فصل یکم: پیرایه شهادت بر ولایت در اذان
اخباریان یکی دیگر از گمراهیهای اصولیان را داخل نمودن شهادت بر ولایت حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام در اذان و اقامه میدانند؛ که بدون مدرک صحیح شرعی انجام گرفته و گذشته از حرمت، بدعت و زیادهسازی در دین است.
میان شیعه مرسوم است در اذان و اقامه سه جمله به صورت شهادت گفته میشود:
نخست ـ «أشهد أن لا إله إلاّ اللّه» که شهادت بر یگانگی خداست؛
دوم ـ «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» که شهادت بر رسالت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله از جانب خداوند است؛
سوم ـ جمله «أشهد أنّ علیا أمیر المؤمنین ولی اللّه» که شهادت بر ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام است.
اذان و اقامه به این ترتیب در میان شیعیان مرسوم است و مورد انکار نیست.
این در حالی است اذان و اقامهای که از طرف پیشوایان حقیقی دین و حضرات معصومان وارد گردیده است هیچ اشارهای به جمله سوم ـ شهادت به ولایت امیرمؤمنان علی علیهالسلام ـ ندارد.
روایت چندی جملات اذان و اقامه را بیان میکند که: «اذان و اقامه،
(۳۱۳)
سی وپنج فراز دارد؛ هیجده فراز آن مربوط به اذان و هفده فراز آن مربوط به اقامه است» و در میان سی وپنج فراز یاد شده هیچ اشارهای به شهادت سوم دیده نمیشود؛ برای نمونه روایات زیر ارایه میشود.
۱ـ مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه میفرماید:
روی منصور بن حازم عن أبی عبداللّه علیهالسلام [أنّه] قال: « هبط جبرئیل علیهالسلام بالأذان علی رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله و کان رأسه فی حجر علی علیهالسلام فأذّن جبرئیل علیهالسلام و أقام، فلمّا انتبه رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله قال یا علی سمعت؟ قال: نعم یا رسول اللّه، قال: حفظت؟ قال: نعم، قال: أدع بلالاً فعلّمه، فدعا بلالاً فعلّمه»(۱).
ـ منصور بن حازم از امام صادق علیهالسلام روایت میکند که آن حضرت فرمودند: جبرئیل بر پیامبر نازل شد و اذان و اقامه را به ایشان ابلاغ نمود در حالی که سر مبارک پیامبر بر دامان حضرت علی علیهالسلام بود، هنگامی که تمام شد و پیامبر به خود آمد به حضرت علی علیهالسلام فرمودند: شنیدی، ایشان عرض کرد: بلی یا رسول اللّه. حضرت فرمود: در خاطرت ماند؟ عرض کرد: بلی. آنگاه پیامبر فرمودند: بلال را بخوان و به او بیاموز و ایشان نیز همین کار را انجام داد.
حال باید دید اذانی که بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وارد شد و امام علی علیهالسلام از جبرییل شنید؛ (نه آن که از پیامبر آموخته باشند) و حضرت علی علیهالسلام به بلال آموزش داد، چگونه بوده است؟
صاحب وسائل الشیعه روایات متعددی نسبت به فقرات اذان و اقامه آورده که در این جا تنها به ذکر یک حدیث اکتفا میشود:
عن محمد بن یعقوب… عن اسماعیل الجعفی قال: سمعت أباجعفر علیهالسلام یقول: « الأذان والإقامة خمسة و ثلاثون حرفا فعدّ ذلک بیده واحدا واحدا، الأذان ثمانیة عشر حرفا، والإقامة سبعة عشر حرفا»(۲).
۱ الصدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه، ج۱، جامعه مدرسین، دوم، ۱۴۰۴ق، باب اذان و اقامه، ح۸۶۵٫
۲ وسائل الشّیعة، ج۴، ص۶۴۲، باب کیفیة الاذان و الاقامه، ح۱٫
(۳۱۴)
ـ راوی گوید: شنیدم امام باقر علیهالسلام فرمودند: اذان و اقامه سی وپنج حرف دارد و تمام آن را با دست مبارک یک به یک شمردند: اذان هیجده کلمه و اقامه هفده کلمه بود.
در این روایت، بهروشنی دیده میشود که حضرت برای همین بدآموزیها و یا زیادهسازیها بوده که با دست مبارک جملات اذان را یک به یک میشمردند و همچون سندی برای آن مرزبندی میکنند تا هیچ گونه کاستی یا افزونی را برنتابد و آشکار است که چیزی به نام شهادت حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام در میان آن نیست؛ چنان که در روایات دیگری نیز همه جملات اذان و اقامه آمده است که خواننده برای آگاهی به آن میتواند به کتابهای تفصیلی فقه مراجعه کند. حال پرسش این است که اصولیان از کجا و چرا شهادت بر ولایت را به اذان و اقامه اضافه کردهاند.
صاحب وسائل الشیعه بعد از نقل روایات در شماره ۲۵ عبارتی نسبت به این معنا از صدوق میآورد که با شدت و لعن از اضافه سخن سر میدهد:
«هذا هو الأذان الصحیح لا یزاد فیه و لا ینقص منه، و المفوّضه ـ لعنهم اللّه ـ قد وضعوا أخبارا و زادوا بها فی الأذان محمّد و آل محمّد خیر البرّیة مرّتین و فی بعض روایاتهم بعد أشهد أنّ محمدا رسول اللّه، أشهد أنّ علیا ولی اللّه مرّتین، و منهم من روی بدل ذلک: أشهد أنّ علیا أمیرالمؤمنین حقّا مرتین، و لا شک فی أنّ علیا ولی اللّه و أنّه أمیر المؤمنین حقّا و أنّ محمّدا و آله ـ صلوات اللّه علیهم ـ خیر البریة، و لکن لیس ذلک فی أصل الأذان، و إنّما ذکرت ذلک لیعرف بهذه الزیادة المتّهمون بالتفویض
(۳۱۵)
المدلّسون أنفسهم فی جملتن»(۱)؛ اذان صحیح این است که بیان شد، نباید چیزی به آن افزود یا کم نمود. ولی مفوّضه ـ اشاره به طایفه عقلگرایان دارد ـ که خدا لعنتشان کند ـ اخباری جعل کرده و در اذان اضافاتی آوردهاند: جمله «محمد و آل محمد خیر البرّیة؛ محمد و آل محمد بهترین خلق خدا هستند» را دوبار افزودند و یا بعد از شهادت بر نبیاکرم صلیاللهعلیهوآله : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه»، شهادت بر ولایت؛ «أشهد أنّ علیا ولی اللّه» را دوبار اضافه کردهاند و بعضی از آنها بهجای آن، جمله «أشهد أنّ أمیرالمؤمنین حقّا؛ علی؛ امیرمؤمنان حق است» را دوبار افزودند. شکی نیست که حضرت علی ولی خدا و امیرمؤمنان و حق است و پیامبر و آل او بهترین خلق خدا هستند، ولی هیچ کدام از این جملات جزو اذان نیست و نمیتوان آن را به اذان اضافه نمود. این سخن را گفتم تا روشن شود این افزودهها از کسانی است که متهم به تفویض هستند و ائمه علیهمالسلام را متهم میکنند که خدا آفرینش مخلوقات خود را به عهده ایشان نهاده است ـ اینان کسانی هستند که خود را فریب داده و جزو ما شیعیان قرار دادهاند. این روایت بیان میدارد که این کلمات؛ اگرچه حق است و از اعتقادات شیعه و ارکان ایمان به شمار میرود، از اجزای اذان و اقامه نیست. صاحب الوسائل بعد از نقل همه این عبارات، میفرماید: «انتهی کلام الصدوق؛ رئیس المحدثین، رضی اللّه عنه.» وی از ایشان به عنوان رئیس محدثان یاد میکند(۲).
از بیانات این دو عالم بزرگ، چند امر نتیجه گرفته میشود:
الف) شیخ، سخن از اذان صحیح و نادرست سر میدهد و افزودن جملاتی در اذان و اقامه را به طایفه غیر خود نسبت میدهد.
ب) وی افراد یاد شده را مفوّضه معرفی میکند که عنوان ایشان حکایت از نسبت انحراف بر آنان دارد و گذشته از انحراف در اجزای اذان، انحراف اعتقادی را مطرح میکند و آنها را از شیعه دور میدارد و میفرماید: آنها به تزویر خود را شیعه میدانند.
۱ پیشین، ج۴، ص۶۴۹، باب ۱۹، ح۲۵٫
۲ پیشین، ص۶۴۹٫
(۳۱۶)
ج) شیخ بر آنان لعنت میفرستد و روشن است که عالمی چون صدوق که به دعای حضرت حجت به دنیا آمده است، بدون اعتقاد به دوری آنها از ایمان از لعنت بر ایشان سخن نمیگوید.
د) تصدیق همه این امور توسط صاحب وسائل الشیعة و تعریف ایشان از صدوق به عنوان رئیس محدثان بدون آن که نقد و اشکالی به کلام ایشان داشته باشد، خود حکایت از همراهی با ایشان دارد.
همجواری با حق
در تفسیر آیه شریفه « و رفعنا لک ذکرک(۱)؛ و ما نام تو را بلند مرتبه قرار دادیم» روایات چندی وارد شده است که میفرماید: «چون خدای متعال وعده فرموده است که نام پیامبر را بلندمرتبه قرار دهد، نام ایشان در اذان و اقامه به دنبال نام خداوند و بدون فاصله قرار داده شده است».
علی ابن ابراهیم صاحب تفسیر قمی در ذیل آیه شریفه: « تُذْکرُ اذا ذُکرْتُ؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآله به بلندایی رسیده که چون هنگامی که من یاد شوم، تو یاد میشوی»، از قول حق چنین میآورد که: « و هو قول الناس أشهد أن لا إله إلاّ اللّه و أشهد أنّ محمّد رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله »(۲).
در این روایت، ذکر حضرت قرین ذکر خداست و همین امر رفعت و مرتبت الهی است که خداوند متعال به آن حضرت اعطا کرده است و روشن است که در آن نامی از حضرت امیر علیهالسلام نیست. پس شهادت در اذان و اقامه از ویژگیهای پیغمبر گرامی صلیاللهعلیهوآله است و طبق قاعده اختصاص، فقط مختص به شخص پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میباشد.
حال با توجه به چگونگی عبادت و صحیح نبودن افزودن چیزی در اجزای آن و با توجه به اصل بدعت و شدت برخورد دین با آن و اصل تحدید و توقیفی بودن فرازهای اذان و اقامه از جانب دین که اساس
۱ انشراح / ۴٫
۲ تفسیر القمی، ج۲، ص۴۲۸٫
(۳۱۷)
پیروی از دین و اطاعت از فرامین دینی است نمیتوان شهادت بر ولایت را در فرازهای اذان و اقامه داخل نمود؛ هرچند هیچ یک از شیعیان به حقانیت حضرت علی علیهالسلام و امامت و عصمت ایشان شکی و سخنی ندارد، مهم دخالت ندادن هیچ گونه جملهای در اذان و اقامه، بدون دلیل و اجازه از جانب دین است؛ چرا که هر گونه افزودهای بدعت است و موجب اختلاف بسیاری در میان مسلمین میگردد و با اصل تقیه تعارض مییابد و شاید به همین جهت بوده که شهادت آن حضرت کنار شهادت خدا و رسول در اذان و اقامه نیامده است.
جزئیت و ورود؟
اصولیان از آنجا که هیچگونه دلیل و مجوزی بر صحت عمل خود ندارند به قاعدهای که اختراع آنان است دست مییازند و میگویند: اگر فراز «أشهد أنّ علیا ولی الله» به قصد جزئیت و ورود در اذان و اقامه گفته شود، حرام و بدعت است، ولی اگر به غیر قصد جزئیت و ورود گفته شود، بلکه در آن تنها قصد تیمن و تبرک گردد و به عنوان ذکر گفته شود اشکال ندارد.
این گروه به همین مقدار بسنده میکنند و دلیل خود را تمام میدانند؛ غافل از این که قصد بدعت یا ورود، خود گناهی جداگانه و عمل به بدعت ـ گفتن شهادت ـ گناهی دیگر است و این دو در حکم با یکدیگر تفاوت دارند؛ برای نمونه، اگر کسی به قصد خوردن شراب دست به این عمل زند بدون آن که قصد حلال شمردن شراب را داشته باشد، حکم بهگونهای است و چنانچه به قصد توهین به حکم خدا یا حلال شمردن حرام خدا شراب بخورد، حکم دیگر و بسی مشکلتر دارد. البته هرچند شخص نخست به قصد توهین به خدا و حلال شمردن شراب، آن را مصرف نمیکند، حدّ شرعی خود را دارد و از عقاب معاف نمیشود؛ پس عدم قصد ورود و جزئیت نه تنها مشکل اصولیان را حل نمیکند و
(۳۱۸)
مجوزی برای آنها ایجاد نمیسازد، بلکه کار را سختتر میکند؛ چرا که اضافه بیمورد آنان قاعدهبافی و پیرایهسازی است.
چرا اصولیان بهگونهای سخن میگویند که عالمی همچون مرحوم صدوق؛ راوی بزرگ احادیث معصومان علیهمالسلام ـ که به دعای حضرت حجت علیهالسلام به دنیا آمده و مسلمانی نیست که او را نپذیرد با چنین برخوردی تند، بلکه با لعنت از این گروه یاد نماید.
ما عقیده داریم که علی بن ابی طالب علیهالسلام ، امیرمؤمنان و ولی خداست و آل محمّد صلیاللهعلیهوآله بهترین دودمان هستند، ولی این اعتقاد نباید سبب بدعت در دین و افزودن جملاتی در مبادی نماز گردد.
همگامی با اهل سنت
اشکال یاد شده به اصولی همانند اشکال و نقدی است که به اهل سنت وارد میشود که شما در دین خدا تصرف نموده و آن را کم و زیاد کردهاید؛ چرا که رهبر شما؛ خلیفه ثانی، گفت: «حسبنا کتاب اللّه؛ کتاب خدا برای دانستن احکام دین کافی است»(۱)، و شما هم پذیرفتید و چون آیات قرآن فقط بر احکام کلی دلالت میکرد، برای به دست آوردن احکام الهی به آیات قرآن بسنده نکردید و به ناچار رو به بدعتهایی مانند: قیاس، استسحان، مصالحه مرسله و… آوردید و به این وسیله دین خدا را خدشهدار ساختید و با این روش از حدود احکام الهی و آموزههای پیغمبر صلیاللهعلیهوآله دور شدید.
اشکال مذکور به اهل سنت، محکم، متقن و بجاست؛ چنانچه در مورد اذان و اقامه نیز اشکال محکمی به آنها وارد است که بهجای جمله «حی علی خیر العمل» جمله «الصلاة خیر من النوم» را داخل نمودهاند و این نیز یکی از بدعتهای اهل سنت است و همین امور علت جدایی و دوری هرچه بیشتر شیعه از اهل سنت میگردد.
۱ بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۷۳ و ح۲۲، ص۴۷۴٫
(۳۱۹)
پس اگر طایفه اصول فرازی از شهادت بر اذان و اقامه بیفزاید، با همین اشکال روبهرو میگردد و در این امر با اهل سنت همگام میگردد.
به عبارت دیگر، اگر اصولیان جمله «أشهد أنّ علیا أمیرالمؤمنین ولی الله» را بدعت ندانند یا قصد عدم جزئیت از آن نمایند، اهل سنت نیز در مورد «الصلاة خیر من النوم» همین پاسخ را میدهد و در واقع شما راه فرار به دست آنان دادهاید.
چگونه است که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله حق تصرف در دین را؛ حتی به اندازه یک نقطه ندارد، ولی شما چنین تصرّفی را انجام میدهید؟ این عمل، تحریفات یهود و نصاری را در تورات و انجیل توجیه میکند؛ چرا که تحریف دین چیزی جز دست بردن در دین و کم و زیاد کردن مطالب آن نیست؛ خواه افزودن یا کاستی در دین اسلام باشد یا در دین یهود و نصاری.
براستی چرا آیات و روایاتی که هر گونه تصرفی را برای پیامبر جایز نمیشمارد؛ هرچند به اندازه یک نقطه باشد، مورد لحاظ قرار نمیدهید و چرا به احادیث بدعت و حرمت آن نظری نمیافکنید؟ آیا تصرّف در دین، جز تحریف چیز دیگری است؟
پرچمداران انحراف
در جای خود بیان میشود که اصول ادیان الهی از زمان آدم علیهالسلام تا خاتم صلیاللهعلیهوآله حقانیت خود را تنها به یک شیوه از دست داده و آن، تحریف و انحرافی است که در ابتدا به دست علما و دانشمندان همان دین صورت گرفته است؛ به این معنا که در اولین مرحله، دست چپاول و تصرّف اندیشمندان و بزرگان آن دین، پشت توقیفی بودن آن را شکست و سپس دیگران به تدریج جرأت نموده و راه آنها را ادامه دادهاند.
اهمیت و حسّاسیت مسأله در اینجاست که وقتی فردی به عنوان فقیه دینشناس در ابتدا به میل و سلیقه خود چیزی در دین کم یا زیاد
(۳۲۰)
نمود، همین امر باعث به وجود آمدن هر گونه تغییر و تحریفی دیگر توسط وی و تابعان طریقه او میشود. حال تکلیف وی نسبت به کسانی که میل و سلیقه او را قبول کرده و از آن پیروی نموده و آن را استمرار بخشیدهاند چیست؟ خدای داند و بس.
بنابراین، اگر وارد ساختن این جمله در اذان و اقامه اشکالی نداشته باشد، در ابتدای نماز و در قرائت، رکوع، تشهد و سجده نیز میتوان آن را داخل نمود یا داخل نمودن شهادت بر ولایت هر یک از امامان دیگر و فرازهای دیگری که اهل سنت یا دیگران در دین وارد میآورن، اشکالی نخواهد داشت و هر جمله تازه تأسیسی را میتوان در آن وارد آورد.
افزوده بر این، در غیر از مورد نماز؛ مانند: روزه، زکات، حج، جهاد و دیگر عبادات نیز اگر چیزی اضافه شود، عیبی ندارد؛ زیرا کافی است قصد ورود و جزئیت نشود که بنا بر این فرض، چیزی نمیماند که اشکال داشته باشد.
جسارت دینی
آیا این جسارت و جرأت نیست که بگوییم: جمله «أشهد أنّ أمیر المؤمنین علیا ولی الله» را خدا و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام از اجزای اذان و اقامه قرار ندادهاند و ما از پیش خود چنین اندیشیدهایم یا جسارت در این است که پا به جایی بگذاریم که پیغمبر و ائمه نگذاشتهاند و یا آنکه تمام این امور از سر گمراهی است.
اگر اصولیان در مقام دفاع بگویند: «پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرموده است: هر جا اسم مرا بردید، نام علی علیهالسلام را بدون فاصله ببرید»، گوییم: این جمله صحیح است، ولی مگر پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله این دستور را نداده است؟ چطور ایشان یا ائمه طاهرین در اذان و اقامه این کار را انجام ندادهاند؟
چرا در موقع تشهد، بعد از ذکر «أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله» و «أشهد أن علیا امیرالمؤمنین و وصیه» را نمیآورید و چرا در دیگر موارد این دستور را فراموش میکنید؟
(۳۲۱)
البته اصولیان میگویند: باید میان شیعه و سنی در اذان و اقامه تفاوت باشد که در پاسخ گفته میشود: اگر تفاوت شیعه و اهل سنت به حقانیت و گمراهی است، تفاوتها و اختلافات زیادی میان آن دو دسته وجود دارد و بهطور کامل دو فرقه را از یکدیگر مشخص مینماید و اگر این تفاوتها به دست ماست، باید گفت کتاب و سنت همواره موضوع اتحاد را تعقیب مینماید و برای آن اهمیت خاصی قایل شده است تا میان گروههای مسلمان التیام حاصل شود و در بین گروههای اسلامی وحدت ایجاد گردد؛ نه آن که از خود چیزی بر دین بیفزایم تا امتیاز بین دو گروه مسلمان بیشتر گردد.
علاوه بر آموزههای دینی، قراردادهای خدادادی طبیعت نیز در پی اتحاد است و میخواهد در میان گروههای مختلف یکرنگی و یکدلی ایجاد شود. سلسله قرابت و خویشاوندی در بین بشر یکی از قراردادهای طبیعی است که برای ایجاد یکرنگی و اتحاد میان گروههای مختلف بشر است.
قرآن کریم نسبت به یهود و نصاری با کمال صراحت میفرماید: « یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواءٍ بیننا و بینکم أن لا نعبد إلاّ اللّه»(۱)؛ ای اهل کتاب، بیایید و در اعتقادی مشترک قرار گیرید و به توحید شهادت دهید؛ این در حالی است که آن کلمه از طرف یهود و نصاری شرکآلود بوده است، ولی قرآن حکیم در یک موضوع ناتمام و شرکآلود از طرف یهود و نصاری، وحدت کلمه را جستوجو میکند تا اهل کتاب با مسلمانان متحد شوند و بقیه اختلافات نیز به برکت وحدت کلمه آنان برطرف گردد و چون امروز پیروان ادیان آسمانی گرفتار هجوم شرک و کفر آشکار نگردند.
اسلامی که چنین به وحدت، یگانگی و اتحاد سفارش میکند، چگونه
۱ آل عمران / ۶۴٫
(۳۲۲)
رضایت میدهد که میان شیعه و اهل سنت تفاوت آشکاری باشد؟ ائمه معصومین علیهمالسلام تقیه را بیشتر برای حفظ وحدت کلمه تأکید و سفارش فرمودهاند و به همین دلیل بوده است که همیشه پیروان خود را به پنهان نمودن مسایل اختلافی و دامن نزدن به آن توصیه نمودهاند؛ هرچند جنبههای دیگری مانند: حفظ خون، جان و مال شیعه نیز در نظر بوده است؛ اما امر به تقیه بیش از همه، برای جلوگیری از اختلافات بوده است تا در نتیجه از ضعف مسلمانان در مقابل قوت و قدرت دشمن پیشگیری شود.
اسلام، فدای منافع!
اصولیان در توجیه دیگری مدعیاند: اگر شهادت به ولایت بدعت باشد، ناچار باید گفت مردم بسیاری از قرنهای گذشته تاکنون به خاطر گفتن این جمله بحق و احترام گزاردن به امیر مؤمنان علیهالسلام مستحق جهنّم میشوند! براستی اگر این شهادت بدعت است، چرا در چند قرن گذشته کسی با نقد شدت و سختی با آن برخورد ننموده است؟
اخباریان در نقد این ادعا گویند: افرادی که از روی علم و عمد به این بدعت دامن زدهاند، در آتش قهر الهی گرفتار خواهند آمد و نباید آنها را با مردم عادی و سادهدل که گوش به آموزههای آنها دارند یکسان پنداشت؛ چرا که تنها گناه این گروه، تقلید از این علماست؛ پس عمل مردم عامی نه تنها گناه شمرده نمیشود، بلکه تا زمانی که نمیدانستهاند، ثواب و پاداش نیز دارند؛ زیرا آنان معتقد بودهاند که هرچه به آنها رسیده، دستور خداوند است؛ همانطور که حضرات معصومین علیهمالسلام در روایات «من بلغ»(۱) فرمودهاند: هر کس به جهت آن که شارع مقدس عملی را واجب یا حرام کرده است، آن را همان گونه که شنیده است انجام دهد،
۱ عن صفوان، عن أبی عبداللّه علیهالسلام قال: «من بلغه شیء من الثواب علی شیء من الخیر، فعمل به کان له أجر ذلک؛ و إن کان رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله لم یقله.» وسائل الشیعة، ج۱، ص ۵۹، باب ۱۸، ح۱٫
(۳۲۳)
خداوند ثواب آن عمل را به او میدهد؛ اگرچه در واقع مطابق نظر شارع مقدس نباشد یا شرع حکمی نسبت به آن عمل نداشته باشد.
اما در پاسخ قسمت دوم این سخن باید گفت: عالمان بزرگی مانند شیخ صدوق (علیه الرحمه) در حدود هزار سال پیش حرمت و بدعت شهادت سوم در اذان و اقامه را بیان کردهاند(۱).
اینک، اگر عالمان اصولی اعتراف کنند که ذکر شهادت بر ولایت در اذان و اقامه بدعت و حرام است، حرمت خود آنان نیز شکسته میشود و شخصیت علمی آنها زیر سؤال میرود؛ پس طبیعی است که آنها به اشتباه بزرگ خود اعتراف نکنند؛ زیرا امر دایر است بین شکسته شدن حرمت آنها و از بین رفتن دستورات اسلام و شیعه؛ و آنان اسلام را فدای منافع خود میکنند. اخباریان در پایان خطاب به مردم توصیه مینمایند: چیزی که باید برای مردم مسلمان و دوستان امیرمؤمنان علیهالسلام قابل اهتمام باشد این است که آنان باید سلامت، دیانت و تهذیب نفس و عقل و درستی افکار و عقاید خود را تأمین نمایند و در جهت ارتقای آن لحظهای کوتاهی نداشته باشند و با کمال محبت و عشق نسبت به ولایت و ائمه معصومین علیهمالسلام ؛ بهویژه حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میان ارکان ایمان با اجزای اذان و اقامه تفاوت قایل شوند، تا در این راستا معرفت دین و شناخت عقاید ایمانی ارتقا یابد.
۱ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۵۷، ذیل ح۳۵٫
(۳۲۴)
فصل دوم: امر محبوب و ذکر مطلوب
اصولیان برای نقد و پاسخگویی به ایرادها و مناقشات اخباریان در این زمینه، ابتدا سه موضوع اساسی را یادآوری مینمایند:
الف ـ فرازهای اذان و اقامه؛
ب ـ فتاوای عالمان شیعه نسبت به شهادت بر حضرت امیر در اذان و اقامه؛
ج ـ معنای بدعت در دین.
اصولیان با روشنگری در این سه موضوع براحتی شبهه اخباری را از هر ذهن صافی و غیر مغرض رفع میگردانند.
الف ـ فرازهای اذان و اقامه
روایات مستفیضی فرازها و اجزای اذان و اقامه را سی وپنج مورد بر میشمرد که هیجده فصل آن را اذان و هفده فصل دیگر را اقامه تشکیل میدهد؛ بدون آن که اختلافی در این زمینه میان عالمان وجود داشته باشد.
بنابراین، هیچ فقیهی شهادت بر حضرت امیرمؤمنان را جزو اذان یا اقامه نمیداند؛ هرچند همه اذان و اقامه از واجبات نماز نیست تا شهادت بر حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام واجب باشد. البته، شهادت یاد شده امری محبوب و ذکری مطلوب است که بعد از شهادت به رسالت رسول
(۳۲۵)
اکرم صلیاللهعلیهوآله آورده میشود؛ همانطور که در نماز و تشهد با آوردن صلوات بعد از درود بر پیامبر ذکر آل محمد صلیاللهعلیهوآله ـ که حضرات معصومین علیهمالسلام باشند ـ بیان شده است.
ـ فتاوای عالمان شیعه
همانطور که گفته شد عالمان شیعه این ذکر را مانند اذکار استحبابی دیگر میدانند که در میان واجبات نماز به عنوان استحباب آورده میشود و کسی آن را واجب نمیداند؛ همچنان که گفتن آن را حرام نمیدانند، مگر این که به قصد اضافه در دین آورده شود که در این صورت بدعت و حرام است.
ـ معنای بدعت در دین
بدعت در دین آن است که فردی چیزی را از پیش خود به دین نسبت دهد یا چیزی را از دین خارج نماید و عمل خود را ابتکاری قلمداد نماید؛ برای نمونه بگوید: خوب بود خدا و رسول این کار را میکردند و حال که چنین نکردهاند، من خود این عمل را جزو دین میدانم، یا چیزی را از دین برمیدارم. عمل یاد شده بدعت و حرام است و سبب کفر و ارتداد میگردد.
ویژگی ذکرهای مستحبّی
با بیان این سه موضوع به دست میآید که کسی نمیتواند بگوید: در نماز ذکر شهادت بر حضرت امیرمؤمنان واجب است؛ زیرا این گفتار برخلاف نظر تمامی فقهای شیعه است که میگویند: اگر کسی به قصد ورود و جزئیت در اذان و اقامه بر حضرت امیر مؤمنان علیهالسلام شهادت دهد و آن را مانند دیگر فصول بداند، مرتکب حرام و گناه گشته است؛ ولی از این نکته نباید غفلت داشت که شهادت بر ولایت نزد عالمان شیعه بدعت نیست؛ زیرا همان گونه که در تعریف بدعت گذشت، بدعت آن است که کسی تشریع در دین کند و بگوید: چیزی را که خدا و رسول حرام
(۳۲۶)
کرده است، من حلال مینمایم و یا حکمی را که خدا و رسول بیان نکرده است، من میگویم یا موضوعی را که ایشان فرمودهاند، من عکس آن را لازم میدانم و از پیش خود، بدون دلیل و مدرک شرعی چیزی از دین کم یا زیاد نماید؛ مانند: بدعتهای خلیفه دوم.
ذکر شهادت مانند دیگر اذکار، جهت استحبابی دارد؛ نه وجوب و ورود. البته، در دین از جانب خداوند و رسول اکرم یا معصومین علیهمالسلام دلیلی بر ترک این ذکر نرسیده است تا انجام آن شبههای ایجاد کند؛ پس دلیلی بر ترک این ذکرِ وجود ندارد و برای انجام آن، دلیل خاصی که دلالت بر وجوب آن ـ به عنوان فصل مستقلّ ـ بکند نرسیده است؛ فقط دلیل عام وجود دارد که هر جا ذکر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمد، بعد از آن نام آل پیامبر علیهمالسلام ـ که حضرات معصومین علیهمالسلام است ـ آورده شود و این امر ویژگی مکتب تشیع و محبّان خاندان عصمت و طهارت است.
ذکر شهادت در اذان و اقامه همانند هر ذکر استحبابی دیگر ـ که به قصد تبرّع و ثواب آورده میشود؛ نه به قصد جزئیت و ورود ـ در کل پسندیده و مستحب است؛ همانطور که همه فقیهان میگویند: در هر جای نماز میتوان هر ذکر استحبابی را بیان کرد و آن را تکرار نمود؛ حتّی جملات واجب نماز را میتوان در نماز به عنوان ذکر استحبابی بیشتر از یک بار ـ به هر قدر که باشد ـ تکرار نمود؛ برای نمونه، بعد از تسبیحات یا در بین آن سه مرتبه یا دو مرتبه یا در هر جای دیگر نماز هر ذکری که به قصد تبرّع و ثواب گفته شود اشکال ندارد. با این بیان، ایرادی اخباری چه وجهی دارد که تنها نسبت به ذکر شهادت بر حضرت امیر علیهالسلام وارد میشود؟ چه تفاوتی میان این ذکر و ذکرهای دیگر میباشد؟ اگر آن جایز است، این نیز جایز است. اگر آن اذکار جملات مأثور است، ذکر شهادت بر ولایت نیز مأثور و مکمل ایمان است؛ ذکری که بهطور واجب در صلوات ـ که جزو تشهد نماز میباشد ـ وارد شده است.
(۳۲۷)
تفاوت ذکر شهادت با بدعت اهل سنت
توهّم دیگری که در این جا مطرح میشود، این است که اگر ذکر شهادت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در میان اذان و اقامه بدعت نیست؛ پس جمله «الصلاة خیر من النوم» ـ که اهل سنت آن را در اذان و اقامه به کار میبرند ـ باید جایز باشد و بدعت به شمار نیاید و حال آن که عالمان شیعه آن را بدعت میخوانند و ذکر آن را در نماز جایز نمیدانند.
در پاسخ این شبهه باید گفت: این دو ذکر با هم تفاوت بسیاری دارد؛ زیرا «الصلاة خیر من النوم» تحت عنوان بدعت و بهطور لزوم آورده میشود؛ از طرفی، این ذکر پوچ و بیمعناست؛ نماز بهتر از خواب است، جملهای بیمعناست؛ چون معلوم است که نماز از هر چیزی بهتر است؛ حال خواب چه خصوصیت ویژه و برتری دارد که نماز با آن مقایسه میشود. ذکر شهادت مکمّل ایمان، بلکه روح ایمان است؛ بنابراین مقایسه بین این دو ذکر صحیح نیست؛ زیرا دو تفاوت اساسی میان «أشهد أنّ علیا ولی اللّه» و «الصلاة خیر من النوم» وجود دارد:
۱ـ شهادت به ولایت را شیعه جزو اذان و اقامه نمیداند، ولی اهل سنت این جمله بیمعنا را جزو اذان و اقامه میدانند و آن را بهجای «حی علی خیر العمل» قرار میدهند.
۲ـ مفاد ذکر شهادت، مطلبی مهم و مأثور است؛ بهگونهای که ولایت رکن دین و مکمّل ایمان است؛ چنانچه از روایات و آیه « الیوم أکملت لکم دینکم»(۱) اهمیت آن به دست میآید؛ به خلاف جمله «الصلاة خیر من النوم» که پوچ و بیمحتواست؛ زیرا هر عمل صالح بهتر از خواب است؛ هرچند که هر خواب مناسبی، خود عملی صالح است؛ پس گوینده این ذکر باید فردی بی اطّلاع و ناآگاه از ادب و سخن باشد.
ذکر شهادت در اذان و اقامه به قصد استحباب و تبرّع، نه تنها جایز
۱ـ امروز[روز غدیر خم] دین شما را کامل کردم. مائده / ۳٫
(۳۲۸)
است، بلکه ذکری محبوب و مطلوب است که دل و جان آدمی را صیقل میدهد؛ هرچند نباید آن را به قصد «ورود» گفت. اگر ترک این ذکر به علت مخالفت با ولایت باشد، حرام است؛ پس بر قرائت این ذکر در میان فصول اذان و اقامه، با حفظ شرایط اشکالی وارد نیست، مگر آن که کسی بخواهد این موضوع را با قصد سوء دنبال کند. همچنین این ذکر قابل مقایسه با ذکر اهل سنت نیست؛ زیرا نه آن جمله، شایسته است و نه گوینده آن قصد خیری دارد.
(۳۲۹)
(۳۳۰)
(۳۳۱)
(۳۳۲)