امیرمومنان علیهالسلام در زمان خود سه چهرهٔ باطل را که ادعای حقانیت دینی داشتند و در متن اسلام به وجود آمده بودند، آشکار ساختند: قاسطین، ناکثین و مارقین. هرگاه خداوند به یکی از اولیای خود – بهويژه به اولياي محبوبي -اذن آشکارسازی حق را دهد، این سه چهره با حقنمایی در برابر او – که حق الهی است – خواهند ایستاد.
قاسطین (تبهکاران) دنیاطلبان خوشگذران و عافیتطلب هستند که ریاست و قدرت برای عافیت دنیایی میخواهند. آنان به دین اهتمامی ندارند؛ هرچند میشود خود را در لباس دین و وعظ و موعظه نشان دهند.
ناکثان با آن که بزرگان و خواص اهل دین هستند، بر گرد پول طواف میکنند و حق حساب میخواهند تا آرام بگیرند، وگرنه فریاد «وا اسلاما» در برابر صاحب دین سر میدهند و پیمان دینداری میشکنند. اگر باطل در چهرهٔ تبهکاران حکومت کند به این گروه حق حساب میدهد.
مارقان و خارج شدگان از دین، موقعیت ویژهای در دین دارند و چهرههای مقدسمآب دیانت شناخته میشوند. بزرگترین مشکل اهل حق این گروه میباشند که جهل دینی آنان چهرهٔ ادعای فهم دین دارد. این گروه همان ارتجاعطلبان خشک مقدس هستند که با ظواهر و نامهای دینی به جنگ حق و صاحب ولایت میآیند و چماق تکفیر و تفسیق آنان همواره بالاست و گروهی را که در مسجد آنان نماز میگزارند به دین داخل و بسیاری را خارج میکنند(نهجالبلاغه، شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۰۱٫). چهرهٔ بارز آنان را میشود در مقابه با قیام کربلا دید که به نام دین و پیروی از خلیفهٔ مسلمین که به اعتقاد آنان یزید بود، حضرت امام حسین علیهالسلام را خارج شده از دین میدانستند که پیکار با وی واجب شرعی است و شمر که بر منبر، حدیث میگفت با همین استدلال به کربلا آمد.
مارقان چهرههای دینی سادهانگار و نادان هستند و در عین حال تعصب مزاجی بالا و تقدسی بیمحتوا دارند که بیشتر عمل میکنند و کمتر اندیشه میورزند و از دین جز پوسته و ظاهری نمیشناسند و آن را بر هر چیزی حتی بر صاحب دین و صاحب ولایت ترجیح میدهند. آنان عالمنمایانی ظاهرگرا هستند که به راهی جز میل قشری خود نمیروند. خودسری و خودرایی از صفات آنان است. چیزی جز خود نمیبینند و تنها از خود پیروی دارند و به هیچ وجه به رای دیگری در نمیآیند.
تبهکاران در تزویر (اعم از حیله، حقه، تقلب، ریا و نفاق) و بهره بردن از زور و زر تردستی دارند؛ بهگونهای که خواص کارشناس در تشخیص حق از باطل، از تردستیهای آنان در شگفت و حیرت میشوند. تساهل دینی و ایجاد بدعت به نام مصلحت برای پررونق و چیره ساختن جبههٔ خود علیه حق، سیاست دایمی آنان است. این گروه از دین، عناوین ظاهری آن را به سختی برای خود استفاده میکنند بهگونهای که حتی مثل یزید نیز خود را بیپروا خلیفهٔ مسلمانان میخواند و برای حفظ این عنوان حتی مثل حضرت اباعبداللّه علیهالسلام را به شهادت میرساند. تبهکاران پشتیبانی مالی از دو گروه دیگر یعنی ناکثان (خواص پولمدار) و مارقان (خواص خشکمقدس) و میدان دادن به چهرههای برجستهٔ آنان را در سیاست خود دارند؛ بهگونهای که نمیشود تبهکاری در جایی چیره باشد و ناکثان و مارقان را برای رویارویی با حق پشتیبانی و حمایت نکند. تبهکاران نخست این دو گروه را به صفآرایی در برابر حق پیش میآورند تا آنان فریاد وا اسلاما و وا حق بر علیه حق سر دهند و تا میشود چهرهٔ خود را پنهان میدارند.
چگونه میشود تمامی این سه تبار شیطانی و باطل نباشند، در حالی که علی علیهالسلام را در میان خود داشتند که هیچ گاه حق از او جدایی نداشت و از او پیروی نمیکردند. چه زیباست این بیان که: هرگاه شخصی زمامدار مردم گردد و حال آن که داناتر از وی در رتق و فتق امور و رفع مشکلات دینی و دنیوی مردم هست، وی فاقد ولایت و وجاهت دینی و گمراه و بدعتگذار است(ر. ک : بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۰۸٫)، اما شکوه ظاهری و دینی ناکثان و مارقان و میدانداری قاسطان چنان است که حتی اگر امتی مانند حضرت علی علیهالسلام در میان خود داشته باشند، شک و تردید در حقانیت وی بر فضای فکری جامعه سنگینی میکند؛ بهگونهای که برخی میگفتند: آیا ممکن است سابقهداران و پیشتازانی همچون طلحه و زبیر و چهرهای چون عایشه در جبههٔ باطل باشند؟ طلحه و زبیر حب ریاست و دنیا بر آنان چیره بود و میدیدند علی علیهالسلام مردی نیست که با ستم بر بندگان خدا، دنیای آنان را فراهم آورد. علی چنین بود که خود میگوید: «اگر شب را بر روی خارهای «سعدان» بیدار به سر برم یا در غل و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم دوست داشتنیتر است از این که خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسی ستم روا دارم، به خاطر جسمی که تار و پودش به سرعت بهسوی پوسیدن و کهنگی پیش میرود (و از هم میپاشد) و مدتهای طولانی در میان خاکها میماند.
سوگند به خدا (برادرم) عقیل را دیدم که به شدت فقیر شده بود تا آنجا که از من خواست یک مَن از گندمهای شما (بیت المال) را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از فقر و گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان دگرگون گشته بود. گویی صورتشان با نیل رنگ شده بود. «عقیل» باز هم اصرار کرد و چند بار خواستهٔ خود را تکرار نمود. من به او گوش فرا دادم، خیال کرد دینم را به او میفروشم و به دلخواه او قدم بر میدارم و از راه و رسم خویش دست میکشم! (برای بیداری و هوشیار شدنش) آهنی را در آتش گداختم، سپس آن را به بدنش نزدیک کردم تا با آن عبرت گیرد. نالهای همچون بیمارانی که از شدت درد مینالند سر داد و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد. به او گفتم: آگاه باش ای عقیل، زنان سوگمند بر تو بگریند و شیون کنند! از آهن داغی که انسانی آن را به بازیچه سرخ کرده، ناله میکنی؛ ولی مرا به سوی آتشی میکشانی که خداوند جبار با شعلهٔ خشم و غضبش آن را برافروخته است! تو از این رنج مینالی و من از آتش سوزان ننالم؟
و از این ماجرا شگفتآورتر، داستان کسی است که نیمه شب ظرفی سرپوشیده پر از حلوای لذیذ به در خانهٔ ما آورد؛ ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم. گویی آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند! به او گفتم: هدیه است، یا زکات و یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است، گفت: نه این است و نه آن ، بلکه هدیه است. به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گریه کنند! آیا از طریق آیین خدا وارد شدهای که مرا بفریبی، دستگاه ادراکت به هم ریخته ، یا دیوانه شدهای، و یا هذیان میگویی؟ به خدا سوگند! اگر اقلیمهای هفتگانه را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند که خداوند را با گرفتن پوست جو از دهان مورچهای نافرمانی کنم، هرگز نخواهم کرد و دنیای شما نزد من از برگ جویدهای که در دهان ملخی باشد، خوارتر و بیارزشتر است. علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای نابود شدنی دنیا چه کار! به خدا پناه میبریم از به خواب رفتن عقل و لغزشهای قبیح و از او یاری میجوییم»( نهج البلاغه، ج ۲، ص ۲۱۶).
آن مردک چرا هدیه و حلوا را شب آورده و در روز نیاورده است؟ چرا آن روز که امیرمومنان بر سر کار نبود و به ظاهر خلیفهٔ مسلمین به حساب نمیآمد، چنین هدیهای برای ایشان نمیآورد؟ پس روشن میشود که این حلوا دستاویزی برای رسیدن به هدفی شیطانی است. این حلوا در نزد حضرت علی علیهالسلام از قی کردهٔ دهان مار، خوارتر و ناگوارتر است. رهبر ملکوتی و الهی چنین منشی دارد که اگر هفت اقلیم را با هر آنچه در زیر آسمانهاست به وی دهند که به ناحق پوست جو را از دهان موری بگیرد، چنین کاری نمیکند. منطق و سیرهٔ رهبران الهی چنین است، ولی دنیاطلبان خود را حق مینمایانند و حق و باطل را چنان مشتبه میسازند که مردم بپذیرند حق حقیقی باطل، و باطل واقعی و چیره بر فضای جامعه، حق است. کسی از این میدان ایمن میگردد که میزان شناخت حقّ و باطل را افراد و چهرهها قرار ندهد، بلکه شناخت خود حق و نیز باطل را معیار شناخت اهل حق و چهرههای باطل قرار دهد. هیهات از نادانی، سادهانگاری و زودباوری که هم حرمان ابدی میآورد و هم مشکلات اجتماعی و فقر. از فقر نباید ترسید که با تدبیر رفع میشود، ولی جهل عمومی و زودباوری که استبداد نیز پیآمد آن است ترس دارد. چیرگی جهل عمومی و استبداد که بارزترین چهرههای باطل در مواجه با اندیشه و اراده است سبب سوء مدیریت میشود. با سوء تدبیر، فقر و مشکلات اقتصادی نیز از هر سو هجوم خواهد آورد. باید برای رفع خوشباوری، تکروی و بالا بردن حس تحملپذیری و تفاهم کوشید تا زمینهٔ ظهور موعود معصوم و منجی بشریت علیهالسلام فراهم آید. برای این کار باید به تمامی جهانیان رسانید مکتب تشیع در مسیر قرآن کریم و علی علیهالسلام و اوصیای معصومین علیهمالسلام قرار دارد و اهل بیت علیهمالسلام در امور دنیا و آخرت، پیشوای راستین آنان است. اهل بیت علیهمالسلام به بندگان حق عشق میورزند و خواهان خیر و سعادت تمامی جهانیان میباشند. آنان میخواهند نفوس آماده و مستعد، به کمال انسانی خود برسند و در کنار این سفرهٔ سفیران الهی بنشینند و از آن استفاده کنند تا به سعادت ابدی نایل آیند. حضرات معصومین علیهمالسلام در اندیشهٔ حیات و سعادت همگان ، آن هم به عشق میباشند و زورمندان عالم و حاکمان چیره در پی از میان بردن تودههای ضعیف و بیپناه به ظلم و ستماند. باید این حقیقت را برای جهانیان اثبات نمود که هیچ پیامبری در هیچ جنگی، نبرد را آغاز نکردهاند و آنان سر جنگ با مردم ندارند، بلکه برای احیای بشر و ارزشهای انسانی و کمال او و ترسیم برنامهٔ سالم زندگی و اجرای دقیق آن، آن هم به عشق آمدهاند. سفیران الهی برای روشن کردن چراغ عقول مردم و برافروختن روشنای عشق و محبت آمدهاند و این دنیازدگان بیعقل هستند که به دلیل تقابل پیام انبیا با منافع نامشروع آنان با مشی و منطق آنان میجنگند و جبههٔ باطل را در برابر حقطلبان پدید آوردهاند؛ هرچند در جهان موعود، این حق است که بر تمامی دنیا غالب میشود و سکان هدایت و آرامش بشر آگاه و توانا در شناخت رهبر راستین و مطیع محب و عشقورز به او را در دستان الهی رهبر حقیقی قرار میگیرد. به امید آن روز