ذکرهای تعقلی (لُبّی) و عبرتآموز
ذکر، افزون بر لفظی و قلبی، لبُی و تعقلی نیز میباشد. ذکرهای لبُی دارای حیث عبرتآموزی میباشد. این ذکرها یادآور وقایع زندگی و حوادثی است که پیش آمده است و میتوان با خردورزی در آنها، چراغ روشنی از عبرت و حکمت را فراروی تصمیمات مهم و سرنوشتساز زندگی قرار داد. ذکرهای عبرتآموز و تعقلی، گونههای مختلفی دارد. ذکر نعمتها و نیز ذکرهای انذاری، داخل در این گروه میباشد.
در سورهٔ انبیا، نمونهیهای فراوانی از ذکرهای لبّی و تعقلی آمده است، که موردی از آن چنین میباشد:
«وَأَیوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»(۱).
(۱۹۷)
و ایوب را (یاد کن) هنگامی که پروردگارش را ندا داد که به من آسیب رسیده است و تویی مهربانترین مهربانان.
آیهٔ زیر نیز داخل در ذکرهای تعقلی میباشد:
«یا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکرُوا نِعْمَتِی الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیکمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکمْ وَإِیای فَارْهَبُونِ»(۱).
ای فرزندان اسرائیل، نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم، به یاد آرید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید.
مطالعهٔ زندگی انسانهای بزرگ که دارای قدرتهای باطنی بودند و یادآوری تحملپذیری و مقاومت آنها در برابر دردها، رنجها، محنتها، مشکلات و بدخواهیهای دشمنان، راه روشن زندگی و راه تشخیص حق و استواری بر آن را مینمایاند. همچنین حتی اگر فرد از اولیای محبوبی واصل کامل نیز باشد، مییابد که چیزی بیش از همان یخ در آب نیست و برای خود ذاتْپنداری و رذایل تابع آن ـ مانند غرور و تکبر و استکبار و خودشیفتگی ـ ندارد. کسی که اگر باطن هر پدیدهای را بیاید ـ که همانند یخ شناور در آب است ـ دیگر حاضر نیست به خویشتن کسی دست بزند و آن را دفن کند؛ چرا که آن را متعلق به حقتعالی و ظهور و ظاهر مییابد که در همان حالی که ظاهر است، نمیشود آن را پنهان کرد و دفننشدنی میباشد: «لو تکاشفتم ما تدافنتم»(۲). هرچند چون خود حقتعالی به آن امر
۱- انبیاء / ۸۳٫
۲- بقره / ۴۰٫
۳-شیخ صدوق، امالی، ص ۵۳۱٫
(۱۹۸)
نموده است، باید آن را اطاعت کرد. این معنا با خطاب جمعی، که تمامی انسانها حتی خوبان را در بر میگیرد، سازگار میباشد.
ذکرهای لبّی و تعقلی، انسان را برای یافت حقایق هستی و پدیدههای آن ـ بهویژه یافت باطن انسان و چگونگی آن و مسیری که پیش روی وی برای یافت حقتعالی و وصول به او میباشد ـ توجه میدهد.
گفتیم ذکرهایی که به نعمتهای الهی التفات میدهد، در همین گروه از ذکرها جای میگیرد. این ذکرها ظرایف لطف پرودگار را نمایان و برجسته میسازد و ذکرپرداز را برای شکرگزاری از خداوند آماده میکند. آیهٔ شریفهٔ زیر از این ذکرها یاد میکند:
«فَاذْکرُوا آَلاَءَ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الاْءَرْضِ مُفْسِدِینَ»(۱).
پس نعمتهای خدا را به یاد آورید و در زمین سر به فساد برمدارید.
ذکر نعمت نباید قساوتزا باشد؛ وگرنه به فساد و سوء استفاده منجر میشود و برای همین، در پایان این آیه آمده است: «وَلاَ تَعْثَوْا فِی الاْءَرْضِ مُفْسِدِینَ».
ذکر نعمت، از اقسام ذکر الهی میباشد. چنین نیست که ذکر، منحصر در ذکرهای گفتاری و قلبی باشد؛ بلکه ذکر نعمت نیز داخل در ذکر میباشد. در ذکر نعمت، آدمی به جهت نعمت بودن آنچه حقتعالی در اختیار او قرار داده است، توجه میکند. گاه قدرتها و تواناییهایی که در
۱- اعراف / ۷۴٫
(۱۹۹)
اختیار انسان است، مورد غفلت قرار میگیرد. توجه به حُسنها و قدرتهای خود، فرد را از بدبینی و سوء ظنها دور نماید. توجه یکسویه به عیبها ـ بهویژه در بحث محاسبهٔ رایجی که در اخلاقهای کلامی توصیه میشود و تنها توجه به عیبها را برجسته میسازد ـ با این نقد روبهرو میباشد که فرد را به بدبینی نسبت به خود و ناامیدی از اصلاح خویش مبتلا میگرداند. برای دوری از بدبینیها، باید محاسبه را در هر دو سوی نعمتهایی که انسان را فرا گفته است و نیز در جهت عیبها و کاستیها داشت. تفکر در اینکه انسان دارای چه نعمتهایی است و مشاهده و فهم آنها و توجه به الطاف حقتعالی نسبت به خود، ذکر است و انسان را از ناسپاسی، کفران نعمت و ابتلای به معاصی دور میکند. محاسبهٔ یکسویه نسبت به عیبهای نفس، روشی کلامی و عامیانه میباشد که انسان خطاکار را از خود فراری میدهد و اعتقاد وی بر توان اصلاح خویش را تضعیف میکند. البته وقتی کسی در سیر کمالی خویش، قوت و توان بگیرد، میتواند مشکلات سلوک خود را بررسی کند؛ اما افراد نوپا در سیر، با توجه به عیبهای خود، مأیوس و ناامید میشوند و خویش را مفلوک و ناتوان از پیمودن مسیر کمالات میپندارند. به هر روی، قرآن کریم چنین روشی ندارد و در باب محاسبه، شمردن نعمتها را در تمامی مقاطع عمر، آموزش میدهد و میفرماید:
«إِذْ قَالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیمَ اذْکرْ نِعْمَتِی عَلَیک وَعَلی وَالِدَتِک إِذْ أَیدْتُک بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُک
(۲۰۰)
الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالاْءِنْجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کهَیئَةِ الطَّیرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکونُ طَیرا بِإِذْنِی وَتُبْرِئُ الاْءَکمَهَ وَالاْءَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَی بِإِذْنِی وَإِذْ کفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْک إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَینَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ»(۱).
(یاد کن) هنگامی را که خدا فرمود: ای عیسی، پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور آنگاه که تو را به روحالقدس تأیید کردم که در گهواره (به اعجاز) و در میانسالی (به وحی) با مردم سخن گفتی و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و آنگاه که به اذن من از گِل (چیزی) به شکل پرنده میساختی؛ پس در آن میدمیدی و به اذن من پرندهای میشد و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا میدادی و آنگاه که مردگان را به اذن من (زنده از قبر) بیرون میآوردی و آنگاه که (آسیب) بنیاسرائیل را، هنگامی که برای آنان حجتهای آشکار آورده بودی، از تو بازداشتم ؛ پس کسانی از آنانکه کافر شده بودند، گفتند: این(ها چیزی) جز افسونی آشکار نیست.
انسان باید نعمتهایی را که خداوند به وی و به خانواده و والدین او عطا کرده است، ببیند و آن را پیش چشم داشته باشد؛ زیرا نعمتهای اعطایی به والدین، به وی نیز میرسد و توان او را افزایش میدهد.
کسیکه تنها به محاسبهٔ ضعفها و عیبهای خود میپردازد و ذکر نعمت ندارد، مأیوس و مفلوک میشود و خود را پدیدهای ناتوان
۱- مائده / ۱۱۰٫
(۲۰۱)
میشمرد. توجه به نعمتها و حسنهای خدادادی و اکتسابی، فرد را نسبت به قدرشناسی و استفاده از آنها برانگیخته مینماید و غرورِ داشتن نعمتها نیز از وی گرفته میشود؛ چرا که آنها را لطف حقتعالی میبیند. واقعبینی، نعمتهای خدا را در دید و چشم بنده جلوه میدهد. اگر کسی مدام به بدیها بیندیشد، رفتهرفته به بدیها میگراید و به دلیل ندیدن نعمتها، به ناسپاسی گرفتار میشود. دیدن نعمت، خود نعمتی بزرگ است. کسی که حُسنها و نعمتهایی را که به او یا دیگران عطا شده است، به ذهن نمیآورد و فقط به عیبها و بدیها توجه میکند، به قبض و گرفتگی و به تنگنظری و ناسازگاری دچار میشود. کسیکه تنها مگسوار بر عیبهای خود یا دیگران مینشیند، نهادی اشکالگرا و منفیبین مییابد و در عیبهایی که به آنها توجه دارد، غرق میشود و از آنها بیرون نمیآید. کسیکه پیوسته بدیهای خود را پیش چشم دارد و بدیها را میشمرد، رفتهرفته گرایش به بدیها مییابد و بد میشود. به توصیهٔ عالمان، باید گفت اقرار به گناه در حال صفا، خود گناهی دیگر است؛ بلکه باید سعی کرد حتی یاد گناه را نیز از خاطرهٔ خود پاک نمود. یاد عیبها و گناهان، خود عیبزا و گناهآفرین میباشد و یادکرد از نقاط قوت، فرد را برای غلبه بر ضعفهای خود توانایی میبخشد. قرآن کریم نیز متعلق ذکر را امور مثبت قرار میدهد. توجه به صفات مثبت خود انرژیزا و اقتدارآفرین میباشد. ذکرِ امور مثبت، توجه به مثبتها و راهی برای انرژیگرفتن از آنهاست. ذکر، امری است که انرژی میآورد و قدرت
(۲۰۲)
حقتعالی یا پدیدهها را به انسان میافزاید. شمردن بدیها خنثاگر خاصیت ذکر است و انسان را تا سطح آنها پایین میکشد، تنزل میدهد، کوچک میکند و او را به قبض و تنگنظری و سیاهبینی مبتلا میسازد و به او غصه میدهد، نه اندیشه.
در انرژیدرمانی، از ذکر استفاده میشود. توجهدادن به قوّتها، قدرتها، بزرگیها و عظمتها، انسان را بزرگ و توانمند و دید وی را گسترده و وسیع میسازد. ذکر مثبتها، توان انرژیزایی در انسان دارد و سبب میشود آدمی بر ایجاد کردن صفات مثبت در خود، آن هم به مدد الهی، امیدوار شود و احساس توانایی کند.
ذکر، توان تولید انرژی دارد و مانند غذا و خوراکی میباشد که میتوان از آن مددگیری و استعانت کرد؛ چنانکه خداوند میفرماید از نماز (ذکر خاص) استعانت بجویید. ذکر، توجه به مثبتها و الطاف الهی است. کسیکه ذکر نعمت دارد، خود را در لطف بینهایت الهی مستغرق مییابد. توجه به بینهایتْ لطفِ حقتعالی به بنده، آدمی را برای شکرگذاری و سپاسداری و قیام به حق بندگی برانگیخته میسازد. توجه به این الطاف، سرمایههای نقدی است که میشود روی آن حساب کرد و به پشتوانهٔ آنها، به چیزهایی رسید که در دسترس نیست.
کسی که بدبینی دارد و پیوسته صفات بد خود یا دیگران را میبیند، از عالم صفا دور میشود. خوبیهایی که در پدیدهها هست، چنان فراوان میباشد که دل از مشاهدهٔ آن همه صفا، صداقت و الطاف پاک و
(۲۰۳)
طهارت آنها ـ که هر یک عیال پروردگار و چهرهٔ ظهور حقتعالی میباشند ـ ضعف میرود. هر سنگی را میتوان به بغل گرفت، بویید، بوسید و «سبّوح قدوس» سر داد.
کسی که پدیدهها و انسانهای اطراف خود را شیرین، خوب و صافی میبیند و از آنها خوشامد دارد و میخواهد با آنها دوست باشد، و این انسان را بیگانه و عوضی و آن پدیده را بدبو یا ترش و تلخ نمیبیند و نمیگوید این غذا نمکش کم یا زیاد است، ذهنیتی سالم دارد و غیربینی از حریم او برداشته شده است. ذکر، همانند هر کار دیگری باید صفا و انرژی بیاورد و قدرت دید امور مثبت و الطاف، مرحمت و عشق خداوند به پدیدهها را برجسته سازد و به او این توان را بدهد تا بتواند هریک از پدیدهها را دوست داشته باشد و آنها را در آغوش بگیرد و ببوسد و ببوید و صفایی را که در او هست، بیابد و از شیرینی و خوبی آنها لذت ببرد؛ نه آنکه در پی منفیبافی باشد و حتی اگر عسل در کام وی ریخته شود، از آن بدآیند داشته باشد و بد بگوید.
ذکر، بر افکار منفیگرایانه اثر و خاصیتی ندارد و چنین ذکرپردازی تفاوتی با فرد غافل ندارد. باید گفت به شمار امور مثبتی که ذکرپرداز میبیند، چراغی و نوری در وی روشنا میگیرد و توجه به هر امر منفی که ذهن را مشغول دارد، چراغی را در باطن خاموش میکند و مسیر یافت کمال را تاریک میسازد. منفیبافیهای افراطی، مانع رشد و پیشرفت میشود و فرد یا جامعه را عقبمانده باقی میگذارد. منفیبینی، همان
(۲۰۴)
حرمان است و چراغی را در دل آدمی خاموش میسازد و نقطهٔ مقابل ذکر شمرده میشود.
نگاه به صفات مثبت پدیدهها، دل را غرق روشنایی میکند و آن را به بسط و وسعت نظر میرساند و به او قرب میبخشد. منفیگرایی و منفیبافی، آدمی را ذلیل، خوار، زمینگیر و گرفتار حرمان و قبض و یبسی میکند. کسی که عیبهای خود را پیوسته میشمرد، خود را کوچک و فاسد میکند. باید به شمار حسنها و الطاف بیپایان حقتعالی در خویش نگریست و به آن توجه یافت و از آنها به غفلت نگذشت، که از شماره بیرون است و کیفیت آن نیز بیپایان میباشد. ذکرپرداز موفقی که ذکری مستجاب دارد، پدیدهها و افراد انسانی را مثبت، خوب و نیکو مییابد؛ پدیدههایی که هم دل دارند و هم عشق و هم خداوند به آنها عشق دارد؛ پدیدههایی که در صفا و روشنی زندگی میکنند و همه در پی عشق میباشند.
گفتیم آیهٔ یادشده ذکر اولیای حقتعالی را توصیه دارد. از برترین مصادیق نعمتهای الهی، بندگان صالح و اولیای خداوند میباشند که یاد آنان، ذکر و یاد خداست؛ چنانکه خداوند میفرماید:
«وَاذْکرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیعْقُوبَ أُولِی الاْءَیدِی وَالاْءَبْصَارِ»(۱).
و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که نیرومند و دیدهور
۱- ص / ۴۵٫
(۲۰۵)
بودند، به یاد آور.
تمامی این آیات، فرد را متوجه و خاطرنشان میسازد. ذکر، ریتم توجه، توجه و باز هم توجه را در نهاد انسان پدید میآورد. ذکر را باید در نفس و جان خود نهادینه کرد و همانطور که انسان به نماز واجب خود اهتمام دارد، باید به ذکر نیز اهمیت دهد و موقعیت ضروری آن را غفلت نورزد.
در ابتدای ذکر، این ذکرپرداز است که ذاکر میباشد و بعد از آنکه در ذکر، پیشرفت حاصل نمود و آن را قلبی، سِرّی، خفایی و اخفایی ساخت، رفتهرفته ذاکر کمرنگ میشود و تعین خود را از دست میدهد تا آنگاه که مذکور شود و حقتعالی یا دیگران، انسان را یاد میکنند؛ چنانکه خداوند در این آیهٔ شریفه از ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهمالسلام یاد کرده است و به بندگان توصیه مینماید که آنان را مذکور خود قرار دهند.
انسان میتواند مذکور خلایق، ملایکه و حتی خداوند شود. انسان همانگونه که مسجود فرشتگان شد، میتواند مذکور آنان نیز گردد. برخی از انسانها مذکور اجنّه میباشند و برای آنان شناختهشده هستند. کسی که مذکور فرشتگان قرار گیرد، دیگر نیازی به خیرات و فاتحه ندارد و ذکر فرشتگان از او، خیر وی میباشد؛ زیرا وی برای آنان شهرت دارد و آنان نام وی را زبان به زبان میچرخانند. این خیر، به سبب اموری چون صفا، صداقت، پاکی، طهارت، ایثار، گذشت و جوانمردی به دست میآید.
(۲۰۶)
البته کسی مذکور ملایک میگردد که طمع ـ حتی طمع به کمالات خود ـ نداشته باشد؛ بلکه وظیفهٔ خود را بدون طمع و چشمداشت بیاورد.
به هر روی، ذکر انسان نسبت به انسانهای متعالی، بزرگ و برتر و توجه به اوج فداکاری و گذشت و ایثار آنها در راه حق، یافت الگوهای موفق برای زندگی سالم را نتیجه میدهد. ذکرهای مصداقی در قرآن کریم بسیار فراوان میباشد. تنها بیش از پنجاه پیامبر بزرگ در قرآن کریم یاد شدهاند.
تنوع ذکر
ذکرهای لفظی و قلبی، با توجه به صفت و اثر آن، تنوع چشمگیر و بیشماری دارد. افزون بر تنوع بیشماری که در هدف و اثر ذکر وجود دارد، خود ذکر نیز اقسام مختلفی با لحاظ حیثیتها و اوصاف گوناگون میپذیرد و بر تنوع آن میافزاید. ذکر، گاه لازم است جلی باشد یا خفی، کلی باشد یا جزیی، دارای عدد و شماره باشد، یا بدون شماره.
ذکر یا زبانی ظاهری و جلی است یا غیر زبانی و باطنی. ذکر زبانی یا مقید است و یا مطلق و مستمر که دایمی است. گفتیم ذکر زبانی مقید، یا به هنگام اعطای نعمت است و یا با پیشامد مصیبت و یا به گاه میدان داشتن برای ارتکاب معصیت است. این ذکر برای پیشگیری و بازدارندگی از گناه
(۲۰۷)
میباشد و کار کنترل و مهار نفس و جلوگیری از سرکشی و گسیختگی را انجام میدهد. ذکر به گاه نعمت، نوعی سپاسداری و شکر از خداوند میباشد و مانع از غرور و اسراف و اتراف میگردد و ذکر به گاه مصیبت برای یافتن حالت صبر و تحمل بردباری مفید است و توان و قدرت بلازده را بالا میبرد و به او انرژی و صفا میبخشد.
محتوای ذکرها نیز تنوع فراوانی دارد. ذکرها یا توحیدی است یا ولایی. ذکرهای توحیدی، یا استغفاری است یا تنزیهی یا توصیفی اثباتی. همچنین ذکرها یا صغیر است یا کبیر، که ما در این کتاب، برخی از مهمترین آنها را میآوریم.
در قرآن کریم، انواع ذکرها آمده است. با تحقیق بر آیات قران کریم، میتوان اقسام اذکار را استخراج نمود. برای نمونه، آیهٔ زیر از اذکار خاص و موقت میگوید:
«لِیشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیذْکرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الاْءَنْعَامِ فَکلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ»(۱).
تا شاهد منافع خویش باشند و نام خدا را در روزهای معلومی بر دامهای زبانبستهای که روزی آنان کرده است، ببرند؛ پس، از آنها بخورید و به درماندهٔ مستمند بخورانید.
آیه از ذکر خاصی میگوید که برای روزهای معینی است. بنابراین، ذکر
۱- حج / ۲۸٫
(۲۰۸)
یا عام است و یا خاص، یا دایمی است و یا موقت، و منحصر به روزی خاص.
آیهٔ زیر نیز از ذکرهای حزنی میگوید:
«وَاذْکرْ رَبَّک فِی نَفْسِک تَضَرُّعا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالاْآَصَالِ وَلاَ تَکنْ مِنَ الْغَافِلِینَ»(۱).
و در دل خویش، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس، بیصدای بلند یاد کن و از غافلان مباش.
ذکر، افزون بر حزنی، به ذکر قربی و انسی، فاعلی و قابلی نیز تقسیم میشود که باید از آنها در کتابهای مفصل و ویژهٔ اذکار قرآنی، سخن گفت.
ذکر، هم استفادهٔ دارویی دارد و هم در امور معنوی از آن استفادهٔ خوراکی میشود؛ اما مهندسی آن، نیاز به تخصص دارد و باید این نوع خوراک را با تجویز خاص، استفاده نمود. انسان میتواند با استفادهٔ خوراکی از ذکر، باطن خود را بسازد. ذکرهای معنوی در صورتی ارتقادهنده است که تنوع آن رعایت گردد. همانطور که بدن برای تأمین انرژیهای لازم و نیازهایی که دارد، به انواع غذاها محتاج است و نمیشود با یک غذا، زندگی سالم داشت، با یک ذکر نیز نمیشود انرژی لازم برای سیر باطن را به دست آورد. کمبودهای مختلف و اقتضاءات
۱- اعراف / ۲۰۵٫
(۲۰۹)
گوناگون با تنوع ذکر تأمین میشود. از اینرو باید انواع مختلف ذکر را شناخت و به تناسب، از آنها بهره برد. ما در ادامه از ذکرهای ابتدایی، کمالی، قساوتی، موسمی، دایمی، قلبی، عنایی، معنوی و حقیقی یاد میکنیم که برخی از اقسام متنوع ذکر است. همچنین ذکرهایی که برای وقت خاصی ـ مانند صبحگاهان، عصرها و سحرگاهان ـ میباشد، تنوع این خوراک باطن را رقم میزند و هریک نیازی خاص از سیر باطنی آدمی را محقق میسازد. ذکرهای استعلایی، استفلایی و ذکرهای عظیم و صغیر و نیز ذکر طلسم و غیر آن، بر این تنوع میافزاید.
به هر روی، باید به ذکر از جنبهٔ خوراکی آن نیز توجه داشت. عاقل کسی است که زندگی خود و عمر زوالپذیر ناسوتی را به عشق حق بگذراند و با پیوند به عشق، ابدیت خود را به سلامت و سعادت رقم زند. کسیکه به عشق حقتعالی حرکت کند و پیوسته ذکر او را داشته باشد، قدرت محدود خود را به قدرت بیپایان حقتعالی ارتباط میدهد و نیستی (ذاتی) خود را بر هستی حقتعالی جمع میزند و ظهور تام وابسته به او میگردد. عشقِ چنین کسی، فعلی و حرکت و سیر او شتابی فرامادی میگیرد. حرکت با ذکر، پرانرژی نمودن موتور حرکتی و شتاب بخشیدن به آن میباشد؛ اما کسی که میخواهد تنها به مدد درس و بحث، حرکتی داشته باشد، حرکت وی ارّابهای میگردد در بیابانی که ظلمات دارد؛ آن هم بر زمین سنگلاخی که درّههای هولناک، ترس سقوط را از او برنمیدارد و معدهٔ باطن وی نیز از درد بیخوراکی، اعصاب او را ضعیف، حساس
(۲۱۰)
و تحریکپذیر ساخته است. علم به خودی خود، شرافت دارد؛ اما غذای کاملی نیست و در کنار آن، به ذکر و دعا نیاز میباشد.
کسانی که شغلهای دنیایی دارند نیز به ذکر و دعا و همچنین به کمک کردن به دیگران ـ بهویژه همسر و فرزند خود ـ و داشتن مرحمت و مهربانی به آنان نیاز دارند تا نفس آنان به جمود و خشکی و به قساوت نگراید.
ذکر و دعا، توان و انرژی لازم را برای سیر در عوالم نوری، و نیز بازدارندهها و حفاظهای مطمئن در برابر سیل شیاطین انسی و جنی و دیگر بدخواهان را در اختیار بنده قرار میدهد. پدیدههای بدخواه ـ که بسیاری از آن برای بشر امروز ناشناخته است ـ بلایا، آفتها، بیماریها، فسادها، گرفتاریها و شکستهای فراوانی را در مسیر شناخت حق و پایداری بر آن قرار میدهد و بندهٔ مؤمن اگر خود را با دعا و ذکر توانمند نسازد، نمیتواند امنیت خود را در برار هجوم آنها تأمین کند. کسانیکه کار و تلاش بدنی و فکری فراوانی دارند و از عوامل معنوی دعا و ذکر بهره نمیبرند، با مشکلات فراوانی در زندگی خود درگیر میشوند. آنان باور ندارند که در میدان جنگِ جبههٔ حق و باطل قرار دارند و جبههٔ باطل با ایادی فراوان و ترفندها و بدافزارهای گوناگونی که در اختیار دارد، آنان را به سوی باطل، گمراهی و فساد سوق میدهد. نیروهای غیبی بدخواهی که در جبههٔ باطل قرار دارند، این توان را دارند که فرد استوار بر مدار حق را به بلاهایی دچار سازند تا وی را به پریشانی و پشیمانی بکشانند؛ اما وی میتواند با ذکر و دعا و توجه به حقتعالی و یافت حق، صفا و جلایی به
(۲۱۱)
دل خود دهد که توان لازم برای پایداری در جبههٔ حق و گذر سالم از ابتلاءات پیشآمده را داشته باشد.
بندهٔ مؤمن با بهره بردن از دعا و ذکر و همراه کردن آنها، تنوع لازم را برای تهیهٔ خوراک لازم معنوی ـ که خاصیت نیروزایی داشته باشد ـ پدید میآورد و سپر محافظتی در برابر تنوع بدافزارهای جبههٔ باطل را در اختیار میگیرد؛ اما کسیکه تنها بر شغل خود اهتمام دارد و دعا و ذکر را به زندگی خود وارد نمیکند، به دلیل ترکیبی نبودن خوراک لازم معنوی وی، قدرت سمزدایی از باطن خویش را ندارد و به درد استکبار و کاسبی دنیا و حرص و طمع سیریناپذیر مبتلا میشود؛ بدون آنکه از شغل خود و درآمدهایی که دارد، لذت ببرد و با داشتن آنها احساس آرامش نماید؛ چرا که نفس و روح وی به دلیل نداشتن ترکیب و تنوع غذایی و محروم بودن از دعا و اذکار معنوی و از قرائت قرآن کریم، گرسنه مانده است. چنین دلهایی، گاه به خباثت، کثافت و شیطنت مبتلا میشوند و زایشگاه شیاطین میگردند.
انسان همانطور که برای رفع خستگی حاصل از کارهای روزانه به برنامههای شاد و مفرح تلویزیون و دیگر رسانهها و وسایل ارتباطی جدید یا به انواع خوراکیها و چاشنیهای نشاطافزا پناه میبرد، برای تأمین نیازهای باطنی خود به گزاردن نمازهای نافله، قرائت قرآن کریم، دعا و ذکر نیازمند میباشد؛ وگرنه احساس خستگی و دلزدگی از خود و کاری که دارد، به او دست میدهد.
(۲۱۲)
ایجاد تنوع در زندگی، امری حایز اهمیت است. انسان، هم به برنامههای سالم تلویزیونی و تفریح در پارکها و بازی در شهر بازیها نیاز دارد و هم به علم و معرفت و هم به دعا، ذکر، نماز و دیگر گونههای عبادت. این تنوع، به زندگی صفا و قداست میدهد.
اگر گونههای بندگی حقتعالی ـ مانند نماز، دستگیری از بندگان، انفاق مالی به آنها، استقبال از بلایا، نازکشی از حقتعالی و پدیدههای او در قالب مرحمت و مهربانی به آنها ـ در کنار تفریحات سالمِ زندگی و دید و بازدیدها باشد، نه تنها کردارهای عبادی مانند نماز، بلکه حتی تفریحات و استفاده از سرگرمیهایی همچون تلویزیون و دیگر رسانهها، به نفس آدمی صفا و جلا میدهد و به آن رونق بندگی و سرزندگی میبخشد؛ به این صورت که همان دقایقی که به صفحهٔ تلویزیون نگاه میشود، از آن نکتهٔ تازه و درستی یاد میگیرد که عمل به آن، به زندگی وی شتابی درست میبخشد. در عالم صفا، گاه مشاهدهٔ یک فیلم، عِلمی تازه را به ذهن فرد وارد میآورد و راهنمای او برای گذر از یک مسیر صعب و انتخاب درست میشود. در برابر، کسی که تنوع در زندگی ندارد و از امور معنوی بهره نمیبرد، از برکت در زندگی و توفیق محروم میشود. او ممکن است ساعتها در برابر تلویزیون بنشیند، بدون آنکه نکتهای تازه و راهنما از آن بیاید؛ بلکه گاه او را به نکبت و شرّی برانگیخته میسازد یا خواب و بیداری او را مختل میسازد یا رؤیاهای وی را نامیمون میکند.
توفیق به معنای وفق شدن و هماهنگ شدنِ امور فراوان و لازم، و
(۲۱۳)
شتاب گرفتن آنها برای تحقق امری در کمترین زمان ممکن میباشد. توجه به حقتعالی در شکلهای متنوعی که دارد، اسباب توفیق، امید به زندگی و رضایت از زندگی را فراهم میآورد. از شگردهای عالمان ربانی این است که بسیاری از امور را با هم و در کنار هم دارند. آنان در کتابخانهٔ خود، هم کتاب دارند و هم سجاده و نماز و دعا و ذکر و صلوات و توسل و هم وسایل ورزشی مانند تردمیل و هم تلویزیون و رسانههای ارتباطی جدید و هم نشاطافزاهایی همچون عطر، گلاب و زعفران و از هریک از این امور، به اندازه و به تناسب خود استفاده میکنند؛ چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از دنیا، نماز، عطر و زن را برگزیدند. کسی که فقط در یک بُعد از زندگی ـ مانند نیازهای مادی یا علمی ـ تلاش دارد و به دیگر ابعاد زندگی، بهویژه نیازهای عاطفی، نفسانی و روحی خود نمیپردازد، چنین نیست که در همان ناحیه رشدی سالم داشته باشد؛ بلکه ترکیبی بودن نیازهای انسان و اینکه این نیازها لازم است با هم تأمین شود تامؤثر گردد، به همان بُعد نیز آسیب میرساند، که کمترین آفت آن، راضی نبودن از تلاش خود و ناخرسندی از زندگی یا حقتعالی و ناسازگاری با محیط و اطرافیان میباشد؛ زیرا خوراک مورد نیاز انسان، خوراکی ترکیبی است نه ساده، و هرچه ترکیبهای آن کمتر شود، این غذا به مذاق نفس و روح ناخوشایندتر میباشد. قداست زندگی با حفظ این ترکیب و تنوع به دست میآید.
مهمترین تفاوت عالمان دینی با دانشمندان دیگر رشتهها، در همین
(۲۱۴)
نکته است که آنان به تمام نیازهای جسمی، نفسانی، قلبی و روحی خود پاسخ میدهند، اما دانشمندان دیگر، تنها به یک بُعد، میپردازند. رشدهای تکبعدی و محدود، نیازهای دل را پاسخگو نیست و گاه دل را لانهٔ شیطان و پر از خباثت میسازد. غرور، تکبر، خودبرتربینی، خودشیفتگی، ایجاد اذیت و مزاحمت برای دیگران، پرحرفی، بداندیشی، سوء فهم و نداشتن ذهن صافی و ابتلای ذهن به آشغالهای فراوانی که در لابهلای گزارههای علمی جاسازی شده است، از ابتلاءات این نوع زندگیهاست. در زندگیهای محدود به امور مادی یا علمی (که البته علم نیز بیشتر در خدمت ثروت و امکانات مادی درمیآید) و تکبعدی، کار و تلاش فراوانی صورت میگیرد، اما برکت از آن رخت بربسته است و فرد بسیار میدود و کمتر میرسد و هشتِ وی در همه جا گروی نُه اوست.
مدیریت زندگی باید معجونی باشد. زندگی اگر معجونی نباشد، سبب خستگی، کسالت، افسردگی، چرتزدنهای ممتد، خماری، کمحوصلگی، عجولی و خنگی و خرفتی در فهم میشود و انگیزهٔ کار را از فرد میگیرد و فرد را به بیهدفی، پوچی، وازدگی و سستی سوق میدهد. از سوی دیگر، ناسوت و پدیدههای بدخواه جبههٔ باطل، مانند امواجی هر فردی را مورد حمله قرار میدهند و چنین فردی چه زود و راحت، اسیر آن میشود. وی چنان اسیر و دربند میگردد که حتی در این مسیر، شُست و شوی مغزی داده میشود و این اسارت را مسیر درست خود میبیند؛ به گونهای که دیگر برای پرداختن به درستیهای جبههٔ
(۲۱۵)
حق، وقت ندارد و تنها پرداختن به کار و شغل خود را اهتمام مینماید. او در چندهزار ثانیهٔ شبانهروز حتی نمیتواند برای یکدقیقه به حقتعالی توجه کند و در این یک دقیقه با او سخن گوید و یا دستکم سکوت نماید. وی از کار تکبعدی خود به پرکاری میرسد و آخر نیز انسانی مهمل میگردد؛ چرا که علم یا ثروت به تنهایی مزه ندارد و زندگی آدمی، یک زندگی با ابعاد فراوان و چند بعدی و مرکب میباشد. او در تمامی تلاش و پرکاری خود، از اموری ذهنی و از خیالپردازی فراتر نرفته است.
زندگی را باید معجونی نوشید تا نیش نشود و علم و ثروت را در کنار معنویت و نور و صفای عوالم غیبی، رونق و نشاط بخشید تا خمودی و خستگی نیاورد و دل را سرزنده کند و از آن دریایی بیکران و اطلاقی بسازد تا خشک و تر برای او تفاوتی نداشته باشد، و فرد بتواند در همهجا و در هر چهرهای، با رؤیت حقتعالی، به او دل سپرد. زندگی معجونی و ترکیبی میتواند فرد را به حقتعالی مایل سازد، نه زندگیهای بسیط؛ چنانچه زهدگراییهای افراطی، فرد را به سطح نازل و ظاهر امور معنوی دل خوش میدارد و به او توان برشدن به عمق و اوج عوالم ماورایی و باطنی را نمیدهد.
در زندگی باید معجونی اندیشید، عمل کرد و حرکت نمود. البته رعایت تناسب این معجون و درست کلاف نمودن و ترکیب کردن اجزای آن است که آن را تبدیل به معجونِ راهانداز و حرکتآفرین میکند. قدرت بر رعایت تناسب و نگهداشتن اندازه، فوت کوزهگری این معجون است.
(۲۱۶)
امور معنوی این معجون باید بهدرستی و به اندازه ریخته شود؛ وگرنه گاه میشود که آن را به سمّ قاتل تبدیل میکند. این معجون باید در ترکیب خود، همهچیز را مغلوب خود سازد، نه آنکه چیزی در آن به صورت خاص غلبه داشته باشد. اگر معجون یادشده، به واقع معجون نباشد و ترکیب طبیعی از آن به دست نیاید، اجزای خود را بر انسان غالب میسازد و دوباره او را به حصار تکبعدی بودن و پیآمدهای آن گرفتار میسازد. باید در این معجون، هم تلاش کاری و شغلی داشت و هم قدرت بر مرحمت و محبت و توان دستگیری از خلق و بالابردن حس تحملپذیری آزار و اذیتها و گذشت از دیگران و هم آوردن نماز و دعا و ذکر و هم بلاکش بودن و ناز حقتعالی را خریدن. نشاطافزاهای این معجون، هم انجام کار خیر است و هم صفا گرفتن از نزدیکی با همسر خود و هم، بر شدن با محبت به پدیدهها، حتی گیاهان و حیوانات. اگر عمر کوتاه و محدود دنیایی با چنین معجونی غذا نگیرد، حرکت آن صفر است. در ناسوت میتوان به عوالمی عروج داشت که هر مرتبهٔ آن، میلیونها سال حرکت نوری دارد.
این معجون، انرژی و توان لازم برای حرکت در عوالم ربوبی را مهیا میسازد. بیبهرهگی از این معجون نیز نصف عمر را به خواب میبرد و نصف دیگر آن را به سرگرمیهای بیهودهای میگذارند که مدار آن، حرکت حمار طاحونه میباشد؛ هرچند این سرگرمی، هیأت شغل و درآمدزایی را داشته باشد. چنین حرکتی، خستگی و خمودی و نارضایتی و احساس
(۲۱۷)
ورشکستگی در لحظهای که دیگر اجازهٔ ماندن نمیدهند، میآورد. عاقبتِ تکمحصولی بودن، چیزی جز ورشکستگی نیست. زندگی نیاز به ترکیب و تنوع دارد؛ ترکیبی که هرچه اجزای آن بیشتر باشد، بهتر جواب میدهد و ناگهان چشمههای علم و حکمت را در دل میجوشاند و آن را بر زبان جریان میدهد و به فرد، قدرت تولید علم از باطن خود میبخشد؛ توانی که بر مدار ملکهٔ موهبتی قدسی میباشد.
ذکرهای حقی و خَلقی
ذکرها بهطور کلی بر دو قسم ذکرهای حقی و ذکرهای خَلقی میباشد. ذکرهای حقی به گونهای، کمالی از حقتعالی را بیان میدارد و به جمال آن حضرت ناظر است؛ بدون آنکه بنده در آنها نقش فاعلی داشته باشد. این ذکرها ایجابی و صعودی میباشد. ذکرهای خلَقی، بیانگر کاستیهای بنده و منزه دانستن و ستایش پروردگار و از سنخ ذکرهای سلبی و ناظر به ظهور و بروز خَلق و بنده و نزول وی میباشد.
در ذکرهای خَلقی، نفس با قدرت تمام حضور دارد. این ذکرها به تمامی نفسی است. حضور نفس در این ذکرها، آنها را محدود و نیز ناسوتی نموده است.
ذکرهای نفسی برای کسانی مناسب است که در پی سیر و سلوک و وصول به حقتعالی نمیباشند و تنها میخواهند بندهٔ مؤمن و خوب خدا باشند و با پرهیز از گناهان و محرّمات، از دنیا نیز بهرهٔ خود را داشته باشند. برای مثال، کسی که ذکر استغفار را بارها تکرار میکند، بر دوری از
(۲۱۸)
گناه توانمند میشود و توفیق آن را تا حدودی مییابد؛ گرچه گفتن ذکر نفسی، مانع تمامی بازیهای نفس نمیباشد.
ذکرهای حقی، ذکرهایی است که برای سیر و سلوک و ارتقای معنوی مناسب است. در این ذکرها، نفْس حضوری ندارد. تهلیل، تحمید، تکبیر و تسبیح، عاری از هرگونه حضور نفس میباشد. شاکلهٔ سلوک معنوی، با این ذکرها محقق میشود. ذکرهای حقی برای حرفهایهای سلوک میباشد. ذکرهای حقی، به سالک حرکت میدهد؛ آن هم حرکت حرفهای. حرفهایهای سلوک، ذکرهای حقی را در خلوت، وحدت، تنهایی و در شب، آن هم در زیر آسمان، میآورند. گاه آنان در پنجدقیقه، با ذکر خود، انفجاری اتمی در باطن خود ایجاد میکنند. چنین انفجاری سبب میشود تَلاشی و فنا به او دست دهد. بستن طلسمها یا شکستن آنها نیز در باطن فرد، ریزشهای سنگینی دارد؛ بهگونهای که گاه با بستن یک طلسم، چنان فشار مضاعفی به وی وارد میشود که عمر او را میکاهد؛ چرا که وی وزنهای بسیار سنگین را بلند کرده است.
ذکر قرآنی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» و ذکر تهلیل و تحمید، از ذکرهای حقی، و ذکر صلوات ـ که ذکری ولایی میباشد ـ و نیز ذکر تسبیح و استغفار، از اذکار خلقی است.
انسان و هر پدیدهای دارای دو جهت حقی و خلقی میباشد. ما از این دو چهره در کتاب «دانش زندگی» به تفصیل سخن گفتهایم. انسان و پدیدهها از آن جهت که آفریده هستند، دارای جهت خلقی، و از آن جهت
(۲۱۹)
که خدا دارند، دارای چهرهٔ حقی میباشند. این دو حیثیت در تمام ظهورها مشترک میباشد. با توجه به این دو حیث تکوینی، اذکار نیز بر دو قسم یادشده میباشد.
برخی از اذکار نیز ترکیب میان جهت حقی و خلقی میباشد و هر دو حیث را بیان میدارد. ذکر «ستار العیوب» از این قسم میباشد.
برای یافتن توان ذکر مستجاب، باید به مداومت بر اذکاری خاص ـ آن هم با ترتیب و ترتبی که دارد ـ اقدام کرد. رعایت ترتیب میان ذکرها و ایجاد تناسب میان ذکرهای حقی و خلقی، بسیار مهم است؛ بهگونهای که مراعات نکردن آن، ذکر را بیاثر میسازد. ذکرهای حقی و خلقی را باید به ترتیب و به تناسب، با هم آورد. برای نمونه، بعد از ذکر صلوات، ذکر استغفار ـ که ذکری خلقی است ـ با ذکر تحمید، که ذکری حقی است، آورده میشود.
ترتیب میان اذکار، در بیشتر کتابها رعایت نشده است. برای نمونه، مرحوم کلینی در کتاب کافی، چیدمان اذکار را عالمانه نیاورده است. وی ذکر تحمید را بر استغفار پیش انداخته است. کسی میتواند حمد حقتعالی داشته باشد که نخست خود را بشناسد. کسی که با جهل به خویشتن خویش، به غرور آلوده است، نمیتواند خداوند را بشناسد و خود (هوای نفس خویش) را خدای خود قرار میدهد. نهاد کسی خدا را میطلبد که بهخوبی باطن و حقیقت ظهوری خویش را بشناسد.
کسی که این ترتیب و تناسب را رعایت نکند و تنها یک جهت را بر
(۲۲۰)
خود غلبه دهد، به گمراهی دچار میشود. برای مثال، استفادهٔ یکسویه از ذکرهای حقی، بنده را به غرور و استکبار و توهم خدایی بودن مبتلا میسازد و او را به تفرعن و سرکشی میکشاند و حتی فرد به جایی میرسد که گاه ادعای خدایی میکند و خود را نه نمایندهٔ «اللّه»، بلکه خود «اللّه» میپندارد. چنین کسی گاه میشود که بهراحتی و بدون هیچگونه اِبایی، در برابر اولیای حق میایستد و جبهه میگیرد؛ بدون آنکه بپذیرد در حال ارتکاب معصیت و اشتباه میباشد.
همچنین استفادهٔ یکسویه از ذکرهای خلقی ـ مانند استغفار ـ فرد را به سستی و ضعف میکشاند و قدرت انجام کارها را از او میگیرد و وی را منفعل و درمانده میگرداند.
در ترتیب میان ذکرهای حقی و خلقی، باید ذکرهای خلقی را بر ذکرهای حقی پیش انداخت. پیش انداختن اذکار خلقی از اذکار حقی، از آن روست که تا کسی ناسوت خود را آباد نکند و زیر پای خویش را محکم نسازد تا فرودگاهی محکم برای برخاستن و نشستن داشته باشد، نمیتواند به عالم ماورا بر شود. تا ناسوتِ کسی کامل نبادش، وی به هیچوجه استعداد و توانایی بر شدن به ملکوت و قرب به نیروهای غیبی را نخواهد داشت و در حال اوج گرفتن، ناگاه به تیری آتش میگیرد و از بین میرود. اساتید کارآزموده، برای عرفان یا دانش ذکردرمانی، تنها کسانی را از میان محبان برمیگزینند که ناسوت آنان کامل باشد. سعادت آخرت نیز معلول سلامت دنیاست و کسی که دنیا ندارد، آخرت نیز
(۲۲۱)
نخواهد داشت؛ چنانکه قرآن کریم، تنها یک وصف دنیایی را آورده و فرموده است:
«وَمَنْ کانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الاْآَخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً»(۱).
ـ و هر که در این (دنیا) کور(دل) باشد، در آخرت (هم) کور(دل) و گمراهتر خواهد بود.
میشود به جای این صفت، صفات دیگر گذاشت و گفت: کسیکه در دنیا سلامت ندارد یا ضعیف است، در آخرت نیز سلامت نخواهد داشت و ضعیف خواهد بود، یا کسی که در دنیا احمق و جاهل میباشد، در آخرت نیز چنین خواهد بود، یا کسی که در دنیا مؤمن یا متشخص و آبرومند میباشد، در آخرت نیز مؤمن، متشخص و آبرومند خواهد بود. آخرت را باید از همین دنیا شروع کرد.
ذکر باید هر دو حیث حقی و خلقی را با هم داشته باشد تا تعادل ذکرپرداز از دست نرود. کسی که فقط از ذکرهای حقی و بسیار سنگین استفاده میکند، خود را عظیم و بزرگ میبیند و از کاستیها و کژیهای خلقی خویش غفلت میکند. بنابراین، آنانکه از اذکاری چون «اللّه» و دیگر اسمای الهی و از تهلیل یا تحمید استفاده میکنند، باید در کنار آن تسبیح یا استغفار را بیاورند. تمامی ذکرهای حقی و خلقی به این دو ذکر (تحمید و استغفار) بازمیگردد. به هر روی، بر اساس دو چهرهای که انسان دارد، لازم است دو دسته ذکر ربوبی و عبدی را داشته باشد. اصل در اذکار
۱- اسراء / ۷۲٫
(۲۲۲)
ربوبی، حمد و اصل در اذکار خلقی، استغفار میباشد. اگر تعادل و تناسب میان این دو گروه ذکر، رعایت نشود، و این دو دسته به صورت ترکیبی و معجونی آورده نشود، یا فرد درحالیکه ذکر میگوید و چهرهٔ ایمانی دارد، به ادعای خدایی و استکبار و تفرعن مبتلا میشود و یا مفلوکی میگردد که عُرضهٔ انجام هیچ کاری را در خود نمیبیند. اگر ذکر حمدی و ذکر غفرانی با هم استفاده شود، سبب رشد سالم میشود و ذکرپرداز، خود را ظهور خداوند مییابد. ذکرهای حقی و عبدی نباید بر هم غلبه پیدا کنند؛ زیرا مصرف بیش از اندازهٔ یکی، حیث دیگر را تخریب و فاسد میکند. ترکیب این دو گروه از ذکر را باید در تمامی شبانهروز و در نماز و غیر آن داشت.
گفتن ذکر، ثناگویی و تمجید حقتعالی میباشد. کسیکه ذکر میگوید، از خداوند به نیکویی یاد میکند و به ستایش او مینشیند. کسانیکه نمیتوانند محاسن و کمالات دیگران را بر زبان آورند، افرادی مغرور، خودبین و گمراه میباشند. حتی مشاهدهٔ خوبیها و کمالات دیگران، ذکر است؛ زیرا ذکر فراتر از ذکر لفظی است و شامل ذکرهای تعقلی و رؤیتی نیز میشود. در مشاهدهٔ دیگران، باید رؤیت جهت حقی آنان را ـ که سرشار از کمالات است ـ داشت و در توجه به خود، باید جهت خَلقی خود را از دست نداد. ذکرهای لفظی، تعقلی و رؤیتی حقی، نباید مانع از ذکرهای خلقی شود و فرد را نسبت به آن به غفلت دچار کند و باید توان مشاهدهٔ ظهورهای الهی را ـ که تمامی نازلهٔ پروردگار میباشند ـ داشت.
(۲۲۳)
در ذکردرمانی و شناخت بیماریهای باطنی، فصل گستردهای است که آسیبهای ذکرهای جمالی را بررسی میکند. در این فصل گفته میشود ذکرهای جمالی اگر بدون ترکیب مناسب و به صورت بسیط استفاده شود، بیماریهایی چون غرور، تکبر و خودشیفتگی میآورد. کسی که به صورت مداوم «الحمدللّه» میگوید، گاه میشود که پندارهٔ «اللّه شدن» به او دست میدهد و با توهّم کمالات حقی، به غروری مبتلا میشود که دیگر برای هیچکس فروتنی ندارد و قدرت استماع خود را از دست میدهد. ذکرهای حقی اگر با ذکرهای خلقی ـ مانند تسبیح و استغفار ـ تعادل یابد، غرور حاصل از آن برطرف میشود.
مداومت بر ذکرهای حقی نباید به غرور و «اللّهپنداری» بینجامد؛ وگرنه ذکرپرداز را به گمراهی و ظلم بر بندگان خدا مبتلا میگرداند و از او مستکبری بیچاره و مغروری بدبخت و مبتلا به انواع گناهان میسازد.
گاه در برخی کتابها توصیه میشود از یکی از نامهای خدا، بیش از هزار بار استفاده شود. چنین ذکرهایی توسط افراد ناآگاه تجویز شده است و کسی که از نسخههای آنان استفاده کند، پیش از آنکه دیگری را با آن ذکر به زمین بزند، باطن خود را با استفاده از این دارو چنان پاره پاره مینماید که برای همیشه معلول و مفلوک میشود و توان عقلی خود را از دست میدهد و به نوعی دیوانگی و بُلهی مبتلا میگردد یا در خود، قدرت بازدارندگی از گناهان و ظلم به دیگران را از دست میدهد و بهراحتی تن به هر گناه پلیدی میدهد یا با قساوت تمام، به دیگران تعدی، تجاوز و
(۲۲۴)
ظلم میکند و مرزها و حریمهای شریعت و احکام آن را نادیده میگیرد.
در استفاده از ذکرهای کمالی حقی باید آسیب غرور را در نظر داشت و اندازه نگهداشت. همچنین استفادهٔ نامتناسب، افراطی و یکسویه از ذکرهای خلقی، ذکرپرداز را به سستی و زبونی میکشاند؛ بهطوری که تنها بدبختیها و بیچارگیهای خود را پیش چشم میآورد و خود را سیهرویی سیاهبخت میداند که هیچگاه سیاهی از چهرهٔ وی و از گلیم سیاهی که بر آن نشسته است، پاک نخواهد شد؛ درحالیکه تمامی پدیدهها، افزون بر جهت خلقی، ظهور پروردگار خویش و نمایشگر جمال و جلال میباشند و فعل خداوندِ اول و آخر و ظاهر و باطن میباشند و تمامی صفات کمالی حقتعالی را به استعداد در خود دارند. البته مشاهدهٔ یکسویهٔ این کمالات، ممکن است فرد را به تفرعن بکشاند و از او ندای «لیس فی جبتی إلاّ اللّه» و «سبحان ما اعظم شأنی» برآورد. کسیکه خدا را در تمامی چهرهها میبیند و پیوسته خدا خدا میکند، اگر ذکر خلقی نداشته باشد، ناگاه خود را با خدا خلط میکند. در استفاده از ذکرهای حقی باید اندازه و تناسب نگاه داشت؛ وگرنه فرد را کسی مانند فرعون، شداد و نمرود میسازد و متکبر و از خودراضی و نسبت به خود خوشبین و خودشیفته و خودخواه خواهد ساخت.
انسان باید همواره نه خدا را فراموش کند و نه جهت ظهوری و خَلقی خود را. همیشه باید هم با خدا و هم با خود حرکت کرد و چنین نباشد که در جایی، یکی را بر زمین بگذارد؛ وگرنه گمراهی گریبانگیر وی میشود.
(۲۲۵)
حتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و اولیای معصومین علیهمالسلام با همهٔ بلندای مقامی که دارند، از ذکرهای خلقی، در کنار ذکرهای حقی بهره بردهاند. ترکیب ذکرهای حقی و خلقی در نهجالبلاغه و صحیفهٔ سجادیه بسیار فراگیر و بدیع و تخصصی میباشد. برای نمونه، به روایت زیر دقت شود:
«أبو علی الأشعری، عن محمّدبن عبد الجبّار، عن صفوان بن یحیی، عن حسین بن زید، عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : الاستغفار وقول: لا إله إلاّ اللّه، خیر العبادة، قال اللّه العزیز الجبّار: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک»(۱).»(۲)
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: استغفار و گفتهٔ لا اله الا اللّه بهترین عبادت میباشد. خداوند عزیز و جبار میفرماید: پس بدان که هیچ معبودی جز خدا نیست و برای گناه خویش آمرزش جوی!
این روایت، با آوردن شاهدی از قرآن کریم، ذکر استغفار را با تهلیل میآورد. همچنین دقت شود که در این روایت، ذکر استغفار مقدم بر ذکر تهلیل آمده است و طریق ذکر محبان، چنین میباشد. جناب کلینی رحمهالله ، با اینکه روایت حاضر را در کتاب کافی آورده، اما این ترتیب را رعایت نکرده است. البته در آیهٔ شریفه، استغفار متأخر آمده است؛ زیرا این استغفار، حالت شخصی دارد و طریق محبوبان را میگوید و نیز میتواند حالت اشتباکی ذکر را بیان کند که بعد از تهلیل، دوباره استغفار میآید.
۱- محمد صلیاللهعلیهوآله / ۱۹٫
۲- الکافی، ج ۲، ص ۵۰۵٫
(۲۲۶)
در کنار اذکار جمالی، باید از استغفار و تسبیح بهره برد و جمال الهی را با نزول خلقی خود همراه کرد. کسیکه میخواهد ذکر حقی «یاحی یاقیوم» را داشته باشد، در کنار آن باید ذکر «لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم» را بیاورد؛ وگرنه این ذکر حقی چنان ستون فقرات وی را محکم میسازد و چنان اطمینانی به او میدهد که دیگر خود را کمتر از خدا نمیداند.
در قرآن کریم، ترکیب فنی و تخصصی ذکرهای حقی و خلقی، فراوان دیده میشود. نمونهٔ آن، ذکر یونسیه است که بعد از ذکر حقی «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ» ذکر خلقی «سُبْحَانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»(۱) آمده است. ضرورت ترکیب تخصصی ذکرها، میرساند کسیکه ناشیانه از ذکر، استفاده میکند یا به مربی گمراهتر از خود مراجعه کرده است، ممکن است تا چه اندازه به خود آسیب وارد کند و عمر خود را ضایع کند و گاه باب هدایت را برای همیشه بر خود سد نماید؛ درحالیکه میپندارد بسیار هدایت شده است.
استفاده از ذکرهای حقی، صلابت میآورد و ذکرهای خلقی، فرد را فروتن و افتاده میسازد؛ بدون آنکه وی را زبون و شکسته سازد. در بحث ذکر، نباید زیاد کار کرد؛ بلکه مهم این است که ذکر را به صورت علمی و تخصصی و بر پایهٔ قواعد و قوانین و فوت و فنهای آن استفاده شود. وجود چنین خطرات و آسیبهای پنهانی در استفاده از اذکار است که
۱-انبیاء / ۸۷٫
(۲۲۷)
میطلبد ذکر زیر نظر مستقیم استاد کارآزمودهٔ ذکردرمانی گفته شود و نباید ذکرها به گونهٔ خودتجویزی مصرف شود.
ذکرهای ابتدایی
ذکرها دارای ترتیب و ترتب میباشند. ذکرهایی که در ابتدا گفته میشود، بیشتر ذکرهایی است که لحاظ توبه و پاککنندگی دارد. ذکرهای توبه انواع گوناگونی دارد. یکی از این ذکرها، آیهٔ شریفهٔ زیر است:
«وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَلَمْ یصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یعْلَمُونَ»(۱).
و آنانکه چون کار زشتی کنند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را به یاد میآورند و برای گناهانشان آمرزش میخواهند و چه کسی جز خدا گناهان را میآمرزد و بر آنچه مرتکب شدهاند با آنکه میدانند (که گناه است) پافشاری نمیکنند.
آیهٔ شریفه از اذکارِ شروع و مناسب برای توبه است. مداومت بر قرائت این آیه، فرد را بر دوری از گناه توانمند میسازد و توفیق بازدارندگی از معصیت را موجب میشود و زمینهٔ رشد ذکر و ارتقای آن از ذکر لفظی به قلبی را فراهم میسازد.
فراز «ذَکرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ» در این آیهٔ شریفه بیان میدارد توجه به حقتعالی برای آنان حالت پشیمانی و پریشانی را پیش میآورد و
۱- آلعمران / ۱۳۵٫
(۲۲۸)
آنان اصراری بر انجام فاحشه ندارند. چنین کسانی بعد از ذکر استغفار، برای ارتقای معنوی آمادگی مییابند و این ذکرِ ابتدایی، راهاندازِ نفس آنان برای ورود به ذکر خفی و قلبی میگردد.
کسی که به گناهان مبتلاست، باید از ذکرهای ابتداییای که مخصوص توبه است شروع کند و با پاکسازی خود از گناه، به مراتب برترِ ذکر ارتقا یابد؛ وگرنه آوردن ذکرهای کمالی و برتر در مقام شروع ـ که نفس از گناه خوشایند دارد و مرتکب معصیت میشود ـ نتیجهای ندارد و به اجابت نمیرسد.
صلوات، استغفار و تسبیح، از ذکرهای عام ابتدایی است که با پیشامد محیط گناه، باید به مدد آنها از گناه رهایی یافت؛ همانطور که اگر فرد نتوانست خودنگهدار باشد و به معصیت مبتلا گردد، در مقام توبه نیز میتواند از چنین ذکرهایی استفاده کند. توجه شود که پیشتر، از نفاق و گناه به عنوان مهمترین عوامل بازدارنده از ذکر یاد کردیم. ذکرهای ابتدایی به افراد آلودهای که از گناهان خود پشیمانی دارند، توصیه میشود.
باید التفات نمود که فرد گناهکار اگر توبه نکند و اعراض از ذکر داشته باشد، به مشکلات و عوارضی گرفتار میآید که چیزی نمیتواند آن را برطرف کند و داروی درمان درد وی گردد. برخی از بلایا که گریبانگیر جوامع امروز است، پیآمد دوری آنان از خدا و غفلت از پروردگار و نداشتن ذکر و توجه به حقتعالی میباشد.
(۲۲۹)
ذکرهای کمالی
بعد از ذکرهای شروع و ابتدایی، نوبت به ذکرهای کمالی میرسد. پیشنیاز ذکرهای کمالی، ایمان و عمل صالح میباشد که ما آن را با عنوان «نماز، نیاز و ناز» در فصل سوم خواهیم آورد. آیهٔ شریفهٔ زیر به ذکرهای کمالی توصیه دارد که ایمان و عمل صالح را بر آن پیش میاندازد:
«إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکرُوا اللَّهَ کثِیرا وَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ»(۱).
مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتهاند، یاری خواستهاند و کسانی که ستم کردهاند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.
کسی میتواند ذکر کثیر داشته باشد و با ذکر زندگی کند و آن را در تمامی حالات خود داشته باشد که پیش از آن دارای ایمان و عمل صالح باشد؛ بنابراین اگر کسی دارای آلودگی باشد، بر پردازش ذکر توانایی نمییابد و ثقل و رخوت، وی را در خود میگیرد. این خصوصیت برای ذکرهای کمالی، ثابت است. ذکرهای کمالی، با ابتلای به گناه و حرمان سازگار نیست و بدون زمینهسازی صفا، صداقت و پاکی، اجابتی ندارد. شتاب ذکرهای کمالی در کمالزایی، به سبب خفی و قلبی بودن این ذکرهاست؛ ذکرهایی که دست افراد آلوده و گناهکار به آن نمیرسد.
ذکر، توجه معنوی است و توجه معنوی، توجهی قلبی است و لفظ اگر
۱- شعراء / ۲۲۷٫
(۲۳۰)
این توجه را نداشته باشد، لقلهٔ زبان است. توجه، نتیجهٔ ذکر لفظی میباشد که اگر ذکر لفظی به آن نرسد، عقیم مانده است. ذکر خفی، ذکری است که فرد آن را در باطن خود کشت میدهد و مواظب آن است تا رشد کند و به ثمر بنشیند.
ذکر، توجه و آگاهی به قدرت بیپایان حقتعالی بوده و قرب و وصول به او اتحاد با تعینات مذکور میباشد. ذکر، تعینی ایجادی و قربی است که در دل ذکرپرداز قرار میگیرد؛ وصولی که پایانه و نهایت ندارد و همواره ندای «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا آمِنُوا»(۱) او را به مراتب بالاتر میخواند.
ذکرهای عنایی
برخی از ذکرها برای جلب عنایت خاص خداوند میباشد. ذکری که عنایت بیاورد، گاه ذکر را در قلب مینشاند و فرد را در حالتی نورانی مستغرق میسازد و وی را به قربی میرساند که حتی در خواب نیز خداوند را فراموش نمیکند. چنین کسی به فرد دردمندی میماند که حتی خواب نیز تسکیندهندهٔ درد او نیست و در خواب نیز احساس درد را دارد. برخی از دردهای حاصل از عشق، چنین است. این دردها بسیار عمق دارد و درد به مرکزِ توجه فرد وارد میشود. اگر ذکرپرداز به ذکر عنایی تخلق پیدا کند، به صفا و سعادتی وصفناشدنی توفیق مییابد. تخلق به ذکرهای عنایی سبب میشود ذکر در هیچ حالتی از انسان جدا
۱- نساء / ۱۳۶٫
(۲۳۱)
نشود و لازم جداییناپذیر وی در زمان مرگ و بعد از آن گردد. برای نمونه، اگر کسی مورد عنایت خاص واقع شود و به ذکر تهلیل تخلق پیدا کند، آن را همواره در هرجایی خواهد داشت و ذکر قلبی آن را به صورت عنایی مییابد. آیهٔ شریفهٔ زیر به ذکر عنایی اشاره دارد:
«فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ وَاشْکرُوا لِی وَلاَ تَکفُرُونِ»(۱).
پس مرا یاد کنید (تا) شما را یاد کنم و شکرانهام را به جای آرید و با من ناسپاسی نکنید.
ذکر در این آیهٔ شریفه، اعم از ذکر لفظی و قلبی است و اگر کسی در دل خود به حقتعالی توجه نماید، خداوند نیز به او عنایت میکند. ذکر، چنان توان و ارزشی دارد که میتواند عنایت خاص خداوند را جلب نماید. «أَذْکرْکمْ» معلول «فَاذْکرُونِی»است؛ آنچه در باب ذکر آمده است، به عکس آنچیزی میباشد که در باب رضاست. در آنجا میگفتیم: «رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»(۲)؛ یعنی اگر خداوند از بندگان خود راضی باشد، آنوقت بندگان از خداوند راضی میشوند و رضایت بنده معلول و پیآمد رضایت خداست. بر این پایه، اگر کسی در دل خود از خداوند راضی نیست، به دست میآید که خداوند نیز از وی راضی نمیباشد؛ اما در باب ذکر، بر اساس این آیهٔ شریفه، ذکرِ خَلقی است که ذکر حقی را در پی میآورد و موجب جلب عنایت خاص حقتعالی
۱- بقره / ۱۵۲٫
۲- مائده / ۱۱۹٫
(۲۳۲)
میشود.
بندهای که پروردگار خود را یاد میکند، خداوند از وی خشنود است و با یادکردِ او، به وی خیر میرساند. خداوندِ عاشق از اینکه بندهای او را یاد کند، خرسندی و خوشایندی مییابد و جبههٔ حق تقویت میشود. در باب ذکر، بنده باید حقتعالی را یاد کند، تا خداوند هم او را یاد کند و ذکر خلق سبب ذکر حق میشود؛ برخلاف باب رضا که نخست باید خداوند راضی شود تا بنده از او رضایت یابد و رضایت بنده به حتم، رضایت خدا را در بردارد و رضای حق علت برای رضای بنده میباشد. این امر، سنگینی باب رضا را میرساند که اگر خداوند کمک و مدد و عنایت نکند، بنده هم نمیتواند رضایت از خدا را در خود احساس کند؛ برخلاف باب ذکر که از بندگان برمیآید و با شروع بنده به ذکر، خداوند هم از او یاد میکند و خاصیت این ذکر به خود بنده باز میگردد. البته خوبی هر بندهای به نام صاحب و مالکش نوشته میشود و همینکه بندهای به همین مقدار نیز نیکویی کند و به عشق، با خدا سخن گوید، برای خداوند میباشد.
ذکر، همانند رضا سخت نیست که شروع خلقی آن ممکن نباشد. ذکر، غذای لازم روح و نفس است و باید از این خوراکی لازم بهره برد و کفران نعمت نکرد. نداشتن ذکر، نوعی کفران نعمت میباشد؛ برای همین در پایان آیهٔ شریفه آمده است: «وَاشْکرُوا لِی وَلاَ تَکفُرُونِ». توضیح این امر، در بحث جنبههای خوراکی ذکر گذشت.
(۲۳۳)
ذکرهای آثاری
پارهای از ذکرها برای رسیدن به اثری خاص و خیری ویژه یا دفع بلا و رفع مشکل میباشد. برای نمونه، ذکر میگوید تا به پول عمدهای برسد یا دارای مسکن، شغل یا همسری مناسب شود یا مریض وی شفا یابد یا دارای طول عمر همراه با سلامت و عزت باشد. ذکرپرداز، در ذکرِ آثاری در پی منافع ذکر است و خود ذکر را پیجو نیست. او ذکر خدا را میگوید تا به منافع توجه به خدا برسد. او خدایی را میخواهد که درد وی را چاره کند.
ذکرهای زمانی
ذکر اگر لازم باشد در وقتی خاص گفته شود، ذکر زمانی و موقت میباشد. برای نمونه، شب جمعه دارای ذکرهای خاص است؛ همانطور که روزهای هفته هریک، ذکری مخصوص دارد. در برابر آن، ذکرهای غیرموقت است که میتوان آن را در هر زمانی آورد. ذکرهای تهلیل، استغفار و حوقله از ذکرهای عام میباشد. همچنین برخی ذکرها دایمی و بعضی موسمی است. ذکرهای موسمی در هر سال، تنها در یک زمان خاص گفته میشود و در آن سال، تکرار ندارد؛ چنانچه میفرماید:
«وَیذْکرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الاْءَنْعَامِ»(۱).
۱- حج / ۲۸٫
(۲۳۴)
و نام خدا را در روزهای معلومی بر دامهای زبانبستهای که روزی آنان کرده است، ببرند.
آیهٔ شریفه زیر نیز میفرماید کسی میتواند به تزکیه و پاکی برسد که هم ذکر عام و دایمی داشته باشد و هم ذکر خاص و فصلی (نماز).
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکی. وَذَکرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی»(۱).
رستگار، آن کس که خود را پاک گردانید و نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گزارد.
اذکار موسمی در کتابهای که اعمال السنه را بیان میدارد، آمده است. در این میان، ذکرهای مخصوص ماه رجب، شعبان، ماه مبارک رمضان و نیز ماه ذیالحجه ویژگی دارد. رعایت تناسب زمانی اذکارِ موقت و موسمی، لازم است.
ذکرهای مخصوص ستایش، سپاس و مدح
برخی ذکرها برای ستایش، سپاس و شکر یا مدح نعمتهای پروردگار میباشد. همانطور که برخی ذکرها تسبیحی است و برای تنزیه پرودگار استفاده میشود.
آثار ذکر
گفتیم اثر ذکر، نتیجهٔ ذکر و فعل آن است. اثر ذکر، گاه در ذکرپرداز ظاهر میشود و گاه در دیگری. همچنین اثر برخی از اذکار، دارای زمانِ خاص است و تا ظرف زمانی آن فرا نرسد، خاصیت و نتیجهٔ ذکر،
۱- اعلی / ۱۴ ـ ۱۵٫
(۲۳۵)
مشاهده نمیگردد. این آثار در دو مرتبهٔ فعل (ذکر) و فاعل آن (ذکرپرداز) و نیز محل قابلی آن ـ که گاه غیر از ذکرپرداز است ـ قابل بررسی است.
در ذکر نباید در پی آثار فاعلی ذکر بود؛ بلکه باید خودخواهی را کنار گذاشت و به آثار فعلی آن توجه داشت. اگر ذکرپرداز با گفتن ذکر، تنها خیر خود را ملاحظه کند، چنین ذکری از خودخواهی ـ هرچند خودخواهی معنوی ـ خالی نیست. نمونهٔ این ذکرها چنین است:
«رَبِّ هَبْ لِی حُکما وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ. وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الاْآَخِرِینَ. وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ. وَاغْفِرْ لاِءَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ. وَلاَ تُخْزِنِی یوْمَ یبْعَثُونَ»(۱)
پروردگارا! به من دانش عطا کن، و مرا به صالحان ملحق فرمای. و برای من در (میان) آیندگان، آوازهٔ نیکو گذار و مرا از وارثانِ بهشتِ پر نعمت گردان و بر پدرم ببخشای، که او از گمراهان بود و روزی که (مردم) برانگیخته میشوند، رسوایم مکن.
در این اذکار، تمام منفعت و خیر شخصی (قصد فاعلی) لحاظ شده است. در این دعا، جای کسانی خواسته شده که قرار بوده است به بهشت روند، اما در ابتلاءات پیشآمده، خود را باختهاند و مکان آنان در بهشت، بدون صاحب شده است. خواستن چنین مکانهایی مثل کسب درآمد از کفنفروشی است که کراهت دارد و درآمد آن، دارای برکت و مبارکی
۱- شعراء / ۸۳ ـ ۸۷٫
(۲۳۶)
نمیباشد.
این دعا در فصل ابتدایی نبوت حضرت ابراهیم علیهالسلام اتفاق افتاده است. حضرت ابراهیم علیهالسلام چنان در عشق و ولایت رشد میکند که دعاهای وی برای دیگران میشود و حتی حاضر میگردد از فرزند خود بگذرد. حضرت ابراهیم علیهالسلام در سالهای پایانی خود چنین دعا میکند:
«وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدا آمِنا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الاْآَخِرِ قَالَ وَمَنْ کفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَی عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ. وَإِذْ یرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّک أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَینِ لَک وَمِنْ ذُرِّیتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَک وَأَرِنَا مَنَاسِکنَا وَتُبْ عَلَینَا إِنَّک أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ. رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِک وَیعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَیزَکیهِمْ إِنَّک أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ.»(۱)
و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! این (سرزمین) را شهری امن گردان و مردمش را، هر کس از آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان بیاورد، از فرآوردهها روزی ببخش. فرمود: ولی هر کس کفر بورزد، اندکی برخوردارش میکنم، سپس او را با خواری به سوی عذاب آتش (دوزخ) میکشانم و چه بد سرانجامی است. و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانهٔ کعبه) را بالا میبردند، (میگفتند:) ای پروردگار ما! از ما بپذیر، که در حقیقت تو شنوای دانایی. پروردگارا! ما را تسلیم (فرمان) خود قرار ده و از نسل ما امتی فرمانبردار خود
۱- بقره / ۱۲۶ ـ ۱۲۹٫
(۲۳۷)
(پدید آر) و آداب دینی ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشای که تویی توبهپذیر مهربان. پروردگارا! در میان آنان، فرستادهای از خودشان برانگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند، زیرا که تو خود شکستناپذیر حکیمی.
خداوند مهربان در تربیت بندگان صالح خود بسیار حرفهای است. این دعا نتیجهٔ تربیت پروردگار است. خداوند، حضرت ابراهیم را با انواع بلاها آزمود و او را با بلاها و ابتلاءات گوناگونی همچون غربت، اسیری، افکندن در آتش، سوء قصد به همسر وی، نداشتن فرزند برای سالیانی چند، دور بودن از همسر و فرزند دلبندی چون اسماعیل و ذبح نمودن فرزند او ارتقا داد و چه نیکو بندهای از او ساخت. بلاها سبب میشود بنده دردمند گردد و درد دیگران را بهخوبی درک کند و بتواند با آنان همراهی نماید و از آنان دلجویی داشته باشد. برای نمونه، حضرت ابراهیم علیهالسلام که روزی (به گاه عافیت) در دعاها، تنها خیر خود را میخواست، پس از بلاکشی بسیار، چنان کمال یافته است که خود و فرزندش با هم، به صورت جمعی دعا میکنند و امنیت شهر مکه را برای ساکنان آن خواستار میشوند. ابراهیم در توحید، به کمالی رسیده که شیخ انبیا و پیغمبر توحید گردیده است. کسی توحید دارد، که خودخواهی به کلی از او برداشته شده باشد.
ذکری دارای مرتبهٔ بلندی است که خیر دیگران را لحاظ نماید و دارای تعدی باشد؛ مانند: «اللهمّ اغفر للمؤمنین و المؤمنات» که آزادسازی اسیران برزخی را قصد کرده است. همچنین است دعای ماه مبارک
(۲۳۸)
رمضان که فرازی از آن، چنین میباشد: «اللهمّ أصلِح کلّ فاسد مِن أمور المسلمین». درست است که ذکرپرداز داخل در مسلمین میباشد، اما غلبه در این دعا با دیگر مسلمانان است و خود شخص در آن به صورت مغلوب، داخل در مسلمین میباشد. مراتب ذکر با توجه به سعه و بسطی که در نیت ذکرپرداز است، متفاوت میشود و هرچه گستردگی و شمول خیر، بیشتر باشد، مرتبهٔ ذکر ارتقا پیدا میکند.
ذکرپرداز باید خود را اختبار کند تا بیابد ذکرها و دعاهایی که در گذشته بوده است، آیا قصد فعلی (ذکر) از آن داشته تا خیر دیگران را لحاظ کند یا قصد خیر برای خود به صورت شخصی داشته است؟ تفاوت اختبار با امتحان، این است که امتحان ناظر به آینده و با اطلاع شخص میباشد، ولی اختبار، آزمودن به صورت غیرمنتظره یا با تحلیل حوادث گذشته میباشد که فرد به نوع انتخاب خود توجه عامدانه نداشته است و آن را بر اساس شاکلهٔ باطنی خود آورده است. توجه شود که اختبار دیگران، نوعی تجسس و معصیت است؛ مگر امری ثانوی، آن را لازم سازد. توانمندی باطنی انسانها بر اساس ذکرها و دعاهایی که داشتهاند به دست میآید. هر فردی میتواند با اختبار خود و ملاحظهٔ دعاها و اذکاری که در گذشته داشته است، جمعی و فردی یا غیری و نفسی و فعلی یا فاعلی بودن آنها را به دست آورد. همچنین میتواند ملاحظهٔ بلاها را داشته باشد و نوع گفتار و رفتار خود را قبل و بعد از آن به دست آورد. کسی که چنین اختباری داشته باشد، میتواند خود، محاسبهٔ
(۲۳۹)
قیامت را در همینجا داشته باشد و به انصاف، برای خویش حکم دهد، با این تفاوت که دار دنیا محل جبران گذشته است، ولی در قیامت، محکومِ داشتههای ثابت و فناناپذیر خویش میباشد.
خیرخواهی شخصی، داخل در اقسام خودخواهی ـ با تفاوت مرتبهای که دارد ـ میباشد. اذکاری که نوعی خودخواهی در آن است، تنبیه ذکرپرداز را در پی دارد؛ اگر وی دارای بینش سلوکی باشد. در سلوک، بیشترین بلا برای افرادی است که در پی خود هستند و دیگران برای آنان اهمیت چندانی ندارد. آنان با اینکه ابتلای بیشتری دارند، سرعت حرکت آنان کمتر پیشرو میباشد. کسانی که همواره به خود میاندیشند و خودخواهی دارند، کلاه سرشان میرود و کم میآورند؛ برخلاف انسانهای باگذشت و دارای ایثار که برای دیگران نفس میکشند، آنان برندهٔ میدانهایی هستند که پیش میآید؛ فارغ از اینکه مؤمن باشند یا غیر مؤمن. نمونهٔ بندگان دارای گذشت و ایثار که اندیشهٔ دیگران دارند و نسبت به دیگران، دارای دلسوزی و مهرورزی میباشند، حضرت موسی است. وی پیامبری مردمی و از احرار و آزادگانِ جوانمرد بوده که به همه مددرسانی داشته است و بیخیال، از کنار مظلومی نمیگذشته است. برای همین، با مأمور قبطی درگیر میشود.
ذکرهای شخصی و نفسی، ذکرپرداز را کوچک میکند و ذکرهایی که در آن، لحاظ جمع و گروه یا تمامی پدیدهها میشود، فرد را از خودخواهی دور میدارد و به وحدت و توحید توجه میدهد. افراد خودخواه، به
(۲۴۰)
سبب کوچکی ظرف و مرتبهای که دارند، در جایی کم میآورند. افرادی خودخواهی دارند که طبیعت گسترده و اسکلت محکمی ندارند. افراد خودخواه، بزدل و ترسو میشوند. خودخواهی میتواند فرد را به نکبت و خباثت آلوده کند و گاه او را به انجام بدترین تصمیمها بکشاند. کسی که در پی خودخواهی است، دارای ضعف نفس میباشد و همین ضعف سبب میشود او از خود فراتر نرود و تنها خود را ببیند و جز در پی خیر خود نباشد. چنین کسی حتی به همسر و فرزند خود نیز به حسب تعلقی که به او دارند، رسیدگی میکند. فرد خودخواه به هیچ وجه نمیتواند دیگران را بخواهد.
کسی میتواند از ذکرهای سلوکی استفاده کند که از احرار باشد. چنین کسی نه تنها از خود و بندگان چیزی نمیخواهد، بلکه از خدا هم چیزی نمیطلبد و دارایی و توان هر کسی را برای خود او میدانند و بس. باید دور هر چیزی که به خود آدم باز میگردد ـ حتی دور خوبیهای شخصی ـ خط کشید؛ زیرا نیکیگروی و خوبیطلبی نباید خودخواهی را در کنار خود بپروراند. ذکر و دعا نباید آدمی را کوچک کند؛ بلکه باید او را در مسیر احرار و جوانمردان رشد دهد؛ یعنی در مسیر کسانیکه برای دیگران زندگی میکنند ـ نه برای خود ـ و کسی را در خود سرشکن نمیکنند؛ بلکه خود را برای دیگران سرشکن میکنند.
برای داشتن ذکرهای سلوکی، باید نخست غیری و احراری شد. اهل سلوک پیشرو، از افراد خودخواه برگزیده نمیشوند؛ زیرا خودخواهان و
(۲۴۱)
خودشیفتگان به جایی نمیرسند. آنان حتی اگر در مسیر گذر خدا قرار گیرند، خدا را تنها برای خود میخواهند. خودخواهی، سنگینباری میآورد و خشت قبر را میشکند. ذکرپرداز تا از خودخواهی بیرون نیاید، ذکر مستجاب نمییابد. فرد خودخواه، عبد یا امهٔ نفس خویش است و فرد حرّ میتواند از خود و از همه پدیدهها بگذرد و حتی خدا را نیز از باب اینکه وجود دارد و مثل او نیست، دوست دارد، نه از باب این که دارا و تواناست.
کسانی که از احرار میباشند و پیوسته در خدمترسانی به خَلق یا دین خدا کوشا میباشند، بهحتم نطفهای پاک و سرشتی صافی دارند و برای سپاسداری در حق پدر و مادر و اجداد خود، باید دعا و خیرات داشته باشند. صفای باطن و در خط احرار بودن، عیار بالایی لازم دارد و شاکلهٔ ظهوری فرد و توان پیشرفت او را رقم میزند. در برابر، آنانکه خُبث باطن دارند و مدام به مردم و دین حق ضرر میرسانند، انگل جامعه و افرادی خطرناک میشوند.
صاحبان صفای نفس، در پی رفع اشکالات باطنی خود و انجام خوبیها هستند تا صفات نیکوی حقتعالی را به نمایش بگذارند و آبروی خدا را حفظ کنند. آنان میخواهند به بندههای خدا ظلم نداشته باشند و زینت خداوند و اولیای بهحق او باشند و آبروی خدا و اولیای معصوم او را حفظ کنند، نه آنکه شِین و مایهٔ ملامت و شرمساری و خجالت باشند؛ اما بندههای بد و خبیث، میخواهند خدا را خراب کنند. آنان
(۲۴۲)
حتی اگر بخواهند خوبی کنند، برای آن است که نزد مردم عزیز شوند و خود را مهتر دیگران و بهتر از آنان قرار دهند تا بتوانند خَلق خدا را سرکیسه و استثمار کنند.
البته افرادی نیز هستند که از بدی خسته و از آلودگی منزجر میگردند؛ زیرا نفس آنان، آلودگی را برنمیتابد. دوری چنین افرادی از آلودگی و رو آوردن آنان به نیکوییها، از سر هوای نفس و امری نفسانی میباشد و خودخواهی در آن است. چنین خوبیای، سلامت و ایمانی خودخواهانه و کمال متوسط میباشد و فرد، خوبی میکند تا بتواند استراحت نفس داشته باشد. این خوبیها موضوع سخن ما نیست؛ زیرا ما از خوبیهای احرار و آزادگانی سخن میگوییم که در زیر سختترین فشارها یا در بدترین موقعیتهای گناهآلود، صفا و وفای خود را از دست نمیدهند و حریت و آزادگی خود را پاس میدارند.
به هر روی، حریت و آزادی از خود و در بند امور نفسانی نبودن، در رو آوردن به ذکر، بسیار مهم است. شایسته نیست برای رسیدن به خواستههای نفسانی، ذکر داشت. کسی که به چنین ذکری رو میآورد، با ساختن خود به مواد افیونی و مخدر رو میآورد، از این حیث که در هردو، نوعی حظّ نفسانی وجود دارد، تفاوتی نمیباشد؛ برخلاف کسیکه قصد فاعلی ندارد، بلکه رو آوردن وی به ذکر، دارای لحاظ فعلی میباشد و بر آن است تا مددکار خداوند باشد. چنین کسی، غذای خوب و مقوّی میخورد تا نیرو و توان داشته باشد که مددکار خَلق خدا گردد یا بتواند
(۲۴۳)
برای همسر خود شوهری توانمند باشد یا برای فرزندان خود، به مهربانی و با اعصاب آرام، پدری نماید.
شعار احرار بر حول وطن، مردم و دین میچرخد. آنان نقطهٔ امن و آباد برای زندگی، آن هم زندگی مردم، در سایهٔ دینمداری میطلبند؛ چنانکه در دعای حضرت ابراهیم علیهالسلام آمده است:
«رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدا آمِنا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الاْآَخِرِ»(۱).
پروردگارم! اینجا را سرزمینی آرامکننده قرار ده، و همراهانش را؛ آنان را که به خدا و روز قیامت گرویدند، از بهرههایش بر اساس نیاز روزی ده.
این دعا برای امنیت، موفقیت و آبادانی وطن و کشور به عنوان جایگاه سکونت مردمی مؤمن و رستگار میباشد که ایمان آنان به خدا و روز قیامت رونق دارد. کسیکه این سه درد را با خود دارد و بر پایهٔ آن حرکت میکند، از تبار انبیای الهی علیهمالسلام میباشد. چنین کسی نه منافع خود را میبیند، نه سود گروه حامی خود را بر خیر مردم جلو میاندازد. او شب و روز نَفَس میکشد تا خیری به مملکت خویش، و به مردم و به دینِ حق آنان برسد. چنین کسی نمیتواند نظرتنگ باشد؛ بلکه با چشمهای باز مینگرد؛ چشمهای بازی که دل وسیعی را پشت خود دارد و مدام بر بلندیها سیر میکند؛ دلی که کوچک نیست تا در حصار تنگ خودخواهی
۱- بقره / ۲۶٫
(۲۴۴)
اسیر شود و جز خویشتن خویش برای او بزرگ جلوه نکند و به چشم نیاید و جز زندگی خود، برای او مهم نباشد و زندگی سخت دیگران را نبیند و از آن نچشد و از مردم محروم فرار کند تا محرومیت آنان را نبیند.
سنجش آثار ذکر انشایی
مبتدیانی که گفتن ذکری را مداومت میکنند، در روزهای نخست، خاصیتی برای آن نمیبینند؛ زیرا ذکر آنان رمق و توانی ندارد، اما با گذشت زمان و دقتِ ذکرپرداز برای هرچه بهتر آوردن ذکر و کاستن از نقایص و نواقص آن، وی میتواند آثار آن را بر حالات باطنی و پیشامدهای زندگی و حوادث پیرامونی خود بیابد؛ هرچند این آثار، ضعیف باشد. البته ذکر با آنکه لفظی مادی دارد، دارای معنا و حقیقتی مجرد است و نمیشود اثری قویتر از پدیدههای مادی نداشته باشد؛ مگر آنکه ذکرپرداز تنها لقلقهٔ لسان داشته باشد، نه ذکر حقیقی. دستکم بعد از گذشت هر هفته، باید آثار ذکر را بررسید و میزان پیشرفت آن را به دست آورد. این آثار میتواند روحی، عقلی، نفسی، توان جسمانی و مزاجی باشد. همچنین از آثار ذکر، جابهجایی ذکرپرداز در سلسله مراتب معنوی میباشد. این جابهجایی آشکار و تجربی است و چنانچه کسی ذکرهای سلوکی را پیگیر است، ولی خاصیت گفتهشده برای ذکر را در خود نمییابد، نیاز دارد تا اشکال ذکر خود را به دست آورد. این اشکال میتواند از ناحیهٔ شرایط عام ذکر ـ مانند حلالدرمانی و صفا و سلامت باطن یا نیافتن وصف ذکر یا وفق و تناسب نداشتن آن با ذکرپرداز یا
(۲۴۵)
رعایت نکردن زمان آن ـ باشد یا از ناحیهٔ موانع خارجی ذکر، مثل دخالت شیاطین که با یافتن نقبی، در آن رسوخ کردهاند. ذکرِ سلوکی اگر به صورت کامل و سالم آورده شود، ذکرپرداز را جابهجا میکند؛ بهگونهای که وی میتواند این خاصیت را اندازه بگیرد و توان خود را در این رابطه ارزیابی کند. سالکانی که تیز میباشند، گاه حتی با گفتن یک ذکر، اثر آن و نحوهٔ جابهجایی و میزان نشاط و خستگی و قرب خود به حقتعالی و دوری از شیاطین را مییابند؛ ولی آنانکه کند میباشند، گاه کمتر از یک هفته یا یک ماه، اثر ذکر را نمییابند.
اختلال نیروهای شیطانی در ذکر
ذکر در صورتی خاصیت دارد که بر طول موج صوتی خود آورده شود و این طول موج تا وصول به مقصد، دچار پارازیت صوتی و دَمی نگردد. طول موج هر ذکر و فرکانس آن با حفظ صفات ذکر، محقق میشود؛ اما نیروهای شیطانی و آنانکه دارای خباثت نفس و قدرتهای نفسانی میباشند، میتوانند بر روی طول موج ذکر و فرکانس آن تأثیر بگذارند و آن را دچار پارازیت سازند و ذکر را از هدفی که دارد، بازدارند و از خاصیتبخشی آن مانع شوند. بنابراین، درست است که ذکرپرداز تمامی شرایط ذکرگویی را رعایت کرده و نان حلال مصرف نموده و خلوت و تاریکی و آسمان شب را پاس داشته و ذکر را بر مدار وصف آن آورده و رعایت تناسب ذکر با خود را داشته است؛ اما ذکر وی باید امنیت کافی برای وصول به مقصد را داشته باشد تا در طول مسیر صوتی خود (اعم از
(۲۴۶)
صوت لفظی یا قلبی باطنی) توسط شیاطین معاند دچار اختلال و پارازیت نگردد. باید توجه داشت اشرار اجنه، بسیار شرور میباشند. آنان اگر منطقهای برای نفوذ و خرابکاری بیابند، به آنجا هجوم میآورند و برای نمونه، ذکرهای مؤمنان را با دمیدن دم خبیث خود بر آن، فاسد میکنند. البته مؤمنان اگر کاستی نفسانی نداشته باشند، از ناحیهٔ فرشتگانِ همپا مواظبت میشوند. اما دمیدن در ذکرها توسط نیروهای خبیث و شرارتگر، واقعیتی است. انسان عادی با دمیدن تنها در حدود یک متری خود را تحت تأثیر قرار میدهد، اما خبیثهایی که صاحب دم خُبثآلود میباشند، به حسب اقتداری که دارند، شعاع وسیعی مییابند و گاه یکی از آنان میتواند از این نقطهٔ شهر، در ذکر فردی که در نقطهٔ دیگری است، با فوتی بدمد و آن را فاسد سازد. داشتن استغفار، حرز و مددگیری از فرشتگان و توجه به حقتعالی، برای در امان ماندن از چنین نیروهای تخریبگری کارآمد است. فرشتگان فراوانی، وظیفهٔ حراست و نگاهبانی از بندگان خدا را در برابر نیروهای شر و شرارتآمیز بر عهده دارند. البته تنها برخی متوجه میشوند ذکر یا نماز آنان مورد هجوم این نیروها قرار گرفته است. سورهٔ فلق، نحوهٔ این استعاذه را آموزش میدهد. این استعاذه به حقتعالی سبب میشود فرشتگان همپا پناهبرنده را تا زمانیکه به غفلت و معصیت و ظلم نگراییده است، محافظت کنند.
شیطان میتواند به انسانی که ذکر ندارد ورود یابد و او را از انجام کاری غافل سازد و وی را به فراموشی یا پریشانی مبتلا کند. شیطان این توان را
(۲۴۷)
دارد که ذهن را به توهّمات آلوده کند و یا زمینههای ارتکاب عصیان را در او پدید آورد. درست است شیاطین تصرف مستقیم در انسان ندارند و چنین نیست که خود گناهی را به دست انسان جاری سازند، ولی میتوانند حرکاتی داشته باشند که برای انسان غفلتآور و معصیتزا باشد؛ چنانکه در آیهٔ شریفهٔ زیر آمده است.
«قَالَ أَرَأَیتَ إِذْ أَوَینَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِیهُ إِلاَّ الشَّیطَانُ أَنْ أَذْکرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبا»(۱).
گفت دیدی وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان (کسی) آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت.
این آیهٔ شریفه توجه میدهد که ذکر، دارای دو مرتبه و دو بار معنوی سبک و سنگین میباشد. در فراموشی از ذکرهای سنگین ـ که بیشتر برای مقربان خاص پیش میآید ـ شیطان دخالت دارد؛ زیرا آنان وظیفهٔ ذکرگویی خود را انجام میدهند، اما فراموشی ذکرهای سبک، برآمده از غفلت خود آدمی و برآمده از بازیهای نفس میباشد.
در شریعت، داشتن تعویذ (اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم) برای ایمن ماندن از عناد و دشمنی شیطان، در ابتدای انجام هر کاری توصیه شده است. کسیکه تعویذ ندارد، شیطان برای نفوذ در وی، با مانع و مزاحمی مواجه نمیشود.
۱- کهف / ۶۳٫
(۲۴۸)
دخالت وهم و خیال در ذکر مبتدیان
باید نتیجه و پیآمد ذکر را به دقت محاسبه کرد و واردات ذهنی و خطورات قلبی را رصد کرد و به صداها و نداها التفات داشت. در این مسیر، قوهٔ وهم و سپس خیال، دخالت بسیار دارد. برای فهم دخالت وهم و خیال، باید به مسیر رودخانهای مثال زد که خشک شده و انواع آشغالها را در خود دارد و اگر باران ببارد و آب در آن به جریان افتد، نخست انبوهی از آشغالها را با خود میآورد. ذکرپرداز نیز با مداومت بر ذکری که دارد، نخست به خیال میافتد. در این هنگام، جریان آب ذکر، آشغالهای جدول ذهنی وی را به حرکت وامیدارد و با لایروبی ذهن، آن را رفتهرفته پاکسازی میکند. مبتدیانی که مشغول ذکر میشوند، ذهن آنان دچار فرکانسهایی میشود که افکار آلوده و بدی را به آنان القا میکند. فرد در این مرحله، دچار خیالپردازی میشود. برخی از افراد، به سبب شدت آلودگیهای ذهنی و با آگاهی بر آنها ممکن است دچار یأس و بیماری شوند که اگر مربی کارآزمودهای داشته باشند، آنان را از این خیالات عبور میدهد و به صفای ذهن میرساند. با صافی شدن ذهن از موهومات و خیالات، قدرت گیرندگی آن بالا میرود و میتواند صداهای غیبی را رصد کند و آن را بشنود. اگر ذکرپرداز در این مرحله، شدت و قوت یابد، صدای تسبیح و «سبّوح قدّوس» را هم از دل خود و هم از آسمان و زمین میشنود.
(۲۴۹)
آزمایش استجابت ذکر
کسیکه قدرت بر ذکردرمانی دارد، میتواند خود را تست کند. وی تحقق موضوعی را در نظر میگیرد و به تناسب آن، ذکر و نماز و نیاز و ناز میآورد. اگر آن موضوع، بعد از استجماع وی و حصول دیگر شرایط لازم به مقصود خود رسید، بر ذکرپردازی توانا شده است. برای نمونه، آیا وی میتواند با آوردن ذکر صلوات، دستهکلید کسی را که گم شده است، بیابد؟ باید دید ذکر در درگاه الهی دارای استجابت است یا نه؟ کسیکه ذکر وی مستجاب میشود، مانند کسیکه ناگاه مطلب فراموششدهای را به ذهن میآورد، خودآگاهی بر استجابت آن مییابد. ذکرپرداز، کسی است که میتواند قدرت استجماع داشته باشد و به خواسته و مطلوب خود برسد. کسیکه بارها استجابت ذکرهای خود را تجربه کرده است، به خود اعتماد پیدا میکند. کسی که ذکر خود را زیر نظر مربی انتخاب کرده است و استجابتی برای آن نمیبیند، نقاط ضعف خویش را به دست میآورد و عوامل شکست ذکر در استجابت را مییابد و برای برطرف ساختن آنها تمرین و تلاش میکند.
همچنین ذکرپرداز یادشده در پی رعایت حق نماز، نیاز و نازهایی که برای وی پیش آمده است، در صفایی مستغرق میگردد که بیلانِ مهمترین کارهای روز وی ـ بهویژه بلاها و ابتلاءات ـ در شب و در خواب، به وی گزارش داده میشود. در واقع ارایهٔ چنین گزارشی، نوعی حرمتگذاری پدیدههای ماورایی به وی میباشد. آنان با این گزارش، اجازهٔ ضمنی از او برای واقعشدن ابتلاءات و رخدادهای آینده میگیرند. کسیکه چنین
(۲۵۰)
خوابهایی ندارد، دارای ذکر مؤثر نمیباشد و ذکرپردازی که چنین حالاتی دارد، به مقام نفس زکیه رسیده است. البته خوابهای وی نیاز به تعبیر دارد؛ هرچند که گاهی تعبیر آنها نیز به وی الهام میشود. شب که میشود، کار روز ذکرپردازِ موفق را مشخص میکنند و به او از پنهانیهایی خبر میدهند که با احساسات و عواطف او یا با کار و شغل وی یا مسیر رو به رشد و کمال معنوی او در ارتباط است. تفاوت ذکرپرداز موفق با دیگران در همین معناست که دیگران ناآگاهانه و بدون مشاهدهٔ پیش روی خود حرکت میکنند، اما ذکرپردازی که ذکر وی اجابت میشود، حرکتی آگاهانه دارد و با علم به خطر، یا به سوی خطر پیش میرود و از آن استقبال میکند، و یا اگر وی از گروه محبان و ضعیفان است، به پدیدههای غیبی، اجازهٔ وارد آوردن آن بلا را به خود یا وابستگان خویش نمیدهد و با فرار از بلا، خویش را از بلا دور میسازد؛ هرچند موقعیت افراد محبی با محبوبان یکسان نیست و پدیدههای غیبی، مقام مصلحت را در وارد آوردن بلا بر محبان، لحاظ میکنند. بر این پایه، چنین نیست که ذکرپردازان محبی بتوانند راه گریز از تمامی بلایا داشته باشند.
ذکر، قابلیت تست و آزمایش دارد. ذکرپرداز، خود میداند آیا ذکر وی دارای قدرت استجابت است یا خیر؟ برخی از اذکار، برای استجابت، نیاز به ضمیمه نمودن چیزی مانند استخوان، نخل و مو دارد و برخی از آن نیز نوشتن را میطلبد. همچنین برخی از اذکار برای استجابت، تلاشی ششماهه یا بیشتر را میطلبد. چلّه و داشتن برات و رساندن خیر به
(۲۵۱)
دیگران نیز شرط استجابت بعضی از ذکرهاست. اما آنچه فوت کوزهگری ذکر است، «دَم» ذکرپرداز میباشد.
برخی ذکرپردازان، تنها میتوانند ذکر خود را در زمینهای خاص به استجابت برسانند و قدرت عام و فراگیر به آنان اعطا نشده است. باید خاطرنشان شویم از آنجا که «ذکردرمانی» تاکنون به گونهٔ علمی و روشمند پیگیری نشده است، بسیاری از گزارههای آن دارای سند و دلیل نیست؛ درحالیکه باید آن را با آزمایشهای مکرر و طولانی، مستند ساخت؛ وگرنه پذیرشهای تقلیدی، آن را به خرافات و پیرایهها آلوده میسازد. از سوی دیگر، برخی حلقههای ذکر، برای برشدنهای تصنعی و وهمآمیز، از بردهندهها و نیروافزاهای غیر مجاز ـ همچون دود و حشیش ـ استفاده میکنند. این کار برای حصول استجماع و دستیافتن به نیروهای باطنی، حکم دوپینگ در ورزش را دارد. نشئگی و خماری حاصل از این مواد افیونی، توهّمزا و خیالبرانگیز است و مکاشفههای پیآمد آن، مکاشفهٔ عرفانی نیست؛ بلکه توهّمات ذهنی و درگیریهای روانی است؛ توهّماتی که چون منطق فهم برای آن نمیباشد، سخن حق و صدق انگاشته میشود.
ذکری قابیلت آزمایش و تست دارد که شرایط عام آن ـ چون حلالدرمانی، استفاده از غذاهای صافی و سبک، داشتن تنفس سالم و استنشاق هوای تازه و دارای اکسیژن غالب، بودن زیر آسمان و پرهیز از بودن زیر سقف، رعایت نگهداشت دمای هوا در حالت متعادلِ نه سرد و نه گرم و نداشتن گرسنگی ممتد ـ که
(۲۵۲)
تمامی در تحقق استجماع قویتر کارآمد است، در آن رعایت شده باشد. البته رعایت این نکات، و لحاظ تعادل طبیعی، برای ذکرپردازان محبی لازم است، نه محبوبان که شرایط محیطی تأثیری بر قدرتهای باطنی آنان ـ که از ناحیهٔ حقتعالی به ایشان موهبت شده است ـ ندارد.
دانش شناخت ذکرها، ختومات و طلسماتی که اولیای محبوبی در اختیار دارند، بسیار گسترده و پیچیده است؛ دانشی که تنها در اختیار کسانی گذاشته میشود که افزون بر صفای باطن، دارای صبر، بردباری و تحملپذیری بسیاری باشند و تمرینهای درازمدت آن را اهتمام ورزند. اما آنانکه ذکرهای صوری و لسانی را ناشیانه و بدون مربی و با ناآگاهی از پیچیدگیهای آن و به صرف مراجعه به برخی کتابها و روایات تکرار کنند، راهی برای نفوذ به این معنویت مینویی ندارند. ذکرپردازی که دارای برنامه میباشد و روشمند است و موفق خواهد بود و کسی که قواعد آن را نمیداند، رشد کاریکاتوری و مضحک پیدا میکند و در جایی لاغر و تکیده میشود و در سمتی دیگر چاق و فربه. رشد در سمت و سوی باطن با تربیت بدن و پرورش اندام تفاوتی ندارد و هردو، هم مربی و آگاهی را میطلبد و هم اهتمام به تمرینهای آن را؛ البته برای کسیکه نفسی مستعد و آماده برای ذکرپردازی دارد. ما پس از این، از استعداد لازم برای ذکردرمانی سخن خواهیم گفت.
ملازم ذکر
ذکرپرداز در هر یک از ذکرهای درست خود، ممکن است با کسی
(۲۵۳)
همراه شود و ملازم او گردد. وی در ذکری که دارد، همنَفَس مییابد و یا خود با کسی همنفس میشود و یا دیگری با او همراه و همنفس میشود. ذکرپرداز میتواند خود را با فرشتگان الهی دمساز کند و تسبیح خود را به قصد انس با آنان بیاورد. کسی نیز میتواند تسبیحی بیاورد با صفتی خاص تا به دل پدیدههای هستی برود و با عالم و آدم عشق کند و در دل دریای هستی با همراهی تمامی پدیدهها شنا کند. همراه شدن با حقتعالی یا تمامی پدیدهها یا یک پدیدهٔ خاص، از اوصاف ذکر است. ملازم ذکر، نحوه و شتاب حرکت را مشخص میکند؛ وگرنه بدون آن، پیمودن مسیری بسیار طولانی با پای پیاده و بدون امکانات لازم میباشد که تلاش و انرژی وافری از رونده میگیرد، بدون آنکه بازدهی داشته باشد. کسیکه میخواهد خود را با فرشتگان همراه سازد، نیاز به قدرت استجماعی دارد که به وی توان تنظیم سرعت خود با آنان را بدهد و حرکت خویش را، که تابعی از حرکت تمامی پدیدههای هستی است، به شتابِ حرکت فرشتگان مقصود و مقصد برساند.
خلوت و تاریکی آسمان، در انتخاب و یافت ملازم ذکر، دخالت آشکار و مؤثر دارد و همسفر ذکر و پرندهٔ معنوی را که وی بر آن سوار میشود، تعیین میکند.
اولیای خدا با کمترین ارادهای صدای تسبیح پدیدهها و ذکر آنان را میشنوند. این پدیدهها حتی اگر در دل اقیانوسها باشند، اولیای الهی بهراحتی میتوانند با آنان همراه گردند، بلکه همه را در پی خود به حرکت
(۲۵۴)
وادارند؛ چنانکه امیرمؤمنان علیهالسلام به هنگام مرگِ هر پدیدهای، بر بالین وی حاضر میشود و با او همراه میگردد و آنان نیز در هر جای عالَم که باشند، به زیارت حضرت میرسند و او را میبینند. مرگ و مردن، معرفت انسانها را اینقدر بالا میبرد که هرکسی امام بهحق خود را میبیند و میشناسد. ذکرهای سلوکی نیز معرفتزاست و هم پدیدهها را با ذکرپرداز همراه میکند و هم ذکرپرداز را با پدیدهها محشور و قرین میسازد. در این حالت، ذکرپرداز همانند افراد موجسوار میباشند که به جای هماهنگی با دریا، دریا را با خود هماهنگ میسازند. موجسواران، موجهای عظیم و بلندی را که به کوهها میمانند و بسیار بیرحم میباشند و به اندک زمانی فرد را خفه میکنند، در دل دریاها با خود همراه میسازند. ذکرپردازان حرفهای نیز ذکرسواری دارند و با آوردن ذکرهای مخصوص، قدرت خویش را به دریای قدرت پدیدههای غیبی یا حقتعالی متصل میگردانند. اولیای محبوبی حقتعالی که شبها را زنده میدارند، صفت هر ذکر و ملازم و همراه آن را در شب، به تجربه مییابند.
ذکر اگر به صورت آگاهانه با صفت آن آورده شود و صفت پیدا کند، پدیدههای هستی را به تناسب بلندایی که دارد، در پی خود میکشاند و آنان را به دنبال خود به راه میاندازد و ملازم خویش میگرداند. اولیای خدا که در دل شب، با ذکر حرکت و سیر دارند، زمین و آسمانها در پی ذکر آنان حرکت میکنند. حرکت خورشید و ماه در پی ذکر آنان میباشد و آنان اینگونه است که رد خورشید و شکافت قمر دارند؛ به این معنا که
(۲۵۵)
حقیقت حرکت آنان را بر مدار و محور خود میگیرند. ولی الهی در این حالت، امام پدیدهها میباشد و او خود را امام و جلودار آنان میشناسد. فرشتگان و اجنّه، ذکر اولیای الهی را خوراک جان خود قرار میدهند. اجنّه همانطور که از طلا استفاده میکنند و آن را خوراک جان خود قرار میدهند، ذکر مؤمنی رزق و خوراک یکی از آنان میگردد؛ بدون آنکه تمام شود. این کار مانند نگاه به میوه قبل از خوردن آن است که میوه را رزق جان میسازد، بدون آنکه از فیزیک آن کاسته شود.
تفاوت ذکر با دعا
ذکر و دعا، هردو پدیدهای ظهوری است که در جهان خارج نمود واقعی، ایجابی و عینی دارد. ذکر به معنای توجه فعلی باطن به منبع قدرت بیپایان و زوالناپذیر خداوند است. این توجه، فعل آدمی است و دستکم، حقیقتی نفسانی و حال نفس میباشد؛ حقیقتی که همراه ذکرپرداز است و به او انرژی و توان حرکت میدهد. این حقیقت میتواند رشد یابد و از مرتبهٔ نفس فراتر رود و به ذکر قلبی و روحی تبدیل شده و حتی با مذکور متحد گردد و به وحدت با آن برسد. ذکر، خوراک دل انسان است و مراتب عالی آن، حقتعالی را خوراک جان میسازد؛ اما رسیدن به این مرتبه، ویژهٔ اولیای حقتعالی میباشد. آنان با حقتعالی انرژی میگیرند و به او حرکت مینمایند.
ذکر و دعا اگرچه در حضور خود گاه در مصداقی مشترک حضور دارند، اما حقیقت آندو با هم تفاوت دارد؛ چنانکه مصداق ناطق و ضاحک،
(۲۵۶)
چنین است. ذکر، حفظ توجه موجود و مرتبهٔ فعلی ارتباطی است و با داشتههای موجود و فعلیت خود ـ که نیاز به پاسداشت و نگهداری و جلا و صفا دارد ـ چیزی را محقق میسازد؛ اما دعا تلاشی است از سنخ طلب و خواستنِ مفقود بر پایهٔ توان معبود و حقتعالی و نوعی افزودن میباشد؛ اما افزودن آن از مسیر آتش زدن به دارایی موجود خود از طریق حرارت دعا و ارتقا به مرتبهٔ بعد میباشد. دعا نیز دارای مراتب متفاوت لفظی، نفسی، قلبی، روحی، معنوی و حقیقی میباشد. هم ذکر و هم دعا میتواند خواستهای را محقق میسازد، اما طریق آندو با هم متفاوت است. برای فهم تفاوت ایندو میتوان به نماز مثال زد. نماز با آنکه دعاهایی را در خود دارد، از سنخ ذکر است، نه دعا. «صلاة» به معنای عطف به پروردگار و توجه داشتن به حقتعالی میباشد؛ اما دعا به معنای طلب است.
در رابطهٔ دعا و ذکر، دعا را باید شمعِ جرقهساز و راهانداز ذکر دانست؛ به این صورت که جرقهٔ محرقهٔ حرکت موتورِ ذکر را فراهم میآورد و امکان استفاده از انرژی ذکر را پدید میآورد. دعا، ذکر را جلا و صفا میدهد. در واقع، دعا پناه و پشتوانهای برای ذکر میباشد و ذکرپردازی که دعا نداشته باشد، بیپناه و بدون پشتوانه و ضمانت است.
در کتاب اصول کافی، چند باب از «کتاب الدعاء»(۱) به ذکر اختصاص
۱- الکافی، ج ۲، ص ۴۶۶٫
(۲۵۷)
داده شده و میان آندو تفاوت ماهوی گذاشته نشده است. نقطهٔ قوت کار جناب کلینی رحمهالله این است که «کتاب الدعاء» را میان کتاب «الایمان و الکفر» و «فضل القرآن» قرار داده است. این امر، موقعیت دعا و ذکر را در ایجاد رابطه میان بندهٔ مؤمن با خداوند میرساند. وی بعد از آن نیز کتاب «حسن المعاشرة» را آورده است که روابط اجتماعی بندهٔ مؤمن را ترسیم میکند. این چینش، مهندسی دقیق جناب کلینی را میرساند.
قرآن کریم میفرماید:
«وَقَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»(۱).
و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم. در حقیقت کسانی که از پرستش من کبر میورزند، بهزودی خوار در دوزخ درمیآیند.
کسیکه دعا ندارد و چیزی را از خداوند نمیطلبد، ممکن است به استکبار نفس و خودبرتربینی دچار باشد. مستکبران، دعا ندارند. آنان مبغوضترین افراد میباشند. خداوند به دعاها و سؤالهای بندگان نظر دارد و آن را دوست میدارد؛ بنابراین نباید گفت خدا به حال بندگان خویش و مصلحت آنان آگاه است و به این بهانه، ترک دعا نمود؛ زیرا در نظام سببسازی، دعا یکی از اسباب جلب خیر و عنایت و از موجبات خشنودی خداوند و رضاسازی او میباشد که اگر انجام نگیرد، ممکن
۱- غافر / ۶۰٫
(۲۵۸)
است خیری از دست این فرد برود و به دیگری برسد که برای آن دعا کرده است(۱). میشود کسی به سبب دعا نداشتن، حتی از خیرات مادی محروم گشته و در نتیجه به فقر مبتلا شود(۲). از ویژگیهای امیرمؤمنان علیهالسلام آن بوده است که بسیار دعا میکردند(۳). دعای کمیل ایشان و نیز مناجات آن حضرت در مسجد کوفه، از مشهورترین دعاهاست.
دعا با تضرع و طلب مؤدبانهای که دارد، صفای نفس و قرب الهی میآورد و دعاکننده را با خدا همنشین و محشور میسازد. دعا ایمان به خدا را افرایش میدهد و در پالایش و تثبیت اعتقادات و زایش معرفت و توکل، مؤثر است و شرک را کاهش میدهد. دعا میتواند مربی انسان در مسیر زندگی باصفا و مقربانه و سبب انس با پروردگار شود. گاه خداوند که عاشق خاص برخی از بندگان است، شنیدن صدای آنان را دوست دارد و اجابت دعای آنان را به تأخیر میاندازد تا نجوای دوستان خود را بشنود. عشق خداوند در اینجا به معنای صفا، قرببخشی و تربیت نمودن بنده است. گاه نیز میشود که خداوند خوشایندی از بندهای ندارد و تا وی دعایی میکند، آن را اجابت مینماید تا دیگربار، خداوند را خطاب قرار ندهد. کسانی که آلودگی، استکبار و شرک دارند، اما دعایی اجابتشده برای خود مییابند، به آنان مکر میشود و از تربیت قربی حاصل از دعا
۱- ر. ک : الکافی، ج ۲، ص ۴۶۶٫
۲- ر. ک : همان، ص ۴۶۷٫
۳- ر. ک : همان، ص ۴۶۸٫
(۲۵۹)
محروم میشوند. کسانی که دعای آنان در دنیای گذرا به اجابت نرسد، آن را در برزخ مییابند و هیچ دعایی نیست که از دست برود و مورد اجابت واقع نشود؛ البته ثواب اخروی آن نیز ـ که برای ابد ماندگار است ـ محفوظ میباشد. اجابت برخی دعاها، با آنکه مورد تأیید قرار میگیرد، اما اجرای آن، زمان میبرد؛ مانند آنکه مجرمی مورد عفو قرار گیرد، اما اجرای حکم عفو، چندهفته زمان میبرد. از اینرو، باید صبور و بردبار بود و از عجلهداشتن برای گرفتن پاسخ ـ که نوعی بیتربیتی و طمّاعی و اخاذی در حضور قدسی خداوند آگاه و مقتدر است ـ دور بود. ما ادب دعا را در کتابی مستقل توضیح دادهایم.
دعا خوراک قلب است و قلب با محروم شدن از آن، میمیرد و قساوت میگیرد. کسیکه دعا میخواند، نام خداوند را در زمین بلندآوازه ساخته است. در برابر، عارض طبیعی آن، این است که وی در میان فرشتگان عوالم غیبی به نیکی مشهور میگردد.
میتوان ارزش دعا را به ارزشی بیش از دعا تبدیل کرد و آن در صورتی است که هدف از دعا محشور شدن با خدا و گره خوردن با پروردگار باشد. آنچه از نعمتهای دنیوی از خداوند خواسته شود، همه گذرا و از دسترونده است؛ ولی اگر دعا، رؤیت و وصول به حقتعالی را در پی داشته باشد و انسان را به چنین وادیهایی ورود دهد، ارزش آن بیش از دعا میگردد. البته این امر بر پایهٔ صفا، صدق و راستی محقق میشود. ذکر به معنای «در یاد بودن»، برابر غفلت و نسیان میباشد و دعا از «دَعَوَ»
(۲۶۰)
به معنای خواندن، دعوت کردن، خواستن و طلب است. ذکر، گاهی به ابزار یاد کردن آن اطلاق میشود. برای نمونه به «سبحاناللّه» ذکر گفته میشود. «سبحاناللّه»، چیزی است که فرد را به ذکر میاندازد. همچنین است اطلاق عنوان ذکر بر قرآن کریم. اما معنای مصدری ذکر، بر همان توجه نفسی اطلاق میشود. ذکر میتواند صِرف توجه و فاقد طلب و خواسته باشد یا این توجه در قالب طلب، ظهور کند؛ اما طلب در حاقّ معنای آن نمیباشد. نمونهٔ آن، دعای جوشن کبیر و صغیر میباشد که ذکر در هیأت دعا ظهور یافته است. گاه این توجه عین حضور حقتعالی میباشد و ذکرپرداز تنها توجه به حقتعالی را دارد، بدون آنکه به طلب و طمعی آلوده باشد. ممکن است سالکی دهها سال ذکر بگوید، بدون آنکه طلبی داشته باشد. دعا از آنجا که طلب دارد، به طمع آلوده است؛ مگر آنکه فقط برای اطاعت امر مولا آورده شود.
کسی که ذکر دایمی دارد، خداوند را در هر چهرهای مورد توجه قرار میدهد و به غفلت و نسیان نمیگراید؛ بدون آنکه به یبس و خشکی یا به قلندربازی مبتلا گردد. کسی دوام ذکر دارد که وظیفه و کشش عشق را در تمامی چهرههای دوستی و دشمنی و بدآیندها و خوشاندها بیابد و خواستهٔ حقتعالی را اجابت کند؛ کسیکه خدا را در همهچیز میبیند و همهچیز را با خدا مشاهده میکند.
به هر روی، مرتبهٔ ذکر بالاتر از دعا میباشد؛ هرچند مرتبهٔ ذکرپرداز با دعاکننده و خواهان، نسبیت دارد و نمیتوان یکی را به
(۲۶۱)
صورت کلی بر دیگری برتری داد؛ زیرا ارزش ذکرپرداز و دعاکننده با محتوای باطنی وی و ملکوتی که دارد، به دست میآید. به یاد کسی بودن اگر بدون طلب باشد، عشق، صفا و قرب میباشد. حقیقت ذکر، چنین امری میباشد؛ نه به دست گرفتن تسبیح که این روزها در برخی موارد، نماد سالوس و ریا شده است؛ از همین رو، به تصویر کشیدن آن در صحنههای نمایش، به عنوان نمادی مذهبی، قبح دارد.
دعا امری عام است؛ ولی ذکر، ویژهٔ خَصّیصان، عشاق و اهل معرفت میباشد؛ یعنی کسانیکه خداوند در رگ و پی و در تمامی زوایای دل آنان قرار گرفته است و همواره با خدا و به یاد خدا میباشند و ذکر قلبی دارند؛ نه آنکه به صورت استثنا، از خداوند هم یاد کنند. ما از مرتبهٔ بلند ذکر قلبی، در جای خود سخن گفتیم.
ناسوت، عالم اصطکاک و آفتهای فراوان و متنوع است؛ عالَمی که به خودی خود درگیری، تصادم و آسیب میآورد. دفع آفات و جلب منافع در چنین محیطی، تنها با بهره بردن از توان عقل، امکانات مادی، و امدادهای غیبی ممکن میشود. این عالم، زیستگاه اجنّه و فرودگاه فرشتگان است. سلامت زندگی و حرکت در این دنیا بدون بهره بردن از سلاح معنوی دعا و تیرهای ذکر، ممکن نیست؛ ذکری که در آن، خدای خارجی حقیقی خوانده و قرب به او و پناه امن وی پی گرفته میشود؛ نه آنکه در آن تلقینهای نفسانی منظور باشد و تشفّی نفس و آرامش روان، طلب گردد.
(۲۶۲)
استفاده از ذکر و دعا، دارای ضرورت عقلی است؛ ضرورتی که ارشاد شرع را نیز با خود دارد و متن برخی از آیات قرآن کریم و روایات، در این رابطه در جای خود آمد. پیروزی و موفقیت ـ بهویژه در زمینهٔ ورود به عوالم معنوی ـ بدون دعا و ذکر ممکن نیست؛ چنانچه بسیاری از نیازها و مشکلات، با ذکر، دعا و داشتن حالت الحاح و تضرع برطرف میشود.
دعا، سرمایهای عظیم و منبعی گسترده از انرژی است، که بهره نبردن از آن، دلیل بر ناآگاهی و ضعف عقل است؛ منبعی که دوری عمدی از آن، میتواند سبب شقاوت و گمراهی شود.
دعا، یکی از قوای باطنی است که اگر مورد استفاده قرار نگیرد، مثل تضییع امکانات مادی میماند؛ چنانچه کسی خودروی سواری داشته باشد و بخواهد پیاده به سفر دور رود؛ دعایی که حتی انبیا و اولیای الهی از آن بهره میبردند؛ چنانچه زکریای نبی، دعا و استغاثه به درگاه حقتعالی برای طلب فرزندی پاک داشت:
«هُنَالِک دَعَا زَکرِیا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک ذُرِّیةً طَیبَةً إِنَّک سَمِیعُ الدُّعَاءِ»(۱).
آنجا (بود که) زکریا پروردگارش را خواند (و) گفت: پروردگارا، از جانب خود فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنوندهٔ دعایی.
استفاده از دعا و توجه به معنویت و حقتعالی، جزو فطرت و طبیعت
۱- آلعمران / ۳۸٫
(۲۶۳)
انسان است که احساس این نیاز باطنی را همراه دارد و در حوادث سهمگین، از زیر آوار غفلت ناسوتی بیرون میآید و احساس نیاز به توجه به امور باطنی و معنوی و به نیروی حقتعالی، خود را نشان میدهد؛ چنانکه این سه آیه میفرماید:
«وَإِذَا مَسَّ الاْءِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِدا أَوْ قَائِما فَلَمَّا کشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کأَنْ لَمْ یدْعُنَا إِلَی ضُرٍّ مَسَّهُ کذَلِک زُینَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱).
و چون انسان را آسیبی رسد، ما را به پهلوخوابیده یا نشسته یا ایستاده میخواند و چون گرفتاریاش را برطرف کنیم، چنان میرود که گویی ما را برای گرفتاریای که به او رسیده، نخوانده است. اینگونه برای اسرافکاران، آنچه را که انجام میدادند، زینت داده شده است.
«وَإِذَا مَسَّ الاْءِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِیبا إِلَیهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِی مَا کانَ یدْعُو إِلَیهِ مِنْ قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَنْدَادا لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکفْرِک قَلِیلاً إِنَّک مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»(۲).
و چون به انسان آسیبی رسد، پروردگارش را درحالیکه به سوی او بازگشتکننده است، میخواند. سپس چون او را از جانب خود نعمتی عطا کند، آن (مصیبتی) را که در رفع آن پیشتر به درگاه او دعا میکرد، فراموش مینماید و برای خدا همتایانی قرار میدهد تا (خود و دیگران را) از راه او گمراه گرداند. بگو: از کفرت اندکی
۱- یونس / ۱۲٫
۲- زمر / ۸٫
(۲۶۴)
برخوردار شو، که تو از اهل آتشی.
«فَإِذَا مَسَّ الاْءِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ بَلْ هِی فِتْنَةٌ وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ لاَ یعْلَمُونَ»(۱).
و چون انسان را آسیبی رسد، ما را فرا میخواند. سپس چون نعمتی از جانب خود به او عطا کنیم، میگوید: تنها آن را به دانش خود یافتهام. نه چنان است؛ بلکه آن آزمایشی است، ولی بیشترشان نمیدانند.
افزون بر آنکه دعا و ذکر از مواهب و امکاناتی است که خداوند آن را در اختیار انسان گذاشته است. بسیاری در پی کاری پسِ کاری میروند و برای دعا و ذکر، وقت نمیگذارند؛ درحالیکه برخی از کارها بدون داشتن ذکر و دعا انجام نمیشود. در دعا و ذکر باید از خداوند خواست، تا آنکار انجام شود؛ وگرنه صرف دوندگی، ایستادن پای کار نیست؛ اما آدمی تا به اضطرار نرسد، به فهم این مهم، توجه نمییابد:
«أَمَّنْ یجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیکشِفُ السُّوءَ وَیجْعَلُکمْ خُلَفَاءَ الاْءَرْضِ أَئِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَا تَذَکرُونَ»(۲).
یا (کیست) آنکه درمانده را، چون وی را بخواند، اجابت میکند و گرفتاری را برطرف میگرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار میدهد؟ آیا معبودی با خداست؟ چه کم پند میپذیرید!
در لحظهٔ اضطرار و در بزنگاههای ناچاری است که آدمی مییابد تنها
۱- زمر / ۴۹٫
۲- نمل / ۶۲٫
(۲۶۵)
کسیکه میتواند درماندهای را پاسخ گوید، خداوند است و جز سلاح ذکر و توجه به او، ابزاری برای یاریجستن از حقتعالی نمییابد؛ توجهی که در قالب ذکر است و زمانی که انسان، درمانده و مستأصل شود و خود را درماندهترین و ضعیفترین و تمامی سببهای دنیوی را ناکارآمدترین ببیند، باطن خود، آن را آخرین پناهگاه و دارای حقیقت مییابد؛ مضطری که اگر خدا را بخواند، تفاوتی ندارد اضطرار و وجه نیاز وی چیست یا خواهان، دارای چه شخصیتی میباشد؛ زیرا «مَّنْ یجِیبُ» برای جنس است و اطلاق دارد و این، عشق حقتعالی به تمامی بندگان خویش را میرساند؛ خدایی عاشق که دوست دارد صدای بندهٔ خویش را ـ هرچند از روی اضطرار و ناچاری باشد ـ بشنود تا او را گرم، در پناه خود بگیرد؛ عاشقی که دوست دارد محبت کند و نعمت دهد؛ عاشقی که البته غیرت دارد و ورود غیر به حریم بندهٔ خود را روا نمیدارد؛ از اینرو، مضطری را پاسخ میدهد که او را بااخلاص بخواند و غیر را شریک او قرار ندهد و حریم پاک عشقِ او را به شرک نیالاید؛ یعنی به غیر متوسل نشود و حقتعالی را تنها پاسخگوی نیاز خود بداند؛ چنانچه آیهٔ زیر به این شرط و نیز به ورطهٔ خوف و خطر دنیایی ـ جایی که هیچکس پای دیگری نمیایستد و همه در حال تلاش برای نجات خود و دور داشتن خویش از هر گونه گزند و آفتیاند ـ صراحت دارد:
«هُوَ الَّذِی یسَیرُکمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کنْتُمْ فِی الْفُلْک وَجَرَینَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ
(۲۶۶)
وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کلِّ مَکانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکونَنَّ مِنَ الشَّاکرِینَ»(۱)
او کسی است که شما را در خشکی و دریا میگرداند، تا وقتی که در کشتیها باشید و آنها با بادی خوش آنان را ببرند و ایشان به آن شاد شوند. (بهناگاه) بادی سخت بر آنها بوزد و موج از هر طرف، بر ایشان بتازد و یقین کنند که در محاصره افتادهاند. در آن حال، خدا را پاکدلانه میخوانند، که اگر ما را از این (ورطه) برهانی، بهقطع از سپاسگزاران خواهیم شد.
چون سیل حادثههای آسیبزا هجوم آورد، کسی پشت دیگری نمیایستد و تمامی حمایتها و امدادهای خَلقی، حتی با منّتهای سنگین آن، قطع میشود و چون کویری تشنه و برهوت، میخشکد. در چنین هنگامهای جز از خداوند ـ که همواره و در هرجایی و در هرگونه پیشامد و حادثهای، حتی در لحظهٔ گناه و عصیان، عشق هریک از بندگان خود را در دل خویش دارد ـ عنایت و مرحمتی برنمیآید؛ آن هم مددی بدون منّت؛ عنایتی که تنها با یک خواندن، محقق میشود:
«وَقَالَ رَبُّکمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ إِنَّ الَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»(۲).
و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید، تا شما را اجابت کنم. در حقیقت، کسانیکه از پرستش من کبر میورزند، بهزودی خوار در دوزخ درمیآیند.
۱- یونس / ۲۲٫
۲- غافر / ۶۰٫
(۲۶۷)
خداوند با صفای خویش، از بنده دعوت میکند و او را به دعای خود فرار میخواند و تأکید میکند: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم و پاسخ دهم؛ بدون آنکه خواستهای را محدود و مقید کرده باشد. اطلاق این آیه، از عجایب و از شگفتیهای قرآن کریم است. تنها شرط بهرهبردن از این امکانِ پر از صفا و مهرِ بدون قید و بند، داشتن خلوص و دور گردیدن از توجه به غیر و دست توسل نیازیدن به نامحرم خَلقی است.
خداوند، باز هم میفرماید: «مرا به نامهای نیکویی که دارم بخوانید.» او دوست دارد بندهٔ وی، نام او را به زبان آورد و بزم عشق بگستراند:
«وَلِلَّهِ الاْءَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یلْحِدُونَ فِی أَسْمَائِهِ سَیجْزَوْنَ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱).
و نامهای نیکو به خدا اختصاص دارد؛ پس او را با آنها بخوانید و کسانی را که در مورد نامهای او به کژی میگرایند، رها کنید. زودا که به (سزای) آنچه انجام میدادند، کیفر خواهند یافت.
خداوند متعال در آیهای دیگر، نهایت قرب و عشق خود به بندهٔ خویش را آشکار و علنی میسازد و در هشت مورد، از این قرب و نزدیکی با ضمیر متکلم وحده یاد میکند:
«وَإِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ»(۲).
و هرگاه بندگان من از تو دربارهٔ من بپرسند (بگو) من نزدیکم و
۱- اعراف / ۱۸۰٫
۲-بقره / ۱۸۶٫
(۲۶۸)
دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا بخواند، اجابت میکنم. پس (آنان) باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.
اما در روایات، «دعا» سَری بسیار دراز دارد؛ بهطوری که هم روایات فراوانی بر آن، سفارش دارند و هم دعاهای فراوان برای مناسبتها و موضوعهای متنوع رسیده است؛ بهگونهای که جمع گزارههای آن، به بیش از صدها مورد میرسد. میتوان گفت گزارههایی که به نحوی از دعا و ذکر میگوید یا دعا و ذکری را بیان میدارد، از دیگر بخشهای دین ـ مانند نماز ـ بیشتر است. در روایات توصیه شده است: به هنگام دعا، باید خضوع بندگی و تضرع داشت و دستها را بالا برد و اشک ریخت و با لابه و انابه، دعا نمود و استکبار و قلدری در دردگاه خدا نداشت و هرگونه خیری ـ حتی نمک سفره ـ را از او خواست. همچنین در پایان نمازهای شبانهروز، توصیه به خواندن دعا در قالب تعقیبات شده است و ترک نمودن سریع سجاده، نکوهش شده است.
باید توجه داشت برخی از عطایای حقتعالی مشروط به دعا و خواندن بنده است و اگر کسی، دعا و ذکر نداشته باشد، به آن عطایا و مواهب نمیرسد. میشود گفت: در میان روایات، برای تمامی حالات، آموزههایی راهنما آمده است؛ حالاتی مانند خوابیدن، بیدار شدن از خواب، رفتن به مستراح، تخلیه، ساختن وضو، گزاردن نماز، خوردن صبحانه، پوشیدن لباس، نگاه کردن در آینه، شانه زدن به موها، پوشیدن
(۲۶۹)
کفش، بیرون رفتن از منزل، سوار شدن بر خودروی سواری، شروع کار و دید و بازدیدها و برای حق پدر و مادر، آشنایان و برآورده شدن حوایج مؤمنان و برادران دینی و مسلمانان، بخشیدن گناه خود و دیگران. تمامی این دعاها، داخل در ذکر و توجه به حقتعالی میباشد.
دعا یعنی به بزرگی یاد کردن خداوند. خداوند، دوست دارد بندهٔ وی او را بزرگ ببیند و او را به بزرگی یاد کند و ستایش او را داشته باشد و برای مشکلی که دارد، از او مدد بخواهد. گویی خدای عاشق، دلتنگِ بندهٔ خویش است و راضی است که حتی در لحظهٔ نیاز، با پاسخگفتن به خواستهٔ بنده، دیداری با او تازه کند و سخن او را بشنود و به بنده نیز توصیه دارد که خواستهٔ خود را به صراحت بیان دارد تا شرمندهٔ نیاز و اضطرار خود نباشد؛ نیازی که تفاوت ندارد از چه بندهای باشد و چه باشد؛ نیازی که پاسخ گفتن برای آن جواد مطلق، آسانترین آسان است؛ هرچند بندهای را به درماندگی کشانده است. خدای عاشق، کرنش بندهٔ خویش و سجود او را دوست دارد؛ دعایی که طلبکاری در آن نیست؛ بلکه سودای عشق و بندگی است؛ دعایی که خلوص آن، ارزش دارد و رنگ شرک و غیربینی و دوگرایی، بهکلی از دل بنده برداشته شده است؛ دعایی که برخی موهبتها بدون آوردن آن، اعطا نمیشود. باید از مؤمنان التماس دعا داشت؛ التماسی که جدی باشد، نه برای تعارف و احترام؛ چرا که برخی دعاها اگر بر زبان دیگران آید، مستجاب میشود؛ زیرا بنده با زبان دیگران، به گناهی آلوده نشده و با صفای ملکوت، مسانخت دارد؛
(۲۷۰)
چنانچه در روایت است:
«أن اللّه عزّ وجلّ أوحی إلی موسی علیهالسلام ادعنی بلسان لم تعصنی به، فقال: أنّی لی بذلک، فقال: ادعنی بلسان غیرک.»(۱)
خداوند تعالی به موسی علیهالسلام وحی نمود: مرا به زبانی دعا نما که به آن معصیتم نکردهای. موسی گفت: منظور چیست؟ گفت: مرا به زبان دیگری بخوان.
چه خوب است که بندهٔ مؤمن در صفایی باشد که دیگران ـ بهویژه آشنایان، همسایگان و همکاران ـ را همواره دعای خیر نماید و برای آنان سلامتی، عاقبت به خیری، بهرهمندی از عنایت خاص خداوند در تمامی لحظات و برآوردهشدن نیازهای آنان را بخواهد؛ دعایی که هماره با حفظ شؤون الهی و با توجه و بزرگداشت حریم حقتعالی و بندگان مؤمن او باشد و تجلیگر ایثار و مودّت وی قرار گیرد؛ دعایی که عجله و شتاب در آن نباشد و با طمأنینه، صلابت و سلامت انجام گیرد؛ دعایی که در آن از خداوند، طلبکار نگردد؛ بلکه منّت حقتعالی را بر خود و شرمساری خویش را از گناهانی که دارد، توجه داشته باشد.
اگر مؤمنان یکدیگر را دعا کنند، اجابتِ طلب آنان، شتاب بیشتری میگیرد. باید هر فردی را از زمان کودکی تربیت نمود تا همیشه دیگران را دعا کند. دعا برای دیگران، به خودی خود، نوعی اجابت و پاسخ است. البته مراد از دعا، لقلقهٔ زبان نیست؛ بلکه مهم، داشتن طلب و خواستن
۱- بحار الأنوار، ج ۹۰، ص ۳۹۰٫
(۲۷۱)
به همراه فروتنی است.
به هر روی، با این همه برکات و موهبتهایی که در دعا و ذکر میباشد، باید گفت: ناتوانترین بنده، کسی است که از آوردن دعا و ذکر ناتوان گردد. چنین کسی همانند برخی است که از سلام کردن یا عذرخواهی عاجز میشوند و نمیتوانند به دیگران سلام کنند یا از آنان عذرخواهی نمایند و برای کردهٔ بد و تجاوزی که داشتهاند، معذرت بخواهند؛ چنانکه در روایت است:
«وقال صلیاللهعلیهوآله : ان أعجز النّاس من عجز عن الدعاء، وان أبخل النّاس من بخل بالسّلام.»(۱)
ناتوانترین مردمان، کسی است که از دعا کردن عاجز باشد و بخیلترین آنان، کسی است که از سلام کردن خودداری ورزد.
البته دعا و نیز سلام باید خالصانه و به سلامت باشد و از آفت ریا دور باشد؛ آفتی که امروزه از گرفتاران به آن، فیلمهایی مضحک ساخته است؛ فیلمهایی که هر شیطان خبیثی را از شکفتهشدن مَدهای «والضالین» آن در کثرت و جلوت، و سستی و رخوت همان نماز در خلوت، به شادی و رقص میآورد؛ چنانکه در روایت زیر آمده است:
وقال ابوعبداللّه علیهالسلام : من ذکر اللّه فی السِرّ فقد ذکر اللّه کثیرا، إنّ المنافقین یذکرون اللّه علانیةً، ولا یذکرونه فی السِرّ، قال اللّه تعالی: «یرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ یذْکرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِیلاً»(۲).
۱- فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص ۴۵۹٫
(۲۷۲)
امام صادق علیهالسلام فرمود: کسی که خداوند را در پنهانی یاد کند، خداوند را فراوان یاد کرده است. همانا منافقان خداوند را آشکارا یاد میکنند، اما در خفا، نه. خداوند میفرماید: (منافقان) با مردمان ریا میکنند و خدا را جز اندکی یاد نمیکنند.
این روایت، کثرت ذکر و عظمت آن را به سِرّی شدن آن میداند. این ذکر قلبی است که سِرّی و خفی برگزار میشود و با توجه به کیفیتی که دارد، وصف کثیر ـ حتی کثیر کمّی و شمارگانی ـ برای چنین ذکری صادق است. ما از ذکر قلبی و اهمیت آن، در جای خود سخن میگوییم.
«وقال النبی صلیاللهعلیهوآله : إن اللّه تعالی یحبّ الملحین فی الدعاء.»(۱).
پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمودند: خداوند تعالی زاری و اصرار نمودن در دعا را دوست دارد.
خداوند، بندگانی را بسیار دوست دارد که اشک چشم داشته باشند و خود را در پیشگاه حقتعالی فروتن و خاضع سازند و الحاح داشته باشند؛ الحاحی که التماس و زاری در آن است. خداوند میخواهد غرور و کبر در بنده نباشد و او را از چنین قید و بندهای ظلمانیای برهاند؛ نه آنکه آزار بنده را دوست داشته باشد. خداوند، آزادی بندهٔ خود را از تمامی قیدها و تعینها میخواهد و الحاح در دعا، اشکهای پنهانی در نیمهشب و ذکر را قرار داده است تا بیماریهای روانی و اسقام باطنی را پاک گرداند و فرد را با آن سلامت ببخشد. این تضرع و فروتنی، برای بنده دواست و
۱- نساء / ۱۴۲٫
۲- قطبالدین راوندی، الدعوات، ص ۲۰٫
(۲۷۳)
غرور، تکبر، منیت و خودخواهیهای او را مهار و کنترل میکند و اورا از سرکشی و طغیان باز میدارد؛ بندهای که اگر اندکی بینیازی در خود ببنید، سرکشی آغاز میکند:
«کلاَّ إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَیطْغَی أَنْ رَآَهُ اسْتَغْنَی»(۱).
حقا که انسان سرکشی میکند، همین که خود را بینیاز پندارد.
اینکه خداوند، دعا و ذکر بنده را دوست دارد، نه برای آن است که دعای بنده نتیجهای دارد؛ بلکه نفع آن به بنده میرسد و بندگی او را جلا میبخشد و او را از خودخواهیها و خودکامگیها مانع میشود؛ بهویژه اگر ذکر استغفار به همراه اعتراف به گناهان باشد. کسیکه به غرور و تکبر آلوده است، اگر بر روی بندگان خدا نیز خطایی انجام دهد، زیر بار اشتباه خود نمیرود و زبان عذرخواهی نمیگشاید. چنین کسانی حتی در درگاه خداوند نیز دعا و الحاح ندارند و اگر در مجلس دعایی نیز شرکت کنند، بدون توجه به معنا و مفاد الفاظ، آن را لقلقهوار میآورند؛ اما حال دعا و تضرع را ـ که حقیقت آن است ـ ندارند. کسی که میتواند برای خداوند دعا داشته باشد، یاد میگیرد که اگر خطایی بر روی یکی از بندگان خدا انجام داد و مرتکب اذیت، ظلم و آزاری گردید، از بخواهد تا وی را ببخشد. کسیکه میتواند برای خدا دعا و التماس داشته باشد، میتواند از بندهٔ خدا هم درخواست بخشش داشته باشد.
کسی میتواند سرکشی نفس خود را مهار کند و خویشتن را از تبدیل
۱-علق / ۶ ـ ۷٫
(۲۷۴)
شدن به فرعون مستکبری دور دارد، که بتواند برای خداوند الحاح داشته باشد و برای بندگان او در چهرهٔ حقیای که دارند، فروتنی کند. چنین تضرع، فروتنی و خضوعی، استکبار نفس را مهار میکند؛ بدون آنکه آن را به ضعف و تحقیر نابهجا بکشاند.
کسیکه نتواند برای خدا التماس و تضرع داشته باشد، بههیچوجه به بندگان وی باج نمیدهد؛ بلکه با خودشیفتگی، تمامی کردههای خود را ـ حتی بدهای آن، همچون ظلمهای آشکاری که دارد ـ خوب و مستحسن میپندارد. داشتن زبان اعتذار و معذرتخواهی، هم در پیشگاه حقتعالی و هم در حضور خَلق، بسیار مهم است و از نشانههای سلامت روانی فرد میباشد. در روایت زیر، ذکر استغفار، از بهترین دعاها دانسته شده است:
«قال ابوعبداللّه علیهالسلام : ما من الذکر شیء أفضل من قول لا إله إلا اللّه، وما من الدعاء شیء أفضل من الاستغفار.»
امام صادق علیهالسلام فرمود: از ذکرها چیزی بهتر از تهلیل نمیباشد و از دعاها چیزی برتر از استغفار نیست.
در روایات برای بهبودی و شفای برخی بیماریها، دعاهایی تجویز شده است. کسیکه خود را با سلاح دعا مجهز میکند و به پزشک مراجعه میکند ـ زیرا خداوند طریق شفا را در مسیر مراجعه به پزشکان گذاشته است ـ خود را در معرض این توفیق قرار میدهد که خداوند، داروی مناسب او را به ذهن و اندیشهٔ پزشک آورد و پزشک را از غفلت و فراموشی یا توهّمات خلطآمیز مصون دارد. برای نمونه، بیشتر داروهای امروزی از نوع آنتیبیوتیکها هستند. آنتیبیوتیکها دارای دهها نوع مختلف میباشد و
(۲۷۵)
هریک برای نوعی بیماری مناسب است؛ اما میشود پزشک در میان اینهمه تنوع گستردهٔ آنتیبیوتیکی، نوع مناسب آن را فراموش کند و تجویزی داشته باشد که نتیجهبخش نباشد، بلکه برای بدن ضررآفرین و تضعیفکننده باشد. دعا ـ دستکم به گونهٔ گفتهشده ـ اقتضای شفا دارد و فرد را در رسیدن به داروی مناسب خود، که آن نیز اقتضای بهبودی را در خود دارد، مدد میرساند. همچنین دعا میتواند به صورت مستقیم و بدون دخالت داروها، سبب درمان شود و نقطهای را که به بیماری مبتلا شده است، با دخالت نیروهای غیبی و ماورایی، بهبودی بخشد.
به هر روی، دعا کلید گشایش درهای غیب و ورود به عوالم ماورایی است. رحمت خداوند با دعا به بنده واصل میشود و آدمی با دعا از تاریکیهای نفس رهایی مییابد و به عوالم نور وارد میشود.
باید توجه داشت در برخی از روایات، سفارش به همراه داشتن دعا شده است. چنین دعاهایی را باید تکرار نمود و بر آن مداومت داشت و روایات حمل دعا، همانند روایت حمل قرآن است که میفرماید:
«عن السکونی ، عن أبی عبداللّه علیهالسلام قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : حملة القرآن عرفاء أهل الجنّة.»(۱)
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: حاملان قرآن، عارفان اهل بهشت میباشند.
ما شرایط ذکر مستجاب، سبک ذکر و ذکرهای سلوکی را در ادامه و در
۱- الکافی، ج ۲، ص ۶۰۶٫
(۲۷۶)
جلد دوم این کتاب، توضیح میدهیم و این جلد را با ذکر قرآنی زیر، به پایان میبریم: «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ، وَکانَ اللَّهُ عَلِیما حَکیما»(۱).
- فتح / ۴٫
(۲۷۷