فصل یکم: پیآمدهای شوم باورهای اصولیان
اخباریان پیآمد رفتار و کردار ناسالم اصولیان را آثار شوم میدانند که از جمله آن میتوان دوری از خاندان عصمت و طهارت و کتاب و سنت و همچنین همگامی با اهل دنیا و ارتزاق حرام نام برد. در نظرگاه اخباریان، این امور، چنان موقعیتی را در اصولیان به بار آورده است که کمتر بدی، کجی و کاستی اخلاقی و عملی را میتوان یافت که در میان آنها نباشد. آنان فهرست این کژیها را چنین بر میشمرند:
۱ـ أخاذی
پول گرفتن از مردم، تحصیل آب و نان از دین، أخاذی و دینفروشی شیوه معمول عالم اصولی است؛ این در حالی است که وی ادعای وراثت دارد، و آیات فراوانی در قرآن کریم به لسان تمام انبیا میفرماید: « إن أجری إلاّ علی اللّه»(۱)، « و ما أسألکم علیه من أجر»(۲)؛ ای مردم، ما از شما مزدی طلب نمیکنیم و اجر ما با خداست و شما تنها حق را بپذیرید؛ امّا در مقابل، عالمان اصولی، گذشته از طلب اجر و مزد و دریافتهای مالی از مردم، تمام سرمایه و حقوق دین و فقیران و مردم را با بیرحمی تمام مصرف میکنند و حتی بسیاری از مبتدیان را بهگونهای ضعیف نگه میدارند که ناله ناداری و کمبود آنها بر فلک میرسد.
۱ یونس / ۷۲٫
۲ شعراء / ۱۰۹٫
(۳۴۵)
۲ـ پیشه قرار دادن نماز و محراب
گزاردن نماز و محرابداری، سالوس و فریب مردمان سادهدل در میان بسیاری از اصولیان، عنوان شغل و کاسبی به خود گرفته است.
در میان آنها افرادی هستند که تنها شغل خود را گزاردن نماز برای دیگران قرار میدهند و از این طریق، زندگی مادی خود را دنبال میکنند، بدون آن که فراوانی از آنها حتی دارای فضل، کمال و تقوایی باشند.
۳ـ منبرداری و معرکهگیری
بسیاری از آنها برای زندگانی مجلّل و مرفّه خود، منبرداری و معرکهگیری را شغل جدّی خویش قرار دادهاند. این در حالی است که دین اسلام، اساس هدایت و رستگاری را بر امر به معروف و نهی از منکر قرار داده و این وظیفه را به دوش همه مسلمانان نهاده است؛ امّا این طایفه، امر و نهی را شغل و حرفه خود قرار دادهاند؛ افرادی که بیشتر آنها بیسواد و آلوده به انواع مشکلات هستند و تنها برای ارتزاق و أخاذی، خلق خدا را با سخنان ساختگی رنگ میکنند؛ بی آن که تعهّد و تخصصی داشته باشند.
۴ـ تملق، چاپلوسی و عوامفریبی
آنها برای اندکی از متاع دنیا و پول و مال و منال و گاه پذیرایی با وعدهای غذا، فراوانی از واژههای «کرّمنا» و «وجّهنا» را نثار هفت پشت دنیاداران میکنند تا برای خود، زمینه مادی، کار و شغل ایجاد نمایند.
۵ـ تکبر و خودنمایی
در این طایفه، شال کمر، عصای آبنوس، نعلین زرد و نوکتیز و سر بالا و ریشهای طویل و خلاصه جبروتی که نه هیچ پیامبری برای خود فراهم کرده است و نه در هیچ اهل دنیایی رایج است را برای خود فراهم میآورند.
(۳۴۶)
۶ ـ حسد و استکبار
اختلاف، حسد، استکبار، تخریب و حتی نثار لعن و نفرین به یکدیگر و گاه بدبینی و عدم پذیرش یکدیگر در میان اصولیان چنان بالا میگیرد که به ستیز و مشاجره میانجامد.
۷ ـ اتلاف وقت و بیکاری
کارهای بیفایده و غیر لازم اصولی تا جایی میرسد که حتی برای یاد گرفتن ضروریترین امور دینی و زندگی نیز وقت نمیگذارند، بهطوری که گاه بعد از پنجاه سال نمیتوانند مسألهای را درست بگویند و یا نامهای را بدون غلط و خوشخط بنویسد.
۸ ـ رسالههای بسته و فتاوای کهنه و تکراری
عالمان اصولی بدون آن که همراه زمان باشند، دم از مرجعیت میزنند. هنوز سخن از چاه و طناب سر میدهند و دین را منحصر در دستهای فروع فقهی کهنه مینمایند.
مصلحت نیست
اخباریان بعد از بحث روشن و صریح خود مدعی میگردند که در این زمینه میتوانند صریح و بیپرده یا مفصل و با مدرک سخن بگویند؛ چرا که گذشته از آن که لازم نیست، مصلحت دینداران سادهدل نمیباشد: «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز». آنان گفتار خود را تنها اندکی از هزار میدانند که نشان میدهد دوری از کتاب و سنت، ارتزاق ناسالم و خُلق و خوی استکباری، زمینه همه مشکلات اعتقادی و اخلاقی اصولیان را فراهم گردیده و اهمال دین، اندراس شریعت و رکود اسلام را سبب شده است.
(۳۴۷)
(۳۴۸)
فصل دوم: روحانیت همیشه مظلوم و خشم شوم
گفتیم که اخباریان آثار شوم رفتار و کردار ناسالم اصولیان را دوری از عصمت، طهارت و کتاب و سنت و نیز همگامی با اهل دنیا و ارتزاق حرام میدانند. در نظرگاه اخباریان، این امور، چنان موقعیتی را در اصولیان به بار آورده است که کمتر بدی، کجی و کاستی اخلاقی و عملی را میتوان یافت که در میان آنها نباشد.
اصولیان با تأسف نسبت به کردار عالمان اخباری، عملکرد آنان را ناشی از حقد و کینهای میدانند که شایسته نیست مسلمان به مسلمان یا عالِم به عالم همکیش خود ابراز نماید. چرا باید میان عالمان دین، به واسطه پارهای مباحث نظری که معلوم نیست صحت و سقم آن در کدام طرف اهل دعوا قرار دارد، چنین وضعی پیش آید که با یکدیگر چون دشمن رفتار نمایند و لعن و نفرین، نثار یکدیگر کنند. باید گفت خدای را شکر که عالمان دین بهخصوص عالمان شیعه، دست مردم آزاری و ستیز ندارند و تنها در میدان قلم و کاغذ و منبر و محراب سخن میگویند.
(۳۴۹)
این چه مکتبی است که هیچ کس نمیتواند مخالف خود را تحمل کند و اجازه سخن گفتن و اندیشیدن را به وی نمیدهد، و سخن خلاف اندیشه خود را سخن غیر خدا و رسول و ـ به بیان اخباریها ـ مخالف کتاب و سنت میداند.
چرا باید برای خدا خشم، تندی، بغض و عناد نسبت به همکیش خود پیدا کرد و جنگ اخباری ـ اصولی، و کلامی ـ فلسفی به راه انداخت، و دین، ایمان، کتاب، سنت، اسلام و معنویت را به سستی و تباهی و پرخاش و فریاد مبدل ساخت؟
مگر آرامش، آزادی، صفا، صداقت، مهر، محبت، دوستی، صمیمیت، الفت، مهربانی، عنایت، مرحمت، صبر، شکیبایی، لطف، رونق، ادب، اخلاق، کنترل زبان و قلم و تعدیل فکر و دل کجا رفته که کینه و ستیز، تندی و خشونت و عصبانیت و پرخاش، اینچنین جای همه صفات جمال و کمال را گرفته است؟ چه بزرگانی از دین که در راه دین، چوب و چماق دینداران بر سرشان خورده است؛ و چه افراد مؤمن و دانشمندی که به جهت صلابت فکر و نظر دینی، حتی از حقوق اوّلی خود محروم گشتهاند؛ چه عالمان برجسته و بزرگواری که بر اثر اندکی فهم و درک بیشتر، گرفتار خروارها خشم و ستیز افراد همکیش خود گردیدهاند.
اگر روزی کتابهای هزار ساله ما را باز کنند و کنایهها، حملهها، بیحرمتیها و دیگر کلمات ناشایست را که هر یک از علما بنام دین نثار دیگری کرده است، جمعآوری نمایند و مورد مطالعه دانشمندان روانشناس قرار دهند، کمترین قضاوتی که نسبت به آن میشود این است
(۳۵۰)
که گویا آنان، مشکلات روحی و روانی، عقدههای پنهانی، کمبودهای فردی و اجتماعی، ناهنجاریهای شخصیتی و آشوبهای ذهنی داشتهاند و به هیچ وجه از صحّت و سلامت کافی برخوردار نبودهاند.
چرا تعصّب و عناد روح مؤمن را فرا گیرد؟ چرا باید عالِم، توان و قدرت کنترل اندیشه و افکار و آرا و نظرات خود را نداشته باشد، تا جایی که عالم اَخباری گمان کند همه عالمان شیعه جز خود آنها گمراهند، یا فقیه گمان کند همه فلاسفه دین دور از دیانت هستند، یا متکلم همه اهل عرفان را دور از حق بداند؛ چه معنایی جز جهالت و تعصب میتواند علت اینگونه امور باشد؟ اَخباری به اصولی میگوید: اصولی دور از کتاب و سنت و گمراه است، و اصولی به اَخباری میگوید: اَخباری قشرینگر و بیسواد است، و فیلسوف به فقیه میگوید: همه عالمان دین مقلّدند و ناآگاه، و فقیه به فیلسوف میگوید: دین فلاسفه همان فلسفه آنان است و بس.
روحانیت مظلوم شیعه
در نگاه به تاریخ رهبری شیعه میبینیم امیرمؤمنان در زمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله مظلوم بوده و بعد از پیامبر نیز گرفتار مردمی شده است که از فضایل و کمالات حضرت علی علیهالسلام خسته شده بودند، و خوبیهای آن حضرت بغض آنها را ترکانده بود، و همین بغض و عناد بود که سبب شد آن بشود که شد!؛ آن گمراهان همواره در ظرف حضور حضرات معصومین علیهمالسلام ، هرگز از بغض و عناد خود کوتاهی نکردند و هیچگونه مصالحهای به خود راه ندادند تا این که خداوند برای مکافات کاستیها، غیبت معصوم را محقّق ساخت.
(۳۵۱)
دوستان اهلبیت و یاوران ائمه هُدی علیهمالسلام در همه مدت حضور ایشان، با همه سختیها همراه بودند. البته، حضور امامان معصوم علیهمالسلام به آنها قوت و قدرت میبخشید و تحمل آنان را زیاد مینمود. همین دوستان در زمان حضور، دستهها و گروههایی شدند و هر دستهای برای خود نغمههای تند و کندی سر دادند. در میان دوستان و یاران ایشان افراد اندکی بودند که چشم بر چهره معصوم داشتند و اطاعت مطلق و پیروی کامل از معصوم را بر خود لازم میدیدند.
نمود و نماد همه آن پیروان حقیقی در زمان غیبت همانی است که حضرات ائمه علیهمالسلام ، آنها را تحت عنوان راویان حدیث، صاحبان احکام و حافظان حلال و حرام از عالمان راستین دین معرفی نمودند.
این پیروان حقیقی با همراهان اندک خود در ظرف غربت و غیبت، با هزاران بلا و سختی، در سایه آموزههای علمی و داشتههای عملی ائمه هدی علیهمالسلام ، همراه با خویشتنداری، علم و عمل را توشه راه و ملاک کار خود قرار دادند.
روحانیت مظلوم از ابتدای راه تاکنون با انواع بلایای شیطانی و مخالفت دشمنان داخل و خارج دین و دیار آشکارا دست و پنجه نرم کرده است و همراه هزاران زخم، آیین شیعی را در طول تاریخ حفظ نمود تا حیات سالم حقیقت را شکل دهد. در این راستا، زخمهای کوچک، بزرگ، نو و کهنه در حریم جانشان فراوان شد که گاه تا مرز مرگ و فنا پیش رفت و وصف بقا را نگران خود ساخت.
با همه این باران بلا، آنان به انحراف از راه مستقیم خود تمایل پیدا نکردند و هرگز در مقابل خصم از مقاومت باز نماندند و در امانت اولیای
(۳۵۲)
دین کوتاهی ننمودند و برای حفظ کتاب و سنت آن چنان مقاوم ایستادند که دشمن بارها خود را از دسترفته پنداشت، با همه این سختیها و مشکلات، دین تا امروز بر دوش عالمان دین مانده؛ چرا که حمایت آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) بدرقه راه عالمان بوده است.
باید پرسید: اگر در دیاری جنگی برپا شود و حوادثی پیش آید و خسارتهایی به بار آید، پیروزِ صحنه جنگ کیست؟ کسی که خسارت دیده یا کسی که مانده است؟ خسارت لازمه جنگ است و پیروزی از آن کسی است که مانده است.
پیروزی روحانیت همین است که مانده است؛ اگرچه مشکلات فراوانی در میان آنها باشد.
فردی که مشکلات پس از جنگ را در نظر میآرد بسی نادان است و عاقل کسی است که ماندگاری را دریابد. در تاریخ بیش از هزار ساله روحانیت شیعه، صدها دولت و دودمان و شاهان و طوایف غدّار آمده و رفتهاند، ولی تنها روحانیت شیعه است که به قوت و قدرت باقی مانده است. این ماندگاری از حقانیت آنان است و دم مولا و روح کتاب و سنت ارتزاق معنوی آنهاست.
در نمونهای دیگر، اگر مردِ خانه نباشد و مادری با فقر و تنگدستی و به تنهایی فرزندان کوچک شوهر خود را بزرگ نماید و پس از آن شوهر آید، سزاوار است بگوید: چرا این فرزند چنین است و آن چنان. یا باید بر کوشش انجام یافته ارج نهد و پاداش زن را عطا نماید.
زمان غیبت نیز که مردم به غیبت و بلای بسیار گرفتار آمدهاند چنین است و با این همه، روحانیت شیعه، خود را سپر بلا نمود و با همه
(۳۵۳)
دشمنان دین و مخالفان حضرت، ستیزی جانانه نمود و دین، اعتقاد و حریم شیعیان را پاس داشت و تا روزی که حضرت باز آید نیز چنین میکند.
آیا سزاوار است نادانی، آنچه از خانه مانده است را آماج بمباران خود سازد و جای هرگونه شکرگزاری و امتنان را به بغض و عناد سپارد و باز هم خود را اهل دین و تقوا بداند؟
کسی نمیگوید در میان روحانیت شیعه؛ این جبههدار زخم خورده، مشکلی وجود ندارد و همه اهل علم معصوم هستند و گوی سبقت را از اباذر و سلمان ربودهاند، ولی باید گفت: حیات ماندگار دین و چهرههای نماد و نمود حق همینان هستند. جبههداران امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) روحانیت است، سخنی است و بودن نااهل در میان آنها سخنی دیگر است.
زخم خورده پیکار با باطل را باید مرهم نهاد یا نمک بر زخم وی گذاشت؟ دوست مرهم مینهد و دشمن نمک.
پس نسبت فساد اخلاق به صاحبان کمال و اهل ولایت و عالمان شیعه، چندان ساده نیست و چنین فردی با حرمان حق روبهرو خواهد شد. چنین برداشتی نسبت به عالمان دین را در کمترین برخورد باید حکایت از ناآگاهی، بیتقوایی و عدم رعایت شؤون اسلامی دانست.
در اینجا لازم است همه ادعاها و خردهگیریهای اخباریان یکبهیک بحث گردد و بدون پردهپوشی و به طور آشکارا از صحت و سقم آن سخن به میان آید تا رسوایی از آنِ ناآگاهان شود.
بررسی هر یک از نسبتها و افتراهای یاد شده طی چند امر دنبال
(۳۵۴)
میگردد تا موازنهای سالم و منصفانه پیش آید:
۱ـ چیزی که از سراسر گفتههای اخباری هویداست، بغض، حقد، کینه و تهمت فراوان است که بدون دلیل و دور از هر گونه واقعیتی از آن سخن گفته است. استفاده از واژههایی مانند: شومی رفتار، برخورد ناسالم، دوری از عصمت و طهارت، همگامی با اهل دنیا، و ارتزاق حرام و خلاصه این ادعا که کمترین کجی و کاستی اخلاقی و عملی در عالم و آدم نیست که در روحانیت نباشد بسیار خطرناک است و گمراهی آشکار میباشد. گویی آنچه بدی در عالم و آدم است را در روحانیت شناسایی کرده است که به اینگونه دوستان باید گفت: مرحبا بر دشمن.
۲ـ اخباریان آیاتی چند از قرآن کریم آوردهاند که انبیای الهی از مردم أجر و مزد دریافت نمیکردهاند، حال اگر اینان ورثه انبیا هستند، نباید از مردم پول بگیرند.
در پاسخ باید گفت مخاطب انبیا دشمنان بودند که به آنها میگفتند: ما برای ارایه حق از شما چیزی نمیخواهیم و اجر ما با خداست. میبینید که انبیا با آن که معصوم بودند و فرصت تعلیم و آموزش نمیخواستند، باز هم خداوند حقوقی را برای آنها قرار داده که نسبت به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله این امر روشنتر است که خداوند متعال، خود سهمی دارد که برای پیامبر است. پیامبر سهم خود و خدا را دارد که از آنِ امام است و حقوق بسیار دیگری که در فقه از آن بحث شده است؛ حال باید گفت با این فرض صحیح که عالم باید تمام وقت به علم و تحقیق مشغول باشد و از طرفی شما ندادن خمس را مباح کردید و عالمان را از همه شؤون بیتالمال باز داشتید چه باید کرد؟ آیا این امر همچون گرفتن فدک
(۳۵۵)
از حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام نمیباشد. چه اشکالی دارد که عالم با مردم رابطه مالی داشته باشد و چون پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام تصدی امور مالی دین را بر عهده گیرد و برای نیازمندیهای خود به قدر عفاف و کفاف استفاده نماید. در این مقام تنها به ذکر روایتی که اخباری همواره به آن تمسک میکند بسنده میشود:
عن محمد بن سنان، عن حمزة بن حمران قال: سمعت أباعبداللّه علیهالسلام یقول: « من استأکل بعلمه افتقر. قلت: أنّ فی شیعتک قوما یتحمّلون علومکم و یبثّونها فی شیعتکم فلا یعدمون منهم البرّ و الصلة والإکرام. فقال: لیس اولئک بمستأکلین، إنّما ذاک الذی یفتی بغیر علم و لا هدی من اللّه لیبطل به الحقوق طمعا فی حطام الدنیا»(۱).
ـ راوی گوید: شنیدم امام صادق علیهالسلام فرمودند: کسی که نان از علم بخورد، تهیدست میگردد. گفتم: در میان دوستان شما دستهای هستند که آموختههایی از شما را در میان شیعیان منتشر میکنند، ولی بدون عطا و بخشش اکرام نمینمایند و بهرهای از شیعیان میبرند. حضرت فرمودند: اشتباه نکن. اینها روزی خود را به علم نمیخورند، کسی نان از علم میخورد و تهیدست میگردد که عالمنما باشد و بدون فهم حقایق دینی و بدور از هدایت خدا و تنها بهخاطر طمع دنیا فتوا دهد و حقوق دین و مردم را به جهت طمع از دنیاداران پایمال سازد. پس حضرت فرمودند: کسی از علم خود روزی میخورد که به ناحق و به طرفداری از باطل و طمع در دنیاداران فتوا دهد؛ نه عالمانی که بحق سخن میگویند و
۱ـ وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۱۰۲، باب ۱۱، ح۱۲٫
(۳۵۶)
احکام دین را به مردم آموزش میدهند و مردم نیز به آنها اکرام و بخشش مینمایند.
در این روایت تأکید شده است که فهم کلمات معصوم علیهالسلام چندان آسان نیست که هرکس براحتی آن را دریافت کند؛ چنانچه راوی از کلام حضرت برداشت نارسایی دارد و حضرت آن را بهگونهای معنا مینمایند که به فهم راوی نمیآمد.
عالم باید سالم، اهل فهم و درایت، با ولایت، حقجو و در دنیا باشد؛ اما به دنبال دنیاداران نباشد. عالم به چنین کسی گفته میشود؛ نه آن که پولی بگیرد، یا اگر از مردم چیزی نمیگیرد، آنان را با نادانی خود گمراه سازد. چنانچه عالمی مردم را رستگار کند و از آنها عطایی داشته باشد، اشکال ندارد؛ زیرا آنها را هدایت کرده است و مؤمنان با عطایشان خیر بیشتری بردهاند و عطای آنان جزای حق را در پی دارد و عالم، علت تحقق آن گردیده؛ چرا که بقای دین، استقلال شیعه و سلامت عالمان اسلام به جهت سخنان آنها بوده است؛ حال به لحاظ خمس و سهم باشد یا عطایای مردمی که روحانیت را از هر دولت و طاغوتی بینیاز ساخته و حقگویی را شعار آنها نموده و علت بقای دین و کتاب و سنت گردیدهاند؛ چنان که حضرت نسبت به آنها چنین میفرماید: عن أبی عبداللّه علیهالسلام قال له فی حدیث: « لولا زرارة و نظراؤه لظننت أنّ أحادیث أبی علیهالسلام ستذهب»(۱).
ابان ـ یکی از بهترین شاگردان امام صادق علیهالسلام ـ از ابوبصیر ـ که او نیز
۱ـ پیشین، ص۱۰۳، باب وجوب الرجوع فی ¨القضا(۱۱)، ح۱۶٫
(۳۵۷)
چنین است ـ نقل میکند: امام صادق علیهالسلام در ضمن فرمایشی به من فرمود: اگر نبود زراره و همانند او، گمان میکردم احادیث و روایات پدرم نابود میشد. پس میبینم که زراره و همانند او ـ که همان أبان، أبوبصیر و دیگر عالمان راستین هستند ـ علت بقای دین، قرآن و روایات معصومان گردیدهاند. البته این افراد که علت بقای دین گردیدهاند، به صورت قهری انسانند و باید زندگی کنند. زندگی و دنیا دروغ نیست و باید ارتزاق خود را از راههای مشروع؛ خواه دینی باشد یا مردمی، هموار سازند. پس اگر عالم است سالم و آگاه باشد و جامعه و مردم را در راه سلامت و سعادت قرار دهد و در این صورت اشکالی ندارد که زندگی کند و آقا نیز باشد، ولی اگر گمراه، کجفکر و ناآگاه یا اهل دنیا باشد و طمع، حرص و آز، او را بگیرد، دیگر در زمره عالمان دینی، همچون: زراره و ابان نمیباشد؛ خواه اخباری باشد یا اصولی؛ متکلم باشد یا فیلسوف؛ زیرا ملاک درستی و بر حق بودن وی، سلامت و ولایت اوست و بس.
در اینجا باید نسبت به ادعاهای اخباریان تأملی بیشتر داشت تا حق با باطل آمیخته نگردد. پول گرفتن عالم در صورتی که با متانت همراه باشد، سعادت مردم مؤمن را در پی دارد، ولی استفاده از واژه أخاذی و دینفروشی در این مورد بسیار خطرناک و نابجاست. تحصیل آب و نان از راه حلال اشکالی ندارد؛ پس تمسک به آیات «إن أجری إلاّ علی اللّه» در این مقام منافاتی با زندگی متوسط عالمان پرهیزگار ندارد، ولی این سخن که سرمایه دین و حقوق فقیران را مصرف میکنند، بسیار نادرست است؛ زیرا عالمان دینی بر اساس نظرگاه ما، یا عطایای مردمی دارند و یا از باب سبیلاللّه استفاده مینمایند و هیچ حقی از فقیران را مصرف
(۳۵۸)
نمینمایند و نیازی نیز به آن نیست. باید ارتزاق عالمان دینی از مصارف رهروان حق باشد و ارتباطی با سهم فقیران نداشته باشد و این سخن که ضعیفان آنها از نداری ناله بر فلک دارند؛ اگرچه تا حدی درست است، نباید چنین باشد. همچنین اگر وجوهات دینی گاه در موردی غیر صحیح و به اسم دین مصرف شود، هرگز اساس دینی ندارد و نباید آن را به نام دین گذاشت.
۳ـ محراب، سفارش به نماز، عبادت، امامت، تقوا و هدایت مردمان از امور مربوط به انبیا و امامان معصوم علیهمالسلام است و در زمان غیبت، تصدی آن بر عهده عالمان وارسته میباشد و در این جا دو نکته باید مورد توجّه قرار گیرد: یکی، سالوس و فریب مردمان و دیگری بیفضلی و بیسوادی است که هیچ کدام در خور امامت، مسجد و محراب نیست و با چنین اوصافی هرگز نماز جماعت تحقق نمییابد. اگر افرادی صاحب شرایط نباشد، بر مردم لازم است که به آن رسیدگی کنند، ولی این امر به عالمان وارسته اصولی و غیر اصولی ارتباطی ندارد.
۴ـ منبر همچون محراب از شؤون انبیا و امامان معصوم است و عالمان ربانی در طول بیش از هزار سال گذشته مردم را از همین مسیر با دین آشنا کردهاند. اگر افراد بیسواد یا ناشایستی خود را به نوعی بر منبر قرار میدهند، وظیفه مردم است که آنان را رها نمایند؛ نه آن که به عالمان حق بدگویی کنند. اگر افراد نااهل و بیسواد یا نالایق از غربت عالمان دین استفاده میکنند و خود را مصدر محراب و منبر میسازند، این امر به عالمان دین خدشهای وارد نمیسازد، بلکه بر مردم است که از افراد نالایق دوری کنند و آلت دست افراد نااهل نشوند و حریم دین را از
(۳۵۹)
کجیها و کاستیها پاک نگاه دارند.
۵ ـ تملق، چاپلوسی، عوامفریبی و سلام و صلوات بر اهل دنیا هیچ گاه در خور عالمان ربانی نیست و اگر افراد نااهل خود را آلوده به این امور سازند، به علما و مجتهدان نقدی وارد نمیسازد.
۶ ـ تکبر و خودنمایی کار گمراهان است، ولی وقار، بزرگی، جبروت و آقایی با علم، کمال، دیانت و دینداری منافاتی ندارد. همه انبیا و امامان معصوم علیهمالسلام از چنان صلابت و متانتی برخوردار بودهاند که هر کافری تا بر چهره نازنینشان مینگریست، ناخودآگاه ایمان میآورد. البته عصا، نعل، هیبت، هیکل، ریش خدادادی است و هر کسی نمیتواند از چنین موهبتهایی استفاده کند. افزوده بر این، عالمان دینی صاحب هیبت و وقارند؛ نه هیکل.
۷ ـ اختلاف، حسد، لعن، استنکار، تخریب و نفرین از بیماریهای نفسانی است که الطاف حق همگان را از این مفاسد نفسانی دور بدارد. عالمان ربانی و مجتهدان مؤمن دور از چنین مفاسدی هستند؛ چرا که در غیر این صورت مردم چون پروانه بر اطراف آنان نمیچرخیدند و اگر افرادی خودباخته، گمراه، بیشخصیت و در راه مانده بر اثر عدم وصول، به چنین امراضی مبتلا میشوند، نباید آن را به حساب عالمان ربانی و صاحبان معرفت و افراد اهل ایمان گذاشت؛ اگرچه ممکن است انسان با هر مقام و مرتبهای که دارد، گاهی در مخاطره این امور قرار بگیرد، این امر کلیت ندارد تا مورد تمسک و نقل قرار گیرد.
۸ ـ حوزههای شیعه بر اثر آزادی و آزاد اندیشی افراد متفاوت را برمیتابد و در میانه متوسط از دو کناره هنجار و ناهنجار چارهای
(۳۶۰)
ندارد؛ یک طرف صالحانی میآفریند که چون پیامبران و امامان هستند؛ عالمان بزرگی که شاید کمتر از برخی از انبیای گذشته نباشند؛ همانطور که در مدارک شرعی آمده است: «علماء أمّتی أفضل من أنبیاء سلف». البته گروهی بیسواد و نااهل به طور قهری؛ همچون کنارههای جوی آب را در کنار خود خواهد داشت. دانشگاهها با همه قانونمندی و هزینه و بودجههای کلان، افراد معمولی تربیت مینماید و در زندگی چند دهه موجود آنها چهرههای ممتاز در اقلیت بودهاند و افراد معمولی بسیاری داشته است، ولی حوزهها بدون امکانات لازم و دور از نظام و سیستم و سرپرستی قانونمند، پیامبرگونههایی میسازد که گاه یکی از آنان چشم عالم و آدم را به خود خیره میسازد. پس نباید از دور نگریست و چون مگس بر زبالهها نشست، بلکه باید چون زنبور بر گل نشست و از مگس و زباله پرهیز داشت. در نهایت؛ هرچند باید آرزو نمود تا حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) آید و کجیها و کاستیها را برطرف نماید، ولی امروز چه باید کرد و چگونه باید اندیشید و چگونه نسبت به دین و به گفته اخباری با کتاب و سنت رفتار نمود.
پس در اینجا سه امر را نباید از نظر دور داشت:
الف ـ حقیقت این است که روحانیت شیعه با همه توان، دین خدا را تا به امروز یاری کرده و خود، راه حق را با وجود درگیری با همه دشمنان و با همه دشمنی آنان و با کمترین همراهی دوستان طی کرده است.
ب ـ مشکلات فراوان و بینظمیهای ریشهای؛ حتی کمبودهای جدی در زمینه کمالات وجود دارد که عوارض راه و ستم بیدادگران علت
(۳۶۱)
عمده آن بوده است که باید در جهت رفع آن کوشید.
ج ـ بسیاری از خردهگیریهای نابجایی که در بیان اخباری گذشت با عالمان دین و صاحبان معرفت ارتباطی ندارد و نباید مسلمان یا عالمی حریم عفاف را بدرد و نسبتهای بیاساس را بر این طایفه مظلوم عصر غیبت روا دارد.
(۳۶۲)
کتابنامه
۱ ـ قرآن کریم.
۲ ـ احسایی، محمد بن علی، عوالی اللئالی، قم ـ سید الشهداء علیهالسلام ، اول، ۱۴۰۳ ق.
۳ ـ حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشّیعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۴ ـ حلی، الحسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف، حیدری، اول، ۱۳۷۰ق.
۵ ـ خراسانی، محمدکاظم، کفایة الاصول، قم، مؤسسه آلالبیت.
۶ ـ خوئی، سید ابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث، قم، پنجم، ۱۴۱۳ق.
۷ ـ شریف رضی، نهج البلاغة، تحقیق: محمد عبده، بیروت، دارالمعرفة.
۸ ـ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، دوم، ۱۴۰۴ق.
۹ ـ طوسی، محمد بن الحسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تهران، الاعلام الاسلامی، اول، ۱۴۰۹ق.
۱۰ ـ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیة، تهران، چچهارم، ۱۳۶۵ش.
۱۱ ـ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، سوم، ۱۴۰۴ق.
۱۲ ـ مرندی، ابوالحسن، مجمع النورین و ملتقی البحرین.
۱۳ ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم،
(۳۶۳)
۱۴۰۳ق.
۱۴ ـ محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، قم، جامعه مدرسین.
۱۵ ـ محمد بن یعقوب کلینی، اصول الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ سوم، ۱۳۸۸ق.
(۳۶۴)