل پیدا می‌کند» باید گفت لازم نیست روز قیامت چنین باشد هم اکنون نیز با انسان وجود دارد. می‌فرماید «این هیات نفسانی در عرف حکمت ملکه نفسانی نام دارد.» در این مطلب بحثی نیست چرا که خصوصیات اسان همان تمثل، تشخّص و شخصیت نفسانی انسان می‌شود. سپس ایشان می‌فرماید «به زبان شریعت همان ملک یا شیطان است.» همانطور که پیش‌تر گفتیم ملک ذات و موصوف است؛ موجودی است صاحب هویت مانند انسان و جن اما شیطان اتصاف یا وصف خارجی ایشان در بحث بسیار عامی است چون از فرق این موجودات غافل است که انسان، جن و ملک وجود حقیقی خارجی یا معقول اولی هستند اما شیطان معقول ثانی فلسفی است که عروض آن در ذهن و اتصافش در خارج است آنهم اتصافی برای جن و انس.

اگر مراد وی از شیطان ابلیس باشد چگونه است؟ باید پاسخ داد که ابلیس در نفس ما نیست بلکه عزازیل گرماه شده است و در آن صورت هم مانند ملک موصوف است. اما پرسش اینجاست که این چه ربطی به ملکه نفسانی انسان دارد؟! انسان متصف است به صفات ملکی و صفات ابلیسی؛ در صورت اتصاف به صفات ملکی، ملکه نفسانیه نوریه پیدا می‌کند و در صورت اتصاف به صفات شیطانی، ملکه خبیثه ظلمانی پیدا می‌کند. اما بین ملکه و ملک نیز فرق وجود دارد. وقتی می‌گوییم ملکه این یعنی صفات نفسانی من اما وقتی می‌گوییم ملک این یعنی آن وجود خارجی که موصوف است. ملکه وصف است اما ملک موصوف است. ملکه در من است اما ملک در آسمان است. البته بین ملکه نوریه و ملک رابطه وجود دارد همانطور که بین ملکه خبیثه و ابلیس رابطه وجود دارد. اما ملکه خبیثه غیر ابلیس است. این رابطه مسانخت است.

گاهی در کتابها و مباحث نکته‌ای مطرح می‌شود که بسیار خطرناک است. قیامت عالمی غیر از ماست. ما حقیقتی هستیم که دارای یک سری صفاتی هم می‌باشیم که می‌تواند خوب یا بد باشد اما یک عالمی وجود دارد به نام عالم آخرت ولی اگر شما این چنین بگویید که «عالم آخرت یعنی همین ملکات ما که خوب آن بهشت و بد آن جهنم است.» در حقیقت شما منکر عالم آخرت هستید. «بهشت یعنی صفات نفسانی خوب شما و جهنم یعنی صفات ظلمانی بد شما» به این معناست که دیگر بهشت و جهنمی وجود ندارد چون بهشت و جهنم یعنی من. اما درست آنست که بوییم عالمی است به نام عالم آخرت که ما به واسطه ملکات نفسانی خود با آن عالم مسانخت پیدا می‌کنیم و در عالم آخرت اعمال ما شکل می‌گیرد و در آنجا خود را نشان می‌دهد. به زبان قرآن «وقود الناس والحجاره» یعنی آن که آتش جهنم را شعله ور می‌کند مردم هستند اما جهنم یک حجاره هم دارد که مربوط به خود دوزخ است. گاهی شما می‌گویید بهشت و جهنم یعنی نفس ناطقه که درحقیقت شما منکر آخرت هستید. گاهی شما می‌گویید ملک و شیطان یعنی نفس ما که در حقیقت شما منکر ملک و شیطان شده‌اید اما گاهی هم می‌گویید بین ملکات نفس ما و عالم آخرت مسانخت وجود دارد (مزرعه الاخره) و بین ملکات نفسانی ما، ملک و شیطان مسانخت وجود دارد اما شیطان یک حرف است و ابلیس حرف دیگری است همانطور که ملک یک حرف است و ملکه نفسانی ما حرف دیگری است. اینکه جناب صدرا می‌گوید بهشت در مومن است نه مومن در بهشت به چه معناست؟ آیا به این معناست که اگر بهشت در مومن باشد بهشت دروغ است؟ یا نه، بهشت و آخرت را عمل ما می‌سازد؟ درباره صورت دوم باید گفت که خدا عبث بهشت را نمی‌سازد و عمل ما هم در آن دخیل است. اما عالم آخرت عالمی است و نمی‌توان عالم آخرت را فقط اعمال ما خواند. جبرائیل غیر از ملکه عدالت نفسانی آقا امام زمان (عج) است. آقا امام زمان (عج) تخلقات ملکوتی دارد که هر چند با جبراییل مسانخت دارد اما غیر از اوست. ما یک عالم ملائکه داریم و یک ملکه نفسانیه داریم که با یکدیگر متفاوتند اگر چه با هم مسانخت، مشابهت و مقاربت داشته باشند. عالم نفس یک عالم است و عالم خارج هم یک عالم است. اگر چه می‌توان عالم خارج را به درون نفس کشانید اما این عالم خارج غیر از عالم نفس است. بنابراین روا نیست حکیم بزرگواری چون مرحوم صدرا چنین بگوید که «این هیاتی است که در نفس انسان وجود دارد و در روز قیامت برای انسان تمسل پیدا می‌کند و این هیات نفسانی در عرف حکمت ملکه نفسانی نام دارد ولی به زبان شریعت همان ملک یا شیطان است.» البته اینکه می‌گوید «ملکات نفسانی صورت جوهری است؛ ذواتی که در نفس قیام است؛ اقسام علمی ظهوری و وجودی دارد به صورت تنهیبی و تعذیبی» همه درست است چرا که وقتی انسان کار خوب می‌کند وجدانش راحت است اما وقتی کار بدی می‌کند ناراحت است و عذاب می‌بیند. اینها بهشت و جهنم آخرت نیست بلکه این بهشت و جهنم دنیاست که در نفس ماست و همین بهشت و جهنم دنیا نیز آخرت را می‌سازد. عالم آخرت از عالم دنیا جداست. مگر پسر یک پدر با او یکی است گرچه از او بوجود آمده باشد؟! پدر و پسر دو وجودند. پس عالم ملکات غیر از عالم ملائکه است. عالم ملکات عالم وصفی است و در ما وجود دارد اما عالم ملائکه بر ماست چون مدبرات عالم‌اند اگر دو عالم با هم مسانخت داشته باشند. بنابراین نباید ملک و ملکه و همین طور شیطان و ملک را با یکدیگر خلط نمود. جناب صدرا می‌گوید ملکات نفسانی صفات عرضی نیستند بلکه ذات‌اند؛ گاهی شما می‌گویید تمثل اعمالند و گاهی می‌گویید حقیقت عمل است. اشکالی ندارد چون ملکه نفسانی می‌تواند جوهر شود تا جاییکه «فی قلوبهم العجل» شود. گوساله پرست قلبش گوساله می‌شود اما این گوساله غیر آن گوساله است که در خارج راه می‌رود. این گوساله در قلب است اما آن گوساله در اصطبل است. نباید گوساله موصوفی را با گوساله وصفی خلط کرد. ما ملکات شیطانی داریم اما ابلیس نیستیم. بحث اسما، تعبیر، ولایت، شیطان، جن و ابلیس را نمی‌توان از کتابهای خود آموز فرا گرفت. هر کسی که فلسفه و عرفان بخواند معلوم نیست که بتواند این مباحث را صاف کند. حتی در کل اسفار بگردید بحث ملک روشن نیست. بحث اسما را نمی‌توان در ادبیات صاف کرد چون به کار نمی‌آید و زیاده فرع بر اصل است.

در جلد ۸ صفحه ۱۲۷ کتاب اسفار جناب صدرا در صدد باز کردن مطلب می‌فرماید «کلیات حقیقی آنها قابل انتقال نیست و وقتی ملائکه نزول پیدا می‌کنند رقیقه پیدا می‌کنند،در بالا و پایین شدت و ضعف و مراتب وجود دارد. آیا جبراییل را نمی‌بینید؟ جبراییل بین دستان خداوند قائم است (قیام کلی دارد) او یک گوشه عرش را حمل می‌کند آیا عزراییل را نمی‌بینید؟…» تمام اینها مسائل فلسفی است و ربطی به چیستی ملائکه، جبراییل و عزرایی ندارد. آیا عزرایی وجود نفس ماست یعنی ما می‌میریم و می‌گویند عزراییل ما را خفه کرد؟ یا عزراییل واقعاً ما را خفه می‌کند؟ آیا واقعاً عزراییلی به عنوان یک وجود خارجی حقیقی وجود دارد یا ما خود می‌میریم چون کالری بدنمان به پایان می‌رسد؟ مرحوم صدرا از استاد خود مرحوم میرداماد می‌پرسد چگونه است که من نیز همان مسایلی که شما مطرح می‌کردید را بیان می‌کنم اما مرا از دیار خود بیرون می‌کنند اما پشت سر شما نماز می‌خوانند؟ میرداماد پاسخ می‌دهد چون همان چیزی که من به صورت کتمانی می‌گفتم شما عریان آن را بیان می‌کردید. باید پرسید کجای این مطالب عریان است؟! ایشان که چیزی نگفته است. حرف ما اینست که هم ما می‌میریم چون کالری بدن ما تمام می‌شود و هم عزراییلی جان ما را می‌گیرد؛ هر دو راست است.

اگر بدن حیات داشته باشد هرگز کسی نمی‌تواند این حیات را از او بگیرد. از این رو مومن سر به دیّاری فرود نمی‌آورد.

موحد اگر در پای ریزی زرش                           اگر شمشیر هندی نهی بر سرش

هراس و امیدش نباشد ز کس                             بر اینست اساس توحید و بس

اگر بنا باشد ما زنده باشیم، همه عالم هم که بجنبد ما زنده خواهیم بود. اگر بنا باشد که بمیریم، همه عالم هم که نجنبد ما می‌میریم. فرق انتخاب با تنفیذ در قانون کشور چیست؟ بالاخره مردم رییس جمهور کشوری را انتخاب می‌کنند یا یک مقام ارشد سیاسی او را تنفیذ می‌نماید؟ اگر مردم انتخاب می‌کنند تنفیذ چگونه است و اگر تنفیذ کارگر است دیگر انتخاب چیست؟ حرف اینست که انتخاب سفت کاری است اما تنفیذ روکاری یک ساختمان است. به بیان دیگر هر دو درست است و اثر دارد. اگر انتخاب نباشد تنفیذی در کار نیست اما اگر انتخاب باشد ممکن است تنفیذ نباشد. پس می‌شود انتخاب باشد اما تنفیذ نباشد اگر چه درگیری و مشکل ایجاد شود. پس تنفیذ با انتخاب دوتاست. آیا عزراییل همان اتمام کالری است یا نه، این تمامیت حیات؛ تنفیذ حضرت عزراییل انجام می‌پذیرد؟ اینها با هم تفاوت دارد. این حرفهای فلسفی مانند شدت و ضعف و رقیقه مشکل ما را حل نمی‌کند. اما حرف ما اینست که درست است که ما یک رزقی در عالم ناسوت داریم که با اتمام آن حیات ما به پایان می‌رسد اما کسی هم به نام حضرت عزراییل داریم که ما را قبض روح می‌کند. هر دوی اینها لازم است. البته تا عمر ما تمام نشود، حضرت عزارییل جان ما را نمی‌گیرد. ما منکر قضایای فیزیولوژیکی مانند مزاج، تنفس، حرارت و خون نیستیم اما حقیقتی موصوفی به نام حضرت عزراییل نیز وجود دارد. حالا باید به دنبال کسی باشیم که حضرت عزراییل را دیده باشد و او را بشناسد. جناب صدرا می‌گوید او دیده است که البته ایشان مرد بزرگی است.

بهترین جایی که مرحوم ملاصدرا از وجود ملائکه صحبت کرده است در کتاب اسفار جلد ۷ صفحه ۱۳۰ است که البته کاملاً روشن نیست چرا که در وجود بحث نمی‌کند بلکه همچنان در صورت و شکل است. ایشان با طمطراق بحث خلقت را پیش می‌کشد که متاسفانه خبری از بحث نور، نار و تراب در آن نیست و او راجع به شکل سخن می‌گوید. خلقت دو چهره دارد: ۱- صورت و ۲- ماده. باید از ماده ملک سخن گوید که این چنین نیست. جناب صدرا می‌فرماید «باید بدانید که خلقت ملائکه با وجود انس فرق دارد چرا که وجود ملائکه وجود صوری، بسیط و غیر ترکیبی است.» باید از او پرسید که اینها همه به شکل ربط دارد نه وجود. این مانند آن است که بگوییم برخی از اشیا مربع، مثلث یا مستطیل است؛ باید گفت که از چه درست شده‌اند؟ آیا گل است یا بلور است؟ در بحث خلقت باید ابتدا از ماده و وجود سخت گفت نه از شکل و صورت. سپس می‌فرماید «بین افعالشان مزاحمت نیست همانطور که مزاحمت بین صفات ملائکه نیست. همه آنها یک کار می‌کنند غیر از انسان است که همه کاری می‌کنند. ملائکه مانند حواس انسان هستند که با هم تعارضی ندارند. بینایی مزاحمتی برای شنوایی ایجاد نمی‌کند. »اعضای بدن بر خلاف حواس انسان با هم هماهنگ نیستند و برای هم تزاحم ایجاد می‌کنند. از این رو یکی از تمرینهای که سالک جهت تقویت اراده می‌تواند انجام دهد این است که اعضای بدن خود را مثل پاها و دستان باید مانند حواس هماهنگ شوند. اینها همه درست اما مربوط به خصوصیات ملائکه است نه ماده وجودی آنها. تا ما مادّه ملائکه را نشناسیم نمی‌توانیم صفات آنها را خوب دریابیم. چطور ملائکه گناه نمی‌کنند؟ آیا به دلیل بسیط بودن ملائکه است؛ جن چطور که بسیط است؟! البته برخی از متکلمین می‌گویند ملائکه نیز مرکب هستند. پس نمی‌تواند به این دلیل باشد! چون ماده‌ها با هم فرق می‌کنند. به بیان دیگر ماده ناری با ماده نوری یا ترابی متفاوت است. جناب صدرا مطلبی را در مورد بسیط بودن ملائکه که منجر به نقص کارایی آنها مطرح می‌کند که ممکن است به ذهن خطور کند که البته پاسخ می‌دهد چون ملائکه‌ها به هم متصل هستند تحت سیطره یکدیگر کار می‌کنند بنابراین کارشان واحد اطلاقی است نه واحد عدد. متاسفانه اینها حرفهای فلسفی است. این واضح است که همه دنیا به هم وصل است چرا که لازم و ملزوم است. وقتی ما تنفس می‌کنیم همه عالم به حرکت در می‌آید و این مربوط تنها به ملائکه نیست. ایشان باید از ذات ملائکه سخن بگوید! اینکه ملائکه مانند حواس ما هماهنگ هستند و مانند دست و پای ما نیستند درست اما چرا اینگونه‌اند؟! باید پاسخ داد چون ملائکه نوری هستند و در آنها تخالف و تنازع راه ندارد! ما جن و انسان این نوریت را نداردند. متاسفانه در اسفار هیچ خبری از این پاسخ نیست. تمام کتابهای گذشتگان و حتی مفاتیح الغیب مرحوم صدرا را نیز بگردید جز مسائل فلسفی در آن خبری نیست. بحثهای فلسفی به جای خود اما ملائکه عالمی دیگر هستند که از نورند، بر عالم اشراف دارند و غیر از ما و صفات نفسانی ما هستند گرچه ما و صفاتمان هم هستیم، شیاطین نیز وجود دارند و همه با هم مشغول فعالیت هستند. از این رو تمام ماده خلقی موجودات بر سه قسم است: ۱- نوری، ۲- ناری و ۳- ترابی. تا می‌گوییم ترابی، تمام عالم اجسام مانند حیوانات و گیاهان و به طور کل اجسام در آن قرار می‌گیرد. ناری تمام موجودات غیر انسی را مانند جن و شیاطین را در بر می‌گیرد. اما موجودات نوری هم شامل ملائکه و هم غیر ملائکه اما نوری می‌شود چون همه موجودات نوری ملائکه نیستند. ما موجودات نوری برتر از ملائکه نیز در عالم داریم. ما می‌گوییم ملائکه موجودات ملکوتی، نورانی، خارجی و مشرف بر ما هستند نه افعال نفسانی ما. ایران و ژاپن هر دو کشورهایی جدای از هم هستند ولی جزیی از یک عالم یا دنیایند که با خطهایی فرضی از هم جدا شده‌اند. عالم ملائکه از عالم انسان و عالم جن جداست. ملک از نور خاص می‌باشد که ظهور معصوم است اما معصومین وجودی متمایز از ملائکه دارند همانطوریکه پسر ظهور پدر است اما دو وجود متفاوت از یکدیگر. مگر جبراییل نفس ناطقه امام زمان است؟ خیر، چون آنها دو وجود متفاوتند.

 

مطالب مرتبط