در یک مقایسه اجمالی و کمّی از اسماء الهی و شیطان میتوان دریافت که خداوند در تمامی سطوح، اسماء و صفات به طور ذاتی، صفاتی و فعلی از اقتدار برخوردار است اما شیطان تنها در ظرف نفوس و حظوظ نفسانی اقتدار دارد.
این طور نیست که وقتی یزدان و اهرمن با هم مقایسه میشوند دو خالق و مقابل باشند چرا که اهریمن یا شیطان خود از ایادی اضلالی حضرت حق است یعنی ظهور اضلالی صفات جلالی حق تعالی است. بنابراین اقتدار پروردگار ذاتی و سِعی است اما اقتدار شیطان ذاتی نیست بلکه بالحق است و سِعی هم نیست بلکه تنها در ظرف نفوس و حظوظ است. این مطالب از مقایسه آیات الهی بر میآید و همانطور که ملاحظه نمودیم اسماء و صفات حق تعالی در همه زمینه و قرآن وجود دارد اما شیطان، شیاطین، جن، جان و ابلیس در زمینهها و سور قرآن محدود است. حضرت حق چه در ظرف مُظهِری (اسماء و صفات) و چه در ظرف مظاهر دارای سعه میباشد. زمینههای ربوبی حق نیز در عالم به لحاظ کمّی و اجمالی باید دنبال شود. عوالم ملکوت و جبروت ظرف شیطانی نیستند (و کذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض) یا (قل من بیده ملکوت کلّ شی) به این معنا که ملکوت کل شی در اختیار شیطان نیست. به عبارت دیگر، شیطان در ملکوت اشیاء دخالتی ندارد چون زمینه سلطه شیطان میدان نفسانی است و حق تعالی ملکوت اشیاء را برای خود قرار داده است. لذا هیچ موجودی نمیتواند در ملکوت موجود دیری تصرف کند مگر من طریق حق که گاهی اولیاء الله انجام میدهند. حدود ۱۳ واژه مانند مَلک، ملک الموت و ملکین و حدود ۶۸ بار واژه ملائکه در قرآن آمده است که خصوصیّات آنها با عظمت مطرح میگردد (انّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبی) که حاکی قرب با الله است را پیدا میکنند. البته برخی از موارد آن ظرف نفسانی است مانند مَلِک که شیطان توان ورود را دارد گرچه در ظروف ملکی و ملکوتی شیطان فاقد میدان میباشد. اِشتقاقات در باب انبائات مانند نبا و وحی، ظهورات ربوبی میباشد یعنی میادین الهی است که حق تعالی ظهورات ربوبی خود را اظهار میکند و دیگر جای شیطان نیست. تنها واژه نبی که ظرف نبا و عصمت است ۴۳ بار در قرآن آمده است و اساساً شیاطین قادر به ورود در حریم نبا نیستند. اهل سنت که درباره عصمت انبیاء مشکل دارند بخاطر اینست که نمیتواند مسائل ربوبی را هضم کند. چون شیطان نمیتواند در ظرف نبا وارد شود، در ظرف نبی هم قادر به ورود نیست. حدود ۹ مورد نبیاً، ۳ مورد نبیون و ۱۳ مورد نبیین نیز در قرآن آمده است.
اصلاً نبوت، سیطرهای ربوبی در قرآن میباشد که در مقابل ایادی شیطان خود را به ظروف مختلف نشان میدهند. علاوه بر انبیا و نبوت، موارد فراوانی از وحی که بالاتر از نباء است مانند خود وحی، اوحِیَ و اوحینا در قرآن مشاهده میکنیم که شیطان میدانی ندارد.
یکی از تفاوتهای مهم بین اسطوره اوستا و قرآن این است که در اوستا اهریمن که همان شیطان است مانند یزدان خالق است. چون اوستا، اهریمن را در عرض یزدان قرار میدهد شرک آلود است و این شرک هم ذاتی است نه فعلی. این مطلب صحیح نیست چون خود شیطان ظهور اَفعالی اضلالی حق تعالی است. شیطان خالق نیست و اگر نسبت فعلی به او داده میشود مثل نسبت اَفعالی است که به دیگر موجودات داده میشود. بنابراین تقابلی بین شیطان و رحمان نیست و همه موجودات اَفعال الهی هستند. نکته دیگر آنکه از آنجا که میدان فعالیت شیطان تنها ظرف نفس است، اگر در جایی نفس نبود یا نفس مهار شده بود، شیطان دیگر در آنجا کارآیی ندارد؛ ملکوت، نباء،انباء، وحی و عصمت، ظروفی هستند که شیطان در آن متزلزل میباشد. اگر یک ماشین قدیمی ژیان در جادهای با سرعت کم مثلاً ۳۰ کیلومتر در ساعت در حرکت باشد مشکلی ندارد اما اگر همین ماشین با سرعت بالای ۱۰۰ کیلومتر در ساعت به حرکت درآید دیگر آرامش نخواهد داشت و سرمنزل نخواهد رسید.
نسبت به بحث شیطان تنها منبع موثق قرآن و حق میباشد زیرا در این زمینه اسرائیلیات فراوانی مطرح است. یکی از جاهایی که روایات و مأثورات مشوع فراوان است مباحث مربوط به شیطان است در حالیکه در باب صلاه یا صوم این چنین نیست؛ در بحث روزه و نماز اسرائیلیات وجود ندارد چون داعیهای بر دخول نبود اما در بحث شیطان اسرائیلیات بسیاری از اهل سنت به تاریخ، رجال و حتی کتابهای شیعه رسوخ کرد و علت آن هم نقّالی کردن مباحث مربوط به شیطان بوده است؛ علما مانند مردم قائل به «میگویند» بودهاند. گاهی میبینید با آنکه همه میگویند آن مطلب اصلی هم ندارد. نقل گاهی به صورت حکایت و گاهی به صورت منبر میآید و هیچ گونه سندی ندارد. اما قرآن این طور نیست چون زبان وحی است که به دست اغیار نیفتاده است. بنابراین قرآن محکمترین سندی است که در بحث شیطان شناسی موجود است اما فهم آن آسان نیست. باید بر وسایل فلسفی و عقلی فهم قرآن مسلط بود.
گاهی شیطان مدتها گرد مومنی میگردد تا راهی برای ورود پیدا کند اما مومن مانند سیم لخت شیطان را میخشکاند و یا میسوزاند. شیطان انرژی وجودی و ایجادی دارد که هم اصطکاک دارد و هم استهلاک وجودی. لذا شیطان بدل ما یتحلّل هم دارد. در بحث ذات شیطان که وارد شویم خواهیم دید که شیطان در یک زمان چقدر میتواند تحلیل رود و مومنین چقدر میتوانند شیطان را آزار دهند در حالیکه غافلند چون نمیدانند. این مثل آن میماند که گفته میشود با خواندن هر لا اله الا الله درختی در آخرت سبز میشود و دائم در حال شکوفه دادن است اما چون افراد نمیبینند نسبت به این موضوع غافل هستند گرچه آنرا انجام دهند. گاهی هم شیطان قادر میشود تا به ما استهلاک و اصطکاک وارد کند و یا متلاشی سازد که برای ما قابل حس میباشد اما آنچه به سر شیاطین میآید را نمیبینیم و شیاطین و یا ابلیس چه حالاتی در شبانه روز پیدا میکنند را نمیدانیم. چرا خداوند به شیطان تا یوم یبعثون مهلت داده است؟ برای عذابی که باید بکشد. شیطان در شب و روز عذاب میکشد و در جهنم است اما ما خیال میکنیم او مانند یک سلطان در رفاه است. اصطکاک و استملاک شیطان دوزخ اوست. به عبارت دیگر، قبل از عالم آخرت دوزخ او شروع شده است. اگر عمیقتر در این مسائل وارد شویم مشاهده خواهیم کرد که شیطان چقدر ناله میکندو گاهی دل شیطان از دست یک مومن دریده میشود، گاهی آتش میگیرد از ذکر یک سالک و گاهی شیطان از تنفس یک ولی الله متلاشی میگردد. اینها ظهورات ربوبی حق است که در عالم درگیر است.
اینکه آیا شیطان یا ابلیس وصف است یا ذات را نمیخواهیم فعلاً کاوش کنیم. حتی اگر فرض کنیم که ذات باشد، ما بر اساس قرآن دو میدان داریم: یکی از ملکوت گرفته تا جبروت و همه عالم که در اختیار حق است و دیگری میدان نفس که دراختیار شیطان و ایادی اوست. تمام اسماء و صفات الهی و صفات ظلمانی شب و روز فعالند و این درگیری میان رحمان و شیطان وجود دارد. عالم در حال آماده باش کامل است و بین شیطان و اولیای رحمانی دائماً جنگ است. اگر کسی از آن بی اطلاع است از غفلت اوست.
راجع به مطلبی که در گذشته مطرح کردیم – یعنی آیه ۷۶ سوره نساء (انّ کید الشیطان کان ضعیفا) که به تفسیر ما در میدان غیر نفس شیطان ضعیف است و آیه ۲۸ سوره یوسف (انّ کیدکنّ عظیم) که به تفسیر ما چون ظرف نفسانی است حتی ایادی شیطان هم قوی هستند و حال آنکه خود شیطان در ظرف غیر نفسانی ضعیف است – پرسش پیش میآید به این معنا که چه قرینهای وجود دارد دال بر اینکه در آیه اول ظرف غیر نفس است ولی در دومی، ظرف نفس؟ یا چرا این عظمت در ظرف نفوس است و این ضعف در غیر ظرف نفوس است؟ برای پاسخ باید لِسان قرآن را دنبال کرد. در همان سوره نساء خداوند میفرماید «فقاتلوا اولیاء الشیطان» یعنی شیطان کشی حلال است. اگر اصلاً مومن نتواند قدرت کشتار داشته باشد ناقص است. اینکه خیال شود مومن پیوسته باید گردنش کج باشد و سر کرنش فرود آرد غلط است. کشتار ظهور غیرت، فتوت و جوانمردی است. صفت کشتار غیر از مظلوم کشی، مومن کشی و یا مردم آزاری است. مظلوم کشی و مومن کشی قبیح است ولی صفت کشتار حُسن است. ایمان مومن زمانی استحکام دارد که غیرت داشته باشد و غیرت بدون تیغ کشی غیرت نیست. برای همین است که تمامی انبیاء الهی و اولیاء دست به تیغ داشتهاند. اینکه در فقه هم گفته میشود مومن باید سلاح داشته باشد برای این است که آمادگی حرکت در این زمینه وجود داشته باشد. قاتلوا اولیاء الشیطان فقط در میدان نبرد و کشتار کفّار نیست.
همان آیه ۲۸ سوره یوسف یعنی «فلمّا رءا قمیصه قدّ من دبر قال اِنّه من کیدکنّ انّ کیدکنّ عظیم» حاکی از کلام عزیز مصر است و هنگامی که او یعنی عزیز مصر میبیند پیراهن حضرت یوسف از پشت پاره شده در مییابد که حق از آن یوسف است و میگوید این از نیرنگ شما زنان است که نیرنگ شما بزرگ است. عزیز مصر از ضمیر جمع استفاده میکند نه مفرد. از لحاظ روانشناسی میتوان دریافت که ضمیر جمع حاکی از نوع نسوان (زنان) است چون شگردهای زنانه غیر شگردهای مردانه است. زن به جهت مطلوب واقع شدن و مرد به جهت طالب بودن حکایت از کششی میکند که در نفس مطرح است.
در اینجا دو نکته حائز اهمیت است: ۱- انّ کیدکنّ عظیم را خدا نمیگوید بلکه عزیز مصر میگوید یعنی ظرف نفس و ۲- انّ کید الشیطان کان ضعیفا، قول حضرت حق است یعنی ظرف غیر نفسانی که شیطان در آن قدرتی ندارد. لذا حتی اگر میگوییم شیطان در میدان نفس به طور عملی موفق است به اعتبار متزلزل بودن و ضعف نفس است و گرنه اگر نفس از ظرف حظوظ کناره گیرد و تبدیل به نفس ملهمه یا نفس مطمئنّه شود و یا به عقل، شهود، وحی، اِنباء و تذکار بیفتد، دیگر شیطان قوتی ندارد. در واقع وصف به حال متعلق موصوف است و شیطان در ظرف نفس قوی است چون ظرف نفوس وهمی و خیالی است؛ اساساً حظوظ نفسانی موهومی است. گاهی میشود فردی آرزویی داشته باشد و سالها برای آن زحمت بکشد در حالیکه هیچ وجود خارجی نداشته باشد یعنی دنبال خیالات است. حقیقتی در میدان نفس نیست. ضمناً فراموش نکنیم که قول حق با قول عزیز مصر بسیار متفاوت است.
ما نباید مأیوس در مقابل شیطان باشیم که خیال کنیم شیطان و ایادی آن فراوان و قوی هستند چون ما در این عالم تنها نیستیم. اگر شیطان و ایادی او فعالیت میکنند، رحمان و ایادی حق هم برای هدایت ما تلاش میکنند. شب و روز مدبرات عالم، اولیای خدا و ملائکه الله دست به دست هم میدهند تا ما را نجات دهند و متأسفانه ما از آنها غافلیم.
ما خیال میکنیم که خود میخوابیم، بیدار میشویم، راه میرویم و یا عبادت میکنیم در حالیکه اینطور نیست. البته اگر در ظرف نفس قرار بگیریم ممکن است اولیای رحمان هم نتوانند کاری برای ما بکنند چون در حظوظ نفسانی، ربوبیات حق از قدرت کافی برخوردار نیستند. حالا روایات را ببینیم که دراین باره چه میگویند. اگر سگی در خانه باشد، ملائکه وارد آن نمیشوند؛ اگر غنا در خانه باشد، ملائکه به آن خانه نمیروند. این به چه معناست؟ نه اینکه قهر میکند و وارد خانه نمیشود بلکه نمیتواند وارد خانه شود چون آزار میبیند. این مانند آن است که وقتی بسم الله میگویید، شیطان دور میشود چون نمیتواند نزدیک بماند تا آسیب نبیند. ما باید عالم انسانی را با عوالم موجود هماهنگی ببینیم زیرا ما در این دنیا تنها نیستیم و لابهلای موجودات رحمانی و موجودات ظلمانی میلولیم همانطورکه آنها نیز میان ما میلولند. بنابراین باید خیلی مواظب باشیم. اگر یک بزرگسال قوی یک خوردسال ضعیف را در کوچهای خلوت گیر آورد میتواند او را خفه کند. شیطان نیز در عالم نفسانی میتواند باانسان چنین کند. جن و شیطان قادر هستند انسان را خفه کنند. اگر به آیات قرآنی وارد شویم ملاحظه میکنیم که شیاطین میتوانند انسان را مس کنند و یا خفه نمایند. چرا باید یک بچه ۶ ساله تنهایی به کوچهای رود؟! چرا داخل آب و یا خانه شدهاید بسم الله نگفتید؟ چرا وارد خانهای شدید گرچه هیچ کس در آن خانه نباشد سلام ندادهاید؟ آنقدر موجودات در آن خانه بودهاند که شما غافل بودهاید، آیا منتظر حسن و حسین بودهاید؟ وقتی بی سلام وارد خانه میشوید شیطان شما را میبلعد. ما تنها نیستیم ولی باید دید که با کدامیک از موجودات مأنوس و نزدیک میشویم. اصلاً تنهایی در عالم وجد ندارد نه نسبت به حق بلکه نسبت به مخلوفات عالم. متأسفانه ما اینها را واقعاً باور نداریم. ماانکار ما فی العالم میکنیم وقتی میگوییم در خانه تنهاییم. چرا ریا شرک است؟! میبینید طرف برای زید و عمرو و الضالین خود را میکشد اما حداقل برای این همه ملائکه که آنجا هستند بکش. حضور موجودات رحمانی و شیطانی را در اطراف خود باور نمیکنیم!
گاهی عدهای از روی نا آگاهی شیطان را به میکروب و گاهی هم رحمان را به انرژی تقلیل میدهند. پرسش اینجاست که آیا شیطان میتواند خود را در حد کرم و یا کثیفی زیر ناخن کوچک کند و یا با همان چرک دوتایی زیر ناخن جای گیرند؟ باید وجودش روشن شود. آیا شیطان خود را میتواند به شکل ذرّه درآورد؟ شما میگویید یتشکّل باشکال مختلفه حتی الکلب و الخنزیر. اگر شیطان بتواند وارد خون انسان شود باید به اندازهای کوچک شود که مویرگهای ریز انسان را ندرد. شیطان میگوید من از آن هم میتوانم کوچکتر شوم! لذا روایات شیطان جای کار بسیاری دارد چون تا به حال جز نقّالی چیزی نبوده است.
چون ما در عالم تنهایی به جنگ شیطان نمیرویم نسبت به او مأیوس نیستیم. به حمد خدا، شیطان به اندازه کافی دشمن دارد که ما را در شکست او یاری رسانند. شاید دیده باشید که فردی به پشتوانه یک حزب سخنانی را به زبان میآورد و یا اعمالی را انجام میدهد که به تنهایی از او سر نمیزند. اولیاء الله، ملائکه و موجودات رحمانی چنان عنادی با شیطان دارند که شیطان را لحظهای آرام نمیگذارند و شب و روز به ما کمک میکنند. علاوه بر داشتن امید و این قوت قلب، ما باید حریم نفس را کنترل کنیم. اینکار به صورت تدریجی امکان پذیر است؛ خروج ناگهانی از نفس خیالات است. باید مراقب بود که ظرف یأس، شکست و حرمان، ظرف نفس است. لذا میبایست به آن مربعی که در گذشته از آن گفتیم توجه داشت. یکی ضلع آن مربع اولیاء الصدق هستند. مومنینی که ظهورات ربوبی و الهی هستند که اسیر شیطان نمیشوند. اما ۳ ضلع دیگر میتوانند به دست شیطان بیفتند: چه آنهایی که در دنیا هستند یعنی اهل دنیا، چه آنهایی که اهل عرفان هستند و چه آنهایی که اهل ظاهر و علم هستند. البته باید دقت نمود که وقتی ما میگوییم اهل عرفان منظورمان در اینجا اهل عرفان حقیقی که همان اولیاء الصدق هستند نیست. حتی کاسب، عارف و عالم مومن همه جزو اولیای صدق هستند. هر که در اولیاء الصدق قرار نگیرد، میتواند ایادی شیطان باشد، چه در بازار باشد، چه در عرفان و چه در مدرسه و مسجد، فرقی نمیکند. پس میشود که در عرفان هم اولیای شیطان باشند. فقط یکدسته ناجی هستند. پس نباید گمان کرد که هر که در محراب، مسجد و عرفان بود سالک الی الله است بلکه میتواند سالک الی الشیطان باشد. سالک الی الرحمان آن کسی است که در اهل صدق قرار میگیرد. مراتب مختلف است: ممکن است اهل صدق است ولی کارگر است، ممکن است اهل صدق است ولی مجتهد است و ممکن است اهل صدق است ولی عارف است؛ ممکن است اولیای شیطان باشد اما عارف، مجتهد و یا کاسب است. مراد ما این نیست که عرفان گمراهی است بلکه صدق عرفان با هیکل آن فرق میکند. حتی خود شیطان هم میتواند چهره رحمانی بگیرد. سلمان و عدهای خدمت حضرت علی(ع) رسیدند و به حضرت فرمودند چه نشستهاید که ابوبکر را خلیفه کردهاند و گمان کردند که امام علی(ع) از آن بی خبر است. حضرت پرسید آیا اولین نفری که به منبر نزدیک شد و دست ابوبکر را گرفت پیرمرد محاسن سفیدی نبود؟ سلمان پاسخ داد بلی. حضرت فرمود او خود شیطان بود. بنابراین شیطان میتواند سالک، عابد، زاهد و مسلمان هم بشود. معلوم میشود که آنها و حتی جناب سلمان هم شیطان را دیدند اما نشناختند اما حضرت علی(ع) از خانه خود او را دید و شناخت. لذا انسان نباید مورد غفلت قرار بگیرد که اگر به مسجد، محراب و منبر رفت یعنی فاتحه شیطان را خوانده است.
ما تاکنون مسائل مربوط به رحمان و شیطان را در قرآن به صورت تقابلی مفهومی ملاحظه کردیم و میتوان گفت که شیطان، جن و ابلیس … در یک سوم قرآن آمده ولی دو سوم قرآن خالی از این موارد است. بنابراین این ثلث قرآن با دو ثلث دیگر متفاوت است. انشاءالله یک شناخت مفهومی هم نسبت به این امور پیدا کنیم. هنوز وارد ذات نمیشویم. شیطان و ابلیس به صورت مفهومی یعنی چه؟ آیا وصف هستند یا ذات؟ عنوان هستند یا مسمی؟ شخص هستند یا کلّی؟ فرد هستند یا نوعی؟ مرز این عناوین باید مشخص شوند تا ما از این حالت اوهامی در آییم. چه کسی گریبان مرا خواهد گرفت؟! اگرانسان دشمن خود را نشناسد چطور میخواهد با او درگیر شود؟! انشاءالله که ذره ذره بتوانیم وارد مباحث وجودی و ظروف بروزی و تحقق آنها بشویم.