شهرآیین سیاست
تبیین ۵۱ آیه با موضوع شیوهنامهٔ سیاست اسلامی
این کتاب بر آن است تا بعضی از مهمترین آیات سیاسی قرآن کریم را مورد بررسی قرار دهد. سیاستی که بیانگر منش، آرمان و اهداف دین مبین اسلام است. سیاستی که با اقتدار استبدادی همراه نمیشود و نیازمند کشف، بازشناسی و مهندسی است.
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | شهر آیین سیاست: تبیین ۵۱ آیه با موضوع شیوهنامهی سیاست اسلامی / محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلام شهر: صبح فردا، ۱۳۹۱. |
مشخصات ظاهری | : | ۱۲۶ ص. |
فروست | : | مجموعه آثار؛ ۱۶۳. |
شابک | : | ۳۵۰۰۰ ریال: ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۵۵-۸ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فاپا |
موضوع | : | سیاست در قرآن |
موضوع | : | اسلام و سیاست |
رده بندی کنگره | : | BP۱۰۴ /س۹۴ن۸ ۱۳۹۱ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۱۵۹ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۲۹۲۹۲۵۸ |
(۴)
پیشگفتار
این کتاب بر آن است تا بعضی از مهمترین آیات سیاسی قرآن کریم را مورد بررسی قرار دهد. سیاستی که بیانگر منش، آرمان و اهداف دین مبین اسلام است. سیاستی که با اقتدار استبدادی همراه نمیشود، بلکه دارای منش، روش، آیین و مرام خاصی است که نیازمند کشف، بازشناسی و مهندسی است. سیاست در اسلام اصالت ندارد و هدف نیست و تنها ابزاری آلی برای عنوان عقیده است و به آن نگاه آیینگی دارد. درست است اسلام دینی منطقی، اجتماعی، ظاهری و سیاسی است اما سیاست در آن به مثابه یک روش است و آنچه اهمیت دارد باطن کار و پایبندی بر اصول اعتقادی مشخص در میدان سیاست میباشد. دین و مذهب هیچ گاه در خدمت سیاست قرار نمیگیرد، بلکه دین بر آن است تا سیاست را در خدمت اهداف خود قرار دهد. چنین دینی
(۹)
است که سیاست را معنا میکند و هیچ گاه اجازه نمیدهد سیاست معنای دین را به دست گیرد و دین را تابع خود سازد. سیاست اگر دینی باشد تابع اصول اعتقادی است و این اصول را همواره پاس میدارد اما سیاست هیچ گاه اصالت ندارد. اسلام سیاست را برای اجرای فرامین و آموزههای دینی میخواهد. انبیای الهی و امامان بحق علیهمالسلام هرگز سیاست را اصل نمیدانستند؛ بلکه عقاید خود را مایهٔ بقای خویش میدیدند و در صورت خطر، خود را فدای عقیدهٔ خویش میساختند. پیشوایان دین علیهمالسلام هیچ گاه دین را تابع سیاست نمیساختند و همیشه سیاست را عامل اجرای عقیده میدانستند؛ هرچند کشته شوند و یا برکنار گردند که در هر صورت، اصل را عقیده میدانستند و با قدرت عشقی که در وجود خود به خداوند داشتند به مسؤولیتپذیری رو میآوردند نه آنکه عشق قدرت داشته باشند؛ برخلاف دنیاداران و سیاستمداران که دل در گروِ بقا و عشق به قدرت دارند و جز به بقای خود یا گروه خود نمیاندیشند و در صورت لزوم هرگونه تغییر، تأویل و توجیهی را در روش، منش فکری و عملی خود و حتی دین وارد میسازند تا در قدرت باقی بمانند. دین آنان سیاستی است که دارند و بر مدار
(۱۰)
همان به حرکت خود، در هر نوعی از حرکت، ادامه میدهند. «سیاست» برای آنان از «نجابت» دور است و طبیعت قدرت و سیاست این گونه افراد است که قداست و محبت را از سیاست گرفته است. اینان که خود را ارباب سیاست میدانند نمیتوانند به اصل، دین و مسلکی جز سیاست بقای خود اعتقاد داشته باشند؛ هرچند به ظاهر خود را مذهبی و مسلکی بدانند. آنان میتوانند با هر فکری کنار آیند و در صورت لزوم با هر کس توافق داشته باشند و در عین حال، خود را با هر کس و یا هر عقیده و فکری ـ حتی عقیدهٔ خود ـ مخالف جلوه دهند و به روی خود سیلی زنند تا جهت و عقیدهای را همگون و همرنگ خود سازند. یک روز دروغ میگویند و روز دیگر دشنام. روزی آتشی بهپا میکنند و روزی دیگر از صلح دم میزنند. روزی گریه سر میدهند و روزی به گریهٔ خود میخندند، یک روز خود را مظلوم نشان میدهند و روزی مظهر اقتدار میگردند، روزی به حمایت از دینی بر میخیزند و روزی درصدد تخریب دین و مسلک خود بر میآیند. اینان جنایتکاران مصلحتگرایی هستند که سیاست آنان ریشه در خودخواهی و بیاعتقادی آنها دارد. آنان هیچگونه ارزش ثابتی در عقیده ندارند و تنها درصدد جلب آرا و اعتماد مردم و بقای خود هستند. امروزه در دوران آخرزمان
(۱۱)
حقهبازیها و حیلهگریهای سیاسی به مثابهٔ رشد علم و تکنولوژی پیشرفت دارد و با کمبود ایمان، شیطنت سیاسی رشد مضاعفی یافته است. این حیلهگریها را در شبکههای ماهوارهای و تلویزیونی و سایتهای فراوان اینترنتی و نیز در مدلهای متنوع و گوناگون لباس، مو، آرایش و زیبایی که روز به روز نوتر میشود تا سیاستمداران دنیا، در این آزمایشگاه مضحک و مسخرهآمیز خود، بشر را محک زنند برای آن که بدانند چگونه و تا کجا میشود او را برد و کنترل کرد.
سیاستمداران غیر دینی بهصورت غالب افرادی گنگ و جامد هستند که تنها روی تختی چوبی حرکت میکنند و باید گفت پرداختن به کار اجرایی قدرت درک و تحلیل مسایل را از آنان گرفته است. آنان چنین هستند که وقتی کسی به آنها هجوم میآورد، به مردم متوسل میشوند و فرافکنی میکنند و خود را با دشمن درگیر نمیکنند، بلکه پشت سر مردم پنهان میشوند و اگر خود دعوای شخصی داشته باشند آن را عمومی میکنند.
کسانی که سیاست نمیدانند همچون قالی، تنها یک خواب بیشتر ندارند ولی سیاستمداران هر لحظه به سمتی میروند و هر بار چیزی میگویند. سیاستمداران دنیاگرا همچون گربه میمانند که از هر طرفی انداخته شوند، با دست پایین میآیند، به
(۱۲)
عکس اولیای خدا که تنها به سمت خدا میروند و سویی دیگر غیر از جهت الهی نمیشناسند و هیچ مصلحتی را جز مصلحت خدا در نظر نمیگیرند. دروغ گفتن در سیاست، یک اصل است و البته پردازش دروغهای سیاسی بسیار سخت است و فرد باید ولد چموشی باشد تا بتواند دروغ بگوید.
آنان در فضای سیاسی جدید در مواجهه با مردم، رعایت احترام آنان را مینمایند البته وقتی که رو به ضعف نهاده باشند و در برابر رقیبان، به آنان تهمتهای سیاسی وارد میآوردند و به ترور شخصیت آنان رو میآورند. آنان همواره بر روی نظام فکری و اندیشاری مردم تبلیغ میکنند تا آن را بر اساس خواستههای خود تصور بخشند. کتاب حاضر بر آن است تا در دنیای آلودهٔ سیاست، از شهرآیین سیاست گوید و طرحی نو در سیاست اسلام دراندازد و بر اساس الگویی که قرآن کریم بیان میدارد، برخی از آیینهای آن را ارایه نماید ضمن آن که اعتراف دارد فقیهان شیعی از شروع عصر غیبت تاکنون هیچگاه حکومت و حاکمیت نداشتهاند و همواره در غربت و انزوا به سر میبردهاند از این رو نتوانستند سیستم فقه سیاسی را بهگونهای قدرتمند بنا نمایند که نمود عقلانیت و نماد تفکر ولایی و فرهنگ شیعی باشد.
پایان نیایش ویژگی ستایش برای خداوند عالمیان است.
(۱۳)
آیین « ۱ » انتصابی بودن رهبر و حاکم جامعهٔ اسلامی
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا، وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِیتَاءَ الزَّکاةِ، وَکانُوا لَنَا عَابِدِینَ»(۱).
و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندهٔ ما بودند.
بیان: خداوند متعال رهبران آسمانی را انتصاب مینماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً» و چنین نیست که انتخاب آنان را حقی برای بشر بداند. خداوند خود بندههایش را تربیت میکند و رشد میدهد و آنان را برای هدایت امت بر میگزیند و در مورد آنان
- انبیاء / ۷۳٫
(۱۶)
انتخابی مردمی ندارد. رهبری دینی امری انتصابی است و نه انتخابی چرا که رهبر میخواهد مردم را هدایت کند حال چطور مردم میتوانند او را انتخاب کنند؛ در حالی که چنین امری «دَور» است. این امر اختصاصی به زمان حضور معصوم ندارد و در زمان غیبت نیز نصب الهی است اما تعیین آن بهگونهٔ عام است و ویژگیهای رهبران دینی به صورت عام و تنها با داشتن ملاک گفته شده در شریعت بیان شده است و تطبیق آن با مردم هر عصر است.
رهبری دینی همواره فردی است و شورایی نمیباشد. خبرگان نیز تنها سِمَت کشف رهبر دینی با ملاکات گفته شده به صورت عام را دارد و وظیفهٔ آنان تطبیق آن بر کسی است که بیشترین حد نصاب را داراست و عیار آن را به دست میآورد و به عنوان ثقه تنها گزارش میدهد ـ البته اگر به سلامت خود باقی باشد و سیاسی کاری ننماید. انتخابات مردم به رهبری دینی قدرت نفوذ اجتماعی میدهد و آن را رسمی میسازد و انتخابات حکم بیعت را دارد وگرنه در هر صورت او از ناحیهٔ خداوند است که تعیین شده است. البته میشود در یک زمان چند رهبر دینی بدون دخالت در محدودهٔ یکدیگر به صورت فعلی رسمیت داشته باشند؛ همانطور که گاه چند پیامبر در یک زمان به نبوت
(۱۷)
میرسیدند.
رهبری دینی و هدایت مردم عنوانی است انتصابی که خداوند آن را به کسی که بخواهد میدهد و انتخاب و گزینش افراد جامعه در آن نقش و دخالتی ندارد؛ چنانکه خداوند میفرماید: «وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا» که جعل رهبران الهی را به خود نسبت میدهد.
این انتصاب الهی در زمان غیبت امام معصوم علیهالسلام نیز وجود دارد اما شرایط آن به شکلی عام بیان میشود و کشف آن بر عهدهٔ مردم است که باید آن را با تطبیق ملاکات بر افراد تعیین کنند. اگر بیش از یک مصداق نیز برای این سمت وجود داشته باشد هر کدام که تطبیق بیشتری با شرایط دارد انتخاب میشود و این منافاتی با وجود چند امام و ولی غیر معصوم در چند منطقهٔ مختلف ندارد مادام که مزاحمتی برای یکدیگر نداشته باشند و معاضدت همدیگر نمایند.
آیین « ۲ » وجود عزیز رهبری
«مَا کانَ لاِءَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الاْءَعْرَابِ أَنْ یتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَلاَ یرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذَلِک بِأَنَّهُمْ لاَ یصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ
(۱۸)
نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلاَ یطَئُونَ مَوْطِئا یغِیظُ الْکفَّارَ وَلاَ ینَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیلاً إِلاَّ کتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لاَ یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ».
ـ مردم مدینه و بادیهنشینان پیرامونشان را نرسد که از فرمان پیامبر خدا سر باز زنند و جان خود را عزیزتر از جان او بدانند؛ چرا که هیچ تشنگی و رنج و گرسنگی در راه خدا به آنان نمیرسد و در هیچ مکانی که کافران را به خشم میآورد قدم نمیگذارند و از دشمنی غنیمتی به دست نمیآورند مگر اینکه به سبب آن عمل صالحی برای آنان در کارنامهشان نوشته میشود؛ زیرا خدا پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند.
بیان: این آیه با فراز: «وَلاَ یرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ»، شعار «جانم فدای رهبر اسلامي» را مطرح مینماید.
اساس هر حکومت و نظام به وجود فرد اول و شخص رهبری جامعه وابسته است. رهبری که با شایستگی و سلامت افراد جامعه را به سعادت و پیروزی رهنماست. از این رو شهروندان باید وجود پرارزش چنین رهبر و امامی را ارج نهند و نفس و جان او را عزیزتر از جان خود بدانند. خداوند نیز اجر زحمات و سختیهای چنین شهروندان مسلمان را ضایع نمینماید: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» و تمام خسارتها و آسیبهای وارد بر
(۱۹)
ایشان را جبران میکند. البته این آسیبهای عمومی دفاع از رهبری و کیان اسلامی است، اما موارد خاصی نیز پیش میآید که اجر افزون دارد: «وَلاَ ینْفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کبِیرَةً وَلاَ یقْطَعُونَ وَادِیا إِلاَّ کتِبَ لَهُمْ لِیجْزِیهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱)؛ و هیچ مال کوچک و بزرگی را انفاق نمیکنند و هیچ وادیی را نمیپیمایند مگر اینکه به حساب آنان نوشته میشود تا خدا آنان را به بهتر از آنچه میکردند پاداش دهد.
فراز: «لِیجْزِیهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»؛ از اجر بیشتر و افزونتر نسبت به آسیبدیدگان عمومی حکایت دارد.
آیین « ۳ » دشمنی با نوآوران علمی
«وَمَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ»(۲).
ـ و هیچ تذکر جدیدی از سوی خدای رحمان برایشان نیامد جز اینکه همواره از آن روی برمیتافتند.
بیان: هیچ پیغمبری نیست که از جانب خداوند رحمان سخن
- توبه / ۱۲۱٫
- شعراء / ۵٫
(۲۰)
تازهای بیاورد، جز این که قوم او آن را قبول نکنند.
در این آیه مطلبی جامعهشناسی مطرح است. گویا همواره این گونه است که اقوام و ملل با تازگیها سر سازش ندارند و از آن روی بر میگردانند. چنین انسانهایی سنتی هستند و دایم از پیشینیانشان سخن میگویند و به آنها افتخار میکنند و اگر نابغهای امروزی برای این افراد چیزی بگوید، از او نمیپذیرند مگر سلف صالحی باشد. البته در عصر حیات آن صالح هم چیزی را از او نمیپذیرند و هر گاه آن صالح از دنیا رفت و تبدیل به خلف صالح شد آن گاه حرف او را قبول میکنند. تاریخ هم بیانگر همین واقعیت است. ابن سینا، ملا صدرا و مانند آنها در زمان خود مورد انکار واقع شدند و راندهٔ مردم گردیدند و آوارهٔ شهر و دیار خود گردیدند و چه بسیار بدبختی و بیچارگی را تحمل نمودند. همهٔ اینها هم برای این بود که چیز تازهای به ذهنشان آمده بود. همین بزرگان وقتی از دنیا رفتند و افکارشان عتیقه گردید ارزش پیدا نمودند و آنان تبدیل به خلف صالح شدند، طوری که اگر امروز کسی نقدی صحیح بر سخن آنان داشته باشد باز چون گفتهٔ وی جدید و نو است پذیرفته نیست و سخن خلف صالح دربست بدون تأمل قبول است. حرف نو مانند قالی نو است که کسی آن را نمیخرد اما همین که سالیانی بر آن قالی
(۲۱)
گذشت و خاک روزگار آن را کهنه و فرسوده نمود عتیقه میشود و خریدار پیدا میکند. سخنان الهی و رحمانی همه نو و باارزش است ولی مردم کهنهخر از آن روی برمیگردانند؛ زیرا آنان عتیقهپرست هستند.
روزی به جیرفت رفته بودم و از مرکزی که برای عتیقهها بود دیدن نمودم. من از دیدن آن عتیقهها منکسر شدم و چیزهایی گفتم که یکی از آنها را خوش نیامد و گفت حاج آقا شما دارید اینجا را خراب میکنید. گفتم نه، این عتیقهها سند کشور است، ولی باید این آشغالها را دور ریخت؛ در حالی که این همه افراد گرسنه و بدون شغل هست. این مکان را باید به چند نفر داد تا در آن بنشینند و کار کنند.
آیین « ۴ » اصل بودن مردم در سیاست
«إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ، وَلَکنَّ اللَّهَ یهْدِی مَنْ یشَاءُ، وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(۱).
ـ در حقیقت، تو هرکه را دوست داری نمیتوانی راهنمایی کنی، اما خداست که هر که را بخواهد راهنمایی میکند و او به
- قصص / ۵۶٫
(۲۲)
راهیافتگان داناتر است.
بیان: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بر اساس علاقهای که به دین خدا داشت بر آن بود که انسانهای قوی و کارآمد و بزرگان، متنفذان و سران اقوام هدایت شوند تا بلکه به دین کمک نمایند و در مسیر پیشرفت آن قرار گیرند، بلکه زمینه را برای هدایت عموم افراد فراهم نمایند. برخی از سران قبایل چنان موقعیتی داشتند که با گرویدن آنها به دین، امتی را دیندار مینمودند و همین امر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را ترغیب مینمود که بر ایمان آوردن آنها سرمایهگذاری و اصرار نماید تا ایمان تمامی مردم در پرتو آن فراهم گردد؛ همانطور که برای خداوند آدمها و افراد بسیار حایز اهمیت میباشند؛ چنانکه آمده است: «المؤمن افضل من الکعبة»؛ چرا که کعبه ابزار هدایت مؤمن است و آنکه به قرب الهی میرسد و به بهشت میرود کعبه نیست، بلکه انسان مؤمن است.
این آیه میفرماید هدایت به دست خداوند است و خداوند هر کسی را که بخواهد هدایت میکند. البته روشن است که خداوند در هر کاری حکیمانه عمل میکند.
در ظاهر هرچند این که انسان سرمایهدار و متنفذی ایمان بیاورد از این که انسان نابینای فقیری ایمان آورد برتر است؛ زیرا اگر غنی ایمان بیاورد دو ویژگی دارد: یکی این که خود وی ایمان
(۲۳)
آورده و هدایت شده است و دو دیگر این که قدرت مالی و نفوذ اجتماعی وی میتواند در خدمت دین و هدایت دیگر مردم قرار گیرد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بسیار دوست میداشت دین خداوند را رونق دهد؛ هرچند با اقبال به رؤسای قبایل باشد و خداوند میفرماید: «إِنَّک لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ».
در مسیر حرکت باید موضوع را انسانها قرار داد؛ همانطور که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چنین مینمود. البته بسیار سخت و دشوار است که حاکم یا هادی یا مبلغ به انسانها اهمیت دهد. ما بر اساس همین مبناست که میگوییم درست است حرمهای قدسی و شریف حضرات معصومین علیهمالسلام همه مظاهر قداست ما هستند و کوچکترین بیحرمتی به آن معصیتی بزرگ است ولی امروز در عراق روزانه صدها مسلمان کشته میشوند اما کسی آن را به چیزی نمیانگارد و عزای عمومی برای مظاهر دیانت گرفته میشود که صبغهٔ مادی آن قابل جبران است. باید برای آدمها سرمایهگذاری کرد نه حتی برای دین؛ زیرا دین نردبامی است برای رسیدن به سعادت و سلامت افراد؛ همانطور که قرآن کریم برای هدایت مردم است. انسانهای مسلمان و مؤمن ارزش بیشمار دارند. نوامیس مسلمین به خاک و خون کشیده میشوند و مورد تجاوز قرار میگیرند اما متولیان دینی و کارگزاران سیاسی
(۲۴)
به آن اهتمامی ندارند و تنها بر آن هستند تا تعزیهدار شعایر باشند و بس؛ در حالی که تنها نباید به تقویت دین و حفظ شعایر اندیشید در حالی که مردم از دست میروند بلکه باید مردم را داشت تا دین و شعایر نیز به دست آنان تقویت شود.
خلاصه این که این آیین بر آن است خاطرنشان نماید رهبر جامعهٔ اسلامی مردم را همانند اعضای خانوادهٔ خود میبیند. همانطور که پدر خانواده نباید به بدیهای جزیی فرزندان حساس شود؛ رهبر اسلامی نیز باید از کنار مسایل بسیاری با اغماض بگذرد. افراد دگم، بسته که معرفت اجتماعی ندارند نسبت به بدیهای مردم حساس و عصبانی میشوند. درست است بدی اذیتآور است و کسی از آن خوشایند ندارد ولی در موج حادثات بدیهای اجتماعی نباید دست و پای خویش را گم نمود و باید با مردم مدارا داشت؛ نه آنکه ناراحت شد و بدتر از همه، خود ایجاد تشنج نمود و بر آن دامن زد.
(۲۵)
آیین « ۵ » اصالت محبت و آزادی در کارگزاران
«وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَیؤْتِینَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَی اللَّهِ رَاغِبُونَ»(۱).
ـ و اگر آنان بدانچه خدا و پیامبرش به ایشان دادهاند خشنود میگشتند و میگفتند خدا ما را بس است بهزودی خدا و پیامبرش
- توبه / ۵۹٫
(۲۶)
از کرم خود به ما میدهند و ما به خدا مشتاقیم، بهقطع برای آنان بهتر بود.
بیان: حکومتی دینی و اسلامی است که در مواجهه با مردم خود، اصل را محبت قرار دهد و برای مردم نظامی حمایتی داشته باشد و نه همچون شاهان و مستکبران نظامی تخریبی تا مردم در پرتو آن به خداوند و دین او رغبت نمایند و در سایهٔ آن حکومت، «إِنَّا إِلَی اللَّهِ رَاغِبُونَ» سر دهند.
کارگزاران حکومتی باید چنان با مردم مهربان باشند که مردم آنان را پناه خود بدانند. حکومتی اسلامی است که بتواند بر دلها چیره شود و دل مردم را به سوی حق متمایل سازد.
رابطهٔ حکومت اسلامی با شهروندان رابطهٔ محبت و آزادی است؛ یعنی حکومت مزاحمت و ممنوعیتی برای کسی و حقوق آنان ندارد؛ مگر این که نظم جامعه را برهم زنند. این نوع حکومت بر مردم باعث میشود آنان «إِنَّا إِلَی اللَّهِ رَاغِبُونَ» را شعار خود سازند و به تدریج صلاح و سعادت بر تمام زوایای زندگی افراد سایهگستر شود.
حکومت نباید هیچ گاه مردم را در برابر خود قرار دهد، بلکه همواره باید نسبت به آنان ارفاق و گذشت داشته باشد تا مردم به خدا و دین رغبت پیدا کنند و بهجای اصرار بر عمل، شوق،
(۲۷)
طراوت، سرزندگی و رغبت به عمل را در جامعه ایجاد نماید.
آیین « ۶ » گستردگی امور مشروع و آزادیها
«یسْأَلُونَک مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ، قُلْ: أُحِلَّ لَکمُ الطَّیبَاتُ، وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکلِّبِینَ، تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکمُ اللَّهُ، فَکلُوا مِمَّا أَمْسَکنَ عَلَیکمْ، وَاذْکرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیهِ، وَاتَّقُوا اللَّهَ، إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ»(۱).
ـ از تو میپرسند چه چیزی برای آنان حلال شده است، بگو: چیزهای پاکیزه برای شما حلال گردیده و نیز صید حیوانات شکارگر که شما به عنوان مربیان سگهای شکاری از آنچه خدایتان آموخته به آنها تعلیم دادهاید برای شما حلال شده است. پس از آنچه آنها برای شما گرفته و نگاه داشتهاند بخورید و نام خدا را بر آن ببرید و پروای خدا بدارید که خدا زودشمار است.
بیان: گویا حوصلهٔ خلق اللّه تنگ شده است که میپرسند پس چه چیزی حلال است: «یسْأَلُونَک مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ».
جامعهشناسی میگوید وقتی ممنوعیتها فراوان شود، افراد جامعه میگریزند. نباید در دین، آنهم دینی که میخواهد
- مائده / ۴٫
(۲۸)
اجتماعی باشد، ممنوعیتها بیش از امور جایز و مباح آن باشد. افراد جامعه به محض شنیدن چند مورد از حرامها، خسته میشوند و میگویند: پس چه چیزی حلال است. خداوند در پاسخ آنان میفرماید: «قُلْ: أُحِلَّ لَکمُ الطَّیبَاتُ»؛ همهٔ چیزهای طیب برای شما حلال میباشد. لحن این گفته به گونهای است که شنونده احساس نکند از طرف دین همواره در محرومیت و ممنوعیت است، بلکه محرومیتهای آن بسیار اندک و نیز به دلیل خبیث بودن آن است و برای ممنوعیتها توجیه میآورد.
آیین « ۷ » گریز از دین پرپیرایه و قبضگرایانه
«قُلْ أَرَأَیتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاما وَحَلاَلاً قُلْ آَللَّهُ أَذِنَ لَکمْ أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ»(۱).
ـ بگو به من خبر دهید آنچه از روزی که خدا برای شما فرود آورده است؛ چرا بخشی از آن را حرام و بخشی را حلال گردانیدهاید؟ بگو: آیا خدا به شما اجازه داده یا بر خدا دروغ میبندید؟
بیان: نعمتهای خدا اگر از مبادی خود تأمین شود و در
- یونس / ۵۹٫
(۲۹)
زمینههای خود استفاده گردد رزق خداست و قداست، پاکی و صفا دارد و حرام نمودن بیمورد و بیدلیل آن در حالی که حرام نیست و یا استفاده نبردن از آن به بیصفایی باطن شخص و مشکلات ذهنی او باز میگردد. خداوند در این آیهٔ شریفه، کسانی که نعمتی را بر خود حرام میکنند یا به نادرستی به آن فتوا میدهند نکوهش و سرزنش مینماید.
این برخی از انسانهای بسیار تنگنظر هستند که خداوند را مانند خود میپندارند و باسط بودن او را از یاد میبرند. بسیاری از مشکلاتی که در زندگی افراد پیش میآید و نیز عقبماندگیهای آنان بهخاطر داشتن دید تنگنظرانه و قایل به حرمتهای بیمورد بودن است. بسیاری از آنچه در دین احکامی قبضگرایانه به شمار میرود، الهی نیست، بلکه نداشتن تتبع کافی یا داشتن روحیهٔ ضعیف در دادن فتوای صریح و یا اعمال سلیقهٔ شخصی در اخذ فتوا و مانند آن سبب ابتلا به چنین احکام قبضگرایانه و غیر دینی که دین را بهتحریف میکشاند شده است؛ بهگونهای که تغییر چنین فتاوایی در عصر ظهور سبب میشود افراد جامعه بپندارند حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) دینی جدید آوردهاند.
نظام اسلامی در صورتی میتواند حاکمیت داشته باشد که
(۳۰)
نخست فرهنگ مذهبی خود را از چنین تحریفهایی که ما آن را «پیرایه» نام نهادهایم مصون دارد. این کار بدون شناخت پیرایهها شدنی نیست.
آیهٔ بعد به صورت پرسشی از عاقبت کسانی میگوید که به خداوند دروغ میبندند: «وَمَا ظَنُّ الَّذِینَ یفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکذِبَ یوْمَ الْقِیامَةِ»؛ و کسانی که بر خدا دروغ میبندند روز رستاخیز چه گمان دارند؟
از آنجا که عاقبت این گروه معلوم است نیازی به بیان پاسخ نیست و پرسش یاد شده جنبهٔ تهدید و توبیخ میباشد. بله، لطف خداوند این افراد را هم شامل میشود ولی آنها لطف خداوند را درک نمیکنند: «إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ لاَ یشْکرُونَ».
خداوند بندگان خود را نیافریده است تا دنیا را بر خود و دیگران تنگ سازند وگرنه هم خود و هم زیردستان آنان اعم از همسر و فرزند یا شاگردان را به بیماریهای روحی و روانی، وسواس و مانند آن دچار مینمایند و زرنگی و زیرکی را از آنان سلب مینمایند و آنان را با روحیهای خسته و فرسوده میگذارند. آیهٔ شریفه چنین پندارهایی را هم «یفْتَرُونَ» و هم «الْکذِبَ» خوانده است؛ یعنی چنین انگارههایی دروغ دروغ است و جزو
(۳۱)
دین نمیباشد. طبیعی است دینی که به دروغ بیالاید جز خستگی مردم چیزی ندارد.
آیین « ۸ » اصالت آزادی و گشایش در دین
«فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاءَ ذَلِک فَأُولَئِک هُمُ الْعَادُونَ»(۱).
ـ پس هر که فراتر از این جوید آنان از حد درگذرندگان هستند.
بیان: خداوند در آیات ابتدایی سورهٔ مؤمنون موارد جواز و آزادی را با عبارت «الَّذِینَ» بیان مینماید که امری کلی، عام و فراگیر است اما بدیها و موارد ممنوع را با کلمهٔ «مَن» میآورد که امری شخصی و جزیی است و محدود بودن آن را میرساند. فرهنگ دین فرهنگ آزادی است و حرمتها و ممنوعیتها در آن نسبت به موارد جواز به ندرت یافت میشود. آزادی انسان در فرهنگ دینی یک اصل است و نیازی به دلیل و سند ندارد؛ زیرا مهمان دعوت شده نیازی به اجازهٔ صاحبخانه ندارد تا لیوانی آب بنوشد. آفرینش بندگان در دنیا نه تنها حکم اذن الهی برای استفاده را دارد، بلکه آفرینش آنان مهمتر و بالاتر از دعوت صاحبخانه است. خداوند دنیا را برای بشر آفریده و نه غیر او تا
- مؤمنون / ۷٫
(۳۲)
نیاز به مجوز و اذن داشته باشد. افزون بر این خداوند قدرت تسخیر ناسوت را در نهاد او گذاشته است که: «أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»(۱). آیهٔ شریفه سندی است محکم و قاطع بر آزادمنشی خداوند و به تبع دین او دربارهٔ انسان و اعمال وی. البته آگاهی به خصوصیات خوبیها و زشتیها از مقولهٔ فرمان نیست که فرمان و «امر» اراده است، بلکه از مقولهٔ علم میباشد. علم استفاده از طبیعت و مواهب الهی چیزی است و اصالت حذر و اصالت حرمت سخنی دیگر که تنها در محدودهٔ مواردی اندک میآید که احتیاط را میطلبد.
دین گشایش را با خود دارد و برخوردهای غیر عالمانه و خشونت و خشکی نهروانگونه سبب دینگریزی میشود و انسان با شنیدن نام دین، به جای آبی آرام دریا، حرکت نرم ابرها، خنکای نسیم و پویایی پدیدهها به یاد سوراخ سوزن و ته استکان میافتد!
نکتهای را باید در اینجا خاطرنشان نمود و آن این که آزادی و گشایش که ما میگوییم در خود دین وجود دارد و برآمده از شریعت است نه آن که بخواهیم این آزدی را به صورت عرضی و تحمیلی به آن دهیم که در این صورت به التقاط و انحراف
- لقمان / ۲۰٫
(۳۳)
میگراید. دین اسلام خود باز و گسترده است و تنها باید به آن مراجعه نمود و آن را از منابعی که دارد استنباط نمود. برای نمونه، دین اهل کتاب را نجس میداند اما کسی که میخواهد آن را باز و گسترده نماید، از پاکی آنان میگوید. برخی نیز به عکس میگویند بعد از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به جز چند نفر همه مرتد شدند، در حالی که گمراهی و توازن کمیت و کیفیت غیر از ارتداد است. برخی ارث زن را کامل میدانند در حالی که دلایل صریح برخلاف آن است. چنین فتاوایی که نظام روشمند استنباط آن را یاری نمیکند سلیقهگری و ترجیح روحیهٔ ضعیف خود بر احکام اسلام و التقاط و انحراف برای خوشایند چند یله و رهاست نه آزادی مورد نظر دین. فتوایی که اهل کتاب را طاهر میداند در درازمدت سبب انحراف و کژراههروی بسیاری از مسلمانان خواهد شد. همانطور که خشک مزاجی نباید در اجتهاد وارد شود، منافع مقطعی و زودگذر نیز نباید در فتوا دخالت نماید. ما حتی دلیل کافی بر طهارت حقیقی اهل تسنن در دست نداریم تا چه رسد به آن که بتوانیم حکم به تطهیر مسیحیان دهیم.، طهارت ظاهری اهل تسنن امتنانی است برای شیعه که در معاشرت با آنان به عسر و حرج مبتلا نشوند. به اعتقاد ما آنچه که از جمع بین روایات به دست میآید این است که اهل تسنن تا زنده هستند، پاک
(۳۴)
میباشند، ولی وقتی میمیرند، پاک نیستند، در حالی که شیعه بعد از مرگ نیز طهارت حقیقی دارد و با مردن نجس نمیشود و لازم نیست از ترشحات غسل بدن وی دوری نمود اما مس نمودن مردهٔ شیعه، موجب غسل میشود، ولی وجوب غسل مس میت دلیل بر نجس بودن میت شیعه نیست.
شایان ذکر است یازده آیهٔ نخست سورهٔ مؤمنون از آیات ذکر است. گویی این یازده آیه، سورهای مستقل است. مداومت بر این آیات، خیرات و برکات فراوانی را در پی میآورد. البته برای ذکر قرار دادن آن نخست باید توبه و استغفار داشت و سلامت و صفا یافت وگرنه کسی که توبه ننماید و این آیات را ذکر قرار دهد، آزار و آسیب میبیند.
آیین « ۹ » طراحی مدل همسایگی مسالمتآمیز گروههای مختلف
«إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَی وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکوا إِنَّ اللَّهَ یفْصِلُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ، إِنَّ اللَّهَ عَلَی کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ»(۱).
- حج / ۱۷٫
(۳۵)
ـ کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی شدند و صابئیها و مسیحیان و زرتشتیان و کسانی که شرک ورزیدند البته خدا روز قیامت میانشان داوری خواهد کرد؛ زیرا خدا بر هر چیزی گواه است.
بیان: خداوند در این آیه همهٔ امتها را اعم از مؤمنان شیعی، مسلمانان، یهودیها، صابئیها، مسیحیان مجوس و دیگران را که با تعبیر «وَالَّذِینَ أَشْرَکوا» از همهٔ آنان یاد میکند در کنار هم آورده است. این آیه مدل یکی از پایههای حکومتداری است. خلیفهٔ خداوند نیز باید از این جامعیت به تنزّل و مرتبهای برخوردار باشد.
در کشوری که نزدیک به یکصد میلیون نفر جمعیت دارد نمیتوان همهٔ افراد را یکدست و یکسانسازی نمود تا همه دارای یک دین و آیین و یک اخلاق و یک عملکرد و یک پوشش باشند. جامعه درصدی گریزناپذیر را با خود دارد که نمیتوانند مؤمن و خوب باشند و همواره با خوبها درگیر میشوند. در زمان طاغوت مؤمنان زیردست بودند و امروزه غیرمؤمنان به فرود نشستهاند. حاکمان و مغزهای برنامهریز جامعه باید بتوانند مهندسی و آرایش جامعه را به گونهای طراحی نمایند که تمامی
(۳۶)
سلیقهها، گروهها و آیینها به صورت مسالمتآمیر در کنار هم زندگی کنند به گونهای که کسی در فکر براندازی دیگری بر نیاید. این یک قاعده است که وقتی آزادی در جامعهای حاکم نباشد، براندازی رخ میدهد؛ زیرا هر کس میبیند شرایط به نفع او نیست و در پی آن میخواهد به نفع خود براندازی داشته باشد. از این روست که حکومتهای استبدادی بیشتر با خطر کودتا مواجه میشود.
باید برای حکومت مدلی را اریه داد که صد میلیون در خانه و کاشانهٔ خود زندگی کنند، ولی به دشمنی نیفتند و دیوارهای مملکت را بر سر هم خراب نکنند و افزون بر آن، سیستم عمومی جامعه به گونهای باشد که همه به هم حرمت بگذارند و در امور خصوصی یکدیگر دخالتی نکنند.
به لحاظ جامعهشناسی در فرهنگ دینی باید شیر اطمینان وجود داشته باشد. شیر اطمینان به فرد این آزادی را میدهد که خود را بریزد اما براندازی نکند. منظور از شیر اطمینان برای افراد جامعه همان حفظ حرمتها، حیثیتها و محدودیتها با امنیتهاست. آبگرمکنها متناسب با اندازههای گوناگونی که دارد دارای شیر اطمینان است تا اگر آب خیلی داغ شد آب اضافه به همراه بخار از آن سرریز گردد اما نترکد و موجب خسارت
(۳۷)
نشود. دور ریختن چنین آبی اسراف است ولی این دور ریختن بهتر از ترکیدن است. ساختار حکومت اسلامی هم باید این گونه ترسیم شود. البته ابتدا باید قدرت را در جامعه بالا برد و سپس به افراد جامعه آگاهی داد و آنگاه شیر اطمینان را کار گذاشت. شیرهای اطمینان جامعه آن قدر باید زیاد باشد که همه از همه جا بتوانند سرریز شوند و منفجر نگردند. بدیهی است چنین کاری در سطح کلان به طراحان و مهندسانی نیاز دارد که نسبت به مبانی حکومت دینی آگاهی کامل داشته باشند. کسی که درصدد براندازی برمیآید برای این است که شیر اطمینان برای کارهای او نصب نشده است. بهطور مثال فردی شرابخوار است اما او در منزل خود و به صورت پنهانی شراب میخورد. حکومت نباید مانع او شود مگر آن که شراب را به سطح جامعه و خیابان بیاورد. اگر چنین فردی در خانه که حریم خصوصی اوست دارای امنیت باشد، بیرون هم که میآید مراقب است کسی شراب نخورد؛ چرا که میترسد امنیت خانهٔ او نیز گرفته شود. جامعهای که چنین وزانی دارد از استبداد دور میباشد وگرنه سرمایهیهای جامعه در زد و خورد و آشوب و جنجال است که ضایع میشود.
آیین « ۱۰ » پذیرش تفاوت انسانها
«وَأَنْزَلْنَا إِلَیک الْکتَابَ بِالْحَقِّ، مُصَدِّقا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکتَابِ، وَمُهَیمِنا عَلَیهِ، فَاحْکمْ بَینَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ، وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَک مِنَ الْحَقِّ، لِکلٍّ جَعَلْنَا مِنْکمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجا، وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً، وَلَکنْ لِیبْلُوَکمْ فِی مَا آَتَاکمْ، فَاسْتَبِقُوا الْخَیرَاتِ، إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکمْ جَمِیعا، فَینَبِّئُکمْ بِمَا کنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»(۱).
ـ و ما این کتاب (قرآن) را بهحق به سوی تو فرو فرستادیم؛ در حالی که تصدیقکنندهٔ کتابهای پیشین و حاکم بر آنهاست. پس میان آنان بر وفق آنچه خدا نازل کرده حکم کن و از هواهایشان با دور شدن از حقی که به سوی تو آمده است پیروی مکن. برای هر یک از شما امتها شریعت و راه روشنی قرار دادهایم و اگر خدا میخواست شما را یک امت قرار میداد ولی خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت همهٔ شما به سوی خداست. آنگاه دربارهٔ آنچه در آن اختلاف میکردید آگاهتان خواهد کرد.
بیان: خداوند به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ»؛ یعنی مبادا به میل آنها سخن گویی. یکی از شرایط عالم عادل نیز این است که چنین نباشد که به میل متنفذان سخن
- مائده / ۴۸٫
(۳۹)
گوید؛ همانطور که گفتههای دستوری، کلیشهای، فصلی و موسمی، عالم را از عدالت میاندازد.
خداوند انسانها را متفاوت آفریده است: «لِکلٍّ جَعَلْنَا مِنْکمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجا» و حکومت اسلامی نیز باید این تفاوتها را بپذیرد و چنین نباشد که تلاش نماید همه بر یک قد و در یک اندازه باشند وگرنه حکومت دینی به استبداد میگراید و دیگر دینی نخواهد بود. شعار: «یا با مایی یا بر علیه ما» از مظاهر خشونتگرایی است. این رویه باعث میشود حتی افرادی که هیچ اعتقادی به دین ندارند، به خاطر منافعی که دارند خود را مذهبی جلوه دهند.
خداوند انسانها را متفاوت آفریده است تا آنان در مسابقه قرار گیرند، بلکه خوبیها رونق گیرد: «وَلَکنْ لِیبْلُوَکمْ فِی مَا آَتَاکمْ، فَاسْتَبِقُوا الْخَیرَات». عملکرد کارگزاران حکومت دینی مهمترین نقش را در رواج یا تعطیلی و کساد دین دارد. اگر همه میبایست یک پوشش داشته باشند و یک رفتار از خود بروز دهند و اندیشههای خود را یکسانسازی نمایند «فَاسْتَبِقُوا الْخَیرَات» معنا نداشت.
آیین « ۱۱ » ارفاق خاص و تبصرهای در اجرای حدود
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا، إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکمْ فُرْقَانا، وَیکفِّرْ عَنْکمْ سَیئَاتِکمْ، وَیغْفِرْ لَکمْ، وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ»(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اگر از خدا پروا دارید برای شما نیروی تشخیص حق از باطل قرار میدهد و گناهانتان را از شما میزداید و شما را میآمرزد و خدا دارای بخشش بزرگ است.
بیان: این آیه از مؤمنان میگوید. مؤمنانی که تقواپیشه باشند، خداوند آنان را دوست دارد.
یکی از گزارههای دینی که فهم آن هم مهم و هم سنگین است این است که خداوند به اهل ایمان و تقوا بسیار مدارا مینماید. خداوند آنان را دوست دارد و بسیاری از خطاهای آنان را نادیده میگیرد، با آنان به سهله و سمحه برخورد مینماید، در مشکلات، ملاحظهٔ آنان را دارد، خطاهایشان را محاسبه نمیکند، گویا میخواهد بر همهٔ آنها قلم عفو بکشد.
در برابر، اگر کسی با خداوند به لجاجت و عناد بیفتد، خداوند حتی کارهای خوب او را بهانهای برای زدن وی مینماید؛ گویا نمیخواهد چیزی را از او بپذیرد.
خداوند برای مؤمنان راهگشا و فرقان قرار میدهد و گناهان آنان را پس و پیش میکند، طوری که از او محاسبه نشود و در پایان
- انفال / ۲۹٫
(۴۱)
نیز همه را میبخشد و افزون بر آن، به آنان فضل عظیم نیز میدهد. البته چنین امتیازاتی برای بندگان مؤمن و باتقواست.
این گزاره باید مورد توجه قوهٔ قضائیه باشد و عدالت را با لحاظ چنین گزارههای کلانی معنا نماید و نسبت به برخی افراد در بعضی از موارد و با حصول برخی شرایط، ارفاقاتی داشته باشد. البته این کار را اولیای خدا هستند که به نیکی در مییابند و چنین تبصرهای نباید بهانهای برای ارفاق به مثل «دزدان آبرومند» گردد.
آیین « ۱۲ » جمع گناهان بر امکانات
خداوند متعال مؤمنان را در صورتی رستگار میداند که در نماز خشوع داشته باشند، از لغو دوری کنند، زکات بدهند و در پایان، پاکدامنی داشته باشند.
خداوند برای آن که مؤمنان بتوانند پاکدامنی داشته باشند و به حرام گرفتار نیایند نخست همسر دایم و موقت و دودیگر کنیزان را بر آنان حلال نموده است.
(۴۲)
این اولیای خدا هستند که توانایی خویشتنداری دارند و نوع افراد جامعه توان ریاضت و تحمل سختی را ندارند و به نیازهای بدن و جسم و نیز روح خود باید به گونهای پاسخ دهند. خودنگهدار بودن در مورد مسایل جنسی برای افراد عادی تنها با در دست داشتن زمینهٔ حلال آن ممکن است وگرنه مانند این است که کسی از دیگری بخواهد کبابی فراهم کند که معادل دوهزار تومان باشد ولی برای تهیهٔ آن به وی دویست تومان بدهد. بدیهی است مأمور خرید نمیتواند چنین کبابی تهیه کند و بر او نیز حرجی نیست.
در روز قیامت، در صحنهٔ حسابرسی به موقعیتها و شرایط نگاه میشود. از گناهکاران با توجه به امکاناتی که در اختیار داشتهاند بازخواست میشود و کسی که توان فراهم آوردن امکانات حلال را نداشته و خطا کرده است بر او اغماض صورت میگیرد و متناسب با آن تنبیه میگردد. خداوند عادلانه رفتار میکند. بسیاری از گناهکاران چون حداقلی امکانات را در اختیار نداشتهاند تبرئه میشوند و حق آنان از کسانی که امکانات را
(۴۳)
دزدیده یا ضایع کردهاند ستانده میشود و آنان باید تاوان پس دهند. همان کسانی که ما آنان را به نام «دزدان آبرومند» میشناسیم. این گروه باید خسارت گناهان و جنایتهایی را که در دنیا میشود به گردن بگیرند. چه بسا کسانی که در دنیا از آنان به عظمت و بزرگی یاد میشود و بسیاری برای آنان گردن خم میکنند اما در قیامت به صورتی محشور میشوند که هزاران هزار زنا کرده است بدون آن که از آن آگاه باشد؛ چرا که این گناهان در منطقهٔ او رخ داده و او میتوانسته است با حساب بانکی یا با تدبیر خویش مانع آن گردد.
با توجه به صحنهٔ حسابرسی در قیامت، حکومت اسلامی نیز در صورتی میتواند اجرای حدود داشته باشد که حداقلی از امکانات را در اختیار عموم جامعه قرار دهد و اجرای حدود بدون عملی شدن این حداقلی جایز نیست. با فراهم بودن این ضرورتهای حداقلی اگر کسی دست به گناه بیالاید بیماری و مرض دارد و انسانی حرامخوار است که باید بر او حد اجرا نمود.
(۴۴)
آیین « ۱۳ » کارگزاران توانمند
«وَمِنَ الشَّیاطِینِ مَنْ یغُوصُونَ لَهُ، وَیعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِک، وَکنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ»(۱).
ـ و برخی از شیاطین بودند که برای او غواصی و کارهایی غیر از آن میکردند و ما مراقب حال آنها بودیم.
بیان: این آیه میفرماید سلیمان با قدرتی که داشت، شیاطین را در اختیار خود گرفته بود. شیطانهای جنی برای او در اعماق دریاها غواصی میکردند و آنچه را مییافتند همه را تحویل میدادند و چیزی از آن را نمیدزدیدند. شیاطین با آن که به طلا و جواهرات علاقهٔ بسیار دارند و داشتن آن را برای خود اعتباری آبرویی میدانند اما «وَکنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ»؛ نمیتوانستند دست از پا خطا نمایند. اطاعتپذیری آنان نیز به سبب اقتدار سلیمان است. علم و قدرت سلامت میآورد. از نظر منطقی محال است کسی علم و قدرت نداشته باشد اما دارای سلامت و صفا باشد.
جامعهای که قدرتمند گردد و معنویت و فضایل در آن ارج نهاده شود، بدهای آن نیز به خوبی میگرایند. حضرت
- انبیاء / ۸۲٫
(۴۵)
سلیمان علیهالسلام چون قدرت و معنویت داشت، شیاطین را تسخیر نمود و از آنها در خوبیها استفاده میکرد. آن حضرت گرگ و میش را با هم نگاه میدارد و این امر با اقتدار وی است که شکل میپذیرد. حضرت سلیمان باد را در اختیار دارد، زبان حیوانات را میداند و صاحب پرندگان است، در نتیجه میتواند شیاطین را در کارهای مفید به خدمت خود درآورد.
در هر جامعهای چنین است. هرگاه در جامعهای دولت مرکزی ضعیف شود، برخی مناطق به آشوب کشیده میشود ولی اگر دولت اقتدار و نیز محبت داشته باشد، همه اطاعتپذیری دارند. علم و قدرت امنیت، صلابت و صفا میآورد و به عکس نادانی و ناتوانی خفت، خواری، فساد، کژی و کاستی به همراه دارد.
اگر مسؤولان و کارگزاران کشوری ناتوان و ضعیف باشند، گناه و فساد در جامعه رونق میگیرد. مردم وقتی مسؤولانی توانمند داشته باشند که قدرت برآوردن نیازهای آنان را به شکل صحیح و مشروع دارند، دلیلی برای بد بودن و سرپیچی و طغیان خود نمیبینند.
حاکمیت اگر اقتدار داشته باشد و مانع دزدیهای آبرومند گردد و حق فقیران و ضعیفان را به آنها برساند بیشتر مشکلات جامعه حل میشود. شیطانهای عصر سلیمان نیز چون به
(۴۶)
وسیلهٔ او سیر میشدند مطیع گردیده بودند. اگر هدهد سلیمان همواره در خدمت اوست به گونهای که سلیمان ساعتی غیبت او را موجه نمیداند و از او میپرسد برای آن است که سلیمان وی را همواره سیر نگاه میداشته و دغدغهٔ آب و دانه نداشته است. افراد جامعه نیز اگر سیر باشند مطیع میشوند. دزدان محترم را باید شناسایی کرد و حق فقیران را از آنان گرفت. تا چنین دزدانی در این کشور هستند، برای مشکلی نمیتوان چارهجویی جدی داشت.
حضرت سلیمان علیهالسلام شیاطین، اجنه و پرندگان را تأمین میکرده است، از این رو آنان هر کاری که آن حضرت میخواسته است را انجام میدادند. همانند کسی که عاشق خداست و برای خدا حاضر است هر کاری را انجام دهد، همانطور که هر پیغمبری به امر خدا این چنین بوده است.
زمان ظهور امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) که زمان اقتدار است همینگونه میباشد. آن زمان به گونهای است که نیازمندی بر زمین نمیماند همه چشم و دل سیر هستند. از همین روست که انگیزهای برای دزدی و انجام دیگر گناهان وجود ندارد و امنیت فراگیر میشود. کسی که حسابی پر دارد، به پولی که بر روی زمین افتاده است نگاه طمعی ندارد اما گرسنهای فقیر که
(۴۷)
جیبی خالی دارد آن را بر میدارد و مصرف میکند تا شاید اندکی از گرسنگی خود بکاهد.
نگارنده با پیروزی انقلاب اسلامی برای رسیدگی به اموال برجای مانده از طاغوتیان در جزیرهٔ کیش رفتم. بخشهایی از این جزیره فسادآفرین بود. دستشوییهای آن بسیار اندک بود و زن و مرد یکدیگر را اذیت میکردند و محرم و نامحرم و حرام و حلال نمیشناختند. به من گفتند به آنان بگویم نماز بخوانند، گفتم باید نخست برای اینان توالت ساخت، مسجد هم نمیخواهند؛ چون میتوانند در بیابان نماز بخوانند. اینان بد نیستند، بلکه فضای این منطقه ـ در آن زمان ـ به گونهای است که هر کس اینجا بیاید به بدی و فساد میگراید. گفتم برای هر خانهای توالت درست کنند؛ چرا که وقتی امکانات نباشد نمیتوان درستی ایجاد نمود.
در بندر امام نیز برخی شکایت میکردند چرا کارگرهای گونیکش روزه نمیگیرند. به آنها گفتم شما که زیر سایه نشستهاید و خرده میگیرید این کیسهها را بلند کنید و روزه بگیرید تا آنها هم روزه بگیرند. امر به روزه از ناحیهٔ کسی که در سایه است به کسی که در آفتاب باید گونی بر پشت خود بگذارد روزه را سبک میکند. او به خاطر همسر و فرزندانش از صبح تا غروب
(۴۸)
مجبور است کیسههای پنجاه کیلویی و گونیهای هشتاد کیلویی به دوش بکشد و در زیر آفتاب سوزان آن بدون آب و امکانات کار کند، روزه گرفتن برای او چه معنایی دارد! شما ابتدا امکانات به آنها بدهید، آن وقت بگویید روزه بگیرید. اهالی آنجا را موظف نمودم برای کارگران یخ تهیه کنند و در برابر برق داشته باشند. آنان هم همت کردند و یخ مورد نیاز را به بندر میفرستادند و بعد از آن بود که کارگرها نیز روزه میگرفتند. دولت اسلامی اگر بتواند برای مردم ایجاد امکانات و تسهیلات نماید شعار زنده باد از آنان میشنود. بنده در آن زمان، گونی گونی برنج و خوراک به هر خانواده میدادم و آنها نیز شیفتهٔ ما بودند بهگونهای که تنها کافی بود فرمان دهم تا با جان و دل در پی آن روند. تمامی مردم را نیز مسؤول امنیت آن جزیره و بندر نمودم تا دزدی در آن صورت نگیرد. به آنها گفتم هر کسی دزدی کرد او را بگیرید و در مسجد زندانی کنید. کسی هم انگیزهٔ دزدی نداشت؛ چرا که به همه امکانات میرساندیم. این نیازمندی و فقر است که دزدی میآورد و امنیت را سلب مینماید و جامعهٔ اسلامی نخست باید سرمایههای خود را در این بخش هزینه نماید و سپس بر زیرساختها که در درازمدت نتیجه میدهد و گاه رؤیایی بیش نیست سرمایهگذاری نماید.
(۴۹)
آیین « ۱۴ » اقتدار و معنویت
«یا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاک خَلِیفَةً فِی الاْءَرْضِ فَاحْکمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیضِلَّک عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یوْمَ الْحِسَابِ»(۱).
ـ ای داوود، ما تو را در زمین خلیفه و جانشین گردانیدیم. پس میان مردم به حق داوری کن و زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به در کند. در حقیقت، کسانی که از راه خدا به در میروند به سزای آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابی سخت خواهند داشت.
بیان: ولایت و حاکمیت بر مردم بدون اقتدار و معنویت حاصل نمیشود.
خداوند حضرت داوود علیهالسلام را خلیفه، حاکم و ولی قرار میدهد؛ چرا که هم أوّاب است و هم قدرت دارد! خداوند به انبیای خود قدرت معجزه را داده است و آنان به مدد معنویت و این قدرت روحانی است که صلاحیت ولایت بر مردم را دارند. خداوند هیچ گاه انسان وامانده و ضعیف را به پیامبری
- ص / ۲۶
(۵۰)
برنمیگزیند و توانمندی، شجاعت و صاحب اقتدار بودن از شرایط اولی پیامبری است.
کسی که ادعا دارد وارث انبیاست باید بسان آنان معنویت و قدرت کرامت داشته باشد. البته کرامت وی یا باید علمی باشد یا عملی.
بشری که از بشری همسان خود پیروی دارد گمراه است و هیچ گاه اطاعت از افراد عادی واجب نمیگردد. حاکم اسلامی نمیتواند از افراد عادی و معمولی باشد که هیچ برتری معنوی در او نیست؛ چرا که چنین کسی وارث انبیا نیست تا بتواند حاکم بر مردم گردد. همواره اصل بر عدم اطاعت است؛ مگر این که خداوند بگوید. علمای امت دستکم باید مجتهد و عادل باشند تا بتوانند فتوا دهند یا از عهدهٔ کارهایی برآیند که دیگران نمیتوانند یا بصیرت داشته باشند و بتواند ببیند چیزی را که دیگران نمیتوانند ببینند.
همچنان که در فقه تنها از مجتهد صاحب شرایط میشود تقلید کرد و نباید از غیر مجتهد اطاعت داشت و عمل به استناد گفتهٔ غیرمتخصص باطل است، در حکومت نیز تا نوعی برتری به اثبات نرسد، لزوم اطاعت ندارد وگرنه نوعی بردهسازی است.
خداوند انسان را آزاد آفریده است و اصل بر عدم اطاعت از
(۵۱)
دیگران است؛ مگر آن که کسی بتواند ثابت نماید از جانب خداوند آمده است یا دارای حجتی آشکار است که در این صورت، هرگونه سرپیچی و نافرمانی حرمان اخروی و استحقاق عذاب دارد.
آیین « ۱۵ » عدالت اجتماعی، ایثار و گذشت
«الَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرّا وَعَلاَنِیةً، فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ، وَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ»(۱).
ـ کسانی که اموال خود را شب و روز، و نهان و آشکارا، انفاق میکنند پاداش آنان نزد پروردگارشان برای آنان خواهد بود؛ و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند.
بیان: این آیه از انفاقهای شبانه، روزانه، پنهان و آشکار میگوید و برای آن اجر قرار میدهد. آیهٔ شریفه حسن فعلی انفاق را بیان میدارد. انفاق حتی اگر به دست کافری باشد نیکو و انسانی است و در برابر آن نیز مزد و جزا میگیرد و این ارزش
- بقره / ۲۷۴٫
(۵۲)
عملی و فعلی گم شدنی نیست. البته این که کار برای خدا انجام گیرد کف ارزش نیست و سقف ارزش است. ارزشهای عملی، فعلی،ارادی، اخلاقی و نفسی هر یک خود به خود ارزش است و با هم در ملاک و معیار تفاوت دارد. نباید کارهای نیکوکارانه را به انگیزهٔ نبود نیتهای عالی تعطیل کرد و نباید کار را به خاطر این که برای خدا نیست، رها کرد، بلکه مهم در انفاق سیر کردن فقیر و گرسنه، پوشاندن و لباس دادن به برهنه، دستگیری نمودن از افراد مسکین یا بیسرپرست و نیز کمک به بیماران بیبضاعت است، در هرجا و به هر نیتی که باشد؛ چرا که این کار به خودی خود حسن فعلی دارد و به تناسب کار جزایی دارد. البته عکس این قضیه نیز درست است؛ به این معنا که اگر مسلمانی به نیت خیر، کار خوبی کند، ولی نتیجهٔ عکس دهد، جزای فعل بد را خواهد داشت.
آیات قرآن کریم انفاق را با هر شکل و در هر شرایطی که باشد خوب میداند. اهمیت این مسأله به خاطر این است که ادارهٔ جامعه بدون کارهای خیر و نیکوکارانهٔ افراد ممکن نیست.
جامعهشناسی اسلامی برای ادارهٔ جامعه سه اهرم را لازم میداند: «عدالت اجتماعی»، «ایثار» و «گذشت».
عدالت اجتماعی عدالتی فراگیر است که به تمامی افراد
(۵۳)
جامعه به چشم یکسان مینگرد و امکانات را به صورت مساوی میان آنان توزیع مینماید. طبیعی است جامعه همواره از دست عدهای شرور رنج میبرد که در روند توزیع سالم و عادلانهٔ امکانات دولتی و بیت المال ایجاد اختلال مینمایند و چنین نیست که سیستم توزیع امکانات صد درصد عادلانه باشد و این ضعیفان جامعه هستند که در این میان ضعیف و محروم باقی میمانند. جبران این ضعف ممکن نیست مگر به ایثار و گذشت خوبان و صالحان جامعه. این نیکان هستند که میتوانند جنایتهای سیستماتیک و پیچیدهٔ دزددان آبرومند را که حتی از ریال به ریال حق فقیران نمیگذرند جبران نمایند و مرهمی بر ضعف و فقر آنان گردند. عدالت اجتماعی در سایهٔ ایثار و گذشت این گروه است که میتواند موقعیتی مطلوب را در جامعه ایجاد کند و خود را نشان دهد وگرنه بدون آن کمرمق و بیرونق است و اقشار ضعیف جامعه حضور خنکای آن را احساس نمیکنند. افراد متوسط جامعه نیز در پی زندگی خویش هستند؛ آنان نه ضعیف هستند که به کمک مالی این و آن نیازی داشته باشند و نه اهل ایثار میباشند و بخششی از مال خود ندارند و نه اهل جنایت میباشند. تنها اهل ایثار هستند که کاستیهای جنایتکاران گناهپیشهٔ حرفهای را جبران میسازند.
(۵۴)
همواره در جامعه هستند افرادی که بهحتم در هزینههای زندگی دچار کمبود و کاستی میگردند و این فکر که میتوان جامعهای ساخت که کسی سرِ بیشام زمین نگذارد از اساس باطل است؛ چرا که بسیاری از نیازها روزآمد و غیر قابل پیشبینی است. از همین رو چنین مشکلاتی بدون ایثار و گذشت افرادی که در سطح بالایی از زندگی هستند و قدرت پر کردن خلأ نیازمندان را دارند قابل رفع و جبران نیست.
شریعت با آن که منابع مالی خمس، زکات و انفال را در اختیار دارد، اما انفاق را بسیار ارج مینهد و آن را در هر شرایطی میپذیرد و حد نصابی برای آن قرار نمیدهد تا ایثارگران خود را نشان دهند. واجبات دینی مانند نماز و روزه هر یک برای خود حدّ نصابی دارد و با هر شرایط و کیفیتی پذیرفته نمیشود؛ برخلاف انفاق که به هر شکلی صورت گیرد، پذیرفته است. نماز بدون حصول مقدمات، شرایط و ارکان و افعال آن باطل است اما انفاق حتی اگر از کافری باشد پذیرفته است.
آیین « ۱۶ » برادران ایمانی
«فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآَتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوَانُکمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ
(۵۵)
الاْآَیاتِ لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ»(۱).
ـ پس اگر توبه کنند و نماز برپا دارند و زکات دهند، در این صورت برادران دینی شما میباشند. و ما آیات خود را برای گروهی که میدانند به تفصیل بیان میکنیم.
بیان: مشرکانی که ممکن است نزدیک به بیست سال بعد از بعثت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در کفر زندگی کرده باشند و مسلمانان را آزار داده باشند، اگر توبه کنند در صف مسلمانان دیرین قرار میگیرند و با آنان برادر در دین میشوند گویی آنان نیز بیست سال پیش ایمان آوردهاند. خداوند آنان را برادران در دین میداند، نه برادر در جبهه یا محله و شهر. چه بسا کافری که به لحظهای توبه مینماید و چنان تغییری در روح و عملکرد وی ایجاد میشود که از بسیاری از خوبان زمان گوی سبقت میرباید.
البته قرآن کریم دستور قتل مشرکان معاند و پیمانشکن را که به نام «ائمهٔ کفر» شناخته میشوند و فسادآفرینی میکنند صادر مینماید اما مشرکانی را که به دین اسلام پناه میآوردند در ردیف مسلمانان با سابقهٔ درخشان در مسلمانی قرار میدهد و همه را برادر دینی میخواند. آیا برخی از افراد که با کسی دشمن چند ساله میدارند میتوانند او را اینگونه بپذیرند و تمام دشمنیها را
- توبه / ۱۱٫
(۵۶)
فراموش کنند، بلکه او را برادر خود بخوانند. اسلام به خاطر مشرک بودن در گذشته و داشتن ایمان در زمانی دراز، افراد را طبقهبندی نمیکند، ولی آیا مسلمانان از این اسلام پیروی دارند؟! برخی برخلاف روش قرآن کریم همه چیز را برای افرادی که سابقهٔ بدی داشتهاند تمام شده میدانند و توبه کردن یا توبه نکردن آنان را در نظر نمیگیرند. در فرهنگ صحیح دینی نیازی به آزمایش افراد توبهکار نیست، بلکه همین که به ظاهر نماز میخوانند و زکات میدهند برادر دینی به شمار میروند و باید با آنها برخورد محترمانه همچون مسلمانی دیرین را داشت.
سلیقههایی که امروز بسیاری از مسلمین در طبقهٔ حاکمیت و دستگاههای اداری بهویژه در بخش گزینش و تأمین نیروی انسانی دارند از دین نیست، بلکه معجونی از استکبار، اندکی از احکام دین و فرهنگ شاهانه و سلیقههای فردی است. دین یعنی متن قرآن کریم که سراسر متانت، مهربانی، صفا و صمیمیت است. خداوند مشرک قاتل مسلمانان را به یک توبه کردن برادر دینی میداند و برای مبارزه به دنبال ائمهٔ کفر است، نه به دنبال کسانی که ناآگاه و نادان بودهاند و با نادانی در صف مشرکان قرار گرفتهاند. باید دلی دریایی از آبهای پاک و مواج داشت که هیچ پلیدی و پلشتی آن را آلوده و نجس نمیسازد. چنین کسی دیگران
(۵۷)
را در ذهن خود طبقهبندی نمیکند و به اعتبار گذشتهای که دارد به چشم دشمن یا توطئهگر به وی نمینگرد.
البته در گزینش و تأمین نیروی انسانی برای تصدّی مسؤولیتهای اجتماعی، باید دید آیا آن مسؤولیت نیاز به احراز حد نصابی دارد یا خیر و تنها سنجشی است و با ارزیابی و احراز برتری میتوان آن مسؤولیت را به وی داد. اموری که حد نصاب دارد همانند شرط امامت جمعه است که عدالت حقیقی و شرط امامت جماعت است که عدالت ظاهری را میطلبد. ایدئولوگ و طراح جامعهٔ اسلامی و مهندس فرهنگ دینی است که باید چگونگی مشاغل و مسؤولیتها را تشخیص دهد. اموری مانند رهبری، فرماندهی و مدیریت که پذیرفتن و به دوش کشیدن آن بار عظیمی است از نظر اسلام در شمار مسوولیتهای نصابدار میباشد. همین امر ماجرا را بدین صورت درآورده است که گفته میشود باید کارگزار نظام دینی حق باشد و باطل نباشد. همین حد نصابهاست که معاویه را برای پذیرش هر مسوؤلیتی دارای صلاحیت نمیداند؛ وگرنه چنین نبوده است که معاویه به مستحقان و نیازمندان کمک ننماید. او عقل حسابگر داشته است و بر آن بوده است تا به حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام امتیاز دهد تا بتواند امتیاز بگیرد، اما امیرمؤمنان علیهالسلام با توجه به لحاظ حد
(۵۸)
نصابها وی را برای تصدی حکومت، صالح نمیداند و او را برکنار میسازد. مسألهٔ رهبری در اسلام شراکت برنمیدارد.
آیین « ۱۷ » اعتماد و ایمان به مؤمنان
«وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یؤْذُونَ النَّبِی، وَیقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ خَیرٍ لَکمْ، یؤْمِنُ بِاللَّهِ، وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ، وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکمْ، وَالَّذِینَ یؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ، لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(۱).
ـ و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار میدهند و میگویند او زودباور است. بگو: گوش خوبی برای شماست. به خدا ایمان دارد و سخن مؤمنان را باور میکند و برای کسانی از شما که ایمان آوردهاند رحمتی است و کسانی که پیامبر خدا را آزار میرسانند عذابی پردرد در پیش خواهند داشت.
بیان: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هم به خدا ایمان دارد و هم به مؤمنان: «وَیؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ». همانند استادی که به شاگرد خود ایمان دارد. حاکم اسلامی باید به گونهای باشد که بتواند به مردم مؤمن خود تکیه داشته باشد.
- توبه / ۶۱٫
(۵۹)
آیین « ۱۸ »توان بازدارندگی
«وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ، تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکمْ، وَآَخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ، اللَّهُ یعْلَمُهُمْ، وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یوَفَّ إِلَیکمْ، وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ»(۱).
ـ و هرچه در توان دارید از نیرو و اسبهای آماده بسیج کنید تا با این تدارکات، دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان دیگری را جز ایشان که شما نمیشناسیدشان و خدا آنان را میشناسد بترسانید و هر چیزی در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانیده میشود و بر شما ستم نخواهد رفت.
بیان: آیهٔ مبارکه مربوط به زمان صلح است، نه جنگ و از توان بازدارندگی میگوید. خداوند به نظامیان و نیز به هر مسلمانی فرمان میدهد: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»؛ هرچه در توان دارید بسیج نمایید و آماده باشید. این آیه مربوط به زمان جنگ نیست و از لزوم داشتن توان بالا برای بازدارندگی و پیشگیری از جنگ میگوید و رهنمون میدهد قدرتمند شوید تا کسی به شما طمع نورزد. امنیت در جامعهٔ مسلمین که دنیای کفر با آن همواره در مقابله است بدون داشتن قدرت ممکن نیست. این آیه
- انفال / ۶۰٫
(۶۰)
حتی داشتن سلاح اتمی را به سبب دارا بودن توان بازدارندگی و نه استفاده مجاز میشمرد.
بدخواهان نظام اسلامی اگر بدانند توان نظامی کشور قدرتمند است، جرأت برخورد و مقابلهٔ فیزیکی با آن را نمییابند. همچنین آنان اگر حضور سیاسی و دیپلماسی قوی و نیز توان بالای اطلاعاتی و انجام عملیاتهای برونمرزی را برای کشور سهل وصول بدانند، خود را کمتر در معرض آسیبهای آن قرار میدهند.
کشور مانند بدن است. اگر بدنی به ضعف بگراید و به مشکلات مزاجی و کمبود ویتامین یا پروتئین دچار شود، ویروسها زمینه را برای تهاجم و آسیب رساندن به آن فراهم میبینند و آن بدن را به دهها بیماری دچار میسازند. بیماریهایی که در حالت عادی، هیچ یک نشانی نداشتند. ویروسها نمیتوانند به بدن انسان قوی و قدرتمند آسیب برساند و بدنهای ضعیف را مورد هجوم قرار میدهند. دوای ناکامیهای انسان و جامعه قدرت است. این قانون طبیعت است: وقتی آدمی ضعیف شود، دشمنان پنهان او ظاهر میشوند. اگر کشوری قدرت نداشته باشد، دوستان دیروز خود را در صف دشمنان خویش مییابد. مسلمان نباید به بهانهٔ صبر و توکل، ضعف را به جان خود بخرد.
(۶۱)
آیه شریفه کسب قدرت را نه تنها برای نظامیان، بلکه برای هر مسلمانی ضروری میداند. همچنین هدف از قدرتمند شدن را جنگیدن نمیداند، بلکه بازدارندگی از جنگ و تأمین امنیت مسلمانان را هدف کسب قدرت میشمرد.
آیین « ۱۹ » قدرت و تشکیل جبههٔ مبارزه با استکبار
«وَإِذْ یعِدُکمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَینِ أَنَّهَا لَکمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَیرَ ذَاتِ الشَّوْکةِ تَکونُ لَکمْ وَیرِیدُ اللَّهُ أَنْ یحِقَّ الْحَقَّ بِکلِمَاتِهِ وَیقْطَعَ دَابِرَ الْکافِرِینَ»(۱).
ـ و به یاد آورید هنگامی را که خدا یکی از دو دسته (کاروان تجارتی قریش یا سپاه ابوسفیان) را به شما وعده داد که از آنِ شما باشد و شما دوست داشتید که دستهٔ بیسلاح برای شما باشد ولی خدا میخواست حق (اسلام) را با کلمات خود ثابت و کافران را ریشهکن کند.
بیان: به تعبیر این آیهٔ شریفه، قدرت است که شوکت و عظمت میآورد، نه ثروت. اگر مسلمانان قدرت و عزت داشته باشند دنیا را نیز بهدست میآورند اما ثروت دنیا بدون قدرت،
- انفال / ۷٫
(۶۲)
خفت و خواری را در پی دارد، همانند امروز مسلمین که سرمایهٔ نفت جهان را در اختیار دارند اما عزت ندارند و به دست قدرتهای استکباری تحقیر میشوند.
خداوند در این آیه از میان کاروان تجاری و لشگر جنگی، مواجهه با لشگریان را برای مسلمین میپسندد و نابودی آنان را میخواهد.
امروزه مسلمین چارهای جز تشکیل جبههٔ متحد در کشورهای درگیر جنگ و تجهیز قوا و تدارک قدرت ندارند.
آیین « ۲۰ » مدیریت و فرماندهی جنگ
«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللَّهَ رَمَی وَلِیبْلِی الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَنا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».(۱)
بیان: این آیه دارای ابتدایی است که نیامده است. بحث «صدر ابتدا و متوسط» را باید در علم ادبیات با بازنگاری نو یافت و در کتابهای ادبی متداول از آن بحث نشده است.
فراز: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ» میفرماید پیروزی شما از ناحیهٔ خداست و خداست که آنها را بهدست شما میکشد. او
- سورهٔ انفال / ۱۷٫
(۶۳)
خود پای کار ایستاده است که شما به پیروزی میرسید وگرنه روند طبیعی و سببی کارها پیرزوی شما را اقتضا نداشت و خداوند خود سبب مستقیم پیروزی شما گردید.
خداوند در این آیه قتل کافران به دست مؤمنان را به خود نسبت میدهد اما در مورد پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله سخنی از «قتل» نمیآورد و تنها تیرانداختن ایشان را به خود نسبت میدهد. تغییر ریتم آیه از «قتل» به «رمی» نه بهخاطر این است که ساحت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رحمت محض جلوه داده شود؛ زیرا آنجا که خداوند خود «قاتل» است برای فرستادهاش عیبی نیست که کافر حربی را به قتل رساند، بلکه به این دلیل است که ایشان فرماندهی را بر عهده داشته و جنگ را مدیریت میکردهاند، بر این اساس تنها در مواقع ضرور با خاک و سنگ از خود دفاع مینمودند. مدیریت بسیار بالاتر و سختتر از اجرای پیکار است؛ از اینرو لازم نیست مدیر به شخصه وارد کار اجرایی شود و به گاه پیکار شمشیر به دست گیرد. مدیری وارد کار اجرایی میشود و خود را درگیر آن میسازد که ناتوان و ضعیف باشد، او نباید کار کند و تنها باید کارها را با ثبات و قوت خود به گردش آورد.
امروزه طراحان جنگها که مدیریت و فرماندهی آن را نیز به دست دارند لازم نیست در خط مقدم حضور مستقیم داشته
(۶۴)
باشند، بلکه آنان میتوانند جنگ را از فرسنگها دورتر مدیریت نمایند و حضور مستقیم فرماندهان کل نه نشان از ایمان و اخلاص آنان دارد، بلکه نشان از ضعف ایشان یا ضعف جبههها دارد.
آیین « ۲۱ » آموزش صبر و قدرت استجماع به سپاهیان
«یا أَیهَا النَّبِی، حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ إِنْ یکنْ مِنْکمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُوا مِأَتَینِ وَإِنْ یکنْ مِنْکمْ مِأَةٌ یغْلِبُوا أَلْفا مِنَ الَّذِینَ کفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یفْقَهُونَ»(۱).
ـ ای پیامبر، مؤمنان را به جهاد برانگیز. اگر از میان شما بیست تن شکیبا باشند، بر دویست تن چیره میشوند، و اگر از شما یکصد تن باشند، بر هزار تن از کافران پیروز میگردند؛ چرا که آنان قومیاند که نمیفهمند.
بیان: آیهٔ شریفه از توان مضاعف مؤمنان صبور میگوید. این توان افزون یافته که ده برابر شده است با صبر به دست میآید. کسی که میتواند بردبار و شکیبا باشد، میتواند ساعتها کار مفید و پیوسته داشته باشد؛ چرا که او قدرت آن را دارد که تمامی توان خود را جمع نماید و آن را بر کار مورد نظر تمرکز دهد.
- انفال / ۶۵٫
(۶۵)
جمع توان در اصطلاح «استجماع» نامیده میشود که به تقویت نیت باز میگردد. آیهٔ شریفه علت قدرت مؤمنان را همان صابر بودن آنان میداند. صبری که سبب جمع شدن توان آدمی و استجماع اندیشه و قدرت میگردد. کسی قدرت استجماع دارد که صبور باشد و چنین کسی قوی و قدرتمند است؛ برخلاف کفار که چون نمیتوانند پشتکار داشته باشند قوام و قدرتی ندارند.
برای حصول استجماع و یافتن توان مضاعف به اهرمهای فشاری نیاز است تا تمامی استعداد آدمی و انرژی او را آزاد نماید.
مؤمنان با صبر و توان استجماع است که میتوانند توان ده نفر را داشته باشند و این بدان معنا نیست که خداوند با دستی از غیب بر سینهٔ بدخواهان میزند.
آیین « ۲۲ » قدرت غیبی مؤمنان
«الاْآَنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکمْ، وَعَلِمَ أَنَّ فِیکمْ ضَعْفا، فَإِنْ یکنْ مِنْکمْ مِأَةٌ صَابِرَةٌ یغْلِبُوا مِأَتَینِ، وَإِنْ یکنْ مِنْکمْ أَلْفٌ یغْلِبُوا أَلْفَینِ بِإِذْنِ اللَّهِ، وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»(۱).
ـ اکنون خدا بر شما تخفیف داده و معلوم داشت که در شما
- انفال / ۶۶٫
(۶۶)
ضعفی هست. پس اگر از میان شما یکصد تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز گردند و اگر از شما هزار تن باشند به توفیق الهی بر دوهزار تن غلبه کنند و خدا با شکیبایان است.
بیان: این آیه از کسانی میگوید که صابر نمیباشند و قدرت و توانی ندارند و در ضعف میباشند. خداوند به چنین کسانی وعده میدهد اگر در راه حق شکیبا باشند، خداوند با استفاده از امدادهای غیبی توان آنان را مضاعف مینماید و به هر یک از آنان توان دو نفر را میدهد. قید «بِإِذْنِ اللَّهِ» و فراز: «وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ» میرساند این توان مضاعف از خود اشخاص نیست و از مسایل ماورایی طبیعی و فرامادی میباشد و خداوند از غیب خود به آنان مدد میرساند.
آیین « ۲۳ » لزوم حضور مؤثر در صحنه
«وَعَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذَا ضَاقَتْ عَلَیهِمُ الاْءَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَظَنُّوا أَنْ لاَ مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَیهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیهِمْ لِیتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»(۱).
ـ و نیز بر آن سه تن که بر جای مانده بودند و قبول توبهٔ آنان
- توبه / ۱۱۸٫
(۶۷)
به تعویق افتاد تا آنجا که زمین با همهٔ فراخیاش بر آنان تنگ گردید و از خود به تنگ آمدند و دانستند که پناهی از خدا جز به سوی او نیست، پس خدا به آنان توفیق توبه داد تا توبه کنند. بیتردید خدا همان توبهپذیر مهربان است.
بیان: اسلام با متخلفان از جنگ چنان با شدت برخورد میکند که زمین با همهٔ وسعتش بر آنها تنگ میآید و خود به ستوه میآیند و مجبور به توبه میشوند و از تخلفی که کردهاند پشیمان میشوند.
چنین برخورد سختی استبداد و زورگویی نیست، بلکه چنین ممنوعیتهای اجتماعی برای حفظ نظام جامعهٔ شهروندی است. کسی که شهروند جامعهای میباشد باید عوارض و مالیات شهروندی را نیز پرداخت کند تا حکومت بتواند امور جامعه را با قوت اداره نماید. مالیات و عوارض نیز منحصر در بذل مال نمیباشد و صرف وقت، حضور در میدان و خطر کردن به گاه جنگ از مصادیق مالیات به حساب میآید.
برخی از قوانین جامعهٔ اسلامی همانند تمام جوامع از عوارض شهروندی و حقوق اجتماعی است که تخلف از آن تبعاتی دارد اما نباید این انتظار را داشت تمامی افراد جامعه در ردیف بهترین مؤمنان کارهای خیر انجام دهند، بلکه آنان تنها
(۶۸)
موظف به رعایت شؤون جامعهٔ اسلامی هستند و شرکت در جنگ و بذل مال یکی از این شؤون همگانی است. بذل مال به همنوعان سبب رونق اقتصادی میگردد و برای فرد بخشنده این پیآمد را دارد که محتاج و نیازمند نمیشود برخلاف کسی که دست اعطاگر ندارد. وی ممکن است سرمایهدار باشد اما نیازمند این و آن گردد.
آیین « ۲۴ » جنگ جنگ تا پیروزی
«فَلاَ تَهِنُوا، وَتَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ، وَأَنْتُمُ الاْءَعْلَوْنَ، وَاللَّهُ مَعَکمْ، وَلَنْ یتِرَکمْ أَعْمَالَکمْ»(۱).
ـ پس سستی نورزید و کافران را به آشتی مخوانید که شما برترید و خدا با شماست و از ارزش کارهایتان هرگز نخواهد کاست.
بیان: مؤمن در دنیا نباید در برابر پیشامد مشکلات و سختیهایی که از ناحیهٔ بدخواهان به وی میرسد سست گردد
- محمد/ ۳۵٫
(۶۹)
و تسلیم شود و اگر در جنگ است نباید پیشنهاد صلح و مذاکره داشته باشد، باید شجاعانه ایستادگی و مقاومت نماید و بجنگد؛ همانطور که شعار زمان جنگ «جنگ جنگ تا پیروزی» بود. اما آقاي خميني به دلیل نبود همراهانی شجاع و فرماندهانی مقاوم که ناوهای آمریکایی را زیر نقشههای پارتیزانی و حملات ایذایی پیوستهٔ خود داشته باشند، از نظر خود بازگشتند و ایشان مجبور شدند به تعبیر خود جام زهر صلح و سازش را سر کشند. اگر فرماندهان آن روز به گفته وي عمل مینمودند، امروز کارشناسان سازمان انرژی هستهای به بهانهٔ بمب هستهای به پستوهای ایران سرک نمیکشیدند و ملتی را تحقیر نمیکردند.
وي اگر هفتاد مرد چون شهید چمران
(۷۰)
و یارانی ساده همچون رجایی داشتند که با او با همان سادگی همراهی اطاعتپذیرانه داشتند، نتیجهٔ جنگ با همهٔ نبود امکانات و تحریمها چیز دیگری میشد.
به هر روی، در میدان جنگ، نباید از صلح، سلم و سازش گفت و تنها باید جنگید.
جنگ همیشه آخرین گزینه است و اگر کار به آنجا کشید، دیگر نباید از صلح گفت. باید ایستاد و مردانه باید جنگید تا به یکی از دو نیکویی؛ یعنی پیروزی یا شهادت رسید.
آیین « ۲۵ » میز مذاکره با کافران
«وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا، وَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(۱).
ـ و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست.
بیان: کافران حربی اگر بنای صلح و مسالمت داشته باشند،
- انفال / ۶۱٫
(۷۱)
مسلمانان میتوانند صلح را بپذیرند. البته طبیعی است کافر حربی اگر قدرت داشته باشد تن به مصالحه نمیدهد و کافرانی حاضر به مذاکره میگردند که به ضعف و ناتوانی گراییده باشند. خداوند میفرماید میتوانید با آنان مذاکره داشته باشید اما باید بر خداوند توکل نمایید: «وَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ». توکل در اینجا به معنای افزایش قدرت و توان بازدارندگی است؛ چرا که کافران چون در موقعیتی ضعیف قرار گرفته و ناتوان شدهاند به مذاکره روی آوردهاند. آنان میخواهند با مذاکره، فرصتی به دست آورند تا خود را تقویت نمایند و از موضع ضعف خارج شوند، اما خداوند میفرماید شما با توکل، بر قدرت خود بیفزایید. شما مذاکره نمایید و قصد تجدید قوا را به رخ آنان نکشید و به آنان تهمت نزنید اما در اندیشهٔ تقویت نیروی خود باشید تا آنان همواره ضعیف باقی بمانند و معادلهٔ حاضر را همواره حفظ کنید و کفار را برای همیشه در ضعف قرار دهید. توکل در اینجا رها کردن کفار به حال خود نمیباشد. فراز «حَسْبَک اللَّهُ» در آیهٔ بعد نیز که به معنای کفایت خداوند است همین معنا را میرساند: «وَإِنْ یرِیدُوا أَنْ یخْدَعُوک فَإِنَّ حَسْبَک اللَّهُ، هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»(۱)؛ و اگر بخواهند تو را بفریبند، یاری خدا برای تو بس است. همو بود که
- انفال / ۶۲٫
(۷۲)
تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید.
کفایت نمودن خداوند همان توکلی است که بنده بر خداوند دارد که عبارت است از همان اقتدار و توان بالا؛ از این رو میفرماید: «هُوَ الَّذِی أَیدَک بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ». تأیید خداوند همان قدرت و اقتدار دادن است.
آیین « ۲۶ » امنیت محققان و بررسان فرهنگی
«وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ اسْتَجَارَک فَأَجِرْهُ حَتَّی یسْمَعَ کلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یعْلَمُونَ»(۱).
ـ و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنش برسان؛ چرا که آنان قومی نادان هستند.
بیان: خداوند در این آیه دستور میدهد جان مشرکانی که برای شنیدن و تحقیق از آیات قرآن کریم به تو پناه میآورند در امان است و باید او را تحت حفظ به محل امن خود باز گردانید تا از ناحیهٔ مؤمنان ناآگاه صدمهای نبینند یا ترس و استرس روحی و روانی و دلهره به آنان وارد نشود.
- توبه / ۶٫
(۷۳)
دین اسلام چنین فرهنگی دارد که حتی در میدان جنگ به محققان و بررسان دشمن ارفاق میکند تا از دین به آگاهی برسند. این آیه منش دیانت را که پرهیز از خشونت است ترسیم میکند و در سختترین شرایط، به دشمنان خود پیشنهاد نشست فرهنگی میدهد.
آیین « ۲۷ » دیپلماسی منفعلانه
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کفَرُوا زَحْفا فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاْءَدْبَارَ»(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه در میدان نبرد به کافران برخورد کردید که به سوی شما روی میآورند به آنان پشت مکنید.
بیان: این آیه میفرماید در گاه پیکار با دشمن وقتی او لشکر خود را جمع نموده است و به سوی شما پیشروی دارد و برتری آنان احساس میشود، شما میدان را خالی نگذارید و فرار نکنید وگرنه به غضب الهی و جهنم مبتلا میشوید. کسی که به سبب امان دادن خود از جنگ میگریزد نمیداند که به سوی عذاب
- انفال / ۱۵٫
(۷۴)
جهنم در حرکت است و نهتنها امانی ندارد، بلکه عذابی دردناکتر از جرح و زخم به سوی وی میآید. البته، تغییر تاکتیک یا ملحق شدن به دیگر نیروها برای تقویت قوا مصداق فرار نیست؛ چنانکه میفرماید: «وَمَنْ یوَلِّهِمْ یوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفا لِقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیزا إِلَی فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ»(۱)؛ و هر که در آن هنگام به آنان پشت کند؛ مگر آنکه هدفش کنارهگیری برای نبردی مجدد یا پیوستن به جمعی دیگر از همرزمانش باشد، بهقطع به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامی است.
در این زمان نیز که جنگها بیشتر روانی و دیپلماسی شده است؛ اگر دستگاه دیپلماسی کشور احساس نماید در برابر جنگ روانی دشمن کم آورده است و ممکن است مغلوب شود و در چنین شرایطی دچار خودباختگی شود و نتواند خود را به دست آورد و به جای دیپلماسی فعال، به حرکتهای منفعلانه رو آورد، مصداقی از کسانی است که فرار را بر قرار ترجیح دادهاند و چون تأثیر منفی بر روحیهٔ مسلمانان میگذارد و شکست نیروی اسلام در جبههای را در پی دارد، سزاوار آن میگردند که اهل جهنم شوند.
- انفال / ۱۶٫
(۷۵)
آیین « ۲۸ » خلق و خوی متناسب با شرایط
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یلُونَکمْ مِنَ الْکفَّارِ وَلْیجِدُوا فِیکمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(۱)
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید با کافرانی که مجاور شما هستند کارزار کنید و آنان باید در شما خشونت بیابند و بدانید که خدا با تقواپیشگان است.
بیان: این آیه از شدت برخورد با کافران میگوید. اسلام دینی است که پیروان خود را در شرایط مختلف به خلق و خوی متفاوت و متناسب با آن دعوت مینماید. کافران بررس و محقّق را امان میدهد و با کافران حربی به خشونت رفتار مینماید. کسانی که تربیت دینی ندارند نمیتوانند در هر شرایطی خلق و خوی متناسب با آن را داشته باشند، بلکه همیشه برخوردی یکسان دارند و برای نمونه، همان خشونتی که در میدان نبرد را دارند به خانه میآورند، یا لطافتی که در خانه دارند را به میدان نبرد میبرند.
برخورد شدید، غلیظ و خشن با دشمن سبب میشود دشمن
- توبه / ۱۲۳٫
(۷۶)
کوتاه بیاید و خود مانعی از وقوع جنگ و درگیری گردد. همانطور که در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، قاطعیت برخورد دستگاه تصمیمگیر با متجاوز باعث شد دشمن قصد تجاوز به میهن اسلامی را از سر بیرون کند.
آیهٔ شریفه، مؤمنانی را که از مقاومت و جنگ با کفار کوتاه نمیآیند و تا پایان پایداری مینمایند را اهل تقوا میداند و نتیجهای بالاتر از اجر و مزد نصیب آنان میگردد که همان معیت و همراهی عنایی، امدادی و دهشی حضرت حق تعالی است.
آیین « ۲۹ » هدایت و حرمت مردم
«یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(۱).
ـ ای مردم، بهیقین برای شما از جانب پروردگارتان اندرزی و درمانی برای آنچه در سینههاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان به خدا آمده است.
بیان: قرآن کریم برای مردم ـ ناس ـ نازل شده است نه آن دسته از انسانها که مردم را به تباهی و فساد میکشند و نسناس نام
- یونس / ۵۷٫
(۷۷)
دارند که پیش از حضرت آدم علیهالسلام میزیستهاند. قرآن کریم برای همهٔ مردم، شفای سینه است: «وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ»؛ چرا که مردم به قرآن کریم ایمان دارند.
مردم همانند صفحهٔ کاغذی هستند که چیزی روی آن نوشته نشده است؛ از این رو راحتتر و بهتر پیامهای معنوی و آزادی بخش قرآن کریم را درک میکنند. برخلاف بعضی از مؤمنان ظاهری که صفحهٔ وجود آنان از افکاری تعصبآمیز و غیر قابل تغییر اما اشتباه پر شده است و دیگر نمیشود روی آن حتی با خطی از نور، نقش هدایت زد.
کسی که احترام مردم را پاس ندارد و به آنان بیاحترامی نماید، منزلت اجتماعی خود را از دست میدهد.
رهبر دینی همواره لازم است در استفاده از این کلمه نهایت احترام را داشته باشد و آن را جز در امور مثبت به کار نگیرد.
(۷۸)
آیین « ۳۰ » قضاوت فصل الخطاب
«وَشَدَدْنَا مُلْکهُ وَآَتَینَاهُ الْحِکمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ».
ـ و پادشاهیاش را استوار کردیم و او را حکمت و کلام فیصلهدهنده عطا کردیم.
بیان: خداوند به سلیمان هم پادشاهی داد و هم معرفت و نیز به او «فصل الخطاب» داد. فصل الخطاب یعنی قدرت خاتمه دادن به نزاع و داشتن حکم و قضاوت فیصلهدهنده.
قاضیان جامعهٔ اسلامی نیز باید چنین باشند و روند قضاوتها را به فرسایش نکشانند وگرنه کار آنان و طولانی نمودن رسیدگی به دعاوی امری دینی نیست؛ چرا که حق مدعی با دراز شدن زمان رسیدگی از دست میرود و لوث میگردد. البته ممکن است دستگاه قضا برای این کار خود توجیه داشته باشد و مشکل نمودن و دراز نمودن روند رسیدگی را سیاستی اتخاذی از ناحیهٔ خود بداند تا افراد جامعه کمتر از هم شکایت داشته باشند اما روند رسیدگی سریع به جرایم و دعاوی خود عاملی بازدارنده برای ایجاد اختلاف است و سبب میشود افراد جامعه با آگاهی به کارهای حقوقی بپردازند و نیز جرایم با رسیدگی فوری و مجازات بیدرنگ متجاوز، کنترل گردد.
(۷۹)
آیین « ۳۱ » یکسانی شعار حق و باطل
«وَقَالَ الَّذِی آَمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ»(۱).
ـ و آن کس که ایمان آورده بود گفت: ای قوم من، مرا پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم.
بیان: مؤمنی که این آیه از او میگوید مؤمن آل فرعون است که ادعا دارد در صورتی که وی را پیروی کنند آنان را به سبیل رشاد میرساند. جالب اینجاست که فرعون نیز همین ادعا را دارد و میگوید بنی اسرائیل را به راه صواب هدایت مینماید: «قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکمْ إِلاَّ مَا أَرَی وَمَا أَهْدِیکمْ إِلاَّ سَبِیلَ الرَّشَادِ»(۲)؛ فرعون گفت: جز آنچه میبینم به شما نمینمایم و شما را جز به راه راست راهبر نیستم.
این امر میرساند جبههٔ باطل نیز همان شعارهایی را میدهد که جبههٔ حق دارد و باطل نمیتواند اهداف باطل خود را شعار
- غافر / ۳۸٫
- غافر / ۲۹٫
(۸۰)
عریان خویش نماید. وحدت شعارهای گروه حق و باطل در قانونمداری نیز طرح میگردد. قانونمداری از شعارهایی است که اهل باطل با استفاده از آن قصد تحریک تودهها و یا موجسواری بر حرکت برآمده از ناحیهٔ اهل حق را دارند.
درست است کتابهای قانون اساسی کشورها هرچند کمونیستی باشند قوانین زیبایی دارند اما اهل باطل نمیگذارند این قانون اجرایی و عملیاتی گردد؛ در حالی که ادارهٔ کشور حتی با قانون جنگل که مجری با آن است بهتر است از نوشتن قانونی که مجری ندارد یا از دور زدن قانون و نادیده گرفتن آن در مرحلهٔ عمل و یا از ادارهٔ آن بدون قانون به صورت سلیقهای. این همانند تقلید است که آدمی از هر یک از مجتهدان صاحب شرایط تقلید نماید کافی است اما اگر مقلد در مرحلهٔ عمل بر هیچ یک ایستادگی نداشته باشد تقلید محقق نمیگردد. قانون از آن جهت که قانون است به تنهایی کارآمد و مؤثر نیست و این مجری حق است که میتواند آن را از محاق به در آورد؛ همانطور که «کتاب اللّه» و قانون آسمانی خداوند با نیروی اجرایی و رهبری حقیقتمحور «عترت» است که کاربردی میگردد و این دو همواره باید در کنار هم باشد.
بسیاری از زرنگها که پست اجرایی قانون را به دست
(۸۱)
میگیرند افرادی باطل یا خام هستند که در کشاکش دنیای سیاست و مبارزه نبودهاند و لحن عاطفی و احساسی آنان بیانگر این معناست که آنان حتی برای یک روز سراشیبی زندان را ندیدهاند و حتی با ضربهای از یک شلاق نیز کتک نخوردهاند که چنین فانتزی، لوکس و اتوکشیده سخن میگویند وگرنه فرد مبارز و سیاستمدار رشحات کلامی دارد که این همه احساسی و عاطفی نیست و از شلاقهایی که بر گُرد خود داشته است کلامی صعوبتگونه و زبرآور دارد.
این آیه، شعار حقی را میگوید که هم از زبان فرعون و هم از زبان مؤمن آلفرعون بیان شده است؛ با این تفاوت که فرعون نمایاندن راه صواب و هدایت را به صورت حصر میآورد و به این معناست که راه راست همین است که من میگویم و جز این نیست و مشی استکباری خود را در این سخن میگنجاند اما مؤمن آلفرعون به صورت انحصاری سخن نمیگوید و مسیر هدایت را به خود منحصر نمیسازد.
آیین « ۳۲ » حرمتناپذیری اجتماعي سیاست
«فَلَمَّا قَضَینَا عَلَیهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الاْءَرْضِ تَأْکلُ
(۸۲)
مِنْسَأَتَهُ، فَلَمَّا خَرَّ تَبَینَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ الْغَیبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ»(۱).
ـ پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم جز جنبندهای خاکی (موریانه) که عصای او را بهتدریج میخورد، آدمیان را از مرگ او آگاه نگردانید. پس چون سلیمان فرو افتاد برای جنیان روشن گردید که اگر غیب میدانستند در آن عذاب خفتآور باقی نمیماندند.
بیان: این آیه میفرماید مرگ سلیمان تا مدتها آشکار نگردید. دلیل پنهان ماندن مرگ سلیمان هرچه باشد اما این را میرساند گویی کسی دل خوشی از او نداشته است! طبیعت قدرت و سیاست این گونه است که قداست و محبت در آن نیست. بیشتر مردم در جوامع بشری دولتهای خود را دوست ندارند. در اینجا نیز گرچه اقتدار و دولت به دست یک پیامبر الهی است ولی گویا مورد رضا نبوده است؛ از این رو کسی از سلیمان حتی خبری نمیگیرد تا بدانند زنده است یا مرده.
عذاب خوار و خفتآوری که برای جنیان بوده است همان قدرت حضرت سلیمان میباشد. آنان به اقتدار سلیمان خشنود نبودند و از این که مدتی با ناآگاهی از مرگ سلیمان کار میکردهاند
- سبأ / ۱۴٫
(۸۳)
ناراحت بودند.
قضای الهی بر این است که کار انبیا و اولیای خود را با حکومت چکمهای پیش نبرد و قویترین سلاح آنان را حکمت، متانت، صداقت و ایمان قرار دهد. در مرام الهی همانطور که ضعف کمال نیست، فرمان دادن نیز کمال نیست، بلکه این مهر و محبت و اطاعت کردن با عشق است که کمال میباشد. اولیای خداوند فرهنگ عشق و محبت را داشتند که اطاعت میشدند بدون این که چکمه و زرهی داشته باشند. در میان پیامبران الهی علیهمالسلام حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهماالسلام به حکومت رسیدند و اقتدار آنان هرچند خالی از استبداد بوده است، بدون زره و چکمه نبودند و خود فرماندهی نظامی به شمار میرفتند که بهزیردستان خود امر مینمودند. عاقبت سلیمان چنین شد که حتی خبرگیرندهای از او نبوده است. و خداوند این پیغمبر را مسطورهای برای انبیای دیگر گذاشته است تا بدانند اگر آنان مانند این دو پیامبر حکومتی آمرانه داشتند در دلهای مردم نفوذی نداشتند. در حکومتهای الهی در مقام عمل نباید کفش و کلاه و ریاستی آمرانه پیدا شود تا چه رسد به استبداد و استکبار، وگرنه آن حکومت نفوذ اجتماعی و مردمی خود را از دست خواهد داد.
(۸۴)
آیین « ۳۳ » خودشیفتگی حاكمان و جهل مردمان
«وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالاْءَنْعَامِ نَصِیبا، فَقَالُوا هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ، وَهَذَا لِشُرَکائِنَا، فَمَا کانَ لِشُرَکائِهِمْ فَلاَ یصِلُ إِلَی اللَّهِ، وَمَا کانَ لِلَّهِ فَهُوَ یصِلُ إِلَی شُرَکائِهِمْ، سَاءَ مَا یحْکمُونَ»(۱).
ـ و مشرکان برای خدا از آنچه از کشت و دامها که آفریده است سهمی گذاشتند و به پندار خودشان گفتند این ویژهٔ خداست و این ویژهٔ بتان ما. پس آنچه خاص بتانشان بود به خدا نمیرسید ولی آنچه خاص خدا بود به بتانشان میرسید. چه بد داوری میکنند.
بیان: مشرکان مکه دو گونه نذر داشتند: یکی برای بتها و دیگری برای خداوند که بتها را شریک او قرار میدادند اما عقیده داشتند نذری که برای خداوند میکنند به بتها میرسد ولی نذر بتها برای خود آنهاست. مشرکان مکه این باور را از سران خود داشتند. آیهٔ حاضر این باور آنان را محکوم مینماید و میفرماید: چگونه است نذری که برای خدا میکنید به بتها میرسد اما نذری که برای بتها میکنید به خدا نمیرسد؟ طبع آدمیزاد بهگونهای است که هیچ مشکلی را در خود نمیبینند و
- انعام /۱۳۶٫
(۸۵)
نمیاندیشد که شاید خود در اشتباه باشد و همواره مشکل را در دیگران میبیند.
طبیعی است چنین انسانهای توهمی تنها با رهبری معصوم است که میتوانند راه سالم را بیابند؛ چرا که تنها اوست که میتواند سره را از ناسره و درست را از خطا بهدرستی بیان دارد و حتی عادل غیر معصوم نیز معلوم نیست این توان را در خود داشته باشد.
جهل و نادانی افراد جوامع ناسالم زمینه را برای بالا بردن درصد خودشیفتگیهای سردمداران فراهم میسازد؛ چنانکه در این آیه، مردم بدبخت و بیچاره بخشی از اموال خود را نذر بتان میکردند. نمونهٔ این گفته را میشود در اوایل انقلاب در منطقهای در گناباد دید که شهری درویشپرور بود. روستایی به نام شورآباد بود که بسیاری از اهل آن کور و نابینا یا چشمهای آنان تنگ شده بود و از نظر بینایی مشکل داشتند. روستاییان آنجا زعفران کشت مینمودند، ولی زعفرانهای گرانقیمت خود را که با سختی و به هزینهٔ کور شدن خود جمع میکردند نذر درویشی میکردند که هر جمعه به آنان آبگوشت میداد. درویشی که با زعفرانهای چنین مردم بدبختی قصری با فرشهای درجه یک برای خود ساخته بود.
(۸۶)
آیهٔ بعد نادانی و جهل آنان را به پایهای میداند که حتی فرزندان خود را برای بتان قربانی میکردند: «وَکذَلِک زَینَ لِکثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیرْدُوهُمْ وَلِیلْبِسُوا عَلَیهِمْ دِینَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ»(۱)؛ و این گونه برای بسیاری از مشرکان کشتن فرزندانشان را آراستند تا هلاکشان کنند و دینشان را بر آنان مشتبه سازند و اگر خدا میخواست چنین نمیکردند. پس ایشان را با آنچه به دروغ میسازند رها کن.
آنان از قتل فرزند خود برای بتی بیجان لذت میبردند و خوشامد داشتند؛ چرا که سران قوم این کار را برای آنان زینت داده بودند: «وَکذَلِک زَینَ لِکثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ». آنان قربانی نمودن حضرت اسماعیل را تأییدی بر کار خود میدانستند. آنان برای این که بتی که به خدایی میپرستیدند سالم بماند فرزندشان را پیش او آتش میزدند یا سر میبُریدند.
افراد بشر از این جهالتها و حماقتها دارند. آنان حضرت موسی علیهالسلام با آن همه معجزه و بزرگی را به پیامبری نمیپذیرند، ولی گوسالهای را به خدایی و پرستش برمیگزینند. شطرنج عالم است که این گونه میچرخد و زرنگهای آن در گردونهای که دارد کارهای خود را پیش میبرند.
- انعام / ۱۳۷٫
(۸۷)
آیین « ۳۴ » حد گذرندگان سیاسی
«ادْعُوا رَبَّکمْ تَضَرُّعا وَخُفْیةً إِنَّهُ لاَ یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»(۱).
ـ پروردگار خود را به زاری و نهانی بخوانید که او از حدگذرندگان را دوست نمیدارد.
بیان: این آیه میفرماید خداوند از حدگذرندگان را دوست ندارد. اگر بخواهیم مصداق «الْمُعْتَدِینَ» را بیان داریم باید از سیاستمداران بگوییم. همانطور که خداوند از حدگذرندگان را دوست ندارد، مردم نیز چنین کسانی را دوست ندارند. آدمیزاده ضعیف است و وقتی قدرت مییابد فاسد میشود. تاریخ بشر به تجربه نشان داده است که هر کس جز اولیای خدا و سفرای ربانی و الهی وارد سیاست شده، سلامت خود را از دست داده است و سیاستمدار نجیب و وارسته در انسانهای عادی و معمولی سیاستمداری که به ظلمی آلوده نشده باشد و از حدود الهی فراتر نرفته باشد نمیشناسیم. البته دقت شود که گفته میشود در انسانهای عادی و معمولی.
- اعراف / ۵۵٫
(۸۸)
امروزه در بحثهای جامعهشناسی وقتی مشاغل موجود در جهان را برمیرسند، سیاست را از پستترین آن میدانند. افراد جامعه به هیچ وجه اصحاب سیاست را نمیپذیرند و آنان را غیرمقبولترین و بیاعتمادترین افراد میشمرند. در بررسیهای آماری، البته در جوامع غربی، آتشنشانها بالاترین سطح محبوبیت را نزد مردم دارند؛ چرا که خودشان را برای نجات مردم به خطر میاندازند، ولی سیاستمداران بسیار بدسابقه هستند و کسی علاقهٔ باطنی به آنان ندارد. مردم سیاستمدارها را دوست ندارند. امروزه حتی در کشور ما نیز وقتی برای انجام کارهای خیر و تکفل ایتام بیسرپرست و نیز در جشن عاطفهها همهٔ رسانهها و چهرهها بسیج میشوند از فوتبالیستها و هنرپیشهها دعوت میکنند؛ هرچند دارای گرایشی خاص باشند، ولی چهرهای سیاسی در میان آنان دیده نمیشود.
آیین « ۳۵ » استکبار و نادانی
(۸۹)
«الَّذِینَ یلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَالَّذِینَ لاَ یجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(۱).
ـ کسانی که بر مؤمنانی که افزون بر صدقهٔ واجب، از روی میل صدقات مستحب نیز میدهند عیب میگیرند و همچنین از کسانی که در انفاق جز به اندازهٔ توانشان نمییابند عیبجویی میکنند و آنان را به ریشخند میگیرند، بدانند که خدا آنان را به ریشخند میگیرد و برای ایشان عذابی پردرد خواهد بود.
بیان: یکی از آسیبهای قدرت، بهویژه قدرت سیاسی آلوده شدن به استکبار و خودبرتربینی است. استکبار گاه برآمده از داشتههای مالی یا قدرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی است و گاه ریشه در کمالات علمی یا توان بالای جسمی دارد. این آیه از مستکبرانی میگوید که مؤمنان را عقب مانده میانگاشتند و آنان را به ریشخند و تمسخر میگرفتند.
استکبار باعث سبک مغزی میشود و کسی که سبک مغز میگردد به تمسخر دیگران روی میآورد؛ هرچند ظاهری سنیگین در علم یا مال و قدرت داشته باشد.
این آیه از مستکبرانی میگوید که اهل اطاعت، تعبد، ایمان و
- توبه / ۷۹٫
(۹۰)
عمل را مسخره میکنند، بلکه کسانی را به استهزا و مسخره میگیرند که هرچه در توان دارند، در طبق اخلاص گذاشتهاند و تمام تلاششان را در این راه گذاشتهاند.
در نظام اسلامی نیز که با خوندلهای فراوانی به عزت امروز خود رسیده است، در زمان جنگ تحمیلی زنانی که گوشوارههای خویش را در میآوردند و کودکانی که قُلکهای پول خود را میشکستند و به جبههها اهدا میکردند را شاهد بود، ولی در همان زمان عدهای اینان را به تمسخر میگرفتند. صفایی به این زیبایی را که کودکان و زنان آن روز داشتند سبک مغزانی که به استکبار و جهل دچار بودند نمیدیدند.
مؤمنان همواره چه در حال سختی و چه در گاه آسودگی و راحتی، روحیهٔ بسیار بالایی دارند، آنان نه گاهی که کارد به استخوانشان میرسد از اطاعت خدا سرباز میزنند و نه زمانی که رفاه و آسایش عمومی و فراگیر شده است. همواره صفا و صداقت خود را دارند، اما مستکبران که خود سزاوار مسخره شدن میباشند آنان را مورد تمسخر قرار میدهند.
کسانی که دیگران را مسخره میکنند جاهل و نادان هستند و افراد نادان گُندهبین میباشند، از این رو وقتی چیزی را که خود دوست ندارند در دیگران میبینند، مسخره میکنند، ولی
(۹۱)
کسی که داناست، با این که قوی است، نسبت به دیگران استکبار نمیورزد.
آمریکا استکباری جهانی دارد؛ چرا که ثروت، علم، تکنولوژی، فنآوری و امکانات دارد، ولی نمیداند از ناحیهٔ همین توانمندی آسیبپذیر میشود و چون نمیداند، شکست میخورد. خود را غرق در امکانات میبینند اما به لازم امکانات که همان آسیب آن است توجه ندارد. انواع استکبار برآمده از جهل است.
کسی که به علم خود دلخوشی دارد، نمیداند به یک لحظه و با شبههای دین خود را از دست میدهد و از خداوند میبُرد. کسی که از خدا میبُرد، هرچه سنگینتر باشد، بیشتر به ته دره میرود.
آمریکا به مدد امکانات خود روحیهٔ استکباری دارد اما در دویست سال گذشته این همه تحقیر نشده است و این عارض همین امتیازاتی است که دارد. به قول قدیمیها نباید تنها یک طرف سکه را دید و به آن طرف سکه نیز که طرف خطر است باید توجه نمود.
این مستکبران مؤمنان را مسخره میکردند و خداوند میفرماید: «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ»؛ خداوند نیز آنان را به ریشخند
(۹۲)
میگیرد که به این معناست که آثار و لوازم تخریبگر قدرتی که دارند به آنان میرسد؛ چر که ملاحظهای نسبت به نقاط ضعف و آسیبهای آن ندارند. انسانی که عوارض سوء قدرت خود را نمیبیند، به همان جهلی که خداوند در این کار گذاشته است مورد تمسخر قرار میگیرد، وگرنه خداوند کسی را مسخره نمیکند. مسخره کردن خداوند همان عوارضی است که در طبیعت کار وجود دارد، و انسان آن را نمیبیند یعنی همان جهلی که در این کار تعبیه شده است. مانند غذایی خوبی که سم در آن ریختهاند. انسان غذا را میبیند و آن را بسیار لذیذ مییابد اما سم را نمیبیند.
تمسخر نوعی بیحرمتی و تحقیر بندگان خداست و بندگان خدا عیال او هستند و او که غیور است چنین بیحرمتی را بر نمیتابد و مسخرهگر را به درد و شکستی خوارکننده مبتلا میسازد.
دنیای سیاست هیچ گاه نمیگذارد فردی عادی را که بر بالای هرم قدرت است از کیش و مات شدن فرار نماید و تا وی را از آن اوج به زیر نکشد، راحت و آسوده نمیگذارد.
(۹۳)
آیین « ۳۶ » نفاق و ریای برانداز
«وَلِیعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَقِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاکمْ هُمْ لِلْکفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاْءِیمَانِ یقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ مَا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا یکتُمُونَ»(۱).
ـ همچنین کسانی را که دورویی نمودند نیز معلوم بدارد و به ایشان گفته شد بیایید در راه خدا بجنگید یا دفاع کنید، گفتند: اگر جنگیدن میدانستیم بهطور مسلم از شما پیروی میکردیم. آن روز آنان به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان. به زبان خویش چیزی میگفتند که در دلهایشان نبود و خدا به آنچه مینهفتند داناتر است.
بیان: نفاق و ریا بیشتر در جوامع استبدادی دیده میشود و رفع آن با وجود استبداد امکانپذیر نیست.
ترک گناه و ضد ارزش بودن آن در جامعه با همهٔ ارزشی که دارد، رهآورد آسیبزایی میتواند داشته باشد که همان پیدایش نفاق و رویش ریا در جامعه است. گاه نفاق بدتر از گناهی است که ترک میشود، چون گناه انسان را کافر نمیکند، ولی نفاق به کفر
- آل عمران / ۱۶۷٫
(۹۴)
میانجامد. نبود نفاق در جامعه خوب است ولی این خوبی معلول وجود بدیهاست و از سوی دیگر، وجود نفاق معلول برخی از خوبیهاست.
باید قوهای باشد که بتواند تصمیم بگیرد برای جلوگیری از پیدایش و رشد نفاق، آیا باید بخشی از ظواهر غیردینی را بپذیرد یا نظام اسلامی تحمل کارهای غیر دینی را ندارد؟ آیا جامعه به اهل کتاب باید آزادی در پوشش به میزانی که در کشورهای آنان متعارف است دهد یا برخی پوششی نفاقگونه داشته باشند بهتر است و زندگیها را سالم مینماید و چیزی خلاف اسلام حق اظهار و آشکارسازی ندارد؟ آیا طرح تن دادن به بخشی از مظاهر کفر برای برداشتن نفاق به معنای هرج و مرج و بیقانونی و نادیده گرفتن احکام حدود نیست یا طرحی است اولی که مبین سیستم اسلام برای ادارهٔ جامعه است و ایدئولوگ و نظریهپرداز نظام اسلامی باید آن را ترسیم و طراحی نماید و اصول و ضوابط آن را قانونی سازد؟
با سه قوهٔ حاضر نمیتوان کشور را اداره کرد و قانون اساسی افزون بر آن بر مغز متفکر و قوهای نظریهپردازد نیاز دارد. نظام قوهٔ اندیشاری میخواهد تا بتواند فرهنگ صحیح اسلامی را طراحی و مهندسی نماید و آن را برای اجرا به کارگزاران مربوط
(۹۵)
دهد. این قوه نیز چیزی جز اجتهاد همهجانبهگرا نمیباشد.
اگر در جامعهٔ اسلامی برای این مسایل چارهای اندیشیده نشود، هیچگاه جامعه به سلامت نمیگراید. برای رفع این مشکلات باید استبداد را از میان برداشت و مقبولیتها را آن قدر آزاد گذاشت که کسی به خاطر انجام ندادن کار خوب، مورد نکوهش قرار نگیرد و متهم به بدی نشود. حل چنین مسایلی بر آسفالت کوچهها و خیابانها یا رسیدگی به قیمت بنزین و اصلاح ساختار اقتصادی تقدم رتبی دارد. اصلاح اقتصادی اگر به واقع اصلاح باشد، در جامعهای که فکری مختل دارد، بر مشکلات آن میافزاید. باید این مسأله را بررسید که چگونه میتوان درصد ریا و نفاق را در جوامع اسلامی پایین آورد بدون آن که ناهنجاری گناه از دست نرود و خوبیها بر ارزش خود باقی بماند. تقدم این مسأله بر دیگر مسایل همچون تقدم اصلاحات محتوایی و ساختاری اقتصاد بر ریشهکن نمودن رشوه در سیستم اداری است؛ چرا که تا منابع مالی کارگزاران و اصحاب دولت تأمین نگردد و روحیهٔ قناعت به آنان داده نشود، این کار عملی نیست.
(۹۶)
آیین « ۳۷ » مراجعه به طاغوت رشوهگیر
«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آَمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیک وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک یرِیدُونَ أَنْ یتَحَاکمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یکفُرُوا بِهِ وَیرِیدُ الشَّیطَانُ أَنْ یضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیدا»(۱).
ـ آیا ندیدهای کسانی را که میپندارند به آنچه به سوی تو نازل شده و به آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان آوردهاند، با این همه میخواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند با آنکه بهقطع فرمان یافتهاند که بدان کفر ورزند، ولی شیطان میخواهد آنان را به گمراهی دوری دراندازد.
بیان: آیهٔ شریفه بردن داوری به طاغوت را حرام میداند. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مراجعه به دادگاهها را حرام میدانستند؛ زیرا آن را مصداق مراجعه به طاغوت میدانستند. مراجعه به طاغوت چون سبب تقویت و رونق آن میگردد حرام است. کارگزاران طاغوت در آن زمان فاسد و آلوده بودند و برای هر کاری رشوه میگرفتند.
مراجعه به کسی که کار را بدون رشوه و رابطهبازی انجام نمیدهد مصداق مراجعه به طاغوت است و تنها در صورت ناچاری است که باید به آن مراجعه داشت و در صورت ضرورت و بر زمین ماندن کاری مهم و حیاتی است که میتوان برای آن در
- نساء / ۶۰٫
(۹۷)
دستگاه فاسد رشوه داد. البته، رشوهگیرنده مرتکب کار حرام شده است. گاه دادن رشوه واجب میشود و آن در موردی است که ندادن رشوه انسان را به بیچارگی و بدبختی میکشاند و زندگی را آسیب میرساند و آن را مختل میسازد؛ ولی گرفتن رشوه همیشه حرام است مانند ربا که انسان در بعضی از موقعیتها مجبور به دادن آن میشود و به عبارتی واجب میشود، ولی گرفتن آن همواره حرام است.
آیین « ۳۸ » دخالت در روابط مؤمنان درگیر
«وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا، فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا، فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الاْءُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ، فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ، وَأَقْسِطُوا، إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(۱).
ـ و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید و اگر باز یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد با آن طایفهای که تعدی میکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت،
- حجرات / ۹٫
(۹۸)
میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست میدارد.
بیان: آیهٔ شریفه دارای دستور بلندی است و آن این که باید مادهٔ فساد را خشکاند، یا با اصلاح یا با جنگ و بیتفاوت از کنار آن نگذرید!
این حکم، افزون بر گروهها و طوایف درگیر، شامل افراد نیز میشود. اگر دو نفر با هم دعوا نمودند باید آنها را بهگونهای با هم آشتی داد و طرف باطل را به اشتباه خود آگاه کرد و او را خیرخواهی و نصیحت نمود و اگر نپذیرفت، باید با او به تناسب مقابله کرد. بر اساس رهنمود این آیه، دوستان نباید به گاه قهر دو نفر بیتفاوت باشند، بلکه باید آمرانه آنان را به صلح بخوانند و علت را جویا شوند و مقصر را بیابند.
آیین « ۳۹ » آزادی عمل ابتدایی به مجرمان
«وَکذَلِک جَعَلْنَا فِی کلِّ قَرْیةٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیهَا، لِیمْکرُوا فِیهَا، وَمَا یمْکرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ، وَمَا یشْعُرُونَ»(۱).
ـ و بدینگونه در هر شهری گناهکاران بزرگش را میگماریم تا در
- انعام / ۱۲۳٫
(۹۹)
آن به نیرنگ پردازند، ولی آنان جز به خودشان نیرنگ نمیزنند و درک نمیکنند.
بیان: خداوند در این آیه بیپرده میگوید ما به مجرمان آن هم به مجرمان حرفهای و سازمانیافته آزادی عمل میدهیم تا در هر قریهای مکر نمایند.
حکومت اسلامی در صورتی میتواند جامعه را به صورت سالم اداره نماید که به شهروندان خود آزادی دهد و شهروندان این توانایی را داشته باشند که هر کاری و هر مکری را اجرا کنند؛ چرا که مکرشان به خودشان بازمیگردد، ولی نمیفهمند. حکومتی سلامت دارد که مردم آن به سبب داشتن سطح فرهنگ بالا به گناه آلوده نمیشوند و مجرمان به خاطر اینکه نمیفهمند مرتکب جرم میشوند. حکومت اسلامی در صورتی میتواند آزادی دهد که اندیشه و عقل جامعه را ارتقا دهد بهگونهای که خود بدانند در چنین جامعه و حکومتی هرگونه جرمی کفران نعمت و ناسپاسی است. در این آیه خداوند نمیفرماید من مجرمان را میترسانم و با قهر و غضب به آنان نگاه میکنم، بلکه خداوند جرم آنان را با مرحمت و لطف به نداشتن شعور و درک نسبت میدهد و این بدان معناست که همین مجرمان را میتوان با ارتقای سطح فرهنگ عمومی از ابتلا به بزهکاری نجات داد.
(۱۰۰)
آیین « ۴۰ » احتکار وجوهات شرعی
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا إِنَّ کثِیرا مِنَ الاْءَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیأْکلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ ینْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ یوْمَ یحْمَی عَلَیهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کنَزْتُمْ لاِءَنْفُسِکمْ فَذُوقُوا مَا کنْتُمْ تَکنِزُونَ»(۱).
ـ ای کسانی که ایمان آوردهاید، بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان اموال مردم را به ناروا میخورند و آنان را از راه خدا باز میدارند و کسانی که زر و سیم را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا هزینه نمیکنند ایشان را از عذابی دردناک خبر ده. روزی که آن گنجینهها را در آتش دوزخ بگدازند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند و گویند این است آنچه برای خود اندوختید، پس کیفر آنچه را میاندوختید بچشید.
بیان: این آیه صاحبان کلیساها را «دزدان آبرومند» میخواند. دزدانی که با جمع کردن داراییهای نجومی و کلان و انباشت و احتکار اموال، وجوهات و نذورات مردم و مصرف نکردن آن در
- توبه / ۳۴ ـ ۳۵٫
(۱۰۱)
اصلاح اقتصاد و معیشت ضعیفان جهان، باعث بخشی از بدبختی و فلاکت مردم دنیا شدهاند. در قیامت با چنین کسانی به شدت برخورد خواهد شد؛ بهطوری که همه جایشان را با آتش داغ میکنند و آنرا به رخشان میکشند. البته در میان اصحاب کلیسا هستند اندکی که با پاکی و صداقت زندگی میکنند.
ناگفته نماند در کشور ما اوقاف، آستان مقدس حضرت رضا علیهالسلام و بقاع امامزادگان عظیمالشان نیز اگر احتکاری مشابه داشته باشند متولیان آن به تنقیح مناط، سزاوار آنچه گفته شد میباشند و جامعهٔ ایران با این گستردگی که دارد نباید فقیری داشته باشد.
آیین « ۴۱ » روزی نامحدود و معین ناسوت
«وَجَعَلْنَا لَکمْ فِیهَا مَعَایشَ وَمَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ»(۱).
ـ و برای شما و هر کس که شما روزیدهندهٔ او نیستید در آن وسایل زندگی قرار دادیم.
- حجر / ۲۰٫
(۱۰۲)
بیان: این آیه از روزی بیپایان تمامی زمینیان میگوید. زمین مادهای جمعی، اصالی، خودجوش و مولد دارد و ترکیب عناصر در آن بیش از دیگر عوالم یا سیارهها تحقق پیدا میکند بهطوری که حتی اگر میلیاردها انسان، میلیاردها سال از منابع و عناصر آن بهره برند، منابع آن تمامی ندارد و بشر هیچ گاه با کمبود منابع مواجه نخواهد شد؛ چنان که میفرماید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا، وَأَلْقَی فِی الاْءَرْضِ رَوَاسِی أَنْ تَمِیدَ بِکمْ، وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کلِّ دَابَّةٍ، وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً، فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کلِّ زَوْجٍ کرِیمٍ»(۱)؛ آسمانها را بیهیچ ستونی که آن را ببینید خلق کرد و در زمین کوههای استوار بیفکند تا مبادا زمین شما را بجنباند و در آن از هر گونه جنبندهای پراکنده گردانید و از آسمان آبی فرو فرستادیم و از هر نوع گیاه نیکو در آن رویانیدیم.
خداوند متعال برای آسمانها ستونهایی قرار داد بدون آنکه دیده شود. زمین را گستراند و کوهها را چون میخهایی در آن گذاشت تا نلرزد و جمع نشود و ریزش پیدا نکند: «وَالاْءَرْضَ مَدَدْنَاهَا، وَأَلْقَینَا فِیهَا رَوَاسِی، وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. تَبْصِرَةً وَذِکرَی لِکلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ»(۲)؛ و زمین را گستردیم و در آن لنگرآسا
- لقمان / ۱۰٫
۲ – ق / ۷ ـ ۸٫
(۱۰۳)
کوهها فرو افکندیم و در آن از هر گونه جفت دلانگیز رویانیدیم تا برای هر بندهٔ توبهکاری بینشافزا و پندآموز باشد.
این آیه میفرماید ما زمین را کشیدیم و آن را بزرگ نمودیم به گونهای که گویا زمین بسته بوده و سپس باز شده است. کوهها را در آن انداختیم تا جمع نشود. مانند چادری که بر میافراشتند و دور آن را سنگ میچینند تا باد آن را جمع نکند. وقتی زمین باز شد و کوهها در آن قرار گرفت گهوارهٔ امنی شد، آنگاه از هر چیزی جفت جفت و زیبا آفریدیم.
اگر کوهها نبود زمین با گردشی که دارد اهل خود را به لرزش و ریزش به هم میریخت.
آسمانها با ستونهایی نامریی و زمین به کوهها بسته شده است. این قفس آمادهای است تا هر جنبندهای در آن گذاشته شود. همچنین با آبی که از آسمان میآید هرچه که در تصور آید در آن میروید. خداوند از بالا میریزد و از پایین میرویاند و چیزی برای بشر کم نگذاشته است تا وی به دنبال آن باشد. البته خداوند آفرینش را برای بندگان منیب خود میداند و آن را در آیهٔ یاد شده به ظرافت بیان میدارد نه برای تمامی انسانها و این به آن معناست که دیگرانی که این صفت را ندارند تفالهٔ
(۱۰۴)
آفرینش هستند.
به هر روی، کسی به ویژه بندهٔ مؤمن خداوند نباید بر روی زمین از فقر بمیرد و اگر مُرد به حتم قاتل دارد و حق وی از طرف کسی ضایع گردیده است و روز قیامت قاتل یا قاتلان او را میآورند و او حق خویش را از آنان مطالبه میکند. نخستین چیزی که در حسابرسی قیامت مورد بررسی قرار میگیرد خون و سپس نماز است.
خداوند برای هر کسی در زمین رزقی قرار داده است. برخی از این که لقمه نانی به عیال خود میدهند، از آنان طلبکاری میکنند، این امر از نادانی آنان است و نمیدانند رزقی که به دست آنان میرسد به برکت خانوادهٔ ایشان است و او خود استحقاق آن را ندارد. خداوند روزی انسان، خانواده و کسانی که وی متکفل روزی آنان نیست را در این زمین قرار داده است. البته روزی به خوراکیها انحصار ندارد و تمامی نیازهای زندگی را در بر میگیرد.
این انگاره که امروزه در محافل علمی و رسانهها با عنوان «محدود بودن منابع زمین» مطرح میشود و روزی فرا میرسد که زمین دیگر نمیتواند زندگی مردم را تأمین نماید، با این آیه تنافی دارد و آنان که به این بحث دامن میزنند یا سیاستمداران هستند
(۱۰۵)
که منافع خود را دنبال میکنند و یا گروهی بیسواد که از روی نادانی چیزی میگویند.
اینان باید توجه داشته باشند هر انسانی دارای رزقی است از تمامی سرمایههایی که بر روی زمین است که اگر به مصرف وی نرسد، ضایع میشود و از بین میرود؛ چنانکه میفرماید: «وَإِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(۱)؛ و هیچ چیز نیست مگر آن که گنجینههای آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم.
مادهٔ اصلی و خزینهٔ هر چیزی که بر عالم ناسوت فرود میآید نزد خداست و خداوند آن را به اندازه میفرستد تا اسراف و اجحاف پیش نیاید و انسان به مشکلی گرفتار نشود. خداوند رزق آیندگان را برای امروزیان نمیفرستد و امروزیان خود باید از رزقی که خداوند برای آنان فرستاده است بهره برند. خزائن ناسوت در عوالمی تجردی قرار دارد و از عالم لوح، قلم، محو، اثبات، عرش تا کرسی است که پیش از ناسوت است و تمامی قرب به حق دارند. باید توجه داشت آنچه از این عوالم میآید تنها رزق مادی نیست، بلکه زیبایی، هنر، صفا، کمال، محبت، عشق و معرفت نیز از آن عوالم برای بشر نازل میشود. آیهٔ زیر
- حجر / ۲۱٫
(۱۰۶)
نیز توصیه مینماید از رزق خود بهروز استفاده نمایید: «وَابْتَغِ فِیمَا آَتَاک اللَّهُ الدَّارَ الاْآَخِرَةَ وَلاَ تَنْسَ نَصِیبَک مِنَ الدُّنْیا وَأَحْسِنْ کمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیک وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الاْءَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»(۱)؛ و با آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همچنانکه خدا به تو نیکی کرده است نیکی کن و در زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست نمیدارد.
کسانیکه رزق خود را نمیخورند افراد ناآگاهی هستند که نصیب و بهرهٔ خود از دنیا را فراموش کردهاند. انسان باید از خیرات، امکانات و توفیقاتی که خداوند به وی میدهد استفاده نماید و کارهایی را که در توان او و متناسب با امکانات وی است انجام دهد.
آنان که از سر نادانی، رزق امروز خود را مصرف نمیکنند و آن را انبار و ذخیره میکنند به خیال اینکه روزی به کارشان آید، نمیدانند که خداوند رزق امروز آنان را در انبار نگاه نمیدارد و آنان نیز نمیتوانند خزانهدار رزق امروز خود باشند و آن را برای فردا نگاه دارند؛ چنانکه میفرماید: «وَأَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَوَاقِحَ فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَینَاکمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ»(۲)؛ و بادها را
- قصص / ۷۷٫
- حجر / ۲۲٫
(۱۰۷)
باردارکننده فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم، پس شما را بدان سیراب نمودیم، و شما خزانهدار آن نیستید.
هر رزقی تاریخ مصرفی دارد و اگر به هنگام استفاده نشود از بین میرود و چنانچه در جای خود قرار نگیرد باعث بدبختی صاحب آن یا دیگران میشود. چه بسیارند افرادی که با مالاندوزی و خودناخوری در حال فلاکت از دنیا رفته و با اموالی که باید در جای خود صرف میشد ولی برای فرزندانشان بهجا ماند زمینهٔ تباهی و گرفتاری آنان در دام مفاسد و پلیدیها را فراهم نمودند.
آنان که «امروز» را گم کرده و مدام از «فردا» سخن میگویند به گواهی «وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ» خیر و بهرهای از این مال و از عمر خود نمیبینند. خودناخوری، غیرخوری و پسانداز وزان و سبک خاصی دارد و انسان باید تاریخ مصرف هر رزقی را رعایت نماید تا مصداق مثل معروف زیر نشود:
«نه خود خورد، نه کس دهد | گنده کند به سگ دهد» |
(۱۰۸)
آیین « ۴۲ » ضمانت رزق فرزندان
«وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکمْ خَشْیةَ إِمْلاَقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْئا کبِیرا»(۱).
ـ و از بیم تنگدستی فرزندان خود را مکشید. ماییم که به آنها و شما روزی میبخشیم. آری، کشتن آنان همواره خطایی بزرگ است.
بیان: این آیه میفرماید ما رزق هر کسی را مقدر نمودیم و جمعیت هرچند فراوان باشد، ضرری به زندگی بشر وارد نمیآورد و زمین برای تأمین ارزاق آنان اقتضا دارد اما انسان بهخاطر نبود سیستم مناسب نمیتواند از زیادی جمعیت استفادهٔ مطلوب داشته باشد و تراکم جمعیت، زندگی وی را در مخاطره قرار میدهد. بحثهایی مانند «کنترل جمعیت» و «فرزند کمتر، زندگی بهتر» در جامعه به سبب فقر دانش و فنآوری در استفادهٔ مطلوب از امکانات شکل میگیرد و توان ضعیف مدیریتی در توزیع امکانات و مبارزه با دزدان آبرومند بر تودههای ضعیف جامعه است که وارد میشود.
تکثیر جمعیت و یا کنترل و محدود کردن آن هیچ کدام گره از مشکلات جامعه باز نمیکند و هر دو انحراف از مسیر رشد و تعالی است؛ هرچند محاسنی نسبی، موقت و زودگذر داشته
- اسراء / ۳۱٫
(۱۰۹)
باشد. به جای بحثهای کمیگرایانه در این موضوع باید به «تصحیح نسل و ژنها» اندیشید که تنها تدبیر جمعیتی است که بدون عوارض منفی جامعه را به سوی تعالی پیش میبرد.
با اجرای این سیاست، تفاوتی ندارد جمعیت کشور چه مقدار باشد و کثرت و قلت آن بدون عارضه است و جامعه به دلیل گرایشی کیفی و نه کمیانگارانه با قوت و سلامت به پیش میرود؛ در حالی که نسلی سالم، قوی، هوشمند و با استعداد خواهد داشت؛ چرا که تنها به چنین خانوادههایی اجازهٔ تولید مثل داده میشود و نظام اسلامی با ساسیتهای حمایتی از پدران و مادرانی که میتوانند فرزندانی با هوش بالا و قوت جسمانی مناسب داشته باشند، آنان را به تکثیر نسل تشویق نماید و در برابر، به بعضی از اقشار که از لحاظ سلامت نسل مشکلاتی دارند تنها در صورت رفع نواقص و معایب وراثتی و اصلاح نسل و با دستکاری ژنتیکی اجازهٔ تولید مثل به آنان بدهد و تولید مثل و فرزندزایی برای برخی که نسل معیوبی دارند و امکان تصحیح آن نیز وجود ندارد را ممنوع نماید.
این نظریه محدود نمودن انسان آزاد و نیز دخالت در کار خدا نیست؛ چرا که نه خداوند میخواهد کسی فلج، ناتوان و با مشکلات روحی و وراثتی به دنیا آید و هیزمی برای جهنم فراهم
(۱۱۰)
شود و نه حق فرد مقدم بر حق جامعه است. این نظریه نه تنها بشر را محدود نمیکند، بلکه بدبختیها و مشکلات او را تصحیح مینماید و سبب آسایش جامعه میشود. جامعهای که افراد آن بیاستعداد، فقیر و بیمار باشند، تکثیر آن چه خاصیتی دارد جز آن که سایهٔ آرامش و پیشرفت را بر خود نخواهد دید و منابع آن تنها باید برای کم کردن عوارض ناشی از این مشکلات هزینه شود؛ مشکلاتی مانند بیماری، جرم، جنایت و هزاران گرفتاری دیگر. برای تصحیح نسل باید بر اساس شرایط و بدون حب و بغض، درست مانند طبیب و جراحی حاذق عمل نمود که در اینصورت منابع کنونی کشور نه تنها پاسخگوی جمعیتی دویست میلیونی، بلکه نیم میلیارد جمعیت را نیز بهخوبی اداره مینماید. خداوند به صراحت میفرماید: «نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیاکمْ». خداوند رزق فرزند را با پیش انداختن نام وی بر خود انسان تضمین مینماید و این امر را یادآور میشود که به خاطر اهل و عیال به او روزی میدهد و اگر آنها نبودند خودش نیز باید نان خشک میخورد!
خانوادههایی که به دلیل ترس از فقر، جمعیت کمی دارند افرادی محدود، سست، خسته و بداخلاق هستند که در مکانهای شلوغ عصبی میشوند.
(۱۱۱)
این آیه از آیات روانشناسی قرآن کریم است و اگر حوزههای علمی بتوانند آن را تحقیقی نمایند و به دانشگاههای دنیا ارایه دهند، آنان از علم قرآن کریم به حیرت میافتند.
البته نکتهای را نباید فراموش کرد و آن این که اگر کسی فسق، کفر، شرک یا نفاق داشته باشد، مال و فرزند سبب محنت و عذاب او میگردد و هرچند از این نعمتها فراوان داشته باشد، از آن لذت نمیبرد و همین امور وسیلهای برای عذاب و رنج اوست. حکمت الهی این است که گناه خیرات ناسوت را به مادهٔ عذاب در آن تبدیل کند و بلای جان صاحب آن شود.
آیین « ۴۳ » سیستم رباخواری
«الَّذِینَ یأْکلُونَ الرِّبَا لاَ یقُومُونَ إِلاَّ کمَا یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَسِّ، ذَلِک بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبَا، وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا، فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَی فَلَهُ مَا سَلَفَ، وَأَمْرُهُ إِلَی اللَّهِ، وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِک أَصْحَابُ النَّارِ، هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(۱).
- بقره/ ۲۷۵٫
(۱۱۲)
ـ کسانی که ربا میخورند از گور بر نمیخیزند مگر مانند برخاستنِ کسی که شیطان بر اثر تماس، آشفته سَرَش کرده است. این بدان سبب است که آنان گفتند: داد و ستد هم مانند رباست. و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانیده است. پس هر کس اندرزی از جانب پروردگارش به او رسید، و از رباخواری باز ایستاد آنچه گذشته، از آنِ اوست، و کارش به خدا واگذار میشود، و کسانی که به رباخواری باز گردند، آنان اهل آتشاند و در آن ماندگار خواهند بود.
بیان: آیهٔ شریفه از رباخوران میگوید. «ربا» در برابر «انفاق» است. کسی که انفاق و بخشش دارد، سرمایهٔ خود را میان نیازمندان توزیع مینماید و آنان را غنی میسازد، ولی رباخوار تلاش دارد تا سرمایهٔ دیگران را جمع کند و بر مال خود بیفزاید.
«ربا» از موارد فراگیر و اجتنابناپذیر در سیستم مالی جهان است. مهریهای که سی سال پیش صدهزار تومان بوده است و امروز به قیمت روز محاسبه میشود و به آن ارزش افزوده تعلق میگیرد نمونهٔ رباست. عقل حسابگر میگوید: «إِنَّمَا الْبَیعُ مِثْلُ الرِّبَا» و بیع را مانند ربا میداند و حقیقت معامله را چیزی جز ارزش افزوده نمیبیند و ربا را اصل قرار میدهد؛ نهآن که ربا را
(۱۱۳)
نوعی بیع و داد و ستد بشمارد. این بیان ایهام و انعکاس دارد؛ یعنی اگر بیع مانند رباست، ربا هم مانند بیع است و اشکالی ندارد!
خداوند میان بیع و ربا تفاوت میگذارد و یکی را حلال و دیگری را حرام میداند. خداوند بیع را اصل قرار میدهد و آن را پیشتر میآورد و میفرماید: «وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا».
ربا مالی بادآورده است که اگر فضای جامعه را بگیرد، تولید را به رکود میکشاند و سرمایهداران به جای کار پرزحمت تولیدی به بادآوردهٔ بیرنج ربا گرایش پیدا میکنند و تلاش، زحمت و نشاط کاری از جامعه رخت میبندد. خداوند با چیزی همانند ربا، مخالفت و دشمنی ندارد؛ چنانکه در حشر رباخواران میفرماید: «الَّذِینَ یأْکلُونَ الرِّبَا لاَ یقُومُونَ إِلاَّ کمَا یقُومُ الَّذِی یتَخَبَّطُهُ الشَّیطَانُ مِنَ الْمَسِّ». چنین انسانهایی سست خرد و کمعقل محشور میشوند. خداوند در جای دیگر به رباخوران آهنگ جنگ میدهد: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَکمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِکمْ، لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ»(۱)؛ و اگر چنین نکردید، بدانید به جنگ با خدا و فرستادهٔ وی برخاستهاید؛ و اگر توبه کنید، سرمایههای شما از خودتان است نه ستم میکنید و نه ستم میبینید.
- بقره/ ۲۷۹٫
(۱۱۴)
هماینک شاکلهٔ بانکها بر اساس سیستم بهره و رباست. حکومت دینی در این دوران چنان قدرتی ندارد که بتواند به صورت مستقل از سیستم اقتصاد جهانی فعالیت مالی داشته باشد، از این رو توان بانکداری اسلامی را نیز ندارد وگرنه بیشتر معاملات جاری بانکی را ربا و حرام میدانست. بانکها هرچند فعالیت بسیار داشته باشند، شیوهٔ کار آنان مشکل دارد. نتیجهٔ روند حاضر این است که ربا رفته رفته مورد تحسین قرار میگیرد؛ در حالی که نگرش قرآن کریم به این موضوع، بسیار تند و هشدار دهنده است. قرآن کریم در مورد رباخواران تعبیری را به کار میبرد که در مورد کافران، منافقان یا مرتکب گناهان کبیره از آن تعبیر نیاورده است. گویی رباخوار خون افراد جامعه را سرطانی میکند. امروزه بسیاری از افراد با این آلودگی ناهنجار دست به گریبان میباشند. عاقبت این وضع دلخراش سلب توفیق و بدبختی است. کار به جایی میرسد که میگویند: محترمانه کاسبی میکنیم(!) ماجرای ربا و رباخواری همیشه از این قرار بوده است. در میان اهل ایمان رباخواران بزرگی بودهاند. گسترش جامعه تبادل و تعاون میان افراد را فراوان میسازد، ولی در صورتی که جامعه سالم نباشد، موجب ازدیاد آلودگی میگردد؛ گویی مردم غذا را در کاسهٔ همدیگر میخورند و آلودگی سرایت
(۱۱۵)
میکند؛ البته مشکلی اجتنابناپذیر است و به همین دلیل آن را با حیلههای شرعی جایز میدانند. حیلههایی که ما استفاده از آن را به هیچ وجه جایز نمیدانیم. رباخواری آیهٔ ربا را میخواند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَأْکلُوا الرِّبَا أَضْعَافا مُضَاعَفَةً وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ»(۱)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید ربا را با سود چندین برابر مخورید و از خدا پروا کنید. باشد که رستگار شوید.
او میگفت قرآن میفرماید ربا و بهرههای مضاعف و دوچندان نگیرید و این بدان معناست که گرفتن بهرههای کم اشکال ندارد. البته قرآن خوردن زیاد آن را حرام میداند اما گرفتن آن اشکالی ندارد. میتوان ربا گرفت و با پول آن ملک و خودرو خرید. خداوند میتوانست بفرماید حتی اندکی ربا نگیرید اما چنین تعبیرهایی نیاورده است. حیلههای شرعی همانند چنین برداشتهای ناروایی از دین است که دین را به بازی الفاظ میگیرد. «لاَ تَأْکلُوا» به معنای مطلق تصرف است و به معنای خوردن نمیباشد؛ یعنی خداوند هرگونه تصرف در مال ربایی را منع فرموده است. «أَضْعَافا مُضَاعَفَةً» نیز اشاره به وضعیت رباگرفتن در زمان نزول آیه دارد که چند برابر ربا گرفتن امری رایج و عادی شده بود و آیه شریفه بر اساس وضعیت آنان، تمامی
- آل عمران / ۱۳۰٫
(۱۱۶)
وضعیت موجودشان نسبت به گرفتن ربا را نفی و نهی میکند؛ همچنان که در آیهٔ نخست، حرمت اصل ربا را جداگانه بیان فرمود: «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا».
آیین « ۴۴ » جهاد مالی
«انْفِرُوا خِفَافا وَثِقَالاً وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکمْ وَأَنْفُسِکمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ذَلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(۱).
ـ سبکبار و گرانبار بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید. اگر بدانید، این برای شما بهتر است.
بیان: ارزش «مال» به این است که با آن در راه خداوند جهاد و تلاش شود. دارایی و امکانات مادی از موهبتهای الهی است که خداوند متعال به افراد عنایت میکند ولی به شرط اینکه انسان قدر آن را دانسته و با احتکار، اسراف و مصرف نادرست به جامعه و خود زیان نرساند. جهاد با مال در این آیه مقدمهای برای بذل جان در راه خدا قرار گرفته است.
- توبه / ۴۱٫
(۱۱۷)
آیین « ۴۵ » صدقه و امداد مالی
«إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَاِبْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکیمٌ»(۱).
ـ صدقات تنها به تهیدستان و بینوایان و متصدیان گردآوری و پخش آن و کسانی که دلشان به دست آورده میشود و در راه آزادی بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد. این به عنوان فریضه از جانب خداست و خدا دانای حکیم است.
بیان: «صدقه» در دین اسلام مالی است که از روی صفا، صدق و راستی و از سر وظیفه: «فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ»پرداخت میشود. بنابراین آنچه در اذهان بسیاری است که با شنیدن نام آن به یاد بدبختان، بیچارگان و گدایان میافتند اشتباه است. موارد مصرف صدقه منحصر در فقیران و مساکین نیست و موارد دیگری نیز دارد که آیهٔ شریفه به آن تصریح مینماید. فقیران و مساکین نیز افراد حقیری نیستند که باید دست دراز شدهٔ آنان را گرفت و
- توبه / ۶۰٫
(۱۱۸)
بر ایشان منت گذاشت که لطفی در حقشان میشود.
فقیر و مسکین نیز به کسی میگویند که بهخاطر گردش روزگار دچار نابسامانی و کاستی در زندگی گردیدهاند نه آن که افرادی بدبخت میباشند. بنابراین، صدقه به معنای ادای وظیفه و بهجا آوردن فریضه است نه منت گذاشتن و تحقیر نمودن افراد ندار. افزون بر این، استفاده از صدقات مخصوص فقیران و گدایان نمیباشد، بلکه شش گروه دیگر در آن سهیم میباشند که حاکم جامعهٔ اسلامی نیز به تصریح «وَالْعَامِلِینَ عَلَیهَا» جزو آنان میباشد. استفادهٔ طلاب و اهل علم از صدقات نیز از باب «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» است و با عاملان دولت اسلامی که کارهای اجرایی را انجام میدهند از این حیث تفاوتی ندارند؛ زیرا اینان کارهای معرفتی، فرهنگی، دینی و هدایتی جامعه را انجام میدهند و در قبال آن، مالک آنچه که دریافت میکنند میباشند که بعد از مرگ به ارث میرسد و نظام وظیفه دارد خانوداهٔ آنها را متکفل شود. جامعه باید به فرهنگی برسد که «إِنَّا إِلَی اللَّهِ رَاغِبُونَ» شعار آن گردد و در این صورت است که فقیر و مسکین به بدی معنا نمیشد. دینی که در لایهها و سطوح متفاوت جامعه وجود دارد تفاوت بسیاری با فرهنگ و شریعت قرآن کریم دارد. این کتاب عظیم همانند معدنی است با ذخایر فراوان که باید دین را با
(۱۱۹)
تحمل مشکلات از درون آن استخراج کرد. این کار نیاز به توانمندی و تخصص دارد و نمیشود بهصورت مزاجی با آن روبهرو شد. دین در مسیر دراز خود در عصر غیبت گاه به دست ناآگاهانی افتاده است که از روی ناآگاهی و نه غرضورزی، دین را از مسیر اصلی آن که همان مسیر قرآن کریم و اهلبیت علیهمالسلام و فرهنگ گشایش و آزادی است منحرف کردهاند و سلیقههای شخصی خود را با آن خلط نمودهاند.
آیین « ۴۶ » جايگاه تنبیه در نظام اجتماعی
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ: أَنْذَرْتُکمْ صَاعِقَةً مِثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ»(۱).
ـ پس اگر روی برتافتند، بگو شما را از آذرخشی چون آذرخش عاد و ثمود برحذر داشتم.
بیان: خداوند بندگانی که بر گناه اصرار میورزند و در عصیان و سرکشی خود طغیان مینمایند را تنبیه مینماید و چنین نیست که نظام تربیتی خداوند خالی از تنبیه باشد؛ هرچند تنبیه همیشه آخرین گزینه و به عنوان گزینهای است که باید ضرور یابد. نظام تربیتی جامعه نمیتواند حدود، قصاص و دیات نداشته باشد و
- فصلت / ۱۳٫
(۱۲۰)
اعدام از آن حذف گردد. درست است در نظامهای غیر الهی این حکم بهانهای برای ظلم و ستم شده است اما در نظام الهی که ین حکم با شرایط بسیار سخت و به عنوان آخرین گزینه اجرایی میگردد سبب رشد و حیات نظام اجتماعی میگردد و امنیت روانی افراد جامعه و زهر چشم گرفتن از بزهکاران را در پی دارد.
درست خداوند نظام آفرینش را به زیبایی و در کمال حسن و نیکویی آفریده است و به خاطر آفریدهٔ انسانی خویش به خود آفرین گفته است اما همین پدیده اگر سر به طغیان گزارد او را به تیغ آذرخش و صاعقه میکشد تا آنان که سر بزه، طغیان و عصیان دارند بدانند فرجامی سخت بد در پیش دارند.
آیین « ۴۷ » بددلی و صفای روشن باطن
«وَاقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ، وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ أَخْرَجُوکمْ، وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ، وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّی یقَاتِلُوکمْ فِیهِ، فَإِنْ قَاتَلُوکمْ فَاقْتُلُوهُمْ، کذَلِک جَزَاءُ الْکافِرِینَفَإِن انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»(۱).
ـ و هر کجا بر ایشان دست یافتید آنان را بکشید و همانگونه که
- بقره / ۱۹۱ ـ ۱۹۲٫
(۱۲۱)
شما را بیرون راندند آنان را بیرون برانید؛ چرا که فتنه (شرک) از قتل بدتر است. با این همه، در کنار مسجد الحرام با آنان جنگ مکنید مگر آنکه با شما در آنجا به جنگ درآیند. پس اگر با شما جنگیدند، آنان را بکشید که کیفر کافران چنین است. و اگر باز ایستادند، البته خداوند آمرزنده مهربان است.
بیان: آیهٔ شریفه از لزوم مقابله و درگیری با دشمن میگوید و از آیات جلالی قرآن کریم است که لسانی تند و سختگیرانه به گروههایی دارد که جز زبان زور و اقتدار نمیفهمند. خداوند به چنین کافرانی سخت میگیرد بلکه از کفر خود باز ایستند: «فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ، فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ، لَعَلَّهُمْ یذَّکرُونَ»(۱)؛ پس اگر در جنگ بر آنان دستیافتی با عقوبت آنان کسانی را که در پی ایشانند تار و مار کن، باشد که عبرت گیرند.
چنین افرادی تنها اگر با قدرت روبهرو شوند، ممکن است متذکر گردند.
از نگاهی دیگر، آیهٔ شریفه، ضعیف بودن دولت و امت اسلامی را نکوهش مینماید. آنان که ادای مظلومان و ضعیفان را دارند، شخصیتی فرومایه و سست دارند که البته منش آنها نیز دینمدارانه نیست و دین انتساب چنین رفتارهایی به خود را
- انفال / ۵۷٫
(۱۲۲)
نمیپذیرد.
کسی که از خود ضعف نشان میدهد، برهمیشی ضعیف است که توسط گرگهای بیرحم روزگار دریده میشود و تنها قدرت است که میتواند سپر محافظتی انسان گردد. انسانهای ضعیف همواره درگیر دعوا و نزاع با دیگران میشوند و زندگی خود و دیگران را ناآرام مینمایند؛ زیرا به سبب ضعفی که دارند مجبور به نزاع برای حفظ منافع خود میباشند و چون ضعیف هستند دیگران نیز به آنان طمع مینمایند، و تنها افراد قوی و قدرتمند هستند که نه کسی قدرت تعرض و بیاحترامی به آنان را دارد و نه آنان نیاز به تهاجم و تعرض به کسی دارند و همواره آرام میباشند مگر اینکه کسی به آنان هجوم آورد که در این صورت، یا گذشت مینمایند یا او را به همانگونه که زده است میزنند و به خاطر قدرتی که دارند برای جامعه امنیت و طهارت میآورند.
لحن تند، جلالی و شدید آیهٔ نخست و تغییر آن به لحنی نرم در آیهٔ بعد میرساند قرآن کریم درصدد تربیت انسانهاست تا آنان بتوانند در پرتو چنین احکام و رهنمودهایی راه زندگی را بشناسد وگرنه مسلمان با کسی مشکلی ندارد. کسی که در دل خود از مسلمانی دیگر کینه و خرده به دل میگیرد و آن را فراموش نمیکند، دلی نکبتآمیز دارد. کسی که سیستم ویندوز دل وی
(۱۲۳)
فرمان «دِلِت» و پاک شدن ندارد و درایو کینه را با پایینترین سطح، فرمت نمینماید و از بدی محافظت میکند و همواره آن را در دل تکرار مینماید، جز بر گند باطن خود نمیافزاید و جز چاهی نیست که نجاست نگاه میدارد؛ همانطور که منافقان چنین میباشند: «إِنْ تُصِبْک حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ، وَإِنْ تُصِبْک مُصِیبَةٌ یقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ، وَیتَوَلَّوْا، وَهُمْ فَرِحُونَ»(۱)؛ اگر نیکی به تو رسد آنان را بدحال میسازد و اگر پیشامد ناگواری به تو رسد میگویند ما پیش از این تصمیم خود را گرفتهایم و شادمان روی بر میتابند.
کسی که از ضرر دیگران لذت میبرد پلیدی و خباثت دارد و دلش نجس است. آدمی میتواند خود را در چنین حالاتی بیازماید و بشناسد. دشمن را میتوان بر زمین زد و از پیروزی خود ـ دقت شود که گفته میشود از پیرزی خود و نه از شکست و آسیب دشمن ـ شاد بود، ولی نباید از ضرر رسیدن به دیگری حتی دشمن خویش خوشحال گردید.
کسانی که از رشد دیگران ناراحت میشوند و از مصیبت و گرفتاری آنان درد دل احساس خوشی دارند و از احتیاط و زرنگی که داشتهاند میگویند تصمیم درستی گرفته که محافظهکار
- توبه / ۵۰٫
(۱۲۴)
شدهایم، به خباثت دل و نجاست آن آلودهاند.
«حَسَنَةٌ» کمترین چیز خوب و نیک است و با این معنا چنین کسانی کمترین نفعی که به مؤمنان میرسد ناراحت و اذیت میشوند و با کمترین و کوچکترین بدی که به آنان وارد میآید خوشحال میگردند و همواره خوش دارند مؤمن در حال ضرر و آسیب باشد.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که انسانی توانمند بود با تمام کفار انس و الفت داشت و با برخی از آنان حتی پیوند خویشی و ازدواج برقرار کرد تا بتواند دین را از آسیب آن حفظ نماید. دل آن بزرگوار چنان صاف و زلال بود که میتوانست حتی با دشمن خود نیز همنشین گردد تا آنجا که فردی مثل ابولهب میگفت به او نزدیک نشوید و از دور به او بدی نمایید وگرنه شما را نیز به سحر سخن خود افسون خواهد ساخت و دچار تغییر میگردید.
این رفتار با کافران است؛ در حالی که ما از رفتار با برادران دینی میگوییم. مؤمن همواره باید خیرخواه برادر مؤمن خود باشد. حفظ حرمت هر مسلمانی تنها به خاطر مسلمان بودنش لازم است. مسلمان نباید نسبت به برادر دینی خود بددل باشد یا جبههگیری تند و شدید داشته باشد. گاهی بغضی که برخی نسبت به دیگری در سینه دارند، بیش از بغض آنان نسبت به کافران و
(۱۲۵)
مشرکان است. کسی که به اندازهٔ سر سوزنی به دین نزدیکتر است، باید برای ما مهمتر و عزیزتر باشد نسبت به کسی که از دین به همان اندازه دورتر است.
مؤمن باید هوشیار باشد که بیگانگان همواره بر آن هستند تا مؤمنان را نسبت به هم بدبین و بیاعتقاد نمایند. برای این منظور روزی زیر دیگی آتش میافروزند که اختلافانگیزی بیشتری دارد. روزی تنور اخباریگری را در برابر اصولیگرایان داغ میکردند و زمانی بحث چپی و راستی را رواج میدهند. مسلمان باید هوشیار باشد تا با دست پنهان استعمار به بازی گرفته نشود و عروسک خیمهشب بازی آنان نگردد.
آیین « ۴۸ » سلاحی مرگبار اما بدون ویرانی
«فَتِلْک بُیوتُهُمْ خَاوِیةً بِمَا ظَلَمُوا، إِنَّ فِی ذَلِک لاَآَیةً لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ»(۱).
ـ و این هم خانههای خالی آنهاست به سزای بیدادی که کردهاند. بهقطع در این کیفر برای مردمی که میدانند عبرتی خواهد بود.
بیان: آیهٔ شریفه از سلاحی کشنده میگوید که افراد را بدون
- نمل / ۵۲٫
(۱۲۶)
آسیب رساندن به امور زیربنایی و صنایع به هلاکت میرساند و با آنکه مرگبار است اما ویرانگر نمیباشد. این سلاح برای کسی که قصد کشورگشایی دارد و میخواهد صنایع نظامی و غیر نظامی را بدون هیچ گونه آسیب فتح نماید بسیار حایز اهمیت و کارگشاست. علم آینده به این نوع سلاح دست خواهد یافت.
آیین « ۴۹ » حکومت مستضعفان
«وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاْءَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً، وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(۱).
ـ و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان مردم گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم.
بیان: این آیه در مورد قوم بنی اسرائیل است که بعد از سالها ضعف و استضعاف به مدد رهبری حضرت موسی علیهالسلام توانستند فرعون را سرنگون کنند. وقتی قرار است ضعیف شدهای رئیس
- قصص / ۵٫
(۱۲۷)
گردد واویلاست و او دم گاو را بر زمین میآورد.
برخی این آیه را مربوط به زمان ظهور امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) میدانند و حال آن که چنین نیست چرا که آنحضرت مستضعف نیست. افزون بر این که در این آیه سخن از گروه است و نه شخص آن هم گروهی که مستضعف شدهاند. نمیتوان گفت حضرت با سیصد و سیزده نفر مورد خطاب هستند؛ چرا که آنها در برابر حضرت بسیار کوچک و غیر قابل قیاس یا همراهی در کلام هستند.
این آیه از حکومت مستضعفان بنیاسرائیل میگوید. کسانی که عمری زیر سلطهٔ ستم فرعون بودهاند و اکنون میخواهند بر دیگران مسلط شوند طبیعی است اینان قاعدهای برای حکومت ندارند. آیهٔ شریفه همین مستضعفان را امام میکند و چنین نیست که آنها را به رؤسا و امامان تبدیل کند و آنان را تربیت نماید. مبغوضترین انسانها چنین سیاستمدارانی هستند که چکش به دست دارند. میگویند در دورهٔ آخرالزمان «کن ذنبا ولا تکن رأسا»؛ دم باش ولی سر مباش. آن که دُم است نرم و به دور از خشونت زندگی میکند.
عقدههای ناشی از استضعاف سبب میگردد هرچه آب به این کشتزار گذاشته شود در همان نقطه فرو رود و چیزی از آن به
(۱۲۸)
جامعه نرسد. بهطور مثال به یاد دارم در سراوان بلوچستان که اهل آن همه از اهل سنت هستند یک دوره کتاب جواهر به صورت سهمیه داده بودند؛ در حالی که این کتاب عربی و فقه شیعه است و برای طلبههای حوزه مفید است نه چنان جایی. کسی که در استضعاف و خشکی تربیت شده است نمیگذارد قطرهای آب از او بگذرد و همه را در خود میبلعد. آن قدر میبلعد که از زیادی آب در خود میگندد و باتلاق میشود.
روحانیان در بیست سال پیش به گونهای معنوی زندگی میکردند که آب شب مانده را هم نمیخوردند و میگفتند چون اجنه بر آن دمیده یا طواف کردهاند کراهت دارد. از همین رو آنها دارای اثرات و برکات بسیاری بودند. فرزندان آنان خوب و شایسته بود و خود نیز منشأ آثار خیر بسیاری بودند ولی اگر امکانات موجودی آنان را تغییر دهد، آثار متفاوت میشود. در استضعاف بیاصلی نیست، بلکه پوکی و سستی است. مانند آقازاده یا پهلوانی که معتاد شده است و در نتیجه ضعیف میشود. اکنون این فرد هرچند اصل هم داشته است به ضعف و سستی کشیده میشود.
(۱۲۹)
آیین « ۵۰ » ترس قاتل
«وَنُمَکنَ لَهُمْ فِی الاْءَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کانُوا یحْذَرُونَ»(۱).
ـ و در زمین قدرتشان دهیم و از طرفی به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند بنمایانیم.
بیان: این آیه از اصلی روانشناسی میگوید و آن این که انسان از هرچه بترسد همان بر سرش میآید. خداوند میفرماید: به فرعون و هامان و سپاهیان آنها همان چیزی را که میترسیدند نشان دادیم. آنها پسران را میکشتند تا بزرگ و قوی شوند و زنها را برای کار و بهره نگاه میداشتند، اما همان سرنوشتی که از آن فرار میکردند به سرشان آمد. باید گفت از آثار ظلم ابتلاست؛ همانطور که از آثار سرماخوردگی عطسه و از آثار مصرف تریاک، خارش بدن معتاد است. کسی که در دنیا از فقر میترسد روزی به آن مبتلا میگردد و کسی که از خیانت همسر خود واهمه دارد آن را خواهد یافت. در ناسوت باید در پرتو توکل به خداوند مثبت اندیشید و به خداوند حسن ظن داشت تا از بلایای اندیشهمحور
- قصص / ۶٫
(۱۳۰)
ایمن بود.
آیین « ۵۱ » سلطنت یهودیان
«قَالَ: سَنَشُدُّ عَضُدَک بِأَخِیک، وَنَجْعَلُ لَکمَا سُلْطَانا، فَلاَ یصِلُونَ إِلَیکمَا بِآَیاتِنَا، أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکمَا الْغَالِبُونَ»(۱).
ـ فرمود بهزودی بازویت را به برادرت نیرومند خواهیم کرد و برای شما هر دو تسلطی قرار خواهیم داد که با آیات ما به شما دست نخواهند یافت. شما و هر که شما را پیروی کند چیره خواهید بود.
بیان: حضرت موسی علیهالسلام از خداوند میخواهد برادرش هارون را که در برابر فرعون میتواند بهتر و راحتتر سخن بگوید و نمکپروردهٔ او نیست را همراه وی گرداند تا مبادا مورد تکذیب واقع شود. خداوند به او دلداری میدهد که شما قوی و توانمند هستید و بر همه سلطنت و چیرگی دارید و شما و تابعان شما همه غالب و پیروز هستید: «أَنْتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَکمَا الْغَالِبُونَ».
- قصص / ۳۵٫
(۱۳۱)
فرازی که ذیل این آیه است از مغیبات قرآن کریم است و میفرماید قوم یهود همواره تا دامنهٔ ظهور حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) بر دنیا حاکم میباشند و سلطنت دنیا به دست آنان است؛ چنانکه امروزه یهود بر دنیا غالب است و حتی ایالات متحدهٔ آمریکا خود ایالتی از ایالات جهانی اسرائیل است و جمعیتی کمتر از ده میلیون میتواند کشوری چند صد میلیونی با عظمتی را که در صنایع، تکنولوژی و فنآوری دارد ، به چالش بکشد.
حضرت موسی از خداوند خواست تا برادرش هارون را همراه او گرداند و خداوند نیز چنین نمود و به آنها فرمود که شما دارای قوت هستید و کسی نمیتواند بر شما چیره شود و شما و آنان که از شما پیروی میکنند همواره غالب هستید. شما ید بیضا دارید و شمایید که جانّ دارید و سلطان و ید بیضا که امروزه اسلحه و طلاست هر دو در دست اسراییل است.
(۱۳۲)