دانش ذکـر / جلد دوم
دانش ذکر : جلد دوم : فصل دوم : شرایط ذکر مستجاب
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | دانش ذکر/ محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | تهران : انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۲ ج. |
شابک | : | دوره:۹۷۸-۶۰۰-۷۷۳۲-۰۸-۳ ؛ ۲۲۰۰۰۰ ریال:ج. ۱:۹۷۸-۶۰۰-۷۷۳۲-۰۶-۹ ؛ ۲۲۰۰۰۰ ریال:ج. ۲:۹۷۸-۶۰۰-۷۷۳۲-۰۷-۶ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
یادداشت | : | کتابنامه. |
موضوع | : | ذکر |
رده بندی کنگره | : | BP۲۶۶/ن۸د۲ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۷۷ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۶۹۱۳۵۲ |
فصل دوم:
شرایط ذکر مستجاب
(۹)
(۱۰)
شرایط ذکرپردازی
شرایط ذکر، به سه گروه عمده قابل تقسیم میباشد: شرایط مربوط به ذکرپرداز، که فاعل ذکر به شمار میرود، شرایط مربوط به غایت و هدف ذکر، که تحقق امری خاص میباشد و شرایط مربوط به خود ذکر.
تمامی این شرطها بر دو گروه عمده میباشد: شرایط نفسی و شرایط غیری. شرایط نفسی (ذاتی) در هویت و حقیقت ذکر و در بنیاد آن دخیل میباشد و حکم زیرساخت را دارد. رعایت این شرطها برای هر ذکرپردازی لازم و ضروری میباشد؛ مانند حلالدرمانی و داشتن حس قربت.
شرایط غیری، به دلیل درگیری با استعدادها و شرایط گوناگون، متغیر میگردد و برای برخی لازم و برای بعضی ضروری نمیباشد؛ از اینرو، شرایط نسبی نامیده میشود. این شرایط برای دادن حس ذکر به ذکرپرداز، حکم مؤید و و امدادرسان را دارد و از شرایط اِعدادی و زمینهساز برای نفس صافی و غیرآلوده میباشد و به ذکرپرداز، قدرت استجماع و تمرکز
(۱۱)
نیرو میدهد. گاه گزاردن دو رکعت نماز، پیش از گفتن ذکر، به فرد، حس گفتن ذکر را القا میکند و جان وی را برای آوردن ذکر و پذیرش آن، آماده میسازد و در حکم اذن دخول برای ذکر میگردد.
شرایط غیری (نسبی)، شرایط روبنایی میباشد و حکم مادهٔ انرژیزا و توانبخش را دارد و رعایت آن، برای افراد ضعیف لازم میباشد. از اینگونه است شرط رو به قبله بودن در هنگام گفتن ذکر، بودن در مکان خلوت، تاریک، زیر آسمان، و آوردن ذکر در حالت خاص، مانند نماز یا قنوت یا سجده.
اگر دو شرط حلالخواری و طهارت نفس و نیز داشتن حس ذکر و نیت قربت نباشد، رعایت تمامی شرایط غیری و نسبی، در استجابت ذکر و آوردن ذکر سالم، دخالتی ندارد و نفسِ آلوده، سنگین، تیره یا خبیث، برای تمامی این شرایط، حکم اسید را دارد و آنها را غیر قابل بهرهبرداری میسازد.
هریک از ذکرها برای انجام کاری خاص میباشد؛ همانطور که هر وسیلهٔ ورزشی برای تحقق حرکتی خاص طراحی شده است. همانطور که از وسایل ورزشی برای تمرین و تقویت عضلات یا بالا بردن قدرت یا سرعت عملیات استفاده میشود، با ذکرها نیز، باطن به تمرین مینشیند تا بر تحقق کاری خاص، توانایی یابد و از آن کسب انرژی برای بر شدن به عوالم ماورایی و پیوند با پدیدههای غیبی نماید. از اینرو، نحوهٔ استفاده از اذکار و تناسب آنها با انرژی لازم و مورد نیاز، باید لحاظ شود تا کارآمدی خود را نشان دهد. کارآمدی ذکر در اتصال به عوالم غیبی، چنان
(۱۲)
حدّت و قوّتی دارد که گاه برخی از اذکار، بیش از مربی تأثیر دارد؛ اما برای استفاده از همان ذکر نیز به مربی نیاز است؛ زیرا توان بیشتر یک ذکر از برخی مربیان، به معنای بینیازی از مربی نیست. استفادهٔ بدون مربی از ذکر، به سبب ناآگاهیهایی که به حتم پیش میآید، ترس را به باطن فرد میاندازد و وی را برای همیشه، از عوالم معنوی و ربوبی رمیده میسازد.
پیش از این گفتیم قرآن کریم و حضرات معصومین علیهمالسلام انواع ذکرها را طراحی کرده و تعلیم دادهاند؛ اما در استفاده از آنها نیاز به ویزیت شخصی میباشد. برخی که ذکر میدهند و در ذکرشناسی، چهرهٔ مدعی و لیدر به خود میگیرند، با مراجعهٔ ناشیانه به این متون، ذکر نامتناسب و مضرّی را برای فرد تجویز میکنند و وی را به چلهنشینیهای زندگیسوز و باطنبرانداز میکشانند و او را مفلوک و بیچاره میسازند؛ از این رو، همانگونه که متهم بدون وکیل خود سخن نمیگوید و ورزشکار بدون مربی خود تمرین ندارد، ذکرپرداز نیز باید ذکر را از استادِ کارآزموده بگیرد؛ وگرنه استفادهٔ خودسرانه و ناشیانه از ابزارهای خطرناک ذکر، عاقبت خوشی ندارد و بیاعتقادی به دیانت یا آسیبهای معنوی و مادی را در پی دارد.
ذکر مانند خوراک است. در دانش تغذیه گفتهایم اگر کسی به مدت یک ماه، به صورت مداوم کاهو بخورد، گرچه معدهٔ وی شست و شو داده میشود و تمیز میگردد، اما قدرت نعوظ خود را از دست میدهد؛ به عکس کلم، که مداومت بر خوردن آن، کمر را محکم میسازد. ذکر نیز اگر به صورت مداوم گفته شود، هریک دارای خاصیتی است. یک ذکر، ممکن
(۱۳)
است بُعدی از زندگی را رونق دهد، اما جهت دیگری را بیرونق سازد. این استاد کارآموزده است که با ترکیب دقیق ذکرها و تعیین شمارگان آنها، مدیریت همهجانبهٔ زندگی ذکرپرداز را تعادل میبخشد.
گفتن ذکر، باید همراه با طریق علمی و قوانین و اصول آن و عالمانه و آگاهانه باشد؛ همانطور که تغذیه یا تربیت بدن، یک علم است و باید ترکیب متناسب غذایی یا حرکتهای ورزشی را دانست. ذکر، نیازمند آموزش و تعلیم است و باید قواعد آن ـ بهویژه شرایط استجابت آن ـ را فرا گرفت. در ادامه، مهمترین شرایطی را که برای استجابت ذکر لازم است، بیان میداریم.
آگاهی از دانش ذکر
نخستین شرط ذکر ـ که از مبادی و مقدمات پایهای آن میباشد ـ آگاهی بر ارکان نظری آن میباشد. ذکر با آنکه کاری عملی است و داخل در علوم عملیاتی مربوط به باطن آدمی و غیب عالم میباشد، اما مبتنی بر دانشهای نظری بسیار و وابسته به آنهاست، که متأسفانه گزارههای علمی آن تاکنون نه منطق فهم یافته است و نه برای فهم آن، تلاشی در خور و منسجم صورت گرفته است. ذکر، از دانشهای عملیاتی مبتنی بر گزارههای عرفانی و فلسفی است که بدون آگاهی از ظرافتهای آن، یکی از مهمترین مبادی ذکر، محقق نمیشود و خاصیتی بر ذکری که گفته میشود، مترتب نمیگردد.
چنین نیست که کسی بدون در اختیار داشتن پیشفرضهای نظری
(۱۴)
لازم و بدون سیری که باید در باطن خود داشته باشد ـ که در آینده از آن سخن خواهیم گفت ـ ذکری را بیمحابا مداومت کند و با خوشخیالی، توقع نتیجهبخشی آن را داشته باشد.
تحقق برخی از مبادی ذکر، زمانی طولانی لازم دارد و چنان زمانبر است که ذکرپرداز را ناامید میکند؛ اما با تحقق مبادی و رسیدن وقت مناسب آن، خود را به صورت ناگهانی نشان میدهد، و این مربی کارآزموده است که میتواند ذکرپرداز را در اینگونه امور، راهنما باشد. نگاهداشتن اندازهٔ مبادی و داشتن حسابهای دقیق امور باطنی ـ که ابزار سنجش روانی دارد و خود را در خلق و خوها نشان میدهد ـ از امور لازم برای نتیجهبخشی اذکار است.
همچنین باید میان اذکار با اسمای الهی، دعاها، ختومات و طلسمات تفاوت نهاد و این امور متفاوت را با هم خلط نکرد؛ زیرا هریک دارای شرایط مختص به خود است که اگر جنس لفظی که گفته میشود، از این لحاظ تشخیص داده نشود، ممکن است ذکرپرداز به خلط شرایط گرفتار آید و شرط لازمِ یکی را نیاورد. نخست باید به دست آورد که آیا لفظ سفارششده از سنخ ذکر است یا از سنخ اسم، طلسم یا ختم؟
دانش اسماءالحسنی، دانشی متفاوت از دانش ذکر و برتر از آن است؛ همانطور که پرداختن به دعاها، ختومات و طلسمات، با هم متفاوت میباشد. طلسمات بیشتر برای غیبگشایی استفاده میشود و ختومات بیشتر مبتنی بر دانش اعداد و حساب است. هریک از امور گفته شده، با رعایت شرایط مناسب آن، اثربخش است؛ چنانچه برای یافت گنج و
(۱۵)
زیرخاکی، اگر رعایت اندازههای داده شده نگردد، جز خاک در توبرهٔ گنجور نمیآورد. برای نمونه، برخی ذکرها مختص روز و برخی از آنها ویژهٔ شب میباشد و رعایت نکردن زمان و وقت لازم آن، ذکر را فاقد اثربخشی میکند. همچنین اینکه به صورت فرد (طاق) یا جفت گفته شود. اگر ذکری که باید به صورت فرد به فرد و تک یا به اصطلاح، به صورت وتری گفته شود، جفت آید ـ همانند سبحاناللّه که در بستههای سهتایی گفته میشود یا ذکر حوقله (لا حول و لا قوة الا باللّه العلی العظیم) که در بستههای هفتتایی گفته میشود ـ خاصیت تکوینی خود را از دست میدهد. همچنین برخی ذکرها نیازمند ندیم، قرین و جفت است که در اصطلاح، «ذکرهای شفعی» خوانده میشود و استفاده از آنها به صورت تک و فرد، اثری ندارد.
همچنین ذکرپرداز نیز باید خصوصیاتی را در خود رعایت کند. نحوهٔ رعایت این خصوصیات، نحوهٔ سیر و شتاب آن و نیز سختی و آسانی آن برای حصول نتیجه را شکل میدهد. گاه برخی خصوصیات افراد، ورود به ذکری را خطرناک میسازد.
اگر ذکرپرداز، دارای شرایط لازم ذکر نباشد یا شرایط مربوط به واژگان ذکر را رعایت نکند، گاه میشود که ذکر، فرد ذکرپرداز را در خود اسیر و گرفتار میسازد و چونان اسب چموشی که بهدرستی سواری نمیدهد، وی را به زمین میزند و حادثهای دردناک و تلخ را برای او پیش میآورد. ذکری که ساخته میشود، چنین نیست که در جایی تأثیر نداشته باشد؛ بلکه چه بسا همانند لفظ آهی است که از نهاد دلشکستهای برمیآید و
(۱۶)
بنیاد ظالمی را بر باد میدهد و یا همچون چشمزخم است که شتری قوی و مست را در خاک میکند.
ذکر، دانشی پیچیده با خاصیتهای فراوان و گاه خطرناک است و آوردن آن همانند به دست گرفتن اسلحهای است که فشنگ در آن است و ماشهٔ آن نیز کشیده میشود و تنها باید دید لولهٔ آن، کجا را نشانه رفته است.
گفتن ذکر و استجابت دعا مثل انداختن سنگ به دستهای کلاغ و گنجشک نیست؛ بلکه نیاز به آگاهیهای دقیق و امور علمی ظریف و موشکافانه و عملیاتهای اجرایی ـ که تمامی ابعاد آن به دقت محاسبهشده است ـ دارد؛ محاسباتی که به اندک اشتباهی میتواند خانوادهای را ورشکست کند یا حادثهای غمانگیز برای آنان رقم زند.
ذکر، دانشی است از نفایس انفاس قدسی اولیای خدا که در هزارهٔ غیبت، به دست سادهاندیشانی بازیگر افتاده است که به جای حفظ جواهر، آن را بسان گردویی به بازی گرفتهاند و از قاعدههای علمی آن، چیزی نمیدانند. این امر ـ بهخصوص در خانقاهها و در میان برخی دراویش ـ بسیار شایع است و بسیاری از مرشدهای آنان، تخصصی در این رابطه ندارند و چه بسا ذکرهایی میدهند که شیطان در آن دخالت دارد و برخی مغیباتِ پیآمد آن، چیزی جز طرح شیطان برای به دام انداختن فردی سادهدل در دام گناهانی بزرگ نمیباشد.
دانش ذکر، بسیار دقیقتر و پیچیدهتر از دانش ریاضیات امروزی است؛ چنانچه غیرمتخصصان، کتابهای تخصصی ریاضیات را دست
(۱۷)
نمیگیرند؛ اما در باب ذکر، هر کسی به خود اجازه میدهد که دست به ذکرهای قرآن کریم برد و یا از مفاتیحالجنان یا کتابهای غریبه، چیزی بردارد و آن را دور گیرد، بدون آنکه بداند در حال انجام چه کاری است؟ دست بردن به گزارههای ذکر، امری سهل و مشکل است. ظاهر آن، سهل و آسان مینماید و حقیقت آن ـ با ظرافتهایی که دارد ـ و دقت بر جمع و حفظ تمامی ابعاد آن، مشکل و صعب است و بدون مربی امکانپذیر نیست.
کتابهای ذکر، مانند داروخانههایی پر از دارو هستند که امروزه هر کسی به آن وارد میشود و بدن مراجعه به طبیب و بدون داشتن نسخه، از هر دارو هرچه میتواند، مصرف میکند. ذکر، نیاز به تخصص و آگاهی دارد. ذکر، هم نیاز به زمینههای علمی دارد و هم نیاز به شناخت آثار تکوینی و معنوی آن به صورت تجربی و تأسیس مراکز ذکردرمانی عظیم با بستههای مختلف و فراوان ذکر دارد که از هریک، اثری بر میآید. باید متخصصی ذکرشناس و زبده تربیت نمود که به تجویز ذکر به صورت علمی و روشمند بپردازد. همانطور که بر کار پزشکان و کادر درمانی، نظامپزشکی و سازمان بهداشت نظارت میشود، دانش ذکر نیز نیازمند تدوین علمی و تربیت متخصصان ذکرشناس با نظارت مربیانی کارآزموده، و به صورت ترجیحی، استادی محبوبی میباشد که دانش ذکر را به صورت موهبتی داشته باشد؛ وگرنه شکل امروزی استفاده از ذکرها ـ که هم رمالهای شیاد بر آن دست گذاشتهاند و هم برخی از مرشدهای ناآگاه ـ وضعیت نابسامانی را به وجود آورده است که برای متولیان حوزهٔ امنیت کشور،
(۱۸)
چارهای جز برخورد فیزیکی با آنان نگذاشته است و در این فضای وانفسا، آگاهان نیز ناچار به کنارهگیری و انزوا میباشند؛ گویی چارپای آنان از اول دم نداشته است.
تأسیس مراکز ذکردرمانی، از آنرو ضرورت دارد که منشأ برخی بیماریهای خاص، به هیچوجه امور محسوس مادی و باکتریها و ویروسهای شناختهشده نمیباشد و هرچه درمانهای دانش پزشکی، آن را تحت بررسی قرار دهد، به تشخیص نوع بیماری و منشأ آن موفق نمیگردد؛ زیرا عامل آن، امری فرامادی و مربوط به پدیدهای در باطن عالم بوده و درمان آن، منحصر به استفاده از ذکر میباشد. همچنین برخی از مشکلات روانی که روانشناسان و روانپزشکان از تشخیص نوع اختلال و درمان آن عاجز میباشند، تنها در حیطهٔ ذکردرمانی قرار میگیرد؛ اختلالاتی که گاه شکل اجتماعی به خود میگیرد و در قالب یک اپیدمی، جامعهای را به خطر میاندازد؛ اختلالی اجتماعی که هرچه از راههای شناختهشدهٔ تجربی استفاده شود، نتیجهای نمیدهد؛ درمانهایی که گاه یک دورهٔ پنجساله یا یک یا چنددهه زمان میبرد، تا خاصیتنداشتن خود را نشان دهد. این در حالی است که این اختلال، در این سالها، هم رشد عمقی یافته و هم توسعهٔ کمّی پیدا کرده و افراد بسیاری را به خود مبتلا ساخته است و درمان آن نیز جز از راههای باطنی ـ آن هم توسط مربی کارآزموده در این زمینه که بیشتر در اولیای محبوبی حقتعالی منحصر میباشد ـ ممکن میگردد.
در اینجا باید خاطرنشان شویم هریک از امتها دارای ذکری جداگانه
(۱۹)
میباشند. اگر جامعه توسط یکی از عالمان ربانی اداره شود، ذکر امتها را به آنها آموزش میدهد و کاستیها و مشکلات برآمده از بیذکری آنان را از این طریق، رفع میکند و مسیر پیشرفت و اعتلای آنان را هموار میسازد؛ اما اگر امتها و جوامع، ذکر خود را نشناسند یا آن را نیاورند، از بحرانهای پیآمد آن، ایمن نمیباشند.
هریک از انسانها نیز دارای ذکری خاص میباشند و چنین نیست که هر ذکری برای هر کسی کارآمد باشد. برخی ذکرها به دلیل نداشتن تناسب با ذکرپرداز، حسِ گفتن ذکر را از او میگیرد و وی را به بیذکری میکشاند. ذکر اگر با ذکرپرداز تناسب داشته باشد، حسِ گفتن ذکر را به او منتقل میکند. کسیکه ذکری میگوید و حس گفتن آن را در خود نمییابد، درحالیکه زمینهها و شرایط آن را رعایت کرده است، باید ذکر خود را تغییر دهد؛ همانطور که پزشکان، گاه دارویی را برای شخصی تجویز میکنند و با اثربخش نبودن یا ناسازگار بودن و ایجاد حساسیت در بیمار، داروی وی را تغییر میدهند. ذکر اگر با ذکرپرداز سازگار باشد، رفتهرفته در وی نهادینه میشود و حتی در خواب نیز مورد مصرف واقع میشود و دیگر قابل تعطیل نیست و فرد را دایمالذکر میسازد.
برخی از مشکلات رفتاری و گناهان در سیستم ذکرگویی ایجاد اختلال میکند و فرد را نسبت به مصرف ذکر ناخوشامد میسازد و لذت ذکر را از او میگیرد و موجب میشود نفس نه تنها اثر مثبتی از ذکر نپذیرد، بلکه اشتهای وی به ذکر از بین برود و گاه چنین میشود که از گفتن ذکر ملال گیرد.
(۲۰)
با تست نمودن ذکرهای مختلف بر یک فرد و واکنش نفسانی وی نسبت به آن، میتوان ضعف و بیماریهای روحی فرد را مورد شناخت قرار داد.
سخن این است که افزون بر غفلت از ذکردرمانی، نظام دارویی رایج نیز ـ که بیشتر متأثر از داروهای شیمیایی و بر پایهٔ شیمیدرمانی است ـ دارای کاستیهای فراوان میباشد. این کاستیها از جهت تأثیراتی که داروهای رایج بر روان و باطن انسان میگذارد و این بخش از تأثیرات دارویی مورد توجه داروسازان قرار نمیگیرد، چنان دچار کاستی و نقص است که میتوان در عبارتی کوتاه گفت: آنچه به بیماران توصیه میشود، برای باطن آدمی، سمومی کورکننده است. ما در جای خود گفتهایم: تأثیر یک قطره شراب بر فرد، باطن معنوی او را میسوزاند. دنیای غرب که از باطن انسانی خود جدا شده است، به دلیل رواج مصرف مشروبات الکلی، هیچگاه روی خوش به امور معنوی نشان نخواهد داد؛ زیرا شراب، مادهای است که بنیاد معنویتخواهی را بر باد میدهد و تمامی تمایلات باطنگرایی را از بیخ و بن برمیاندازد. قطرهای شراب، آنچنان قدرتی برای براندازی معنوی فرد دارد که همچون توان بمبی هستهای برای تخریب یک شهر است. داروهای شیمیایی رایج امروز نیز هرچند تأثیری مانند شراب ندارند و هرچند تأثیرات آنها بر باطن آدمی متفاوت است، اما از این حیث که تأثیر آنها بر روند عروج معنوی و کمال اخلاقی انسانها بررسی نشده است، قابل اعتماد نیستند؛ اگرچه نظام پزشکی درمان بیماریها را منحصر به آن میداند و مادهای جایگزین برای آن ندارد.
(۲۱)
از سوی دیگر، طب سنتی نیز نمیتواند گزینهٔ پیشنهادی مناسبی برای درمان بیماریها باشد؛ زیرا طب سنتی، دارای ابزار صنعتی مناسب برای تحقیق نیست و گاه برخی از خواص ادعایی، با تحلیلهای عقلی بر داروهای طبیعی آن، بار شده است. ما از طب سنتی و مزایا و معایب آن، در کتابی مستقل سخن گفتهایم؛ طبی که از کودکی، آن را در نزد استادی سرشناس و دارای ملکهٔ قدسی، آموزش دیدیم؛ چنانچه مسیر بایستهٔ پزشکی نوین را در کتاب مربوط به آن بررسیدهایم.
باید توجه داشت نسبت به پیشرفتهای پزشکی ـ بهویژه در بخشهای صنعتی آن ـ نباید جانب انصاف را از دست داد. طب سنتی ابنسینا، که از ماهرترین پزشکان نابغه بوده است، به هیچوجه قابل مقایسه با پزشکی امروز نیست. پزشکی امروز در مدیریت درمانی و مدیریت بهداشت و سلامت روانی جامعه، دارای موفقیتهای چشمگیری میباشد. در برابر آنان، متولیان علوم معنوی قرار دارند، که در مدیریت بخش مربوط به خود، هیچگونه توفیقی نداشتهاند و اهمال و ضعفِ کاری آنان سبب شده است توهّمات و خرافات بر میدان مربوط به آنان سنگینی کند؛ بهگونهای که امور معنوی از دیدگاه صاحبان علم و اندیشه، در چنان موضع ضعیفی قرار دارد که انواع اتهامها را به آن وارد میآورند.
امروزه ساحت اذکار چنان پرپیرایه و آلوده شده است که گاه خروجی کسانیکه به ذکر وارد میشوند، افرادی نااهل و سنگدل است؛ بهگونهای که فرد عادی که آن اذکار را نداشته است، بسیار وضعیت روانی متعادلی دارد تا این فرد که هم به خود آسیب رسانده است و هم با قساوتی که یافته
(۲۲)
است، ملاحظهٔ دیگران را ندارد. چنین کسی، گویی خارهایی را در تشک خود تعبیه کرده که حتی در خواب، آرامش ندارد؛ این در حالی است که گذشتگان ما با آنکه در زمینهٔ علم، رشد چندانی نداشتهاند، اما با استفادهٔ درست از اذکار و امور معنوی، زیر نظر مربیانی آگاه همچون خواجهٔ طوسیها و شیخبهاییها، از نظر روانی و باطنی سالم میماندند و مسیر کمال را میپیمودند؛ تا جاییکه حتی از دل سجادهٔ خویش، توفیقات علمی نیز مییافتند. این بدان معناست که بهرههای آنان از سجاده و اشک شبانه، بیش از استفادههای علمی بوده است و به آنان نماز و ذکری با عیار بالا میداده است؛ در نتیجه سخنان آنان نیز گرانسنگ میشده است؛ برخلاف امروزه که نمازها رسانهای و سخنان، سست و پوک و عبادتها بیمحتوا گردیده است.
اگر کسی بخواهد مسیر سالم زندگی را بپیماید، لازم است نیازهای باطنی خود را بشناسد و آن را برآورده سازد و تنها به تأمین نیازهای محسوس مادی و جسمانی بسنده نکند؛ هرچند بیشتر انسانها نیازهای جسمی خود را نیز نه به صورت علمی، بلکه بهگونهای متأثر از عادات و رسوم و محیط تربیتی خویش تأمین میکنند. یکی از نیازهای باطنی و از ضرورتهای سلامت زندگی در ناسوت، استفادهٔ درست از اذکار و عبادات و انس داشتن با قرآن کریم و باطن حضرات معصومین علیهمالسلام و قرب ولایی به آنحضرات علیهمالسلام میباشد.
ذکر برای برخی از شغلها بسیار لازم است. یکی از این شغلها علمآموزی و توان تولید علم است. علم، دارای کبریایی است و اگر به مدد
(۲۳)
ذکر و صفای آن، مهار نشود، عالم را زندیقی متکبر و مستکبری خودشیفته میسازد که هیچ اهل دنیا و ثروتمند وابسته به مال خود، به گَرد وی نمیرسد. علم، دارای کبریایی است و مثل گاوی وحشی و چموش و رامناپذیر و جنگی، انسان را به زمین میزند. علم، کم از چنین گاوی نیست و عالم اگر با معنویات، ترفندهای گاوبازی نداند، توسط شاخهای کبریایی و غرورآفرین دانش، پاره و دریده میشود و هم خود خراب میگردد و هم دیگران را به فساد میکشاند. علم، بدون توجه به ذکر و معنویت و بدون قرائت قرآن کریم و ادعیه و بدون خلوت، لحظات تنهایی و مناجات، مستکبرترین فرد را تربیت میکند و عالم را به گمراهی، بیدینی و کفر میرساند. چنین کسی چنان خودشیفته میگردد که ابایی از تکذیب آیات الهی و رویارویی با اولیای حقتعالی ندارد؛ بلکه حتی با حقتعالی نیز درگیر میشود. چنین علمی، عملی سوء و مصداق آیهٔ شریفهٔ زیر است:
«ثُمَّ کانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَی أَنْ کذَّبُوا بِآَیاتِ اللَّهِ وَکانُوا بِهَا یسْتَهْزِئُونَ»(۱).
آنگاه فرجام کسانی که بدی کردند (بسی) بدتر بود؛ (چرا) که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند میگرفتند.
کبریایی علم، اگر با صفای معنویت همراه نباشد، قدرت استماع و پندپذیری را از فرد سلب میکند و حالت روانی خطرناکی به فرد میدهد که دیاری را چیزی به حساب نمیآورد. چنین علمی، غفلتی سنگین میآورد؛ غفلتی که افراد عادی هیچگاه به آن آلوده نمیشوند. علم اگر
۱- روم / ۱۰٫
(۲۴)
نوری و معنوی نباشد، ناری میگردد سوزنده و گاوی جنگی که صاحب خود را شاخ میزند و با تفرعنی که به او میدهد، جان وی را پارهپاره میسازد. عالِم، نیازمند ذکر و خلوت و تنهایی است؛ وگرنه گاوبازی ناشی است که قدرت مهار گاو علمی را که در دل خود میپروراند، ندارد و به زمین سیاهی میخورد که خاکستری نیز از آن بر نمیآید؛ اما همین آسیب، با داشتن دقایقی ذکر و خلوت در هر روز، قابل کنترل و برطرفشدن است.
تأثیر ذکر و خلوت و توجه به حقتعالی و غیب عالم، کمتر از توجه به اسبابهای ظاهری و محسوس و استفاده از آنها نیست. لازم است در زندگی، بر قرائت قرآن کریم مداومت داشت و از دعا غافل نشد و لحظاتی را در خلوت و تنهایی، برای خداوند به سجده رفت. در هزار سال گذشته، اگرچه با مصدر نبودن اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام ، علوم اسلامی و معنوی به انحراف رفت و گذشتگان در علم باختند، ولی حقیقت انکارناپذیر این است که آنان در باب سجاده و توسل، رونق داشتند؛ اما امروزیان، هم از علوم حقیقی بازماندهاند و هم سجاده و امور معنوی را از دست دادهاند و با فن ساختن علوم، خود را به فنونی که از ملکهٔ قدسی خالی است، سرگرم ساختهاند؛ فنونی که قدرت نوآوری و تولید در آن نیست و از مونتاژ فراتر نمیرود؛ فنونی که حالت تفرعن، غرور و استکبار به جان صاحب فن میاندازد و از صفای عوالم قدسی خالی است.
ذکر؛ مبتنی بر استعداد ویژهٔ باطنی
دانش ذکر، نحوهٔ تصرف در غیب عالم و شگرد ویژه و باطنی تسخیر طبیعت را آموزش میدهد. این دانش بر پایهٔ توان ایجاد نوعی ارتباط
(۲۵)
معنوی و باطنی با طبیعت و ایجاد انعکاساتی در آن، از طریق ماورا و غیب آن است. آفرینش برخی از انسانها، که ما آنان را «محبوبی» مینامیم، دارای ساختار ویژهای است که به خودی خود، توان ارتباط با عوالم ماورایی را دارند. ساختار آنان به گونهای است که غیب عالم را به سوی خود میکشانند و بهراحتی میتوانند از هر جای آن، خبر بگیرند. محبوبان، دارای کشش و استعدادهای معنوی ممتازی میباشند و از این حیث، برجستگی دارند. شناخت شگردهای تعبیه شده در محبوبان، همانند شناخت زیباترین زیبارویان، نیازمند تخصص است و شگردهایی که در بدن، نفس، قلب و روح محبوبان قرار دارد، بهراحتی مورد شناخت قرار نمیگیرد.
تصرف در باطن عالم از طریق ذکر، نیازمند تناسبهایی باطنی است. محبوبان، دارای فصل نوری میباشند. آنان پیش از آنکه به ناسوت قدم بگذارند و پیش از آنکه نطفهٔ آنان منعقد گردد، باطن خود را مییابند. ساختار خلقتی آنان سرشار از توانهایی است که به آنان قدرت ارتباط با غیب عالم و ظاهر آن را میدهد؛ بدون آنکه خود را برای این ارتباط، به زحمت چندانی بیندازند. توان ارتباطی گستردهٔ آنان، امری موهبتی و خدادادی است. محبوبان، کسانی هستند که باطن آنان میتواند هر ذکری را در خود بپروراند و آن را بارور سازد. استجابت دعوت برای آنان، امری عادی است؛ بلکه آنان بدون آنکه دعا کنند، تنها با خطوری قلبی ـ که همان ذکر آنان است ـ خواستهٔ خود را محقق میکنند.
ذکر به صورت اولی در محبوبان کارآمد است و بعد از آن، محبان
(۲۶)
هستند که استعداد استفاده از برخی اذکار را مییابند؛ اما دیگران، بهحسب تناسبی که باطن آنان با شرایط ذکر دارد، آن هم به صورت اقتضایی، میتوانند از ذکرها بهره ببرند. این، تناسبِ باطن فرد با غیب عالم است که موجب میشود شگرد طبیعت در ذکر وی ظاهر شود و او را با طبیعت همراه و مأنوس نماید و قدرت تصرف در آن را به وی دهد. برای ذکرپردازی، باید استعداد و تناسب داشت و چنین نیست که هرکسی در هر مرتبه از رشد و کمال که باشد، بتواند از هر ذکری استفاده کند و از آن بهره ببرد؛ چنانچه برای پرورش اندام، باید بدنی ماهیچهای داشت و بدنهای استخوانی، مناسب این رشته نمیباشد. توان ذکرپردازی، نوعی استعداد خاص در برخی افراد است و استعدادی همگانی و عام ـ مانند استعداد تحصیل سواد ـ نمیباشد.
استعداد نفس در نحوهٔ جابهجایی آن تأثیر دارد. برخی از نفسها در استفاده از اذکار، همانند مهندس عمل میکنند و بعضی همانند معمار تجربی. یک ذکر، با آنکه فرمول خاص و منحصر دارد، اما وقتی با استعداد نفس مواجه شود، برای جابهجایی، تنوعِ شگرد میپذیرد. نفسِ صاحب غرائبی میتواند بیش از ده ذکر استفاده کند و دیگری توانمندی بالاتری دارد. تنوع شگرد به میزان معرفت و قرب ذکرپرداز بازمیگردد و استعداد و قدرت نفس در آن دخیل میباشد. شخصی برای آنکه بتواند یک صفت ذکر را بیاورد و آن را باور کند، به ششماه وقت نیاز دارد و دیگری به ششسال.
ذکر، حکم ابزار کار را دارد و قدرت نفس، حکم قدرت بازو و دقت در
(۲۷)
استفاده از آن را دارد و مانند پتک میماند که مهم این است که در دست چه کسی قرار میگیرد. اسم اعظم ـ که یکی از اذکار بسیار کارآمد میباشد و حکم شاهکلید را دارد که هر قفلی را باز میکند ـ تنها حکم ابزار را دارد و مهم نفْسی است که میتواند راهاندازِ این اسم گردد. اسم اعظم برای یک نفس، حکم فاز و برای نفس فردی دیگر حکم نول را دارد و این به سبب اختلاف استعدادهای نفسانی میباشد. نفس هر شخصی در امور عملیاتی، توانمندیهای ویژه و کاربردهای خاصی دارد و صفتِ اذکار را به حسب ترکیب با استعداد خویش و ارتباط با تواناییهای خود متغیر میسازد و یا سبب تقویت و کارآمدی و یا خنثیسازی و تخریب آن میشود.
تفاوت استعدادها حتی در اولیای خدا نیز مشهود میباشد. برای نمونه، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله از یک ذکر استفادهای دارد و امیرمؤمنان علیهالسلام از همان ذکر به گونهای دیگر بهره میبرد. گویاترین مثال در این رابطه، خاصیت شفادهی سورهٔ حمد میباشد. سورهٔ حمد، این توان را دارد که حتی مرده را زنده کند؛ اما مهم کسی است که آن را میخواند و با در دست داشتن این کلید در میان انبوهی از قفلها، به حسب تجربه و توانمندی و گیرایی بسیار قوی نفس وی، تشخیص میدهد که کلید او برای کدام قفل بسته است. برای استفاده از ابزار ذکرِ سورهٔ حمد، باید نفسی بسیار صافی و قوی داشت و این ذکر با هر نفسی هماهنگ و تنظیم نمیشود و گراها و کدهای آن را درنمییابد؛ چنانکه اگر فردی عادی و تحصیلنکرده در کلاسهای تخصصی دانشگاه شرکت کند، گزارههای
(۲۸)
علمی آن را مهملاتی خستهکننده میپندارد. ما از تفسیر و خواص اذکار سورهٔ حمد در جلدهای دوم تا چهارم «تفسیر هدی» سخن گفتهایم.
تفاوت استعدادهای باطنی ـ اعم از استعدادهای نفسانی، قلبی و روحی ـ سبب میشود یکی، از اصاغر اذکار بهتر استفاده کند و دیگری از اعاظم آن. ممکن است کسی نتواند از اسم اعظم بهخوبی استفاده کند، اما از اصاغر اذکار بهراحتی بهره میبرد. البته میشود کسی به توصیهٔ یک ولی الهی ذکری را بگوید و این نفس او نباشد که از این ذکر مصرف میکند؛ بلکه امداد و دَمِ همان ولی الهی است که کلید را در دست وی گذاشته است و میتواند قفلی را با آن بگشاید. به هر روی، فاز و نول ذکرها و نفْسها با هم متغیر میباشد و حکم نسبیت بر آن بار میگردد و این به سبب اختلاف استعدادها میباشد.
گفتن ذکر اگر بیش از توان ذکرپرداز باشد و برای او سنگین گردد، وی را خسته میکند و چنانچه اصرار بر دوام آن داشته باشد، مانند بلند کردن وزنهٔ سنگین است که ممکن است فرد را به زمین بزند یا او را دچار قبض سازد و وی را پژمرده و عصبی کند و نشاط و شادابی را، که نشانهٔ سلامتی است، از او بگیرد.
در تناسب ذکر، موقعیت باطنی ذکرپرداز مورد ارزیابی قرار میگیرد. هر ذکری، باطنی متناسب با خود را میطلبد. همانطور که افرادِ دارای جثههای ضعیف که استخوانبندی و اسکلت محکمی ندارند، برای باشگاههای پرورش اندام مناسب نمیباشند یا نمیتوانند بوکسور شوند، بلکه برای کارهای ظریفی مانند نقاشی و نویسندگی مناسب میباشند، هر
(۲۹)
ذکری نیز به هرکسی داده نمیشود و باطن باید در حال و هوا و در حس آن ذکر باشد، تا بتواند ذکر را به خود بگیرد.
البته ذکردرمانی، دانشی عام است و میتواند برای هر انسانی، هرچند کافر باشد، ذکر تجویز کند؛ اما چنین نیست که بتوان یک ذکر خاص انشایی را برای همه نسخه داد. برای نمونه، کسیکه میخواهد در مرتبهٔ عالی ذکر قرار گیرد و خود دارای ذکری مستجاب شود، نیازمند داشتن حداکثری خصوصیات و شرایط لازم میباشد؛ اما کسیکه میخواهد به قرب نسبی برسد ـ بهگونهای که بیشتر مردم چنین میباشند ـ ذکرهایی متوسط به وی داده میشود؛ چنانچه ورزشها نیز بر دو قسم ورزشهای همگانی و تخصصی یا قهرمانی میباشد. در ورزشهای همگانی، هم زن باردار و هم پیر فرتوت و هم کودک خردسال میتواند شرکت داشته باشد؛ اما در ورزشهای قهرمانی، فینالیستِ پیروز نمیتواند بیش از یکنفر باشد؛ یکنفری که با شرایط بسیار سخت و در میدانهای مبارزهٔ نَفَسگیر، طاقتفرسا و پرخطر انتخاب شده است. ذکرهای خاص و عالی نیز چنین میباشد و در هر زمان، تنها تعدادی بسیار اندک به میدان آن ورود مییابند.
دانش ذکر برای کسی کارآمد است که در ساختار خلقتی خود و در باطن خویش، دارای کششهای مخصوص معنوی باشد؛ همانند استعداد ولایت و نبوت که امری موهبتی به برخی از بندگان برگزیده است. گرچه برخی از پیامبران الهی علیهمالسلام چوپان بودند؛ اما چنین نیست که هر چوپانی برای پیامبری دارای تناسب باطنی باشد. کسی میتواند به صورت
(۳۰)
تخصصی وارد دانش ذکر گردد و بر انشای ذکر، قدرت یابد که باطن وی کشش معنوی و استعداد خاص آن را داشته باشد؛ استعدادی که مربی محبوبی، آن را بهراحتی تشخیص میدهد. اگر کسی برای ذکر و امور معنوی استعداد محدودی دارد، باید از محدودهٔ خلقتی خود تجاوز ننماید و به همان روحیهٔ تعبد، تدین با ذکرهای عامی که توصیه شده است، بسنده کند؛ وگرنه انجام کاری که با باطن و خلقت وی سازگاری ندارد، او را به گمراهی و پرتوقعی و گاه به استهزای امور معنوی میکشاند؛ آنهم در قالب اعمال زشتی که دارد.
اگر شیخ انصاری، شیخ فقیهان شد، برای آن است که استعداد خود را شناخت و مسیر پر پیچ و خم امور باطنی و علوم معرفتی را پی نگرفت؛ اما وی از مجتهدان قدیس زمان بود و اگر ديگري راه معرفت را پیمود و از عارفان روزگار شد، برای آن بود که استعداد باطنی آن را به صورت خدادادی داشت و مسیر متناسب با باطن خود را رفت. گاه در کسی، تعلق به امور ظاهری و کسبی بر باطن وی غلبه دارد و گاه چنین است که امور باطنی، بر امور ظاهری چیرگی دارد. در این میان، نوابغ، هماستعداد دانشهای ظاهری را دارند و هم استعداد دانشهای باطنی را و هم استعداد مدیریت ظاهر و باطن را. آنان در جمعِ میان تمامی دانشها توفیق دارند؛ زیرا نبوغ اعطایی و موهبتی، استعداد جمع هر علمی را ـ اعم از ظاهر و باطن و معقول و منقول و تجربی و انسانی و ریاضی و فنی و حرفهای و هنر ـ به آنان داده است و دانشی نیست که آنان نتوانند در آن صاحبنظر و رأی و صاحب قلم و نوشته، آن هم به صورت تخصصی باشند.
(۳۱)
باید توجه داشت که نوابغ، «استعدادِ» یافت هر دانشی را دارند و به تناسبِ موقعیت و امکاناتی که مییابند، برخی از آن را به فعلیت میرسانند؛ یعنی استعدادِ داشتن تمامی دانشها در آنان است و برای به فعلیت رساندن آن، نیازمند تعلیم میباشند؛ برخلاف محبوبان، که جمع تمامی دانشها را در باطن خود به صورت فعلی دارا هستند و تنها، نیاز به ایجاد زمینه برای ارایه و آموزش آن به دیگران دارند و خود، نیاز به تعلیم و یادگیری ندارند. محبوبان در مرتبهٔ استعداد علوم نیستند؛ بلکه علوم در باطن آنان وجود دارد و تنها با آموزش آن به دیگران، دانش ایشان جلا مییابد، رونق پیدا میکند و شکوفا میشود. محبوبان، تمامی معانی و حقایق را در خود دارند و تنها برای ارایهٔ آن در قالب گفتار و نوشتار، نیازمند مهارتهای تعلیمی ـ مانند آموزش رسمالخط محیط زندگی، آموزش استفاده از ابزارهای نوشتن، مانند تایپ رایانهای و نظیر آن ـ میباشند؛ اما آنان نیازمند القای معانی نیستند.
بر این پایه، نظامهای آموزشی باید پیش از پرداختن به تعلیم و تربیت، نوع ساختار خلقتی کودکان را ـ از این حیث که کودکی عادی میباشند یا دارای حافظهای قوی، یا ضریب هوشی بالا، یا نبوغ با شدت و ضعفی که دارد و یا این که محبوبی میباشند ـ به دست آورد. همچنین برای مدیریت درست جامعه، دستکم باید از نوابغ بهره برد، نه از افراد عادی یا کسانی که قدرت حافظه یا هوش بالا دارند.
در دانش ذکر نیز نخست باید استعدادسنجی داشت و ذکر را به کسی توصیه نمود که استعداد مناسب آن را داشته باشد؛ وگرنه آب در هاون کوبیدن و بیهوده ساختن استعدادهایی است که دارد.
(۳۲)
دانش ذکر برای افراد بسیار مقتدر و قدرتمند مفید است؛ آنانکه توانایی مدیریت منضبط و سازمانیافته در اندیشه و گفتار خود را دارند و میتوانند خود را در کتمان و پنهان قرار دهند تا کسی آنها را نشناسد. کسیکه در دانش ذکردرمانی، شهرت فوری مییابد و به عمد یا به سبب ضعفی که دارد، هنوز غوره نشده مویز گشته است، افق موفقیت خود را تار ساخته و راهی که میرود، فرجامی جز انحراف ندارد و نیز گمراهکننده و بدآموزندهٔ مردم میشود.
اگر کسی استعداد سیر معنوی و ذکر را نداشته باشد و خود را به آن سرگرم سازد و دل خوش دارد که به امور ماورایی و غیبی توجه دارد، هرچند حافظه یا هوش سرشاری داشته باشد، استعدادها، امکانات و وقت خود را ضایع میسازد؛ زیرا وقتی کششهای معنوی وی نرمال و متناسب نباشد و تنها در حد طبیعی، فطری و عمومی است، تنها خود را با ذکر خسته میکند؛ بدون آنکه ذکرهای وی اجابتی داشته باشد. ذکری که از استعداد فرد برنخیزد، توان تصرف در طبیعت را ندارد. بنابراین، برای تعلیم ذکر، باید به گزینش رو آورد، نه پذیرش.
این کتاب را به کسانی میتوان آموزش داد که نخست، دارای استعدادهای باطنی متناسب با آن باشند. ذکر، دانشی نیست که بتوان برای آن، بار عام داشت و هرکسی را به آن دعوت کرد. کسی میتواند برای تعلیم دانش ذکر پذیرفته شود و در مراکز ذکردرمانی به استفاده از تخصص خود بپردازد، که استعداد ذکرپردازی و قدرت باطنی برای ایجاد ارتباط با غیب عالم و پیوند قربی با حقتعالی را داشته باشد و بتواند سیر خود را به سیر هستی و پدیدههای آن پیوند زند و آن را مهار نماید؛ وگرنه
(۳۳)
چنانچه همه به این دانش به صورت بار عام دعوت گردند، تنها به هدر دادن و تضییع استعدادها و امکانات و تربیت نیروهای مدعی اما فاقد کارایی منجر میشود. در گذشته حتی برای تألیف، نیاز به اجازهٔ خاص از استاد بود و به کسانیکه استعداد تألیف نداشتند، اجازهٔ نوشتن نمیدادند تا فضای فرهنگی و علمی، سلامت خود را داشته باشد.
هرکسی استعداد کاری را دارد و برای انجام کاری خاص ساخته شده است و چنین نیست که تمامی کارها از هرکسی برآید. یکی در فقه و اجتهاد بر مدار ملکهٔ قدسی موهبتی توانایی دارد و دیگری در امور باطنی بر پایهٔ ولایت اعطایی. فاصلهٔ میان ولایت و اجتهاد، بسیار طولانی است و مجتهد قدسی برای اخذ امور باطنی، باید به ولی الهی مراجعه کند و در زمینهٔ نفوذ اجتماعی و بسط آن نیز تابع اذن وی میباشد؛ چنانکه قدرت ولی الهی و دامنهٔ نفوذ وی بسیار گستردهتر از مجتهد قدسی میباشد.
بر اساس آنچه گذشت، باید گفت بسیاری از روایات ذکر، دارای مخاطب خاص میباشد و چنین نیست که عموم افراد جامعه را در بر بگیرد. از این نمونه است دو روایت زیر که میفرماید:
«عن الفضیل بن یسار قال: قال أبو عبداللّه علیهالسلام : ما من مجلس یجتمع فیه أبرار و فجار، فیقومون علی غیر ذکراللّه عزّ وجلّ إلاّ کان حسرة علیهم یوم القیامة.»
امام صادق علیهالسلام فرمود: مجلسی نیست که در آن نیکان و بدکرداران جمع شوند و آن را بر غیر ذکر خداوند (که گرامی و ارجمند است) میگذرانند؛ مگر آنکه آن مجلس در روز قیامت، حسرت و پشیمانی بر آنان میگردد.
(۳۴)
«عن أبیبصیر، عن أبیعبدالله علیهالسلام قال: ما اجتمع فی مجلس قوم لم یذکروا اللّه عزّ وجلّ ولم یذکرونا إلاّ کان ذلک المجلس حسرةً علیهم یوم القیامة، ثم قال : (قال) أبوجعفر علیهالسلام : إن ذکرنا من ذکراللّه وذکر عدوّنا من ذکر الشیطان»(۱).
امام صادق علیهالسلام فرمود: هیچ گروهی در مجلسی جمع نمیشوند و ذکر خداوند و ما را نمیآورند، مگر آنکه روز قیامت، مجلس یادشده مایهٔ پشیمانی و ندامت آنان میباشد. سپس به نقل از امام باقر علیهالسلام فرمود: همانا ذکر ما از سنخ ذکر خداوند و ذکر دشمنان ما از سنخ ذکر شیطان میباشد.
موضوع دو روایت یادشده، خصّیصان از شیعه و قدّیسان ولایتمدار میباشند، نه عموم شیعیان. عموم افراد نمیتوانند به ذکر دایمی و ذکر قلبی برسند و ذکر بیشتر آنان، لفظی است که با سرگرم شدن به نشست و برخاست در مجلسی، از دست میرود. عموم افراد، بار تکلیفی سنگین ندارند. آنان در آزادیهای طبیعی خود، به خوردن و خوشگذرانی و اشتغالات روزمره و کسب درآمد دنیایی و به همسر و خودرو و خانه و محل کسب مشغول میباشند. لهو، لغو و لعب برای آنان تا وقتی که خوضی و دایمی نگشته و به امور واجب لطمه وارد نیاورد، مُجاز است و اشکالی ندارد.
عموم جامعه و مردم را به دلیل اقتضاءات طبیعی و ساختار خلقتیای که دارند، نمیشود به بند و بستهای افراطی کشید. اینکه گفته میشود مجلس باید به ذکر خدا بگذرد، برای افراد گرفتار دربند کارهای ناسوتی نیست؛ زیرا آنان به همان کارهایی که انجام میدهند، دلخوش هستند.
۱- الکافی، ج ۲، ص ۴۹۶٫
(۳۵)
برای نمونه، برای به دست آوردن کالایی صد تومانی به صورت رایگان، بشکن میزنند و به همان امور، دل خوش میدارند و روز قیامت نیز حسرت نداشتههای معنوی را ندارند؛ زیرا کسی حسرت چیزی را دارد، که خود را در مسیر آن بداند و قبولی خویش را در آن ممکن بشمارد؛ نه کسیکه بهکلی از آن بیگانه میباشد؛ چنانکه عموم بشر به تعبیر قرآن کریم چنین میباشند:
«بَلْ أَکثَرُهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ»(۱)،
«وَأَکثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»(۲)،
«وَأَکثَرُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ»(۳)،
«وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ لاَ یعْلَمُونَ»(۴)،
«وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ یجْهَلُونَ»(۵)،
«وَلاَ تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ»(۶)،
«وَإِنْ وَجَدْنَا أَکثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ»(۷)،
«وَمَا یتَّبِعُ أَکثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنّا»(۸)،
«وَمَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِکونَ»(۹)،
۱- بقره / ۱۰۰٫
۲- آلعمران / ۱۱۰٫
۳- مائده / ۱۰۳٫
۴- انعام / ۳۷٫
۵- انعام / ۱۱۸٫
۶- اعراف / ۱۷٫
۷-اعراف / ۱۰۲٫
۸- یونس ۳۶٫
۹- یوسف / ۱۰۶٫
(۳۶)
«وَأَکثَرُهُمُ الْکافِرُونَ»(۱)،
«وَأَکثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»(۲)،
«وَمَا کانَ أَکثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ»(۳)،
«بَشِیرا وَنَذِیرا فَأَعْرَضَ أَکثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ یسْمَعُونَ»(۴).
عموم افراد، همینکه به گناهان کبیره و بزرگ دچار نشوند و تظاهر به آن نداشته و واجبات روزانهٔ خود، مانند نماز را بیاورند، کافی است؛ اما آنان هیچ گاه حسرت نداشتن ذکر دایمی را ندارند؛ زیرا طبیعت آنان برای این امر سنگین سرشته نشده است. آنان ذکر لفظی را نیز باید به تناسب بیاورند تا به ذکر قساوتی دچار نگردند؛ وگرنه چنانچه دوام ذکر لفظی داشته باشند، گوش خلق را میآزارند و همسر و فرزند خود را از وز وز زنبوری خویش آزرده میسازند. کسی میتواند دوام ذکر سالم داشته باشد، که ذکر وی خفی و قلبی شده باشد.
صاحبان ذکرهای معنوی و حقیقی که از محبوبان یا از محبان دارای استاد میباشند، افراد قدرتمندی هستند که ذکر حقتعالی را هم در حال خنده و هم در حال سخنگفتن و هم به هنگام کار و فعالیت روزانه و حتی در حال جماع و نزدیکی دارند، و قلب آنان «یا مُحبّ و یا محبوب» میگوید، بدون اینکه همسر وی متوجه شود او در حال عشقورزی با حقتعالی است و وی را حتی فردی اهل خوشی و هوس میبیند. ذکر
۱- نحل / ۸۳٫
۲- مؤمنون / ۷۰٫
۳- شعراء / ۸٫ این فراز، در بسیاری از آیات این سورهٔ شریفه تکرار شده است.
۴-فصلت / ۴٫
(۳۷)
برای چنین کسی نمود و ظهور دوم وی شده است و به زندگی معمولی و ساختار ناسوتی او خللی وارد نمیآورد. فرد در این حالت، دارای دو لایهٔ ظاهر و باطن میباشد و این توانایی را دارد که در هر دو چهره، بدون تداخل کار کند.
کسانی که به تعبیر ما ظهوری خشتی دارند، برای دانش ذکر مناسب نمیباشند. منظور از ظهور خشتی، این است که جز یک لایه ندارد و جز یک کار از او برنمیآید و با کمترین مواجهه با مانعی، از هم میپاشد. ذکر برای افرادی مناسب است که نمودی پولادین داشته باشند و بتوانند چند کار را با هم و بدون تداخل انجام دهند و مرتب چهره عوض کنند و قدرت تبدیلپذیری آنها بالا باشد و در مواجه شدن با صحنههای گوناگون، متلاشی نمیشوند و استقامت خود را دارند. آنان به هر کورهای وارد شوند، مقاومت میکنند و در کوره میمانند و با قدرت تبدیل، به جنسی اعلا و برتر و مستحکمتر تحویل میروند.
بیشتر پدیدههای انسانی، ظهوری خشتی و سست دارند. نمونهٔ آشکار پدیدههای ضعیف، زیبارویان میباشند. هلو، زردآلو و دیگر میوههای زیبا نیز سست میباشند. در میان پدیدههای انسانی، کسی مناسب دانش ذکردرمانی است، که چون پولاد به درون کوره برود و مذاب گردد، ولی باز پولاد بیرون میآید. آنان میخندند، میخوابند، تفریح دارند، فعالیت و تلاش دارند، اما از کورهٔ ذکر، بیرون نمیروند و زبان دوم و باطنی خود را در کنار زبان ظاهری و نخست خویش حفظ میکنند. ایشان با زبان ظاهری، ناسوت خود را اداره میکنند و با زبان
(۳۸)
باطنی، ملکوت خویش را مدیریت مینمایند و در آسمانهای قدس، نفس میکشند. آنان چون نمودی پولادین دارند، سخن را در کام خود نگاه میدارند و قدرت کتمان آنان بسیار بالاست؛ برخلاف افرادی که نفْسی ضعیف دارند و تا سخنی میشنوند، میخواهند آن را برای دیگران نقل کنند و نمیتوانند چیزی را درون خود نگه دارند. افراد قدرتمند و پولادینِ مناسب برای ذکر، به این توانایی دست مییابند که سِمت ستّاریت و ستر جلالی داشته باشند و عیبهای خَلق را نبینند. آنان جز حسن و نیکویی و زیبایی مشاهدهای ندارند؛ چنانکه حقتعالی چنین است و با خَلق خود مرحمت و مهربانی دارد و با آنان به عشق مواجه میشود و فسادهای آنان را نادیده میگیرد و وفور نعمت را از آنان نمیگیرد.
ظهورهای سست خشتی، ضعف اعصاب دارند و نمیتوانند در چرخهٔ مشاعی و درهمتنیدهٔ کارهای متفاوت وارد شوند؛ برخلاف پدیدههای مقرب و پولادین انسانی، که البته به سبب قدرت کتمانی که دارند، کسی آنان را ذاکر خدا و بندهٔ مقرب او نمیداند و بیشتر به دلیل جلال ظاهری آنان، ترس و واهمه در دل دیگران پدید میآید. آنان به دلیل صفت پولادین بودن و خداییگشتن، مانعی به نام آبرو و حیثیت ندارند و آبرو را شریک خداوند قرار نمیدهند؛ هرچند حقتعالی عزت آنان را همواره پاس میدارد، اگرچه آنان را به زیر چکمههای ظالمان ددمنش برده باشد. همچنین آنان با قدرت کتمانی که دارند، امنیت مییابند؛ وگرنه اگر طمعورزان بدانند آنان ذکر یا دعایی مستجاب دارند، لحظهای آنان را آرام نمیگذارند؛ چنانکه حسودان آنان را به تمسخر میگیرند.
(۳۹)
تربیت نیروی مناسب برای ذکردرمانی، همانند گزینش نیرو برای کارهای مربوط به هوافضاست که از میان صدها نفر، تنها افرادی انگشتشمار برگزیده میشوند. کسی میتواند در مجلس عمومی، ذکر خود را داشته باشد، که پولادین و چندکاره باشد. هرکسی را نمیتوان برای دانش ذکردرمانی تربیت کرد. این مهم است که برای ذکر، استعداد داشت و استعداد آن نیز در ظهورهای پولادین است؛ در آنانکه میتوانند ذکر باطن داشته باشند و در کتمان چنان توانمند هستند که ذکر قلبی آنان در ظاهرشان نمودی نداشته باشد. اینان ظهوری حقی دارند و از خودی خود و ظهور خلقی خویش فارغ میباشند و زیست خلقی خود را در تعادلی نگه میدارند که تلبیس حقی در آن میباشد. زیست آنان به رنگ عموم مردم میباشد و از آنان جدایی ندارند؛ درحالیکه در نور و صفای ظهور حقی، مستغرق میباشند.
باید توجه داشت نفس که خود را نیازمند به ذکر میبیند، اگر بهدرستی از آن بهرهمند شود، رفتهرفته به آن تخلق پیدا کند و این نیازِ خود را، حتی در حالت خواب نیز تأمین میکند و نفْس به خودی خود و به گونهٔ اتوماتیک، آن را میآورد. چنین نفسی که هوس ذکر گفتن دارد، نسبت به هوا و هوسهای ناسوتی رام شده و آرام گرفته است و میتوان آن را برای سیر در کمالات و یافت قرب الهی پرورش داد. چنین نفسی، همانند شاعری که ناگهان به سر ذوق میآید و شعر از او میجوشد یا زنی که احساس میکند در حال پریود شدن است و ناخودآگاه عصبی میگردد یا خود را خیس مییابد، ذکر را دور میگیرد و به آوردن آن مشغول میشود؛
(۴۰)
به این معنا که تخلق نفس به ذکر، امری حقیقی و طبیعی برای آن است و نفس، هر ذکری را که نیاز خود بداند، به آوردن آن مشغول میشود. نفس میتواند به مقامی برسد که نیازهای خود را تشخیص دهد و آن را بطلبد. تشخیص ذکر برای چنین نفسی از خود او برمیآید و نیاز به گرفتن اذن خاص از استاد معنوی ندارد؛ هرچند در رابطه با جزییات ذکری که نفس میطلبد، نیازمند آگاهی است تا مصرف بیش از اندازه نداشته باشد؛ اگرچه مصرف بیش از اندازه، بر چنین نفسِ آگاهی، سنگینی میآورد و سبب میشود نفس نسبت به آن، واکنش منفی و علامت هشدار نشان دهد. چنین نفسی در پی تأمین نیازهای معنوی و ذکر لازم خود برمیآید و به توهّمات، شکوک و وساوس حزنانگیز و غصهآور دامن نمیزند و خود را به ارتزاق از ذکر حقتعالی و یاد او وامیدارد و خودشارژ و خودساز میگردد. ارتزاق از یاد حق، مقام دوام ذکر، صفای باطن و تطهیر را به آن میبخشد و آن را طیب میسازد.
نفس اگر از یاد حقتعالی ارتزاق نداشته باشد و نیاز خود را از آن تأمین نکند، به دادههای شیطانی و واردات ابلیسی گرفتار میآید. افزون بر آن، صاحب نفس به دلیل نشاختن نیازهای واقعی و میزان آن، رفق نفس را از دست میدهد و نفس را به ترس و تخریب دچار میکند و به آ
صفا و سلامت باطن
مهمترین عاملی که سبب میشود انسان بتواند استعداد و حس
(۴۱)
ذکرگویی را بیابد و نیز از ظاهر ناسوت بگذرد و خود را به عوالم برتر و نیروهای علمی و قدرتی آن متصل سازد یا آنان را با خود همراه سازد یا سببهای باطنی را بیابد، صفای نفس میباشد. بنابراین، هر امری که در صافینمودن نفس دارای تأثیر باشد، میتواند مددکار ذکر گردد.
تصرف در غیب عالم با جدا کردن خود از ظاهر یا همراه ساختن نیروهای باطنی و غیبی با خود و یا یافتن قدرت تصرف در باطن عوالم، به دو صورت ممکن میباشد: یکی استفاده از علم عدد و حروف ـ که به وسیلهٔ دانشهای جفر، رمل و اسطرلاب و سایر علوم غریبه صورت میپذیرد ـ و دیگر استفاده از ذکر، ورد و دعا.
اعداد، حروف و اذکار و اوراد، اموری حاکی و نما و نمودهایی از عوالم غیبی و پدیدههای آن میباشند و به عنوان تلنگر، استارت و راهانداز به کار میرود تا بتوان به این طریق، واقعیات این ظواهر را به عنوان مرکب سواری برای وصول به نتیجهٔ دلخواه و تأمین خواسته قرار داد. اما آنچه به این اعداد و حروف و اذکار و اوراد، جان میبخشد و توان میدهد و مَحْکی حقیقی آنها میباشد، قوّت و قدرت و توان رؤیت و صفای نفس فاعل و ذکرپرداز میباشد. نقش اساسی را نفس ذکرپرداز دارد و البته ذکر یا عدد نیز به قدرت نفس، موضوع و متعلق میدهد و نفس را با خواسته و مقصود، هماهنگ میسازد و به آن قرب و رؤیت میدهد. بر این پایه، اگر کسی دارای نفس قوی و توانمند نباشد یا اذکار و اعداد را به گونهٔ صحیح و قاعدهمند استفاده نکند، خاصیتی برای ذکر یا عددی که میآورد، نمیبیند. در اینجا نیز نتیجه، تابع اخسّ مقدمات
(۴۲)
میباشد و با نبود یکی، تمامی آن از دست میرود و با نبود کلید، قفلی گشوده نمیگردد.
نفس باید اقتضای توانمندی و تصرف در غیب عالم را داشته باشد تا ذکری که میگوید، قدرت آن را به قدرتهای باطنی پیوند بزند؛ وگرنه جمع قدرت باطنی بر نفس ضعیف، خاصیتی ندارد. این نفس مقتدر و صافی است که طالب میگردد و میتواند در خواستهٔ خود صدق داشته باشد و طهارت خود را پاس بدارد و حلالدرمانی داشته باشد و شرایط ذکر را به تمامی محقق سازد. بدون توان ذاتی نفس، ذکر نتیجه نمیدهد. نفس قوی و صافی میتواند به مبادی عالم مرتبط شود و نیز مواد و طبیعت عالم با او مرتبط و هماهنگ گردد و از آن تأثیر پذیرد و به شکل مطلوب وی درآید. واردات ذهنی و یافتههای رؤیایی در خواب یا خلسهها که از نکتهای علمی یا اطلاعاتی پرده برمیدارد، برای نفس قوی حاصل میشود؛ هرچند این امر به تدریج و رفتهرفته ممکن میگردد و سپس جمع و نهادینه میشود و ساختار معنوی خاص به خود میگیرد و در آن رشد مییابد و توان بیشتری میگیرد. با توجه به این توضیح، باید گفت: هرچه نفس صافی باشد و از طهارت و صدق و سلامت بیشتری برخوردار باشد، توان جابهجایی سالمتر و وصول بهتر و موفقتری دارد. این جابهجایی نفس، با استفاده از ذکر و عدد ممکن میگردد. برای آن نیز تمرینهای سختی وجود دارد که در اختیار مربیان کارآزموده میباشد. هر مربی نیز شگردی خاص دارد. دانش ذکر بدون در اختیار داشتن این تمرینها و انجام آنها به هیچوجه در کسی نقش نمیبندد و نهادینه نمیشود.
(۴۳)
دانش ذکر، علمی عملیاتی است که فراگیری نظری و تئوری آن، تنها در حدّ داشتن اطلاعات عمومی میباشد که کارایی خاصی برای آن نیست جز راهنماشدن در اموری جزیی. البته این دانش عملیاتی، مبتنی بر گزارههای نظری فراوان و پیچیدهٔ معرفتی است که در جای خود از آن سخن گفتهایم.
برای خاصیتبخشی ذکر، باید صفای باطن و سلامت نفس و خوشدلی داشت و در دل خود، از هیچیک از بندگان کدورتی نداشت. ذکرپرداز پیش از پرداختن به ذکر، باید در دل تاریکی، خلوت و تنهایی بنشیند و حساب خود با خدا و بندگان او را صاف کند. کسیکه از دیگران بدآیند دارد، ذکرهای سلوکی بر باطن وی تأثیری ندارد. کمترین کینه، عناد و مخالفت با بندهای، قفل محکمی بر باطن میزند و مانع از گشودن روزنی از آن به غیب میشود. مأموران غیب، کسی را که در دل خود کدورتی از بندهای دارد، به فضای قدس ملکوت راه نمیدهند. کسیکه نمیتواند نسبت به بندگان خدا گذشت و بخشش داشته باشد، اجازهٔ ورود به غیب نمییابد. بسیاری از شکستهای آدمی، به سبب اجحاف یا بیاحترامی به بندگان خدا میباشد. سالک، کسی است که بتواند به تمامی پدیدهها به اندازهٔ خدا حرمت بگذارد؛ زیرا همه ریخته و نزول و ظهور پروردگار میباشند. نخست باید رابطهٔ خود با بندگان را صاف کرد و سپس به ذکر رو آورد.
ذکر، همانند یک لامپ روشنیبخش است، ولی نیازمند نیروی الکتریسیته میباشد. این نیرو، همان صفای باطن و شفاف بودن دل
(۴۴)
است؛ نیرویی که نیاز به رسانایی قوی دارد، که لقمهٔ حلال و طهارت، از مواد دخیل در رساناسازی پل ارتباطی صفای نفس دل با ذکر میباشد. صفای باطن، گسترده بودن دل و بسط داشتن آن است؛ بسطی که سبب میشود میان خود و دیگر پدیدهها تفاوتی ننهد؛ بسطی که سبب میشود میان هیچ دو پدیدهای اختلاف نبیند و برای تمامی آنها ارزش یکسان قایل شود و میان خود با دیگران و نیز میان فرزندان دیگران با فرزندان خود تفاوتی ننهد؛ صفایی که سبب میشود جهت خلقی پدیدهها را در جهت حقی آنها مستغرق ببیند و میان ظاهر و باطن تفاوت ننهد. ما از صفای باطن ـ که مایهٔ تمامی کمالات موهبتی اولیای خدا و انبیای الهی علیهمالسلام میباشد ـ در کتابی مستقل سخن گفتهایم. کتاب «فقه صفا و نشاط» بیشتر زوایا و ابعاد این بحث را به تفصیل بررسیده است.
اسمای اعطایی به هریک از پیامبران ـ که با هم متفاوت میباشد و تفاضل و برتری آنان را رقم میزند ـ برآمده از صفای نفس آنان میباشد. صفای نفس، مهمترین و عمده مادهٔ دخیل در ایجاد وفق ذکر میباشد. وفق ذکر میگوید: برای رسیدن به هرچیزی باید مسیر آن را یافت و برای گشودن در، باید قفل مناسب آن را داشت. وفق ذکر، با مصرف فراوان ذکر به دست نمیآید؛ بلکه با مصرف متناسب و موزون ذکر و با رعایت فرمول آن، فراهم میشود. ذکری که باید چشم، دل، روح و نیازمندیهای ظاهری و باطنی را از طریقی بیاورد که خداوند میخواهد و طبیعت آن ذکر دانسته میشود. کسیکه وفق ذکر را میداند و آن را رعایت میکند، با آوردن ذکر مناسب، نتیجهٔ مورد انتظار را ایجاد میکند.
(۴۵)
باید توجه داشت که برخی از نیروهای شیطانی، با خباثت نفس به بَر شدنهای محدود به ناسوت اقدام میکنند.
ذکری دارای خاصیت استجابت میباشد که ذکرپردازِ آن، حلالدرمانی را هم در ناحیهٔ تغذیهٔ خود داشته باشد و هم اندیشهٔ خود را صافی کند و هم دل وی صفا داشته باشد. هزاران ختم ذکر، فرد شیطانصفت و حقهباز و اهل کلک را فایدهای نمیبخشد؛ جز اینکه در گرداب توهّم غرق میگردد. ذکرپرداز حقیقی، کسی است که صفای خوشِ قلبی نسبت به همهٔ عالم و آدم، و عشق به هستی داشته باشد.
در گزینش افراد مناسب برای ذکردرمانی، مهمترین نقش را صفای باطن دارد. در مدرسهٔ ذکردرمانی، تنها افرادی را میتوان پذیرش نمود که به سبب صدق و صفای باطن، به سوءاستفاده از اذکار رو نمیآورند و مزاجی کاسبمحور و طمّاع ـ حتی طمع به امور معنوی و قدسی ـ ندارند. از اینرو دانش ذکر، دانشی خاص است که نمیتوان آن را همگانی و همهجایی نمود؛ چنانچه ما در این کتاب، تنها گزارههایی را میآوریم که از اطلاعات عمومی نسبت به این دانش فراتر نمیرود و قابل سوء استفاده نیست و پسامد شرّ و زیانبار ندارد؛ هرچند مخاطب آن نیز طبقهٔ خاصی از اهل علم و دانش میباشد.
با حصول صفا، میتوان به فرد اعتماد نمود و وی را به جایی رساند که دانش ذکر به وی موهبت شود. چنین کسی با آنکه گزارههای این دانش را در اختیار دارد، طلب و خواهش شخصی ندارد و کمترین ناخنکی در جهت استفادهٔ شخصی، به آن نمیزند و امانتدار داشتههای خداوند میگردد.
(۴۶)
صدق، صفا و طهارت باطنی سبب میشود فرد نماز، نیاز و ناز را پاس دارد. او سعی میکند خدا را از خویش راضی کند؛ آن هم با نازکشیهای مکرر و بسیار سخت. چنین کسی خود را بارها و بارها در پیشگاه حقتعالی کفن میکند و خود را در اختیار خدا میگذارد. خداوند بدون این باختنها از کسی راضی نمیشود و خود را در اختیار او قرار نمیدهد. عافیتطلبی، خوشگذرانی و محافظهکار بودن، چیزی جز رقاصی محترمگونهٔ نفس نیست؛ اگر رقاصِ شیاد نباشد.
صدق و صفای باطنی، همان توان تحمل کشیدن ناز حقتعالی و داشتن نیاز و راز میباشد. کسیکه زندگی خود را با انواع شکها میگذراند، از صدق و صفا دور است. کسیکه در پی کاسبی و زرنگی است یا فیلم بازی میکند، نمیتواند صدق و صفایی داشته باشد. صدق و کذب، مهمترین و محوریترین شرط پذیرش افراد میباشد؛ هرچند صدق و صفای باطن باید رزق و با عنایت خداوند باشد. البته صدق و صفا به هر کسی موهبت شده باشد، برای وی بلاخیز است و خداوند، فرد را با همان صدق و صفایی که دارد، به کام بلاها میفرستد. صفای وی سبب میشود با بدخواهان خود با محبت و رفق مواجه شود و بدخواهان نیز بیرحمانه وی را به آتش انواع ددمنشیها و بلاها، خاکستر میسازند و داشتههای مالی، ناموسی و حیثیتی وی را یکی پس از دیگری بر باد میدهند.
صفای باطن و صدق، ریشهٔ تمامی کمالات موهبتی است و همین امر سبب همراهی شاگرد با استاد معنوی و مربی الهی خویش میگردد و او را از شک نمودن نسبت به استاد و توهّم اینکه استاد در پی بهرهکشی شخصی از وی است، مانع میشود.
(۴۷)
حلالدرمانی
حلالدرمانی، از شرایط نفسی ذکر است؛ به اینمعنا که ذکر بدون حلالدرمانی، به هیچوجه توان استجابت ندارد. ذکر از طهارت نفس، مزاج و بدن، توان میگیرد. بر این پایه، حلالدرمانی دارای سه مرتبه میباشد:
مرتبهٔ نخست، طهارت نفس از هرگونه شرک و ریا و طهارت ذهن از هرگونه وسوسه و اندیشهٔ ناپاک.
مرتبهٔ دوم، طهارت مزاج از هرگونه لقمهٔ حرام و شبههناک.
مرتبهٔ سوم، طهارت بدن، که با دوام وضو و غسل ممکن میگردد.
ذکر، بدون رعایت این طهارات سهگانه، قرب و پیوند با حقتعالی و نیروهای غیبی نمیآورد و توان اجابت نمیگیرد.
از بهلول پرسیدند: «شرایط سفره چیست؟» او نگفت رو به قبله بودن، دست شستن یا آهسته خوردن، بلکه گفت: «نان حلال». کسی که رزق حلال ندارد، نمیتواند با دهها «بسماللّه» و رو به قبله نشستن، ذکری مستجاب بیابد.
ذکرگفتن، دارای شرایطی نفسی و ذاتی است که حکم زیرساخت و زیربنای ذکر را دارد. سادهاندیشی است کسی بپندارد چند روزی ذکر «یا حی یا قیوم» را بگوید و بدون حلالدرمانی، توان برکتبخشیدن به رزق خود را بیابد. اثر چنین ذکری، مانند رفتن به جای خنک یا مجلسی میهمانی است که به نسیمی بیش نمیماند و تنها حال او را برای لحظاتی خوش میسازد.
(۴۸)
ذکر، بدون نان حلال و طهارت نفس و بدن، تقرب و حس ذکر نمیآورد و کشش ندارد. تا حلالدرمانی و طهارت نباشد، تقرب شکل نمیگیرد. نان حرام، با قرب و صفا در محفل انس با حق جمع نمیشود. اگر کسی حتی یک قطره شراب فرو دهد، تا عمر دارد باب معنویت بر روی وی بسته میشود. ما در کتاب «خط ریل تمدن غرب» ویژگیهای تمدن غربی و آیندهٔ آن را آورده و در آنجا گفتهایم: غربیان به دلیل رواج شرابخواری، از معنویتخواهی محروم شدهاند.
حرامخواری، با معنویتگرایی سازگاری ندارد و باطن را به خباثت میآلاید و به لجن میکشاند. حلالخواری و استفاده از غذاهای مصفّا، قرب میآورد. ما از تأثیر برخی لقمهها بر حس معنویتخواهی، در کتاب «روزینه و مهندسی سلامت» سخن گفتهایم. در آنجا آوردهایم: باید برخی نانها را به قیمت گزاف خرید و مصرف کرد؛ زیرا این لقمهها دل را جلا و رونق میدهد و صفای باطن و روشنی ضمیر میآورد. خوردن چنین لقمههایی، حتی در حالت پشت به قبله و بدون طهارت ظاهری، کارآمد است؛ زیرا این لقمهها انرژی و توان بسیار بالایی دارد و هر ضعیفی را در هر حالتی نیرو میبخشد و خاصیت خود را در هیچ شرایطی از دست نمیدهد.
حلالخواری، لازمترین و اوّلیترین شرط ذکر مستجاب میباشد؛ بهگونهای که اگر تمامی شرایط دیگر ذکر رعایت شود، اما این شرط نادیده گرفته شود، ذکر خاصیتی نخواهد داشت. نان حلال در معنویتگرایی و در خلق و خوی آدمی تأثیر اساسی و حیاتی دارد؛ بهگونهای که حتی
(۴۹)
شاکلهٔ فرد کافر را تحت تأثیر قرار میدهد و به او خلق و خویی نرم میدهد؛ به عکسِ لقمهٔ حرام که فرد را به هاری نفس، خشونت، زمختی، قساوت و جرأت جسارت به مقدسات و به ریشخند گرفتن اولیای الهی میکشاند. لقمهٔ حرام، حتی اگر به فرض محال، به زور به یک پیامبر خورانده شود، حالات باطنی او را تخریب، و قرب وی را بایکوت میسازد؛ زیرا حامل خباثت میباشد؛ برخلاف لقمهٔ حلال که حامل صفایی با خود میباشد که هرکس از آن استفاده کند، توان جذب فرشتگان و مدبّرات را به خود مییابد؛ هرچند وی شرایط استحبابی و نسبی عامی ـ مانند رو به قبله بودن و دیگر توانافزاها ـ را رعایت نکند.
مهمترین خاصیت لقمهٔ حلال این است که نفس را صافی و طیب میسازد و مهمترین شرط استجابت ذکر نیز طیب بودن نفس و صفای باطن و بسط داشتن آن میباشد. ما از صفای نفس در کتابهای «روشنی و تیرگی باطن» و نیز «فقه صفا و نشاط» و از بسط آن در کتاب «تپش کفر و ایمان» سخن گفتهایم. بعد از صفا و طهارت نفس، داشتن حس ذکر، از شرایط ذاتی و بسیار مهم استجابت ذکر میباشد که آن را در عنوانی مستقل، توضیح میدهیم.
به هر روی، پیش از گفتن ذکر، باید حلالدرمانی در سه مرتبهٔ گفتهشده را دنبال کرد؛ وگرنه آوردن ذکر با کوبیدن آب در هاون برابر است. طهارت نفس (که با صفا، طیب بودن و بسط داشتن آن در مقام اندیشه و در دل، ممکن میشود) و طهارت مزاج (که با لقمهٔ حلال و طیب به دست میآید) و طهارت بدن (که با رعایت غسلهای واجب و دوام وضو
(۵۰)
محقق میشود) پیشنیاز وارد شدن به ذکر میباشد و تا کسی در این مرتبه پذیرفته نشود، به وی ذکر نمیدهند. قرائت قرآن کریم و داشتن عبادت، با مصرف لقمهٔ حرام، خاصیتی ندارد؛ اگر قساوتزا نباشد. برای استفاده از قرآنکریم باید طهارت داشت: «لاَ یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(۱) (= که جز پاکشدگان بر آن دست ندارند.)
قرآن کریم برای تهذیب نفس میباشد و همانند غسل در آب، طهارت میآورد. انسان با قرآنکریم و با اذکار غسل میکند؛ اما به شرط آنکه لقمهٔ وی حلال باشد؛ وگرنه گاه در شرایط خاص، اثر معکوس میگذارد و بر خبث و نجاست باطنی فرد افزوده میشود. نان حرام، مصادیق فراوانی دارد: نان آلوده به ظلم و زور و جور و مظالم، مخربترین نان حرام میباشد. نان به دستآمده از تکدیگری یا همراه با تحقیر و پستی نیز سبب تیرگی و کدورت باطن میشود.
همچنین برای داشتن ذکری مستجاب، باید طهارت ظاهری و دوام بر داشتن وضو را رعایت کرد و با حال وضو به خواب رفت و به هنگام خوابیدن، ذکرهای مخصوص خواب را داشت که با نفْس تناسب دارد.
داشتن حس ذکرگویی
ورودگاه ذکر، یافتن حس ذکر میباشد. کسی میتواند از ذکر استفاده کند، که حس مصرف ذکر در او زنده و پویا بوده و باطن وی حس پذیرش و قابلیت آن را داشته باشد و ذکر، بدلِ مایتحلل باطن وی شود. از داشتن
۱- واقعه / ۷۹٫
(۵۱)
حس ذکر یا عبادت، در شریعت به «قصد قربت» یاد شده است. کسیکه حس ذکر نداشته باشد، نمیتواند در گفتن آن، قصد قرب و نزدیکی به ساحت قدس الهی را داشته باشد و آرامش لازم برای انجام آن را ندارد؛ در نتیجه، اراده برای آوردن ذکر، با وی همراهی و تمَشّی لازم را انجام نمیدهد و توان استجماع را از او میگیرد؛ در نتیجه نمیتواند توان خود را بر توان صاحبان نیروهای غیبی جمع بزند و مدار حرکتی خود را بر مدار حرکتی آنان تنظیم کند و شتاب و تندی لازم برای اتصال با آن نیروها ـ بهویژه با مبدء کاینات ـ را به خود بگیرد و بر توان خویش بیفزاید تا به ذکری مستجاب برسد. قصد قربت در ذکر، یعنی رفتن در حس ذکر و وصل کردن خود به مبدء نیروهای غیبی. ذکرپردازان کارآزموده، این کار را بدون زحمت انجام میدهند و غیر آنان، با تحمل فشارهایی که این کار بر ایشان وارد میآورد.
کسیکه حس ذکر در او پدید میآید، همانطور که گرسنگی و تشنگی به وی فشار میآورد، کمبود ذکر و نیاز نفس و روح خود به ذکر را احساس میکند و از آن رنج میبرد و با آوردن ذکر مورد نیاز، از آن انرژی و طراوت میگیرد. کسیکه از لذایذ معنوی بهره میبرد، کششی مییابد که قدرتهای او را بالا میبرد و کوشش او را افزایش میدهد؛ وگرنه از برنج و گوشت دنیایی این همه کالری و انرژی برنمیآید که بتوان درِ سنگین قلعهای را از جا درآورد. این صفا و طهارت باطنی است که قدرت را به عضلات ظاهری تزریق میکند.
اگر کسی خویش را تست نکند، نمیتواند تمرینهای ذکر را به درستی
(۵۲)
آورد و به مقام ذکر مستجاب نمیرسد. گفتیم ذکر مستجاب، ذکری است که به صورت خاص و به گونهٔ انشایی آورده شود. چنین ذکری برآمده از حس ذکر میباشد و نفس، آوردن آن را به میل و رغبت و با شوق، طلب میکند و خواهان آن میشود. بعد از پدید آمدن حس ذکر، باید آن را بر اساس نسخههای علمی و با ویزیت شخصی آورد، نه با مراجعهٔ ناشیانه به نوشتههای عمومی؛ چرا که حس هرکسی به ذکر، غیر از حس دیگری میباشد. ذکر نیاز به تجویز خاص و مستقیم دارد و نسخهای که برای کسی پیچیده شده است، مخصوص خود اوست و قابل نسخهبرداری نمیباشد. تشخیص ذکر مناسب، کار کسی است که در ذکردرمانی تبحر دارد و کارآزموده شده است. نه تنها هر انسانی ذکر مخصوص به خود دارد، بلکه در حیوانات نیز چنین است که ذکرهای آنان با هم تفاوت دارد. بر این پایه، به دست گرفتن تسبیح و ذکرگرفتن بدون ویزیت خاص و به صرف طمعِ به ثوابها و خواصی که دارد، هدر دادن عمر و سرمایههاست؛ اگر استفاده از آن ذکر همچون سم نباشد و به آسیبهای جدی منجر نگردد.
برای داشتن ذکر خاص و انتخاب مناسبترین آنها، باید مربی داشت. این مربی است که نوع مناسب ذکر ـ از جلی و خفی بودن، ابتدایی و کمالی بودن، ارادی و مطوی بودن و زمان و مکان ذکر و اندازهٔ آن و بهطور کلی نحوهٔ مصرف ذکر ـ را مشخص میکند تا هم حس ذکر گفتن پایدار بماند و هم ذکر را، این توان را بیابد تا در روح و جان وی نهادینه شود و جبلّی او گردد تا به ذکر قلبی تبدیل شود و دیگر از نفس جدایی نداشته باشد.
(۵۳)
ذکری که در جان بنشیند، بیش از ملایکهٔ محافظ در دنیا و آخرت نگهدار آدمی میشود؛ برخلاف ذکری که لقلقهٔ لسان است و نمودی ضعیف دارد؛ چنین ذکری جزو جان آدمی نمیگردد و دفع میشود؛ به این معنا که ماندگار نیست و تمام میشود. ذکرهای ماندگار، که جزو باطن آدمی میشود، در بهشت بر ذکرپرداز سایه میافکند و او را در پناه حمایت خود دارد. ذکر نهادینهشده، با مرگ و در سختیهای برزخ، از دست نمیرود و در بهشت نیز چون جزوی از باطن آدمی و صفت او شده که با آن خو گرفته است و همواره با آن محشور میشود و با آن، حرکت دارد و بقا مییابد و زندگی میکند. چنین ذکری از خوراکهایی است که نشست طبیعی دارد و حتی در تبدیلات میان دنیا و آخرت، ماندگاری خود را حفظ میکند و بر صاحب خود سایه میافکند. همانطور که اگر کسی بر غسل جمعه مداومت داشته باشد، بدن وی نمیپوسد و این امر، عارض و اثر وجودی آن میباشد، کسی هم که ذکر میگوید و میتواند لفظ و محتوای آن را به هم پیوند بزند، از آثار ظهوری آن جدایی ندارد و وی صاحب سایه میشود. این خاصیت برای محتوای ذکر است که در جان ذکرپرداز نهادینه شده است.
کسیکه ذکر محتوایی میگوید، خود را از بلایای طبیعی ایمن میدارد. یکی از این بلایا صاعقههای ناگهانی است. البته ذکری چنین بلاهایی را دفع میکند که جزو روح و جان آدمی شده باشد. ذکر، دارای انعکاساتی در عالم است که میتواند دفع صاعقه و الکتریسیته از ذکرپرداز کند؛ چنانکه اگر کسی بر روی آهن ایستاده باشد و به جریان برق اتصال یابد،
(۵۴)
بیدرنگ دچار برقگرفتگی میشود، اما اگر روی چوب ایستاده باشد، میتواند آن را از خود عبور دهد، یا همانطور که برخی از انسانها میتوانند با برق بازی کنند، ذکر نیز وجود ذکرپرداز را چنین حالتی میدهد که صاعقه در او اثر نمیکند.
مناسبت تغذیه با ذکر
برای داشتن ذکر مستجاب، باید مناسبت غذایی با ذکر را رعایت نمود. این وصف ذکر، هم توسط استاد کارآزموده تبیین میشود و هم ذکرپرداز میتواند آن را با دقت به تأثیر غذاها بر ذکر و پیآمدهای آن به دست آورد. برخی ذکرها با غذاهای خاصی توان مضاعف میگیرد؛ همانطور که برخی غذاها توان ذکر را تحلیل میبرد. عکس آن نیز صادق است و برخی ذکرها بر اشتها به نوع خاصی از غذاها تأثیرگذار است و آن را افزایش یا کاهش میدهد. ذکر، هم از تمامی سلولهای بدن و نوع تغذیهای که دارد اثر میپذیرد و هم بر روی آنها تأثیر میگذارد. این تأثیر و تأثر، متقابل و دو طرفه میباشد. بر این پایه، استفاده از بهترین غذاها که کیفیت بالایی دارد، در رونق ذکر دخیل میباشد. حقیقت ذکر با آنکه مجرد است، از خوراکها شدت و ضعف میپذیرد؛ همانطور که فرشتگانِ جبروت، با آنکه مجرد میباشند، دارای رزق و خوراک هستند؛ بلکه حقتعالی نیز در هر آن در شأنی است و در مرتبهٔ مظاهر و ظهورات خود، دارای تغذیه و جابهجایی میباشد؛ هرچند نباید این سخن را با بندهای خَلقی و طبیعی مقایسه کرد.
(۵۵)
به هر روی، رزق متأثر از مهندسی تغذیه میباشد و اگر کسی غذای لازم و مناسب بدن را به آنها نرساند، ذکر وی نیز ضعف میگیرد. ذکر برای توانمند شدن و قدرت استجابت یافتن، به تغذیهٔ مناسب نیاز دارد. بر این پایه، برای ذکرپرداز، هم کمخوردن مُضر میباشد و هم پرخوری و وی باید اندازهخوری را به دست آورد.
بعد از صفای باطن و حلالدرمانی، رعایت تناسب غذایی با ذکر، لازم است. استفاده از چاشنیهایی مانند زعفران، دارچین و زنجبیل و در برخی مواقع ترکیب آنها با عسل، به دفع زواید و جبران کاستیها میانجامد. دریافت تناسب غذایی، نیاز به ویزیت مستقیم شخص دارد.
وفق ذکر
هر ذکری دارای آثار و تبعات معنوی است که در ذکرپرداز ظاهر میشود. نفسی که دارای ذکر است، به آن ذکر آشنایی، قرابت و انس پیدا میکند و همنشینی با آن ذکر، در او تأثیر میگذارد؛ همانگونه که معاشرت و دوستی با فرد بداخلاق یا نرمخو یا اهل مطالعه و علم، در بدخلقی و حسن خلق و میزان دانش و ژرفاندیشی و دوری او از عامیانهگری و سطحیاندیشی آدمی کارآمد است.
ذکر همنشین آدمی میگردد و به دل جلا و رونق صفا و یا قساوت میدهد. این خاصیت روانی، برای تمامی ذکرها ثابت است.
آدمی هرچند کافر باشد، رفتهرفته رنگ ذکری را که دارد و معنای آن را درمییابد و به خود میگیرد، ولی این اثر، نفسانی است؛ اما در دانش
(۵۶)
ذکردرمانی به این مقدار خاصیت ذکر توجه نمیشود؛ بلکه از ذکر به عنوان یک کد و گرا و یک پسورد و کلید گشایندهٔ قفل پدیدهها یاد میشود و چنین اثری انتظار میرود. این خاصیت، از هر انسانی برنمیآید و ذکرپرداز، دستکم باید دارای ملکهٔ قدسی یا برتر از آن، دارای ولایت باطنی و قدرت تصرف در پدیدهها باشد تا بتواند ذکر خود را رسوخ دهد و آن را دارای قدرت اجابت نماید. به قدرت اجابت ذکر، «وفق ذکر» گفته میشود. وفق ذکر، یعنی با آمدن ذکر، خاصیت مورد توقع، محقق گردد. این کار از هر شناگر در دریای ذکر بر نمیآید؛ بلکه غواصی صیاد را میطلبد که بتواند به محل نهنگها و صدفها برود و قدرت صید نهنگ و مروارید را داشته باشد.
در دانش ذکر، خاصیتهای ناخودآگاه و روانی ذکر ـ که مهندسی خاصی ندارد و از هر کسی برمیآید ـ بحث نمیشود. در دانش ذکر، هم باید به خواص اذکار آگاه بود و هم اینکه توانایی تحقق آن آثار و به اجابت رساندن آن را به دست آورد. خاصیتهای مهندسی ذکر، پیآمدهای روانی آن نیست؛ بلکه پدید آوردن انعکاساتی حقیقی، واقعی و خارجی بر پایهٔ دادههای علمی و فلسفی میباشد که ایجاد کمترین انحرافی در آن، اثر مورد انتظار را به دست نمیدهد.
تحقق «وفق ذکر» بسیار سخت است و آگاهیهای فراوان و قدرت نفوذ و تصرف خاص را میطلبد. در دانش ذکر، از آثار عام ذکر ـ که به خودی خود حادث میشود ـ بحث نمیگردد؛ بلکه آنچه دانش ذکر در پی آن است، شناخت آثار خاص هر ذکر و نحوهٔ تحقق آن و وفق ذکر میباشد.
(۵۷)
کسیکه وفق ذکر را بداند، با آوردن ذکری، پدیدهای را محقق میکند، اما کسی که وفق آن را در اختیار ندارد، هرچه بر گفتن آن ذکر اصرار داشته باشد، نتیجهای نمیبیند. وفق ذکر، سیستم ذکر را طراحی و اجرا میکند. این کار، مانند گرفتن شماره تلفن خاص است که اگر شمارهای جابهجا شود، نمیتواند محل مورد نظر را در سیبل خود قرار دهد. هر ذکری دارای سیستمی خاص و وفقی است که میتواند پدیدهای مادی و فیزیکی را به تناسب خود به پدیدهای متافیزیکی و ماورایی نزدیک سازد. در همین سیستم گفته میشود که ظلم یا مال حرام، در این نوع ارتباط اختلال پدید میآورد و مانع اتصال ناسوت به عوالم فرامادی و استجابت ذکر میشود.
آنچه ما در شرایط ذکر گفتیم، شرایط کارآمدی این سیستم و بیان برخی از اوصاف وفق ذکر میباشد که با از دست رفتن حتی یک مورد آن، تمام نظام ذکر و دستگاه آن، به تعطیلی و ناکارآمدی کشیده میشود و نتیجهٔ متوقع را برآورده نمیسازد. اصرار بر تکرار ذکر بدون ایجاد وفق نفس، هیچ فایدهای ندارد و تنها ذکرپرداز را به خستگی و یأس و یا به بیاعتقادی میکشاند.
وفق به معنای جفت شدن است. ذکر وفق، ذکری است که تمامی اجزا و شرایط لازم آن با هم هماهنگ باشد و ذکر را به کلید گشایش تبدیل کند؛ کلیدی که دارای اندازه و تناسب میباشد. دانش ذکر را نمیتوان از کتابی همانند «مفاتیح الجنان» به دست آورد که گزارههای تخصصی اذکار و وفق هر ذکر در آن نیامده است و گاه برخی از افراد برخی از ذکرهای آن را بارها و در چند اربعین انجام میدهند، ولی خاصیت آن را نمییابند.
(۵۸)
توبه؛ ورودی ذکر
بعد از تشخیص استعداد ذکر در خود، که کششهای باطنیای همچون حالات اهل یقظه را در خود دارد ـ که چگونگی آن را در جلد دوم «سیر سرخ» توضیح دادهایم ـ و پیش از پرداختن به ذکر، باید «توبه» داشت؛ هم از گناهان و کاستیهایی که در گذشته داشته است و هم از گناهان و کاستیهای احتمالی مربوط به آینده ـ به اعتبار استعداد آن ـ که در این صورت، ضمیر دل را صافی میکند؛ کاستیهایی که «ماتأخّر» است و توبه از آن، به معنای این است که خداوند به ذکرپرداز توفیق دهد زمینههای ارتکاب آن از وی برداشته شود، یا در صورت ارتکاب، مورد بخشش قرار گیرد. آیهٔ زیر به مطلب گفتهشده اشاره دارد:
«إِنَّا فَتَحْنَا لَک فَتْحا مُبِینا. لِیغْفِرَ لَک اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِک وَمَا تَأَخَّرَ وَیتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیک وَیهْدِیک صِرَاطا مُسْتَقِیما»(۱).
ما تو را پیروزی بخشیدیم (چه) پیروزی درخشانی! تا خداوند از گناه گذشته و آیندهٔ تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند.
توبه، ورودگاه حریم قدسی ذکرپردازی و اذن دخول آن میباشد. برای داشتن اجازه از خداوند و اولیای نعمت ـ که حضرات معصومین علیهمالسلام میباشند ـ و حفظ حرمت ساحت غیبی عالَم و مقام قرب حقتعالی، باید اذن دخول داشت و اذن دخول آن، داشتن استغفار و توبه است. برای ورود به حریم ذکر، باید آلودگیها را از خود زدود و نفس را پاک و طاهر
۱- فتح / ۱ ـ ۲٫
(۵۹)
ساخت؛ چنانچه برای ورود به حریم مسجد، باید طهارت و نظافت داشت. کار مسلمانان چه زیباست که در ورودی مساجد، حوضی بنا میکنند و همه دست، صورت و پای خود را در آن میشویند. ذکرپرداز، هم باید بهداشت و نظافت فردی را رعایت کرده باشد و هیچگونه آلودگی در بدن خود نداشته باشد و هم طهارت نفس را با دوری از گناهان و توبه از آنها و هم طهارت در خوراک خود داشته باشد و خویش را حلالدرمانی نموده باشد؛ چرا که ذکر، بر خوراکی که به ستم و حیله و دغل از دیگری گرفته شده و همچنین بر مال حرام و نیز بیتالمال، کارگر نیست.
مکان ذکر برای ذکرپرداز مبتدی باید خلوت و دور از نظر دیگران باشد. خلوت و پنهانی ذکر نباید نمودی داشته باشد؛ به این معنا که هیچکسی از اطرافیان ـ حتی همسر و فرزند ـ نباید متوجه شود که ذکرپرداز، دارای ذکر و خلوت است. ذکر را باید با کتمان و پنهانی آورد و این، از شرایط لازم برای ذکر لفظی است.
ذکر و مقاصد مصلحتآمیز
گفتیم ذکر، یکی از راههای تصرف در طبیعت است. این تصرف باید بر پایهٔ مصلحت و خیر و با قصد نیکو باشد. داشتن قصد خیر و مصلحتآمیز و دور بودن از سوء نیت، یکی از شرایط استجابت ذکر است. قصدی که زمینهٔ خیرخواهی و مصلحت نداشته باشد، به ظلم به نفس میانجامد. ذکر نباید به ظلم به نفس منجر شود؛ وگرنه ذکرپرداز در ذکری که دارد، سرمایههای خویش ـ از جمله زمان ـ را هدر داده است. ذکری که ظلم به نفس در آن پیش آید، استجابت ندارد.
(۶۰)
همچنین است اگر ذکر سبب ظلم به غیر یا تصرف نابهجا در دیگران شود و برای نمونه، آنان را پریشان سازد یا تحت آزار قرار دهد یا زندگی آنان را مختل یا محدود نماید، تجاوز و معصیتِ آشکار میباشد. این امر در طلسمات و ختومات، کاربرد فراوانی دارد.
باید توجه داشت میان خیرداشتن و سودآوری تفاوت است. سود، به غایتِ نزدیک بهرهدهی نظر دارد، اما به فرجام آن ـ که آیا به شرّ منتهی میشود یا خیر ـ نظر ندارد؛ اما خیر، امری کمالی است که گذشته و آینده را به هم پیوند میزند تا هم فرد را از هرگونه شرّی بازدارد و هم مسیر سلامت و سعادت وی را تأمین کند؛ هرچند دوری از شرّ یا وصول به خیر، با وارد آمدن ضرری همراه باشد. به عبارت دیگر، دوری از شرّ به معنای در امان ماندن از هرگونه ضرر نیست. برای نمونه، ممکن است کسی اصرار و الحاح داشته باشد که خداوند، خودرویی سواری به وی دهد، و خداوند به لطف خود خواستهٔ او را اجابت میکند؛ زیرا وی با تصادفی که میبیند، به بیداری میرسد و با اصلاح رفتار خود، زمینهٔ پریشانی، گرفتاری و نگرانی خانوادهٔ خویش را از بین میبرد یا آن را در مسیری سالم به کار میگیرد و با همان، به خدمت به خلق رو میآورد. از سوی دیگر، ممکن است خداوند دعای وی را از باب لطف اجابت نکند؛ زیرا داشتن خودرو، وی را به عافیتطلبی و اشتغال دایمی به سرگرمیهای حلال و گاه حرام و آزار خَلق و تجاوز به ناموس مردمان میکشاند؛ اما پیاده بودن وی، آزارهایی را به نفْس او وارد میآورد که تفرعن و سرکشی آن را مهار و خنثی میکند. البته ممکن است خداوند بخواهد فرد ظالمی را که سر به طغیان و سرکشی گذاشته است، مکر کند؛ از اینرو، امکانات
(۶۱)
دنیایی او را فراهم سازد تا وی با عافیتطلبی، به آنها مشغول باشد و از غیب عالم و باطن ماورایی ناسوت و نیروهایی که دارد و از شخص حقتعالی غفلت ورزد و خود را به دست خویش در چاه ویلی اندازد که خلاصی از آن، ممکن نباشد.
به هر روی، دامنهٔ مصالح بندگان، با توجه به پیشینه، استعداد و شرایط زیستمحیطیای که دارند، بسیار گسترده است و تشخیص آن برای بشر سادهانگار و نیز خودمحور و خودخواه، بسیار مشکل است؛ چنانچه قرآن کریم میفرماید:
«کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کرْهٌ لَکمْ وَعَسَی أَنْ تَکرَهُوا شَیئا وَهُوَ خَیرٌ لَکمْ وَعَسَی أَنْ تُحِبُّوا شَیئا وَهُوَ شَرٌّ لَکمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(۱).
بر شما کارزار واجب شده است، در حالی که برای شما ناگوار است. و چه بسا که چیزی را خوش نمیدارید، و آن برای شما خوب است. و چه بسا که چیزی را دوست میدارید، و آن برای شما بد است. و خدا میداند و شما نمیدانید.
با توجه به اینکه بسیاری از افراد، مصالح حقیقی خود را نمیدانند، بهتر است از دعاهای جزیی دست برداشت و به جای آن، دعاهایی را داشت که عنوانی کلی را طلب میکند؛ مانند این دعا که میفرماید: «اللهم افعل بی ما أنت أهله و لا تفعل بی ما انا اهله.»(۲) یا این دعا که میفرماید: «و لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا»(۳)
۱- بقره / ۲۱۶٫
۲- مصباح المتهجد، ص ۴۲۰٫
۳- همان، ص ۶۰٫
(۶۲)
در ذکر نیز چنین است و بهتر است برای رسیدن به خواستههایی جزیی، از ذکر استفاده نکرد؛ هرچند اگر کسی آن را زیر نظر مربی کارآزموده ـ بهویژه محبوبی ـ انجام دهد، او خیر و صلاح وی را تشخیص میدهد. باید در کنار طلب خود، از خداوند خواست که هرچه خیر است، برای وی اجابت نماید. گرچه عبد خواستهای جزیی را میطلبد و به تدبیر امر خود میپردازد و با مدیریت عقلانی، حساب میکند و اندازه میگیرد، اما خداست که هرجا بخواهد قیچی میزند و آنچه که ارادهٔ اوست واقع میشود؛ ارادهای که ممکن است با خواست و تقدیر بنده هماهنگ باشد یا با آن تخالف داشته باشد.
مصلحت بندگان را حقتعالی و اولیای او تشخیص میدهند و باید به ناآگاهی و عجز خود در این زمینه اعتراف داشت و آن را از نظر دور نداشت. چه بسا زن و شوهری که فرزند ندارند، و از اینکه چراغ خانهٔ آنان خاموش است، زخمزبانها میشنوند یا دستکم آزار عاطفی میبینند و غمی سنگین بر دل آنان میباشد؛ اما چنانچه دارای فرزند شوند و از این محنتها رهایی یابند، قاتلی جانی را پرورش دهند که محنت فردای آن، بیش از محنتهای امروز آنان است. چه بسا کسیکه برای چندماه در بستر بیماری میافتد، اما اگر سلامت داشت، به خاکی میرسید که باید فردی را به کام مرگ بکشد و بیماری، او را از رسیدن به خاکهای میراننده بازداشته است؛ خاکهایی که ذکر آن را در کتاب «آیه آیه روشنی» آوردهایم.
(۶۳)
بهطور کلی، وضعیت فعلی بسیاری از بندگان و آنچه برای آنان پیش آمده است، همان به مصلحت آنان میباشد و تغییر آن به صلاح نیست. بسیاری از بدهکاریها، بیماریها، آسیبهای روحی و روانی، نقصها و کمبودها، تصادفات و بلاهای طبیعی، مصلحت بندگان را در خود دارد؛ اما نیمهٔ پنهان امور، از دیدرس افراد کوتاهبین بیرون است.
افراد عادی اگر بخواهند برای مقصدی خاص ذکر داشته باشند، به کودکی میمانند که هرچیزی را که خوشایند وی باشد، میخواهد. چنین کودکی نیاز به تربیت دارد و ذکرپرداز عادی نیز باید حقتعالی را مربی خویش قرار دهد و از خداوند بخواهد که به خدایی و پروردگاری خویش رفتار کند تا وی قصدی نداشته باشد که ظلم به نفس یا به غیر در آن پیش آید.
برخی از صاحبان قدرتهای شیطانی دست به ارتکاب چنین معصیتهای فسقآوری میزنند و با تصرف در غیر، کسی را میبندند و طلسم میکنند یا او را سِحر مینمایند. تمامی این امورِ فاسد، مصداق تجاوز است. کسانیکه مرتکب چنین تجاوزاتی میشوند، در همین دنیا آسیب آن را میبینند و بدبخت، گرفتار و بیچاره میشوند. برخی از رمّالها با آنکه قدرت ضعیف تصرف در غیر را دارند، چنین معصیتهایی را مرتکب میشوند. ما دیدهایم کسانی را که چنین میکردند و خانه بر سر آنان آوار شد، همسر آنان در خانهٔ خود آتش گرفت یا تصادفهای بسیار سختی برای آنان پیش میآمد. صاحب راه در راه است و با بندگان خود میباشد و کسی را که امروز سر بندگان وی کلاه میگذارد، فردا عقوبت میکند.
(۶۴)
کسی که به نام اولیای خدا و به عنوان اینکه قدرت الهی دارد، تصرفی تجاوزگرانه و معصیتآلود در بندگان او داشته باشد (چنانچه ایادی شیطانی چنین میکنند) در دنیا گرفتار و مفلوک میشود. البته اقتدار این ایادی شیطانی ـ که ما برخی از آنها را در شصت سال گذشته در کشور ایران دیدهایم ـ چندان فراوان نیست و آنان در رمل یا جفر، علومی سطحی دارند؛ چرا که لایههای عمیق همین علوم، موهبتی است و خداوند به بندگان خود لطف میکند و چنین ایادی خبیث را از این علوم باز میدارد.
نداشتن چشمداشت مادی از ذکر
از شرایط ورود به عوالم معنوی، این است که فرد استفاده مادی از داشتههای باطنی خود نداشته باشد. تمامی انبیای الهی میگفتند: «إِنْ أَجْرِی إِلاَّ عَلَی اللَّهِ»(۱) (= پاداش من جز بر عهدهٔ خدا نیست) و چشمداشتی مادی از مردمان نداشتند.
کسیکه ادعای معنویت انبیای الهی و وراثت آنان را نماید تا از این طریق، دکهٔ معنوی برای کاسبی باز کند و امکانات دنیایی برای خود جمع کند، فرد خبیثی میشود که در سلک شیاطین وارد شده است؛ خواه لباس اهل علم بر تن داشته باشد یا در چهرهٔ رمّال، دعانویس و عارف باشد؛ مگر آنکه موضع خود را به صورت شفاف بیان کند و اعلام نماید که قصد کاسبی از این کار دارد و کاسبی صادق نیز باشد نه خاین، که در این صورت، میتواند از پولدارها بگیرد و با صدقه دادن مظالم آن ـ که در حدود
۱- یونس / ۷۲٫
(۶۵)
نهدهم آن میباشد ـ در حدود عُشری از آن را مصرف کند. به هر روی، اگر شعایر مذهبی و مسجد، دکان شیخ شد، ویرانهاش کنید که نه شریعت است و نه دار عبادت؛ بهویژه در تصرفات باطنی و مغیبات، که هم قابلیت درآمدزایی بسیار بالایی دارد و هم زمینهٔ ارتکاب جنایت در آن فراهم میباشد.
استفادهٔ مادی از دانش ذکر و ذکردرمانی همراه با ظاهرفریبی و داشتن ادعاهای معنوی و ولایی، سبب ابتلا به وزر و وبال و فلاکت میشود و سوءاستفادهکنندگان از آن، تمامی آنچه را با اِعمال قدرتهای خود ـ چون رمل و جفر ـ به دست آوردهاند، روزی از دماغ ایشان، ریال به ریال، بیرون کشیده میشود؛ چرا که چنین دنیایی، به اسم دین و با پا نهادن در آستین خدایی و با تجاوز به حریم الهی جمع شده است؛ آن هم خدایی که هم غیور است و شریک برنمیدارد و هم نسبت به بندگان خود عشق میورزد و آنان را که عیال وی هستند، در پناه خود و بر دل خویش دارد و آنان را که با زرنگی، بندگان وی را میآزارند، مکر مینماید تا این تجاوزگران را به حرمان سخت و عقوبتهای شدید مبتلا کند.
دوری از اتهام ضعف به حقتعالی
از شرایط اجابت دعا و ذکر، این است که فرد خداوند را به ضعف و ناتوانی متهم نکند و خواستهٔ خود را در بارگاه خدای کریم، مستجابشده بداند. البته اگر قلب صافی و خیرخواه باشد، خواستههای آن بر مدار حکمت حقتعالی است. چنین کسی خیرخواه همگان میباشد و برای همه، حتی برای دشمنان خود، با حالت تضرع و به
(۶۶)
صورت پنهانی دعا میکند. این بدانمعناست که اگر کسی طمعورز، زرنگ، فرصتطلب، و در یک کلمه خودخواه باشد، دعا و ذکری مستجاب ندارد.
واسطه بودن ذکر
ذکر ابزاری واسطهای و میانجیگر برای ارتباط بنده با غیب عالم میباشد و به اصطلاح در دایرهٔ «توسّلات» داخل میگردد؛ واسطهای که اگر استقلال برای آن در نظر گرفته شود، همانند پرستش بتها و امری شرکآمیز میشود؛ چنانکه بتپرستان میگفتند:
«مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی»(۱)؛
ما آنها را جز برای اینکه ما را هرچه بیشتر به خدا نزدیک گردانند، نمیپرستیم.
در این گزاره، داشتن واسطه برای تقرب به خداوند، امری درست است؛ اما هر چیزی را واسطه قرار دادن ـ مانند بت که خداوند برای آن اذن نداده است ـ و نیز دادن استقلال به واسطه و داشتن نگاه غایی به آن، باطل میباشد. ذکر، یکی از واسطههای معنوی است که قدرت تأثیرگذاری در پدیدهها را دارد و واسطه قرار دادن آن، با توجه به تأییدی که از ناحیهٔ خداوند دارد و واسطهای لایق است، امری معقول، صواب و پذیرفتنی میباشد؛ بدون آنکه عقیدهای باطل در مورد خداوند را شکل دهد یا به سوءاستفادهٔ عملی منجر شود.
از بهترین توسلات ذکری، داشتن ذکر صلوات است. ذکر صلوات در
۱- زمر / ۳٫
(۶۷)
آغاز و پایان دعا، اقتضای اجابت آن را بالا میبرد. داشتن توسل ذکری صلوات، زمینهٔ دخالت فرشتگان در تصحیح کردار و برطرف کردن خطاها و اشتباهات را موجب میشود و خیر و برکت را در پی دارد؛ چنانچه در ختومات نیز اگر کسی مرتکب اشتباهی شود و مثلثی یا عددی را اشتباه بیاورد، صلوات، زمینه را برای دخالت فرشتگان مشتاق و تصحیح خطای وی از ناحیهٔ آنها و مدد نمودن او را آماده میسازد. صلوات حتی این اجازه را به برخی از فرشتگان میدهد تا آنان بتوانند اگر جفری برای صلواتپرداز بسته شده است، باز نمایند. صلوات از اذکاری است که برای پدیدههای رحمتی و ملکوتنشینان، دارای حرمت فراوانی است و آنان به احترام صلواتی که میشنوند، زمینهٔ اجابت خیرخواهانهٔ خواستهٔ وسط را چینش میدهند و برای فراهم شدن شرایط آن، امداد میرسانند؛ چنانچه ذکر نام یکی از اولیای چهارده معصوم علیهمالسلام بهویژه حضرت زهرا علیهاالسلام ، امیرمؤمنان، امام حسین و باب الحوائج امام کاظم علیهمالسلام برای ساکنان غیب عالم، حرمت فراوانی دارد. در ادعیه ـ بهویژه در دعای احیای شبهای قدر ـ مؤمنان خواستههای خود را به نامهای مبارک چهارده معصوم از خداوند میخواهند.
داشتن سجده، نمازهای مأثور و برخی از دعاها نیز از امور مؤثری است که میتواند به عنوان واسطه مورد استفاده قرار گیرد.
توان استجماع
از دیگر شرایط ذکر، توان استجماع است. باید نسبت به ذکر خود
(۶۸)
استجماع داشت و تمامی انرژی و نیروی خود را برای آوردن ذکر، هم بتوان جمع کرد و هم هزینه نمود تا ذکر با همراهی اقتدار کاملِ باطن و تمرکز قوا بر آن، انجام شود. تشتت نیرو و فکر، زاییدهٔ نداشتن قدرت استجماع است و کسی که توان تمرکز اندیشه و توان خود را ندارد، در هر جایی عمل و اندیشهای متفاوت از جای دیگر دارد و در زندگی خود دارای وحدت رویه، نظم و هماهنگی نیست.
استجماع، یعنی یکی نمودن تمامی حسابهای قدرتی و نیروهای خود در یکجا و متمرکز و متراکم ساختن آن برای خرج نمودن در هدفی خاص به صورت منظم و بر اساس ضوابط طبیعی و تکوینی مربوط به قصد خاص.
استجماع، جمع نمودن نیروی لازم و متناسب با کارِ هدف میباشد. کسیکه میخواهد با ذکر یا دعا خود را به قدرت حقتعالی متصل سازد ـ آن هم قدرتی که آن به آن در حال حرکت با شتابی بسیار بالاست ـ برای برقراری این ارتباط، نیاز به استجماع دارد؛ استجماعی که تمامی نیروهای وی را در پا و دست او جمع کند تا حرکت و توان پرشی به او دهد تا بتواند خود را به این قطار سریعالسیر برساند و بر آن سوار شود. این توانایی، شگردی به نام «استجماع» دارد. برای پریدن از یک جو یا جدول آب، باید به تناسب عرض آن، به عقب رفت، خیز برداشت و نیروهای خود را آماده ساخت و سپس از آن پرید. استجماع، آمادهسازی و تمرکز نیروها برای انجام حرکتی خاص میباشد. این کار در ورزش پرتاب دیسک، با چرخاندنهای متوالی به دست میآید. این چرخشها نیرو را از دیگر
(۶۹)
اعضا و از پا به دست پرتابگر انتقال میدهد و با افزودن اراده به آن، دیسک را میپراند.
برای دعا و ذکر نیز باید قدرت استجماع داشت و نیروهای باطنی را برای اتصال به حقتعالی و توان ارایهٔ عریضه و حاجت به او ـ آن هم با شتاب حرکتی که دارد ـ جمع آورد؛ استجماعی که توان قرب بیاورد.
مددکار استجماع، امور چندی است؛ مانند انتخاب وقت و زمان مناسب، که گفتیم تعقیبات نمازهای شبانهروز یا از نیمهشب به بعد تا سحرگاهان یا شبهای جمعه، از بهترین اوقات ذکر میباشد. همچنین است داشتن جای خلوت و دوری از شلوغی و کثرت و نیز رو به قبله بودن. رو به قبله بودن، در حصول استجماع، توان بالایی دارد.
افزون بر این، استفاده از سیستم مُشاعی عالم ـ که در آن، همه با هم کار میکنند ـ و جمع کردن نیروهای دیگران با نیروی خود، توان استجماع را بالا میبرد. این کار با مرحمت و مهربانینمودن به خلق خدا و به دست آورد دل آنان و یا با جمع کردن افراد مناسبی برای خواندن دعا در یک مجلس، ممکن میشود. برای نمونه، میتوان با دلجویی از همسر و فرزندان، دعای جمعی با آنان داشت. هرچه فرد بتواند نیروهای بیشتری با خود همراه کند، توان استجماع وی افزایش مییابد.
نظام مشاعی عالم میگوید: استجماع یعنی اینکه همسر و فرزند از انسان راضی باشند؛ بهگونهای که او را ذکر خیر نمایند یا دعا کنند. ذکر خیر یا دعای آنان، راهانداز فرد برای گفتن ذکر و بر شدن و عروج به عوالم بالا میگردد. توجه و توسل به اولیای حقتعالی و زیارت و دیدار آنان نیز
(۷۰)
از مهمترین عوامل ایجاد استجماع در نظام مشاعی عالم میباشد؛ بهویژه که اولیای کمّل در تمامی عالم، با ولایت خود سریان دارند و دلجویی و دستگیری از هر پدیدهای، زیارت آنان دانسته میشود و مهر و عطوفت و مرحمت و توجه و عنایت و لطف ویژهٔ آنان را موجب میشود.
برای داشتن استجماع، باید شادابی نفس و نشاط آن را حفظ کرد و وفق نفس داشت. کسی استجماع لازم را دارد که چیزی از کار را کم نگذارد و در انجام آن، اهمال نداشته باشد.
ذکر ـ خواه در مرتبهٔ لفظی باشد یا قلبی ـ نیازمند نیت و توان استجماع میباشد تا تمرکز قوا و نیرو داشته باشد و جهت وحدت یابد. برای استجماع نیز مهمترین گزینه، حلالدرمانی میباشد. همچنین باید تناسب ذکر با ذکرپرداز رعایت گردد. هر ذکری به مثابهٔ رشتهٔ ورزشی خاص و نیز همانند ابزار و آلات ورزشی میباشد که هریک به کاری میآید و برای افراد خاصی نیز مناسب میباشد.
برای داشتن استجماع، باید آرامش داشت؛ بنابراین از مبادی مهم استجماع، حفظ آرامش میباشد. کسیکه آرامش ندارد، به دلیل از دست دادن استجماع، فهم وی کند و راکد میشود و احتمال اشتباه و خطای او افزایش مییابد. برای نمونه، کسیکه به گرسنگی مبتلاست یا بسیار خسته است، یا نیاز به تخلیه دارد، یا دچار فشارهای عصبی بوده و غضب وی فوران کرده است، نمیتواند استجماع داشته باشد. چنین کسی همانگونه که نمیتواند برای فهم مطلب و تحلیل علمی آن، تمرکز داشته باشد و یا نمیتواند قضاوت درست در مورد دیگران داشته باشد، نمیتواند به ذکر بپردازد.
(۷۱)
استجماع بدون آرامش ممکن نمیگردد و کسیکه آرامش ندارد، باید ذکری را که دارد، ترک گوید. از شگردهای امور معنوی، داشتن تلوین و تلوّن به معنای قدرت مهار نفس و رام کردن آن بر پایهٔ علاقههای نفس و وفق آن است. اگر نفس، از گفتن ذکر رویگردان است و آن را برنمیتابد، نباید به آن فشار آورد؛ بلکه لازم است آن را آزاد گذاشت؛ چنانچه قرآن کریم نیز میفرماید:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکارَی حَتَّی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ»(۱).
ای کسانیکه ایمان آوردهاید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا زمانی که بدانید چه میگویید.
نماز، ذکر خاص است و کسیکه استجماع و تمرکز اندیشه ندارد، نباید به آن نزدیک شود؛ بلکه لازم است زمینههای حصول آرامش و استجماع خود را پی بگیرد.
از دیگر شرایط ذکر، داشتن قصد قربت است. کسیکه قصد قربت دارد، توفیقِ داشتن ذکر را منّتی از ناحیهٔ خداوند بر خود میداند، نه اینکه برای گفتن آن، بر خداوند منّت داشته باشد. داشتن منّت به سبب غفلت از جایگاه خود، ناآگاهی و نداشتن هدف مطلوب و مناسب از ذکر و داشتن روحیهٔ کاسبکارانه در عبادت، و اهداف تاجرمآبانه یا مزدورانه است؛ وگرنه صفای باطن و حب و عشق به حقتعالی و داشتن انگیزههای قرب و انس، جایی برای منت بنده بر خدا و غُر زدن پدید
۱- نساء / ۴۳٫
(۷۲)
نمیآورد. هدف از ذکر نیز قرب به حقتعالی و آفرینش ماجرای عشق است.
بعد از تحقق قصد قربت، لازم است یقین به عبد بودن خود و مولا بودن حقتعالی داشت؛ آن هم مولایی که کریم و بزرگوار است و با بندهٔ خود به عشق و بر اساس حب، مولایی دارد و وی را سرپرستی و نگهداری میکند و همواره مواظب اوست تا در جایی آسیبی نبیند و نیازهای وی را پاسخ دهد؛ یقین به اینکه بنده از انجام درخواست خود عاجز است و تنها حقتعالی است که با علم، قدرت و بزرگی و عظمت خود، میتواند خواست بنده را اجابت کند؛ یقین به اجابتی که تأخیر ندارد؛ زیرا بنده با تأمین شرایط گفتهشده، بندهای آماده است و تمامی مصالح اجابت و زمینههای پذیرش خیر را در خود دارد و خداوند نیز منعی برای خیررسانی ندارد و در چنین فضایی، یقین به خودی خود حاصل میشود که هر ذکری گفته شود، نمیشود به اجابت نرسد؛ یقینی که لازم نیست با مؤونهای زاید از جایی گرفته شود. ذکرپردازی که تمام شرایط ذکر را آورده است، موهبت یقین را با خود دارد و یقین به سوی وی میآید؛ چنانچه قرآن کریم یقین را آمدنی میداند:
«وَاعْبُدْ رَبَّک حَتَّی یأْتِیک الْیقِینُ»(۱).
و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه یقین، تو را آید.
ذکرپرداز در ذکر خود است که یقین، او را در خود میگیرد؛ بدون آنکه با ذکر خود، حرکتی برای حصول یقین داشته باشد. ذکرپرداز با فراهم
۱- حجر / ۹۹٫
(۷۳)
نمودن شرایط ذکر ـ همچون قصد قربت، توان استجماع، بودن در خلوت و پنهان داشتن ذکر خود ـ زمینهٔ آمدن یقین را در خود محقق نموده است. با هدفمندی ذکر و مراعات شرایط آن، یقین به خودی خود با آن میباشد. مهم این است که ذکرپرداز شرایط ذکر را بهدرستی محقق نموده باشد. یقین، بعد از قرب و مراعات شرایط و در مرتبهٔ نهایی عمل، پدید میآید. قرب، امری است که در اختیار ذکرپرداز است و نیازمند انصراف وی از غیر خدا و استجماع برای فراموشی دیگران میباشد؛ اما یقین در اختیار ذکرپرداز نیست.
البته ذکرپرداز باید برای به دست آوردن آرامش و حصول استجماع، تمرین نماید؛ تمرینهایی که در کتاب «دانش سلوک معنوی» آموزش داده شده است.
برای آنکه نقش مهم استجماع در پدید آوردن ذکرِ مستجاب دانسته شود، نیاز به توضیح بیشتر میباشد. در جای خود گفتهایم انسان دارای سه فاز کمالی و سه موتور حرکتی میباشد: نخست، حس ظاهری و نفس که پایینترین مرحلهٔ علمی آن، توهم و سپس تخیل میباشد. این مرتبه میان انسان و حیوان و مؤمن و کافر مشترک میباشد.
موتور دوم، قلب میباشد. قلب، مرکز ثقل باطن و شروع کمالات باطنی است که بیشترین تحولات و دگرگونیها را در خود دارد. از تقلّبات و تحوّلات نامبرده در قرآن کریم، که ۱۶۷ مورد میباشد، ۱۳۳ مورد آن مربوط به دل آدمی میباشد. این بدان معناست که دلدار عالَم، فقط آدم است. بسیاری از انسانها به مرتبهٔ قلب نمیرسند و در امور نفسانی
(۷۴)
مربوط به حواس ظاهری خود مشغول میباشند. انسان با قلب خود پلاک و هویت پیدا میکند. ذکر، توجه و واژههای مرحمتی، و در برابر، غفلت و قساوت و تمامی واژههای عنادی، از اوصاف قلب میباشد.
موتور سوم، روح میباشد که مرتبهٔ الهام و وحی میباشد. توضیح این مراتب را در کتاب «دانش سلوک معنوی» و نیز «سیر سرخ» آوردهایم.
سخن این است که برای داشتن ذکر مستجاب، نخست باید قلب را زنده کرد و آن را راه انداخت و به حرکت واداشت. برای این منظور، باید کثرت حسگرایی را خنثی ساخت و محاسبات عقل را تعدیل کرد. موضوع ذکر، حرکت قلب میباشد و ذکر بر پایهٔ قلب، حرکت میکند.
حال با توجه به این مقدمه، وقتی میگوییم برای گفتن ذکر، به استجماع نیاز است، بدان معناست که فرد باید مدیریت حواس ظاهری و حسابگریهای عقل را به دست گیرد و سرکشیها و اعوجاجات آنها را مهار و آرام کند تا قلب بتواند در مسیری امن، حرکت داشته باشد. کثرتگرایی و شلوغ بودنِ حواس ظاهری و قوهٔ عقل، ذکر را بیاثر میکند. فردی که اشتغالات فراوان دارد، قدرت استجماع و ذکر مستجاب ندارد. استجماع، تمرکز حس و عقل و تثبیت آنهاست تا برای حرکت قلب، مانع نشوند. آرام کردن تمامی قوا و نرم نگهداشتن آنها، کاری سخت است.
گویاترین مثال برای چگونگی استجماع، دقت کردن برای گوش فرادادن به صدایی با فرکانسهای کوتاه و دسیبلی پایین میباشد. در این هنگام، بدن به تمامی قفل میکند و تنها گوش است که تیز میشود تا صدا را دریابد.
(۷۵)
در استجماع، باید تمامی قوا و نیز بازیهای ذهن و عقل، قفل شود تا قلب بتواند خود را به پدیدههای غیبی قرب دهد و نزدیک شود و قدرت خود را به قدرت آنها پیوند دهد، تا بتواند ذکری مستجاب داشته باشد. در باب ذکر، توان استجماع و قدرت قفل کردن بدن و حواس ظاهری و مهار بازیهای ذهن و قوهٔ توهّم و تخیل و حتی حسابگریهای عقل، لازم است تا ذکر بتواند با دل همراه گردد. آوردن ذکر در حوزهٔ مسؤولیت حس و عقل نیست؛ زیرا اصل توجه در ذکرهای خاص، در دل میباشد و دل است که غافل یا ذاکر، نرم یا قسی، اماره یا مطمئنه میشود و رؤیت پیدا میکند یا کور میگردد.
استجماع، تمرکز تمامی قوا بر یک نقطه و بر یک کار میباشد. این توجه باید به صورت کامل انجام گیرد و کمترین کاستی، مانع تحقق آن میشود. برای داشتن توجه کامل باید بتوان تمامی قوا را با قلب همراه نمود. با هماهنگ شدن سیستم حواس بدن با قلب، حتی در کارهای ناخودآگاه و غیر اختیاری، استجماع حاصل میشود. برای همین است که استجماع، بسیار لغزنده میباشد و گاه چند ماه یا چند سال طول میکشد تا کسی بتواند به چنین توانی، آن هم در انجام کاری خاص برسد.
استجماع وقتی شکل میگیرد که تمامی قوا بر قلب متمرکز شود، نه آنکه قلب از قوا جدا گردد. در بیشتر افراد، قلبها از قوای حسی جدا میباشد. برای نمونه، در بیشتر سلامها و واژههای عاطفی که برای اظهار ارادت به کار میرود و روزانه چندین بار استفاده میگردد، قلب حضور ندارد و تنها در مرتبهٔ حواس ظاهر یا با محاسبههای عقلی و
(۷۶)
سودانگاریها یا به حسب عادت، انجام میشود؛ از اینرو، رضا و وفا در آن نیست و همین که بارها به زبان میگفت «قربانت روم»، با پیشامد سختیها، دیگر مخاطب خود را بهجا نمیآورد. در باب ذکر، ذکری میتواند مستجاب باشد، که قلب آدمی، آن را با خود همراه کرده باشد و قلب در آن دخالت داشته باشد. این امر، نخستین تکنیک ذکر مستجاب میباشد. هستند بسیاری که سالها ذکر میگویند، اما چون مرتبهٔ قلب را در خود زنده نساخته و ذکر خود را با قلب همراه نساخته و بر آن تمرکز ننمودهاند، خاصیتی از ذکر خود ندیدهاند و برای آنان جز ثواب و اجر ذکر نمیباشد؛ همانطور که اگر چارپایی بار کتاب ببرد، اجر بار کتابی را که برده است برای وی محفوظ میباشد. به چنین کسانی نمیشود توصیه به ذکر داشت؛ زیرا ذکر بدون همراهی قلب، خاصیتی ندارد و چه بسا انعکاس به خلاف داشته و سبب غفلت گردد؛ بلکه باید زمینههایی را به آنان توصیه داشت که به پیدایش قلب و زنده ساختن آن میانجامد. کسیکه قلب ندارد، باید به ورزش و شنا رو آورد و در منزل غلت بزند تا خون وی به جریان شدید و قلب وی به تپش افتد و شکم و باسن خود را به زمین بمالد تا مجاری وی به راه افتد و در اثر این کار، شوکی به وی وارد شود تا همانگونه که قلب ظاهری با شوکهای الکتریکی به کار میافتد، قلب باطن وی نیز با چنین شوکهایی زنده شود؛ وگرنه گفتن ذکر بر قلب مرده، دفن کردن آن است و برای قلب مضر میباشد و بیماریهای باطنی بیشتری میآورد و در صورتی که فردی مبتلا به اوهام باشد، توهّمات وی افزایش مییابد.
(۷۷)
نخست باید حواس ظاهری و امور نفسانی و حسابگریهای عقل را مهار کرد و آنها را با قلب همراه نمود، سپس به ذکر رو آورد. برای گفتن ذکر، باید سلامت حواس و عقل داشت و ذکر را به فرد سالم میدهند، نه بیماری که ضعف در مهار حواس ظاهر و نیروی تعقل خود دارد.
اذکار و ادعیه را باید با حسِ خواندن به جا آورد و نیز آن را در قلب نهادینه کرد و جا انداخت. گاهی کسی حسِ گفتن ذکر دارد، اما ذکر درون وی جا نمیافتد. برای نهادینه کردن ذکر و نشست آن در باطن، به استجماع کامل نیاز میباشد. استجماع در صورتی حاصل میشود که بتوان قلب را سالم و با صفا و بانشاط کرد. کسانیکه به بیماریهای روحی روانی مبتلا میباشند و قلب سالمی ندارند، نباید از بعضی ذکرها استفاده کنند. برای این گروه، بازی، تفریح، غذا خوردن و لذت بردن از آن و مانند آن تجویز میشود؛ وگرنه استفاده از ذکر، بر بیماری باطنی و قلبی وی میافزاید و آن را شدت میدهد. گرفتاری به انواع توهّمات و اوهام، کمترین خطری است که چنین فردی را تهدید میکند. چنین افرادی گاه تلنگرهایی را در ذهن خود احساس میکنند یا چیزی به صورت ناگهانی به چشم آنان میآید و حتی توهّم شنیدن سخن خدا و انجام مأموریتی خاص به آنان دست میدهد؛ توهّمی که برای آنان جزم و یقین میآورد و خود را به آب و آتش میزنند تا مطلب القا شده توسط قوهٔ وهم را به هر صورت که شده، محقق سازند. اینان بیمار و مفلوک میشوند.
گفتیم کسی در ذکر موفق میشود که نخست بتواند حس ذکرگویی را در خود پدید آورد و بعد از آن، توان استجماع داشته باشد تا با این توان،
(۷۸)
قدرت یابد که ذکر را در باطن خود بنشاند و نهادینه سازد و آن را به قلب القا کند. این کار، نیازمند همت، اراده، خلوت و دفع تمامی کثرتها میباشد. امروزه دفع کثرت در زندگی ماشینی و الکتریکی بسیار سخت است؛ زیرا خودِ نورهای حاصل از نیروی الکتریسیته، مانع بزرگی برای استجماع میباشد. افزون بر استجماع، دل باید سالم، صاف و شفاف باشد تا تمرکز نیروها برای نهادینه ساختن ذکر در آن، کارآمد باشد. صرفِ داشتن حس ذکر، برای گفتن ذکر کافی نیست؛ بلکه افزون بر داشتن حس ذکرگویی، باید ذکر مناسب را با تجویز خاص به دست آورد. حس ذکر اگر دارای مربی نباشد و بدون مناسبت گفته شود، گاه باطن فرد را خبیث میسازد و وی را در خدمت دستگاه ظلم و ظلمهای سیستماتیک قرار میدهد.
متأسفانه وفور استفادهٔ نامناسب از ذکرها و دعاها، آن را در حد یک خرافه تنزل داده است؛ بهگونهای که حتی برای کتابهای علمی نوشته شده در این زمینه، مجوّز نشر داده نمیشود. از این نمونه است کتابهای مربوط به استخاره که البته شرح ماجرای دردناک آن را در کتاب «دانش استخاره» آوردهایم.
متأسفانه در نظام حاضر، به سبب دخالت برخی که حتی پرستاری نیز نمیدانند و ادعای طبابت دارند، پارهای از مواهب دینی، به بهانهٔ ترویج خرافات و منافات داشتن با خِرَدگرایی، ممنوع شده است. با کنار گذاشتن این مواهب دینی، جامعه به سحر و جادو و بازار رمّالی و دعانویسی متوسل میشود و افراد ساده که نتیجهای از آن نمیبینند، به
(۷۹)
حقایق دینی و معنوی بیاعتقاد میشوند و دیگر آن را نمیپذیرند. البته تشخیص درستی و نادرستی کتابهای نوشته شده در این زمینه، از وزارتخانهٔ مربوطه برنمیآید و افراد متخصص خود را میطلبد که در هر دورهای بسیار اندک و انگشتشمار و در انزوا میباشند.
کسی میتواند برای ذکر استجماع داشته باشد که هم بدن و هم قلبی سالم داشته باشد تا بدن و قلب با فوندانسیونی محکم، استقرار داشته باشد تا در ایجاد ذکر موفق باشند. ذکر، بدون این فوندانسیون محکم، به صورت انشایی ایجاد نمیشود و به هدف استجابت نمیرسد. همانگونه که برای مصرف برخی از داروها، توصیه میشود پیش از آن از شیاف مقعدی استفاده شود تا با پاکسازی روده، دارو بتواند اثر کند، اذکار نیز در صورتی بر قلب مؤثر میافتد که قلب دارای صفا و خالی از هرگونه آلودگی و کدورت باشد.
اگر ذکر با ذکرپرداز تناسب نداشته باشد، همانند مصرف داروی ناسازگار میماند که بر دردها و آلام بدن میافزاید و هم ذکر و هم باطن را خراب و فاسد میکند و قلب را از حرکت و رشد باز میدارد. ذکرهای مُضرّ، بیماریها و اختلالات روحی روانی در پی میآورد. گفتن ذکر برای برخی انسانها ممنوع میباشد و آنان اگر ذکر بگویند، خویش را دچار قساوت قلب میکنند. استفادهٔ بدون مجوز از کتاب «مفاتیح الجنان» و دیگر کتابهای ذکر و دعا، بر مریضی برخی میافزاید و گاه آنان را به جنون میکشاند. با ذکر و دعا باید مواجههٔ تخصصی داشت و بدون ویزیت، به سراغ آن نرفت. به ذکر باید به عنوان دارویی خطرناک نگاه کرد
(۸۰)
که اگر بهجا تجویز نشود، فرد را آلوده میکند. ذکر، هم در اصل ذکر و هم در شمارگان آن، نیازمند تجویز بر پایهٔ تناسب افراد میباشد. البته اذکار کلی و عمومی ابتدایی که به صورت اِخباری گفته میشود، برای همه تجویز شده است. اگر تمامی ذکرها همانند هم بود، ذکرهای ایام هفته یا دعاهای هر روز ماه مبارک رمضان، متفاوت نمیشد.
به هر روی، سخن این است که اگر کسی حس ذکرگویی را در خود پیدا کرد و استجماع درست هم داشت و قلب را نیز به کار و حرکت واداشت، محال است ذکر مستجاب نداشته باشد. ذکر چنین کسی، به گونهٔ مکانیکی، بلکه اتومات کار میکند و به هدف استجابت میرسد.
خلوتگزینی و تنهایی
نخستین تمرینی که مربی برای شاگرد دارد، قدرتِ «خلوتگزینی» میباشد. خلوت برای این است که نفس بتواند خود را از کثرتها و مشغولیتها برهاند و بر یک نقطه تمرکز کند و قدرت استجماعِ نیروهای خود را داشته باشد.
تمرین خلوت میتواند بعد از نمازهای روزانه، بهویژه نماز مغرب، یا به هنگام خواب، یا در سحرگاهان به اقتضای قدرت نفس باشد. همچنین باید بیشتر وقتها را در تنهایی به سر برد و تا میشود از دیگران، دوری کرد. البته دوری گزیدن از دیگران نباید به ترک کار واجب و یا اجحاف و ظلم به همسر منجر شود. خلوتگزینی، سبب میشود که فرد خود را از ظاهر ناسوت جدا کند و نقب و روزنی به عوالم غیبی بزند و خود را از
(۸۱)
روزنه به برخی پدیدههای غیبی مرتبط و متصل سازد. این کار سنگین، همانند رفتن از یک کشور به یک کشور دیگر، مشکل میباشد. نخستین امری که این کار لازم دارد، داشتن ویزا و پاسپورت سفر و مجوّز لازم میباشد. نگهبانان غیب، همانگونه که شیاطین را از ورود به آن عوالم بازمیدارند، مانع نفوذ نفسهای تیره، آلوده، سنگین، ناراضی، دلخور، نامهربان، کینهتوز و ظالم میباشند. نفس قوی اگر صفا داشته باشد و خود را از شواغل، سرگرمیها، و غَلّ و غشّ و حیله و خدعه و دورویی و سالوس و ریا و ظلم بازدارد و بیآلایش باشد، بهراحتی یک خوابیدن، جواز ورود به عوالم غیبی و سیر در آنها را مییابد؛ اما هرچه مشغولیت و کثرتگرایی و تکاثر و آلودگی و آلایش آن بیشتر باشد، این کار سختتر میگردد. کسیکه نفس صافی دارد، قدرت گیرندگی وی بالا میرود و با کلید ذکری که در دست دارد، بهراحتی مییابد که از انبوه قفلهایی که بر ساحت غیبی عالم خورده است، چه قفلی را برای باز کردن انتخاب کند و غرائب و شدائد متناسب با آن را برگزیند.
از مهمترین عاملهایی که نگهبانان غیب را برای دادن جواز ورود به غیب، تشویق میکند، عنصر «جوانمردی» است. جوانمردی، فتوت، مردانگی و صدق، هم جنبهٔ تعلیمی دارد و باید مصادیق جوانمردی و راههای آن را دانست و هم آن را به صورت عملی در خود نهادینه ساخت. نهادینه ساختن جوانمردی به حسب استعداد و صفای نفس، از یک تا ده سال طول میکشد تا ملکهٔ جوانمردی در او محقق شود. کسیکه جوانمرد است همواره «حق» را تشخیص میدهد و از آن دفاع میکند. او
(۸۲)
نمیگذارد مظلومی بیپناه بماند. وی اگر با ظالمی زورگو مواجه شود، بسیار آسیب میبیند و آسیبهای آن را نیز میپذیرد.
اما مهمترین مانع برای ورود به عوالم غیبی، داشتن کسوت ظاهری و پرداختن به حُسن ظاهر و سیاست و تدبیر امور دنیایی و اشتغال به کثرات میباشد. از اینرو، آنانکه کسوتهای ظاهری دارند، به دلیل ظاهرگرایی و سیاستگروی مفرطی که در برخی از آنان میباشد، سختتر در این کار موفق میگردند. تحصیل علوم اسلامی نیز تنها به میزانی که به صفای نفس و فروتنی آن منجر شود، مددکار ذکرپرداز میباشد و فضل میگردد؛ وگرنه علم، اگر به استکبار و رعایت ظاهر و لحاظ حال مردمان بینجامد، چیزی جز فضله و مزاحمی قوی که باطن را تیره و نجس میسازد، نیست. حتی معنویتگرایی نیز اگر به ظاهر کشیده شود و فرد را نسبت به حال افراد عادی، به صورت غیرعادی نشان دهد، فضله و مزاحم معنویت میگردد. بهترین الگو در این زمینه، حضرات معصومین علیهمالسلام میباشند، که در عین معنویت و توحید، تمام عادی بودند و کسی میان آنحضرات با افراد عادی تفاوتی نمینهاد.
خاطرنشان میشود گرچه در تمرینهای برخی اذکار، به داشتن ذکر جلی توصیه میشود؛ اما این کار نباید به تظاهر و ریا منجر شود؛ بلکه جلی داشتن ذکر، در خلوت و تنهایی توصیه میشود. تظاهر به داشتن ذکر، نفس را آلوده و تیره میسازد؛ هرچند نباید تخریب عمدی نفس و چهرهٔ اجتماعی خود را داشت؛ چنانکه برخی از منحرفان و ملامتیان، برای دورسازی افراد از خود و داشتن خلوت، تنهایی و غربت، چنین
(۸۳)
میکنند. شریعت، نه تخریب نفس را برمیتابد و نه تظاهر و ریاکاری را. بر این پایه، شایسته نیست در حضور دیگران، ذکر جهری و آشکار داشت؛ بهویژه با استفاده از تسبیح، که این روزها به سبب استفادهٔ نادرست، مظهر سالوس شده است. همچنین تسبیح، اشتغال، انصراف و کثرت میآورد و مزاحم ذکرپرداز میباشد. برای حفظ عدد در ذکرهایی که عدد معین دارد، بهتر است از بندهای انگشت استفاده کرد.
در استفاده از ذکر بسمله، باید وفق نفس و روانی و راحتی آن را مراعات نمود و ذکر را در حال نشاط و سرزندگی آورد تا نفس از آن، خسته، دلزده، رمیده، سرکش و غیر قابل کنترل نشود. در واقع، باید از خستگی و دلزدگی آن، پیشگیری کرد، نه اینکه نفس را خسته کرد تا لازم باشد برای درمان آن، چارهجویی کرد.
قدرت انصراف
برای داشتن ذکری مستجاب، باید خلوت را به حقیقت داشت. اینکار نیازمند داشتن قدرت انصراف میباشد تا بتوان ذهن خود را از شلوغیهای قهری شهرها و زندگی مکانیکی و صنعتی انصراف داد؛ بهگونهای که آلودگیهای صوتی، نفس را به هیچوجه به خود نخواند.
قدرت انصراف، یعنی توانِ ندیدن محیط پیرامونی و مهار بازیهای ذهن؛ بهویژه وسوسهها و دادههای وهمی. کسیکه مشغول نماز است، اگر تمرکز وی بر نمازی باشد که میخواند، یا کسیکه فعالیت فکری و ذهنی دارد و تمام توان خود را برای یافت پاسخ مسأله و حل آن به کار میبرد،
(۸۴)
نمیتواند کارهای افرادی را که در اطراف وی میباشند، ببیند و آنها را رصد کند یا حتی صداهای آنان را بشنود. چنین حالتی، انصراف نام دارد. توان انصراف، از پیشنیازهای استجماع میباشد. کسیکه قدرت انصراف دارد، کارهای فردی را که حتی در کنار وی نشسته است و در چشمانداز او میباشد، نمیبیند و سخنان وی را نمیشنود. او حتی نمیتواند زخمی را که بر دست خود دارد، حس کند و دردی از آن به وی وارد نمیشود و اگر میوه در دست وی باشد، کارد را بر پوست و گوشت دست خود میکشد، اما باز متوجه نمیشود تا کانون انصراف وی و عامل آن از بین رود.
کسیکه قدرت استجماع دارد، از غیر آن، انصراف دارد و تمام توجه او به یک نقطه متمرکز میباشد؛ یعنی استجماع، انصراف را نیز به ضرورت میآورد؛ اما انصراف میتواند به استجماع بینجامد و میتواند صرف انصراف از اموری خاص باشد؛ بدون آنکه نیروهای خود را برای تحقق امری جمع نماید. کسانیکه نزدیک ریلهای قطار منزل دارند، به مرور زمان، نسبت به صدا و لرزشِ حاصل از حرکت قطار، حساسیتی ندارند و نفْس آنان از این صدا و لرزه انصراف دارد. مهم این است که بتوان قدرت انصراف را برای نفس، ارادی ساخت. قدرت انصراف ارادی، به مرور زمان به دست میآید. چنین کسی توان آن را دارد که تمامی حواس ظاهری خود را تعطیل سازد.
فصل مقوّم انصراف و استجماع و اسطقس آن، یکهشناسی در محبت و عشق میباشد. کسیکه پی اشیای فراوانی میرود و روزی به کسی و چیزی دل میبندد و نمیتواند دل خود را یکدله سازد، نمیتواند خود را
(۸۵)
از همهچیز فارغ سازد. اگر کسی حتی دو نفر را دوست داشته باشد، وی دلی دَلِه دارد؛ زیرا یک دل، بیش از یک محبت نمیپذیرد. همچنین است اگر ذهن، پرسهزنی دارد و به هرجایی میرود. چنین ذهن و دلی قدرت انصراف و استجماع ندارد و نیازمند خلوت، تنهایی و تاریکی و دوری از نور میباشد.
نفس اگر قوی باشد، توان انصراف و استجماع آن نیز بالا میباشد. نفسهای ضعیف، در انصراف از توهّمات و تخیلات و در قدرت استجماع و تمرکز نیز ضعف دارند. مهمترین استجماع در ذکر، داشتن نیت قربت و انس با حقتعالی میباشد. این کار سخت، با مدد گرفتن از حقتعالی و عنایت ویژهٔ او و نیز امداد نیروهای غیبی هموار میشود.
پاسداشت آسمان شب
ذکرپرداز برای آنکه بتواند ذکری مؤثر و کارآمد داشته باشد، باید بتواند عالم معنا و غیب را بشناسد، آنگاه برای ایجاد پیوند باطن خود با ملکوت و غیب عالم، از الفاظ ذکرهای مخصوص بهره برد. محبان برای اینکه بتوانند قدرت استجماع هرچه بیشتری بیابند، نیاز به زدن مسند و نشستن در سجاده در محلی خلوت و تاریک دارند. بهترین مکانی که میتواند به محبان، توان استجماع و تمرکز نیروهای باطنی خود را برای اتصال به غیب عالم دهد، زیر آسمان شب میباشد. ذکری که زیر سقف گفته شود، بُرد چندانی ندارد؛ برخلاف ذکری که زیر آسمان شب و با نگاه به آن، گفته میشود. سقفها برای ذکرها مانع ضخیمی هستند. هیچ
(۸۶)
سالک محبی نمیتواند با تمرین، زیرِ سقف خانه یا خوابیدن زیر آن، از اسمای الهی فراتر رود.
خوابیدن در زیر سقف نیز برای ذکرپرداز، مناسب نیست و از وی توان زیادی را تحلیل میبرد. کسیکه زیر سقف میخوابد، نفس و جان وی تحت فشار حاصل از آن قرار میگیرد و به آن تراکم میدهد و آن را سنگین میکند و توان بر شدن و اوج گرفتن را از آن میگیرد؛ گویی وزنهای سنگین از آهن، که به پای زندانیان میگذارند، بر پای نفس گذاشته شده است. ذکرپرداز، حتی در زمستانها که هوا سرد است، لازم است از طریق پنجره و شیشههای آن، ارتباط خود با بیرون و بهویژه آسمان را حفظ کند.
ذکرها مانند پرندگانی در قفس هستند که اگر بتوانند خود را به فضای آسمانها برسانند و اوج بگیرند، مقصد خود را یافتهاند. رؤیت آسمان، شرط بسیار مهمی برای توانبخشی به ذکر و تعیین بُرد پروازی آن میباشد. بودن در زیر آسمان، افزون بر قدرتبخشی به اراده و همت و تأثیر بر توان تمکین، سبب استفاده از هوای پاک و سالم میباشد. نفْس با هوای پاک و اکسیژن سالم، نفَس میکشد و جان میگیرد. ما از ارتباط تنگاتنگ هوای سالم و تأثیر آن بر نفْس، در کتاب «روزینه و مهندسی سلامت» به تفصیل سخن گفتهایم.
ممکن است این گفته برای مبتدیان چندان قابل تجربه نباشد؛ ولی افراد متخصص در ذکردرمانی، تأثیر شگرف داشتنِ ارتباط مستقیم با آسمان و اکسیژن سالم بر ذکرهای خود را به نیکی میشناسند. بُرد ذکرها ـ که میتواند آدمی را به سطح کرهٔ زمین، ناسوت، ملکوت، برزخ نزولی، برزخ
(۸۷)
صعودی، عالم اسما و صفات یا مقام ذات بر دهد ـ امری ملموس و تجربی برای آشنای این راه است. برای نمونه، با گفتن «اللّه اکبر» در زیر سقف، ممکن است نفس تنها تا زیر سقف، خیز بردارد و با افتراق از نفس، بدن، خود را مشاهده کند یا اگر نفس، لطافت بیشتری داشته باشد، تنها سطح کوچهها و خیابانها را مشاهده کند، اما اگر «اللّه اکبر» در زیر آسمان گفته شود، ذکرپرداز با رفع بیشترین تعین از خود، خویش را با حقتعالی مأنوس میسازد و اگر از محبوبانی باشد که به استقبال بلا میروند و شکستن تعین خود را میطلبند، میتواند به مقام ذات بر شود؛ مقامی که برخی حالات آن را در کتاب «شمع زندگی» آوردهایم. در این مقام، دیگر نمیشود خود را پیدا کرد و فرد از خود گم میشود. وی در مرتبهای است که رفع تعین از خود نموده و عقاب تیزپروازی شده است که تمامی فرشتگان مقرب را در زیر پرهای خود دارد. البته قدرت بر چنین بر شدنها و اوجگرفتنهایی در محبوبان متفاوت است و یکی ممکن است چندهفته یا چندماه یا سالی یکبار بر آن توفیق یابد. البته هستند محبوبانی که میتوانند هر شب، در کمین حقتعالی بنشینند و وی را رصد و زیارت کنند؛ اما آنان لازم است ناسوت را چاشنی دیدارها و رؤیتهای خود نمایند و ذکرهای خلقی ـ آن هم در تنوع فراوانی ـ داشته باشند؛ وگرنه بازگشت آنان به ناسوت، دچار مشکل میگردد و به تمامی خودباخته میگردند و ستون فقرات آنان در هم میشکند.
اربعین ذکر
بندهای که بتواند اربعین ذکر داشته باشد، پژواک آن، موهبت حکمت
(۸۸)
و کردار درست و گفتار صحیح است. چنین کسی مواظب است در همهٔ این چهل روز و در تمامی حالات خود، ذکر داشته باشد و ذکر را به نفس طبیعی خود وارد آورد و آن را برای نفس یا قلب، ارادی سازد؛ بهگونهای که هم وی کار میکند و هم ذکر میآورد؛ بدون آنکه ذکر کمترین مزاحمی برای کارهای ضروری وی مانند تحصیل علم یا معاش باشد. در روایت آمده است:
«عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن القاسم بن محمّد، عن المنقری، عن سفیان بن عیینة، عنالسندی، عن أبی جعفر علیهالسلام قال: ما أخلص العبد الایمان باللّه عزّ وجلّ أربعین یوما ـ أو قال: ما أجمل عبد ذکر اللّه عزّ وجلّ أربعین یوما ـ إلاّ زهّده اللّه عزّ وجلّ فی الدنیا وبصره داءها ودواءها فأثبت الحکمة فی قلبه وأنطق بها لسانه، ثم تلا : «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَینَالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَکذَلِک نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ»(۱)، فلا تری صاحب بدعة إلاّ ذلیلاً ومفتریا علی اللّه عزّ وجلّ وعلی رسوله صلیاللهعلیهوآله وعلی أهل بیته علیهمالسلام .»(۲)
امام باقر علیهالسلام فرمود: بنده ایمان خود را به خداوند ـ که عزیز و بزرگوار است ـ خالص نمیگرداند، یا فرمود: بنده ذکر خداوند را ـ که عزیز و بزرگوار است ـ در چهل روز زیبا نمیآورد، مگر آنکه خداوند او را به دنیا بیمیل میگرداند و وی را به بیماری و درمانش آگاه میگرداند؛ پس حکمت و درستی را در قلبش پایدار میسازد و زبانش را به آن میگشاید، سپس فرمود: «آری کسانیکه گوساله را (به پرستش)
۱- اعراف / ۱۵۲٫
۲- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۶٫
(۸۹)
گرفتند، بهزودی خشمی از پروردگارشان و ذلتی در زندگی دنیا به ایشان خواهد رسید و ما اینگونه دروغپردازان را کیفر میدهیم»؛ پس صاحب بدعتی را نمیبینی مگر در حال ذلت و افترا زننده بر خدای عز وجل، رسول او صلیاللهعلیهوآله و اهل بیتش علیهمالسلام .
داشتن اربعین و چله، سنتی بوده است که این روزها به ناآگاهیهای قلندرانه آلوده شده و چنان از معنای خود دور گردیده است که دیگر نمیتوان حتی نامی از آن آورد. کسیکه اربعین ذکر ندارد و چشمهٔ حکمت موهبتی در دلش جریان نیافته است، اگر در دین نظریهپردازی داشته باشد، بدعتگذار میگردد.
کسیکه بتواند ذکر دایمی داشته باشد، ایمان وی کمال مییابد. در برابر، ورود هر مقدار غفلت و فراموشی، نشاندهندهٔ ضعف ایمان و علاقهٔ وی به پروردگار است. ذکر را باید در تمامی حالات داشت؛ هم به هنگام دریافت روزیهای حلال و نعمتها و خوشایندها، و هم به گاه مصیبت و بلایا، هم در توفیق طاعت و هم در پیشامد میدان گناه، منکرات و معصیت، هم در حال جفای دوستان و هم در حین وصال آشنایان خیرخواه.
ذکر میتواند میان آدمی و حرمان، فرسنگها فاصله اندازد و هرچه که انسان را از ذکر باز دارد، میسر و قماری است که بازندهٔ آن، آدمی است. کسیکه از ذکر خدا غافل شود، به وسوسه و وسواس مبتلا میشود و بیماری روانی میگردد؛ بیماری که به انواع توهّمها گرفتار میشود. کسیکه ذکر خدا ندارد، توهّمی میگردد و مدام بدیها به ذهن وی میآید
(۹۰)
و کجفکری و بداندیشی، عادت همیشگی وی میشود و پسامد آن، ناسازگاریهای خاص و بدخلقی متناسب با آن است که دامنگیر او میگردد. در برابر، اگر کسی، پیوسته ذکر خداوند را با خود داشته باشد، پیش از فوران آتشفشان غضب و حرارت گرفتن کورهٔ خشم وی، خنکای ذکر، حرارت را از خون گرمشده وی میگیرد و به مدد آن، خشم سهمگین و غضب سنگین خود را کنترل میکند و از وارد آوردن آسیب به سیستم عصبی خود و نیز آفات دیگر، مصون میماند.
همچنین باید در آغاز هر کاری، ذکر داشت. برای نمونه، هنگام بیرون آمدن از منزل یا به هنگام زدن استارت خودرو، به هنگام لحظههای امتحان و آزمونها، یا در پیشامد حوادث خوفآمیز و ترسناک، ذکرْ مددکار و انرژیدهنده به آدمی است و تمرینی است برای آنکه لحظاتی با خدا بود و از «خود» و انواع «خودخواهیها» فاصله گرفت.
به هر روی، حیات انسان، وابسته به ذکرهایی است که دارد؛ بنابراین در زندگی باید خود را برای داشتن ذکر، تربیت کرد و چگونگی تخلق به ذکرپردازی را آموزش دید. کسیکه نمیتواند ذکر داشته باشد، نخست باید صفا را در خود پدید آورد؛ وگرنه داشتن یک خیک علم یا میلیاردها ثروت یا مسند قدرت، اگر بدون صفا و رونق باطن باشد، به مردار موشی نمیارزد. ذکر و صفا هست که به هر چیز دنیایی، حقیقت و روح میبخشد و حیات میآورد. علم در صورتی حیات طیبه است، که باطن آدمی را رونق و جلا و صفا دهد و قرب و انس با حقتعالی را موجب شود. دلی که حقتعالی را میهمان خود ندارد و علم، ثروت یا قدرت برای وی
(۹۱)
عزیزتر از حق است، به غفلت و کثرت و غیریت، و به خباثت مبتلاست. گرچه مؤمن عاطفه، علاقه، احساسات و متعلقات ناسوتی دارد، ولی همه در برابر حقتعالی از سنخ ناسوت و درگیر فناست. حتی ذکر و سُبحه و تسبیحهایی که گاه با خرمهرهها ساخته میشود، میتواند بدون حقتعالی باشد و دنیایی گردد.
ذکر را باید با صفای حقتعالی و نیت قرب خداوند و با وضوی عشق و طهارت باطن و ظاهر و ارادهٔ بلند و همت عالی آورد و آن را در طبیعت و نهادِ نفس و در باطن روح و در آشیانهٔ قلب جای داد و ذکر را امری باطنی، دایمی و خفی ساخت تا در کنار رؤیت هر زیبایی و با تماشای چهرهٔ جمال و به وقت دیدار و وصال، با حق بود و او را «حی و قیوم و جمیل و جمال» یافت.
اولیای خدا با ذکرهایشان عشق عالم و آدم را بردهاند. سکوت آنان ذکر است و سخنگفتن آنان ذکری دیگر. اندیشهنمودن آنان غوغایی از ذکر دارد و ذکر ایشان، هیاهوی اندیشه است. آنان با هر ذکری دهها ذکر دیگر و با هر تفکری، ذکرها دارند. نور ذکر، پیوسته بر آنان تابش دارد و روح آنان از ذکر دایمی، خوش و بانشاط و خجسته است. آنان فرخندگی ذکر را با هر اشتغالی و در حین انجام هر کاری دارند. آنان، هم صبحگاهان ذکر حقتعالی دارند و هم واپسین لحظات عصر و هم شبانگاهان و هم در سحرگاهان. مکانی نیست که ذکر آنان را به کام جان ننیوشیده و چیزی نیست که با ذکر آنان همراه نگردد و آهنگ ذکر خود را با ترنم ذکر باطنی آنان هماهنگ نسازد. آنان روزهای خاصِ خدا را با ذکرهای مخصوص آن روز، بزرگ میدارند و شکوهش را مغتنم میشمرند.
(۹۲)
کسیکه ذکر ندارد، به درد پنهانِ غفلت مبتلاست. بیخاصیتی، او را به خود وامیدارد و علم، ثروت، شهرت یا قدرت را بختک جان او میسازد.
کسی میتواند خدا را به باطن خود دعوت کند و میهماندار حقتعالی شود، که پیش از آن، ذکرِ او را در دل خود جای داده باشد و ذکر خفی را غذای توانمندسازِ باطن خود ساخته باشد. کسیکه ذکر را درون خود نهادینه سازد، قربی مییابد که مسیر وصول به حقتعالی برای او سهل میشود.
امداد ذکر
کسیکه به دیگری ذکر میدهد(مربی ذکر)، باید این توان را داشته باشد که خود پیگیر آن باشد و کاستیهای ذکرپرداز را برطرف کند و آن را امداد و حمایت نماید تا ذکرپرداز بتواند آن را بهدرستی مصرف نموده و به هدف اجابت و خواسته برسد؛ وگرنه دادن نسخهٔ صرف، بدون توان امداد و دَمِ قدسی استاد و مربی، خاصیتی ندارد و مانند استفاده از ذکرهای خودتجویز و بدون اذن میباشد. استاد باید دارای دولت معنوی و اقتدار و سلطنت باطنی باشد تا بتواند به نسخهای که میدهد، روح و حیات بدمد؛ همانطور که مجتهد حقیقی، دارای ید و قدرت تصرف مشروع میباشد و هرگونه کاستی در علم و عدالت (ملکهٔ اعطایی قدسی که شرح آن را در کتاب جامعهشناسی عالمان دینی آوردهایم)، کمترین تصرف وی را ظالمانه و دارای ضمان میسازد.
صاحبان اقتدار باطنی میتوانند به ذکر دَم بدهند و آن را امداد کنند.
(۹۳)
ذکری میتواند مستجاب گردد که دَم قدسی یکی از اولیای الهی را با خود داشته باشد و توسط وی توصیه و حمایت شود. دَم در ذکر، واگذاری اقتدار باطنی حاصل از آن ذکر، به ذکرپرداز میباشد. صاحبان اقتدار، ذکر لازم را در بیداری یا در خواب میدهند. حمایت از ذکر، توسط مقتدران انسی، جنی و نیز از ناحیهٔ زندگان یا اموات وارسته انجام میشود. البته توصیه به ذکر، همیشه با توان حمایت آن همراه نیست و باید میان این دو موضوع، تفکیک قایل شد. کسی میتواند ذکر را دم دهد و از آن حمایت داشته باشد و آن را در باطن ذکرپرداز کوک و شارژ کند، که از اولیای الهی باشد. وی ذکر را در باطن ذکرپرداز زنده میکند و به آن حیات باطنی میبخشد؛ بهگونهای که ذکرپرداز میتواند از آن برای انجام مقاصد خاص بهره ببرد. حمایت از ذکر و حیات بخشیدن به آن در باطن، کار را برای ذکرپرداز، آسان و پر رونق میسازد. ذکری که صاحب دم نداشته باشد، حیاتی ضعیف دارد و ذکرپرداز باید آن را با توان و تلاش خود، رونق بخشد. دَمِ اولیای الهی، حیاتبخش است. کسیکه چنین حیاتی مییابد، دارای اصل، مربی و شناسنامه میگردد و همان دم، مددکار و پشتیبان وی میگردد و سبب میشود فرد امدادشده، تنها، و یله و رها نباشد. متأسفانه، این حقیقت ولایی، از دستبرد پیرایهها و خرافات مصون نمانده است و انحرافات درویشی فراوانی به آن راه یافته و زیادهٔ فرع بر اصل گردیده است؛ چنانکه ما ماجرای برخی از اجازههای آخوندی را در کتاب «جامعهشناسی عالمان دینی» آوردهایم؛ اجازههایی که با آن، کارهایی میشود که اجازهدهنده به هیچ وجه به آن راضی نیست؛ از اینرو اجازهها
(۹۴)
نیز حامل نمیگردد و بیتأثیر میباشد. در باب ذکر نیز دم، حقیقتی تکوینی است که با نوشته و سندسازی به دست نمیآید و فایده نمیبخشد.
امداد حقیقی ذکر، مسیر ذکرپرداز را بسیار کوتاه میکند و از سنگینی کار وی میکاهد و شتاب و کیفیت آن را بالا میبرد. حقیقتی که باید باشد تا نتیجه دهد؛ وگرنه ادعا فایدهای نمیبخشد.
کسیکه بر دانش ذکر چیره است و آن را به موهبت دارد، ذکری را که توصیه میکند، مورد امداد قرار میدهد. در این فرایند، هرگاه ذکرپرداز بر سجادهٔ ذکر بنشیند و ذکر خود را آغاز کند، صاحب ذکر و استاد کارآزمودهٔ این کار، گویی حکم شمارشگر و کنتور آن را دارد و با شروع فعالیت ذکرپرداز، به خودی خود شروع به کنترل وی میکند و دَم خویش را امداد آن ذکر قرار میدهد و ذکر وی را در کورهٔ دَم خود پخته میسازد. در واقع، آنچه به چنین ذکرهایی ارزشِ ارتقا و اثربخشی میدهد، دَم مربی آن است که پشت ذکر میایستد و آن را با مدد نیروهای باطنیای که در اختیار دارد، توان و رشد میدهد. بر این پایه، طریق اخذ ذکر بسیار مهم است و نمیشود ذکر را از هرکسی دریافت کرد. در دنیای پر خرافهٔ امروز، بسیار میشود که علاقمندان به ذکر، از کسی ذکر میگیرند که تنها ظاهری آراسته دارد و به تقوا مشهور است؛ اما او در ملکوت زمین ناشناخته و بیگانه است و ساکنان ماورا به چنین ذکر و ذکرپردازی، به دلیل ناشناختهبودن طریق آن، اجازهٔ ورود نمیدهند و آن را سرگردان در سطح زمین باقی میگذارند.
(۹۵)
گستردگی خرافات ذکر، به دلیل دانشی نشدن آن و دور بودن بیشتر علاقمندان آن از خردگرایی علمی میباشد. کسیکه میخواهد ذکر بگوید، باید قواعد علمی آن را بشناسد و به وفق ذکر برسد و از امداد ذکر نیز بهرهمند باشد و صفای نفس خود را دستمایهٔ استجابت آن قرار دهد؛ وگرنه از خرافات و پیرایهها مصون نمیماند و خاصیتی از ذکر خود به دست نمیآورد؛ البته اگر ضرر بیاعتقاد شدن به عوالم معنوی و غیبی در او شکل نبندد و خود را به ناآگاهی متهم کند و اگر شیادان، از وی هزینهای هنگفت نربوده باشند.
اگر قواعد ذکر رعایت شود، با یک حمد میتوان مردهای را زنده کرد؛ اما بدون وفق ذکر و امداد باطنی و غیبی استاد، ذکرپرداز متوسط با هزاران حمد نیز نه تنها نمیتواند کمترین جایی از مردهای را به حرکت وادارد، بلکه ممکن است باطن خود را نیز به قساوت یا به بیاعتقادی و به ظلمت و مردگی کشاند.
البته آثار عمومی ذکر، حتی با اشتغال سرگرمگونهٔ ذکر، بر آن مترتب میشود؛ اما موضوع سخن، آثار درمانی ذکر میباشد که برآمده از آثار خاص آن است.
برخی از اذکار، جنبهٔ عمومی دارد و اگر متخصص، آن را حتی برای کافری تجویز کند، میتواند وی را در مراکز ذکردرمانی، تحت درمان قرار دهد.
اختلالات و کاستیها بر سه بخش عمده میباشد: نخست، بیماریهای جسمانی که طبیب و پزشک عهدهدار درمان آنهاست. دوم،
(۹۶)
مشکلات روانی که روانشناسان و روانپزشکان از آن سخن میگویند. سوم، اختلالات روحی روانی که نه به پزشک مربوط است و نه به روانشناس. شناخت و درمان این اختلالات تنها در حیطهٔ ذکردرمانی میباشد. هماینک بخش سوم بهکلی تعطیل میباشد و از آن جز خرافهها و شیادانی که از آن سوءاستفاده میکنند، چیزی باقی نمانده است. سیستماتیک نمودن بخش سوم، کاری لازم، اما سخت و صعب است؛ بهویژه که کتاب حاضر تنها اثر علمیای است که در این زمینه، استارت این کار شمرده میشود؛ هرچند برخی مراکز، تحقیقاتی بسیار جزیی در این زمینه داشتهاند.
درمان اختلالات روحی روانی، نه از روانشناسی امروز برمیآید و نه از بیمارستانها؛ بلکه نیازمند تأسیس مراکز ذکردرمانی است؛ مراکزی باید پروانه و مجوّز کار داشته باشد تا به آفت شیادی و خرافهها مبتلا نگردد؛ مراکزی که پرستاران مدّعی به جای پزشکان حقیقی وارد کار نشوند و مدیریت آن را فینالیستهای قدیسان و اهل ولایت بر عهده داشته باشند؛ یعنی کسانی که ذکری مستجاب دارند و میتوانند هر ذکری را در پناه خود بگیرند و آن را به مدد انفاس قدسی خویش، به فرجام برسانند و پدیدهٔ موردنظر را با آن بشکافند؛ درحالیکه ذکرپرداز میپندارد خود او ذکر را پرورش میدهد و میآورد و در غیب عالم تصرف میکند، نه زرنگها و کاسبکارهایی که ذکر بر قساوت دل آنان میافزاید و نمیتوانند حتی هندوانهای را بهدرستی قاچ کنند، تا چه رسد به آنکه دست تصرف در غیب عالم با چهرهٔ حقی داشته باشند.
(۹۷)
به هر روی، برخی از امراض روحی روانی، درمان داروی شیمیایی و گیاهی ندارد و درمان آن، منحصر به استفاده از ذکر میباشد. مصرف هر گونه داروی شیمیایی یا گیاهی در این نوع بیماریها جز تزاید ضعف مزاج و شدت اختلالات روحی، اثری ندارد. چنین داروهایی، رفتهرفته سستی، کجی، کاستی و خمودی را در نهاد بیمار نهادینه میکند و وی را به ضعفهای اساسی میکشاند و بر مقدار خواب و نیز ساعات چرت او میافزاید و او را چونان مردهای متحرک میسازد.
علم امروز از این بخش دین و آموزههای وحیانی بهکلی غافل است و دنیا تا صدها سال دیگر، به این دانش، اقبال عمومی نشان نخواهد داد. از سویی، تا چنین تحقیقاتی کامل و اجرایی نشود، زمینه برای ظهور فراهم نمیشود. این بدان معناست که تلاش بندگان در تعجیل و تأخیر ظهور و رونق اسلام مؤثر میباشد. روزی، جهان علم جز چهار عنصر نمیشناخت و امروز شمار آن را به بیش از صد عنصر رسانده است و روزی خواهد رسید که به شمار عناصر صدگانهٔ امروزی و دانش فعلی به نظر تحقیر نگاه میشود و بیش از هزاران عنصر شناخته میگردد؛ آن روز است که دنیای ریزبین و دقیق، به اذکار نیز نگاه ظریف دارد و یکیک اذکار و خاصیت آن را به تحقیق میگذارد.
برای داشتن تخصص ذکر، باید از خداوند کمک گرفت. راز و نیاز با خداوند در سجده و قنوت، بسیار مهم است که باید قدر آن را شناخت و پاس داشت. بهتر است این مناجات در هوای آزاد و زیر آسمان صورت گیرد. همچنین نه باید گرسنه بود و نه و به صورت کامل سیر و سنگین.
(۹۸)
افزون بر این، لازم است کتوم و پنهانکار بود و تظاهر به ذکرگویی نداشت و دانستههای خود را به رخ این و آن نکشید. ذکرپرداز نباید بهگونهای رفتار کند که داشتن معنویت یا ذکر را به دیگران تداعی یا القا کند. نه باید خود را فریفت و نه دیگران را. ذکر و معنویت با دل آدمی ارتباط دارد و دل هر کس و حقی که در آن نشسته است، ناموس وی میباشد و ناموس را برای تظاهر، به میان نامحرمان نمیآورند. در میان جمع، باید همانند عموم افراد بود و سجده و قنوت غیرعادی نداشت و در نمازها اطفار نیامد.
(۹۹)
(۱۰۰)