ادامه فصل یکم: فلسفه موسیقی

منطق موسیقی
منطق موسیقی



اهمیت شناخت دستگاه‌ها

گفتیم صوت دارای ردیف‌ها و نُت‌های فراوانی است که کنار هم می‌نشینند و مثل حروف الفبا، کلماتی را تشکیل می‌دهند. تشخیص این نت‌ها سخنِ دل صاحب صوت را رمزگشایی می‌کند.

ما در ادامه با ذکر موسیقی برخی از سوره‌ها و آیات قرآن کریم و برخی از ادعیه، چگونگی تأثیر صوت و صدا و غنا و موسیقی بر روح و روان آدمی را بر می‌رسیم تا ضرورت شناخت دستگاه‌های موسیقایی، خود را به‌خوبی بنمایاند. صوت و صدا از موهبت‌های الهی است که خداوند آن را افزوده بر انسان، در دیگر پدیده‌ها نیز قرار داده و هر پدیده‌ای را صدایی خوش است و دستگاهی متناسب با آن است. یکی از این پدیده‌ها، سوره حمد است. سوره حمد دارای دستگاهی موسیقایی است که می‌توان برخی شعرها را در آن اجرا کرد و خواند.

در مناجات‌ها و در صحیفه سجادیه نیز دستگاه‌هایی است که همه دارای ریتمی معنوی است! موسیقی زبان بین‌المللی و فطری پدیده‌هاست که عقل، دوری همیشگی از آن را نمی‌پسندد. فرد عادی برای زیست سالم خود، با حفظ حدود شرعی، نیاز به استفاده از غنا و موسیقی دارد.

(۱۰۲)


صوت موسیقایی قرآن کریم

قرآن کریم، این تنها کتاب کامل الهی، انواع دستگاه‌های موسیقایی را در خود دارد. دستگاه‌هایی که ویژه این کتاب آسمانی است. چنان‌چه استادی موسیقی‌دان در آیات قرآن کریم تأمل کند سراسر آن را دارای آهنگ و ریتم می‌یابد و گمان می‌برد که کتابی موسیقیایی در دست دارد. اعرابی که فصیح‌ترین غزل‌ها را می‌شنیدند و خود را تنها صاحب آن می‌دانستند قرآن کریم را فصیح‌تر از غزل‌های خود و دستگاه‌های آن را ناشناخته می‌دیدند.

اگر کسی دانش صوت‌شناسی داشته باشد، در بحث زبان‌شناسی قرآن کریم به این نکته پی می‌برد که صوت و صدای قرآن کریم، صوت ویژه‌ای است و زبان در آن دخالت کلی ندارد. برای نمونه، چنین نیست که صوت و زبان موسیقیای قرآن کریم، عربی باشد. زبان قرآن، زبان فطرت است و حتی حیوانات نیز از این زبان بیگانه نیستند. برای فهم معانی آهنگین قرآن کریم، حتی به دانستن زبان عربی نیاز نیست و کسی که از دانش صوت و صداشناسی و نوای طبیعت آگاه باشد، می‌تواند بفهمد که قرآن کریم چه می‌گوید؛ هرچند عربی یا فارسی را نیز نداند.

اگر دستگاه‌ها و سبک انواع صوت و صدا دانسته شود، به دست می‌آید که خداوند چگونه قرآن کریم را بر جبرئیل نازل ساخت و جبرئیل چگونه آن را فرا گرفته است. صدای وحی و صدای ربوبی از اسرار هستی است. آیا وحی صوتی مادی است یا فرامادی و مجرد. در هر حال، صدا و صوت، واقعیت و حقیقتی شگرف است که هنوز بشر به کنه آن نرسیده و نتوانسته است آن را از انبیای الهی علیهم‌السلام بیاموزد. صوتی که پیامبران از آن بهره بردند و با آن زنگار دل را صیقل می‌دادند و به خدا عشق می‌ورزیدند.

(۱۰۳)

امام سجاد علیه‌السلام چنان قرآن کریم را زیبا می‌خوانده‌اند که برخی بی‌هوش می‌شدند. سقاها با شنیدن صدای دلربا، نازنین و ملکوتی حضرت علیه‌السلام که قرآن می‌خوانده است، دل از دست می‌دادند و چنان مست و شیدا می‌شدند که با مشک‌های آب در دست و در آن هوای گرم، هوش از سر می‌دادند و گویا به این کار اعتیاد داشتند و همواره کار آنان چنین بود. آنان گروه گروه می‌ایستادند. علت بی‌هوش شدن برخی از آنان نیز طَرب بسیاری است که در صوت وجود دارد. امامان معصوم علیهم‌السلام چون دارای عصمت و معرفت ربوبی بودند، صفا و صداقت موجود در صدای زیبای ایشان، آن را دلنشین می‌نمود. ظهور نور نبوت و ولایت در چهره و کلام اولیای الهی علیهم‌السلام جلوه‌گر بوده و ملکوت در آن ظهور داشته است و چنین حقایقی نیاز به بررسی بیش‌تر ندارد و کسی که دورادور بویی از حقیقت ولایت به مشام وی رسیده باشد، آن را خردپذیر می‌داند.

اگر قرآن کریم و صحیفه‌های علوی، سجادی، و مهدوی و نیز صحیفه عشق حضرت زهرا علیهاالسلام با صوت و صدای زیبا ارایه شود، بند از بند آسمان می‌گشاید و دل از هر رهگذر می‌برد، همان‌طور که رهگذران از صدای آن حضرات علیهم‌السلام به غشوه می‌افتادند. البته رسیدن به این افق، نیازمند تعلیم و تعلم این امور و تربیت یافتن برخی از انسان‌های صالح است. کلمات نغز صحیفه سجادیه هم‌چون سلاح‌های فوق مدرن برای براندازی نظام‌های منحط بسیار کارآمد است، اما کیست که قدر آن بشناسد و از آن استفاده برد.

برخی از آیات قرآن کریم حزینی و برخی طربی است. با بسیاری از آیات قرآن کریم می‌توان بیماری‌ها و عقده‌های روحی روانی را درمان نمود، ولی متأسفانه از قرآن کریم استفاده‌ای نمی‌شود و جامعه مسلمانان با غفلت از این کتاب آسمانی، آن را مهجور و متروک گذاشته‌اند.

(۱۰۴)

کسی که آهنگ قرائت قرآن کریم دارد، باید دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا وقتی به آیه عذاب می‌رسد، آن را شاد نخواند و وقتی به آیه شاد می‌رسد، آن را عذاب‌گونه نخواند. آیه‌ای که در مورد رحمت پروردگار است با آیه‌ای که می‌فرماید: « قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکلِّمُونِ»(۱) تفاوت دارد. بنابراین می‌طلبد کسی که صدای نیکویی دارد، دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا بتواند از عهده شایسته خواندن قرآن کریم برآید. کلام باید به گونه‌ای ادا شود که با سخن گوینده تناسب داشته باشد و شنونده بداند به سخن چه کسی گوش فرا می‌دهد، آیا کودکی سخن می‌گوید، یا انسان بزرگی و یا خداوند متعال است که سخن می‌گوید. در قرائت قرآن کریم نیز باید توجه داشت که کلام خداست که قرائت می‌شود و اوست که سخن می‌گوید پس باید با لطف، صفا، رقت و رحمت خوانده شود و برای تحقق این منظور، باید آن را به لحن عربی و به سبک عربی و در دستگاه‌های متناسب با آن خواند تا بشود از قرآن کریم تغذیه معنوی داشت.

قرآن کریم کتاب موسیقای معنوی است. البته، موسیقی قرآن کریم نیاز به کشف دارد. همان گونه که گفته شد موسیقی همانند کاریکاتور و نقاشی یا عکس، زبان مشترک جهانیان است و فردی که هیچ عربی نمی‌داند، می‌تواند از موسیقی قرآن کریم بهره‌مند شود. قرآن کریم می‌فرماید: «فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۲) که به صرف قرائت قرآن کریم رهنمون می‌دهد. گاه پرسیده می‌شود ما معانی قرآن کریم را نمی‌دانیم، پس برای چه قرآن بخوانیم، در حالی که قرائت قرآن، آهنگ‌های مخصوصی دارد و تلاوت هر آهنگ، اثر خاص خود را بر جسم و

۱ـ مؤمنون / ۱۰۸٫

۲ـ مزمل / ۲۰٫

(۱۰۵)

روح و روان آدمی می‌گذارد. هر کسی باید قرائت قرآن کریم را داشته باشد و تحقیق از تفسیر و معانی قرآن کریم، امری جدا از قرائت است و نمی‌تواند جایگزین قرائت شود. کسی که در شبانه‌روز قرائت قرآن نداشته باشد و گوش، دل و چشم وی نوای دلنشین قرآن را نشنود، در حقیقت، طهارت وی کاستی دارد و کم‌تر چیزی را با دقتی که دارد، فهم می‌کند. قرائت قرآن کریم داری موسیقی ویژه‌ای است و قرائت آن، زبان ترکی، عربی یا فارسی نمی‌شناسد و شخص از هر نژاد و به هر زبانی که باشد، به صرف خواندن، تأثیر قرآن کریم را دریافت می‌کند. قرآن کریم از حنجره و لب و دهان با عظمت و بزرگی یاد می‌کند و می‌فرماید: «وَلِسَانا وَشَفَتَینِ»(۱). به حقیقت چنین است که با صوت، می‌توان دنیایی را به سوی خود متوجه نمود و هر کسی با صوت خویش زنده است و برای دیگران نمود دارد.


دستگاه موسیقایی دعای کمیل

حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام چون کمیل را می‌یابد، دعای خضر را به او تعلیم می‌دهد که به نام وی، به «دعای کمیل» مشهور می‌شود. دعایی که بیش‌تر مداحان فعلی، آن را هم‌چون شعر مولانا و به سبک آن می‌خوانند؛ در حالی که این دعا، دستگاه خاص خود را دارد. چنان‌چه دعای کمیل در دستگاه خود آورده شود، مردم را مجذوب و مبهوت می‌سازد. آنانی که دعای کمیل می‌خوانند، چون این دعا را در دستگاه ویژه خود نمی‌خوانند، برای جبران این امر، شعر یا مقتل به دعا می‌افزایند تا شاید مردم را به گریه اندازند. اگر این دعا با اسلوب خود خوانده شود، نیاز به روضه، مقتل و شعر دیگری ندارد و همان شور، حزن و عشق موجود در آن، هر کسی را کفایت می‌کند؛ هرچند

۱ـ بلد / ۹٫

(۱۰۶)

معنای دعا را نداند و با همان، تغذیه می‌شوند؛ اگرچه دانستن آن ساختاری دیگر دارد که در خور کم‌ترین افراد می‌باشد.


دستگاه موسیقایی مناجات عارفان و صحیفه سجادیه

حضرت امام سجاد علیه‌السلام در مناجات عارفان از دستگاه‌هایی ویژه استفاده می‌کنند! اگر آن حضرت در مدت چهل سالی که بعد از واقعه کربلا زنده بودند، در عالم عشق و صفا نبودند، به هیچ وجه نمی‌توانستند آن همه غربت و رنج و مصیبت حادثه سهمگین کربلا را تحمل کنند. این تحمل‌ها همه معلول آن صحیفه عشق است که در صحیفه سجادیه نمودار شده است.

ما نمی‌دانیم امام سجاد علیه‌السلام چگونه این مناجات‌ها را زمزمه می‌کرده است؛ اما چنین حقایقی وجود دارد. انبیا و اولیا چنین حقایقی را خوراک روح خود داشتند و کم خوراکی آنان برای داشتن چنین تغذیه‌ای بوده است. تغذیه‌ای که ماده آن صوت ربوبی و محتوای آن معرفت و کمال الهی بوده است.

می‌توان در دستگاه «ماهور» شعرهایی که یادآور نام خداست و بهشت و جهنم را تداعی می‌کند خواند و دل و دل‌دار را به هم درآمیخت و خود را از غم دنیا رهاند و خویشتن را به خیرات مشغول ساخت. گاه با شنیدن نغمه‌ای که یادآور ملکوت و لاهوت است، مو بر تن شنونده عارف راست می‌شود و دل به لرزه می‌افتد و شوق رفتن به سوی دلدار و انس با حقایق ربوبی می‌گیرد.

صوت و صدا در صحیفه امام زین العابدین علیه‌السلام بیش از صوت و صدای صحیفه علویه و نهج البلاغه که مخاطب آن مردم و شأن نزول آن حوادث سیاسی است، نمود دارد. صحیفه سجادیه که همسنگ نهج البلاغه «أخ القرآن» است و در آن سخن با مردم نیست و هم‌کلام حضرت، خداوند متعال بوده و با توجه به مقام واحدیت و احدیت و با خلع سلاح در مقام ذات سخن

(۱۰۷)

می‌گوید و گاه امام خود را «اقل الأقلین»(۱) و گاه گناه‌کار می‌شمرد، عیار کلمات آن بسیار بالاست. اگر خداوند توفیق دهد روزی دستگاه‌هایی که در صحیفه است را بررسی نماییم و فراز و فرودهای آن را دریابیم، آن‌گاه ما نیز همانند آن سقاها، واله و حیران می‌شویم. صحیفه سجادیه سرشار از معارف بلند، اسرار ناپیدا و توانمندهای بالای سیاسی است که حضرت همه آن‌ها را به تصویر بیان کشیده است، به عکسِ بخش‌هایی از نهج‌البلاغه که مخاطب امیرمؤمنان علیه‌السلام افراد جامعه بوده‌اند و به خاطر ملاحظه آنان، چیزی از دریای بی‌کران خود را آشکار نساخته است و بیش‌تر می‌توان آن را کتاب غم و درد امیرمؤمنان علیه‌السلام و نامردی روزگار و اهل کوفه برشمرد و حضرت با منبر و سخنرانی‌های گوناگون و با نامه‌های مختلف، تنها فرصت رتق و فتق آن را پیدا نمود و کم‌تر بلندایی چون بلندای دعای کمیل در آن دیده می‌شود. البته، خطبه‌ها و به‌ویژه فرازهایی که چیستی و چگونگی آفرینش را در زوایای آن کتاب ملکوتی بیان می‌دارد، دانش و بینش آدمی را به هیچ می‌انگارد و دید تیز آن حضرت، هم جزیی‌ترین و هم گسترده‌ترین امور را به صید بینش خود در می‌آورد.

صحیفه سجادیه محفل عشق و زمزمه عاشقی است و هر عارف و عاشقی را مات و مبهوت خویش ساخته است و امام سجاد علیه‌السلام هم‌چون امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بر کرسی درس و یا چون حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در میدان مبارزه یا بیان رنج‌نامه ولایی حضرت حق نبوده است.

روایت زیر از صوت زیبای امام سجاد علیه‌السلام چنین می‌گوید:

  1. صحیفه سجادیه، ص ۲۲۶٫ دعای روز عرفه.

(۱۰۸)

«امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: امام زین العابدین علیه‌السلام چون قرآن کریم را قرائت می‌نمودند، گاه بود که برخی که از آن‌جا عبور می‌کردند از صوت حضرت مدهوش می‌شدند و اگر حضرت می‌خواست زیبایی صدای خود را آشکار سازد، هیچ کس تاب تحمل آن را نداشت.

راوی می‌پرسد: مگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به هنگام نماز و قرائت قرآن کریم صدای خویش را بلند نمی‌نمود؟ امام رضا علیه‌السلام در پاسخ فرمودند: همانا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بر مردمی که پشت سر او بودند، به مقداری بار می‌نمودند که قدرت تحمل و طاقت آن را داشتند.»(۱)

«شیئا» که در این روایت است به این معناست که اگر حضرت ترنمی را اضافه می‌نمودند، کسی را تاب تحمل آن نبود و نفخه صور را تداعی می‌کند؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

«و در صور دمیده می‌شود و هرچه در آسمان‌ها و در زمین است، مدهوش می‌شوند؛ مگر کسی را که خدا خواهد.»(۲)

آن‌چه ما از صور شنیده‌ایم، جز وحشت و ترس نیست؛ در حالی که چنین نیست و صدای اسرافیل از زیباترین صوت‌هاست. ما از این صوت، در ذیل روایت مفضل، یاد خواهیم کرد. صوت و خواندن اولیای الهی چگونه بوده است که مردم با شنیدن آن به غشوه می‌افتادند و با افزودن ترنمی، جان می‌باختند؟ انسان‌های اهل شکم، خوب می‌فهمند که غذای لذیذ چیست؛ ولی این که زیبایی صدا چیست که کسی را یارای تحمل آن نیست و چه بسا مردمانی را بمیراند، چندان قابل فهم نیست.

۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۶، ح ۴٫

۲ـ زمر / ۶۸٫

(۱۰۹)

جای آن دارد که بررسی شود امام حسن، امام سجاد، امام باقر و حضرت داود علیهم‌السلام به چه سبک و با چه دستگاهی می‌خوانده‌اند که همه را حیران خویش می‌نموده‌اند. صوت سجادی چگونه بوده که مشک‌داران را مدهوش می‌نموده است.

راوی در این روایت از امام رضا علیه‌السلام می‌پرسد: مگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به هنگام نماز و قرائت قرآن کریم صدای خویش را بلند نمی‌نمود؟ حضرت در پاسخ می‌فرماید: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با توجه به قدرت تحمل و طاقت مردمی که پشت سر او بودند، صوت خویش را نمایان می‌ساخت.

اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اندکی از نمکین صوت خویش را ظاهر می‌ساخت کسی را یارای تحمل آن نبود. این امر می‌رساند با حنجره می‌توان کسی را بالا برد، باز نمود یا بست؛ ولی مسلمانان زمینه‌ای برای استفاده از این نعمت خدادادی در مسیر حلال آن نداشته‌اند و حال که حکومت اسلامی بر جامعه حاکمیت دارد و حوزه‌های علمی زمان وسعت و گشایش خود را پیش رو دارند شاید بتوان مردم را بر استفاده صحیح از این مزمار اعظم در مسیر ترویج ولایت و محبت خاندان رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله تشویق نمود. صوت و صدا خوراک دل است و از این روست که قرآن کریم می‌فرماید: « وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(۱)؛ با قرائت قرآن کریم، بدان گوش فرا دهید و سخن مگویید. یعنی اکنون باید به روح و جان خویش خوراک مناسب آن را رسانی و این خوراک را با صدای دیگری میامیز و هیچ مگو و تنها صوت و صدای کلمات ملکوتی قرآن کریم را بنیوشان. چون ما نتوانستیم صاحبان صوت و صدا را کنترل و هدایت

۱ـ اعراف/ ۲۰۴٫

(۱۱۰)

نماییم، این امر به دست اوباش و اراذل افتاد و آنان چنان عرصه را در دست گرفتند و در این زمینه میدان‌داری کردند که مجبور شدیم حکم به حرمت آن دهیم و درست نیز هست؛ ولی این حرمت برای معاصی، انحراف و گناهانی است که صوت و صدا را همراهی می‌کند وگرنه صوت و صدا از آن جهت که صوت و صداست حسن و نیکوست و کمال به شمار می‌رود و از این رو صوت نیکو امتیازی است که به همه انبیا و اولیا داده شده است و کسی که صدای زیبا ندارد، قرب الهی که ویژه اولیا و پیامبران است در جان او نیست. همه پیامبران افزوده بر صدای نیکو دارای چهره‌ای زیبا نیز بوده‌اند و نه تنها صدای زیبا؛ بلکه زیبایی چهره نیز نعمتی الهی و صبغه رحمانی است که به هر کسی به اندازه استعداد و صفای باطنی که دارد، عنایت شده است.

زینت و زیبایی صوت و قرائت بدون مد، شد، اوج و حضیض ممکن نیست و صدای خوش که در قرائت قرآن کریم «ترتیل» نام دارد، زینت قرآن است و نمی‌شود که از غنا خالی باشد.

خوش صدایی با مد، ترجیع و طربی که در صداست امکان دارد و در غیر این صورت، صدا صوتی معمولی می‌گردد که حُسن و نیکویی ندارد.

مناجات‌های انبیا علیهم‌السلام با صدای خوش انجام می‌گرفته است و مطالعه ادعیه نشان می‌دهد این دعاها رعایت دستگاه‌های متناسب با آن را می‌نموده است. کتاب شریف صحیفه سجادیه آکنده از دستگاه‌های متفاوت است. از همین رو بوده است که وقتی حضرت امام سجاد قرائت قرآن کریم یا دعا داشته‌اند، مشک‌داران مشک بر زمین می‌انداختند و واله و حیران صوت حضرتش می‌گشتند.

حال، امام سجاد علیه‌السلام نیز به گاه خواندن، یا به قرائت قرآن کریم مشغول بوده و یا

(۱۱۱)

دعاهای صحیفه را به مناجات می‌نشسته است و حضرت علیه‌السلام ، خود را به غیر حق مشغول نمی‌داشته است.

صوت حضرت چنان زیبا و دل‌نشین بوده است که سقاها را با بار سنگینی که بر دوش داشتند و در گرمای حجاز که باید آب را به مشتریان می‌رساندند در آن شرایط سخت نگاه می‌داشته است!

این حدیث از صدای نیکوی حضرت، بلکه از صدای بسیار نیکوی حضرت سخن می‌گوید و صوت نیکوی ایشان در تلاوت مقید نگردیده، بلکه پیش از این گفتیم حضرت ملاحظه شنوندگان را می‌نموده و زیبایی صوت خود را آن گونه که بوده آشکار نمی‌نموده است.

زیبایی از آن جهت که زیبایی است و نیز لذت از آن جهت که لذت است، هیچ گاه در دین ناپسند دانسته نشده است. زیبایی دامنه وسیع و گسترده‌ای دارد که در بحث «زیباشناسی» باید از آن سخن گفت. علم، سخن و صوت و نغمه همه معیارهایی برای زیبایی دارد.در اسلام موردی دیده نمی‌شود که از ذات صوت و صدا مذمت شده باشد، بلکه در برابر، موارد فراوانی است که به ذات صوت و صدا تشویق شده است؛ چرا که زیبایی ذات صوت و صدا کمالی برای آدمی دانسته می‌شود.

زیبایی گناه نیست، بلکه کمال است و آن‌چه گناه می‌باشد فسادانگیزی و تباه‌گروی است.

بالا بردن صدا در قرائت سبب می‌شود آهنگ صدا و قرآن کریم به او حال خوشی دهد و قرائت برای او خوشایند گردد و این حال که به صورت ناگهانی دست می‌دهد، اشکالی ندارد. مرام امام زین‌العابدین علیه‌السلام این بوده است که پیوسته قرآن کریم را با صدای جهری و بلند می‌خواندند تا همه اهل خانه آن را بشنوند.

(۱۱۲)

این حدیث شریف می‌فرماید حضرت سحرگاهان بیدار بودند و به قرائت قرآن مشغول می‌شدند و سقاها نیز در آن‌جا مشغول رفت و آمد بودند که به دست می‌دهد مردم زود می‌خوابیدند تا قبل از اذان صبح و سحرگاهان برخیزند، ولی متأسفانه امروزه صدا و سیما مردم را تا نیمه‌شب، بیدار نگاه می‌دارد و برخی که شمار آنان نیز اندک نیست، چنان خسته می‌گردند که برای گزاردن نماز صبح در خواب می‌مانند و جنازه‌وار متوجه نمی‌شوند که صبح شده است و گاه تا پیش از ظهر می‌خوابند!

مسلمانی که داعیه شیعی زیستن دارد چگونه عمر خود را در چنین خواب‌ها و دیدن چنین فیلم‌ها و تفریحات بیهوده می‌گذراند و سربار جامعه می‌گردد و به نص صریح حدیث نبوی، ملعون شمرده می‌شود: «ملعون من ألقی کلّه علی النّاس»(۱). متأسفانه بعد از گذشت بیش از دو دهه از انقلاب اسلامی، ما هنوز نتوانسته‌ایم برنامه‌ریزی دینی برای افراد جامعه و رسانه ملی با این معیار داشته باشیم تا از پویایی جامعه دینی نکاهد و مردم را هرچه بیش‌تر به تکاپو اندازد.

وقتی که صدای اذان و قرآن در جامعه به گوش نرسد و از طرفی، خواب در آن زیاد گردد و در نتیجه، کار مفید مردم کاهش یابد، طبیعی است که فحشا و گناه در آن زیاد می‌شود، از این رو، باید الگوی فعلی را تغییر داد و روش مسلمانی را جایگزین آن نمود تا به حول و قوه الهی، آینده و افقی موفق و پیشرو، چشم‌انداز جامعه اسلامی باشد.

سحرخیزی در فرهنگ جامعه آن روز نهادینه بوده است که حضرت با صدای بلند به تلاوت قرآن مشغول بوده‌اند، بر این اساس، صدای حضرت برای دیگران مزاحمتی نداشته است.

۱ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۲٫

(۱۱۳)

روایت زیر، نحوه قرائت قرآن کریم را آموزش می‌دهد و می‌فرماید:

«قرآن با حزن فرود آمده است پس به گاه قرائت آن گریه کنید و چنان‌چه گریه نمی‌کنید، خود را به گریه وا دارید و صورت گریان به خود گیرید و قرآن را با تغنی و آواز حزن انگیز بخوانید چرا که اگر کسی این چنین قرآن نخواند از ما نیست.(۱)»

حدیث شریف در معنای غناخوانی صراحت دارد، ولی برخی آن را به معنای بی‌نیازی تأویل برده‌اند. واژه «تباکی» قرینه‌ای مهم برای یافت این معناست؛ چرا که در تباکی زمزمه، و در زمزمه صداست و در صدا، نوا و سخن بر توانگری و بی‌نیازی جستن از قرآن کریم نیست. در واقع حدیث می‌فرماید چون آهنگ تلاوت دارید، در مرحله نخست گریه کنید و در مرحله بعد اگر گریه نبود، به تباکی قرآن بخوانید و سپس در مرحله سوم آن را زمزمه کنید؛ چرا که اگر کسی این چنین قرآن نخواند، از ما نیست.

مراد از «از ما نیست» در روایت یاد شده آن نیست که کسی که قرآن کریم را با آهنگ نخواند، کافر و ملحد است؛ بلکه به این معناست که مانند ما اهل بیت علیهم‌السلام قرآن نمی‌خواند، همان‌طور که «النکاح سنّتی»؛ یعنی روش من ازدواج است و کسی که ازدواج نمی‌کند، بر روش من نیست. این روایت، وجوب ازدواج را نمی‌رساند و حتی بر کسی که به گناه می‌افتد نیز واجب نیست، ازدواج کند، بلکه وی باید خود را از گناه باز دارد. بله، عقل می‌گوید اگر کسی ازدواج کند، می‌تواند خود را از گناه حفظ کند و این توصیه، امری عقلانی و ارشادی است و وجوب شرعی و امر مولوی ندارد؛ زیرا دلیل شرعی که آن را ثابت کند وجود ندارد. در این جا نیز «من لم یتغنّ بالقرآن لیس منّا»؛ یعنی کسی که با

  1. مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۷۰٫

(۱۱۴)

ترتیل قرآن نخواند، همانند ما قرآن نخوانده است، بلکه مانند یهود و مسیحیان قرآن خوانده است و بدین معنا نیست که اگر کسی قرآن کریم را با آواز نخواند، به عقوبتی بزرگ گرفتار آمده است.

این آموزه به جهت پرهیز دادن مسلمانان از شیوه یهودیان و مسیحیان است که قرائت تورات و انجیل را بدون صدای رسا و به صورت «مِن‌مِن» کردن و «وز وز» نمودن انجام می‌دهند. اکنون نیز اگر کسی بدین گونه قرآن بخواند، به او پرخاش کرده و می‌گویند مگر تورات می‌خوانی.

حدیث می‌فرماید: هر کس به قرآن کریم غناخوانی نکند از ما نیست که با این توضیح نمی‌توان آن را به بی‌نیازی و مانند آن معنا نمود. وقتی قرآن کریم با تغنّی، تأنّی، ترتیل و آرامش خوانده می‌شود، انسان آن را بیش‌تر فهم می‌کند تا کسی که آن را به تندی و بدون تأمل و تغنّی می‌خواند و متوجه نمی‌شود که چه می‌خواند.

درست است که روایاتی داریم که اگر کسی فلان سوره را بخواند غنی می‌شود و درست نیز هست؛ چرا که قرآن کریم نقشه عالم است و کسی که نقشه عالم را در دست داشته باشد قدرتمند و بی‌نیاز می‌گردد و بدا به کسانی که از قرآن استفاده نمی‌کنند و همیشه در فقر و فلاکت به سر می‌برند ـ و متأسفانه مسلمانان جهان امروز چنین هستند و هیچ بهره‌ای از قرآن کریم نمی‌برند ـ اما سخن در این است که حدیث تغنی در مقام بیان این معنا نیست و از خواندن به مانند جهود و نصارا که مِن من می‌کنند و ترتیل و تحسین صوت ندارند، پرهیز می‌دهد.

مسلمانان در گذشته، اوصافی برخلاف یهود و نصارا داشتند. مسلمانان در ابتدای شب می‌خوابیدند و نیمه‌های شب بیدار می‌شدند و روایات زیادی نیز

(۱۱۵)

این امر را تشویق می‌کند. جهودها به عکس مسلمانان عمل می‌کردند. آنان شب‌ها بیدار بودند و صبح‌ها می‌خوابیدند. امروزه اگر کسی به بازار تهران رود، درمی‌یابد که یهودیان دیرتر از دیگران، مغازه‌های خویش را باز می‌کنند. البته آن‌ها چون سرمایه‌دار هستند، مشتریان خویش را با نسیه دادن و صورت‌های دیگر چنان به خود جذب می‌کنند که اگر ظهر نیز به مغازه آیند، آن‌ها از جای دیگری خرید نکنند. آنان مشتریان را کبوتر جلد خود می‌سازند.

از دیگر اوصاف مسلمانان خواندن قرآن با ترتیل، صدای بلند و به زیبایی بود چرا که می‌گفتند ما سخنان بلند و ملکوتی داریم و دلیلی بر کتمان آن نداریم، اما یهود و نصارا تورات را به حالت وِنگ ونگ می‌خواندند همانند جن‌گیرها که ورد می‌خوانند و های و هوی زمزمه می‌کنند و این روایت از چنین قرائتی پرهیز می‌دهد.

در گذشته که قرآن کریم را به صورت تحقیق، قرائت و تغنی و با صدایی بلند می‌خواندند که همه اهل خانه آن را می‌شنید؛ اما اکنون سلطان خانه‌ها؛ تلویزیون، کم‌تر به خانواده‌ای اجازه این کار را می‌دهد! اگر کسی چند آیه از قرآن کریم را بلند بخواند، برای بیدار شدن از خواب و به‌ویژه خواب صبحگاهی نیازمند دیگری یا چیزی مانند ساعت یا تایمر تلویزیون نمی‌شود. این رویه، عکس سیستم فعلی حاکم بر جامعه ماست که سلطه تلویزیون را پذیرفته است و هم‌چون قرص‌های خواب آور برای مردم عمل می‌کند.

این روایت می‌فرماید قرآن کریم با حزن و اندوه نازل شده است؛ زیرا قرآن کریم مانند فرزندی است که از دامن مادر خود جدا می‌شود و این دوری و هجران او را به حزن می‌اندازد. قرآن کریم از محبوب و معشوق خود جدا گشته و نزول یافته است؛ از این رو بهتر است آن را با صوت حزین خواند و آفرینش

(۱۱۶)

صوت حزین با دستگاه شوشتری، تنگستانی، حجاز، ماهور و افشاری امکان‌پذیر است و « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۱) نیز سفارش به تحسین صوت، مد صوت و ترجیع آن است و نیز به گونه‌ای باید بلند و به جهر خوانده شود که صدای آن شنیده شود و کسی نیز سخن نگوید.

قرآن کریم با حزن و اندوه نازل شده است و دلیل آن این است که هیچ کس دوست ندارد از جوار حضرت حق دور گردد و عالم حق و در محضر و جوار حق بودن را رها نماید و به ناسوت فرود آید! ناسوت مقام علو را ندارد و به همین سبب حزن دارد و مثل کودکانی می‌ماند که برای اولین بار می‌خواهند به مدرسه روند؛ اما پدر و مادر خود را رها نمی‌کنند و برای دور شدن از آنان گریه می‌کنند. قرآن کریم ـ که دارای عقل و شعور است ـ چون با حق انس دارد، با حزن نازل می‌شود. کودکی که تازه به دنیا می‌آید نیز با گریه رحم را ترک می‌کند؛ چون به آن انس گرفته است.

در نقلی تاریخی آمده است:

«فحص گوید کسی را ندیدم که بر خویش ترسان‌تر از امام کاظم علیه‌السلام باشد و هم‌چنین کسی را نیافتم که بر خویش بیش از دیگران امیدوار باشد، مگر حضرت کاظم علیه‌السلام را. قرائت حضرت حزین و غمناک بود و چون می‌خواند گویا انسانی را مورد خطاب قرار داده است.»(۲)

نکته‌ای که در این حدیث شایان توجه است لزوم استجماع به هنگام قرائت قرآن کریم است؛ بدین‌گونه که آدمی بتواند خود و تمام وجود خویش را در یک جا جمع نماید، به‌گونه‌ای که گویی به هنگام قرائت قرآن کریم با انسانی سخن می‌گوید. البته راوی این کلام را با «کأنّ» و گویا می‌آورد، ولی مقام امام، شاید و

۱ـ مزمل/ ۴٫

۲ـ همان، ص ۴۲۹٫ کافی ج ۲، ص ۶۰۶٫

(۱۱۷)

گویی نیست، بلکه مقام آن حضرت با «أنّ» که ثبات و تأکید را می‌رساند بیان می‌شود.

قرآن کریم یک شخص است و در قیامت نیز به صورت یک شخص ظاهر می‌شود و جلوه می‌نماید؛ چرا که قرآن کریم شخصی است که از نزد محبوب خود نزول یافته و با حزن نازل شده، از این رو در روایات، بر حزین خواندن قرآن کریم تأکید گشته است.


موسیقی دعای غیبت

آیات قرآن کریم و ادعیه همه دارای ریتم و دستگاه خاص خود است. دعای معروف: «اللهمّ کن لولیک الحجة ابن الحسن، صلواتک علیه و علی ابائه، فی هذه الساعة وفی کلّ الساعة، ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلاً وعینا حتّی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلاً»(۱) دعای گران‌قدری است که ریتم، صدا، صوت و غنای آن بسیار مهم است. اگر همین دعا برای کفار خوانده شود، روی آنان اثر می‌گذارد. در این دعا، پاره‌هایی کنار هم چیده شده است که می‌توان هنگام ظهور را از آن دریافت. ما با اساس همین اسناد است که به‌قاطعیت می‌گوییم ظهور آن عزیزترین شکوفه عصمت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، به این زودی‌ها و در هزاره سوم محقق نمی‌شود. البته، وقتی نیز تعیین نمی‌کنیم تا مصداق «کذب الوقّاتون» نباشد، ولی می‌گوییم هنوز روی دیگ آفرینش ظهور نکرده است، تا چه رسد به آن که حق‌تعالی در ظهور خویش، به ته دیگ رسیده باشد.


موسیقی اذان

از اموری که در اسلام به آن سفارش بسیاری شده و مستحب مؤکد است اذان

  1. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۶۳۱٫

(۱۱۸)

است. اذان چنان اهمیتی دارد که به فتوای فقیهان اسلام، اگر کسی بدون آن، وارد نماز شده باشد، می‌تواند نماز واجب خود را برای آوردن اذان بشکند. اذکار اذان، تمامی استعلایی است و هیچ تخفیض یا استفلایی ندارد. استعلایی بودن اذان، افزون بر این که روح را گسترده می‌کند و آن را وسعت می‌بخشد، صدای اذان‌گو را نیز آزاد می‌سازد و رهنمون می‌دهد که خود را بالا بکشید. اذان استعلا دارد و رکوع و سجده رفتن فرود است و چون نمی‌توان ناگاه از اوج به فرود آمد، فرازهایی از نماز هم‌چون «رب العالمین، الدین، نستعین، مستقیم، ضالین» استفلا می‌یابد تا فرد را برای رکوع و سجده، آمادگی دهد. شریعت می‌گوید نمازی که ابتدای آن بلندی نباشد، نماز کاملی نیست؛ از این رو می‌توان آن را رها کرد و به اذان پرداخت. اذان اوج و بلندای نماز است و اگر گفته نشود و به آن بلندا دست یازیده نشود، می‌توان نماز فعلی را ترک گفت تا آن بلندا را درک کرد. فراز و فرودی که شرح آن گذشت همان قبض و بسط است که حکایت آن را در صوت آوردیم. قبض است که آدمی را بالا می‌برد و بسط است که انسان را وسعت می‌بخشد و او را پایین می‌آورد.

چنان‌چه در نماز، کسی بالا نرود، این توانایی را ندارد که ناسوت را پشت سر اندازد و از طرفی، با برداشتن سنگینی‌های دنیایی، نمی‌توان به معراج رفت. کسانی که دنیا را پشت سر نمی‌گذارند، در نماز از اندیشه دنیایی خود فارغ نیستند و با انبوهی از مسایل و مشکلات دنیوی مشغول نماز می‌شوند. بر اساس آن‌چه گفته شد، کسانی که در نماز به تشتت فکری و حواس پرتی دچار می‌شوند و وسواس و شک بسیاری دارند، برای رهایی از آن، می‌توانند اذان و اقامه خود را درست بگویند.


موسیقی نماز

نماز دارای لحن است. ضرورت لحن حتی در قرائت نیز هست. «ولا الضالین»

(۱۱۹)

با مدّی که دارد، خود دستگاهی از دستگاه‌های موسیقی را می‌آفریند و مایه‌ای از آن بیرون می‌آید که شکفتن لحن را به همراه دارد. «ولا الضآلآین»، هر چهار گونه مد صوت را دارد. در سوره حمد مدهای بسیاری است؛ از این رو سخت‌ترین بخش نماز همان سوره حمد است. خداوند می‌فرماید: « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۱) تا از صوت و صدا، بهترین استفاده شود و چنین نیست که صوت و صدا تنها در موارد گناه و لغو کاربرد داشته باشد؛ و این مورد مصداق آن مثل مشهور است که هیچ گاه به خاطر یک بی‌نماز در مسجد را نمی‌بندند.

صوت و صدا خوراک دل است، از این رو نمازی که بدون صوت و ترتیل و آهنگ مخصوص خوانده شود، به دل زنگار می‌دهد و آن را از این خوراک معنوی دور می‌سازد و استفاده از آن او را آزرده‌خاطر می‌سازد. نمازی که هم‌چون زمزمه یهود به هنگام خواندن تورات است نماز ایمانی اهل اسلام نیست و سفارش به ترتیل برای تحقق این امر مهم است. رعایت ترتیل نماز به انسان فراغت می‌دهد و سبب می‌شود به حضرت حق توجه نماید و دل به دلدار سپارد و دیدار یار را طلب نماید؛ ولی آن که نماز وی فصل تعقیب و گریز اوست و از هر ذکری می‌گریزد و رکوع را بر قیام و سجده را بر رکوع و تشهد و سلام را بر همه ترجیح می‌دهد تا زودتر از تکلیف و کلفت خویش فارغ شود و به کار سراسر غفلت‌آمیز روزانه خویش برسد و ترتیل نماز را نادیده می‌گیرد، کجا می‌تواند دل و دلدار را به هم رساند و نماز عاشقانه بانغمه و ترنم خواند و روی یار را طلبد!

نماز دارای موسیقی و لحن است. اگر کسی معنای نماز را نداند، با قرائت

۱ـ مزمل / ۴٫

(۱۲۰)

درست آن، اثر موسیقایی نماز را دریافت می‌کند. اگر شخص نماز را به درستی قرائت کند، دستگاه گوارش او تنظیم و موزون می‌شود و همانند خوردن اناری که خون را صاف می‌کند، نماز نیز مزاج، خون و اعصاب و روح و روان را صاف می‌کند و آن را صیقل می‌دهد. قرائت نماز با طمأنینه، برای رفع ناراحتی‌های اعصاب بسیار مؤثر است. همان‌طور که تنظیم برق و کاربراتور ماشین موجب تنظیم موتور و دود نکردن آن می‌شود، خواندن نماز نیز این پی‌آمد را دارد که انسان با خود درگیر نشود و به خود ایراد نگیرد. در روایات است: «صوموا تصحّوا»(۱)، این امر ویژه روزه نیست و خواندن نماز نیز سلامتی می‌آورد. کسی که قرآن کریم و نماز را با آهنگ و به ترتیل و با ریتم و توجه می‌خواند: « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۲)، سلامتی به او دست می‌دهد و هیچ گاه دچار قبض، گرفتگی، ناراحتی و ضعف اعصاب نمی‌شود. کسی که نماز می‌خواند، اما آن را ریتمیک و باتوجه نمی‌آورد، از برخی آثار موسیقایی آن محروم می‌گردد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «صلّوا کما رأیتمونی أصلّی»(۳)؛ همان‌گونه که من نماز می‌گزارم نماز بخوانید، یعنی نماز را با همان آهنگ و لحن و زبان من بیاورید و به زبانی جز زبان قرآن کریم، نماز نخوانید تا از اثرات زبانی آن بهره‌مند شوید؛ چرا که نماز و قرآن کریم در صورتی مؤثر واقع می‌شود که حالت و آهنگ خود را داشته باشد؛ حتی اگر معنای آن فهمیده نشود. قرآن کریم و نماز از صاحبان خرد است و خود اثر خود را می‌گذارد. غفلت از صوت و صدا و بهره نبردن از آن در مسیر معنویات، سبب پریشانی و ضعف اعصاب می‌گردد.

۱ـ راوندی، الدعوات، ص ۷۶٫

۲ـ مزمل / ۴٫

۳ـ صحیح البخاری، ج ۱، ص ۱۶۲٫

(۱۲۱)

اگر نمازگزاران خواندن نماز را اسقاط تکلیفی بر دوش خود نمی‌دیدند و ترتیل و آهنگ آن را پاس می‌داشتند، آن‌گاه بود که امام جماعتی را می‌پسندیدند و به او اقتدا می‌کردند که نماز خویش را کمی طول دهد؛ ولی اکنون چون آن حال و هوا نیست و یا کم‌تر پیدا می‌شود، آن مأمومان نیز کم‌تر دیده می‌شوند.


موسیقی و رجزهای جنگی صدر اسلام

رجزخوانی از آهنگ‌های نظامی است که اسلام هم آن را بسیار مورد استفاده قرار داده است. گاه رجزخوانی از عوامل مهم در روحیه‌بخشی به سربازان خودی و ایجاد پیروزی و تضعیف روحیه دشمن و شکست لشگر آنان بوده است. در جنگ‌های صدر اسلام، کفار فریاد می‌دادند: «اعلُ هبل، اعلُ هبل» و مسلمانان در پاسخ: «اللّه أعلی و أجل» را می‌گفتند. این دو قافیه در مجموع ۱۶ نت دارد. کفار می‌گفتند: «انّ لنا العزی و لا عزی لکم» و مسلمانان پاسخ می‌دادند: «اللّه مولانا و لا مولی لکم»(۱) که هر یک ۱۲ نت دارد. کافران در «انّ لنا» جمعیت و استقلال خود را می‌رسانند و «العزی» بت آنان است و «لکم» را در آخر آوردند تا مسلمانان را عقب نگاه داشته باشند. جار و مجروری که می‌تواند در ابتدای کلام باشد، برای تحقیر مسلمانان در آخر می‌آید. آنان نام خود را پیش می‌اندازند، حتی پیش‌تر از بت‌های خود! ولی نام مسلمانان را در آخر می‌آورند؛ اما مسلمانان نیز به تبعیت از قرآن کریم، با ادب و در حالی که نام خدای خود را در ابتدا می‌آورند، پاسخ می‌دهند: «اللّه مولانا ولا مولی لکم»!. این دو رجز، تفاوت فرهنگ کفر و اسلام را می‌نمایاند. کافرانی که بت‌های خود را می‌خوردند، در این جا نیز خود را پیش‌تر از بت عزی ذکر می‌کنند، اما مسلمانان همواره خداوند را در پیش چشم دارند و همیشه او را بزرگ می‌بینند.

  1. ر. ک : شیخ صدوق، الخصال، ص ۳۹۷٫ علامه امینی، الغدیر، ج ۱۰، ص ۸۰٫

(۱۲۲)

این رجز برگرفته از قرآن کریم است که می‌فرماید: «ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آَمَنُوا وَأَنَّ الْکافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ»(۱). ما این آیه شریفه را در کتاب «آیه آیه روشنی» توضیح داده‌ایم.

مؤمنان آن زمان که استادی هم‌چون پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و تربیت دینی در پرتو قرآن کریم دارند، این چنین زیبا سخن می‌گویند و نام ولی نعمت خود را پیش می‌اندازند. این دو رجز که دارای آهنگ‌های متفاوتی است، دارای دستگاه است و استفاده از این دستگاه، آگاهانه است.

رجزهایی که در روز عاشورا خوانده شده است نیز دارای دستگاه موسیقایی است.

هم‌چنین شخصی خدمت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید و عرض داشت: «من امبرّ امصیام فی امسفر؟»؛ آیا روزه در سفر از واجبات است؟ حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله با همان آهنگ به او پاسخ دادند: «لیس من امبرّ امصیام فی امسفر»(۲)؛ روزه در سفر از واجبات نیست. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در این جمله با همان نت، اعراب، موسیقی، لفظ و معنا به آن اعرابی پاسخ می‌دهند و از سبک، زبان، لهجه و موسیقی او استقبال می‌کنند.

چارگاه یکی از دستگاه‌های موسیقایی است که برای زورخانه، چاوش‌خوانی، جنگ و سان‌های نظامی یا تشییع جنازه رسمی به کار برده می‌شود. در مواردی که ضرب زده می‌شود، سنج نیز کنار آن می‌آید و سنج نیز فلوت می‌آورد و فلوت نیز ارکست دارد. در مراسم تشییع شهیدان می‌توان «لا اله الا الله» را به دستگاه آورد و آن را با فلوت و به ویژه ضرب اجرا کرد. این امر منفعت حلال آلات موسیقی و دستگاه‌های موسیقایی است.

  1. محمد / ۱۱٫
  2. کنزالعمال، ج ۸، ص ۵۰۵٫

(۱۲۳)


صوت عقلانی و بدیع ربوبی

پیش از این، از صوت‌های عقلانی گفتیم. صوت و صدای عقلانی وصول و قرب حقی می‌آورد. انبیا و اولیای الهی در مقام دعا، مناجات و قرائت قرآن کریم و در نهایتِ وصول کمال، غایت عالی صوت را پی‌جو بوده‌اند که همان سماع صوت‌های ربوبی است. به اعتقاد ما، زمان و مکان به اولیای الهی علیهم‌السلام اجازه نداده است تا این غایت را بیان کنند و یا شاگردان مناسبی نیافته‌اند تا آن را آموزش دهند. آنان نه فرصت زمانی آن را یافتند و نه فرصت موقعیتی آن را. کسی نیز از محضر این بزرگان درس نمی‌گرفت، جز اندکی که آنان هم به مشکلاتی مشابه مبتلا بودند. نمی‌توان باور داشت که اسلام به موسیقی با هویت عقلانی که می‌شود برای آن ترسیم کرد، اهمیت نداده است! بلکه باید گفت: اولیای الهی فرصت آن را نیافتند که این امور و بسیاری از رازهای هستی را نمایان سازند. حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام بر منبر ندای «سلونی» سر دادند و همگان را به شناخت زمین و آسمان دعوت کردند؛ ولی با پرسش‌های تمسخرآمیز و کودکانه مواجه شدند. امام صادق علیه‌السلام که زمانی شاگردانی یافت، حکومت چنان عرصه را بر آن حضرت تنگ نمود که ایشان مجبور شدند کم‌ترین معارف را بیان کنند.

هر حرکتی که ایجاد صدا کند، دستگاه و نت دارد. حتی صدای گام‌ها به هنگام قدم زدن نیز دستگاه، موسیقی و نت ویژه‌ای دارد. هر صوت و صدا و هر تلنگر و اثری یک آهنگ و یک دستگاه دارد؛ خواه با صدا خوانده شود و یا با ابزار ایجاد گردد و هیچ صوتی بدون آهنگ نمی‌شود. حتی افتادن سنگی به داخل چاه دارای آوا و آهنگی است اما مهم این است که آن دستگاه کشف بشود. گنجشکی که جیک جیک آواز می‌خواند و کلاغی که قار قار می‌کند همه دارای

(۱۲۴)

آهنگی است. فلاسفه بخشی از صداها، صوت‌ها، دستگاه‌ها و نت‌های موسیقی را کشف کردند؛ ولی بیش‌تر فقیهان، با انحراف حاکمیت سیاسی و به دلایلی که داشتند، فتوا به حرمت آن دادند و این حکم، مسیر کشف موسیقی را نیز بست. صداهای موزون و ملکوتی بسیاری در این عالم وجود دارد که هنوز کشف نشده است. با به دست آوردن آن صداها می‌توان انسان را مسحور ساخت. نباید از صوت، بیگانه شد، بلکه باید نسبت به آن توجه بسیار داشت که صوت آثار فراوانی بر روح، روان و جسم آدمی دارد. باید همتی شود تا بیش‌ترین دستگاه‌های موجود در طبیعت استخراج گردد و به نام مسلمین ثبت شود. هر دستگاهی که کشف شده ـ از جمله سه‌گاه، چارگاه، ماهور، افشاری، ابوعطا، حجاز و دیگر بخش‌های آن ـ به همین صورت و به زحمات ده‌ها نفر به دست آمده است، ولی دستگاه خلافت با بی‌راهه کشاندن دانش موسیقی و برخی فتاوای ظاهرگرایان دیروز و امروز که شناخت درستی از موضوع و حکم غنا و موسیقی ندارند، مسیر کشف و توسعه آن را حتی در زمان حاکمیت فرهنگ شیعی نیز به بن‌بست رسانده است.

صوت‌های طبیعی نمونه‌های بی‌شماری دارد که هر کدام در دستگاه خاص موسیقایی اجرا می‌گردد. پدیده‌ای در عالم نیست که دارای صوت و صدای مخصوص به خود نباشد. اگر منزلی برای چند روز خالی بماند، حیوانات مختلفی از لانه بیرون می‌آیند و صدای آنان در فضای منزل طنین می‌اندازد. آنان تا انسانی را می‌بینند، یا حرمت صدای انسان را پاس می‌دارند و یا نفس انسان برای آنان هم‌چون سمّ است و یا حکم ضرورت دفع موذی پیش از آزار را می‌دانند و تا انسانی در خانه است، دم فرو می‌بندند و لب نمی‌گشایند؛ ولی به گاه آرامش خانه، قناری‌های زیرزمینی یا مورچگان، نوایی مست‌کننده سر

(۱۲۵)

می‌دهند که همگان را حیران می‌سازند و شاید بتوان گفت فرشتگان آسمان را نیز به استماع می‌کشانند. جیرجیرک چنان زیبا می‌خواند که غنا را باید از او آموخت. پشه شش دانگ صدای خود را به صورت زنبوری و بدون تقطیع و ایقاع و با سرمستی بیرون می‌دهد و شنونده را مات و مبهوت می‌سازد. مورچگان نت و دستگاهی مخصوص به خود دارند؛ همان‌طور که گیاهان صدا دارند. اگر چوب خشکی خم شود، صدای شکسته شدن آن شنیده می‌شود، به همین صورت، چنان‌چه گیاه و چوب نرمی خم شود صدا می‌دهد؛ ولی صدایی که به‌راحتی شنیده نمی‌شود. این صدا در قامتْ راست کردن و رشد گیاهان نیز وجود دارد. صدای حیوانات در قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است: « وَلِلَّهِ یسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ»(۱) هر آن‌چه در زمین و آسمان است برای خداوند سجده می‌کند. هم‌چنین می‌فرماید: « یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»(۲)؛ آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است خداوند را تسبیح می‌گوید.

همان‌طور که عالم مثل ندارد و جزو جزو آن نیز مثل ندارد، صوت که جزیی از عالم است نیز بر همین طریق است و از این قانون جدا نیست. نمی‌توان دو موجود را یافت که صوتی مانند هم داشته باشد و ممکن نیست کسی بتواند صوت دیگری را تقلید کند و هر تقلیدی صوری است. نوای هر موجودی به خود او اختصاص دارد و صدای هر کسی متناسب با قد، قامت، فکر، زمان و مکان او می‌باشد؛ پس همه پدیده‌های هستی صوت و نوا دارد؛ ولی صوت

۱ـ نحل / ۴۹٫

۲ـ جمعه / ۱٫

(۱۲۶)

هر یک با دیگری تفاوت دارد: « وَقَدْ خَلَقَکمْ أَطْوَارا»(۱)؛ آفرینش اجزای آدمی که صوت نیز بخشی از آن است، گوناگونی با دیگری را می‌رساند.


صوتِ منطق پدیده‌ها

دانش صوت‌شناسی، این توانایی را به صوت‌شناس می‌دهد که فرد «منطق الطیر» یا زبان حیوانات، بلکه تمامی پدیده‌ها را درک کند. کسی می‌تواند به فهم زبان حیوانات نایل آید که نخست بداند آن حیوان به چه دستگاهی سخن می‌گوید یا می‌خواند. همان‌طور که گفتیم، صوت، سراسر عالم را فرا گرفته است. اگر دستگاه صوت هر یک از پدیده‌ها کشف شود، می‌توان همانند حضرت سلیمان علیه‌السلام زبان پدیده‌ها را دانست. این کار با آن که شدنی است، بسیار دشوار می‌باشد و مشقت خاص خود را دارد. کشف مراد دل پدیده‌ها از طریق صوتی که دارند، امری ممکن است و همت بالایی می‌تواند آن را به دست آورد و نظام‌مند سازد. همان‌گونه که اگر انسان در حالت اضطرار افتد، مجبور می‌شود تک مضراب‌هایی از خود بیاورد. برای نمونه، زبان زرگری یا سوسکی چنین است. زندانیان در زمان طاغوت زمان ما، چنین زبانی داشتند. آنان دیوار را «سیوار» می‌گفتند تا مأموران ساواک متوجه نشوند که آن‌ها چه می‌گویند. این امر در زندان‌های عراق نیز اتفاق افتاده بود. آنان گاه صدای اسرای ایرانی را ضبط می‌کردند تا از مطالب سِرّی آنان آگاه شوند؛ اما زبان قراردادی آنان، مانع از فهم عراقی‌ها می‌شد! البته این زبان قراردادی است، ولی زبان دل پدیده‌ها و

۱ـ نوح / ۱۴٫

(۱۲۷)

صوتی که دارند، طبیعی و دارای نظام است.


صوت‌خواری

صوت و صدا حقیقتی انکارناپذیر است و استفاده غذایی برای روح و روان دارد و مانند بوییدنی‌ها و دیدنی‌ها می‌تواند غذای حس شامه و بینایی و روح و نفس آدمی واقع شود؛ ولی مهندسی این نوع تغذیه، نیاز به شناخت دستگاه‌ها و نیز پی‌آمدهای آن بر روح و روان آدمی دارد. افسوس که این در، سال‌هاست بسته شده و فقط درِ معده‌هاست که باز گذاشته شده است:

 آدمی فربه شود از راه گوش

گاو و خر فربه شود از حلق و نوش(۱)

آن که دیگر حس‌های او باز است و از راه‌های مختلف چشم، گوش و حس شامه غذا می‌خورد، چندان اشتهایی به غذا ندارد. وقتی می‌شنویم حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با تکه‌ای نان خشک سیر می‌شدند برای آن حضرت ناله سر می‌دهیم، در صورتی که باید برای خود مویه در دهیم؛ زیرا آن حضرت چنان از راه دیدن و شنیدن و بوییدن فضاهای معنوی و ملکوتی انرژی گرفته‌اند که اشتهایی برای آن حضرت در جهت انبان معده باقی نمی‌مانده است.

اگر انسان‌ها از زندگی اولیای الهی الگو نگیرند، خواسته ناخواسته خود را از حیوانات پست‌تر گردانیده‌اند؛ چون تنها از خوردن دهانی لذت می‌برند. اگر سفره‌ها از ماده پر شود، تشخیص آن از استطبل چندان راحت نیست.

بعضی آشپزها هنگام پخت غذا می‌گویند از غذا سیر شده‌اند و اشتها ندارند. سخن آنان درست است؛ زیرا آنان با حس بویایی و بینایی احساس سیری می‌نمایند و میلی به غذا ندارند. کسانی که مشاعر و حواس پنج‌گانه آنان کار نمی‌کند به معده خود فشار می‌آورند و آن را انباشته از غذاهای رنگارنگ می‌سازند؛ اما با باز شدن مشاعر و حواس، صوت‌های نفسانی و وحیانی شنیده

  1. مولوی، مثنوی معنوی.

(۱۲۸)

می‌شود و اگر اکنون چنین نیست؛ چون نفس و معده تبدیل به انبار ضایعات گردیده است. آن قدر شخص معده را پر از نان می‌کند که معده فضای خالی و کششی ندارد که غذا را هضم کند. کسانی که عادت به خوردن نان و برنج بسیار کرده‌اند، باید مراقب عواقب وخیم و خطرناک آن باشند.

زندگی سالم و همراه با تندرستی چنین نیست و باید به تدریج، استفاده از حس بویایی و بینایی را جایگزین آن نمود. معده پُر، خواب‌های آشفته می‌آورد و خواب را از ارزش می‌اندازد و انسان را هم‌چون جنازه‌ای می‌سازد. توصیه به نخوابیدن بعد از صرف غذا به همین خاطر است. خواب دارای امواج است و خوابی که با فشار مضاعف کار معدوی و هجوم خون به معده همراه بوده کارایی ندارد.

متأسفانه، امروزه مشاعر معنوی انسان‌ها بسته شده و تنها معده و مشاعر صوری آنان باز است. انسان‌ها گرسنگی خود را تنها با ماده و جسم برطرف می‌کنند. در زمان حضرت حجت، امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)، خوراک‌ها بر سه قسم می‌شود و مصرف خوراک مادی کاهش می‌یابد. خوراک یا مادی مِعدَوی است و یا مادی شامه‌ای که با بویایی حاصل می‌شود و از آن نیز لذت می‌برند. غذای شامه‌ای مانند سِرُمی است که به بدن بیمار ترزیق می‌شود و یا مادی بینایی است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله یا امامان معصوم علیهم‌السلام از عطر استفاده می‌کردند تا به معده خود فشار نیاورند و بخشی از انرژی لازم خود را از راه بویایی به دست آورند. امروزه کم‌تر اثری از آن عطرهای خوش‌بو یافت می‌شود و بیش‌تر، مواد نفتی و ادکلن‌های بی‌خاصیت است که به کار می‌رود.

نوع سوم، غذاهای شنیداری (استماعی و سماعی) است. کسانی هستند که از راه شنیدن مناجات‌ها، خود را سیر می‌کنند. توانایی حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و

(۱۲۹)

قدرت برکندن درِ خیبر از این نوع خوراکی انرژی می‌گیرد؛ همان‌گونه که حضرت می‌فرماید: «در خیبر را با قوت جسمانی بر نکندم، بلکه این کار را به وسیله قوت رحمانی انجام دادم». قوت رحمانی از طریق استشمام، استماع و ادراک حقایق معنوی حاصل می‌شود.

گفتیم غنا و موسیقی غذاست، اما باید توجه داشت که غنا و موسیقی نامتناسب (حرام) حکم غذای مسموم برای بدن را دارد و بسیار خطرناک است، بلکه مواظبت از آن باید دو چندان باشد؛ چرا که غنا و موسیقی از غذاهای اصلی است که از راه مشاعر و حواس به انسان می‌رسد و به طور طبیعی، تأثیر بیش‌تری بر انسان دارد و نسبت به غذاهای معمولی، نفع و ضرری دو چندان یا بیش‌تر دارد. دخالت شریعت در این مسأله نیز از همین روست. شریعت نمی‌گوید غنا و موسیقی غذا نیست یا همه آن مسموم است؛ بلکه بر غذا بودن آن تأکید دارد و خاطرنشان می‌سازد که از فرآورده سمی آن استفاده نشود و تنها از غذاهای حلال و طیب آن بهره برده شود. شریعت در غنا و موسیقی همان مشی و روشی را دارد که در امور تغذیه مسلمانان دارد و بین غذای سالم و فاسد، تفاوت قایل می‌شود و اولی را حلال و دومی را حرام می‌داند.

البته این نکته نیز شایان ذکر است که اگر غذای حلال و طیبی بیش از اندازه مصرف شود برای بدن ضرر دارد، به همان میزان و بلکه بیش از آن، استفاده افراطی از غنا و موسیقی و سماع، به نفس ضرر وارد می‌آورد. این سخن در جانب تفریط و استفاده اندک و خارج از میزان استاندارد از آن نیز جریان دارد و موجب ضرر به نفس و بدن می‌گردد.

از عوامل تشتت فکر و حواس‌پرتی، شنیدن و دیدن زیاد است. بسیار اتفاق می‌افتد که کسی وسایل خود را مدام گم می‌کند، در تعداد رکعت‌های نماز اشتباه

(۱۳۰)

می‌نماید. از مهم‌ترین عوامل این امر می‌توان استماع و رؤیت بیش از اندازه را نام برد. استفاده بیش از اندازه از چشم و گوش با رفت و آمدهای بسیار و شنیدن رادیو و مشاهده تلویزیون، آن را مانند خودرو و اتومبیلی می‌سازد که آب و روغن آن مخلوط شده یا هم‌چون راننده خسته‌ای می‌ماند که دید چندان مناسبی در جاده ندارد.

باید توجه داشت بیکاری چشم و گوش نیز موجب زیان فراوان به شخص می‌شود. از این رو کسانی که در زندان‌های تاریک و بی‌صدا به سر می‌برند یا در زیرزمین زندگی می‌کنند، حدقه‌های چشم آنان جمع شده، چشم آنان ریز و ضعیف می‌گردد و اعصاب آنان شکننده می‌شود.

واردات و صادرات حواس باید به اندازه باشد و هر کدام که از حالت تعادل خارج شود، موجب زیان کشور نفس می‌گردد. در گذشته، موارد کوری فراوان بود، چرا که افزوده بر نبود بهداشت مناسب، از چشم کار چندانی کشیده نمی‌شد و امروزه شمار افرادی که از عینک استفاده می‌کنند، زیاد است؛ چرا که چشم با پرکاری خسته می‌شود. نور الکتریسیته که به چشم می‌خورد، هم‌چون سنگ‌ریزه‌هایی می‌ماند که به چشم و اعصاب آسیب وارد می‌سازد. استفاده از هوای آزاد و روشنایی طبیعی از همین رو مورد توصیه است تا از بمباران نورهای مصنوعی جلوگیری شود.

اسلام، غنا و موسیقی را از امور غیر عقلانی نمی‌داند و یا چنین نیست که آن را مورد توجه و اهمیت قرار ندهد. اسلام به همه چیز و به‌ویژه انواع غذای آدمی و مهندسی تغذیه، اهمیت می‌دهد تا تنها غذاهای سالم، مورد استفاده قرار گیرد و از غذای مسموم پرهیز شود.


آثار غذایی موسیقی

پیش‌تر گفتیم که موسیقی و غنا هم غذا و هم داروست. حال می‌گوییم انرژی

(۱۳۱)

حاصل از موسیقی مددکار و تشویق‌گر انسان بر انجام کارهاست، همان‌طور که می‌توان از صبر و نماز کمک گرفت، از مَد و ترجیع نیز می‌شود کمک گرفت. البته، غنا و موسیقی می‌تواند جنبه تخریبی نیز داشته باشد و به مانند کاردی است که هم در راه خیر و هم در راه شر امکان استفاده را دارد.

موسیقی تخیلی می‌تواند نفس را فربه سازد و او را به حرکت وا دارد و موسیقی عقلی در مراتب نورانی و مقامات ربانی و الهی، آدمی را پرواز می‌دهد و گاه او را به عرش می‌برد. و اگر از آن به معجزه یا کرامت یاد می‌شود برای آن نیست که تنها دهان منکران یا مدعیان با خاک پر شود، بلکه برای آن است که رهروان را به قدر توان و قدرت خویش به صاحب معجزه یا کرامت نزدیک کند و به او نیز چنین توانایی داده شود. صوت، صدا و ترجیع، از توانمندی‌های مهم انسان است که می‌توان به وسیله آن، به عوالم دیگر پر کشید.

موسیقی در مرتبه احساسِ نفس می‌نشیند. از همین روست که استفاده افراطی از موسیقی و غنا، آدمی را تخیلی و ضعیف النفس می‌سازد. از آن سو نیز اگر کسی آن را به کلی ترک کند، ذهنی خشک و در پی آن، عمری کوتاه خواهد داشت.

موسیقی در بخشیدن احساس به آدمی همانند رکعات نماز در فواصل مختلف شبانه‌روز است. خداوند هفده رکعت نماز را بین روز و شب تقسیم کرده و مؤمن باید آن را صبح، ظهر و شب و در فواصلی معین به‌جا آورد، نه در یک وقت. یکی از حکمت‌های نمازِ شبانه‌روزی را می‌توان جلا و صفایی دانست که به مرتبه احساس نفس آدمی می‌دهد و برای آن، نرمشی به شمار رود. کسی که پیوسته در کار و کوشش بوده، احساس وی از شلوغی‌های روزانه

(۱۳۲)

منقبض شده است؛ چنان‌که می‌فرماید: «إِنَّ لَک فِی اَلنَّهَارِ سَبْحا طَوِیلاً»(۱) و نماز، عضلات احساس را از انقباض بیرون می‌آورد. نمازهای پنج‌گانه با احساس‌بخشی و توان‌زایی که دارد، اثر خشک‌کنندگی کارهای روزانه را از نفس برطرف، و به آن انعطاف می‌دهد. کسانی که از نماز، خالی و از امور نشاط‌زا و فرح‌بخش، به کلی دور می‌شوند، خشکی می‌گیرند و کم‌تر کسی می‌تواند آنان را برای انجام خواهشی نرم سازد. عبادت، ترنمی احساسی، روانی و قلبی است تا دل انسان در بین تراکم حرکت‌ها و واقعیت‌های زندگی، خُرد نشود و در اوج سختی‌ها، امید بنده به دادرسی باشد که کارها را سهل و آسان می‌نماید. انسان بی‌احساس نمی‌تواند زندگی نرم و آرامی داشته باشد و در خشکی، به سر خواهد برد و چنین کسی از توان تعامل سازنده و مهربانانه با دیگران دور می‌گردد. کسی که هفتاد سال از عمر وی گذشته و از صوت، صدا، شعر، قافیه و عروض و به طور کلی ـ روان‌افزاها ـ بهره‌ای نبرده است، وضعیت روانی درستی ندارد و دلی هم‌چون کویر دارد. البته، نه به گرمی کویر؛ بلکه به خشکی و سختی کویر تفتیده است، که نتیجه آن، خشونت، درگیری و پرخاشگری با اطرافیان است. از سوی دیگر، کسی که می‌خواهد نماز بخواند یا مطالعه کند یا دست به هر کار دیگری زند، آن را با شنیدن آهنگی انجام می‌دهد، بیمار روانی و مریض است و مانند باتلاقی، سراسر گِل است و به کسی می‌ماند که عادت کرده است بدون عصا راه نرود و پا و کمر او به همین خاطر، ضعیف شده است.

۱ـ مزمل / ۷٫

(۱۳۳)


نقش دستگاه‌های موسیقی در سلوک عارفانه

موضوع سخن ما در این بخش، مرید و سالک راه الهی است، نه عموم افراد عادی. سخن ما این است که مرید و سالک به غنا و موسیقی نیاز دارد. تجویز موسیقی برای سالکان نیازمند شناخت دستگاه‌های موسیقی است. تجویز موسیقی برای برخی سالکان ـ آن هم در مرتبه و مرحله‌ای خاص از سلوک ـ به معنای تجویز آن برای همه افراد نیست. ممکن است موسیقی برای مریدی جایز و برای فردی عادی اشکال داشته باشد؛ همان‌طور که ممکن است صوت و صدایی برای مریدی جایز و برای مریدی دیگر ضرر داشته باشد. برای نمونه، ماده ماهور، آن هم برای مدتی خاص، به برخی سالکان توصیه می‌شود، نه آن‌که به صورت کلی، همه نوع موسیقی برای هر گونه مریدی جایز دانسته شود! تا چه رسد به همه افراد عادی. سالکی که می‌خواهد رشد کند و از کتل‌ها و وادی‌ها بالا رود، باید جای پایی برای خود داشته باشد و به موسیقی به عنوان ابزار طی طریق احتیاج دارد، ولی این امر به این معنا نیست که همه کسانی که در زمینی صاف حرکت می‌کنند، این ابزار را با خود بردارند و از آن بهره برند.

در عرفان، غنا و موسیقی و نیز سِماع (مراد شنیدن صوت‌های معنوی و فرامادی است) به عنوان «مُعین» و «مددکار» شناخته می‌شود. سالکی که در محضر استاد واصلی درس منازل عشق را آموزش می‌بیند و رونده این راه است، در مسیر خود با انواع سختی‌ها، بلاها که کم‌ترین آن فقر مادی و انواع گرفتاری‌هاست رو به‌رو می‌گردد. او اگر در باب اودیه وارد شود، سخت‌ترین حالات را تجربه خواهد کرد. چنین سالکی که به صورت طبیعی از محبان راه است، با وارد آمدن فشارهای بسیار، از نظر روانی خسته می‌گردد و گاه از ادامه سلوک باز می‌ماند یا آرزوی ندیدن این مقامات را می‌کند. چنین کسی با صلاحدید و تجویز استاد معنوی به شنیدن غنا و موسیقی به میزان لازم توصیه می‌شود. گوش فرا دادن به غنا و موسیقی که نوع آن را استاد معنوی تعیین می‌کند، با توجه به غایتی که این

(۱۳۴)

سالک دارد، برای وی سزاوار دانسته می‌شود. توضیح این که در باب غنا، میان غایت و فاعل تفاوت است و این تفاوت از جنبه آماده‌سازی و مبادی موسیقی و غنا ناشی می‌شود. کسی که شهوت و معصیت بر او غلبه دارد، با گوش فرا دادن به موسیقی، بیش‌تر برای انجام معصیت آماده می‌شود، و کسی که در حال عبادت است، موسیقی مددکار وی بر انجام عبادت است. موسیقی لحاظ آماده‌سازی و مبادی دارد و باید دید که شخص در چه طریقی است و موسیقی، وی را برای چه چیزی آماده می‌کند، آن‌گاه است که موسیقی حلال در دستگاهی خاص را می‌توان برای شخصی ـ آن هم به تناسب رشد و موقعیت وی ـ تجویز نمود.

موسیقی برای سالک باید نقش اعدادی داشته باشد و این امر با توجه به مقامات و منازل تفاوت دارد. در منزلی، به او گوش فرا دادن به غنا و موسیقی آن هم در دستگاهی خاص توصیه می‌شود و در منزلی، از شنیدن همان نهی می‌گردد و دستگاهی دیگر به او توصیه می‌شود و در جایی نیز به‌طور کلی از هر گونه موسیقی برحذر می‌گردد.


سماع و رقص

در منازل و مقامات معنوی از «سَماع» یاد می‌شود و آن را یکی از منازل قرار می‌دهند. این مطلب در کتاب منازل السائرین آمده است. ما در جلد سوم شرح خود بر این کتاب، با عنوان «سیر سرخ»، به تفصیل از «منزل سماع» سخن گفته‌ایم. سماع حقیقتی است معنوی که در صحیفه سجادیه دیده می‌شود. مراد از سماع، شنیدن صوت‌های معنوی و الهام ربانی در شکل صوت و صداست، نه آن‌چه در میان دسته‌ای از صوفیه همراه با رقص و پایکوبی مشهور است.

(۱۳۵)


انواع وصول

گفته شد غنا و موسیقی «مُعین» و مددکار و «موصِل» و رساننده سالک به مقامات بالاتر است. موصِل و رسانای سالک بر دو قسم است: نفسی (خیالی) و معنوی. موصل خیالی زمینه تمثیلی دارد و مُعین معنوی، امری تجردی، ربوبی و الهی است. صوت وحی، الهام و رؤیت از این قسم است. با توجه به این که مجذوبان درگاه الهی بر دو قسم محبان ریاضتی و محبوبان عنایتی می‌باشند، باید گفت موسیقی برای سالکان ابتدایی و متوسط و به اصطلاح محبان است که موصِل خیالی و نفسی است؛ اما اولیای الهی و محبوبان درگاه حق، به چنین اموری نیازی ندارند. محبوبان از ترجیع و تقریع و ایقاع مدد نمی‌گیرند و چاشنی پرواز آنان از تقریعات معنوی، ربوبی و الهی و از صوت وحی و الهام و نفخه رؤیت است. موسیقی، غنا و سماع برای آنانی است که باید یا از ذیل مدد شوند و یا دست آنان کشیده شود؛ اما آنان را که از بالا به پایین می‌آیند و کسی جلودار آنان نیست و در هر شرایطی، رقص‌کنان در محضر اله‌اند، چه به زنگاره‌های این حلبی‌آباد ناسوتی که با آن به راه افتند!

محبوبانی که برای ابد شارژ شده و بَر شدن و عروج را پیش از نطفه آغاز کرده و از شیرخوارگی دویده‌اند کجا نیاز است که با سوت کفش‌های کودکانه به راه رفتن تشویق شوند!

این ابزار و تحریک‌کننده‌ها برای کسانی است که می‌خواهند از پایین به بالا روند. این سالکان مُحبّ هستند که تا صدایی نشنوند به شوق نمی‌آیند و تا نوایی نخوانند، مست و هوشیار نمی‌گردند و آنان ضعیفان سلوک و محبان راه هستند. اما محبوبان الهی با شنیدن صوت وحی، الهام و رؤیت، سرمست و شیدا هستند و از همین روست که پیشوایان دین علیهم‌السلام آکاردیون و ساز و نی‌لبک به دست نگرفتند؛ چرا که نیازی به آن نداشتند و خود را در جایی دیگر و به

(۱۳۶)

گونه‌ای دیگر می‌یافتند و فرصت زمانی، مکانی و اجتماعی آنان محدود بود و زمینه برای آموزش آن به دیگران را نداشتند. محبوبان اگر جان دهند، ریز ریز گردند و زنده شوند و بارها تا ابد این گونه باشند، اندکی از عشق محبوب، در وجود آنان کاهش نمی‌یابد؛ بلکه لحظه به لحظه شوق و عشقشان بیش‌تر می‌گردد.

در این وادی، چه بسا آنانی را که ما جزو کمّل به شمار می‌آوریم، مبتدی و متوسط راه هستند. مولانا و حافظ هنوز در راه‌اند و از متوسطان و محبان به شمار می‌روند.

از امور رسانای سالک به حضرت حق، اهمیت دادن به صوت و صداست؛ اما نگاه داشتن اندازه نیاز، حایز اهمیت است و اگر کمی بیش‌تر شد، به‌جای قرب، بُعد و به جای وصول، غفلت را در بردارد؛ چرا که در حکم غذای مسموم است. برای تشخیص رسانا بودن غنا و موسیقی باید احکام شریعت بی‌پیرایه و آگاه را پاس داشت و آن را از حکم دین به دست آورد؛ زیرا شریعت مربی بشریت است و بدون در نظر گرفتن سود و زیانی برای خود، به راهنمایی باورمندان خویش در حوزه نظر و عمل می‌پردازد.

البته، شایان ذکر است تا مراد، یقین و اراده پیدا نشود، نواختن نیز جایز نمی‌گردد. موسیقی باید مددکار و رسانا باشد، نه این که ضرر داشته باشد. مرید و سالک صاحب یقین و اراده، در کنار همه ریاضت‌هایی که دارد، از موسیقی نیز استفاده می‌کند.


ضرورت شناخت دستگاه‌های موسیقی

فقیه دینی برای ارایه حکم شرعی باید دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا

(۱۳۷)

بتواند حکم شرعی آن را به دست آورد؛ ولی حکیم افزوده بر شناخت آن، باید بتواند آن را اجرا کند. فیلسوفی که در ارایه موسیقی مشکل دارد، فلسفه کاملی در راستای حکمت عملی ندارد. خواننده باید هم دستگاه‌ها را بشناسد و هم آن را به‌خوبی ارایه دهد و هم شور و صفای خود را جلوه بخشد و حال و هوای خود را آزاد سازد. آوازه‌خوان با این که به لحاظ فکری به فقیه و فیلسوف نمی‌رسد؛ اما به لحاظ کاری، وظیفه‌ای سنگین‌تر دارد. او باید آن‌چه را که از دانش موسیقی می‌داند، مجسم نماید و اگر نتواند چنین کاری کند، به کسی می‌ماند که ادبیات خوانده است، اما از آوردن درست اِعراب ناتوان می‌باشد.

بنابر این برای فقیه، شناخت دستگاه‌ها و شناخت صوت و صدا کفایت می‌کند؛ زیرا تنها می‌خواهد حکم کند. اما فیلسوف که می‌خواهد در ماده وجودی خویش تخصص یابد و ملاکات آن را مورد شناسایی قرار دهد، باید قدرت ارایه داشته باشد. آوازه‌خوان می‌تواند در پی زنده کردن خود نباشد، بلکه بر آن باشد تا شادی و حزنِ زندگی را به دیگران سرایت دهد و دیگران را به شور و شادی اندازد.


مراحل کشف ردیف‌ها

گفتیم طبیعت منبع کشف دستگاه‌های موسیقی است. برای کشف دستگاه، باید سه امر را لحاظ کرد: نخست این که آدمی با حافظه خود، صوت‌های طبیعت را به‌خاطر بسپارد و آن را تحلیل و آنالیز نماید و چنان در این کار خبره شود که به محض شنیدن صدا و آهنگ، ذهن وی آن را دریابد و بداند که آن صدا برای نمونه در دستگاه ماهور ایجاد شده یا شوشتری.

دو دیگر این که بتواند این صدا را در مقام اجرا به‌خوبی و به سرعت و بدون تأمل در دستگاه مورد نظر جریان دهد،

(۱۳۸)

و سه دیگر این که افزوده بر حفظ و اجرای دقیق، این کار برای او ملکه شود و کسی که چنین است متخصص در آوا شناسی و صوت شناسی می‌گردد.


حالات گوناگون و احکام متفاوت

هر دستگاهی طربی خاص دارد. اگر صدا با دستگاه عجین شود، محال است که طرب نداشته باشد. چنان‌چه صدایی طرب نداشته باشد یا دستگاه را مخلوط کرده یا زمان و مکان و خصوصیات را به هم آمیخته است. در صورتی که شرایط دستگاهی رعایت شود، طرب و ترنم را ایجاد می‌کند؛ همان‌گونه که نمی‌شود رطوبت را از آب جدا کرد.

صوت، صدا، طرب یا حزن هر کدام دارای لوازم و عوارضی است. هر صوت و صدایی در هر شرایطی دارای طرب نیست؛ اگرچه طرب در هر صدایی با رعایت لوازم و عوارض آن وجود دارد، از این رو نمی‌توان به طور مطلق گفت که صدایی بر همه حلال و یا بر همه حرام است؛ زیرا ممکن است صدایی برای شخصی جایز بوده و همان صدا برای دیگری حرام باشد. خصوصیات و شرایط گوناگون افراد در حکم غنا و موسیقی دخالت آشکار دارد.

انگیزه‌ها در افراد، متفاوت است. همان‌طور که صدا نیز دارای انگیزه است و با توجه به نفوس مختلف، دارای انگیزه‌های متفاوت می‌شود؛ از این رو صدا در جایی انگیزه دارد و در جایی ندارد. در جایی طرب‌انگیز است و در جایی طرب ندارد.


صوت و صدا؛ امری مادی

صوت و صدای شناخته شده و رایج که موسیقاران از آن بهره می‌برند، امری مادی است. صوت و صدا جسمانی است. امواج، تقریعات، تألیفات و ایقاعات

(۱۳۹)

از اجزای صوت و صداست و در غنا و موسیقی امری فرامادی وجود ندارد.

صوت و صدا با امواج و ایقاع و تألیف مقارن است؛ ولی از کلمات مفارق است و کلمه و لفظ در آن نقشی ندارد و بر مخارج حروف اعتمادی ندارد. صوت و صدا گاه با حالاتی مانند نشاط و حزن و تخریب و تلبیس همراه می‌شود و صدا خیال برانگیز می‌گردد. صوت امری مادی است، از این رو تقارن موجی از آن قابل حذف نیست. البته، ندای آسمانی و وحی و صوت معنوی در این‌جا مورد بحث ما نیست.


قِران‌های چهارگانه صوت

صوت و صدا می‌تواند سه همراه (قِران) ذاتی داشته باشد. این سه همراه عبارت است از: قران موجی، کلماتی و حالی. قران چهارمی نیز وجود دارد که عرضی است. گرما، سرما، زمان، مکان، تندی، کندی، سختی، سستی، خوبی، بدی، اشیا و رنگ‌ها قران‌های عرضی هستند. صدا در شرایط مختلف، حالات متفاوتی به خود می‌گیرد. صدا در باغ با صدا در حمام، و صدا در خانه با صدا در کوچه، تفاوت دارد. این امور، خود صدا نیست، ولی از عوامل تأثیرگذار بر هر خواننده و شنونده است که این تأثیر را به همراه صوت و صدا به شنونده منتقل می‌کند. این مسأله در بحث طرب‌انگیز بودن غنا و موسیقی، خود را می‌نمایاند.

هر چهار قِران یاد شده؛ یعنی قران موجی و نیز کلمه‌ای و هم‌چنین تقارن حالی و عرضی در آلات موسیقی نیز وجود دارد. برای نمونه، در تار یا تنبک، قِران موجی، سبب حرکت می‌شود. همان‌گونه که صوت از حنجره ایجاد می‌شود، صدا نیز از شیپور بیرون می‌آید؛ چرا که دمیدن معتمد بر مخرج فم نیست. ویالون یا مزمارنوازی، هریک، فنی است و هر کدام زبانی دارد و با قرار دادن امواج در آن، به صدا می‌آید. در این‌جا می‌توان این بحث را به گونه دیگر نیز

(۱۴۰)

دنبال نمود. از آن‌جا که دلالت کلمات وضعی است می‌شود گفت: چه با کمک زبان صوتی بیرون آید و چه با دستگاه، هر دو صوت و صدا کلمه است و این دهان و ابزار است که تفاوت می‌کند و نه کلمات؛ چرا که کلمه گاه از دهان نی بیرون می‌آید و گاه از دهان شخص. هر دو دلالت نیز وضعی است. بله دلالت کلمه لفظی است و آهنگ وضعی، دلالت غیر لفظی دارد؛ اما معنا در هر دو یکی است.

صوت نی و صوت نای هر دو مقارن امواج، کلمات و معانی است؛ با این تفاوت که دلالت نی وضعی غیر لفظی و دلالت نای وضعی لفظی است. تقارن حالی نیز در ابزار موجود است. از یک نی تا نی دیگر، ده‌ها نی فاصله است و هر یک با توجه به شرایط، حال و هوای خود را دارد.

تقارن چهارم، شرایط زمانی و مکانی و دیگر خصوصیات موقعیتی است که موجب تفاوت در آلت می‌شود. به طور مثال، تار در جایی یک حالت دارد و در مکانی دیگر حالت دیگری دارد. همین تار اگر با انگشت زده شود به نوعی است و اگر با انگشتری زده شود نوعی دیگر است.


حالت‌های مختلف شنونده

همان‌طور که خواننده و ابزار موسیقی با توجه به قران‌های متفاوت حالات مختلفی می‌یابد، شنونده نیز همین گونه است و خصوصیات نفسانی، انگیزه‌ها، سنین مختلف عمر و بیماری یا سلامتی وی در شنیدن او تأثیر دارد و هر کدام حکمی جدا می‌پذیرد. ممکن است شنیدن دستگاهی برای یکی اشکال داشته باشد و برای دیگری بدون اشکال باشد، یا دستگاهی برای یکی در خلوت مناسب باشد اما استفاده از آن در جلوت ممنوع باشد.

گاهی غایت نفس از شنیدن موسیقی یا غنا تخیل است و وقتی روح می‌آورد و اوج دارد و زمانی ملکوت را تداعی می‌کند؛ ولی در هر صورت، موضوع آن

(۱۴۱)

نفس است. البته صوت و صدا بر نفس وارد می‌شود اما گاه صدایی در آن می‌ماند و گاه خروجی دارد. صوت و صدایی که به نفس وارد می‌شود یا به تخریب نفس می‌پردازد و یا آن را تشویق بر نیکویی‌ها می‌نماید.

موضوع غنا و موسیقی را باید با همه ویژگی‌هایی که دارد شناخت و بدون شناخت موضوع، تنها از حکم آن سخن نگفت. غنا هم می‌تواند وصف صوت باشد و هم وصف موسیقی؛ زیرا غنا یعنی صدای موزون و چکاوکی هماهنگ و موسیقی غنایی یعنی چکاوک موزون، چنگ، نت و ریزش تموّجات. صوت و موسیقی یا آواز خوش بر اساس تألیفات و ایقاعات آفریده می‌شود. همان‌گونه که گذشت تألیف؛ چینش نت‌ها و ایقاع؛ گره زدن به تألیفات است. گاه نت به نت گره می‌خورد که «تقریع» خوانده می‌شود و زمانی نت داده می‌شود و نت گرفته می‌شود که «تقلیع» نام دارد. قَلقَله و چهچه از همین نمونه است که صوت دست به دست می‌گردد تا صدا ظاهر گردد.

در صوت علاوه بر تألیف، تقریع، تقلیع یا کوبیدن، زدن، جدا کردن، کندن و بریدن و پرت کردن نیز وجود دارد، همان‌طور که گاه ریزش و گاه تغلیظ و درشت کردن صدا نیز در آن یافت می‌شود.

طرب برای صدای موزون است. نوع صوت هم موزون است، و هم طرب‌آور؛ زیرا گاه صدا، صدای طبیعی است و گاه خارجی. صدای طبیعی نیز بر دو قسم است: وحشی و غیر وحشی. صدای طبیعی غیر وحشی برای غیر انسان است؛ مانند صدای سنگ، آب، قناری، سوسک، گنجشک، پشه و مورچه و…. پشه که هم‌چون فانتوم می‌ماند، با چه قدرتی نیش نازک خود را مانند متّه از روی لباس به درون بدن وارد می‌سازد، آیا با درآمد این کار را می‌کند یا با ریز، و آیا از صوت کمک می‌گیرد یا از صدا!

(۱۴۲)

شناخت صوت و صدا، دستگاه‌ها و هم‌چنین آلات موسیقی، ریتم، لحن، آواز، حال، تخریب، تخیل و تهییج همه و همه باید با هم معنا شود تا هر کدام حکم ویژه خود را بیابد.


سعه وجودی و گستره صوتی

صوت و صدا ترکیبی از مَد، ترجیع، لحن، تناسب، اوج، حضیض و کلمات است و این امور علت ظهور و بروز صوت و صداست. این امور آمیزه‌ای از وحدت و کثرت است. وحدت آن همان صوت و صدا و کثرت آن همان ترجیع، حضیض، اوج، تناسب و دیگر خصوصیاتی است که در آن است.

جهت فاعلی صوت و صدا عشق و هنر است. عشق، علت فاعلی و هنر، چهره ابزاری و علت مادی آن است. به صوت، صدا و آواز «کلام بی‌کلام» و «خلق اثر» می‌گویند.

صدای بلبل با گنجشک با این که در شکل و قیافه با هم اختلاف چندانی ندارند، ترجیع متفاوتی دارد. حال، اگر کسی با صوت و صدای آنان آشنا شود، هم‌کلامی و سخن گفتن آنان را نیز متوجه می‌شود و «منطق الطیر» را فرا می‌گیرد. پیش از این گفتیم مراد از منطق الطیر، تنها دریافت صدای پرندگان نیست؛ بلکه شامل همه حیوانات می‌شود. هم‌چنین دیگر مظاهر طبیعی مانند باد، هوا، حرارت و حتی نور، صدایی مخصوص دارد. برخورد اجسام با یک‌دیگر نیز صوت و صدایی خاص ایجاد می‌کند. صدای برخورد سنگ به شیشه با صدای برخورد سنگ به آهن تفاوت دارد. انسان که دارای مقام جمعی است و از شعور و اراده سرشار برخوردار است، می‌تواند صوت و صدای طبیعی و علمی خود را داشته باشد و صوت را اکتسابی و علمی نماید و نیز بر همه انواع گوناگون صوت و صدا و آواز آگاهی یابد.

(۱۴۳)


تأثیر گوناگون مقامات

اثبات هر یک از آثار موسیقی که بسیاری از آن از امور مجرد است، به‌راحتی امکان‌پذیر نیست و نمی‌توان به‌آسانی ملاک مشخصی را برای آن به دست آورد؛ چرا که این آثار، حالت تجردی دارد و ثابت کردن هر کدام، زمان بسیار و کتابی مستقل می‌طلبد؛ برخلاف امور مادی که چون با حواس قابل تجربه است، اثبات‌پذیرتر می‌باشد. اثبات این که موسیقی آرامش‌بخش است و یا سستی اراده و بی‌غیرتی می‌آورد، مستلزم مطالعه و پژوهش‌های بسیاری است و آزمایشگاه، تجربه و عمل را لازم دارد تا اثبات و نفی هر یک، مستدل صورت پذیرد. چنین اموری اثبات‌پذیر است و نباید آن را فرا دلیل دانست. بدیهی است که میان امر اثبات‌ناپذیر با ناتوانی ما از اثباتِ امری، تفاوت است. آن‌چه در روایات در باب غنا و موسیقی آمده همه قابل فهم و اثبات‌پذیر است؛ هرچند ممکن است بشر امروزی از دستیابی به آن ناتوان باشد، اما بشر پیشرو در آینده به آن دست خواهد یافت. ما در این‌جا از آثار کلی مقامات و ردیف‌ها سخن می‌گوییم.

تأثیر مقامات با هم متفاوت است؛ برای نمونه، اصفهان تأثیر لطیف و فرحِ ظریف دارد. حجاز و حسینی شوق‌آور است. شوشتری و دشتی، غم‌انگیز و حزن‌آور است؛ اگرچه برخی از گوشه‌های شاد در این دو دستگاه یافت می‌شود. زابل و چارگاه شجاعت و سلحشوری می‌آورد. همین‌طور هر یک از مقامات، ویژگی خود را دارد.

بعضی افراد به آواز و برخی دیگر به ترانه، علاقه بیش‌تری دارند. زن‌ها ترانه را بهتر می‌خوانند و مردها به آواز رو می‌آورند. صداهای بم بیش‌تر به ترانه و بالاخوانان به آواز توانا هستند.

طبع افراد به دستگاه‌ها حساسیت مختلفی دارد. برای نمونه، افراد ظریف به

(۱۴۴)

مانند سه‌گاه و اصفهان و اشخاص خشن به مانند چارگاه، زابل و بیات، بیش‌تر دل می‌دهند.

ممکن است کسی در پیاده کردن دستگاهی، از همه پاره‌های آن بهره نبرد و برخی را ترک کند یا پاره‌ای را از یک دستگاه در دستگاه دیگر استفاده کند که انجام این تفنّن به ذوق، طبع، مقتضای زمان و مکان و موقعیت افراد بستگی دارد.

موسیقی و شعر در نغمه هم‌خانه است و تغییر، انتقال، اوج و حضیض ترنّم‌ها در آخر به حرکت و سکون بستگی دارد و خواننده می‌تواند با تألیف و ترکیب صدای خود، اعجاز نماید و در افراد سِحر و جادویی بیافریند.


صوت درمانی

صوت، صدا، غنا و موسیقی نیز غذاست و افزوده بر این، جنبه دارویی نیز دارد و می‌تواند به عنوان داروی درمانی یا مُسکن و آرام‌بخش و یا تقویتی و خوراکی از آن استفاده نمود. بدیهی است غذا و خوراک امری متمایز از داروست و دارو تنها برای انسان‌های بیمار تجویز می‌شود.

غنا و موسیقی اگرچه امری برآمده از طبیعت است و می‌تواند مناسب طبیعت افراد باشد، ولی جامعه مدرن و علمی با این امر طبیعی، همانند دارو مواجه می‌شود و در استفاده از آن، رعایت تناسب‌ها و اندازه‌ها را دارد و هم از جمود و بی‌صفایی و هم از افراط ـ که اراده را لیز و ناپایدار می‌کند ـ خودداری می‌ورزد. غنا و موسیقی اگرچه در ابتدا توسط حکیمان، دانشی گردیده است، متأسفانه، هیچ حکیم عارفی ید مبسوط نداشته است تا موارد درمانی، مُعین و مُجاز موسیقی را مشخص نماید و ـ برای نمونه ـ مجوز برای لحن در قرائت نماز بدهد.

(۱۴۵)

اگر کسی بیش از اندازه از موسیقی‌های آرام‌بخش استفاده کند، گاه ممکن است سند قتل خود را امضا کرده باشد. همان‌گونه که تریاک مُسکن است و بسیاری از دردها را تسکین می‌دهد؛ اما اعتیاد به آن دردی است بی‌درمان. پس استفاده از جنبه دارویی غنا و موسیقی باید تنها برای افراد بیمار و با تجویز کارشناس مسایل روانی و فقهی صورت گیرد و مصرف آن بدون نسخه کارشناس ممنوع است و در این صورت است که می‌شود از جهات بسیاری از آن، به تناسب بهره‌برداری نمود. البته، این فن چندان متخصصی که دقت نظر کامل داشته و جامع باشد به خود ندیده است. همین امر بازار استفاده از موسیقی را آشفته نموده و آشفته‌تر از آن مجوزهایی است که بدون نظر کارشناسی دقیق ارایه می‌شود. کسانی هستند که بدون آگاهی و تجویز متخصص چنان با موسیقی انس دارند که اعصاب و روان آنان اختلال می‌یابد، در برابر، برخی نیز آن قدر از آن پرهیز می‌کنند که اعصاب و روان آنان منجمد و خشک می‌گردد و از این سو، دچار اختلال روحی روانی می‌گردند.


تاریخ موسیقی درمانی

در دانش موسیقی کتاب‌های «فارابی» و «ابن سینا» از مهم‌ترین آن‌ها به شمار می‌رود. فارابی و ابن‌سینا از عالمان و فیلسوفان شیعی می‌باشند. آنان در نوشته‌های خود تأکید نمودند که دستگاه‌های موسیقی ریشه‌ای در درون آدمی دارد و برای درمان بیماری‌های روانی انسان مفید است؛ از این رو، آنان پایه «موسیقی درمانی» را بنا نهادند.

به‌وسیله غنا و موسیقی می‌توان بسیاری از ضعف‌ها، سستی‌ها یا وسواس‌ها را درمان نمود. کسانی که به بیماری بی‌خوابی مبتلا هستند با گوش دادن به صدا

(۱۴۶)

و آهنگی ملایم به خواب می‌روند؛ حتی صدای تیک تاک ساعت نیز می‌تواند آرامش آنان را سبب شود. اگر کسی با چنین اشخاصی صحبت کند یا خود با خود هم‌کلام گردند به خواب می‌روند. البته ما در جای خود گفته‌ایم کسانی که نفسی قوی دارند، با اراده خود به خواب می‌روند و با اراده خویش از خواب بر می‌خیزند و برای خوابیدن و بیدار شدن به چیزی نیاز ندارند.

کسی که در دستگاه زابل می‌خواند، می‌تواند کسی را که در اندوه، یأس و حسرت و ناامیدی است، در کم‌ترین زمان، به نشاط و امید وا دارد و او را از قرص‌های مرگ موشی برخی از روان‌پزشکان بی‌تجربه برهاند؛ قرص‌هایی که هر یک از آن می‌تواند فیلی را بخواباند؛ ولی متأسفانه چون موسیقی در جامعه ما به پیرایه‌ها آلوده شده و پالایش نشده و دستخوش حوادث گردیده است، از امور مفید و درمانی آن هم‌چون استفاده از خواص درمانی دعاها و اسمای حسنای الهی غفلت شده و مورد استفاده بهینه قرار نگرفته است.

عروق و اعصاب آدمی در دستگاه زابل تحریک می‌شود و با حرکت آن، نشاط ایجاد می‌شود و شخص برای آغاز زندگی امیدوارانه و برای ادامه کار از جا برمی‌خیزد. گاه استفاده از این گونه نسخه‌ها برای برخی از افراد واجب می‌شود ولی درک و پذیرش این سخن در جوامع بدوی آسان نیست. جوامعی که گاه برای شش میلیارد آدم یک حکم یا دارو داده می‌شود. در حالی که در جامعه پیشرفته برای یکی گوش دادن به دستگاه زابل واجب و برای دیگری مستحب است و گاه برای شخصی حرام است و موسیقی نسبت به هر فردی می‌تواند حکمی ارایه دهد و نمی‌توان برای اجتماع و به تبع مردم همه جهان یک حکم داد.

موسیقی، طرب‌انگیز و هیجان‌آور است و به آدمی نشاط و نشئگی می‌دهد؛ البته

(۱۴۷)

نه آن که انسان را به حرام برانگیخته نماید. همان‌گونه که زعفران یا گلاب که در چای ریخته می‌شود، چنین است. جامعه اسلامی باید برانگیزاننده‌های نشاط را شناسایی نماید و آن را به مردم آموزش دهد و مردم را با آن هم‌چون استفاده از دعاها و اسمای حسنای الهی ویزیت نماید.

دانشمندانی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا موسیقی را علمی نمودند و به ذهن‌ها و اندیشه‌ها یادآوری نمودند که موسیقی می‌تواند استفاده معقول داشته باشد. فارابی و ابن‌سینا از معدود عالمان شیعی می‌باشند که در این زمینه تحقیقات بلندی داشته‌اند. متأسفانه، این علوم در عصر انرژی هسته‌ای و ارتباطات سیار جهانی برای بسیاری ناشناخته است.

وقتی موسیقی به دستان عالمان شیعی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا افتاد، جایگاه شایسته خود را باز یافت و نقش دارویی برای آن در نظر گرفته شد. البته تردیدی نیست دارو باید به‌جا و به اندازه مصرف شود، وگرنه مصرف نابه‌جا یا نامنظم یا زیادی دارو، موجب بیماری است و این داروی درمانگر را به سمی اختلال‌زا تبدیل می‌کند.

موسیقی می‌تواند برای بهبود برخی از بیماری‌ها مفید باشد. اگر پزشکی که بیماری‌ها را می‌شناسد با دستگاه‌های موسیقی نیز آشنا باشد و آن را مورد مطالعه قرار دهد، درمی‌یابد که چه دستگاهی برای چه نوع بیماری مناسب است و اگر خداوند به ما توفیق دهد، شاید این تحقیق را به سامان رسانیم؛ هرچند انتشار برخی از کتاب‌های ما، مخالفانی را برانگیخته است. باید از نعمت‌های خدادادی بهره برد و نباید آن را بدون استفاده به خاک سپرد و دهان و صوت خوش نیز از برترین نعمت‌های الهی است. اگر قرار باشد دهان قفل گردد و سخن نیکویی گفته نشود، افزوده بر آن که افسردگی می‌آورد، اسراف و

(۱۴۸)

کفران نعمت نیز می‌باشد. صوت نیکو از دارایی‌های انبیا بوده است، پس افسوس است که انسان در این عمر کوتاهِ ناسوتی، صدای خوش را نشنود و از آن بهره نبرد. البته، استفاده از موسیقی، حتی در جنبه درمانی آن، نباید به گونه اعتیادآور و افراطی باشد.


محاق موسیقی‌درمانی

چیرگی فقیهان اخباری در زمانی دراز که بر حرمت مطلق موسیقی پای می‌فشردند و شعار احتیاط را در پیش داشتند و نیز حاکمیت یافتن دراویش در دوره صفویان که راه افراط را در موسیقی پیش گرفتند و در این وادی، حرامی را نمی‌شناختند، نزاع و جنجال‌های فراوانی را موجب گشت؛ به‌گونه‌ای که دیگر نه از میردامادها کاری برمی‌آید و نه از شیخ بهاها و ملاصدراها؛ چرا که به گاه دعوا و درگیری، از انسان عاقل، کاری ساخته نیست و هر که بی عقل‌تر است، غالب‌تر است. در این زمان، حتی شاه نیز مسأله را با احتیاط دنبال می‌نمود. او گاهی این گروه و گاهی آن گروه را به ملاحظه دعوت می‌نمود تا آن که عالمان قشری‌گرا با حمایت دربار صفوی چیره گردیدند. غلبه ظاهرگرایان، زیان‌های بسیاری را به فرهنگ شیعی وارد آورد و زمام امور را از دست عالمانِ جامع معقول و منقول گرفت و آنان به قلت و غربت مبتلا گردیدند. مرحوم ملاصدرا و مرحوم فیض کاشانی از دانشمندانی بودند که در این دوره به غربت و تبعید محکوم گردیند. قلت عالمان دینی که از جامعیت برخوردار بودند، سبب شد که دانش موسیقی از دست آنان خارج شود. از آن زمان به بعد، این اراذل و اوباش بودند که نماینده موسیقی شناخته می‌شدند و دیگر از موسیقی، نام بزرگانی هم‌چون فارابی و ابن سینا به میان نمی‌آمد. حوزه‌ها نیز با چیرگی ظاهرگرایان، از علم موسیقی، هیأت و نجوم خالی ماند، تا

(۱۴۹)

این که با ورود غربیان به ایران و تأسیس دارالفنون، دانش موسیقی همانند بسیاری از علوم دیگر تا به امروز از برنامه آموزشی همان عالمان اندک و به غربت مبتلا نیز حذف گردید و جز دانش‌جویانی بی‌خبر از فلسفه، حکمت و معنویت، که زیر نظر مربیان خارجی تعلیم موسیقی می‌دیدند، کسی به آموختن موسیقی روی نمی‌آورد.

در زمان ناصرالدین شاه، هیأت نوازندگان نظامی یعنی دسته‌های موزیک جدید به سبک اروپایی در ایران تشکیل شد و جای نقاره‌خانه‌ها را گرفت(۱). هدف اصلی از تشکیل شعبه موزیک در دارالفنون، تربیت نوازندگان و تربیت مربی برای اداره کردن دسته‌های موسیقی بود. معلم اروپایی موسیقی، آقای لومر بود. موسیقی لومری به دست خان‌ها و نیز زنان موسیقی‌دان و رامشگرِ هرزه افتاد. در میان افرادی که از مدرسه وی دانش‌آموخته می‌شدند، حتی نام عالمی نیز دیده نمی‌شود. موسیقی ایران که تنها کشور شیعی جهان بود «مسیو لومری» گردید. در پی تعلیمات لومر، اشعار حافظ، سعدی و مولانا از دست رفت و شعرهای بی‌هویت و زیر لحافی جای آن را گرفت. چیرگی ظاهرگرایان خشک مزاج و متعصب و گرفتن میدان از عالمان جامع و موسیقی‌شناس، موجب گشت تا اشعار و موسیقی ناب از فرهنگ این ملت رخت بربندد و شعرها و موسیقی‌های شهوت‌انگیز بر روح و جان فضای شاهانه آن زمان‌ها حاکم گردد و زحمات عالمان فرهیخته‌ای هم‌چون شیخ طوسی و فارابی، از پیشینه فرهنگِ این مردم، فراموش گردد. خشک مزاجی و تعصب و تحجر ظاهرگرایان موجب گشت مسند قدرت از دست عالمان حقیقی دین بیرون رود و فرهنگ شیعی و آموزه‌های آن، به غربت مبتلا شود. مُسیو لومر، که وابسته به جریان

۱ـ تاریخ موسیقی ایران، صص ۴۳۳ ـ ۴۳۴٫

(۱۵۰)

سیاسی و یهودی ماسیونری بود، در تربیت شاگردان خویش، سیاستِ «براندازی معرفتِ شیعی» را پیش کشید. او ادب و عرفان ایران را با موسیقی غربی به تحلیل برد. لومر به تبع فرهنگ حاکم بر غربیان، مسایل و اشعار آن‌سویی و شهوانی را رواج داد. تعلیمات وی سبب شد شعرهای پر مغزِ عالمان دینی و حکیمان، جای خود را به «این مهوش بیچاره، آستین پاره داره» یا «در رهی دیدم دخترکی، جفتک می‌انداخت روی خرکی، با دامن تنگش» دهد، و شد آن‌چه نباید می‌شد. دیگر غنا و آواز جز از دهان مردان و زنان هرزه و الواط و مجالسی که جز گناه بر آن حاکم نبود، نمی‌شد شنید، تا آن که حتی برخی متدینان جرأت شرکت در عروسی فامیل‌های خود را نیز از دست دادند و بر جامعه شیعی آن رفت که نباید می‌رفت.

عالمان دینی به‌جای قرار، و بهره‌گیری از سفارش: « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱) خود را از این موضوع فرار می‌دادند و مرام حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام را که زره و لباس جنگی ایشان به گونه‌ای بود که ذره‌ای از آن بر پشت حضرت قرار نمی‌گرفت، در میدان جنگِ غنا و موسیقی، بر زمین گذاردند. متأسفانه، مراکز اصیل علمی در موسیقی، هم‌چون بسیاری از زمینه‌های دیگر، عقب نشستند و ابزار جنگ را به دست امثال «مسیو لومر ماسیونری» دادند و میدان را برای آن‌ها خالی گذاشتند و آنان نیز بر علیه فرهنگ ولایی شیعه، کردند آن‌چه نباید می‌کردند.

تربیت شدگان مکتب مسیو لومرها دستگاه‌های موسیقی را که با زحمت عالمان دینی کشف و ساخته شده بود، در اوباشی‌گری‌ها به کار می‌بردند. آنان دستگاه‌هایی که همه فنی و فلسفی و فوق روان‌شناسی امروز می‌باشد و

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۱۵۱)

پیچیدگی علمی خود را دارد، از حوزه‌ها گرفتند. در زمان قاجار و به ویژه طاغوتِ پهلوی، غنا و موسیقی همواره سیری قهقرایی داشت و آنان نیز رویه سلاطین اموی و عباسی را در موسیقی پیش گرفتند. مؤمنان نیز برای پرهیز از هرگونه تشبّه به کفار، حتی مجلس عروسی خود را مانند مجلس عزا و تنها با ذکر صلوات و با پرهیز از کف زدن برگزار می‌کردند.


موسیقی ولایی

امروزه به برکت اسلام و انقلاب وضعیت آن گونه که شرح آن رفت نیست و شاعران و موسیقی‌دانان با یافتن هویتِ ولایی خویش، دست به خلق آثاری می‌زنند که آنان را صدای رسای اهل ولایت قرار می‌دهد.

بعد از سرنگونی نظام طاغوتی، چنانچه دین و نظام فقهی حاکم گشت، نه شخص و دیگر همانند صفویه یا مشروطه نبود که دولت، تنها با نامِ دین‌داری، حاکم گردد یا دین از سیاست جدا شود. آنگاه با وجود این نظام است که اموری چون غنا، موسیقی و رقص می‌تواند سالم‌سازی شود. اگر نظام اسلامی بخواهد از این اهرم و ابزار بهره ببرد، باید با برنامه‌ریزی دقیق، از کاربردهای فاسد موسیقی بکاهد و با استانداردهایی که قرار می‌دهد، از پدیدآورندگانِ آثار ولایی و شیعی حمایت نماید.

جامعه ایرانی در این زمان که پی‌آمدهای هشت سال دفاع مقدس در برابر متجاوزان جهانی و تحریم‌های سنگین و سختی فقر بر توده‌ها را تجربه می‌کند،

(۱۵۲)

می‌طلبد که نظام، سیستم مناسبی برای غم‌ها و شادی‌ها ترسیم نماید تا هم موارد حلال و حرام آن از هم قابل تمییز باشد، و هم حق هر دو استیفا شود. مجالس عروسی را نباید با امور حرام و معصیت و گناه گذراند، بلکه می‌توان از غنا و موسیقی و کف زدن و حتی رقص استفاده نمود و از آن بهترین بهره‌برداری را کرد. از خداوند خواهانیم توفیق دهد تا جامعه بتواند از شادمانی‌های خود با عفت، تقوا و طهارت استفاده کند و دستخوش بی بند و باری و معصیت نشود.

امروزه، دنیای مدرن، ارتباطات جهانی را شکل داده و عرصه‌های مختلفی را برای کنترل سیستماتیک این ارتباطات پیش‌بینی کرده است. در این عصر، این موسیقی، غزل، شعر و ادبیات و نیز فوتبال و ورزش است که اقتدار سیاسی می‌آورد، نه سلاح‌های گرم. هم‌اکنون سیاه‌پوستان آمریکایی با موسیقی به مبارزه با ابرقدرت جهانی رفته‌اند. بررسی غنا و موسیقی از این نظر نیز حایز اهمیت است؛ به ویژه آن که ما می‌خواهیم صد ساله آینده جهان را به نام ایران و فرهنگ شیعی آن رقم بزنیم. باید در این راستا همه اهرم‌های نهادینه نمودن فرهنگ را شناسایی نمود و بررسی‌های دقیق فقهی، حکم حرمت یا حلیت آن را به دست آورد و برای هر مورد حرامی، نمونه بلکه نمونه‌های بسیاری از حلال آن را طراحی و به جهانیان عرضه نمود؛ به‌ویژه آن که حرمت موسیقی اقتضایی است، نه ذاتی. مهم در این مقصود آن است که نظرگاه دین عرضه شود و همت بر آن رود که به هرچه دین آموزش می‌دهد، عمل گردد، نه هر آن‌چه سلیقه و ذوق افراد خواهان آن است و بر آن تربیت و وابسته به آن شده‌اند.


نیازمندی دین به نظریه‌پرداز

دین در هر دوره‌ای به نظریه‌پرداز و لیدر نیاز دارد. رهبری که مذاق دین را به دست آورده باشد و بر آن باشد تا در مبارزه با جهان‌خواران ـ که از اهرم لذایذ

(۱۵۳)

نفسانی برای تسخیر ذهن و اندیشه جوانان و مردم استفاده می‌برند ـ بهترین لذایذ حلال را شناسایی و در مدل‌های متنوع مُجاز، طراحی نماید و آن را در برابر داده‌های دنیای استکبار و کفر، به مردم بشناساند. دنیای کفر با تمام توان خود، حرام‌های دینی را گسترش می‌دهند و به هرچه دنیای معنوی است، دهن‌کجی می‌کنند و آن را به چالش می‌کشانند. رهبر دینی جامعه، در چنین فضایی نمی‌تواند فقط به نوشتن رساله‌ای خشک یا به سجاده‌ای هماورد بدخواهان خلق و مستکبران گردن‌افراز حق‌ستیز گردد. وی باید مهندسی فرهنگ دینی را ترسیم نماید و روش‌های توسعه دین را شناسایی کند و از انواع آن بهره ببرد و دنیای استکبار را ـ که اهرم لذایذ حرام در دست دارد ـ با حظوظ نفسانی حلال، به چالش بکشاند. این امر، تنها با مدیریت ایدئولوگ توانمند قابل پی‌گیری است، گرچه امری مشکل می‌باشد.

باید در برابر تزها و ایده‌های حق‌ستیز دنیا، آنتی‌تز و ایده‌ای جدید، اما دین‌پسند و سازگار با فرهنگ شیعی، داشت و از این طریق، با مستکبران معنویت‌ستیز به رقابت برخاست تا بتوان اداره دنیایی با چند میلیارد جمعیت را به دست گرفت. با توجه به مقتضای آموزه: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱)، آمادگی تنها به ادوات نظامی خلاصه نمی‌شود و همه امور ـ از جمله مسایل مربوط به کامیابی نفسانی ـ را شامل می‌شود. امروزه جامعه مسلمین به‌ویژه جوانان، از عدم کامیابی رنج می‌برند، بلکه نمی‌دانند کامیابی چگونه است. استعمار با استفاده از همین امر، بر آن است تا جوانان مسلمان را به خود جذب کند و آنان را به ذلت بکشاند. روش‌های کام‌یابی باید هماهنگ با مذاق دین که صفای نفسانی و سلامت جسمی را همراه دارد و نیز شراب طهور که نه تنها

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۱۵۴)

خماری و بیماری نمی‌آورد، بلکه جسم را جوان‌تر و روح را بانشاط‌تر می‌سازد و غنایی که روان را به سوی معنویت و عالم ملکوت سوق می‌دهد، تعریف گردد. آن که شراب خمور می‌خورد، هیچ گاه از نوشیدنی طهور رویگردان نیست؛ نوشیدنی‌های پاکی که او را بدون آن که خراب کند، شاد سازد؛ زیرا او شراب می‌خورد تا شاداب شود. شیطان، ساخت شراب خراب را آموزش داد تا بندگان را خراب و فاسد کند، وگرنه او می‌توانست نوشیدنی طهور نیز درست کند. قرآن کریم از «شراب طهور» سخن گفته است: «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابا طَهُورا»(۱) و بندگان، آن را به بهشت حواله می‌دهند، در حالی که ما می‌گوییم از نظر عقلی، آن‌چه امکان خلق، ظهور و پدیداری دارد، در هر مقامی و در هر دنیایی قابل دستیابی است و مراتب خلقت و پدیده‌ها، مانع از پدیداری آن در مرتبه‌ای دیگر نمی‌باشد. به عبارت دیگر، در هر مرتبه‌ای می‌توان پدیده‌های هر مرتبه دیگر را پدید آورد و آن مرتبه را تنزل بخشید یا آن را به مرتبه بالاتری ارتقا داد. در قرآن کریم، طرح «شراب طهور» آمده است.

به هر روی، سخن ما این است که باید نغمه داود و جمال یوسف و شب شور و شعر الگودهی شود تا دین برای جامعه جوان و عموم مردم به عنوان عامل خمودی، سستی و تنگ‌نظری شناخته نشود. امروزه برخی خود را به آن سوی مرزها می‌رسانند تا قدری خوش باشند و چون دین به دور از پیرایه‌ها برای آنان بیان نشده است، دین را در داخل کشور سبب ناخوشی خود می‌دانند، در حالی که دینی که از پیرایه دور باشد، نشاط و شادمانی را توصیه می‌کند.

دین‌داری در عصر حاضر اگر با چالش میدان‌دار نبودن نظریه پرداز حکیم و توانمند روبه‌رو گردد و به فقدان حکمت نظری و ضعف اندیشاری مبتلا شود،

  1. انسان / ۲۱٫

(۱۵۵)

افراد چیستی و چگونگی دین را در نمی‌یابند و دلزدگی و یأس از دین یا دین‌مداران را احساس می‌نمایند. دین و ایمان در عصر حاضر نیازمند عقلانیت است و عقلانیت دینی نیازمند شکوفایی و بازپروری توسط لیدری ماهر و حکیمی توانمند و فقیهی آگاه به مقتضیات زمان و مکان است.

فتوا و حکم فقهی نمی‌تواند برکنار از مقتضیات زمان و مکان و شناخت موضوعات ـ به‌ویژه موضوعاتی که تحویل پذیرفته است ـ باشد. مردم دیندار جامعه ایران، هم‌اکنون تشنه معرفت و عقلانیت در همه زمینه‌ها ـ به‌ویژه در زمینه کامیابی و لذایذ نفسانی ـ هستند و آنان که سیاست بی‌دینی یا جدایی دین از سیاست را دنبال می‌نمایند، در پی سرایت افکار خود در دل و جان مردم با استفاده از وسایل طرب‌آور و بهجت‌آفرین در همه شکل‌های گوناگونی که دارد ـ از موسیقی غنایی گرفته تا تبلیغ جاذبه‌های مجازی جنسی و قرص‌های اکس و برپایی پارتی‌های سیستماتیک ـ هستند و خشک‌سالی این‌جا زمینه را برای جذب این آب‌های گندیده فراهم آورده است. اگر متولیان دینی هیچ چیزی برای عرضه در این رابطه نداشته باشند، این زمین خشک، آن آب آلوده را با همه ولع در خود فرو خواهد داد و مردم را به فرهنگ خویش عادت می‌دهد. متولیان دینی باید آیه شریفه و آیین‌نامه « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱) را که به توان جنگی محدود نیست، نصب عین خود قرار دهند و با پرهیز از هر گونه التقاط و اختلاط حلال و حرام، مرزهای کامیابی را در چارچوب شریعت و متناسب با عصر حاضر، تنوع بخشند و به گفته‌خوانان خویش بشناسانند و زمینه‌های استفاده از آن را برای مردم فراهم آورند.

متولیان امور دینی باید به تبع شریعت قدسی اسلام که ادعای خاتمیت و زندگی

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۱۵۶)

برتر و بهتر را دارد، بهترین نوع زندگی اجتماعی را برای مردم ترسیم نمایند. آنان لازم است موسیقی را تعریف نموده و اگر برای آن، نمونه‌های مجازی می‌شناسند، آن را به جهانیان عرضه کنند.

امروزه، دنیای غرب بسیاری از گوشه‌ها و راسته‌های موسیقی را به نام خود به جوانان جامعه تحمیل می‌کند؛ در حالی که از موجودی غنی ایرانیان غفلت شده است. روزی برخی فقیهان، پوشیدن لباس سربازی بر تن عالمان را مذموم می‌شمردند، ولی امروزه تقدس یافته است و عالمان بسیاری با لباس سربازی به جبهه‌های دفاع مقدس رفتند. کنسرت‌های دینی نیز بر همین سلیقه است. می‌شود کنسرت‌های ولایی داشت و مردم بسیاری را به سوی دین دعوت نمود. می‌شود شعر آیینی را در یکی از دستگاه‌های موسیقی ارایه داد. می‌توان با نام موسیقی دینی و آهنگ ولایی، آیین تشیع را بر تمام سیستم‌های موسیقی موجود در جهان غلبه داد، بدون آن که با مبانی و بررسی‌های فقهی مخالفتی داشته باشد، بلکه فقه اگر جدای از سیاست و نظام حاکم موجود نیندیشد و انزواگرا نباشد، برگزاری کنسرت‌های دینی را تشویق می‌نماید.

حوزه‌ها مسئولیتی بس عظیم دارند و حیطه کاری آنان نه تنها ایران، بلکه جهان می‌باشد. اگر ما نتوانیم اهرم‌های مثبت را رواج بدهیم، استکبار جهانی ملت ما را با همه فرهنگ پربار و سابقه‌داری که دارد به سوی خود می‌کشاند.


عصر حاضر

ما از عصر حاضر سخن می‌گوییم. در این دوران، متأسفانه دیگر عالمان به صورت غالب، بعد از مردم قرار گرفته‌اند و سمت پیشتازی خود را از دست داده‌اند.

اجتهاد بر دو گونه اجتهاد اجتماعی و پیشتاز و اجتهاد انزوایی، واپس‌گرا و

(۱۵۷)

عزلت جو تقسیم می‌شود. اجتهاد انزوایی به این معناست که مجتهد با نشناختن موضوع و درک نکردن واقعیت‌های جامعه، فتوا صادر کند. اجتهاد اجتماعی همانند کار پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است که می‌فرماید: «تَعَالَوْا»(۱)؛ بیایید و حضرت جلودار جامعه است و مردم را به سوی خود می‌خواند و در کنار مردم است. امروز، اگر نظام اسلامی بخواهد جلوداری جامعه را در اختیار گیرد و راهنمای همگان باشد، به اجتهاد اجتماعی نیاز دارد. اجتهادی که متن واقعیت‌های جامعه را در می‌یابد و آنان را در پیچ و خم این امور راهنمایی می‌کند و او رهبر عرف است و پاسخ‌گوی آنان در نیازهای روز و بلکه آینده جامعه است. البته، این امر و تشخیص موضوعات را سازمانی باید ساماندهی و اداره کند و این سازمان باید در شناخت موضوعات پاسخ‌گو باشد و به هنگام لزوم و در مواقع اضطراری که این سازمان از پاسخ‌گویی ناتوان می‌گردد، به رهبران دینی مراجعه شود.


خطر احتیاط‌های افراطی در زمان حاکمیت شریعت

بررسی علمی نیازمند نظام‌مندی و تبعیت از سیر علمی است و در هر موضوعی نباید از فرایند اجتهاد و نظام استنباط حکم دور گشت و به بهانه تعصب، خشک‌مزاجی یا با اهمال و التقاط، حرامی را حلال یا حلالی را حرام دانست. هم‌چنین مجتهد باید چنان تیزبین باشد که خود را به «الاحوط» و «الاحتیاط» نیازمند نبیند و حکم را با درایت تمام دریابد و هر جا که با وجود اجتهاد، به حکم نرسید، بگوید نمی‌دانم؛ نه آن که حکم به احتیاط دهد. وجود احتیاط‌های بسیار و گاه افراطی، باعث شده است مسلمانان هم شادمانی، نشاط لازم و سلامت روانی و روحی خود را از دست دهند و هم ابزارهای تبلیغ، تحقیق،

  1. آل‌عمران / ۱۶۷، انعام / ۱۵۱، مائده / ۱۰۴٫

(۱۵۸)

دفاع، حرکت و حمله و اهرمی مثبت که با آن بتوانند دشمن را نابود کنند، در دست نداشته باشند.


طرح شادمانی دینی

اسلام نه تنها با نشاط، کامجویی و شادمانی مخالفتی ندارد، بلکه آن را امری طبیعی و نیازی فطری می‌داند و در موارد فراوانی آن را تشویق کرده و برای آن ثواب‌های فراوانی قرار داده است، اما با دولت نداشتن اهل حق و گرفتاری اولیای معصومین علیهم‌السلام در اوج غربت، تقیه، تنهایی و مظلومیت، همین که آنان بقا، پایندگی و زنده بودن شیعه را ضمانت نموده‌اند و این نهضت پر دشمن و خونین، تاکنون برپا مانده است، خود معجزه‌ای است که مدیون درایت اولیای الهی علیهم‌السلام می‌باشد. این در حالی است که همه زورمداران و زرخریدان، تنها این مکتب فکری را مزاحم خودکامگی‌ها و دنیاطلبی‌های خویش می‌دیدند و همه آنان به مدد هم بر آن بوده‌اند تا ریشه این اندیشه را به خشکی گرایانند و مجال جولان برای دولت باطل را فراهم آورند و اهل حق را به انزوا کشانند. اهل باطل با میدان‌داری کامل به ترویج مرام باطل خود می‌پرداختند و سعی می‌کردند آب زلال اندیشه دینی را به لجن کشانند. شیعه در آن زمان‌ها دولت نداشته و به غربت مبتلا بوده است و امور شادی‌آفرین و نشاط‌بخش با همه انواع و اقسامی که دارد، تنها در امور حرام استفاده می‌شده و جامعه کم‌تر مورد حلالی برای آن سراغ داشته است. نداشتن دولت و پیشامد این محدودیت‌های مضاعف و سخت، سبب شده است طرح شادمانی دینی، صورت عملیاتی به خود نگیرد.

اسلام هیچ گاه با انواع کام‌یابی‌ها مخالف نبوده و مرزهای آن را با دقت روشن نموده است. دین اسلام را باید تنها دین کامیابی؛ اعم از کامیابی مادی و مجرد دانست؛ چنان‌که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید:

(۱۵۹)

«از دنیای شما سه چیز برای من دوست داشتنی است: زنان، بوی خوش و نور چشم من در نماز قرار داده شده است.»(۱)

زن، عطر و نماز، همه کامیابی است، که هم لذت‌بری مادی را شامل می‌شود و هم استفاده از لذایذ معنوی و مجرد را. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نور چشم خود را در نماز و سجاده می‌داند و سجاده مانع از بهره‌وری وی از زن و عطر که قدرت جنسی را مضاعف می‌سازد نیست. اگر امروز مسلمانان در امور جنسی از عقده‌های روانی و حسرت رنج می‌برند و نوامیس آنان که در چند لایه لباس و چادر خود را پنهان نموده‌اند، امنیت ندارند، از این روست که از سیره پیامبر خویش به دور افتاده‌اند و مشی عالمانه و مورد پسند شریعت در زندگی خود ندارند و روش‌های کامیابی را نمی‌دانند. کامیابی است که سلامت اجتماعی و روحی و روانی را به مردم هدیه می‌دهد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کنار محراب خود «نساء» و «طیب» را نیز داشت و از آن‌ها بهره می‌برد. آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله عطر را برای همسر استفاده می‌کند و همسر را برای این که بر گزاردن نماز توانایی داشته باشد. نمازی که با دلی آرام خوانده شود و نه با قلبی سرشار از عقده، کمبود و حسرت. کامیابی‌هاست که انسان را به معنویات می‌رساند و انبیا و اولیا علیهم‌السلام بهترین این نعمت را داشتند. حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام بهترین زن عالم؛ حضرت زهرا علیهاالسلام را دارد که هیچ حوری بهشتی همسان ایشان نمی‌گردد.

در بُرد انسان‌های عادی و معمولی نیز قرآن کریم می‌فرماید:

«مردم را دوستی و میل شهوات نفسانی هم‌چون تمایل به زن‌ها و فرزندان و همیان‌هایی از طلا و نقره و اسب‌های نشان‌دار نیکو و چارپایان و مزارع، در نظر زیبا و دل‌فریب است. آن متاع زندگانی (فانی) دنیاست و نزد خداست بازگشت‌گاه نیکو.»(۲)

 

۱ـ الخصال، ص ۱۶۵٫

۲ـ آل عمران / ۱۴٫

(۱۶۰)

خداوند امور دنیوی را زینتی برای مردم قرار داده و زینت بودن دنیا و لذت بردن از آن، امری است طبیعی و فطری که در نهاد و روان بندگان نهاده شده است و شریعت تنها مردم را از حرمان و عصیان باز می‌دارد، نه از کامیابی، شادمانی و لدت طبیعی. حضرت خاتم المرسلین صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید من از دنیای شما سه چیز را اختیار نمودم: زن، عطر و نور چشم من در نماز است. با این بیان، حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله هم کامیابی مادی و هم کامیابی معنوی را تأیید می‌کند و می‌فرماید وی که در مقام خاتمیت است، از هر دو بهره می‌برد و جالب این که بیان حضرت می‌رساند تنها نباید در لذات مادی غرق بود و فقط « حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ» را دریافت، بلکه معراج معنوی را باید در طول لذات مادی جستجو نمود و بر آن بود تا قله کمالت معنوی و قرب ربوبی را فتح کرد. در کامیابی و استفاده از لذات نیز باید از فساد و فسق و فجور در بهره بردن از هر لذتی دوری کرد و لذات حلال را پی‌جو بود.

این روایت نبوی که می‌گوید من از دنیای شما زن و عطر و نماز را اختیار کردم، می‌رساند اولیای الهی اگرچه زمینی هستند، آسمانی می‌باشند و با آن که آسمانی می‌باشند، زمینی هستند. هنر در همین است که آدمی بسان دیگران زندگی معمولی دارند، و حال آن که عرش را نیز در زیر پای خود آرند. در شناخت اولیای الهی باید همه وجوه و ابعاد شخصیتی آنان را در نظر داشت و توجه به بُعدی سبب غفلت از بُعد دیگر نشود و آنان را مُثله‌وار ندید.

به هر روی، سخن این است که مهندسی «شادمانی دینی» یک ضرورت اجتماعی است. قرآن کریم در یکی از آیات خود، چنین بیدارباش می‌دهد:

«بگو چه کسی زینت خداوند را که برای بندگان خویش آن را بیرون آورده و نیز

(۱۶۱)

پاکی‌های از روزی را حرام ساخته است؟ بگو چنین زینت‌هایی برای کسانی است که در زندگی دنیایی، ایمان آورده‌اند و در روز قیامت، خالص می‌باشند.

ما آیات و نشانه‌های خود را برای کسانی که خردورزی نمایند بدین گونه تفصیل می‌دهیم.»(۱)

چه کسی طیبات را، آن هم برای مؤمنان و آن هم در زندگی دنیوی حرام کرده است؟ چنین طیباتی که در این‌جاست و رزق خداست، در آخرت چه صفایی دارد و چقدر بیش‌تر می‌شود و به گونه «شرابا طهورا» جلوه می‌کند. ما این مطالب را توضیح می‌دهیم برای آنان که از نیروی عقل مدد می‌گیرند و می‌فهمند. باید توجه داشت که لسان این آیه، هشدار و تهدید است. شادمانی و نشاط و استفاده از برانگیزنده‌هایی هم‌چون غنا و رقص سالم، به‌ویژه برای همسران، در زندگی از رزق‌های طیب است که نباید خود را از آن محروم ساخت و خمودی و یأس را که از خبایث است به جای آن، بر خود چیره ساخت؛ به‌ویژه آن‌که حاکمیت نظام ولایی، با دولت خود، بسیاری از امور را طیب و طاهر می‌سازد.

توجه به چنین اموری است که پایان‌ناپذیری فقه و شناخت اولویت‌ها در مباحث فقهی را می‌نمایاند. از سادگی است که کسی بپندارد چند کتاب فقهی عالمان گذشته که بیش‌تر مطالب آن تکراری است ـ و البته با همه عظمتی که دارد ـ برای اجتماع امروز بسنده است؛ چرا که با بسیاری از سخنان گذشته، شاید نتوان روستایی از روستاهای امروز را نیز اداره نمود؛ چرا که نوع گزاره‌های فقهی پیشین، در زمانی گفته شده که حکومت غیر دینی بر آن سایه افکنده بوده یا از موضوعاتی سخن می‌گویند که به مرور زمان و با پیشرفت

۱ـ اعراف / ۳۲٫

(۱۶۲)

علم، تغییر و تحول یافته است. البته، فرهنگ و سخن شیعه در هر زمینه‌ای کلام اول است؛ زیرا دویست و هفتاد سال پشتوانه عصمتی، آن هم عصمت فرازمانی را دارد؛ اگرچه فهمیدن و درایت کلام معصوم آسان نیست و از سادگی است که کسی پندارد می‌توان کلام معصوم را به‌راحتی دریافت. فقه از فهم حقوق مردم بر خدا و حقوق خدا بر مردم و حقوق مردم بر مردم و جامعه سخن می‌گوید و فهم این حقوق با همه کثرتی که دارد، فکری تیز، دقتی ریز، قلبی صاف و نهادی پاک و ملکه‌ای قدسی می‌خواهد.

در گذشته، دولت و حاکمیت در دست مخالفان شیعه بوده است و به تبع، سیاست‌های حاکم بر غنا و آلات موسیقی و دیگر ابزار شادمانی و نشاط‌بخشی را آنان مدیریت می‌کردند. از سوی دیگر، فاجعه کربلا داغی بر دل‌ها گذاشت و شیعه را برای همیشه داغدار نمود. این امر برای نمادهای تقوا و ولایت‌پذیری که به حقیقت ولایت رسیده بودند و می‌دانستند که بر صاحبان ولایت چه گذشته است، بسیار سخت و سنگین بوده است. غم غربت و مظلومیت امام حسین علیه‌السلام عالمان شیعه را از رمق انداخت. نه تنها در گذشته دور، بلکه در زمان رضاخان ملعون، مردم به زیرزمین‌ها می‌رفتند، درها را می‌بستند، پرده‌ها را می‌انداختند و سر بر زانو می‌گذاشتند و در غم مولای خویش، حسین علیه‌السلام زار زار گریه می‌کردند و اشک غم می‌باریدند، اما امروزه که نظام اسلامی و شیعی حاکمیت یافته است، می‌توان مهندسی طرح «شادمانی دینی» را کلید زد. برنامه‌ریزی برای جشن‌ها و ارایه طرح شادمانی ضرورتی برای امروز است. هنوز «شادمانی دینی» در جامعه ما طرح ندارد و شناسه خود را نیافته است. مردم جامعه ما از چشیدن «طعم شادی» در پرتو «طرح شادمانی دینی» بی‌بهره‌اند و به خود شادمانی دینی نمی‌بینند. از این رو

(۱۶۳)

چه بسیار جوانانی که به کوچک‌ترین محرّک‌ها و با ترفندهایی به انواع شادی و امور نشاط‌آور کاذب، پاسخ مثبت می‌دهند.

از هم‌اکنون باید در اندیشه طراحی کارکردهای بایسته شادی‌آفرینی دینی در انواع گوناگون آن، از جمله در غنا و موسیقی بود و چنان تنوع شادی‌آفرینی مذهبی و نشاط‌آوری داشت که بتوان آن را به غیر مسلمانان نیز ارایه داد و آنان را به سوی این کالای دینی و فرهنگی مسلمانان فرا خواند.

هر یک از گریه و شادی، باید جایگاه ویژه خود را بیابد و در مورد این دو باید به عدالت رفتار نمود و آن را قانونمند کرد و حزن و شادی را از معصیت و گناه دور داشت.

برای نمونه، استفاده از غنا و موسیقی‌های مجاز در جشن‌ها و اعیاد مذهبی و ملی و دیگر مجالس شادی مانند جشن‌های عروسی و تولد شادی‌آفرین این محافل است. در مثل مجالس عروسی و اعیاد مذهبی امتنان بیش‌تری بر مؤمنان شده است و دین اجازه می‌دهد سرور مؤمنان در شادی‌ها و عروسی‌ها و پیوند قدسی ازدواج با غنا ـ که ذات آن حرام نیست ـ حاصل گردد.


موسیقی‌های مجاز

موسیقی به خودی خود مجاز است. اگر هیچ کار باطل یا حرامی به همراه آواز غنایی و موسیقایی نباشد، غنا و موسیقی مجاز است و چنان‌چه در کنار خوانندگی غنایی و موسیقی، گناهی انجام شود و موسیقی در خدمت جبهه باطل و ظلم قرار گیرد، حرام می‌باشد. گناهانی مانند شراب‌خواری، وارد شدن مردان نامحرم بر زنان و مفاسد دیگری که ویژه بیت‌الغناها و کاباره‌ها، دانسینگ‌ها و تالارهای موسیقی است از عوارضی است که حکم اقتضایی و

(۱۶۴)

جواز اولی موسیقی را مورد تأثیر قرار می‌دهد و آن را حرام می‌سازد.

صدای خوش، نیکویی و حسنی خدادادی است که به زیبایی می‌ماند و زیبایی وصفی رحیمی است و هر کسی از آن بهره‌مند نمی‌باشد و همان‌طور که نمی‌شود با صورت زیبا مخالفت نمود و با تیغ در آن خراش انداخت، نمی‌توان صدای خوش را نیز خراب کرد و با آن مخالفت نمود؛ گرچه هر دو را باید از آفت دور داشت و آفت هر دو، معصیت است.

آدمی این توان و نیرو را در خود نهفته دارد که در دنیا نمونه‌ها و مشابه لذت‌ها و شادی‌های حلال بهشتی را به آفرینش رساند و آن را کشف یا اختراع نماید و آن را به صورت شرعی به مردم دنیا ارایه دهد و با صوت و صدا و نغمه داودی دنیای کفر را ویران نماید؛ چرا که همه واله و حیران صدای خوش هستند. این کار از عهده غیر معصوم نیز بر می‌آید و چه بهتر که این افتخار نصیب مردم ولایت‌مدار کشور ما باشد؛ همان‌گونه که ژاپن در زمینه الکترونیک پیشتاز است و کشور ما در حال ایجاد بسترهای رقابت با آنان در این زمینه و زمینه‌های دیگر و به ویژه در صنایع دفاعی است. ایرانیان همیشه می‌توانند. امروزه قهرمان قهرمانان که زیر سنگین‌ترین وزنه‌ها می‌رود، از کشور ما برخاسته است. کشوری که در روزی بیش‌تر مردم آن در روخوانی قرآن مشکل داشتند، امروزه هزاران مجلس قرائت قرآن کریم را درون خود دارد و این‌ها همه تأییدی است بر این که ایرانی ولایت‌مدار می‌تواند و باید با همت خویش فرهنگ برتر صد ساله پس از این را به نام فرهنگ برتر و مترقی شیعی و ولایت و محبت حضرت امیرمؤمنان رقم زند. این امر نیاز به طراحی دقیق و ایدئولوگ و نظریه‌پرداز و لیدری توانا دارد که با چشمان نافذ خویش چالش‌های صد سال آینده دنیا را که در مسیر هدایت دینی و گسترش بنیان‌های اندیشار شیعی وجود دارد ببیند و از امروز برای گذار از آن‌ها بیندیشد.

(۱۶۵)

او باید نخست پیرایه‌ها را از دین بزداید و با خرافه‌هایی که دنیای علمی صد ساله آینده آن را بر ما خرده خواهد گرفت مبارزه کند و حلال و حرام دین را به وضوح بیان دارد و سپس بر ترویج آن سرمایه گذاری نماید و متأسفانه حوزه‌های علمی ما بعد از مرحوم علامه طباطبایی کم‌تر نظریه‌پرداز توانا را در خود دیده است. اگر ما بتوانیم موسیقی حلال را به جهان ارایه نماییم، به جای آن که فرد ولایت‌مداری، با احساس نیاز، به مکان خلوتی رود تا موسیقی حرام همسایه را بشنود، کافری به خواننده شیعی می‌نگرد و از غنا و موسیقی او چنان معنویت در او زنده می‌شود و به وجد می‌آید که بر پیشوایان تربیت کننده چنین خواننده‌ای، بارها و بارها درود می‌فرستد.

هم‌چنین موسیقاران ولایی باید موسیقی درمانی را به جایگاه شایسته خود برسانند و آلات موسیقی و نیز غنا را در امور خیر و نیز در درمان بیماری‌های روانی به کار آورند و روح فرهنگ دینی را در جان و دل جوانان این مرز و بوم، بلکه مردمان دیگر ملل و کشورها زنده نمایند و طعم لذت محبت به خاندان اهل بیت علیهم‌السلام را با موسیقی ولایی خود به آنان بچشانند.

(۱۶۶)

مطالب مرتبط