همسران و مديران كارآمد

همسران و مدیران کارآمد

همسران و مديران كارآمد

بررسی اصول مدیریت دینی و دبیری آموزشی و ارزشهای تابع

همسران و مديران كارآمد

شناسنامه:

سرشناسه : نکونام، محمدرضا‏‫، ۱۳۲۷ -‬
‏عنوان و نام پديدآور : همسران و مدیران کارآمد: بررسی اصول مدیریت دینی و دبیری آموزشی و ارزش‌های تابع/ محمدرضا نکونام.
‏مشخصات نشر : اسلامشهر: انتشارات صبح فردا‏‫، ۱۳۹۲.‬
‏مشخصات ظاهری : ‏‫۵۵ ص.‬؛ ۵/۹ × ۵/۱۹ س‌م.
‏فروست : مجموعه آثار‏‫؛ ۱۴۴.‬
‏شابک : ‏‫۲۰۰۰۰ریال‬‏‫: ‏‫‭۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۴۵-۹‬‬‬
‏وضعیت فهرست نویسی : فاپا
‏عنوان دیگر : بررسی اصول مدیریت دینی و دبیری آموزشی و ارزش‌های تابع.
‏موضوع : ‏‫مدیریت (اسلام)‬‬‬‬
‏رده بندی کنگره : ‏‫‬‭BP۲۳۲/۶۷‏‫‬‭/ن۸ھ۸ ۱۳۹۲
‏رده بندی دیویی : ‏‫‬‭۲۹۷/۶۵۸
‏شماره کتابشناسی ملی : ۲۹۸۱۳۷۴

 


 پیش‌گفتار

این کتاب در ابتدا در بردارندهٔ دو درس گفتار است که در جمع برخی از مدیران نظامی به تاریخ چهاردهم و پانزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۵ با موضوع نحوهٔ مدیریت در نظام دینی اسلام طرح گردیده است و برخی از اصول مدیریت در آن تبیین شده است.

در این درس‌گفتار گفته می‌شود اگر شما نتوانید زندگی خود را سامان دهید، ممکن نیست بتوانید در محل کار خود مدیری موفق باشید.

هم‌چنین مدیر موفق کسی است که زندگی شخصی خود را اصل بداند و کار را فرع آن قرار دهد؛ نه آن که کار برای وی اصالت داشته باشد و زندگی خانوادگی فرع آن باشد.

(۴)


اما دو درس گفتار پایانی یکی حاصل نشستی است که در تاریخ ۵/۳/۱۳۸۷ با حضور جمعی از فرهنگیان محترم برگزار شده و دیگری سخنرانی در جمع برخی از بانوان مدیر و مربی است. این سخنرانی در تاریخ ۱۵/۱۲/۱۳۸۸ ایراد شده است.

وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین


درس‌گفتار ۱

اصول مدیریت دینی

بسم اللّه الرحمن الرحیم. «لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الاْآَخِرَ وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرا»(۱).

قرار است در دو جلسه‌ای که در محضر شما عزیزان هستیم، برخی از اصول مدیریت دینی را بیان داریم. آیه‌ای که خدمت شما قرائت شد، نحوهٔ مدیریت دینی را توضیح می‌دهد. من در این جلسه یکی از اصول مدیریت را بیان می‌کنم و آن این‌که: «اگر شما نتوانید زندگی خود را سامان دهید ممکن نیست بتوانید در محل کار خود مدیری موفق باشید» و سپس در جلسهٔ بعد، فرازهای این آیهٔ شریفه را که به


۱٫ احزاب / ۲۱٫

(۶)


تشریح یکی دیگر از اصول مدیریت می‌پردازد، توضیح می‌دهم.

از اصول مدیریت این است که مدیر در مبادی زندگی خود و در تدبیر منزل خویش مشکل نداشته باشد. البته مشکلات منزل بر دو قسم است: یکی بنیادین و قهری است که منشأ پیدایش آن از دست ما خارج است و برآمده از تاریخ، زمان، مکان، قانون‌ها و حاکمان است و تغییر آن نیاز به طراحی مدیریت کلان و بنیادی توسط مسؤولان و کارگزاران و نیز آگاهی بخشی به جامعه دارد. این مشکلات اجباری است و ما نیز به ناچار باید آن را تحمل نماییم و با آن کنار آییم و ورود به آن برای ما نتیجهٔ عملی و فعلی ندارد.

بخش دوم مشکلاتی است که با سوء تدبیر پیش می‌آید و می‌توان آن را مهار نمود. ما مدیریت اجتماعی را معلول مدیریت درست خانواده، زندگی و معیشت سالم می‌دانیم و اعتقاد داریم اگر کسی در محیط زندگی خود نمی‌تواند به سلامت زندگی کند مشکل دارد و نمی‌تواند مدیری موفق باشد و خانه و خانواده علت مدیریت سالم است. من در این جلسه، این مطلب را به تفصیل توضیح می‌دهم.

(۷)


زندگی ناسوتی ما همواره درگیر مشکلات و چالش‌هاست و کسی نیست که در زندگی دنیوی خویش مشکلی نداشته باشد. مشکلات گاه به امور نفسانی باز می‌گردد و امری داخلی است و گاه به امور خارجی. هم‌چنین همه در دنیا با سرعت در حال حرکت هستند و کسی که برای یک بار زمین بخورد، از این قافله فرسنگ‌ها عقب می‌افتد مگر آن که بتواند حرکت معمولی خود را شتاب دهد و کاستی و شکست گذشتهٔ خود را با شتاب مضاعف و با اتصال به مراکز حرکتی که در دنیا وجود دارد جبران نماید. تمامی حرکت‌هایی که در طبیعت واقع می‌شود دارای وزان است و هر گونه ناموزونی سبب کندی یا انحراف حرکت‌ها می‌شود اما به هیچ وجه ایستایی نمی‌آورد. به تعبیر دیگر همه در حال حرکت هستند اما حرکت آنان یا قهقرایی است و یا رو به پیشرفت و تعالی. شما به زندگی انسان‌ها در چنین محیطی باید دیدی روان‌کاوانه داشته باشید و بتوانید ساختار هر زندگی را ارزیابی نمایید و سرفصل‌ها و مقاطع زندگی افرادی که بر آنان مدیریت دارید را شناسایی نمایید تا بر نقاط اوج یا حضیض آنان آگاهی یابید.

(۸)


یکی از مهم‌ترین سرفصل‌های زندگی هر کسی که بسیار قابل اهمیت است و می‌تواند عامل شکست یا پیروزی فرد شود «ازدواج» و تشکیل زندگی مشترک است. بیش‌تر ازدواج‌هایی که در ایران شکل می‌گیرد از نظر جامعه‌شناسی اساس صحیح و سالمی ندارد و ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که ازدواج‌ها بر اساس سنت‌های اجتماعی و نه دینی انجام می‌پذیرد. برای نمونه، پدرها به فرزندان خود می‌گویند بزرگ شده‌ای و باید زن بگیری. بزرگ شدن با ازدواج ملازمه‌ای عام دارد، نه خاص و چنین نیست که هر کسی که از لحاظ سنی رشد یافت، برای ازدواج آمادگی و صلاحیت داشته باشد؛ همان‌طور که برخی باید در همان اوان بلوغ ازدواج نمایند. بیش‌تر ازدواج‌های ما استاندارد لازم را ندارد و البته مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد از جامعه و از تاریخ ماست و حل آن نیاز به فرهنگ‌سازی در حد کلان دارد و مشکلی نیست که شما به عنوان یک فرد بتوانید برای آن چاره‌جویی نمایید. مشکلات برآمده از محیط زندگی و نیز از قوانین مصوب و حکومت‌ها را می‌توان در فقر، غنا، تحصیل و سطح سواد و مانند آن نیز دید و ما در رابطه

(۹)


با این مشکلات نمی‌خواهیم سخنی بگوییم اما یک مدیر در نوع رفتار خود با زیردستان خویش باید به چنین مشکلاتی که ممکن است در روح و جان افراد تابع وی ریخته شده باشد توجه کند و از آن غافل نباشد تا بتواند تعاملی صحیح و درست با آنان داشته باشد. حل این مشکلات بنیادین نیاز به فرهنگ‌سازی دارد و در کشور ما بر عهدهٔ حوزه‌های علمیه و دیگر مراکز علمی مانند دانشگاه‌هاست که معیارهای یک زندگی سالم را در تمامی شؤون آن پی‌گیر باشند و طرحی جامع را در این زمینه تدوین نمایند که با دیانت، تشیع و ولایت ما هماهنگ باشد و تمدن روز را نیز با خود داشته باشد و ما برای زندگی سالم یک فرد شیعی هنوز که هنوز است چنین تعرفه و شناسه‌ای تدوین ننموده‌ایم و فرهنگ شیعه هنوز نظامی قانونمند که اصول و قواعد آن چیدمانی علمی داشته باشد نیافته است تا ما از آن به عنوان نقشه‌ای روشن و گویا برای حرکت در مسیر زندگی دنیوی خود استفاده کنیم و هنوز با آزمون و خطا زندگی می‌کنیم و نه با اصولی تست شده که خطای آن به حداقل رسیده باشد. ما حتی برای نوزادان خود کتابی جامع در دست نداریم

(۱۰)


که نام‌های ارزشی را با معنا و پیشینهٔ آن توضیح داده باشد و نیز دارای نام‌هایی جدید و ابتکاری باشد که با فرهنگ شیعی ناسازگار نباشد. کتابی که اسم‌ها بر اساس موضوعات عاطفی، اخلاقی، فلسفی، فرهنگی و کهن ایرانی یا اسلامی تقسیم شده باشد. به هر روی، ما در رابطه با این مشکلات در این‌جا سخنی نداریم و من بخش دوم این مشکلات که برای یک فرد قابلیت تدبیر و چاره‌جویی دارد را بیان می‌کنم.

در بررسی مشکلات چاره‌پذیر فردی نباید هیچ چیزی را شوخی گرفت و باید کوچک‌ترین آسیبی که پیش می‌آید و کم‌ترین کاستی که وارد یک زندگی می‌شود را اهمیت داد و به آن توجه نمود. سرعت زندگی‌ها در این زمان بسیار زیاد است و کوچک‌ترین سرعت‌گیری می‌تواند به واژگونی خودروی یک زندگی بینجامد؛ پس هیچ مشکلی را نادیده نگیریم. من یک مثال تاریخی در این زمینه بیاورم. آقا محمد خان قاجار که در برهه‌ای کریم‌خان زند را با اسب می‌کشد می‌گوید من در زندگی دو بار دشمن را دست‌کم گرفته‌ام و هر دو بار شکست خورده‌ام. مفهوم این سخن آن است که من همواره در زندگی جدی

(۱۱)


بوده‌ام و پیروزی‌های من برای آن است که در زندگی اهمال و سستی ندارم اما دو بار مشکلی را مهم ندانستم و هر دو بار از همان مشکل به ظاهر کم‌اهمیت شکست خوردم.

زندگی با ما شوخی ندارد و به صورت کامل جدی است. زندگی ملاحظه‌کاری ندارد و محافظه کار نیست و در صورتی که بتواند، چنان تیغ بر شاهرگ آدمی می‌گذارد که گاه حتی فرصت بازدم دمی را که پایین برده است نیز به او نمی‌دهد. برخی از مشکلات ما برای آن است که پدران ما زندگی را جدی نگرفته‌اند و گلِ مولایی زندگی کرده‌اند. بیش‌تر زندگی‌ها را به همین سبب باید از نو پایه‌ریزی کرد تا سستی پی آن استحکام بگیرد. اگر در میان زیردستان شما کسی باشد که با چنین مشکلاتی درگیر باشد، می‌تواند به تمامی مجموعهٔ شما آسیب وارد آورد و شما به عنوان یک مدیر ناگزیر از شناخت آن هستید. البته می‌شود که این مشکلات در محیط خانه و منزل شما دیده شود و این مشکل شما به زیردستان در محل کار شما سرایت کند.

اصل اول در مواجهه با مشکلات بزرگ این است که نباید از کنار مشکلات خردتر و کوچک‌تر گذشت.

(۱۲)


هم‌چنین در حل مشکل نباید خیال‌پردازی نمود که آدم‌های خیال‌پرداز در کار خود موفق نمی‌شوند.

هم‌اکنون برخی از روان‌شناسان غربی برای درمان برخی از بیماری‌ها و برای رهایی روان‌پریشان خود از مشکلاتی که دارند خیال‌پردازی را به آنان تلقین می‌کنند و می‌گویند به خود تلقین نمایید ما آرامش داریم و آرام هستیم و می‌خواهند آنان را «خیال درمانی» کنند. تشویق خیالی خود، اثر محدودی دارد و چنین نیست که کسی بگوید من گرمم هست و آتش بگیرد. در مواجهه با مشکلات یک اصل این است که ما واقعیت‌ها را بپذیریم. کسی که هشتاد کیلو وزن دارد، نمی‌تواند خیال کند وی شصت کیلو وزن دارد و تخیل و تلقین تنها می‌تواند بر اشتهای وی به صورت محدود اثر گذارد و وزن او را تا حدود یک کیلو تغییر دهد، نه بیش‌تر. واقعیت‌ها را با خیال‌پردازی نمی‌توان تغییر داد و شما باید به این اصل علمی توجه داشته باشید که در زندگی باید واقعیت‌ها را آن‌گونه که هستند بپذیریم و نگاه به نیمهٔ پر یا نیمهٔ خالی لیوان، ما را نه خوش‌بین نماید و نه بدبین، بلکه واقع‌بین نماید. یکی از این واقعیت‌ها این است که ما

(۱۳)


در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که خالی از مشکلات نیست و هر کسی با مشکلی گریبان‌گیر است. پذیرش این اصل سبب می‌شود ما مقاومت پیدا کنیم. ما در برابر مشکلات نباید خود را محدود قرار دهیم بلکه باید خود را مقاوم بسازیم و همانند قناری گرفتار در قفس نباشیم که مشکلی را نمی‌شناسد و اگر او را رها نمایی دوباره به قفس خود بر می‌گردد و به دنیای محدودی که دارد با همان آب و دانه عادت کرده است. ما انسان هستیم نه قناری و مشکلات داریم و می‌توانیم مشکلات خود را بشناسیم و راه مقاوم‌سازی خود را در برابر آن به دست آوریم. نحوهٔ مواجههٔ ما با مشکلات زندگی باید عالمانه باشد. کسی که مشکلات دارد باید افزون بر مقاومت در برابر آن مشکل و نباختن خود، در پی حل و ترمیم آن باشد وگرنه یک مشکل خرد و کوچک می‌تواند یک زندگی بزرگ را تعطیل سازد. اگر شما در زندگی شخصی خود و با همسر و فرزند خویش مشکل داشته باشید، خلق و خوی تنگ و ترش شما به زیردستانتان منتقل می‌گردد و آنان به‌راحتی متوجه می‌شوند شما دعوایی خانوادگی داشته‌اید. البته این امر وقتی حایز اهمیت

(۱۴)


است که شما در جمعی باشید که افراد آن تحصیل کرده باشند و در زمینهٔ روان‌شناسی اهل مطالعه باشند. آنان به‌راحتی مشکلات پنهانی خانوادگی شما را از چهرهٔ شما و از نحوهٔ ورود و خروج شما از مباحث به دست می‌آورند. این یک اصل است که اگر شما نتوانید زندگی خود را ترمیم کنید، ممکن نیست بتوانید مدیری موفق باشید.

مدیر به کسی می‌گویند که می‌تواند دَوَران داشته باشد و میان کارها هماهنگی برقرار سازد. ما مدیر را به عنوان هماهنگ‌کنندهٔ کارها می‌دانیم. کسی می‌تواند مدیر لایقی باشد که موتور محرکهٔ وی بسیار نرمال کار کند. موتور محرکهٔ هر فردی در زندگی نیز همسر وی هست. اگر شما در زندگی شخصی و خانوادگی خود موفق نباشید و دچار مشکل شده باشید این موتور محرکهٔ شماست که آسیب دیده است و دیگر نمی‌تواند کار ویژهٔ خود که هماهنگی میان کارهاست را سامان دهد و در نتیجه، نابسامانی به جای مدیریت می‌نشیند. من کسی را مدیر نمی‌دانم که به هنگام در محل کار خود حاضر است، بلکه کسی را مدیر موفق می‌دانم که نخست زندگی مناسبی داشته

(۱۵)


باشد و بتواند با همسر خود به مهر و به عشق زندگی نماید. کسی که زندگی مناسب ندارد نمی‌تواند در ذهن خود تناسب پیدا کند و میان کارها نظم و هماهنگی برقرار سازد. اگر کسی فرزندی داشته باشد که با وی وفق نباشد، وی نمی‌تواند مدیریت کاری را بر عهده گیرد و به همان میزان به این کار آسیب وارد می‌آورد. البته برخی هستند که از مشکلات تأثیرپذیری مثبت دارند و هرچه بر مشکلات آنان افزوده شود مقاوم‌تر می‌گردند اما تأثیرپذیری مثبت در همهٔ افراد یکسان نیست و به صورت معمول چنین است که افراد ضعیف در برابر مشکلات کوچک مقاوم‌ترند و از مشکلات بزرگ آسیب می‌بینند اما افراد قوی در مقابل مشکلات بزرگ مقاوم هستند و از مشکلات جزیی آسیب می‌بینند.

گفتیم ما نباید زندگی را شوخی بگیریم و گاه برخی از شوخی‌ها بیش‌ترین آسیب را به روح و روان همسر یا فرزند شما وارد می‌آورد. یکی از این شوخی‌ها این است که شما به فرزند خود بگویید من دوستت ندارم. اگر شما به واقع فرزند خود را دوست نداشته باشید اما آن را بر زبان نیاورید آثار و عوارض کم‌تری دارد تا

(۱۶)


وقتی که شما فرزند خود را دوست داشته باشید و به صورت زبانی به وی بگویید من شما را دوست ندارم. شما اگر به خانم خود کوچک‌تر از گل بگویید، وی آن را بایگانی می‌کند و سال‌ها بعد آن را در جایی ظاهر می‌کند اما به‌گونه‌ای که این نازک‌تر از گل به درختی تنومند و ستبر تبدیل شده است و شما نیز هر روز با او در ارتباط هستید و مانند درگیری با فردی در اجتماع نیست که دیگر او را نبینید، بلکه همسر و فرزند شما با شما هستند و حتی بعد از مرگ نیز ممکن است سایهٔ آن درخت بر قبر آدمی سنگینی کند و وی در حالی بر سر قبر آدم بنشیند و به او خدا بیامرز بگوید که خاطرات تلخ وی آن را از لعن برای مرده تلخ‌تر نموده باشد و انسان را حتی در قبر نیز رنج می‌دهد. شوخی‌ها را باید جدی گرفت. می‌گویند دو نفر از اعاظم گذشته که با هم هم‌بحث بودند با یک‌دیگر قرار گذاشتند که هر کدام زودتر مرد، خبر آن طرف را به دیگری بدهد. یکی از آنان زودتر مرد و عالم بعدی روزها بر سر قبر وی می‌رفت تا بلکه وی به خواب او آید و از آن طرف به وی خبر بدهد اما هیچ خبری از او نمی‌شد که نمی‌شد تا آن‌که شبی وی به خواب او آمد. عالمی که

(۱۷)


زنده بود به وی گفت سؤال من حالا دو تا شده است: یکی این که آن طرف چه خبر است و دیگر آن که چرا این همه دیر آمدی؟ او گفت ما دو نفر مدت‌ها با هم زندگی می‌کردیم و من با شما شوخی‌هایی داشته‌ام که آن را به پای من جدی نوشته‌اند و من تاکنون باید حساب آن شوخی‌ها را پس می‌دادم؛ وگرنه به جدی‌های من ایرادی نگرفته‌اند.

با همسر و فرزند خود حتی نباید به شوخی کلمه‌ای گفت که مایهٔ رنجش خاطر وی شود. زنان تمامی شوخی‌ها را جدی می‌گیرند و بر اساس آن بهانه می‌گیرند. این‌گونه است که با نزدیک‌ترین افراد باید معاملهٔ دورترین افراد را داشت. درست است که خانم شما به شما محرم است اما شما نباید مشکلات کاری خود را با او در میان بگذارید. جوانمردی داشته باشید و مشکل را در خود فرو بخورید وگرنه با کم‌ترین دعوایی این همسر شماست که آن مشکلات را به رخ شما می‌کشد. باید مشکلات را در خود سر کشید و شیرینی‌ها را به منزل برد. می‌گویند مؤمن کسی است که «حزنه فی قلبه وبشره فی وجهه». به هنگام ناراحتی چهره‌ای خوشحال دارد و مشکلات

(۱۸)


خود را درون خویش پنهان می‌دارد. ما باید شخصیتی تناول‌گر داشته باشیم و مشکلات را در خود فرو ببریم و خوشی‌ها را با دیگران تقسیم کنیم. مقدمهٔ آن نیز داشتن زبانی نرم هست و باید تیزی و تندی را از گفتار برداشت.

از این اصل، اصل دیگری زاییده می‌شود و آن این که مدیر موفق کسی است که زندگی شخصی خود را اصل بداند و کار را فرع آن قرار دهد؛ نه آن که کار برای وی اصالت داشته باشد و زندگی خانوادگی فرع آن باشد. ممکن است کسی برای کار خود دل بسوزاند و آن را در مسیر اهداف انقلاب و دین بداند اما ناگاه به خود می‌آید و می‌بیند همسر یا فرزند وی تمامی ارزش‌هایی را که وی برای احیای آن عمر گذاشته قربانی می‌کنند و تمامی گره‌هایی را که این بسته، آنان باز می‌کنند. یکی از شوخی‌هایی که زنان نسبت به آن بسیار حساس هستند این است که شما زنی دیگر را هرچند به شوخی بیش‌تر اهمیت بدهید. در این صورت است که زن اطمینان خود نسبت به شما را از دست می‌دهد و برای سنجش میزان پای‌بندی شما به خود، مرتب بهانه می‌آورد تا ببیند شما تا چه مقدار پای

(۱۹)


وی می‌ایستید. اگر زنی به انسان اطمینان داشته باشد حتی اگر شما بر سر وی سنگ هم بزنید چیزی نمی‌گوید و زنی خود را برای دعوا آماده می‌کند که زخمی بر اطمینان او آمده باشد. زن، موجودی عاشق و عاطفی است و به صورت اولی مرد خود را می‌خواهد مگر این‌که چیزی از او شنیده باشد که وی را به شک انداخته باشد و لازم ببیند باید مرد را آزمایش کند و اگر زنی به مرد خود اطمینان داشته باشد، هیچ تمنای دنیوی از او ندارد و نه از او خانه‌ای می‌خواهد و نه خودرویی. هزینه‌هایی که زن‌ها از مردها می‌خواهند بیش‌تر به خاطر شکی است که مرد در دل آن‌ها کاشته است. درست است زن‌ها در هر امری عاطفی هستند اما در خواستن مردی که به او اطمینان دارند منطقی هستند. زن موجودی شگرف و شگفت است و دارای قدرت شگرد است و بدون آن‌که نیاز باشد مردی را بزند با شگردهای خود او را تنبیه می‌کند؛ برخلاف مرد که تنها با زدن می‌تواند زن را تنبیه کند و قدرت شگرد در وجود او نیست. زن مثل کسی می‌ماند که در دعوا گوش می‌گیرد و مرد مثل کسی است که در دعوا به یخه می‌چسبد. کسی گوش انسان را می‌گیرد که در موضع

(۲۰)


قدرت باشد و کسی به یخه آویز می‌شود که قدرتی هم‌سان یا کم‌تر از آدمی داشته باشد و برای همین است که شما نیز بی‌درنگ یخهٔ او را می‌گیرید اما اگر کسی گوش شما را بگیرد بر می‌گردید و نگاه می‌کنید که این چه کسی است و بی‌درنگ با او درگیر نمی‌شوید. به هر روی شوخی‌هایی که زنان به آن حساس هستند زندگی را سست می‌کند و قدرت مدیریت را در شما پایین می‌آورد و جراحتی بر زندگی وارد می‌آورد که درمان آن به‌راحتی ممکن نیست. درست است که ممکن است مشکلات اقتصادی، بیماری‌ها و پرکاری‌ها دامان مرد را گرفته باشد اما هیچ یک از این مشکلات عذر موجهی نیست و انسان به بهانهٔ آن نمی‌تواند نسبت به زندگی خانوادگی خود اهمال داشته باشد. شما باید بگویید من به عشق شماست که صبح تا به شب کار می‌کنم نه آن که بر سر آنان منت داشته باشید که من صبح تا به شب کار می‌کنم تا لقمه نانی برای شما به دست آورم. نباید فکر کرد بسیاری از مشکلات برآمده از امور مالی و قدرت خرید پایین است، بلکه بیش‌تر مشکلات ناشی از نحوهٔ برخوردهاست. در رابطه با نحوهٔ مدیریت آقا

(۲۱)


امیرمؤمنان علیه‌السلام آمده است: «اذا خرج فی القوم کان رجلاً وإذا دخل فی البیت کان صبیا»؛ وقتی حضرت امیرمؤمنان به جامعه قدم می‌گذاشتند یک مرد دیده می‌شدند و کسی جرأت نداشت در چشم ایشان نگاه کند اما وقتی به خانه گام می‌نهادند هم‌چون کودکی بچگی می‌کردند. شما شنیده‌اید وقتی ایشان به خانهٔ آن زن فقیر که کودکانی یتیم داشت رفتند، فرزند او را بر دوش گرفتند و سواری دادند. کسی که مدیریت داشته باشد مشکلات بیرون را به خانه نمی‌برد و در منزل خاضع، افتاده و پر مهر است. او شیرِ بیرون و خاک خانه است. کسی که کیف سامسونت محل کار خود را به دست می‌گیرد و به خانه می‌رود، بزرگ‌ترین اهرم شکست زندگی خود را در دست دارد و زن و فرزند با دیدن آن فکر می‌کنند این میرزا قشمشم ژست‌بگیر است که وارد شده است. در منزل باید هر رسم و عنوانی را پنهان نمود. ما باید خود را نزدیک خانه بتکانیم و تمامی اسم و عنوان‌های کاری و خستگی و بی‌حوصلگی آن را از خود دور نماییم و سپس به خانه قدم بگذاریم. اگر نظام کاری ما سامانی درست داشت باید به کسانی که شغل رفتگری دارند

(۲۲)


گفت در ادارهٔ خود دوش بگیرید و لباس خود را تعویض کنید و سپس به خانه بروید. البته ما شغل رفتگری را برای مؤمنان درست نمی‌دانیم و نظر ما این است که این شغل باید به شرکت‌های خارجی که کارگران خارجی دارند سپرده شود تا شخصیت فرزندان مؤمن در محیط مدرسه و کار آسیب نبیند. ما باید چنین رفتاری داشته باشیم و برای منزل ساختاری پدرانه، شوهرانه و محبت‌آمیز، افتاده و آرام به خود بگیریم. برای سلامتی خود صلواتی محبت نمایید: اللهمّ صل علی محمّد و آل محمّد.

(۲۳)


 


درس‌گفتار ۲ :خداگرایی، پسین باوری و اِله‌یادی

بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمد للّه ربّ العالمین، والعاقبة للمتّقین، والنّار للملحدین، ثمّ الصّلاة والسّلام علی سیدنا ومولانا أبی القاسم محمّد و علی آله الطّیبین الطّاهرین، ولعنة اللّه علی أعدائهم أعداء الدین.

فبعد، فقد قال الحکیم فی محکم کتابه العظیم: «لَقَدْ کانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الاْآَخِرَ وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرا»(۱).

در جلسهٔ پیشین، برخی از اصول مدیریت دینی را بیان کردیم و گفتیم مدیری موفق است که در خانه مشکلی نداشته باشد و گفتیم شما اگر نتوانید زندگی


۱٫ احزاب / ۲۱٫

(۲۴)


خود را سامان دهید ممکن نیست بتوانید در محل کار خود مدیری موفق باشید و ما مدیریت اجتماعی را معلول مدیریت درست خانواده، زندگی و معیشت سالم می‌دانیم و اعتقاد داریم اگر کسی در محیط زندگی خود نتواند به سلامت زندگی کند و مشکل دارد نمی‌تواند مدیری موفق باشد و خانه و خانواده علت مدیریت سالم است.

امروز در تعقیب آن بحث، آیهٔ مورد نظر را توضیح می‌دهم. این آیهٔ مبارکه در سورهٔ احزاب قرار دارد و می‌فرماید پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله الگویی عالی و مناسب برای شماست؛ البته برای شما در صورتی که واجد سه شرط باشید: «لِمَنْ کانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الاْآَخِرَ وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرا»(۱)؛ یکی آن‌که ایمان به خدا داشته و به او امیدوار باشید و دوم آن‌که به جزا و عالمی فراسوی ناسوت اعتقاد داشته باشید و سه دیگر آن‌که یاد خدا را بسیار بگویید.

این آیه تفاوت مدیریت دینی با مدیریت غیردینی و نحوهٔ اختلاف مدیریت معنوی با مدیریت تاکتیکی را بیان می‌دارد. به تعبیر دیگر، ساختار حرکت


۱٫ احزاب / ۲۱٫

(۲۵)


و اندیشه و نیز بینش و کنش مدیر مسلمان با مدیر غیر مسلمان متفاوت است و مسلمان نمی‌تواند درس مدیریت را با مطالعهٔ کتاب‌هایی به دست آورد که غیر مسلمانان یا مسلمانانی می‌نویسند که از مبادی دینی آگاهی ندارند.

شما به عنوان یک مدیر مسلمان در صورتی می‌توانید از مدیریت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله الگوبرداری نمایید که سه شرط را با خود داشته باشید: یکی آن‌که مدیر باید به خدا وابسته باشد و توجه، التفات و امید او به خداوند باشد. طبیعی است شایستگی مدیریت، خود را در امور بحرانی نشان می‌دهد و مدیر موفق در صورتی که به خداوند وابسته باشد هیچ گاه تزلزل و سستی به خود راه نمی‌دهد حتی اگر او را از کنار چوبهٔ دار رد نمایند و او حتی مدیریت خود را تا پای طناب دار اعمال می‌کند اما مدیری که امیدواری ندارد، تا کسی پشت سر او پیش مسؤول بالاتر بدگویی می‌کند و زیراب او را می‌زند، زندگی خود را سراب می‌بیند و به سستی دچار می‌شود. مدیر در صورتی می‌تواند مقاوم باشد و از بحران‌ها حتی اگر در حد براندازی باشد، نترسد که بتواند کار خود را بکند و بر

(۲۶)


این باور باشد که او کار خود را می‌کند و خداوند نیز کار خود را می‌کند؛ چنان‌که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید: «عرفت اللّه بفسخ العزائم وحلّ العقود»(۱) و نیز چنان‌چه مشهور است: «العبد یدبّر واللّه یقدّر»، من تدبیر و مدیریت خود را دارم و البته خداوند نیز هر کاری را که بخواهد انجام می‌دهد. پیش از انقلاب، صدها مدیر پُر پرستیژ در این کشور وجود داشت که بحران انقلاب، نخست بزرگ‌ترهای آنان را از این کشور فراری داد که سست‌تر بودن آنان از پایین‌دست‌ها را می‌رساند. مدیر کسی است که شکست برای او معنایی ندارد و میان شکست و پیروزی تفاوتی نمی‌نهد؛ به این معنا که او خود را همواره پیروز می‌داند و همانند احدی الحسنیین است که کشته شدن و پیروزی برای او فیروزی است. مدیر امیدوار به خداوند را نمی‌توان ترساند و دل او را خالی نمود.

در مدیریت اسلامی گفته می‌شود مدیر باید با قدرت خداوند و با امید به او کار نماید اما در مدیریت عمومی می‌گویند: مدیریت باید با امکانات مادی و


۱٫ نهج البلاغه، ج ۴، ص ۵۴٫

(۲۷)


نیروهای انسانی کار کند. در مدیریت توحیدی و الهی، این مدیر است که امکانات را می‌سازد اما در مدیریت عمومی، مدیر در پی گرفتن امکانات از مدیر بالاتر است و بس.

یکی از مدیران موفق در دوران ما شهید چمران بود. ایشان به جایی می‌رسد که به کسی سیلی می‌زند که او را حتی از جان خود بیش‌تر دوست دارد؛ چرا که می‌داند در آن‌جا جز سیلی جواب نمی‌دهد اما او چون به خدا امید دارد، کاری ندارد که این سیلی چه پی‌آمد منفی برای او دارد. مدیریت توحیدی بدون خدا اداره نمی‌شود.

اما دومین ویژگی مدیر اسلامی این است که وی به روز قیامت که روز جزا و بازخواست است اعتقاد دارد و می‌داند هر کاری در این دنیا نماید، روزی از آن بازخواست خواهد شد. مدیریت توحیدی خودمختاری ندارد برخلاف مدیریت عمومی که زیردست حق سؤال از مسؤول و در واقع از قدرت بالاتر را ندارد و باید تشخیص و نسخهٔ او را اجرا کند. اما در نظام اسلامی ما حتی از قاضی می‌توانیم سؤال نماییم هرچند وی مصونیت و عدالت داشته

(۲۸)


باشد اما دیکتاتوری ندارد. همانند پزشکی که نسخهٔ خود را برای کسی توضیح می‌دهد که آگاهی دارد و از عوام نیست و آن‌چه را پزشک می‌گوید متوجه می‌شود. به هر روی در نظام دینی، با توجه به این‌که همه در روز قیامت بازخواست می‌شوند و باید پاسخ‌گوی کارهای خود باشند نمی‌توانند دیکتاتوری نمایند. مدیر دینی کسی است که بداند هر کاری که می‌کند فردای قیامت باید از آن گزارش دهد. مدیری که بتواند در منطقهٔ کاری خود به زیردستان گزارش بدهد با آنان بهتر تفاهم دارد و بیش‌تر موفق می‌شود؛ زیرا مأموری که بداند مدیر وی از سر صفا و صدق به وی دستوری می‌دهد، آن را با عشق انجام می‌دهد و من مأمورم و معذور برای کسی است که در محیط کاری خود عشق و محبتی نمی‌بیند. مدیر مسلمان هیچ گاه شکلی، دستوری و فرمالیته کار نمی‌کند و می‌داند حتی اگر پرونده‌های کاری وی آتش بگیرد، وی روز قیامتی را در پیش خواهد داشت که: «مَا یلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(۱)؛ یعنی برای هر جمله و عبارت وی، دو مأمور است که گزارش کار می‌دهند. البته برای این‌که


۱٫ ق / ۱۸٫

(۲۹)


معنای «رَقِیبٌ» و «عَتِیدٌ»واضح شود مثالی می‌آورم که البته باید ببخشید. شما اگر به محله‌های قدیمی که کوچه‌های تنگی دارد رفته باشید می‌بینید که خودروهای باری نمی‌تواند در آن‌جا رفت و آمدی داشته باشد و مصالح ساختمانی را با حیوان‌ها می‌برند. برخی از خانه‌ها پله‌هایی دارد که حیوان‌ها را از آن بالا می‌برند اما از آن‌جا که حیوان امور جزیی را درک می‌کند و خطر فعلی را می‌شناسد، نه خطر کلی را، از پله‌ها بالا نمی‌رود و یکی باید آن را از عقب براند و دیگری نیز از جلو بکشد تا از پله‌ها بالا رود و اولین حیوان که برود، حیوان‌های دیگر می‌فهمند خطری ندارد و پشت سر او حرکت می‌کنند. «رَقِیبٌ»و «عَتِیدٌ» چنین است که فرشته‌ای گفته‌های بنده را از پیش و جلو و دیگری از عقب ارایه می‌دهد. هیچ گفته‌ای نیست مگر آن‌که دو مأمور با آن است و این امر کثرت فرشتگان را می‌رساند؛ چرا که برای هر انسانی باید میلیون‌ها فرشته باشد تا تمامی کارهای او را در روز قیامت عرضه دارند و حتی آن‌چه را که بر قلب نیز می‌گذرد در آن روز محاسبه می‌نمایند. مدیر غیر دینی برای پر کردن جیب‌های خود تلاش می‌کند و گاه

(۳۰)


دست به دزدی‌های کلان می‌زند اما مدیر مسلمان می‌داند که روز حسابی هست و می‌داند اگر خانهٔ قاضی پر از گردو است ولی شماره دارد: «وَاللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِیطٌ»(۱) و خداست که از او حساب می‌کشد: «إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ»(۲). کسی به رصد می‌نشیند که کنده می‌گیرد و یک چشم را می‌بندد و هدف را نشانه می‌رود و آمادهٔ تیراندازی است. خداوند همواره بنده را رصد می‌کند. مدیری که چنین اعتقادی دارد نیاز به ممیزی، بازرس و دیوان محاسبات ندارد. چنین مدیری هرگز به زیردستان ظلم نمی‌کند و به آنان بی‌حرمتی و تندی ندارد و خودخواهی، غرور و تکبر را از خود دور می‌دارد.

اما سومین ویژگی مدیر مسلمان این است که یاد خدا را بسیار بر دل و جان و بر قلب خویش می‌آورد: «وَذَکرَ اللَّهَ کثِیرا» و همواره خداوند در یاد و در جان اوست و پیوسته او را پیش چشم دارد. ما چنین افرادی را مدیر مسلمان می‌دانیم که هم در خانه و هم در بیرون از خانه از حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اسوه می‌گیرند، نه


۱٫ بروج / ۲۰٫

۲٫ فجر / ۱۴٫

(۳۱)


مدیرانی که حتی سخن گفتن آنان به مسلمانان و به فرهنگ دینی نرفته است.

مدیر موفق کسی است که هم همسر و فرزند به او اعتقاد دارند و هم زیر مجموعهٔ وی به او اطمینان دارند و به ایمان وی دل‌باخته باشند. همسر و فرزند نیز به ایمان او توجه دارند، نه به پول و درآمد وی. او تکبر، غرور و خودخواهی و نازیدن به پست و مقام را و نیز پول و ثروت را به خانه نمی‌برد، بلکه این عشق و صفاست که دل او را آکنده است. وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین. صلواتی محبت نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.

(۳۲)



درس‌گفتار ۳ :معلمی؛ مسیریابی در دنیای سرگردان

بسم اللّه الرحمن الرحیم. «أَفَمَنْ یمْشِی مُکبّا عَلَی وَجْهِهِ أَهْدَی أَمَّنْ یمْشِی سَوِیا عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»(۱).

آیا کسی که چون چارپا حرکت می‌کند به مقصد هدایت می‌رسد و نتیجه می‌گیرد یا کسی که بر راه راست به‌گونه‌ای معتدل گام بر می‌دارد؟ این آیهٔ شریفه موضوع هر دو گروه را حرکت قرار می‌دهد و گویی کسی که حرکتی ندارد، وجود ندارد که اهمیت حرکت و پویایی را می‌رساند. صدر آیه از گروهی می‌گوید که هدفی در حرکت خود ندارند و سیستم و نظام آنان را بیان می‌دارد که چون چارپایی حرکت می‌کنند اما در ذیل آیه از گروهی یاد شده که در سیستم


۱٫ ملک / ۲۲٫

(۳۴)


حرکتی خود هدفمند هستند. در واقع اگر کسی در سیر زندگی خود از مسیر انبیای الهی حرکت نکند، چنین نیست که حرکت و زندگی نداشته باشد، او می‌رود اما مشی وی هم‌چون حیوانات به همراه غفلت و ناآگاهی است و آیندهٔ روشن و زندگی شایسته و بایسته برای او نیست و از سلامت در دنیا و سعادت در آخرت محروم است.

برای نمونه، چند میلیارد انسان هم‌اکنون با دوری عملی و نه اعتقادی از باورهای دینی در عاطفه دچار مشکل شده و ساختار ذهنی آنان آسیب دیده به‌گونه‌ای که بیش‌ترین هزینهٔ درمانی آنان در بخش امور روان‌شناختی و روان‌گردانی است. انسان غربی چون هدف ندارد دچار حیرت و سرگردانی شده و بر آن است تا این حیرت را به جوامع شرقی نیز تزریق کند. طبیعی است کسی که هدف ندارد و حیران و سرگردان است یا با شک زندگی می‌کند، دچار ضعف و سستی می‌گردد و نمی‌تواند کاری را با استحکام انجام دهد. شما می‌دانید ساختار روانی حیوانات به احساس آن‌ها تکیه دارد و این حواس بینایی، بویایی، چشایی، شنوایی و لامسه است که آنان را به حرکت وا می‌دارد،

(۳۵)


برخلاف انسان که افزون بر آن می‌تواند از عقل و نیز از قلب خود بهره برد. در میان حیوانات، پرندگان به لحاظ آن‌که به سمت بالا خیز بر می‌دارند به‌ویژه پرندگانی مثل شاهین و عقاب که برد بالایی دارند در صورتی که برای مدتی طولانی پرواز کنند دچار اختلال می‌شوند و به ضعف می‌گرایند ولی انسان چنین نیست و هرچه برد بلندتری را در خود قرار دهد توانمندتر می‌گردد و محدودیت ندارد. آیهٔ مبارکه نیز با تعبیر: «مُکبّا عَلَی وَجْهِهِ»به حرکت از روی حواس پنج‌گانهٔ آنان اشاره دارد که چون محدود است فروکش می‌کند و کوتاه و کاسته می‌شود تا آن‌که به اختلال افتد، برخلاف حرکتی که «سَوِیا عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» است و برد بلندی دارد که از فضای ناسوت برتر است. به هر روی هر کسی که در صراط مستقیم قرار نگیرد، سلامت دنیوی خود را از دست می‌دهد و به انواع اختلالات روانی دچار می‌شود؛ هرچند با استفاده از حواس خود ممکن است زندگی با امکانات مادی بسیار را برای خود رقم زند. بر این اساس است که می‌گوییم بشر به دین نیاز دارد و نیاز آدمی به دین ضروری است، نه امری شایسته؛ چرا که بسیاری از

(۳۶)


اموری که برای سلامت روان آدمی لازم است در تیررس ذهن و اندیشهٔ آدمی نیست و این شریعت و وحی است که می‌تواند آن را تبیین کند. عقل آدمی به نیمهٔ پنهان و روح خود دست‌رسی کامل ندارد و عقل تنها در نیمهٔ آشکار جهان، آن هم به صورت محدود توانایی فهم دارد و این قرآن کریم و سنت است که ما را به طور کامل به هر دو نیمه رهنمون می‌شوند. البته صرف اعتقاد به آموزه‌های دینی در این زمینه کافی نیست و باید با عمل در این صراط مستقیم حرکت نمود تا نتیجه‌بخش باشد.

به حمد الهی شما قشر فرهنگی به‌ویژه در خطهٔ کرمان مردمانی باهوش و تحصیل کرده هستید. البته شما با توجه به مشکلاتی که دارید نباید توقع فراوانی از شما داشت. سخن این است که فارغ از مشکلاتی که مربوط به ساختار قومی، موقعیت اقتصادی و زمینهٔ جغرافیایی کرمان هست، آیا شما آن‌گونه که باید در ارتقای علمی دانش‌آموزان همت دارید یا نه؟ ما در نظام طلبگی، هیچ گاه خود را فارغ از تحصیل نمی‌دانیم و کسی خود را در زمینهٔ علم قانع نمی‌داند و همواره بر متن قرآن کریم و روایات یا در محضر

(۳۷)


اساتید مطالعه داریم. آیا در میان شما نیز این پویایی وجود دارد یا با گرفتن مدرک لیسانس یا کارشناسی‌ارشد به فراغت از تحصیل دچار می‌شوید؟ از آن‌جا که رابطهٔ شما با دانش‌آموزان خود تضایفی است، ایستایی و پویایی دانش‌آموزان در گروی ارتقای علمی شماست و با ایستایی شما در دانش، آنان نیز به ایستار دانش می‌رسند و حرکت و تلاش خود را از دست می‌دهند. دبیران ما هیچ گاه نباید برای خود فراغت علمی را فرض کنند و همواره باید بر ارتقای سطح علمی و افزایش معلومات خود بکوشند تا موقعیت آموزشی کشور به تزلزل و انحطاط دچار نشود. هم‌چنین شما هم در پوشش و هم در اخلاق باید الگویی موفق برای دانش‌آموزان باشید و چنین نباشد که دانش‌آموز با دیدن شکل لباس شما از هر چه علم و دانش است سرخورده شود. دبیر نباید مشکلات روانی، فشارهای حاصل از بده‌کاری، بیماری، اجارهٔ منزل و دیگر دل‌نگرانی‌های خود را به کلاس درس ببرد و باید قدرت کنترل خود را داشته باشد و اگر چنین نیست نباید در کلاس درس حاضر شود؛ چرا که دانش‌آموزان به‌راحتی دل‌نگرانی‌های او را تشخیص می‌دهند. دانش‌آموز پیش از آن‌که تابلوی

(۳۸)


کلاس را نگاه کند به کفش دبیر خویش می‌نگرد که آیا واکس خورده و تمیز است یا نه و به موی او می‌نگرد تا مدل آن را دریابد یا به پریشانی آن نگاه کند. معلم از درس می‌گوید و او در ذهن خود مشغول چکاپ دبیر است و شخصیت او را تحلیل می‌کند. از این روست که دبیر وقتی وارد کلاس می‌شود باید دریابد که دانش‌آموزان نخست به چه چیزی نگاه می‌کنند. به صورت او می‌نگرند یا به لباس او و اگر آنان به جایی خیره شده‌اند درس را شروع نکند و کمی با آنان شوخی و مزاح داشته باشد. دانش آموزان امروز بسیار هوشمندند و پیش از بزرگ‌ترها حرکت می‌کنند. بعضی از آمارها می‌گوید هشتاد درصد لطیفه‌ها توسط دانش‌آموزان ساخته می‌شود و ذهن خلاق آنان است که چنین بازی‌گری می‌کند. البته در گذشته بیش‌تر لطیفه‌ها در قهوه‌خانه‌ها ساخته می‌شد؛ چرا که دانش‌آموزان در مکاتب قدیم سر به زیر بودند و به جایی خیره نمی‌شدند. دانش‌آموزان امروز به‌راحتی به حالات روانی دبیرهای خویش پی می‌برند؛ چرا که او را کارشناسانه می‌نگرند، از این رو دبیری را باید از مشاغل سخت دانست. مشکلات دانش‌آموزان در مدارس نیز حاد است و گاه آمارهای بالایی از آنان

(۳۹)


گزارش می‌شود. دانش‌آموزی که آلودگی ذهنی پیدا کرده است و حرکت او از سر احساس و حواس پنج‌گانه است و نه از روی اندیشه و قدرت خرد، چگونه می‌تواند به سوی صراط مستقیم باز گردد؛ به‌ویژه آن‌که نظام آموزشی نیز قدرت تنبیه را از دست معلم گرفته است و زور بچه‌ها بیش‌تر شده است. نظام آموزشی ما همواره درگیر افراط و تفریط بوده است. در گذشته با چوب آلبالوی خیس خورده کف پای دانش‌آموز را داغ می‌کردند و امروزه معلم اجازه ندارد کم‌ترین تنبیهی را بر علیه دانش‌آموز اعمال دارد وگرنه این چهرهٔ فرهنگی باید به دادگاه رود. نظام آموزشی نمی‌تواند بدون تنبیه باشد و معلم اگر نوعی اقتدار نداشته باشد نمی‌تواند بعضی از بچه‌ها را تعلیم دهد. دبیر امروز ما با دانش‌آموزان هوشمند فعلی و نظام آموزشی که کاستی‌های بسیاری دارد تنها با تسلط بر روان‌شناسی، فلسفه و تخصص بالا در یکی از دانش‌هاست که می‌تواند نقش معلمی و مربی‌گری خود را برای پنجاه دانش‌آموز مختلف به‌خوبی ایفا کند. در چنین وضعیتی که نه دانش‌آموزان ساده هستند و نه می‌توان از تنبیه استفاده کرد، معلمی کارآمدی دارد که بتواند محبت نماید و مهربان باشد و با دانش‌آموزان

(۴۰)


خود رفاقت نماید و با آنان انس بگیرد و معلم برای آنان برادری، پدری، مادری یا خواهری نماید. باید به دانش‌آموز شخصیت داد و به او توهین نکرد و با زبان زور با او سخن نگفت. هم‌چنین نباید نسبت به دانش‌آموزان خود بی‌اعتنا باشد به‌گونه‌ای که پاسخ سلام آنان را در خیابان ندهد. بچه‌ها را باید با نگاه داشتن حرمت، و با محبت، صبوری، رفاقت و خاکی بودن رشد داد. معلم، به سبب رفاقت با دانش‌آموزان خود، در محیط مدرسه امنیت و حرمت می‌یابد و دانش‌آموزی به خود جرأت نمی‌دهد در حضور دانش‌آموزان دیگر به او بی‌احترامی کند؛ چرا که در این صورت با دانش‌آموزان دیگر مقابل می‌گردد. معلم باید با رفق و مدارا با دانش‌آموز برخورد کند و اگر دانش‌آموزی نمره نیز کم آورد به او ارفاق نماید. ما باید در هویت دانش‌آموز همواره سازندگی داشته باشیم وگرنه برخوردهای قهرآمیز یا بی‌اعتنایی به او سبب می‌شود وی در دل عقده‌ای، چرکین و کثیف شود و کاستی‌های روانی به سراغ او آید. اگر در جامعهٔ امروز که سرعت رشد و حرکت آن بسیار بالاست دانش‌آموزی در جایی کم بیاورد، وی برای همیشه از آن جامعه دور می‌افتد و جبران این کاستی دیگر در

(۴۱)


توان وی نخواهد بود. ما باید قدرت تشخیص مشکلات دانش‌آموزان خود را داشته باشیم و برای حل آن چاره‌اندیشی نماییم. البته دانش‌آموز نیز هیچ گاه چنین معلمانی را فراموش نمی‌کند و همواره او را به‌نیکی یاد می‌کند و به او درود می‌فرستد. این بسیار بد است که معلمی بیست سال دیگر بنگرد و تربیت‌شده‌های خود را به جای آن‌که به وزارت و کارگزاری نظام اسلامی رسیده باشند در پشت میله‌های زندان‌های جمهوری اسلامی ببیند. دبیر باید دانش‌آموزان خود را سال به سال شناسایی کند و میزان رشد یا واپس گرایی آنان را ببیند. معلم باید اخلاق خود را در ذهن دانش‌آموزان خویش نهادینه و جاسازی نماید و در این صورت است که معلم ما شغل انبیای الهی را دارد و در مسیر آنان زحمت می‌کشد؛ وگرنه بعد از سی سال تدریس، تنها برای وی حسرتی باقی خواهد ماند که قابل جبران نیست و از دورهٔ زندگی خود بهره‌ای دیگر که ماندگار باشد نمی‌بیند.

امید است معلمان ما شأن و حرمت اجتماعی ویژه و شایستهٔ خود را بیابند. معلمی در امروز ایثارگری است و از آن‌جا که نظام آموزشی دارای کاستی‌هایی است وی باید مشکلات را در خود هموار کند و به

(۴۲)


اصطلاح صورت خویش را سرخ نگه دارد تا بتواند دانش‌آموز را به‌نیکی هدایت کند. دست شما درد نکند و خسته نباشید. معلم مثل یک نهر آب باصفایی است که باید از آن استفاده برد. مدرسه‌ها نیز باید زیبا و تمیز باشد تا معلم و دانش آموز را خسته نسازد. معلمی امروز بسیار ارزشمند است و نباید آن را کاری مصرفی دانست بلکه کاری تولیدی است اما دیربازده است و نتیجهٔ آن سال‌ها بعد به دست می‌آید. ساختار جامعه با افکار معلمان است که ساخته می‌شود. ان‌شاء اللّه دعا کنید تا مشکلات رفع شود. البته همت شما بسیار مؤثر است. امشب را که در قم هستید قدر بدانید. قم شهر باصفایی است و خاک آن تربت است. بزرگان در گذشته وقتی به قم می‌رسیدند با کفش به آن وارد نمی‌شدند. اللهمّ ثبّت قلوبنا علی دینک. خدایا این کشور را در پناه آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) محفوظ بدار. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.

(۴۳)


درس‌گفتار ۴ :نظام هدیه‌محور، نظام شیوه‌پرور

بسم اللّه الرحمن الرحیم وبه نستعین، إنّه خیر ناصر ومعین، وبعد الحمد و الثناء علی النبی الأکرم و آله الطاهرین، قال الحق فی محکم کتابه: «وَمَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(۱).

به شما عزیزان که به شهر بی‌بی حضرت معصومه علیهاالسلام تشریف آورده‌اید خوشامد می‌گویم. ان‌شاء اللّه در مدت اقامت خود که در جوار آن حضرت هستید، با خوشی و سرور و نیز ثواب و صفای مضاعف همراه باشید.

آیهٔ شریفه‌ای که محضر شما قرائت شد


۱٫ حشر / ۹٫

(۴۴)


می‌فرماید: «وَمَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ و هر کس خود را از خوی بخل و حرص دنیا نگاه دارد، آنان به حقیقت رستگاران عالمند.

زمان ما زمان کثرت و غفلت است و عمر ما نیز کوتاه است. قرآن کریم سفارش می‌کند در عمر کوتاه خود هرچه ملاحظه داشته باشید و به هوای نفس کم‌تر اهمیت بدهید و از زخرف‌ها و شیرینی‌های دنیا کم‌تر استفاده نمایید و حرص و بخل نداشته باشید، برای سعادت بهتر است و آن‌چه باید در پی آن بود فکر، فرهنگ، علم و آگاهی است که رستگاری و سعادت می‌آورد و برای انسان ماندگار می‌شود؛ این امر به‌ویژه برای شما خواهران فرهنگی که در مدارس و مراکز فرهنگی فعالیت دارید و برای دانش‌آموزان خود به عنوان الگو مطرح هستید اهمیت بیش‌تری دارد و نونهالان و بچه‌ها از شما بهتر استفاده می‌کنند و شما نیز بهتر می‌توانید با آن‌ها همراه شوید و در تأمین سلامت دنیوی و سعادت اخروی آنان شریک باشید. اشتغال به امور ظاهری، صوری، روزمره و وقت‌گذر، عمر را هزینه می‌کند بدون آن‌که چیزی را عاید انسان نماید. بله، «وَمَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛

(۴۵)


کسانی که دقت، مواظبت و ملاحظهٔ احکام و فرامین الهی را دارند و به آن توجه می‌کنند، آنان رستگار هستند. در مراکز آموزشی باید بچه‌ها را به امور مهم تشویق کرد و ذهن آنان را از امور زودگذر منصرف نمود. به بچه‌ها باید روش زندگی و مسایل عقیدتی و امور هدفمند اجتماعی و بصیرت را آموخت تا توجه به زرق و برق‌های دنیوی و اموری که جامعه به آن هیچ نیازی ندارد. شما به دست هر بچه‌ای باید یک تور ماهی‌گیری بدهید و به او روش زندگی کردن را بیاموزید نه آن‌که به هر کسی یک ماهی بدهید و در زندگی کردن، تنها زندگی را برای آنان بگذرانید و همراهی بیش‌تری جز آن نداشته باشید. برای رفتن به کلاس نیز باید آمادگی داشت و آن را با مطالعه و دقت به دست آورد و مطالعات خود را به‌روز نمود و از بحث‌های تکراری و کهنه دوری کرد. در مدرسه باید بحث‌ها را تازه، دقیق، علمی، مدرن و منطقی بیان کرد و نباید سطح سواد و آگاهی بچه‌ها را دست کم گرفت. در سخنانی که ایراد می‌شود نیز نباید از روی هوس صحبت کرد یا خام و غیر منطقی یا تکراری و کهنه سخن گفت تا بچه‌ها از شما و از فرهنگی که دارید

(۴۶)


گریز پیدا ننمایند. منصفانه، دوستانه و با مهربانی با بچه‌ها برخورد داشته باشید و تا می‌شود تندی و تیزی را از خود دور نمایید. به طور کلی کودکان را نباید کم‌سواد و ناآگاه فرض کرد. بچه‌های امروزی بسیار هوشمند هستند و چهره و پوشش شما را زیر ذره‌بین نگاه خود می‌گذرانند و برای آن قضاوت می‌نمایند. بخشی از وقت خود را در منزل برای کار خود بگذارید تا برای بچه‌ها تکراری و کهنه به نظر نیایید و از رغبت آنان به شما و نیز به مدرسه کم نشود. دورنگر و آتیه‌نگر باشید و به بچه‌هایی که به امانت در اختیار شما قرار گرفته و شما وقت آنان را با محتوای خود پر می‌کنید بیاندیشید. هر یک از آنان امانتی الهی است که به دست شما سپرده شده و شما باید روحیهٔ آنان را نو، تازه و شاد نگاه دارید و به دبیری و معلمی به عنوان یک شغل نگاه نکنید و کریمانه و عالمانه با بچه‌ها رفتار نمایید تا آنان به شما به چشم یک پناه‌گاه نگاه کنند و مشکلات خود را حتی مشکلاتی که در محیط خانه دارند برای شما بیان دارند و احساس نمایند معلم آنان می‌تواند مشکلشان را حل نماید و آنان به شما دل‌بسته و مشتاق باشند و شما را دوست داشته باشند نه آن‌که

(۴۷)


خدای ناکرده شما سبب انحراف و کج‌روی دانش‌آموزی شده باشید. تمامی دانش‌آموزان را مثل فرزند خود بدانید و به همان مقدار به آنان توجه و محبت داشته باشید. برای سلامتی خود صلواتی محبت نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. اگر پرسشی هست در خدمت شما هستم.

پرسش: ما در نظام آموزشی خود کتابی نداریم که نسل ما و بچه‌های ما از مجتهدان بزرگ دینی در زمان خود شناخت کافی داشته باشند. این امر به‌ویژه در مقطع ابتدایی برای دخترانی که در نه سالگی به سن بلوغ می‌رسند و در مقطع متوسطه برای پسران پانزده سال بیش‌تر احساس می‌شود و تدوین چنین کتابی که به بچه‌ها و نیز به مربیان آنان چنین شناختی بدهد بسیار لازم است تا به بچه‌ها در انتخاب مجتهد خود آگاهی‌های لازم را بدهد. برای نمونه، ما حضرت‌عالی را کم‌تر می‌شناختیم و به ما در این زمینه به درستی اطلاع‌رسانی نمی‌شود.

پاسخ: فرمایش شما صحیح است ولی جامعهٔ ما در حال رشد است و سطح ارتباطات بسیار گسترده

(۴۸)


شده و شما می‌توانید پایگاه‌های مراجع و مجتهدان را از اینترنت ببینید. امروزه بیش‌تر خانواده‌ها کامپیوتر و اینترنت دارند و تمامی مجتهدان نیز سایت و پایگاه اطلاع‌رسانی مجازی دارند و کتاب‌های خود را از این طریق در دسترس عموم گذاشته‌اند و شما با بازدید و مقایسهٔ آن‌ها می‌توانید مجتهد و مرجع خود را انتخاب نمایید. مربیان و معلمان نیز ساختارهای کلی و رهنمودهای کلان را بیان می‌کنند و بچه‌ها با پدر و مادر خود می‌توانند از سایت‌ها بازدید کنند و شخصیت‌ها را ببینند و آزادانه دست به انتخاب بزنند. بچه‌های امروزه معلومات بسیاری دارند اما مدارس نیز باید زمینهٔ ارتقای آنان را فراهم کنند و برای نمونه کار با رایانه و اینترنت را به آنان آموزش دهند. آنان را باید به سوی مسایل دینی تشویق کرد اما توبیخ و تنبیه آنان برای تکلیفی که به دوش ندارند مجاز نیست و تنها در این سال‌های پیش از تکلیف باید آنان را تمرین و کم کم سفارش داد تا آنان در تکلیف خود حالت انزجار و دین‌گریزی پیدا نکنند.

پرسش: در برخی از مناطق حفظ قرآن کریم بسیار رایج است و بچه‌ها را با فشار به آن وادار

(۴۹)


می‌نمایند. من خودم شاهد بودم که برخی از پدر مادرها بچه‌های پنج و شش ساله را برای حفظ قرآن می‌بردند اما این بچه‌ها بعد از آن‌که بزرگ شدند، تمامی آن را کنار گذاشتند.

پاسخ: بله، ما ترویج حفظ قرآن کریم به صورت عمومی را درست نمی‌دانیم و تنها برخی را برای آن که در مسابقات بین المللی شرکت کنند، می‌شود برای آن در نظر گرفت. بچه‌ها را نباید بر حفظ قرآن کریم یا حدیث الزام نمود. مربی باید به بچه‌ها فهم بدهد نه آن‌که آنان را با حفظ خسته نماید. ما باید به بچه‌ها برنامه بدهیم تا خود به آن فکر کنند و فرهنگ ما فرهنگ فهم است، نه حفظ.

پرسش: گفته می‌شود خداوند قادر مطلق است، آیا مرگ نیز برای خداوند امکان‌پذیر است و خداوند بر مرگ خود هم قادر است؟ اگر بگویید نه، باید بپذیریم خداوند قادر نیست؟

پاسخ: ما می‌گوییم خداوند قادر است و قدرت او نیز مطلق است، اما آن‌چه محال است، متعلق قدرت هیچ کسی واقع نمی‌شود. بعضی از چیزها هست که خودش نمی‌شود نه آن‌که قدرتی نمی‌تواند آن را ایجاد کند، ما از این امور به محالات یاد می‌کنیم. مرگ

(۵۰)


خداوند نیز از محالات است و متعلق قدرت واقع نمی‌شود. این مثل آن می‌ماند که شما دو دو تا را چهار ننمایی بلکه سه بنمایی. همان‌طور که در این مثال درست نیست بگوییم ما نمی‌توانیم حاصل چنین ضربی را تغییر دهیم، دربارهٔ خداوند نیز درست نیست بگوییم او نمی‌تواند مرگ خود را تقدیر نماید؛ بلکه درست این است که بگوییم مرگ خداوند امکان‌پذیر نیست و خود از امور نشدنی است. برای خدایی که ازلی و ابدی است، نمی‌شود مرگ را تقدیر کرد.

پرسش: ما معلمان در برخی از موارد سرگردان می‌شویم میان نظر خانواده‌ها، دانش‌آموز و مسؤولان مافوق. ما نه می‌توانیم برخوردی داشته باشیم که حرمت مافوق ما شکسته شود و نه می‌توانیم به بچه‌ها بی‌اعتنایی کنیم و به روحیهٔ آنان ضربه بزنیم و نه به‌گونه‌ای باشیم که اولیا تنفر پیدا کنند و رنجیده خاطر شوند.

پاسخ: به حمد الهی، الان آموزش و پرورش با اولیا جلسه دارد و در آن جلسه هم مسؤولان و هم اولیا هستند و باید چنین مسایلی در آن‌جا حل و فصل شود و باید به نظر هم و نظر کارشناسی یک‌دیگر احترام

(۵۱)


بگذارند و یکه‌پردازی در آن نباشد اما این جلسه‌ها باید به‌گونه‌ای برگزار شود که اولیا از حضور در آن واهمه نداشته باشند. این جلسات نباید به جلسهٔ کمک به مدرسه تبدیل شود و از اولیا برای ادارهٔ مدرسه پول بخواهند؛ چرا که نظام آموزش و پرورش ما رایگان است. این جلسات باید محلی برای تبادل افکار باشد و مدارس اگر مشکل مالی دارند آن را به‌گونهٔ دیگر و در جایی دیگر حل نمایند. در جامعه‌ای مدنی باید کارها را با مشورت پیش برد و هم نظر اولیا را خواست و هم نظر دانش‌آموزان و در آن زمینه می‌توان رأی‌گیری داشت تا حرمت تمامی طرف‌ها محفوظ بماند.

ان‌شاء اللّه عاقبت به خیر، موفق و سعادتمند باشید. بی بی حضرت فاطمهٔ معصومه علیهاالسلام در این‌جا باب الحوائج است، ان‌شاء اللّه درخواست‌های شما را اجابت نمایند. آن حضرت علیهاالسلام چنان بزرگوار هستند که هر کس در خانهٔ ایشان برود پذیرفته می‌شود. صلواتی محبت نمایید: اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.

(۵۲)

 

مطالب مرتبط