فصل سوم: موسیقی‌های حرام

 

منطق موسیقی

منطق موسیقی

فصل سوم:

موسیقی‌های حرام



عوامل حرمت موسیقی

گفتیم موسیقی به خودی خود مُجاز است. موسیقی اگر با برخی گناهان همراه شود، تولید و استماع آن حرام می‌گردد. این گناهان عبارت است از تبلیغ دستگاه حاکم جور، احیای نمادهای باطل و سبک‌های افراد منتسب به دستگاه طاغوت، اشاعه فحشا، ترویج خشونت، افراط در موسیقی لهوی و نبود تناسب‌های عمده.


باور به دستگاه حاکم جور

اگر غنا و موسیقی «صدای جبهه باطل» گردد و در خدمت دولت ظلم و طاغوت باشد، هر گونه تولید صوت موسیقایی و استفاده از آن، حرام می‌باشد. مراد ما از «باطل» در این‌جا هر چیزی است که انسداد کلمه توحید، اندراس دین، فساد و فحشا، ترویج ظلم یا خشونت و حرام‌های الهی را در پی داشته باشد. بالاترین مصداق باطل «اعتقاد به دولت جور» و ترویج اهداف آن و خدمت به چنین حاکمیتی می‌باشد.

بسیاری از شؤون زندگی می‌تواند در خدمت جبهه حق قرار گیرد؛ چنان‌که مهارت تیراندازی ارتباط مستقیم با مبارزه جهادی (جهاد اصغر) در میدان حق دارد و البته میدان جهاد اکبر در حمایت حق و مبارزه و رویارویی با باطل و

(۲۳۵)

مخالفان صاحب ولایت، بسیار گسترده است. یکی از ابزار بسیار کارآمد برای همراه ساختن توده‌ها با جبهه حق یا باطل، غنا و موسیقی و تهییج احساسات افراد جامعه است.


ظهور اسلام و لزوم برخورد شدید با موسیقی باطل‌گستر

ظهور اسلام در زمانی بود که عرب جاهلی شراب، قمار، رقص و موسیقی را با هم داشت و این امور نماد فرهنگ اعراب به شمار می‌رفت. اسلام برای مبارزه با این چند امر که در هم پیچیده شده بود و همه جا با هم عرضه می‌شد و نمی‌شد آن را از هم جدا نمود و به ویژه در مبارزه با فرهنگ استفاده از شراب که مشی آرامی اتخاذ شده بود و به مرور زمان با این فرهنگ مقابله شد، اقتضا داشت که از همه این امور نهی گردد و در آن زمان‌ها نیز استفاده حلالی برای غنا و موسیقی دیده نمی‌شد و مزماری دور از گناه نواخته نمی‌شد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هرچند مدت ده سال حاکمیت در مدینه را بر عهده داشتند، اما در غربت و جنگ به سر می‌بردند و چیرگی وضعیت جنگی بر مدینه و شهادت بسیاری از یاران ایشان که از خواص یاوران حضرت به شمار می‌رفتند، زمینه‌ای برای پرداختن به غنا و موسیقی حلال را باقی نمی‌گذارد و تنها موسیقی حماسی بود که در آن زمان‌ها توانست خود را نشان دهد و به نفع دین از آن بهره برده شود.

مبارزه با قمار، شراب و امور همراه آن مانند غنا و موسیقی، اقتضای آن را داشت که با تمام قوت با این فرهنگ فاسد مقابله شود. نفوذ شدید این مفاسد در روحیه اعراب به گونه‌ای بود که نمی‌شد حتی از مورد حلال آن سخن گفت؛ چرا که سخن گفتن از موارد حلال آن، آنان را چهار نعل به سوی موارد حرام آن سوق می‌داد. توجه به زمان، موقعیت و خصوصیات در زمان صدور حکم و

(۲۳۶)

اجرای آن، نقش بسزایی در شناخت چگونگی آن حکم دارد که نباید از آن غفلت داشت.


حاکمیت سقیفه‌نشینان باطل و آلودگی موسیقی

بعد از کودتای سقیفه، باطل مصدر امور در جهان اسلام قرار گرفت و امویان و عباسیان بر هر چیزی چنگ انداختند. به طور طبیعی، با تسخیر دنیای غنا و موسیقی توسط جبهه باطل، گروه حق از غنا و رقص و آواز دور شدند. غنا و ابزار موسیقی چون در دست حکومت باطل قرار گرفته بود، همانند حکومت باطل و ظلم، آلوده گردید. در زمان امامان معصوم علیهم‌السلام آلات موسیقی تنها در امور حرام مورد استفاده قرار می‌گرفته است و علت آن نیز نبود دولت و حکومت شیعی بوده است. خلفای جور چون دستان شیرانِ بیشه دین را بسته می‌دیدند، احساس قدرت نموده و هرچه را می‌خواستند و می‌پسندیدند بر سر دین وارد می‌آوردند. همین امر، فقیهان را بر آن داشته تا سخن از حرمت موسیقی و غنا سر دهند و سخن آنان نیز کاملاً به‌جاست؛ اما این حکم، تنها برای زمانی است که دولت اسلامی شیعی که بر مدار ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام حرکت کند، وجود نداشته باشد و چنان‌چه شرایط تغییر کند و حکومت، این توانمندی را به دست آورد که بتواند در موارد حلال، هم بخواند و هم بنوازد و موسیقی را در خدمت گسترش شریعت و برانگیختن احساسات مردم برای جذب هرچه بیش‌تر آنان در طریق معنویت قرار دهد و منفعت حلال عقلایی بر آن مترتب سازد، دلیلی فقهی از آن منع نمی‌نماید.

در آن زمان‌ها موسیقی در تمام شهرها در خدمت حکومت غاصب وقت بوده و شیعه در غربت، تقیه، ذلت و قلت به سر می‌برده است. آنان نه می‌توانستند تنبکی داشته باشند و نه ضربی و نه دَمی و نه صدایی و حتی شعر یا کتاب‌های

(۲۳۷)

روایی خود را زیر خاک پنهان می‌کردند تا کسی آن را نبیند و به دست دشمنان نیفتد. در چنین جامعه‌ای بدیهی است که ضرب و تنبک با تأثیر شگرفی که بر احساسات و عواطف مردم و برانگیختن آنان علیه حکومت دارد، نمی‌تواند در خدمت دین و ولایت قرار گیرد، بر این اساس، هر گونه استفاده از این ابزار که در خدمت دولت باطل است، ترویج حکومت جور می‌باشد و حرام است. بررسی احادیث و دلایل موسیقی و غنا نشان می‌دهد که این ادله ناظر به چنین موردی است. شاهد این مطلب این است که ادله غنا و موسیقی به طور مطلق، حکم به حرمت صوت و صدای غنایی ننموده و حتی بر قرائت نیکوی قرآن کریم تأکید شده است و ما در برابر هر یک از گروه‌های حرمت، گروهی از روایات جواز را داریم.

آلات موسیقی معرفی شده در روایات با آن که اجمال مفهومی ندارد، اما این ابزار در دست قدرت طاغوتی بوده است و نام بردن از ابزارها، شاعران و مجالس و حرام دانستن آن به مجالس خلفای جور انصراف دارد و ابزار و آلاتی که در دست مؤمنان است یا شاعر اهل بیت علیهم‌السلام را شامل نمی‌شود. حق و ولایت در آن زمان‌ها در غربت و تقیه به سر می‌بردند و دولت و حکومتی نداشتند تا برای تبلیغ از آن، از عنصر «صوت» بهره ببرند و همه صداها و مجالس رقص، موسیقی و نیز بربط‌ها، تارها و طنبورها تا دیگر ابزار سرگرمی که لذایذ نفس را فراهم می‌آورد، در خدمت جبهه باطل و ظلم بوده و مصداق حلالی برای آن یافت نمی‌شده است تا برای آن سؤال و پاسخی دیده شود، همان‌گونه که حتی یک نفر از راویان از مصادیق حرام غنا سؤال نکرده که کدام مورد حرام است؛ زیرا موضوع آن برای راویان روشن و بدیهی بوده و مراد همان‌هایی می‌باشد که در دست خلفای جور آن چنان افرادی و با عرق و ورق،

(۲۳۸)

شراب، رقص و موسیقی و زن‌های رقاصه همراه بوده است و هرچه که در خدمت جبهه باطل و ظلم قرار گیرد، حرام می‌باشد؛ زیرا عنوان اعتقاد به جبهه باطل و ظلم، عنوانی است که قبح و حرمت ذاتی دارد و هر مصداقی را تحت پوشش قرار دهد، آن را حرام می‌سازد. در زمان امامان معصوم علیهم‌السلام دعبل خزایی‌هایی در کار نبوده و هر چه بوده شاعر درباری بوده و هر آلت موسیقی نیز فقط در آن مجالس استفاده می‌شده است و موسیقی به تمامی در خدمت دستگاه باطل و علیه جبهه حق بوده است. غنای آن دوران، سراسر فسق، فساد و فحشا بوده است. خلفای جور چنان امامان شیعه علیهم‌السلام را در تنگنا قرار داده بودند که آنان نمی‌توانستند سخن خود را برای یاران بیان دارند؛ از این روست که غنا و موسیقی ولایی برای یاران اهل بیت تشریح نشده است و امامان شیعه علیهم‌السلام فرصت و مجال آن را نیافتند که همه حقایق را به صراحت بیان دارند و آنان به زبان ایماء و اشاره از کنار بسیاری از حقایق گذشته‌اند. شرایط حاکم بر جامعه در آن زمان، زمینه‌ای برای تحقیق و شناخت موضوع غنا و موسیقی باقی نمی‌گذاشت؛ همان‌گونه که امامان معصوم علیهم‌السلام نیز گرچه علم ما کان و ما یکون داشتند، مطالب را به صورت مدرسی بیان نمی‌نمودند و بر بیانِ حکمِ واقعیت‌های جامعه خود بسنده می‌نمودند.

سلاطین بنی‌امیه و بنی عباس همه چیز؛ اعم از بذله‌گویی، شعر، موسیقی، رقص و گاه قرآن کریم را در خدمت بقای حکومت خود گرفته بودند. حال، اگر امام به آنان بفرماید: قرآن خواندن در این زمانه نیز حرام است، هیچ بُعدی ندارد؛ چون آنان از قرآن نیز بر علیه دین و جهت ترویج باطل استفاده می‌کردند؛ چنان‌چه در زمان حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام ، دشمنان، قرآن را بر نیزه کردند و در پشت آن سنگر گرفتند و معاویه را در پناه آن حفظ نمودند و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را با

(۲۳۹)

چه مصایبی درگیر ساختند؛ در حالی که نگاه به چنین قرآن‌هایی و حفظ آن حرام بوده است و باید تیرها و تیغ‌های خود را بر آن نابکاران و هرچه در دست دارند، وارد می‌آوردند و به فریاد جبهه باطل و پیشوای آن، معاویه و عمروعاص که به حیله، بر تیر زدن به قرآن و سوختن آن گریه می‌کرده‌اند، رحم نمی‌آوردند.

اگر در روایات سخن از نکوهش «مزامیر = نی‌ها» به میان می‌آید، مراد از آن همان نی‌هایی است که در زمان صدور روایت موجود بوده است؛ یعنی نی‌هایی که مقام عصمت را خانه‌نشین می‌کرد و مردم را از ایشان دور می‌ساخت و سبب اندراس دین و تضعیف جبهه حق و موجب تقویت جبهه باطل می‌گردید و از نی‌ای که در دست چوپانی است که در بیابان و کنار گله گوسفند خود می‌نوازد و هیچ گاه تأییدی بر حکومت باطل وقت به شمار نمی‌رود، انصراف دارد؛ به ویژه اگر نی وی دین و مذهب را تأیید کند و یادآور ذکر الهی و باطن ناسوت برای نوازنده و شنونده باشد. این امر مانند حرمت خرید و فروش رادیو و تلویزیون در زمان طاغوت زمان ما و نظام ستم‌شاهی است؛ چرا که رادیو و تلویزیون در آن زمان به دست دشمنان دین و عملی برای تحریک و فسادانگیزی در سطح جامعه بوده است و آمار تجاوزها در آن زمان گویای این امر است. حال اگر کسی تلویزیون طاغوتی را کنار شراب بگذارد و بگوید تلویزیون و شراب حرام است، حرمت را بر ذات آن‌ها نبرده است، بلکه در مورد مجموع آن‌ها که از ابزار جبهه باطل است، سخن می‌گوید.

در زمان حضور حضرات معصومین علیهم‌السلام ، خوانندگانی که به حرام می‌خواندند و نیز پارتی‌ها، بیت‌الغناها و دانسینگ‌ها شمار فراوانی داشته است و کم‌تر مورد حلالی را می‌شد برای غنا و موسیقی و رقص سراغ گرفت. این امر باعث شده

(۲۴۰)

بود که هر کس آلات موسیقی مانند: چنگ، عود، مزمار و بربط را در دست بگیرد، به این گروه لاابالی و نیز به گروهی که در خدمت دستگاه جور خلفا و در جبهه باطل و ظلم بودند، نسبت داده شود. در آن زمان‌ها به هیچ وجه زمینه آن نبوده است که کسی نزد امام معصوم علیه‌السلام شعری بخواند و مزماری بنوازد و موالیان حضرت، که همواره در تعقیب و گریز و در تقیه بوده‌اند، مجال چنین چیزهایی را نداشته‌اند و نمی‌شده است که از میان آنان، موسیقاری برخیزد که هنر خویش را در خدمت ولایت اهل بیت علیهم‌السلام قرار دهد؛ همان‌گونه که شاعران بنام عرب، کم‌تر می‌شده است که وابستگی و علاقه خود به خاندان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را نشان دهند و تاریخ در حافظه خود تنها چند نمونه انگشت‌شمار مانند فرزدق، طاووس یمانی و بانوی همدانی را سراغ دارد. در دست داشتن آلات موسیقی در آن زمان، همانند در دست داشتن تلفن همراه در جامعه امروز نبوده است، که امری عادی باشد، بلکه به در دست داشتن بی‌سیم می‌ماند که نشان از داشتن مسؤولیت و کارگزار نظام حاکم است. در دست داشتن آلات موسیقی در آن زمان یعنی انتساب داشتن به اهل گناه، فساد و فحشا، از این رو اهل حق و ولایت، خود را از همه این آلات و ابزار دور نگاه می‌داشتند؛ چنان‌که برخی از این روایات، به این موضوع تصریح دارد که راوی را به سبب نزدیک شدن به منزلی که در آن غنا و موسیقی بوده است، مورد عتاب قرار می‌دادند و به آنان سفارش می‌نمودند که کریمانه و بزرگوار زندگی نمایند. اهل معصیت و فساد که مورد حمایت دربار اموی و عباسی بودند، آزادانه و در منظر عام، مجالس موسیقی و پارتی‌های شبانه می‌گرفتند و خانه خود را بیت الغنا می‌نمودند و در برابر، اهل حق و ولایت نمی‌توانستند کوچک‌ترین میتینگ و مجلسی داشته باشند تا چه رسد به آن که با نافذترین

(۲۴۱)

حربه‌های فرهنگی مانند تأسیس بیت الغنا به ترویج آیین خویش بپردازند. آنان در کوچه پس کوچه‌های مدینه و کوفه و یا در بیابان‌های حجاز و عراق، تحت تعقیب بودند. حجربن عدی‌ها، میثم‌ها، زراره‌ها و عبدالعظیم‌ها نمونه‌ای از یاران پاک و خالص و باصفای امامان بودند که به جرم داشتن ولایت و محبت اهل بیت علیهم‌السلام ، آواره دشت‌ها و بیابان‌ها و یا غریب شهر و محله خویش می‌شدند. خانه‌های شیعیان به آتش کشیده می‌شد، همسر و فرزندان آنان به اسیری و به کنیزی یا غلامی می‌رفت و خود آنان، دست و پا بریده می‌شدند یا زبان آنان را از قفا می‌بریدند و حنجره می‌دریدند. آنان کجا می‌توانستند در عزای سالار شهیدان نوای غم سر دهند و به یاد شادمانی غدیر به دستگاه شاد سه‌گاه یا چارگاه، آواز غنایی بر آورند. آنان حتی اگر با در کف نهادن جان خویش، تنها می‌توانستند شعار غدیر و کربلا و فروغ انتظار ظهور را به فرزندان خویش پیام‌آوری نمایند، فیروز و خجسته خوانده می‌شدند. ما شرح ماجرای دردناک غربت و مظلومیت اهل بیت علیهم‌السلام را در کتاب «تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام» آورده‌ایم.


ظلم سیستماتیک و فساد سازماندهی‌شده

در زمان صدور روایات، خلفای جور بنی امیه و بنی‌عباس، مهندسی فرهنگ و اندیشه مردم را به دست گرفتند و برپایی مجالس و پارتی‌های گناه با محوریت غنا و موسیقی را در دستور کار خود قرار دادند. از سوی دیگر، شیعیان برای در امان ماندن از ظلم و ستمِ حاکمان جور، رویه تقیه را پیش گرفتند. امامان شیعه علیهم‌السلام با آن که بطلان نظام و سیستم حاکم را معرفی می‌کردند، اما زمینه آن را نداشتند که در همه جوانب، با دستگاه حاکم برخورد نمایند. روایاتی که با شدیدترین لحن از غنا و موسیقی نهی می‌کند،

(۲۴۲)

شدت سوء استفاده دشمن را برای در دست داشتن اراده مردم از طریق ترویج غنا و موسیقی، آشکار می‌سازد. آنان مجالس و پارتی‌های موسیقی و آواز را سازماندهی می‌کردند و از مطربان و عیاشان و خوانندگان و نوازندگان و شاعران حمایت می‌نمودند تا توده‌ها را هرچه بیش‌تر به خلیفه جور نزدیک‌تر نمایند و نگذارند افراد جامعه در این اندیشه فرو روند که امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام نیز در حوزه اندیشه و سیاست و در فضای فکری مسلمانان وجود دارد. آنان مردم را تا آخر شب به بدمستی می‌کشاندند و خلیفه نیز هزینه‌های آن را می‌پذیرفت و آن را تشویق می‌کرد تا مردم با سری گیج به خانه روند. استفاده ابزاری خلفای جور از موسیقی به استفاده ابزاری دستگاه پهلوی از اراذل و اوباش خیابانی یا حکومت صفوی از روضه و مداحی برای ایجاد مقبولیت در میان مردم بوده است. با این وصف، دین و امام باقر علیه‌السلام برای موسیقاران نه تنها جایگاهی نداشت، بلکه آنان از هنر خود، در خدمت خلیفه و برای مخالفت با صاحبان ولایت علیهم‌السلام بهره می‌بردند، از این رو در روایات، با بغض، از این گونه موسیقی‌ها سخن گفته شده است. این بغض برای ذات موسیقی و غنا نیست؛ بلکه برای عمل استکبار و استعمار است که موسیقی را در خدمت جبهه باطل و غاصب گرفته بود؛ استکباری که نماد آن، خلیفه جور بود؛ خلیفه‌ای که در پی تکذیب ولایت و تثبیت حکومتِ باطل خود قرار داشت. امروزه نیز برخی از دولت‌ها هنگامی که بخواهند برخی از کارهای سیاسی یا اقتصادی را انجام دهند که مردم به آن حساسیت بسیار نشان می‌دهند، پربیننده‌ترین سریال‌ها و مجموعه‌ها را در طول زمانی مورد نیاز، به روی آنتن می‌آورند و با سرگرم نمودن و اغفال ساختن مردم به زندگی شخصیت‌های محبوب آن مجموعه، سیاست خود را گام به گام به جلو می‌برند و اراده

(۲۴۳)

جمعی آنان را در مقابله با سیاست خود، تحلیل می‌سازند. خلفای جور، حکومت خود را در سایه اغفال مردم از ارزش‌ها، پایدار نگاه می‌داشتند. آنان همه اوقات فراغت و بلکه اوقات کاری مردم را پُر می‌کردند تا مردم ذهنی خالی و آسوده برای اندیشیدن نداشته باشند و حتی به این نیز نیندیشند که امامی دارند و با این کار، دین را به اندراس می‌کشیدند و فضای جامعه را با صدای باطل موسیقاران به نفع خلیفه پر می‌ساختند تا فضایی برای طرح صدای جبهه حق و صاحبان ولایت نماند. با این وجود، بعضی می‌گویند:

«در صورتی که روایاتی که شدیدترین نهی را از غنا و موسیقی دارد بر گناهان همراه آن حمل نماییم، حرمت برای گناهان دیگر است و در این صورت، یادکرد از غنا و موسیقی و حمل چنین حکم شدیدی بر این موضوع و اهتمام به منع آن لغو می‌گردد

لحن شدیدی که در روایات غنا و موسیقی و در مذمت آن وجود دارد به سبب میزان تأثیر تخریبی بوده است که بر افکار مسلمانان و به‌ویژه جوانان می‌گذاشته و آنان را از مقام شامخ ولایت دور می‌داشته و به آستان‌بوسی خلفا می‌کشانده و رفته رفته سبب اندراس و نابودی دین می‌شده است، وگرنه صرف یک آواز غنایی مگر چه تأثیری می‌تواند داشته باشد که چنین نهی‌های مؤکدی برای آن آمده است (البته این بحث را باید در مناط‌یابی و رده‌بندی گناهان دنبال نمود) از این رو نمی‌توان با در دست داشتن چنین ملاک و مناطی، حکم حرمت موسیقی و غنایی که در حاکمیت دولت شیعی و ولایت‌مدار و در حمایت از خاندان رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و در مسیر دفاع از حقانیت ایشان ساخته می‌شود، داد و آن روایات را مستند چنین حکمی ساخت. موضوع این روایات، رویارویی جبهه حق و باطل و اعتقاد به باطل و دولت ظلم است، که از تمامی گناهان بزرگ‌تر است.

(۲۴۴)


اختلاف موضوعات و تغییرناپذیری احکام الهی

روایات مذمت غنا و موسیقی، ساز، چنگ و عود مردان و زنانی را مذمت می‌کند و از آن باز می‌دارد که در خدمت جبهه باطل و دستگاه ظلم حاکم بودند و از گناهی دریغ نداشتند و به‌راحتی بر هم و در هم می‌لولیدند و بر آن بودند تا با ترویج فساد در جامعه، ذهن جست‌وجوگر جوانان و کویر روح آنان را از نسیم خوش و معطر بارش ولایت باز دارند و آنان را چنان فسیل سازند که نتوانند حتی نگاهی به بیت امامان علیهم‌السلام بیندازند. پرهیز دادن موالیان امام علیه‌السلام از کنیزان خواننده‌ای که حتی دوستان دارند، برای مصونیت دوستان از فساد روشمند و برنامه‌ریزی شده دربار است که آلاینده دل‌های مردم به زنگار شهوات حرام بود. بدیهی است روایاتی که با وجود چنین بستری صادر می‌شود همانند این است که کسی به مردم شهری که همه در صنعت ساخت شراب فعالیت دارند بگوید چرا انگور می‌کارید، چرا انگور می‌خرید، چرا انگور می‌فروشید، درختان انگور را قطع نمایید و میوه‌های آن را از بین برید؛ در حالی که وی انگور را ناپسند نمی‌دارد، بلکه مورد استفاده انگور، او را به دادن این حکم وا داشته است و اگر روزی در این شهر از این انگورها شرابی ساخته شود که سکرآور نباشد و خاصیت آب میوه‌های فعلی را با انرژی‌زایی بسیار و با فوایدی بی‌شماری که در شیر مادر است داشته باشد، حکم به حلیت آن، بلکه استحسان پرورش انگور و انگورداری می‌دهد؛ چرا که موضوع آن تغییر کرده و چیزی که حرمت به خاطر آن نهاده شده بود، از بین رفته است.

به دست گرفتن آلات موسیقی در آن زمان‌ها مانند گذاردن انگشتری در انگشت دست چپ بود که به خلیفه‌مداران اختصاص داشت و اگر کسی انگشتری به انگشت دست چپ می‌نهاد، ملاکی برای شناخت آن گروه به شمار می‌رفت.

(۲۴۵)

آلات موسیقی در آن زمان چنین حالتی را داشته است. البته، در همان زمان که عروسی چنین زمینه‌ای را نداشته و مردم استفاده از آلات موسیقی در آن را عادی می‌دانستند، روایات نیز استفاده از غنا و موسیقی در جشن‌های عروسی را بدون اشکال دانسته است.

باید توجه داشت که امر حلال در همه جا حلال است و یادکرد از اعیاد فطر و قربان یا مجالس عروسی در احادیث جواز غنا موضوعیت ندارد و امر حرام نیز در همه جا حرام است و چیزی آن را حلال نمی‌گرداند. البته، در بعضی موارد، عوارض ثانوی مانع از حمل این حکم بر آن موضوع می‌گردد که گاه موضوع آن نیز تغییر یافته است و به طور نمونه، نمی‌توان کنار تابوت کسی تمبک زد؛ چرا که آن فرد، حرمت دارد و زدن تمبک از آن جهت که حرمت فرد مؤمنی را خدشه‌دار می‌سازد، حرام است.

اختلاف حکمی که در این روایات دیده می‌شود، با توجه به تفاوت افراد، مصادیق و موضوعات آن است و این روایات، دو غنای متمایز از هم را بیان می‌دارد. یکی غنای حکومتی ظالم‌پیشه، مستبد و جور بوده است که با فسق، فجور، لهو و لعب هدفی جز اندراس دین و خانه‌نشینی صاحب ولایت و مبارزه با جبهه حق نداشته است. موضوع روایات مذمت غنا و موسیقی نیز غنا و موسیقی این افراد است. اما گروهی که غنا و موسیقی آنان حلال بوده است، گروهی ضعیف از موالیان و محبان صاحب ولایت بوده‌اند که همواره در تقیه به سر می‌برده‌اند.

روایات جواز غناخوانی زنان در عروسی‌ها از زنان عرب می‌گوید؛ آنان که در مجالس خود بیش‌تر کف و داریه می‌زدند و «لی‌لی» می‌کردند و منتظر دستگاه نمی‌ایستادند و خود می‌رقصیدند. در مقابل این گونه عروسی‌ها، مجالس

(۲۴۶)

کاباره‌ای وابسته به دربار بود و روایات حرمت غناخوانی و موسیقی ناظر به آنان است؛ مجالسی که مردان شکم‌پرور و شکم‌باره می‌نشستند ـ همان‌طور که هم‌اکنون نیز چنین است که با شکم‌های پر از نفت به کناری می‌نشینند ـ و زنان رقاص و خواننده برای آنان می‌خواندند و می‌رقصیدند و به عیاشی می‌پرداختند.

برخی از اعراب و فارس‌ها بر اثر غیرتی که داشتند، مجالس عروسی خویش را به گناه آلوده نمی‌کردند و به ناموس خویش اجازه نمی‌دادند که آلوده و فاسد شوند و حرمت آنان و نیز حرمت عروسی را پاس می‌داشتند ولی همان مردان عرب یا فارس برای انجام گناهان به خانه‌های فساد و به سراغ زنان مغنّی و خواننده و فاسد می‌رفتند.

البته عرب‌های امروز فرهنگ گذشته خود را از دست داده‌اند و در فرهنگ اروپایی تحلیل رفته‌اند. عده‌ای از عرب‌ها با پیراهن عربی و عمامه می‌رقصند که کاری بس زشت و ناپسند است؛ زیرا این لباس، لباس مسلمانان شناخته می‌شود. زن‌های عربی نیز دستخوش این مشکل شده‌اند و از حالت پوشیه‌ای به عریانی و سکس روی آورده‌اند. عرب‌ها در گذشته با توجه به غیرت عربی که داشتند از چنین کرداری روی‌گردان بودند؛ ولی اکنون آن غیرت از بسیاری رخت بربسته است.

سخن این است که دستگاه‌هایی که از آن نهی گردیده برای این گونه مجالس است که مردان بر زنان خواننده‌ای وارد می‌شوند که عریان هستند و از انجام هر باطل و فسادی پرهیز ندارند و نیز مربوط به مجالسی است که ترویج باطلی را در پی داشته باشد و موضوع روایات حرمت، مجالس عروسی و دیگر مجالس مشابه که احکام الهی در آن رعایت می‌گردد نیست و این تغییر موضوعات

(۲۴۷)

است و نه حلال شدن محرمات الهی؛ چرا که حرام‌های نفسی هیچ گاه تغییر نمی‌یابد، بلکه گاه اگر با برخی امور حلال همراه شود و بر آن چیره گردد، آن را نیز حرام می‌گرداند. به هر روی «حلال محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله حلال أبدا إلی یوم القیامة و حرامه حرام إلی یوم القیامة»(۱) می‌باشد. برای نمونه، حرمت ظلم ذاتی است و این حکم هیچ گاه تغییر نمی‌کند؛ چرا که موضوع آن امر ثابتی است که هیچ گاه تغییر نمی‌پذیرد.

احکام هیچ گاه تغییر نمی‌پذیرد و تغییر تنها در ناحیه موضوعات پدید می‌آید. بر این اساس، عنوان «احکام ثابت و متغیر» عنوانی خطاست، بلکه احکام، فقط ثابت است.

اما روایاتی که در مذمت برخی از اقوام یا مکان‌ها رسیده است ناظر به اقوام و مکان صدور روایات است و چنان‌چه آنان روزی به ولایت اهل بیت علیهم‌السلام اذعان نمایند، موضوع آن روایات نمی‌باشند و چنین نیست که مردم کوفه یا برخی از اقوام ترک و کرد همیشه مورد مذمت باشند، بلکه زمانی حادثه‌ای پیش آمده است و آنان بد عمل کرده‌اند و به صاحب ولایت پشت نموده‌اند، از این رو نکوهش شده‌اند. اگر کسی با توجه به این روایات، نسبت‌هایی را به آنان بدهد، خود را به گناه آلوده نموده است. نکوهیده بودن این اقوام، به سرگذشت پدران ما ایرانیان می‌ماند که روزی گبر یا مجوسی و یا سنی بوده‌اند و امروزه همه مؤمن و شیعه گشته‌اند و گذر زمان این تغییرات را به وجود آورده است و حال که مردم ما مردمی ولایی و شیعی هستند درست نیست که کسی به واسطه چند نسل پیش، ما را به مجوسی بودن یا دیگر عقاید باطل محکوم کند. در

۱ـ الکافی، ج ۱، ص ۵۸٫

(۲۴۸)

موسیقی نیز برخی از عالمان استفاده از سنج یا طبل را بدون اشکال دانسته‌اند و این امر را با توجه به عوارض پیش آمده مانند جنگ و دفاع گفته‌اند.

در زمان صدور روایات حرمت، اهل حق و ولایت و یاران امامت نمی‌توانسته‌اند صدا و نوایی داشته باشند، آنان با این که بی صدا بودند، آواره بیابان و غریب شهرها می‌شدند تا جان خود را حفظ نمایند و اندیشه ولایت را زنده دارند، آنان کجا می‌توانستند به صورت رسمی شب غنا و موسیقی داشته باشند و در آن از وصف امامان آواز سر دهند. غربت و تقیه این امکان را از آنان ربوده بود و از این رو موضوعی نبوده است تا حکمی برای آن بیان شود؛ اما اگر امروزه بتوان با صوت و صدای فرد مؤمن و ولایت‌مداری مایه‌ای مذهبی و انقلابی برآورد، چه اشکالی دارد؛ در حالی که هیچ یک از روایاتی که غنا و موسیقی را حرام می‌داند یا آن را مذمت می‌کند بر آن دلالتی ندارد. آیا نمی‌توان خوانندگانی را تربیت کرد که خوانندگان رپ در آن سوی زمین را بر زمین بزند و علاقه‌مندان آن را به سوی خود و فرهنگ اسلامی خویش دعوت نماید؛ اگرچه زبان ما را متوجه نشود. موسیقی زبانی بین‌المللی است و فهم آن به زبان‌شناسی چندانی نیاز ندارد. می‌توان با تربیت خوانندگان و نوازندگانی مؤمن و ولایت‌مدار، دنیای کفر و فراعنه آن را به خاک مذلت کشید و فرهنگ اسلامی را به تمام جهان گسترش داد.

به هر روی، خواندنِ غنایی نیز در هر موردی که باشد و با گناه و باطلی همراه نباشد، جایز است؛ هرچند خواننده غنای خود را بر یکی از دستگاه‌های موسیقی جریان دهد.

هم‌چنین روایاتی داریم که شعر را قبیح می‌شمارد و شاعر را مذمت می‌کند، ولی این حکم به شاعرانی منصرف است که در شعرهای خود مضامین باطل،

(۲۴۹)

جاهلی و کفرآمیز می‌آوردند و یا مدح درباریان جور را پیشه می‌کردند و به‌خاطر مال دنیا به دین‌فروشی روی می‌آوردند و شعر را در مسیر تبلیغ دستگاه خلافت و ظلم به کار می‌گرفتند؛ ولی اگر شاعری زبان شعر خود را در راه پیشبرد اهداف و آرمان اسلام قرار دهد و شعار توحید سر دهد و عدالت، انصاف، جوانمردی و پاکی را گسترش دهد، مورد تشویق قرار می‌گرفته است. فرزدق نمونه‌ای از این شاعران است که طبع رحیمی و شاعرانه خود را در راه گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم‌السلام قرار می‌دهد و برای آنان شعر می‌سراید، در مقابل نیز کسانی بودند که به خاطر کیسه‌ای زر، به نفع حکومت اموی یا عباسی شعر می‌گفتند و مصداق صدای باطل می‌شدند و در کنار آن از شراب‌خواری و دیگر گناهان نیز دریغ نمی‌ورزیدند که البته بزرگ‌ترین گناه آنان این بود که در خدمت جبهه باطل و ظلم قرار می‌گرفتند و ولایت‌ستیز می‌شدند.

شعر نیز همانند غنا و موسیقی بر دو گونه حلال و حرام است و روایاتی که شعر و شاعری یا غنا و موسیقی را مذمت می‌کند، به گروه دوم انصراف دارد، از این رو نمی‌توان به اطلاق این روایات تمسک نمود. دین‌مداران باید زبان گویا داشته باشند و نباید با محروم نمودن خود از موارد حلال غنا و موسیقی و شعر و دیگر ابزار مشروع هنری، جبهه خویش را گنگ و لال بنمایانند. هم‌اینک آنان عرصه را به دشمن و ضد انقلاب سپرده‌اند و دستگاه استکبار و اپوزیسیون، با حمایتی که از خوانندگان؛ به‌ویژه زنان خواننده طاغوتی دارند، صحنه فرهنگی کشور را به سخره گرفته‌اند و آنان قوای پیشتازِ هجوم به فرهنگ دینی شده‌اند.

موسیقی باید ظلم‌ستیز باشد، نه آن که اعتقاد به دستگاه ظالم پیدا کند و بر بندگان صالح خداوند، با سخریه، ظلم وارد آورد. اگر تار و تنبک به دست ابلیس و قابیل

(۲۵۰)

بی‌حیا نباشد و حیثیت از دست رفته تار و تنبک باز گردد و نه تنها با آن، کسی را مسخره نکنند و دین و نمادهای مقدس و شخصیت‌های آن را به سخریه نگیرند؛ بلکه به دین خدا کمک نمایند، دیگر نمی‌توان گفت این آلات حرام است. قابیل به هنگام انجام جسارت به جنازه حضرت آدم علیه‌السلام ، با نواختن موسیقی، چشمانی باز داشته و نیز نفس می‌کشیده است، آیا با استدلال به آن می‌توان گفت چون قابیل چنین هیأتی داشته است، باز داشتن چشم و نفس کشیدن نیز از این پس حرام است.

حکم موسیقی، حکمی اقتضایی است، نه ذاتی و دلیلی نیست که اگر غنا و موسیقی در خدمت حق قرار گیرد و حرامی با آن همراه نباشد، حکم حرمت داشته باشد، بلکه موسیقی می‌تواند به جهت اقتضایی بودن حکم آن، به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل برانگیختن اندیشه‌ها برای نهادینه کردن حق در دل‌ها و ترویج آن در فضای عمومی و احساسی جامعه مورد استفاده قرار گیرد؛ چنان‌که روایات جواز موسیقی بر آن دلالت دارد.

به هر روی، سخن ما در این‌جا این است که موسیقی نباید اعتقاد و باور به ظلم؛ به‌ویژه ظلم‌های سیستماتیک و دستگاه باطل قرار گیرد. اگر ترجیع یا مد خواننده‌ای، اعتقاد به باطل و دستگاه ظلم را ترویج کند و اندراس و تعطیلی دین و انصراف مردم از مکتب حضرات معصومین علیه‌السلام را لازم داشته باشد و مصداق « یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»گردد، حرام و معصیت است.

هر کرده باطلی برآمده از باور باطلی است و اعتقاد، خود را در قالب عمل می‌نمایاند. اعتقاد به باطل یعنی آن که باطل به جان فرد گره خورد. چنین کسی خود را شرمنده حق نمی‌بیند. امامان کفر مصداق این گفته می‌باشند؛ نه گناه‌کاران عادی. اگر محتوای باطل و ماده ضد دین و برخلاف فرهنگ امامت

(۲۵۱)

و ولایت، حتی با بهترین صداها همراه شود، حرام است؛ چون بدآموزی و اندراس دین را به همراه دارد و در خدمت جبهه باطل و تأیید آن قرار گرفته است و جمهور و توده‌ها را که احساسی عمل می‌نمایند با جبهه باطل همراه می‌سازد و به مسلخ آنان می‌برد. هم‌چنین است تحسین و تشویق خواننده‌ای که باطلی را ترویج می‌کند.

اگر موسیقی به باطل چهره‌ای خوشایند برای جمهور دهد، به قصد سوء و جبهه گرفتن علیه حق آلوده شده است. جبهه باطل نه تنها غنا و موسیقی، بلکه هر چیز دیگری حتی شعایر دینی را به خدمت می‌گیرد؛ چنان‌که معاویه در جنگ صفین، خود را در پناه قرآن کریم قرار داد. در این صورت، قرآن‌هایی که وی به کار برد، در خدمت جبهه باطل بود و مسلمانان نباید به بهانه حفظ حرمت قرآن، از جنگ با معاویه دست می‌کشیدند.

موسیقار باید در مرتبه نخست، حق و باطل را بشناسد تا به باطل، لباس حقانیت نپوشاند و برای آن اظهار حق بودن نداشته باشد. موسیقار اگر حق را نشناسد، در شناخت حق و باطل می‌ماند و به صحت باطل باور می‌یابد و خود را به خدمت او در می‌آورد و مزوِّر می‌گردد یعنی حق را به باطل می‌پوشاند و کالای تزویر و حیله به میان می‌آورد و قصد باطل و ظاهرسازی پیشه می‌کند و از حق به باطل روی می‌گرداند.

تظاهر به باطل، به صورت حق، چیزی بدتر از کذب است؛ زیرا کذب به معنای اظهار خلاف واقع است و خلاف واقع بر دو قسم است: یکی صرف اظهار خلاف واقع است و دو دیگر اظهار خلاف واقع با حق جلوه دادن آن است. صورت نخست، کذب و گونه دوم «تزویر» است. هم‌چنین کذب دارای اخبار است و تزویر امری انشایی است و شخص مزوّر قصد تظاهر به حق را دارد.

غنا و موسیقی اگر برآمده از دستگاه جور و دولت ظلم و باطل باشد، نفاق و

(۲۵۲)

دوچهرگی می‌آورد و دل را خراب می‌سازد و موجب می‌شود که انسان توان عبادت و معرفت نداشته باشد.

کسی که نفاق دارد و تزویر می‌کند؛ به ویژه در مقام شهادت، به آتش و عذاب جهنم وعید داده شده است؛ زیرا اسلام دین انصاف و جوان‌مردی است. کسی که تزویر می‌کند، پیش از آن که دیگری را خراب کند، خود را آلوده ساخته است، از این روست که خداوند جایگاه او را از آتش فراهم می‌نماید و او را در کنار منافقان در پایین‌ترین مرتبه جهنم قرار می‌دهد. مراد از منافقان نیز افراد مستضعف و گمراهان معمولی نیستند، بلکه آنان کسانی می‌باشند که از ائمه کفر به شمار می‌آیند یا به عمد، منافق می‌باشند، همانان که با درک و شیطنت و فهم و خباثت به نفاق می‌گروند. آنان که از خلفای جور می‌باشند و تابوت‌های آتش جهنمی منتظر آن‌هاست و تعداد این عده کم و اندک است، به ویژه که در درک اسفل می‌باشند. آن‌ها در پایین‌ترین جای جهنم، با صاحبان تابوت همنشین می‌شوند.


باطل و بی‌فرجام

گفتیم موسیقار باید «باطل» را بشناسد. باطل چیزی است که غایت نهایی و مقصود آن تحقق نپذیرفته است‌و غرض عقلایی و معنوی برای آن نیست، ولی قصد در آن دخالت دارد و غایت آن غیر مقصود و غرضی خَلقی و از سنخ هوس‌های نفسانی می‌باشد. باطل به معنای امر بدون غایت و هدف نیست، بلکه باطل یعنی کوتاه و بی‌فرجام. وقتی انسان می‌خواهد کاری را انجام دهد و به آن هدف نهایی نمی‌رسد، بلکه به غایت دیگری می‌رسد، کار باطلی را انجام داده است. باطل که به چنین هدفی دست نمی‌یازد، سعادتی را در پی ندارد؛ اگرچه هدف ثانی نیز داشته باشد. در برابر، کردار حق، فعلی است که به غایت ثانی و هدف نهایی خود می‌رسد.

(۲۵۳)

توجه شود که باطل به صورت لیسیده و صِرف وجود ندارد و بدون دقت بر شناخت آن، نمی‌توان حکم شرعی آن را دریافت.

هر چیزی که با مرام و مسلک اهل بیت علیهم‌السلام سازگار باشد، حق و صحیح است و غیر آن باطل است. از این رو، شاید سخنان، اعتقادات و اعمال بسیاری در دنیا توسط کافران انجام شود که اگر به معصوم علیهم‌السلام عرضه شود، درست باشد، گرچه از گبر یا کافر و بت‌پرستی باشد؛ همان‌طور که چه بسا سخنان، اعتقادات و اعمالی که با آموزه‌های حضرات معصومین علیهم‌السلام همخوانی نداشته باشد و باطل باشد؛ هرچند از زبان مؤمنی بیان شود. ملاک و معیار درستی و نادرستی هر سخنی، مقام عصمت است و هرچه با آن سازگاری داشته باشد، حق و صدق است.

چنین نیست که هر باطلی حرام باشد و چنین نیست که حکم وضعی با حکم تکلیفی هماهنگی کامل داشته باشد، بلکه هر باطلی که نهی شریعت را داشته باشد، معصیت و گناه می‌گردد. صرف باطل بودن چیزی سبب حرمت آن نمی‌شود. لازم نیست هر کاری غایت الهی داشته باشد و اصل اباحه در هر چیزی هرچند باطل باشد، جاری است؛ مگر آن که حرمت آن ثابت شود.

هر باطلی حرام نیست، بلکه باطلی حرام است که انسان را از یاد خدا باز دارد و غفلت‌زا و مصداق «یصدّون عن ذکر الله» باشد که در این صورت، تفاوتی میان غناخوانی و قرائت قرآن کریم و نماز گزاردن یا ساخت مسجد نیست که نمونه آشکار آن ساخت مسجد ضرار در صدر اسلام برای بازداشتن مردم از ذکر خدا بوده است. به طور کلی، هر امری که جبهه باطل بر آن دست گذارد تا با آن، به مبارزه با حق برود؛ چنان‌چه بتواند آن را به انحصار خود درآورد، حرام می‌گردد.

(۲۵۴)

دین با فطرت و طبیعت آدمی هماهنگ است و تنها بر آن است که غفلت و عوامل غفلت‌ساز را از مردم بزداید تا آنان به گناه و معصیت دچار نگردند و غنا و موسیقی می‌تواند غفلت‌زا باشد؛ همان‌گونه که استفاده صحیح از آن در مسیر تبلیغ ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌تواند غفلت‌زدا باشد و مرام خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و حق‌تعالی را به شنوندگان آموزش و انتقال دهد.


رتبه‌بندی باطل‌ها و گناهان

باطل‌ها باید تعریف شود و برای آن به صورت جزیی و ریز، قانون وضع گردد تا مسؤولان ممیزی برای کار خود به صورت طبقه‌بندی شده معیار و ملاک داشته باشند.

گناهان را باید با همه خصوصیاتی که دارد شناخت و سپس با توجه به میزان قبحی که دارد، آن را رتبه‌بندی نمود و سپس به درمان آن اقدام کرد. با کمال تأسف، آسیب‌شناسی گناهان جایگاه شایسته خود را ندارد. گاه گناه کوچکی چنان در سطح جامعه بزرگ می‌شود که نوعی فرافکنی برای کوچک کردن گناهان بزرگ به شمار می‌رود. به طور مثال، اگرچه ریش‌تراشی معصیت است و فرد را از عدالت خارج می‌کند و نمی‌توان پشت سر کسی که ریش خود را می‌تراشد نماز خواند؛ اما این گناه با گناهانی هم‌چون تهمت و غیبت که شدیدتر از زناست، یکسان نیست و بزرگ‌تر یا برابر دانستن آن، اشتباه است. تزویر نیز این گونه است.

هم‌چنین طبقه‌بندی گناهان نشان می‌دهد رشوه در حکم کفر به خداوند می‌باشد. این در حالی است که برخی از متدینان به رشوه‌خواری که گاه در دستگاه اداری دیده می‌شود، اعتراضی ندارند و تار و تنبوری را که در عروسی‌ها استفاده می‌شود، کفر عظیم می‌دانند. آنان از طبقه‌بندی صحیح گناهان دور مانده‌اند.

(۲۵۵)

هم‌چنین است تزویر که نه تنها در محکمه‌ها، بلکه در داخل اجتماع نیز دیده می‌شود. برخی یک‌دیگر را به هر قیمتی که شده به بی‌عفتی و بی ایمانی متهم می‌سازند و به آن شهادت دروغ می‌دهند؛ گرچه به نجس شدن آنان کشیده شود، ولی چندان به آن اهمیت داده نمی‌شود و مورد استنکار قرار نمی‌گیرد، اما با غنا و موسیقی چنان با خشونت تمام و به تندی برخورد می‌شود که گویی وحشتناک‌ترین امر است. در حالی که وحشتناک‌ترین گناه هر چیزی است که با آن در خانه حق را بندند تا صاحب جور و ظلم را به ریاست رسانند و با استفاده از آن، جامعه را به سوی اهداف پلید و شیطانی خود بکشانند و جامعه را از مواهب دولت حق و کریم محروم نمایند. بله، موسیقی و غنایی که در خدمت باطل باشد و به ترویج آن بپردازد، حرام می‌باشد؛ زیرا در خدمت دولت باطل و طاغوت بودن، گناه، آن هم از نوع گناه کبیره، بلکه سرآمد تمامی گناهان کبیره است.

رندان جنایت‌کار و کسانی که همواره بر آن هستند که کشورها و جوامع اسلامی را بازی دهند، همیشه مترسک‌هایی را بزرگ می‌کردند تا آب را گل آلود کنند و بر سر امور کوچک زنند تا بلکه بزرگان جامعه اسلامی را کوچک نمایند.

حوزه‌ها و عالمان دینی که رهبران جامعه هستند باید طبیب جامعه باشند. آنان باید با رتبه‌بندی گناهان و با توجه به میزان آسیب آن بر فرد و جامعه، با آن مقابله کنند. در غیر این صورت، قبح برخی از گناهان تحت شعاع برخی از گناهان غیر مهم قرار می‌گیرد و جامعه را درگیر آسیب‌های بسیاری می‌نماید. «گناه‌شناسی» یا «جرم‌شناسی» و چگونگی مبارزه با بزه‌کاران باید جایگاه حساس خود را در میان علوم دینی بیابد. باید نخست گناهان مهمی که تهدیدی برای نسل بشر و کمالات انسانی و صفای فطری آدمی به شمار می‌رود، شناسایی کرد و در پی

(۲۵۶)

آن، برای ریشه‌کنی آن از سطح جامعه اسلامی چاره‌اندیشی نمود؛ چرا که هر زهری پادزهری دارد. تا گناهان بزرگ از سطح جامعه برطرف نگردیده است، اقدام برای رفع گناهان کوچک در سطح کلان چندان سودمند نیست؛ زیرا کوچک شدنِ گناهانِ بزرگ را در پی دارد.


تفاوت مرتبه افراد در غایت مقصود

با توجه به این که هیچ فعلی بدون غایت نیست، باید دریافت که کدام یک از غایت‌ها و افعال حرام، و کدام یک حلال است. فقیه نباید انتظار داشته باشد همه افعال بندگان دارای غایتی عقلانی، اعلایی، معنوی، ربوبی و الهی باشد. درست است که خداوند می‌فرماید: « وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»(۱) یا « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنْسَ إِلاَّ لِیعْبُدُونِ»(۲)؛ اما باید گفت: این که خداوند امر به عبادت آن هم عبادت مخلصانه می‌نماید امری است، و این که چه کسی بر آن گردن می‌نهد و از آن اطاعت‌پذیری کامل دارد، امر دیگری است. خداوند می‌خواهد که غایت حقیقی همه کارها و همه امور عبادت شود، نه این که همه کارها عبادی باشد. اولیای خدا هستند که فعل غیر عبادی ندارند و هر کاری که می‌کنند جز اطاعت، عبادت و بندگی، بلکه جز محبت و عشق نیست، و بلکه وجودی جز از حق نیست، و از مردم عادی و معمولی نباید چنین انتظاری داشت و فقه برای بندگان عادی حکم می‌دهد، نه برای اولیای خدا که خود صاحب حکم می‌باشند و در احکام خود، مجتهد و فقیه به شمار می‌روند.


فاعل علمی و شوقی (عملی)

فاعل کردار می‌تواند مباشری، متوسط و بعید باشد. هر کاری نیز یک مبدء علمی

۱ـ بینة / ۵٫

۲ـ ذاریات / ۵۶٫

(۲۵۷)

دارد. علم شوق می‌آورد؛ ولی این شوق در انسان بیمار کور است. شوق باعث می‌شود که فرد به دنبال انجام آن کار رود. برای نمونه، کسی که تشنه است و آب می‌طلبد، علم به تشنگی، فاعل بعید، شوق، فاعل متوسط و آب خوردن فاعل مباشری است.

فاعل مباشری اقتداری است که در رگ و پی فرد قرار دارد و برای انجام کار، استجماع می‌یابد و به فعل چسبیده و فصل اخیر تحقق فعل است. شوق فاعل متوسط است که گاه چندان قوت و توانمندی ندارد و به طور مثال، اگر نانی تازه از تنور بیرون آمده باشد شوق در خوردن آن بسیار است اما اگر همان نان بیات شود، با آن که علم به خوردن آن است، اشتیاق بدان فراوان نیست. این اشتیاق در بهشت فراوان است.

بحث از اقسام فاعل در فلسفه دامنه‌ای بسیار گسترده دارد و در این جا به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

با توجه به این مسأله فلسفی، چنان‌چه مبدء علمی انجام باطلی را خواست و کسی استجماع نمود تا معصیتی را انجام دهد، «ما الیه الفعل» که همان استجماع بر انجام کار است انجام می‌شود؛ هرچند با مانع روبه‌رو گردد.

فاعل علمی داخل در حکمت نظری است و از آموزه‌های آن رهنمون می‌گیرد و فاعل شوقی از حکمت عملی شکل می‌پذیرد و فاعل علمی و شوقی است که ویژه انسان است و فاعل مباشری میان انسان و حیوان مشترک است و فعل به لحاظ این دو فاعل است که به لغو، لعب و عبث وصف می‌شود. تفاوت فاعل بودن انسان که ارادی است با فاعل طبیعی در علم و شوق نهفته است وگرنه به لحاظ فاعل مباشری، میان انسان و طبیعت تفاوتی نیست و هر دو از این لحاظ مأمور و معذور هستند.

(۲۵۸)

مبدء بعید فعل حق، فاعل علمی است که نفس الامر دارد و مطابق با آن است. چنین فعلی از بندگان بسیار اندک ظهور می‌یابد و قرآن کریم در مقام آشکاری این حقیقت است که می‌فرماید: « بَلْ أَکثَرُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ»(۱) یا «وَأَکثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»(۲). هم‌چنین قرآن کریم می‌فرماید: « وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً»(۳) بیان این حقیقت است که پیش داشته‌های ما از علم بسیار اندکی برخوردار است و فراوانی از افعال انسانی ـ حتی خیرات و عبادات او ـ به خاطر فاعل شوقی، خیالی یا وهمی است و شمار فاعل‌های علمی محدود است و تنها اولیای الهی و مردانی ربانی هستند که کارهای خود را به اذن حضرت حق پدیدار می‌نمایند و مصداق: «وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیعْبُدُوا اللَّهَ»(۴) هستند که در نتیجه آنان نیز نجوا سر می‌دهند: « إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(۵). آنان شوق خویش را جز به علم حق نمی‌جنبانند.


معرفت محتوایی و کردار قالبی

برخی از کارها حقی است و مبدء بعید آن علم است. علمی که با حقیقت و نفس الامر آن هماهنگ است. این نکته معیار ارزشیابی کردار آدمی است و عیار هر کس به مبدء علمی و فکری اوست و عمل ارزش ذاتی ندارد؛ چرا که عمل قالبی بیش نیست. تفاوت هزار رکعت نماز با دو رکعت نماز در ارزشیابی به اندازه آن نیست، بلکه باید دید از طرف کدام صاحب نفسی و با چه نیت و انگیزه‌ای اقامه می‌شود. با توجه به این معیار ارزشیابی انسان‌هاست که آدمیان بر

۱ـ عنکبوت / ۶۳٫

۲ـ مؤمنون / ۷۰٫

۳ـ اسراء / ۸۵٫

۴ـ بینه / ۵٫

۵ـ انعام / ۱۶۲٫

(۲۵۹)

سه گروه می‌باشند: عالی، متوسط و دانی. انسان‌های عالی کسانی هستند که کارهای حقی انجام می‌دهند و البته شمار بسیار اندکی از مردم چنین هستند. آنان کسانی هستند که می‌توانند زندگی، مرگ، حب و بغض خویش را وقف خدا نمایند.

اما گروه دوم و سوم، اندیشه علمی آنان را به حرکت و شوق نمی‌آورد، بلکه این خیال، وهم و گمان است که بر اندیشه آنان چیره است. گمان صورتی از یک معنای خیالی است و وهم آن معناست و خیال همان صورت است که شکل دارد و جزیی است مانند دوست داشتن فرزند که غیر از دوست داشتن کلی است و این صورت خیالی است که شوق‌آفرین است و بحث «مأمور معذور است» را پیش می‌آورد. هر یک از مبادی یاد شده در مقایسه با هم ترکیب‌های مختلفی می‌پذیرد.


حرمت ترویج باطل و خشونت

در اشعار و سرودها و نغمه‌های موسیقیایی نباید باطلی باشد تا غنا و موسیقی را حرام نسازد. موسیقی نباید اشاعه خشونت نماید. استفاده از همانند موسیقی پاپ و راک آمریکایی که استفاده غالب آن در اشاعه فحشا و ترویج خشونت است، حرام است و چنان‌چه قرآن کریم نیز به آن سبک خوانده شود، حرام می‌باشد. امروزه در روسیه، موسیقی‌های خشن آمریکایی خواهان بسیاری دارد و آنان فقط از صوت، صدا و هیبت و حرکات آن‌ها استفاده می‌کنند.

امروزه موسیقی پاپ آمریکا دنیا را در چیره خود درآورده و دانسینگ‌ها و مراکز فحشا و فساد را فرا گرفته است. البته به حمد الهی این موسیقی هم‌اکنون ـ

(۲۶۰)

که این متن به نگارش می‌آید(۱) ـ در ایران گسترش نیافته و تنها در پارتی‌های زیرزمینی یا باغ‌ها و خانه‌های بیش از هزار متر و در طبقه مرفه دیده می‌شود.

موسیقی پاپ با نور و تیمپو تشنج را به بیننده تزریق می‌نماید. امروزه بخشی از موسیقی‌های ایران همان تیمپوی ضربی آمریکایی است که کم و بیش اعصاب جامعه را به تشنج سوق می‌دهد. سکس و عریانی نیز در کنار آن وجود دارد و این امور جوانان بیش از پنجاه کشور اسلامی را تهدید می‌کند؛ بدون این که پنجاه کشور یاد شده در مقابل این نوع موسیقی هنری برای گفتن داشته باشند؛ چرا که فقیهان آنان به حرمت مطلق موسیقی فتوا داده‌اند و با این فتوا، حرام نیز از دست آنان خارج گردیده و جامعه مسلمانان در عمل، همه آن را حلال می‌شمرد. البته، سیاه‌پوستان آمریکایی در مقابل پاپ، موسیقی رپ را تبلیغ می‌کنند، از این رو آمریکا این موسیقی را محدود کرده است.

ما با بیش از هزار سال سابقه موسیقی و عرفان و فلسفه غنی نتوانسته‌ایم رقیبی برای آمریکا در دنیای موسیقی باشیم، ولی سیاه‌پوستان آمریکایی نه با فقه و عرفان، بلکه با موسیقی رپ و خرد کردن شیشه‌های نوشابه بر سر دیگری، تشنج در تشنج راه می‌اندازند تا بساط موسیقی پاپ را براندازند. هر تزی، آنتی‌تز خویش را می‌طلبد. آمریکا در پی آن است که موسیقی ایرانی، عربی و هندی را که آرام و همراه با عشق و لطافت است به موسیقی متشنج و آزاردهنده اعصاب تبدیل کند و آسیا را به طغیان وا دارد. نرمی و لطافت موسیقی شرقی کجا و تندی، زمختی، خشونت و سکس و بازی با نور در

  1. اصل نگارش این کتاب، در سال ۱۳۸۴ واقع شده است.

(۲۶۱)

موسیقی غربی کجا، و متأسفانه، امروزه موسیقی آمریکایی که رقیبی برای خود نمی‌شناسد، بر فرهنگ بیش‌تر کشورها حاکم شده است. گفتیم موسیقی زبانی بین‌المللی و فراگیر است و کسانی که زبان خواننده را نیز نمی‌دانند از آن بهره می‌برند. اگر موسیقی چنین آثار شومی داشته باشد، حرام است، ولی چنان‌چه خواننده‌ای هم‌چون داود نبی بخواند یا نغمه سجادی سر دهد و یا دعای کمیل را در دستگاه‌های ویژه آن بیاورد و اثرات عالی و برکات متعالی در روان و نهاد آدمی بر جای گذارد، جایز است.

امروزه، دنیای غرب همه موجودی باطل خویش را بیرون آورده و تمامی دنیا را با سکس و خشونت و موسیقی ـ که ارمغان فرهنگ منحط و اومانیسمی و بریده از حق و باطل آن است ـ پر کرده است، ولی ما نباید میدان حق را خالی بگذاریم، وگرنه آنان در اندیشه تسخیر فرهنگ دنیا هستند. ما باید توانمندی‌های مشروع خویش را که دین به ما عطا نموده است، به میدان آوریم. اگر آنان بازار را از مشروبات الکی پر نموده‌اند، ما باید نوشیدنی‌های طهور درست کنیم و آن را به دنیا عرضه نماییم. اگر آنان لباس‌های جلف را به سراسر دنیا کشانیده‌اند و عریانی را ترویج می‌دهند، ما باید پوشش اسلامی متنوع و در هزاران مدل را در اختیار آنان قرار دهیم.

زن و مرد باید هر کدام به مقتضای استعداد و نقش‌آفرینی خود که خداوند در نهاد آنان قرار داده است دارای امتیاز شوند و البته این امتیازها را برای دفاع از جبهه حق هزینه کنند. هر کس ـ اعم از زن و مرد ـ که در این وادی امتیاز بیش‌تری آورد و با لحاظ اصل اولی ـ که نخست خانگی بودن زن و سپس اجتماعی بودن وی، و نیز نخست اجتماعی بودن مرد و سپس خانگی بودن اوست ـ برتر است و جنسیت ملاک نیست.

زن می‌تواند مؤمن، نجیب و آبرومند باشد و فعالیت اجتماعی نیز داشته باشد و

(۲۶۲)

این امرِ محالی نیست و معصیت، بی‌غیرتی و بی‌دینی است که بد و ناشایست است و آزاد منشی می‌تواند با تقوا جمع شود. اگر امروزه زنان توانمندی داشته باشیم، می‌توان از آنان در امور متناسب با ایشان استفاده کرد.

ما باید لحظه به لحظه آماده رویارویی با تمامی بدافزارهای جبهه باطل باشیم و بتوانیم از توانمندی‌های خود استفاده کنیم و باور نماییم که بسیار پر قدرت و با صلابت هستیم و توان انجام فراوانی از کارها را داریم که بسیاری از کشورهای پیشرفته نمی‌توانند آن را در تخیل خویش نیز ببینند.

اگر اسلام بخواهد در مقابل دنیای کفر بایستد ـ که باید بایستد و گریزی از آن نیست ـ باید همه اهرم‌های قدرت را فراهم آورد و از مهم‌ترین اهرم‌های قدرت، مهارت استفاده بهینه از صوت، صدا، موسیقی و غناست و باید «طهوری» را در برابر «خمور» پاپ آمریکایی طراحی نماید وگرنه نمی‌تواند کارایی لازم را در دنیای امروز داشته باشد.

افراط در موسیقی ـ به‌ویژه از نوع خشن آمریکایی ـ سبب می‌شود ذهن‌های جوانان تخدیر شود و آنان در اندیشه خود تضعیف گردند و نتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و گاه با تبلیغات روانی معاندان یا گروه‌های سیاسی، به ضعف اراده ـ که حاصل گوش فرادادن افراطی به موسیقی است ـ و به انحراف دچار آیند.

برخی از موسیقی‌های تولید شده در کشور ما کارنامه موفقی دارد و بسیار شایسته به امور معنوی و روحانی بر می‌انگیزاند، ولی موسیقی‌های حرامی نیز هست که کپی‌برداری شده از دستگاه‌های خشن آمریکایی است و علت حرمت آن نیز خشن بودن این دستگاه و فسادانگیز بودن آن است، نه ماده‌ای که در اشعار آن به کار می‌رود.

(۲۶۳)

ترانه‌ها و سروده‌ها در صورتی غنا و موسیقی را حرام می‌سازد که به‌ویژه برای جامعه جوان ما به فساد و شهوت‌رانی تحریک نماید. اشعاری که از چشم و ابرو و خال لب دختران و زنان می‌گوید، به خاطر بار معنایی تحریک‌آمیز برای جوانانی که دسترسی به ارضای غریزه جنسی به صورت حلال را ندارند و نیز به صورت آزاد تربیت نشده‌اند، حرام است، اما اگر در غناخوانی از شعرهای رکیک استفاده نشود، غناخوانی مجاز است. برای مثال، اگر کسی از چشم و ابرو گوید و اصطلاح عرفانی آن را قصد نماید، اشکال ندارد؛ اما چنان‌چه شعری بخواند و چشم زن معینی را مراد داشته باشد، مصداق فحش و ناسزاگویی و آشکار نمودن پنهانی‌های دیگران و نادیده گرفتن حرمت اوست، از این رو حرام می‌باشد؛ چنان‌که بسیاری از افشاگری‌هایی که در مجامع سیاسی رخ می‌دهد مصداق گناه کبیره و نشان ضعف سیستم نظارتی کشور است.

امروزه، کشورهای غربی، فرهنگ خود را که نماد بی‌غیرتی، سکس و دهان کجی به معنویات است به کشورهای شرقی نفوذ می‌دهد به گونه‌ای که حتی در تهران، برگزاری پارتی‌های حرام که اختلاط زن و مرد و پسر و دختر نامحرم و نیز استفاده از شراب و مواد سکرآور یا تخدیری و قرص‌های اکس در آن رایج است در زیرزمین‌ها، باغ‌ها، خانه‌های بزرگ و ویلاها گزارش می‌شود. رفتار آنان به گونه‌ای است که گویا این مملکت در طول تاریخ مذهبی خویش، شهید و جانبازی را به خود ندیده است. بدیهی است هر گونه آواز و خوانندگی و موسیقی این گروه باطل و حرام است. چنین بی‌غیرتی‌هایی از فرهنگ شرقی‌ها بر نمی‌آید و دنیای غرب است که آنان را دامنگیر این جهنم نموده است. امروزه غربیان با بسط فرهنگ ضد معنویت خویش، سعی می‌کنند بی‌عصمتی را حتی به زن‌های محصنه و شوهردار نفوذ دهند. دشمنان دین با خواننده‌ها و

(۲۶۴)

رقاصه‌های خویش، از پشت دروازه‌های ایران، شهر شهر دل‌های جوانان مظلوم و بی حامی این مرز و بوم را در نهایت آرامی به یغما می‌برند. اگر دستگاه‌ها و ردیف‌های موسیقایی موجود در قرآن کریم و صحیفه سجادیه کشف شود و این متون آسمانی و قدسی و ملکوتی با دستگاه‌های مناسب آن به دنیا عرضه شود، حتی اگر میان بیگانگانِ از این زبان، پا گذارد، تأثیر معنوی خود را می‌بخشد؛ همان‌طور که موسیقی‌های آمریکایی در کشورهای دیگر، به‌ویژه روسیه، تأثیر منفی خود را دارد.

دولت‌های استکباری ده‌ها سال است که با سلاح خشونت و سکس به جنگ دولت‌های عقب نگاه داشته و عقب مانده می‌روند. این حقیقتی است که به‌راحتی می‌توان به آن اذعان نمود. آیا ما جوانانی داریم که بتوانند از امیال خود بگذرند و به شهوات سرگرم نباشند؟ آمریکا نخست گروه ضربت خود؛ یعنی سکس و موسیقی را به کشورهای خارمیانه آورد و سپس نیروهای نظامی را به آن وارد نمود؛ چنان‌که این سیاست را در میان جوانان سوری، از زمان بشار اسد پیش گرفته بود.

امروزه جنگ با توپ و تانک تمسخرآمیز گشته و عاملان آن به وحشیان تشبیه می‌شوند؛ بلکه جنگ‌های نوین و مدرن امروز، زمینه‌های فرهنگی پیچیده دارد که استفاده از موسیقی، از گزینه‌های مهم آن است و اگر ما این حربه را نادیده بگیریم، نه تنها از دنیای امروز عقب می‌مانیم، برای دین و ایمان نیز کارایی خود را از دست می‌دهیم و با گذشت چند دهه جوانانی خواهیم داشت که از چهره آنان و در اندرون قلبشان جز فرهنگ وارداتی غیر دینی چیزی دیده نمی‌شود. آنان عروسک‌هایی خواهند شد که در خیمه شب‌بازی سیاست، بند آنان را بالا و پایین می‌کشند.

(۲۶۵)

رشد کشورهای اسلامی در گرو پرورش نیروهای متعهد دینی است که با توپ فوتبال، پینگ پنگ، بستکبال، شطرنج و صوت و صدا و موسیقی به میدان مبارزه با کفر آیند و پیام‌آور صفا و صمیمت شیعی و محبت ولایی به همه ساکنان کره زمین باشند به این قصد که در جبهه اهل حق و ظلم‌ستیز بر استکبار و استعمار و ظلم و نمادهای باطل اعم از باطل محض و باطل‌های حق‌نما، هجوم جهادی آورند و از عالمان دینی پیشرو، در این راستا رهنمون فتوایی گیرند.


حرمت احیای نمادهای باطل

دین و شریعت بر آن است تا سنت‌های اهل کفر را که ریشه در کفر آنان دارد، زایل گرداند، از این رو، احیای شعارهای گروه‌های باطل و کفر را ممنوع می‌داند. موسیقی اگر نمادهای باطل و طاغوت را زنده کند، حرام می‌گردد. بر این پایه هم خوانندگی و هم قرائت قرآن کریم به سبک خوانندگان مشهور طاغوتی اشکال دارد؛ چرا که آنان در جبهه طاغوت می‌باشند و یادآوری سبک آنان مصداق ذکر باطل می‌باشد، اما اگر این خوانندگان، مسایل شرعی را نادیده نمی‌گرفتند و خواندن آن‌ها یادآور مقامات عرفانی و بهشت و ملکوت الهی بود، خوانندگی آنان اشکال نداشت؛ ولی هر کدام که سبک خویش را با طاغوتی شدن یا حمایت جبهه ظلم و باطل به حرام آلوده نماید، حتی قرائت قرآن کریم به آن سبک حرام است و قاریان قرآن باید توجه داشته باشند که در قرائت خود از این سبک‌ها پرهیز نمایند.

متأسفانه امروزه خوانندگانی هستند که آوازها و موسیقی‌های باطلی را که در زمان ستم‌شاهی پهلوی رایج بود، احیا می‌کنند؛ اما با این تفاوت که خوانندگان آن در زمان پهلوی زن بودند، ولی اکنون مردان هستند که آن را اجرا می‌کنند و آهنگ و ریتم و موسیقی آن را به کار می‌گیرند. باید گفت این کار از موارد احیای

(۲۶۶)

سنت‌های باطل به شمار می‌رود که دستگاه‌های نظارتی عهده‌دار برخورد با آنان به شمار می‌روند.

جامعه اسلامی باید دستگاه موسیقی و آواز را از خود داشته باشد و از نمونه‌های باطل نسخه‌برداری ننماید تا چنین اموری، احیای سنت‌های باطل به شمار نرود، در نتیجه، مشمول حکم حرمت نگردد. البته این سخن نشان از سخت‌گیر و عسری بودن دین نیست، بلکه شریعت با مرزبندی دقیق، بر آن است تا ذهن‌های پیروان خود را خلاق و شکوفا سازد تا آنان بر توان و نیروی خلاقیت خود تکیه نمایند و از دستگاه‌هایی که در دامان طبیعت و در متن آموزه‌های دینی قرار دارد بهره ببرند و نیز از همه مهم‌تر، جبهه باطل و کفر را به‌کلی به محاق ببرد. دین می‌گوید می‌توان بسیاری از سبک‌های موسیقی را کشف نمود، ولی از دستگاه‌های ویژه اهل کفر نباید نسخه‌برداری کرد. متأسفانه، از بازار مسلمانان و دین‌مداران، متاع و کالایی در خور، بیرون نیامده است، وگرنه بازار دین، می‌تواند همه موسیقی دنیا را به رکود و انفعال بکشاند و مردم جوامع مختلف را به سوی خود بخواند و آنان را به خود جذب نماید. متفکران جامعه دینی بر آن نبوده‌اند تا انواع موسیقی حلال، انواع شراب طهور و نوشیدنی‌های حلال که در قرآن کریم از آن یاد شده است و انواع بازی‌های حلال و مورد پسند دین را طراحی نمایند. هرچند فهم این معنا بر مرتجعانی که درکی از دین ندارند اما انبانْ انبانْ ادعا دارند، سنگین است و از این تعبیر برآشفته می‌گردند.

آن‌چه در زمان طاغوت زمان ما و از زبان برخی خوانندگان شنیده می‌شد، همه بر آن بوده است تا افکار باطل را در ذهن جامعه نهادینه نمایند. اگر مرضیه می‌خواند: «به رهی دیدم دخترکی… با دامن تنگش»، بر آن بوده است تا در

(۲۶۷)

راستای سیاست کشف حجاب خاندان پهلوی، دامن تنگ را برای دختران و زنان این مرز و بوم مد و الگو نماید و چنین چیزی از روشن‌ترین مصادیق نهادینه نمودن فرهنگ باطل در جامعه است و چنین غنایی حرام است.

شعارهای اختصاصی کافران یا سخنان، اشعار و ترانه‌هایی که ترویج صهیونیست یا استکبار آمریکا یا تبلیغ کفر و فرهنگ آن باشد، نمونه‌ای دیگر از موارد باطل و حرام است.

این امر نه تنها در موسیقی و غنا، بلکه به طور معمولی در هر چیزی مانند پلاک، تابلو، آرم یا چیزی مانند آن؛ خواه بر لباس باشد یا اتومبیل یا در منزل، حرام است.

هم‌اینک برخی از فیلم‌ها نیز سنت‌های باطل را زنده و یادآور می‌شود. برخی از هنرپیشه‌های گذشته که به دلیل بازیگری در فیلم‌های ممنوع از بازی منع شده‌اند، گاه در داخل کشور، این گونه فیلم‌ها را در دستور ساخت دارند. تا چنین ساخته‌هایی یوم التغابنی را نیافریده‌اند، باید به فکر راهِ گذاری از آسیب‌های فرهنگی آنان برآمد. منفی‌گرایی و خالی کردن عقده‌های فردی نیز در برخی از فیلم‌ها و ترانه‌ها آشکار است.

بزرگ‌نمایی بزه‌کارانی که نیروی انتظامی را به بازی می‌گیرند و نمایاندن ضعف مضاعف نیروی انتظامی و حقیر نمودن نیروهای زبده آن، مصداق باطل‌گروی و نوعی خیانت به خون‌هایی است که این ملت به آن نیرو ترزیق نموده تا آنان که نماد قدرت ایمان مردم‌اند، سرافراز باشند. هم‌چنین رواج مضاعف اصطلاحات افراد لات نیز نمونه‌ای از احیای سنت‌های باطل به شمار می‌رود. فیلم‌های لاتی و جنایی خاص نمونه‌ای از احیای باطل‌هاست. گناه این امر نیز مضاعف است؛ چرا که بودجه بیت‌المال است که برای ساخت یا خرید چنین فیلم‌هایی هزینه می‌شود.

(۲۶۸)

موسیقی نباید تداعی کننده سنت‌های باطل دوران‌های گذشته باشد؛ همان‌گونه که این کلام: «جوانان بنی هاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید» الهام‌بخش رشادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام به جوانان عزادار است.

موسیقی اگر به احیای نمادهای باطل بپردازد، موسیقی براندازنده و همانند موسیقی امویان و عباسیان است. دستگاه جور حکومت خلفا با گرایش دادن مردم به امور نفسانی و ترویج امور باطل، بر آن بوده است تا مردم را از معنویت، صداقت، تقوا، عصمت و مراجعه به مؤمنان باز دارد. متأسفانه، این سیاست و گرایش در جامعه امروز ما و در جوامع اسلامی دیگر نیز دیده می‌شود. از عواملی که باعث گردیده است مردم از معنویات، عالمان دینی، مساجد و محافل معنوی باز مانند، شمار فراوان شبکه‌های نمایش فیلم و برنامه‌های به اصطلاح هنری و بعضی از طنزهایی است که از رسانه‌های گروهی پخش می‌شود. این برنامه‌ها چنان مردم را به خود مشغول داشته است که دیگر کسی در اندیشه خواندن دعا، نیایش، تهجد، ذکر، ورد و یاد و بهره بردن از عالمان دینی فرو نمی‌رود.

در برخی از این مجموعه‌ها، حرکات مضحک و فریادهایی دیده می‌شود که در «بیت اللهو»ها و «بیت الغنا»ها نیز دیده نمی‌شود و گاه به کاباره‌ها، دانسینگ‌ها و سینماهای قدیم نزدیک می‌شود. چنین فیلم‌هایی مصداق باطلی است که اندراس کیفیت نماز و دین را سبب می‌شود؛ در حالی که می‌شود با استفاده از هنرمندان توانا و فیلم‌ها و سریال‌های مناسب و در خور جامعه ولایی ایران، در زمان‌های مناسب، بهره‌های درست و مفیدی برای جامعه و مردم داشت و به‌جای براندازی روحی و معنوی، برازندگی و شایستگی را برای آنان به ارمغان آورد.

(۲۶۹)


مداحی براندازانه

مداحان نیز نباید از دستگاه‌های شناخته شده افراد طاغوتی و نیز اهل فسق و فجور و گناه استفاده کنند. برخی مداحان گاه چنان تبحری دارند که به صوت خود غنای حزن‌آمیز می‌دهند و شنونده را غرق در سوز و ماتمی عمیق می‌سازند؛ ماتمی که سبب می‌شود آنان لباس از تن بیرون کنند و محکم بر سر و سینه خود زنند و گاه برخی از آنان بی‌هوش می‌شوند و برخی بی‌تاب، و در چنین حالاتی احساس سبکی و خوشایندی دارند و چنین ندبه‌هایی آنان را به نشاط می‌آورد، اما استفاده از سبک‌های خاص افراد جبهه باطل که به نام آنان شناخته شده است، هم در موسیقی و هم در مداحی، حرام می‌باشد.

در این جا لازم است نگاهی به وضعیت موجود در جامعه مداحان کشور بیندازیم و کار آنان را با رویکردی فقهی بررسی نماییم تا به دست آید آیا کار آنان در خدمت جبهه حق و ولایت است یا به‌نوعی گشودن جبهه باطل در برابر جبهه حق می‌باشد؟ بررسی کارنامه تبلیغی مداحان و عالمان دینی در دهه محرم و دیگر ایام سوگواری و چگونگی کارکرد آنان نشان می‌دهد هم‌اینک علم دینی در حاشیه احساس‌برانگیزی مداحان قرار گرفته است و اقبال مردم به آنان از علم، وعظ و خطابه عالمان بیش‌تر است. این امر با همه کاستی‌هایی که در نظام آموزشی روحانیان دیده می‌شود، بیش‌تر به جامعه مداحان باز می‌گردد و آنان که امروزه داعیه دفاع و ترویج دین مبین را دارند، با عملکرد خود، به اضمحلال و اندراس دین کمک می‌کنند. امروزه گاه مداحی در طول شبانه‌روز، چند مجلس مختلف را اداره می‌کند و گاه با اندکی تأخیر، خسارت می‌گیرد؛ اما به روحانیانی که حقیقت و مغزای دین را باید در دست داشته باشند، اعتنایی نمی‌شود. مداحی که چند بیت شعر بیش‌تر

(۲۷۰)

نمی‌داند، جای اهل علم را گرفته است و اوست که گاه صدها گزاره مهمل را در دقایقی اندک، به احساسات توده‌ها می‌نشاند. چنین مداحی مصداق بارز اندراس دین و حمایت از باطل است. البته، عالمان دینی باید در بالا بردن سطح معلومات و از جمله شناخت دستگاه‌های موسیقی که در روضه کاربرد دارد و دل هر صاحب قساوتی را نرم می‌کند و او را به گریه می‌اندازد، آشنا باشند و نیز به واقع، علم دینی داشته باشند. علمی که ما از آن در کتاب «جامعه‌شناسی عالمان دینی» سخن گفته‌ایم و چیستی و چگونگی آن را بررسیده‌ایم.

هرچند امروز چنین نیست، ولی شاید به سبب وضعیت موجود و ضعف و کاستی برخی از اهل منبر، روزی برسد که مداحی مداحان غیر اهل علم، حرام گردد؛ چرا که مداحی آنان؛ هرچند به نام اهل بیت علیهم‌السلام است، سربازان این خاندان را به حاشیه می‌راند و از این جهت، اندراس دین به شمار می‌رود و حرام است. متأسفانه برخی از این مداحان که چهره‌های شناخته شده‌ای هستند در عوض خون‌هایی که از اهل بیت علیهم‌السلام رفته است، پول‌های آن‌چنانی آن هم با توقعاتی فراتر از آن می‌گیرند.

در زمان آقاي خميني، به غیر روحانیانی که در مسجد نماز می‌خواندند، اشکال می‌گرفتند؛ چرا که برخی به همین بهانه و با یک عبا و مقداری ریش، مساجد را که سنگر اسلام است، از دست آنان می‌گرفتند و بعضی نیز صوت و صدای باطل می‌شدند. در آن زمان، اگر غیر روحانی در مسجدی برای نماز، امام می‌شد، اشکال داشت، اگرچه مجتهدی بدون لباس روحانیت باشد.

این گونه احکام، مقطعی و برای زمانی خاص است و دایمی نیست؛ بلکه تا زمانی که آفت‌ها و آسیب‌های آن موجود است، حکم حرمت بر آن بار می‌شود. اما با کنار رفتن این لازم باطل، گزاردن نماز توسط فردی غیر روحانی نیز اشکال

(۲۷۱)

ندارد؛ چرا که عمده وظیفه روحانیت، انجام کارهای فکری، علمی و تحقیقی است و در مدرسه، بیمارستان، اداره یا زندان‌ها می‌توان آدم‌های خوبی یافت که احکام خود را بدانند و بتوانند عهده‌دار نماز جماعت شوند.

روحانی سالیان متمادی درس خوانده و تحقیق نموده است تا فکر و فرهنگ دین را گسترش دهد، نه این که خود را تنها و تنها به خواندن نماز جماعت مشغول دارد. خواندن نماز جماعت از عهده هر ظاهر صلاح مؤمنی که احکام خود را بداند بر می‌آید؛ ولی اگر شرایط زمان و مکان به گونه‌ای شد که گزاردن نماز توسط فردی که روحانی نیست اندراس دین را سبب شود؛ همان‌گونه که در زمان آقاي خميني چنین بود، حکم همان است و ملاک آن نیز اندراس و روی‌گردانی از دین است. برای نمونه، چنان‌چه مؤمنانی عهده‌دار برپایی جماعت باشند و نماز گزاردن آنان موجب شود که عالمان به کارهای فکری و علمی روی آورند، بدون آن که لازم باطلی داشته باشد و شکوفایی دین را در پی بیاورد، باید گفت انجام این کار برتر است؛ همان‌گونه که در صورت مثبت بودن آثار مداحی برای دین و جامعه، مداحان غیر روحانی نیز می‌توانند در سلک بهترین حامیان دین، مردم و روحانیت قرار گیرند، ولی اگر آنان خود را مستقل از روحانیان بدانند؛ روحانیانی که نماینده دین هستند، هم‌چون برخی از مداحان کنونی که متأسفانه بعضی از مسؤولان نیز به آن دامن می‌زنند، باید گفت این کار، اشکال دارد. البته در این مورد نباید ضعف روحانیان و طلاب را نیز نادیده گرفت.

غنا، موسیقی، شعر و شاعری، گزاردن نماز جماعت از سوی غیر اهل دین و مداحی غیر روحانیان از موضوعاتی است که ثابت نیست و تابع شرایط و مقتضیات زمان و مکان می‌باشد.

(۲۷۲)

گاه برخی آوازه‌خوانان، مداحان و روضه‌خوانان دستگاه‌هایی که برای گریه و روضه مناسب است؛ مانند: شوشتری، افشار، ماهور و بیات ترک را در چند جلسه آموزش می‌دهند و گاه به سبک برخی از خوانندگان طاغوتی، غنا و موسیقی حرام در مجالس روضه یا مداحی اهل بیت علیهم‌السلام یا در ترانه‌های خود استفاده می‌کنند. این امر از تسویلات شیطان است. گاه برخی از مداحان، مداحی خود را در دستگاه ترانه‌های برخی زنان خواننده که گرایش طاغوتی دارند ـ و صدای آنان صدای جبهه باطل می‌باشد ـ می‌آورند و صدا و سیما نیز بدون آن که حلال و حرام آن را تشخیص دهد، آن را پخش می‌کند. باید مراقب بود حلال خدا حرام نشود که در این صورت، تحریف در دین است و اگر حرام خدا حلال شود، بی‌مبالاتی است و خسران به همراه دارد. بسیار ناپسند است که کسی به نام مرثیه‌خوانی و امام حسین علیه‌السلام ، حرام خدا را حلال کند و حرام دین را نادیده انگارد. برخی می‌گویند غنا لهو است و کار لهوی ـ به صورت ذاتی ـ باطل و حرام است؛ اما اگر برای موضوعات معنوی و الهی و برای اولیای معصومین علیهم‌السلام یا در قرائت قرآن کریم باشد، اشکال ندارد؛ در حالی که اگر غنا لهو، باطل و حرام باشد، استفاده از آن در امور دینی نه تنها بدون گناه نیست؛ بلکه گناه آن مضاعف و دوچندان است و نمی‌شود به نام امام حسین علیه‌السلام با غنا مصالحه و آن را توجیه نمود. چنین بحث‌هایی را باید بحث‌ها و موضع‌گیری‌های مزاجی خواند تا علمی؛ در حالی که نتیجه و فتوا باید برآیند مقدمات صحیح باشد، نه تابع پیش‌فرض‌های نادرست ذهنی، مزاجی و تعصبی شخص.


باطل لَغْوی

یکی از اقسام باطل، کار «لغو» است. لغو یعنی کار بی‌هدف و دور از فایده که خوشایندی در آن لحاظ نمی‌شود. تفاوت آن با لعب نیز در همین نکته است.

(۲۷۳)

لغو ضرری نیز پی‌آمد خود ندارد و تفاوت آن با لهو در همین گزینه است. «لهو» به معنای بازماندن از کاری مهم به سبب پرداختن به امری دیگر و جزیی است. در لغو و لعب اشتغال نیست و این دو، انسان را از وظیفه انسانی او باز نمی‌دارند، ولی در لهو اشتغال است و لهو سبب می‌شود انسان عاقل به نوعی از وظیفه خود باز ماند. بر این پایه، اگر آن‌چه لعب و لغو خوانده می‌شود، دامنه‌ای بیابد که منع از وظیفه کند، داخل در لهو می‌گردد.

هر لغوی باطل است، اما باطلِ تنزیل یافته. لغو نازل یافته باطل است که توجه و قصد را ندارد و همین امر وجه تمایز آن با باطل است و سبب می‌شود هر باطلی لغو نباشد. باطل، هم امور غیر مقصودی را که گناه نیست و هم کارهایی را که معصیت و غرض شیطانی دارد، در بر می‌گیرد، اما لغو همیشه خالی از معصیت و غرض شیطانی است.

گاه مبدء انجام فعل خیال به تنهایی نیست و چیزی با آن ترکیب شده است مانند این که خیال گاه با طبیعت یا با عادت یا با بیماری همراه است و در همه این حالات، خیال، مبدء بعید است و مبدء متوسط آن نیز که شوق است، امری اشتدادی است و از شدت و ضعف برخوردار است. منشأ لغو شوق است که در آن «ما ینتهی الیه الفعل» شکل می‌پذیرد، ولی مبدأ بعید آن، به‌جای اندیشه و علم، خیال است. غایت لغو نیز امری خیالی است. یکی شوق پیدا می‌کند و زخم خویش را با این که درد دارد، خراش می‌دهد، به‌گونه‌ای که تا مدت‌ها زخم روی بدن وی التیام نمی‌پذیرد؛ چرا که همواره آن را خراش می‌دهد و از این کار لذت می‌برد. بعضی نیز پا را فراتر از این گذاشته و از کندن زخم‌های دیگران لذت می‌برند. این گونه کارها خیالی است و مبدء قریب آن تخیل است که با برخورد شوق به آن، به عمل می‌گراید.

(۲۷۴)

هیچ فعلی در بروز و ظهور خود بدون غایت نیست. از این رو لعب، لهو و لغو نیز بدون غایت نیست؛ چون فاعل در بروز و ظهور آن قصدی را در نظر داشته است.


سنخیت مراتب مکلفان با حکم شرعی

گذشت که مؤمنان بر سه گروه کلی انسان‌های کامل و وارسته، مؤمنان متوسط و مردم عادی تقسیم می‌شوند و کردار آنان نیز به تبع این امر بر سه قسم است و هر کاری شایسته گروهی است. نوع انسان‌ها به انواع لغو دچار هستند و این امر برای آنان مفید است؛ چرا که هرگونه کاستی در لغو، آنان را دچار «سالوس»، «ریا»، «نفاق» و «تکبر» می‌سازد. هر کیسه‌ای ظرفیتی دارد و قرار دادن بار بیش از اندازه، آن را پاره می‌نماید. انسانی عادی در صورتی که بیش از اندازه عبادی باشد و خود را از هر لغوی برهاند و در هر کاری، غرضی عقلایی و علمی داشته باشد، از سلامت دور می‌ماند و به سالوس و ریا و نفاق و تکبر گرفتار می‌شود و چه بسا که شمار مدعیان خدایی و خدایگان هم‌چون نمرودها و شدادها به بی‌نهایت می‌رسد؛ همان‌طور که برخی از مدعیان، خود را بسیار قوی، بزرگ، پاک و منزه می‌بینند، اما حقیقتی در باطن آنان نیست و باطن آنان را واقعیت پلیدی و خباثت، در خود گرفته است.

لغو از اسباب دوری بندگان از کفر، شرک و تکبر است. لغو بسان لنگر کشتی بندگان و هستی است که آن را نگاه می‌دارد.

افراد عادی از آن‌چه مؤاخذه می‌شوند که قلب آن‌ها آن را به دست آورده است، که همان امور جدی است، نه شوخی‌ها و لغوها. خداوند متعال با مردم عادی، با گذشت بسیار مواجهه می‌شود و بسیاری از کردار آنان را نادیده می‌گیرد. رهبران جامعه نیز نباید بر مردم عادی سخت بگیرند و نباید ترس را بر آنان چیره

(۲۷۵)

سازند؛ زیرا بسیاری از کارهای آنان از سر قصد نیست و جدیت و همتی در آن وجود ندارد و به گونه غیر مقصود، از آنان صادر می‌شود. بله، اموری مانند شرک، کفر، قتل و ایجاد فساد عمومی، جدی است و مصالحه و گذشتی را بر نمی‌تابد، اما امور لغوی مصالحه‌پذیر است و خداوند با گذشتی بسیار از آن چشم می‌پوشد. این اصلی بسیار مهم در تعامل اجتماعی است که باید در مواجه شدن با افراد، دید آیا کرداری که داشته‌اند از روی عمد و به جد و مقصود بوده است، یا آنان قصدی نداشته‌اند. البته اگر توهم دخالت ناشایست نکند و اندیشه به خطا نرود، تا بتواند غیر مقصود بودن بیش‌تر کردار مردمان را دریابد و آن را با بدبینی و سوء ظن، مقصود و جدّی نپندارد.

کسب قلبی و عقاید و باورهای درونی و باطنی افراد عادی قابل بازخواست است، ولی لغو برای آنان چنین نیست و نادیده انگاشته می‌شود. خداوند، نه چیزی را اهمال می‌کند و در موارد مهم مانند توحید، تیغ تیز خود را نشان می‌دهد و نه در امور همگانی و در مرحله عملِ افراد عادی و ضعیف که مقام اراده و قصد را ندارند، سخت‌گیر است و شریعت خود را سهله و سمحه نشان می‌دهد. عمل بندگان چون با کاستی همراه است، غفران حق را می‌طلبد، ولی بی‌عملی یا بد عملی بندگان ضعیف که فاقد قصد و اراده می‌باشند، خداوند را به خشم نمی‌آورد.

بسیاری از امور که برای مردم عادی جایز است، برای مؤمنان متوسط و عالی روا نیست، بلکه ناپسند یا حرام است. انسان‌ها با تفاوت درجه و مقام، احکام متفاوتی دارند. برای نمونه، آیه « وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» در مورد مؤمنان متوسط است، اما این وصف، پاکی آنان و آلوده نگردیدن آنان با گذر بر لغو را نمی‌رساند، ولی وصفی که برای مؤمنان عالی یا «عباد الرحمان» آمده

(۲۷۶)

است، می‌گوید آنان هنگام مرور بر لغو نیز به آن آلوده نمی‌شوند: «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما»(۱). اعراض از لغو با پشت کردن بر آن شکل می‌پذیرد، اما مرور بر آن، به پشت کردن بر لغو نیست، بلکه از کنار آن گذر کردن و آلوده نشدن به آن و نادیده انگاشتن آن است. عباد الرحمان از لغو تحریک نمی‌شوند و از آن تأثیر نمی‌پذیرند، بلکه آنان بر اهل لغو تأثیر می‌گذارند و آنان را به تذکر و یادآوری یاد خدا می‌رسانند و این مقامِ بسیار بالایی است که هر کسی را نه سزاست و نه در توان آن است.


افراط در لغوگرایی

افرادی که تکاثرگرایی دارند و همواره می‌خواهند مال و اموال و املاک خویش را افزایش دهند و درآمدزایی بیش از پیش داشته باشند، دچار بیماری لغوگرایی افراطی هستند. توصیه به لزوم اقتصاد و میانه‌روی و نکوهش دنیاگرایی، برای مهار این بیماری است که در طبیعت آدمی ریخته شده است. البته همه لغوها بیماری نیست و همان طور که گفتیم افراط در لغوگرایی آسیب و بیماری است. کسی که چنان می‌خورد که معده وی از سنگینی به بادکنکی بزرگ تبدیل می‌شود و توان دفع آن‌چه را که خورده است، ندارد، در لذت خیالی غرق گردیده است. انسان عاقل می‌داند بدن وی در طول روز به حدود دو هزار کالری انرژی نیاز دارد و خوراک خود را برای تأمین این مقدار انرژی تنظیم می‌کند تا بدون دلیل از کارخانه درونی خویش کار نکشیده باشد و بدن خویش را گرفتار چربی، عوره، قند و پیری زودرس و هزاران بیماری دیگر ننماید؛ اما کسی که مبدء فعل او تخیل و شوق است، وقتی که می‌خورد، اندیشه تأمین کالری او را بر خوردن برانگیخته نمی‌سازد، بلکه او می‌خورد تا

  1. همان، ص ۱۴٫

(۲۷۷)

لذت برد، مانند کسی که از خراش دادن زخم خویش لذت می‌برد. نوع انسان‌ها در قوه خیال به سر می‌برند و این حکمت آفرینش است که افراد عادی کارهای بیهوده بسیار انجام می‌دهند. قرآن کریم در حکایت این معنا می‌فرماید: « إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ»(۱)؛ چرا که طبیعت آدمی این گونه است و نوع افراد از این گروه هستند و کم‌تر کسی است که جزو گروه مؤمنان متوسط یا عالی قرار گیرد و آنان کسانی هستند که قرآن کریم در مورد آنان می‌فرماید: «إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»(۲)؛ مگر آنان که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند. البته، این بیان نسبت به خوب و نیک بودن افراد استثناست. قرآن کریم به این معنا اشاره می‌کند و می‌فرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی»(۳). خداوند در این دو آیه در مقام بیان این حقیقت است که انسان‌های معمولی نسبت به دو گروه دیگر در خسران و زیان هستند و از بهره‌هایی که آنان دارند، بی‌نصیب می‌گردند.

لغو برای افراد عادی نکوهیده نیست. لغو در طبیعت و نهاد انسان‌های عادی نهفته است و آشکار ساختن آن برای این گروه، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه در نگاه به کثرت جمعیت انسانی، لازم است؛ همان‌گونه که در لهو نیز چنین است و ساختار و شاکله دنیا با «وَمَا هَذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ»چیده شده است. بله، بر مؤمنان متوسط و عالی، پرداختن به برخی از لغوها حرام است، اما چنین تکلیفی را نمی‌توان بر عموم مردم بار نمود و باید اهرم‌های فشار بر آنان را که از دین نیست کاست؛ چرا که تأثیر عکس دارد. نباید انتظار داشت تمامی افراد جامعه هم‌چون مؤمنان متوسط یا عالی و همانند قدیسان زندگی کنند و

۱ـ عصر / ۲٫

۲ـ عصر / ۳٫

۳ـ یوسف / ۵۳٫

(۲۷۸)

آنان که بخواهند فراتر از عموم مردم زندگی کنند و خود را بالا کشند، بسیار نادر و کمیاب هستند؛ زیرا نوع انسان‌ها در اراده و توان، نیروی چندانی ندارند. لغو برای هر مرتبه‌ای حکمی خاص دارد. خداوند از افراد عادی نسبت به لغوهای متعارف مؤاخذه ندارد و حکم خداوند در مورد لغوِ مردم عادی، جواز آن است. خداوند نمی‌خواهد به دست و پای مردم عادی زنجیر زند، بلکه بر اساس طبیعت آنان حکم می‌دهد. خداوند که خالق هستی است بهترین کسی است که تمامی نیازمندی‌های پدیده‌ها را می‌داند؛ نیازهایی که در نهاد آدمی قرار داده شده است. در بحث حاضر نیز انسان‌ها بر سه دسته سرشته شده‌اند و از هر کدام، همان قدر که در توان و نهاد خویش دارند، در رابطه با لغو انتظار می‌رود. از عباد الرحمان مرور کریمانه از لغو و از متوسطان، اعراض از آن انتظار می‌رود؛ همان‌طور که مردمان عادی را جز انجام امور لغو انتظار دیگری نیست. این روش و بیان قرآن کریم، خود بهترین الگوی تربیتی است که همه باید آن را در خانه و اجتماع مورد نظر قرار دهند و از آن بهره‌مند شوند. بر این پایه، اگر غنا و موسیقی در موردی مصداق لغو قرار گیرد، برای به دست آوردن حکم شرعی آن، باید لحاظ افراد و تناسب‌ها را نمود. امری که در روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است؛ زیرا روایات نیز ترجمان قرآن کریم می‌باشد.

وجود لغو در زندگی امری طبیعی است و با توجه به مرتبه کمال افراد، افزایش یا کاهش می‌یابد. اولیای الهی و شریعت بر آن نیستند تا چنین صفتی را به کلی از میان بردارند، بلکه می‌خواهند آن را با ملایمت و به نرمی و با رعایت تناسب‌ها کاهش دهند، نه با امر به ترک کلی آن، که چنین چیزی با توجه به ساختار خلقتی انسان‌ها و روان‌شناسی آن‌ها عملی و کاربردی نیست و قرار نیست تمامی انسان‌ها به نقطه کمال انسانی مانند مقام دوام ذکر و یاد خداوند

(۲۷۹)

برسنند. فرد عادی‌ای که اهل لغو باشد، به سبب لغو خود شایسته ورود به جهنم نمی‌شود، بلکه جهنم برای غافلان از خدا و گناه‌کاران و نیز ستم‌پیشگان به بندگان خدا و آنان که در جبهه باطل و دستگاه جور و ظلم، به عمد قرار می‌گیرند و حق را به انحراف می‌برند و باطل را حق‌نما می‌سازند، می‌باشد، وگرنه خدا نه تنها لغو، بلکه برای بالاتر از آن نیز وعده بخشایش داده است، اما در این میان، باید بسیار مواظب و مراقب ارکان و محورهای مهم دین‌مداری بود و نگذاشت چنین پایه‌های اعتقادی سست شود و ریزش کند، اما در دیگر امور، خداوند از بسیاری از افعال بندگان عادی چشم می‌پوشد. بسیاری از تنفس‌ها، خوردن‌ها، شغل‌ها، رفتن‌ها و آمدن‌ها لغو است و چه‌بسا که این کارها موجب کشته شدن افرادی نیز می‌شود. کسانی که قصد بیرون آمدن از منزل را دارند، ولی چنان خود را به کارهای لغو مشغول می‌سازند که به خاطر جبران زمانی که از دست داده‌اند، سرعت خودروی خود را دو برابر معمول می‌گردانند و در نهایت، به تصادف و مرگ و میر انسان‌های بی‌گناه می‌انجامند، نمونه‌ای از آن هستند.


افراط در موسیقی لهوی

لهو اشتغال و سرگرمی عام است. لهو در معنای خود، بازداری از وظیفه را دارد. بر این پایه، سرگرمی عام اگر عنصر بازداری از وظیفه از آن گرفته شود، به‌گونه‌ای که انسان را از خداوند متعال و احکام الزامی شریعت باز ندارد، اشکالی بر آن وارد نیست. در اسلام، تنها در موردی از لهو نکوهش شده است، که لازم و عارض بدی با آن همراه شده باشد. نمونه‌ای از سرگرمی‌های عام، غنا و موسیقی و نیز فوتبال و دیگر مسابقات است. این گونه سرگرمی‌ها لهو و

(۲۸۰)

اشتغال است و این امر اشکالی ندارد تا زمانی که موجب بازماندن از امری واجب مانند نماز فریضه و تحصیل علم نشود. فوتبالی که انسان را از اعتیاد و استفاده از مواد مخدر یا قمار باز می‌دارد و به حکمی شرعی ضرر نمی‌زند، نیکوست؛ همان‌گونه که اگر اشتغال به دعا، انسان را از نماز واجب باز دارد، اشتغال وی لهو مذموم است.

لهو از آن جهت که لهو است، اشکالی ندارد و مهم متعلق آن است که آن را نیکو یا مذموم می‌سازد. اگر متعلق لهو، اشتغال از ذکر حضرت حق و دین و دیانت باشد، قبیح و چنان‌چه موجب نپرداختن به امور آلوده باشد، حسَن است. هم‌چنین کردار دینی نیز اگر به تناسب و در جای خود و به اندازه نباشد، می‌تواند لهو به حساب آید، مانند کسی که همواره به دعا و زیارت مشغول است و از نماز واجب خویش باز می‌ماند. کسی که شب‌ها تا دیروقت عزاداری می‌کند و نماز صبح خود را پیوسته از دست می‌دهد، چنین است.

هم‌چنین اشتغال به اموال و فرزندان و سرگرم شدن به آنان، به خودی خود برای افراد عادی اشکالی ندارد و کسی که بدون دلیل موجه و منطقی زن و فرزندی ندارد و خانواده‌ای را اداره نمی‌کند، بی‌عار و بی‌عرضه است، اما در این امر، نباید افراط یا تفریط داشت و با مال و اولاد به گونه‌ای برخورد نمود که فرد را از یاد حق و ذکر او هم‌چون نماز واجب باز دارد. بخشی از دنیا، بازی و زینت است، ولی به خودی خود عیبی برای آن نیست؛ اما اگر همین زینت به حرام‌ها سوق پیدا کند، اشکال دارد. نه تنها لعب، لهو و زینت به خودی خود اشکال ندارد، بلکه تفاخر و تکاثر در اموال و اولاد نیز همین حکم را دارد، ولی در جایی که این امور غفلت از یاد حق آورد، مورد مذمت است. تفاخر و تکاثری که برای غیر خدا باشد، بدون تردید نکوهیده است. بر این اساس، نه تنها اموال

(۲۸۱)

و اولاد، بلکه مطالعه یا تماشای تلویزیون یا غنا و موسیقی نیز می‌تواند چنین نقشی را داشته باشد. مطالعه‌ای که انسان را از یاد حق باز دارد و نماز صبح آدمی را قضا نماید، لهو است. در مورد غنا و موسیقی نیز باید گفت کسی که آن را شغل و پیشه نخست خود قرار دهد و همواره تار بزند، بیمار است.

غنا و موسیقی اگر چهره غفلت به خود گیرد و غفلت‌آور شود و سبب بازداری انسان از خیر گردد، اشکال دارد؛ اما اگر لهوی باشد که جوان را از معصیت باز دارد و او را از قمار و تجاوز دور سازد، پسندیده است؛ از این رو وقتی که ده‌ها هزار نفر در ورزشگاه آزادی جمع می‌شوند و فوتبال را به تماشا می‌نشینند، بر اساس آمار ارایه شده بهترین فصل امنیت است و بر این اساس، هزینه میلیون‌ها دلار به مربی خارجی را قابل توجیه می‌دانند. این در حالی است که در صورتی که فوتبال کشور برنامه مدونی نداشته باشد و جوانان را به نشستن و بی‌حرکتی بکشاند و قدرت تحرک و فعالیت را از آنان بگیرد و آرزوی محقق، مدقق، مخترع و مکتشف شدن را از آنان بردارد و افت تحصیلی جوانان و پایین آمدن راندمان علمی دانشگاه‌ها و در نهایت فسیل شدن فکر جوانان را در پی داشته باشد، پرداختن به چنین لهوی اشکال دارد. در همه امور، حکم همین است و عمده آن است که اشتغال چگونه و به چه کیفیتی باشد و اگر بتوان آن را در حد متناسب نگاه داشت که شخص به همه کارهای لازم خود برسد، از نظرگاه دینی ایرادی بر آن نیست، بلکه لهو در برخی موارد نیکوست. لهو از آن جهت که لهو است نکوهش نشده است، ولی اگر لهو و اشتغال، موجب تنها گذاردن پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و هر صاحب ولایتی شود و جبهه حق را خالی گذارد، مذموم است. بنابراین می‌توان گفت: هر لهوی که گناهی را در بر نداشته باشد، انجام آن بدون ایراد است، اما حتی گزاردن نماز و انجام هر عبادتی که موجب تنها گذاردن پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و هر صاحب ولایت دینی شود، دارای مذمت و نکوهش است تا چه رسد به لهو.

(۲۸۲)

لهو از آن جهت که لهو است، دلیلی بر حرمت ندارد و تنها در صورتی که فراوان شود و مانع از ذکر الهی باشد، حرام است، که در این صورت، از اقسام باطل شناخته می‌شود. برای نمونه، بر نیزه کردن قرآن کریم و خود را در چتر حمایتی آن قرار دادن، مصداق بازداشت از ذکر الهی می‌گردد، از این رو محترم شمردن آن، همانند آن‌چه در جنگ صفین واقع شد، حرام است و به تیر بستن لشکریان معاویه با قرآن‌هایی که در دست داشتند، واجب بوده است. مقدسات و شعایر مذهبی نباید پناهگاه جبهه باطل باشد و جبهه باطل برای آن اشک بریزد تا جبهه حق و اهل ولایت را در پرتو مقدسات و با تهییج احساسات توده‌ها، به ضعف و انزوا بگرایاند یا حادثه‌ای هم‌چون کربلا بیافریند؛ در حالی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دستور تخریب مسجد را دادند؛ یعنی مسجد ضرار، که پایگاه جبهه باطل شده بود.


موسیقی لهوی حرام

گفتیم لهو امری بازدارنده و اشتغال‌آور است. لهوی اگر انسان را از حق غافل سازد و او را از انجام وظیفه و تکلیف باز دارد، حرام است. لهو با وجود لوازم و عوارض گناه‌آلود، به تبع آن حرام می‌شود، اما این عارض و لازم است که آن را حرام می‌سازد و ذات لهو و لغو حرمتی ندارد، از این رو غنا و موسیقی اگر با عوارض سوء یاد شده؛ مانند غفلت از یاد خدا و اشتغال دایمی به باطل، لهو و لغو یا خدمت به استعمار و دنیای استکبار، همراه شود، حرام می‌گردد، اما در صورتی که سالم و به‌دور از هر گونه امر حرامی باشد، مجاز است؛ هرچند مصداق لهو باشد.

قرآن کریم نیز ذات غنا و موسیقی را امری اقتضایی می‌شمرد و قبح و حرمتی برای آن قایل نیست. بر این پایه، غنا و موسیقی به خودی خود امری مجاز

(۲۸۳)

است؛ مگر آن که در خدمت دستگاه باطل و ظلم قرار گیرد و صدای باطل شود یا مصداق لهوی گردد که مانع از وظیفه الزامی می‌شود یا به صورت افراطی به آن پرداخته شود و رعایت تناسب‌ها نگردد. به دست آوردن تناسب‌ها نیاز به ویزیت هر فرد به صورت جداگانه دارد، تا مرتبه کمالی و ساختار باطنی وی به دست آید و بر اساس آن، حکم غنا و موسیقی برای وی داده شود.


قرائت لهوی قرآن کریم

استفاده از دستگاه‌های باطل موسیقی در قرائت و ترتیل قرآن کریم حرام است. همان‌گونه که توجه به سبک آوازها و موسیقی‌های عربی این معنا را به دست می‌دهد که نوع آواز و ترانه‌های آنان به سبک قرآن کریم است، عکس این مطلب نیز صادق است و برخی از قاریان امروز دنیای عرب، در قرائت قرآن کریم، سبک‌هایی را اجرا می‌کنند که در کاباره‌ها خوانده می‌شود و البته، به واقع هم زیبا می‌خوانند، به ویژه قاریان عربی که سبک خاصی دارند. دستگاه حجاز قرآن یکی از دستگاه‌هایی است که در کاباره‌های مورد پسند اعراب، خوانده می‌شود. برخی از قاریان یا خوانندگان، سبک قرائت قرآن و خواندن ترانه را با هم خلط می‌کنند و با سبک قرآن، ترانه و با سبک ترانه، قرآن می‌خوانند. در این صورت می‌توان گفت قرآن کریم به سبک باطل خوانده می‌شود و مراد از باطل نیز هوسناک شدن آن است و صدای قاری، صدایی لهوی می‌گردد؛ چرا که صوت و صدا یا شهوت‌انگیز، محرک و رقص‌آور است و یا متانت، کشش به مناجات و دعا و معنویت و صفا را در پی می‌آورد. صدای غنایی لهوی حرام، و صدای متانت‌آورِ حلال، دو ماهیت گوناگون دارد؛ اگرچه هر دو برآمده از صوت و صداست. این امر به تفاوت نکاح و زنا می‌ماند که هر دو هرچند صورتی واحد دارد، تفاوت محتوا و ماهیت بسیاری در آن است. اما تمایز این

(۲۸۴)

دو از هم و به‌ویژه در مقام ارایه شناسه‌ای منطقی و تعریفی جامع و مانع از آن، بسیار مشکل است و خصوصیات خود را می‌طلبد که هم به محتوا و معنا و کلمات و هم به سنت‌های مرسوم در هر جامعه‌ای باز می‌گردد.

در قرائت قرآن کریم، باید آن را با لحن عرب خواند، نه با الحان آوازی عجم و به صورت ترجیعی. قرآن کریم را باید به زبان و صوت آن که عربی است خواند. دُنگ صوت در تلاوت قرآن کریم با دُنگ آواز تفاوت دارد، از این رو قرآن کریم را باید به لحن خود و به زبان عربی خواند و نه فارسی؛ چرا که دُنگ خویش را می‌طلبد. بعضی از عروض‌ها مخصوص عرب است و به‌طور مثال، گرچه جناب مؤذن‌زاده اردبیلی اذانی بسیار زیبا می‌گوید، یک عرب این اذان را اذان نمی‌داند، بلکه می‌گوید او آواز می‌خواند و این غیر اذانی است که ذبیحی در زمان سابق، به حجاز می‌خواند، حال این که حضرت می‌فرماید قرآن را به زبان عربی بخوانید، همین معنا را دنبال می‌فرماید.

همان‌طور که قرآن کریم را باید به لحن عرب خواند، در اذان نیز لازم است این نکته رعایت شود و از استفاده از دستگاه‌ها و سبک‌های ویژه فارسی یا دیگر زبان‌ها در آن پرهیز داشت. گرچه جناب مؤذن‌زاده زیبا اذان می‌گوید، اذان وی آوازخوانی است و چنان‌چه اذان وی در کشورهای عربی پخش شود، نمره‌ای به آن نمی‌دهند و آن را به صورت تخصصی از اذان بودن خارج می‌کنند، اما اذان ذبیحی به لهجه حجاز است و هرچند وی را انسان شایسته و نیکوکرداری ندانند، بعد از ام‌کلثوم باید او را سلطان صوت عرب دانست، همان‌طور که اذان و ربنای مشهور او که به حجاز است را پذیرفته‌اند.

قرآن را باید به الحان عرب خواند؛ زیرا الحان عربی ملاحت و حجاز دارد، نه این که به هنگام قرائت قرآن کریم، چهچهه زده شود و یا مانند نوحه‌گران، سینه

(۲۸۵)

چاک گردد و نه مانند رهبانیت، مِن من کرد و قرآن کریم را بدون صوت و با وز وز زنبوری خواند.

نباید قرائت قرآن کریم بر اساس دستگاه‌هایی باشد که در خواندن ترانه‌های شاد یا غمگین و مویه‌گر استفاده می‌شود. البته، این کار در کشور ما اندک دیده می‌شود و بیش‌تر در برخی از قاریان دیگر کشورها وجود دارد. البته چنین هم نیست که هر خواننده عربی بتواند بر اساس دستگاه قرآن کریم بخواند. چنین خوانندگانی اندک هستند و گاه هر چند قرن، یکی از آنان رخ می‌نماید.

برخی از مداحان و قاریان امروز جامعه عرب که گاه با صرف هزینه‌های کلان به ایران دعوت می‌شوند، بر اساس ترانه‌های افرادی همانند «ام‌کلثوم» می‌خوانند. ام‌کلثوم در عرب همانند ذبیحی یا گلپا در ایران بود. ذبیحی در میان خواننده‌های ایران در امور مذهبی ممتاز بود و حتی کسانی هم‌چون بهاری و مؤذن‌زاده قابل مقایسه با او نبودند. متأسفانه ذبیحی در نهایت همانند گلپا شد که رِنگی و خواننده دستگاه‌خوان بود. جوهر صدای گلپا بسیار عالی و شش دانگ بود؛ ولی در موسیقی و دستگاه‌های ایرانی مهارت و استادی نداشت. تریاک هویت صدای ذبیحی را خدشه‌دار کرد، اما هیچ‌گاه هویت مذهبی خویش را از دست نداد. او کسی بود که مجالس شب ماه رمضان را چنان اداره می‌نمود که هزار خواننده کنونی به گرد پای او در زیبایی صدا نمی‌رسند. او چنان صدای زیبایی داشت که وقتی «ربنا» را می‌کشید و می‌خواند، گویا داود نبی علیه‌السلام نغمه سر می‌دهد؛ ولی افسوس که مطرب‌گرایی، تریاک و بازی‌های دیگر و نیز مداحی‌های او که همانند مزماری قرار دادن قرآن کریم بود، حُسنی را که در صدای او بود لجن‌مال نمود و بدین‌گونه از این دنیا رفت. اما گلپا پدر بزرگواری داشت که از بهترین مداحان شمرده می‌شد و به‌طور کلی، خانواده

(۲۸۶)

وی اعم از مردان و زنان خوش صدا بودند، اما پدر گلپا به خواهر وی اجازه خوانندگی نمی‌داد. ام‌کلثوم موقعیتی همانند ذبیحی داشت. استاد ماهر در فن موسیقی که ترانه‌های ام‌کلثوم را شنیده باشد به خوبی تشخیص می‌دهد که فلان قاری بر اساس سبک کدام ترانه ام کلثوم در حال قرائت قرآن کریم برای شنوندگانی است که از نهاد دل، کار او را تحسین می‌کنند. چنین قاریانی بارها و بارها ترانه‌های وی را گوش می‌کنند تا بتوانند سبک او را در قرائت قرآن کریم و با صوتی لهوی و غنایی در هم آمیزند و قرائتی زیبا را بیافرینند و شنوندگان را به وجد و سرور آورند، غافل از این که قرآن کریم زبان ویژه قرائت و کد، نت و سبک مخصوص به خود را دارد؛ اگرچه دریافت و اجرای آن بسیار سخت است و تشخیص این دو؛ یعنی قرائت لهوی و قرائت دینی نیز بسیار مشکل است و از عهده هر کس بر نمی‌آید.

این مطلب با توجه به رفتارشناسی اعراب، معنای خود را به دست می‌دهد. خوش‌گذرانی به وسیله رقص و آواز مشی اعراب و از ارکان غفلت آنان بوده است. اعراب، اهل فصاحت و بلاغت بودند و در محافل خود، از شعر و غزل به همراه صوت و صدای زیبا در کنار رقص استفاده می‌کردند. امروزه نیز اعراب در فصاحت و بلاغت مقام نخست را دارند و پیشی خود را حتی از مغرب زمینِ امروز، حفظ کرده‌اند. البته، هندیان مقام نخست را در رقص دارند؛ ولی در سرود و غزل و آوازخوانی، آن هم در مایه‌های خاص عربی، عرب‌ها پیشتاز هستند و کسانی که می‌خواهند صدای خود را نمکین سازند و آن را ملیح بیاورند، از سبک‌های عربی بهره می‌جویند. برخی از موسیقی‌های ایرانی که بسیار خوشایند است هم‌چون موسیقی فیلم «خوش رکاب» از دستگاه حجاز عربی استفاده شده که به آن جذابیت داده است.

(۲۸۷)

قرآن کریم بر عرب‌هایی نازل شد که چنین زیست فرهنگی داشته‌اند. همان‌گونه که گفتیم خواننده‌ای مانند ام‌کلثوم نمونه‌ای از این خوانندگان است. تقلید ام کلثوم، فرصت را برای عرضه خوانندگی در کاباره‌ها و دانسینگ‌ها به زیباترین سبک‌های ممکن پیش آورد و در نتیجه، این کتاب قانون الهی قانون چنین موسیقارانی شد. این کار را عایشه در آغازین سال‌های رسالت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و در جمع مشرکان، با خواندن آیات سوره تین انجام داده بود. قرائت قرآن کریم می‌تواند طرب‌انگیز باشد. حکایت عایشه که در سنین کودکی بوده است و خواندن سوره «والتین والزیتون» به همراه رقص وی دلالت بر این امر دارد. فصحای عرب چنان بهت‌زده شده بودند که می‌اندیشیدند غزلی که این دختر می‌خواند چیست. عایشه پس از آن بر گوش کسی که به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بی‌احترامی کرده بود سیلی زد، ولی چون مشرکان دیدند وی کودکی بیش نیست، شمشیرها را کنار گذاشتند (ما از نقش عایشه در انحطاط موسیقی در کتاب تاریخ تحلیلی موسیقی سخن گفته‌ایم). دستگاه‌های موسیقی امری طبعی است، از این رو عایشه به طبع، آیه را به گونه‌ای خوانده است که فصحای عرب را تحت‌تأثیر قرار دهد، وگرنه وی دستگاه‌های موسیقی را نمی‌شناخته است.

خوانندگان عرب « الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ»(۱) را چنان در دستگاه حجاز و زابل می‌خوانند که شعرهای حافظ و سعدی که گاه توسط اهل فسق در دانسینگ‌ها خوانده می‌شود، شرم می‌کند در برابر آن عرض اندام نماید. گاه اشعار این دو نامدار پارسی زبان چنان در بیت‌الغناها خوانده می‌شود که گویا دیوان حافظ و بوستان سعدی کتاب مُطربی است و حقیقت عرفانی خود را از دست داده

۱ـ قارعه / ۱ ـ ۲٫

(۲۸۸)

است، برای این که چنین آسیبی به قرآن کریم نرسد و کتاب قانون زندگی باقی بماند، از قرائت آن به شیوه و دستگاه‌های اختصاصی اهل فسق نهی شده است و ما نیز چنین قرائتی را حرام می‌دانیم.

کلام خدا باید به‌گونه‌ای قرائت شود که ضایع نشود و آن را بر لحن‌های عجمی و دستگاه‌های ویژه فارسی نخواند و از وزو وز زنبوری یهودیان نیز دوری جست، بلکه آن را به ترتیل قرائت نمود. اقتضای وصف ذاتی این است که به قدری که ممکن است بتوان آن را به‌خوبی پرداخت، بنابراین، اگر نتوان چیزی را با صوت داودی خواند، دست‌کم با کم‌تر از آن خواند تا حق مطلب ادا شود. حسن صوت نیز ذاتی است و با استفاده از این وصف ذاتی در قرائت می‌توان آن را بهتر در قلوب تأثیر بخشید، برای این مقصود باید در قرائت آن از دستگاه مناسب استفاده نمود، آن را به لحن عربی خواند و صدای نیکو داشت و پسندیده است کسی که چندان صدای خوبی ندارد، به هر اندازه که می‌تواند آن را به نیکی بخواند و به صدای خویش از حزن، تحازن، بکا و تباکی بیفزاید.

برای خواندن روضه، مدح، فخر، غزل، هجا و دیگر امور نیز این چنین است و باید آن را با صدای خوش خواند تا شنونده نه تنها از آن بیزار نگردد، بلکه تأثیری نیکو در نفس وی باقی گذارد.


دستگاه ویژه قرآنی

قرآن کریم را نباید حتی با دستگاه‌های رایج و ویژه عرب خواند؛ چرا که قرآن کریم زبان، لحن و ریتم و نت خاص خود را دارد و نباید آن را به زبان بیگانه خواند. خداوند می‌فرماید: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(۱)؛ یعنی ما

۱ـ حجر/ ۹٫

(۲۸۹)

لحن قرآن کریم را نیز حفظ می‌کنیم و از آلوده شدن قرآن به لحن‌های دیگر پرهیز می‌دهیم. قرآنی که «بحر عمیق» است و از رطب و یابس و از هر چیزی دارد مگر می‌شود لحن خود را نداشته باشد؟ هرگز. اگر جامعه پیشرفت نماید آن‌گاه می‌توان در رساله‌ها نوشت خواندن قرآن کریم به بیات ترک اگرچه غنا نیست، حرام است، ولی اکنون جامعه ما چنین فرهنگی را ندارد که بتوان این گونه مباحث را طرح کرد و ما در جامعه‌ای سنتی به سر می‌بریم. چه بسا اموری که حرام مسلم است، ولی نمی‌توان از حرمت آن سخن گفت؛ چرا که سخن گفتن از آن، جامعه خویش را اقتضا می‌کند.

غناخوانی در قرآن کریم با دستگاه لهوی و با استفاده از سبک خاص افراد باطل ـ همانند ام‌کلثوم و دیگر زنان خواننده که در مجالس فساد می‌خوانند و ویژه آن شناخته می‌شوند ـ حرام است.

غناخوانی اهل فسق با غناخوانی اهل ایمان تفاوت دارد و خوانندگانی ایمانی نباید در غناخوانی خود از سبک‌های ویژه اهل فسق استفاده برند.

لازم به ذکر است که صرف قرائت قرآن کریم در یکی از دستگاه‌های موسیقی، حرمت نمی‌آورد؛ زیرا قاری چون دهان باز کند؛ خواه ناخواه بر یکی از دستگاه‌ها می‌خواند و در اصل، هیچ کلامی بدون دستگاه نیست. آن‌چه در قرائت قرآن کریم و دیگر برنامه‌های مذهبی مهم است این است که متون و شعایر دینی در برنامه‌هایی هم‌چون برنامه‌های عیاشان و اهل شناخته شده جبهه باطل و فسق قرار نگیرد و بر مدار آن اجرا نشود؛ به گونه‌ای که ذهن، انصراف به آن بیابد. این کلام در موسیقی و غناخوانی نیز جریان دارد.

امروزه برخی قاریان، قرآن کریم را به صورت عزاداری و به شیوه زنان نوحه‌گر و با غربتی بازی می‌خوانند و سینه چاک می‌کنند؛ همانند امروز اهل

(۲۹۰)

سنت که به هنگام قرائت جنجال راه می‌اندازند و دایم به گمان خود در حال تشویق قاری هستند؛ در حالی که قرآن کریم می‌فرماید: وقتی قرآن خوانده می‌شود، سکوت پیشه کنید و تفکر نمایید، نه این که شلوغ کنید. این اعمال از فکر و اندیشه دینی دور است. حتی سخنرانی‌هایی که با جنجال و فریاد و شلوغ بازاری همراه است برخلاف مشی دین است و کسی که سخنی سنجیده و دارای ارزش صدق دارد آن را به آرامی و باوقار بیان می‌دارد.

برخی از قاریان گاه می‌خواهند چند آیه را به یک نفس بخوانند! در حالی که می‌توانند آن را به آرامی و زیبایی و هر آیه را به یک نفس بخوانند تا چشم‌هایشان به زور از حدقه بیرون نزند و صورت آنان سرخ نگردد. چنین شخصی اگر خود را در آن حال در آینه ببیند، از دیدن قیافه خود وحشت می‌کند تا چه رسد به بینندگان بیگانه که وی می‌خواهد با زیبا ساختن صوت خود، آنان را به قرآن کریم جذب نماید.


لهو حرام شکار حیوان

لهو، تفریح و به کوه و کمر رفتن اشکال ندارد. اسلام هیچ گاه با تفریح و شادمانی مخالف نیست. رفتن به دشت و دمن و کوه و صحرا و در دست گرفتن تفنگ اشکال ندارد، اما شریعت هیچ گاه اجازه نمی‌دهد جان حیوان بی‌گناهی برای تفریح شکار شود. کشتار حیوانات قساوت قلب می‌آورد؛ مگر آن که حیوان خطر و آسیبی داشته باشد که «اقتلوا الموذی قبل أن یوذی»(۱) شامل آن می‌شود. قصابی و سلاخی نیز از همین رو مکروه دانسته شده است. صیادی که برای تفریح کمان می‌کشد و اسلحه به دست می‌گیرد و حیوانات را بر زمین

  1. ر. ک : وسائل الشیعه، (اسلامیه) ج ۹، ص ۲۳۷٫

(۲۹۱)

می‌زند، بسان گرگی است که به گله حمله می‌کند. هم‌چنین جواز صید تفریحی انقراض نسل حیوان را در پی دارد؛ در حالی که وجود آن برای طبیعت لازم است و نبود آنان نظام انسانی را به اختلال گرفتار می‌آورد. اسلام با گشت و گذار و با تفریح و شاد زیستن مخالفتی ندارد، هرچند لهو باشد، ولی نباید کشتن حیوان، تفریحی شود و این آسیب روانی که نوعی سادیسم حیوان آزاری است فعلیت یابد. مطالعه بر حکایات برخی از شکارچیان که آن را با طول و تفصیل فراوان نقل می‌کنند این حقیقت را آشکار می‌کند. آنان بیمارانی هستند که از کشتن حیوانات لذت بسیار می‌برند، اما دین برای مهار آنان، چنین صید و این گونه بازی کردن با حیات موجودات را ممنوع کرده است.

در شکار باید از افراط و تفریط دوری نمود برخی به شکار بی رویه حیوانات رو می‌آورند و از سوی دیگر، حتی برخی از کشتن حیوانات موذی در خانه نیز پرهیز دارند و مورچه، مگس و سوسک در خانه آنان پرورش می‌یابد. این در حالی است که خانه مسلمان باید از تمامی حیوانات، حتی مرغ و خروس و دیگر حیوانات اهلی و نیز از گربه‌های ولگرد خالی باشد؛ چرا که زندگی شهر نشینی چنین اقتضایی دارد و وجود آنان با پاکیزگی و بهداشت شهر و خانه منافات دارد، به عکسِ شرایط روستا که گریزی از آن نیست و گاه پرورش حیواناتی در خانه لازم است؛ البته امروزه با گسترش امکانات در روستاها، بیش‌تر آن‌ها فضای زندگی شهری را به خود گرفته است.

به هر روی شکار لهوی، دور از مسیر حق و کرامت انسانی دانسته شده است. افزوده بر این، در عرف آن زمان صید لهوی برای خود شکوهی داشته است و این روایات با این تعابیر می‌خواهد غرور این عمل را بشکند و آن را تقبیح سازد. دین صید لهوی را به سبب قساوت قلب و انقراض نسل یا کاهش بی

(۲۹۲)

رویه شمار حیوانات حرام کرده است. بنابراین آن‌چه حرام است صید لهوی است، وگرنه، نه صید حرام است و نه لهو. فقیهان از لهو در بحث سفر برای صید لهوی سخن گفته‌اند؛ در حالی که حرمت صید لهوی دلیل خاص دارد و صید خصوصیت مورد دارد و نمی‌شود آن را در لهوهای دیگر جریان داد؛ زیرا این‌جا با نفْس‌کشی روبه‌رو است و نمی‌توان بحث غنا و موسیقی را با آن در هم آمیخت.

شخصی که برای شکار لهوی به سفر می‌رود باید نماز خود را تمام بگزارد؛ چرا که شریعت برای این که بار مسافر سبک شود، حکم به قصر و شکسته بودن نماز مسافر و کوتاه خواندن او داده و روزه را از او برداشته است، اما شکارچی لهوی مبتلا به سادیسم است و می‌خواهد آتش درون خود را با کشتن حیوانات فرو نشاند و از آن لذت ببرد و چنین شخصی با چنین خصوصیتی، ارزش آن را ندارد که مشمول لطف ویژه شارع گردد و بر این اساس، نباید نماز را در سفر شکسته بخواند. در این مورد، بحث بر سر لهو و لعب از آن جهت که لهو و لعب است نیست، بلکه کشتن موجود زنده موضوع قرار گرفته است. در برابر، اگر کسی حیوانی را برای فراهم آوردن روزی خویش و خانواده خود شکار کند، چنین حکمی را ندارد؛ چرا که چنین فردی بیمار نیست تا نسخه ویژه داشته باشد و نتواند از شرایط عمومی بهره ببرد. بیش‌تر افراد این حکم نیز شاهان و درباریان و مستکبرانی خوش‌گذران بودند که با قساوت تمام با اهل بیت عصمت، طهارت و عشق علیهم‌السلام مقابله می‌کردند.

موضوع سخن در این روایات، گردش و تفریح نیست، بلکه بیماری روانی و مشکلات اجتماعی است که چنین حکمی را می‌طلبد. کسی که تیر و کمان یا تفنگ و فشنگی بر می‌دارد و بدون دلیل منطقی حیوانات را می‌کشد، انسان

(۲۹۳)

پلیدی است که باید از او پرهیز داشت. کشتن نفس حتی نفس حیوان، کاری بس قبیح است و ما از این معنا غفلت داریم: «مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الاْءَرْضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعا»(۱). اسلام اجازه می‌دهد با حیوانات بازی شود، از آن‌ها سواری گرفته شود اما کشتن آن در غیر مصرف خوراکی را اجازه نمی‌دهد و در کامیابی، آزار فراوان و اعمال سادیسمی و وحشی‌گری را ممنوع می‌شمرد و همین امر سبب می‌شود از وی در کنار دزد و جنایت‌کار یاد شود.

می‌توان حیوان را آلت لهو قرار داد و با او بازی کرد یا پالان الاغی را برعکس گذارد و شادی نمود یا دو خروس را به جنگ هم برد؛ زیرا آلت لهو بودن دلیل بر حرمت ندارد، بلکه کشتن موجود زنده بدون غرض خوراکی یا استفاده از حیوان یا برای دفع آزار وی حرام است.


حکایات لهو

برخی می‌خواستند با داستان‌ها و حکایات و قصه‌هایی که از پارسیان یا چینیان و دیگران یاد گرفته بودند و با قصه‌پردازی آن برای اعراب، در برابر قرآن کریم برای دفاع از مرام کفار و مشرکان پایگاهی ایجاد کنند و با جذب مردم به طرف خود و سرگرم نمودن آنان از رونق قرآن کریم بکاهند و مردم را از راه حق و حقیقت غافل نمایند. خداوند درباره آنان می‌فرماید:

و از مردم کسانی هستند که احادیث لهو را می‌خرند تا دیگران را از راه خدا باز دارند(۲).

آن‌چه در این آیه مورد مذمت قرار گرفته موضع‌گیری در برابر قرآن کریم و احکام الهی با استفاده از «لهو الحدیث» است. این کار حتی اگر با احکام الهی و

۱ـ مائده / ۳۲٫

۲ـ لقمان / ۶٫

(۲۹۴)

موازین شرعی نیز انجام پذیرد، باز مورد ایراد است و چون مسجد ضرار می‌ماند که برای تخریب و تضعیف اسلام از آن استفاده می‌شد و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از این رو به تخریب آن امر نمود.

توجه شود که نه صوت به تنهایی داخل در حدیث لهوی است و نه صوت همراه با حدیث لهو، بلکه آن‌چه دارای حرمت است، همان «لهو الحدیث» به تنهایی است؛ خواه همراه صوت یا بدون آن باشد؛ چرا که مورد و اطلاق آیه در لهو الحدیث است، نه لهو الصوت و از صوت گفت‌وگویی نشده است. حدیث لهو که قصه‌های قصه‌پردازانی بوده که به ایران سفر می‌کردند، به این خاطر حرام شده و بر آن وعده عذاب داده شده است که موجبات اندراس دین و کنار زدن پیام وحی را در پی داشته است و مشرکان مکه می‌خواستند با ترویج چنین قصه‌هایی، مردم را از پیام‌های وحیانی قرآن کریم دور دارند.

لهو و لعبی که دین را بازیچه قرار دهد یا خوضی و دایمی باشد و سرمایه‌گذاری در یک جهت و غفلت از دیگر ابعاد به شمار رود، اشکال دارد. این که می‌گوییم سرمایه‌گذاری نباید تنها در یک جهت لهوی باشد، مثال‌های گوناگونی دارد. برای نمونه کسی که همواره به بدن‌سازی و نرمش دایمی رو می‌آرود تا در ورزش به برتری و قهرمانی رسد، از لحاظ عقلی مشکل پیدا می‌کند؛ چرا که تنها در یک جهت لهوی سرمایه عمر خود را قرار داده است. همین‌طور است کسی که به صورت پیوسته به تقویت حافظه می‌پردازد و تمام سرمایه خود را روی آن می‌گذارد و یا تمام وقت خود را به حفظ قرآن کریم رو می‌آورد، در واقع وجود خود را از بین می‌برد. حتی در میان بزرگان نیز کسانی بودند که به خاطر استفاده فراوان از مغز خویش، دچار مشکل گردیدند و نتوانستند خویش را در دوران پایانی عمر، به صورت متعادل نگاه دارند، مگر برخی از

(۲۹۵)

نوادر روزگار که جزو اولیای الهی هستند و تنها آنان توان این کار را دارند.

باید توجه داشت که آدمیزاد مراتب فراوان و حالات بسیار دارد و نمی‌تواند خود را همیشه به یک حالت نگاه دارد. اگر حکم شود که آدمی همواره در یک مرتبه و حالت باشد و تکانی به خود ندهد، بیش‌تر به پوست خشک شده جانوری می‌ماند که برای دکور مناسب است. انسان سالم چنین زیست یکنواختی ندارد و نسبت به امور مختلف تفریحی و نشاط‌آور، برخوردی خمودانه ندارد.

انسان عادی گاه دوست دارد که بخواند یا به صدای کسی گوش فرا دهد یا رقصی داشته باشد، همه این امور به نهاد و باطن دنیا باز می‌گردد که خداوند آفریننده سرشت و نهاد آن است؛ اما چیزی که باید مورد اعتبار قرار گیرد، دوری از مبتلا گردیدن به بازی با دین و غره نشدن به زندگی دنیوی و غفلت نداشتن از خداوند است.

لهو اگر چنان فراگیر شود که در قلب و دل نفوذ کند، اشکال دارد. قلبی که به لهو سرگرم شود، باورهای دینی خود را از دست می‌دهد و فرد را تابه جبهه باطل می‌گرداند. چنین لهوی چون برآمده از خوض و دایمی بودن اشتغال است، آنان را پیرو جبهه باطل قرار می‌دهد، و از این رو اشکال دارد. به هر روی، هرچه کم باشد، ولی کفایت کند، مانند مال کمی که آرامش آورد، بهتر از مال افزونی است که اضطراب و غفلت آورد. به عبارت دیگر، هر چیز متناسبی که به انسان آرامش دهد، بهتر از زیاد و بسیاری است که پریشانی آورد. با این توصیف، هر کس می‌تواند جایگاه خویش را دریابد.

«لهو» از جهت لهو بودن حرام نیست و چنان‌چه غفلت از حق آورد یا به تک‌بُعدی شدن انسان بینجامد و یا در خدمت جبهه باطل و اشتغال به گناهان

(۲۹۶)

و محرمات قرار گیرد و فرد را از صاحبان ولایت دور دارد، اشکال دارد. چنین لهوی فسق‌آور است، اما چنین نیست که هر لهوپردازِ لغوکاری فاسق باشد؛ چرا که هر لغو و هر لهوی نکوهیده نیست. لهو و لغو انسان فاسق، نه اشتغال به امور عادی است، بلکه اشتغال به اموری است که او را از یاد حق باز داشته است، هم‌چون اشتغال به معاصی. آن‌چه در لهو و لعِب مورد اهمیت است نبود غفلت و نسیان می‌باشد و این که به معصیت نینجامد یا تباهی و اعتیاد را در بر نداشته باشد.

استفاده فراوان از امور لهوی زیان‌بار است، مانند استفاده فراوان از زعفران، گردو و خرما که مضر می‌باشد، اما استفاده متناسب از آن مجاز است. این سخن با نگرش به جهان هستی و نیز دقت در آیات قرآن کریم که شناسنامه عالم هستی است دریافت می‌شود.

خداوند کریم نماز شب را برای عباد الرحمانی چون معصوم واجب می‌سازد، نه برای متوسطان و عموم مردم. برخی از کارها برای برخی از افراد قبیح و برای برخی بدون اشکال است. مردم عادی را باید رها نمود تا مانند خود زندگی کنند و توقع نداشت آنان هم‌چون قدیسان باشند؛ چرا که طبیعت و واقعیت دنیا این گونه است. نباید درهایی را که خداوند برای مردم باز نگاه داشته است، به روی آنان بست. این فرهنگی است که دین به ما آموزش می‌دهد و اگر نظام می‌خواهد جامعه و امت داشته باشد، باید همین الگو را در پیش رو نهد و از بستن و ایجاد محیطی خفقانی دوری نماید و مردم را باز بگذارد.

باید توجه داشت که تخریب مفاهیم و واقعیاتی که دین با آن‌ها مخالفتی ندارد، خود نادیده گرفتن مرزهای شرعی است و تخریب دیانت را در پی دارد. در اوایل انقلاب برخی موج خطرناکی را ایجاد کرده بودند و معتقدان به عید نوروز

(۲۹۷)

را هم‌چون کافران و گبران می‌پنداشتند. این در حالی است که در عید نوروز طبیعت به رقص می‌آید و گل‌ها و گیاهان سرخوش می‌گردند. چه اشکال دارد انسان‌ها نیز در این ایام در چارچوب احکام شرع، سرخوش باشند، بله، مرزهای شریعت با پرهیز از گناه و غفلت باید همواره پاس داشته شود.

وجود این گونه امور در جامعه، امری طبیعی است و نباید به مردم فشار وارد آورد. بله، اجرای این امر ایدئولوگ و نظریه‌پرداز قوی و جراحی حاذق را نیاز دارد تا آن را با توجه به چکاپ‌ها و تست‌هایی که انجام می‌دهد، عملیاتی سازد. این مسؤولیت بزرگ در توان دولت و مجلس به تنهایی نیست و قوه متفکره و لیدری توانا که قدرت طراحی کارکردهای بایسته اجتماع را دارد از عهده این مهم بر می‌آید و اوست که می‌تواند فرهنگ دینی را با طرح‌هایی که می‌دهد، در جامعه نهادینه سازد، تا هر کس با توجه به استعداد و توان‌مندی‌ها و نیز علایق خویش راهی را بر گزیند و نوعی لغو، لهو و بازی را که با او تناسب دارد، برای خویش فراهم آورد، اما در این راستا باید مراقب بود که غفلت و گناه، جامعه را آلوده نسازد، ولی متأسفانه جامعه امروز ما چنین ساختار سالمی ندارد و طراحی که بتواند کار و لهو و لغو متناسب با هر کس و هر سلیقه را ارایه دهد وجود ندارد. این طراح نیز جز از حوزه‌های علمی نمی‌تواند باشد و حوزه‌های علمی باید خود را برای چنین هدفی در آینده‌ای نه چندان دور آماده سازد، وگرنه از عواقب ساده‌انگاری در این امر ایمن نخواهد بود و روز به روز از شمار دین‌مداران و ژرفا یافتن کیفیت مؤمنان، کاسته خواهد شد.

لعب، لغو، لهو و باطل از امور ضروری زندگی بشر عادی است و بشر با این امور، زندگی می‌کند و نوع کارهایی که انجام می‌پذیرد، از این قبیل است. کارهایی که اجری اخروی برای آن فرض نمی‌شود و ساختار آفرینش نیز بر آن

(۲۹۸)

است: « وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ»(۱)، ولی این واقعیت به آن معنا نیست که گفته شود همه انسان‌ها به امور لهوی و مانند آن نیاز دارند؛ چرا که اولیای الهی از این امور دور هستند و آنان خود را به کم‌تر از حق نمی‌فروشند. البته این مقام برای اوحدی از بندگان است، ولی قانون کلی این است که هر کس دارای معرفت بیش‌تری باشد، خود را کم‌تر به این امور مشغول می‌دارد و در نتیجه، با نبود معرفت یا کمبود آن، پرداختن به این امور نیز بیش‌تر می‌شود.


موسیقی‌های نامتناسب

تناسب در موسیقی، اگر رعایت نگردد، در بیش‌تر موارد، آن را لهوی می‌سازد. خواندن غنایی، انواع گوناگونی دارد و با لحاظ ظرفیت و استعداد افراد مختلف، احکام گوناگونی برای شنونده پیدا می‌کند. گاه خواندن در ردیف و دستگاه حزینی ـ آن هم با صدای خوش ـ می‌تواند جوانی را به انجام گناه استمنا تحریک کند. حال، پرسش این است که آیا خواندن حزن‌آور در چنین دستگاهی برای خواننده اشکال دارد یا چون شنونده ضعیف بوده و در تنهایی و خلوت به سر می‌برده و اراده حرام از آن نموده، دارای مشکل گردیده است و حرمت شنیدن چنین موسیقی به او باز می‌گردد؟ در پاسخ باید گفت خواننده در صورتی که خود دچار مشکل نگردد، خواندن وی منعی ندارد و این شخص ضعیف است که باید از شنیدن این صوت حزین، دوری نماید و اوست که با شرایطی که دارد، حکم اقتضایی شنیدن چنین صوتی را به حرمت تحویل

  1. انعام / ۳۲٫

(۲۹۹)

می‌برد.

صوت به اعتبار قابلیت‌های افراد، ثاثیر گوناگونی بر آنان می‌گذارد و برداشت‌ها و انفعالات متفاوتی را در شنونده ایجاد می‌نماید. البته به شرط آن که کلمات آن لهوی حرام نباشد. به طور مثال، اگر کسی شعری را خطاب به دختری نامحرم بخواند که چنین مضمونی داشته باشد: «کسی را ندیدم که در نخ تو نباشد»، سخن وی باطل است و انحصار در حرام دارد و چنان‌چه مخاطب وی، خدا یا یکی از امامان معصوم علیهم‌السلام باشد، کلام وی معرفت و عرفان است. بر این پایه، نباید میان صوت حسن و خوشایند و طبع‌های متفاوت خلط کرد و برای همه حکمی کلی صادر نمود؛ چرا که موضوعی می‌تواند برای شخصی مکروه و برای دیگری مستحب باشد. به طور مثال دیدن برخی از فیلم‌ها برای شخصی تحریک‌آمیزی به فساد و گناه دارد و برای دیگری بدین‌گونه محرک نیست که در نتیجه برای اولی غیر جایز و برای دومی جایز است؛ همانند نسخه‌های پزشکی که هر کدام برای یک بیمار است و مردم نیز برای استفاده از غنا و موسیقی باید نخست ویزیت شوند و سپس به آنان نسخه داده شود و حوزه‌های علمی باید از چنان رشدی برخوردار باشند که بتوانند به چنین نیازهایی به صورت جزیی پاسخ دهند. از عوامل دین‌گریزی یا عالم‌گریزی مردم، دادن نسخه‌ها و فتواهای کلی است که چون لحاظ مرتبه مکلفان نشده است، در توان بیش‌تر آنان نیست به آن پایبند باشند و آنان احساس نمی‌کنند که چنین مسایلی راه‌گشای کار آنان باشد؛ زیرا طبیعت آنان ـ قدرت و مرتبه ایمانی که آن نیز از مؤلفه‌های قدرت‌زاست ـ در روند صدور حکم نادیده گرفته شده است. این امر در روایات رعایت شده است و امامان معصوم علیهم‌السلام برای هر کس به فراخور حالات و روحیات وی رهنمونی را فرموده‌اند و برای همین است که بیانات رسیده از آنان، به شکل مدرسی رایج نیست. این که می‌گوییم فقه شیعه تابع مصالح و مفاسد است، بیان‌گر همین نکته است و مصالح و مفاسد در همه جا یکسان نیست، از این رو احکام و فتاوایی یکسان را برنمی‌تابد.

تنها خوابیدن نیز با توجه به افراد حکم متفاوتی می‌یابد و چنان‌چه برای کسی

(۳۰۰)

مفسده داشته باشد، نباید تنها بخوابد و در صورتی که مصلحت داشته باشد و به دستور مربی بود یا خود صاحب معرفت است و مصلحت خویش را تشخیص می‌دهد، باید تنها بخوابد تا از غیب نصیبی برد.

موسیقی برای دفع بعضی از بیماری‌ها لازم است اما نه این که برای همه تجویز گردد. همان‌گونه که در باب اذکار چنین است و بعضی از آن عام و برخی خاص است. ذکری مانند «صلوات» عام است و برای همه تجویز می‌شود؛ ولی ذکر «سبحان الله» ذکر خاص است و استفاده از آن بدون تجویز مربی صاحب معرفت درست نیست.

حکم غنا و موسیقی به اختلاف افراد و مرتبه آن‌ها تغییر می‌پذیرد؛ در این صورت، آن‌چه برای انسان‌های معمولی شایسته است، در خور صاحبان مروت نیست. احکام با توجه به افراد، مختلف می‌شود و فتاوا باید با لحاظ افراد و اشخاص، به گونه ویزیت فرد به فرد ارایه شود.

به هر روی، استفاده از غنا و موسیقی حلال است؛ مگر آن که با باطل و حرامی همراه شود یا با فرد، تناسب نداشته باشد.

در استفاده از موارد حلال، باید رعایت تمامی تناسب‌ها را نمود. برای نمونه، تیمپو را در کنار تابوت مؤمنی به صدا در نیاورد، همان‌گونه که نمی‌توان نماز را در هر مکانی خواند، بلکه خصوصیات، شرایط و تناسب را باید لحاظ نمود. همان‌گونه که کسی که مجلس عروسی دارد و همسایه وی عزادار عزیز از دست رفته‌ای است، رعایت احترام او را می‌نماید و از شور خود می‌کاهد.

اگرچه بسیاری از امور حلال و برخی حرام است و ما در این کتاب، در مقام کشف حلال‌ها و حرام‌ها در شریعت هستیم، ولی بیش‌تر آن‌چه را که در این کتاب حلال و جایز می‌دانیم، برای افراد عادی است و باید تناسب‌ها را رعایت

(۳۰۱)

نمود. برای نمونه، درست است که ماهیت غناخوانی زنان و نیز رقص آنان اشکال ندارد، اما مؤمنان برتر باید حلال‌ها را با توجه به تناسب خود برگزینند. مخاطب ما در این کتاب، جامعه جهانی است، از این رو، باید حکم همگانی داد، وگرنه خواص، خود قدر خویش را می‌دانند و پاکی و طهارت با امور عالی و ربوبی را که شعار دین است، پاس می‌دارند و البته چنین مؤمنانی نیازمند ویزیت شخصی و گرفتن نسخه خاص برای زندگی ناسوتی خود می‌باشند؛ زیرا احکام شریعت دارای مراتب است و برای هر کسی به تناسب مرتبه و شرایطی که دارد، حکمی خاص است.

رعایت تناسب‌ها امری بسیار متنوع و در عین حال لازم است. گفتیم مؤمنان به سه گروه عمده: محبوبان واصل، محبان و سالکان، و نیز افراد عادی که نه محبوبی هستند و نه سالک، تقسیم می‌شوند. برای تجویز موسیقی باید دید فرد در کدام یک از این گروه‌ها جای دارد؛ چرا که برای هر یک از آنان، نسخه‌ای ویژه می‌باشد. موسیقی برای گروه محبان به صورت محدود لازم است تا آنان را برای سیر و سلوک و عبادت الهی مددکار باشد، به عکس، محبوبان بدون نوای نی، سر به سجده می‌گذارند و «سبوح قدّوس ربّ الملائکة والروح» و نیز «لا إله إلاّ اللّه حقا حقا، لا اله إلاّ اللّه عبودیة و رقا» سر می‌دهند. این بدان معناست که استفاده نکردن امامان معصوم علیهم‌السلام از موسیقی و غنا دلیل بر حرمت آن نیست؛ بلکه بی‌نیازی آنان را می‌رساند، ولی کسانی که می‌خواهند خود را به مقام امامت و ولایت نزدیک کنند و گردنه‌های سخت و صعب العبور آن را پشت سر گذارند، به مقدار نیاز و با صلاحدید استاد معنوی، برای آنان از موسیقی، آن هم در دستگاه مناسبی که با شخصیت سالک تناسب داشته باشد، بعضی از آن تجویز می‌شود. چنین سالکانی همانند دانش‌آموزانی می‌باشند که

(۳۰۲)

باید تشویق شوند تا درس بخوانند و با تشویق، اندکی از خستگی راه و گرد و غبار محنت حاصل از سلوک را فرو نشانند، البته، آنان که به تشویق نیاز دارند؛ اگرچه ایرادی ندارد، ولی نفسانی بودن آنان را می‌رساند. محبان هستند که باید کسی یا چیزی آنان را برانگیزد تا راه بیفتند و استفاده از موسیقی برای آنان به مانند خرید کفش جغجغه‌ای برای کودکی می‌ماند که نوگام است و می‌خواهد راه رفتن را فرا گیرد، از این رو کفش‌هایی برای او می‌گیرند که صدای سوت دهد و او را به وجد آورد و موجب حرکت وی گردد، به عکس آن که وقتی متولد می‌شود و حتی پیش از آن، سر از پا نمی‌شناسد و پا برهنه می‌دود و کسی نمی‌تواند جلودار او باشد. این که امامان معصوم شیعه علیهم‌السلام از غنا و موسیقی و اموری مانند آن استفاده نکرده‌اند، دلیل بر حرمت ذاتی آن نیست؛ زیرا آن حضرات علیهم‌السلام فوق زمانی هستند و چهارده معصوم علیهم‌السلام در محدوده ناسوت، چهره ناسوتی آن حقیقت فرازمانی می‌باشند و مجذوبان سالک و بلکه همه محبوبان اولی غیر ساعی، از ظهورات ایشان می‌باشند و محبوبان هستند که نیازی به این امور ندارند، اما سالک محب، چون در راهی بسیار سخت، طاقت‌فرسا و روح‌آزار است، به اهرم فشاری نیاز دارد تا به او مدد رساند و وی بهتر و بیش‌تر بتواند با پشت سر گذاشتن مشکلات راه، طی مسیرِ قرب الهی کند. مجذوبان سالک از این امر، بی‌نیاز هستند تا چه رسد به اولیای کمل الهی و حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام . البته، البته در این راه، نااهلانی وجود دارند که نسخه‌هایی می‌دهند که تنها به طور مقطعی مفید است، اما زیان‌های درازمدت آن بسیار است.

به هر روی، گزاره‌ها و احکام دینی تمامی توصیفی است، نه فرمانی و مانند نقشه‌ای است که جای هر چیزی را به دقت نشان می‌دهد. چنین دینی که بر

(۳۰۳)

اساس نهاد طبیعی پدیده‌ها بنیان نهاده شده است، هیچ گاه برای مردم ترس و وحشتی ایجاد نمی‌کند. در موسیقی نیز چنین است و باید دید هر انسانی در چه مرتبه‌ای است و طبیعت باطنی و نهادی وی چگونه می‌باشد، تا بعد حکم شود آیا غنا و موسیقی، برای وی مُجاز و مناسب است یا خیر. طبیعی است این کار از فقیهی کارآزموده بر می‌آید که هم موضوع ـ که همان طبیعت انسان‌هاست ـ را می‌شناسد و هم دستگاه‌ها و ردیف‌های موسیقی، و هم خاصیت روانی و تأثیرها و عوارضِ خوب و بد آن‌ها را.


ضرورت پرهیز از افراط در موسیقی

پی‌آمد بحث ضرورت رعایت تناسب‌ها در موسیقی، بحصث افراط در موسیقی پیش می‌آید که شکستن مدار تناسب‌هاست. در لذت‌بری از غنا از آن جهت که غناست و با گناهی آلوده نیست جزو طبیعت و آفرینش آدمی است و امتنان خدایی و حُسنِ خدادادی و صفا و زنگِ دل پدیده‌ها می‌باشد و مانند زیبایی، دوست‌داشتنی و نیکوست و تا با گناه و معصیت همراه نشود، حَسَن و زیباست و حتی اگر با گناه نیز همراه شود، باز این گناه است که مذموم است، نه اصل زیبایی.

غنا و موسیقی برای نفس عموم افراد عادی لذت‌آور است. لذت‌بری از آن نیز امری طبیعی است؛ همانند لذت نکاح یا خوراک که چنین است. اما این امر طبیعی ـ لذت‌بری از صوت ـ می‌تواند آلوده شود. همان‌طور که لذت غذا اگر به عوارضی مانند غصبی بودن یا مسموم شدن مبتلا گردد، حرمت بر غذا عارض می‌شود، نه این که غذای لذیذ ـ از آن جهت که موجب لذت نفس است ـ حرام باشد. نفس التذاذ و لذت بردن، در شریعت اسلام حرام نیست. صرف التذاذ و خوشایندی، ملاک حرمت چیزی قرار نمی‌گیرد. اما اسلام مرزهایی را برای

(۳۰۴)

لذت‌بردن قایل است و برخی از مصادیق و افراد آن را به جهات مخصوصی ممنوع نموده است.

خوبی و زیبایی را نمی‌توان بد و زشت دانست و آن را حرام شمرد؛ لذت بردن از حالات خوشِ معنوی نمونه‌ای از لذت‌های نیکو و مستحسن است. دیدن فرشته یا حوری و دل سپردن به آن و نیز لذت بردن از آن در همین دنیا حرام نیست. حالت خوشایندی که با عمل زناشویی ایجاد می‌گردد و سبکی، طرب و شادابی حاصل از آن، نه تنها حرام نیست، بلکه ارزش معنوی و پاداش اخروی دارد.

شریعت امور لذت‌بخش را محدود کرده است؛ زیرا برخی از حظوظ و لذایذ نفسانی، عقلانیت و ایمان و اراده آدمی را رو به ضعف می‌کشاند، از این جهت، استفاده فراوان از آن زیان دارد؛ چون برای آدمی لازم است عقلانیت وی روز به‌روز پویا و شکوفا باشد، نه آن که نفسانیت وی بر او چیرگی داشته باشد. با نیرومندی و غلبه نفسانیت، عقلانیت آدمی ضعیف می‌شود، و در نتیجه ضعف عقلانیت، ایمان کاهش می‌یابد و فرد، دیگر نمی‌تواند در برابر تمایلات نفسانی و گناهان، خویشتن‌دار باشد. استفاده از لذت صوت غنایی و موسیقی نیز باید به صورت محدود صورت گیرد. این کار بدون داشتن مربی لازم و شایسته که بر پیچیدگی‌های روان آدمی آشنا باشد، نفس را لغزنده می‌سازد و ضعف اراده او را موجب می‌شود.

موسیقی هرچند لذت‌بخش و صوت و آواز، بخششی الهی است، خداوند بعضی از آن را به ملاحظه جهاتی حرام کرده است. به همان میزان که غنا لذت نفس را موجب می‌شود، اگر به کثرت و فراوان از آن استفاده شود، قوه ماسکه و نیروی بازدارنده اراده را تضعیف می‌کند و آن را رو به تحلیل می‌برد. با

(۳۰۵)

ضعف اراده، نفس و خواهش‌های آن بر باطن چیرگی می‌یابد و نیروی عقلانیت و در نتیجه ایمان را سست می‌کند. موسیقی فراوان، ترمز و خود نگه داری نفس را از آن می‌گیرد. استفاده فراوان از موسیقی، نفس را نرم و لغزنده می‌سازد و جامعه‌ای که این امر در آن فراوان باشد، بسیار آسان در معرض گناه واقع می‌شود و بسان اتومبیلی می‌ماند که با سرعت زیاد و بدون ترمز مناسب، حرکت می‌کند. البته، این آسیب نمی‌تواند موجب آن شود که ما دانش آن را در اختیار نداشته باشیم؛ بلکه باید موجب تلاش بیش‌تری در شناخت آن باشد؛ چرا که اگر کسی میکروب ـ اعم از مفید و مضِرّ ـ را نشناسد، درمان بیماری از او بر نمی‌آید. مصرف بسیاری از داروها؛ مانند آنتی بیوتیک‌ها انسان را ضعیف می‌سازد و کنار آن باید از غذاهای مقوی و آبدار و آب‌میوه استفاده نمود تا خشکی و ضعف آن دارو برطرف شود. موسیقی و غنا نیز همین گونه است و قبض و بسط بسیاری دارد که شریعت مرزهای غنا و موسیقی مناسب را از نامناسب آن تعیین نموده است: « وَمَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(۱).

اگر نفس از اسباب ایجاد لغزندگی و نشاط‌بخش‌ها به فراوانی بهره ببرد، نمی‌توان آن را نگاه داشت و خود را به گناهان آلوده می‌سازد. موضوع موسیقی و غنا که یک حقیقت و دارای قبض و بسط است، «نَفْس» است. استفاده فراوان یا نابه‌جا از غنا و موسیقی، قوه نگه‌دارنده آن را از نفس می‌گیرد؛ به‌گونه‌ای که فرد نمی‌تواند با پیشامد محیط گناه، خود را در برابر آن باز دارد. از این رو باید این دارو را در جای مناسب و به اندازه استفاده کرد. غنا همانند صلوات نیست که بتوان آن را بدون محدودیت و اندازه‌گیری تجویز نمود؛ زیرا

۱ـ حشر / ۹٫

(۳۰۶)

همان‌طور که تقویت‌کننده است، می‌تواند تضعیف‌کننده نیز باشد و صرف لذت بردن، دلیل بر تجویز بی‌مورد آن نمی‌شود. زعفران نیز خوب و لذیذ است؛ اما این امر مجوز آن نمی‌شود که فرد هرچه می‌تواند زعفران بخورد؛ چرا که مصرف بیش از اندازه آن، فرد را به آسیب‌های روانی دچار می‌سازد و گاه او را به خنده‌های غیر اختیاری وا می‌دارد؛ بنابر این باید مرزهای استفاده از هر چیزی را شناخت و در غنا و موسیقی و بسیاری از مسایل دیگر ـ که با زوایای تو در توی نفس و جان آدمی ارتباط دارد ـ بدون رهنمون گرفتن از صاحب شریعت که از رگِ گردن به پنهانی‌های انسان نزدیک‌تر است، ممکن نیست.

افراط در موسیقی مصداق تلبس به لهو و لغوِ باطل و امری حرام است. البته، در گذشته موارد لغو، لعب و لهو حرام را به تفصیل برشمردیم و گفتیم که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همان‌طور که هر ضرری دارای حرمت نمی‌باشد و باید آن را رتبه‌بندی نمود تا به طور مثال، کسی نگوید غذا خوردن نیز ضرر دارد و دندان‌ها را خراب می‌کند، پس باید گفت غذا خوردن حرام است، بلکه باید دانست که احکام، تابع مصالح واقعی و معتنابه است. درست است که هر لغو و لهوی حرام نیست؛ همان‌طور که هر ضرری حرام نمی‌باشد، اما اگر کسی در انجام لهو و لغو به افراط و کثرت دچار شود و سازی در بغل خود نهد و دایم بنوازد و به جای نماز و پرداختن به این امور، ساز و آواز را نور چشم خویش بینگارد، وی به حرام مبتلا گردیده و حلال و پاک را به حرام و آلودگی تبدیل نموده و به خوض در لغو و لهو گرفتار آمده است. همان‌گونه که اگر موسیقی در مجلس شراب و معصیت و با عریانی انجام گیرد، حرام است و نماز خواندن در آن نیز دارای اشکال است، افراط در موسیقی نیز به گناه آلوده شده است، و حرام می‌باشد.

(۳۰۷)

از پی‌آمدهای بحث افراط در موسیقی، می‌توان به موضوع زیر اشاره کرد: جامعه‌ای که انواع صوت‌های موزون را رواج می‌دهد، نیروی بازدارنده از معصیت و نیز تصمیم‌های ارادی در آن کاهش می‌یابد. چنین جامعه‌ای به راحتی و با اندکی برنامه هدفمند فرهنگی، در انواع خواسته‌های دستگاه‌های برنامه‌ریز فرو می‌غلطد. هم‌چنین می‌توان آن را از تقوا، عقلانیت، کرامت و ایمان دور گرداند. دستگاه‌های تبلیغی هدف‌دار با ترویج موسیقی و صوت‌های خوشایند، می‌توانند جامعه هدف را به راحتی به سوی خواسته‌های خود سوق دهند؛ چرا که آنان هستند که اراده جامعه را با موسیقی و صوت، در دست گرفته‌اند. اراده امری نفسانی است و حرکت خارجی معلول آن اراده و ظهور آن است. کسی که اراده با صوت موزون تضعیف شده است، هرچند کاری را درست و برحق بداند، اما وقتی برای انجام آن کار یا دفاع از حق اراده می‌کند تا در پی آن رود، با آن که اراده انجام آن را نیز دارد، اما نفس وی چنان لیز شده است که توان نفسی وی نیروی حرکت و انرژی لازم را نمی‌تواند با آن کار درگیر سازد، در نتیجه نمی‌تواند آن را عملی گرداند و اراده وی ظهور فعلی نمی‌یابد.

به هر روی، استفاده از غنا در همه اقوام و ملل و از روزهای اول هبوط آدم به زمین رواج داشته و جزو سرشت او به شمار می‌رود. شریعت نیز هیچ‌گاه با اموری که با طبیعت آدمی سازگار است، مخالفت نمی‌نماید، بلکه اگر آدمی این طبیعت را آلوده و منحرف سازد، به سبب وجود آلودگی، گناه و انحراف، از آن منع می‌شود و مصداق: «ربّ تال القرآن والقرآن یلعنه» می‌گردد؛ چرا که آلودگی قاری است که چنین تأثیری را از قرائت خود می‌بیند و تلاوت قرآن کریم از آن جهت که تلاوت قرآن کریم است، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه گاه ضرورت می‌یابد.

(۳۰۸)

اگر اطراب و تطریب و غنا و موسیقی و تهییج و تجوید و تغرید در دست اهل حق و حقیقت باشد انسان را به یاد ذکر و توجه به معرفت و شهود و قرب الاهی سیر می‌دهد و همانند زیبایی می‌ماند که بیننده را خواه ناخواه به گفتن « فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» وا می‌دارد؛ همان‌گونه که خداوند از کار خویش خوشامد دارد و خود را تبریک و تحسین می‌گوید.

طرب یا صوت و صدا و کامیابی و لذت‌بردن، ناپسند و زشت نیست و دین مخالفتی با کامیابی ندارد و خود به قرائت قرآن کریم، خواندن نافله، علم و دانش اندوزی، کسب معرفت و عرفان و مناجات سفارش می‌نماید که همه کامیابی و شور است و امام سجاد علیه‌السلام نیز با قرآن کریم و مناجات‌های خویش عشق عالم را نمود.

به هر روی، غنا و طرب چاقویی است که هم می‌تواند شکم ظلم را پاره کند و انسان را به صلاح برساند و هم می‌تواند حربه‌ای اقتضایی در دست آمریکا و ایادی او باشد و آن را به عنوان سلاحی برای مقابله با دین و ارزش‌های انسانی به کار برد.

برخی از نویسندگان معاصر، موسیقی را بسیار ثنا می‌کنند، و چنان در وصف آن می‌نگارند که گویا هرگونه آسیبی فرسنگ‌ها از آن فاصله دارد و آن دست‌مایه این ادعا قرار می‌دهند که دین نمی‌تواند با آن درگیر باشد. در پاسخ این نویسندگان ـ که شاید خود از موسیقی جز شنیدن آوازها و نواها و نیز آهنگ‌ها چیزی نمی‌دانند ـ باید گفت: درست است که موسیقی قبض و بسط و لطف و وصل و جمال است، اما در مواردی نیز جلالی می‌شود. غنا و موسیقی طرب‌انگیز و شادی‌بخش است، همانند زناشویی که مورد حلال برای آن است و اگر لذت انزال منی نبود، هیچ حیوانی حاضر به جماع نمی‌شد، اما انزال بسیار،

(۳۰۹)

حتی اگر به حلال باشد؛ چنان‌چه بیش از اندازه گردد، برای سیستم بدن و نفس زیان‌بار می‌گردد. عقل در قاعده‌ای کلی می‌گوید: هر چیزی همان‌گونه که آزادی را طلب می‌کند، محدودیت را نیز لازم دارد، بنابر این باید مرزهای استفاده از هر چیزی، از جمله موسیقی ـ که البته باید مبتنی بر آموزه‌های دینی باشد ـ پاس داشته شود.

بر اساس حرمت افراط در موسیقی می‌توان گفت: هر کس بیش از اندازه به غنا بپردازد، سفیه است و شهادت او پذیرفته نیست. گفتیم استفاده زیاد از غنا ضعف اراده می‌آورد و آدمی را سست می‌گرداند و توان خویشتن‌داری و بازدارندگی انسان در برابر گناه را کاهش می‌دهد و انسان گناه‌کار نیز سفیه است و اگر کسی خردمند ـ خردی که از آن به «ما عُبد به الرحمن» یاد می‌شود ـ دیگر به گناه آلوده نمی‌شود. این اشکال به صدا و سیما نیز وارد است؛ چرا که بیش از اندازه، از غنا استفاده می‌کند و گاه برای یک دقیقه صحبت مجری، سه دقیقه موسیقی علاوه بر موسیقی زیر صدای وی پخش می‌شود و گاه ترانه‌های بسیاری را در طول یک روز پخش می‌کنند؛ در حالی که زیادی موسیقی نیز سفاهت و بلهی می‌آورد. درست است که بیش‌تر موسیقی‌های صدا و سیما حلال است اما نباید در استفاده از امر حلال، زیاده‌روی نمود.


موسیقاری؛ نیازی ثانوی، نه شغل دایمی

غناخوانی و موسیقی هیچ گاه نباید به عنوان شغل دایمی و اول مورد برگزیده شود، بلکه باید آن را یک هنر در کنار شغل رسمی خود دانست.

نیازهای آدمی با توجه به معیار میزان مصرف، به دو گروه عمده اولی و ثانوی رده‌بندی می‌شود. برای نمونه، آب، نان، گوشت و هوا از نیازهای اولی و استفاده از نمک و برخی از ادویه‌جات دیگر از نیازهای ثانوی به شمار می‌رود.

(۳۱۰)

مقدار مصرف یک کیلو نمک گاه به ماه‌ها می‌رسد و با مصرف چند کیسه برنج پایان می‌پذیرد؛ زیرا در هر غذا تنها به عنوان چاشنی استفاده می‌شود و مصرف بیش از اندازه آن مرگ تدریجی را به همراه دارد. این امور به سبب مصرف کم از امور ثانوی است و از این رو تورم بازار در قیمت آن رشد محسوسی نمی‌گذارد. بعد از امور ثانوی که از نیازها شمرده می‌شود «تنقلات» رده سوم را بر عهده دارد که زندگی بدون آن نیز ممکن است.

اگر کسی نمک نگیرد هم غذایش زود خراب می‌شود و هم طعم آن بی‌مزه است ولی نگرفتن شیرینی و شکلات ضرر و زیانی را وارد نمی‌سازد.

غنا و موسیقی و صوت و آواز از نیازهای ثانوی آدمی است. استفاده از غنا و موسیقی یک نیاز است، اما نه نیازی اولی، بلکه نیازی ثانوی است. بر این اساس استفاده بیش از میزان مورد نیاز از آن و بهره شبانه‌روزی از آن، جسم و روان آدمی را به تحلیل می‌برد. صوت و صدا و موسیقی و غنا امری لازم برای روان آدمی است، ولی اگر کسی عمر خود را در آن صرف نماید پایانی جز تیمارستان نخواهد داشت.

البته، نه‌تنها استفاده از غنا و موسیقی چنین است، بلکه اگر کسی بیش از اندازه به قرائت قرآن کریم نیز بپردازد، از لحاظ عصبی دچار مشکل می‌گردد و قرائتِ بسیار، به سیستم مغز آسیب می‌رساند.

زیاده‌خواهی در هر امری زیان‌بار است و باید اعتدال را در همه امور حتی در امور معنوی رعایت نمود. برای نمونه، اگر کسی در کنار خانه کعبه ساعت‌ها قرآن کریم قرائت نماید به ضعف اعصاب و قساوت دل دچار می‌شود و در نتیجه، در درازمدت به احکام دینی اهمال می‌نماید و حتی از اعمال واجب خود باز می‌ماند.

(۳۱۱)

برای قرائت قرآن کریم شایسته است چند آیه با صدای جهری خوانده شود و بر هر آیه اندیشه نماید. متأسفانه خانه‌هایی است که بسان خانه جهودیان می‌ماند و هیچ قرائتی در آن یافت نمی‌شود. در گذشته، مؤمنان به هنگام صبح چند آیه را بلند و رسا می‌خواندند و افراد خانه آن را می‌شنیدند و با نوای خوش قرآن کریم از خواب بیدار می‌شدند؛ اما متأسفانه، امروزه این ارزش‌ها کم‌تر به چشم می‌خورد و بر قرائتی که بر عهده مرده‌ای چون تلویزیون نهاده شده است بسنده می‌شود.

اگر در خانه‌ای قرائت چند آیه از قرآن کریم و یک اذان در روز نباشد، سراسر آن خانه را نکبت فرا می‌گیرد. کار مؤذن از شهید بالاتر است و ما به‌راحتی این ارزش‌ها را از دست می‌دهیم.

هم‌چنین کسانی که پیوسته به تلویزیون یا نمایشگر رایانه نگاه می‌کنند، نمی‌توانند کتاب قرآن کریم یا کتاب‌های دعا را باز نمایند و به قرائت آن مشغول شوند و استفاده فراوان از تلویزیون یا برنامه‌های رایانه‌ای توفیق نماز شب را از آنان می‌گیرد و در واقع آنان خود را مسخ نموده‌اند. بررسی این امر صرف نظر از حلال یا حرام بودن آن می‌باشد و از آثار و عوارض قهری این امور بحث می‌شود. مصرف بیش از اندازه گلاب و زعفران نیز زیان‌بار است و آسیب‌های روانی و اختلالات روحی را در پی دارد. به هر وی فتوای ما این است که فراوانی استفاده از موسیقی و غنا زیان‌بار است، از این رو حرام می‌باشد.

حضور دایمی در آموزشگاه‌ها و تالارهای موسیقی و کنسرت‌ها یا مکان‌هایی مثل هتل‌هایی که پیوسته گروهی در آن ارکست می‌نوازند (یا کاباره‌ها و دانسینگ‌های موجود، صرف نظر از حرمت آن) عوارض سوء و خطرآفرینی برای خوانندگان و موسیقاران یا شنوندگان به وجود می‌آورد. مواجهه با صوت ـ

(۳۱۲)

هرچند موزون باشد ـ و حضور دایمی در محل‌هایی که همواره غنا و موسیقی در آن برگزار می‌گردد آسیب‌های فراوانی دارد که شایع‌ترین آن‌ها تهدید مرگ ناگهانی، سکته و تشنج است؛ زیرا بر اثر سر و صدایی که از دستگاه‌ها به وجود می‌آید، حرکت خون تند یا کند می‌شود و همین امر موجب سکته افراد می‌گردد. این امر همانند نوسان جریان نیروی الکتریسته است که اگر بیش از اندازه یا کم‌تر از مقدار لازم باشد، موجب سوختن لامپ و یا موتور دستگاه‌های الکتریکی می‌گردد.

خطر سکته و تشنج کسانی را که در مجاورت آلودگی صوتی هستند، بیش از دیگر افراد تهدید می‌کند. البته، این گونه نیست که همه آنان را به سکته دچار کند.

دستگاه‌هایی که نواخته می‌شود همه جرمانی و جسمانی است و صداهایی که از آن خارج می‌شود نیز همه جسمانی است. این صداها به مخ و مخچه برخورد می‌کند و گاه برای آن در حکم چکشی است که همواره بر آن فرود می‌آید. همین امر سبب می‌شود شنونده اعتدال خود را از دست دهد و حرکت خون او را کاهش یا افزایش دهد. با بالا رفتن سرعت خون، قلب کشش پمپاژ آن را از دست می‌دهد یا گرفتگی عروق و اعصاب، سکته قلبی را منجر می‌شود. حرارت بدن نیز این‌چنین است. افزایش بیش از اندازه آن، تشنج می‌آورد و کمی آن نیز موجب افت فشار می‌شود.

با توجه به این توضیح به دست می‌آید که داشتن شغل و حضور مدام در مکان‌های مرتبط با موسیقی، همان‌گونه که می‌تواند جریان خون را تند کند و انسان را به سکته اندازد، می‌تواند جنبه دارویی نیز داشته باشد و جریان خون کسی را که رخوت عروق و اعصاب دارد، به حالت طبیعی درآورد. برای همین

(۳۱۳)

معناست که پیش از این گفتیم موسیقی و غنا می‌تواند دارو یا سم باشد. البته تعیین میزان آن با کارشناس به امور پزشکی و روانی و دانای به موسیقی درمانی و آثار غنا و موسیقی است.

هم‌چنین حضور پیوسته در این مکان‌ها که شلوغ است و غنا، موسیقی و آواز در آن اجرا می‌شود، حال عبادت را از افراد حاضر می‌گیرد. هر چیزی جایی دارد و عبادت نیز فضای خاص و معنوی خود را می‌طلبد. عبادت به مکانی آرام و فضایی معنوی و دور از اشتغالات دنیایی نیاز دارد و این شرایط در مکان‌های مختص به موسیقی فراهم نمی‌شود.

بسیار سفارش می‌شود در مسجد یا دست‌کم در محلی که آن را مخصوص عبادت قرار داده‌اید یا روی سجاده نماز بگزارید؛ چرا که آن جا محیطی آرام است و برای عبادت مناسب می‌باشد و نیز سجاده خود خلوت و وحدتی دارد و به این معناست که خویشتن خود را از خانه جدا می‌کند.

مسجد نیز با این که محل اجتماع است، چون وحدت در آن حاکم است و همه به جماعت نماز می‌خوانند، سکوت همه جا را فرا می‌گیرد و این گونه نیست که سر و صدایی ایجاد شود؛ از این رو مأموم نباید نماز خود را با صدای بلند بخواند؛ زیرا موجب شلوغی می‌شود و تمرکز امام از بین می‌رود و نظم جماعت بر هم می‌ریزد. دعا هم باید با آرامش، طمأنینه، خلوت و سکوت باشد.

وقتی کسی در خلوت و وحدت نماز خواند و صفا پیدا کرد، آن‌گاه استجابت نیز در پی آن می‌آید؛ ولی این امور در شلوغی و با تراکم صدا حاصل نمی‌شود و تنها عارف چیره‌دست است که می‌تواند در شلوغی و در سر و صدا و در حالی که تلویزیون نیز روشن است نماز بخواند، عارفی که مقام جمعی دارد.

(۳۱۴)

شایان ذکر است نه تنها در مکان‌های اختصاصی موسیقی، بلکه هر مکانی که آلودگی صوتی دارد، از آسیب روانی در امان نیست. چنان‌چه انسان در صورتی که بیش از اندازه زعفران بخورد یا بیش از اندازه گلاب مصرف کند به جنون مبتلا می‌شود؛ زیرا با مصرف بی‌رویه این دو، ارتعاش خون بالا می‌رود و خون سبک می‌شود، در نتیجه، سکته را در پی می‌آورد.

بسیاری از رزمندگان با موج صوتی حاصل از انفجار توپ یا خمپاره آسیب دیده‌اند و موج انفجار باعث شده است اعصاب و روان آنان مختل گردد. نه تنها آنان، بلکه هر کس که در محیطی است که آلودگی صوتی بسیاری دارد، این چنین می‌شود و حتی شنوایی خود را تا حدی از دست می‌دهد. مانند کسانی که در کارخانه‌های ریسندگی و بافندگی کار می‌کنند که صدا را با برد بلند می‌شنوند و با افراد عادی تفاوت دارند.

تعدد و شدت صدا، با صرف نظر از حرمت یا حلیت آن، چنین آثاری را به همراه دارد. امروزه شهر تهران از شهرهایی است که آمار سکته و اختلالات روانی در آن بسیار بالاست و از عوامل آن، شلوغی بسیار است.

شلوغی منحصر به گوش نیست بلکه چشم نیز در معرض این آسیب قرار دارد. برای نمونه، نگاه زیاد به تصاویر متفاوت در تماشاگر رایانه، نوسانات نگاه را به هم می‌ریزد. فیلمی که به خوبی بر روی فریم به فریم و سکانس به سکانس آن دقت و توجه شده، و در مدت زمانی نزدیک به یک ساعت دیده می‌شود، تعادل انسان را به هم می‌ریزد. امروزه، کسانی که بیش از پنج ساعت (به صورت نسبی و افراد عادی منظور است) از کامپیوتر استفاده می‌کنند در معرض اختلال روحی قرار دارند. هر کس بیش از اندازه نیاز، به تلویزیون بپردازد، نباید توقع نماز شب یا قرائت قرآن کریم و یا در پی امور معنوی بودن را از او داشت و

(۳۱۵)

استفاده بی‌رویه از این رسانه‌ها، چیزی جز دوری از معنویات را در پی ندارد.

چشمی که همواره فریم به فریم فیلم‌ها را می‌بیند، به سبب کثرت دیداری که چشم دارد و فعالیت بسیاری که مغز در این فرایند انجام می‌دهد، بسیاری از امور شایسته مانند تعقیبات نماز برای او معنایی ندارد، همان‌گونه که رفته رفته کار کردن نیز معنا و مفهوم خود را برای مغز از دست می‌دهد. از این رو، خانواده‌های مذهبی باید برنامه‌ای دقیق برای این امر تدوین کنند تا هم خود و هم فرزندانشان در سلامت باشند. نه چنان بر آنان سخت گیرند که تلویزیون را تعطیل نمایند و حسرت و عقده آن را داشته باشند و نه چنان یله و رها باشند که از همه چیز باز مانند. البته، آن‌چه در این میان مهم است این است که نباید به بهانه حلال، حرام‌های الهی را نادیده گرفت و از وادی افراط به میدان تفریط گام نهاد و احکام را فارغ از هر گونه مرز دانست و به همه چیز، نه به چشم حلال، بلکه به دیدی بی‌بند و بارانه نگریست.


تفریط در موسیقی

همان‌گونه که زیاده‌خواهی در شنیدن غنا و موسیقی آسیب می‌رساند، تفریط در شنیدن موسیقی نیز زیان دارد. کوتاهی در موسیقی موجب قساوت قلب، خشکی دل و وسواس می‌گردد. افلاطون گوید:

«کسی که عاشق صورت زیبا نشود و صوت زیبا را دوست ندارد، مشکل مزاجی دارد و نیازمند درمان است.»

البته استاد ماهری را می‌طلبد که میزان مورد نیاز آن را مشخص نماید؛ چرا که کوته‌گروی در آن نیز به خشکی و بی‌مبالاتی می‌انجامد.

دین نیازمند استاد ماهری است که موسیقی آن را با انواع مختلفی که دارد برای هر کس به اندازه تجویز نماید و در این زمینه باید از تجویز نسخه توسط

(۳۱۶)

ناآگاهان به مراتب روح و روان آدمی و نیز کسانی که آثار وضعی دستگاه‌های موسیقی را نمی‌دانند، به شدت پرهیز نمود. چنین مشکلاتی و به‌ویژه نسبی بودن میزان جواز موسیقی، وظیفه فقه‌پژوهان را بسیار دشوار می‌کند و فقیهی را سخن گفتن از این مسأله رواست که بر دانش موسیقی و نیز بر داده‌های فقهی و گزاره‌های اصولی توانا باشد و روح و روان و مقامات معنوی و سیر کمالی آدمی و گسل‌ها و تنگه‌های زندگی را با چشمانی نافذ و بصیر ببیند، در غیر این صورت در موضوعی سخن می‌گوید که در تخصص او نیست و جامعه علمی امروز، سخن گفتن در غیر تخصص خود را به سختی نکوهش می‌نماید و گاه برای آن و به‌ویژه برای تجویز نسخه در امور پزشکی، ضمان، تعزیر و جریمه قرار می‌دهد. پژوهه حاضر می‌گوید نمی‌توان موسیقی را به صورت مطلق حرام کرد؛ همان‌گونه که نمی‌شود موسیقی را به صورت مطلق تجویز نمود، بلکه حکم موسیقی حکمی نسبی است که با توجه به افراد، زمان‌ها و مکان‌ها و با در نظر گرفتن عوارض و لواحقی که با آن است به دست می‌آید و از حرام و مکروه تا مباح، مستحب و لازم را در بر می‌گیرد.


حرمت موسیقی اشاعه‌دهنده فحشا و ابتذال

موسیقی نباید به هیچ وجه، فحشایی را اشاعه دهد یا به ابتذال بگراید. نسخه‌برداری از موسیقی‌هایی که اشاعه فحشا و ابتذال دارد نیز حرام است و مانند این است که کسی در بطری شراب، آب بنوشد یا این که بطری خالی از شراب، دست وی باشد. در این حالت، ذهن از دیدن آن بطری خاص، به شراب منتقل می‌شود، از این رو، استفاده از آن برای نوشیدن آب حرام است؛ زیرا اشاعه فحشا (شراب‌خواری) را موجب می‌شود. اشاعه فحشا به دلالت آیه شریفه زیر حرام است:

(۳۱۷)

«إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آَمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالاْآَخِرَةِ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تعلَمُونَ»(۱).

کسانی که دوست دارند که زشتکاری در میان آنان که ایمان آورده‌اند شیوع پیدا کند، برای آنان در دنیا و آخرت، عذابی پر درد خواهد بود، و خداست که می‌داند و شما نمی‌دانید.

صرف «تشبه به اهل معاصی» عنوانی است که مورد اهتمام شریعت است و آن را از باب اشاعه فحشا حرام می‌داند. اسلام بر کاربرد عناوین اهتمام فراوانی دارد و در این مسیر توصیه می‌کند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا»(۲)؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید (هنگام سخن گفتن با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ) نگویید: «راعنا»: ما را مراعات کن، بلکه بگویید: ناظر احوال ما باش.

خداوند می‌فرماید: «راعنا» اصطلاح خاص یهودیان است، خود را به آنان شبیه نسازید و از آن استفاده نکنید، بلکه واژه «انظرنا» را به کار گیرید.

در بحث موسیقی نیز چنین است و شباهت جستن به گروهی خاص از اهل معاصی و اوباش و اراذل حرام می‌باشد.

اشاعه فحشا و غیر هدفمند بودن و لکه‌دار نمودن اخلاق عمومی جامعه، امری نیست که اسلام آن را نادیده بگیرد. موسیقی‌هایی که به نوعی اشاعه فحشا و گناه دارد حکایت بطری‌های شرابی است که هم‌اینک عرضه می‌شود که با وجود زیبایی بسیار و بلوری بودن آن، اگر هفت بار شسته شود و هفت بار هم خاک‌مالی یا ده‌ها بار ضد عفونی گردد، باز استفاده از آن برای آشامیدن آب حرام است و تنها باید آن را شکست؛ چرا که عنوان «بطری شراب» بر آن صادق است و نگاه‌داری از آن اشاعه فحشا به شمار می‌رود. این گونه است که

  1. نور / ۱۹٫
  2. بقره / ۱۰۴٫

(۳۱۸)

می‌گوییم اسلام بر صدق عنوانی بسیار تأکید دارد و با هرچه که عناوین گناه و معصیت را با خود یدک می‌کشد، مبارزه می‌کند، وگرنه شیشه یا بطری شراب تنها شیشه است و بت چوبی و سنگی نیز تنها همان چوب و سنگ است، ولی این موارد، از باب جنس آن مورد مخالفت اسلام واقع نگردیده‌اند، بلکه چون عنوان گناهی را با خویش حمل می‌کنند و از ابزار جدایی‌ناپذیر جبهه باطل می‌باشد، نمی‌توان از آن استفاده کرد. بطری‌ها و شیشه‌های شراب نیز همانند خود شراب فساد آفرین است و این بطری‌ها دست‌کمی از شراب ندارد و استفاده از آن اشاعه فحشا به حساب می‌آید. بودن شراب در ظرف سفالین نیز چنین حکمی را دارد؛ مگر این که کسی آن را نشناسد و یا نداند که ظرف شراب است.

برخی از ایرانیان نیز گاه مراعات پوشش اسلامی را نمی‌کنند، اما افرادی مؤدب و مدرن می‌باشند؛ در این صورت، نمی‌توان گفت مگر موی سر چقدر مهم است که اگر بخشی از آن آشکار باشد، مشکلی ایجاد کند یا مگر دست دادن زن و مرد نامحرم یا بوسیدن آنان چه مشکلی ایجاد می‌کند؟! اسلام با چنین اعمالی به شدت مخالف است و آن را حرام می‌داند. این‌گونه اعمال، منطقه و میدانی به نام لاابالی‌گری برای انسان می‌گشاید؛ به‌طوری که قبح این معنا و بالاتر از آن، دشوار می‌گردد و مهم میدان فسادی است که این کار در مقابل دیانت می‌گشاید. این کردار میدانی را برای مفاسد باز می‌کند و بدین گونه به مبارزه و دهن‌کجی به دیانت و معنویت می‌پردازد.


حرام‌انگیزی و نفاق‌زایی موسیقی حرام

اگر کسی با هرهری‌گرایی، به تولید موسیقی‌های حرام رو آورد یا به آن گوش دهد، بعد از مدتی، حرام‌گروی در او محکم می‌شود. چنین کسی پیوسته خوارک مسموم مصرف می‌کند و سم خطرناکی به بدنی خود تزریق می‌سازد که

(۳۱۹)

او را به هاری و سیری‌ناپذیری از ارتکاب حرام‌ها مبتلا می‌سازد. متأسفانه، در جامعه ما از طرفی برخی دین‌مداران بر حرمت ذات غنا و موسیقی پای می‌فشرند و از طرف دیگر، برخی از مسؤولان، در جشن‌های دانشجویی و نیز در مراسم تجلیل از نخبگان یا جشن‌های ملی از این نوع غنا و موسیقی استفاده می‌کنند. این دوگانگی در رفتار، برای مردم و جامعه بسیار خطرناک است و آنان را بر انجام گناه و دریدن پرده‌های حرمت دین جرأت می‌دهد؛ چرا که آنان کاری را علنی می‌سازند که برخی دین‌مداران چیره، آن را گناه می‌دانند؛ چنان‌که در یکی از استفتاءات آمده است:

سرود خواندن چه حکمی دارد و اگر همراه آن موزیک باشد، چه صورتی دارد؟

«سرود اگر شامل موعظه و ارشاد و مانند آن باشد اشکال ندارد، به شرط این که به نحو تغنی نباشد، ولی موسیقی به هر نحوی که باشد اشکال دارد».

بر اساس این فتوا که متعلق به یکی از عالمان زاهد و مؤمن متأخر (متوفی ۱۴۱۰ ه ق) است، هرگونه استفاده جوانان و مردم از رسانه‌های دیداری و شنیداری که در غیر از موعظه و ارشاد یا استخبار باشد، جایز نیست و از آن، به‌ویژه از نفحه آواز جعبه جادویی تلویزیون لازم است اجتناب و خودداری نمود. این در حالی است که طرح و فتاوای ارایه شده از ناحیه ما طرح سالم و مشروع شادمانی و سرگرمی را به دست می‌دهد و جوانان را از مباحات دینی محروم نمی‌سازد و اضطراب و تنیدگی را در استفاده از امور مباح، به جان آنان نمی‌اندازد.

باید توجه داشت در موسیقی حرام، در مرحله شنیدن، آن‌چه حرام است استماع موسیقی است که اراده شنونده در آن دخالت دارد، نه سماع آن که گوش به خودی خود و بدون دخالت اراده، صوت‌هایی را انتقال می‌دهد. بنابراین، چنان‌چه در اتوبوس یا خودروی سواری راننده موسیقی گذاشته باشد،

(۳۲۰)

سماع آن چون غیر ارادی است، اشکال ندارد و اتوبوس یا خودروی سواری نیز چنان‌چه دربست در اجاره او نباشد، شایسته نیست به راننده تذکر داده شود؛ البته اگر راننده بر فتوای کسی است که شنیدن آن را حرام نمی‌داند.

گفتیم غناهای تهییج‌آور بر گناه، موسیقی‌هایی که به اشاعه فحشا می‌پردازد، موسیقی‌هایی که سبک خاص اهل گناه و باطل را نسخه‌برداری می‌کند و سبک آن دارای پلاک و صاحب خاصی است و جنبه موسیقی بودن آن چندان موضوعیتی ندارد، بلکه در پشت خود، نام خاصی را تداعی می‌کند و اهداف شوم سیاسی و براندازی معنوی با اشاعه فحشا را دارد، افراط در موسیقی که سبب لهو باطل می‌گردد و موسیقی اگر در خدمت جبهه باطل و ترویج دولت ظالم و جور قرار گیرد، هرچند هیچ گناه دیگری با آن نباشد، مصداق باطلِ حرام است.

هم‌چنین نفاق از لوازم غنای حرام است. البته نفاق یا در خود فرد ایجاد می‌شود یا در نسل شخصی که آواز غنایی حرام می‌خوانده یا به آن گوش می‌داده است، فرزندی پدید خواهد آمد که دارای نفاق است. اگر به گاه سؤال و محاسبه در روز قیامت، از چنین فرزندی پرسیده شود چرا منافق شدی؟ وی می‌گوید: یکی از پدرانم برای نمونه در پانصد سال پیش، موسیقی حرام گوش می‌کرد، در نتیجه من به گناه نفاق دچار شدم. بر این پایه، اگر کسی به غنا گوش فرا می‌دهد و آثار نفاق را در خود نبیند، نمی‌تواند اشکال کند که غنا نفاق نمی‌آرود؛ زیرا آثار برخی کردار در دنیا، فوری نیست.

پارتی‌های مختلط و تالارهای دایمی برگزاری کنسرت‌های موسیقی و غنای حرام، به‌ویژه اگر سبک‌های آمریکایی موسیقی که با خشونت و سکس آمیخته و موسیقی خشن شناخته می‌شود، در آن اجرا شود، بیش‌ترین آسیب روانی را دارد.

(۳۲۱)

امروزه ارکسترهایی در دنیا وجود دارد که هدف آن ایجاد تشنج در ذهن‌ها و افکار است. آنان سعی دارند بشر را با این نوع موسیقی به انزوای فکری بکشانند تا بتوانند او را به هر سمتی که می‌خواهند سوق دهند. تمرکز فکر برای بهتر اندیشیدن به آرامش نیاز دارد و آنان با ترویج موسیقی‌های خشن، بر آن هستند با سلب آرامش از آدمی، قدرت اختیار و نیروی انتخاب را از انسان‌ها بربایند تا آنان کاری را برگزینند که سلطه‌مداران جهانی می‌خواهند. امروزه فسادانگیزی دارای شبکه‌ای مافیایی شده که مجموعه‌ای از مفاسد کاباره‌ها، دانسینگ‌ها، قمارخانه‌ها و ارکسترها را در خود دارد و چیزی شبیه پارتی‌هایی است که گاه توسط شبکه‌های فساد به صورت برنامه‌ریزی شده و برای کسب درآمد بیش‌تر و نیز دهن کجی به معنویات و دین اجرا می‌گردد. محل برگزاری چنین پارتی‌هایی گاه اجتماع برخی اجنه را همراه دارد. اجنه‌ای که با نفخ و دمیدن، کار خود را پیش می‌برند. برخی از افراد در اثر نفخ جن به مشکلاتی دچار می‌شوند. البته، جنیانی که این کار را می‌کنند، مورد مؤاخذه قرار می‌گیرند و در صورتی که توجیهی معقول برای کار خود نداشته باشند، حکم به اعدام آنان می‌شود؛ از این رو انسان نباید از جن بترسد؛ زیرا دنیای اجنه بسیار قانون‌مند است. بله، اگر کسی آنان را اذیت و آزار برساند، ممکن است آنان نیز به وی تعدّی کنند. این خطر بیش‌تر برای کسانی است که می‌خواهند به حریم اجنه وارد شوند؛ وگرنه اگر هزاران جن در جایی باشند، انسان نباید از آنان بترسد و ترس از آنان نشان از ناآگاهی دارد، اما سخن این است که پارتی‌های مختلط، گاه محل اجتماع برخی اجنه می‌گردد و مورد خوشامد آنان قرار می‌گیرد. البته همان‌گونه که گفتیم این‌گونه نیست که جن‌ها بتوانند با هر کسی نزدیکی از طریق نفخ و دم داشته باشند و قانون‌مندی بسیار بالایی در میان خود دارند. آنان ناری هستند و جلال حق باعث شده است که هیچ کدام از آنان از

(۳۲۲)

حریم خود تعدّی نکنند؛ چرا که به محض تخلف، بی‌نظمی، بی‌انضباطی، یا مردم‌آزاری سوخته می‌شوند. در این حکم میان جن مؤمن و کافر تفاوتی نیست. می‌توان این مسأله را به زنبور عسل مثال زد. بسیار سخت می‌شود که زنبور عسل را به نیش زدن واداشت؛ زیرا می‌داند جان خود را با نیش زدن از دست می‌دهد. جن‌ها نیز همین‌طور هستند و بدون قانون عمل نمی‌کنند؛ زیرا می‌دانند در صورت تخلف، عقوبت سختی در انتظار آن‌هاست. ولی در بعضی موارد نیز جن به ناموس انسانی تجاوز می‌کند. تجاوز وی یا محسوس است و یا غیر محسوس و می‌تواند در خواب باشد یا در بیداری. شیطان و جن هرگاه بخواهد کسی را مس کند، چون دارای جسم مثالی است، به لحظه‌ای می‌تواند همه بدن او را مس نماید. از مس و نفخ اجنه بر افراد حاضر در پارتی‌های گناه، آثار شوم بی‌غیرتی در آنان بر جای می‌ماند. «دم» بسیار کارساز است و همه انسان‌ها با «دم» روبه‌رو می‌شوند. کسانی که در این عالم جایی برای خود دارند، کار خود را با دم پیش می‌برند. با دم خود می‌بندند، باز می‌کنند، به خاک می‌مالند، و یا شفا می‌دهند. در گذشته، اولیای الهی گاه استکان را تبرک می‌کردند؛ اما متأسفانه امروزه به این امور چندان توجهی نمی‌شود و «سؤر المؤمن شفاء = نیم‌خورده مؤمن شفاست»، انکار می‌شود و کسی دوست ندارد نیم خورده مؤمنی را بخورد. نمی‌توان تصور کرد که «دم» چه کارها که نمی‌کند. اولیای الهی با دم و بازدم، دم به دم کار می‌کنند. دم و بازدم مانند تز و آنتی‌تز است.

بیش‌ترین آسیب را در این میان کسی دارد که صاحب آن مکان شناخته می‌شود. برخی اجنه، او را که مسؤول به راه انداختن این پارتی است، می‌گیرند و هر عضو خود را روی عضو او می‌گذارند و آن‌گاه یک دم به او می‌دمند. با این دم، غیرت از او رخت می‌بندد و اگر مردان بر ناموس او نیز وارد شوند و به او تجاوز

(۳۲۳)

کنند، برای او امری عادی است و غیرت او برانگیخته نمی‌گردد. جن و شیطانی که چنین کاری می‌کند «قفندر» نام دارد. او از اجنه پر هیبت و دارای کسوت و لشگر و ایادی است. او و لشکریانش کسانی را مس می‌کنند که آن‌ها دیگران را مس کرده‌اند و این پی‌آمد و عارض سوء تجاوزی است که آنان داشته‌اند. طبیعت چنین اجازه‌ای را به آن شیاطین می‌دهد تا از این بدکاران و متجاوزان به نوامیس مردم، بدین‌گونه انتقام گرفته شود. مس آنان آسیب‌های روانی و برخی اختلالات را در پی دارد.

روان‌شناسی اجتماعی می‌گوید اگر کسی با زنی فاسد و زناکار که نزد دیگران بوده و به آنان زنا داده است، حتی به صورت مشروع، نزدیکی کند، ویروس بی‌غیرتی از آن زن، مانند میکروبی به این مرد سرایت می‌کند و او را نیز بی‌غیرت می‌سازد. همین امر باعث می‌شود که با وجود زنی آلوده در یک محیط، زنا در آن‌جا رو به افزایش گذارد؛ از این روست که قرآن کریم می‌فرماید: «الزَّانِی لاَ ینْکحُ إلاَّ زَانِیةً أَوْ مُشْرِکةً وَالزَّانِیةُ لاَ ینْکحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِک وَحُرِّمَ ذَلِک عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»(۱).

بدخواهان انقلاب که می‌خواهند در جامعه ایران، بی‌غیرتی را رواج دهند، سعی در ایجاد پارتی‌های مختلط می‌کنند.

۱ـ نور / ۳٫

(۳۲۴)

مطالب مرتبط