فرهنگ استکباری پذیرایی باعث شده ما از هم بیگانه، دور و از هم بریده شویم. خانهٔ مؤمن کافه، قهوه خانه، میدان بار، شیرینی فروشی یا رستوران نیست و چه بدتر آنکه این خانهٔ مقدس به ریاخانه یا مکانی برای چشم و هم چشم بازی تبدیل شود و مؤمن بخواهد شخصیت خود را با میوهها و غذا و با استکانهای دستهدار یا بیدسته و بشقابهای چینی و کریستال به نمایش بگذارد که در این صورت رفتن به چنین میهمانیهایی، زنده کردن روحیهٔ طاغوتی و استکبار است و نه احیای امر ولایت……
«حدّثنا أبی رضی اللّه عنه قال: حدّثنا علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن محمّد بن حمران، عن خیثمة قال: قال لی أبو جعفر علیهالسلام : تزاوروا فی بیوتکم؛ فإنّ ذلک حیاة لأمرنا، رحم اللّه عبدا أحیا أمرنا»(۱).
ـ خیثمه گوید: امام باقر علیهالسلام به من فرمود: شما شیعیان همدیگر را در خانههای خود دیدار نمایید و به زیارت یکدیگر روید؛ چرا که این کار زنده شدن و تازگی و شکوفایی امر ولایت ما را در پی دارد. خداوند بر بندهای که امر ولایت ما را زنده بدارد رحم آورد.
بیان: روایت حاضر بیان بسیار مهمی است که مرامشناسی شیعه و مرام داری شیعیان را خاطرنشان میشود. حضرت علیهالسلام میفرماید شیعه چنین مرامی دارد که به دیدار شیعهای دیگر میرود و او را زیارت میکند؛ همانطور که به زیارت آقا امام رضا علیهالسلام و زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام میرود. زیارت مؤمن نباید به دیدار در محل کار، خیابان یا مسجد بسنده شود، بلکه باید در خانههای آنان صورت بگیرد که این کار روح ولایت را در شیعیان زنده میکند و به تقویت روحیهٔ ولایتمداری میانجامد. مراد از «أمر» همان ولایت است و کسی که چنین نماید مشمول دعای امام علیهالسلام قرار میگیرد. اما آنچه در این روایت حایز اهمیت است این است که امام علیهالسلام میفرماید به خانههای یکدیگر بروید.
ممکن است این روایت مربوط به زمان تقیه، غربت و پنهانی شیعیان باشد که آنان نمیتوانستند بیرون از منزل و در کوچه و بازار خود را به همدیگر معرفی کنند و شاید اینکه امام علیهالسلام امر مینماید به خانههای همدیگر بروید برای آن است که شیعیان یکدیگر و دوست و دشمن خود را بشناسند.
همچنین شاید معنایی بالاتر در نظر باشد و آن اینکه شیعیان باید از وضعیت و چگونگی زندگی یکدیگر آگاه باشند و در رفع مشکلات و گرفتاریها و نیز در شادیها با هم شریک شوند. رفتن به منزل دیگری مصداق این مثل است که میگوید: «نگاه به رنگم کن احوال دلم را بپرس». دید و بازدید مؤمن در بیرون از منزل چنین آگاهی را به دست نمیدهد و عبور از ظاهر مؤمن که فردی خودنگهدار است برای به دست آوردن واقعیت زندگی وی مشکل است اما با ورود به منزل وی میتوان چگونگی و سطح مشکلات زندگی او را فهمید. وقتی انسان وارد خانهٔ دیگری میشود چون انس پیدا میکند و در واقع مأمن یکدیگر میشوند و با هم نسبت پیدا میکنند و به همدیگر جهت میدهند و از هم جهت میگیرند، حق به گردن وی میآید.
باید دید فرهنگ رایج امروز با آموزههای چنین روایاتی هماهنگ است یا خیر؟ در این روایت نیامده است از برادر مؤمن خود با شربت، شیرینی، میوه و چای پذیرایی کنید و تنها اصل دیدار را خواسته است. رفتن به خانهٔ دیگران نباید بسان نازل شدن بلا و مصیبت هزینهآور باشد و فرهنگ استکباری در آن ریشه بدواند. فرهنگ استکباری پذیرایی باعث شده ما از هم بیگانه، دور و از هم بریده شویم. خانهٔ مؤمن کافه، قهوه خانه، میدان بار، شیرینی فروشی یا رستوران نیست و چه بدتر آنکه این خانهٔ مقدس به ریاخانه یا مکانی برای چشم و هم چشم بازی تبدیل شود و مؤمن بخواهد شخصیت خود را با میوهها و غذا و با استکانهای دستهدار یا بیدسته و بشقابهای چینی و کریستال به نمایش بگذارد که در این صورت رفتن به چنین میهمانیهایی، زنده کردن روحیهٔ طاغوتی و استکبار است و نه احیای امر ولایت. مؤمن باید برای زیارت به خانهٔ مؤمنی دیگر رود و نه برای کار یا کاسبی. رفت و آمدها نباید دنیایی و نیز استکباری و طاغوتی باشد و شایسته نیست تنها با کسی ارتباط داشت که منفعت و خاصیتی دارد و اصالت سودجویی و بهرهطلبی سبب ارتباط با دیگری باشد که رفتن به خانهٔ دیگری با چنین نیتی بسان رفتن به بازار است و نه زیارت مؤمن. دیدار شیعیان با یکدیگر باید بر اساس اصل بی طمعی قرار گیرد. وی باید قصد قربت نماید و همانطور که به زیارت امام رضا علیهالسلام یا به زیارت اهل قبور میرود، به دیدار مؤمنی رود و دقایقی در خدمت او باشد و با سلامی و محبتی از او دلجویی نماید و به او ابراز محبت کند بدون آنکه توقع پذیرایی داشته باشد و پذیرایی نشدن را بیحرمتی به خود نداند. در چنین رفت و آمد مبارکی نباید جایی برای غیبت یا تهمت باشد، بلکه احوال پرسی و تفسیر آیه یا نقل روایت یا آموزش مسألهٔ دینی یا علمی به همدیگر باید در آن برجسته باشد. زیارت و دیدار نیز باید دو طرفه باشد. در این روایت تعبیر: «تزاوروا» آمده که چون از باب مفاعله است بر دو طرفی بودن این دیدار تأکید دارد. هم کوچکتر باید بزرگتر را دیدار نماید و هم بزرگتر نباید از دیدار کوچکتر غفلت ورزد و همه به قصد زیارت مؤمن به خانههای هم روند تا هم یکدیگر را بشناسند و هم از مشکلات یکدیگر و شادیهای آنان باخبر شوند و هم با همدیگر انس پیدا کنند. همسایهای که دیگران از او خبری ندارند و رابطهٔ اجتماعی وی ضعیف است چنانچه از دنیا رود، کسی نیست تابوت او را بلند کند؛ در حالی که مؤمنان باید در محیطی دوستانه و آشنای به هم زندگی نمایند. همسایگان با صرف نظر از موقعیت شغلی که دارند باید با هم دید و بازدید داشته باشند و تنها دقایقی با هم نشست و برخاست نمایند. مؤمن باید قصد کند دقایقی مؤمنی را زیارت کند و برود بدون آنکه چیزی بخواهد و فقط چنین نماید که چون همسایهٔ ما فردی مؤمن و مسلمان است به زیارت او آمدهام. بهتر است این سنت بهویژه در ماه شعبان و رمضان احیا گردد. البته افطاری ماه رمضان نباید به استکبار آلوده گردد و مؤمنان باید در فکر همسر و بچههای مؤمنی دیگر نیز باشند و سطح پذیرایی را چنان بالا نگیرند که مؤمنی ضعیف نتواند آنان را با آن سطح به خانهٔ خود دعوت نماید. غنا و فقر نباید خود را در سفره و میهمانی نشان دهد. در حال حاضر چون رفت و آمدها کم شده است اگر کسی به کسی حتی تلفن نماید گفته میشود او باید کاری و مشکلی داشته باشد که از من سراغ میگیرد یا ریگی در کفش اوست و چنین تماس یا رفت و آمدی مؤمنانه نیست و نمیشود از آن قصد زیارت مؤمن کرد. معاشرت باید به الفت و انس بینجامد و نه به کلفت، زحمت، اذیت و آزار.
حضرت امام باقر علیهالسلام دیدار و زیارت مؤمن را با احیای ولایت پیوند میدهند و میفرمایند با همدیگر دیدار داشته باشید؛ «فإنّ ذلک حیاة لأمرنا» که این کار زنده ساختن و شکوفا نمودن رشتهٔ ولایت اهل بیت علیهمالسلام را در پی دارد. باید دانست مراد از «امر»، صرف محبت به خاندان عصمت و طهارت علیهمالسلام نیست، بلکه مقصود از آن ولایت و معرفت به مقام صاحبان ولایت علیهمالسلام است. محبت امری قلبی وابسته به معرفت است. امر ولایت، احکام، خصوصیات، مبانی، قواعد، اوامر، نواهی و ظاهر و باطنی دارد که معرفت به آن سبب پیدایش این حقیقت میگردد. حصول چنین معرفتی به صورت عادی به مذاکره، مباحثه، تحلیل و تحصیل نیاز دارد. شیعیان و بهویژه ایرانیان در محبت به صاحبان ولایت همواره پیشرو بودهاند و عاشقان ولایت بسیارند و همواره سر و جان خویش و تمام هستی خود را بر آن گذاشتهاند. شهیدان انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس گواه خوبی بر این ادعاست. عظمت و بزرگی جبههها به ولایت و به عشق صاحب ولایت حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود اما متأسفانه معرفت به مقام و فصل نوری و نورانیت حضرات معصومین علیهمالسلام و صاحبان ولایت ضعیف است. محبت به ولایت پشتوانهٔ معرفتی عمیق و ژرف ندارد و آگاهی و علم شیعیان نسبت به حقایق ولایت بسیار اندک است. آموزههای ولایی توسط متولیان دینی آموزش داده نمیشود در حالی که این روایت با توصیه به دیدار مؤمن و مذاکره در این باب بر آموزشی نمودن آن سفارش نموده است. مجالس اهل بیت علیهمالسلام به مداحی و مدیحهسرایی و مرثیهخوانی و آواز میگذرد و منابر نیز که چه بسا از داستان یا فکاهی تجاوز نمیکند و عالمان حقیقی که دانش ولایت داشته باشند کمتر بر روی منابر دیده میشوند. متأسفانه معرفت به ولایت در قم غریبتر از شهرهای دیگر است و این شهر بیشتر به ظواهر دینی بسنده میکند تا به حقایق باطنی و عمدهترین دلیل آن هم این است که عالمان ولایتمدار کمتر با مردم این شهر همنشین میشوند و مردم این شهر بیشتر با منبریان و مداحان در ارتباط هستند. معرفت به ولایت امری بسیار سنگین و پیچیده است و قواعد خود را دارد و این عالمان مجتهد و محقق و دانشمند در این بحث هستند که باید در رواج اندیشههای ولوی بکوشند؛ همانگونه که در این روایت آمده است باید به منزل چنین عالمانی رفت و آمد داشت و آنان نیز با مردم ارتباط نزدیک و دوستانه داشته باشند. حضرت علیهالسلام میفرماید: «تزاوروا فی بیوتکم». باید دانست روایات بسیاری در باب ولایت وجود دارد که برخی از آن در کتاب شریف: «بصائر الدرجات» آمده است. متأسفانه این کتاب که نیازمند شرح و تبیین است شرحی به خود ندیده و این کتاب میتواند متنی مناسب برای مذاکرهٔ مباحث مربوط به ولایت باشد. باید دانست روایات اهل بیت علیهمالسلام توسط شاگردان ایشان و مردمی که در درس آنان حاضر میشدهاند برای دیگران نقل شده و مردمی که امکاناتی برای نشر نداشتند آن را بهسختی به دیگران میرساندند و با دید و بازدید و مذاکره و مباحثه به ترویج معارفی میپرداختند که آن را از امامان علیهمالسلام میشنیدند. «ولایت» یک دانش است و معرفت به ولایت امری آموزشی و تحصیلی است. البته فرایند تحقق معرفت در وجود آدمی نیازمند بحثهای فلسفی است که طرح آن مناسب این کتاب نیست.
حضرت در پایان سخن چنین دعا میفرماید: «رحم اللّه عبدا أحیا أمرنا»؛ خداوند رحمت نماید کسی را که امر ما را زنده کند. میتواند معنای این فراز چنین باشد که محل تجمع و مجالس و نشستهای خود مانند مسجد و همایشهای علمی و دید و بازدیدها را با «دانش ولایت» همراه سازید و چنین نباشد که به نماز و دعایی بسنده کنید و از روایات اهل ولایت و اهل بیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و آل اللّه علیهمالسلام نیز سخن گویید. در ضمن نباید چنین باشد که یکی سخن گوید و دیگران تنها شنونده باشند بلکه همانگونه که این روایت میفرماید باید مذاکره باشد و سخن گفتن بهگونهای دو طرفه باشد و تمامی حاضران در این باب به رایزنی بپردازند و اشکال و نقد نیز طرح گردد. مسجد باید مرکز علم و بهویژه محل آموزش «دانش ولایت» باشد. اهل معرفت لازم است در این عصر بر ترویج معرفت ولایی و بیان اصول و قواعد ولایت اهتمام ورزند و «دانش ولایت» را نخست سامان دهند و اصول و قواعد آن را پایهریزی نمایند و به آن نظام دهند و سپس بر آموزشی ساختن و ترویج آن همت گمارند. باید دانست امر ولایت بسیار پیچیده و سنگین است و تبیین و بیان مسایل این دانش آسان نیست. همچنین آموزشی ساختن این دانش در توان همهٔ عالمان دینی نیست و تنها برخی از آنان هستند که میتوانند به این دانش دست یابند و آن را با تنزیل فراوان برای دیگران بیان نمایند. برای فرا گرفتن این دانش باید به کارشناسان و ارباب معرفت ولایی مراجعه داشت و چنین نیست که هر عالم دینی هرچند در فقه و اصول به اجتهاد رسیده باشد، توان تحقیق و فهم روایات این میدان سهمگین را داشته باشد. مسألهٔ ولایت امری نیست که بتوان آن را از عموم افراد یا افراد مشهور در هر رشتهٔ علمی و اجتماعی و اصحاب فنون یا منبریانی که در باب ولایت به اجتهاد نرسیدهاند آموخت یا از آنان در این رابطه نظر خواست. متأسفانه، رسانهٔ ملی در هر کاری و حتی در امور ورزشی به سراغ متخصصان آن فن میرود اما به دانشهای دینی که میرسد از افرادی ضعیف بهره میبرد و به هزار و یک دلیل و بهانه به سراغ عالمان حقیقی نمیرود و این افراد ضعیف چهرهٔ روحانیت در میان مردم را عامی جلوه میدهند. دانش ولایت به مراتب سنگینتر از فیزیک، شیمی و فلسفه است و امید است خانههای خداوند؛ یعنی مساجد جایگاه ترویج احادیث مربوط به ولایت و معارف این حوزه باشد و همین که شبی چند دقیقهٔ مختصر در این باب گفتوگو و مذاکره انجام گیرد کافی است. انشاء اللّه تمامی مردم ما درس دین و ولایت را فرا گیرند.
- شیخ صدوق، الخصال، ص ۲۲٫