سه ذکر سرنوشتساز
برای سلوک سالم، باید سه ذکر بسیار مهم را داشت. این سه ذکر، بعد از بسمله و صلوات، از ضروریات اذکار و در رأس آنها میباشد. گفتن این ذکرها برای سالکان محبّی و نیز برای محبوبان، ضروری و سرنوشتساز میباشد؛ بهگونهای که سعادت اخروی با داشتن آن تضمین میگردد. این اذکار اگر قلبی شده باشند، غذای باطن و روح سالکان میباشند. بر این پایه، در خواب و بیداری و نماز و غیر نماز و در مسیر رفت و آمد و در همهجا به صورت دایمی استفاده میشود.
این اذکار عبارتند از:
الف ) «اللهمّ وَفِّقنی لِما تُحِبُّ و تَرضی»(۱) .
ب ) «اللهمّ لا تَکلْنی إلی نفسی طَرفَةَ عینٍ أبدا»(۲).
ج ) «اللهمّ اجْعَل عاقبة أمری خیرا»(۳).
۱- بحارالانوار، ج ۸۳، ص ۳۲۶٫
۲- مصباح المتهجد، ص ۶۵٫
۳- ر. ک : اقبال الاعمال، ج ۲، ص ۳۶۲٫
(۲۴۵)
این سه ذکر، سبب توجه به پروردگار و رضای او میگردد و سالک را راضی به چیزی میگرداند که رضای خداوند در آن است. توفیق به معنای جور شدن سلسله امور و علل جزیی برای تمامیت بخشیدن به کاری در کوتاهترین زمان ممکن میباشد.
مفرد آمدن این دعاها ـ با آنکه نظام هستی و پدیدهها به صورت مشاعی و جمعی اداره میشود ـ برای آن است که هرکسی سرنوشتی متفاوت با دیگری دارد و مسیر طبیعی هر پدیدهای، از مسیر دیگر پدیدهها ممتاز و منحصر به خود اوست. بر این پایه، این دعاهای فردی، به خودخواهی بازنمیگردد.
سالک با این اذکار، این توجه را مییابد که در مسیری گزینش و حرکت داشته باشد که خداوند آن را دوست دارد و خواهان آن میباشد؛ بنابراین خواستههای نفسانی و خوشامدهای خود را نمینگرد و خویش را مشروط به کسی و جایی و چیزی نمیسازد و کون مطلق میگردد و در حال زندگی میکند. او خشنودی پروردگار را لحاظ میکند، نه خشنودی خویش را؛ و این همان رستگاری است؛ هرچند زندگی وی با بند و زندان و در چنگال بیماری یا ددمنشی دشمنان و بدخواهان همراه شود.
در پی رضای پروردگار بودن سخت است و گذر از حظوظ نفسانی را لازم دارد. کمتر کسی است که بتواند به منزل رضا وارد شود و در آن، مقام بگیرد؛ هرچند باب رضا نهایت راه نیست و برتر از آن، باب محبت و عشق است.
(۲۴۶)
در ذکر نخست، فراز «لِما تُحِبّ و ترضی» هرچیزی را در خود جای میدهد؛ خواه خوشی و شادمانی باشد یا ناملایمات و بلاها و البته بیشتر در چهرهٔ بلاها نمود دارد؛ بلاهایی مانند، زندان، بیماری، قتل، غارت و شهادت. کدام قمارباز است که جگر داشته باشد و تمامی هستی و داشتهٔ خود را برای پروردگار تِخ کند به نیت باخت کامل و پاکباختگی.
این ذکرها بسیار بسیار سنگین میباشد. کیست که در مقابل پروردگار بتواند آستینهای خود را بالا بزند و به کنده بنشیند و بگوید: «خدایا هر کاری که میخواهی با من بکن و ملاحظهٔ مرا نداشته باش!» خداوند هم جدی وارد میشود، و کیست که جا نخورد؟ کیست که ببیند کودک وی در حال پرپر زدن بر روی دستان وی میباشد و هر آن، ممکن است برود و دیگر بازنگردد و باز به خدا اعتقاد داشته باشد و بگوید: «انت الباعث و انت الوارث!»؟ کیست که بتواند یکی یکی خویشان خود را به مسلخ آورد و شاهد ریختهشدن و پرپر گشتن آنان در مسلخهایی باشد که خداوند پیش میآورد و باز هم از دادن قربانی ابایی نداشته باشد؟! کیست که نعره برآورد برای آنکه خداوند علاقههای وی را یکییکی ذبح کند؟! کیست که بتواند حیثیت و آبروی خود، بلکه دین خویش را به میدان باخت آورد تا رضای خدا را بگیرد و خداوند را از خود خشنود سازد؟! «ما» در فراز «لِما تُحِبّ و ترضی»، موصوله و جنس عام است. واژهای عامتر و گستردهتر از آن در ادبیات نیست و هر چیزی و هر کاری را در بر میگیرد. این کار، ممکن است پروراندن دشمنان غدّار و معاند باشد. ممکن است بلای از دست دادن نازنینترین کودکی باشد که در آغوش دارد. این موصول، هر جمال و جلالی را میگیرد. در این بادیه پیها بریدهاند. گاه
(۲۴۷)
شکست و بیچارگی بندهای، برای دیگر بندگان سبب هدایت و سلامت و سعادت میشود. خداوند به شکست او راضی است و قتل او را میخواهد، و کیست که چنین شکستی را بپذیرد؟! چنین کسی اگر پیروزی ظاهری داشته باشد، بسیاری از بندهها را آب میبرد و خداوند دوست دارد وی نباشد و بنده اگر رضایت خدا را پیگیر باشد، به آن تن میدهد و عاشقانه زیر شمشیر غمش میرقصد.
حب و رضای پروردگار در دست دعا و قدر بنده نیست و بسیار سخت است که کسی به رضایی برسد که قضای خداوند شود و خواست الهی را گردن نهد و بگذارد خداوند به خدایی خود عمل کند و بندگی وی را لحاظ نکند. چنین کسی در عمل و در هنگامهٔ سختیها میپذیرد که «اللهمّ افعل بی ما أنت أهله ولا تفعل بی ما أنا أهله»(۱).
سه ذکر یادشده، از مهمترین ذکرهای سلوکی میباشد؛ ذکرهایی که میدان امتحانِ ذکرپرداز را برای سنجش میزان بلاکشی و توان ناز کشیدن وی پیش میآورند و وی را به انواع بلایا گرفتار میسازند.
در ذکر دوم، بنده از خداوند میخواهد که او را لحظهای به خود وامگذارد. این بدان معناست که نفْس شخص، جایی برای مدیریت و تدبیر و اِعمال خوشایندها، بدآمدها و هوا و هوسهای خویش نداشته باشد و نفْس بگذارد حقتعالی تصمیم بگیرد و تسلیم ارادهٔ خداوند باشد. برای بدبخت شدن، حرمان و نابودی، تنها و تنها یک لحظه کافی
۱- مصباح المتهجد، ص ۴۲۰٫
(۲۴۸)
است. کافی است بندهای بعد از عمری بهجا آوردن امر و پاسداشت نهیهای الهی، لحظهای سرکشی کند تا خرمن چندسالهٔ اطاعتپذیری خود را به آتش کشد و به کفران، شرک یا ظلم بیالاید. برای حرمان، لازم نیست دست به کردار زد؛ بلکه صرف نیت و اعتقاد، برای کفر ورزیدن کافی است؛ چنانچه در ماه رمضان، نیت باطل کردن روزه، سبب باطل شدن آن میگردد؛ هرچند روزهدار در عمل، هیچیک از باطلکنندههای روزه را انجام ندهد.
اما ذکر سوم، به دقیقهٔ نود بازی اشاره دارد. خواستن عاقبت خیر و ختم به آنچه خشنودی خداوند در آن است، محتوای این ذکر میباشد. یک لحظه غفلت در لحظهٔ مرگ، برای حرمان ابدی کافی است. این لحظهٔ آخر و دقیقهٔ نود است که برنده یا بازندهٔ بازی زندگی را مشخص میکند. کم آوردن در این لحظه، برگ برنده را از انسان میگیرد و او را سرافکنده و شکستخورده میسازد؛ هرچند تا پیش از آن، کوهی از کمالات و غولی از امتیازات بوده است. گمراهی، قساوت قلب، خیرگی، آلودگی، حرمان و غفلت، همواره هر انسان عادی را تهدید میکند؛ آن هم در ناسوتی که نمیشود بر کردار خود کمترین اعتمادی داشت. قرآن کریم میفرماید:
«کلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ، وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکمْ یوْمَ الْقِیامَةِ، فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ، وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ»(۱).
- آل عمران / ۱۸۵٫
(۲۴۹)
ـ هر جانداری چشندهٔ طعم مرگ است و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان بهطور کامل به شما داده میشود. پس هرکه را از آتش بهدور دارند و در بهشت درآورند، به قطع کامیاب شده است و زندگی دنیا، جز مایهٔ فریب نیست.
در کتاب «آیه آیه روشنی» آوردهایم: «این آیهٔ ملکوتی، تعبیر زیبایی از “موفقیت” و “پیروزی” است و “پیروز” را کسی میداند که به فینال وارد شده باشد؛ نه کسیکه در یک یا چند مسابقه، برنده شده و پیدرپی موفقیتهایی داشته باشد ولی در مرحلهٔ نهایی و فینال، نتیجه را واگذارد. برگ برنده، نهایت کار و در فینال فینالیستهاست که پیروز میدان را مشخص مینماید. قرآن کریم در این رابطه میفرماید: «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ». کسی رستگار است که وارد بهشت شده باشد و پیش از آن، چیزی معلوم نیست و به تعبیر دعا: «اللهُمَّ لا تَکلْنی إلی نَفْسی طرفة عین أبدا، اللهُمَّ اجعل عاقبةَ أَمْری خیرا». تا کسی وارد بهشت نشود، نمیتواند اعتقاد پیدا نماید که رستگار است و تا پیش از آن، هر چیزی محتمل است و عاقبتبهخیری و پیروزی هیچکسی قطعی نیست؛ همانطور که با هیچ شکستی نمیتوان ناامید شد و ممکن است کسی تا هفتاد سال جام تلخ شکست را بچشد و ناگاه شربت شیرین پیروزی را در کام خود احساس کند یا به عکس، کسی تا هفتاد سال عبادت نماید و به لحظهای گناه، تمامی خرمن عبادت و طاعت خویش را به آتش کشد.
افزون بر این، مشکلی که وجود دارد، این است که معلوم نیست آدم چگونه و به خاطر چه کاری عاقبتبهخیر میشود؛ چرا که علم، لقمهٔ
(۲۵۰)
حلال، عمل، ایمان، پدر و مادر، محیط، جامعه، خدا و انبیا و اولیای او، همه بر انسان مؤثر هستند و چنین نیست که کسی اختیار صد درصد داشته باشد: «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ». موفقیت نه به داشتن تحصیلات عالی و مدرک است و نه به داشتن اجتهاد و هر تخصص دیگری و نه به داشتن زیبایی جمال یا ثروت در مال است، که چه بسا هریک از این امور، گور کفر را برای آدمی حفر کند. آنچه بسیار ارزشمند و مهم است، این است که انسان بتواند در خط پایانی، موفق شود؛ چیزی که بر اساس این آیهٔ شریفه، هیچ چیزِ آن معلوم نیست و فعلهایی که به صورت مجهول آمده است بر سرگردانی و حیرت آن میافزاید.»
کردار ناسوتی آدمی هرچه باشد، ارزش آن به آخرین لحظه و به زمان مرگ بازمیگردد و این لحظه است که ارزش تمامی زندگی ناسوتی را به دست میدهد:
بر عمل تکیه مکن خواجه، که در روز ازل
تو چه دانی قلم صنع به نامت چه نوشت؟
یک عمر عبادت و بندگی، با حرمان در این لحظه، تباه میشود و اگر به جهنم درآید، نه همچون اهل دنیا از دنیای خود لذت برده است و نه در سلک اهل آخرت میباشد و حسرت زندگی دنیایی و اخروی را دارد. در برابر، یک عمر ناسپاسی و سرکشی، با توفیق بندگی، توبه و عاقبتبهخیری، جبران میگردد. ممکن است دو برادر باشند که یکی مؤمن باشد و دیگری از اراذل و اشرار؛ اما در پایان عمر، در یک شب، اینیکی از شرارتهای خود خسته شود و به مسجد رو آورد و آنیکی از
(۲۵۱)
عبادت خسته شود و به معصیت میل پیدا کند و ناگهان فرشتهٔ مرگ، جان هردو را درحالیکه هریک از اتاق خود برای انجام مقصود خود بیرون آمدهاند، بگیرد. اینیکی با نیت سرکشی و آن دیگری با نیت سرسپردگی و اطاعتپذیری از حقتعالی مرده است. این، بعد از عمری پاکی، به سبب نیتی، به حرمان، شقاوت و بدبختی و شَرّ مبتلا شد و آن دیگری بعد از عمری تباهی و معصیت، به سبب نیتی، رستگار گردید و سعادتمند، خوشبخت و عاقبتبهخیر شد؛ چنانچه قصد مفطِر، باطلکنندهٔ روزه است. این مَثَلی بود که صدای گرم و مهربان پدرم، در کودکی برای من گفته بود. روح آن ولی الهی شاد باد.
عاقبتبهخیر شدن را تنها باید از خداوند خواست که در انحصار اوست و دست بنده نیست. در دعای نخست، توفیق انجام عملی که مورد رضایت خداوند است، از او خواسته میشود و کار بنده در این ذکر و نیز در ذکر دوم، دخیل میباشد؛ اما در ذکر سوم، بنده هیچگونه نقش فاعلی ندارد و از این ناحیه، دارای خلوص بیشتری میباشد و واژهٔ «امری» نیز به همان ظهور پروردگار اشاره دارد و جهت نفسانی در آن لحاظ نمیشود و برای همین است که واژهٔ بسیار عام و گستردهٔ «امر» آمده است. عاقبتبهخیری در دست بندگان نیست و تقدیر هستی و نظام مشاعی و جمعی عالم در آن نقش دارد.
این سه ذکر سلوکی را با هم و در هرحالتی باید داشت؛ سه ذکری که پیشامدهای اندوهناک یا شیرین، در زندگی روندهٔ به سوی حقتعالی، پیش میآورند.
(۲۵۲)
ذکر استغفار
بعد از ذکر صلوات، باید ذکر استغفار را در کنار تحمید داشت. ذکر استغفار از ذکرهای خَلقی میباشد که بیانگر عذرخواهی از افول، کاستی، سستی، کجی، اهمال و کوتاهی بنده است. غفران، تمسک به خود میباشد.
مراد از استغفار در اینجا، حقیقت فروتنی و خضوع نسبت به حقتعالی و کرنش در برابر او میباشد و چنین استغفاری، سبب ریزش گناهان میشود، نه صرف آوردن لفظ استغفار و آلوده کردن اعضای خود به گناهان، که این کار، به استهزای پرودگار میانجامد.
کسیکه ذکر استغفار میگوید، آثار گناهان وی از لوح باطن او پاک میشود و نفس از زیر کدورتهای گناه بیرون میآید و به سبب نورانیت و صفایی که پیدا میکند، نفس برای آسمانیان تلألؤ مییابد.
استغفار، کرنش و فروتنی بنده نسبت به پروردگار را موجب میشود. کسیکه هر روز، استغفار دارد، درخت نفس خود را هرس میکند و زواید هوسآلود آن را میریزد.
کسیکه در شبانهروز خود استغفار نداشته باشد، کدورتهای متراکم نفس، او را به قساوت قلب، وحشیگری و خشونت میکشاند. چنین کسی از مشاهدهٔ شعایر دینی، رفتن به مجالس دعا و از آمدن ماه مبارک رمضان، خوشایندی ندارد و به غفلتی مبتلا میشود که از او انسانی وحشی با قساوت قلب بالا میسازد.
(۲۵۳)
همانگونه که نداشتن ذکر استغفار، آلودگیها و کدورتهای نفس را بر هم انباشته میکند، استفادهٔ فراوان و نامناسب از ذکر استغفار نیز فرد را سست میکند و به پستی و خواری میکشاند و متانت او را میریزد. برای در امان ماندن از آسیب افراط و تفریط در این ذکر، باید تنوع ذکر را پاس داشت؛ وگرنه نبود تنوع و تکمحصولی شدن در هر امری خطرآفرین، آسیبزا و تهوعآور میگردد. بر این پایه، اگر کسی در یک سجده ذکر استغفار میگوید، در سجدهٔ دیگر ذکر تحمید را بیاورد یا اگر ده دقیقه ذکر خلقی دارد، ده دقیقهٔ بعد را به ذکر حقی اختصاص دهد تا اشتباک اذکار حقی و خلقی را حفظ کند.
از ذکرهایی که برای استغفار میباشد، باید در کنار ذکرهای ربّی مصرف نمود تا خضوع و افتادگی حاصل از آن برای خداوند واقع شود، نه برای بندگان؛ آنهم به صورت نابهجا. بنده باید ظهور جمال و صلابت حق باشد، نه فردی بیمار و بدبخت.
در کنار استغفار، باید از ذکر صلوات ـ که ذکر بدوی استمراری و آنتیبیوتیک اذکار میباشد ـ استفاده کرد.
برای گفتن استغفار، باید دلْ تازه و دارای نشاط باشد. حتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله روزانه هفتاد مرتبه ذکر استغفار داشتهاند. هرکسی در هر مرتبه و مقامی که برسد، نازلهٔ حق و مائدهٔ الهی و ظهور و خلق او میباشد و باید به این حیث خود (جهت خَلقی) با اذکار مربوط به آن، اعتراف داشته باشد.
استغفار، از اذکار ابتدایی و پیشدرآمد توبه میباشد. برای توبه،
(۲۵۴)
نخست باید استغفار داشت و «استغفراللّه» گفت و سپس به توبه رو آورد و ذکر توبه را جداگانه و به صورت «اتوب الیاللّه» آورد. این دو ذکر، دو داروی جداست که چینش مصرف آن نیز به گونهٔ گفتهشده میباشد(۱).
ذکر استغفار، سبکشدهٔ ذکر تسبیح میباشد. «أسْتَغْفِرُاللّه وأتوبُ إِلیه» نازل ذکر «سبحاناللّه» میباشد؛ چرا که ضمیر متکلم وحده (من) در آن لحاظ شده است؛ درحالیکه تسبیح از هرگونه جهت خَلقی منزه است و تنها تسبیح را برای حقتعالی میداند. استغفار برای آنانکه در مرتبهٔ عالی کمال میباشند، به تسبیح تبدیل میشود و از فعل بیرون میآید. فعل به خودی خود، دارای انانیت است.
البته انسانها در مرتبهٔ نازلِ کمال، خویش را نمیبینند و از انانیت خود غفلت دارند. به تعبیر مثَل: «آدم گرسنه دنبال شاهی نمیگردد.» کسی که احساس کمبود و ضعف دارد، به استغفار رو میآورد و «من» گفتن چنین کسی، محتوای انانیت ندارد و منظور وی از «من» همان انسان گرفتار در معصیت و پریشانحال و ضعیف میباشد؛ از اینرو، فعل وی (استغفار) برجسته نمیشود. این انسانِ صاحب کمال و سیر است که هوسهای منیتمحور مییابد و هوس شاهی یا خدایی میکند؛ البته اگر انانیت خود را حفظ کرده باشد و در مقام فنا یا بقا نباشد.
مداومت بر ذکر استغفار، نفس را سبک و آرام و قلب را نرم میکند و ارتکاب گناه و معصیت را تقلیل میدهد. ذکر استغفار، قدرت دفع آفت و بلا و نفی و نابودی را دارد.
۱-ر. ک : الکافی، ج ۲، ص ۴۰۴ ـ ۴۰۵٫
(۲۵۵)
از خوراکها و اذکار لازم برای نفس، استغفار میباشد. نفس، دست به هر کاری که بزند، آلوده به ناسوت و دچار کمبود و نقصان میباشد و ذکر استغفار (استغفر اللّه) این کاستیها را پوشش میدهد.
طلب غفران و بخشودگی از خداوند با ذکر استغفار، نیاز هر روزهٔ آدمی میباشد و کسیکه آن را نیاورد، از غافلان میگردد.
این استغفارِ عام مثل طهارت عام است که برای دوام آن گرفته میشود، بدون اینکه فرد بخواهد با آن، عبادتی مثل نماز بیاورد که مشروط به طهارت شده است.
استغفار نفسی، به چهرهٔ خَلقی و جنس نزولی و تنزیلی پدیده توجه دارد و از جنسی که با کاستی و نزول همراه است، طلب غفران میکند. تنزیل و ظهور، با آنکه عدم نیست و خیال نمیباشد و با آنکه دارای ذات نیست و استقلال ندارد، اما دارای تنزیل و فروهشت میباشد و اراده و اختیاری که به صورت مشاعی دارد، بر کاستیهای آن میافزاید. طلب غفران برای این نزول و محدودیتهای پیشآمده، بهویژه در عالم پرتزاحم ناسوت، میباشد. استغفار نفسی به سبب گناه نیست؛ بلکه برای این هویت نازل است که به سبب نداشتن ذات، محدود و ضعیف شده است.
در برابر استغفار نفسی، استغفار فعلی قرار دارد که پدیده برای کاستیها و نقایصی که در کردار خود دارد، از آنها پوزش میطلبد و غفران میخواهد. استغفارِ فعلی، یا عام است و یا خاص. استغفار فعلی، یا برای کردههای خود میباشد و یا برای کردههای دیگری و به این لحاظ
(۲۵۶)
نیز نفسی و غیری نامیده میشود. هریک از این دو قسم نیز به لحاظ محتوایی که با استغفار ترکیب میشود، تنوعی فراوان به خود میگیرد. برای نمونه، استغفار میکند تا یک جهت خاص اخلاقی وی ـ مانند: حیا، رهبت، تقوا یا ایمان او ـ افزایش یابد یا کاستیهای مالی او جبران گردد. به هر روی، استغفار به لحاظ متعلقی که میگیرد، بسیار فراگیر است؛ همانطور که لحاظ مکان و زمان و حالات نیز در آن دخالت دارد و وصف آن میگردد. برای نمونه، گفتن استغفار هنگامی که فرد به مسجدالحرام وارد میشود یا در محضر قرآن کریم قرار میگیرد یا در سحرگاهان یا در حالت اضطرار یا قربت یا بیماری، آن را متفاوت میگرداند.
نفس اگر سالم باشد، ذکر استغفار را از آدمی میطلبد و چنانچه گفته نشود، برای آن، احساس گرسنگی و کمبود دارد و از آن رنج میبرد. نفس مییابد که در کارهای خود عصمت حقی ندارد و چیزی جز استغفار، نمیتواند پناه وی و جبرانکنندهٔ کاستیهای کار او قرار گیرد. توجه شود که عصمت حقی، مخصوص خداوند است و هیچ پدیده و ظهوری از آن برخوردار نیست؛ از این رو، حتی پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله نیز باید استغفار داشته باشد؛ چنانکه میفرماید:
«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک بِالْعَشِی وَالاْءِبْکارِ»(۱).
پس صبر کن که وعدهٔ خدا حق است و برای گناهت آمرزش بخواه و به سپاس پروردگارت شامگاهان و بامدادان ستایشگر باش.
۱- غافر / ۵۵٫
(۲۵۷)
استغفار، صفت بیانگر نقص، و طلب ترمیم است؛ صفتی که خلقی و منحصر به پدیدههاست و خداوند از آن منزه است. تمامی پدیدهها همانگونه که دارای تسبیح و تحمید میباشند، استغفار هم دارند. فقط خَلقی بودن آن، این ذکر را ممتاز ساخته است. این بدان معناست که کسی جز خداوند نمیتواند ببخشد و پدیدهها، هریک به نوعی به یک کاستی (تنزلی) مبتلا میباشند. فقط خداست که به هیچکسی بدهکار نیست و کسی از او طلبکار نمیباشد. استغفار، ذکری است که مخصوص خَلق میباشد و بخشش حقی در آن میباشد. استغفار چون بخشش حق را در پی دارد، مثل آب جلابخش و طراوتزاست و نفس را تازه و آن را ضدعفونی میکند و گناه را میکاهد و آن را میریزد. استغفار، میدان را برای نزول رحمت الهی میگشاید و رزق را وسعت میبخشد.
استغفار، ذکری عام و اولی است؛ به این معنا که تمامی انسانها ـ اعم از محبوبان، محبان و افراد عادی ـ لازم است از آن استفاده کنند.
استغفار، نوعی جبرانکنندهٔ کاستیهای فعل انسانی و همانند انرژیدرمانی، تقویتکننده و نیروبخش میباشد. کردار انسان بدون استغفار ـ که دارای مراتب ذکر لفظی، قلبی و حقیقی میباشد ـ سلامت نمییابد و مقبول نمیشود. انسان با استغفار میتواند نقصهای خود را دریابد و از کتلها و گردابهای ناسوتی بگذرد. استغفار، ذکر مددکار بر زندگی سالم میباشد که بیشترین نقش را در دور کردن آفتها و آسیبها از آدمی دارد. کمبود یا نبود استغفار، انسان را به بلایا و حرمان مبتلا میکند و شومی و کمآوردنهای پیدرپی را به روند زندگی وارد میسازد. استغفار،
(۲۵۸)
طریقی برای گرفتن یارانه و کمکهزینهٔ زندگی از خداوند میباشد. خداوند، کمکهزینهها را با این ذکر پرداخت میکند و کاستیهای کردار را جبران میسازد. این ذکر، برای گنهکاران نیست؛ بلکه برای انبیا و اولیای الهی نیز از آن استفاده میکنند که مواردی از آن، در قرآن کریم آمده است.
غفران، پوششی حمایتی است که خدا به زندگی بندهٔ خود میدهد و نوعی سوبسید و کمکهزینه میباشد تا زندگی، روند عادی و کمخطری داشته باشد. خداوند، توفیق استغفار را با کمّیتها و کیفیتهای گوناگون به افراد و پدیدههای خاص و به مقتضای حکمت خویش میبخشد و به هرکسی بهنوعی خاص کمکهزینه میدهد. این کمکهزینه به تمامی پدیدهها میرسد و ویژهٔ انسانها نمیباشد. اگر ذکر استغفار نباشد، کمبودهای زندگی و حرمانها فراوان میگردد؛ همانطور که در اقتصادهای فاسد، بیشتر مردم نمیتوانند زندگی خود را بدون یارانه مدیریت کنند و سامان بخشند.
کسیکه استغفار ندارد، رنجیدهخاطر، پریشان و مبتلا به دلهره و غم و غصه و کاستی در زندگی میگردد و پیوسته شکست میخورد و بلا و جفا میبیند. چنین کسی رفتهرفته، قساوت قلب پیدا میکند و امید در دل وی کم میشود و به یأس و نومیدی میافتد.
هیچ ذکری برای سلامتی و راحتی و آسایش و آرامش در زندگی عمومی به پایهٔ استغفار نمیرسد. کسیکه به گناه مبتلا میشود یا بدهکار گردیده یا به ظالمی دچار شده است، میتواند با استغفار، از آنها
(۲۵۹)
خلاصی یابد. استغفار را باید شگرد زندگی سالم دانست. کسیکه در زندگی خود از ذکر استغفار مصرف نکند، به حتم در جایی کم میآورد و از خود یا زندگی خویش بدآیند مییابد و خوشی از او رخت میبندد و غم، گریبان او را به محکمی میگیرد؛ هرچند در قالب کاستی مادی باشد. استغفار، داروی هر ناراحتی و پریشانی ـ جز کفر و شرک ـ میباشد و غمها را از دل میزداید؛ گویی پنچری دل با آن برطرف میشود و به تعبیر دیگر، عصای دست سالکان الهی است که سلامت باطن خود را با آن به دست میآورند و سوخت و انرژی باطن آنان برای حرکت در مسیر قرب الهی میگردد.
بندهای که ربوبیت حقتعالی را پذیرفته و خود را تحت تربیت او قرار داده است و به نقص و کوتاهی خویش اقرار و اعتراف دارد و سعی بر اطاعتپذیری از حقتعالی دارد، توفیق استغفار مییابد؛ برخلاف کسیکه به استکبار و غرور و سختی مبتلاست و نرمی در او نیست و به جای وارد آوردن اتهام به خود، حقتعالی یا بندگان او را متهم میسازد یا به کفر و شرک آلوده است، به همین سبب، از این توفیق بیبهره میشود و از این کمکهزینه بیبهره میگردند؛ چنانکه میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لاَ یغْفِرُ أَنْ یشْرَک بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِک لِمَنْ یشَاءُ وَمَنْ یشْرِک بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْما عَظِیما»(۱).
به طور مسلم، خدا این را که به او شرک ورزیده شود، نمیبخشاید و غیر از آن را برای هرکه بخواهد، میبخشاید و هرکس به خدا شرک ورزد، به یقین گناهی بزرگ بربافته است.
۱- نساء / ۴۸٫
(۲۶۰)
مهندسی توزیع این کمکهزینه در قرآن کریم به دقت آمده است و کیفیت و کمّیت آن، با تأمل در آیات مربوط به استغفار، به دست میآید. برای نمونه، غفران معصوم با غفران پدیدههای دارای ارادهٔ طبیعی ـ مانند خورشید ـ متفاوت است و هریک به گونهای خاص میباشد یا خداوند، ظالمان یا مرتکبان فاحشه را مورد عفو و بخشش قرار میدهد و در جایی نیامده است که خداوند آنان را نمیبخشد؛ چنانکه میفرماید:
«وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَلَمْ یصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَهُمْ یعْلَمُونَ. أُولَئِک جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ»(۱).
و آنان که چون کار زشتی کنند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را به یاد میآورند و برای گناهانشان آمرزش میخواهند و چه کسی جز خدا گناهان را میآمرزد و بر آنچه مرتکب شدهاند با آنکه میدانند (که گناه است) پافشاری نمیکنند. آنان پاداششان آمرزشی از جانب پروردگارشان و بوستانهایی است که از زیر (درختان) آن، جویبارها روان است، جاودانه در آن بمانند و پاداش اهل عمل چه نیکوست.
البته اگر ظلم به کفر تبدیل شود، دیگر شامل بخشودگی نمیگردد.
استغفار به بدنهٔ گناهان دینامیت میگذارد و پوستهٔ سخت گناهان را ـ که نفس را در حصار خود گرفته است ـ میشکند و از فربه گردیدن آن مانع میشود. استغفار، توان شکستن تمامی گناهان را دارد و هیچ گناهی
۱- آلعمران / ۱۳۵ ـ ۱۳۶٫
(۲۶۱)
نمیتواند در برابر آن مقاومت کند؛ البته تا به کفر و شرک نرسیده و به آن تبدیل نگردیده باشد. دوای هر گناهی، استغفار است و آن را تضعیف یا ریشهکن مینماید و نیز شیطان را به ضعف و سستی میکشاند.
خداوند وقتی به بندهای توفیق طلب غفران دهد و او را ببخشد، وی را تکریم میکند و او را با کرامت و بزرگداشت میبخشد؛ چنانکه در آیهٔ زیر در پی غفران، کرامت نیز آمده است:
«قَالَ یا لَیتَ قَوْمِی یعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُکرَمِینَ»(۱).
ای کاش قوم من میدانستند که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمرهٔ عزیزانم قرار داد.
بر این پایه، بخشش خداوند دارای پیآمدهای متفاوتی ـ از جمله ترمیم و کرامت ـ میباشد.
استغفار را هم میتوان برای خود داشت و هم برای دیگر مؤمنان؛ بهویژه پدر، مادر، مربی، شاگرد و دوستان و آشنایان. همچنین استغفار را میتوان در قنوت یا سجدهٔ نماز آورد.
استغفار، دیگر عبادات و حتی دیگر اذکار را ضدعفونی میکند تا آفت نبیند و مشکلات آن را ترمیم مینماید. استغفار، بعد از هر ذکری و در هرجا و مکانی و در هر زمانی ـ بهویژه در تعقیب نمازها و در سحرگاهان و به هنگام خواب ـ به هر اندازهای قابل استفاده است و همانگونه که گذشت، هرکسی نیز برای هرکسی میتواند طلب استغفار نماید؛ بلکه میتوان
۱- یس / ۲۶ ـ ۲۷٫
(۲۶۲)
دیگران را با پرداخت مالی اجیر نمود تا در حال حیات فرد، برای او استغفار داشته باشند؛ آن هم برای تمامی کارهای وی. میتوان استغفار را شماره زد و آن را حتی به اندازهٔ افعال و صفات خداوند و مقید به آن آورد.
ترکیبهای استغفار، دارای تنوع بیشماری است و به استغفار، گونههای فراوانی داده است: استغفار تقوا، استغفار ایمان، استغفار انابه، استغفار توکل و استغفار حیا، برخی از نمونههای آن است. گونههای استغفار را با مراجعه به مأثورات میتوان به دست آورد.
همانطور که بسملهٔ سورههای قرآن کریم در اثر پیوند با سوره، با یکدیگر تفاوت معنایی دارد، استغفار نیز در هریک از ترکیبهایی خود، معنایی تازه مییابد؛ هرچند ظاهر بسمله یا استغفار در تمامی آنها یکسان است.
استغفار میتواند بدون عدد گفته شود یا با عدد. عددهای مشهوری که استغفار در بستههای آن قرار میگیرد هفت، ده، پانزده، بیست و پنج و هفتاد میباشد. این ذکر خلقی، هم با عدد فرد و هم زوج همراه میشود؛ ولی باید وفق آن را به دست آورد؛ برای نمونه اگر آن را دو به دو میآورد، نباید آن را هفت دوتایی و در چهارده بار بگوید.
تنوع استغفار، به کثرتی بودن این ذکر اشاره دارد. از ویژگیهای ذکر استغفار این است که از اذکار کثرتی میباشد؛ به این معنا که هرچه بیشتر گفته شود، نه تنها ضرر و آسیبی ندارد، بلکه مطلوب میباشد. استغفار هرچه بیشتر گفته شود، فرد را سبکبارتر میسازد و برای او سنگینی
(۲۶۳)
نمیآورد؛ درحالیکه اذکار دیگر ـ حتی قرائت قرآنکریم ـ چنین نمیباشد و باید رعایت تناسب و اندازه را در آن داشت. البته کثرت استغفار در صورتی مطلوب است که به لقلقهٔ زبان تبدیل نگردد و محتوای خود را از دست ندهد و نیز فرد را مفلوک و سست نسازد، که برای مصون ماندن از این آسیب، باید آن را با ذکرهای حقی ترکیب ساخت.
ما از استغفار در کتاب «دانش اسماءالحسنی»، ذیل بحث از اسم «غفور» سخن گفته و زوایای مختلف آن را به گونهای نوآور، بیان داشتهایم.
ذکر تحمید
گفتیم بعد از صلوات و تهلیل، باید دو ذکر استغفار و تحمید را با هم داشت، که یکی ذکر خلقی و دیگری حقی میباشد. تمامی ذکرهای حقی و خلقی به این دو ذکر (تحمید و استغفار) بازمیگردد. البته نخست باید استغفار را داشت و سپس به تحمید رو آورد.
ذکر تحمید (الحمدللّه) کاملترین ذکری است که هم شکر و هم مدح را در خود دارد. قرآن کریم بعد از ذکر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» از ذکر «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»استفاده کرده است. ما راز و رمزهای تحمید را در جلد سوم «تفسیر هدی» آوردهایم. ذکر تحمید، ذکر کمال و تمامیت است و تمامی صفات کمال حقتعالی را با تمامیت، در خود دارد. حمد، عنوانی اطلاقی است که هم در برابر نعمت و هم برای غیر نعمت واقع میشود و در واقع، ستایش و ثنای جمیلِ ناظر محترم و غیر دخیل میباشد که ستایش خود را در ازا و در برابر چیزی نمیآورد و این ستایش برای وجودِ دارای اراده و اختیار واقع میشود؛ اما از آنجا که حقتعالی با
(۲۶۴)
پدیدههای خود بیگانگی ندارد، هر مدحی (ستایش پدیدههایی که اراده و اختیار ندارند) به حمد (ستایش وجودِ دارای اراده و اختیار) باز میگردد. تمامی پدیدهها، فعل حقتعالی و تنفس پروردگار و نشانگر صفات اوست و از این حیث، قابل حمد است؛ چنانکه «الحمدللّه علی کلّ حال»، حمد تمامی افعال حقتعالی را شامل میشود.
ظهور، به تمامی، وابستگی به حقتعالی دارد و باید حمد او را داشته باشد تا شکر آنچه را که از حقتعالی گرفته است، بهجا آورد و ذکرِ حیث حقی خود را آورده باشد. با ذکر تحمید، باید ذکر استغفار نیز داشت، تا ذکرِ جهت خَلقی آورده شود که پیشتر از آن سخن گفتیم.
ذکر تحمید از اذکار عالی است که تمام ذکر و کمال آن میباشد. اهمیت آن، چنان است که وارد شده است «سمع اللّه لمن حمده». اهمیت ذکر «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»در تمامیت آن است. گفتن چهار مرتبهٔ آن در هر روز و نیز در هر شب سفارش گردیده و شکرانهٔ آن روز و شب دانسته شده است. ما معنای این ذکر را ـ که تمامیت ستایش را با خود دارد ـ در «تفسیر هدی» توضیح دادهایم. در آنجا گفتهایم این ذکر به معنای آن است که تمامی پدیدههای خَلقی، محمود میباشند و تمامی ستایشها برای حقتعالی واقع میشود. این ذکر، که به تمام معنا تمام است، قوّت و قدرت و صفا و سلامت میآورد. برای تسکین اعصاب بسیار مفید است. نفاق را میزداید و ضعف نفس را کاهش میدهد.
ارزش اذکار به دراز و طولانی بودن آنها نیست؛ بلکه به کیفیت و بلندای معنایی و به مسمایی است که دارند. بسیاری از ذکرهای طولانی
(۲۶۵)
نمیتواند به پایهٔ یک «الحمدللّه» برسد. این ذکر، تمامی عالم و آدم و نیز حقتعالی را شامل میشود.
ذکر تحمید از ذکرهای دایمی و غیرموقت است و هیچ موقعیتی، حتی اوج معراج، نمیتواند آن را تغییر دهد؛ برخلاف برخی از اذکار که با ارتقای مرتبهٔ فرد، موضوع خود را از دست میدهد.
تحمید، ذکر جامع و تمامیت ذکر و اصل در اذکار میباشد. این بدان معناست که انجام هر کاری بدون تحمید ممکن نمیشود و باید حمد الهی را داشت. تحمید، ستایش و ثنای خداوند است که سپاس و تشکر را نیز در ضمن خود دارد. برای هر خیری باید حمد داشت که پروردگار توفیق انجام آن را به دست وی داده است؛ وگرنه ناسپاسی و ندیدن خیرات و قدرشناس آن نبودن، سلب توفیق میآورد؛ همانطور که بندگان در مرحمتهایی که نسبت به هم دارند، سپاسدار یکدیگر میباشند و برای گرفتن یک نان یا یک بطری آب، از هم تشکر میکنند. البته توفیق بر حمد نیز خود خیری است نیازمند حمد که تسلسل را پیش میآورد؛ از این رو، بهناچار باید آن را در عبارتی خلاصه و کوتاه آورد که بتواند تمامی کردار و حالات را در بر بگیرد.
تحمید، دارای عبارتهای متفاوتی میباشد. برخی از آنها طولانی و بعضی، مختصر است. آوردن عبارات طولانی تحمید در ابتدای انجام هر کاری، سخت است؛ از این رو، بهتر است آن را در عبارت کوتاه و خلاصه و سهل زیر آورد: «الحمدللّه علی کلّ حال». این عبارتْ تمامی پدیدهها، کردارها، حالات و هر چیزی را میگیرد و حمد را برای تمامی آنها تثبیت
(۲۶۶)
میکند. «کل حال»، همهچیز را شامل میشود و چیزی را فرو نمیگذارد. بر این اساس، هم حمد نسبت به تمامی کردار خود واقع میشود و هم حمد نسبت به تمامی افعال دیگر پدیدهها، که روی هم، حمد را برای تمامی افعال و مخلوقات حقتعالی واقع میسازد. چنین کسی نقصی در خلقت خداوند نمیبیند و به تمامی بندگان خدا و پدیدههای او احترام میگذارد؛ همانند کسی که به کودکی محبت میکند، بهخاطر پدرش. کسیکه اهل حمد مطلق باشد، در تمامی پدیدهها، جهت ربّی آنان را میبیند و به آن جناب کریم توجه دارد. کسیکه اهل حمد است، نمیتواند بغضی به دل داشته باشد. او در مقام «عجز از حمد» میباشد. عجز از حمد، همان دلِ شکسته است که خداوند در آن جای دارد. خداوند، دل خراب میخواهد. کسیکه عملی را انجام میدهد و خودشیفته میشود و به خود مینازد که من آنم که این کار را کردم، جاهل است. اولیای الهی در مقام عجز هستند که حمد مطلق میآورند. هر خیری از ناحیهٔ خداست. یک کلام، ختمِ کلام: «کلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّه»(۱). هر خیری به عنایت خداست. همه «من» هستند، ولی «من» جز تعین حق نیست. همهٔ دنیا حمد است و هر حمدی عشق است. ذرهذره و پدیده پدیدهٔ هستی، به تمامی تعریف حقتعالی و کلمهٔ اوست؛ کلمهای که حق را بیان میکند.
کسیکه از حمد خدا غافل است، در زندگی ناسوتی ورشکستهای
- نساء / ۷۸٫
(۲۶۷)
بیچاره بیش نیست؛ هرچند سرمایههای مادی وی دهرقمی باشد. او خودشیفتهای است که در جهت خلقی خود خفه شده است و رنگ نکبت بر اسکلت پوسیدهٔ انانیت خود زده است. کسیکه به حمد خدا توجه ندارد و آن را نمیآورد، ابتری شکستخورده و در گِل فرورفته است.
خاصیت تحمید این است که کار را از ابتر بودن (بینتیجه بودن) بیرون میآورد. جوامعی که حمد خدا را ندارند، مردم آن فراوان کار میکنند؛ اما آشفتگی و ناخرسندی و کامیاب نشدن از کار، در آنها فراوان میباشد و همواره نیاز پشت نیاز، آنان را احاطه کرده است؛ درحالیکه از زندگی خود و تلاشهایی که دارند نیز راضی نمیباشند. برای موفقیت، پیروزی، نصرت و سلامت، باید تحمید داشت.
کمترین حمد، صِرف توجه به خداست. توجه به خدا، عطف و اتصال به اوست. حمدهای متوسط و تفصیلی فراوانی نیز در روایات آمده است. تحمید، دارای تنوع فراوانی است و جمعآوری ذکرهای حمد، خود کتابی مستقل میشود؛ ذکرهایی که هریک دارای اثر وضعی خاص میباشد.
برای آنکه انسان بتواند همیشه حمد داشته باشد، بهتر است آن را کلی بسازد و بگوید: «الحمدللّه علی کل حال». از تحمید (الحمدللّه) عبارت «کل حال» حذف شده است؛ زیرا به خودی خود به ذهن میآمده است و به تعبیر نحویان، دارای حذف «ما یعلم» میباشد.
دستکم باید حمد را در لحظاتی از شبانهروز به صورت مستقل داشت و برای نمونه، لحظاتی در صبحگاهان و لحظاتی در شبانگاهان، حمد خداوند را با عبارت «الحمد للّه علی کلّ حال» بهجا آورد. کمتر از آن، این است که انسان به اصل حمد، توجه ذهنی داشته باشد و تحمید را
(۲۶۸)
بدون استفاده از لفظ بیاورد. برای ذکر، لازم نیست از الفاظ ذکر استفاده کرد؛ بلکه کافی است ذکر را به گونهٔ فکری، علمی یا عملی ـ همانند معاطات در معاملات ـ انجام داد. ذکر، همانند نماز نیست که قرائت الفاظ خاص در آن شرط باشد.
افزون بر کلی آوردن حمد، یا اختصاص دادن لحظاتی برای حمد، میتوان برای تحمید، مقام زد. در این صورت، فرد با اراده و قدرت تمکین، در سجاده مینشیند، استجماع میکند و حمد خدا را میآورد.
ذکر تحمیدْ دفع شرک، نفاق، نفسانیت و غرور میکند.
ذكر تسبیح
«سبحان» مصدر و مفعول مطلق است. «سبح» به معنای شناگری همراه با شکافتن و سیر متصل است؛ خواه در آب باشد یا در فضای بیکران؛ برخلاف مشی، که سیر منفصل است و گام به گام انجام میشود. در «سبح» افزون بر معنای شناگری و شکافتن، سرعت، اتصال و وحدت، لحاظ شده است. تمامی پدیدههای حقتعالی بر یک مدار در حال تسبیح و سیر طبیعی و رو به رشد ـ آن هم با شتاب و تلاش ـ هستند. هیچ پدیدهای، حتی اهل کفر، نیست که دارای تسبیح بسیط و نفسی نباشد و شراشر اعضا و جوارح و جوانح هر پدیدهای، این ذکر را دارد؛ اما تسبیحی که ما در اینجا از آن سخن میگوییم، تسبیح مرکب است، نه تسبیح بسیطِ تمامی پدیدهها که از آن، در جلد سوم «تفسیر هدی» سخن گفتهایم.
منطوق «سبحاناللّه»، تنزیه پروردگار و مفهوم آن، وصف خلقی و از سنخ ذکر استغفار عالی میباشد و بیان میدارد که جز خداوند تعالی منزه
(۲۶۹)
نیست و مفهوم آن این است: خلق خدا و تعینات او، همه دارای تنزیل و تنزّل، و درگیر کاستی و محدویت ظهوری میباشند.
«سبحاناللّه» به چهرهٔ حقی، تقدیس پروردگار و به چهرهٔ خلقی، بیانگر تنزّل، تعین و کاستی مخلوق میباشد. این دو چهره، در آوردن این ذکر، قصد میگردد.
عظمت تسبیح، هم به این جهت است که وصف منحصر به خَلق است و خداوند تسبیح ندارد و هم به این جهت که تسبیح برای غیرخدا واقع نمیشود و نمیتوان پدیدهها را تسبیح کرد؛ برخلاف اسمایی مانند «عظیم» و «کریم» که بر پدیدهها نیز اطلاق میشود. همچنین تسبیح، کاستیهای کردار بندگان و نظام پدیدهها را برطرف میکند و به زندگیها آرامش و راحتی میبخشد. تسبیح برای اهل سلوک، یک شگرد میباشد. تسبیح، هم از پدیدهها دفاع میکند و هم به صاحبان معرفت، قرب میبخشد. سرنوشت خود را باید به تسبیح گره زد و آن را در هر حالتی آورد تا رسوبات شرک، ویروس نفاق و میکروب کثرت را مثل اسید ذوب کند.
تسبیح ـ که پاک دانستن حقتعالی از هر عیب و نقص است ـ انعکاس خَلقی دارد و خود فرد را از کاستیها و گناهان پاک میکند و همانگونه که آتش، هیزم را میسوزاند، بنیاد گناهان او را به آتش میکشد.
این ذکر از اذکار خلقی میباشد و خداوند خود را تسبیح نمیکند. خلقی بودن این ذکر، آن را ذکر دایمی ساخته که کثرت به آن وارد میشود و گفتن آن تا به صرف لقلقهٔ زبان تبدیل نشود، آسیبی ندارد. این ذکر،
(۲۷۰)
حتی آسیب ذکر استغفار را نیز ندارد. همچنین مراتب و تنوع ذکر به آن وارد میشود.
تسبیح، تنزیه خداوند است از هر کاستی و از هر نقص خَلقی، و حق بودن حق را ثابت میکند. تسبیح، تقدیس الهی را میآورد؛ به این معنا که آدمی را از شرک و دوئیت دور میکند. شرک انسان، با ذکر تسبیح برطرف میشود؛ همانطور که مانع پیشامد برخی از گرفتاریهای ظاهری یا سامانیافتن آنها میگردد.
در میان اذکار خلقی، تسبیحْ عالیترین و برترین آنها میباشد. تسبیح نهایت عرفان عارفان ـ یعنی اقرار به عجز ـ میباشد. قصور و عجز انسان از توصیف حقتعالی، او را به تنزیه و تسبیح میکشاند؛ یعنی پدیدهها جز ظهور حقتعالی نیستند و ذات برای آنان نمیباشد. وزان حق و خلق، سلب و ایجاب است، نه ملکه و عدم آن. خدا ایس (وجود) است و خلق لیس نیست؛ بلکه سلب و نفی است و هرچه هست، از خدا و به عنایت اوست؛ زیرا داشتن ذات، در انحصار اوست و تسبیح، اعتراف به چنین حقیقتی میباشد.
کسیکه بتواند تسبیح را ذکر خفی خود سازد، منتهای کمال رؤیت خیرات را دارد. تسبیح، شکرانهٔ خلق شدن است و میتوان با آن، تا به علم خدا اوج گرفت و آن را به حد علم او آورد؛ ولی تحقق به چنین ذکری، بسیار سخت و طاقتفرساست و تمامی ناسوت را از فرد میریزد. چنین کسی دیگر نمیتواند دنیا و مطامع و خوف و خطر و حسابگری در خود داشته باشد؛ بلکه تنها عاشق «سبحاناللّه» است. کسی که این ذکر را
(۲۷۱)
ذکر نفسی و باطنی خود قرار دهد، ذکر یادشده ترس و خوف و خطر را از دل او برمیدارد.
اولیای خدا تسبیح مرکب دایمی دارند. آنان جز بر خدا نمینگرند و غیر نمیبینند و جز تسبیح نمیآورند. آنان چون تسبیح خداوند دارند، جز برای خدا افتاده نیستند و کرنش ندارند. آنانکه کرنش دنیا را میکنند و زیباییهای دنیا و ثروت و قدرت و ریاست و شهرت آن را در چهرهٔ خَلقی و ناسوتی مینگرند، به شرک و دوبینی مبتلا هستند. تسبیح در مقابل غیرخدا و کرنش برای غیر، نه جایز است و نه ممکن و تمجید و ستایش از دیگران، جز به حقتعالی بازنمیگردد.
کسیکه تسبیح ندارد، به شرک و کفر و قساوت و فساد نفس مبتلا میگردد؛ چنانکه فرشتگان، سبب دوری خود از فساد را اشتغال به تسبیح و تقدیس حقتعالی دانستند و گفتند:
«أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِک الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک»(۱).
آیا در آن مینهی کسانی را که در آن فساد ایجاد میکنند و خونها میریزند، درحالیکه ما (پاکیم؛ چون) تو را به ستایش، پاک میدانیم و تو را به پاکی میستاییم.
یکی از عوامل دوری از تسبیح حق، استکبار نفس و خودبزرگبینی و خودشیفتگی میباشد. در برابر این مستکبران سرکش، اولیایی در زمین هستند که در مقامی برتر از عرش الهی، با خداوند همنشین میگردند و از خدا تغذیه میکنند و با تسبیحی که دارند، خَلق مطهر را خوراک جان خود
۱- بقره / ۳۰٫
(۲۷۲)
قرار میدهند. قرآن کریم چه زیبا در وصف این عاشقان خداوند میفرماید:
«فَإِنِ اسْتَکبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّک یسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لاَ یسْأَمُونَ»(۱).
پس اگر کبر ورزیدند، کسانی در پیشگاه پروردگارند که شبانهروز او را نیایش میکنند و خسته نمیشوند.
قید «بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ» در این آیهٔ شریفه، سبب میشود اهل تسبیح از میان انسانها منظور باشد، نه فرشتگان مقرّب و مانند آنها؛ بنابراین، مراد آیهٔ شریفه اولیای خداست که بر زمین زندگی میکنند؛ اولیایی که فدایی حقتعالی هستند و همهٔ ناسوت خود را زمین میریزند تا عشقی که به خدا دارند را ظهور و جلا دهند؛ کسانیکه عشق، رؤیت، صدق، خداخوری و خَلقخوری دارند و تغذیهٔ آنها از تسبیح حقتعالی میباشد. تعبیر «فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّک»میرساند آنان در مقامی بالاتر از کسانی هستند که به حمد الهی تسبیح میکنند: «یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»(۲) و حرکت آنان با حرکت حقتعالی و بر مدار آن است؛ یعنی با حرکت خداست که حرکت میکنند؛ از اینرو، ذکر آنان «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۳) (= هر زمان او در کاری است) میباشد؛ اولیایی که شمار آنان اندک نیست، اما در کتمان خود غرقه میباشند و ظهور و ابرازی ندارند.
تسبیح، خوراک جان آدمی است. تسبیح و تقدیس، قدرت گیرندگی و
۱- فصلت / ۳۸٫
۲- زمر / ۷۵٫
۳- الرحمن / ۲۹٫
(۲۷۳)
جذب بدن و نفس را از نیروهای پیرامونی و محیطی بالا میبرد؛ از اینرو، کمتر احساس گرسنگی و تشنگی به سراغ گویندهٔ تسبیح میآید؛ زیرا از این ذکر، ارتزاق میکند و سیرایی مییابد. بدن اگر فقط به ناسوت مشغول گردد و از ملکوت عالم و حقایق، غفلت داشته باشد و ارتزاق باطنی نداشته باشد، از خوراکهای دنیایی سیر نمیگردد. مشاعر صاحب چنین بدنی، بسته است و چیزی به او وارد نمیشود. مشاعرِ بسته، رفتهرفته لجن و گنداب میسازد و توهّم و وسواس را مُنتِج میگردد. آنان در تحلیل حوادث، بسیار اشتباه میکنند و خطای در اندیشه، آنان را به کورهراهها و گمراهیهای خطرناک میکشاند و عجیب این است که به سبب دوری از ذکر تسبیح، به توهّماتی دچار میشوند که آنان را از هر عیب منزه میداند؛ توهّماتی که استکبار و خودشیفتگی آنان را میافزاید.
اولیای خدا از حقتعالی و ذکر او ارتزاق دارند. آنانکه ذکر ندارند و پیوند خود با ملکوت و نیروهای باطنی آن را از دست میدهند، در کوران حوادث ناسوتی و تندبادهای آن، سپر محافظتی نمییابند و آسیب میبینند؛ حتی اگر پرندهای غیرمکلف باشد، با ترک تسبیح، شکار وحوش میگردد؛ تا چه رسد به انسان که بار تکلیف الهی را نیز بر دوش خود دارد و باید پاسخگو باشد.
تسبیح ـ بهویژه در هنگامههایی که غم به انسان رو میآورد، مانند حوادث تلخ، یا به هنگام غروب آفتاب یا عصرهای جمعه ـ نشاطبرانگیز است. در قرآن کریم بر داشتن تسبیح پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن تأکید شده است. تسبیح در این دو وقت، از بلایای روز و شب و از کوتاهی عمر و کمبود رزق و روزی پیشگیری میکند. خداوند میفرماید:
(۲۷۴)
«فَاصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّک قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ. وَمِنَ اللَّیلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ»(۱).
و بر آنچه میگویند صبر کن و پیش از برآمدن آفتاب و پیش از غروب، به ستایش پروردگارت تسبیح گوی و پارهای از شب و به دنبال سجود (به صورت تعقیب و نافله) او را تسبیح گوی.
تسبیح در حالت سجده، بسیار سفارش شده است و در سجدههای نماز نیز میآید. ذکرهای نماز و حالات آن، سادات اذکار و مهمترین آنها میباشد.
تسبیح به دو گونه آورده میشود: یکی با لفظ تسبیح؛ مانند: «أُسَبّح لک یا اللّه» یا «سبحانک اللهمّ» یا «سبحاناللّه» و دیگری با اسما و اذکار دیگر، مانند: «لا إله إلاّ اللّه». بر این پایه، تسبیح منحصر به اسمای سبحانی نیست و هر ذکری تسبیح حقتعالی میباشد؛ زیرا هریک وصفی کمالی را برای خداوند اثبات میکند واو را از صفات نقص، منزه میداند.
تسبیح یا به لفظ بسیطِ تسبیح، به تنهایی میآید و یا تسبیح سبحانی با دیگر اذکار ترکیب میگردد. تسبیح ترکیبی، سنگینتر از تسبیح بسیط میباشد. هریک از تسبیحهای ترکیبی، دارای اثر درمانی خاص میباشد. تسبیحهای توحیدی ذاتی، برترین تسبیحات میباشد؛ مانند تسبیحات اربعه.
تسبیح قلبی
قلبی نمودن ذکر تسبیح، تمامی پیامدهای ذکر قلبی را دارد. این کار، هماهنگ شدن طبیعی با نظام آفرینش میباشد که پدیدههای آن، ذکر
۱- ق / ۳۹ ـ ۴۰٫
(۲۷۵)
تسبیح را به گونهٔ بسیط و در سیر طبیعی خود میآورند. غیرارادی نمودن این ذکر باطنی، آن را طبیعی قلب قرار میدهد و فرد، همگام با تمامی پدیدهها ـ اعم از جماد، نبات، حیوان، جن و فرشته ـ تسبیح نفسی را با خود دارد.
در ذکر قلبی این ذکر، توجه به دو حیث تقدیس حق و کاستی خلق، منظور میگردد. رفتهرفته با افزایش صفای نفس، این ذکر در هر تنفس و دم و بازدمی میآید. بهتر است در هر دم و بازدم، آن را یکبار تعبیه کرد و «سبحان» را در دم و «اللّه» را در بازدم گفت. میتوان به لحاظ کشش نفْس، آن را در یک تنفس، دوبار نهادینه ساخت و یکی را در دم و دیگری را در بازدم آورد. در این چرخش، دو حیث حق و خلق از عالی تا به نازل، و وجود و تمامی ظهورات آن، قصد میشود. این کار، بسیار سنگین است و نیازمند قدرت سیر در هستی و پدیدههای آن و داشتن مقام قرب به آنان و یافت دل آنها و اتصال به طبیعتی که دارند، میباشد. طبیعت چنین کسی، همگام با نفس و قلب وی تسبیح میگوید. کسی میتواند به این مقام برسد که محتوای حقیقی آن را داشته باشد و در پیشامد بلایا و مشکلات، حق را بیابد و بر خدا بایستد؛ خدایی که تمام ناسوت را در مقام امتحان میگیرد و هیچ ظاهر خوشایندی برای وی باقی نمیگذارد. چنین کسی احترامهای دیگران و حرمتهای خود را یکی پس از دیگری از دست میدهد و نزد همه بیاعتبار و بیاعتماد میشود. وی با آنکه در صفایی سنگین و عظیم غرقه است، در قضاوت خیال یا توهّم دیگران، چنان فروهشت مییابد که با بدترین افراد مقایسه میشود. چنین کسی، با
(۲۷۶)
پیشامد حادثهای، از ناحیهٔ بسیاری از افراد، مورد قضاوت قرار میگیرد و هریک از بُعدی، او را مورد هجوم نگاه منفی و بدبینانهٔ خود قرار میدهند؛ بهطوری که یک موضوع، صدها تیغ تیز برای وی میآفریند؛ تیغهایی که گاه برخی از واردآورندگان، آن را مورد پسند خدا و کاری صحیح و درست میدانند که باید به دست مبارک و پرجُربزهٔ آنان انجام میگرفته است و البته فرد نیز پیآمد اذیت و آزار طبیعی خود را خواهد دید که کمترین آن، ابتلا به مالیخولیا و ذهنپردازیهای غیرواقعی و حسابگریهای دورکننده از حقیقت میباشد.
ختومات تسبیح
الف : ختم ارادی تسبیح در بستههای محدود. این ختم سه به سه، پنج به پنج، هفت به هفت، هفت به سه، هفت به پنج، پنج به سه و در بستههای فرد (وحدتی) با شمارههای فردِ متفاوت میآید. بستههایی را که کمتر از یازده ذکر تسبیح میباشد، میتوان زمانمند نمود و آن را در صبحگاهان، عصرگان یا آخر شب، در حال سجده یا در رکوع نماز آورد. بعد از بیدار شدن از خواب نیز میتوان در رختخواب خود نشست و این بستههای ذکر را مصرف نمود. همچنین مداومت بر آن، پیش از دمیدن سپیدهٔ صبح، قبل از طلوع خورشید و نیز قبل از زوال ظهر و پیش از غروب، بسیار مجرّب است. عصر پنجشنبه، عصر جمعه و عصر شبهای عید (مانند عید فطر و قربان) بسیار اهمیت دارد.
این ذکرِ وحدتی و قربی اگر در بستههای هفتتایی گفته شود، بهتر
(۲۷۷)
نتیجهبخش میگردد. این ذکر را میتوان به صورت مطلق و بدون هیچگونه قصد و هدفی گفت و میتوان آن را برای رسیدن به خاصیتی مقصود گفت. برای نمونه، اگر کسی در برابر هوسهای نفسانی و گناهآلود خود یا زورگویی دیگران ضعیف میباشد، برای توانیافتن و چیرگی بر نفس خود و گناه یا فرد زورگو، میتواند از آن استفاده کند.
تسبیح، بهترین عمل برای تسلیت نفس و کاهش دادن و مهار هوسهای آن میباشد. تسبیح، سلاحی است که هوسها را تار و مار میکند و میریزد و بُعد نفسانی را محدود و کنترل میکند و فرد را بر نفس خود چیرگی و اِشراف میدهد.
ب : ختم ارادی تسبیح با شمارگان بالا. تسبیح کثیر را میتوان در بستههای هفتاد، صد، صد و ده، صد و بیست، هزار، هزار و صد، هزار و دویست و چهاردههزار تایی آورد؛ آن هم بدون آنکه ذاکر، قصد خاص داشته باشد، بلکه آن را فقط به عنوان ذکر خداوند بگوید. ذکر کثرتی با شمارگان بالا، نفس را به آتش میکشاند و سرکشیهای آن را میسوزاند و قدرت مهار آن را به فرد میدهد.
ج : ختم ذکر برای دیگران: تسبیح را میتوان به قصد هدیه به دیگران گفت و آن را به نیت آنان ختم گرفت. تسبیح غیری میتواند با شمارگان اندک یا بالا برای پدر، مادر، اولیای الهی، مربی و استاد خود و کسانیکه مورد حرمت میباشند، آورد.
د : ختم ترکیبی تسبیح. «سبحاناللّه» با ذکرها و اسمای فراوانی ترکیب میشود. تسبیحات اربعه، نمونهای از بهترین و کاملترین تسبیحها
(۲۷۸)
میباشد. ترکیب «سبحاناللّه» سبب سنگین شدن آن میگردد. استفاده از ترکیبات ذکری برای افراد غریب، زندانی یا عالمانی که در منزل خود محبوس میباشند و رفت و آمد با آنان قدغن شده است و مراجعات مردمی از آنان گرفته شده است ـ و از این رو وقت برای گفتن اذکار و قدرت برای شکافتن عوالم و پدیدهها دارند ـ مناسب میباشد. خداوند به چنین کسانی لطف کرده است که معاندان و بدخواهان، آنان را تنها و غریب و واحد نمودهاند.
ه : ختم اذکار تابع تسبیح یا ذیمبادی. در این ختم ـ که آوردن آن نیاز به مقدمات و مبادی خاص دارد ـ تسبیح با ذکرهای دیگر ترکیب میشود. نمونهٔ آن، ترکیب تسبیح با ذکر معروف یونسیه میباشد: «سبحاناللّه لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ.» تسبیح را میتوان در پایان این ذکر نیز آورد.
کسیکه با تسبیح زندگی میکند و از آن ارتزاق میکند، میتواند از بشر بودن بیرون رود و صاحب دولت شود و در پدیدهها کار کند.
و : ختم دوری. در ختم دوری، تسبیح را سه به سه یا در بستههای دیگر، با اسم ظاهر «اللّه» یا با ضمیر مخاطب (سبحانک) یا غایب (سبحانه) به صورت دوری میآورند. ختم آن، فرد را قدّیسی واصل میسازد؛ البته اگر رزق حلال و صفای باطن و علم و آگاهی داشته باشد. آنچه تسبیح را آبیاری میکند و به آن توان و قدرت میبخشد، علم و معرفت و صفای نفس میباشد. تسبیح فردی که کممعرفت است، با تسبیح فرد صاحب معرفت، در توان و قدرت نفوذ و شکافتن، بسیار متفاوت میباشد و اثر و خاصیت آنها نیز فاصلهٔ بسیاری از هم دارد.
(۲۷۹)
خاطرنشان میشود استفاده از ذکر معدود، همانطور که بسیاری از مشکلات باطن را چارهجویی میکند، دارای عوارض و خسارات طبیعی و ناسوتی میباشد و کسیکه تحمل درد مصیبت را ندارد، نباید در مصرف آن، بیپروا باشد.
تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام
تسبیحات حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام از اذکار بسیار سنگین دایمی میباشد که به آن، سفارش فراوانی شده است. ترتیب این ذکر، چنین میباشد: اللّه اکبر ۳۴ مرتبه، الحمدللّه ۳۳ مرتبه، سبحان اللّه ۳۳ مرتبه. این ذکر، دارای سمت و نسبت میباشد. از آنجا که این ذکر، منسوب به حضرت زهرا علیهاالسلام میباشد ـ که موقعیت ارزشی این ذکر را میرساند ـ شیعه نسبت به آن با احترام و اهتمام فراوان و با حساسیت مواجه میشود. ارزش معنوی این ذکر، چنان است که حتی نمیشود اولیای خدا از این ذکر در شبانهروز استفادهای نداشته باشند.
کسیکه ذکر حضرت زهرا علیهاالسلام را نداشته باشد، نشانهٔ آن است که دل وی به نفاق مبتلا شده است. مراد از نفاق در اینجا، اعم از نفاق عمدی و نفاق غفلتی میباشد. بیشتر افرادی که این ذکر را نمیگویند، دارای نفاق غفلتی میباشند؛ وگرنه خاک آنان بوی ولایت دارد؛ هرچند نفاق غفلتی نیز مصایب و بلایی را در پی دارد.
گفتیم این تسبیحات، از اذکار دایمی است؛ بر این پایه، منحصر به تعقیبات نماز نمیباشد و میتوان آن را در هر وقتی، حتی در حال حرکت
(۲۸۰)
داشت. همچنین یادآور شدیم که ذکر یادشده، از اذکار سنگین میباشد.
از خواص این ذکر، این است که به فرد توان و قدرت برای مقابله با محیطهای گناه و معصیت را میدهد. کسیکه به غفلت، کثرت و معصیت مبتلاست و توان مقابله با گناه را در خود نمیبیند و بهراحتی تن به گناه میدهد، میتواند با مداومت بر این ذکر، انرژی و توان لازم برای بازدارندگی نفس از معصیت را در خود بیابد. این ذکر، همانند سنگ آسیاب، زنگار غفلتها و کدورت معصیتها و نیز نفاق را به زیر میبرد و آن را در دل میشکند و خُرد میکند و بعد از دستکم دو ماه مداومت بر آن، به ذکرپرداز قوّت و قدرتی باطنی میدهد تا بتواند هواهای نفسانی و غفلت و معصیتگرایی را مهار و کنترل کند و زندگی را از محیط گندیدهٔ گناه، تبدیل به بوستان معطر اطاعت نماید و آن را شیرین سازد.
این ذکر، قلب را نرم میکند ـ به شرط آنکه مبادی لازم آن فراهم باشد ـ و سبب میشود شیاطین نتوانند به دل آدمی نزدیک شوند و آن را مزه کنند و خوراک خود قرار دهند؛ بلکه دل را محل نزول فرشتگان و در پناه حمایت آنان قرار میدهد.
تسبیحات اربعه
گفتیم ذکر «سبحاناللّه» از اذکار دایمی است که گفتن آن در هر روز، ضرورت دارد. این ذکر، هم به گونهٔ بسیط و هم بهصورت ترکیب با دیگر اذکار، استفاده میشود. بهترین ذکر ترکیبی آن، تسبیحات اربعه میباشد. تسبیحات اربعه چنان اهمیتی دارد که عِدلِ سورهٔ حمد قرار گرفته و در
(۲۸۱)
رکعت سوم و چهارم نماز، به جای آن آمده است؛ بهگونهای که میشود یکی را جای دیگری استعمال کرد. این بدان معناست که تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم نماز، معادل سورهٔ حمد و جایگزین آن میباشد و این تسبیحات، خاصیت سورهٔ حمد را دارد؛ سورهای با عظمت فراوان که تمامی قرآن کریم را در خود جای داده است.
اگر کسی در شبانهروز، حتی در ضمن نماز، از این تسبیحات استفاده نکند، به آفت مرگ و حرمان از ناسوت و نیز قرب حق مبتلا میشود. اهمیت این ذکر به گونهای است که ما میگوییم در نماز مسافر یا نماز صبح، بهتر است این ذکر در قنوت یا در سجدهٔ دومِ رکعت دوم آورده شود تا نماز دو رکعتی نیز از آن خالی نباشد. به هر روی، نباید این ذکر را از خود یا از نماز خویش دور کرد.
این ذکر را باید در عددهای فرد آورد و بهتر است یکبار گفته شود. اگر آن را در سجده میآورد، با پایان یافتن تکبیر آن، بهتر است دیگر چیزی نگوید و سر از سجده بردارد. همچنین بهتر است آن را در رکعت سوم یا چهارم نماز، تنها یکبار گفت.
تسبیحات چهارگانهٔ «سبحاناللّه و الحمدللّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّهاکبر» تمام ذکر و ذکر جمعی میباشد. جمعیت این ذکر، سبب شده است، از اذکار کمآسیب و کمخطر، اما پر منفعت باشد.
اگر هر چهار ذکر تسبیحات اربعه در کنار هم گفته شود، با توجه به جمعیتی که دارد، ویژهٔ انسان کامل میگردد. وی با گفتن این ذکر، به ذکر
(۲۸۲)
دیگری نیاز ندارد و تمامی بیشمار ذکرهای دیگر را در همین ذکر قرار میدهد.
جوارهایی که تسبیح در تسبیحات اربعه یافته است، سبب تنزل و سبُک شدن آن میگردد؛ زیرا در کنار جهت حقی تسبیح، از جهات خَلقی سخن گفته میشود و تنزیه فعل و ذات در آن آمده است.
جوارهایی که ذکر ترکیبی تسبیح به خود میگیرد، بسیار متنوع است که برای آگاهی بر آنها باید به مأثورات مراجعه کرد. در ذکرهای ترکیبی، یک ذکرْ پایه و اصل میباشد و در گفتن آن، همان به عنوان اصل، قصد میشود و جوارهای آن، به صورت فرعی لحاظ میگردد.
در ذکر تکبیر، باید متعلق آن، قصد گردد و «اللّهاکبر من أن یوصف» مقصود از آن باشد. ذکر تکبیر از اذکار عام (اِخباری) و عمدهٔ اولی توحیدی است. این ذکر، ثقیل و سنگین میباشد. در این ذکر، انسان حال خود را بیان میکند، نه حال حق را که به فهم محدود انسان نمیآید و او را از هر توصیفی برتر میداند.
«اللّهاکبر» از اذکار محبوبی میباشد. اگر سالکی محبی از این ذکر استفادهٔ فراوان انشایی داشته باشد، خیرات ظاهری وی از بین میرود. این ذکر برای سالک محبوب، سبب قوّت قلب و نیز صفا میشود و علم لدنی میآورد و وی را به متن تمامی پدیدهها وصول میدهد، اما دست و پای او را نیز قطع میکند؛ بر این پایه، سالک محب که توان تحمل دردهای سنگین را ندارد و میخواهد به صورت لوکس و فانتزی زندگی کند، با داشتن چنین ذکرهایی ضرر میبیند و این ذکرها مناسب حال او نیست.
(۲۸۳)
ذکر یونسیه
ذکر یونسیه از اذکار عام ترکیبی دایمی میباشد که در قرآن کریم آمده است:
«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکذَلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»(۱).
و ذوالنون را (یاد کن) آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتی نداریم تا در (دل) تاریکیها ندا درداد که: معبودی جز تو نیست، منزهی تو، راستی که من از ستمکاران بودم. پس (دعای) او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را (نیز) چنین نجات میدهیم.
این ذکرِ ترکیبی، مرکب از ذکر حقی توحیدی «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ»و ذکر تسبیح خلقی اقراری: «سُبْحَانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»میباشد که نخست تسبیح حقتعالی مینماید و سپس اقرار به ظلم بر نفس میآید. بنابراین، از اذکار دارای توحید و استغفار میباشد که هم نفس را به توحید آذین میکند و هم آن را پاک و تطهیر میسازد.
اهمیت این ذکر در آن است که خداوند در پایان آن میفرماید: «وَکذَلِک نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» و این بدان معناست که هر مؤمنی به این ذکر پناه ببرد، حاجت متناسب خود را دریافت میکند و چنین نیست که استفاده از این ذکر، ویژهٔ حضرت یونس علیهالسلام باشد. همچنین فراز «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ
۱- انبیاء / ۸۷ ـ ۸۸٫
(۲۸۴)
وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ»میرساند این ذکر، دارای استجابت میباشد.
ذکر یونسیه به دلیل خاصیت گرهگشایی و رفع مشکلات، پریشانیها و کمبودها، نسبت به دیگر ذکرها بیشتر مورد اهتمام بزرگان و اهل سلوک بوده است؛ چنانکه پیغمبر خدا، حضرت یونس علیهالسلام به این ذکر معتکف شده است و این ذکر، او را از دل ظلمات دل نهنگ بیرون میکشد و به ساحل میآورد. عظمت این ذکر به آن است که در رفع مشکلات و کمبودها مجرّب است و نیز نفس را جلا میدهد و آن را برای همراهی با حق آماده میسازد. در حقیقت، این ذکر برای رفع هر مشکلی کارگشاست. اهمیت نماز غفیله نیز به سبب دارا بودن این ذکر میباشد. این ذکر در رهاسازی نفس از باتلاق گناهان و گرفتاریها، چنان اقتداری دارد که حتی اگر بدترین انسانها بر گفتن آن مداومت کنند و به ظلم نفس خویش اعتراف کنند، آن را جابهجا میکند.
ذکر یادشده، ذکر مظلومان، غریبان، ضعیفان، دردمندان و گرفتاران میباشد و از اذکاری نیست که از سر سیری و بینیازی و بدون درد و با عافیت گفته شود.
این ذکر در نماز غفیله آمده است. میتوان آن را در سجده، رکوع و بهویژه در قنوت آورد. بهتر است آن را در شبانگاهان، وقت خواب، سپیدهٔ صبح، شب جمعه، عصر جمعه، سپیدهٔ سحر، عصرگاهان و در زمان تطهیر و استحمام گفت.
مداومت بر آن، سبب تنزیه نفسانی، رفع موانع، ظلمات، گرفتاریها، ریا، شرک، غرور و دیگر کاستیها و کدورات نفسانی ـ بهویژه وسواس ـ
(۲۸۵)
میشود و از اذکار مجرب است. اهل سلوک، به این ذکر وابسته و دلبسته میباشند و آن را ذکر خفی خود در تمامی مراحل سلوک میسازند.
از آثار مداومت بر آن، یافت آرامش، سلامتی، راحتی، نرمی و تطهیر نفس و دورسازی کدورات از آن میباشد.
مداومت دایمی بر ذکر یونسی، فرد را صاحب اقتدار و دارای نفس زکیه و صاحب قلب و دل مینماید و به مرتبهٔ عبادت، خلوص، شور و عشق و غنا میرساند؛ بهگونهای که به هیچ کس نیازمند نمیشود.
آنچه به این ذکر اهمیت میدهد، ختم عددی آن میباشد. میتوان آن را در بستههای چهل، هفتاد، هفتصد، هزار یا هزار و یک تایی برای یک یا دو مرتبه یا بیشتر مصرف کرد. مصرف فراوان آن، زیانی ندارد. استفادهٔ کثیر آن در شبهای ماه رمضان یا عصر جمعه در خلوت و تنهایی و با داشتن وقت مناسب؛ بهگونهای که خسته نباشد و خسته و مضطرب نگردد و از کارهای واجب باز نماند و نماز واجب را به تأخیر نیندازد، مفید میباشد. در گفتن این ذکر باید طمأنینه و آرامش داشت و تعجیل و ناآرامی را به آن وارد نکرد و تمامی آن را در وقت شخصی خود آورد. همچنین برای گفتن آن نباید خستگی، گرسنگی یا سیری و سنگینی داشت.
همچنین برای گفتن این ذکر باید خود را از دنس تخلیه نمود و طهارت (غسل و وضو) داشت؛ به اینگونه که به نیت گفتن این ذکر، غسل تطهیر استحبابی یا غسل ذکر کرد یا آن را در ضمن غسل واجب جنابت انجام داد. سپس نماز گزارد و ختم این ذکر را آورد. نماز آن نیز دو رکعت نافله
(۲۸۶)
(استحبابی) به نیت مطلق یا به نیت برآورده شدن حاجت یا رفع مشکل (نماز حاجت) خوانده میشود.
میتواند آن را به قصد خاص، مثل رفع ریا یا رفع کدورات نفسانی یا رفع ضعف نفس یا ضعف جسمانی یا رفع وسواس یا بدون قصد و تنها برای ذکرگویی آورد.
در گفتن این ذکر میتوان هر دو آیه را گفت یا فقط بر فراز «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» بسنده کرد. در گفتن آن، باید ظلمهای نفس را شناخت و آن را صرف لقلقهٔ زبان و بدون محتوا نساخت.
آنچه در گفتن ذکر یونسیه مهم است، اهتمام به استیفای کامل آن میباشد؛ به این صورت که دقت و تلاش نماید تا این ذکر را بهدرستی و با حفظ شمارههای آن و به موقع و منظم بیاورد. برای نمونه، آن را چهل روز یا چهل مرتبه در یک مجلس با قصد اهتمام و جدیت انجام دهد و در انجام آن، اهمال نداشته باشد و آن را از روی عادت انجام ندهد. در آوردن ذکر یونسیه، نباید عادی برخورد کرد. این ذکر، مانند ذکر صلوات یا حوقله نیست که بتوان آن را در هر حالتی آورد. برای نمونه، اهتمام به این ذکر میطلبد که آن را در سجده یا قنوت و با طهارت کامل انجام داد. همچنین اهتمام به آن، به این است که در تنهایی، تاریکی و خلوت شب، آن هم زیر آسمان، بر گفتن آن اقدام کند.
میتوان آن را در بستههای چهلهزار، چهارصد، چهل، هفدههزار، هفتصد، صد و هفت، هفتاد و هفت، هفتاد، و هفتتایی، به تناسب خصوصیات ذکرپرداز، آورد؛ یعنی باید در آن، عدد چهار یا هفت به
(۲۸۷)
گونهای آمده باشد و مهم این است که قدرت استجابت آن برای ذکرپرداز محسوس و تجربی باشد و آن را به عددی بیاورد که مجرب بودن آن را استشمام نماید. به دست آوردن عدد مناسب این ذکر و نیز صفات زمانی، مکانی و حالتی این ذکر، با تجربه و تمرین به دست میآید. برای نمونه، باید دید گفتن آن در حال سجده بیشتر قرب میآورد یا در حال قنوت یا در زیر آسمان یا در مکان خلوت، هرچند زیر آسمان نباشد.
مجرب نمودن این ذکر، به تمرین آن به دست میآید. اهل معرفت، این تمرینها را بر روی ذکرها دارند و حالات و صفات دخیل در استجابت این ذکر را به تجربه در میآوردند. برای همین است که ذکر یونسیه در نزد هریک از بزرگان، به گونهای خاص تجویز شده است؛ زیرا برای هریک به گونهای متفاوت از دیگری و با عددی خاص، مجرّب میشده است. ذکرپرداز باید توصیههایی را برگزیند که سبب مجرب بودن ذکر خود میگردد و چنین نباشد که به این توصیهها به صورت سطحی، تعبدی و کلیشهای مواجه شود. ضمن آنکه مهم این است که در مجرب ساختن این ذکر، خستگی و سستی به خود راه نداد و شرایط مستجاب شدن آن را دانست و تمامی آن را به دقت رعایت نمود.
بعد از مجرب نمودن این ذکر، مهم این است که بتوان ذکر را مَحرم خود قرار داد و به آن خو کرد و با آن انس گرفت؛ بهطوریکه ذکر یادشده به ذکرپرداز دلبسته شود؛ همانطور که او به آن دلبسته میباشد.
در مصرف این ذکر، مهمتر از هر چیزی آن است که از این ذکر بدون قصد حاجت دنیوی و برای مطلق خیر مصرف کرد، بلکه آن را برای قوت
(۲۸۸)
قلب و قرب نفس و وصول به حقتعالی اهتمام داشت. برای این منظور، باید این ذکر را دایمی و قلبی ساخت و آن را در خلوت گفت. جلی ساختن آن در خلوت، اشکال ندارد؛ اما برای حصول قرب، نباید نامحرم به خود ببیند؛ بر این پایه، نباید آن را در حضور جمع و در کثرت گفت؛ بلکه همانگونه که گذشت، در خلوت، تنهایی، تاریکی و زیر آسمان شب و در حال سجده به آن پرداخته شود. بعدها میتواند حالت سجده را بردارد و آن را در حالت تربیع بیاورد. داشتن خلوت، حفظ شب و آوردن آن در زیر آسمان و رعایت تربیع به همراه ارادهٔ گفتن آن و ریختن ذکر در دم و بازدم، بدون اینکه سر خود را به اطراف بچرخاند یا به زمین و آسمان خیره شود، بلکه آرام در حالت تربیع (چهار زانو) بنشیند ـ نه در حال دو زانو و نه اینکه پایش را دراز کند ـ و نیز در حال نشستن، راست بنشیند و استقرار داشته باشد.
ذکر یادشده با این خصوصیات، خوراک نفس و قوت قلب را ایجاد میکند و معرفت و توانمندی باطنی و عزت تمام و کرامت به ذکرپرداز میبخشد. برکات و خیرات چنین ذکری چنان فراوان است که فرد را از هر چیزی بینیاز میکند و او دیگر صاحب حاجت نمیشود و هیچگاه در جایی کم نمیآورد و درمانده و زمینخورده نمیشود و احساس کاستی، از او برداشته میشود و بینیاز و غنی میگردد. در واقع، فرد چنان در اوج عظمت روحی قرار میگیرد که حاجت و نیازمندی از او برداشته میشود و مورد مصرفی برای خود ندارد، تا نیازمند گردد.
کسیکه از عهدهٔ گفتن ذکر خاص (حفظ خصوصیات گفتهشدهٔ)
(۲۸۹)
این ذکر برنمیآید و مشکل دارد، میتواند از ذکر عام یونسیه به گونهٔ جلی یا خفی در هرجایی ـ حتی در مسیر رفت و آمد خود ـ مصرف نماید؛ به شرط آنکه صرف لقلقهٔ زبان و عادت نگردد و آن را با اراده و توجه آورد.
این ذکر در سه فراز میآید: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ»، «سُبْحَانَک»، «إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ». این ذکر، در بستههای سهتایی و سه به سه در حال سجده یا تربیع میآید.
هریک از این سه فراز، میتواند به صورت سه ذکر مستقل از هم و به تنهایی بیاید و یا در هم مشبّک گردد و برای نمونه «سُبْحَانَک إِنِّی کنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» گوید.
ذکر قلبی این ذکر، همانند بعضی از ذکرهای دیگر، تنها خفی نیست، بلکه به صورت جلی نیز میآید.
زیاد گفتن این ذکر، آسیبی ندارد؛ به شرط آنکه مزاحم انجام واجبی نگردد و به کسی ظلم و آزار وارد نسازد.
ذکر «یاحَی یاقَیوم»
ذکر «یاحی یاقَیوم» از اذکار عام، اولی، دایمی و مورد نیاز لحظه به لحظهٔ آدمی، هم در بیداری و هم در خواب میباشد و میتوان آن را در هر حالتی، بهویژه در قنوت، سجده یا رکوع نماز آورد.
«حی» اسم ذات و همان وجود است که اسمی بزرگتر و گستردهتر از آن نیست و بر تمامی اسما پیشی دارد و اسمای دیگر و نیز اذکاری مانند تهلیل، بسمله و تقدیس، زیرمجموعهٔ آن میباشد؛ زیرا تمامی از خدای
(۲۹۰)
زنده میگوید. «حی» اولِ اسمای الهی و حقیقت آنهاست؛ بلکه ذات حقتعالی، که حقیقت حضرت حق میباشد، ذاتالحیات است. حیات، اصل وجود و حقیقت شیء (و ظهور آن) است و اوصاف دیگر، تمامی کمال وجود است.
«قیوم» از اسمای ذاتی و کمال وجود (و ظهور آن) و قوام صفات حق میباشد.
دو اسم یادشده، از اسمای قدرتی حقتعالی و از اسمای صلابتی میباشند. قدرتی بودن این دو اسم، استفاده از آن را برای انجام کارهای سنگین یا برای کسانیکه ضعف نفس یا ضعف جسمانی دارند یا در موضع ضعف قرار گرفتهاند، مناسب ساخته است. همچنین کسیکه در پی قدرت، توانمندی، همّت، دولت، علم و معرفت میباشد، میتواند آن را خوراک جان خود قرار دهد.
نیاز نفس به ذکریادشده، از نیازهای اولی بوده و فوریتر و حیاتیتر از دیگر اذکار ـ حتی تسبیح و تهلیل ـ میباشد و نفس بدون آن، حیات و قوام خود را از دست میدهد؛ از اینرو، ذکر یادشده از تمامی آنها مهمتر و عظیمتر میباشد؛ ضمن آنکه این ذکر، به سبب دارا بودن اسم «حی»، اصل تمامی اسما و حیات جمیع آنها میباشد و اذکار دیگر، حتی بسمله، سفیر آن دانسته میشود.
این ذکر عام، چهرهٔ خاص نیز دارد و افزون بر آنکه ذکر عموم افراد میباشد، ذکر سالکان، بلکه محققان قرار میگیرد.
این ذکر قدرتی و صلابتی، در ابطال سحر، برخورد با جن و ابطال
(۲۹۱)
طلسمات، کارایی دارد. استفاده از آن در برابر ظالم ستمگر، بسیار مؤثر است و هم سبب تسکین و توانمندی فرد مظلوم و هم موجب تزلزل در دشمن میگردد.
قدرتی که این ذکر به فرد میدهد، بهگونهای است که گویا گُردانی از ملائکه یا اجنّه در خدمت وی هستند. با این ذکر میتوان صاحب کرامت و اقتدار شد و با حفظ شرایط، موکل پیدا کرد. برخی از اسما و اذکار، دارای موکل میباشند و مداومت بر آنها، با حفظ شرایطی که دارد و ایجاد تناسب و تخلق، سبب میشود مدبّرات آن اسما و اذکار در اختیار ذکرپرداز قرار گیرد؛ به این معنا که اسم یا ذکر در او خانه میکند و اقتدار احضار مدبّر خویش را به وی میبخشد. برای احضار مدبّر آن، باید به حالت تربیع نشست و آن را گفت. مدبّرات از فرشتگان، اجنه و مدبّرات الهی میباشند.
مدبّرات ذکر یادشده، بسیار مهم میباشند و اقتدار آنان بسیار قوی و نافذ میباشد. کسی که بتواند مدبّرات این ذکر را بیاید، از اولیای خدا و از سفیران الهی میباشد که برای عوالم غیب شناساست و آنان با وی همراه میشوند. کسی که به مدبرات این ذکر واصل شود، اگر خواستهای داشته باشد و بخواهد طلسمی را جابهجا کند یا نفرینی داشته باشد، مدبّرات این اسم، خواستههای او را انجام میدهند. کسیکه به مدبّرات این ذکر برسد، صاحب قدرت و تمکین و حکم میباشد. با این ذکر میتوان «حکم» گرفت. البته اعطای حکم، به بخشش و عنایت حقتعالی مرتبط است و اوست که توفیق استفاده از این ذکر را میدهد. این ذکر، دولت
(۲۹۲)
ظاهر و باطن و همراهی و اطاعتپذیری پدیدهها را با خود دارد. مداومت بر اسم «یا حی» به تنهایی موجب ادراک باطن، معرفت ربوبی و موهبت علوم لدنی و صفات غیبی میشود. مصرف این اسم به تنهایی، بسیار سنگین و آسیبزا میباشد و تنها در امور باطنی و معنوی و قلبی به کار میرود و ریزش ناسوت را موجب میشود. بنابراین، برای کسانی مناسب است که تحمل بلایا و مصایب را دارند و از دردمند شدن فراری نیستند. کسیکه با ذکر گرفتن این اسم، در دایرهٔ آن قرار میگیرد، باید بتواند شانهای آهنین برای تحمل بلاهای سخت داشته باشد و از مشکلات نهراسد.
«یاقیوم» به تنهایی یا با دیگر اسمای همخانوادهٔ آن ـ مانند «قائم»، «مقوّم» و «قوّام» ـ ذکر مفیدی است که خواص آن را در کتاب «دانش اسماءالحسنی» آوردهایم.
اما بهترین طریق استفاده از این دو اسم، ترکیب آن در قالب ذکر مورد بحث میباشد. میتوان آن را ذکر خفی قرار داد یا آن را ختم گرفت.
«یاحی یا قیوم» از ذکرهای دایمی حقی است. این بدان معناست که لازم است همیشه و در هر موقعیتی از این ذکر بهره برد. از این ذکر میتوان به جای «بحول اللّه اقوم و اقعد» در نماز استفاده کرد.
این ذکر برای عصر جمعه، شب جمعه و سپیدهٔ صبح و نیز در روزهای زوج (شنبه، دوشنبه و چهارشنبه) مناسب است.
باید آن را به صورت زوج آورد، نه فرد. میتوان آن را صدبار یا هزار بار در یک مجلس و در بستههای دوتایی آورد. همچنین میتوان آن را نذر
(۲۹۳)
کرد یا به امام یا یکی از اولیای الهی یا مؤمنان شاخص (نه افراد عادی) هدیه داد و مانند سورهٔ فاتحه نیست که برای هرکسی قابل اهدا باشد.
میتوان آن را به قصد وسعت رزق، تحصیل علم، یافت قدرت یا تفوّق بر خصم یا چیرگی بر مغیبات گفت. مهمترین امتیاز این ذکر، اعطای قدرت و توانمندی و حیاتآفرینی آن میباشد؛ بهشرطی که ذکرپرداز صاف باشد و اهل معصیت و ستمگری نبوده و ظلم در حریم او نباشد؛ وگرنه زندگی ذکرپردازِ ظالم و اطرافیان و نزدیکان وی را به آتش میکشد و نابسامانی را پیدرپی به آن وارد میسازد.
این ذکر را بدون قصد و طمع به خواستهای نیز میتوان آورد. باید آن را صامت و بهگونهٔ غیرملفوظ و خفی و در قلب آورد و رفتهرفته آن را قلبی ساخت. البته آشکار ساختن آن در محیطی که کسی نیست و وی در خلوت و تنهایی است، اشکال ندارد.
رعایت نظافت و بهداشت و طهارت برای گفتن آن لازم است. ذکرپرداز باید برای گفتن آن غسل نماید، وضو بگیرد، نماز حاجت بخواند و سپس ختم آن را شروع کند.
ذکر «یاحی یاقیوم» را میتوان با نماز همراه کرد و دو رکعت نمازِ حاجت یا هدیه به مؤمنی برجسته خواند و آن را در سجده ـ بهویژه در سجدهٔ آخرِ رکعت دوم ـ یا در رکوع آورد. این ذکر را میتوان بسیار گفت و آن را تا هزار بار آورد؛ البته اگر نفس از آن آزار نمیبیند و خسته نمیشود یا حال غیرعادی نمییابد. ذکرپرداز برای گفتن شمار زیاد این ذکر، باید هم فرصت مناسب داشته باشد و هم احساس گرما یا سرما نکند.
(۲۹۴)
این ذکر را میتوان با سورهٔ حمد، توحید، قدر، چهارقل یا با آیةالکرسی همراه ساخت؛ یعنی ابتدا یکی از این سورهها را خواند و سپس ذکر یادشده را آورد.
بهتر است آن را در حال نشسته و تربیع و رو به قبله آورد. گفتن آن در مقابل خورشید یا در آب (به صورت نشسته یا ایستاده) مناسب است و باید «یاحی» را بر دم و «یاقیوم» را بر بازدم و بر یک تنفس آورد تا سیر نزول و صعود کامل شود.
برای استفاه از آن باید از حرامها و نیز ریا به دور بود؛ وگرنه آسیبزاست.
برای تخلق به این اسم، باید زیر نظر مربی تمرین داشت و از این ذکر، مصرف نمود.
داشتن صفای باطن، در استفاده از آن لازم است و افراد کثرتی و آلوده نمیتوانند از آن استفاده کنند؛ بلکه اگر بر مصرف آن اصرار داشته باشند، آسیب میبینند. استفادهٔ کلان از این ذکر، تنها برای سالکان بلاکش مناسب است، نه مردم عادی.
ذكر تقدیس
ذکر تقدیسی «سبّوح قُدّوس ربُّنا وربُّ الملائکة والرّوح» ذکری جامع و از اقسام ذکرهای تسبیحی میباشد که تسبیح و تقدیس را با هم دارد. جمعیت ضمیر «نا» همراه با فرشتگان و روح، عظمت معنایی این ذکر ترکیبی را میرساند. ذکر مختصر آن، حصر بر «سبّوح قدّوس» میباشد. به
(۲۹۵)
گونهٔ ترکیبی «سبحاناللّه سبّوح قدّوس» یا «سبحانه سبحانه سبحانه سبّوح قدّوس ربّنا وربّ الملائکة والروح» نیز میآید. به سبب کمال و جامعیتی که این ذکر دارد، لازم نیست با چیزی ترکیب شود.
«سبّوح» از اسمای پرودگار است، اما در قرآن کریم نیامده است؛ برخلاف «قدّوس» که در قرآن کریم دارای دو بار اطلاق حقی میباشد و به عنوان اسم برای خداوند آمده است. «سبّوح» در این ترکیب بر «قدّوس» مقدم شده است به اعتبار تنزلی که دارد و سیر این ذکر، از پایین به بالا میباشد. «قدّوس» از اسمای ذاتی خداوند است ـ مانند «حی» ـ نه از اسمای فعل مانند «رازق».
«سبّوح قدّوس» اسم انیس است که با هم میآید و «قدّوس» به تنهایی استفاده نمیشود. تسبیح، از مبادی تقدیس و برای وصول به آن میباشد و هر کسی ـ حتی فرشتگان و نیز اولیای خدا ـ با تسبیح، به تقدیس وصول پیدا میکنند. استفاده از اسم «قدّوس» به تنهایی و گفتن «یا قدّوس»، وصول، وفق و حرکت را موجب نمیشود و تخریب میآورد.
گفتیم تسبیح هر پدیدهای، همان سیر سالم و حرکت طبیعی آن میباشد که صبغهٔ تنزیه از نقص و پاک بودن از عیب دارد. معنای ایجابی تسبیح، همان طهارت از کاستی است؛ هرچند متعلق آن (نقص)، امری عدمی است. «سبّوح» در معنای خود مطهّر بودن، پاکی و سالم بودن را دارد.
اما تقدیس به معنای نداشتنِ صفات و بیتعین بودن میباشد. تلبس به صفات، محدود شدن را لازم دارد. تسبیح، خود یکی از اوصاف است که
(۲۹۶)
حد برمیدارد؛ ولی تقدیس، نفی هرگونه محدودیت میباشد. معنا و متعلق «قدّوس»، امری ایجابی است. معنای «قدّوس» این است که خداوند خالی از صفات است و فقط ذات میباشد. تمامی صفات، تعینات ذات میباشد و خداوند، مقدّس از تعینات است؛ زیرا متعین گردیدن، شکسته شدن و محدود گردیدن را لازم دارد. «سبّوح» از خداوند سلب نقص میکند و «قدّوس» نفی صفت و ثابت دانستن نامحدودی و بدون اسم و رسم بودن برای مقام ذات میباشد.
تقدیس، امری برتر و بالاتر از تسبیح میباشد و این ذکر، مرتبهای بسیار بلندتر از تسبیح دارد. «قُدّوس» از اسمای الهی است که حقیقت اسمای الهی ـ که ذات باشد ـ را با خود دارد؛ از اینرو، بسیار سنگین میباشد.
آثار تقدیس
ذکر یادشده، دارای موکل است و مداومت بر آن، برای ذکرپرداز موکل میآورد؛ موکلی که از فرد صیانت میکند و در پیشامدهای خطرناک و در برابر بدخواهان، به فرد وفادار خواهد بود و با ذکرپرداز میایستد و از او حمایت میکند؛ بهگونهای که حتی اگر وی را درون خانهای قرار دهند و آن را آتش بزنند، آسیبی به وی وارد نمیشود و چنانچه در دل دریاها انداخته شود، سالم از آن بیرون میآید و این به سبب اقتدار بالای موکل آن میباشد؛ گویی لشکری چندده هزار نفری از فردی محافظت میکنند.
این ذکر، از اذکار بسیار سنگین و قوی میباشد و از این حیث، در ردیف تهلیل قرار میگیرد. این اسم سنگین، بسیار پرماجراست.
مداومت بر آن، آرامشآور و سکونزا میباشد و سبب قوت قلب و
(۲۹۷)
یافت معرفت میگردد و دل را باز، صافی، صاحب رؤیت، کرامت و وحی میکند.
«سبّوح» آن در ظاهر و «قدّوس» آن در باطن، کارپردازی و نقش دارند و از آن میتوان هم در ظاهر و هم در باطن، استفاده کرد. هریک از این دو اسم نخست، باری را از دوش ذکرپرداز برمیدارند. این ذکر بر شراشر صاحب خود خیمه میزند و مَرکب حرکت و راهبر او میگردد.
مداومت بر این ذکر ـ بهویژه در سجده و رکوع ـ بسیار لازم است. گفتن آن، نیازمند طهارت (غسل و وضو) میباشد. همچنین فرد باید نظافت و بهداشت ظاهری را رعایت کند و لباس و بدنی تمییز داشته باشد، بلکه تمیزترین لباسهای خود را بپوشد. این ذکر، عروس اذکار الهی است که هیچ لباس کهنه یا کثیفی نباید در حریم آن ظاهر شود. این ذکر، بسیار تمیزپرور است. میتوان آن را به دهان پدیدهای گذاشت تا آن را برای وی بیاورد؛ همانطور که قابل بخشش، هدیه و اعطا میباشد و صاحب این ذکر، خود موقعیت بخشش آن را میداند و آن را بهجا و در مسیر خیر هزینه میکند.
در میان اذکار، تقدیس را باید ذکر ایالتی دانست؛ به این معنا که تمامی عالم معنا و ماورا و نیز ظاهر و هر چیزی در آن میباشد؛ البته به چهرهٔ حقی و وحدتی. برای نمونه، این ذکر میتواند انسان را به ملائکه یا روح تمثّل و تعین دهد؛ بهگونهای که مقام قرب به آنها و قدرت همراهی و استفاده از آنان را بیابد؛ بلکه این ذکر میتواند انسان را به خدا برساند و وی را از اهل دیار بینشان سازد.
از این ذکر میتوان برای دفع بلا یا مرگ و برای قرب به ملائکه، اهل
(۲۹۸)
سماوات و رؤیت شبانه استفاده کرد؛ به شرط آنکه نماز، نیاز و ناز لازم آن را پرداخت کند. در گفتن آن باید با اطرافیان خود صاف و بیپیرایه و بیآلایش و شفاف بود و پنهانکاری و محافظهکاری و پستی و سستی و نقص را کنار گذاشت و حد اعلای بهداشت، نظافت و تمیزی را رعایت کرد تا این ذکر، نتیجهبخش و دارای اثر گردد؛ وگرنه داشتن محیط پیرامونی ناسازگار، به تخریب ذکرپرداز میانجامد.
این ذکر، دارای نماز دورکعتی است و در سجدهٔ همان نماز، برخی از افراد خاص آن هم با اذن خاص، این ذکر را صد یا هزار بار میگویند. در این صورت، اگر شرایط ذکر رعایت گردیده باشد، ملائکه همانند کبوتران حرم، ذکرپرداز را احاطه میکنند و با او همراه میشوند و او را دست به دست میکنند و بالا میبرند، پرواز میدهند و پایین میآورند. گاه میشود که روحِ تعینات، با شؤون متفاوتی که دارند، و روح حضرت روح در وی تجلی میکند و با او متحد میشود و حضرت روح در او حلول میکند و صاحب الروح میشود. همچنین با این ذکر، اقتداری مییابد که میتواند با فرشتگان متحد شود. وصول و قرب به حق و تعین به حق و حقانی و حق شدن، از آثار این ذکر میباشد. صفایی که این ذکر به باطن میبخشد، ذکرپرداز را پدیدهای آسمانی و ملکوتی میسازد. این ذکر برای قوت قلب و حیات دل و رونق باطن و صفای روح، از بهترین و مؤثرترین اذکار میباشد.
استفاده از این ذکر، نیاز به مجوّز خاص و داشتن اجازه از صاحبان ولایت حقیقی و تکوینی دارد. انبیای مخلَص، از این ذکر استفاده میکردهاند و به عنوان ذکر انبیای الهی شناخته میشود.
(۲۹۹)
بهطور کلی این ذکر، مخصوص ساکنان حظایر قدس و صفانشینان ملکوت و برای تجرید و خالص شدن و رفع ناسوت میباشد؛ بر این پایه، از آن، برای مقاصد و مطامع و منافع دنیایی استفاده نمیشود. ترکیب «سبّوح قدّوس» در این ذکر و ترکیب نشدن با اسمای دیگر، برای تحقق تجرید و تلطیف باطن و دور داشتن نفس از ناسوت میباشد. ذکر تقدیس برای تلطیف باطن، یافت وحدت، وصول به ملکوت، قرب به ملائکه و قرب به حقایق ربوبی و قرب به حق، مفید است.
ختومات تقدیس
وصول به صفات حق، بسیار سنگین است و این ذکر، حذف صفات را قصد دارد که سنگینتر میباشد. این ذکر، ذکر ملائکه، انبیا و اولیا و ذکر واصلان و فارغان و افراد خاصالخاص و برگزیده است؛ از اینرو، ختم آن برای افراد عادی و متوسط، که تنها در پی خوردن و راه رفتن و گرد هم نشستن و خوش بودن و عافیتطلبی میباشند، مناسب نیست. ذکر تقدیس، برای قرب و خلوت و وحدت مناسب است؛ از اینرو، با توجه به محتوای سنگینی که دارد، ختمهای اندکی برای آن آمده است.
این ذکر، به تنهایی استفاده نمیشود و اسم «سبّوح» پیش از آن میآید تا از سنگینی مضاعف آن بکاهد.
تقدیس از اذکار قصدی است که با گفتن آن، قرب الهی و قرب ربوبی به عالم ملکوت و انس با ملائکه قصد میگردد. این قصد، بسیار سنگین است؛ از اینرو، باید بسیار کم از آن استفاده کرد؛ آن هم در حال صفای
(۳۰۰)
باطن و در مقام قرب و طهارت کامل ظاهر. اگر استفاده از این ذکر بهجا و به اندازه نباشد، ناسوت فرد را به هم میریزد و درحالیکه او را تجرید میدهد، تخلیط ناسوتی وی را بهکلی تخریب میسازد و گرفتاریهای تحملناپذیر برای او پیش میآورد. برای پریدن و پرواز، نباید چنان از ناسوت دور شد که نتوان برگشتی سالم به آن داشت.
ذکر تسبیحی تقدیس را در بستههای پنجتایی و پنج به پنج مصرف میکنند. گفتن آن به هنگام رفتن برای خواب، در خلوت و آب ـ خواه در حمام باشد یا استخر یا رودخانه یا دریا ـ دارای خصوصیت میباشد.
ختمهای آن در بستههای متفاوت فرد و زوج قرار میگیرد. این ذکر، دارای پنج فراز میباشد: «سبّوح»، «قدّوس»، «ربّنا»، «وربّ الملائکة»، «والرّوح». فراز نخستْ یک مرتبه، فراز دوم دو مرتبه، فراز سوم سه مرتبه، فراز چهارم چهار مرتبه و فراز پنجم پنج مرتبه آورده میشود و سپس از فراز دوم، به همین عدد شروع میشود تا فراز پنجم که پنج بار به تنهایی آورده میشود و تمامی آن، یک ذکر ترکیبی را ترتیب میدهد که به ذکرپرداز قدرت فراوانی میبخشد. همچنین مشاعر باطنی فرد را باز میکند و به وی هوشمندی نحوهٔ استفاده از این ذکر را عطا میکند. البته برای چنین ذکری باید اذن داشت و عموم افراد میتوانند بر گفتن «سبّوح قدّوس» به تنهایی و با همین ترکیب ـ آن هم به صورت اندک ـ بپردازند.
این ذکر را باید «یک به یک» یا «یک به سه» یا «سه به یک» آورد و آن را بیشتر ننمود که آسیبزا میگردد و عوارضی غیر قابل کنترل و تخریبگر و آزاردهنده مییابد؛ بلکه گاه اختلال فکری ایجاد میکند. گفتن آن باید
(۳۰۱)
همراه با طهارت کامل و در فرصت مناسب ـ مانند نیمهشب جمعه یا اعیاد فطر و قربان یا شبهای احیا یا عصر جمعه ـ آن هم به مقدار مناسب باشد. این ذکر را باید با داشتن اجازهٔ خاص و در حال صفای باطن، آرامش نفس و به قصد ایجاد قرب الهی و سماوی و مجرد و تزکیه شدن و یافت خلوت، گفت؛ در حالی که ذکرپرداز غسل کرده و نماز گزارده و رو به قبله است و در دل تاریکی شب و در جایگاهی خلوت میباشد و نیز در حال سیری و سنگینی معده نباشد. این ذکر، سِیری و کثرتی نیست که بتوان آن را در کوچه و خیابان یا در حضور دیگران گفت. اگر کسی این ذکر را با رؤیت ناس یا در مجالس عمومی و در کثرت بگوید، آنان را نیز به مشکل مبتلا میکند؛ زیرا این ذکر از اذکار دارای مدبّر میباشد و مدبّر، از همان مجلس برای وی و حاضران، چالشهایی را ایجاد میکند و میان آنها شقاق و شکاف به وجود میآورد. برای گفتن این ذکر، باید فضای مناسب، شرایط و خصوصیات، زمان و مکان، حالات نفسانی ذکرپرداز و صفات ذکر به تمامی تناسب داشته باشد و نیز بهتر است در حال سجده یا در نماز بود، تا بتوان این ذکر را ایجاد کرد.
شناخت عوارض اذکار، تخصصی پیچیده دارد؛ چنانکه شناخت عوارض داروهای مادی نیز چنین میباشد و گاه شناخت برخی از عوارض زیانبار دارویی، سالها مخفی میماند و با تحقیقات گسترده و به تجربه مورد شناخت قرار میگیرد. اذکار الهی نیز چنین میباشد و خودمصرفی در آن، با جهل از خصوصیات آن ذکر و جوارهایی که دارد، خطرناک میباشد.
(۳۰۲)
گنجینهٔ مطوی ذکرهای معنوی در سورههای طوال
سورههای بسیار طولانی قرآن کریم ـ مانند سورههای بقره و آلعمران ـ جایگاه پنهانسازی گنجینههای ذکر معنوی میباشد. این سورهها جزیرههایی نادر و بزرگ از اینگونه ذکرها دارد؛ ذکرهایی که هستی و تمامی پدیدههای آن را در خود جاسازی نموده است. ذکرهای یادشده، ذکرهایی دایمی است که اگر کسی به تخلق به آنها برسد، دیگر نمیتواند از آنها رهایی یابد و به صورت دایمی با آنها زندگی میکند. این ذکرها دنیا، ظاهر، پرستیژ و کلاس آدمی را بر باد میدهد و چیزی برای وی باقی نمیگذارد و ذکرپرداز را به ناله و تضرع میکشاند. او به مانند کسی میماند که پیوسته کتک میخورد و آخ و وای از او جدا نمیشود. نمونههایی از این ذکرها در پی میآید.
دو آیهٔ پایانی سورهٔ بقره
آیات زیر از ذکرهایی است که نفی طمع در آن میباشد و وصولهای آنی را در پی دارد؛ وصولهایی که تمامی دنیا و ظاهر فرد را از او میگیرد و او را در هجر از حقتعالی به ناله و لابه و ربّنا گفتنهای پیدرپی و مکرر وامیدارد:
«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلاَئِکتِهِ وَکتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَک رَبَّنَا وَإِلَیک الْمَصِیرُ. لاَ یکلِّفُ اللَّهُ نَفْسا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا کسَبَتْ وَعَلَیهَا مَا اکتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَینَا إِصْرا کمَا حَمَلْتَهُ عَلَی
(۳۰۳)
الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ»(۱).
پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است، و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند (و گفتند:) «میان هیچیک از فرستادگانش فرق نمیگذاریم» و گفتند: «شنیدیم و گردن نهادیم، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاریم) و فرجام به سوی توست.»
خداوند هیچ کس را جز بهقدر تواناییاش تکلیف نمیکند. آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانی بر دوش ما مگذار؛ همچنان که بر (دوش) کسانی که پیش از ما بودند نهادی. پروردگارا، و آنچه تاب آن را نداریم، بر ما تحمیل مکن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشای و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویی؛ پس ما را بر گروه کافران پیروز کن.
آیات ششگانهٔ سورهٔ آلعمران
در اواخر سورهٔ آلعمران، شش آیهٔ شریفه آمده است که با هم مرتبط است و جزیرهای از آیات و ذکری مستقل را تشکیل میدهد. آیات شریفه چنین است:
«وَلِلَّهِ مُلْک السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَاللَّهُ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ. إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لاَآَیاتٍ لاِءُولِی الاْءَلْبَابِ. الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیاما وَقُعُودا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ
۱- بقره / ۲۸۵ ـ ۲۸۶٫
(۳۰۴)
وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ. رَبَّنَا إِنَّک مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ. رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیا ینَادِی لِلاْءِیمَانِ أَنْ آَمِنُوا بِرَبِّکمْ فَآَمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکفِّرْ عَنَّا سَیئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الاْءَبْرَارِ. رَبَّنَا وَآَتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَی رُسُلِک وَلاَ تُخْزِنَا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّک لاَ تُخْلِفُ الْمِیعَادَ»(۱).
و فرمانروایی آسمانها و زمین از آنِ خداست و خداوند بر هر چیزی تواناست. بهقطع در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانههایی (قانعکننده) است. همانان که خدا را (در همهٔ احوال) ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده، یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (که) پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریدهای. منزهی تو، پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار. پروردگارا! هر که را تو در آتش درآوری، بهیقین رسوایش کردهای و برای ستمکاران یاورانی نیست. پروردگارا! ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید؛ پس ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز و بدیهای ما را بزدای و ما را در زمرهٔ نیکان بمیران. پروردگارا، آنچه را که به وسیلهٔ فرستادگانت به ما وعده دادهای، به ما عطا کن و ما را روز رستاخیز رسوا مگردان؛ زیرا تو وعدهات را خلاف نمیکنی. پس پروردگارشان، دعای آنان را اجابت کرد (و فرمود که) من عمل هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن، که همه از یکدیگرید، تباه نمیکنم؛ پس کسانیکه هجرت کرده و از
۱- آلعمران / ۱۸۹ ـ ۱۹۴٫
(۳۰۵)
خانههای خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شدهاند، بدیهایشان را از آنان میزدایم و آنان را در باغهایی که از زیر (درختان) آن، نهرها روان است، درمیآورم. (این) پاداشی است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست.
آیهٔ نخستِ این ذکر، انسانهای معمولی را جدا کرده است و انسانهایی را موضوع بحث قرار داده است که از صاحبان خرد عمیق و ناب میباشند. صاحبان خرد ناب، کسانی هستند که در تمامی حالات ـ اعم از ایستاده، نشسته و خوابیده ـ از یاد خداوند غافل نیستند و به ذکر خفی و قلبی تخلق یافتهاند. آنان اهل تفکر و اندیشهاند؛ کسانیکه وصول دارند و «وَآَتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَی رُسُلِک» سر میدهند؛ کسانی که حتی در خواب نیز درد حقتعالی دارند و یاد او را فراموش نمیکنند. دردهای باطنی در جان آنان افتاده است و آنان در خواب هم درد عمیق و بسیار سهمگینی دارند؛ دردی که سالها با آنان میباشد و هم درد، خواب را از آنان میگیرد و هم خواب دردناکی که دارند، زور را از آنان میگیرد و درد و خواب، دو لازم جداییناپذیر میشود. هم خواب با درد آنان آمیخته و هم درد با خواب آنان درآمیخته است.
آنان هم ذکر دارند و هم اندیشه و هم وصولهای آنی و لحظهای، که چنین «رَبَّنَا» سر میدهند و از هجر و فراق میسوزند. اینان با آنکه عقلی خالص و غیرمشوب دارند، از خداوند میخواهند آنان را در قیامت رسوا نسازد. آنان بهشت را نمیطلبند؛ زیرا خود را طلبکار حقتعالی نمیدانند. اینان طمعی ندارند و نفی طمع میکنند وبرای همین است که از ذکر خود، چیزی نمیطلبند. آنان کسانی هستند که برق الهی ایشان را گرفته است.
(۳۰۶)
فراز «وَعَلَی جُنُوبِهِمْ» نحوهٔ خوابیدن این صاحبان ذکر و خرد ناب را توضیح میدهد. آنان نه طاقباز میخوانند و نه به روی (دمر).
شش آیهٔ یادشده، یک بستهٔ ذکر است؛ هرچند در برخی روایات، از پنج آیه نام برده شده است، اما به نظر ما شش آیهٔ یادشده، یک بستهٔ ذکر است که برای تخلق اهل سلوک به آن بسیار مناسب میباشد. در تخلق به این ذکر، آیات شریفه، خوراک شب و روز آدمی میشود. شش پیامبر بزرگ الهی ـ بهویژه رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله ـ از ذکر وارد شده در این آیات استفاده میکردند. ما سبک ویژهٔ خود در عمل به این آیات را در کتاب حاضر آوردیم تا برای علاقمندان ارمغانی باشد.
این آیات، ارمغان وصولهای لحظهای و آنی را دارند؛ چنانکه سه فراز «رَبَّنَا» به آن اشاره دارد. لحظههای وصول، در اصطلاح اهل سلوک «برق» نامیده میشود. البته این آیات برای افراد مبتدی مناسب نیست و باید دستور آن را از استادِ کارآزموده گرفت. این آیات، ذکر برخی سالکان است که در مقطعی خاص از سلوک، که برد بالایی دارد، برای گفتن آن آمادگی مییابند.
دعای کمیل و ندبه
دعای کمیل، خوراک معنوی امیرمؤمنان علیهالسلام و فینالیستهای امور معنوی میباشد، نه غذای افراد معمولی یا متوسط. آنحضرت علیهالسلام با همین خوراکها، در خیبر را از جا برکنده است. مگر میشود چنین غذای سنگینی را در یک جلسه خواند. بدتر آنکه برخی به همین دعا رضایت
(۳۰۷)
نمیدهند و سخنان خود را هم به آن میافزایند و بر آن حاشیهٔ آواز و خواندن غزل میزنند. دعای کمیل چگونه با چنین خلطهایی بر دعا بودن خود باقی میماند و چگونه میشود از چنین دعایی انتظار خاصیت و اثر داشت. طبیعی است از چنین جلسهای بیاعتقادی، وازدگی و بیعملی بیرون آید. حتی دعای کمیل نیز نیاز به تجویز از ناحیهٔ متخصص در ذکرشناسی دارد.
دعای کمیل، دارای فزارهایی است که فراتر از فهم نابغهای چون ابنسینا میباشد. دعای کمیل یا دعای ندبه باید بخشبخش گردد و هر بخشِ کوتاه آن در یک شب جمعه یا صبح جمعه خوانده شود. کسیکه تمامی این دعاها را در یک جلسه میآورد و فرد ضعیفی است، مانند آن است که شیشهای شربت که باید هربار یک قاشق از آن مصرف شود، به یکباره خورده شود. کسانیکه این دو دعا را در یک جلسه میآورند، قسیالقلب تحویل میدهند.
این دو دعا را باید در حال تضرع و با فروتنی آورد؛ از اینرو جایی برای فریاد زدن در آن نمیباشد. دعاها، روضهها و مراسماتی که در آن فریاد بلند میشود، به همریزی اعصاب و ضعف آن را در پی دارد. امیرمؤمنان علیهالسلام هیچگاه دعای کمیل را اینگونه نخوانده است. برخی مداحها در این دعا ـ که باید استخوانهای خواننده را آب کند ـ به عربده میخوانند و مثل گرگهای وحشی و درنده بر آن زوزه میکشند و سپس بر عربدهها و نعرههای خود، چلوکباب میدرند.
دعای کمیل، دعایی سنگین است و امیرمؤمنان علیهالسلام است که توان
(۳۰۸)
برداشتن این وزنهٔ سنگین را با یک ضرب دارد؛ اما افراد عادی باید آن را بخشبخش کنند و در هر هفته، تنها بخشی از آن را بخوانند. بر این پایه، خواندن یک دعای کمیل، بهتر است در طول یک سال تقسیط شود. کسیکه از این دعا فراوان استفاده کند و باطن کوچکی داشته باشد، خبیث میگردد. ملاحظهٔ تناسب مقدار مصرف این دعا با خود، بسیار ضرورت دارد؛ وگرنه مانند تزریق چند آمپول در یک مرتبه یا مصرف یک بسته قرص خطرناک در یک وعده میباشد. کسانیکه خواندن این دعا را در یک جلسه ترویج کردهاند، این دعا و اثرات آن را نمیشناختهاند. اینان افراد عادی جامعه ـ آن هم از قشر ایمانی و معتقد ـ را با توصیههای ناآگاهانهٔ خود بیمار میکنند و آنان را نسبت به خود و اطرافیان خویش نامهربان و تنگنظر میسازند.
متأسفانه ترویج ادعیه در جامعهٔ ما بسیار ناآگاهانه و بدون مهندسی و تخصص انجام میشود و آزمایشگاهی علمی نیز بر این امور تحقیق لازم را انجام نمیدهد تا به تجربه، اثرات این دعاها را به دست آورند؛ اما چه میشود که بیشتر متولیان صاحب ادعا، از افراد ناآگاه در این زمینه بودهاند.
زیارت عاشورا
اگر کسی که فردی عادی است، بخواهد زیارت عاشورا را ذکر خود قرار دهد، باید آن را به چند بند تبدیل کند و هر بند آن را در مدتی معین بیاورد. کسیکه تمامی زیارت عاشورا را در یک جلسه میآورد و آن را تا
(۳۰۹)
چهل روز تکرار میکند، به قساوت مبتلا میشود. چنین کسی با اطرافیان خود با خویی خشن برخورد میکند و به جایی میرسد که از خوردن گوشت خام، لذت میبرد. ختم گرفتن این ذکر برای وصول به مقاصد دنیایی، جایز نیست. ما از این ذکرِ بسیار عالی و شریف، در کتاب «سوز سرخ» سخن گفتهایم. از آنجا که ما در کتابهای دیگر ـ بهویژه کتاب گستردهٔ «دانش اسماءالحسنی» که به بیش از ده جلد میرسد ـ از اذکار فراوانی سخن گفتهایم، این کتاب را در همینجا و با ذکر زیر به پایان میبریم: «اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُو».
(۳۱۰)