پیامرسانی دینی
حضرت آیتالله محمدرضا نکونام (مد ظله العالی)
ویژگیهای مبلغان و نحوه
ارتباطات دینی و پیامآوری مذهبی
شناسنامه
|
(۵)
فهرست مطالب
پیشگفتار··· ۷
پیام اول:
سه مؤلفه پیامرسانی در قیام تبلیغی حضرت موسی علیهالسلام ··· ۱۱
پیام دوم:
موسیقی و رسالت تبلیغی رسانه ملی ۲۱
پیام سوم:
نقش مؤثر هنر در تبلیغ مانای دین··· ۴۵
پیام چهارم:
آسیبشناسی طرح هجرت··· ۶۱
پیام پنجم:
مرز بازیگری و طلبگی معنوی ۶۳
(۶)
(۷)
پیشگفتار
در طلیعه این کتاب، باید نخست نگاهی به فضای پیامرسانی دینی انداخت. در این عصر، جامعه مداحان نقش بسیار کارآمدی در پیامرسانی دینی دارند. نقشی که به دلیل نبود سیستم نظارتی قانونمند این جامعه را دچار آسیبهایی ساخته است؛ به گونهای که دین اسلام و تشیع در حال حاضر همانطور که میتواند از ناحیه این جامعه حمایت شود، میشود یکی از بدترین ضربهها و آسیبها را از آن ببیند. این سخن شاید برای برخی گران آید اما چنین شده است که جامعه با وجود مداحان به علوم حوزویان احساس نیاز ندارند و از معرفت دور افتادهاند و تنها احساس و شور خود را با شنیدن چند شعر برانگیخته میکنند و اشک یا خنده به پشتوانه معرفت و علم مستند نیست. متأسفانه حتی نظام اسلامی نیز به رونق کار مداحان دامن میزند و متوجه این آسیب و آفت آنها نیست. البته نباید انصاف را از
(۸)
دست داد که منابر بعضی حوزویان نیز به جای آنکه درسگفتار باشد بسیار سطحی و دیگر حتی غیر اقناعی شده است. مردم نیز میان منبر چنین حوزویانی و شعرخوانی یا مرثیهخوانی مداحان مقایسه میکنند و طبیعی است که از آن ارضای احساسات بر میآید اما خردورزی و عقلانیت در گفتههای برخی منبریان نیست و معنویتی نیز از آن نمیجوشد. برخی حوزویان، منبر را با سن تئاتر اشتباه گرفتهاند و به بازیگری و معرکهگیری بر روی منابر رو آوردهاند. سطح سواد و علم جامعه نیز بالا رفته و مردم بر ساحل دریای اطلاعات و معلومات با استفاده از شبکه جهانی اینترنت نشستهاند. عالمی که نمیتواند سخنی نو برای مردم داشته باشد و تفسیری تازه از آیات یا برداشتی جدید و ظریف از روایات داشته باشد و در یکی از دانشهای اسلامی که مورد نیاز مردم باشد تخصص کافی داشته باشد نباید به منبر رود. هرچند این نبایدها در زمانی که طلبه با هزار و یک مشکل مادی دست و پنجه نرم میکند، سزا نیست، اما منابرِ تکراری و کهنه به جای از دست رفتن خانواده طلبه، دین را آسیب میرساند و روحیه دینگریزی و حتی دینستیزی دست میدهد. طلبه به جای آنکه از کتابی غیرمستند مانند منتهی الآمال، تاریخ بگوید، باید فلسفه تاریخ و تحلیل آن را بیان کند. شما اگر مدتی غذای
(۹)
تکراری مانند مرغ بخورید، بعد از مدتی از آن غذا زده میشوید؛ مردم ما نیز هر ماه رمضان یا محرم از مبلغان دینی مطالبی را میشنوند که گاه آن را دهها بار شنیدهاند. البته اگر کتابی نخوانده باشند و به سراغ سایتهای اسلامی با محتوایی تکراری نرفته باشند و تلویزیون ندیده باشند و به رادیو گوش فرا نداده باشند. نباید غفلت کرد که مداحی نیز خالی از آسیب نیست و آنان از همدیگر نسخهبرداری دارند و تکرار اشعار مداحان و حتی سبکهای آنان نیز ملالآور شده و کمتر مداحی است که نوآوری داشته باشد و ابتلای به تکرار مکررات فقط دامنگیر حوزویان نیست و گویی هر کسی که به حوزه دین وارد میشود به این بیماری دچار است.
روحانیت باید بتواند نقش رهبری خود برای مردم را حفظ نماید و آن را ارتقا دهد وگرنه در درازمدت با مشکلات بسیاری مواجه خواهد شد و دین از جایی که نباید، ضربه میپذیرد و روحانیت نیز تا نتواند در دلهای مردم نفوذ کند و محبت آنان را به سوی خود جلب نماید و آنان به غذای روح و دل خود ـ که معرفت است ـ احساس نیاز نکنند و با اشتیاق برای فراگرفتن معرفت به اینان روی نیاورند، سِمَت رهبری مردم را ندارد و صرف حکومت بر آنان بدون همراهی دل ایشان، حکومتی
(۱۰)
ظاهری و صوری است که واقعیتی ندارد و با اظهار مخالفتی از هم فرو خواهد پاشید. قوام روحانیت به مغز متفکر و قدرت اجتهاد و نوآوری آن است.
در این کتاب بر آن هستیم تا برخی بایستهها و آسیبهای تبلیغ دین را بیان داریم و شیوه پیامآوری مبلغان گرانقدر دین را به محک نقد و به عیار ارزش گزاریم تا بلکه تبلیغ دینی راه شایسته خود را بیابد و دستکم کاستیهایی را که از آن رنج میبرد بشناسد. البته اصول و قواعد تبلیغ دین را در کتابی به نام «اصول و قواعد تبلیغ دینی» آوردهایم و در اینجا نیز برخی نکات آن را توضیح دادهایم و این کتاب را میتوان تکمله آن دانست.
وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین
(۱۱)
پیام ۱
سه مؤلفه پیامرسانی در قیام
تبلیغی حضرت موسی علیهالسلام
اشاره: این سخنرانی در دیدار جمعی از طلاب حوزه علمی قم و شاگردان در تاریخ ۱۲/۲/۱۳۸۵ ایراد شده است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم، رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَیسِّرْ لِی أَمْرِی، وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی یفْقَهُوا قَوْلِی»(۱).
انشاء اللّه خداوند به همه شما عزیزان صفا و سعادت عطا کند و ما در دنیا و آخرت شرمنده شما عزیزان نباشیم، صلواتی محبت نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
موضوع سخن در جمع شما طلاب عزیز و گرامی، کریمهای است که قرائت شد. این آیه از سیره و روش انبیای الهی سخن میگوید و در این رابطه از حضرت موسی علیهالسلام مثال میآورد، در
- طه / ۲۵ ـ ۲۸٫
(۱۲)
زمانی که خداوند او را به عنوان رسول خود به سوی فرعون فرستاد و به وی امر نمود:«اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی»(۱) و حضرت موسی علیهالسلام برای موفقیت خود دست به دعا بر میدارد و از خداوند میخواهد نخست دل وی را گشاده دارد و اینکه کار بر وی وفق باشد و سخت و شاق و طاقتفرسا نباشد. همچنین او از خداوند میخواهد زبانی گویا داشته باشد. حضرت موسی علیهالسلام این سه مطلب را درخواست دارد تا به هدفی بالاتر برسد و این همه برای دستیابی به آن هدف است که قدرت بیان میباشد برای اینکه بتواند سخن و پیام خود را به فرعون تفهیم نماید: «یفْقَهُوا قَوْلِی». حضرت موسی عرض میدارد خدایا سینه مرا باز کن، کار را بر من آسان گیر و زبان مرا گویا نما تا جامعه حرف مرا بهنیکی دریابد و «حتی» از باب اینکه دانستنی است از آن حذف شده است؛ یعنی عبارت «حتی یفقهوا قولی» بوده است.
هدف انبیای الهی ارایه طریق هدایت و وصول و بلوغ آنان به حق و آگاهی بخشی به مردم بوده است. اصل این هدف در تمامی پیامبران الهی و اولیای ربانی مشترک است اما ساختار آن در هر زمانی شکلی به خود میگیرد. اگر در گذشته، پیامبران و اولیای خدا با مردمی در ارتباط بودند که سواد نداشتند، تبلیغ
- طه / ۲۴٫
(۱۳)
خود را باید چهره به چهره و شفاهی و به صورت گفتاری ارایه میکردند و امروزه این شیوه تبلیغ چندان کارآمد نیست و باید بر تبلیغ نوشتاری سرمایه گذاشت. امروزه باید «پیامبر قلم» بود و نوشته را به عنوان معجزه نشان داد و کرامت را در چینش حروف دید.
در گذشته مردم نمیتوانستند از کتابهای عالمان دینی استفاده کنند و عالمان باید برای آنان به صورت گفتاری و رو در رو سخن میگفتند، اما امروزه که عصر ارتباطات نام گرفته و تمامی مردم سواد خواندن و نوشتن دارند و اینترنت در دسترس آنان است، نوشته در ساختاری مجازی است که بهآسانی در دسترس مردم قرار میگیرد و هدایتها شکل نوشتار مجازی به خود گرفته است. عالمان و مجتهدان گذشته ما به دلیل فقر سوادی که در جامعه بوده باید بهناچار بر تبلیغ شفاهی سرمایه میگذاشتند و بیشتر عالمان گذشته منبری بودند چرا که مردم جامعه نمیتوانستند از نوشتههای آنان بهره ببرند و فرهنگ هدایت جامعه گفتاری بوده است. امروز با پیشرفت فنآوریهای مجازی، با داشتن یک پایگاه فعال بر روی اینترنت، میتوانید دستکم روزی دههزار مخاطب داشته باشید که میتوانند نوشتههای شما را دانلود نمایند و ساعتها بر روی آن فکر و مطالعه داشته باشند.
(۱۴)
افرادی که به صورت غالب، تحصیلات عالی دارند. برخلاف زبان گفتاری که شما نمیتوانید چنین مخاطبانی زبده را با این همه تعداد در جایی جمع آورید. تبلیغ گفتاری جایگاه دیروز خود را از دست داده است؛ هرچند چنین نیست که بیتأثیر باشد، ولی باید همان رهنمود آیه شریفه را دنبال نماییم که: «قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱) به این صورت که همانند حضرات معصومین علیهمالسلام که بیانی روشن و گویا داشتهاند ما نیز چنین باشیم؛ همانطور که عالمان، بزرگان و اساتید ما چنین اطاعتپذیری داشتهاند و بر این شیوه و منش مشی داشتهاند. اما تفهیم خواسته و داشته خود در این دوره میتواند در سه زمینه تحقق یابد و کسی که یکی از این سه زمینه را نداشته باشد خاصیتی برای جامعه ندارد و از تحصیل درازمدت خود بهرهای نبرده است. اما این سه زمینه عبارت است از: تدریس، نگارش و فن بیان.
عالم باید بتواند آنچه تحصیل کرده و آنچه خود یافته است را به دیگران درس بدهد و از دیدگاههای خود دفاع نماید و این تدریس است که میتواند دیدگاهها را قوت بخشد. من میگویم انشاء اللّه جوانمرگ بشوید اگر درس نگویید. البته این تعبیر نفرین
- آل عمران / ۳۱٫
(۱۵)
نیست و به این معناست که شما در صورتی که نتوانید درس بدهید جوانی خود را هدر دادهاید. تدریس برای شما لازم است و کسی که نمیتواند درس بدهد صبغه علمی ندارد؛ هرچند او خود را عالم دهر بداند. البته، «معجزه بنده این است که کسی به حرفهای من گوش نمیدهد.»
دو دیگر این است که بتواند بنویسد. راه علما و اولیای خدا این است که مردم را هدایت کنند و امروز هدایت و تبلیغ دینی بسیار پیچیده و مدرن شده و مهمترین روش آن نیز نگارش در قالبهای مختلف است. علم با تدریس جلا میباید و با نگارش است که ماندگار میشود. اگر شیخ انصاری و آقا ضیاء هنوز زندهاند برای این است که یکی مکاسب و دیگری مقالات نوشته است. همچنین نگارش سبب میشود حقایقی در باطن انسان کشف گردد که پیش از آن هرگز ظاهر نمیشده است.
شما بر خود لازم بدانید که دست به قلم بگیرید و بنویسید و اشکالات نگارشی خود را به مرور زمان برطرف سازید. شما باید بتوانید هم منطقی و محکم بنویسید و هم نثر زیبایی داشته باشید تا بتوانید مراد خود را به دیگران تفهیم نمایید و دیگران بتوانند بر سخن شما تفقه داشته باشند. شما باید بتوانید کتابهایی بنویسید که نه کتاب سال حوزه بلکه کتاب سال نظام و کشور
(۱۶)
باشد. تنها نویسنده قوی در حوزه دینپژوهی تاکنون ـ که سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته ـ کتابهای شهید مطهری است؛ در حالی که این کتابها با ادبیات آن زمانها نوشته شده و ما بعد از ایشان نویسندهای توانا و جامع نداشتهایم و این کتابهای ایشان است که مصداق «یفْقَهُوا قَوْلِی»است.
ما امروزه در نوشتن و در گفتن باید بسیار دقیق و نازکبین باشیم و چیزی نگوییم و طوری ننویسیم که سبب دینگریزی جوانانی شود که در بحثهای علمی چنان ارتقایی یافتهاند که توانستهاند سطح علمی کشور در جامعه جهانی را در برخی رشتههای علوم تجربی تک رقمی نمایند. آنان به این نوشتهها و گفتهها با دیده اغماض نمینگرند و در این زمینه بخششی ندارند و بسیار دقیق، ظریفنگر و نازکاندیش هستند؛ چون ذهنی علمی، منطقی و ریاضی پیدا کردهاند و ضمیر ناخودآگاه آنان نیز نمیگذارد هر مطلبی را بپذیرند.
امروزه ما بیش از هر دوره دیگری نیاز داریم «کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شینا» باشیم؛ زیرا روحانیت به واسطه انقلاب اسلامی مرکز ثقل دیدگاهها و انظار است. در چنین فضایی نمیتوان روحیهای انفعالی داشت و از هماکنون خود را برای تدریس قوی و نگارش علمی و منطقی با نثری زیبا و بهروز آماده
(۱۷)
نمایید. نباید ترسید و باید از همین حالا که جوان هستید تدریس نمایید و اطلاعیه بدهید. غرور هم نداشته باشید و از کمی شاگرد هراسی نداشته باشید؛ زیرا اقتدار شماست که میتوانید کتابی را درس بگویید. هم خلاف مروت و هم خلاف فرهنگ و هم خلاف روش علم و هم خلاف زی طلبگی است که کسی در حوزه درس بخواند و نتواند درس نگوید. چنین کسی نه عالم است و نه طلبه، بلکه آخوندی روضهخوان میشود و عمر خود را هزینه مجالس عوامانه میکند؛ چون وی نمیتواند حتی منبری قوی و علمی داشته باشد. من از کسی که طلبه باشد و خود را فاضل بداند اما نتواند درس بگوید، دلزده میشوم و از او بدآیند دارم و او را بیش از مردهای که فقط میجنبد و هزینهآور است نمیدانم.
از نظر روانشناسی طلبهای که درس نمیگوید هر چه کمتر درس بخواند برای او بهتر است؛ چرا که درس زیاد بدون تمرین و تخلیه ذهن سبب رکود ذهن و بلیدی و کودنی آن میشود و این عرضه و تلاش و فعالیت ذهنی است که ذهن را به راه میاندازد و آن را فعال مینماید. برای تدریس باید ترس را از خود دور کرد وگرنه کسی که میترسد خود را در خود دفن میکند و به خفگی علمی منجر میشود و ذهن وی دیگر نمیتواند میان معلومات خویش حرکتی برای کشف مجهولات داشته باشد و هم وجود
(۱۸)
خود را فسیل میسازد و هم نان حوزهها را حرام میکند. شما اگر بخواهید درست و منطقی بنویسید، ناچارید محتوایی درست را به عنوان صغرا و کبراهای دلایل خود بیاورید و ماده درست و منطقی بدون تدریس به دست نمیآید و در ذهن نمینشیند و این قدرت جز با تدریس حاصل نمیشود و این تدریس است که به نیروی تفکر انسان منطق میدهد و به آن چارچوبی علمی میبخشد.
ما را ببخشید و حلال کنید اگر کمی تند شدیم. من از باب اینکه معجزه بنده این است که کسی گوش به حرف من نمیدهد، این مطالب را عرض کردم. امروزه عالم موفق کسی است که بتواند در این سه جبهه حرکت کند و دستکم در یکی از آن قوی و قاهر بگردد. بنده از چهل سال پیش، هم مینوشتم و هم تدریس داشتهام. شما باید بتوانید به اجتهاد برسید تا بتوانید تولید علم داشته و مبتکر باشید وگرنه حفظ معلومات به کار نمیآید. برای نمونه، چند روز پیش روزنامه خراسان در رابطه با امام حسن عسکری علیهالسلام مصاحبهای با بنده داشت و من در آنجا گفتم هر یک از امامان علیهمالسلام امتیازی دارند و امتیاز امام حسن عسکری علیهالسلام بر دیگر ائمه علیهمالسلام این است که تا زمان آن حضرت، تمام عصمت به تسلسل ایجاد شده اما امام حسن عسکری علیهالسلام
(۱۹)
عصمت شکن بوده و تسلسل عصمت را شکسته است و بعد از فرزند ایشان حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) باب عصمت برای همیشه بسته میشود و بعد از آن حضرت علیهالسلام دیگر کسی نمیتواند فرزند معصوم به دنیا آورد.
البته شما برای آنکه تدریسی قوی داشته باشید باید بیان و قدرت گفتار داشته باشید و داشتن بیان منحصر به اهل منبر نیست. از این رو عرض نمودم باید در سه جهت یاد شده حرکت نمایید و فن گفتار، نوشتار و تدریس را به دست آورید تا مصداق آیه شریفه گردید و در مسیر حرکت اولیای ربانی و انبیای الهی علیهمالسلام و با زی طلبگی زندگی کرده باشید. جامعه امروز را نمیتوان دستکم گرفت و باید قوی بود و قدرت علمی داشت تا خدای ناکرده برخلاف «لا تکونوا علینا شینا» نباشیم.
خداوند ما را جزو یاران آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) محسوب بگرداند و وجود مبارک ایشان را از ما راضی و خشنود بنماید که آقا هم کسی را غیر از ما روحانیان و طلاب ندارد، صلوات ختم نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۲۰)
(۲۱)
پیام ۲
موسیقی و رسالت تبلیغی رسانه ملی
اشاره: این نشست به درخواست برخی پژوهشگران پژوهشکده صدا و سیما و تنی چند از مسؤولان صدا و سیمای مرکز قم با موضوع غنا و موسیقی در تاریخ ۳/۱۰/۱۳۸۷ برگزار شده است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم. از اینکه تشریف آوردید خیلی ممنونم. خداوند به شما خیر دهد.
موضوع مورد بحث ما غنا و موسیقی است. میخواهم عرض کنم مشکل رسانه ملی و کشور ما غنا و موسیقی نیست و مسأله خیلی فراتر از این حرفهاست. غنا و آواز مشکل امروز کشور، انقلاب و دین ما نیست. گاهی ما برخی چیزها را بهگونهای ناشایست بزرگ میکنیم. آقایی میگفت دین در خطر است و موسیقی به صورت رسمی از رادیو و تلویزیون پخش میشود. به
(۲۲)
او گفتم چرا هو و جنجال مینمایید؟ شما جنجال راه میاندازید تا کارهای دیگری را بی سر و صدا انجام دهید، اما در این میان غنا و موسیقی را پیراهن عثمان میکنید و آن را قربانی اهداف خود مینمایید.
زمانی که بچه بودیم برخی عالمان که در تهران بودند میگفتند استفاده از بلندگو حرام است و بلندگو را از آلات لهو و لعب میدانستند. یکی از عالمان معتبر این شهر که صاحب کتاب بود به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام نمیرفت و میگفت این حرم به آلات لهو و لعب آلوده شده است. به ایشان گفتم آقای بروجردی در قم با بلندگو سخن میگوید و درس میدهد. او گفت من به کسی کاری ندارم. البته این عالم دینی درد دین داشت؛ بهگونهای که اگر بر فراز منبر میشنید جایی به شعایر دینی اهانتی شده است همانجا از شدت ناراحتی به غشوه میافتاد. او عالم خوب و وارسته و باکمالی بود اما در امور اجتماعی ضعیف بود. بعد از آن برخی علما استفاده از رادیو و سپس نگاه به تلویزیون را حرام میدانستند.
(۲۳)
خدا رحمت کند یکی از علما را که مجتهد بود، دیدم شبها به فیضیه میآید و در یکی از مدرسها میخوابد. به او گفتم چرا شب در خانه خود نمیخوابی؟ گفت: بچههای من تلویزیون روشن میکنند و خانه ما را آلات لهو و لعب فرا گرفته است.
یکی از علما نیز استفاده از تلویزیون رنگی را به خاطر نشان دادن بدن ممنوع کرده بود و استفاده از تلویزیون سیاه و سفید را مجاز میشمرد. بعد از آن نیز ویدئو را دارای اشکال دانستند. بعد از مدتی نیز خرید و فروش عمدهای یا تکثیری فیلمهای آن را غیر مجاز دانستند. با فراگیر شدن ماهواره و اینترنت و دستگاههای
(۲۴)
دی وی دی خانگی، ویدئو را مجاز دانستند و هماینک استفاده از ماهواره و نیز اینترنت پرسرعت به صورت فراگیر را اشکال میکنند. البته جامعه به وفور از ماهواره استفاده میکند؛ بهگونهای که دولت نیز نمیتواند با آن برخوردی داشته باشد. به هر روی، علما در این مسایل نشان دادهاند که دیر و کند حرکت میکنند. یکی از امام جمعهها به برنامههای رادیو جوان اشکال میکرد و استفاده از موسیقی در شش ساعت از شبانه روز را دارای اشکال میدانست. یعنی استفاده از موسیقی چنانچه دو ساعت باشد اشکال ندارد و شش ساعت آن زیاد است و برای ساعتهای آن چانهزنی مینمود.
در لطیفهای آمده یکی از شاهان بسیار شراب میخورد. وزیر دانایی داشت و برای اینکه او را از شرب خمر باز دارد گفت قربان، من دیشب آقا رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله را به خواب دیدم، سلام خدمت شما رساندند و فرمودند به شاه بگویید کمتر شراب مصرف کند. شاه گفت حقهباز دروغگو، پیغمبر هیچگاه به یک شرابخوار سلام نمیفرستد و هیچوقت نیز به کسی توصیه نمیکند شراب کمتر بنوش، بلکه او حکم خدا را بهطور کامل میگوید.
ما در موضوعات روز و نیز مثل غنا و موسیقی چنین مشکلاتی
(۲۵)
را داریم که فراتر از مشکل غنا و موسیقی است. شما چون در رسانه ملی فعالیت میکنید مشکلات این بخش را احساس میکنید. اقتصاد، اجتماع، سیاست و فرهنگ ما نیز با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم میکند و موانع عمده پیشرفت این امور نیز افراد مرتجع هستند که نمیتوانند همگام با دانش روز و فنآوریهای نوپدید حرکت کنند و آن را درک نمایند.
بیشترین چیزی که حوزه علوم دینی هماینک از آن رنج میبرد و خار راه حرکت رو به رشد انقلاب اسلامی است، پیرایههاست. باید بخش عمدهای از تحقیقات علمی حوزه، دانشگاه و پژوهشکدهها بر پیرایهزدایی متمرکز شود و آنچه را جزو دین نیست استخراج نمود. البته در این زمینه باید بسیار احتیاط کرد و ملاحظه کتاب، سنت، برهان، منطق، عقل و عقلا را نمود و آنچه را که محتوای ضد دینی یا غیر دینی دارد با دور نمودن احساسات از خود، به مردم باز گفت. البته در بیش از هزار سال گذشته دولتهای طاغوتی و ضد شیعی دست علما را برای تحقیق بسته بودند، اما هماینک با پاسداشت آزاد اندیشی میتوان پیرایهها را بازشناسی نمود و به مردم باز گفت.
در گذشته، استعمار، طاغوت، سلاطین و شاهان، قدرت دین را از آن گرفته بودند و نمیگذاشتند عالمان، فکرهای خود را به
(۲۶)
صورت آزاد بیان کنند، ولی در نظام اسلامی این امکان هست که تقیه کنار گذاشته شود و متن دین برای مردم بازخوانی گردد.
نظام ما هماینک محدود به یک منطقه نیست و این یک کشور بیش از دیگر کشورهای اسلامی قدرت دارد. ما یک کشور دینی نیستیم، بلکه یک قاره دیانت و معرفت میباشیم. امتیازی نیز که خداوند به این انقلاب عطا کرده این است که ایران کشوری جوان است و جوانی انقلاب با فصل جوانی این کشور همراه شده است. این امتیاز چهل سال دیگر از دست میرود. این فرصت را حالا باید مغتنم دانست و اگر امروز بسیاری از کارها انجام نشود در پنجاه سال دیگر نمیشود از عهده آن برآمد و آسیب مصرفگرایی را پیش میآورد.
هماکنون بهار انقلاب است. در فصل بهار حتی از میان ترکیدگی آسفالتها ـ که مواد آن تمام ضد نبات است ـ نیز سبزه میروید. این خاصیت بهار است وگرنه نبات چنین قدرتی ندارد که از میان قیر و شن و سنگ خود را بالا بکشد. الان از عنایاتی که آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) و اجداد طیبین و طاهرین ایشان و اولیای معصومین و انبیای الهی علیهمالسلام به شیعه دارند این است که انقلاب با فصل جوانی جامعه همراه است. جامعه جوان به هیچوجه قابل کنترل نیست و مثل گیاه بهاری
(۲۷)
خود را جابهجا میکند و از میان هر مانعی که باشد بالا میآید. ما باید به چنین جامعهای آزادی بدهیم و آن را رها کنیم تا رشد آن سریعتر گردد. هرگونه مانعتراشی و ایجاد محدودیت، کنترل و بست و بند برای چنین جامعهای به لجبازی آن کشیده میشود. مشکل دولتهای گذشته نیز همین بوده است که از دادن آزادی به جوانان هراس داشتند. باید باور کرد جوان جوان است و پیر نیست تا بتوان او را ترساند و هرگونه محدودسازی و تحریک وی سبب لجبازی او میشود. گاه شده است جوانی در خیابان ولیعصر (عجل اللّه تعال فرجه الشریف) سگی به دست میگیرد و راه میرود و میگوید هر کاری میخواهی بکن. او سگباز نیست، اما میگوید اینها، اینگونه ناراحت میشوند؛ چرا که اینها از سگ تنفر دارند، آن هم از تولهسگهای آلمانی. این کار روانشناسی شده است و انتخاب این جوانان تصادفی نیست. جوان میتواند سگ ایرانی به دست گیرد اما نسبت به سگ ایرانی حساسیتها کمتر است؛ چرا که سگهای ایرانی بیشتر هراش هستند. این سگ آلمانی است که حساسیت بالایی ایجاد میکند.
حُسن این انقلاب با ویژگی الهی بودن آن این است که در کشوری جوان محقق شده است؛
(۲۸)
اما مشکل اصلی، ارتجاع برخی مانعان است که از جامعه جوان ایران عقب ماندهاند. برخی آنان در ابتدا با ورود کامپیوتر مخالف بودند. چنین کسانی در راه خسته میشوند و بردباری و صبوری برای طی مسیر و بالندگی و تبلور فرهنگ مدرن شیعی در سطح جامعه را ندارند.
هماینک برخی مدعیان مانع هستند و تا کسی کلامی میگوید به آنان گفته میشود وای که چنین شد شما را به خدا حکمی بدهید. آقاي خميني تفسیر قرآن کریم را شروع کرد و هنوز آیهای از سوره حمد پیش نرفته بود که برخی همین مانعان از اینکه ایشان چند کلام عرفانی میگویند ـ با این که ژرفای عرفان نیز نبود و حرفهای ابتدایی عرفان به شمار میرفت ـ از این طرف نعره کشیدند و گفتند اگر بخواهید از این حرفها بگویید ما در برابر شما میایستیم. او نیز که نظامی نوبنیاد را ایجاد کرده بود و حفظ وحدت را برای صیانت از آن لازم میدید اصل بحث تفسیر را تعطیل کرد.
من به هیچوجه و در هیچ دورهای اهل تقیه و پنهانکاری
(۲۹)
نبودهام و چنین اخلاقی نیز ندارم. به هیچوجه نمیتوانم چیزی بگویم که به آن اعتقادی ندارم. غرض ما نیز این است که کشور، انقلاب، مردم و دین در دنیا سرافراز باشد، آن هم نه سرافرازی که بخواهیم به دنیا استکباری داشته باشیم یا خودنمایی نماییم. ما میخواهیم خیری به مردم برسد. مشکل ارتجاع مانعان سلسهوار سبب تنگ نظری و ایجاد محدودیت برای آزاد اندیشان و صاحبان مغزهای خلاق میشود.
بعد از این مقدمه که خاطرنشانی آن اهمیت داشت و بر موضوع بحث که غنا و موسیقی است سایه افکند، از خود غنا و موسیقی میگوییم.
برخی تئوریسینها و استراتژیستهای حوزه علوم مرتبط با غنا و موسیقی، به هیچوجه موضوع آن را نمیشناسند. ما بحث خارج فقه غنا و موسیقی را به مدت دو سال گفتهایم. در این درس چند امر مهم بررسی شده است: تاریخ و پیشینه غنا و موسیقی، فلسفه و روانشناسی آن، دستگاههای موسیقی، تحقیق در تمامی آیات و روایات و مدارک دینی آن، ذکر دیدگاههای عالمان و فقیهان از آغاز عصر غیبت تاکنون دهه به دهه و سده به سده و عصر به عصر و تحلیل و نقد آنها. همچنین غناخوانی زنان را به صورت گسترده بحث نموده و موارد جواز و حرمت آن را به
(۳۰)
صورت جزیی بیان کردهایم. رقص را نیز چون به صورت غالب با موسیقی همراه است بحث کرده و موارد جواز و حرمت آن را نیز آوردهایم. بحثهای گفته شده در شش جلد کتاب به نام «فقهنوشت غنا و موسیقی» آمده است. این کتاب در رابطه با موضوع غنا و موسیقی از لحاظ معناشناسی گستردهترین بحثها را دارد و از ترجیع، مد صوت، اطراب و هر آنچه در شناسههای غنا و موسیقی در کلمات علما آمده است تحلیل و نقد دارد.
شادی و نشاط یکی از پایهایترین مسایل در زندگی هر مسلمانی است. شاد بودن محیط زندگی تربیت شیدایی را سبب میشود و فرزندان را باز و شاد رشد میدهد و آنان را از خمودی، سستی، رکود و جمود باز میدارد و سبب میشود آنان کارها را به اجبار انجام ندهند. نتیجه تربیت نامناسب و سختگیرانه، پدیدار شدن آسیبهای روانی در بزرگسالی و عقدهگشایی حقارتی است که در کودکی دیدهاند.
زندگی شاد برای مؤمن یک اصل است. کسی که شادی ندارد به خمودی و در نتیجه به سستی در زندگی مبتلا میشود و از بسیاری کمالات خود باز میماند. از نظر روانشناختی باید شادیهای جامعه را با غمباریهای آن محاسبه کرد و میان آن توازن برقرار کرد. باید درصد شادیهای جامعه و حزن و اندوه آن
(۳۱)
را به دست آورد و چنین نباشد که فقط بر روضهخوانی تکیه شود. افراط در هر کاری اشکال دارد همانطور که نپرداختن به کارهای مجاز تفریط است و آسیبهای خود را در پی دارد.
در کتاب فقهنوشت غنا و موسیقی آوردهایم انسانها بر سه گروه عمده میباشند و این عباد رحمان هستند که به بسیاری از لهوها و غناها نیاز ندارند، اما تکلیف مردم عادی و نیز گروه مؤمنان با تکلیف عباد رحمان یکی نیست و نباید میان تکالیف این گروهها خلط نمود. انسان در زندگی به تنوع نیاز دارد و همانطور که روح و روان آن دارای ابعاد بسیاری است و موجودی تک بعدی نمیباشد، تک محصولی نیز نیست و باید انواع نیازهای خود را به صورت مشروع ارضا نماید. این روزها بر ساخت دهه برای عزاداری بسیار تأکید میشود در حالی که باید آن را با شادیها تراز نمود. ذهنی که به عزاداری خو کند خیره میشود و چه بسا در مجلس روضه نمیتواند گریه کند و گاه با پیشامدی نابهنگام به خنده میافتد. عزاداری افراطی سبب میشود کام شما از عالیترین قداست و ناموس خلقت مزه نگیرد. این کارها باید روانشناسی گردد و به جامعه نیز آگاهی داده شود تا شادی و غم جامعه تنظیم گردد. نظام اجتهاد و استنباط در فقه باید همانطور که برای فرد فتوا به دست میآورد نبض جامعه را
(۳۲)
نیز در دست داشته باشد و نسخههایی که سبب فلج شدن جامعه و خمودی آن میگردد تجویز نکند. رهبری جامعه دینی از سمتهای انبیا و اولیای الهی علیهمالسلام است و کسی که توان این مهم را در خود نمیبیند نباید آن را بپذیرد وگرنه آسیب، آفت، بیماری و فلاکتی که به خود و مردم میزند بسیار زیاد و غیر قابل جبران است. کسی که برای این کار ساخته نشده است و مرجعیت دینی را به دست میگیرد مثل این است که کنترل یک بیمارستان فوق تخصصی جراحی به دست پرستاران بیفتد و تمامی پزشکان برکنار شوند؛ هرچند لباس آنان یکی است و تفاوت در رنگ ندارند.
دین ما اگر به دست غیر متخصص بیفتد گویی به دست پرستاران اداره میشود و چنین دینی همانند آن بیمارستان فقط مردهها را زیاد میکند و آسیب آن دینگریزی است. میگویند آنتیتز هر کسی در خود اوست. گویی دینگریزی نیز در دینمداران وجود دارد. بله، برخوردهای نارسای دینمداران بزرگترین عامل برای انزوای دین و دینگریزی است و این امر بزرگترین و کاراترین اهرم دینی برای انزوای دین است؛ خواه عمدی باشد یا از سر ناآگاهی، اما نتیجه یکسان است و آن این که دین به هر روی منزوی و جامعه که جوان نیز هست و هر چیزی را
(۳۳)
بهراحتی نمیپذیرد از آن گریزان میشود و مثل این است که گوشی تلفن را به پریز برق بزنید که چه عمدی باشد و چه ناخودآگاه، میسوزد، از این رو برای آن اهرمی گذاشتهاند و آن را سه شاخ کردهاند تا به پریز برق وارد نشود.
ما از بچگی نسبت به غنا و موسیقی به پیرایههای آن فکر میکردهایم. استاد بزرگواری داشتیم که ما را حدود ده سال در پی خواندن موسیقی فرستاد. خداوند او را رحمت کند. میگفت موسیقی از رشتههای فلسفه است و فیلسوف باید موسیقی و ریاضیات؛ یعنی حساب که موضوع آن، عدد و خط و شکل و هندسه است و نیز هیأت را بداند. تا کسی موسیقی نخواند نمیتواند برای آن استدلال کند. در مراکزی که با موسیقی در ارتباط هستند گاهی برای سخنرانی میروم، وقتی موضوع غنا و موسیقی و ملاک و احکام آن را بیان میکنم آنان بهراحتی در برابر احکام موسیقی تمکین میکنند.
در بحثهای خارج فقه گفتهایم برخی علما مطلق غنا و موسیقی را حرام میدانند، اما آنان برخی چیزهایی را حرام میدانند که هیچ مدرک دینی ندارد و آنچه در این رابطه گفتهاند ذهنیات آنهاست و گویی فقه با فلسفه اشتباه شده و فقیه متشرع، مشرع شده است. همانند دکارت که فیلسوفی است که به
(۳۴)
یافتههای ذهنی خود ایمان دارد و تعبدی به کسی ندارد. این در حالی است که مجتهد دینی یعنی متخصص در نظرگاههای دین و کسی که ترجمان دقیقی از خداوند و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ارایه میدهد. آقاي خمینی مي گفت ما مجلس مؤسسان نداریم، بلکه مجلس ما خبرگان است. مؤسس کسی است که نظری را از ناحیه خود تأسیس میکند، اما مجتهد از خود امری تأسیسی ندارد، بلکه او خبره و کارشناس است و میتواند نظرگاه دین را از متون و منابع دینی به دست آورد.
اگر مجتهد موضوعشناسی نداشته باشد و موسیقی نداند و بخواهد برای آن فتوا داشته باشد مثل کسی میماند که کارگردانی و فیلمبرداری نمیداند و دوربینی گرفته و برای خود فیلم خانوادگی میگیرد. چنین فیلمی استانداردهای لازم و ارزش هنری ندارد. کار مجتهدی که تخصص در موضوع ندارد چنین است. تنها افرادی عامی سخنان و فتاوای او را میپذیرند. اما جوانانی که محصولات و فنآوریهای مدرن ارتباطی و رسانهای را در اختیار دارند و همچنین این محصولات پشتوانه روانشناسی و جامعهشناسی دارد، نسبت به این پیرایهها قانع نمیشوند و چون این امور غیر تحقیقی قدرت رقابت با محصولات فرهنگی را ـ که به صورت هدفمند و با حمایت
(۳۵)
قدرتهای استکباری تولید میشود ـ ندارد، دینگریزی را سبب میشود؛ چرا که پشتوانه علم و تحقیق را با خود ندارد. دنیای استکبار، خوانندگان لسآنجلسنشین ایرانی را به خدمت میگیرد و از آنان حمایت میکند و آنان نیز کارهای خود را با برخی خوانندگان داخل ایران مبادله میکنند و پشت هم قرار گرفتهاند. در درس خارج خود هم از موضوعشناسی غنا و موسیقی بحث کردهایم و هم شناخت ملاک و معیار جواز یا حرمت آن را بررسیدهایم. فقیهان هزار سال بود که غنا را «مد الصوت مع الترجیع» معنا میکردند اما شیخ انصاری نه مد صوت را سبب حرمت غنا میداند و نه ترجیع را و در نهایت غنا را از مصادیق لهو و لغو قرار میدهد و آن را از این باب حرام میداند. ما گفتهایم لهو و لغو به خودی خود حرام نیست و بسیاری از لهوها جایز است مثل کشیدن سیگار. اگر کسی کشیدن سیگار را حرام بداند باید اقامت در تهران را نیز حرام بشمرد؛ چرا که از کلان شهرهای آلوده در جهان است. لغو و لهو با حرام تفاوت دارد. خون یا دزد موضوعی شناخته شده دارد اما غنا و موسیقی چنین نیست. هماکنون میگویند خوردن خون سبب نشاط میشود و پلاسمای آن بدن را قوی میسازد یا خوردن منی سبب رفع پوکی استخوان میشود و اعصاب را تقویت میکند. کسی که فتوا به حرمت
(۳۶)
خوردن خون و منی میدهد باید با ملاکشناسی خود به این مستحسنات پاسخ دهد و البته ملاکشناسی تحقیق فراوان و احاطه بر دانشهای بسیاری را میطلبد که گاه کار یک گروه علمی با تخصصهای متفاوت است، نه کار یک فرد. ملاکشناسی از آن رو ضرورت دارد که انسان همواره در پی دانایی است و میخواهد کاری را آگاهانه انجام دهد یا ترک نماید؛ همانطور که قرآن کریم میفرماید: «فَانْظُرْ إِلَی طَعَامِک وَشَرَابِک»(۱). این افراد ساده هستند که تعبد محض دارند و ذهن آنها به سبب سادگی که دارد به جایی پر نمیکشد و در جستوجوی چیزی نیست، اما امروزه بیشتر ذهنها شکوفا شده است و هر کسی میخواهد چرایی هر چیزی را بداند. این بسیار بد است که کسی بپندارد جامعه عوام هستند. هماکنون برخی بیمحتواییها برای این است که جامعه عوام فرض میشود؛ در حالی که صاحب چنین پندارهای عوام است. به هر روی، به دست آوردن ملاک سخت است اما باید صبور و بردبار بود و با تحقیق بسیار در پی کشف آن برآمد و اگر تحقیقی در زمان ما به نتیجه نرسید میتوان آن را به دست آیندگان سپرد تا آنان این تحقیق را ادامه دهند و نباید ناامید شد. بنده در تمامی بحثهای فقهی خود، هم موضعشناسی
- بقره / ۲۵۹٫
(۳۷)
بحث را آوردهام و هم شناخت ملاک آن را، تا این دو اصل اساسی در فقه پایهای برای پیرایهزدایی قرار گیرد. در موسیقی و رقص نیز همین روش را داشتهایم و هر چیزی که سندی در دین نداشته است مشخص کردهایم. سیر تاریخی بحث از زمان صدر اسلام تاکنون و در دولتهای مختلف و با دورههای علمی گوناگون آن به تفصیل آمده است. همانگونه که گفته شد مجموع این مباحث در کتابی با عنوان «فقهنوشت غنا و موسیقی» که شش جلد است و تفصیلیترین کتاب در این رابطه میباشد آمده است.
در آنجا گفتهایم غنا و موسیقی در زمان خلفای بنیامیه و بنی عباس ابزاری برای خانهنشین نمودن صاحب ولایت بوده و با آن قصد براندازی داشتهاند و میخواستهاند صدای صاحب ولایت به کسی نرسد و با آلوده شدن جامعه به خواستههای نفسانی غیر مشروع، کسی تمایلی به رفتن به این سمت را نداشته باشد. دولتهای غاصب با سرمایهگذاری بر موسیقی، آن را در خدمت خود گرفته بودند و با ترویج شراب، قمار، موسیقی و رقص قصد انزوای صاحبان ولایت را داشتهاند. اما امروزه که نظام مقدس اسلامی که نظامی شیعی و ولایی است اقتدار دارد میتواند این ابزار براندازانه را به ابزاری برازنده تبدیل نماید و آن را در خدمت ترویج فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام قرار دهد.
(۳۸)
امروزه موسیقی به عنوان یکی از مهمترین ابزارها برای جنگ نرم مطرح است و خشونت سخت و لشکرکشی بدون پیش زمینه جنگ نرم نتیجهای ندارد. امروزه کسی پیروز است که خنده بر لب داشته باشد و خود را اهل دعوا نشان ندهد. انقلاب ما انقلابی فرهنگی است و میتواند با ساماندهی این موضوع ـ که خداوند آن را به عنوان ابزاری در نهاد طبیعت گذاشته است ـ موسیقیهایی داشته باشد که برازنده فرهنگ ولایی ما باشد. در ایام دفاع مقدس بهترین آهنگهای حماسی که شور و نشاط را به رزمندگان اسلام و جامعه میداد ساخته شد. برخی موسیقیهای ابتدای انقلاب نیز همین شور را ایجاد میکرد. ریتمهای بعضی از آنها گویی بند بند قلب آدمی را تکان میدهد. آهنگی برای حرم امام رضا علیهالسلام ساخته شده که بسیار تأثیرگذار است. شما اگر چند ساعت سخنرانی داشته باشید نمیتوانید به اندازهای این آهنگ چند دقیقهای بر دلهای دوستداران آن حضرت تأثیر بگذارید؛ در حالی که این آهنگ هم مطرب است و هم ترجیع دارد، اما آدمی را به سوی بارگاه نورانی آن حضرت بر میانگیزاند. موسیقی هم میتواند به سوی گناه برانگیختگی داشته باشد و هم به سوی آستان قدسی و ملکوتی حضرات معصومین علیهمالسلام ، ولی برانگیختگی آن به سوی گناه، ذاتی آن نیست
(۳۹)
و عوارض جانبی است که چنین حالتی را بر آن وارد میآورد. موسیقی امری اقتضایی است و حرمت ذاتی ندارد. ما تمامی این بحثها را در آن کتاب شش جلدی آوردهایم. این کتاب را به یکی از ناشران معتبر که در عرصه نشر، قدرت بسیاری دارد دادهایم تا آن را برای چاپ آماده نماید. برخی رجال مملکت نیز پرینت آن را دیدهاند و از قوّت استدلالهای فقهی این کتاب به همراه موضوعشناسی دقیق آن در شگفت شده بودند. در این کتاب تمامی آرای فقهای نامدار از عصر شیخ صدوق و شیخ مفید تا آقاي خمینی را بررسیده و نقد کرده و گفتهایم بعد از او فقیهی مبرز و مهم سراغ نداشتهایم تا از او نام ببریم. در این هزار و چند صد سال هر دانشمند و عالمی که چیزی در رابطه با موسیقی گفته در این کتاب مورد ارزیابی قرار گرفته است. ما مسلکهای فلسفی را نیز آورده و نظرگاههای ابنسینا را در این زمینه تحلیل کردهایم. اما این ناشر گویی از چاپ کتاب ترس دارد و میگوید ما جزوهای از فارابی در این زمینه چاپ کردهایم و به ما اشکال گرفتهاند، چگونه میتوانیم این کتاب را چاپ کنیم و آسیبی به ما وارد نشود.
موسیقی در حال حاضر آشفته بازاری شده است و رسانه ملی نیز سیاست ثابت و مدونی ندارد. مردهترین برنامههای این
(۴۰)
رسانه در سحر و افطار ماه مبارک رمضان است. البته گذشته از فیلمهای شادی که برای رفع خستگی مردم پخش میشود. منظور برنامههای وقت سحر و افطار آن است که ریتم سخنگفتن آنان، فرد خسته از روزه را به خواب میبرد. پیش از انقلاب، برنامه سحرها و افطارهای ماه مبارک رمضان در رادیو و تلویزیون توسط مرحوم ذبیحی اداره میشد. او یک نفری و بهتنهایی در این وقتها میخواند و وقتی میخواست سحری بخورد صدای ضبط شده خود را میگذاشت. صدای او چنان زیبا بود که هر فرد خوابی را نشاط میداد و او را از رختخواب جدا مینمود. اما امروزه چشم جوانان دختر و پسر ما که عواطف دارند اینگونه به مسایل دینی جذب نمیشود و فقط اذیت میشوند و کنترل را به دست میگیرنـد و مـدام از این شبکـه به آن شبکـه میرونـد.
به نظر بنده مشکلی که در موسیقی هست با نگارش این کتاب قابل حل است؛ زیرا موسیقی با تمامی ابعاد فلسفی، روانشناسی، تاریخی، فقهی، روایی و قرآنی در آن تحقیق شده است. این کتاب در فضای انقلاب اسلامی نوشته شده است. فضایی که با خون دل خوردنهای بسیار و تحمل سختیها و فشارهای فراوان و جانفشانی شهیدان بسیار فراهم شده است و هرگونه مانعتراشی
(۴۱)
برای رشد و تعالی آن استحقاق مجازات و عقوبت شدید را در پی دارد.
کتاب «زن؛ مظلوم همیشه تاریخ» نیز همین ویژگی را دارد. این کتاب ـ که دوباره بازنگری شده و جلدهای دیگر آن در دست آماده سازی است ـ میتواند موانع حضور فعال و بانشاط زنان در جامعه را بدون آنکه به کانون خانواده آسیبی وارد آورد برطرف نماید؛ به گونهای که این کتاب برای مجلسیان و برای وضع قانون مناسب است. این مجلس است که باید قانونهای آن را تنظیم کند تا برای مردم و جامعه زنان قابل عمل باشد. موسیقی نیز همینطور است و این نهادهای تصمیمگذار هستند که باید از این کتاب استفاده کنند. ما همواره در درسهای خارج خود تحدی مینماییم و میگوییم اگر کسی مخالف است بیاید مناظره میکنیم و مواضع یکدیگر را نقد میکنیم نه آنکه پشت سر ما بگویید شما کتابهای فلانی را خواندهاید، ایشان از موسیقی صحبت کردهاند؛ گویی ما مدح شمر و حرمله را گفتهایم!؟ ما احساس وظیفه میکنیم و این توان را در خود میبینیم که از موسیقی سخن بگوییم؛ چرا که یکی از مشکلات جامعه و مردم ماست و باید با بردباری و صبوری آن را جراحی نمود وگرنه با نفوذ خوانندگان غیر نجیب و تأثیر فرهنگی آنان بر مغزهای جوانان به انقلاب
(۴۲)
اسلامی که امانتی الهی در دستان ماست لطمه وارد میآید. چه کسی به اسلام سیلی میزند؟ تاریخ اسلام نشان میدهد اسلام از دشمن خارجی آسیب ندیده، بلکه این دوست نادان داخلی بوده که به آن سیلی زده است. بدترین دشمن خارجی ما آمریکا و صهیونیستها هستند که سبب بزرگی ما در دنیا شدهاند. ما تا بزرگ نباشیم نمیتوانیم با یک ابرقدرت طرف شویم و او را به بازی بگیریم.
الحمد للّه شما تیزهوش، جوان و عالم هستید. تمام بدبختیها از بیسوادی و ناآگاهی است. طلبههای ما باید از دانشگاه یا دستکم با مدرک دیپلم به حوزه بیایند و نباید کسی را با مدرک سیکل پذیرش نمود. حوزههای ما باید باز شود و آزاد اندیشی را ارج نهد و غرور بیپشتوانه نداشته باشد. ما باید مسلمانی را معنا کنیم و مسلمانی متمدن و دیانتی متمدنانه داشته باشیم؛ یعنی بگوییم ما مسلمانیم و متمدن نه روشنفکر دگراندیش. ما معصیت و گناه را زشت، حرام و فساد میدانیم. تمدن بدون دیانت، اروپای امروز است. ما تمدن را به همراه تدین میخواهیم. اروپاییان چون دین ندارند به دریدگی افتاده و به فسق و فجور آلوده شدهاند. ما متدین هستیم اما متمدن، نه
(۴۳)
مرتجع. تدین به همراه ارتجاع سبب طالبانیسم میشود و فرد را به استبداد و زور آلوده میکند. ضرر ارتجاع بیش از دریدگی است؛ چرا که چهره دین را به نام دین خراب میکند. ما باید مسلمانی را معنا کنیم و مرزهای تمدن را با دریدگی و نیز ارتجاع مشخص نماییم و سعی کنیم با تحقیق علمی و روشمند به این دو آسیب گرفتار نشویم. متمدن باشیم اما گناه و معصیت نداشته باشیم و به فسق و فجور نیفتیم و در یک کلمه متدین باشیم، نه دریده، خشن، قلدر و نادان.
شما باید برنامهای برای معرفی مسلمانی داشته باشید. مسلمان خشن نیست، مسلمان کثیف نیست، مسلمان بیتربیت نیست، مسلمان گنهکار نیست. مسلمان شیک است یعنی تمیز است و عملی زیبا، موقر و موزون دارد. چنان زیبا بیرون میآید که هر کسی او را میبیند میگوید این مسلمان است. ما چنان بیخیال زندگی میکنیم که لباس بچههای ما ناموزون است. کفش آنها تمیز نیست. مسلمان، قهوهچی نیست. جوان باید جوانی نماید و زندگی او چون پیران فرتوت و کمحوصله نباشد. در روایت است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آن هم در صحرای عربستان به موی خود روغن میزده و موی خود را شانه میکرده و آن را بلند میگذاشته تا به روی شانههای مبارک ایشان بریزد. نباید
(۴۴)
برنامههایی داشت که جوانها را پیر کند. آدم باید خوراک خود را کمتر کند تا بدنی خوش هیکـل و صورتـی نورانـی داشتـه باشـد. لباس باید شیک به معنای تمیز باشد. رنگ لباسها باید شاد و روشن انتخاب گردد و کهنه نباشد. شخصیت شما در لباس شماست. این امر بهویژه برای عالمانی که بر صفحه تلویزیون حاضر میشوند بسیار حایز اهمیت است و کمترین حرکت ناشایستی بد آموزیهای بسیاری دارد.
مسلمانی را نباید بد و تلخ معنا کرد؛ چرا که مسلمانی به خودی خود شیرین و زیباست و هر کسی را که فطرتی سلیم داشته باشد به سوی خود جذب میکند.
اما اینکه با شما در رابطه با موسیقی بحث داشته باشیم، یکی مشکل فضاست که محدودیت داریم و در جایی نیز برای بحث از موسیقی، مکانی نمیدهند. دیگری نیز مانعون هستند. پیشتازی برای تحول و پاسداشت آزاد اندیشی کار سختی است و زحمت فراوانی را میطلبد. البته دنیا دو روز بیشتر نیست و ما هیچگاه از اهداف دینی خود دست بر نمیداریم. ما میخواهیم دین را بدون پیرایه معرفی کنیم. پیرایهها دین را بدمزه و تلخ نموده است. دینی که به خودی خود شیرین است و مردم را به سوی فطرت و طبع اولی خود میخواند. کسی که تخصص دینی ندارد و
(۴۵)
ارتجاعی میاندیشد برای مردم آشی میپزد که تلخی آن از هندوانه ابوجهل نیز بیشتر است. او آشی درست میکند که نه خدا را خوش میآید و نه بنده خدا را، ولی این آش تنها برای این فرد مرتجع خوشامد دارد و آن را با ذایقه خود خوش مییابد. من برای دستکم بیست میلیون از جمعیت ایران که قشر علمی و فرهنگی هستند و دانشمند، دانشجو یا عالم میباشند کتاب مینویسم و دین را همانگونه که شیرین بوده است توضیح دادهام. جامعه ما رشد بسیار بالایی در علم و اطلاعات دارد. جوانان امروز از ما ـ هرچند علامه دهر باشیم ـ بهتر میفهمند. من به این مطلب اعتقاد دارم و از باب تحریک یا تشویش نمیگویم. آنان وقتی سخن میگویند بسیار دقیق و عالمانه به تشریح مطالب میپردازند. آنان چکیده دستکم بیست سال از انقلاب اسلامی با فراز و نشیبهای بسیار آن و چکیده دو هزار سال پیش از آن هستند و تمامی تاریخ ایران و دانش گذشتگان را در دبیرستان و دانشگاه یا در حوزهها میآموزند. امروز اینگونه نیست که پاره کردن چند پیراهن بیشتر، ارزش علمی بالاتر بیاورد. آنان که چند پیراهن بیشتر پاره کردهاند چرکهای روزگار را با خود دارند اما جوان امروز ما با قدرت فهم و نقدی که دارد تنها صافی هر چیزی را میپذیرد. اگر با مردم در ارتباط باشید گاه
(۴۶)
اطلاعات آنان از هیأتی کارگزار کمتر نیست. با چنین مردم فهیم و آگاهی باید به صورت منطقی و علمی سخن گفت. حضور در چنین جامعهای برای اهل علم مسؤولیتآور است و آنان باید زحمت بسیاری بر خود هموار نمایند و سختیهای تحقیق و آزاد اندیشی را به جان بخرند. هر طلبه حوزه باید بهقدر یک گردان کار کند، نه به عنوان یک نفر. گذر از اندیشههای کهنه و کپک زده برخی مرتجعان، سختی دارد اما اگر وظیفه باشد باید تمامی آن را به جان خرید و از آن استقبال کرد تا اسلام صافی خود را نشان بدهد. دینی که به ذائقه مردم و جوانان شیرین است و تمامی مفاهیم آن قدسی و ملکوتی است و شما را به فضای فرشتگان و بالاتر از آن، اولیای الهی و به فضای قدس توحید بر میدهد. این کار نیاز به پیشتازی و زحمت دارد. تمام هم به خاطر دین است. ما میخواهیم پیرایهها از دین زدوده شود.
با شکلگیری نظام معتقدم پنهان کاری حرام است. همه باید به این نظام خدمت کنیم. این نظام مثل اولاد ما میماند و همه میخواهند بچه خود را تربیت کنند و کسی حاضر نیست به فرزند خود ضرری وارد آورد. برخی مانعون نیز قصد خدمت دارند اما آگاهی آنان کم است.
یکی از اهداف نظام آموزشی حوزه باید این باشد که
(۴۷)
موضوعات را به طلاب خود آموزش دهد. طلبه باید موضوع تمامی مفاسد و مباحات را و مراتب نفس آدمی و روانشناسی را بداند. مثل پزشکی که تمامی بیماریها را میشناسد اما خود به آن مبتلا نمیشود و قدرت پیشگیری دارد.
به هر روی مشکل تحجر باعث عقبماندگی دین و انقلاب میشود و به آن آسیب وارد میآورد. انقلابی که با خون بیش از چند صد هزار شهید و زحمت جانبازان و ایثارگران و خون دل خوردن و رنج و محنت مادران و پدران آنها به پیروزی رسیده است. چه بسیار افراد که برای حفظ انقلاب تکه پاره شدند و چه مصیبتها و دردها که برای آن کشیده نشده است. بسیاری از فرزندان شاهد، آسیب روانی و عاطفی دیدهاند. از این رو ما وظیفه داریم فکر، دقت و تحقیق داشته باشیم. به هر حال ما میتوانیم شش جلد کتاب موسیقی را که برای چاپ آماده هست در اختیار شما بگذاریم. بعضی از مراکز علمی چاپ این کتاب را بسیار لازم دانستهاند اما باید دید برخورد مانعون چگونه است. ما هنوز کارهای بسیار مهمتری داریم و میخواهیم زندگی کنیم. شما اگر کتابهایی را که من در تهران آن را نوشتهام همراه با عباراتی که بعد از آمدن به قم نوشتهام، ببینید متوجه میشوید میان برخی آنها تفاوت است. در اینجا ما به برخی گرفتار شدهایم که متوجه
(۴۸)
نیستند و اطلاعات بسیار ضعیف و محدودی دارند و قصد قربت میکنند و به انسان حمله میکنند. به هر حال، ما این تحقیقات را در آینده به طور گسترده بر روی پایگاه اینترنتی خود قرار میدهیم. اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد.
(۴۹)
پیام ۳
نقش مؤثر هنر در تبلیغ مانای دین
اشاره: این سخنرانی به تاریخ ۲۷/۳/۱۳۸۵ در سالروز میلاد حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و امام صادق علیهالسلام در دیدار با گروهی از دانشجویان ممتاز دانشگاه هنر اصفهان ایراد شده است.
بسم اللّه الرحمن الرحیم. حاج آقا با عرض سلام. برادران و خواهران عزیز که نور چشمهای ما هستند از دانشگاه هنر اصفهان به حضور رسیدهاند. این دانشگاه رشتههای هنرهای مختلف مثل معماری، نقاشی و موسیقی و به صورت کلی هم هنرهای کاربردی و هم هنرهای زیبا را دارد. این دانشگاه دومین دانشگاه هنری ایران، پس از دانشگاه تهران محسوب میشود. دانشجویان حاضر از بچههای مذهبی دانشگاه هستند و هدف از دیدار، علاوه بر آشنایی کلی که با شما داریم، بحث در رابطه با
(۵۰)
«فقه هنر» است که به صورت تخصصی کاری نشده و تا آنجا که ما اطلاع داریم شما در زمینه موسیقی بیشتر کار کردهاید. اگر اجازه بفرمایید از محضر شما استفاده کنیم و بعد از آن با سؤالات در خدمت شما هستیم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم و به نستعین. از شما عزیزان که زحمت کشیدید و تشریف آوردید تشکر میکنم. نمیخواهم چندان مزاحم شما و مصدع اوقات شما شوم تا خسته نشوید. مسألهای که خیلی مهم است و باید به آن اهتمام داشت این است که به موقعیت فعلی خود واقف باشیم و آن را به طور کلی و یا به طور خاص و جزیی بشناسیم و چیزی را اختیار کنیم که ماندگار است. برای نمونه، تبلیغات پیامبران پیشین الهی تا حدودی ماندگاری دارد اما مثل حضرت نوح علیهالسلام برای هزار سال تبلیغ داشته تا ماندگار شده است. در این میان، کمترین زمان تبلیغ برای پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بوده و ماندگارترین دینی که از هر تحریفی مصون مانده نیز دین آن حضرت صلیاللهعلیهوآله است. دوره رسالت ایشان بیست و سه سال بوده که سیزده سال آن در مکه و بسیار محدود بوده و ده سال آن در مدینه با جنگهای بسیار همراه بوده است. چیزی که باید بدان توجه داشت هنر رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در تبلیغ است که ماندگاری و جاودانی آن را برای ابدیت سبب شده؛ بهگونهای که
(۵۱)
جمعیت مسلمانان تا به امروز به یک میلیارد و نیم رسیده است و دیگر در دنیا کسی نمیتواند به براندازی اسلام دست یازد و مجالی را برای تخریب و تحریف کلی باقی نگذاشته است. این چه هنری بوده که این رسالت را ماندگار کرده است؟ باید به این امر دید فلسفی، اجتماعی، روانشناسانه و نیز هنری داشت و آن را مورد مطالعه قرار داد تا هنر و شگرد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به دست آید. شگردی که سبب شد در کوتاهترین مدت، بزرگترین و ماندگارترین کار انجام شود. رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم از لحاظ محتوا و هم از ناحیه شکل و فرم نیازمند بررسی و تحقیق است. در تعریف «هنر متعهد» به محتوا و شکل هر دو اهتمام میشود. هیچگاه هنر از محتوای تنها یا شکل تنها محقق نمیشود. محتوای دین اسلام عالی و شکل تبلیغ آن، که در کردار حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله متجلی گردیده زیبا بوده و هر کسی را به سوی خود جذب میکرده است. متأسفانه، در سدههای اخیر که مسلمانی کمرونق شده به سبب آن است که هم محتوای دینی و هم شکل آن بدون اشکال نبوده است.
هنر، هم دارای محتوا و هم دارای شکل است. محتوای یک اثر هنری میتواند امری مذهبی یا به صورت کامل ضد دینی باشد. در گذشته به رقاصها و مطربها هنرمند میگفتند، اما
(۵۲)
امروزه این مذهبیها هستند که بیشتر عرصههای هنری را در اختیار گرفتهاند. هنر باید بتواند مدیریت علوم را به عهده گیرد و خود را در هر علمی نشان بدهد. حتی فلسفه که مادر علوم خوانده میشود و نیز عرفان که عروس علوم است باید نیازهای خود را از هنر بگیرد و هنر برای آن طراحی شکلی داشته باشد که ما به آن «شگرد صورت» میگوییم. برخی فیلسوفان ما به سبب ضعف در شکل و ساختار ـ که هنر عهدهدار ارایه آن است ـ نتوانستهاند فلسفهای ماندگار داشته باشند. هنر محتوای خود را از علوم دیگر میگیرد، اما صورت و ساختار به آن علوم میدهد و آن را تجسمی و کاربردی میسازد. یکی از علل موفقیت در صادرات برخی کشورها به نوع بستهبندی آنان باز میگردد. ما پیاز و سیبزمینی را در گونی میآوریم و آنان در پاکتهایی که طرحهای بسیار زیبایی دارد. بستهبندی نشان دهنده ساختار ذهنی نیز میباشد. کسی که شکل و قالب زیبایی برای ارایه محتوای خود ندارد آن را در چشم دیگران بیارزش میسازد. خداوند آفرینش پدیدهها را در ساختاری زیبا ارایه داده است و شما هنریترین دیدهها را در دل طبیعت میتوانید به دست آورید.
الآن واژه «مذهبی» آیا شما را به یاد دگمی و بسته بودن
(۵۳)
میاندازد یا به افرادی ساده، افتاده و نجیب با هدفی آرمانی! البته تمامی بچههای دانشگاه خیلی خوب، نجیب، باصفا، با کرامت و باوقار هستند، اما تصویری که از واژه مذهبی به ذهن میآید حاصل تلاش مذهبیها و در واقع هنر آنان است. مذهبیها میتوانند افرادی باهدف، خوش مرام، با بهترین هیأت جسمانی و پوششی، تمیز، خوش برخورد و باادب باشند و تند، بد اخلاق، عبوس، سختگیر و فضول نباشند و آزار نداشته باشند. ما نباید خود را با واژه مذهب از دیگر دانشجویان جدا کنیم، بلکه باید واژههایی عام را به کار ببریم تا همه را با خود همراه کنیم.
به هر روی، خداوند هنرمند است و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بالاترین هنر را داشته است. متأسفانه، هنر با آن که ریشهای الهی دارد و برخاسته از فطرت آدمی است در جوامع عقبمانده، طاغوتی و استکباری تاریخ ناخوشی دارد و هنر از نجابت جدا افتاده و به بیهدفی دچار شده است. پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله یک هنرمند است و در طول بیست و سه سال چنان محتوای عالی خود را شکلی هنری پوشانده است که آن را ماندگار نموده است. هنر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله قرآن کریم است که در قالب زیباترین و دقیقترین واژگان بیان شده است. این هنر هم در محتواست که تمامی دانشها را در قرآن کریم گرد آورده بهطوری که آن را شناسنامه عالم هستی
(۵۴)
نموده است و هم در شکل؛ بهگونهای که در فصاحت و بلاغت برای تمامی اعصار و از تمامی ادیبان تحدی خواسته است. هنرمند، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است که توانست هویت جامعه جاهلی خویش را تغییر دهد و آن را به جامعهای دینی تغییر دهد.
گفتیم شناخت موقعیت خویش امری است که باید به آن اهتمام داشت. هماکنون شما عزیزان هم جوان هستید و هم هنرمند. من میخواهم درباره جوانی و هنرمند دقتی داشته باشم. شما جوانید و در فصل جوانی انقلاب اسلامی زندگی میکنید. انقلاب با فصل جوانی جامعه ما همراه شده است. ویژگی جوان این است که به صورت خودجوش در تکاپوست و مثل فصل بهار است که هر چیزی را میرویاند. کشوری که جوان است بهراحتی تغییر میکند. کشورهای جوان در چارچوب سیاسی و مدیریتی خود دستخوش حوادث بسیار میشوند. کشورهایی که امروزه پیشرفته هستند، پیشرفت امروز خود را مدیون جوان بودن دیروز خود میباشند. ژاپن در حال حاضر نبض اقتصاد جهان را در دست دارد. رشد امروز ژاپن در اقتصاد، مرهون تلاش جوانان دیروز آن است و امروزه دیگر رشدی ندارد؛ چرا که فصل جوانی خود را از دست داده است. کشور ما این عنایت الهی را دارد که در دروه جوانی این کشور شکل گرفته
(۵۵)
است. چون ایران جوان است، پیشرفتهای آن، دنیای مدرن امروز را به حیرت میآورد و چون جوان است کسی نمیتواند مانع رشد آن شود. جوانان ایرانی نام ایران را در دنیا بر سر زبانها آوردهاند. در گذشته کسی عالمان شیعی را نمیشناخت و آنان را از اعراب میدانستند، اما امروزه فرهنگ شیعی توانسته است نام خود را در جهان مطرح کند. اینها همه برای آن است که ایران کشوری جوان است و این ویژگی دوره جوانی است. جوان پر انرژی است و ایران جوان به لحاظ قدمتی که در تمدن و محتوا دارد با هوش و ذکاوت جوان پر انرژی ایرانی، به پیش میتازد و آن را روز به روز به سوی برتری ارتقا میدهد. این پیشرفتها، امروز است که حاصل میشود اما پنجاه سال دیگر که دوره جوانی ما تمام میشود دیگر نمیتوانیم کارهای بزرگی انجام دهیم و باید از پشتوانه جوانی امروز خود استفاده کنیم. متأسفانه، برخی کارگزاران چون شناخت درستی از جوانی ندارند با کارهای خود برخی جوانان را از حرکت به سوی ترقی باز داشتند و آنان را در پی لجبازی و مخالفت گرایش دادند.
همچنین شما هنرمند نیز میباشید. پویایی جوانی اگر با هنرمندی همراه شود، خلاقیت در طراحی را به توان بینهایت در پی دارد. شما جوانید و صفا، تازگی و پویایی شما میتواند
(۵۶)
طراحی شکلی مدرن زیستن را به عهده گیرد.
شما میدانید هنر از مقوله امور انشایی است که نیاز به اراده و ایجاد دارد. هنرمند در واقع طراح شکلها و صورتهاست که توان ارایه قالبی جدید را دارد. هنرمند کسی است که محتوایی را شکل میبخشد. هر دانشی محتوایی دارد که قالب هنری میتواند آن را برای جامعه جذاب و دلپذیر سازد و پیام خود را در قالبی مناسب که سبـب استقبـال دیگران شود منتقل نماید.
هنر از علوم انشایی است، نه اخباری. ما در دبستان یک انشا داشتیم و یک املا. املا یعنی اینکه دیگران میگویند و شما مینویسید و انشا این بود که باید از خودتان بنویسید. هنر از مقوله علوم انشایی است و به این معناست که شما باید شکلی ابداعی برای محتوای خود داشته باشید. شکلی که خود شما زده باشید نه آنکه آن را از جایی گرفته باشید. کارهایی که کپی و نسخهبرداری از دیگران است چون ابداع و انشا ندارد هنر شناخته نمیشود. انشا؛ یعنی قدرت ایجاد و ابتکار نیز محدودیتی ندارد و شما میتوانید به توان بینهایت به چیزی شکل بدهید و این امر به توان و قدرت برد ذهنی افراد باز میگردد. امور انشایی هیچ محدودیتی ندارد.
از انشایی بودن هنر میتوان یکی از ویژگیهای هنرمند را به
(۵۷)
دست آورد و آن آزادی و حریت اوست. هنرمند کسی است که قدرت انشا دارد و کسی که قدرت انشا دارد میتواند بینهایت شکل بیافریند و همین قدرت است که به او آزادی میدهد و هنرمند خود را در ایجاد و ابداع هر شکلی توانا مییابد. از این جهت، کسی که ترس داشته باشد نمیتواند هنرمند باشد و هنرمند کسی است که شجاعتِ بودن و آفریدن را داشته باشد. همچنین انشایی بودن هنر میطلبد که دانش هنر و هنرمند آزاد باشد و به هنرمند باید آزادی داد و او را محـدود نساخـت.
ما باید در باب هنر به هنرمندان خویش فرهنگ ولایی شیعی و محتوای غنی فکری خود را بدهیم و به آنان بگوییم شما آزاد هستید که هرگونه میخواهید به آن شکل دهید؛ شکلی که با این فرهنگ تناسب داشته باشد.
کسی میتواند هنرمند باشد که آزاد اندیشی داشته باشد و دگم و بسته نباشد و نیز ترسو نباشد و شجاعت قالب زدن در طرحهایی جدید و ساختارشکنانه را در خود ببیند. کسی که جامد است و ذهنی بسته و محدود دارد در هنر کارایی ندارد. هنرمند هدفمند است و بر اساس محتوایی که دارد شکل میآفریند.
اگر دیروز قدرت در دست پهلوانان جوانمرد بود، امروز در دست هنرمندان است. جوانمردها در گذشته به کشتیگیری و
(۵۸)
پهلوانی رو میآوردند و توانمندی آنان در بازوی آنها بود اما امروزه توانمندی فقط در مغز انسان است. امروز قویترین مردان، مردان آهنین هستند که تنها میتوانند چند چیز را عقب و جلو نمایند و مانند پهلوانان گذشته دخالتی تأثیرگذار در جامعه خود ندارند اما یک هنرمند گاه میتواند در علم، سیاست، روانشناسی یا فلسفه با شکلی که به محتوای آن میدهد دنیایی را به سوی خود معطوف دارد. یک هنر نمایشی یا تصویری یا تجسمی گاه در تمامی دنیا خود را نشان میدهد. شما که جوان، پویا و مذهبی هستید باید بتوانید در شکلهایی که میآفرینید به تمامی بچههای دانشگاه شکل بدهید. هنرمند در شکیل بودن هر چیزی و هر علمی میتواند نقش مؤثر داشته باشد. البته هنرمند نخست از شکل و قیافه خود به معرفی محتوای خویش میپردازد؛ از این رو کسی که محتوایی غنی داشته باشد نمیتواند خوش هیأت، خوش برخورد و خوش اخلاق نباشد و جلف یا امل باشد. هنر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله این بود که ایشان زیبایی جمال و صفای باطن داشتند. ایشان برای خرید عطر بسیار هزینه میکردهاند. موی خود را شانه میکردند و زلف میگذاشتند. روغن به موی خود میمالیدند.
به هر روی، هنر پویایی دارد، شجاعت، آزادی و هدفمندی
(۵۹)
میآورد و سعی میکند مدیریت محتوا و علوم را از لحاظ ساختار و شکل در اختیار گیرد. البته شما در ابتدای سخن از فقه هنر گفتید و من در اینجا از فلسفه هنر کمی سخن گفتم. شما جوان، تیزهوش و دارای نشاط جوانی، صفا و نجابت میباشید و چنین نباشد که چهار سال درسی بخوانید و امتحانی بدهید و هنر را دستکم بگیرید. هنر یک رشته فرعی نیست، بلکه بعد از عرفان و فلسفه که به ارایه محتوا میپردازد، باید از هنر نام برد که به ساختار و شکل میپردازد و نباید آن را دانش یا فنی فرعی، جنبی و تفریحی دانست.
ما در فلسفه هنر میگوییم هم محتوا و هم شکلی که به آن محتوا میدهید باید دلیل داشته باشد و از قواعد روانشناسی و جامعهشناسی پیروی کند. آنگاه در این فضا به سراغ قرآن کریم برویم و آیات هنری آن را به دست آوریم. به نظر شما قرآن کریم چند آیه هنری دارد؟
یکی از دانشجویان: بیست و هفت آیه.
نه، اینطور نیست. بهتر بود میگفتید ششهزار و ششصد و بیست و سه آیه. هر یک از آیات قرآن کریم تابلویی هنری است که هنر آن سبب اعجاز آن شده است و شکل و فرمی غیر از آیات دیگر دارد. من شما را خسته نمیکنم. اگر پرسشی هست در
(۶۰)
خدمت شما هستم. صلواتی محبت نمایید.
پرسش ۱: در فعالیتهای هنری حد و مرزی وجود دارد. برای مثال، در موسیقی خط قرمزهایی وجود دارد. چگونه میتوان این خط قرمزها را به دست آورد و شناخت؟
پیش از این عرض کردم هنر دانش یا فنی انشایی است و انشا میطلبد که هنر آزاد باشد و مرز و خط قرمزی نداشته باشد. برخی تناسبها را که برای نمونه، عفاف و زمینههای خاص است به خط قرمز تعبیر میکنند. بهطور مثال، شما میتوانید تابلویی هنری از فردی متشخص داشته باشید و میتوانید فردی را عریان نمایش بدهید و هر دو شکل است. اما این تابلو را نمیتوان در مجامع عمومی آورد و با آن تناسب ندارد، بلکه برای اتاق تشریح خوب است. مجسمههایی که برای تشریح فیزیولوژی بدن درست میکنند برای مراکز علمی مناسب است، نه میدان وسط شهر. ما خط قرمز به معنای ممنوعیت مطلق نداریم، بلکه تناسب و لزوم رعایت زمینههای مناسب را داریم. گاه به این تناسبها با «خط قرمز» تعبیر میشود که البته تعبیر دقیقی نیست و بهتر است ما از «لزوم رعایت تناسبها» سخن بگوییم. از «لزوم تناسبها» باید در مبادی هنر سخن گفت. البته مبادی هنر قابل تغییر است و آن نیز متناسب با دورهها و فرهنگها میباشد و به تبع آن تغییر
(۶۱)
میکند. هنر و مبادی آن نیز مانند زبان ایستایی ندارد.
پرسش ۲: با توجه به تخصصی که شما در موسیقی دارید، اگر ممکن است خواهشمندم در رابطه با موسیقی نیز مطالبی را بیان بفرمایید.
موسیقی یکی از شعبههای هنر است. موسیقی یک زبان است. زبانی که به واژهشناسی نیازی ندارد و زبانی است بین المللی که برای تمامی ملتها قابل فهم است. ما در جای دیگری گفتهایم میشود قرآن کریم را به گونهای آموزش داد که هر کسی با هر زبانی به معنا و مراد آن برسد. به هر جهت، موسیقی زبانی همهفهم است که پیام خود را به دیگران منتقل میکند. در جوامع اسلامی از آنجا که قدرت از خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام گرفته شد و به دست بنیامیه و بنیعباس و سپس به دست دولتهای طاغوتی و سلطنتی افتاد و حاکمان جور بودند که سیاست کنترل موسیقی را به دست گرفتند و آن را به استهجان کشیدند و هر چیز آلودهای را به آن وارد نمودند. آنان با این کار میخواستند ذهن و فکر جامعه را به فساد بکشانند تا جوانِ آن روز، دیگر رغبتی نداشته باشد به سوی اهل بیت علیهمالسلام رود. با آلوده شدن موسیقی، مؤمنان از آن دور شدند و موسیقی به دست اراذل و اوباش افتاد وگرنه موسیقی از آن جهت که موسیقی است
(۶۲)
و با فسادی همراه نباشد اشکالی ندارد. خداوند دهان و تارهای صوتی را داده است تا از آن بهدرستی بهره برده شود. امام صادق علیهالسلام در توحید مفضل از آن به «مزمار اعظم» یاد میفرماید. این تعبیر، اهمیت موسیقی را نمایان میکند. خداوند اگر میخواست با موسیقی مخالفت نماید تارهای صوتی را چنین گسترده نمیآفرید. انسان گاه در ردیف برخی حیوانات مانند شیر صدای شش دانگ دارد. خداوند تارهای صوتی را داده است تا انسان آن را رها کند. متأسفانه حاکمان جور با منزوی ساختن صاحب ولایت، بسیاری از مواهب طبیعی را به فسق، فجور و معصیت آلوده کردند و مؤمنان نیز به سبب ضعف و قلتی که داشتند، چنان قدرتی نداشتند که بتوانند موسیقی سالم را حاکم نمایند، از این رو مجبور شدند خود را کنار کشند و موسیقی در انحصار اراذل و اوباش قرار گرفت و عالمان نیز چون غلبه کاربرد موسیقی را در فساد و آلودگی دیدند، حکم به حرمت آن دادند. همانگونه که علما در زمان طاغوت با تحصیل زنان به سبب فسادهایی که داشت موافق نبودند اما با شکلگیری نظام اسلامی، هماینک آمار دانشجویان دختر بیش از پسران شده است؛ چرا که در گذشته، دختر میخواست با سواد و تحصیل، ابروی خود را درست کند، اما چشم خویش را کور میکرد. امروزه
(۶۳)
به حمد الهی و با شکلگیری نظام اسلامی، غلبه با فساد و تباهی نیست. بحث موسیقی نیز همینطور است. موسیقی و نوا، گاهی زمینهای اطمینانی است برای رفع خستگیهای روحی و التیامبخش بعضی از مرارتهاست، ولی موسیقی نیز تناسبهای خود را دارد. پرداختن افراطی به موسیقی و زیادهروی در آن ضررآور است. مثل زعفران که اگر زیاد مصرف شود خوب نیست. موسیقی انرژی فراوانی تولید میکند و باید تناسب را در آن ملاحظه کرد. ما فقه موسیقی را به مدت دو سال در درس خارج فقه بیان کردهایم. همچنین کتابی در موسیقی داریم که نظرگاههای فقیهان عصر غیبت را از ابتدا تاکنون مورد تحلیل و نقد قرار داده است و میتواند آشفته بازاری که در زمینه موسیقی است را ساختار و قانون دهد. همچنین کتابی نیز در آموزش مقامات موسیقی ایرانی داریم. به هر روی، مخالفت برخی با موسیقی یا به جهتی است که خدمت شما عرض کردم یا به سبب نداشتن اطلاعات کافی از موسیقی و نشناختن این موضوع است. موسیقی و اینکه انسان برای خود بخواند برای تنهایی و حالات معنوی میتواند مفید باشد و این صدا در تنهایی میتواند نقش یک همنشین را داشته باشد. اما پرداختن افراطی به آن و یا دچار شدن به آلودگیهای آن اشکال دارد. آمریکا موسیقی و بهویژه
(۶۴)
موسیقی پاپ را با سکس و خشونت آلوده کرده و سبب ضعف اعصاب میشود و جنگ اعصاب را برای انسان درست میکند. یک ساعت حضور در برخی کازینوهای خارجی که سرگردان مینوازند برای آدمی دیوانگی و جنون میآورد. موسیقی باید تعادل و تناسب داشته باشد و انسان را به عقل و خرد گرایش دهد نه آنکه او را روانی، موجی و عصبانی سازد و روح تندی و پرخاشگری به او بدهد. بخشی به نام موسیقی درمانی وجود دارد که موسیقی را برای درمان برخی بیماریها تجویز میکند. یعنی موسیقی هم میتواند مخرب اعصاب باشد و هم میتواند حکم آرامبخش را بازی کند، ولی تجویز آن به عنوان دارو، روانشناسی حاذق را میطلبد که با دانش موسیقی و دستگاههای آن و مراتب نفس آدمی آشنا باشد و بتواند افراد آدمی را مورد شناسایی درست قرار دهد و بدون رعایت این نکات، سخن گفتن از آن درست نیست.
پرسش ۳: برخی علما میگویند موسیقی جزو موارد شبهه است که نباید به آن نزدیک شد.
بله، در روایات است: «قف عند الشبهات» و باید در موارد شبهه احتیاط کرد اما ما در مورد موسیقی شبههای نداریم و در همان کتاب «فقهنوشت غنا و موسیقی» تمامی احکام آن را حتی
(۶۵)
بدون یک مورد احتیاط آوردهایم. شبهه به چیزی میگویند که ما یا موضوع آن را نمیشناسیم یا حکم آن را نمیدانیم اما ما هم موضوع موسیقی را میشناسیم و هم حکم آن را میدانیم و در این مورد شبههای نداریم.
قدرت انسان برای دانایی بسیار زیاد است، ولی باید صبر و بردباری داشت و تحقیق نمود تا بتوان به کشف چیزی نایل شد. برای نمونه، دانش شما بیش از دانستههای ارسطوست. جوانهای امروز از پدر و مادر خود بیشتر اطلاعات و آگاهی دارند. برای نمونه، شوخیهای بچههای دوره راهنمایی گاه بهتر از هنرمندان با سابقه صدا و سیماست و در آن ابتکار و اختراع وجود دارد. اطلاعات فرزندان امروز بهگونهای است که پدر و مادرها باید با آنان مشورت کنند. موفق و سلامت باشید. اللهم صلّ علی محمّد وآل محمّد.
(۶۶)
پیام ۴
آسیبشناسی طرح هجرت
اشاره: این نشست در تاریخ ۲۴ / ۱۱ / ۱۳۸۷ در دیدار با یکی از نمایندگان مجمع طلاب که بعدها به طرح هجرت رفته بود انجام شده است.
برخی طلاب که به طرح هجرت میروند بعد از چند سال دیگر که باز میگردند فصل جوانی از آنان گرفته شده است و دیگر نمیتوانند ادامه تحصیل دهند. طلبههای جوان باید در قم بمانند تا پایههای علمی آنان تقویت شود. بیرون رفتن طلبههای جوان از قم برای علم آنان حکم خوردن سم را دارد و نوعی خودکشی علمی است. بهتر است شما در قم بمانید و روزی چند درس به طور منظم داشته باشید. هم پایه علمی خود را محکم کنید و هم سطح دانش خود را ارتقا دهید. تحصیل نیز برای خود زمان دارد و اگر وقفه و تأخیر در آن بیفتد و سن شما بالا برود دیگر
(۶۷)
نمیتوانید تحصیل نمایید و شوق و ذوق آن را از دست میدهید. بهویژه آنکه شما میخواهید علوم معقول و منطق و فلسفه را نیز دنبال کنید. به منطق باید اهمیت بدهید و منطق نیاز تمامی رشتههاست. این مقداری که طلبهها از منطق میخوانند کافی نیست و منطق فعلی حوزه کسی را منطقی نمیکند.
نظام آموزشی حوزه نیازمند بازنگری جدی است. طلبههایی که هنوز سطح یک را تمام نکردهاند و مشکل اجاره خانه دارند و به همین خاطر به تبلیغ میروند هم از تحصیل باز میمانند و هم اینکه نمیتوانند تبلیغ موفقی داشته باشند. باید برای تأمین هزینه زندگی طلاب فکری جدی کرد. و به بودجه و وجوهات جهت مدیریت دارد. شهریههایی که برخی میدهند و بسیار کم است مثل نان گدایی است و خست میآورد. ما مشکلات حوزه را در ده جلد کتاب توضیح داده و برای حل مشکلات آن نیز طرحهایی را ارایه دادهایم که در آن کتابها هست و اینجا نمیخواهم بیش از این توضیح بدهم.
(۶۸)
پیام ۵
مرز بازیگری و طلبگی معنوی
در این نوشتار بر آن هستیم تا فهرستوار برخی بایستهها، معضلات و آسیبهای تبلیغ را خاطرنشان شویم.
نکته ۶ ) طلبه باید در تبلیغ بر معنویات خود تکیه داشته باشد. تبیلغات حوزویان در حال حاضر با وجود پیشرفت رسانههای تصویری و ضعف علمی مبلغان دینی و اینکه آنان از نفس قدسی خود بهره نمیگیرند و میخواهند همانند بازیگران به بازیگری رو آورند، نتیجهبخش نیست. تبلیغ دینی تنها شایسته اولیای الهی است که سخن را هم بهجا میگویند و هم سخن آنان تأثیرگذار است. متأسفانه، حوزه امروز ما به سبب ضعفی که دارد توان آن را ندارد تا مبلغانی برای غیر روستاها تربیت نماید. طلبه در صورتی شایسته است به تبلیغ رود که تحقیق و تفکر داشته باشد و تبلیغ برای غیر محققان بیشتر وبال میآورد تا
(۶۹)
توفیق؛ چرا که غیر محقق که مطلبی را بهدرستی بیان نمیدارد، خود را مدیون ذهنهای مردم میسازد.
نکته ۷ ) طلبه نباید برای جمع کردن مردم به دور خود زرنگی و شیطنت داشته باشد بلکه او باید تنها خدا، دین و مردم را بشناسد. در تبلیغ نباید به بازیهای سیاسی و آخوندی رو آورد و باید با مردم بود و نه با گروهها، هیأتها و انجمنهای خاص که هدفی مشخص دارند و به دنبال مطامع خود میباشند. سخنرانیها باید معنوی و روحانی باشد و در صورتی که سیاسی گردد باعث گریز مردم میگردد. طلبه باید سیاست بداند اما خود را در بازیهای سیاسی دخالت ندهد.
نکته ۸ ) سخن گفتن بر فراز منبر همانند سلاخی میماند و برای برخی درد دارد، از این رو میزان تحمل درد مخاطب را باید در نظر گرفت. طلبه باید مشکل بیانی نداشته باشد و بداند چگونه سخن بگوید که در جانها بنشیند.
(۷۰)
نکته ۹ ) یکی از پیرایههایی که بر منبرها بسیار تبلیغ
(۷۲)
میشود این است که مردم را از خداوند میترسانند؛ ولی خدایی که ما میشناسیم بسیار شیرین است و تمام زیبایی است که آن را در دو کتاب «چهره عشق» و «محبوب عشق» توضیح دادهام. خداوند شیرین است. کسی از عسل و از بستنی و از قشنگی هراس دارد؟! خداوند جلال دارد اما جلال او نیز شیرین است. میگویند:
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی
من برای تقریب ذهن، به زن مثال میزنم. زن اگر جلال داشته باشد و سست و منفعل نباشد برای مرد دوستداشتنیتر است و این به معنای جلال است. جلال به معنای میر غضب نیست. «شجاعة الحسینیة» مصداقی از جلال است. جلال منحصر در جهنم نیست و دایرهای وسیع دارد. شجاعت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام که نقل آن برای همه لذتبخش و غرور آفرین است مصداق جلال است. ما را مثل کودکی که میخواهند از شیر بگیرند، از خداوند ترساندهاند و آن را برای ما تلخ و تند و تیز نمودهاند. خداوند تلخ نیست، شور نیست، تند نیست و اینقدر که بر روی منبرها میگویند وحشتناک نیست که ما باید از او بترسیم. خداوند جلال دارد اما جلال خداوند هم شیرین است. جهنم از جبروت حق و از بلندای حق است و به معنای چماق
(۷۳)
حق نیست. برای همین است که حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام چهره به چهره خداوند میایستد و «لا خوفا من نارک ولا طمعا من جنّتک» میفرماید. ترسها همه از ماست، نه از خداوند. کسی که خلافی ندارد به هیچ وجه از مأمورها ترس ندارد اما کسی که خلاف کرده است حتی از مأمورهای غیر حرفهای نیز ترس دارد. حضرت عیسی چنان قوتی در خود داشته؛ چنان شجاعتی داشته که در کودکی بر خود سلام میدهد و میفرماید: «وَالسَّلاَمُ عَلَی یوْمَ وُلِدْتُ وَیوْمَ أَمُوتُ وَیوْمَ أُبْعَثُ حَیا»(۱) اما حضرت یحیی چنین بیانی ندارد و گویی دیگری است که بر او سلام میدهد: «وَسَلاَمٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَیوْمَ یمُوتُ وَیوْمَ یبْعَثُ حَیا»(۲) و مدام هم گریه میکند. باب معرفت پیچیدگیهای خود را دارد و آنها که از دین میگویند بیشتر در باب معرفت از عوام هستند تا از عالمان حقیقی و عارفان واقعی. شیطان، نادانی، نفس اماره و دیگر چیزها دست به دست هم دادهاند تا خدا را برای ما تلخ نشان دهند و ما را به خداگریزی وادار نمایند. ما چون خدای عشق و صفا را نمیشناسیم به امام حسین علیهالسلام بیش از خداوند علاقه داریم. در واقع، آنان که عهدهدار معرفی خداوند به ما هستند همانند مادری
- مریم / ۳۳٫
- مریم / ۱۵٫
(۷۴)
که میخواهد کودک خود را از شیر باز گیرد، خداوند را به ما تلخ، تند یا شور شناساندهاند وگرنه مردم هیچ گاه از خیر و خوبی فراری ندارند و اگر بدانند کسی ولی خداست چارچوب خانه وی را از پی در میآورند و برای همین است که آنان مجبور میباشند خود را مخفی نگاه دارند. آقایی به شطح میگفت اگر کسی به آب رسید، در صورتی که هفتهای یک بار در کوچه بول کند، بیمه میشود و دیگر کسی به او کاری ندارد. ما در عرفان باید تلاش کنیم اسم خدا که میآید، خوبیها را به ذهن آورد تا کم کم بوی خدا را به خود گیریم. عارفان محبوبی چنین هستند و تمام بوی خدا را دارند و این محبان هستند که به گریه و آه نیاز دارند و باید نمد زیر چشم خود بگذارند. تفاوت میان محبوبی و محبی در تفاوت میان حضرت یحیی و عیسی علیهماالسلام دیده میشود. حضرت عیسی به خود سلام میدهد اما حضرت یحیی بر او سلام میدهند. ما میگفتیم هر صبح که از خواب بلند میشوید به خداوند سلام کنید. تفاوت مرتبه انبیا و اولیای الهی در بحث ولایت است که جدول خود را پیدا میکند اما هیهات از این که دلها بتواند ظرایف باب ولایت را متوجه شود. ما در جای خود گفتهایم تمام هستی ولایت است و ولایت از آنِ محبوبان است که حب حق با آنان است. این عشق است که چنین معرکههایی را بهپا
(۷۵)
کرده است. این معرکه عشق است وگرنه دعوا بر سر جهنم و بهشت نیست و اینها در مسیر است که پیدا شده است. خداوند فاعل به عشق است. این حرفها را هر مغزی و هر قلبی نمیکشد و تبیین آن نیز بسیار سنگین است.
نکته ۱۰ ) در تبلیغ باید توجه داشت ما در نظام اسلامی زندگی میکنیم و حاکمیت نظام اسلامی بسیاری از امور را تطهیر مینماید. برای نمونه، عالمان ما در رژیم ستمشاهی به حرمت نماز جمعه فتوا میدادند. پیش از انقلاب، بحث حرمت نماز جمعه در زمان غیبت، از اینجا ناشی میشد که امام جمعه زمان طاغوت کسی بود که در خدمت طاغوت بود. وی زنی انگلیسی اما مسلمان نیز اختیار کرده بود. البته بهترین فقه فارسی لمعه را نیز همین امام جمعه نوشته است؛ چرا که امکانات طاغوت را در اختیار داشته است. هنوز هم بسیاری از وکلا، کتاب وی را در کنار دست خود دارند. در آن زمان، آقای عسکر اولادی و ما، نزدیک خانه آنها منزل داشتیم. وی به ایرانیان سر فرود نمیآورد. علما میگفتند نماز جمعه در زمان غیبت حرام است و منظور آنان این بود: نماز جمعهای که وی میخواند حرام است. اما وقتی حاکمیت دینی شد همه چیز
(۷۶)
تطهیر میشود و کسی که ظهر روز جمعه نماز جمعه میخواند لازم نیست نماز ظهر بگزارد.
نکته ۱۱ ) در اینجا توصیهای مشفقانه به برخی آخوندها دارم که مراکز تبلیغی یا تحقیقی را با زرنگی به دست میگیرند و راه را برای فعالیت امثال شهید مطهریها سد مینمایند و فردای قیامت باید پاسخگوی ضربههایی باشند که بر پیکر نحیف دین در زمان ما وارد آوردهاند. ما در قم صدها مؤسسه با امکاناتی گاه میلیاردی داریم که به اصطلاح بر روی مبانی دینی کار و فعالیت میکنند اما آیا تاکنون هیچ یک از این مؤسسات توانسته است همچون شهید مطهری که فقط یک نفر بود و هیچ امکاناتی نیز نداشت در جامعه تأثیرگذار باشند. به نظر بنده این صدها مؤسسه هنوز به قدر شیخ شهید نتواستهاند کاری بکنند. شیخی که در زمان خود فقیرانه زندگی میکرد و کسی از علما ایشان را حمایت نمیکرد و وی برای تأمین هزینههای زندگی خویش بهناچار به دانشگاه روی آورد. وی در آن زمان شاخ شریعتی، آریانپور و دیگران را شکست اما کدام یک از مراجع در آن زمانها کمترین حمایت مالی یا معنوی از ایشان داشتند؟ به نظر من مدیران خیلی از این مؤسسات که به اسراف بودجه و مال مردم یا وجوهات مبتلا هستند شایسته بازخواست میباشند.
(۷۷)
دیشب در رؤیایی حجرههایی میدیدم که هر یک از آن بیش از چند هکتار مساحت داشت اما دربهای آن بسیار کوچک ساخته شده بود. به یکی از این حجرهها رفتم، حالت خفگی به من دست داد. این در حالی بود که سنگهای مرمر آن به آسمان کشیده شده بود. در این حجرهها هیچ نوری نبود جز نورهایی کمسو که گاهی میدرخشید. گفتم این بدان معناست که حوزهها از عالمان دینی پرمحتوا خالی شدهاند و آنان که داعیه علم دارند، علمی حقیقی با آنان نیست و به محفوظات و معلوماتی تکیه دارند که یا معنادار نیست و یا ارزش صدق ندارد.
فکری بکنیم که خدای ناکرده ما بر سر حضرت علیهالسلام خراب نشویم و انصاف و وجدان خود را از دست ندهیم. اگر نه محقق هستیم و نه استاد، و نه مدیری ما دردی را التیام میدهد، خود کناره بگیریم و راه را برای رشد امثال شهید مطهریها که شاخص هستند باز بگذاریم. شهید مطهری برای نگارش کتابهای خود از بیت المال هزینه ننموده و پول مردم برای آن خرج نشده، از این رو میتوان به مردم توصیه نمود این کتابها را بخوانند اما کتابهایی که برخی مؤسسات به چاپ میرسانند از دسترنج پیرزنی روستایی است که در بافتن قالی به خون آلاییده است و از عرق پیرمردی است که در مزرعه زیر آفتاب گرم تابستان به
(۷۸)
آبیاری مشغول بوده و یا زحمت جوانی است که به امید داشتن مالی حلال، در پای ماشین داغ نانوایی، خمیرها را پهن میکرده و یا در ریختهگری فلزات ذوب شده را قالب میداده است. پولهایی که از دهان زنی که ساده میپوشیده و از دهان کودکی که برای تهیه یک اسباب بازی دویست تومانی باید روزها انتظار بکشد گرفته شده است. اینجا مؤسسهای است با دهها طبقه و سالنهایی که خنکای تابستان آن در میان شهر تفتیده و گرم قم، بهشت شداد را به یاد میآورد. اما شهید مطهری طلبهای فقیر بوده که برای نوشتن کتاب خود، باید به فرزندان خود تنها نان و ماست میداده و حتی آقای بروجردی نیز به ایشان کمکی نمیکرده است.
ما این روزها میخواهیم کتاب زن را چاپ نماییم اما مشکلات مادی آن نمیگذارد. به یکی از طلبهها که از امور چاپ و نشر آگاهی دارد گفتیم کارهای اجرایی این کتاب مانند اخذ مجوز و مانند آن را پیگیر باشد اما او میگوید من مشکلات مادی دارم و اگر بخواهم کارهای دیگر خود را بر زمین بگذارم و این کار را انجام دهم باید پانصدهزار تومان بگیرم.
نکته ۱۲ ) برخی یافتههای خود را چنان منطقی و درست میپندارند که گویی عصمت خدادای دارند. در تبلیغ باید همواره
(۷۹)
درصدی را برای احتمال اشتباه خود گذاشت. یکی از اساتید دوران کودکی ما عالمی بزرگوار بود که مشی اخباریگری داشت. او خود را از عالمانی مانند مرحوم مجلسی و شیخ صدوق بسیار بالاتر میدانست. وی نسبت به عالمان قم کماهمیت بود و نسبت به برخی آنان به تعریض میگفت وی «قبة القدمین» را نمیداند اما رساله نوشته است. همچنین او با فلسفه بسیار مخالف بود. او این ادعا را داشت که میتواند حدیث را از غیر حدیث تشخیص دهد. من در آن زمان کتابی با نام «اخباری و اصولی چه میگویند؟» نوشتم و دیدگاههای وی را مورد نقد قرار دادم. روزی بخشی از عبارات کتاب فصوص الحکم مرحوم فارابی که بسیار کریمانه، شریف و ملکوتی است را برگزیدم و آن را برای ایشان خواندم و به وی عرض کردم من نمیدانم این کلام کدام یک از حضرات معصومین علیهمالسلام است. او گفت بهبه و این عبارات برای فلان امام است. به ایشان گفتم حتما این طور است؟ گفت بله، بوی عصمت از آن معلوم است. بعد به ایشان گفتم این عبارات برای فصوص فارابی است. وی ناگهان عصبانی شد و ما را که بچهای بودیم دنبال کرد؛ یعنی ما میدویدیم و او نیز میدوید و میگفت تو میخواهی مرا دست بیندازی؟!
نکته ۱۳ ) نباید پنداشت هر پولی که در تبلیغ نصیب آدمی
(۸۰)
میشود از پاکترین پولهاست و تبلیغ دینی میتواند آن را تطهیر نماید. همانطور که هزینه پول حرام در راه عزاداری امام حسین علیهالسلام آن را پاک نمینماید. برخی پولها نکبت میآورد. کسی که چنین پولی خیر میکند مثل آن است که کورکی از بدن خود درآورده و آن را به دست دیگری داده تا از آن استفاده کند. همانند زالویی که از بس خون خورده باد کرده و جز کثافت خون و آشغال آن در وجود این نیست. این پول اگر دست طلبهای برسد او را بدبخت یا بیمار میکند و او را گرسنه و بیچاره مینماید. این پول جز غدهای چرکی نیست و هر جا رود آنجا را چرکین و فاسد میسازد. این در حالی است که طلبه و مبلغ دینی صفای الهی است، نه کرم و برای همین است که من چنین پولهایی را از برخی آدمهایی که اینجا میآیند نمیگیرم. طلبگی فقیرانه، لطف الهی است که خداوند به شاکران آنان صبر داده و هیچ مقامی بالاتر از فقر آنان نیست. همین فقر ظاهری نمادی از بینیازی عارفی است که سالها سینه چاک نموده تا به آن دست یابد. البته در برابر فقر باید تحمل خدایی داشت و آبروی خود را حفظ نمود و از حد عفاف و کفاف بیرون نرفت.
این چنین نیست که دنیاداران در راحتی باشند، و البته چنین نیست که فقر خوب باشد. فقر با آنکه سخت است، شیرین است
(۸۱)
و باعث طهارت فقیری میشود که خودنگهدار و صبور باشد اما برخی دارایان با هیچ چیز تطهیر نمیشوند. مسؤول یکی از بانکها میگفت یکی از ثروتمندان در اینجا حسابی داشت و وی میگفت من سود پولهایم را نمیخواهم و آن را برای همین بانک هزینه نمایید و ما بدون اینکه از او امضایی بگیریم از سود وی هزینههایی داشتیم. وی بعد از مدتی فوت نمود و وارثان وی خواستار پول او شدند و تمام سود آن را نیز از ما خواستند؛ حتی فرزند وی به صراحت میگفت پدر من بیخود کرده که سود آن را نخواسته است و مسؤول بانک مورد مؤاخذه واقع شد. بله، این پول اقتضا نداشته که در امر خیری هزینه شود.
نکته ۱۴ ) دنیا با همه عظمتی که دارد بزرگتر از مورچهای نیست و حتی اگر کلهپاچه آن نیز سهم ما باشد باز هم کلاه سر ما رفته است؛ پس ما از خیر تمامی آن گذشتیم و چیزی از آن مهم نیست. اگر چیزی از دنیا برای کسی مهم باشد وی به شرک مبتلاست. طلبه نباید تبلیغ دینی خود را به دنیاخواهی و شرک آلوده سازد تا مردم را بر دوری از دنیا و توحید تشویق نماید!
نکته ۱۵ ) در تبلیغ باید تحمل و بردباری بسیار داشت. مبلغ ممکن است ناراحت شود اما نباید عصبانی و بداخلاق گردد. کافر خوش اخلاق را همه جا دوست دارند ولی کسی مؤمن بد اخلاق
(۸۲)
را دوست ندارد. طلبه باید حرف و سخن خود را بیان دارد اما عصبانی و تند نشود و دیگران را متهم نسازد.
نکته ۱۶ ) اگر به کتابخانه رفته باشید کتابهایی را میبینید که التماس میکنند ما را بردارید و غبار خاک از چهره ما بگیرید و چند سطری از ما بخوانید اما کسی نمیخواهد آنان را بخواند، گویی نویسنده آن بیکار بوده و کتاب نوشته که اینگونه دست التماس به مردم دراز میکنند؛ نویسندهای که در قبر منتظر دیدن خیرات از این کتابهاست اما کسی به آن کمترین نگاهی هم نمیکند. در این زمان حتی با نگارش کتاب هم نمیتوان خیری برد مگر کتابی که چنان بر آن زحمت کشیده شود تا به عنوان منبع و مرجعی مطمئن در حصول معرفت از آن یاد شود. وقتی نشود به کتابها امید بست آیا میشود به صحبتها که تأثیر آن کمتر است برای آخرت خود امیدی داشت!
نکته ۱۷ ) ترجمه، یکی از سختترین و دقیقترین کارهای تحقیقی است. ما قرآن کریم را ترجمهپذیر نمیدانیم و در ترجمههای فعلی از قرآن کریم حقیقت معنایی که مراد است در ترجمه وجود ندارد و تداعی مورد نظر آیات در آن نیست. ترجمه باید تمام آیه را مجسم سازد و آن وزان و سنگینی که در آیه است در ترجمه نیز احساس شود. یکی از اصول ترجمه این است که
(۸۳)
واژگان ترجمه نباید بیش از متن اصلی باشد وگرنه از حد ترجمه فراتر میرود و به تفسیر میگراید.
نکته ۱۸ ) به صورت کلی هر منطقهای که افراد آن فریاد و صدای بلند داشته باشند از لحاظ معرفت و خرد مشکل دارند. فریاد زدن حتی در منزل نشان از بیماری روانی دارد و فکر را همانند اشتغال به کارهای زیاد و کثیر مختل میسازد. بعضی از شهرها پرفریاد هستند که با آرامی، متین و منطقی بودن و طمأنینه داشتن و شمرده صحبت کردن منافات دارد. کسی که باطل است حاضر نیست در دعوا آرام صحبت کند و میخواهد بطلان خود را در پرده شلوغکاری مخفی نماید و همین دلیل بر آن است که وی منطق ندارد. البته کسانی که با دست و با ایما و اشاره سخن میگویند نیز ضعف منطقی دارند. داد و فریاد اگر چهار صباح دوام داشته باشد بعد از آن صدای بلند است که گلویش میگیرد و خسته میشود. ما نباید بر فراز منابر، صدای خود را بسیار بلند کنیم و باید متین و شمرده سخن گوییم.
نکته ۱۹ ) در تبلیغ نباید هیچ عالم دین را زخمی نمود. طلابی که به حوزههای علمیه میآیند دیگر به خود یا به همسر یا به پدر و مادر و یا به دوستان و آشنایان خود تعلق ندارند و تمامی وجود آنان و هر یک از نفسهای ایشان به آقا امام زمان (عجل اللّه
(۸۴)
تعالی فرجه الشریف) تعلق دارد و این نان آقا امام زمان علیهالسلام است که وجود آنان را ساخته و هر کسی کمترین آسیب حیثیتی، جسمی یا روانی به آنان وارد آورد روز قیامت باید پاسخگوی آن باشد که چرا این سرمایه را که متعلق به آن حضرت (روحی و ارواح العالمین له افداء) است تضییع نموده و نسبت به او قصد سوء یا بیحرمتی داشته است و ذمه فرد به آن مشغول میشود. طلبه تا عالمی دینی گردد باید دهها سال زحمت بکشد و برای وی هزینههای بسیاری گردد و کسی که به عالمی دینی کمترین بیحرمتی را نماید، روز قیامت، دستکم برای تضییع این همه سرمایه، باید پاسخگو باشد. ما حتی نسبت به آخوندهایی که مشکل دارند نیز باید با احتیاط سخن بگوییم و بدون در دست داشتن دلیل بین هر سخنی را نگوییم.
نکته ۲۰ ) دین یک اصول و بیناتی دارد و یک فروعی. گاه پرداختن به فروع سبب از دست رفتن اصول میگردد که درست نیست. ممکن است عالمی دینی گذاشتن تحت الحنک در هنگام نماز گزاردن را مستحب بداند و آن را رعایت نماید اما چنان استکباری در وجود او باشد که روی خود نگذارد حتی یک روز برای کمک به همسر خود به آشپزخانه رود. گاه تعمد به غذا خوردن با دست راست، ما را از حلال یا حرام بودن غذا منصرف
(۸۵)
میکند و یا کودکی را پریشان خاطر مینماید؛ در حالی که اهتمام به خوردن غذا با دست راست برای زمانی بوده که بهداشت رعایت نمیشده است. این مانند آن میماند که کسی دست خود را به قتل اولیای خدا آلوده میکند اما از دیه کشتن مگسی سؤال مینماید و پشت سر کسی نماز میگزارد که حنک گندهتری دارد. جوانمردی یکی از اصول دین است. کسی که پنجاه سال نماز اول وقت میخواند، اما اول نامرد روزگار است، مصداق کاملی از «فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّینَ، الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ»(۱) است. انصاف موضوع اسلام است. حتی برای سوار شدن بر یک چارپا و نیز در مصاف با دشمن باید انصاف داشت. اگر کسی نتواند در یک مورد انصاف داشته باشد، در موارد دیگر نیز نمیتواند انصاف داشته باشد.
نکته ۲۱ ) ما دین را توصیفی میدانیم، نه تأسیسی. حقایقی که دین از آن خبر میدهد مانند حقایقی است که منطق عهدهدار تبیین آن است. منطق هیچ گاه برای شناخت اندیشه و به دست دادن معیار صحت و سقم آن، اصلی را تأسیس نمیکند، بلکه اصول طبیعی آن را کشف و بیان میکند.
نکته ۲۲ ) برخی میپندارند اگر بر فراز منبر تنها روایت
- ماعون / ۴ ـ ۵٫
(۸۶)
بخوانند، کار خود را سبک کرده و مسؤولیت کلماتی را که میگویند از دوش خود برداشتهاند، در حالی که روایت نیاز به درایت دارد و برخی منبریان و واعظان با خواندن صرف بعضی از روایات و نداشتن قدرت تحلیل و تبیین آن، مردم را به آزار و اذیت میاندازند.
نکته ۲۳ ) در بررسی درون پژوهی روایات باید از این نکته غفلت نورزید که مدارک روایی ما بهصورت عمده نقل به معناست و چنین نیست که تمامی واژگان معصوم همانگونه که بوده است به ما رسیده باشد. برای نمونه، حتی زراره که از بهترین شاگردان امام صادق علیهالسلام بوده است، احادیث را به تقریر خود مینوشته است و با امکاناتی که آنان داشتهاند نمیتوانستهاند سخنان را بهتندی به نگارش درآورند و مضمون و مفاد آن را نقل میکردهاند و طبیعی است که در نقل به معنا، بخشی از معنا به ثبت و نگارش در نمیآید و از دست میرود اما از دست رفتن بخشی از معنا سبب نمیشود روایت از حجیت ساقط شود و اصالت حجیت روایت بر جای خود باقی است اما اصالت حجیت امری متمایز از اصالت صحت است و این دو ملازمهای با هم ندارد. توجه به این نکته امر را بر پژوهنده مدارک روایی سخت میسازد و وی با کمترین شکی باید در پی یافتن قراین و
(۸۷)
نیز رجوع به قرآن کریم برای دست یافتن به معنای صحیح روایت و تکمیل معانی ریخته شده از آن رود.
بنده نگارش و بررسی روایات را در گذشته شروع کردم اما استقبال سرد شاگردان که در درس چرت میزدند یا بیحال بودند سبب تعطیلی آن شد. اگر این درس ادامه پیدا میکرد دریای بیکرانی میشد که پیرایهها را میزدود و دینی سالم و حقیقی را ارایه میداد. دینی که ممکن بود به مذاق متحجران و مرتجعان خوش نیاید و آگاهان، آن را بسیار شیرین و گوارا مییافتند و حتی کفار نیز آن را به عنوان یک فرهنگ میپذیرفتند و در این صورت، اجتهاد محکمتر و عقلانیتر میشد.
نکته ۲۴ ) یکی از اساتید معروف و باسواد دانشگاه که بخشی از نوارهای درس منازل السائرین مرا گوش کرده بود میگفت: «من کتاب منازل را که میخوانم، صحبتهای شما درباره این مقامات و منازل را در آن نمیبینم.» به او گفتم من ناچارم مطالب خود را در قالب این عبارات بیاورم؛ چرا که در حوزه باید کتابی با متن عربی خوانده شود و کتاب برای من بهانه و مستمسکی است تا مطالب خود را تحمیل کنم. ما در علم باید گزارههای خود را محک بزنیم و برای درستی یا نادرستی آن آزمون و آزمایش داشته باشیم. یک مطلب را با ده دلیل از تجربه،
(۸۸)
غیب، شهود، صنعت، مکانیک و دیگر امور آزمایش کرد و به دست آورد و به عنوان مثال این فتوا درست است یا خیر.
نکته ۲۵ ) در سخنرانی باید تدبیر و خلاقیت داشت و آن را با مطالعه و تجربه به دست آورد. روزی به بنده زنگ زدند و گفتند ما مجلس بسیار مهمی گرفتهایم و نزدیک به پنجهزار نفر از کارگزاران و اساتید دانشگاه که فلسفه و حقوق خواندهاند را دعوت کردهایم اما تاکنون نتوانستهایم کسی را برای سخنرانی در آن مجلس بیابیم؛ بهطوری که بتواند آن را اداره کند و اساتید را در آنجا بنشاند. به ناچار شما باید بپذیرید. میدانیم شما فرصت این کارها را ندارید ولی به ناچار باید بپذیرید، اگر آماده نیستید و سی درصد آنان هم بلند شوند، عیبی ندارد. به آنان گفتم مطمئن باشید که یک نفر هم بلند نمیشود! من در آن مجلس باید بهگونهای صحبت میکردم که جمعیت فلسفهخوان و حقوقدان حاضر که ادعا دارند همه چیز حقوقی یا فلسفی را میدانند، آن را تا به حال نشنیده و در کتابی نخوانده باشند. این کار تدبیر و ذوقی میخواست. منبری، برای هر جمعیتی که میخواهد صحبت کند باید چیزی بگوید که نو و تازه باشد و در این رابطه باید نخست مخاطبان خود را بشناسد و سپس برنامهریزی کند که چه بگوید.
برای نمونه، بنده مدتی به شهری که ترکنشین بودند دعوت
(۸۹)
شده بودم. من ترکی نمیدانستم، ولی تدبیر من این بود که جامعهشناسی و روانشناسی ترکها را برای آنان میگفتم. به صداقت نیز سخن میگفتم و خوبیها را در کنار بدیها میگفتم و چاپلوسی و دروغ نیز به آن راه نمیدادم و آنان نیز که صداقت مرا میدیدند شیفته این بیانات میشدند.
روزی نیز به مجلسی دعوت شدم که ویژه مداحان بود و نزدیک به هزار مداح از تهران در آنجا بودند. عدهای از علما و نیز برخی اعضای شورای نگهبان نیز آنجا بودند.
پیش از ما چند مداح به مداحی مشغول شدند و سپس ما به منبر رفتیم. به آنان گفتم مرا حلال کنید که میخواهم صادقانه با شما سخن بگویم و اشکالات نمایندگان شما را بگویم. هم محتوای اشعاری که خوانده شد اشکال داشت و هم دستگاهی که مداح در آن دستگاه موسیقی میخواند و خلط دستگاهها را برای آنان تشریح کردم. از خصوصیات مداح و تفاوت او با طلبه، آخوند، منبری و مجتهد گفتم. مداح خوب و مداح بد و مطالبی که وی باید بداند از صوت و صدا گرفته تا شعر و قافیه و عروض را بیان کردم.
عالم باید بتواند سخن خود را باز گوید؛ خواه عارف باشد یا مجتهد. طلبه باید فن بیان و خطابه را کامل بداند.
(۹۰)
البته ما در شیوه مخاطبشناسی به رسانه ملی پیشنهاد دادیم برای ساخت بهترین برنامهها باید مشاورانی در هر رشته تخصصی داشته باشد. برای نمونه اگر میخواهد فیلمی بسازد که در بخشی از آن سرقتی انجام میشود باید کسی را که رئیس دزدان است با دادن ضمان لازم برای آزادی و امنیت وی به استخدام بگیرد تا او سرقتها را طراحی نماید و چنین نباشد که سرقتهایی ناشیانه نمایش داده شود. در یکی از فیلمها که تهیه کننده آن یکی از مراکز نظامی بود و میخواستند قدرت و اقتدار آن نیرو را برسانند، یکی از نظامیان با مشت به شکم نیروی مخالف میزد و او میمرد یا به او ایست میداد و بیدرنگ ماشه را میکشید و به سینه او شلیک میکرد بدون اینکه بداند هفت تیر چیست و کارایی آن چگونه است. به آنان گفتم در کجای دنیا ضربه به شکم سبب مرگ میشود. چنین فیلمهایی کارشناسی
(۹۱)
لازم را ندارد و سبب از بین رفتن وجاهت نیروهای نظامی در مراکز مرتبط میشود و آنان میگویند اینان حتی نمیدانند هفت تیر چیست و کارایی آن چگونه است. برخی فیلمها نیاز به روانشناسی دارد. برخی نگاه یک فیلسوف به فیلمنامه را میطلبد و همین طور. یک فیلمنامه باید به تأیید متخصصان رشتههایی برسد که بهنوعی با آن ارتباط دارد.
نکته ۲۶ ) مبلغ باید بتواند با مخاطبان خود رابطهای عاطفی ایجاد نماید. آیتاللّه مرعشی نجفی ـ خداوند ایشان را رحمت کند ـ در دل مردم قم نفوذ داشت و بسیاری از قمیها ایشان را خیلی دوست داشتند. قمیها با ایشان خیلی رفیق بودند. ایشان نیز به مردم قم بسیار میرسید و به بسیاری از آنان با اینکه اهل علم نبودند شهریه میداد. ایشان به خانه قمیها میرفت و در مجالس ختم آنان شرکت میکرد گویی با آنان فامیل است. لاتهای قم نیز به احترام ایشان امنیت را در قم تأمین میکردند و نمیگذاشتند کوچکترین دزدی در این شهر انجام شود. در ابتدای انقلاب که هنوز دولت اسلامی قوام لازم خود را نگرفته بود و در بسیاری از شهرها آشوب بود، لاتهای قم به اعتبار آقای مرعشی نجفی امنیت را به صورت کامل برقرار کرده بودند. در آن ایام کفشهایی از یک مسجد دزدیده شد. یکی از لاتها در
(۹۲)
عرض چند روز دزد آن را در همدان دستگیر کرد. به او گفتند تو به ما لاتهای قم بیاحترامی کردهای، ما نمیگذاشتیم در قم کسی دزدی کند، ما به آقا نجفی قول داده بودیم و تو ما را پیش ایشان شرمنده کردی. این نفوذ آقا نجفی در دل مردم قم حتی لاتهای آنان را میرساند و نیز اینکه نظام اسلامی میتواند امنیت را در سطح کشور با چنین برنامههایی مردمی تأمین کند.
نکته ۲۷ ) مبلغ باید قدرت انشا و ایجاد علم را در خود پرورش نماید. من وقتی برای سخنرانی دعوت میشوم چنین نیست که مطالب خود را از پیش آماده نموده باشم بلکه باید نخست چهره کسانی که در آنجا حضور دارند را ببینم و بر اساس شناختی که از چهره آنان پیدا مینمایم به انشای مطالب میپردازم. گاه با حضور چهرههای متفاوت ممکن است سخنرانی خود را در چند بخش گوناگون ارایه دهم.
نکته ۲۸ ) میگفتند زنی وجود دارد که ادعا میکند غیب میداند و نزدیک به هفتصد شاگرد را در این زمینه تربیت مینماید و وی حتی مشتریانی از کشورهای اروپایی دارد. حوزه باید نیروهایی را تربیت کند که بتوانند چنین مدعیانی را مهار نمایند. این زن حتی سواد چندانی نیز نداشت اما توانسته بود هفتصد زن را که برخی دارای مدرک علمی بودند بهراحتی فریب دهد. البته
(۹۳)
وقتی با خود آن زن وارد بحث شوی وی همانند ساحران فرعون بهراحتی تسلیم میشود اما شاگردان وی زیر بار حق نمیروند و با آنان نمیشود وارد گفتوگو شد؛ چرا که آنان فهم دقیق و دانش درستی از سحر و مانند آن ندارند.
نکته ۲۹ ) روزگاری در میان هزاران منبری تنها یک فلسفی و یک راشد داشتیم که خوش درخشیدند اما امروز منبر به سبک آنان جواب نمیدهد و منبرها باید درس گفتار باشد تا منبر. منبر حوزویان جای معرکهگیری و بازیگری نیست و ما با افرادی که فیلم بازی میکنند تفاوت داریم. آنچه منبر یک طلبه را مؤثر میسازد معنویت و روحانیت او و قوت علمی وی میباشد و نه معرکهگیری و میدانداری.
امروزه برخی از ضعیفترین منابر را در بعضی نماز جمعهها میتوان دید. محتوای بعضی خطبهها بسیار ضعیف است و نحوه بیان برخی خطبای جمعه نیز ضعیفتر از آن است.
نکته ۳۰ ) اینکه رسم است هر منبری کمتر از یک ساعت زمان نبرد، رسم بدی است و بیشتر سخنوران مردم را خسته میکنند بهویژه آنکه برهانی و منطقی سخن نمیگویند و سخنرانی آنان قدرت نقد و تحلیل دقیق مسایل را ندارد؛ در حالی که مردم فهیم با دقت به مسایل مینگرند.
(۹۴)
نکته ۳۱ ) من دیدهام گاه برخی روحانیان که تخلف راهنمایی و رانندگی دارند، بعضی از پلیسها همانطور که گاه به برخی مردم تخفیفهایی میدهند، به آنان احترام میکنند و تنها خطای آنان را خاطرنشان میشوند، ما نیز باید با مردم همین رفتار را داشته باشیم و هیچ گاه خود را با مردم درگیر نسازیم. بعضی از طلبهها گاه سوار اتوبوس که میشوند با راننده اتوبوس یا مردم به بهانه امر به معروف و نهی از منکر درگیر میشوند در حالی که معروف و منکر را نمیشناسند و فیلمها یا موسیقیهای آنان وجه حرام شرعی را ندارد. امروز فصل قیام و دفاع نیست و دوره مماشات، ملاحظه و رعایت اخلاق و رفتار نیک با مردم است. باید دانست در مملکتی که انقلاب اسلامی بر آن حاکم است هر چیز عمومی مجاز است و فرهنگ عمومی مردم تابع فرهنگ حاکمان مذهبی است و طلبهای به صورت شخصی نمیتواند با مردم برخوردی داشته باشد و سلیقهها و برداشتهای خود را بر مردم تحمیل نماید.
درست است که میگفتند چشم گریان چشمه فیض خداست اما ما نباید در این مملکت تنها گریه نماییم بهگونهای که حتی مردهشور را نیز به حال مرده به گریه درآوریم، بلکه امروز فصل نشاط و خنده مردم است و نباید با شادیهای مجاز مردم
(۹۵)
مخالفت نمود. برخی فیلمها این موضوع را خوب نمایش میدهد. فیلمی درباره روحانیت دیدم که نشان میداد کارگردان آن کهنهکار و زیرک است. وی پیرمردی را در نقش روحانی نشان میداد که در جنگل و کوهستان زندگی میکرد. او شیارههای ابروان و پیشانی وی را مثل کوههای آن منطقه پست و بلند نموده بود که میرساند وی عمری را در باغ و صحرا بوده و عصاره تحول در چنین کسی همواره موجود است. سپس او را با دختری رعنا و جوان همراه ساخت که گویی در ویترین شیشهای زندگی میکرده و آن را به بحث و مناظره وا داشته است.
ما باید تعادل خود را داشته باشیم تا بتوانیم با مردم و در کنار آنان زندگی نماییم. خندهها نیز باید ترنمی از محبت و عشق داشته باشد و مانند بعضی از لطیفههای برنامه صبح جمعه با شما افراط نداشته باشد که با قهقهه همراه شود.
اسلام خمودی را بر نمیتابد و نشاط و سرزندگی را از پیروان خود میخواهد. یکی از امور فرحانگیز و نشاطزا شوخی و مزاح است که با روایت «المؤمن بشره فی وجهه»(۱) سازگار است. باید شوخی داشت اما در شوخیها لازم است حرمت همدیگر را پاس داشت. شوخی محبت و مهربانی به یکدیگر را سبب
- نهج البلاغه، ج ۴، تحقیق: محمد عبده، قم، دار الذخائر، چ اول، ۱۴۱۲ هـ.ق، ص ۷۸٫
(۹۶)
میشود و صفای دل را افزایش میدهد. شوخیهایی که غرضی در آن نباشد و سالم باشد و به حرمتها آسیبی نرساند علاقهها را محکم مینماید و بهویژه افراد تنها و مجرد را که شادمانی دیگری ندارند به سرور میآورد. پس نباید صم بکم عمی بود. کسی که همواره جدی صحبت میکند عمری کوتاه دارد.
نکته ۳۲ ) اشکالی در برخی روحانیان هست که ضرر بسیاری به مردم وارد میآورد و آن این است که آنان بدون اینکه اصول و قواعد استخاره را بدانند یا صاحب استخاره باشند، برای مردمی که گاه میخواهند معاملههای کلان انجام دهند و همه موجوی خود را به میدان آوردند استخاره مینمایند و یک کلام نمیگویند ما استخاره نمیدانیم. البته این اشکال بر مردم نیز وارد است که استخاره را نمیشناسند و توقع دارند هر روحانی بتواند برای آنان استخاره نماید.
اشکال دیگر به نظام روحانیت است که میخواهد برای هر یک از مدارس تابع آموزش و پرورش و نیز ادارات یک روحانی داشته باشد تا در آنجا نماز بگزارند. طبیعی است با توجه به محدودیت شمار روحانیان، هر کسی به این ادارات رفت و آمد پیدا میکند در هر حالی که برای اقامه نماز جماعت یکی از افراد متشخص و عادل در همان اداره کفایت میکند.
(۹۷)
نکته ۳۳ ) اگر بطریهای نوشابه پر نباشد و سرخالی باشد، با کمی تکان دادن و زدن به زیر آن، نوشابههای آن سرریز میشود. بطریهای پلاستیکی نیز اگر پر از آب باشد، حتی بر روی شعله آتش، تأثیری نمیپذیرد. کسی که تمام وقت خود را با کار پر میکند، به هیچ وجه به حالت انفجار نمیرسد. البته کار باید با آدمی تناسب داشته باشد. مشکل بسیاری از ایرانیان این است که برای کار تربیت نمیشوند. من از اینکه احساس کنم حتی دقیقهای بیکار باشم، ناراحت میگردم. البته کارها خود باید به صورت خودکار کنار هم بنشیند و او که در مرصاد است، خود میداند که هر کاری را چگونه در هر جایی که باید بنشاند.
نکته ۳۴ ) گاه سیما جهت جلب ترحم مردم برای کمک به فقیران، از زبان برخی چیزهایی را نقل میکند که واقعیت ندارد. برای نمونه، کسی به نقل از بچه یتیمی میگفت او برای یک جوراب گریه میکرده است در حالی که بچه یتیم اگر فقیر و نادار باشد برای جوراب گریه نمیکند، بلکه او برای نان شب خود یا نداشتن کفش یا رنج حاصل از یک بیماری گریه میکند و ساختگی بودن گفته وی بهخوبی آشکار است.
نکته ۳۵ ) پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای تبلیغ به یکی از شهرهای ترکنشین رفته بودم. در آنجا عالمی بود که با
(۹۸)
بنده برخورد داشت و با من بحث میکرد و میگفت شما این مطالب را از کجا میگویید؟ در حوزهها چنین چیزی وجود ندارد. به او گفتم همه این مطالب در حوزهها هم هست اما شما از آن فاصله گرفتهاید و عالم شهر شدهاید، ولی او نمیپذیرفت. شعور اجتماعی وی بسیار پایین و کودکانه بود. او با آنکه از بزرگان آن شهر بود در صورتی که رهبری جامعهای را به دست میگرفت همانطور کودکانه برخورد میکرد. البته با اینکه وی از نظر فضل، علم و ایمان خوب بود، مردم او را نمیپذیرفتند. ما با آنکه ترکی نمیدانستیم ولی ترکها خیلی به ما مشتاق شدند. من ترکها را خیلی دوست دارم و در آن شهر از جامعهشناسی و روانشناسی ترکها میگفتم و پس از مدتی مطالب کتاب خداانکاری را که سی و چند سال بعد از این ماجرا چاپ شد، بر منبر درس میدادم. من در ابتدا خدا را منکر شدم و گفتم خدایی در کار نیست. کم کم دانشگاهیان نیز به مسجد آمدند؛ چون شنیده بودند یک آخوند منکر خدا شده است!
این عالم دینی به من اعتراض میکرد و میگفت: «اگر مردم با حرفهای شما گمراه شوند، چه میکنید؟!» گفتم: «میدانم چه میکنم و چه میگویم، شما نگران نباشید!» وی نیز به آن مجلس میآمد و منبرهای ما را گوش میداد تا اینکه گفت: «شما هر جا
(۹۹)
منبر میروید من نیز میآیم تا چیزهایی را که تاکنون نشنیدهام بشنوم.» میخواستم در مدتی که آنجا بودم مردم را به ایشان راغب سازم تا از فضل و دانش ایشان استفاده کنند. روزی در جمع مردم از فضل و از آقایی ایشان صحبت کردم و سپس از ایشان خواستم تفسیر قرآن کریم بگذارد و سوره برائت را بگوید. مردم این عالم را انقلابی نمیدانستند. ایشان تفسیر سوره برائت، که طبعی انقلابی دارد را شروع کرد. و او نیز با آیات، از انقلاب میگفت و بر ضد حکومت سخنانی را مطرح کرد. در نتیجه جوانان انقلابی به درس وی میرفتند و برای آن عالم دینی نیز ثابت شد که کسی دشمن او نیست. به او گفتم همه شما را دوست دارند؛ چون آنان فهمیدهاند که شما نیز از آنها هستید.
این عالم دینی اهل فضل بود و درس خارج داشت ولی روش کار وی اشتباه بود. حال اگر این فرد با این افکار مرجع دینی میشد، کاری از دست او بر نمیآمد و کسی باید به او میگفت چه کار کند و چهگونه رفتار نماید و چه کاری نکند.
درست است عالمان شیعی در طول تاریخ هیچوقت مغلوب طاغوت نبودهاند و طاغوت بر آنان مسلط نشده است و بسیاری از آنان قداست کامل داشتهاند اما درایت و فهم دینی قوّت خود را نداشته است و همین امر باعث شده است مشکلات عمدهای
(۱۰۰)
پدید آید و این مشکلات به متن جامعه نفوذ کند.
نکته ۳۶ ) مهربانی در تبلیغ باید به عنوان مهمترین اصل قرار بگیرد. یکی از طلبهها برای بچههای دبستانی کلاس قرآن گذاشته بود اما بچهها از کلاس وی استقبالی نشان ندادند. او میگفت بچههای این محل مشکل دارند که به کلاس نمیآیند. من به او گفتم: شما احتمال نمیدهید خودتان مشکل داشته باشید؟ گفت: چه مشکلی دارم؟ من تاکنون چند دوره تدریس داشتهام ولی در این محل است که بچهها نمیآیند. گفتم امتحان میکنیم، من چند روز کلاس قرآن شما را اداره میکنم. بعد از چند روز شمار آنان فراوان شد. من به عمد ساعت آن کلاس را صبح زود گذاشتم، اما بچهها روز به روز بیشتر میشدند. پدر و مادر بچهها میگفتند این بچهها شبها با شوق میخوابند تا صبح زود برای کلاس بیدار شوند و صبحها نیز نمیخوابند تا برای کلاس به مسجد بیایند.
روزی پیرمردی آمد و گفت: حاج آقا، خوب نیست این بچهها مسجد بیایند! گفتم: مسجد مال همینهاست ولی تو نمیخواهد بیایی مسجد؛ چون آمدن تو دیگر فایدهای ندارد و تو آنچه را که باید یاد بگیری فرا گرفتهای!
ما کلاس قرآن را با بازی و به سبک شوخی برگزار میکردیم و
(۱۰۱)
بچهها در این کلاسها شاد بودند و بسیار خنده میکردند ولی آن طلبه با قیافهای جدی و عبوس سر کلاس میرفت. طبیعی است اگر آن بچهها فرشتهای نیز بودند از این قیافه وحشت میکردند. بچه بچه هست و باید طعم بچگی را ببیند و بچشد. بچه عالم و ملا نمیداند و بچگی خود را میشناسد. به قول مولوی:
چون که با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکی باید گشاد
البته زبان کودکی را باید خیلی گشاد و بسیار تلاش کرد تا بتوان به فضای کودکی نزدیک شد! آقای مزبور دوباره اداره آن کلاس را به دست گرفت، اما کودکان بعد از چند روز کاهش یافتند. به او گفتم دیدی تو مشکل داری، نه بچهها.
مردم نیز همانند کودکان با ما مشکل ندارند و هرچه مشکل است از ماست. ما دین را بد تعریف میکنیم و این ناهنجاریها باعث شده است دین که به نادرستی تبیین میشود قدرت اجرایی شدن نداشته باشد.
نکته ۳۷ ) سخنرانی را نباید به کندی ادا کرد و باید در آن سرعت داشت. وقت سخنرانیها باید کوتاه باشد و مطالب به صورت درس گفتار ارایه گردد و ورود و خروج و تقسیمبندی داشته باشد. همچنین مطالب ارایه شده باید مستند باشد و از مطالب غیر مستند برای تأیید، تشویق و دلگرمی استفاده نکرد.
(۱۰۲)
همچنین در هر سخنرانی باید دستکم یک رهنمود عملی با توجه به مناسبت روز داشت و چنین نباشد که سخنرانی از مطالب کاربردی خالی باشد. در سخن گفتن باید آرام بود و نیز راحت صحبت کرد و دلهره و اضطرابی در خود نداشت. باید طمأنینه، صلابت و سادگی در سخن را رعایت نمود. البته بحثها باید بهروز باشد و چنین نباشد که بوی کهنگی بدهد و شنونده آن را دقیانوسی بپندارد و گوینده را از وضعیت زمان و جهان ناآگاه بپندارد. همانطور که ما نان بیات و کپکزده و چای سرد نمیخوریم، مردم نیز از حرفهای کهنه و تکراری دلزده میشوند. حرفهای ما باید برای مردم همانند آب گوار و خنک چشمه تازه و بکر باشد. همچنین نباید خود را به خرافات و پیرایهها مشغول داریم و هیچ گاه نباید با طرح مسایل جزیی، ذهن مردم را از مسایل کلی و کلان منحرف نماییم. برای نمونه برخی صحبتها موقعیت بزرگ و عظیم انقلاب اسلامی را در دیدها و نظرها کوچک مینماید. یکی از این بحثهای انحرافی مسأله سگی بود که گفته میشد به حرم امام رضا علیهالسلام رفته و بسیاری را به خود مشغول نموده بود. این بحثها انحراف از اصل مسأله ولایت و امامت و دامن زدن به خرافات است. باید با گسترش بحثهای علمی و تحقیقی و درس گفتارها این خرافات و
(۱۰۳)
پیرایهها را از ذهن جامعه زدود.
(۱۰۴)
(۱۰۵)
(۱۰۶)
(۱۰۷)