محبت به حق تعالی، بغض به باطل را همراه دارد. جان آدمی از همین ملاک و میزان حکایت میکند. هر اندازه که از بغض انسان نسبت به باطل کاسته شود، حکایت از ضعف محبت به حق تعالی میکند و نوعی تناسب و ارتباط تنگاتنگ در این مقام موجود است. از این رو، پروراندن محکم، دقیق و گستردهٔ بحث حق و باطل در موارد مختلف آن لازم است. بحثهایی مانند عظمت شیطان، تمامی استدلالها و اعتقادات شیطان که در قرآن کریم و روایات آمده است، علل و توجیه شکست ظاهری انبیا و امامان علیهمالسلام در صحنههای سیاسی، شکست تمامی مردم در اخلاق و اعمال، پیروزی صوری دشمنان از خلفای بنیامیه تا بنیعباس و بعد نیز شاهان، تفاوت روحانیت و رهبانیت، رابطهٔ روحانیت و اجتماع، تفاوت اعتیاد به مواد مخدر و علم، تفاوت احتکار در اشیا و علم، و تفاوت زنان جامعهٔ اسلامی و زنان در جوامع اومانیستی و انسانمحور، خودکفایی اجتماعی زن و کیفیت تحصیل و ازدواج او تا توان مسوولیتپذیری او در مراتب عالی در جامعهٔ اسلامی از بحثهای لازم و ضروری است که تامل عقلی و دینی بر آن و نظریهپردازی صحیح و خالی از افراط و تفریط و دور از تعصبهای سنتی و قومی کمتر در آن صورت گرفته است و در این نوشتار تنها به بحث نخستین آن و تقابل حق و باطل و برخی از پیچیدگیهای آن اشارهای میشود.
سخنی که بعد از این بیان کلی پیش میآید، شناخت حق و باطل است که درک کامل آن برای همگان هرگز میسر نمیباشد. گروه حق و اهل دیانت، اگر امامی معصوم را در کنار خود به طور ملموس داشته باشند، باید ایمان خود را با همین میزان شناسایی کنند و چنانچه به امام معصوم دسترسی ندارند، هرگز نباید موضوع بغض را با ظن، گمان، شک و جهل همراه سازند. بسیاری از جنگها و درگیریهای قومی، ملکی، دینی و مذهبی ناشی از همین جهل و گمان است.
بسیاری از این افراد گرفتار نادانی هستند و خیال اجر و ثواب، آنان را گمراه میسازد و بیمناسبت و بدون حساب، از خود حب و بغض نشان میدهند. در بسیاری از موارد، محبت آنها بدون جهت و دور از حق است؛ هرچند رنگ و روی حق دارد و در بسیاری از موارد بغض آنان نیز بدون جهت و دور از میزان است؛ هرچند خود را راضی میدارند و در تحقیق این رضایت خیالپردازی میکنند.
عاقل کسی است که بغض به باطل مشکوک نداشته باشد و حب به مشکوک را برای خود، خوبی نپندارد. نسبت به بندگان خدای متعال مهر ورزد و بدون جهت یا با هر جهت موهومی ستیزه با خلق خدا را پیش نکشد و خود را درگیر جهل و ظلم نسازد؛ زیرا بسیاری از خوبیها شاید خوب نباشد و بسیاری از بدیها دلیلی بر بدی نداشته باشد. گاهی منافع و سنتهای فردی و گروهی این امر را صورت میدهد و آب را برای گرفتن ماهیهای بزرگ گلآلود میسازد و با آنکه در چنین آبی به دنیا میآیند و قدرت دیدن آب زلال را ندارند، بدون جهت فرمان حمله صادر میکنند و امر و نهی بدون مورد دارند؛ هرچند هر کس به خیال، گمان و به سند و دلیلی ـ هرچند موهوم ـ خود را راضی نگاه میدارد.
عاقل در حضور مردم تنها باید در جهت اطاعت گام بردارد و در محضر غیر معصوم ـ هر کس که باشد ـ تنها خیر همگان را در نظر گیرد و هیچ گاه عبد مرعوب غیر معصوم نشود و حیات و دین خود و دیگران را در گرو فهم غیر معصوم ننهد و با آنکه میتواند به طور معقول از درک و اندیشهٔ هر کس بهرهٔ شایسته بگیرد، هرگز خود را مرده، بدون اراده، جاهل و بدون نظر نپندارد و عقل خود را در جهت خیر و صلاح بکشاند.
حق یکی است؛ ولی صورتهای فراوانی دارد. این صورتها به اندازهای مختلف و فراوان است که باطل نیز بهراحتی در میان آنها زندگی میکند.
حق به اندازهای دقیق و فراوان است که بسیاری از آن به صورت باطل جلوه میکند و صاحب آن پیش از همه شهید میشود.
واژهها و حروف وسیلهٔ بیان حقیقت و واقعیتها هستند، همانطور که تمامی کردار، حرکات اعضا و جوارح ظاهری و باطن آدمی همین نقش را بر عهده دارد.
اگر کسی توانست همه را در صورتهای حقی آنان بهخوبی ببیند، عارف به تمام معنای کلمه است.
کمیت باطل فراوان است؛ ولی کیفیت ندارد، برخلاف حق که کیفیت آن بسیار بالاست.
باطل نسبت به اهل خود نامردی میکند و با اهل باطل نیز سازگار نیست.