زندگی ؛ عشق یا قانون: فصل ششم تا دهم

زندگی ؛ عشق یا قانون
 
 
زندگی؛ عشق یا قانون


 

فصل ۶

ورزش زنان از دیدگاهی دیگر(۱)

اشاره: یکی از مسایل روز کشور ما که جنبهٔ دینی، اجتماعی و سیاسی یافته است، مسألهٔ حضور زنان در رقابت‌های ورزشی داخلی و بین‌المللی است. هستند گروهی که این حضور را به کلی نفی می‌کنند و با هر نوع حضور زنان در عرصه‌های ورزشی مخالف‌اند؛ اما گروهی نیز وجود دارند که این حضور را به‌طور مشروط و محدود می‌پذیرند و بر آن هستند که حضور زنان در برخی از رشته‌های ورزشی که تحرک فیزیکی زیادی ندارد، مثل شطرنج یا تیراندازی، مجاز است؛ ولی ورزش‌های پرتحرک مثل ورزش‌هایی که با توپ انجام می‌شود، یا ورزش‌های رزمی یا اسکیت و اسکی که مستلزم تحرک زیاد است، مناسب بانوان نیست. این گروه استدلال می‌کنند: «ورزش‌های یاد شده، به دلیل تحرک بیش از حد، مصداق «تبرّج»(۲) است و تبرّج یا همان حرکت‌های محرّک، با معیارهای

۱- روزنامهٔ خراسان، صفحه ۱۰، شماره سریال ۱۷۰۷۸، تاریخ انتشار ۲۰/۶/۸۷٫

  1. احزاب / ۳۳٫

(۹۴)

اسلامی ناسازگار است.» به گفتهٔ آنان ما نمی‌توانیم به‌خاطر خوشایند دیگران، یا به خاطر ارایهٔ یک چهرهٔ متفاوت از خود، یا به دلیل حمایت از زنان یا به دلیل هم‌رنگی با ارزش‌های حاکم بر سایر ملل، از آموزه‌های دینی خود عدول کنیم و از مواضع خود عقب بنشینیم.

اما در برابر دو دیدگاه یاد شده، دیدگاه سومی هم وجود دارد که اگرچه متعلق به قشر متدین و متشرع جامعه است، اما تفاوت‌های آشکاری با دو دیدگاه قبلی دارد. قایلان به این دیدگاه می‌گویند: زنان می‌توانند هم‌چون مردان در عرصه‌های ورزشی مختلف به رقابت بپردازند و در صورت پوشش مناسب، انجام هر ورزشی ـ کم تحرک باشد یا پرتحرک ـ مجاز و فاقد اشکال شرعی است.

آیت‌اللّه نکونام از جمله کسانی است که این نظریه را مطرح و به شدت از آن دفاع می‌کند. به گفتهٔ ایشان، تعالیم اسلام و ارزش‌های دینی ما تعارضی با انواع ورزش‌های زنان ندارد.

البته ناگفته نماند که ایشان از منظری به کلی متفاوت، به موضوع می‌نگرند و بر آن هستند که ما به‌جای ایجاد محدودیت برای زنان و به جای اختفا و کتمان آنان، بیاییم نگاه جامعه را نسبت به زنان اصلاح کنیم و از حساسیت‌های بی‌مورد جنسیتی بکاهیم. به عبارتی می‌توان گفت، وی به اصطلاح توپ را در زمین مردان می‌اندازد و می‌گوید که آن‌ها باید زن را نه موجودی محرّک، بلکه یک انسان هم‌سان خود ببینند و نگاه خود را

(۹۵)

دربارهٔ آن‌ها اصلاح کنند.

گفت‌وگوی حاضر، گامی در راستای تضارب آرا و اندیشه‌هاست و ما پذیرای سایر دیدگاه‌ها نیز هستیم. این گفت‌وگو را پس از حذف پرسش‌ها می‌خوانید:


 

حساسیت بیش از اندازه

پیش از پرداختن به مسألهٔ حضور زنان در رقابت‌های ورزشی، لازم می‌دانم موضوع را از منظر دیگری مطرح کنم و آن این‌که جامعهٔ ما در اساس، با مشکلات فراوان و ریشه‌ای دست به گریبان است؛ به‌ویژه در امر جنسیت و شهوت. حتی باید گفت یکی از بیماری‌ها و کاستی‌های جامعهٔ ما همین امر (حساسیت به جنسیت) است؛ در نتیجه، نسبت به آن حساسیتی دوچندان و فوق عادت پیدا کرده است.

به عنوان مثال، می‌توان گفت جامعهٔ ما در این مورد به ساختمانی می‌ماند که شبکهٔ برق آن تضعیف شده باشد. این شبکه اگر چه ابتدا نسبت به وسایل پرمصرف حساسیت نشان می‌داده است، ولی اکنون آن‌قدر ضعیف شده است و اتصالات آن چنان فرسوده می‌باشد که دیگر همان وظیفهٔ سادهٔ برق‌رسانی خود را نیز نمی‌تواند انجام دهد و با اندک چیزی، دچار حادثه و حریق می‌شود.

البته حساسیت ما مربوط به امروز و دیروز نیست. این حساسیت

(۹۶)

از زمان‌های دورتر در ما بوده است. در هر صورت، ما اکنون باید بپذیریم در مورد جنسیت و شهوت، هم دارای حساسیت‌های ذهنی و هم دارای کاستی‌های عینی و واقعی هستیم و اگر کسی این مطلب را نمی‌پذیرد، می‌تواند رفتار مردان را نسبت به زنان در جامعه مشاهده کند.

در چنین وضعیتی که یک جنبه از زندگی برای ما تا این اندازه حساسیت یافته است، ما نگرش معقول خود را نسبت به آن از دست داده‌ایم.

در این حال، «تبرّج» که سهل است، حتی پوشش هم در آن شبکه، اتصال و جرقه ایجاد می‌کند و باعث واکنش می‌شود. به عبارت دیگر، چون نگرش ما به این موضوع اشتباه است، هر چیزی برای ما تحریک کننده شده است. در این حال، حتی اگر شما به زنان دستور بدهید که از خانه خارج نشوند، باز مشکل مطرح شده بر جای خود باقی است و تأثیری در عفاف جامعه یا اصلاح آن ندارد. ما باید سعی کنیم از این حساسیت‌ها بکاهیم و این بیماری را درمان کنیم.

اغراق نیست اگر بگویم در این مورد، در شکلی پنهان، منکرات جامعه فراوان است و بنیان آن را برداشته است. در عین حال، نباید این مسأله را بر عهدهٔ اسلام گذاشت. مشکلات ما مربوط به خود ماست و مربوط به نحوهٔ برخورد ما با تعالیم اسلام است. ما این همه از حجاب می‌گوییم و دربارهٔ آن تبلیغ می‌کنیم، در حالی که در واقع در اسلام چیزی به اسم حجاب وجود ندارد و آن‌چه بر آن تأکید

(۹۷)

شده است، پوشش است، نه حجاب. اما برای جامعه‌ای که دچار یک عارضه است، حجاب تا چه اندازه می‌تواند حلاّل مشکل باشد. وقتی افراد در این زمینه نمی‌توانند عقلایی رفتار کنند، حجاب یا پوشش یا هر چیز دیگری باری سنگین است بر روی بارهای دیگر.


 

ورزش: زمینهٔ کمال است

دربارهٔ ورزش زنان به‌طور خاص باید بگویم زمینه‌های ورزش زنان در کشور ما بسیار محدود و ناچیز است؛ حتی در زمینه‌هایی در حد صفر است و در زمینه‌های دیگر نیز قابل مقایسه با ورزش زنان در سطح جهان نیست.

با این حال، اگر ما این مشکلات و معضلات و حساسیت‌های نابجای جامعهٔ خود را از میان ببریم یا آن را به حداقل برسانیم، از طریق همان پوششی که اسلام می‌گوید، می‌توانیم تمامی ورزش‌های معقول و انسانی را داشته باشیم.

به طور کلی، ورزش در سطح غیرحرفه‌ای، امری است مستحسن و لازم برای سلامتی و شادابی و باعث آمادگی جسمانی است؛ اما در سطح حرفه‌ای، زمینه‌ای است برای کمال انسان؛ چون در ورزش، تمام اندیشه و توان انسان و همهٔ استعداد بشری به کار گرفته می‌شود تا یک حرکت با زیبایی، قدرت و مهارت انجام شود. این حرکات، حرکاتی ساده نیست. ابداع و نظم دادن و ساختار دادن به این حرکت‌ها، نیازمند اندیشه و انرژی فراوانی است و در آن، خلاقیت

(۹۸)

بسیاری به کار رفته است.

ورزش حرفه‌ای، خلقت برتر انسان را در قالب تفکر، تکنیک و هنرمندی نشان می‌دهد و کمال انسان را آشکار می‌کند. حتی برخی از حرکات هست که ویژه و خاص بعضی از حیوانات است؛ ولی اگر دقت کنیم، می‌بینیم که انسان در همان حرکات بر آن‌ها پیشی گرفته و چیزهای زیادی را بر آن افزوده است. ورزش حرفه‌ای به خاطر به نمایش گذاشتن این ویژگی‌ها و به دلیل این‌که راهی است به کمال و ظرفی است برای تجلّی توانایی‌های انسان، اهمیت خاصی داشته و دارد و ما نمی‌توانیم، بخشی از جامعه را از پرداختن به آن محروم کنیم. ما نمی‌توانیم با یک برچسب، این موهبت را از زنان بگیریم.


 

مشکل کم‌تحرکی

گذشته از امور گفته شده، یکی دیگر از مشکلات ما در عصر حاضر، مشکل کم‌تحرکی و داشتن اندام‌های ناموزون است. بدن‌ها بیش‌تر یا خیلی لاغر، یا خیلی چاق و در مجموع نامتناسب است. علت آن نیز این است که ما به تناسب اندام توجهی نداریم. مصرف بالای مواد غذایی و سوخت پایین بدن در نتیجهٔ بی‌توجهی به ورزش، هم باعث شده ما بدن‌های نامتناسبی داشته باشیم، و هم پوکی استخوان، ضعف عمومی، شیوع بیماری‌ها، پیری زودرس و زودمرگی را با خود دارد.

اگر به نماز توجه کنیم، می‌بینیم این شیوهٔ عبادت تا حدود زیادی

(۹۹)

حرکت و ورزش را به همراه دارد و به نسبت، ورزش را در خود تأمین کرده است؛ با این حال، یک مسلمان ورزش را در زندگی خود وارد نمی‌آورد و نسبت به آن بی‌اعتناست.

ما اگر بخواهیم از ورزش صحبت کنیم، باید آن را در کنار عبادت‌ها مطرح کنیم و باید مثبت‌ترین گزاره‌ها را دربارهٔ ورزش داشته باشیم. هم‌چنین این گزاره‌ها را به مؤثرترین وجه بیان کنیم.

آیا اگر ورزش‌ها را حذف کنیم یا زنان را از انجام ورزش‌های پرتحرک بازداریم، مشکل جنسیت را حل کرده‌ایم؟ آیا اگر زن‌ها در مجامع ورزشی حاضر نشوند، ما دیگر مشکلی نخواهیم داشت؟ پیداست که پاسخ منفی است. حتی در این مورد به اندازهٔ کافی نسبت به ورزش‌های مختلف کم لطفی شده است و همین کم لطفی‌ها بود که به نتایج اخیر المپیک برای ما انجامید. کشور ما یک کشور باستانی است، ولی سهم ما از نهصد مدال المپیک، یکی یا دو تا بیش‌تر نیست. ما در ورزش‌هایی صاحب سبک بودیم، ولی نه در آن‌ها و نه در ورزش‌های دیگر، حرفی برای گفتن نداریم.


 

نباید ورزش‌ها را محدود کرد

نباید ورزش‌ها را محدود کرد؛ بلکه باید به حلّ مشکلات جامعهٔ خود بپردازیم. ولی کاستی‌ها، آلودگی‌ها و منکرات، بیان‌گر این است که در زمینهٔ حل مسألهٔ جنسیت و شهوت، ما کاری نکرده‌ایم. ما به مسایل فرعی مشغول شده‌ایم. جنسیت نباید این همه

(۱۰۰)

حساسیت و آلرژی ایجاد کند. برخی از افراد جامعه به‌گونه‌ای هستند که حتی اگر بگویی «ز…» یا بگویی «زنبور» آن‌ها به یاد زن می‌افتند. چنین کسانی را باید درمان کرد، نه این‌که زن‌ها را به‌خاطر آنان پنهان کرد. باید انسان‌ها را متعادل کنیم، نه این‌که حق عدهٔ دیگری را از آن‌ها سلب کنیم.

بنابراین اگر بخواهیم یک جامعهٔ متعادل داشته باشیم، باید در همهٔ زمینه‌های مادی، معنوی، هنری و ورزشی وارد بشویم و در تمامی امور پیشتاز باشیم.

برای این کار، نیازمند قانون‌گذاری هستیم تا چارچوب کار و هدف کار مشخص باشد. بسیاری از تبرّج‌ها اشکالی ندارد؛ چون کسانی هستند که حتی پنهان شدن زنان در پوشش چادر نیز جلودار تحریک شدن آن‌ها نیست.

در این مورد چه باید کرد؟ آیا باید گفت زن‌ها از خانه خارج نشوند؟ یا این‌که به درمان این افراد بپردازیم؟ به نظر من باید به این افراد کمک کنیم تا بهبود پیدا کنند.


 

منشأ سوءتفاهم‌ها

نباید تصویر بدی از زن داشت. زن، موجودی فتنه‌انگیز نیست. زن، الههٔ عشق و الههٔ قدس است. خداوند از زنان، پیامبران را آفریده است. ما باید موانع را برطرف کنیم؛ نه این‌که بر میزان محدودیت‌های خود نسبت به زنان بیفزاییم.

(۱۰۱)

آدم گرسنه، نان کپک‌زده می‌خورد و آدم تشنه، فاضلاب را بالا می‌کشد. بر این اساس، باید این تشنگی و گرسنگی را رفع کرد. باید کمبودها را در عرصه‌های مختلف معنوی، جنسی و مادی برطرف کنیم. ما همه چیز داریم، ولی بلد نیستیم از آن‌ها به خوبی استفاده کنیم.

پس کسانی که «عفاف» را با «پنهان‌کاری» مخلوط می‌کنند و «عزت نفس» را با «اختفا» یکی می‌گیرند، این‌ها مقتضی را نابود می‌کنند و به رفع مانع نمی‌پردازند.

این نگاه که زن فتنه‌انگیز است، باعث این همه سوءتفاهم دربارهٔ زنان شده است. این‌که زن موجودی فتنه‌انگیز است، نه تنها درست نیست، بلکه توهینی نسبت به آن‌ها به شمار می‌رود.

(۱۰۲)


 

فصل ۷

معیارهای همسریابی و آموزش زناشویی(۱)

نظام اسلامی هم‌اینک به طور عمده از ناحیهٔ مخالفان یا منتقدان، در غیر مسایل اقتصادی، به دو ایراد اساسی متهم می‌شود: یکی کم‌توجهی به جامعهٔ جوان خود و ناراضی بودن آنان از برخی مشکلات موجود، به‌ویژه در زمینهٔ آزادی‌های شخصی، و دیگری بی‌اعتنایی به جایگاه بایستهٔ زنان و فراهم آوردن بستر حضور اجتماعی آنان.

آیا نظام اسلامی می‌تواند جامعهٔ جوان را به خود جذب نماید و برای آنان جاذبه داشته باشد، به‌گونه‌ای که جوانان با رضایت از وضع موجود در کشور خود زندگی نمایند؟ هم‌چنین آیا زنان جامعه از آن‌چه انقلاب اسلامی برای آنان در مدت بیست سال گذشته فراهم

  1. ویراستهٔ گفت‌وگویی که به هدف تبیین اهمیت ازدواج در تاریخ ۲۵ / ۴ / ۱۳۸۰ انجام شده است.

(۱۰۳)

کرده است، رضایت دارند؟ به تعبیر دیگر، آیا جامعهٔ زنان، عالمان دینی را به عنوان حامیان حقوق خود ـ که بستر حفظ کرامت و عفت را برای زنان فراهم آورده‌اند ـ می‌شناسند و دنیا نیز آنان را به عنوان رهبرانی دینی می‌دانند که به انصاف، حقوق زنان را پاس می‌دارند و به آنان ظلمی روا نمی‌دارند؟ آیا نظام اسلامی در حمایت از زنان حتی شعارهایی بر تابلوهای تبلیغاتی خیابان‌ها داشته است؟ البته شعارهایی که محتوای علمی داشته باشد و با طراحی و روان‌شناسی به حمایت از حقوق زنان شعار دهد. آیا متولیان امور دینی ما می‌توانند تنها بعضی از مسایل کام‌یابی را آن‌گونه که در روایات است، به‌گونه‌ای علمی تبیین کنند تا ضعف اعصابِ درصد بالایی از جامعه کاسته شود؟ آیا ما از مظاهر تمدن که حتی در دین خود داریم ـ مانند نظافت، بهداشت، کامیابی، سلامتی، تندرستی و ورزش ـ بر فراز منابر خود چیزی می‌گوییم؟ آیا توانسته‌ایم از عشق و محبت بگوییم و شیوهٔ توانمندی و قوت را تبیین کنیم.


 

آموزش مسایل جنسی با دوری از جهل و دریدگی

در آموزش مسایل جنسی باید توجه داشت آگاهی نباید با دریدگی همراه باشد؛ همان‌طور که حفظ عفت نباید مانع آگاهی باشد و به جهل بینجامد.

در روایت داریم امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «ألذّ الاشیاء مباضعة النساء»(۱). آیا شأن متولیان دینی از امام صادق علیه‌السلام بالاتر است که

  1. کافی، ج ۵، ص ۳۲۱٫

(۱۰۴)

نمی‌توانند از مباضعه بگویند که واژه‌ای خاص است. اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله روزی از «حبّب إلی من دنیاکم الثلاث:.. والنساء» سخن گفتند، امام صادق علیه‌السلام صد سال بعد از آن، از مباضعه با زن‌ها می‌گویند و صراحت در تعبیر به کار می‌برند. البته در این روایت آمده است نخست آن حضرت از اصحاب خود پرسیدند: «لذیذترین چیز چیست؟» و کسی نتوانست پاسخی دهد. این بیان در محفلی عام بوده است، نه خصوصی.


 

مباضعه و ملاعبه

«بُضع» در زبان عربی همان تکه گوشت مخصوص که استخوان ندارد را می‌گویند که وقتی به صیغهٔ مفاعله می‌رود، هر دو تکه گوشت بدون استخوان باید بر هم باشد و واژه‌ای است که با دو طرف صدق می‌کند و معنای اشتراک را دارد. البته از باب تفاعل نیست ـ که هر دو طرف باید فاعل باشند ـ بلکه از باب مفاعله است که یکی فاعل و دیگری مفعول است. مباضعه به این معناست که مرد باید مرد و فاعل باشد و زن نیز باید انفعال نشان دهد و خود را در نقش مفعول ظاهر نماید و با این اشتراک در فعالیت است که بازی با بضع تحقق پیدا می‌کند؛ نه آن‌که مرد یا زن، یکی مانند جنازه در کنار دیگری باشد. اگر مرد جهت فاعلی نداشته باشد و آغازگر رابطهٔ جنسی نباشد، زن بعد از مدتی به سردی می‌گراید. با این شرایط است که «الذ الاشیاء»

(۱۰۵)

خود را نشان می‌دهد؛ وگرنه رابطهٔ جنسی برای زن یا مرد لذتی نخواهد داشت. ما در روایت تعبیر «ملاعبه» ـ یعنی بازی با زن ـ را داریم. بازی با تمامی بدن زن است که اعم از بضع می‌باشد؛ اما ملاعبه به صورت غالب، به بازی با بضع می‌انجامد. به تعبیر دیگر، ملاعبه منحصر به مباضعه نیست و مباضعه نیز منحصر به ملاعبه نیست و دخول را نیز در بر می‌گیرد.


 

کامیابی در بستر محبت و ایمان

کامیابی مرد به این نیست که زنی زیباروی یا چندین زن داشته باشد؛ بلکه کامیابی در دلی فراهم می‌شود که نخست محبت الهی در آن باشد و مرد به همسر خود محبت داشته باشد و از او کام بگیرد. بسیاری از کسانی که در پی زن‌های متعدد هستند، چون زمینهٔ محبت در دل آنان نیست، از زن سیرایی ندارند و نمی‌توانند از زن کامیاب شوند و همواره چشم دل آنان به زن بعدی است. زنانی که همواره در پی مردان هستند نیز هیچ‌گاه از این رابطه لذت بایسته را نمی‌برند؛ چرا که این محبت است که لذت می‌آورد و در چنین دل‌هایی محبتی نیست. دلی که سایهٔ محبت بر آن افتاده باشد، به راحتی از زنی که او را دوست دارد، اشباع می‌شود و از او کام حقیقی می‌برد؛ هرچند آن زن چندان زیباروی نباشد؛ برخلاف کسی که محبتی به زن ندارد و وی با هزاران زلیخا نیز اشباع نمی‌شود. دل او بدتر از کویر خشکی است که نمی‌تواند هیچ گیاهی برویاند. کامیابی

(۱۰۶)

برای افرادی که ایمان و محبت ندارند زودگذر، مقطعی، محدود، ظاهری، صوری و منحصر به همان لحظهٔ تماس است و کامیابی آنان از زن، حکم مسکن را دارد؛ برخلاف مؤمن که حتی در پیری با همسر خود عشق و صفا دارد. البته اثبات این سخن را باید به کتاب بیست جلدی زن نهاد و در آن‌جا پی‌گیر این موضوع شد. ما برخی از روایاتی را که به آموزش مسایل جنسی می‌پردازد، در کتاب چهار جلدی « زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» آورده‌ایم.


 

کنترل نسل

یکی از مواردی که باید در بحث آموزش مسایل جنسی گنجانده شود و به عنوان سرفصلی از آن به شمار رود، بحث کنترل نسل است که به غلط از آن به پیش‌گیری یاد می‌شود و شکل کنونی آن با انحراف‌هایی همراه است. گاه برخی از دولت‌مردان از لزوم کثرت جمعیت می‌گویند. باید دانست کثرت نسل مسلمانان به طور مطلق مطلوب نیست؛ بلکه این امر در صورتی مطلوب است که سبب عزّت مسلمانان را فراهم آورد؛ اما در صورتی که کثرت جمعیت، مشکلات عمومی و خاصی را برای جامعهٔ اسلامی پیش آورد، جلوگیری لازم است. البته در پیش‌گیری باید از شیوه‌هایی استفاده شود که مشکلات جسمانی یا امراض روحی و روانی در پی نداشته باشد. هم‌چنین در صورتی که حمل، برای زن یا مرد خطراتی را در بر داشته و احتمال خطر جدی باشد، پیش‌گیری لازم می‌باشد.

(۱۰۷)

خاطرنشان می‌گردد کنترل نسل، غیر از پیش‌گیری از نسل است که وجه صحیح این امر، منحصر در عنوان اول است؛ هرچند در کنترل نیز نوعی پیش‌گیری ضرورت دارد؛ ولی کنترل، عام‌تر از پیش‌گیری است؛ چرا که در کنترل، شرایط و خصوصیاتی نیز برای تولید مثل و استمرار آن قرار داده می‌شود که رعایت آن الزامی است؛ از این رو، ما بهتر است به جای شعار پیش‌گیری نسل یا ازدیاد آن، از کنترل نسل سخن بگوییم.

کسی که فرزندانی معیوب به دنیا می‌آورد، باید تولید مثل وی جرم دانسته شود و قانون با او برخورد داشته باشد؛ چرا که صلاح جمعیت بر صلاح فرد حاکم است و این دولت است که عهده‌دار تأمین هزینه‌های فرزند معیوب می‌شود. از سویی، دولت باید کسانی را که می‌توانند نسلی نابغه داشته باشند، مورد حمایت مالی و معنوی قرار دهد تا نسل خود را رو به ازدیاد گذارند؛ همان‌طور که دولت می‌تواند مانع ازدواج برخی شود.

هم‌اکنون اصلاح نژاد، بحث جدی جوامع علمی است و ما نباید از آن غافل باشیم. باید نسل کسی که فرزندانی با استعدادِ پایین دارد، محدود گردد و در این صورت است که شمار زندانیان کاسته می‌شود. نسل ایرانی هم باید خوش‌قیافه و زیبا باشد و هم قوی، سالم، نابغه و مؤمن. کسانی که می‌توانند چنین نسلی داشته باشند، باید مورد حمایت قرار گیرند و از برخی که نابغه‌زا هستند، خواسته شود فقط بر شمار فرزندان خود بیفزایند.

(۱۰۸)


 

گواهی صلاحیت ازدواج

ما باید برای ازدواج، گواهی صلاحیت صادر نماییم و انواع آزمایش‌های تخصصی را از افراد بخواهیم. هم‌چنین صدور گواهی ازدواج و زناشویی، به دوره‌های آموزشی نیاز دارد و نباید به کسی بدون در دست داشتن مجوز آن، اجازهٔ ازدواج داده شود؛ همان طور که برای رانندگی خودرو به گواهی‌نامه نیاز است. عیب جامعهٔ ما این است که مرد نمی‌تواند از زن خود استفاده کند و زنان ما بانو و حرم‌سرا نیستند؛ بلکه کلفت و نوکر هستند. هم‌اینک زن مثل قالی می‌ماند که تا پا نخورد، جلا پیدا نمی‌کند. جامعهٔ ما زن‌ها را پیر می‌کند؛ همان‌طور که زن‌ها شوهرداری و ادارهٔ زندگی را نمی‌دانند. به هر روی، دانایی توانایی است:

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی

که در نظام طبیعت، ضعیف پامال است


 

چگونگی انتخاب همسر مناسب

ازدواج، امر بسیار مهمی است و انتخاب همسر آینده، چندان راحت و آسان نیست. کسی که همسری را برمی‌گزیند ـ اعم از این‌که مرد باشد یا زن ـ در واقع اراده و اختیار خود را به دست دیگری می‌دهد و با فرض سالم بودن و بیمار نبودن یا مشکلات روانی نداشتن، با ناسازگاری و عدم تفاهم، هریک می‌تواند بدترین آسیب‌ها را به دیگری برساند. باید گفت خوشا به سعادت کسی که همسر لایقی دارد که با او سازگار است و کسی که دچار همسر بدی می‌شود، در

(۱۰۹)

زندگی آزار و اذیت بسیاری خواهد دید و نمی‌تواند بهره و کام چندانی از دنیا داشته باشد. پدر و مادر، فرزندی را با هزار زحمت و رنج بزرگ کرده‌اند تا به جوانی رسیده است؛ تفاوتی هم ندارد که آن جوان دختر باشد یا پسر، همسر وی با نبود تفاهم، او را بدبخت و پدر و مادر را غصه‌دار و محزون می‌کند که چرا چنین گرگ‌صفتی دچار آنان شده است؟

ازدواج، نیازمند بصیرت است و نمی‌توان ازدواج‌های هزار نفری را که تمامی از یک دانشگاه هستند، کار سالمی دانست. مگر می‌شود در یک دانشگاه، این همه زوج یافت که با هم سازگار باشند؟! چنین ازدواج‌هایی اگر به طلاق هم نینجامد، دست‌کم زندگی را برای دو طرف بسیار تلخ می‌سازد.

البته کمال، امری نسبی است و در ازدواج نباید ایده‌آل‌گرا و در پی کسی بود که هیچ عیب و نقصی ندارد؛ اما سازگاری و تفاهم، به معنای علمی آن، به راحتی پیش نمی‌آید و نخست تفاهم در خصوصیات روحی و حالات روانی را لازم دارد و سپس تناسب در اندام و ویژگی‌های جسمی را می‌طلبد. زن و شوهر باید با هم، کفو باشند؛ به این معنا که با هم تناسب داشته و هردو اندازهٔ هم باشند؛ به‌گونه‌ای که اگر یکی ده‌ها کمال دارد، آن دیگری نیز چنین باشد و اگر یکی دو یا سه نقص دارد، آن یکی نیز بیش از این نقص نداشته باشد. اگر کسی که هزاران کمال دارد با دختری ازدواج نماید که کمالات وی به شمار انگشتان دست نمی‌رسد، این دو نمی‌توانند با هم سازگار باشند و کفو

(۱۱۰)

هم به شمار نمی‌روند. هرچیزی تناسب خود را لازم دارد. مردی که به کثیفی عادت دارد و منضبط نیست و لباس هر مجلسی را رعایت نمی‌کند، نمی‌تواند با زنی که به پاکی علاقه دارد ازدواج نماید و زن شلخته نیز نمی‌تواند مرد منضبط را تحمل کند. ازدواج نباید با هوس همراه باشد؛ بلکه علاقه باید در میان باشد. اگر کسی در نگاه نخست، به کسی علاقه پیدا نکرد و تنها او را هوس کرد، چنین زندگی‌ای نمی‌تواند پایدار باشد.

برخی از زنان هستند که قدرت ادارهٔ زندگی را دارند و می‌توان اختیار زندگی را به دست آنان داد؛ چرا که آنان هوس و احساسات خود را کنترل می‌کنند. با چنین زنانی که ترس، بخل و هوس ندارند، می‌شود مشورت نمود و آنان قدرت ارایهٔ راه خیر را دارند؛ اما در بعضی از خانواده‌ها چنین است که زن بسیار هوس دارد و مدام لباس‌های نو و وسایل جدید می‌خرد و هوس‌های بسیار و غیرقابل کنترلی دارد. نه اختیار زندگی را می‌شود دست چنین زنانی داد و نه می‌شود آنان را طرف مشورت قرار داد. برای کسی که طرف مشورت قرار می‌گیرد و مشاور و راهنما در امور زندگی می‌شود، شرایطی گفته شده است که بسیاری از مردان، آن شرایط را ندارند و چه بسا زنانی که واجد آن باشند. در بحث مشورت با زنان باید ما در پی این تحقیق باشیم که اسلام فرموده است با چه کسانی مشورت نکنید و تنها بحث زن یا مرد بودن مطرح نیست.

البته در پایان، به کسانی که در پی همسر دلخواه خود هستند باید

(۱۱۱)

گفت برای ازدواج، توانایی‌های معرفتی یک خواهر مجرد با ده برادری که ازدواج نموده و همسر خوبی داشته باشند، برابر است و باید سراغ دختران شایسته را از چنین خواهران دلسوز و آگاهی گرفت و از آنان خواست تا همسری مناسب برای برادر خود بیابند؛ به شرط آن‌که آنان نیز با معیارهای ازدواج سالم آشنا باشند.

(۱۱۲)


 

فصل ۸

مقام قدسی حضرت زهرا علیهاالسلام

و موقعیت ممتاز زن(۱)

«إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیرا»(۲)

آن‌چه در این فرصت کوتاه بر آن هستیم تا برای شما خواهران محترم عرض نماییم و آن را لازم و ضروری می‌دانیم دو امر است: یکی شناخت و معرفت به مقام قدسی حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام و سیرهٔ آن حضرت و دوم، شناخت موقعیت خود.

اگر ما در هریک از این دو شناخت، دارای کاستی و ضعف باشیم، جایگاه ارزشی خود را از دست می‌دهیم و عمر گذران اما بسیار مغتنم دنیایی خود را ارزان فروخته‌ایم. اگر کسی در عمر ناسوتی خود به مقام والای حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام آشنا نباشد و نتواند با آن

  1. ویراستهٔ سخنرانی در جمع گروهی از خواهران بسیجی، به تاریخ ۳ / ۳ / ۱۳۸۷ و در ایام شهادت حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام .
  2. احزاب / ۳۳٫

(۱۱۳)

حضرت علیهاالسلام انس بگیرد، و نیز اگر کسی به مقام خودشناسی نرسد و جایگاه خود را نداند، عمری را که در دنیا تنها یک‌بار نصیب او می‌شود، ارزان از دست می‌دهد. به‌ویژه شما زنان باید جایگاه خود را در مراتب ظهور هستی به دست آورید و بدانید که کارویژهٔ زنان چیست و طبیعت و فطرت شما بر چه اصول و اساسی سرشته شده است، تا در راستای آن زندگی نمایید و در مسیری قدم برندارید که برخلاف ساختار خلقتی شما باشد و به قول فلاسفه حرکت شما قسری نباشد تا به فرجامی نرسد. این امر، اهمیت خودشناسی را به نیکی می‌نمایاند.

خوش‌بختانه ما در حیات انقلاب اسلامی زندگی می‌کنیم. ما در مهد انقلاب و در دورهٔ تمدن دین‌داری و دیانت هستیم و زندگی در چنین دوره‌ای ـ به‌ویژه برای خانم‌ها که در طول تاریخ مظلوم بوده‌اند و همواره حقوق آنان نادیده انگاشته می‌شده است ـ بسیار اهمیت دارد. البته شناخت ذات و تعین زنانه و کارویژهٔ زن برای متولیان انقلاب نیز بسیار حایز اهمیت است؛ چرا که زنان نیمی از اجتماع ما را تشکیل می‌دهند و هرگونه بی‌مهری یا افراط و تفریط در مسألهٔ زنان، به بیماری نیمی از پیکر اجتماع می‌انجامد که درد آن بر تمامی این کالبد وارد می‌شود. همان‌گونه که اگر پهلوان توانمند و قهرمانی در نیمی از پیکر خود به سبب شوک یا سکته فلج گردد، توانمندی خود را از دست می‌دهد و زمین‌گیر می‌شود.

البته این انقلاب برای زنان امکانات فراوانی را ایجاد نموده است و

(۱۱۴)

استفاده از این موقعیت، برای زنان نیز مغتنم است و آنان می‌توانند مسایل اصلی و اساسی خود را با تحقیق و با رجوع به متخصصان هر رشته، حل نمایند و برای آن، طراحی داشته باشند تا بتوانند چهرهٔ سالم و درستی از نقش و موقعیت زن در اسلام داشته باشند که این امر البته قدرت اثبات و توان ارایهٔ استدلال علمی، آگاهی، شناخت و تخصص را لازم دارد.

زنان باید برای جامعهٔ خود، بردِ بلندِ فکری و معرفتی داشته باشند و به این قانع نباشند که گرد هم بیایند تا روضه‌ای بخوانند. روضه خواندن از حضرت زهرا علیهاالسلام به تنهایی کافی نیست، بلکه مهم این است که شما بتوانید تصویری معرفتی از آن حضرت علیهاالسلام ارایه دهید تا ایشان به عنوان الگویی موفق برای جهان‌بینی و زندگی در دنیای معاصر و در تمامی اعصار معرفی شوند. این مهم، دانش‌اندوزی و مطالعه نسبت به تاریخ و دیگر وجوه علوم انسانی و مجاهدت علمی را لازم دارد. البته به برکت انقلاب اسلامی، جامعهٔ زنان ما از رشد علمی خوبی برخوردار هستند و این رشد علمی، هم برای زن امنیت می‌آورد و بستر حضور امن زن را در جامعه فراهم می‌سازد و هم این‌که دانشی که می‌آموزند، شخصیت زن را رقم می‌زند و روح او را می‌سازد و چنین نیست که زن مثل گذشته در جهل و ناآگاهی باشد و شخصیت او سست و ضعیف گردد و بنیاد و استحکامی نداشته باشد.

در گذشته و به‌ویژه در رژیم ستم‌شاهی، جامعه برای حضور زنان

(۱۱۵)

امن نبود و آنان را به فساد دچار می‌ساخت؛ از این رو، می‌گفتند زنان سواد نداشته باشند اما پاک باشند، بهتر است تا آن‌که زنی سواد داشته باشد اما آلوده‌دامن و فاسد باشد. امروزه اگر مرد آلوده‌ای هم باشد، در جامعه در پی زنی آلوده است و به زنان پاک‌دامن جسارت نمی‌کند. البته این بحث‌ها و چنین بستری زمینه‌ای مُقدمی دارد و آن‌چه شایان ذکر است، این است که: یک زن با چه چیزی زن می‌شود و امتیاز او به چیست و وظیفهٔ زنانگی و توان کاری وی در چیست؟ ما پاسخ این پرسش را هم در کتاب « تعین زنانه» و هم در کتاب « زن؛ پردیس زیبایی و تربیت» آورده‌ایم.

در جامعهٔ ما، مردان به عنوان شاخص قرار داده می‌شوند و زنان با آنان سنجیده می‌شوند. در تبلیغاتی که در دفاع از زنان صورت می‌گیرد، همواره هدف این است که توان زن در تمامی عرصه‌ها دوشادوش توان مرد قرار گیرد و مرد، معیار قدرت دانسته می‌شود؛ اما در فرهنگ قرآن کریم چنین نیست و این زن است که معیار و شاخص قرار داده می‌شود. قرآن کریم در معرفی حضرت مریم علیهاالسلام می‌فرماید: «فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی، وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ، وَلَیسَ الذَّکرُ کالاْءُنْثَی، وَإِنِّی سَمَّیتُهَا مَرْیمَ، وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِک وَذُرِّیتَهَا مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»(۱). در این آیهٔ شریفه، قرآن کریم می‌فرماید مرد نمی‌تواند مانند زن باشد: «وَلَیسَ الذَّکرُ کالاْءُنْثَی»و زن را به عنوان

  1. آل عمران / ۳۶٫

(۱۱۶)

شاخص و معیار قدرت معرفی می‌نماید. زن اگر بتواند مظهر حرکت، آگاهی، عمل، پاکی، طهارت و تقوا باشد، می‌تواند از بسیاری از مردان فراتر رود. قدرت زن به این است که به کارویژهٔ خود بپردازد، نه آن‌که رانندهٔ تریلر شود که کار بردگان سیاه گذشته یا خرکچی‌هاست. زن، مقامی دارد که از آن به «إِنَّا أَعْطَینَاک الْکوْثَرَ» وصف شده است. این مقام زنی است که شأن خود را می‌شناسد و منزلت زنانگی خود را در پرده‌هایی از قدس و ملکوت پاس می‌دارد؛ زنی که بر جبروت عالم حاکم است و ناموس خداوند شناخته شده است. زن در ساختار خلقتی خود این قدرت اعطایی را دارد که می‌تواند شگرد داشته باشد و نوظهوری و جهش از یک شأن به شأن دیگر را داشته باشد. اقتداری که در زن قرار داده شده است، مرد را نزده، بر زمینِ خضوع فرو می‌آورد و پیشانی او را بر زمین می‌ساید. لازم نیست به مردی توصیه شود بر همسر خود سجده نماید؛ چرا که او توصیه نشده، خاکسار زن است؛ اما اگر جایز بود که به انسانی بگوییم بر دیگری سجده کند، این زن است که نیاز به توصیه دارد که در حضور مرد خود، تواضع نماید. زن با قدرت شگرد خود، هر مردی را به زانو در می‌آورد و این مرد است که چون در برابر زن ضعف دارد، نیاز به قهر و دعوا پیدا می‌کند. لحاظ جنسیت و اعتبار آن، امری فردی است و اصل این است که زن و مرد، هردو انسان هستند و به همین لحاظ است که دارای امور مشترکی می‌باشند؛ اما کارویژهٔ آنان سبب می‌شود زن با مرد و مرد با زن به کمال دست یابد

(۱۱۷)

و زندگی فردی هریک بدون دیگری ناقص است. زن تا خود را نشناسد نمی‌تواند زندگی درستی داشته باشد و نمی‌تواند از حقوق خود دفاع کند. زن با شناخت خود می‌تواند در برابر بسیاری از ناملایمات ایستادگی نماید و با مشکلات دست و پنجه نرم کند و در موقعیت‌های حقوقی، خانوادگی یا اجتماعی برخورد و تصمیم مناسب را اتخاذ نماید.

اما شناخت دومی که برای هر انسانی لازم است، شناخت به مقام حضرات معصومین علیهم‌السلام به‌ویژه حضرت زهراست. ما در ایام فاطمیه و شهادت حضرت صدیقهٔ مرضیه علیهاالسلام قرار داریم. ما کتاب: « زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» را به اعتبار آن حضرت علیهاالسلام چنین نام نهادیم و در نوشتن آن، این باور را داشتیم که ما داریم الگویی از زندگی آن حضرت علیهاالسلام را برای زنان ترسیم می‌نماییم. در واقع این کتاب، سیرهٔ حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام در زندگی را به دست می‌دهد.

در رابطه با مقام قدسی حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام در صدر بحث، آیهٔ تطهیر را قرائت نمودم. حضرت زهرا علیهاالسلام از اصحاب کسا، یعنی از خمسهٔ اولای وجود هستند؛ پنج تنی که اصل خلقت عالم می‌باشند و دیگران از پرتو نور آن حضرات علیهم‌السلام آفریده شده‌اند. برای نمونه، در روایات است که تمامی فرشتگان از نور امام حسن علیه‌السلام آفریده شده‌اند که فرزند حضرت زهراست. شهیدان عالم به نور امام حسین علیه‌السلام وابسته هستند که نور دیدهٔ حضرت زهراست و صاحب رزق عالم هستی، حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است که همسر زهراست و

(۱۱۸)

صاحب «أَو أَدنی» در همهٔ هستی، تنها پیامبر خداست که پدر زهراست و ما از آنان به خمسهٔ اولی تعبیر می‌کنیم. خلقت دوم عالم هستی از «تسعهٔ ثانیه» است که نُه امام معصوم از نسل امام حسین علیه‌السلام هستند و آنان نیز فرزندان حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام می‌باشند. در روایات است حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام حورای انسیه هستند؛ یعنی انسان است، اما از نور بهشت آفریده شده‌اند.

برای آن‌که بلندای مقام حضرت زهرا علیهاالسلام تا حدودی مشخص شود، به احترامی که پیامبر اکرم به آن حضرت علیهاالسلام داشتند اشاره می‌نمایم. نه تنها در روایات شیعی، بلکه در روایات اهل‌سنت است که عایشه نسبت به حرمتی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به حضرت فاطمه علیهاالسلام می‌گذاشتند، اعتراض می‌کرده است. عایشه روزی به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با لحنی اعتراض‌آمیز گفت: «فاطمه را خیلی می‌بوسی، پدر، دخترش را این قدر نمی‌بوسد؟!» پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: «تو نمی‌دانی که فاطمه نور بهشت است و وقتی او را می‌بوسم و می‌بویم، نور بهشت را استشمام می‌کنم.» عایشه به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گوید: «وقتی فاطمه را می‌بوسی، زبان او را در دهان می‌گیری و می‌مکی، انگار داری عسل زبان می‌زنی» و پیامبر می‌فرماید: «تو نمی‌دانی که فاطمه کیست؟ فاطمه امّ‌ابیهاست.»

تعبیر «امّ ابیها» برای هیچ کسی نیامده است و معنای دقیق دارد. چگونه می‌شود دختری هم دختر پدرش باشد و هم مادر پدرش. حضرت زهرا علیهاالسلام نه تنها مادر پیامبر بوده است، بلکه مادر مادرش

(۱۱۹)

حضرت خدیجه علیهاالسلام و مادر مادر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضرت آمنه علیهاالسلام نیز بوده است؛ چرا که آنان به نور حضرت فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمده‌اند؛ همان‌طور که تمامی سلسلهٔ اجداد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و نیز فرزندان آن حضرت از نور حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام می‌باشند و «إِنَّا أَعْطَینَاک الْکوْثَرَ» هر دو طرف، اعم از سادات بنی‌هاشم و غیر آنان را در بر می‌گیرد و این‌گونه است که ما آن حضرت علیهاالسلام را فرازمانی می‌دانیم و چنین اوصافی با گذر از زمان است که معنا می‌دهد. در کتاب‌های اهل‌سنت آمده است: وقتی حضرت فاطمه علیهاالسلام به دنیا آمد، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «کسی به بدن آن حضرت علیهاالسلام دست نزند تا زن‌های بهشتی بیایند و او را از حضرت خدیجه علیهاالسلام تحویل بگیرند.»

حضرت فاطمه علیهاالسلام تا متولد شدند، سر به سجده گذاشتند و به حمد و ثنای خداوند مشغول شدند. ایشان همانند اطفالی که تازه متولد می‌شوند و به نظافت نیاز دارند، نبوده‌اند و طیب و طاهر به دنیا آمده‌اند؛ از این رو، به ایشان «طیبه» می‌گویند؛ یعنی کسی که در ذات خود پاک بوده است. هم‌چنین آن حضرت همانند زنان نبوده‌اند که خون ببینند. آن حضرت علیهاالسلام در دوران جنینی با مادر خود سخن می‌گفت و مادر را از آن‌چه که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله برای مردم می‌گفت، باخبر و آگاه می‌نمود.

باید توجه داشت دختر دوست دارد با مادر خود سخن بگوید و با او رفیق شود و با او بازی نماید و مادران نباید در این زمینه‌ها نسبت به دختر خود بی‌تفاوت باشند و باید وقتی را بگذارند که با او سخن

(۱۲۰)

بگویند و بازی کنند. حضرت خدیجه علیهاالسلام نیز حتی در دوران جنینی با حضرت فاطمه علیهاالسلام صحبت می‌کرده است؛ اما این حضرت فاطمه علیهاالسلام بوده‌اند که به مادر خود درس می‌داده‌اند؛ همان‌طور که این مادر به نور دختر خود به آفرینش رسیده است. عایشه، مقام حضرت زهرا علیهاالسلام را نمی‌داند و به پیامبر اکرم علیهاالسلام بر اساس حسادت زنانگی خود خرده می‌گیرد که چرا زبان آن حضرت را در کام می‌گیری و مانند عسل آن را می‌مکی؟

زن‌ها روحیهٔ حساسی نسبت به بچه دارند و عایشه چون عقیم بوده و بچه‌دار نمی‌شده است، حسادت و کینه به حضرت فاطمه علیهاالسلام داشته است. عایشه انتظار داشت از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرزندی داشته باشد که آیندهٔ اسلام را دست بگیرد. او زن تیز و زرنگی بوده که متوجه می‌شود عقیم است؛ در حالی که نوه‌های پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ، مانند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را می‌دید و محبت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به آنان را در پیش چشم داشت. در روایات است وقتی ایشان می‌خواستند از مدینه خارج شوند، آخرین نفری که با او وداع می‌کرده‌اند، حضرت فاطمه علیهاالسلام بوده است. هم‌چنین در ورود به مدینه نیز نخستین کسی را که می‌پذیرفته‌اند حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است و این امور، ناراحتی و حسادت عایشه را موجب می‌شده و سبب می‌گردیده وی رنج‌ها، دردها و مصایب فراوانی را برای حضرت زهرا علیهاالسلام پدید آورد. بر این اساس، تحمل نمودن عایشه بسیار سنگین بوده است. در روایات است این پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده که

(۱۲۱)

به منزل حضرت زهرا علیهاالسلام می‌رفته است و کم پیش می‌آمده است که حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانهٔ پدر خویش بروند؛ چرا که عایشه حرمت ایشان را نگاه نمی‌داشته و آن حضرت را مورد آزار قرار می‌داده است. حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در مسجد عزیز بوده‌اند، اما در خانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله چندان به آن حضرات علیهم‌السلام اعتنایی نمی‌شده است. برای همین است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هرگاه می‌خواستند پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را ببینند، به مسجد می‌رفته‌اند.

ما ایام شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام را به آقا امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) تسلیت می‌گوییم. وقتی حال عمومی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نامساعد بود و ایشان در حال احتضار بودند، حضرت فاطمه علیهاالسلام بی‌تابی می‌کردند تا آن‌که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان را صدا نمودند و فرمودند: «دخترم نزدیک‌تر بیا.» آن‌گاه لبان مبارک خود را کنار گوش حضرت فاطمه علیهاالسلام گذاشتند و چیزی فرمودند؛ بعد از آن بود که حضرت فاطمه علیهاالسلام لبخند زدند. از آن حضرت علیهاالسلام پرسیدند: چرا در آن لحظه خوش‌حال شدید؟» حضرت علیهاالسلام فرمودند: «برای این‌که پدرم فرمودند: نخستین کسی که به من ملحق می‌شود، تو هستی.»

فاطمه علیهاالسلام پدر را از دست می‌دهد و با شهادت پدر، هرچه عزت و احترام در جامعهٔ مسلمین آن روز داشته‌اند از دست می‌رود و مصایب علی و فاطمه علیهماالسلام شروع می‌شود و میدان برای انتقام عایشه و کینه‌ورزی‌های حسادت‌آمیز وی باز می‌شود و عایشه رهبری

(۱۲۲)

کودتاچیان سقیفه را به دست می‌گیرد. آیا توجه کرده‌اید وقتی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در حال احتضار بوده‌اند، تمامی همسران آن حضرت و خلیفهٔ اول و دوم بوده‌اند، اما هیچ‌یک از بچه‌های پیامبر در آن‌جا نبوده‌اند و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: علی را صدا کنید یا فاطمه را صدا کنید. حضرت فاطمه علیهاالسلام در خانهٔ خود می‌داند که پدر وی چند روزی است بیمار می‌باشند و با این بیماری از دنیا می‌روند، اما نمی‌تواند نزدیک پدر برود، تا آن که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان را به هنگام نزدیک شدن لحظهٔ رحلت، نزد خود می‌خوانند و این صحنه تا چه اندازه دردناک است.

همین حالت در خانهٔ فاطمه هم هست. وقتی پهلوی فاطمه را شکستند و آن حضرت به زمین افتاد، امیرمؤمنان علیه‌السلام در خانه نبود و علی را کشان کشان به سوی مسجد می‌بردند. فاطمه در آن لحظه می‌بیند دیگر پدر وی نیست، شوهر او هم نیست و بر زمین می‌افتد و بچه‌ها به سوی مسجد دویدند تا به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام خبر دهند که فاطمه از دست رفته است. امیرمؤمنان علیه‌السلام به بدن فاطمه که بر زمین افتاده است، نگاه می‌کند و خجالت می‌کشد و می‌گوید: «فاطمه‌جان، من بعد از پدرت نتوانستم حرمت تو را در میان این مردم حفظ کنم.» او به حسن و حسین و به زینب کبری و ام‌کلثوم علیهم‌السلام می‌نگرد و می‌بیند نزدیک است روح بچه‌ها از بدن کوچک آنان خارج شود. او می‌گوید: «فرزندانم! با مادرتان وداع کنید.» و بچه‌ها با بدن مادرشان فاطمه هست که آرام و قرار می‌گیرند. هر کدام از بچه‌ها با

(۱۲۳)

مادر خود چیزی می‌گویند و فاطمه هم سخنی دارد و می‌گوید: علی‌جان، مصایب من فراوان بود اما مواظب بچه‌های من باش.» لا حول و لا قوة إلاّ باللّه العلی العظیم.

پیامبر گرامی اسلام؛ حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «ان اللّه یغضب لغضب فاطمة ویرضاه لرضاها»(۱). خداوند برای خشم فاطمه علیهاالسلام غضبناک می‌گردد. مسلمانان با ظلم به حقِ اهل‌بیت علیهم‌السلام ، به غضب حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام مبتلا شدند و تا توبه نکنند، نجات پیدا نمی‌کنند و روی خوش نمی‌بینند. اگر به کسی شلاق نشان دهند، از آن می‌ترسد؛ اما مسلمانان به این فرمودهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله توجه ننمودند و تمامی بدبختی‌ها و جنگ‌هایی که برای آنان پیش می‌آید، برای آن است که حضرت زهرا علیهاالسلام را به خشم آوردند و باید تاوانِ کار خود را بکشند.


 

امر به معروف و نهی از منکر نسبت به شوهر

پرسش ۱ : بعضی از مردها نماز نمی‌خوانند، وظیفهٔ ما زنان در قبال آنان چیست؟

به صورت کلی سستی در نماز در میان برخی ـ اعم از این‌که مرد باشند یا زن، شوهر باشد یا فرزند ـ وجود دارد. بدترین شیوهٔ برخورد با فردی که در نماز خواندن خود کاهلی دارد، دعوا و درگیری با اوست. در محیط خانه، باید همواره امنیت و آرامش برقرار باشد و نباید به هر

  1. شیخ صدوق، امالی، ص ۴۶۷٫

(۱۲۴)

بهانه‌ای فضای روانی خانه را ناامن ساخت. در بعضی مواقع باید به فرزند چیزی نگفت و به روی خود نیاورد که او نماز نخوانده است. نماز، وظیفه‌ای فردی است و امر به معروف و نهی از منکرِ فردی که در گزاردن نماز کاهلی دارد، شرایط بسیاری دارد و برخی از پیچیدگی‌های روان‌شناسی در این زمینه را نباید نادیده گرفت. به طور کلی باید با فرد بی‌نماز همراه شد و او را با زبانی نرم و آرام و با بیانی تشویق‌گونه نصیحت و موعظه کرد؛ بدون آن‌که کم‌ترین تندی در آن باشد.

نباید بر فرزند یا مرد فشار آورد که نماز وی کامل باشد و با حفظ تمامی شرایط، نماز بخواند؛ بلکه باید با ملایمت و آرامی و مرحله به مرحله او را به نماز گزاردن تشویق نمود. تندی، به‌ویژه برای بچه‌ها سمّ است؛ چرا که خاطر آنان را از نماز ناراحت و رنجیده می‌نماید و نیز اگر او امروز نماز نمی‌خواند، در دامان شماست و نماز نمی‌خواند؛ اما برخوردهای تند در خانه و ناامن ساختن محیط زندگی وی، سبب می‌شود او فردا در دامان دیگری قرار گیرد و حل مشکلات خود را از برخوردهای مهربانانه اما فریب کارانهٔ دیگران ـ که از آن خبر ندارد ـ بخواهد. اگر شوهر یا دختر شما نماز نمی‌خواند، در محیط خانهٔ خود نماز نمی‌خواند و شما نباید آبروی اجتماعی وی را لکه‌دار نمایید و پیش این و آن از او خرده بگیرید که چرا نماز نمی‌گزارد؛ زیرا آبروی کسی را بردن، بدتر از بی‌نمازی است. شما باید او را در نظر دیگران خوشایند سازید و برای نمازی که گاهی می‌خواند، مدح او را

(۱۲۵)

بگویید تا او برای نماز تشویق شود.

زن باید محیط خانه را برای شوهر و فرزند خود گرم نگه دارد و آن را به سردی نیالاید. آمارها می‌گوید ما امروزه نزدیک به یک میلیون دختر و پسر فراری داریم. مهم‌ترین علت فرار آنان از کانون منزل، سردی آن بوده و مقصر اصلی آن پدر و مادرهایی هستند که با فرزند خود تندی دارند و آغوش خود را برای آنان به مهر باز نمی‌کنند. شما تکلیفی ندارید در برابر کسی که نماز نمی‌خواند با تندی رفتار کنید؛ بلکه وظیفهٔ اولی شما مادران یا همسرانْ نصیحت، موعظه، تشویق و مهربانی است. زن باید محیط خانه را برای همسر و فرزند خود گرم، شیرین و دوست‌داشتنی نگاه دارد و فضا را چنان برای شوهر یا فرزند بی‌نماز خود آزاد بگذارد که وی خود با مهربانی‌های شما تنبّه پیدا کند و از بی‌نمازی خود خجل و شرمنده شود و پشیمان گردد.

برخی از زنان می‌پرسند: ما در برابر شوهر خود که خمس نمی‌دهد، چه تکلیفی داریم و باید با آنان چگونه برخورد کنیم؟ شما در برابر وظایف شخصی مرد، تکلیف ندارید با تندی برخورد کنید؛ چرا که با تندی شما کانون خانواده ـ که نگه‌داشتن آن وظیفهٔ اولی شماست ـ فرو می‌ریزد. زن برای تندی با شوهر یا فرزند خود در تکالیف شخصی آنان، مجوّزی ندارد و تندی شما در بسیاری از موارد، به لج‌بازی می‌انجامد و کار را نه تنها سامان نمی‌دهد، که آن را بدتر می‌سازد. این محبت است که می‌تواند هر دل رمیده‌ای را رام سازد. البته مگر شما به تمامی حرف‌های خدا گوش می‌دهید که انتظار دارید

(۱۲۶)

همسر یا فرزند شما تمامی حرف‌های خدا را بی‌کم و کاست گوش دهد؟ بچه ـ به‌ویژه در سن بلوغ خود ـ به لج‌بازی رو می‌آورد. اگر شما به او بگویید نماز نخوان، او از سر لج‌بازی هم که شده است، به نماز می‌ایستد. نمازی که با زور پدر و مادر و فشار آنان خوانده شود، با نماز بی‌وضو چه تفاوتی دارد؟ چرا که گاه زور والدین، بچه را بدون وضو به نماز وامی‌دارد. این محبت و مهربانی است که کیمیای تبدیل وجود انسان‌هاست و آنان را از جایی به جای دیگر و از فضایی به فضای دیگر می‌کشاند.


 

فرزند تکلیف‌گریز

پرسش ۲ : فرزند من به سن تکلیف رسیده است؛ اما گاهی تنبلی می‌کند و نمازهای خود را انجام نمی‌دهد، با او باید چگونه برخورد نمایم؟

به چنین فرزندی نباید سخت گرفت تا سن بلوغ و تکلیف برای وی تلخ نگردد؛ بلکه باید آن را شیرین نمود و با مهربانی از او خواست که با شما نماز بخواند. تنبلی اولیهٔ وی، به مرور زمان رفع می‌شود. بچه‌ها را از قبل از سن بلوغ باید با مهربانی به نماز واداشت تا وقتی به سن بلوغ می‌رسند، حرفه‌ای شده باشند؛ نه آن‌که به سن بلوغ که می‌رسند، تازه به این فکر بیفتیم که بچه را چگونه به نماز تشویق نماییم.


 

مشاوره با والدین

پرسش ۳ : ما چگونه می‌توانیم برای امور زندگی خود مشاور یا مربی

(۱۲۷)

بگیریم؟

بهترین مشاور و مربی برای آدمی، پدر و مادر اوست. هیچ کسی برای آدمی بهتر از پدر و مادر نمی‌باشد و آنان بهتر از هر کسی، هم فرزند را می‌شناسند و هم نسبت به او دل‌سوزی دارند. پدر و مادر، عاشقان بی‌عاری هستند. این امر ـ به‌ویژه برای دختران ـ بسیار حایز اهمیت است و آنان نباید چیزی را از مادر و پدر خود پنهان کنند. خانه باید برای فرزندان چنان امن باشد که آنان چیزی را پنهان نکنند. اگر فرزندی نیز مشکل دارد، نباید با او با تنبیه و مجازات برخورد کرد. بچه‌های امروز باسواد، تحصیل‌کرده و فهیم هستند و دوست دارند با آنان سخن گفته شود و بحث شود تا آنان بتوانند حرف دل خود را بازگو نمایند؛ نه آن‌که با آنان به قلدری، زورگویی و استکبار رفتار شود. بهترین حربه برای شکست فرزند، مهربانی است؛ وگرنه امروزه دیگر نمی‌شود کسی را از چیزی ترساند. بچه‌های ما چکیدهٔ این انقلاب هستند و ترس از وجود آنان برداشته شده است. فقط باید گفت محبت، محبت و محبت.


 

پنهان‌کاری‌های زنان

پرسش ۴ : بعضی از زنان نسبت به شوهر خود پنهان‌کاری‌هایی دارند، آیا این مخفی‌کاری‌ها اشکال دارد؟

اگر در خانه‌ای مهر و محبت حاکم باشد و زن از شوهر خود ترسی نداشته باشد، زمینه برای پنهان‌کاری به وجود نمی‌آید. بهترین

(۱۲۸)

خانه آن است که محبت در تمامی زوایای آن جریان داشته باشد. البته مادر اگر از شوهر خود پنهان‌کاری داشته باشد، چون فرزندان به صورت غالب از آن آگاه می‌شوند، برای آنان بدآموزی دارد و مادر به خاطر آنان هم که شده است، نباید به پنهان‌کاری رو آورد تا دختر وی مثل او تربیت نشود و نسبت به شوهر آیندهٔ خود به پنهان‌کاری رو نیاورد و صداقت خود را از دست ندهد. البته زندگی بدون مشکلات نیست و مردها هریک نیز سلیقه‌ای در ادارهٔ زندگی خود دارند؛ اما آنان نیز در برابر مهربانی و محبت، اسیر می‌گردند. کلید اصلی موفقیت زن در خانه، محبت و صداقت است و زن به هر میزان که از این‌دو خصوصیت فاصله بگیرد، به همان میزان بر مشکلات خود افزوده است؛ ضمن آن‌که شاکله و تعین زنانهٔ خود را نیز تخریب نموده است؛ زیرا زن با محبت و شوهردوستی است که زن می‌باشد و زنانگی می‌کند. گاه نیز محبت و مهربانی به این است که از شوهر یا فرزند خود بخواهد کمی او را موعظه و نصیحت کند و شما نیز برای نصایح آنان گوش شنوا داشته باشید.


 

مرزهای اطاعت از شوهر

پرسش ۵ : اگر شوهری زن خود را مجبور به ارتکاب گناهی نماید، آیا بر زن واجب است از شوهر خود اطاعت‌پذیری داشته باشد و لازم است آن را انجام دهد؟

زن باید در تمامی امور از شوهر خود سخن‌پذیری داشته

(۱۲۹)

باشد؛ جز در موردی که معصیت خداوند پیش بیاید. در مثل این‌که می‌گوید تو بیمار هستی و نباید روزه بگیری، دست‌کم باید با او پیش پزشک معالج رفت تا وی نظر تخصصی او را دریابد. شوهر می‌تواند برای نمونه زن خود را از این‌که نذر کند روزه بگیرد، بازدارد؛ چرا که با روزهٔ وی، حق شوهر و فرزند تضیع می‌شود و بر زن، خستگی عارض می‌گردد و ناهار برای بچه‌ها درست نمی‌کند یا با آنان ناهار نمی‌خورد و خانه در آن روز، رو به پژمردگی می‌رود. زن تا می‌تواند باید نسبت به شوهر و فرزند خود محبت، مهربانی و رفاقت، رفاقت و رفاقت داشته باشد و خانه را میدان رزم و باشگاه مبارزه نداند و با آنان درگیر نگردد.


 

شست و شوی مغزی و صنعتی شدن رفتارها

پرسش ۶ : بحث شما برای من خیلی جذاب و جالب بود. بعضی از زندگی‌ها خشن شده و مردسالارانه است و خیلی از مردها واقعا به زن اجحاف می‌کنند البته ما شاهد زن‌سالاری نیز هستیم. بعضی از علما نیز روی منبر که از حقوق زن بر مرد یا مرد بر زن صحبت می‌کنند، گاه می‌شود که به زن اجحاف می‌کنند و او را بیچاره و گرفتار می‌سازند. البته در بعضی از موارد نیز آنان به مردان اجحاف می‌کنند. سؤال من این است که ما چگونه می‌توانیم روابط میان همسران را بهبود بخشیم؟

در این زمان، گرفتاری‌ها فراوان است و این مشکلات سبب می‌شود مردم خسته شوند. بسیاری گرفتار وام و برخی درگیر زندگی

(۱۳۰)

خشک صنعتی هستند. بعضی رفتارها نیز به‌خصوص در خانه نسبت به بچه‌ها غیرمنطقی و خشن است و بعضی مردها نامهربان و خشن هستند. افزون بر این، فمنیسم و فرهنگ اومانیسم و انسان‌محور نیز ذهن بسیاری از زنان را به خود معطوف کرده است؛ به‌گونه‌ای که برای برخی از زنان که در این فضا شست‌وشوی مغزی داده شده‌اند، پذیرش الگوهای اسلامی بسیار سخت شده است و رعایت احکام دینی، با قالبْ تهی کردن آنان برابر شده است. افراط و تفریط مثل خوره به جان زنان افتاده است. برخی می‌تازند بدون آن‌که تناسب‌ها را رعایت کنند و به این امر توجه ندارند که زن و مرد چه تفاوت‌هایی دارند و هر کسی بر آن است تا سالار شود. این در حالی است که زندگی، سالار نمی‌خواهد، بلکه رفیق می‌خواهد. نباید واژه‌های خشن و تلخ را در روابط میان زن و مرد به کار برد و تناسب‌ها را باید دید. ما نسبت به حقوق خود نباید ایده‌آلیست و رؤیایی باشیم؛ بلکه باید رئالیسم و واقع‌نگر باشیم و موجودیت‌هایی را که داریم با تناسب‌هایی که هست ملاحظه نماییم و این بهترین روش برای ایجاد تفاهم میان همسران است. ما بسیاری از گناهان همسر یا شوهر خود را نباید به روی خود بیاوریم. باید گذشت، بزرگواری و جوانمردی داشته باشیم تا به زندگی پایدار و شیرین دست یابیم.


 

مدیریت محبت به همسر و والدین

پرسش ۷ : گاهی همسر من با پدر و مادر من بدخلقی می‌نماید و از

(۱۳۱)

این‌که من نسبت به آنان محبت دارم، بر من خرده می‌گیرند، آزار و اذیت‌های او نیز بسیار است؛ با این وصف، چگونه با او برخورد نمایم؟

انسان نمی‌تواند حق پدر و مادر را ادا کند و هرچه محبت نماید، باز هم کوتاهی کرده است. تا پدر و مادر زنده هستند، محبت آنان چندان برای فرزند ملموس نیست و وقتی از دنیا می‌روند، فرزند محبت آنان را بهتر می‌فهمد. بچه ممکن است محبت بسیاری به پدر و مادر خود داشته باشد، اما محدودیت دنیا و امکانات آن، به وی اجازه نمی‌دهد آن محبتی را که در دل دارد اظهار نماید و پدر و مادر نیز فرزند خود را آن‌گونه که هست درک نمی‌کنند و محبت قلبی او را نمی‌بینند. نه فرزند می‌تواند محبتی را که می‌خواهد اظهار کند و نه والدین قدرت درک آن را دارند و آنان وقتی از دنیا می‌روند، آن را بهتر درک می‌کنند؛ از این رو، وقتی پدر و مادر از دنیا می‌روند، فرزند باید بیش‌تر برای آنان محبت و خیرات و قرائت قرآن کریم یا نماز و دعا داشته باشد. این امر، به‌ویژه برای کسانی که همسر آنان مانع از محبت به پدر و مادر در زمان زندگی آنان است، بیش‌تر حایز اهمیت است. البته در زندگی باید قدرت مدیریت داشت و آن را به صورت سالم کنترل نمود و به کسی ظلم یا اجحافی نداشت و باید حق‌مدار بود. زن یا پدر و مادر، آدمی‌زاد هستند، نه پلاستیک، و باید به احساسات همه با مدیریت درست احترام گذاشت و لزوم احترام به پدر و مادر نباید سبب ظلم به زن و فرزند گردد، که در آن صورت، زن آرزوی مرگ پدر و مادر وی را می‌کند تا این مزاحمان را از سر راه خود بردارد و به

(۱۳۲)

راحتی دست یابد؛ اما تعادل و تناسب رفتار شوهر است که می‌تواند مانع از چنین آرزوهایی شود که آثار وضعی را به دنبال دارد.

البته شوهر باید به پدر و مادر همسر خود احترام بسیار و مضاعف داشته باشد تا زن به پدر و مادر وی احترامی نسبی پیدا کند. به طور کلی، این حرمت نگاه داشتن است که پاسداشت حرمت را با خود می‌آورد. خودخواه نیز نباید بود؛ زیرا ما فقط برای خود زندگی نمی‌کنیم؛ بلکه ما با همسر، فرزند، پدر، مادر، برادر، خواهر و همسر خویش زندگی می‌کنیم و هرکس که بر آن باشد تا یک حلقه از این زنجیره را از زندگی خود حذف نماید، کنترل زندگی خود را از دست خواهد داد و زندگی خود را نامتعادل خواهد ساخت؛ خواه زن باشد یا مرد. دنیا اجازه نمی‌دهد کسی رَحِم و فامیلی را چنان از خود دور نماید که هیچ‌گونه نقش و تأثیر سوئی در زندگی وی نداشته باشند. هم پدر و مادر دختر و هم پدر و مادر پسر، فرزند خود را ـ که عمری برای او زحمت کشیده‌اند و او را تر و خشک کرده‌اند و غصهٔ بیماری و رنج هجر او را تحمل نموده‌اند ـ به همسری دیگری داده‌اند و او باید قدردان آنان باشد و آنان را عزیز بدارد. اسلام هم پدر را بر سه گونه می‌داند: «أب ولّدک، أب علّمک وأب زوّجک»؛ پدری که نسب تو از اوست و پدری که استاد توست و پدری که دختر خود را به همسری تو می‌دهد. توجه به این حقیقت‌هاست که زندگی را شیرین می‌کند. خودخواهی‌ها و ما و من‌ها باعث کدورت‌ها می‌گردد.

البته هرگونه برخوردی، نیاز به نسخهٔ طبیب و روانشناس دارد،

(۱۳۳)

نه آن‌که فرزند به صورت خودسرانه اقدام نماید. البته گاهی پیش می‌آید که پسر مجبور می‌شود به مادر خود تندی داشته باشد؛ چرا که می‌بیند اگر وی چنین تندی‌ای را نداشته باشد، زن او عقده پیدا می‌کند و دیگر نمی‌تواند با مادر وی دوست باشد؛ اما وقتی رفتار عادلانهٔ شما را ببیند، به او نیز علاقه پیدا می‌کند. البته قدرت تحلیل زن‌ها پایین است و بسیار می‌شود که اشتباه می‌کنند و از چیزی که واقع نشده است، عصبانی می‌شوند. هرچند به پیشامدهای زندگی باید به چشم لطف نگریست و آن را خیر و مصلحت فرد یا جمعی دانست. این‌که انسان انتظار داشته باشد بعضی از جابه‌جایی‌ها در زندگی وی واقع شود، ممکن است همان جابه‌جایی حیله به او باشد و همان، سبب بیچارگی او گردد. در زمان دفاع مقدس که به شهرها حمله می‌شد، ما در طبقهٔ دوم خانه بودیم و البته اعتقاد داشتم که به من آسیبی نمی‌رسد؛ اما به بچه‌ها می‌گفتم وقتی آژیر حملهٔ هوایی زده می‌شود، شما حتی از این ستون به آن ستون نروید؛ چرا که ممکن است کوچک‌ترین حرکتی سبب شود کلاه سر شما رود و از جایی امن به جایی ناامن پناه ببرید. و خداوند بگوید مگر من گفتم زیر آن ستون برو؟ اما این موشک باید همین‌جا پایین می‌آمد. به هر حال، گاهی آن‌چه منفعت پنداشته می‌شود، خسارت و گاهی آن‌چه خسارت دیده می‌شود، منفعت است. انسان باید خدا را مسبّب بداند و اگر سبب خداست، هر چه پیش آید، خوش آید و لطف است، حتی اگر در نظر ما خسارت باشد.

(۱۳۴)

گاهی کسی ضعف ایمان دارد و خداوند برای آن‌که سختی‌های وی در برزخ کاسته شود، زنی بد را بر او مسلط می‌سازد تا انواع عذاب‌های دنیوی را بر او وارد آورد؛ همانند کسی که ضعف اعصاب دارد و از بی‌خوابی رنج می‌برد. زن خوب می‌تواند مؤمنی را به غفلت دچار سازد و زن و دنیا جای خدا یا پدر و مادر را در دل او پر می‌کند. بدی‌های زن، گاه لطفی است که بر بندهٔ مؤمن وارد می‌شود. گاهی در روز قیامت، یک زن می‌تواند مدعی شود من هرچند بد بودم و بدی‌های من بندهٔ مؤمنی را آزرده است و مستحق عذاب هستم، اما باید این را ملاحظه نمایید که بدی‌های من باعث هدایت او شده است و باید اجر من به این مقدار محفوظ باشد؛ چرا که اگر من زن آنتیک و شگرفی برای این فرد بودم، او اهل دنیا می‌شد و به هر حرامی دست می‌یازید. این‌گونه است که انسان اگر همسر وی به او بدی نمود، باید بازگردد و دست او را ببوسد و از او تشکر نماید که باعث خیر وی شده است. خداوند گاهی به‌گونه‌ای به انسان وارد می‌شود که آدمی از آن راضی نیست. البته خداوند با این مسایل، بنده‌های خود را امتحان می‌کند تا ببیند آنان چه مقدار او را پذیرفته و قبول دارند.


 

حضرت مریم علیهاالسلام ؛ دختری استثنایی

پرسش ۸ : خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَک مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرا فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّک أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ، فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیسَ الذَّکرُ

(۱۳۵)

کالاْءُنْثَی»(۱)، منظور قرآن کریم از این‌که پسر مانند دختر نیست، چه می‌باشد و آیا نقل آن به معنای تحقیر زن نیست؟

این آیات از عظمت خاندان عِمران حکایت دارد. عمران، پدر حضرت مریم است. وقتی همسر وی به حضرت مریم علیهاالسلام باردار بود، وی نذر نمود کودک خود را وقف خدمت در بیت المقدس نماید. در آن روزگاران فقط پسران به خدمت این مکان مقدس در می‌آمدند. همسر عمران وقتی زایمان نمود، کودک خود را دختر یافت. وی عرض نمود: خدایا، این دختر است و نمی‌توان او را به خدمت بیت المقدس درآورد، اما خداوند در مقام دل‌جویی از او می‌فرماید: «وَلَیسَ الذَّکرُ کالاْءُنْثَی»(۲)؛ هیچ پسری همانند این دختر نمی‌شود. ما «ال» در «الذَّکرُ» را جنس و آن را عام استغراقی می‌گیریم و «ال» در «کالاْءُنْثَی» را برای عهد می‌دانیم که به دختر مشخص و معین ـ یعنی حضرت مریم علیهاالسلام ـ اشاره دارد. بر اساس این معنا، هیچ پسری همانند این دختر، یعنی حضرت مریم علیهاالسلام نمی‌شود. البته این فراز از آیهٔ شریفه: «وَلَیسَ الذَّکرُ کالاْءُنْثَی» مورد تأیید خداوند است که آن را در کتاب آسمانی خود می‌آورد.

در واقع باید پرسید: این چه دختری است که از تمامی پیامبران ـ حتی فرزند خود، حضرت عیسی علیه‌السلام ـ بالاتر است؟

  1. آل عمران / ۳۳ ـ ۳۷٫
  2. آل عمران / ۳۶٫

(۱۳۶)

در پاسخ باید گفت: امتیازی که حضرت مریم علیهاالسلام دارد ـ که هیچ پسری حتی پیامبران بزرگ الهی علیهم‌السلام آن ویژگی را ندارند ـ این است که حضرت مریم علیهاالسلام مادر فرزندی است که پدر ندارد و هیچ پسری نمی‌تواند فرزند بی‌مادر داشته باشد. بر این اساس، آیهٔ شریفه دارای موضوع خاص و قضیة فی واقعة و گزاره‌ای منحصر است که البته موقعیت ممتاز حضرت مریم علیهاالسلام را می‌رساند، نه تحقیر زنی را.

(۱۳۷)


 

فصل ۹

محور حرکت زنان؛

تقوا، ایمان و اعتقاد صادقانه(۱)

با ظهور پدیدهٔ انقلاب اسلامی، جنبشی در بیش‌تر حرکت‌ها ایجاد شد و بنیاد نوینی به صورت کاربردی پی‌ریزی گردید که بخشی از آن، تغییر نگاه به جامعهٔ زنان بود که در برابر چند هزار سال طاغوت، حکومت‌های مانرشی، سلطنت‌طلبانه و استبداد قرار داشت. این انقلاب به جامعهٔ زنان حرکت و پویایی داد. این در حالی بود که زن یکی از مشکلات بنیادین و چالش‌های اساسی در دوره‌های مختلف بوده است؛ چرا که محتوای حرکت‌ها و کارویژهٔ زنانِ جامعه، چندان روشن نبوده و حتی قوانین مصوب نیز از جهت رویش و پویش، اجمال دارد و کار کارشناسی لازم را نداشته و با

  1. ویراستهٔ سخنرانی در جمع خواهران طلبهٔ شهرستان شاهرود، به تاریخ ۲۳/۴/ ۱۳۸۵٫

(۱۳۸)

ناآگاهی‌های فراوان همراه بوده است.

سه اساس برای هر حرکتی می‌باشد و زنان نیز اگر بخواهند خیزشی داشته باشند، لازم است این سه محور را دنبال کنند. این سه محور عبارت است از: تقوا، ایمان و اعتقاد صادقانه؛ چنان‌چه در این آیهٔ شریفه آمده است: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیدا»(۱).

قرآن کریم نخست، خطاب به اهل ایمان می‌فرماید به تقوا رو آوردید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ». ایمان و تقوا به صورت لازمی ـ که تعدی و جری نسبت به غیر ندارد ـ لحاظ می‌شود. تقوا نیز همان عمل به ایمان است. اما این آیه در ادامه بر لزوم داشتن جری و تعدی و لحاظ غیر تأکید می‌نماید و می‌فرماید: «وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیدا». در واقع این فراز، ما را بر داشتن حیات عینی در اجتماع سفارش می‌نماید و می‌خواهد ما نیرویی تأثیرگذار برای جامعه باشیم. قول نیز به معنای کلام یا لفظ نیست؛ بلکه بر عقیده دلالت دارد و محتوای اندیشه و فکر را می‌رساند. بر این اساس، «قول سدید» به معنای اعتقاد محکم، صادقانه، آگاهانه و کارآزموده است، نه اعتقادی که برخاسته از تعبد و تقلید صرف یا از خیال‌پردازی و ناآگاهی و از سر باورهای بی‌پشتوانه باشد. اندیشمندانه سخن بگویید تا قابلیت ارایه در جامعه را داشته باشد. ایمان و تقوا، امری نفسی و لازمی است و لازم نیست کسی

  1. احزاب / ۷۰٫

(۱۳۹)

ایمان خود را برای دیگری اثبات کند؛ اما به قول و اعتقاد که می‌رسد، به حرکت، بیان، استدلال، اندیشه، فرهنگ، پویایی و حیات عینی نیاز دارید تا قول شما محکم و سدید گردد.

انقلاب ما که حرکتی را آغاز کرده است، در دورهٔ رشد خود به سر می‌برد و هنوز به کمال نرسیده است؛ ضمن آن‌که وارث هزاران سال استبداد و استعمار سلطنت و استثمار مستکبران است و هنوز آثار در برخی از اندیشه‌ها رسوخ کرده و زدوده نشده است و به صورت کامل با فرهنگ شیعی و ولایت علوی و نبوت نبوی سازگاری ندارد و نیاز به سال‌ها حیات علمی و بالندگی است تا بتواند تمامی آثار طاغوت و استکبار را از فضای این کشور به‌طور کامل بزداید. زدایش آن نیز با قول سدید ممکن است؛ یعنی قولی که چنان توانی داشته باشد که بتواند در برابر چندین هزار سال طاغوت ایستادگی کند. این امر ـ به‌ویژه در رابطه با معضلات و شبهاتی که در رابطه با مسایل زنان وجود دارد ـ مهم‌تر است و در این زمینه، کاری که حرف آخر را زده باشد و بتواند این پرونده را ببندد، وجود ندارد و کسانی که می‌پندارند سه جلد کتابی که استاد شهید مطهری در این زمینه نگاشته‌اند، می‌تواند پشتوانهٔ علمی چنین مباحثی را تضمین نماید، در اشتباه هستند. دنیای استکبار چنان در زمینهٔ مسایل زنان به شبهه‌افکنی رو آورده است که حتی برخی از زنان ما نیز آن را باور نموده و به آن تن در داده‌اند و برخی از زنان نیز با آن‌که در ظاهر با آن مخالفت نشان می‌دهند، اما در دل به آن رضایت و تمایل دارند و پاسخی درخور در

(۱۴۰)

برابر این شبهات نمی‌یابند که دل آنان را نسبت به درستی آموزه‌های دینی و احکام الهی آرام سازد. شما که طلبه هستید و می‌خواهید به عنوان سفیران هدایت به تبلیغ آموزه‌های دینی بپردازید، در این زمینه نقش بیش‌تری دارید و تکلیف شما سنگین‌تر است؛ به‌ویژه آن‌که باید پاسخ درخوری برای این شبهات داشته باشید و چنین نباشد که پاسخ‌های غیراقناعی دیگران را به حافظه بسپارید و آن را بدون تحلیل و بررسی نقل نمایید، که در این صورت، قول شما سدید و محکم نیست؛ در حالی که قرآن کریم می‌فرماید با عقیدهٔ محکم در جامعه حاضر شوید و به ایفای نقش اجتماعی خود بپردازید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیدا».

عرضه و تبلیغ دین، باید سدید و محکم باشد. من بارها گفته‌ام ما در رابطه با تبلیغ دین وظیفه‌ای نداریم؛ اما اگر کسی خواست به عنوان مبلّغ، به تبلیغ دین همت بگمارد، واجب است آن را به بهترین شکل و با بهترین بیان انجام دهد. هرگونه کاستی در امر تبلیغ دین، از آن‌جا که به ضرر دین تمام می‌شود، خطایی بزرگ و گناهی عظیم است. نگاه به جامعهٔ زنان در طول هزار سال سلطنت، مشکلات و آسیب‌های روانی و اجتماعی فراوانی را ایجاد کرده است. به تعبیر دیگر، یکی از اولین مشکلات زنان، این است که ما وارث چندین هزار سال انحراف تاریخی هستیم که نیازمند تصحیح و بازاندیشی است و همت حوزویان را می‌طلبد. این مشکلات به صرف قرائت آیات قرآن کریم و احادیث، نه تنها برطرف نمی‌شود، بلکه بر مشکلات اندیشاری آن

(۱۴۱)

نیز افزوده می‌گردد. ما نیازمند بحث علمی و تحقیق‌شده و نیازمند نظریه‌پردازی روشمند و درست هستیم تا بتوانیم با چالش‌های دورهٔ معاصر مبارزه نماییم. امروزه شبهات به صورت برنامه‌ریزی شده به صفحهٔ رسانه‌های دیداری می‌آید و فضای اینترنت، فراگیرترین و کم‌هزینه‌ترینِ آن است. تعدد زوجات و چندهمسری، طلاق، ارث، مدیریت، قضا، رهبری و مرجعیت زنان، هنوز که هنوز است، نسبت به جامعهٔ زنان به عنوان مسایلی طرح می‌شود که اسلام در مواجهه با آن، زن را ضعیف خواسته است. این در حالی است که بسیاری از احکام که به عنوان دین و نظر اسلام طرح می‌شود، چنین نیست و در برخی از فتاوا و نظرات، تحقیقی نشده است و پشتوانهٔ علمی ندارد. جامعهٔ حوزوی زنان، نخست باید در این اندیشه باشند که شبهات مربوط به خود را با آزاداندیشی و تحقیق کامل پاسخ گویند؛ بدون آن‌که به التقاط غربی یا ارتجاع و واپس‌گرایی دچار شوند. آنان نباید چنین باشد که به صورت محدود به فکر تبلیغ بعضی از آموزه‌های اخلاقی و موعظه باشند و تنها کلیات اخلاقی یا فقهی را بیان دارند و از ورود به چالش‌های انسان معاصر در زمینهٔ دین‌داری بپرهیزند. آنان باید با قدرت اندیشه و فکر سدید، جامعه را شفاف‌سازی نمایند که اگر تبلیغ آنان سست باشد، بدآموزی و دین‌گریزی می‌آورد. حوزویان نباید تنها در چارچوب مدرسهٔ علمی خود بیندیشند، بلکه باید جهانی فکر نمایند و خرده‌های جوامع آزاد را در فضای فکری آنان تحلیل نمایند و آن را با

(۱۴۲)

اندیشه‌های دینی مقایسه کنند و سپس به صورت علمی و منطقی به نقد جهات منفی زاویهٔ دید آنان به جامعهٔ زنان بپردازند. ما در رابطه با مسایل زنان، درگیر پیرایه‌ها، گزاره‌های نادرست و القاءات غیر صحیح می‌باشیم. زنان حوزوی باید بتوانند برای جامعهٔ جهانی فراز شریف: «وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ»(۱) را توجیه و مستدل نمایند و آن را از لحاظ روان‌شناسی تبیین کنند. هم‌چنین باید بتوانند بگویند چرا اختیار طلاق به صورت اولی در دست مرد قرار گرفته است و چرا مرد می‌تواند چند همسر برگزیند اما زن نباید با چند مرد به صورت هم‌زمان رابطه داشته باشد.

آزادی جوامع غربی و بی‌بندوباری‌های آنان و هجوم این فرهنگ بر فرهنگ‌های اخلاقی و دین‌مدار ـ که اوج آن در سال‌های آینده پیش خواهد آمد ـ بررسی تحقیقی چنین مسایلی را از ناحیهٔ اندیشمندان مسلمان می‌طلبد و کسی که قدرت تحقیق در این زمینه‌ها را داشته باشد، هیچ عذری برای نپرداختن به آن ندارد. مسایل نیز باید به صورت عقلانی تبیین شود و انسان امروز با چیرگی فرهنگ اومانیسم ـ که انسان را محور هر کاری قرار می‌دهد ـ در اندیشه نیز بدون داشتن توجیهی که برای او خردپذیر باشد، چیزی را نمی‌پذیرد. البته خرد انسان امروز نیز چون محدود به نفسانیات وی شده است، برد بالای خود را از دست داده است و توجیهات و استدلال‌هایی که برای او آورده می‌شود، باید

  1. نساء / ۳۴٫

(۱۴۳)

دست‌کم تجربی باشد تا به فهم او آید؛ زیرا او دیگر چیزی به عنوان تعبد نمی‌شناسد.

چنین تحقیق‌هایی مجاهدت‌های علمی و عملی بسیاری با تخصص‌های گروهی و مطالعاتِ میان‌رشته‌ای لازم دارد. برای نمونه، زنان حوزوی باید بتوانند فرایند ازدواج و سیستم آن را توضیح دهند تا بتوانند در میان انواع کام‌یابی‌ها، آن‌چه را که مشروع است با آن‌چه را که غیرشرعی است، به صورت علمی تفکیک قایل شوند. در اسلام، این زن است که ایجاب عقد ازدواج را می‌خواند و این بدین معناست که ازدواج به دست او شکل می‌پذیرد. حوزویان چه توجیه علمی‌ای برای این مسأله دارند؟ در برابر، بعد از آن‌که پیوند زناشویی به دست زن ایجاد شد، از بین بردن این پیوند به دست مرد است و او باید طلاق را جاری سازد. در واقع از آن‌جا که مرد بوده که ازدواج را پذیرفته است، در رد آن نیز این مرد است که تداوم آن را نمی‌پذیرد و آن را فسخ می‌کند. زن در ازدواج چیزی نگرفته است تا بخواهد آن را در طلاق پس دهد؛ بلکه این مرد بوده که در ازدواج پذیرش داشته و در طلاق، آن پذیرفته را رد می‌کند. ما برای به دست آوردن فلسفهٔ احکام الهی، به تلاش و جهاد علمی نیاز داریم؛ جهادی که تخصص‌های مختلف را به آزمایش و تجربه وادارد.

هم چنین جامعهٔ زنان ما درگیر پیرایه‌ها و سنت‌های غلطی می‌باشد که اساس دینی و اسلامی ندارد. نمونه‌ای از آن، این است که دختر به خواستگاری پسر نمی‌رود و باید در منزل به انتظار بنشیند تا

(۱۴۴)

پسری از او خواستگاری کند. خواستگاری حتی در معنای لغوی آن، می‌تواند از ناحیهٔ زن شکل گیرد که ما آن را در کتاب « زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» توضیح داده و گفته‌ایم: دختری که می‌بیند با پسری تفاهم دارد، می‌تواند خود را بر او عرضه نماید و از او خواستگاری کند و هیچ دلیل شرعی بر منع آن در دست نداریم و تنها سنتی اجتماعی است که این حق را در پسر منحصر گذاشته است و ما چنین سنتی را طاغوتی می‌دانیم.

ما گفتیم فرهنگ استعماری غرب با برنامه‌ریزی، به فرهنگ‌های دینی، اخلاقی و معنوی یورش برده است تا فرهنگ ما را درگیر سازند؛ همان‌گونه که جنگ‌های زمینی را به منطقهٔ خاورمیانه آورده‌اند تا توان و اندیشهٔ ما را درگیر سازند. ما باید بتوانیم با به دست گرفتن ابتکار عمل، جنگ را در منطقهٔ فرهنگی آنان ایجاد کنیم و ما باشیم که با تبلیغ کمال، صفا، دیانت و انسانیت، فرهنگ آن‌ها را درگیر نماییم و ما باشیم که برای مردم آنان الگوسازی و مهندسی فرهنگ داشته باشیم. غرب در طراحی مدل برای انسان‌ها چنان تنوعی به کار برده است که هم‌اینک به مدل‌های افتضاحی کشیده شده است. طراحی مدل نیز کار حوزویان می‌باشد و خواندن صرف ادبیات و لمعه، تنها زنان حوزی را به هشتصد سال پیش پیوند می‌دهد و توان «وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیدا» را به آنان نمی‌دهد. زنان حوزوی وقتی برای جامعهٔ زنان سخن می‌گویند پذیرش بیش‌تری برای زنان دارد؛ چون زن برای زن سخن می‌گوید، از این رو، تکلیف آنان در این

(۱۴۵)

زمینه سنگین‌تر است و نسبت به مسایل زنان باید به عنوان نظریه‌پردازِ پیشتاز مطرح باشند. این در حالی است که به حمد الهی و به برکت خون شهیدان و انقلاب ، زنان حوزوی از امکانات خوبی برای تحقیق بهره‌مند هستند. آنان در این زمینه می‌توانند کاری عظیم را به سامان برسانند که از غیر ایشان و از مردان برنمی‌آید. البته این کار نیازمند سازماندهی و کار گروهی است و پشتوانهٔ حمایت‌های مادی و معنوی را لازم دارد.

غرب برای درهم شکستن اعتقادات و باورهای اسلامی، دست به خلق هر فیلمی می‌زند. برای نمونه، زنی به عنوان این‌که مسلمان است، یک توری به خود کشیده بود و جای جای بدن آسیب‌دیده و گوشهٔ چشم کبودشدهٔ خود را نمایش می‌داد و آیهٔ: «وَاضْرِبُوهُنَّ» را این‌گونه معنا می‌کرد و می‌گفت: خدایا تو گفتی بزن؛ وگرنه شوهر من تقصیر ندارد. او این‌گونه انسان‌های ناسالم را تبرئه می‌کرد و اسلام را متهم می‌نمود. او در حال نماز بود و در هر جزیی از نماز، گوشه‌ای از بدن آسیب‌دیدهٔ خود را نشان می‌داد تا آن‌که به سلام نماز رسید و گفت من دیگر مسلمان نیستم. البته این زن به صورت دست‌بسته نماز می‌گزارد و از این نظر، اهل‌سنت را متهم می‌کرد، نه فرهنگ شیعی را. فرهنگ شیعی مدرن، متنوع و پویاست و به زنان شیعی، عفاف و پوشش را توصیه می‌کند؛ به‌گونه‌ای که اگر غیرمسلمانی بر آن آگاهی یابد، بدان غبطه می‌خورد. ولی ما برای این کار، نیازمند طراحی الگوی اسلامی شیعی هستیم؛ اما متأسفانه این

(۱۴۶)

کار را نمی‌کنیم.

من روزی به جمکران رفتم و در آن‌جا مهرهای کثیفی را دیدم. به برخی از مسوولان آن‌جا گفتم: «شما به اندازهٔ یک وزارت‌خانه توان دارید و بیابان جمکران با این همه خاکی که دارد، در اختیار شماست. شما همین‌جا می‌توانید یک کارگاه مهرسازی داشته باشید و مهرها را زود به زود تغییر دهید تا وقتی کسی وارد مسجد می‌شود، با دیدن مهرهای کثیف آن، به اشمئزاز دچار نشود.»

ما باید در تمامی شؤون، الگویی را که تمدن و تدین را با هم داشته باشد، مدل‌سازی نماییم و آن را به صورت فعال به جهانیان معرفی کنیم تا دنیا بتواند الگوهای سالم و به‌روز را از زن مسلمان به صورت عینی مشاهده کند و برای پذیرش یا رد آن، با بصیرت و اندیشه اقدام کند. البته ترسیم چنین الگویی، با ریاضت و سختی همراه است و افزون بر تخصص و دانش مورد نیاز برای دچار نشدن به دام التقاط و واپس‌گرایی، قدرت نظر و فکر بالایی را می‌طلبد.

زنان ما نباید چنین باشند که خود را تنها در راه‌پیمایی‌ها نشان دهند؛ بلکه باید در حوزه‌های علمی و نظریه‌پردازی نیز حضوری مؤثر داشته باشند.


 

پوشش مشکی

پرسش ۱ : آیا برای حجاب و عفاف زن بهتر نیست خانم‌ها همواره لباسی مشکی بر تن داشته باشند و لباس عزا و شادی آنان یکسان باشد؟

(۱۴۷)

می‌پرسند: آیا اشکال دارد لباس عروسی و عزای آدمی یکی باشد؟ ما علما نیز برای شادی و عزا همین عبا و قبا را داریم و تنوع لباس نداریم. باید گفت هیچ دلیلی در دست نداریم که ما باید یک لباس داشته باشیم. عقل و نیز سیرهٔ مسلمین نشان می‌دهد که با پیشامد موقعیت‌های متفاوت، آنان لباس‌های ویژهٔ آن موقعیت را می‌پوشیده‌اند و بر پوشیدن یک نوع لباس تعمد نداشته‌اند. لباس زمان صلح با جنگ، و لباس کار آنان با لباس فراغت، و لباس خانه با لباس بیرون تفاوت دارد و دین نیز نمی‌خواهد دست ما بسته باشد. البته در فرهنگ اهل‌سنت است که دست خود را در نماز می‌بندند؛ اما فرهنگ شیعی همواره بر آن بوده است تا هم چشم‌ها را باز بگذارد و هم دست‌ها را.

زن برای کوهنوردی، ورزش و کار و نیز برای میهمانی و عروسی یا عزا، لباسی ویژه می‌خواهد. البته روحیهٔ زن نیز تنوع‌پذیر است و این تعدد و تنوع را می‌طلبد. گاهی برخی شعر سعدی را می‌خوانند که:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

باید این بیت شعر را درست معنا کرد. نه همین لباس زیباست نشان آدمیت، می‌گوید این چنین نیست که تنها لباس زیبا نشان آدمیت باشد؛ اما چنین هم نیست که لباس، نشان‌گر شخصیت آدمی نباشد. لباس به طور کلی نشان تمامی آدمیت نیست؛ اما به صورت جزیی، این نشان را دارد و لباس هرکسی بیان‌گر موقعیت روانی اوست و

(۱۴۸)

نمی‌شود کسی مؤمن باشد و پرستیژ و شیک‌پوشی و تمیزی نداشته باشد. کسی که انقلابی یا مذهبی است، نباید مانند کولی‌ها لباس بپوشد و لباس او چرک و چروک داشته باشد. جوان ایرانی و مؤمن باید چنان شیک، مرتب و تمیز باشد که هر کافری با دیدن او به تحسین وی بنشیند و از چهرهٔ دین او لذت ببرد و بر دینی که او را تربیت نموده است، آفرین بگوید. زن مسلمان نیز همین‌طور است و باید وقار، نجابت، سنگینی و شخصیت در لباس او نمایان‌گر باشد و هر بیننده‌ای او را به طمأنینه بشناسد. لباس، بخشی از شخصیت آدمی است و نمی‌تواند از هویت او جدا باشد و نوع انسانیت او را به معرض نمایش نگذارد. لباس همانند خط‌نوشته و بیان و کلام وی معیاری برای محک شخصیت انسان است. زن مسلمان نیز باید در عین این‌که تدین دارد، خیلی مدرن لباس بپوشد و ما باید متدینِ متمدن باشیم، نه متدین کهنه‌گرا. همان‌گونه که نباید متمدن لاابالی و بی‌بندوبار باشیم. در آیهٔ شریفهٔ: «یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیدا» نیز تقوا و بیان زیبا و محکم، نشان ایمان دانسته شده است که تقوا نماد تدین، و قول سدید، نشان تمدن است. ما در رابطه با پوشش چادر و پوشش‌هایی که می‌تواند برای زن مناسب باشد، در کتاب « زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» سخن گفته و طرح‌هایی برای آن داده‌ایم. اما زنان، خود باید به این خودباوری برسند که می‌توانند برای پوشش خود طراحی و نوآوری داشته باشند و پوششی مناسب، سبک و راحت را برای خود ترسیم نمایند که تابستان گرم نخواهند با چادر، مانتو و چند

(۱۴۹)

لباس دیگر بیرون بیایند و مرتب عرق بریزند و از گرما و حرارت آزار ببینند.


 

خواستگاری دختر از پسر

پرسش ۲ : شما فرمودید دختر می‌تواند به خواستگاری پسر برود، آیا چنین کاری بی‌حیایی، پررویی و کاری منافی عفت نیست؟

بر اساس گفتهٔ شما اگر مردها به خواستگاری بروند، باید چنین باشد که عفاف نداشته باشند و پررو باشند؛ چرا که در خواستگاری، نه تنها در عرضهٔ خود میان دختر و پسر تفاوتی نیست، بلکه در فرهنگ دینی ما در عقد ازدواج، این دختر است که طرفِ ایجاب است و مرد نقش قبول و پذیرش را دارد. این سنت اجتماعی که فقط پسرها به خواستگاری دخترها می‌روند، نه دینی است و نه علمی و ما آن را در کتاب « زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» توضیح داده‌ایم و آن‌چه دهخدا در معناشناسی این واژه آورده است، اشتباه می‌باشد.


 

منزل‌گزینی و حضور سالم زن در اجتماع

پرسش ۳ : شما در باب حضور اجتماعی زنان، نظریهٔ خانه‌گزینی و اجتماعی بودن زن را مطرح نموده‌اید، در این زمینه نیز توضیح بدهید؟

کارویژهٔ زن، آن است که در خانه چنان وارسته و فهمیده باشد که شوهر وی بتواند حضور سالمی در جامعه داشته باشد. منظور از منزل‌گرایی زن، این نیست که وی در خانه چند ساعت کار

(۱۵۰)

نماید و به نظافت منزل بپردازد؛ بلکه وی باید تمامی کارهای منزل را در این راستا انجام دهد که بتواند از شوهر خود به درستی دلبری نماید تا شوهر وی در بیرون از خانه، حتی به فکر فساد هم نباشد. زن باید در خانه به‌جای این‌که به دیوار فوت کند، با اخلاق، محبت، مهربانی و کمالات، چشمان مرد را به خود خیره نماید و چشم‌های او را درمان نماید. کیمیای درمانِ چشمان مردها، داشتن زنی مؤمن در خانه است که به نظافت و زیبایی خود برسد و در منزل، بسیار مدرن و شیک حضور داشته باشد. زن نباید چنین باشد که برای یک مجلس عروسی چند دست لباس بخرد و به موی خود رنگ بزند، اما برای شوهر خود در خانه به لباس و موی خود اهمیتی ندهد و با بیرجامه به حضور شوهر برسد. اگر زنی چنین روشی در زندگی داشته باشد که نتواند زیبایی‌های خود و زیبایی‌هایی را که با پوشش و آرایش به خود می‌گیرد، برای شوهر خویش عرضه دارد، چشمان مرد وی درمان نمی‌شود. چنین زنی نباید انتظار داشته باشد مرد وی چشمانی پاک داشته باشد. منظور از منزل‌گزینی زن، حُسن شوهرداری اوست و اگر زن از عهدهٔ چنین وظیفه‌ای برآمد، به مقداری که به حضور فعال وی در منزل ضربه نمی‌زند، می‌تواند در جامعه به شغلی به صورت پاره‌وقت اشتغال ورزد.


 

چندهمسری مردان

پرسش ۴ : چرا اسلام تعدد زوجات و چندهمسری را مجاز دانسته

(۱۵۱)

است؟

ما در فلسفه، میان بحث امکان و وقوع، تفاوت می‌گذاریم. اسلام چندهمسری را ممکن و مجاز دانسته است؛ اما در مقام وقوع، درصد اندکی از مسلمانان هستند که چند همسر اختیار می‌کنند؛ به‌گونه‌ای که نمی‌توان این‌قدر که برخی از خرده‌گیران بر احکام دینی، این موضوع را برجسته می‌نمایند، آن را بزرگ نشان داد. این مسأله با جنجال‌آفرینی همراه شده است. یکی از شرایط چندهمسری، ایجاد عدالت میان همسران است که در کم‌تر مردی پیش می‌آید و همین شرط، باعث می‌شود دست بسیاری از مردان برای اقدام بر این کار بسته شود؛ چرا که دینی که چندهمسری را تجویز نموده است، این شرط را نیز برای آن گذاشته است. بحث امکان، امری اقتضایی است و به صورت علت تام و به گونهٔ ضروری طرح نمی‌شود تا شما بتوانید اشکال خود را به صورت ضرور بر آن وارد آورید. جامعهٔ ما به حمد الهی جامعه‌ای عفیف است و به‌طور اولی فرادی در پی چندهمسری می‌باشند که شخصیتی مستحکم از محبت ندارند و زن‌ها نیز می‌توانند آن را نپذیرند؛ ولی این خود زن است که بر اساس محبت می‌تواند بپذیرد زن دیگری بر او وارد شود و اگر زن دوم نیز بر اساس محبت، به آن پاسخ مثبت ندهند، هیچ زنی بر هیچ زنی وارد نمی‌شود و مسألهٔ چندهمسری منتفی می‌گردد. البته، یکی دیگر از شرایط آن، رضایت زن گذشته است و با ناراضی بودن وی، بحث ظلم پیش می‌آید که به لحاظ تفصیلی که دارد، باید آن را در جلسه‌ای

(۱۵۲)

مستقل بحث نمود.


 

پوشش برای نماز

پرسش ۵ : حدود حجاب زن در نماز چیست؟

پوشش زن در نماز با پوشش وی در دید نامحرم تفاوتی ندارد و لازم هم نیست وی خود را با چادر بپوشاند؛ بلکه اگر لباسی به تن داشته باشد که تمام بدن وی ـ به‌جز گردی صورت و دست‌ها تا مچ ـ را بپوشاند، کافی است. البته لازم است پای خود را در نماز با جوراب و مانند آن بپوشاند.


 

مصرف عطر و اسپری

پرسش ۶ : آیا مصرف عطر و اسپری برای زن اشکال دارد؟

زن با توجه به این‌که در ساختار طبیعت، خلقتی دارد که الههٔ عشق است، بدن وی برای مردان بسیار محرک می‌باشد. اگر ساق دست یا پای مردی آشکار باشد، تحریکی ایجاد نمی‌کند؛ اما عریان بودن ساق پای زن، برای مرد بسیار تحریک‌زاست. استفاده از عطر نیز برای زن چنین می‌باشد و وجود او را برای مرد، به شدت تحریک‌زا می‌نماید، از این رو، استفاده از عطر و اسپری برای زن در بیرون از منزل اشکال دارد؛ اما وی می‌تواند از آن در داخل منزل بهره ببرد.

زن نباید در بیرون از منزل از عطر استفاده کند؛ چرا که عطر سبب توجه نامحرم به زن می‌شود و همین توجه، سبب تحریک می‌شود و به معنای مفسده است. مفسده، تنها آن نیست که کسی چادر زنی را

(۱۵۳)

بکشد. زنان از عطرهای روشن و کم‌بو و مردان از عطرهای تیره و پر بو استفاده می‌کنند. زن در بیرون از منزل باید با حالتی سنگین و باوقار برود.


 

آرایش دختران

پرسش ۷ : آیا دختران می‌توانند پیش از ازدواج، آرایش داشته باشند؟

ممکن است دختری تا سی‌سالگی یا بیش‌تر، خواستگاری نداشته باشد یا به دلیل موقعیت شغلی خود نخواهد ازدواج کند و بخواهد به تحصیل یا کارهای دیگر بپردازد، آیا چنین دختری نباید نظافت صورت داشته باشد و باید همانند جنگلی‌ها زندگی کند. اسلام هیچ منعی برای آرایش و اصلاح صورت برای دختران قایل نیست. البته اگر آرایش صورت، جلف و غلیظ باشد، اشکال دارد. آرایش و اصلاح صورت باید همراه با عفاف باشد و تحریک‌برانگیز و وسوسه‌گر نباشد.


 

هنجاری‌های عرف‌ستیز

پرسش ۸ : برخی از مباحثی که شما می‌فرمایید مثل خواستگاری دختر یا آرایش وی، مورد پسند عرف نیست و آن را زشت می‌شمارد؟

عرف، نیاز به فرهنگ‌سازی دارد و شما مبلّغان حوزوی باید به آنان آموزش دهید. جامعهٔ ما پیش از این به حکومت طاغوت آلوده بوده است و این حکومت‌ها بی‌بندوباری را می‌خواستند. این حکومت‌ها مانرشی بودند؛ به این معنا که مردم باید آن‌چه را عمل

(۱۵۴)

نمایند که اینان می‌گویند؛ از این رو، نظریه‌پردازان دینی ما در چنین حکومت‌هایی جایگاهی نداشتند و با آنان برخورد می‌شده است. بعد از انقلاب اسلامی نیز جامعهٔ زنان، هنوز از آن بیماری‌ها بهبودی نیافته و منتظر است تا دیگران برای آنان تصمیم بگیرند و برخی از طرح‌ها نیز ناشیانه بوده است. شما باید در زمینهٔ حضور زن در اجتماع و پوشش وی الگوسازی و طراحی مدل داشته باشید و آن را نیز بسیار متنوع نمایید. البته این مدل‌ها باید جلف نباشد و عفاف و تقوای زن را تأمین کند. زنان ما در مسجدها و در حرم امام رضا علیه‌السلام چادر سفید سر می‌کنند. رنگ چادر زنان یکی از شهرهای ایران نیز سفید است و این شهر به همین جهت به شهر فرشته‌ها معروف است. رنگ چادر می‌تواند تنوع داشته باشد، اما رنگ آن نباید جلف باشد. بعضی از چادرهای مشکی، جلف است؛ در حالی که برخی از چادرهای روشن، خیلی سنگین و متین است. آن‌چه اسلام از زن می‌خواهد، عفاف و تقواست و شما در طراحی خود باید به این نکته توجه داشته باشید. رنگی که فریاد می‌زند بیا مرا ببین، جلف است. آستین‌هایی که از ابتدا تا به انتها با دکمه باز و بسته می‌شود، عفاف لازم را ندارد. بعضی دختران و زنان شهر تهران به‌ندرت می‌شود که جوراب بپوشند. برخی از شلوارهای آنان تا زیر زانو را نشان می‌دهد. روسری‌ها تنها وسط سر را می‌پوشاند و موها از جلو و پشت به عابران می‌خندند. چنین زنانی، مسلمان عادی هستند، نه مسلمان مؤمن و جذب آن‌ها برای رعایت احکام دین، نیاز به فرهنگ‌سازی

(۱۵۵)

دارد. فردا دختران ما با چنین زنانی رشد می‌یابند و آنان را نیز به ویروس عریانی مبتلا می‌سازند.


 

رابطهٔ ایمان و عفاف

پرسش ۹ : بسیاری از این زنان بدحجابی که شما آنان را مسلمان عادی می‌دانید، ایمانی بهتر از زنان محجّبه دارند؟

برخی از چیزهایی که در جامعه مشهور می‌شود یا مسلّم گرفته می‌شود، پشتوانه‌ای ندارد و صرف جنجال است. در زمان ستم‌شاهی نیز می‌گفتند بعضی عرق‌خوارها از مؤمن‌های مسجدی بهتر هستند. در رابطه با زنان نیز چنین است. البته درصد ضعیفی از زنان ممکن است بهتر از برخی از زنان محجّبه باشند که آن نیز درصدی از آنان است. اما زنی که اولی‌ترین تکلیف دینی خود را نادیده می‌گیرد و عفاف خود را پاس نمی‌دارد، چگونه می‌تواند قلب پاکی داشته باشد و با خداوندی که پوشش را بر او واجب کرده است، انس صادقانه داشته باشد. چند درصد از زنان هستند که عریان‌گرا هستند، اما مشکلات اجتماعی ندارند؛ اما درصد بالایی از زنانی که عریان‌نما می‌باشند و بخشی از بدن یا موی خود را آشکار و برهنه می‌گذارند، مشکلات اجتماعی دارند. دختران فراری، بیش‌تر از این گروه هستند. شما باید آمار رسمی و واقعی نیروی انتظامی و قوهٔ قضاییه را در این زمینه ببینید و سپس ادعا نمایید آیا چنین زنانی دارای ایمان و تقوا به معنای خویشتن‌داری هستند یا نه؟ این‌که شخصی کافر باشد و مؤدب

(۱۵۶)

باشد، منافاتی ندارد؛ اما بیش‌تر کافران، تعهدی به چیزی ندارند و به دنیای خود می‌اندیشند و مطامع دنیوی خود را در نظر دارند. شما خواهران طلبه که سفیران الهی هستید، باید به معضلات جامعهٔ زنان بیندیشید؛ به‌ویژه آن‌که هنوز خون شهیدان انقلاب ما متبلور و در جوشش است. هنوز خانه‌های شهیدان ما غم‌بار است. البته ما باید با ناهنجاری‌ها با فرهنگ‌سازی و به صورت علمی، منطقی، مهربانانه و دوستانه مقابله کنیم، نه با عصبانیت، دعوا و تندی.

(۱۵۷)

(۱۵۸)


 

فصل ۱۰

آسیب عوام‌زدگی در مطالعات زن‌شناخت

اشاره: این گفت‌وگو در تاریخ ۱۹ / ۱ / ۱۳۸۱ با گروهی از اساتید دانشگاه که در زمینهٔ زنان، مطالعات و تحقیقاتی داشته‌اند انجام شده است.

یکی از میهمانان (روحانی و مهندس الکترونیک): حاج آقا، من کتاب شما ( زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ) را مطالعه کردم. بحث پوشش آن را که دیدم، واقعا لذت بردم. من در تحقیقات خود دغدغهٔ منابع را داشتم؛ چرا که ما در تحقیقات اسلامی یک اتوماسیونی نداریم. ما در این حوزه، برنامه‌ریزی کلان برای چیزی نمی‌بینیم. به طور مثال، من از کشور چین نام می‌برم که از نظر دانش فنی مهندسی در سطحی است که نیاز به دانش هیچ کشوری ندارد. زمینهٔ رشد تشیع در این کشور بسیار آماده است. ما برای این کشور، به طلابی نیاز داریم که زبان چینی بدانند و روان‌شناسی و جامعه‌شناسی آن ناحیه را نیز در دست داشته باشند و فرهنگ‌های این کشور را بدانند و دربارهٔ شیوهٔ دعوت آنان به اسلام، مطالعه داشته

(۱۵۹)

باشند. اگر ما بتوانیم آنان را به تشیع دعوت نماییم، از لحاظ سیاسی قدرت فراوانی می‌یابیم.

ما در رابطه با این مسایل، اتاق فکر نداریم. من پانزده سال پیش وارد بحث مهندسی الکترونیک شدم. دوازده اختراع داشته‌ام که ثبت شده و با چند رسانهٔ خارجی مثل ای‌بی‌دی آلمان نیز مصاحبه‌هایی طولانی داشته‌ام که پخش شده است؛ اما در ایران هیچ عکس‌العملی ندیدم. البته ما برای تحقیق بر این پروژه‌ها منابع و امکانات نداشتیم و این اختراعات نیز در رشتهٔ کاری ما حایز اهمیت بود. ما برای این کار باید الزامات و استانداردهای روز را می‌دانستیم؛ به‌گونه‌ای که کمپانی‌های معتبر خارجی، اختراع ما را در رده‌های پایین قرار ندهند.

در زمینهٔ علوم اسلامی، بیش‌ترین نقصی که دیدم، این است که ما در هر تحقیق، نیاز به مستندسازی داریم و باید سند هر قضیه‌ای را به دست آوریم. بعد به مرحلهٔ کنترل کیفیت و مدیریت و به اصطلاح کیفیت مدیریت می‌رسد که با رعایت آن، ما به محصولی استاندارد می‌رسیم که می‌تواند خدمات پس از فروش داشته باشد، تایید گردد و به خط تولید برسد. ما این اتوماسیون صنعتی را در سیستم‌های علمی و تحقیقات دینی نیز نیاز داریم. ما باید استانداردهای هرچیزی را در دست داشته باشیم تا بتوانیم آن را علمی نماییم. ما برای تحقیقات دینی باید استاندارد و چیزی مثل ایزو نه‌هزار داشته باشیم تا طلبه بداند کار تحقیقاتی وی به چه اصول و منابعی نیاز دارد و موضوعات را چگونه تفکیک کند.

من در این مدت بیش از ۴۶۰ تکنسین تربیت کرده‌ام که در سراسر

(۱۶۰)

کشور مشغول به کار هستند. من در رشتهٔ دزدگیر خودرو و مدیریت کنترل و اتوماسیون صنعتی، کار می‌کردم و هم‌اکنون وارد بحث حفاظت پیرامونی و نیز اکسس کنترل شده‌ام و روی خودروی سمند نیز کار می‌کنم؛ اما وقتی به مطالعات و تحقیقات دینی روی آوردم، دیدم از نظر علمی نسبت به علوم دیگر بسیار نازل است و رشدی نداشته است و همیشه تأسف این موضوع را می‌خوردم تا این که کتاب‌های شما را مطالعه کردم و خیلی لذت بردم. فکر می‌کنم شما تنها فردی هستید که بحث پوشش را به صورت اجتهادی و کامل آورده‌اید و از زحمات شما تشکر دارم. البته بنده که قابل نیستم بخواهم تشکر کنم، ولی واقع مطلب این است که ما در بررسی منابع، وقتی به کتاب شما رسیدیم، احساس آرامش کردیم و حمد الهی را به‌جا آوردیم.

یکی دیگر از حاضران: من، هم در نیروی انتظامی و هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده‌ام. هفت‌صد و شصت میلیون تومان هزینهٔ تحقیقات در زمینهٔ مطالعات زن‌شناخت کرده‌ام که البته نود و پنج درصد آن بازگشته است. ما درصدد طراحی الگویی هستیم و برای اجرای آن در سطح تهران برنامه‌ریزی می‌کنیم. بخشی از این تحقیقات، از متافیزیک بدن زن و لطافت روح او و متعالی بودن و مادر بودن وی و سخاوت‌های زندگی او بحث می‌کند تا راه را برای معرفی الگوهای دینی مانند خانم حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام آماده سازیم. به هر حال، دست من در سازمان تبلیغات باز است و ما می‌توانیم کتاب‌های شما را از این طریق پخش نماییم و ما امیدواریم شما به صحنه بیایید و حضورتان را مطرح کنید. ما

(۱۶۱)

سیصد و نود و پنج دانشجوی المپیادی داریم که مدال طلا آورده‌اند و یکی از آنان نیز فرزند من است. از تمامی آنان فقط پنج نفر در ایران ماندند و سیصد و نود نفر دیگر جذب دانشگاه‌های سوییس، آمریکا یا کانادا شدند و این کشورها چنان امکاناتی به آن‌ها داده‌اند که از این طریق نگذاشتند آنان به ایران بیایند و حتی پدر و مادر آنان را نیز زیر چتر حمایتی خود قرار دادند.


 

مکتوم ماندن حقایق فرهنگ ولایی

در زمینهٔ مطالعات زنان ـ که شما مؤسسه‌ای را در این خصوص تأسیس کرده‌اید ـ باید به چند مسأله توجه داشت: یکی تقیه و غربتی است که فرهنگ شیعه در تاریخ خود به آن مبتلا شد. اسلام، یعنی تشیع. فقیهان ما با مخالفان مماشات می‌کنند و به جهت مصلحت، حکم به طهارت آنان می‌دهند؛ وگرنه غیر از پیروان آقا امیرمؤمنان علیه‌السلام رستگار نیستند. بسیاری از فقیهان بر این عقیده‌اند که طهارت مخالفان ما به جهت آن است که بر شیعیان سخت گرفته نشود و آنان با مرگ، به اصل خود بازمی‌گردند.

حقانیت شیعه به سبب جور خلفای عرب و عجم به تقیه، غربت و نداشتن دولت انجامید و همین امر باعث شد که برخی از حقایقی که در ولایت و تشیع هست، از تاریخ و از جامعهٔ ما پنهان بماند. جامعهٔ ما بیش از آن‌که معرفت به ولایت و ساحت‌های آن داشته باشد، به حب اهل‌بیت علیهم‌السلام بسنده کرده است و از اولیای خود تنها

(۱۶۲)

نامی از آنان می‌داند و به مقام نورانیت و فصل نوری و ولایت آن حضرات علیهم‌السلام نمی‌پردازد.


 

آسیب‌های دورهٔ غربت و تقیهٔ شیعه

غربت و تقیه سبب شد فرهنگ شیعه دچار عوام‌زدگی شود و در تمامی زمینه‌های علمی، از محتوای اصیل خود دور بماند. ممکن است شما بگویید ما هم‌اینک از تمامی فرقه‌ها در فرهنگ قوی‌تر هستیم؛ ولی بحث بر سر برتری بر دیگر گروه‌ها و فرق نیست، بلکه مقایسهٔ موجودی امروز ما با فرهنگی است که حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام آن را داشته‌اند و در پی تحقق آن در جامعه برآمده‌اند. دوری از فرهنگ اصیل و پیرایه نگرفتهٔ اهل‌بیت علیهم‌السلام سبب شده است ما در علوم و فنون مختلف ابتدایی باشیم و در فقه، فلسفه، عرفان، علوم سیاسی و اجتماعی و در فرهنگ، بسیار پایین‌تر از موجودی فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام باشیم. فرهنگ غنی ما همانند کوه دماوند است که استفاده‌ای جز برای تفریح از آن نداریم. البته به حمد الهی با شکل‌گیری نظام جمهوری اسلامی

(۱۶۳)

جانی تازه به حوزه‌ها دمیده شد و جوانه‌ای از این فرهنگ علوی رویید که نیاز به مراقبت بسیار دارد و اگر آسیب ببیند ، دیگر به این زودی‌ها پا نمی‌گیرد؛ اما اگر این جوانه رشد نماید، به جایی می‌رسد که تمامی کشورهای استکباری را به زانو در می‌آورد؛ به‌ویژه اگر بتواند به اوضاع اقتصادی بهبودی دهد و فرهنگ ولایی و توحیدی اهل‌بیت علیهم‌السلام شکفته و باز شود، در این صورت، اسلام در آینده به نام تشیع شناخته می‌شود، نه اهل‌سنت، و اهل کتاب نیز مقهور این فرهنگ می‌شوند؛ به‌ویژه آن‌که اهل‌سنت و نیز مسیحیان از نظر جامعه‌شناسی مستضعف به شمار می‌روند، نه لجباز و معاند. آنان اگر دریابند حق چیست، این راه را برمی‌گزینند و ضعف فعلی ما برای گذشته‌ای است که دولت شیعی نداشته‌ایم و تمامی حرکت‌ها و مجاهدت‌های علمی، فردی بوده است و برای فقیهان زمینه‌های عملی فراهم نبوده و نظام‌های حاکم نیز از آنان پیروی نداشته‌اند. در گذشته، مقلدان فقیهان، افراد مؤمن بوده‌اند، نه نظامی قضایی که فتوایی سبب شود عدهٔ بسیاری گرفتار یا آزاد شوند. این بحث‌ها در اوایل انقلاب که نظام اسلامی در حال شکل‌گیری بود، خود را خوب نشان می‌داد. برای نمونه برخی دیه را پانصدهزار تومان می‌دانستند، در حالی که بهای یک خودروی پیکان دو میلیون تومان بود و ارزش خودرویی از قتل انسانی بالاتر بود. این به سبب آن بود که هنوز کاربرد دیه روشن نشده بود. مسألهٔ بانک‌ها نیز چنین است و بسیاری از

(۱۶۴)

افراد جامعه، نظام بانکداری ما را با ربا اشتباه می‌گیرند و مضاربه و جعاله و دیگر گونه‌های تجارت را که شرعی است، نادیده می‌گیرند و این همه به سبب سطحی‌نگری است که از گذشته بر جامعهٔ ما به سبب چیرگی تقیه و غربت بر عالمان دینی حاکم شده است.

باید همت شود تا فرهنگ شیعه، نه به‌گونه‌ای احساسی ـ که بردی کوتاه دارد و مانند عصبانیت به‌زودی فروکش می‌کند ـ بلکه به شکلی علمی که با واقعیت‌ها سازگار باشد، خود را بنمایاند و طراحی‌های فکری و علمی از این فرهنگ، حکیمانه و فلسفی باشد و تمامی احکام شرعی صادره از مجتهدان، پیش از آن‌که عملیاتی شود، در جایی مورد تست و آزمون قرار گیرد؛ وگرنه با فرو نشستن احساسات، چنان‌چه علم و تعقل پشتوانهٔ آن نباشد، دیگر نمی‌توان با شعار «دین در خطر است» کسی را به صحنه آورد.


 

قدرت تفکر شیعی

ما باید جامعه را به سوی تفکر و قدرت نقد سوق دهیم؛ چرا که این تفکر است که می‌تواند کنترل هرچیزی را به دست گیرد؛ اما در صورتی که پیرایه‌ها از دین زدوده نشود، اصل دین در زیر خروارها علف هرز ـ که همان پیرایه‌هاست ـ گم می‌شود و با پیرایه‌زدایی از دین و دانش‌های دینی است که می‌توان دین را با جلا و صفایی که دارد، به دنیا معرفی کرد. برای پیرایه‌زدایی در هر دین و مسلک علمی، باید هرچیزی را که دلیل ندارد، مورد شناسایی قرار داد و فقط بر

(۱۶۵)

احساسات تکیه نکرد، تا بتوان با علمی که در فرهنگ شیعی نهفته است، دنیایی را به زیر آورد.

دنیای مسیحیت به مدد امکانات دولتی، ده‌ها شبکهٔ تلویزیونی را اداره می‌کند و مبلّغان مرد و زن بسیاری در آن فعالیت دارند؛ اما برای آنان محتوا و فرهنگی نیست. فکر شیعی در صورتی که شکوفا و بارور شود، به مراتب بیش از انرژی هسته‌ای برای ما قدرت می‌آورد؛ چرا که این فکر از اندیشهٔ حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است. ما باید اندیشهٔ آن حضرت علیه‌السلام را در دنیا گسترش دهیم، نه قمه و سینه زدن و قداره کشیدن را. شما می‌توانید از دعای کمیل، ده‌ها قاعدهٔ روان‌شناسی و اعتقادی استخراج نمایید. حوزه‌ها باید کلید شروع این کارها را بزند؛ از این رو، هدف اولی ما باید این باشد که فکر شیعی و فرهنگ ائمهٔ معصومین علیهم‌السلام مورد شناسایی قرار گیرد و متناسب با زبان روز و با فرهنگ‌های مختلف و در قالبی علمی به جهانیان عرضه شود. ما با فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام باید تمدنی را رقم بزنیم که عین تدین ما باشد؛ یعنی ما مردمان متمدن و متدین و متدینانی متمدن باشیم و تجدد و تدین را با هم داشته باشیم و چنین نباشد که نوگرایی ما گسیخته از دین‌داری ما باشد و میان صفا، عشق و محبت با تدین و آگاهی جمع کنیم. ما به کارهای فکری، فرهنگی و تحقیقی ـ به‌ویژه تحقیقاتی که در رأس مخروط‌هاست که خود مخروط‌ساز می‌شود ـ باید اهتمام داشته باشیم و این کار، یک ضرورت است.

ما کتاب « زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ» را که بیست جلد است، اما

(۱۶۶)

تنها چهار جلد از آن چاپ شده است، به همین هدف و برای حفظ پاکی، طهارت و عفاف زن نگاشته‌ایم تا میان تمدن و تدین به‌گونه‌ای جمع نماییم که هیچ یک از خطوط دیانت نادیده گرفته نشود و زن بتواند با واقعیت‌های امروز جامعهٔ خود نیز به صورت هموار و بدون سختی و مشقت، زندگی دین‌مدارانه‌ای داشته باشد. برخی از زنان ما سنتی و برخی متجدد هستند و هر دو گروه نیز در این کشور ریشه دارند و ما در این کتاب، زندگی مسالمت‌آمیز میان این دو فرهنگ را به‌گونه‌ای علمی نشان داده‌ایم. ما دست‌کم پانزده‌میلیون جمعیت تحصیل‌کرده داریم که تنها به بحث‌های علمی اهتمام دارند و سخن موعظه و خطابه برای آنان کارآمد نیست. مخاطب کتاب‌هایی که بنده نوشته‌ام، این گروه هستند، نه افراد عادی. ما در مراکز علمی خود باید نیروهایی را که بتوانند برای این گروه بنویسند و بگویند، تربیت کنیم.

مشکل امروز مملکت ما این است که ما برای این پانزده میلیون، مغزی متفکر و طراح نداریم که قدرت ارایهٔ بحث علمی برای آنان را داشته باشد. البته پنج میلیون از این افراد نیز در خارج از مرزها به

(۱۶۷)

سر می‌برند. این در حالی است که خاک ایران، خاک ولایت و خاک عشق و صفاست. اگر ما بتوانیم این پنج میلیون خارج‌نشین را جذب نماییم ـ یعنی همان مخالفانی که فرهنگ غرب، آنان را زخمی کرده، اما عشق ایران در قلب آنان است و فقط این آرزو را دارند که یک‌بار دیگر این خاک را بو کنند ـ و به آنان اجازه دهیم در خاک ایران برای خود خانه‌ای داشته باشند (یعنی در خاکی که عشق اولیای معصومین علیهم‌السلام در آن ریخته شده است)، تمامی آنان به فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام بازمی‌گردند و یکی از تهدیدهای انقلاب را به فرصتی مغتنم تبدیل کرده‌ایم؛ چرا که حتی در دل نامسلمان‌های آنان نیز بوی علی علیه‌السلام را می‌توان استشمام کرد. و این خاصیت خاک ایران است که عشق مولا علی علیه‌السلام را به کام فرزندان خود می‌ریزد. آنان دشمن ما نیستند؛ بلکه ما توان جذب آنان را نداریم.

من در شهری بودم که منزل ما کنار شهربانی بود و در آن، زندان شهر قرار داشت. من شب‌ها پشت دیوار آن زندان می‌نشستم و این دیوار را می‌بوسیدم و گاه اذیت می‌شدم و می‌گفتم: «خدایا، این زندانیان مشتری‌های ما هستند و ما نتوانستیم آن‌ها را نگه داریم. این ما هستیم که مقصریم.» روزی من به مسؤولان آن زندان گفتم: «می‌خواهم به ملاقات این زندانیان بیایم.» آنان با مسؤولان شهر هماهنگ کردند و تمامی مسؤولان آمده بودند. برای آنان صندلی‌هایی گذاشته بودند و زندانیان روی زمین نشسته بودند. من وارد شدم و مانند زندانیان بر زمین نشستم و گفتم: «مگر این‌جا مجلس عروسی است که صندلی گذاشته‌اید. آنان صندلی‌ها را

(۱۶۸)

برداشتند و همهٔ مسؤولان ـ حتی امام جمعه و رئیس شهربانی ـ بر زمین نشستند. من به آن زندانیان گفتم: «من نیامده‌ام برای شما صحبت کنم. من فقط یک طلبه‌ای هستم که از قم آمده‌ام و در این خانه که همسایهٔ شماست، ساکن شده‌ام. من تنها به ملاقات شما آمده‌ام، چون حق همسایگی به گردن من دارید.» به آنان گفتم: «کدام یک از شما کمونیست، مارکسیست، یهودی یا گبر است؟» کسی چیزی نگفت، بعد گفتم: «اسم‌های شما چیست؟» هرچه می‌گفتند، تمامی نام‌های مذهبی بود. بعد گفتم: «خدا حق شما را به ما حلال کند. از نام‌های شما پیداست که شما همان مشتری‌های مسجد و حسینیه‌ها هستید و من عُرضه نداشته‌ام شما را نگه دارم؛ وگرنه شماها بد نیستید. ما کفترباز ناشی بودیم که تمامی کفترهای ما پریده‌اند. اگر ما بدون تشبیه، به قدر کفتربازهای حرفه‌ای بودیم که نَفَس خود را نگه می‌دارند تا کفتر آنان پر نزند، این قدر ریزش نداشتیم.»

ما با کارهای علمی و تحقیقاتی، نباید بگذاریم بچه‌های ما ـ یعنی همین دانشگاهیان ما که مغزهای ما هستند ـ این همه میل زندگی در خارج را پیدا کنند. مغزهایی که به قول ابن‌سینا:

 در دهر یکی چو من، آن هم کافر

پس در همه دهر، یک مسلمان نبود

اگر من که مغزی متفکر هستم مسلمان نباشم، مسلمان بودنِ دیگران که سیاهی‌لشکر هستند، ارزش چندانی ندارد. امید است مؤسسهٔ شما بتواند به کارهای تحقیقی خود محتوایی علمی دهد تا بتواند گرهی از مشکلات جامعه بگشاید و افکار بلند شیعی برای

(۱۶۹)

غیرمسلمان‌ها نیز تبیین گردد و آنان با الگوهای شیعی در زندگی آشنا شوند.

اگر ما نتوانیم بُعد فرهنگی و علمی انقلاب را قوّت ببخشیم و آن را رشد دهیم و بارور نماییم، بُعد احساسی آن خاموش می‌شود. این بعد علمی و فکری آن است که می‌تواند چراغ احساس آن را نیز روشن نگاه دارد. امروز، هم کشور ما تشنهٔ معرفت است و هم دنیا تشنه‌تر از آن است. همه نیز اهل فکر و مطالعه شده‌اند و دیگر ادعای بدون دلیل را از کسی قبول نمی‌کنند. یکی از طلاب که زبان اسپانیایی می‌دانست، صحیفهٔ سجادیه را به اسپانیولی ترجمه کرده بود و آن را به کشیشی مسیحی برای ویرایش داده بود. آن کشیش، شیفتهٔ صحیفه شده بود؛ ولی به آن اشکال کرده بود و این طلبه می‌گفت: من نتوانستم پاسخی به او بدهم. آن کشیش گفته بود: امام شما در هر دعایی به جَدّ و خانوادهٔ خویش درود و صلوات فرستاده است و تکرار صلوات‌های آن بسیار است. ما در کتاب « صحیفهٔ عشق» که دعای مکارم الاخلاق را شرح می‌دهد، گفته‌ایم: هیچ‌یک از صلوات‌های صحیفه تکرار ندارد و در آن‌جا بیش از صد نوع صلوات مختلف از صحیفه گرد آورده‌ایم. چنین اشکال‌هایی را با کارهای علمی و تحقیقی باید پاسخ داد. ما کارهای فکری بسیاری داریم که مردی نیست آن را به سامان برساند. ما باید کارهای علمی و فکری را بها دهیم و از آن حمایت نماییم. ما نزدیک به هشتصد کتاب تحقیقی داریم که بر زمین مانده است. اگر شیعه بتواند جهاد علمی در این

(۱۷۰)

کشور به راه بیندازد، می‌تواند تمامی تمدن‌های موجود را ساقط نماید؛ چرا که: «علی مع الحقّ والحقّ مع علی»(۱) را دارد. این سخن به آن معناست که فرهنگ شیعی، یک محور اتوماتیک است که اگر حرکت نماید، هر چیزی را با خود همراه می‌سازد. حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در عالم با تمامی هستی معیت دارد و اگر فرهنگ آن حضرت علیه‌السلام فراگیر شود، همه‌چیز خودبه‌خود بر مدار آن به حرکت و چرخش در می‌آید.


 

ضرورت رشد جهشی علوم انسانی

در پایان، این نکته را نیز عرض نمایم: درست است کشور ما درگیر مشکلاتی علمی است و سایهٔ برخی که شعار «ما نمی‌توانیم» می‌دهند، بر آن سنگینی می‌کند؛ ولی ما در بسیاری از دانش‌های تجربی، این کشور را با رشدی جهشی ـ و نه معمولی ـ از رده‌های صد یا پنجاه به شش و پنج و دو رسانده‌ایم؛ ولی متأسفانه ما در تحقیقات دینی و علوم انسانی و اجتماعی افول داشته‌ایم. البته مغزهای ما جذب علوم تجربی می‌شوند و علوم انسانی، علمی رسمی شناخته نمی‌شود. اگرچه این امر به محتوای درس‌های این رشته بازمی‌گردد که آن‌چه در این کتاب‌ها آورده شده، معلومات است، نه علم. ما اگر نتوانیم در حوزهٔ علوم انسانی حرکتی جهشی از خود نشان دهیم، دین ما نیز در آینده به بحران رنسانس مواجه می‌شود و خواهی

  1. شیخ صدوق، امالی، ص ۱۵۰٫

(۱۷۱)

نخواهی، تخطئه می‌گردد. ما باید در علوم انسانی بازاندیشی جدی داشته باشیم و کهنه نیندیشیم و تدین خود را با تمدنِ دین‌مدارانه همراه سازیم. اگر علوم انسانی و دینی همپای علوم تجربی رشد نداشته باشد، همانند زوجی می‌شود که از روستایی به شهر می‌آیند و شوهر درس می‌خواند و رشد می‌کند و زن، بی‌سواد باقی می‌ماند و مرد نمی‌تواند زن را مثل خود بالا بکشد؛ در نتیجه، میان آنان تعارض پیش می‌آید. در این صورت، از نظر روان‌شناسی، زن آرزو دارد شوهر وی به بلایی مبتلا گردد که وی مجبور شود در گوشهٔ خانه بنشیند و او شوهرش را ببیند؛ چرا که او را دوست دارد، اما رشد وی را مانعی برای رسیدن به او می‌شمرد. کشور ما در علوم تجربی به سرعت پیش می‌رود و اگر ما نتوانیم در حوزهٔ علوم انسانی نیز رشدی جهشی داشته باشیم، کشور ما در این حوزه‌ها عقب می‌ماند و خود به خود طرد و منزوی می‌شود. مبانی دینی ما نیاز به مستندسازی و دلیل دارد؛ دلیل‌هایی که تازه و نو باشد و پاسخ‌هایی کهنه نباشد که نسل جوان و علمی امروز خریدار آن نیست. امروزه جوان‌ها با علم و آگاهی پیش می‌آیند و درصد تعبد، بسیار پایین است. شما برای تبلیغ دین، ناچار هستید مبانی آن را به صورت علمی و روشمند ارایه دهید. جمعیت کشور ما نیز جوان است و چنان‌چه با جوان، برخوردی فیزیکی شود، به لج‌بازی می‌افتد؛ از این رو، نباید با برخوردهای فیزیکی و حذفی، جامعهٔ جوان خود را تحریک کنیم و نباید با کسی دعوا داشته باشیم. از اختلاف‌های علمی نیز نباید ترسید؛ اما آن‌چه

(۱۷۲)

مهم است، وفاق بر روی شاسی‌هاست. شما در این‌جا به نور نیاز دارید و نمی‌شود در آن اختلاف کرد؛ اما این‌که لامپ شما به چه رنگی است، تفاوتی ندارد و هرکسی بر اساس سلیقه یا مبانی علمی‌ای که در دست دارد، رنگی را برمی‌گزیند. به هر روی، ما در علوم دینی به متخصص و صاحبان فکر که قدرت نظریه‌پردازی داشته باشند، نیاز فوری و مبرم داریم و بسیاری از مسایل دینی، جای کار و تحقیق جمعی دارد.

البته تمامی احکام ملاک دارد و چیزی تعبدی نیست؛ مگر بخشی از امور عبادی که چون جزیی است، عقل به آن نمی‌رسد؛ مثل این‌که تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم نماز آمده و باید یک یا سه مرتبه گفته شود و نباید به دو مرتبه گفتن آن بسنده شود. البته شاید زوج نگفتن آن برای دوری از شرک باشد.


 

اشتغال زنان

اما نسبت به اشتغال زنان و نیز حضور آنان در جامعه، ما در کتاب زن به تفصیل بحث کرده‌ایم. در آن‌جا آمده است که جامعهٔ ما در رابطه با معاشرت با زنان، به بیماری دچار است و به زنان حساسیت دارد. جامعه در ارضای شهوت، دچار کمبود کامیابی است و بسیاری در این زمینه به عقده‌های روانی دچار هستند. شمار زنان ما کم نیست، اما نحوهٔ ارضای شهوت در جامعه، علمی نیست؛ به‌ویژه جامعهٔ جوان ما که به سبب تحصیل و اشتغال، با موانع بسیاری

(۱۷۳)

مواجه است و دست‌کم از زمان بلوغ تا زمان ازدواج، نزدیک به ده تا پانزده سال باید ریاضت بکشد و مثل آدمی گرسنه می‌ماند که حتی حاضر است نان کپک‌زده را نیز بخورد. ما پیش از آن‌که به زنان اشتغال اجتماعی دهیم، باید چنین حساسیت‌هایی را با تأمین کامیابی تصحیح نماییم.

برخی از مشاغل نیز ویژهٔ زنان است. بخش‌های آموزش دختران و زنان و نیز مسایل پزشکی آنان و فروش پوشاک بانوان، از عمده‌ترین کارهایی است که مخصوص زنان است و اشتغال مردان به آن، در برخی از موارد ـ مثل فروش لباس‌های زیرزنانه ـ اشکال دارد. اشتغال زن در جامعه نیز باید به‌گونهٔ پاره‌وقت باشد تا به حضور وی در خانه لطمه‌ای وارد نیاورد؛ چرا که زن پیش از آن‌که اجتماعی باشد، موجودی خانگی است؛ همان‌گونه که مرد پیش از آن‌که خانگی باشد، موجودی اجتماعی است. به هر روی، تأمین امنیت زن در جامعه با سالم‌سازی روابط زن و مرد و برطرف کردن عقده‌ها و حسرت‌های ناشی از کمبود ارضای شهوت در میان آنان انجام می‌شود.

اشتغال زنان، نیازمند تصویب قوانینی پیشگیرانه برای تأمین امنیت وی است. طراحی این قوانین نیز از عهدهٔ مجلس برنمی‌آید. همان‌گونه که مجمع تشخیص مصلحت نمی‌تواند چنین کاری کند. نظریه‌پردازی در این رابطه، به تشکیل اتاق فکری مستقل نیاز دارد که بتواند از اندیشه‌های نخبگان بهره برد. اتاق فکری که نه تنها دربارهٔ مسایل زنان، بلکه در رابطه با مدیریت کلان در تمامی بخش‌های

(۱۷۴)

جامعه، اندیشه‌ورزی داشته باشد. طبیعی است که چنین فکرهایی نه در مجلس است و نه در مجمع تشخیص مصلحت نظام؛ چرا که این مجلس بیش‌تر از بازنشستگان سیاسی ـ و نه از محققان ـ تشکیل شده است.


 

مهندسی متعادل حضور اجتماعی زن

جامعهٔ ما در رابطه با زن، همواره دچار افراط و تفریط بوده است و مهندسی متعادلی برای حضور زنان در جامعه نداشته‌ایم. برای نمونه، روزی بر این کشور ابومسلم خراسانی حاکم بوده که برای آوردن زن خود، سپاهی را قرق کرده بوده و سپس اسبی را که زن وی بر آن سوار بوده است، دو نیم می‌کند تا دیگر کسی بر آن ننشیند و زین آن را نیز آتش می‌زند. در زمان ستم‌شاهی نیز زنانِ مینی‌ژوب‌پوش، در دانشگاه افسری با چه افتضاحی حضور داشته‌اند. آن افراط‌ها کجا و چنین تفریط‌هایی کجا! ما در جامعه موردی داشته‌ایم که میهمانی، شلوار خانم میزبان را بر روی بند لباس دیده و میزبان، خانم خود را به همین جهت طلاق داده است. جداسازی‌هایی که امروزه انجام می‌شود نیز در ادامهٔ همان افراط‌ها و تفریط‌هاست و کار اساسی، آن است که از جامعه به صورت قانونمند رفع عطش و حساسیت شود تا زن بتواند با امنیت، در جامعه حضور یابد و زنان خود به رفع نیازهای اجتماعی خویش بپردازند.


 

عارضهٔ جنون پنهان در انجام عمل‌های جراحی

(۱۷۵)

هم اینک زن مؤمن و عفیفی که تاکنون با مرد نامحرمی روبه‌رو نشده است، به اتاق عمل جراحی برده می‌شود و در حالی که بخشی از بدن او عریان است، چند مرد را بالای سر خود می‌بیند. چنین زنی به سبب تحمل فشارهای روانی حاصل از حضور مردان نامحرم در کنار بدن عریان خود، به‌ویژه در عمل سزارین، به جنون پنهان دچار گردیده و در منزل با شوهر و فرزندان خود به بدخلقی گرفتار می‌آیند.

البته زن باید در انتخاب شغل، به تناسب‌ها نیز توجه داشته باشد و برای نمونه رانندگی تریلی را برنگزیند. مغزهای متفکری باید قوانین حضور زنان در جامعه را به صورت جزیی و ریز و با ملاحظهٔ تمام ابعاد علمی و روانی آن، طراحی کنند و با آزمایش و آزمون آن، به اجرایی کردن آن بپردازند. متأسفانه بعضی از کارگزاران ما تنها به امور خارجی و مسایلی مثل انرژی هسته‌ای می‌پردازند و مشکلات فرهنگی و اجتماعی جامعهٔ جوان ما را نادیده می‌گیرند و اگر این روند ادامه پیدا کند، در آینده حتی اگر انرژی هسته‌ای داشته باشیم، اما دیگر ریشه‌ای برای ما باقی نخواهد ماند و این درخت، با بی‌هویتی جوانان، از داخل پوک و سست می‌شود و فرو می‌افتد.

این کشور، خانهٔ ماست و انقلاب ما آهنگ آن را دارد تا اسلامی باشد و بیش از دویست‌هزار شهید برای تحقق این هدف داده است و برای کسی عذر و بهانه‌ای برای کم‌کاری، کاهلی و اهمال باقی نگذاشته است و هر شهیدِ آن در روز قیامت، سندی است که گریبان همه را می‌گیرد؛ به‌ویژه گریبان کسانی که می‌توانند با فکر و اندیشهٔ

(۱۷۶)

خود به این انقلاب خدمت کنند و کاستی نمایند و هم‌چنین گریبان آن‌ها که مانع نشر افکاری می‌شوند که می‌تواند این انقلاب را در اهداف دینی خود پیش برد، اما آنان از مانعون و کارشکنان می‌باشند. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد.

(۱۷۷)

(۱۷۸)

(۱۷۹)

 

مطالب مرتبط