جناب حق تعالی کسی را شرور و خبیث مخلوق خود قرار نداده است؛ ابلیس، ابلیس زاییده نشده است گرچه استعداد به ظرف نفس شرارت را دارد که اصل شرارت کمال نفس است چه در انسان و چه در جن. در واقع این اقتدار نفسانیت که میتواند طغیان کند کمال است. فعلیت طغیان نقص است. اگر کسی نتواند گناه کند، کمال نیست. به بیان دیگر، توان و توانمندی، کمال است ولی فعلیت و انجام معصیت، نقص است. هر کسی که نفس عقلانی را داشته باشد دارای این استعداد و توانمندی است حالا میخواهد جن باشد یا انس. ابلیس از ازل و ابد ابلیس نبوده است لذا میگوییم حارس، عزازیل و… بوده است و سپس طغیان کرد و ابلیس شد. این استعداد به طغیان ذاتی باب برهان، محمول بالصمیمه و در نفس است ولی فعلیت آن حدوثی و محمول بالضمیمه است. ابلیس نبود و ابلیس شد. بنابراین، حرف جناب ناصر خسرو که میگوید «اگر ریگی به کفش خود نداری چرا باید که شیطان آفریدی» اساس درستی ندارد چون شیطان اصلاً مولود نیست و شیطان، شیطان آفریده نشده است. میشود دریافت که این شاعر تفاوتی بین ذات و معنا، ذات و اتصاف، موجود اولی خارجی و خارج ثانوی نمیگذارد. ابلیس، اتصاف خاصّی است که فعلیتش حدوثی میباشد.
این طغیانی که در آیه «فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر کان من الکافرین» مطرح شده است مخصوص ابلیس، جن و شیطان نیست و انسان را هم در بر میگیرد چرا که هر نفس استعداد طغیان را دارد چه جن باشد و چه انسان. اگر در جن ابلیس هست در انس هم قابیل هست؛ اگر در جن خنّاس وجود دارد در انس هم حرمله و شمر وجود دارد. حرمله کم از خناس ندارد. لازم نیست که «کان» به معنای «صار» باشد چرا که اساساً «کون» اِخبار از وقوع شئی است. کون امر تحققی است و در ظرف ناسوت استعمال میشود (کون و فساد). مکوّنات یعنی موجودات مادی ناسوتی در مقابل مجردّات. صدور کفر پس از اِبا و استکبار بود. پس کفر ابلیس از ازل نبوده است. اهتمام ما به این موضوع از این جهت است که دیگر قائل به جبر نخواهیم بود. اگر جناب حر هم توبه نمیکرد و مسیر گذشته خود را ادامه میداد، میگفتیم مانند شمر است. و اگر شمر توبه میکرد و از یاران امام حسین(ع) میگشت، روز هفتم برای شمر روضه میخواندیم. لذا این مسائل امور حدوثی است که واقع شده است. ما خیال میکنیم که حر از ازل خوب بوده و شمر از ازل بد بوده است. امور حدوثی ظرف فعلیت است. لذا نسبت به شیطان میگویی هبوط، خروج از ملائکه و نزول پیدا کرد و رجیم و طرد شد. خصوصیت طغیان مخصوص ابلیس و جن نیست و همه نفوس عقلانی مانند انسان هم این توانمندی و استعداد را دارد که اگر عصیان کند مانند شیطان میشود و اگر فعلیت پیدا نکرد مومن میشود که کمال است. پس از کفر ابلیس جنها به دو دسته مومنین و شیاطین تقسیم شدند. شیاطین یا ملحق شدگان به ابلیس بعد از شیطنت عنوان پیدا کرد. هر کسی نفس دارد دارای چنین استعدادی برای طغیان هست. البته استعدادها متفاوت است: قرب و بعد، شدت و ضعف دارد چرا که هر کدام ملاک و خصوصیات فراوانی که ادراکش، نیازمند همّت ، دقت، رویت و شهود میباشد. این وصف و توانمندی کمال است اما فعلیت آن حدوثی میباشد. لذا از اختیار صادر میشود که مکافات هم دارد. رجیم میشود چون معصیت و طغیان کرده است (فسق؛ ابی و استکبر). بنابراین، شیطان همیشه و از ازل کافر نبوده است.
جناب علامه طباطبایی در جلد اول تفسیر المیزان زیر آیه «اذ قال ربک للملائکه» به خلاف بیان ما اعتقاد داشته است. ایشان در صفحه ۱۱۸ میفرماید «فظهر انّ ابلیس کان کافراً قبل ذلک حین و انّ ابائه ان السجده کان مرتبطاً بذلک» یعنی اِبای از سجده مرتبط به همان کفرش است چون فقط آنرا پنهان کرده بود «فقط کان اذمره هذا». خداوند به فرشتگان میفرماید «انی اعلم ما لا تعلمون» یعنی من چیزی را میدانم که شما نمیدانید. چرا؟ چون خدا میخواهد وضعیت عزازیل یا شیطنت او برای همکاری او روشن کند. یا به بیان دیگر، خداوند میخواهد افشاگری کند. یا «الم اقل لکم انّی اعلم غیب السماوات و الارض» من به شما نگفتم که چیزی را از غیب آسمانها و زمین میدانم. یعنی چه؟ یعنی این آقا در بین شما وضعش خراب است. آدم را خلق میکنم تا وجود عزازیل مشخص شود. لذا جناب علامه میفرماید «کظهر انّ ابلیس کان کافراً قبل ذلک الجن و یظهر بذلک انّ السجده الملائکه و ابا ابلیس عنها کانت واقعتا فی قله تعالی قال انی اعلم ما لا تعلمون و انّی اعلم ما تبدول و ما کنتم تکتمون». این بیان مطلب رسایی نیست. چرا؟ در بخش پیش روایتی نقل شد که اولین کافر ابلیس بود «اول من کفر بالله حیث خلق الله آدم کفر ابلیس» یعنی اولین کسی که کفر ورزید زمانی که آدم خلق شد کفر ابلیس بود. به بیان دیگر، کفر ابلیس بعد از خلق آدم است و کفری «قبل ذلک حین» در عالم وجود نداشته است. اگر منظور استعداد طغیان است، که همه این توانمندی را دارند و منحصر به ابلیس نیست. اگر مراد فعلیت آن است، که این حدوثی است چرا که شیطان و ابلیس اینگونه زاییده نشدهاند. مفتضح کردن ابلیس تنها دلیل خداوند نیست و این قسمتی از نقشه خداوند است چون خداوند که سادیسم ندارد. این توانمندی در ابلیس، آدم و قابیل متفاوت است و به گونههای مختلف نمود پیدا میکند. در جن فقط یکی و آنهم ابلیس بود اما از سوی دیگر در انسان هم حضرت آدم و هم پسرش هابیل این توانمندی را دارا بود. در قرآن هم در این آیه خدا فرمود «ابی واستکبر و کان…» و هم در آیه دیگر «ففسق عن امر ربّی». نباید کان را به ازل زد و فسق هم به معنای انحراف، ظهور انحراف، خروج فعل و خروج طغیان میباشد. وقتی ابا و استکبار پیدا میشود کفر و فسق هم میآید و سپس رجیم نیز میشود. اما قبل از آن، جناب جبرائیل نیز نمیدانست چه میشود؛ میکاییل هم نمیدانست. برخی از روایات حاکی از آنست که حتی جبراییل و میکاییل نیز به حال او غبطه میخوردند که چقدر عبادت میکند. پس هیچ نفسی کافر و فاسق زاییده نمیشود؛ افعال بر اساس اختیار است اگر چه نفس توانمندی طغیان را دارد. لذا جبر، ذات و فعلیت آنچنان که در کفایه آخوند قلمش میشکند اساس درستی ندارد. اگر حضرت حق توبه آدم را نمیپذیرفت ما اکنون فرزندان طاغی میبودیم. بحث فطرت غیر فعلیت عملی است. همه عالم فطرت حق را دارا میباشند. ما مباحث مربوط به فطرت را که متفاوت از فعلیت اعمال در ظرف اختیار است مفصل در جای دیگر دنبال کردیم. هیچ کس زاییده با صفات نیست و میتواند خوب یا بد شود. ما شیره را میخوریم و میگوییم شیرین است اما قبل از آن فعلیتی در عالم نیست. البته خدا همه چیز را میداند و این ربطی به فعلیتها ندارد.
پس از آنکه این بحث را دنبال کردیم که نسبت کفر حدوثی است باید به این نکته بپردازیم که خرفتی ابلیس در این بود که خود هم نمیفهمید چکار میکند. این که ما میگوییم عقل جن کمتر است به همین خاطر است. او به خدا گفت «بما اغویتنی» یعنی تو مرا اغوا کردی. کجا خدا تو را اغوا کرد. خدا تنها به تو گفت سجده کن؛ این چگونه اغوایی است؟! خودت بازی در آوردی و سجده نکردی. آیا یک مولا حق ندارد به بندگانش امر کند؟ تنها به تو نگفته که به تو بر بخورد! بزرگتر از تو سجده کرد، چه اتفاقی میافتاد که سجده میکردی؟! اگر بنا بود خدا از تو نقطه ضعف بگیرد، میخواستی نقطه ضعف نشان ندهی. ضمناً ضعف عقل با تکلیف منافات ندارد؛ این مطلب نسبت به جن و انس چنین است.
باید روی مسائل چند دقت کافی مبذول داشت. یک حرف اینست که ابلیس اشد از شیطان است. به عبارت دیگر، هر ابلیسی شیطان هست ولی هر شیطانی ابلیس نیست چون اساساً ماده تحقق فعلی شیطنت مال ابلیس است. مگر کسی میتواند ادعا کند که از آدم آدمتر است با وجود اینکه او فرزند آدم است؟! آیا کسی میتواند از ابلیس شیطان تر باشد؟! پس ابلایس علی شیطنت و ابوالشیاطین است. یک دسته از معاصی مانند کفر و قیاس در ظرف ناسوت از اختراع وی است؛ شیاطین کفر را از ابلیس آموختند و از او تبعیّت کردند. پس ابلیس که وصف خاص است با شیطان که وصف عام است متفاوت است.
پرسش دیگر اینست که چرا ما در انسان ابلیس نداریم اما شیطان داریم؟ این به خاطر کمبود عقل است. عقل انسان بیشتر از جن است. اساساً به طور کلی اگر توانمندیهای انسان بیشتر است، تکلیف او هم بیشتر است. البته این مطلب از لحاظ عقل است نه از لحاظ اقتدار چرا که ممکن است یک جن همانطوریکه بعداً دنبال خواهیم کرد حریف ۲۰، ۵۰ و حتی ۲۰۰ انسان بشود اما در عقلانیت ناتوانی دارد. یکی از دلایل آن همین خرفتی و معصیتی است که نسبت به فرمان حق نشان داد. انسان آنقدر در ابتدا مشکل پیدا نکرد. امام علی(ع) فرموده است «العقل ما عبد به الرحمن و الکتسب به الجنان». عقل انسان را به سوی خدا میکشاند. ابلیس در این حد عقل که انسان دارد نبود. اینکه میگویند ابلیس چنین است و چنان ادعایی بیش نیست. اگر قرار بود خدا شما را سر کار بگذارد یا مچ شما را بگیرد، تو نیز مثل همه سجده میکردی؟! درایت و عقل نداشت. یک سجده به این همه لعنت و افتضاح تا روز قیامت نمیارزید؟! منافق هم نبود. لذا یک دسته از انسانها دارای نفاق بیشتری نسبت به ابلیس هستند. ما هنو زه بحث وجود او نرسیدیم و اکنون روی مفهوم بحث میکنیم وگرنه خواهیم گفت که چگونه با آنهمه عبادت بالا رفت و سپس پایین آمد. دلیل اینکه حتی یک مورد پیامبر از جن نبوده است تنها به علت ضعف عقل او بوده است چون خداوند نمیخواسته بار ایشان سنگین شود. انبیا گرچه برای جن هم بودهاند اما در انس ظهور کردهاند. این ضمنی است و غیر آن حجت بالغهایی است که نزد شما میگوید پیغمبر است. نوع خطابها نسبت به جن و نسبت به انس متفاوت است گرچه ظرف اشتراک عموم هم دارد. نکته دیگر آنست که در توانمندی یا محمول به سمیمه دو ملاحظه را باید داشت. جن و انس هر کدام یک داعی داخلی و یک داعی خارجی دارند. هر نفسی برای طغیان داعی دارد که ذاتی است. اما یک داعی خارجی هم دارد. یعنی یک نفس دیگر،نفسی را تحریک کند. نفوس قابل تحریکند اما این مستلزم آنست که نفوس زمینه باطنی دارند که تحریک پذیرند. شما غذا یا مالی را جلوی دیوار بگذارید، آیا تحریک میشود؟ آنی که انسان از شیطان تحریک میپذیرند به خاطر کشش اوست. پس خود ما زمینه طغیان داریم که توانمندی نفسانی یا محمول بالصمیمه است. ممکن است کنترل شود ولی از ما جدا نمیشود. آنی که دیگری میتواند ما را تحریک کند دیگر امری خارجی است؛ آن دیگر ذاتی نیست. بنابراین، ما میتوانیم هم تحریک پذیر باشیم و هم محرک یعنی تحریم پذیری ما امر ذاتی است ولی تحریک دیگران امر خارجی میباشد. پس قابلیت در نفس هست اما لحاظ فعلی در خارج است. انسانها میتوانند همدیگر را تحریک کنند. تجاذب بین نفوس وجود دارد. پذیرش آن نفسیت و اعمال آن خارجیت است. شیاطین و جن هم میتوانند انسان را تحریک کنند. پرسش اینجاست که آیا انسان هم میتواند شیاطین را تحریک کند؟ اگر جن مثل ما انسانها دارای نفس هست، پس میتوان او را نیز تحریک نمود. ما خیال میکنیم که خدا شیطان را آفرید که ما را اغوا کند (اگر ریگی به کفش خود نداری چرا باید که شیطان آفریدی). اول آنکه خدا شیطان نیافریده است و دوم، ما هم میتوانیم او را اغوا کنیم. چرا؟ باید به ملاک نگریست؛ ملاک نفس استکه تحریک پذیر است. تحریک هم فاعل میخواهد و هم زمینه داخلی. شیطان زمینه داخلی را که نفس است دارا میباشد؛ ذوالعقول هم که هست. پس میشود به کفس او هم ریگی انداخت. ما این مطلب را اصلاً دنبال نمیکنیم. تاکنون ما قافیه را در مقابل شیطان باختهایم. اینکه عادلانه نیست خداوندکسی را بیافریند و به جان ما بیاندازد و خود نیز گوشهای مخفش شود! توانمندیهای انسان بیش از شیطان است. تنها فنی که شیطان خوب میتواند اجرا کند در بحث نفس است. انسان هم میتواند به جایی برسد که فنونی را بازی کند که از دست شیطان کاری بر نیاید. میتوان شیاطین و جنها را گمراه، عصبانی، اذیت و استخدام کرد. اگر خدا به انسان میفرماید «سخّر لکم ما فی السّموات و ما فی الارض» یعنی هر چه در آسمان و زمین است در تسخیراسنان قرار دادیم. چرا باید از جن ترسید در حالیکه انسان ازاو قدرتمندتر است؟! نسبت به این آیه قبل از اینکه از ماه و خورشید سخن بگوییم باید از آنچه در دست و پای ما هست سخن بگوییم. ممکن است در جامعهای به علت فقر فرهنگی از ۱۰ میلیون ۸ میلیون بی سواد باشند. اما ممکن است در جامعهای ۱۰ میلیون جمعیت داشته باشد اما یک نفر هم بی سواد نداشته باشد. توانمندی غیر فعلیتهاست. در همین جامعهای ما قبل از انقلاب اکثر قشر با سواد کشور نمیتوانستند خوب قرآن بخوانند ولی اکنون به دلیل وجود مربی حتی ممکن است قبل از ورود به مدرسه ابتدایی دانش آموزان بتوانند قرآن بخوانند. تحریک دیگران که امر خارجی میباشد میتواند متفاوت باشد: انسان به انسان؛ شیطان و جن به انسان؛انسان به شیطان و جن، انسان به ملائکه؛ملائکه به انسان؛خدا به انسان و جن؛ انسان و جن به حضرت حق تعالی. در مورد قسم آخر آیا نمیشود انسان و جن خداوند را تحریک کنند؟ نسبت به آیه «تبّت یدا ابی لهب و تب» باید گفت که ابو لهب با خدا چه کرد که او را عصبانی کرد؟! این مطلب مانند آنست که مادر به فرزندی که در یک میهمانی شیطنت میکند نفرین میکند «جوان مرگ شوی». به نظر میرسد که ابو لهب کارهایی را مرتکب شده است که واقعاً دل خدا به درد آمده است. تاکید مطلب از ادامه سوره مبرهن است و گویا مانند دو شخص که درگیر میشوند میگویند «اگر بمیرم هم دیگر با تو آشتی نمیکنم». خیلی سخت است مادر بچه خود را نفرین کند. مگر نمیگویید خدا مهربانتر از پدر و مادر است ولی ببینید چگونه عصبانی شده است. لااقل در این سوره «بسم الله» گفته میشود ولی در سوره توبه «براءه من الله و رسوله الی الذین عهدتم من المشرکین» آنرا هم نمیگوید. مگر شما نمیگویید هر چیزی «بسم الله» لازم دارد (کل امر زیبال لم… با بسم الله و هو ابتر). ببینید چقدر تحریک اثر کرده است که بی «بسم الله» وارد میشود! پس ما نباید قافیه را ببازیم که دست و پایمان جلوی شیاطین، جن و ابلیس بسته است. مگر روایت نداریم که در برخی موارد ابلیس چنان گریه میکند البته فنون آن هم را به ما آموزش میدهد. روایت داریم که در برخی مواقع شیطان از دست بعضیها عاجز و کلافه میشود. اینها مطالب کلی هستند. امکان دارد که فردی نیرومند از لحاظ فیزیکی باشد اما چون باشگاه نرفته و فنون را یاد نگرفته است از دیگری شکست بخورد. بنابراین خداوند شیطان را برای گمراهی ما نیافریده است بلکه این یک مسابقه است بین آدم و ابلیس همچنان که بین هابیل و قابیل بوده است. این عادلانه نیست که جن رویین تن باشد و ما انسانها آسیب پذیر! این مسائل به عوامل بسیاری بستگی دارد که باید دقت بسیار نمود.
هم میشود آنها را دور کرد و هم میشود ایشان را نزدیک کرد. هم میشود ایشان را تحریک نمود وهم تحریک پذیرفت. همه اینها امکان پذیر است. خیلی کارها را آنها نمیتوانند انجام دهند که ما میتوانیم. در عوض بسیاری از کارها را ما نمیتوانیم اما آنها میتوانند. در واقع خداوند هم زور آفریده است. حالا گاهی میبینید شخصی مثل آقا رسول الله هم پیدا میشود که شیطان خود را مومن میکند. شیطان پیامبر یک شیطان عادی و ضعیف نمیتوانسته باشد؛ حتماً از سران آنها بوده است. این شیطان رسول الله که مسلمان شده که بوده است؟! شیاطین و جنها در زمانهای مختلف دارای قدرتهای مختلف بودهاند. چگونه در زمان سلیمان نبی بسیاری از آنها مومن و تحت سلطه حضرت سلیمان بودهاند؟! در زمان ظهور آقا امام زمان(عج) نیز دیگر مانند این دوره نخواهد بود؛ شیاطین تسلیم میشوند، آنها را خوف بر میدارد و دست از شیطنت خود بر میدارند. لذا انسان باید دشمن خود را بشناسد، توانمندی خود و او را بشناسد و فوت و فنهایی که قرآن و روایات آنها را آموزش داده یاد بگیرد و همچنین اگر از عقل خود استفاده نماید قادر به شکست شیطان خواهد بود.