زندگی؛ عشق یا قانون
تشریح مرزهای اطاعت پذیری زن از شوهر؛ حدود پوشش، ورزش زنان و معیارهای انتخاب همسر
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | زندگی، عشق یا قانون: تشریح مرزهای اطاعتپذیری زن از شوهر…/ محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلام شهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۱. |
مشخصات ظاهری | : | ۲۰۸ ص. |
شابک | : | ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۴۳-۵ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
عنوان دیگر | : | تشریح مرزهای اطاعتپذیری زن از شوهر… |
موضوع | : | زنان (فقه) |
موضوع | : | زنان — ایران — فعالیتهای اجتماعی |
موضوع | : | ورزش برای زنان — جنبههای مذهبی– اسلام |
موضوع | : | زنان در اسلام |
رده بندی کنگره | : | BP۱۸۹/ن۸ز۹ ۱۳۹۱ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۳۶ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۲۹۲۷۳۶۴ |
(۴)
فهرست مطالب
پیشگفتار
علل عقبماندگی جامعهٔ زنان ایران··· ۱۱
عزت زنان ایرانی ۱۳
دادههای کتاب حاضر··· ۱۵
فصل اول
مرزهای قانونی اذن شوهر برای زن و زندگی عشقمحور
تفاوت الزام قانون و کشش عشق··· ۱۷
مدیرت مرد و ضرورت اذن شوهر··· ۱۹
شیرینی و کمتوقعی عشق··· ۲۱
حفظ حریمهای قانونی ۲۲
حفظ عشق و عاطفه··· ۲۳
زورگویی، ظلم و پنهانکاری ۲۵
چیرگی احساس و عاطفه··· ۲۶
(۵)
تعینشناسی زن··· ۲۷
قانون؛ بستر رویش عشق··· ۲۷
فصل دوم
اصلْ انسانیت است؛ نه جنسیت··· ۳۱
فصل سوم
کارویژهٔ زن؛ الههگری لطف و عشق
خودباوری زن··· ۴۰
معنای خودباوری ۴۱
مرزهای خودباوری زنانه··· ۴۳
الزامات خودباوری ۴۴
آفت مردستیزی ۴۹
تفاوت شریعت با سنتهای اجتماعی ۵۱
تنبیه بدنی زن··· ۵۳
فصل چهارم
معناشناسی و حکمشناسی پوشش، نگاه و عفت
تفاوت حجاب با پوشش عفیفانه··· ۵۵
سیاست دینستیزانهٔ عریانسازی زنان··· ۵۸
پوشش؛ بیانگر محتوای زن··· ۶۱
رؤیت صحنههای مستهجن و میل به عریانگرایی ۶۳
قداست و پاکی اولی زن··· ۶۳
فلسفهٔ پوشش··· ۶۶
(۶)
جوانابزاری و ترویج عریانگرایی ۶۸
آثار پوشش··· ۷۰
پوشش؛ خواستهای اجتماعی ۷۱
رابطهٔ پوشش و نگاه با عفاف و پاکی ۷۳
فلسفهٔ حرمت نگاه حرام··· ۷۴
مرزهای پوشش··· ۷۷
طراحی الگوهای عفاف··· ۷۹
کرامت زن مسلمان··· ۸۱
فصل پنجم
پوشش زن ایرانی!··· ۸۵
فصل ششم
ورزش زنان از دیدگاهی دیگر
حساسیت بیش از اندازه··· ۹۳
ورزش: زمینهٔ کمال است··· ۹۵
مشکل کمتحرکی ۹۶
نباید ورزشها را محدود کرد··· ۹۷
منشأ سوءتفاهمها··· ۹۸
فصل هفتم
معیارهای همسریابی و آموزش زناشویی
آموزش مسایل جنسی با دوری از جهل و دریدگی ۱۰۰
مباضعه و ملاعبه··· ۱۰۱
(۷)
کامیابی در بستر محبت و ایمان··· ۱۰۲
کنترل نسل··· ۱۰۳
گواهی صلاحیت ازدواج··· ۱۰۵
چگونگی انتخاب همسر مناسب··· ۱۰۵
فصل هشتم
مقام قدسی حضرت زهرا علیهاالسلام و موقعیت ممتاز زن
امر به معروف و نهی از منکر نسبت به شوهر··· ۱۲۰
فرزند تکلیفگریز··· ۱۲۳
مشاوره با والدین··· ۱۲۳
پنهانکاریهای زنان··· ۱۲۴
مرزهای اطاعت از شوهر··· ۱۲۵
شست و شوی مغزی و صنعتی شدن رفتارها··· ۱۲۶
مدیریت محبت به همسر و والدین··· ۱۲۷
حضرت مریم علیهاالسلام ؛ دختری استثنایی ۱۳۱
فصل نهم
محور حرکت زنان؛ تقوا، ایمان و اعتقاد صادقانه
پوشش مشکی ۱۴۲
خواستگاری دختر از پسر··· ۱۴۴
منزلگزینی و حضور سالم زن در اجتماع··· ۱۴۵
چندهمسری مردان··· ۱۴۶
(۸)
پوشش برای نماز··· ۱۴۷
مصرف عطر و اسپری ۱۴۸
آرایش دختران··· ۱۴۸
هنجاریهای عرفستیز··· ۱۴۹
رابطهٔ ایمان و عفاف··· ۱۵۰
فصل دهم
آسیب عوامزدگی در مطالعات زنشناخت
مکتوم ماندن حقایق فرهنگ ولایی ۱۵۶
آسیبهای دورهٔ غربت و تقیهٔ شیعه··· ۱۵۷
قدرت تفکر شیعی ۱۵۹
ضرورت رشد جهشی علوم انسانی ۱۶۵
اشتغال زنان··· ۱۶۷
مهندسی متعادل حضور اجتماعی زن··· ۱۶۸
عارضهٔ جنون پنهان در انجام عملهای جراحی ۱۶۹
* * *
(۹)
(۱۰)
پیشگفتار
مرزهای قانونی اذن شوهر برای زن، با آنچه «عشق» میطلبد، تفاوت دارد و ما در این کتاب، هم میخواهیم مرزهای قانونی اذن شوهر برای همسر را تبیین نماییم و هم کیمیای عشق را خاطرنشان شویم و تأثیر آن را بر زندگی همسران بازگوییم تا زمینه برای پاسخ گفتن به برخی از شبهاتی که به احکام اسلامی در خصوص حقوق زنان و رفع تبعیض از آنان وارد شده است، فراهم گردد.
علل عقبماندگی جامعهٔ زنان ایران
چند سال پیش خانمی از اوکراین به اینجا آمده بود که هم پزشکی عمومی خوانده بود و هم مربیگری تربیت بدنی داشت. وی رانندگی را میدانست و با یک همراه از اوکراین تا ایران رانندگی کرده بود. بوکسوری قوی نیز به شمار میرفت. در زمینهٔ دین مطالعه و تحقیق داشت. امکانات مادی به ضمیمهٔ استعدادی که داشت،
(۱۱)
سبب رشد او شده بود. وی نسبت به احکام دینی شبهاتی داشت و از اینکه دیده بود زنان مسلمان در برخی امور بسیار عقبمانده هستند، نسبت به درستی تربیت دینی و احکام آن و حقیقت داشتن دین اسلام به تزلزل دچار گردیده بود. به او گفتم: برخی از زنهای جوامع اسلامی به سبب دینداری و اسلام نیست که عقبمانده شدهاند؛ بلکه برداشتهای ناروا، پیرایهها و مشکلات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ـ که به تربیت دینی ارتباطی ندارد ـ آنان را چنین نموده است. برای مثال، حاکمیت ایران، دو هزار و پانصد سال در دست سلاطین جور بوده است و آنان بودهاند که برای جامعهٔ زنان فرهنگسازی نمودهاند. من به او گفتم اگر شما به باکو، که با اوکراین دو ساعت فاصله دارد، رفته باشید، زنهایی را میبینید که برای تأمین هزینههای خود کلفتی میکنند؛ اما در ایران، زنان هماینک بسیار عزیز هستند.
البته در آن زمان، هنوز کشور شوروی قدرت داشت. به او گفتم: شما یک ابرقدرت جهانی هستید و این همه امکانات در اختیار دارید، ولی زنهای شما در باکو جفتی سیشاهی ارزش دارند؛ یعنی هر کدام یک قران و دهشاهی؛ حال اینکه زنهای ما در اینجا سلطان خانه هستند و مردها با افتخار و با عشق، آنها را به همسری میگیرند؛ مگر آنکه زنی باشد که خود بیعرضه و دارای سوء مدیریت باشد.
به او گفتم: هیچ قوم، ملت، کشور و منطقهای از جهان نیست که از آن اطلاع نداشته باشم؛ ولی شما هر جا که میروید، برایتان تازه است. شما مثل افرادی روستایی میمانید که تازه به تلویزیون
(۱۲)
دسترسی یافتهاند؛ ولی من اگر دنیا را دور بزنم، چیزی برایم تازه نیست. شما دختری هستید که اگر در ایران بودید، مانند یک شاهزاده با شما رفتار میکردند.
او میگفت: در ایران، زنها موقعیت خوبی ندارند و از حقوق مساوی با مردان برخوردار نیستند. به او گفتم: شما درست میگویید. زنهای ما هنوز در بسیاری از جهات حقوقی، با مردان مساوی نیستند؛ مثل تعلیم و تربیت و آموزش پزشکی، که باید آن را داشته باشند؛ اما این اشکال، برآمده از اسلام و احکام آن نیست؛ بلکه ریشه در سلطنت چندهزارسالهٔ شاهان و نیز ضعف اقتصادی و فرهنگ سنتی ـ و نه دینی ـ ما دارد. در ایران، دختران نمیتوانستند درس بخوانند؛ چون آموزش و پرورش فراگیر نشده بود و چون خانوادهها نمیتوانستند هزینهٔ یک فرد محصّل را تأمین کنند، بلکه همه باید با هم کار میکردند و با هم میخوردند؛ اما همین دختران، امروزه به برکت نظام اسلامی ـ که احکام دینی را محور مدیریت کارها قرار داده است ـ زنها را به چنان رشدی رسانده است که دخترانِ شرکت کننده در کنکور، از پسران کمتر نیستند. البته در آن زمان این چنین بود و امروزه آمار دختران پذیرفته شده، نه شرکت کننده در کنکور، از پسران بیشتر است.
عزت زنان ایرانی
در ایران، زنی ممکن است حتی قیافهای زیبا نداشته باشد؛ اما
(۱۳)
همین زن در خانه سلطنت دارد و شوهر، نوکری او را میکند و به خدمت او نشسته است؛ چیزی که در باکو دیده نمیشود و چنین زنهایی فقط میتوانند کلفتی نمایند. زنان ایرانی خیلی عزیزند؛ چرا که مردها بر اساس تربیت دینی، یکهشناس هستند و به آنان علاقه دارند؛ اما مردان شما به هر زنی دسترسی دارند و زنِ خود برای آنان چندان عزیز و شیرین نیست. زنهای باکو حتی زیبارویان آنها کلفتی میکنند؛ اما در ایران، به طور مثال، مرد خجالت میکشد به زن بگوید کارهای توالت را انجام بده. البته ایران تا حدودی فقر اقتصادی دارد؛ زیرا در محاصرهٔ اقتصادی است و با این وجود، زنها اینگونه عزیزند. اگر کشور مشکلات گفته شده را نداشت وضعیت زنان بسیار بهتر از این بود. در حال حاضر که شوروی شما امپراطوری دارد و همراه با آمریکا، بر ایران فشار میآورند، در ایران بهترین استخرهای سرپوشیده و سونای درجه یک در اختیار زنان است، ولی شمار آن کم است و بیشتر در مناطقی است که فقر اقتصادی نیست؛ وگرنه دین با این مسایل مشکلی ندارد و اگر دولت امکانات مادی داشت، میتوانست در هر محلهای یک استخر و فضای ورزشی برای زنان بنا نهد و فرهنگ دینی ما مانع آن نیست.
زنهای ایرانی، خواستگاریهای شاهانهای دارند که به هیچوجه در کشور شما وجود ندارد. مهریههای آنان نیز سنگین است. البته این عزت در خانوادههای مذهبی و مسلمان است و مردان یا زنانِ آلوده، چون دین ندارند، از این عزت بیبهره بوده و حرمتی ندارند و افراد
(۱۴)
آلوده، آنان را دست به دست میکنند. زنان غربی که هیچ حرمتی ندارند و بول و منی مردان خود را میخورند و تمدن آنان برای زنان، کثافتخواری آنان است؛ اما مردان ما از صبح تا شب به عشق زن و فرزند خود به کار و فعالیت مشغول هستند و برای تأمین هزینههای آنان زحمت میکشند و عشق پاک و عفیف دارند و اگر مشکلی برای بیچارگان هست، به دین ما ارتباطی ندارد.
در فرهنگ ما وقتی زنی زایمان میکند، چنان نزد مرد عزیز میگردد که مرد به اندازهٔ مراسم یک عروسی برای او هزینه میکند. البته بیشتر ایرانیان مذهبی هستند و حالت و افکار چهارصد سالهٔ تشیع در اعماق قلب آنان و در روح و جان آنان اثر گذاشته است؛ هرچند ممکن است بعضی در ظاهر به طرف برخی از جریانهای مادیگرا ـ مانند کمونیست یا آریامذهبی یا غربگرایی ـ رفته باشند؛ اما آنان که غیرت دینی دارند (که البته عموم مردم چنین هستند) به زن حرمت مینهند. با این حال، زنانی هم هستند که با بدبختی زندگی میکنند؛ اما این بدبختی به مشکلات اقتصادی یا دوری شوهر از آموزههای دینی بازمیگردد.
دادههای کتاب حاضر
در این کتاب از مجموعه مسایلی سخن میگوییم که میتواند شبهاتی را به احکام نورانی، هدایتگر، انسانساز، جامعهپرور، کمالآور و رشددهندهٔ اسلام که در خصوص زنان دارد، وارد آورد.
(۱۵)
برخی از این مسایل، عبارت است از لزوم پوشش که ما در ضمنِ آن از پوشش زن ایرانی و سپس تفاوت آن با پوشش اسلامی بحث خواهیم نمود. این کتاب، حاصل چند سخنرانی و نیز مصاحبههایی است که با صدا و سیمای مرکز کرمانشاه و نیز روزنامهٔ خراسان انجام گرفته است.
حدود پوشش، عفت، احکام روابط اجتماعی زن و حضور اجتماعی وی، کارویژهٔ زنان، چندهمسری، مصرف عطر و اسپری برای زن، آرایش دختران پیش از ازدواج، خواستگاری دختر از پسر، سن بلوغ دختران، پنهانکاریها و مخفیکاریهایی که زنان در رابطه با همسر خود دارند، آموزش زناشویی، اهمیت انتخاب همسر و کنترل نسل و به صورت کلی ریشهٔ مشکلات جامعهٔ زنان، از موضوعاتی است که این کتاب به اختصار از آن یاد مینماید. همچنین طرحی جدید برای ورزش زنان و حضور آنان در استادیومها پیشنهاد میدهد.
ستایش برای خداست
(۱۶)
فصل ۱
مرزهای قانونی اذن شوهر برای زن
و زندگی عشقمحور
احکام اسلامی، مرزهای حریم زن و شوهر را مشخص و معین کرده است؛ ولی پیش از آنکه بخواهیم از قانون و حکم سخن بگوییم، باید از عشق بگوییم. خداوند، طلیعهٔ تنها کتاب آسمانی خود را با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» شروع نموده است که تمامی واژگان آن از عشق میگوید، که چگونگی دریافت آن را در کتاب « چهرهٔ عشق» آوردهایم.
تفاوت الزام قانون و کشش عشق
زندگی قانونی، سراسر تحقیر دیگری است و این زندگی عاشقانه است که بزرگی همسران و احترام و پذیرش شیرین آنان را به همراه دارد. زن و شوهر در زندگی عاشقانه، یک روح در دو کالبد میشوند و میان خود و متعلقات خویش تفاوتی نمیبینند؛ ولی قانون چنین
(۱۷)
حکمی ندارد و میان آنان فاصله میاندازد و برای هر یک شؤون خاص قایل میگردد؛ چیزی که در عشق وجود ندارد. قانون، فاصله میندازد و عشق، قرب و نزدیکی و وحدت میباشد. کیمیای عشق همهچیز را برای زن و مرد یکسان میسازد و پوشش و حریمی میان آندو در هیچ مسألهای، جز احترام و حرمت متقابل، باقی نمیگذارد.
میان «عشق» با «قانون» تفاوت بسیاری است. ریتم عبارت قانون، استبدادی است و عشق با نگاه به بلندای وجود دیگری است که فروتنی میآورد. زن نیز نباید کاری کند که برای چند تومان پول، محبت خود را در دل مرد بکاهد و قلب مرد عاشق را با چهار تومان پول یا با مشورت نکردن و اعتماد نداشتن به مرد و برای او شخصیت قایل نشدن، جریحهدار کند.
زن با برخوردهای ناشیانهٔ خود میتواند مردی را که عاشق سینهچاک اوست، به حصار خشک قانون و به زندان در آورد. نیکوست که زن، مرد را در همهحال به عنوان رفیق و همراز با خود داشته باشد و در هر کاری با او مشورت نماید تا به زندگی عاشقانهٔ آنها آسیبی وارد نشود. البته عشق هیچگاه به خشکی نمیگراید و این زندگی قانونی است که برای پول، نزاع و دعوا میآورد. در حکومت عشق، نه مردسالاری حاکم است و نه زنسالاری. عشق همراه با سالاری نیست؛ بلکه فروتنی و خشوع و خضوع است که بر زندگیها چیره است. میان زندگی بر اساس قانون، با زندگی بر پایهٔ عشق، تفاوتی میان کویر و دشت سرسبز و خرّم است. گفتیم زندگی قانونی،
(۱۸)
سراسر تحقیر دیگری است و زندگی عاشقانه، سراسر آقایی و بزرگی دیگری و احترام به او و پذیرش آزارها و اذیتهای وی با شیرینی ـ و نه تلخکامی ـ است.
مدیرت مرد و ضرورت اذن شوهر
اما بیان مسأله: این حکمی دینی است که زن باید در بیرون رفتن از منزل، از شوهر اذن داشته باشد و نه اجازه؛ به این معنا که پیش از اقدام برای بیرون رفتن از منزل، باید رضایت همسر خود را جلب نموده باشد؛ نه آنکه بدون اذن قبلی از منزل بیرون رود و سپس از او رضایت بخواهد. از سوی دیگر، زن شؤونی شخصی دارد که حریم خصوصی وی دانسته میشود و شوهر نمیتواند در آن دخالتی داشته باشد. این دو مسأله، به خودی خود مشکلی ندارد؛ اما چنین نیست که در بعضی موارد سبب تزاحم و تعارض نگردد و آن در مواردی است که زن میخواهد اشتغالی شخصی و مربوط به خود در بیرون از خانه داشته باشد. وی از طرفی از سوی شارع، اجازهٔ انجام چنین کارهایی را ـ که برای او مجاز دانسته میشود ـ دارد و از سویی ممکن است با منع شوهر مواجه شود که البته حقی است که خداوند بر اساس آیهٔ شریفهٔ «قوامون»(۱) به مرد داده است تا زندگی با تدبیر و مدیریت درست و سالم پیش برود. اما اگر مرد بخواهد از این حق، سوء استفاده نماید و مدیریت و تدبیر خود را با ظلم بر زن و منع
- نساء / ۳۴٫
(۱۹)
بیمورد همراه سازد، وی شایستگی تدبیر و مدیریت خود را از دست میدهد و در نتیجه برای زن، تنها اذنی که از ناحیهٔ شارع دارد، باقی میماند. البته اگر بیرون رفتن از منزل برای زن ضرری عقلایی و معتنابه داشته باشد، شوهر میتواند بر اساس آن، همسر را از بیرون رفتن از منزل منع نماید؛ اما در غیر این صورت، برای دوری از منعزل شدن و عزل خود به خود از ولایتی که دارد، باید مدیریت عقلانی و درست و دور از ظلم و تجاوز داشته باشد.
لازم نیست زن برای انجام کارهای شخصی خود، با شوهر مشورت کند و برخی از امور است که شوهر نمیتواند در آن اذن داشته باشد. برای نمونه، اگر زن بخواهد مال خود را به نام کسی کند و آن را ببخشد، برای انجام این کار، ناچار است به ثبت اسناد رود. برای گرفتن ارث پدر خویش نیز چنین است. شوهر در این موارد نمیتواند مانع همسر خود شود؛ وگرنه ولایت وی بر زن، به خودی خود از دست میرود.
از سوی دیگر، اگر زن بخواهد مال خود را هدر دهد و تلف کند، این کار چون خلاف شرع است، پیش از آنکه شوهر مانع شود، شرع است که دست و پای زن را میبندد؛ چرا که اسراف و تلف مال را جایز نمیداند.
اما در این موارد، این اخلاق و قانون محبت است که میگوید زن باید با شوهر خود هماهنگ باشد؛ اما هیچگاه از امور اخلاقی چیزی به نام «قانون»، «باید» و «الزام» بیرون نمیآید و اخلاق نمیتواند زن را
(۲۰)
به هماهنگی با شوهر ملزم نماید؛ چرا که اخلاق در حیطهٔ امور شخصی است که بهترین رهنمود را ارایه میدهد و امور شخصی افراد، حریم آنان است که دستِ غیر، برای الزامی ساختن امری، به آن راه ندارد.
البته چنین بحثهایی همواره میان زن و شوهری پیش میآید که زندگی آنان در بستر عشق، رویشی نداشته است و چون کویری است که آب محبت به خود ندیده است؛ از این رو، به سوی قانون که امری خشک است و بایدها و نبایدها سوق پیدا میکند. چنین بحثهایی هیچگاه در بستر عشق و محبت پیش نمیآید و به همین علت، هیچگاه نیز نمیتواند به محبت و عشقی ضربه وارد آورد؛ چون هرجا که عشق باشد، این بحثها راه ندارد و این مسایل برای آنان است که در زندگی زناشویی همچون بربرها و آدمیان اولیه زندگی میکنند و بویی از فرهنگ همسری نبردهاند.
هیچگاه فقر با همهٔ سختیهایش و نیز ثروت با تمامی آفتهایی که دارد، نمیتواند مزاحم عشق شود و به آن ضربه وارد آورد.
شیرینی و کمتوقعی عشق
اگر کسی به عشق رسد و مزهٔ عشق را به واقع بچشد، نه تنها از آزارهای معشوق خود خسته و افسرده و وامانده نمیشود، بلکه از آن نشاط میگیرد. اینکه تا فردی کمترین آزاری به آدمی برساند، او بدترین روش را در مقابله و مواجهه با او در پیش گیرد و بدترین الفاظ
(۲۱)
و دشنامها را به او بگوید، عشقی در میان نیست. حتی رفاقت نیز در بین آندو یافت نمیشود. کسی با کسی رفیق است که آزار و اذیت او را مهم نداند و بگوید چنین مسایلی به هر حال در عالم رفاقت هست.
افزون بر این، حتی اگر زن در یکی از امور شخصی خود بخواهد با شوهر هماهنگ شود، مقتضای جوانمردی این است که مرد بگوید در این مسایل دخالتی نمیکنم و آن امور را منحصر و مربوط به زن بداند؛ ولی زن را مورد تشویق قرار دهد که به مرد بیاعتنا نبوده است و برای استحکام زندگی مشترک خود، نظر مرد را در مسألهای شخصی خواستار شده است!
اگر عشق و محبت باشد، مرد نیز از همسر خود توقعی ندارد. برای نمونه، خانوادهٔ ما میگفت: «میخواهم مهرم را ببخشم، ثواب دارد.» گفتم: «این کار را نکن. اگر دخترم هم بخواهد این کار را کند، میگویم خوب نیست.» مرد باید به مقتضای جوانمردی با همسر خود مواجه شود و نخواهد از او استفاده کند. اگر زن مهر خود را نیز طلب کند و بخواهد آن را در راه فقیران هزینه کند، نباید ناراحت شود. عشق اگر باشد، او میگوید: «بگو چه کار کنم؟ من دوستت دارم و ناراحت نمیشوم.»
حفظ حریمهای قانونی
در زندگی زناشویی قانونی، زن و شوهر روابطی مشترک دارند. زن و مرد نیز هر یک شؤون و روابطی خاص و ویژه دارند که حریم
(۲۲)
خصوصی آنان دانسته میشود و هیچیک از زن و مرد نمیتواند در حریم خصوصی دیگری دخالتی داشته باشد. زن و نیز مرد، هریک خانواده و اقوامی دارند و هر فرد از آندو، میخواهد وزنهٔ زندگی مشترک به طرف فامیلهای او سنگینی و تمایل داشته باشد؛ اما در زندگی عاشقانه، زن و شوهر هردو یک روح در دو کالبد میشوند و میان خود و متعلقان خویش تفاوتی نمیبینند. این قانون است که روابط خاص را ایجاد میکند؛ اما در چیرگی عشق، تمامی روابط، مشترک است.
این قانون است که برای زن و مرد شؤون خاص قایل است؛ اما در عشق، پیش و پسی نیست و همهچیز برای زن و مرد، یکسان است و پوشش و حریمی میان آندو در هیچ مسألهای وجود ندارد و سراسر احترام و حرمت است، نه بیاعتنایی و نادیده گرفتن دیگری و پنهان داشتن مسایل از هم و بیاعتمادی به یکدیگر.
حفظ عشق و عاطفه
روایتی که میفرماید «زنی پدرش از دنیا رفته بود، و زن در تشییع جنازهٔ پدر خود به سبب نداشتن اذن شوهر شرکت نکرد، و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به زن فرمود: چون به تشییع پدرت نرفتی و اطاعت شوهر کردی، خداوند پدرت را بخشید.» در موردی است که میان زن و مرد رابطهٔ عاشقانه برقرار بوده است و دین برای حفظ این رابطه، چنین سفارشی داشته است و رابطهٔ قانونی را نمیگوید؛ وگرنه دینی که به
(۲۳)
زن اجازه ندهد در تشییع جنازهٔ پدر خود شرکت کند، دینی بسیار بیعاطفه، مردسالارانه و زنستیزانه است. این روایت میخواهد دین را بسیار عاشقانه معرفی کند و برای حفظ و تداوم عشق است که چنین سفارشی دارد. به تعبیر دیگر، این روایتْ مُثبِت عشق و روابط عاطفی در دین است، نه نافی آن. البته اگر زن وقتی به خانهٔ پدر خود میرود، در اخلاق و رفتار او دگرگونی ایجاد شود و با شوهر بدخلقی نماید و ادارهٔ خانواده از دست مرد خارج شود و به دست پدر زن یا مادر او بیفتد، در این صورت، شوهر نیز به تبع دین میتواند برای حفظ خانوادهٔ خود، از رفتن زن به خانهٔ پدر مانع شود.
به هر روی، شوهر به هیچوجه نمیتواند به سبب قیمومیتی که دین به او داده و او را سرپرست خانواده نموده است، سوء استفاده کند؛ چرا که همان دینی که این سرپرستی را به مرد داده است، مرزهای سرپرستی و اختیار شوهر را مشخص نموده و در همهجا قبل از اِعمال نظر شوهر، روبهروی او ایستاده است، و مانع سوء استفادهٔ مرد از این اختیارات میشود و اگر مردی بخواهد از آن به صورت نادرست بهره ببرد، دین او را فاسق و فاقد صلاحیت لازم برای مدیریت زندگی میداند و ولایت و حق سرپرستی او، خود به خود منعزل میشود.
برخی از احکام ـ و به تعبیر دقیقتر، آموزهها و رهنمودهای دینی ـ در زندگی خانوادگی بر محور عشق، عاطفه و محبت است و اگر این محور نباشد، آن لوازم نیز نخواهد بود. با فروپاشی و فقد این محور
(۲۴)
است که قانون، ادارهٔ زندگی را به دست میگیرد و برای زن و مرد حکم میراند.
بر این اساس است که میگوییم اصل در دین ما عاطفه، عشق و مرحمت است. در وحی و در دین، هیچگاه بیعاطفگی، استبداد، ناجوانمردی و بیمروتی راه ندارد و تنها دو لایهٔ عشق و قانون است که روابط زن و مرد را مشخص میکند. وحی در مرتبهٔ نخست، یعنی عشق و عاطفه و حب؛ سپس با نبود آن، به قانون و میزان تحویل میرود.
زورگویی، ظلم و پنهانکاری
اما مردی که نه عشق میشناسد و نه قانون، فردی زورگوست که رفته رفته در دل همسر خود ایجاد نفرت میکند؛ هرچند زن به دلیل پیچیدگی شخصیت روانیای که دارد، ممکن است نفرت خود را اظهار نکند و آن را پنهان دارد. زنی که میبیند شوهر وی برادر او را از او گرفته است، در ظاهر به مرد میگوید قربانت روم، اما در دل خود میگوید: انشاء اللّه بمیری که تو همهکس مرا از من گرفتهای. زبان، دروغ میگوید؛ چرا که گوشتی است که میجنبد.
کتمان و پنهانکاری در بستر زورگویی و ستم است که رویش دارد. کسی به کتمان رو میآورد که از دیگری ترس داشته باشد. از نظر روانشناسی، بسیاری از زنهایی که به بدخلقی یا فساد رو میآورند، بهخاطر زورگویی مردها بوده است.
(۲۵)
برای نمونه، فرزندی که از مادر خود پولی گرفته است تا تخممرغ بگیرد و پول را در راه گم میکند، در صورتی که از مادر خود ترس داشته باشد، به بیگانه و به کوچه پناه میبرد؛ در حالی که فرزند بیش از هر کسی باید به مادر خود پناهنده شود. مادر باید به گونهای با فرزند خود رفتار نماید که بچه از او ترسی نداشته باشد و در صورتی که جایی خرابکاری به بار آورد، نخست به او بگوید.
به هر روی، هرجا که مردان زورگو باشند، پنهانکاری نیز رخ میدهد؛ اما هستند خانمهایی که بر اثر بیماری روانی و ضعف نفس، پنهانکاری از شوهر را اساس کار خود قرار میدهند. اگر زن احساس امنیت و محبت داشته باشد، کمتر به پنهانکاری رو میآورد.
زن باید بداند اگر در یک مسأله از مرد مخفیکاری داشته باشد و مرد از آن آگاهی یابد، مرد به سبب تعقلی که دارد آن را کلی میسازد و در هیچ مسألهای به او اعتماد نمیکند و پیش خود میاندیشد که زن باید پنهانکاریهای دیگری نیز داشته باشد. به تعبیر دیگر، در موارد پنهانکاری زن، این مرد است که منفعل میشود و اعتماد خود به زن را از دست میدهد.
چیرگی احساس و عاطفه
نکتهٔ دیگری که مرد باید در روابط خود با همسر خویش به آن توجه کند، چیرگی احساسات زن بر عقل وی در بیشتر موارد است؛ به این صورت که احساس و عاطفهٔ او بر خردورزی وی چیره است.
(۲۶)
برای نمونه، هنگامی که محبت زن نسبت به شوهر خود غلیان دارد، زن به کتمان رو میآورد؛ بدون اینکه مرد جایی به او زور گفته باشد. ما این مسأله را در کتاب بیست جلدی زن به تفصیل بررسی کردهایم که خواننده را به آن ارجاع میدهیم.
تعینشناسی زن
در اینجا خاطرنشانی نکتهای نیز برای زنانِ دارای انصاف سودمند است؛ یعنی زنانی که میخواهند مرتبهٔ وجودی و خلقتی خویش را به نیکی بشناسند و پا را از گلیم خویش و به تعبیر فلسفی، مرتبهٔ خود فراتر نگذراند و خود را در مرتبهای ببینند که دست آفرینش، آنان را با تمامی لوازمی که دارد، در آن قرار داده است و آن، این است که وقتی دین قیمومت، سرپرستی و مدیریت خانواده را به دست مرد میدهد، و با توجه به اینکه دین بر اساس فطرت میباشد و از لایههای هستی و ظهور، حکایت دارد و منطبق بر حقیقتهاست، زن میتواند به مرتبهٔ وجودی خود در آفرینش پی ببرد. زن و مرد، با آنکه هردو در مرتبهٔ انسانیت قرار دارند، اما میان آنان تفاوت در مرتبه هست و چنین نیست که بتوان آنان را از لحاظ رتبه در یکسانی محض دید؛ از این روست که زن به مرد عشق میورزد و خود را به مرد نیازمند میبیند. اگر زنی چنین نیازی را در خود نبیند، در مرتبهای که هست، ساکن گردیده و عروج و بر شدن به مراتب بالاتر برای او مسدود است و بسان آبی راکد است که بدون آنکه بتواند کمالات
(۲۷)
خود را حفظ کند، گندیده میشود.
قانون؛ بستر رویش عشق
زن در صورتی که طراوت داشته باشد و سالم رشد یافته باشد، نمیتواند بدون مرد زندگی کند و زندگی بدون مرد برای او دلمردگی است. به تعبیر دیگر، همانطور که اسلام اصل در زندگی را عشق و عاطفه قرار میدهد، زن نیز در زندگی خود نخست نیازمند عشق است و برای او ضروری است که مردی را دوست بدارد و مرد را در تمامی شؤون خود دخالت دهد و میان او و خود در هیچ مسألهای حریم و عورت نبیند. اگر این خواستهٔ روانی زن برآورده نشود، آنگاه این قانون، میزان و عقل است که میگوید زن باید ازدواج نماید و آن را آلترناتیو و جانشین عشق قرار دهد و برای او مهری باشد و او دارای حقوق مشترک و نیز روابط خاص و خصوصی است و حریمی دارد که پای شوهر نمیتواند به آن برسد؛ همانطور که برای شوهر او نیز حریمی خصوصی است که زن نمیتواند در آن دخالت داشته باشد و رعایت آن، به سبب نبود عشق، لازم است تا کانون خانواده و روابط مشترک زن و مرد پابرجا بماند و عذوبت و تنهایی، آنان را از پا در نیاورد و مانع کمالات جمعی برای روح و روان آنان نگردد. به تعبیر دیگر، زن و مرد در زندگی قانونی است که پس از گذشت سالها برای رسیدن به زندگی عاشقانه و مبتنی بر دل، آماده میشوند. یعنی زن و شوهری که نمیتوانند در ابتدا با عشق زندگی کنند ـ از آنجا که دل و
(۲۸)
معرفتی ندارند تا برای آنان زایش عشق داشته باشد ـ باید در پرتو زندگی قانونمدارانه و عاقلانه تربیت شوند و روح و دل بیابند و سپس آمادگی چشیدن طعم عشق را پیدا نمایند؛ هرچند ممکن است این عشق، متعلق دیگری داشته باشد و معشوقِ آن، هیچیک از زن و شوهر نباشند.
این زندگی قانونمدارانه بر پایهٔ احکام دین است که چنین زن و شوهر ناتوان و ضعیفی را به معنا و شیرینی عشق میرساند؛ عشقی که مرتبهٔ وجودی آنان را در مراتب هستی تقویت مینماید و راه کمال را به روی آنان میگشاید. البته اگر زن، قدرت فهم و درک زندگی را داشته باشد، چنین نیست که وقتی شوهر به او بگوید مویت را از نامحرم پنهان دار و سر و سینهٔ خود را بپوشان، او برگردد و با تندی بگوید: «من زیبا هستم و از اینکه مردان دیگر مرا بینند، حسودی میکنی!»؛ چنین زنی چیزی از مسایل زندگی نمیداند تا قانون و احکام شرعی بتواند او را تربیت نماید و به حریم قدسی عشق برساند. چنین زنی تنها با فشارهای برزخی است که میتواند درک ضعیفی از هستی، دنیا و شوهر و حریم قدسی خانواده پیدا کند.
مرد هم اگر درک درستی از هستی، زندگی و نیز از خود و همسر خویش نداشته باشد، ایمن از آن نیست.
برای من نقل میکردند مردی کارخانهدار از دنیا رفت که یک پسر و هفت دختر داشت. دختران به هنگام تقسیم ارث، به پسر گفتند: «تو برادر ما نیستی، بلکه پدر ما هستی. زندگی پدر ما را پول نکن، شما
(۲۹)
جای پدر ما باش و مثل پدر با ما رفتار کن.» اما از میان آن هفت دختر، شوهرِ یکی خواستار سهم همسر خود شد. او در میان آنان چنان بیشخصیت شده بود که دیگران حساب او را کردند و سهم او را دادند. دختر نیز زار زار گریه میکرد و میگفت: «این مرد، آبروی مرا برد.» در ماجرایی دیگر، شوهر یکی از دخترها با دیگر وارثان چاقو کشیده بودند و مردم در حالی در مجلس ختم به آنان تسلیت میگفتند که چهرهای زخمی داشتند. این خیلی طمع است و مرد نباید به مال زن طمعی داشته باشد، تا زن خیال نکند او را برای مال و منالش میخواهد.
(۳۰)
فصل ۲
اصلْ انسانیت است؛ نه جنسیت(۱)
اشاره: به نظر آیتاللّه نکونام ـ که این نظر در کتاب ارزشمند «زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» آمده است ـ زن موجودی «خانگی ـ اجتماعی» و مرد موجودی «اجتماعی ـ خانگی» است. بر اساس این دیدگاه، مرکز و محور تلاش و مجاهدت زن، خانه و همسرداری و مادری است و اجتماع، محور کوشش و فعالیت مردان است. اما این محوریت، هیچگاه بدین معنا نیست که زن باید در خانه محصور شود، بلکه زن به اقتضای انسانیت خود عضوی از جامعهٔ انسانی است و مسؤولیتهای مشترکی همچون مرد دارد؛ از این رو، برخی وظایف اجتماعی را بر عهده دارد و باید به ایفای آن بپردازد.
بر مبنای این نظریه، مشارکت زن در امور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، هیچگاه نباید خانواده را که مرکز مدیریت زنان است، تحت تأثیر
۱- روزنامهٔ خراسان، دوشنبه، ۲۷ خرداد ماه ۱۳۸۷٫
(۳۱)
قرار دهد و به موقعیت زن در خانه لطمه وارد کند. بدین خاطر به نظر آیتاللّه نکونام باید ساعات کاری زنان کمتر از ساعتهای فعالیت مردان باشد تا فعالیتهای اجتماعی زن به جایگاه او در خانه آسیبی وارد نکند. به مناسبت نزدیک شدن به هفتهٔ بزرگداشت زن و مقام مادر، گفتوگویی با ایشان انجام دادیم. استاد نکونام در این گفتوگو، نگاه جنسیتی برخی به زن را مورد انتقاد قرار داد و بر نگاه انسانی به زن تأکید کرد. ایشان همچنین برخورد بزرگمنشانه با مسایل مربوط به زنان و جوانان را یادآور شد و از تفکری که با ایجاد مانع میخواهد عفاف را بر جامعه حاکم کند، انتقاد کرد. این گفتوگو را پس از حذف پرسشها میخوانیم:
نسبت به بحث زن ـ که نیمی از جامعهٔ ما و جامعهٔ جهانی را تشکیل میدهد ـ مسایل زیادی مطرح است و متأسفانه در هیچجا نتوانستهاند، جایگاه زن را تعریف کنند؛ یعنی شناخت از زن یا جهت افراط داشته و یا در جانب تفریط قرار گرفته است. در کتاب «زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» ما به این موضوع پرداختهایم که در طول تاریخ، زنها ـ چه همسو با عفاف و چه در غیر آن ـ همیشه مورد بهرهبرداری قرار گرفتهاند. بحث ما این است که زن در منش قرآنی اینگونه نیست. یعنی برخورد ما در جامعه و خانه با برخورد قرآن با زنان متفاوت است. برخورد ما بیشتر سنتی، قومی، فرهنگی است، نه برخوردی قرآنی و دینی.
وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم، درمییابیم که برخوردها تا چه اندازه متفاوت است. برای نمونه، در قرآن کریم این موضوع بیان نشده است که دختران مثل پسران یا زنان مثل مردان نیستند؛ بلکه آیه
(۳۲)
برعکس است، میفرماید: « لیس الذّکر کالأنثی»(۱) مرد مثل زن نیست. قرآن کریم نمیفرماید که زن همچون مرد نیست. این فراز بلندی است در بیان موقعیت زن.
همچنین است دیدگاه روایات که در آن میبینیم از زنانی سخن میگوید که هفتاد پیامبر از نسل وی بودهاند یا در صدر اسلام، حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام و نیز حضرت زینب علیهاالسلام را باید نام برد که با وجود حضور چند امام معصوم در زمان حیاتشان، از افراد ممتاز بودهاند. یعنی نباید تصور کرد که در آن زمان چون کسی نبوده است، آنان شاخص بودهاند. افزون بر این، در قرآن کریم در مورد دختران حضرت شعیب، مطالب قابل توجهی آمده است. وقتی حضرت موسی علیهالسلام به دختران حضرت شعیب میگوید: «شما اینجا چه میکنید؟» آنها به حضرت موسی علیهالسلام نمیگویند: به تو مربوط نیست که ما اینجا چه کار میکنیم؛ بلکه آنان به طور منطقی با موسی سخن میگویند و دربارهٔ پدر خویش با او سخن میگویند. ولی در جامعهٔ ما چنین برخوردهای منطقی از بین رفته است و تا حرف «زن» به میان میآید، فضا تغییر میکند؛ گویی زنان موجودات دیگری هستند.
یا از این مهمتر که در قرآن کریم از آن یاد شده است، برخورد یوسف و زلیخاست که اگرچه مسألهٔ عفاف در آنجا از سوی زلیخا
- آل عمران / ۳۶٫
(۳۳)
در خطر قرار میگیرد، اما باز برخورد یوسف با او و دیگر زنان، کریمانه و بزرگوارانه بوده است. او بدون اینکه از همصحبتی با زنان پرهیز کند، بدون اینکه محل زندگی خود را ترک کند و بدون اینکه تن به آلودگی بدهد، با سلامت و خیلی منطقی رفتار میکند. پس این منش قرآنی، بیان آزادمنشی است. در روایات حتی این بحث مطرح نشده است که دست دادن زن و مرد اشکال دارد. بلکه به دو موضوع اشاره شده است: یکی اینکه ملامسه اشکال دارد، ولی دست دادن با مانع، اشکال ندارد. امام علیهالسلام میفرماید: «فلا یصافها إلاّ من وراء الستر». مرد که با زن دست میدهد، باید مانعی مثل دستکش یا چادر داشته باشد، و دیگر اینکه مرد دست او را فشار ندهد.
بسیاری از جداسازیها و سختگیریهای ما بر اساس منش دینی نیست. برای نمونه، اکنون مرقدهای شریف را جداسازی کرده و نصف آن را به زنان و نیمی از آن را به مردان اختصاص دادهاند؛ یعنی دیگر کسی نمیتواند طواف کند. در حالی که برای نمونه گفته شده است طواف آقا علیبنموسیالرضا علیهالسلام ثواب فراوانی دارد، ولی کسی نمیتواند طواف کند؛ چرا که طواف بر یک دور کامل اطلاق میشود. این کار یعنی جدا کردن انسانها از یکدیگر، که با فرهنگ آزادمنشی اسلام منافات دارد. باید آدمها و نگاهها را درست کرد؛ نه اینکه موانع را بیشتر نمود و بناها را تخریب ساخت. با این شرایط، آیا اگر مکه را هم به ما بدهند، در آنجا هم مرد و زن را از هم جدا میکنیم؟ ما باید فرهنگ اجتماعی و فرهنگ برخورد خود را درست
(۳۴)
کنیم و فرهنگ انسانی و مسلمانی را ارتقا دهیم.
شیخ صدوق رحمهالله در جلد نخست کتاب «من لا یحضره الفقیه» روایتی از امام کاظم علیهالسلام میآورد که خوارج به واسطهٔ نادانی، هم دنیا و هم دین را بر خود تنگ کردهاند. سپس حضرت علیهالسلام میفرمایند: دین از آنچه که اینها فکر میکنند، گستردهتر است.
افکار بعضی از افراد در جامعهٔ ما، در اصل، خوارجی یا طالبانی است. این افراد، جنسیت را اصل میگیرند، نه انسانیت را. این تفکر خیلی خطرناک است و چالشهای آن قابل رفع نیست. در زندگی ما چیزهایی دیده میشود که در هیچجا نیامده است. ما در خانهها مثل بیگانگان زندگی میکنیم و فرهنگ دینی بر ما حاکم نیست، بلکه فرهنگ ما سنتی است.
ما باید بر انسانیت انسان تأکید کنیم و فضا را تغییر دهیم؛ وگرنه جوانان ما به دلیل نبود بزرگمنشی دینی، به «لائیک» گرایش پیدا میکنند و ممکن است از زمینهٔ دینی خود کناره بگیرند و «دین گریز» شوند؛ آن هم به دلیل سختگیریهایی که هیچیک دلیل شرعی ندارد و از اسلام نیست.
در قرآن کریم آمده است هرکس کار خیر انجام دهد، مؤمن است و این امر، لحاظ جنسیت ندارد و برای زن و مرد یکسان است. یا ما میگوییم زنها واجب نیست در جنگ باشند؛ اما در آیهٔ مباهله که اسلام با نصارا وارد «محاجّه» میشود، قرآن کریم میفرماید که زنها را هم به میدان مباهله بیاورید. در حالی که اگر به ما باشد، میگوییم
(۳۵)
چه معنا دارد که زنها را از خانه بیرون بیاوریم؟ این است که ما به تفریط مبتلا شدهایم؛ ولی جهان غرب به افراط مبتلا شده است. ما برخورد صحیحی با زنان نداشتهایم و این برخورد باید اصلاح شود. برای نمونه، ما در کتاب هفت جلدی «فقه غنا و موسیقی» گفتهایم: دلیلی بر حرمت و ممنوعیت صدای زن، حتی برای «تکخوانی» نداریم. در بعضی کتابهای غیرروایی آمده است: «صوت المرأة عورة»؛ یعنی صدای زن عورت است. ولی این عبارت هیچ سند دینی ندارد. نه روایتی است که آن را تأیید کند و نه از قرآن کریم چنین چیزی برداشت میشود. حتی یک سند ضعیف نیز در این رابطه در دست نیست. همچنین اگر صدای زن عورت او بود، باید دهان او را زیر بغل او قرار میدادند. در گذشته که زنها موقعیت نداشتند، این اعتقاد وجود داشت که «صوت المرأة عورة»؛ صدای زن مثل عورت اوست. به نظر من این حرف، خیلی رکیک و توهینآمیز است.
ما بر همین اساس در ادامهٔ کار، سنتهای هزار و چهارصد سال اجتماع را بررسی و نقد کردهایم. ما در کتاب «فقه غنا و موسیقی»، موسیقی براندازانه و موسیقی برازنده را توضیح داده و گفتهایم خلفای بنیامیه و بنیعباس میخواستند با غنا و موسیقی نسبت به ولایت «براندازی» داشته باشند؛ حال آنکه ما میتواینم با آن «برازندگی» ایجاد کنیم. بسیار روشن است که وقتی به کمک هنر از حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و اولیای الهی یاد میشود، انسان به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد. اکنون در جهان، جنگها نرم شده است و
(۳۶)
جنگ با توپ و تانک، به اصطلاح «دِمُده» شده و از رونق افتاده است. امروز با فرهنگ و هنر باید به جنگ استکبار رفت. این است که ما نمیتوانیم تنها با خطابه و سخنرانی مشکلات خود را حل کنیم. ما میتوانیم با صوت و صدا برای اسلام «برازندگی» ایجاد کنیم و با این «برازندگی»ها اسلام را مطرح کنیم. ما در گذشته، نظام و دولت نداشتیم و کاری از دست ما ساخته نبود. ولی امروز همه چیز در اختیار ماست و ما باید امروز از تمامی اهرمها استفاده کنیم.
من باز تأکید میکنم زنها پیش و بیش از هرچیز، انسان هستند و ما باید نگاه جنسیتی مردان به زنها را اصلاح کنیم و به آنها شخصیت بدهیم. ما باید به جایی برسیم که آنها از نظر علمی رشد کنند و شرایطی برابر برای آنها به وجود آوریم. هرچند به دلیل وظایف سنگینی که زنان دارند، لازم است زمان کار آنان کمتر باشد. با توجه به کاری که زنها در خانه دارند، درست نیست به اندازهٔ مردها کار کنند.
حساسیتهای بیمورد و جداسازیهای بیدلیل، مشکل ما را حل نمیکند. شما هر اندازه مانع ایجاد کنید، کسی که نگاهش منحرف است، این موانع را درمینوردد. این موانع، بیحرمتی به شخصیت انسان است. ما نمیتوانیم اینگونه و با توجه به سلایق خود ـ و نه دین ـ قالبها را تغییر دهیم و چیزی را عوض کنیم.
اکنون مردم با مشکلاتی مواجهند و این مشکلات نمیگذارد آنها زندگی عادی خود را داشته باشند. این مشکلات، وضعیت خاصی را
(۳۷)
به وجود آورده است و در نهایت، تنشها و فشارهای اجتماعی و اقتصادی در خانهها سرازیر میشود. افزون بر این، وقتی سختیها و دشواریها رو به تزاید میگذارد و ما پاسخگوی مردم مسلمان نیستیم، آنها به باورهای دینی خود پشت میکنند؛ در نتیجه، مشکلات آنها بیشتر میشود و در زندگی آنها بحران به وجود میآید. بنابراین، برای بهبود وضعیت و شرایط زندگی زناشویی، زمینههایی را باید مد نظر داشته باشیم و کاری کنیم که چه زن و چه مرد، به جایگاهی که اسلام برای آنها در نظر گرفته است، دست پیدا کنند.
(۳۸)
فصل ۳
کارویژهٔ زن؛ الههگری لطف و عشق(۱)
به حمد الهی و به برکت انقلاب اسلامی و ولایت و تشیع، دیدگاه جامعه نسبت به زن در دیار ما تفاوت کرده است. جامعهٔ ما نسبت به زن از واژههای شیرینی استفاده میکند و زن را به عنوان خواهر، همسر، عمه، خاله و مانند آن میشناسد. «مادر» در فرهنگ دینی و ایرانی ما از شیرینترین واژههاست و عالیترین مصدر در خلقت و آفرینش دانسته میشود. همسر نیز از گواراترین واژههاست.
واژهٔ «زن» که نیمی از جامعهٔ ما را در بر میگیرد، گاه بیش از کمیت خود عهدهدار مشکلات جامعه میگردد و بیش از مردان تلاش خستگیناپذیر دارند. اما با این وجود، زنان چندان مورد حمایت قانونی مدوّن و گویا نبودهاند و در وضع قانون برای جامعهٔ زنان،
- ویراستهٔ متن سخنرانی و جلسهٔ پرسش و پاسخ در جمع گروهی از خواهران شریف شهر سمنان در تاریخ ۸ / ۴ / ۱۳۸۵٫
(۳۹)
آنان همیشه درگیر افراط و تفریط از ناحیهٔ متولیان بودهاند. برخی قوانینی ارتجاعی برای او وضع کردهاند و برخی نیز که خود را متجدد و نوگرا میدانند، حضور بیبندوبارانهٔ او را در اجتماع میخواستهاند.
در دنیای غرب از واژهٔ «زن» بسیار استفاده میشود و دنیای غرب خود را مدافع حقوق زنان میداند و کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان دارد؛ اما همین غرب با تمامی شعارهایی که در دفاع از زنان میدهد، بیشترین نابسامانیها و ناهنجاریها را بر جامعهٔ زنان وارد آورده و از دنیای عقبمانده، بسته و دگم و بدوی در ظلم به زنان پیش افتاده است.
خودباوری زن
زن موقعیتی طبیعی و شخصیتی بنیادین و فطری دارد که اساس آفرینش او را شکل میدهد و زنی که در طبیعت خود گام برندارد و از مسیر فطرت خویش خارج گردد، تعین زنانهٔ خود را از دست میدهد و تنها نهادی ناآرام و مضطرب برای او میماند که چیزی جز هویتی گمشده و معصومیتی بر باد رفته برای خود، به دنیای دیگر نمیبرد. اگر بخواهیم این مسأله را ریشهیابی کنیم و عمدهترین عامل آن را بیان نماییم، «عدم خودباوری زنان» است. مشکلی که دامنگیر برخی از خانمها و زنان جامعهٔ ماست، این است که آنان خودباوری ندارند و نمیتوانند خود را بپذیرند و به این آگاهی برسند که آنان نیز
(۴۰)
میتوانند. زن مسلمان این خودباوری را نخست میتواند از آموزههای قرآن کریم و زنان قهرمان آن و دیانت به دست آورد و سپس آن را در جامعه به تجربه بگذارد. زنان ما باید به این خودباوری برسند که جنسیت، تعیینکنندهٔ شخصیت انسانی و هویت انسان نیست و میشود زنی با حفظ زن بودن خود، از بسیاری از مردان برتر باشد؛ همانطور که میشود مردی از بسیاری از مردان و زنان در یک ویژگی و خصوصیت برتر باشد.
انقلاب اسلامی نیز اگر بخواهد جامعهٔ نوین اسلامی را مهندسی نماید، نخست باید زنها را به خودباوری برساند.
معنای خودباوری
یکی از ارکان خودباوری این است که خود را آنگونه که هستیم، بپذیریم و برای آنچه هستیم تلاش نماییم، نه آنکه نقاب دیگری را بر چهره زنیم و در نقشی غیر از نقش خود ظاهر شویم؛ همانطور که قرآن کریم میفرماید: «وَقَدْ خَلَقَکمْ أَطْوَارا»(۱)؛ یعنی همه با هم ـ چه زنان با زنان و چه مردان با مردان و چه زنان با مردان ـ با هم تفاوت دارند. مانند آنکه قهرمانی مانند رضازاده میتواند وزنهای به سنگینی چندین مرد را سر دست بلند کند، اما همین مرد باید در تکمیل بینش خود و تحصیل فرمولهای علمی از جوانی بیست ساله آموزش ببیند و دانش این جوان بیش از توان وی هست؛ همانطور که توان جسمی او نسبت
- نوح / ۱۴٫
(۴۱)
به رضازاده بسیار اندک و محدود است. تفاوت در تمامی موجودات وجود دارد. انسانها نیز اعم از زن و مرد، با درختان و گیاهان تفاوت دارند. جامعهٔ انسانی نیز با تمامی این تفاوتهاست که ساخته میشود؛ اما تفاوتها نباید در کسی ایجاد ضعف نماید و حس خودباوری را از آدمی بگیرد. البته اگر کسی بینش صحیح داشته باشد، اعتماد به حق دارد و نه اعتماد به نفس؛ اما چون مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد، بسیار بیش از آن است که بشود دقتهای عقلی را ژرف بخشید، از همان اصطلاح رایج «خودباوری» استفاده میکنیم. خودباوری زن به این معنا نیست که زن همچون مرد باشد. خودباوری به این است که هر کسی خود باشد و خویشتن خویش را شکوفا نماید و آن را قوت بخشد؛ نه اینکه خود را همانند دیگران سازد. هر کسی باید در ابتدا خود را بشناسد و توان و استعداد خویش، امتیازهایی را که دارد، صفات شخصیتی خود و موقعیتی را که دارد، شناسایی کند و نارساییهای خود را نیز بداند و آنگاه تشخیص دهد انجام چه کاری از او برمیآید و او در نهاد خود به چه کاری تمایل و علاقه نشان میدهد.
زن باید بپذیرد که اگر مردی سینهٔ ستبر دارد، او نیز نهادی پر از عاطفه و عشق دارد. اگر مردی چکش به دست دارد، زن میتواند لطف و مهر را ترسیم کند. همانطور که شغل هر مردی از مرد دیگر متمایز است و همانگونه که هر زنی کاری را میتواند انجام دهد که زنان دیگر از عهدهٔ آن برنمیآیند، لازم نیست تمامی مشاغل زنان با
(۴۲)
مشاغل مردان یکسان باشد و زنان دوش تا دوش مردان قدم بردارند تا تفاوتی با آنان نداشته باشند و خودباوری خویش را اثبات نمایند. خودباوری نیز مرزهایی دارد و میتواند به آفت افراط و تفریط گرفتار آید. هر کس باید کاری را که در توان اوست و با او تناسب دارد و مورد علاقهٔ ذاتی اوست، انجام دهد. همانطور که مردها یکسان نیستند و زنان متفاوت هستند، زنان نسبت به مردان نیز تفاوتهایی دارند و باید این تفاوتها را پذیرفت.
مرزهای خودباوری زنانه
خودباوری زن، مرزهایی دارد. گاه دیده میشود که زنی رانندهٔ اتوبوس میگردد یا رانندهٔ تریلی هجدهچرخ میگردد. زن باید به تناسب روح لطیف خود شغلی را برگزیند که نقش زنانگی و تعین زنانهٔ او را زیر سؤال نبرد. چنین زنی میخواهد بگوید من قلدر و قوی هستم. خودباوری زن، به رانندهٔ تریلی شدن او نیست. چنین خودباوریها و اعتماد به نفسهایی، در فیلمهای هالیوودی و غربی بسیار فراوان نشان داده میشود و زن، نقشی بالاتر از مرد یافته است. زنی که رانندهٔ تریلی میشود، به هیچوجه نمیتواند مادر خوبی برای فرزند خود باشد و نقش مادری خود را به تبع از دست دادن تعین زنانهٔ خویش، از دست میدهد. چنین زنی دیگر خانه و کانونی برای ابراز عواطف و عشق زنانهٔ خود ندارد و بخشی از شخصیت خود را از دست میدهد. زنی که در جاده کار میکند، برای خود
(۴۳)
احساس امنیت ندارد و اضطراب از تصادفهای ناگهانی، آرامش را از روح لطیف او ـ که در تعابیر روایی ما از آن به «ریحانه» تعبیر شده است ـ میگیرد.
الزامات خودباوری
هر انسانی، اعم از زن و مرد، در عالم ناسوت که پا میگذارد، با محدودیتهای بسیاری مواجه است و قوانین حاکم بر طبیعت، او را در چارچوبی خاص قرار میدهد. قرآن کریم در این رابطه ـ که زن مانند مرد انسان است و برتری او بر مرد تنها به عمل شایسته و اندیشهٔ سالم است ـ میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً وَلَنَجْزِینَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کانُوا یعْمَلُونَ»(۱)
حضور زن در جامعه باید با خلقت او متناسب باشد. گاه خودباوری به زنان برای حضور آنان در اجتماع، چنان پر رنگ میگردد که چیزی جز خستگی برای آنان ندارد. ما در کتاب « زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» آوردهایم: شخصیت زن بهگونهای است که او را موجودی خانهگرا و سپس اجتماعی نموده است؛ همانطور که مرد موجودی است جامعهگرا و سپس خانهگزین و اگر مرد یا زن هر یک کار ویژهٔ خود را ـ که مرکز ثقل آن اصل یاد شده است ـ رها نماید، به آسیبهای روانی دچار میشود؛ چرا که او خود را به کاری گمارده است که با نهاد فطری او سازگاری و هماهنگی ندارد و حرکت وی در
- نحل / ۹۷٫
(۴۴)
این زمینه اجباری میباشد و وجود او را تحلیل میبرد. به عبارت دیگر، کار تمام وقت زن باید در خانه باشد و در بیرون از خانه باید کاری پارهوقت داشته باشد و مرد نیز باید کار تماموقت خود را در اجتماع قرار دهد و کار پارهوقت وی ـ مانند خرید منزل، تعمیر خرابی وسایل کاربردی در منزل و تهیهٔ نیازمندیهای آن و نیز کمک به بعضی از کارهایی که برای همسر وی آسایش و راحتی میآورد ـ در منزل باشد. اما همانگونه که گفته شد، باید پارهوقت باشد.
کار اولی و تمام وقت زن باید شوهرداری، کامیابی و زناشویی، تربیت فرزند و مشکلات زندگی و به صورت کلی ادارهٔ منزل باشد و چنانچه در کنار آن وقتی دارد، میتواند به صورت پاره وقت در جامعه حضور داشته باشد و به شغل مورد علاقهٔ خود بپردازد؛ بدون آنکه این شغل برای او خستگی آورد و او را از ادارهٔ کارهای منزل باز دارد. حتی زنانی که در ادارات دولتی یا کارخانهها کار میکنند، نباید در روز به مدت شش ساعت به کار گرفته شوند؛ بلکه باید بخشی از آن را کار نمایند و جای خود را به دیگری بدهند. دراین صورت، هم کارها توزیع میشود و زنان بیشتری به مشاغل اجتماعی دست مییابند و هم کانون خانواده از سلامت خود دور نمیگردد و زن میتواند در کنار شوهر و فرزندان خویش، بدون خستگی، وظیفهٔ مادری یا همسری خویش را انجام دهد و عشق درونی مادرانه یا زنانهٔ خود را در درون خود خفه و متراکم ننماید و آن را شکوفا و بارور سازد. زنی که به صورت تمام وقت در جایی به کار
(۴۵)
گمارده میشود، خانه و زندگی برای او نمیماند و او نقش محبتآمیز خود را در رابطهٔ زناشویی ـ به سبب خستگیها و فشارهای حاصل از کار ـ نمیتواند ابراز نماید و کانون خانواده را به جهنم ضعف اعصابِ ناشی از عقدههای جنسی شوهر و نیز خود تبدیل مینماید.
البته جامعه در تعیین میزان ساعات کاری زنان باید به سنین متفاوت زن نیز توجه داشته باشد و زنی جوان که انرژی مضاعفی دارد با زنی میانسال، و نیز زنی که چندین فرزند دارد با زنی که تنها یک فرزند دارد و زن باردار با زنی که حمل ندارد و زنی که در دوران شیردهی به فرزند خود هست را به صورت یکسان به کار نگمارد. زن اگر میخواهد در جامعه حضور داشته باشد، نباید برای آن هزینههای بسیاری بپردازد؛ بلکه حضور او باید بهطور طبیعی و به صورت شیرین باشد تا او از زندگی خود لذت ببرد.
ما برخی از مشاغل را ویژهٔ زنان دانستیم و اشتغال مرد به آن را حرام دانستهایم. این بدین معناست که به صورت کفایی بر زنان واجب است که نسبت به آموزش و تحصیل بعضی از مشاغل اقدام نمایند. فروش لباسهای زیر زنانه، مامایی و پزشک زنان، برخی از این مشاغل است. مشاغل زنان به کارهای واجب، مستحب، مکروه و حرام تقسیم میشود. مشاغل نیز چنان تعددی دارد که به مُنشیگری و حروفچینی و تایپ منحصر نمیشود، آن هم با حقوقی که نصف حقوق واقعی یا کمتر از آن است. ما به پزشک زن، پرستار، راننده، معلم، دبیر و استاد زن ـ که امور ویژهٔ زنان را آموزش دهد ـ نیاز داریم.
(۴۶)
جامعه با تعریف این مشاغل و مهندسی آن است که میتواند جامعهٔ نوین اسلامی را رقم زند.
زنها باید به یک خودباوری برسند که نیازمندیهای زنانهٔ خود را خودشان تأمین نمایند و در این زمینه به مردها نیازی نداشته باشند؛ اما همانگونه که عرض نمودم، این مشاغل را باید به صورت پاره وقت عهدهدار گردند تا به کارویژهٔ آنان ـ که ادارهٔ منزل است ـ آسیب وارد نیاورد.
زن باید به این خودباوری برسد که بتواند از خود دفاع کند و چنین نباشد که در برابر تجاوز فردی تسلیم باشد و حتی صدایی نیز بر نیاورد. زن باید خود بتواند بدون آنکه مرد وی با او باشد، به پزشک مراجعه کند. زن نباید خود را ناتوان ببیند. به حمد الهی، زنان در انقلاب اسلامی توانستند موفقیتهای بسیاری در عرصههای علمی و تبلیغی داشته باشند و ما زنانی را داریم که حتی به اجتهاد رسیدهاند؛ زنانی که چندین تخصص و دکترا دارند؛ زنانی که نوآوری و اختراع دارند؛ زنانی که مادرانی بسیار شایسته بودهاند و داغ چندین جوان شهید را در راه خدا و با ایمان قوی خود تحمل کردهاند. اما با این وجود، زن هنوز هم مظلوم است و آنگونه که باید در جایگاه شایستهٔ خود باشد و روح معرفت و کمال برای او پیشبینی گردد، چنین نیست و زن هنوز هم که هنوز است، قربانی اندیشههای مورد حمایت سیاستمداران و کارتلهای اقتصادی غربی است و آنان، روح زن را به مذبح مفاسد و مسلخ عریانی آوردهاند و با نشان دادن حضور
(۴۷)
نامیمون در اجتماع، ملکوت را از او گرفتهاند و روح عشقی و گرمای عاطفی او را به کالبدی سرد و آلوده تبدیل کردهاند. هنوز هم زنها مظلوماند. زنانی که شوهر آنان به اتهام جنایتی دستگیر میشود، گاه حتی به آن مرد اجازه داده نمیشود با خانهٔ خود تماس بگیرد. مرد در زندان از غذای گرم استفاده میکند و چشمان منتظر و سرد زن بر در است و پر از نگرانی و آشوب، خیره به آن است. البته این امر در گذشته دیده میشد و از امروزِ کلانتریها و زندانها خبر ندارم. مرد، خلاف کرده است؛ اما مصیبت آن برای زن است. زنان باید به این خودباوری برسند که بتوانند چنین حقوقی را مطالبه کنند که وقتی مردی دستگیر میشود، پلیس ابتدا باید به خانوادهٔ او خبر دهد، نه آنکه مصیبت و مجازات واقعی برای همسر و فرزندان او باشد و او در زندان، غزلِ کوچهباغی بخواند.
در اینجا آیهٔ شریفهای را که در ابتدای عرایض خود آوردم، دوباره قرائت مینمایم: «سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ، وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً»(۱).
خداوند سنتهایی دارد که به هیچوجه قابل تغییر و تبدیل نیست و ما اگر بر اساس آن سنتها ـ که آموزههای الهی بر پایهٔ آن طرحریزی شده است ـ نخواهیم زندگی کنیم، زندگی ما موزون و طبیعی نخواهد بود و همیشه جایی از آن دچار مشکل است. یکی از این سنتها نیز همین
- فتح / ۲۳٫
(۴۸)
است که زن، موجودی منزلگزین و سپس اجتماعی است و اگر او آن را باور نکند و خودباوری خود را نخست در اجتماع بجوید و سپس با خستگی و تحمل فشارهای روانی و روحی به منزل پناه برد و آن را در مرتبهٔ دوم قرار دهد، زندگی نابسامانی خواهد داشت و نه خود و نه همسر او از یکدیگر راضی نخواهند بود و چنین زنی فرزندانی سالم نخواهد داشت و آنان نیز از آسیبهای روانی مصون نخواهند بود.
البته این هم اشتباه است که زن همواره خود را ناتوان، ضعیف و قربانی بپندارد. زن نه ناتوان است و نه رانندهٔ تریلی است. زن نه باید بیسواد باشد و نه آنکه بخواهد قضاوت یا وزارت یا ریاست جنگلبانی یا شهربانی را داشته باشد. البته زن میتواند استاد دانشگاه، پزشک، پرستار، دبیر و مانند آن باشد. زن اگر رانندهٔ تریلی شود یا رئیس کلانتری گردد یا قصابی کند یا کشتارگاه یا گاوداری داشته باشد، چه میشود و به کجا میرسد و فردای آخرت خود را چگونه آباد میکند؟ ورود به چنین کارهایی یا پذیرش آن از ناحیهٔ زنان، با سنت الهی تقابل دارد و این احکام الهی است که مدرنترین و علمیترین روش زندگی را برای انسانها با خود به همراه دارد.
آفت مردستیزی
دنیای استکبار برای آنکه بتواند استفادهٔ ابزاری از زن نماید و او را در خدمت استعمار خود بگیرد، نخست خودباوری را از زنان گرفت و نوعی خودباوری کاذب به معنای مرد ستیزی را به آنان القا
(۴۹)
نمود. من نمونههایی از مردستیزی زنان را که به بهانهٔ خودباوری در فیلمها نمایش داده میشود، خدمت شما عرض مینمایم. البته تأثیر این فرهنگ چنان عمیق است که گاه برخی از زنان تحصیل کرده نیز به این آفت دچار شدهاند. خانمی در تلویزیون به مناسبت روز زن دعوت شده بود و او به جای آنکه به مرد به چشم پدر، برادر، پسر، عمو و دایی خود نگاه کند، از الفاظی استفاده میکرد که دعوا با مردان را تداعی مینمود. او مردسالاری را نفی میکرد، اما بهجای شایستهسالاری، بدون آنکه متوجه باشد، با ریتم کلمات خود، زنسالاری را عَلَم مینمود. نمونههایی از خودباوری کاذب زنان در فیلمها چنین است: نخست مرد را در سلام دادن به زن پیش میاندازند. به مرد پیشبند میبندند و او را در آشپزخانه به کار وامیدارند و زن را به صحنههای هیجانزای دفاع و حمله میبرند. مرد را در حال شستن ظرف نشان میدهند و یا اگر به او کرَم بسیار نمایند، در حال پخت تخم مرغ یا املت است و زن در حال رانندگی است و پسر خود را به مدرسه میبرد. زن جنایتکاری میشود که دهها مرد پلیس را در چندینبار فریب میدهد و از صحنهٔ جنایت میگریزد. زنها به صورت یکطرفه فرمان میدهند و مردان به صورت انفعالی جیرهخوار میراث زن نشان داده میشوند. بسیاری از فکرهای بکر از طرف زنان ارایه میشود و… .
چنین رویکردی برای نشان دادن نقش زن در جامعه به عنوان جنس برتر یا کسی که موقعیت احترامآمیز بالاتری نسبت به مرد دارد،
(۵۰)
آن هم بدون آنکه حتی زن در یک مورد به مرد خود احترام بگذارد و برای او کرنش و نرمی نشان دهد، با الگوهای دینی ما منافات دارد و خودباوری القا شده در این صحنهها، از نوع کاذب آن است که میخواهند زن خود را در نقشی که برای آن آفریده نشده است، نشان دهند. در واقع آنان بر چهرهٔ زنان نقاب میزنند، نه آنکه چهرهٔ زن و شخصیت او را آنگونه که هست، به نمایش بگذارند.
ما در پی آن هستیم که الگوی خود را حضرت فاطمهٔ زهرا و حضرت زینب علیهماالسلام و زنان نمونهای که نام آنان در قرآن کریم وجود دارد، قرار دهیم. زن باید ایمان، دانش، توان مدیریت، صفا و عشق با همسر و فرزند، درایت در ادارهٔ زندگی، تقوا و آزادمنشی خود را بالا برد؛ نه آنکه خودباوری خود را آنگونه که غرب القا میکند، در مردستیزی خود ببیند. زن نباید با مرد دعوایی داشته باشد؛ همانطور که مردی با مردی یا زنی با زنی نباید دعوا داشته باشد.
خودباوری زن به این معنا نیست که او به مردستیزی یا ناهنجارگرایی رو آورد. انسان، اعم از آنکه مرد باشد یا زن، انسان است و زن و مرد در انسان بودن تفاوتی ندارند؛ اما هر انسانی، چه مرد باشد و چه زن، یک خصوصیاتی دارد که نمیتواند آن را نادیده بگیرد؛ همانطور که مرد نیز نمیتواند هر شغل و پیشهای را برای خود برگزیند و حضوری بیبندوبار و فسادآفرین در جامعه داشته باشد.
تفاوت شریعت با سنتهای اجتماعی
(۵۱)
پرسش ۱ : شما فرمودید جامعهٔ ما از لحاظ فرهنگی بهتر شده است؛ ولی ما در جامعه میبینیم همواره حضرت فاطمهٔ زهرا و حضرت زینب علیهماالسلام را به عنوان زنانی که در خانه بودهاند و حجاب داشتهاند برای ما معرفی میکنند و از حضور اجتماعی آن حضرات علیهماالسلام چیزی نمیگویند و آن بزرگوران را در حجاب و دوری از نامحرم منحصر میسازند؛ آیا چنین برخوردی درست است؟
باید میان دو بخش خلط ننمود: یکی آنکه ما احکامی داریم که روابط اجتماعی زن را تبیین میکند و میان محرم و نامحرم تفاوت میگذارد و احکامی را به زن بیان میدارد که باید مراعات گردد. اما از سوی دیگر، نحوهٔ رفتار تعصبآمیز مردان با زنان است. اینکه ما زن را در خانه نگاه داریم تا وی به گناه آلوده نشود، چنین نیست؛ زیرا زن ممکن است در خانه بماند و گناه کند؛ همانطور که ممکن است زن در جامعه حضور داشته باشد و خود را از گناه حفظ کند. حفاظت، امنیت و سلامت زن، به خانه یا جامعه ارتباط ندارد. شما ممکن است در خانه برای زنها روضه بگیرید و خانمها در آن مجلس غیبت کنند. آنچه مجموع احادیث ما از حضور زنان در جامعهٔ صدر اسلام بیان میدارد، از حضور اجتماعی آنان حکایت دارد. باید توجه داشت حضور حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام در جامعه با کیفیت بسیار بالا همراه بود و ایشان با یک خطبه توانستند بنیان کفر و نفاق را براندازند. آنحضرت علیهاالسلام کاری را انجام دادند که حضرت امیرمؤمنان به هیچوجه نمیتوانستند آن را در جامعهٔ آن روز ـ که همه از ایشان
(۵۲)
رویگردان شده بودند ـ انجام دهند. نسل بنیامیه با این خطبه بود که بر زمین زده شد. حضرت زینب علیهاالسلام نیز توانست مشروعیت قیام کربلا و حقانیت آن را به اثبات رساند و چهرهٔ بنیامیه را به عنوان ظالم و باطل، به مردمی بشناساند که یا قدرت تحلیل مسایل را نداشتند و یا دنیا قدرت فهم آنان را کور کرده بود و نمیخواستند آن را بفهمند.
زنان مؤمن ما در پیروزی انقلاب اسلامی نقش عمده و تأثیرگذار داشتند. البته بحث ضرورت و نیاز را نیز نمیتوان مطرح نمود؛ چرا که نبرد امام حسن علیهالسلام با معاویه و سپس صلح تحمیلی و همچنین قیام امام حسین علیهالسلام نیز به ضرورت پیش آمد و معصوم، کاری را بدون ضرورت و لزوم انجام نمیدهد. اسلام با هیچ پویایی و رشدی مخالفتی ندارد و چنین هم نیست که کسی را با نگاهداشتن در خانه، از گناه و معصیت دور دارند یا کسی با ورود به جامعه، به گناه آلوده شود و این امور، تمامی اقتضایی است. البته زن باید پاکی و عفاف داشته باشد و در برابر دید نامحرم عریانی نداشته باشد.
تنبیه بدنی زن
پرسش ۲ : در رابطه با آیهٔ شریفهٔ «قوامون» و نیز زدن زنان، که در این آیه طرح میشود، توضیح بفرمایید؟
ما این آیهٔ شریفه را در کتاب « زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» توضیح دادهایم. قرآن کریم میفرماید: «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ، فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ
(۵۳)
حَافِظَاتٌ لِلْغَیبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ، فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلاً، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیا کبِیرا».(۱)
این آیه چندین فراز دارد که توضیح آن به درازا میانجامد؛ اما فرازی را که شما نسبت به آن حساس هستید، توضیح میدهم. این آیه، مجوّزی به مرد میدهد که میتواند در شرایط خاص، همسر خود را بزند و به تعبیر دیگر، با او دعوا کند. باید توجه داشت همیشه کسی به دعوا رو میآورد که کم بیاورد و نتواند برتری موجودی خود را اثبات نماید. زن از آنجا که کانون محبت و عشق است، مسلّح به ابزاری است که هر مردی را نخورده، بر زمین میزند و ما از آن به «قدرت شگرد» زن نام میبریم. مردان به هیچوجه به صورت طبیعی قدرت شگرد زن را ندارند؛ از این رو، در برابر او کم میآورند و در صورتی که بر حق باشند، ناچارند برای بر کرسی نشاندن آن، به دعوا و ضرب متوسل شوند. تعبیر بهتر آن است که بگوییم مردها ستبری و زنها شگرد دارند و زن هیچگاه نیاز ندارد برای اثبات خود، به دعوا و ضرب رو بیاورد؛ بلکه او درایت و فطانتی دارد که میتواند مرد را با احساسات خود و با زبان خویش نرم و خام کند؛ اما مرد در صورتی که بر حق باشد، در برابر زنی که به حق تن نمیدهد و مدام از شگردهای خود برای در اختیار گرفتن مرد و امکانات او بهره میبرد، چارهای
- نساء / ۳۴٫
(۵۴)
نمیبیند جز آنکه به ضرب متوسل شود. این امر نیز از سنتهای الهی و مطابق با فطرت، طبیعت، خلقت و شخصیت زن است. البته مرد، حق ندارد با پیشامد هر شگردی از ناحیهٔ زن، به ضرب و زور متوسل شود و پیش از آن، موعظه و ترک بستر زن قرار دارد و هریک از این مراتب نیز شرایطی دارد که در جای خود بحث شده است.
(۵۵)
فصل ۴
معناشناسی و حکمشناسی پوشش،
نگاه و عفت
اشاره: متن زیر مصاحبه با صدا و سیمای مرکز کرمانشاه در تاریخ ۲۱ / ۳ / ۱۳۸۵ در رابطه با حجاب و عفاف میباشد. این مصاحبه برای پخش در دوازده برنامهٔ «تاج بندگی» ضبط و تنظیم گردیده بود که البته آنگونه که گفته شد، پخش نگردید.
تفاوت حجاب با پوشش عفیفانه
تعریف و حد حجاب در اسلام چیست؟
شما در پرسش خود از «حجاب» سؤال نمودهاید. ما در کتاب «زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» گفتهایم: باید میان دو عنوان «حجاب» و «پوشش» تفاوت گذاشت. آنچه دین اسلام به زن توصیه دارد، حفظ پوشش است، نه حفظ حجاب. تفاوت آن نیز در این است که حجاب، عنوانی انفصالی است و به این معناست که زن چیزی را بر خود
(۵۶)
بکشد؛ ولی در پوشش لازم نیست زن چیزی را بر خود بیندازد؛ بلکه میتواند آن را بر تن داشته باشد. رابطهٔ حجاب و پوشش بر این اساس، عام و خاص است و هر حجابی پوشش است، اما هر پوششی حجاب نیست. این دو عنوان، در آثار نیز تفاوت دارند. حجاب برای زن، بار سنگینتری دارد تا پوشش. طبیعی است وقتی انسان چیزی به تن میپوشد، راحتتر است تا آنکه چیزی بر خود بیندازد. حجاب، عنوانی انفصالی است و بار سنگینتری دارد و پوشش، عنوانی اتصالی است و بار سبکتری دارد.
چیزی که برای زن ضرورت دارد، پوشش است؛ پوششی که تمامی بدن او ـ به غیر از گردی صورت و دستها تا مچ ـ را به صورت معقول و متعارف بپوشاند و جلف و سبکسرانه نباشد. پوششی که میتواند حجاب نباشد؛ یعنی میشود کسی بدون استفاده از چادر، پوششی عفیف داشته باشد. پس تعبیر درست آن است که ما از حجاب و عفاف سخن نگوییم؛ بلکه باید تعبیر «پوشش و عفاف» را به کار برد و این عنوان است که دینی میباشد. میشود کسی با پوشش و بدون حجاب، دارای عفاف باشد و میشود کسی حجاب داشته باشد، اما عفاف نداشته باشد. بدحجابی برخی از خانمهای چادری، مصداق این گفته است.
عفاف، وظیفهای عقلایی، اخلاقی و دینی برای زن است که با پوشش مناسب محقق میگردد. پوشش زن ـ خواه مسلمان باشد یا غیر مسلمان ـ به حکم عقل باید عفیفانه باشد و او برای داشتن چنین
(۵۷)
پوششی میتواند از چادر استفاده کند و یا از لباسهایی که بر تن پوشیده میشود، بهره برد. زن به عنوان یک شهروند، باید به صورت متعارف، معقول و بیآزار در جامعه ظاهر شود. ما چنین زنی را عفیف میدانیم. بیآزاری نیز با دوری از خودنمایی و جلفی است که شکل میگیرد. در تعابیر فقیهان و مجتهدان ما نیز عنوان «ستر» به معنای پوشش مطرح است، نه عنوان «حجاب». در قرآن کریم نیز واژهٔ حجاب در رابطه با زنان به کار نرفته است و این پوشش زن است که تأکید شده است. حجاب، یک مورد در قرآن کریم آن هم به عنوان یک وظیفه نسبت به مردان آمده است؛ به اینگونه که به یاران پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: وقتی به خانهٔ پیامبر میروید و میخواهید از زنهای ایشان سؤالی داشته باشید، باید از ورای حجاب باشد و داد و ستد و گفت و گوی شما از پشت پرده باشد و بیمهابا وارد منزل نشوید؛ چرا که شاید زنان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پوشش مناسب نداشته باشند.
با توجه به این معناست که ما برای پوشیدن چادر، الزامی نمیبینیم و این پوشش برای زن، سنگینتر از چیزی است که دین از او میخواهد. بهویژه آنکه چادر پارچهای سنگین و لیز است که بر سر به صورت مدور میایستد و نگه داشتن آن بر سر با مشکلاتی همراه است و دست و گاه دندان زن را به کار میگیرد. البته پوششی است که بیش از آنچه را که شرع میطلبد، فراهم میکند. اما آنچه برای زن وظیفه و واجب است، همان پوشش عفیفانه است که تمامی بدن ـ بهجز
(۵۸)
گردی صورت و دستها تا مچ ـ و نیز موهای زن را در بر میگیرد و این مقدار پوشش است که ضروری دین است. این پوشش، با روسری، مانتو، شلوار و جوراب فراهم میگردد و لازم نیست بر پوشش چادر اصرار شود؛ بهویژه آنکه زنان در جامعهٔ فعلی میخواهند حضور اجتماعی فعال داشته باشند و نیاز به حرکت و رفت و آمد دارند و میخواهند با دستهای خود کار کنند و دستی برای نگهداری چادر ندارند. البته برای کسانی که میخواهند حجاب کامل داشته باشند، باید چادرهایی همانند چادر ملی طراحی شود که وزن سنگینی نداشته باشد و به راحتی نیز بر سر و بدن بایستد و نگهداری آن، دستها را به کار نگیرد.
سیاست دینستیزانهٔ عریانسازی زنان
چرا بیحجابی در برخی از جوامع پدید آمده است؟
«پوشش» ـ که در برابر آن «عریانی» قرار میگیرد ـ از اساسیترین آموزههای دینی است و تمامی ادیان به آن سفارش نمودهاند و در دین اسلام در ردیف نماز قرار میگیرد؛ بهگونهای که اگر زنی آن را رعایت ننماید، گویی نه تنها تمام دین او بر زمین ریخته است، بلکه وی با این حرکت خود، به عنصری ضد دینی تبدیل میشود. زن در صورتی به عنوان یک شهروند بیآزار شناخته میشود و محترم است، که پوشش و عفاف داشته باشد و هرگونه جلفی، تندی، تیزی و استهجان در پوشش، او را از شهروند عفیف و متعارف، خارج میکند.
(۵۹)
دنیای استکبار که همواره دین را مزاحم رسیدن به خواستههای شیطانی و دنیاطلبانهٔ خود میدیدهاند، نخستین سیاستی که برای دینزدایی داشتهاند، سرمایهگذاری بر عریانسازی زنان و ترویج آن بوده است. اینگونه است که عریانی از مهمترین اهرمها برای براندازی ادیان و مذاهب در میان جوامع دینی و اخلاقی به شمار میرود. در زمان طاغوت نیز رضاخان سیاست کشف حجاب را پیش گرفت. در دوران انقلاب، و پس از پایان جنگ تحمیلی که فضا برای فعالیت تجددگرایان آماده شد، آنان به صورت هدفمند به ترویج بیبند و باری و عریانی پرداختند. فلسفهٔ آن نیز چنین است که این پوشش زن است که نماد دینداری اوست و این عریانی زن و استهجان اوست که پرچمی برای مبارزه با دین است. زنی که پوشش ندارد، دیگر چیزی از عفاف، دین و تقوا برای او نمیماند و سپر حفاظتی و برگهٔ اعتبار و حرمت خود را از دست داده است.
کشف حجاب در ایران به عنوان یک حرکت سیاسی مطرح شد. این حرکت، تنها سیاست محض نبود؛ بلکه یک سیاست ضد دینی و ضد اخلاق انسانی بود. عریانی، بهترین سلاح برای دهنکجی به معنویات و تمامی ارزشهای دینی است. زنی که عریان به جامعه وارد میشود و بخشی از بدن و موی خود را در دید نامحرم قرار میدهد، مسمومترین ضربه را بر پیکر دین میزند که به صورت مشاعی در متن جامعه حضور دارد.
وجه اجتماعی دین، همان اندیشه و رفتاری است که با افراد
(۶۰)
جامعه دارد و زن با عریانی خویش، این روح اجتماعی را نزع میکند و این جامعه را با سم مهلک فساد خود، به مرگ میکشاند و طراوت و بالندگی معنوی و روح ملکوت را از آن باز میستاند.
زنها همواره بهترین ابزار برای استعمار بودهاند و استعمار با دادن شعار آزادی و تشویق آنان برای حضور فسادآمیز و عریان در جامعه، بیشترین ضربه را بر پیکر اجتماعی دین و روح همگانی آن وارد آورده است. بدحجابیها ـ و به تعبیر درست آن، عریانیهایی که برخی از زنان بهویژه در پایتخت دارند ـ خودآگاه یا ناخودآگاه به براندازی معنویت و اخلاق در جامعهٔ ما منجر میشود و اگر آن را در ادامهٔ کشف حجاب رضاخانی بدانیم، باید آن را براندازی هدفمند معنویت، اخلاق و دین در جامعهٔ ایرانی بدانیم. هماینک برخی از زنها، پاهایی عریان دارند و یا جوراب نمیپوشند و یا جورابهای آنها پانماست. آستینها بالا رفته و پاچهها به زانو رسیده است، روسریها تنها وسط سر را میپوشاند و موهای پشت و جلو به انواع مختلفی از مدلهایی که برای موهای خود دارند، به عمد نمایان و آشکار است. برخی از مدلها بهروز و برگرفته از شبکههای تلویزیونی ماهواره است که هدف آن، طراحی مدلی است که هم زنها را عریان سازد و هم عریانی آن بهگونهای باشد که از درگیری با نیروهای مخالف بکاهد و حساسیت بیش از اندازهٔ آنان را موجب نشود. البته سیاست کشف حجاب، همواره در ایران اسلامی به سبب عفافی که زنهای ما داشتهاند، شکست خورده است. امروزه نیز اگر عالمان
(۶۱)
دینی قدرت توجیه گزارههای دینی را داشته باشند و این گزارهها را باز پیرایی نمایند و سرههای آن را از ناسرهها و غیردینیها جدا سازند و آنچه به دین نسبت داده میشود را مستدل سازند و آن را توصیفی نمایند ـ نه امرانه و دستوری ـ با همهٔ مشکلاتی که جوان بودن جامعهٔ ما آن را اقتضا دارد، باز میتوانیم این جامعهٔ معنویتگرا را، که آرمانهایی دینی دارد، از دینگریزی یا دینستیزی و عریانی حفظ نماییم. انشاء اللّه.
پوشش؛ بیانگر محتوای زن
تاریخ پیدایش بیحجابی و به تعبیر درست به قول شما عریانی و زمان آن در جهان اسلام را توضیح دهید؟
بدحجابی، بیحجابی، کشف حجاب و عریانی، امری تاریخی است و پیش از اسلام و با آن، تا به حال بوده و خواهد بود. هدف آن نیز از بین بردن عفاف زنان بوده است. به یاد دارم در نونهالیام، تهران سینمایی مهم و مدرن داشت به نام «سینما سانترال» که فیلم آدم و حوا را نمایش میداد و حوا در این فیلم پوششی نداشت. غربیان میخواستند زن را با چنین فیلمهایی بدون عفاف تعریف کنند. اسلام با ضروری خواندن پوشش معقول برای زنان، با بدحجابی و عریانی مبارزه نمود و با مشکلات پوششی زنهای عرب در آن زمان به مبارزه برخاست. در طول تاریخ، برخی از زنان، عفیف بوده و پوشش داشتهاند و برخی عفت خود را از دست میدادند و به بیحجابی و
(۶۲)
عریانی روی میآوردند. اقوام و ملل اخلاقی، متمدن و دینی همواره عفاف و پوشش را پاس میداشتند و برخی از اقوام و ملل بدوی یا غیردینی، پوشش را رعایت نمیکردهاند. هندوها یک نوع پوشش و یک نوع عریانی دارند. اعراب نیز به پوشیه، مقنعه و چادر معروف شدهاند، اما آنان نیز زنهای عریان و بدحجاب دارند. آنچه در این میان مهم است، این است که پوشش معقول، همواره در طول تاریخ، معرّف شخصیت زن است و زنی که پوشش متعارف و معقول جامعه را داراست، به اینکه اخلاقی، عفیف و محترم است، شناخته میشود و زنی که پوشش معقولی ندارد و جلف و سبکسر است، زنی بیعفاف و بی بندوبار دانسته میشود که حرمت و احترامی ندارد.
امروزه دنیای غرب با برنامهای مدون برای دهان کجی به معنویات و براندازی دیانت، از عریانی و سکس عریان استفاده میکند و زنها را با بدنی تمام عریان نشان میدهد؛ چیزی که تمامی آموزههای ادیان ابراهیمی و دین اسلام را به مقابله میطلبد. بشر بدوی نیز در گذشته چنین موقعیتی را در عریانی و نمایش سکس عریان نداشته است. دنیای حیوانات نیز چنین وضعیتی ندارند و در آنان نوعی عفاف در روابط جنسی دیده میشود؛ عفافی که قوم به اصطلاح متجدد و سیاستمدار غربی، تمامی تار و پود آن را از هم دریده است و کمترین حرمتی را برای زنان خود قایل است و بر آن است تا زنان شرقی و جوامع دینی و عفیف را نیز با آلودگی از چنین زنانی، به سوی فرهنگ اومانیستی با خصیصهٔ سرمایهداری، سکولار و لائیک خود
(۶۳)
بکشاند.
رؤیت صحنههای مستهجن و میل به عریانگرایی
نمایش صحنههای سکسی علنی و آشکار، سبب میشود زن از نظر روانی، نیمه عریانی را بهراحتی بپذیرد و شاید در این زمینه نیز موفقیت بسیاری کسب نموده باشند. آنان هویت زن را در بدن وی و در تواناییهای او در ارضای نیازهای جنسی مرد خلاصه کرده و روح معنوی و قدسی را از او گرفتهاند و نفس وی را با دستکاری در سیستم اندیشاری زن ـ که احساس و عاطفهٔ وی بر آن بسیار چیره است و در تصمیمگیری به موارد جزیی و زودگذر توجه دارد ـ به پلیدیها و پستیها سوق دادهاند تا به سیاستهای کلان و آیندهٔ دراز خود دست یابند. این سیاستها چون همراه با روانشناسی جامعهٔ زنان و مردان است، در برابر باید با سیاستهایی پاسخ داده شود که تمامی ابعاد روانشناسانه و اجتماعشناخت در آن دیده شود و برای آن، اتاق فکری با حضور روانشناسان، جامعهشناسان و فیلسوفان و فقیهانی که قدرت نظریهپردازی دارند، در نظر گرفته شود و با نهضتی علمی و فرهنگی به صورت فراگیر و جهانی و با بودجهای مصوب، با آن مقابله نمود و اندیشهٔ برخوردهای خیابانی و فیزیکی را بسیار خرد، ناچیز و از لحاظ اثربخشی، بسیار نامعقول دانست. البته رجال دولتی و دینی ما در این زمینه بیتفاوت نیستند، اما مهم آن است که توصیهها وطرحهای آنان توجیه علمی داشته باشد.
(۶۴)
قداست و پاکی اولی زن
علت شکست حرکتهای ضد دینی کشف حجاب در ایران و دیگر کشورها چه بوده است؟
مهمترین دلیلی که برای آن میتوان آورد، این است که زن در صورتی که بر فطرت پاک خود باقی باشد و با بمباران تبلیغاتی رسانهها شستوشوی مغزی داده نشده باشد، برای خود قداست و پاکی قایل است و زن، موجودی است که در نهان و باطن خویش عفاف دارد. از نظر روانشناسی، زن محجوبتر از مرد است. اگر این قداست روانی و باطنی، با قداست اخلاقی و اجتماعی همراه شود، زن هویتی مییابد که میل به بیعفافی و عریانگرایی نمییابد و سعی در پوشیدگی و پوشش عفیفانهٔ خود مینماید. زنها به صورت کلی، حتی اگر غیر مسلمان و غیر مؤمن باشند، به عفاف و پوشش بیش از مردان توجه دارند. اگر این میل درونی با الگودهی سالم از ناحیهٔ متولیان امور دینی و اجتماعی همراه شود ـ بهویژه در مثل مکتب شیعه که زنان شیعی الگوهایی چون حضرت زهرا و حضرت زینب علیهماالسلام دارند ـ حتی اگر به کشف حجاب مجبور میشدند، آن را ننگ و خوار میدانستند و از آموزههای دینی خود دست برنمیداشتند و قداست خود را با حفظ پوشش شرعی، حفظ مینمودند. در این رابطه، قهرمانان بسیاری از میان زنان در دورهٔ کشف حجاب رضاخانی در خاطرهها وجود دارد. مردم ما خود را به آب و آتش میزدند تا همسر، خواهر یا مادر
(۶۵)
آنان در جامعه به این ننگ گرفتار نگردند. البته دنیای استعمار وقتی دانست زور در این زمینه راه به جایی نمیبرد، با طراحی سیاستهایی، دست به الگوسازی برای دختران و زنان جامعهٔ ما نموده و برخی از هنرمندان، خودآگاه یا ناخودآگاه چنین نقشی را برای استعمار بازی میکنند و به نظر ما، امروز که آنان در این کار از ابزارهای هنری استفاده میکنند، موفقتر از دیروز هستند.
مردم در برابر زور، حساس هستند و نسبت به آن واکنش نشان میدهند؛ خواه این زور در مسیر کشف حجاب باشد یا تشویق به حجاب؛ اما جامعه از هنرمندان خود ـ در صورتی که در فیلمهای خود پیامآور مهر و عاطفه باشند ـ الگو میگیرند و پوشش خود را با آنچه در فیلمها و آنچه از رسانهها پخش میشود، تطبیق میدهند.
البته با تمامی این تلاشها و با توجه به اینکه برخی از زنان ما متأسفانه در دام تبلیغات بیبندوبارانهٔ غربیان افتادهاند، اما جامعهٔ جهانی ـ حتی غیر مسلمانان ـ رفته رفته به سوی پوشش پیش میرود و این ادعا در صورتی به دست میآید که شما نگاهی کلان به این مسأله داشته باشید و جزیینگر فکر نکنید. دلیل این امر نیز ـ همانطور که عرض کردم ـ این است که نهاد انسان، و بهویژه زن، در پی عفاف است و موجودی اخلاقی است و نسبت به پوشش اهتمام دارد. البته ما نمیتوانیم به این جوابِ معکوس، دل خوش داریم و باید به صورت برنامهریزیشده و هدفمند، در مقابل استکبار طرحی برای استقامت و هجمه به بنیانهای فکری و فلسفی غربیان در مواجهه با زنان و ظلم
(۶۶)
مضاعفی که بر آنان روا میدارند، داشته باشیم. غربیان میخواهند با برنامههای عریانگرایانهٔ خود، نهاد آرام انسان را به ناآرامی بکشند و طبیعی است که کسی نمیخواهد روی از آرامش بردارد و به ناآرامی بگراید.
فلسفهٔ پوشش
فلسفهٔ حجاب و به تعبیر درست، پوشش چیست؟
ما در اینجا دو امر را، که یکی فردی و دیگری اجتماعی است، به عنوان فلسفهٔ حجاب ـ و به تعبیر ما، پوشش ـ میآوریم. یکی آنکه زن، موجودی محترم است و او برای حفظ احترام خود در جامعه، نیازمند عفاف است. زن میخواهد احترام داشته باشد و عزیز باشد و نمیخواهد خود را آلت دست جامعه و افراد ببیند؛ برای این منظور، او به پوشش روی میآورد تا بتواند حرمت و کرامت خود را حفظ کند. توجیه پوشش و دلیل و فلسفهٔ آن را باید در همین نکته، یعنی لزوم حفظ کرامت و حرمت زن دانست. زنی که به عریانی رو میآورد، احترام خود را از دست میدهد و به رتبهٔ حیوانات تنزل مییابد. البته از آنجا که زن باید تمامی بدن خود را بپوشاند؛ وگرنه مانند حیواناتی است که پوششی ندارند. این پوشش است که برای زن حریم میآورد و او را دارای حرمت میسازد و عزیز میگرداند و به او ارزش میدهد. او با حفاظ پوشش است که انسانیت خود را پاس میدارد و به او ارزش و اعتبار انسانی میدهد.
(۶۷)
افزون بر سلامت زن، که امری فردی است، سلامت جامعه نیز با پوشش زن فراهم میگردد. زن در صورتی که نوعی پوشش معقول و متعارف نداشته باشد، ناهنجاریهای فراوانی را در اجتماع به وجود میآورد. با عریانی زن است که کانون خانواده سست میگردد و مردان نسبت به همسران خود بیوفا و بیمهر میگردند و ارضای نیازهای خود را در دامن زنان عریانگرا میجویند، نه در مهرورزی همسر خود. بسیاری از فرزندان نیز در محیطی ناآرام و مضطرب تربیت میشوند.
همچنین زنی که عریانی دارد، چون نفس آرام خود را به سوی رذایل اخلاقی سوق میدهد و درون خود احساس گناه میکند، دستکم مضطرب میگردد و نمیتواند حقیقت را بیابد تا دل به آن بسپارد. این اضطراب درونی، چهرهٔ زنان را به زشتی سوق میدهد. یکی از عوامل زیبایی فرزندان، آرامش پدر و مادر و نیز فرزند است. افزون بر این، با گسترش رذایل، اعصابها تضعیف میگردد و بسیاری از بداخلاقیها و ناهنجاریها، دامنگیر جامعه میشود.
پوشش زنان، بسیاری از مفاسد را از ریشه خشک میکند؛ در حالی که مبارزه با آن مفاسد، نیروهای انسانی بسیار و هزینههای کلانی را بر دولتها تحمیل میکند. این پوشش زن است که سلامت روان او و نیز جامعه را تأمین میکند و جامعه را از ناهنجاریها، کجیها، کاستیها، درگیریها و تعارضها دور میدارد. پوشش زن، ملاک عقلانی دارد و برای همین است که میگوییم فلسفه دارد. پس
(۶۸)
اینکه زن نیازمند پوشش است، گزارهای عقلی است که ما فواید آن را در کتاب «زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» توضیح دادهایم. دین نیز برای حفظ کرامت زن و حرمت او و نیز حفظ سلامت جامعهٔ مسلمین است که آن را قانون و حکمی دینی نموده است. البته مرد هم نیازمند عفاف و پوشش خاص خود است؛ اما از آنجا که زن، دارای بدنی است که همواره تا پیری طراوت و تازگی خود را دارد و خداوند او را چنان زیبا آفریده که لقب الههٔ عشق به او داده شده است، او نیازمند مواظبت بیشتری است و باید تمامی بدن خود ـ بهجز گردی صورت و دستها را تا مچ ـ بپوشاند؛ چرا که خداوند صورت را آفریده تا انسانها با صورت و چهرهٔ خویش با هم مواجه شوند و همدیگر را با آن مورد شناسایی قرار دهند؛ از این رو، ما میگوییم استفاده از «پوشیه» برای زنان مناسب نیست و نوعی افراط است.
جوانابزاری و ترویج عریانگرایی
چرا برخی برای تخریب حجاب، از جوانابزاری بهره میگیرند؟
فصل جوانی، فصل طراوت و شادابی و فصل تراکم انرژیهاست. این جوان است که به سبب شادابی و تازگی و طراوتی که دارد، امیال نفسانی در او زنده است و هم اوست که میتواند امیال خود را به اجرا بگذارد. طبیعی است که شخصیت جوان میتواند بهترین ابزار برای ترویج عریانگرایی قرار گیرد. کسی که سنی را پشت سر گذاشته است، تنها دغدغه و مشغولیات خود را دارد و چنان
(۶۹)
شادابی در او نیست که حتی بخواهد جلوی آیینه رود یا آرایش داشته باشد و به جلوهگری رو آورد. این جوان است که سرمایهٔ طراوت و تازگی و نشاط را دارد و این جوان است که قدرت ارایهٔ داراییها و توان عرضهٔ آن را دارد. اما عرضه و ارایه، گاه در حدود و چارچوب سالم و شرعی خود انجام میشود و یک وقت ناسالم است و آنچه باید در بستر به نمایش در آید، برای جامعه رخ مینماید.
استعمار و استکبار و شیطان نیز جوان را ابزاری برای رسیدن به سیاستهای خویش قرار میدهد و او را به عریانگرایی تشویق میکند و به سوی ناهنجاریها دعوت مینماید.
این جوان است که توان و نشاط جنسی دارد و میتواند به عنوان بهترین اهرم برای ایجاد فساد و ناهنجاری در اجتماع قرار گیرد. کهنسال اگر به عریانی و بیرون گذاشتن مو یا بخشی از بدن خود رو آورد، چون جسم وی طراوت و تازگی ندارد و مانده و پیر شده است، ممکن است سبب نفرت و انزجار شود و دیگر از او برنمیآید که کسی را تحریک کند یا به انحراف بکشاند. در اسلام در رابطه با پوشش زنهایی که سن بالایی دارند، تکلیف سبکتری آمده است. اما این فصل جوانی است که تحریک دارد و رغبت میآورد. استکبار با استفاده از این رغبت است که جوان را به صحنهٔ گناه و عریانی میکشاند. اما راه برخورد با آن نیز این است که ما برای قوت اندیشههای ذهنی جوانان تلاش نماییم و آنان را از سطحینگری بیرون آوریم و اندیشههای عمیق و مستدل برای آنها ترسیم و تبیین
(۷۰)
نماییم. اندیشههای بلند که در مکتب علوی رشد یافته است.
در این زمینه باید زور را کنار گذاشت؛ چرا که جامعهٔ ما جوان است و به زور و قلدری واکنش نشان میدهد و هرگونه زوری او را به لجاجت میکشاند؛ بهویژه آنکه جامعهٔ ما افزون بر جوان بودن، تحصیل کرده نیز میباشد. ما باید تحلیل عقلی و توصیفی احکام دین را برای چنین جوانانی داشته باشیم. در این صورت، درگیری با آنان ایجاد نمیشود. این زور و قلدری است که همواره زمینهساز آشوب و جنجال میشود. همانطور که استکبار روی جوان ابزاری به صورت شیطانی کار میکند، ما باید جوانان را اصلْ قرار دهیم و قدرت تحلیل و اندیشهٔ آنان را بالا ببریم.
آثار پوشش
تأثیر حجاب از نظر روحی، روانی و امنیتی در جامعه چیست؟
مسألهٔ پوشش، از امور اعتباری نیست که اثر و خاصیتی برای آن نباشد. همچنین مانند برخی از مباحث سیاسی نیست؛ بلکه محتوا دارد. بود و نبود پوشش برای شخص ـ هم اثر فردی دارد و هم اثر اجتماعی. پوشش، هم بر روان فرد تاثیر میگذارد و هم بر سلامت افراد جامعه. آثار مثبت پوشش و پیآمدهای منفی عریانی، بسیار است. مهمترین کارکرد پوشش، حفظ عفاف است و با گفتن پوشش، این عفاف است که به ذهن میآید. شما برای به دست آوردن آثار پوشش، باید جامعه را آزمایشگاه قرار دهید و آن را در فصلهای
(۷۱)
مختلف، که مردم پوششی متنوع دارند، ارزیابی کنید.
استعمار به نیکی میداند عریانی چه معضلاتی برای جامعهٔ اسلامی پیش میآورد که برای آن سرمایهگذاری میکند. اروپا در گذشته، اندلس را با ترویج سکس و عریانی و به انحراف کشاندن سربازان مسلمان به دست دختران عریان مسیحی، از دست مسلمانان گرفت که وقایع آن در کتابها آمده است. سوریهٔ امروز و دیگر کشورهای مسلمان نیز به معضل دیروز اندلس گرفتار هستند و جوانان آنان هویت خود را از دست دادهاند که قدرتی ندارند و به ابرقدرتها باج میدهند یا محل تاخت و تاز معاضدان میگردند. مهمترین سلاح برای از میان برداشتن قداست دینی ـ که با ترویج آن، دیگر مقدسات به کلی فرو میریزد ـ ترویج عریانگرایی است. جامعهای که به عریانی روی میآورد، جامعهای ناسالم میگردد. در چنین جامعهای سخن گفتن از ارزشهای دینی، خود به ضد ارزش تبدیل میشود و دین و تمامی ارزشهای آن به سخره گرفته میشود.
دخترانی که به عریانی روی میآوردند و سگ در بغل میگیرند و در ایجاد رابطه با جنس مخالف آزاد هستند، گذشته از آنکه تعین زنانهٔ خود را از دست میدهند، فاقد سلامت روانی میگردند و به انواع تنیدگیها و ضعف اعصابها دچار میشوند. این حقیقت، با نگاه و مطالعهٔ شبانهروزی بر زندگی یک دختری که چنین زندگانیای دارد، به دست میآید. همواره چنین بوده است که جوامع مذهبی و پوششی، از سلامت بسیار بالایی برخوردار بودهاند و آمار
(۷۲)
بیماری و روانپریشی در این جوامع کمتر است. ایدز، یکی از ابتداییترین بیماریهاست که در جوامع آزاد وجود دارد.
پوشش؛ خواستهای اجتماعی
آیا پوشش، یک امر فردی است یا اجتماعی و آیا تکلیفی اصلی است یا فرعی؟
پوشش، تکلیفی فردی نیست؛ بلکه اجتماعی است. شما در منزل خود ـ که در دید نامحرم قرار ندارید ـ میتوانید عریان باشید؛ اما به اجتماع که وارد میشوید، لازم است پوشش داشته باشید. پوشش از امور فردی به معنای شخصی بودن آن نیست و در رابطه با دیگران است که پیش میآید؛ برای همین منظور، جامعه میتواند آن را از کسی درخواست کند و فردی را ملزم به رعایت آن نماید. امور شخصی مانند سلیقهٔ شما در غذا خوردن و یا استفاده از خودروی شخصی یا وسایل نقلیهٔ همگانی است؛ اما وقتی به اجتماع میآیید، شما باید در هنگام استفاده از وسایل نقلیهٔ همگانی، آداب اجتماعی را رعایت نمایید؛ زیرا فضا از فردی و شخصی بودن خارج میشود. ما بیشتر با مسایل اجتماعی در ارتباط هستیم تا با مسایل فردی. جامعه نیز که موجودی به هم پیوسته میباشد، باید ضمانت اجرایی لازم برای تأمین پوشش را به دست آورد. همچنین پوشش از مسایل فرعی و جنبی نیست و از مسایل اصلی و اساسی به شمار میرود. بنیاد سلامت جامعه بر حفظ پوشش قرار دارد و ساختار آن را
(۷۳)
سامان میبخشد.
نکتهٔ دیگری که باید در اینجا به آن اشاره داشت، این است که ملاک در احکام روابط میان زن و مرد، نوع است و نه شخص؛ یعنی اگر چیزی به صورت نوعی به حرام برانگیختکی دارد، استفاده از آن برای شخصی که از آن تحریک نمیشود نیز حرام است. برای نمونه، اگر کسی بگوید دست دادن با زنان مرا تحریک نمیکند، او نمیتواند آن را برای خود مجاز بداند؛ چرا که این کار به صورت نوعی تحریکآور است. ما نسبت به امور شخصی در اینگونه احکام تکلیفی نداریم؛ آنچه ما مکلف به آن میباشیم، همان امور نوعی است. البته دست دادن با زنان، در صورتی که با دستکش یا از زیر پارچهای، بدون فشار باشد، اشکال ندارد.
رابطهٔ پوشش و نگاه با عفاف و پاکی
از پوشش، نگاه و عفاف نیز بفرمایید؟
در رابطه با پوشش و نگاه، بحث «عفاف» طرح میشود. پوشش و نگاه باید عفیفانه باشد. ما برای اینکه در جامعه عفاف داشته باشیم، بر پوشش تأکید میکنیم. نگاه نیز باید سالم باشد. پوشش، یک رفتار است و عفاف نتیجهٔ این رفتار میباشد. به عبارت دیگر، کسی که عفاف ندارد، نمیتواند پوشش مناسب داشته باشد و نگاه وی نیز سالم نیست.
بحث پوشش، تکلیفی است که میان زن و مرد مشترک است؛ اما
(۷۴)
حدود آن تفاوت دارد و این بحث، بیشتر برای زنها طرح میشود؛ چرا که مردان انگیزهٔ چندانی برای عریانسازی خود ندارند و پوشش معقول خود را در زندگی رعایت میکنند. دنیای استکبار و استعمار نیز زنها را برهنه میخواهد و بر برهنگی مردان چندان سرمایهگذاری نمیکند. البته برای مردها الگوهایی را طراحی کرده است تا پوشش آنان را در منزل بسیار تخفیف دهد و آن را از ناف تا زانو نماید و رواج شلوارکها بیشتر به این منظور است. زن باید تمامی بدن خود ـ بهجز دستها تا مچ و گردی صورت ـ را بپوشاند. مو نیز نباید در معرض دید نامحرم باشد. همچنین پوشش زن نباید جلف و محرک باشد. تنوع رنگ با آموزههای دینی منافاتی ندارد و تنها باید رنگی انتخاب شود که جامعه آن را بپذیرد و چنین چیزی را سبکسری نشمارد.
در رابطه با نگاه ـ که تکلیفی عمومی است ـ باید گفت: نگاه در احکام، تابع پوشش است. نگاه، مخصوص مرد نیست و زن نیز چنین تکلیفی دارد. زنها نسبت به زنها و مردها نسبت به مردها نیز در بحث نگاه تکلیف دارند و همانطور که عرض شد، نگاه نیز تابع پوشش است. زنی که خود را میپوشاند، دارای حرمت و احترام است و مرد نباید حریم محترم او را با نگاه خیرهٔ خود مورد تجاوز قرار دهد؛ از این رو، باید مواظب چشم خود باشد تا نگاهی عادی به زن داشته باشد؛ نه نگاهی که تجاوز از آن برداشت شود یا مرد را به فتنه و گناه اندازد.
فلسفهٔ حرمت نگاه حرام
(۷۵)
چرا بعضی از نگاهها حرام شده است؟
فلسفهٔ حرمت نگاه به زن، این است که زن وقتی پوشش خود را رعایت مینماید، دارای کرامت و حرمت است و نگاه به او اگر نگاهی خیره باشد یا نگاه برای لذتبری از او باشد، نوعی تجاوز به او میباشد. تجاوز، تنها با به دست گرفتن آلت قتاله و حمله نیست؛ بلکه نفس آدمی نیز با ابزار چشم میتواند به کسی یورش برد. همانطور که نفسِ برخی با استفاده از چشم میتواند به کسی چشم زخم وارد آورد و او را از پا درآورد.
اگر مردی به زن مسلمانی نگاه تند و تیز داشته باشد، حتی اگر تحریک نشود و نگاه برای او لذتی نداشته باشد یا نگاه خیره نباشد، اما مرد را به لذت جنسی برساند، این یک نوع تجاوز است و به هر حال، حرام است.
اسلام با حرمت نگاه، در واقع مانع تجاوز نفس از راه چشم به زن شده و خواسته است حریم و حرمت او را پاس دارد. به عبارت دیگر، جامعه با رشد روانشناسی باید به اینجا برسد که چه فردی با دست گریبان زنی را بگیرید و چه کسی با چشم به او خیره شود و بدن او را دنبال نماید، هر دو از مصادیق تجاوز دانسته شود. نگاه خیره به کسی، نوعی بیادبی و نیز از مصادیق تجاوز و ظلم است که در جامعه باید قابل پیگرد قانونی باشد و چنین مردی را باید تعزیر شرعی نمود؛ چرا که نگاه خیره به زن، مثل کشیدن چادر او به زور است. اسلام همانطور که به زن به پوشش و حفظ عفاف توصیه دارد، به مرد نیز
(۷۶)
میگوید تجاوز و نگاه آلوده نداشته باش. اما اگر زنی به عمد پوشش خود را رعایت نمیکند و در واقع برای خود حریم و حرمت قایل نمیشود و مانند حیوانات زندگی میکند یا اگر زنی کافر باشد و به سبب نداشتن اسلام، حرمتی برای او نباشد، نگاه خیره به وی، در صورتی که تحریک بر گناه را در پی نداشته باشد، اشکال ندارد؛ چرا که در حکم حیوان است. ملاک حرمت گناه، تجاوز و تعدی است؛ نه به اعتبار مسایل جنسی و تحریک به گناه به صورت کلی، تا کسی بگوید من با نگاه به زنی، آلوده نمیشوم؛ چرا که نگاه وی اگر خیره و تیز باشد، از باب تجاوز و ظلم است که حرام میباشد.
زن مسلمان در صورتی که پوشش خود را رعایت کند، محترم است و شریعت و جامعهٔ اسلامی برای او حقِ احترام قایل است و وظیفهٔ خود میداند از کرامت و حرمت او دفاع نماید؛ از این رو، با عفیف بودن زن، وی از مرتبهٔ حیوانات به مرتبهٔ انسانی میرسد و شریعت به هیچ کسی اجازه نمیدهد او را با نگاه خود مورد تجاوز و آزار قرار دهد. حفظ نگاه، یکی از وظایف شهروندی است.
البته حفظ نگاه به این معنا نیست که ما نگاه به زن نداشته باشیم یا چشم خود را ببندیم و با زنان سخن بگوییم، که این نوعی بیادبی به جامعهٔ زنان است؛ بلکه منظور این است که نگاه ما خیره و تند و تیز نباشد و از روی تجسس و اینکه چه چیزهایی در صورت زن هست، به او نگاه نکنیم. کسی که به هنگام سخن گفتن با دیگران، به هیچوجه چشم در صورت مخاطب خود نمیاندازد، از نظر اخلاقی دارای
(۷۷)
مشکل رفتاری است. چشم نباید هرزه و بددید باشد و در تخاطب باید نگاه کرد، اما باید هرزه نبود و سالم به زن نگاه کرد؛ همانطور که نباید چشم بر فرشهای قالی یا آسمان یا جانب دیگر دوخت و با زن سخن گفت، که هردو، افراط و تفریط در نگاه است، نه سلامت در نگاه.
البته زنان نیز باید نگاهی سالم داشته باشند. برخی از زنان پوشیه میزنند و از زیر پوشیه به هر مردی نگاه خیره میاندازند، که چنین نگاهی نیز ممنوع است. برخی نیز عینکهای آفتابی یا دودی میزنند و نگاه خیرهٔ خود را زیر آن پنهان میدارند. به هر روی، باید توجه داشت: «یعْلَمُ خَائِنَةَ الاْءَعْینِ وَمَا تُخْفِی الصُّدُورُ».(۱)
مرزهای پوشش
حدود و مرزهای پوشش چیست؟
ما حدود پوشش را در کتاب «زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» به تفصیل بحث نمودهایم. نخست بگویم که زن و شوهر در برابر هم لازم نیست هیچ پوششی داشته باشند. از این رابطه که بگذریم، ما سه نوع پوشش قایل هستیم: یکی پوشش در برابر محارمی مانند، پدر، برادر، خواهر، مادر و فرزندان است که در برابر آنان، از ناف تا زانو پوشیده میشود؛ یعنی همان مواضع پنهانی که در رابطهٔ زن و شوهری برداشته میشود، در برابر چنین محارمی باید پوشیده شود. مثالی که در اینجا
- غافر / ۱۹٫
(۷۸)
میزنم شیرین نیست، ولی لازم است. برای نمونه، کسی که یکی از این محارم او فوت شده و میخواهند او را غسل دهند ـ مانند آنکه مادری میخواهد بچهٔ ممیز یا مکلف خود را غسل دهد یا فرزندی میخواهد مادر یا خواهر خود را غسل دهد ـ اشکال ندارد بدن وی بهجز از ناف تا زانو عریان باشد و او را غسل دهد. البته ناف تا زانو نیز فراتر از حکم شرع است و منظور در سطح پنهانیهای این موضع است.
جامعهٔ ما نسبت به پوشش در برابر محارم، کمی سختگیر است و بیش از اندازه، آن را رعایت مینماید و همین مسأله سبب شده است که سلامت روانی کودکان و نوجوانان در بزرگسالی و در سن بلوغ به مخاطره افتد؛ چرا که آنان در منزل، پا و سینهٔ برهنه کم دیدهاند و نسبت به آن حساس شدهاند؛ در حالی که سختگیر نبودن نسبت به این مسأله در منزل و در برابر محارم، این حساسیت را از میان میبرد. البته از آنجا که سلامت در جامعه به صورت عمومی کم است، چنین سختگیریهایی البته نه تا به این حد، خوب است. مادر نباید با فرزند خود مانند فردی نامحرم و غریبه رفتار کند.
یکی دیگر از مراتب پوشش، با فامیل و آشنایان و همکارانِ نامحرم میباشد. متأسفانه جامعه نسبت به زن برادر یا خواهر زن یا دختران خاله و عمه و نیز همسایه ـ که نامحرم هستند ـ با آزادی کامل برخورد میکند که درست نیست؛ اما رفتاری که انسان با بیگانگان دارد، نباید با آشنایان داشته باشد و نباید با فامیلِ نامحرم همانند نامحرم غریبه رفتار کرد؛ اما این بدان معنا نیست که حدود پوشش در
(۷۹)
برابر آنان رعایت نگردد؛ بلکه این مسأله به نوع پوشش بازمیگردد و نوعی آزادی عمل رفتاری را با خود در پی میآورد.
قِسم سوم، پوششی است که باید در جامعه و در دید مردم عادی و بیگانه داشت. در این نوع پوشش، باید تمامی بدن زن ـ بهجز دستها تا مچ و گردی صورت ـ پوشیده باشد. لازم نیست زن در جامعه پوشیه بزند، و من صریح عرض میکنم: زدن پوشیه، کاری ضد ارزش است و آزادی عملی که خداوند به زن داده است، با این کار گرفته میشود. خداوند، زن را راستقامت آفرید و چشمان و دهان او را در صورت قرار داد تا بتواند به راحتی ببیند و با دیگران مواجه شود و با آنان سخن گوید، وگرنه چشم و دهان او را در جای دیگری قرار میداد تا آن را بپوشاند. زدن پوشیه در جامعهٔ امروز ما که جوان است، کاری ضد ارزشی است که هم جوان را از مسلمانی به وحشت میاندازد و هم او را بر مواضع پنهان زن تحریک میکند. شیعه و زن شیعی باید در پوشش خود: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا علینا شینا» را پاس بدارد.
طراحی الگوهای عفاف
من در پایان این بحث، لازم میدانم دو نکته را خاطرنشان نمایم که ذکر آن اهمیت دارد: یکی آنکه روابط اجتماعی زن و مرد در جامعهٔ اسلامی باید معقول و متعارف باشد و بدین منظور بر متولیان و مسؤولان امور دینی و اجتماعی است که برای زن مسلمان در پوشش و عفاف، الگوهای فراوانی را عرضه نمایند؛ الگوهایی با حفظ حدود
(۸۰)
دینی که با سلایق گوناگون و متنوع جامعه سازگار باشد و هر الگویی، گروهی را ـ اعم از نوجوان و جوان تا میانسال ـ به خود جذب نماید.
دنیای استکبار برای ترویج عریانی انواع الگوها را طراحی مینماید. گفته میشد یکی از مؤسساتی که در کار تولید لباس است و در یکی از کشورهای اروپایی قرار دارد، تنها برای کشورهای شرقی، نزدیک به نوزدههزار الگو را طراحی کرده است. ما نیز باید مؤسساتی داشته باشیم که با توجه به موازین دینی، به خلق الگو بپردازند. ما حتی برای دیگر کشورها نیز باید الگوسازی نماییم و آنان را نیز با توجیه مستدل و ارایهٔ الگوی مناسب و زیبا، به سمت پوشش سوق دهیم. ما باید برای تابستان، زمستان، بهار و اعیاد، مراسم عزا، برای محیط کار، لباس رزم و زنان پلیس، برای میهمانداران، برای خانه، برای زنان راننده، برای زنان کارگر الگوسازی داشته باشیم و چنین نباشد که همه را به صورت عمومی و بدون در نظر گرفتن مناسبتها، به پوشش چادر تشویق نماییم. لباسهای زن باید نقشی آرام داشته باشد، راحت و نیز سبک باشد، شیک و قابل رقابت با مدلهای خارجی باشد؛ بدون آن که موازین دینی را مورد خدشه قرار دهد و از پوشش لازم برای زن بکاهد.
طرحهاییکه بر روی لباسهای زنان به کار میرود، باید به تناسب موقعیت آن، روانشناسی گردد و بر اساس آن طراحی شود. لباسی که زن میپوشد و به فرزند خود شیر میدهد و یا او را در آغوش میگیرد، با لباس خواب وی باید تفاوت داشته باشد. لباسی که او در
(۸۱)
محیط ورزشی میپوشد، با لباسی که در محیط کار میپوشد و نیز با لباسی که در اجتماع میپوشد، یا لباسی که یک پزشک یا پرستار میپوشد، هریک طرحی مناسب خود میخواهد. زنی که دبیر و معلم است، باید لباس مناسب با محیط آموزشی بپوشد و طرح ویژهٔ آن را داشته باشد.
ما برای این همه تعدد و تنوعی که زن در مشاغل اجتماعی دارد، الگوسازی ننمودهایم و به صورت کلیشهای از او خواستهایم حجاب خود را مراعات نماید. ضمن آنکه بازارهای ما از انواع لباسهایی که الگوی آن غیردینی یا ضددینی است، انباشته شده است. این کار، بسیار مهم، عظیم، کلان و هدفمند و نیز اشتغالزاست که وظیفهٔ نظام اسلامی است تا به آن بپردازد.
طراحیهای ما در لباس باید چنان باشد که لباسهای ما در دنیا شاخص گردد و ایران به عنوان چهرهای متعارف، معقول، شیک، سنگین و از همه مهمتر، عفیف برای جامعهٔ جهانی شناخته شود؛ بهگونهای که زنان غیرمسلمان نیز با دیدن الگوهای اسلامی ایرانی، از آن استقبال کنند و آن را خوشایند بشمارند.
ما برای پوشش در مراسمهای عروسی الگو نداریم و زنان با ساکی پر از لباس به تالارهای عروسی میروند؛ چرا که زن دوست دارد خود را به همگنان خویش نشان دهد. شما در بازار موبایل، هزاران طرح و الگو را مشاهده مینمایید؛ اما مسلمانان برای پیروان دین اسلام، قدرت طراحی و الگوسازی مناسب را ندارند و همواره
(۸۲)
مصرفگرا بودهاند. طراحی الگو نیز نیازمند همراهی با تخصصهای چندی همچون روانشناسی، جامعهشناسی، ملیتشناسی، گرافیک و طراحی، خیاطی، مهندسی نساجی و مانند آن است. بنابراین همانطور که سیاستمدارن و کارتلهای غربی و دنیای استکبار، با عریانی گلوی معنویات را فشار میدهند، ما نیز باید بتوانیم با طرحهای متنوع و بهروز و نوآوریهایی که پوشش عفیفانه را تأمین کند، محتوای تبلیغی غرب ـ اعم از سکس و عریانی ـ را با نشان دادن مصداق عینی از زیباییهای حفاظت شده برای زنان، از میان برداریم.
کرامت زن مسلمان
نکتهٔ دوم و پایانی این است که ما نباید در فرهنگ اسلامی، زن را به پوشش و حجاب خلاصه کنیم؛ بهگونهای که تا از زن در اسلام سخن به میان آید، حجاب و پوشش وی به ذهن تداعی شود. زن در اسلام موجودی محترم و دارای کرامت است که میتواند با برشدن به آسمان معنویت و تعالی، سه سفر از سفرهای روحانی را بپیماید و تنها سفر چهارم ـ که سِمَت دستگیری از خلق است ـ برای زن نمیباشد و این نیز برای آن است که مسؤولیت زن سنگین نگردد. همچنین رهبری جامعه نیازمند ظهور جلال در بسیاری از موارد است که با خلقت جمالگونهٔ زن سازگار نیست و سمت دستگیری، وظیفهای سنگین است که حتی بسیاری از عالمان ربانی به آن تن نمیدهند؛ مگر آنکه از طرف خداوند متعال بر آن مکلف شوند.
(۸۳)
ما نباید زن را که در اسلام به عنوان الههٔ عشق و زیبایی و هنر مینیاتوری خداوند در ناسوت است، به حجابهای سلیقهای و غیر دینی ـ آن هم از نوع زمخت و سیاه آن ـ منحصر کنیم و روح لطیف زن را در حصار آن، زندانی سازیم. روح زن، هزاران زوایای تو در تو دارد که بازشناسی آن، تخصصهای بسیاری را میطلبد. زن در جامعه کارویژهای دارد و در خانه در نقشی دیگر ظاهر میشود. زن در روابط اجتماعی به شکلی ظهور مییابد و در مقام تحصیل علم و کسب معرفت بهگونهای دیگر است.
جامعهٔ زنان ما درگیر تقابل میان سنت و تجدد است. ما در جامعهٔ خود الگوهایی از زنان لائیک را داریم که محور اومانیستی و فرهنگ فمنیستی آنان بر خودنمایی هرچه بیشتر و قویتر زن است و زنی را زن میدانند که بتواند بیشترین عضو خود را عریان کند و آن را حراج چشمهای نامحرم مردان هرزه و دریده سازد و برای همین منظور است که میخواهند زن آزاد باشد و در جامعه دوش تا دوش مرد در تمامی مشاغل و حتی تا آغوش او حضور داشته باشد. زنان سنتی نیز میباشند که میخواهند همانند زنان قدیم و بر اساس فرهنگی که از دل تاریخ به آنها رسیده است، زندگی کنند. زنانی آزاداندیش نیز داریم که توانستهاند بدون آلودگی به التقاط و ارتجاع، میان سنت و مدرنیته طرحی نو در اندازند، که باید نام آن را تمدن دینی گذاشت، نه تجدّد. این فرهنگ مترقی زنانه، از الگوی خانهزیستی و سپس اجتماعگرایی زن سخن میگوید و در کامیابی و
(۸۴)
کامدهی و نیز در تمامی زوایای زندگی، نه بسته است و نه رها و بیبندوبار. چنین زنی متمدن و متدین زندگی میکند. به هر روی، زن در اسلام، گزارههای معرفتی فراوانی دارد و به پوشش منحصر نمیشود و ما تمامی این زوایا را در کتاب «زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» ـ که به بیست جلد میرسد و تنها چهار جلد آن چاپ شده است ـ آوردهایم.
(۸۵)
(۸۶)
فصل ۵
پوشش زن ایرانی!
توصیهٔ دین به «پوشش» است، نه حجاب. زن باید تمامی بدن و موی خود را از نامحرم بپوشاند و تنها دستها تا مچ و گردی صورت استثنا شده است. اسلام به نوع پوشش رایج ـ که حجاب و چادر، که پوششی سرتاسر است ـ سفارشی ندارد و حجاب مرسوم زنان ایرانی، امری سنتی است، نه دینی و این حجاب سنتی چیزی بیش از آن است که دین از زن میخواهد؛ چرا که چادرِ موجود، حجاب خوبی نیست و تبلیغ آن، مقدمهای است برای شیوع بیحجابی. زن در پوشش چادر ـ بهویژه در گرمای تابستان ـ آسوده نیست و با کنار رفتن آن، بدن زن نمایان میشود؛ بهویژه بدن زنانی که هم میخواهند لباسهای امروزیها، مثل «تاپ» را داشته باشند و هم چادر سنتی را. در واقع، چادر نوعی پوشش عسری و حرجی است که تبلیغ آن چندان مورد استقبال جامعهٔ زنانی که میخواهند آسودگی و عافیت را داشته باشند، قرار نمیگیرد.
(۸۷)
دین به حفظ عفاف به قدر کفاف توصیه دارد و به شکل آن نمیپردازد و تنها باید مفسدهانگیز و جلف نباشد. چادر، حجابی سنتی است، نه پوششی اسلامی و اینکه در حرمها میگویند چادر امری الزامی است، سلیقهای شخصی است، نه فرهنگی دینی؛ همانطور که در طواف بیتاللّهالحرام نه زنان از مردان جدا میشوند و نه آنان را به پوشش چادر سرتاسری وادار میکنند. تغییر این فرهنگ سنتی به فرهنگ دینی، نیازمند گذشت زمان است.
پوششی که زن ایرانی دارد، منطقهای است و نمیتواند برای زنانی که به کشورهای بیگانه مسافرت دارند، مناسب باشد؛ بلکه وصلهٔ نارنگ و ناهمگون به شمار میرود. گیسوان، چشمان، ابروان و پاهای زن ایرانی نارنگ نیست؛ بلکه تیپ و حجاب اوست که نارنگ است. باید برای پوشش زن، انواع و اقسام گوناگون مد در انواع رنگها طراحی کرد که هم با معیارهای اسلامی هماهنگ باشد و هم زیبا، چشمنواز و دنیاپسند باشد. متأسفانه در طراحی پوشش برای زن، تنها به فرهنگ و سنت زنان شهر قم اندیشیده میشود، در حالی که باید الگوهایی جهانی نیز داشت. زمانی که آقای خمينی در فرانسه بودند، خبرنگار خانمی که بلوز و شلوار داشت، از ایشان پرسید: «حجاب من چگونه است؟» و ایشان فرمود: «خوب است.» آن خبرنگار پرسید: «آیا حجاب من برای ایران مناسب است؟» ایشان فرمود: «خیر، ایران فرهنگ دیگری دارد!» یعنی این پوشش برای کشور فرانسه اشکال ندارد!
(۸۸)
ما باید در طراحی پوشش دینی چنان بر زیبایی ـ البته با حفظ معیارهای دینی ـ تلاش کنیم که پوشش زنانِ لائیک را نیز تغییر دهیم؛ نه اینکه خود تغییر کنیم و در فرهنگ منحط آنان ذوب شویم. البته برای رسیدن به این مهم، باید پیرایهها را از پوشش زن زدود. شهید مطهری رحمهالله نام کتاب خود را « فلسفهٔ حجاب» نهاد؛ در حالی که در اسلام، حجابی وجود ندارد و آنچه دین میگوید، پوشش تمامی اندام زن، به استثنای گردی صورت و دو دست تا مچ است.
زن مسلمان باید پوششی متین داشته باشد؛ اما اینکه به شکل چادر باشد یا غیر آن، دین توصیهای ندارد و تنها باید عفاف را تأمین کند. زن لازم نیست در خارج از کشور، همان پوششی را داشته باشد که در ایران یا در شهر قم دارد. طرح اسلام این است که زن باید عفاف داشته باشد و پوست بدن وی پیدا نباشد و حجاب او جلف، محرک و مخرب جامعه نباشد؛ خواه با چادری باشد که زیپ داشته باشد یا دکمه، یا با کت و شلوار یا بلوز و شلوار باشد. البته به فرهنگ هر منطقه نیز باید توجه داشت تا انگشتنما، سبُک و جلف نشود.
دین به خودی خود شاق نیست و عسر و حرجی ندارد. به تعبیر دیگر، دین به ذات خود «یسر» و آسان است. دین با فطرت و طبیعت آدمی مطابقت دارد؛ از این رو، نمیشود عسر و حرجی برای او داشته باشد.
دین باید همانند سایهٔ خنکی باشد که همه به آن پناه میبرند تا خستگی خود را مرهم نهند؛ نه آنکه با مغلقگویی و یبسی و
(۸۹)
تنگنظری برخی از عالمان دینی، سبب دینگریزی شود. دینی که همچون سایه سبب آرامش شود و حتی کافران را نیز به سوی خود جذب نماید. حوزه باید دین را همانگونه که ساده است، ساده بیان دارد و سلایق شخصی تنگنظرانه را در استنباطها دخالت ندهد. برای نمونه، ازدواج به صورت معاطاتی نیز ممکن است و بسیاری از رابطههایی که میان پسران و دختران است و آنان در این رابطه قصد زوجیت و زناشویی را دارند، نامشروع نیست. وقتی شما به صورت مستدل، روشمند، فنی و علمی ثابت نمایید که معاطات در نکاح جریان دارد، مجامعت با حصول این شرایط نامشروع نیست. نباید تنگنظر بود و جمود داشت و نباید بر درست کردن گناهکار اصرار داشت و حکم به شلاق داد، که فطرت سالم جامعه، اجرای چنین حدودی را ـ که در دین نیست ـ نمیپذیرد و عدهای از این جهت به دینگریزی رو میآورند.
البته در این مجاهدت علمی نباید از مبانی دین دور شد و به التقاط گرایید؛ بلکه باید متن سالم دین را ـ که آسان و راحت است ـ به دست مردم رساند. امروزه نیز دنیای علمی و صنعتی تلاش میکند تا محصولات خود را با آسانترین شیوهٔ استفاده، در اختیار مردم قرار دهد.
به همین دلیل است که برخی از دینپژوهان در فهم معنای دین و احکام آن دچار تردید و ابهام هستند و این به سبب تأثیرپذیری از رنسانسی است که در مسیحیت شکل گرفت. باید توجه داشت
(۹۰)
مسیحیت، دینی تحریفی و پرپیرایه است. هماینک چنین ابهامهایی ذهن برخی از روشنفکران و تجددطلبان را در ابهام فرو برده و دین را برای آنان گنگ و نامفهوم نموده است و از سویی نیز خود را در برابر الگوهای غربی ـ که نماد تمدن آنان است ـ منفعل مییابند. در حالی که برخی از غربگرایان، همان نمادها و نمودها را با آنکه سبب هو شدن آنان در جامعهٔ فعلی میشود، به راحتی استفاده میکنند و این انگیزهها، بیشتر سیاسی و برآمده از همان گرد و غبار رنساس است و این پیرایهشناسی در دین است که میتواند این غبار را از صورت دین بزداید و آن را پاک و مطهر به مردم بنمایاند و چون دین پاک و بیپیرایه با فطرت، طبیعت و روش و منش متعارف مردم هماهنگ است، سختی و عسر و حرجی ندارد. مسلمانی که وضو یا نماز وی بسیار طولانی است، بیمار است و پیدایی چنین اموری در دینمداران به اصل دین و آموزههای آن ارتباطی ندارد.
اما در اینکه اصل دین چیست، ابهامی نیست و اینکه برخی برای دین دهها معنا ذکر میکنند، از قلّت تحقیق است. روزی به آیتاللّه الهی قمشهای رحمهالله ـ که در «حکمت الهی» نوشته است دین ده معنا دارد ـ عرض کردم: «چیزی میتواند ده معنا داشته باشد که مهمل و بیمعنا باشد؛ چرا که ترادفی در میان واژگان وجود ندارد و هرچیز، تنها یک معنا دارد. البته ممکن است مصداق یک لفظ متعدد باشد، اما معنا تعدد نمیپذیرد.» ما دربارهٔ چیستی دین، در کتابی دیگر با عنوان «بایستههای دینپژوهی و معناشناسی دین» سخن گفتهایم.
(۹۱)
به هر روی، دین نیازمند زبان است و این لغت، منطق، فلسفه، روانشناسی، دانش اجتماعی و مانند آن است که به دین زبان میدهد و البته همواره فرهنگ، فرع بر تمدن بوده است.
ما طلاب، مدعی هستیم مردمی متمدن میباشیم و پشتوانههایی همچون حضرت ابراهیم، حضرت داوود، حضرت سلیمان و نیز چهارده معصوم علیهمالسلام را داریم؛ حال آنکه دیگران سابقهٔ فرعون و نمرود را در تمدن خود دارند. پس، طلبه باید بتواند خود را با هر شرایطی وفق دهد. او اگر در زندان، گبرستان، بتخانه، قهوهخانه و هرجا که وی را بردند یا لازم شد که برود، باید بتواند با هرکسی کنار آید و با آنان زندگی کند؛ وگرنه فردی متمدن نیست و ارتجاعی است.
چندی پیش طلبهای میگفت: «من نتوانستهام همسری مناسب بیابم؛ چرا که دختری خوب را نیافتم!» به او گفتم: «خوب نیست یعنی چه؟» گفت: «یعنی هیچ کدام به دلم ننشست.» به او گفتم: «پدر جان، خودت خوب نیستی. من بچه گربهای را در کوچه دیدم که بیصاحب است و بچهها او را آزار میدادند. آن را به خانه آوردم و چنان او را دوست داشتم که نمیتوانستم از آن جدا شوم تا آنکه عقلم گفت: چند بچهٔ کوچک در این خانه زندگی میکنند و این گربه آنان را ویروسی، میکروبی و کثیف میکند و ممکن است دیگران نیز که به اینجا رفت و آمد دارند، بگویند اینها گربهبازی میکنند! بالاخره آن را با کمی گوشت در جایی رها کردم.» به آن طلبه گفتم: «من با یک گربه با علاقه زندگی میکنم، ولی تو میگویی چهار سال است هر
(۹۲)
دختری را دیدهای، خوب نبوده است؟! این تویی که مشکل داری و با چشم معیوب خود دیگران را زشت میانگاری!»
(۹۳)