شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | زنجیرهی برابری و سلسله ستمگری/محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلامشهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۱. |
مشخصات ظاهری | : | ۸۷ ص. |
شابک | : | ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۸۹-۳ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
موضوع | : | عدالت |
موضوع | : | برابری |
رده بندی کنگره | : | JC۵۷۸/ن۸ز۹ ۱۳۹۱ |
رده بندی دیویی | : | ۳۲۰/۰۱۱ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۲۹۹۸۴۷۸ |
(۴)
فهرست مطالب
پیشگفتار··· ۹
معنای عدالت··· ۱۳
کمال؛ وصفی ویژه و خاص هر پدیده··· ۱۴
صراط عدالت··· ۱۶
دوری از زشتیها··· ۱۸
لزوم حفظ تعادل در کمالیابی ۱۸
تمامیت کمال··· ۱۸
قوت و ضعف نیروهای چهارگانه··· ۱۹
انسان کامل··· ۲۱
امام عاشقان··· ۲۲
اقتدار خداآموز··· ۲۲
انس با حضرت غیب··· ۲۳
باطن؛ معیار صدق و کذب کار··· ۲۴
(۵)
باطل بی رونق··· ۲۴
مدعیان عدالتطلبی ۲۴
زندگی شفاف رهبری ۳۰
نگاه مرحمتی ۳۰
عدالت قهری؛ آسیبپذیری از دست رونده··· ۳۱
فقرزایی بیدرد··· ۳۲
محاسبه از سرمایهداران··· ۳۳
ناامنی و فرار سرمایه··· ۳۴
طراحی درست و جامع و اجرای مقتدرانه··· ۳۵
عدالت در زمینه حقوق و مزایا··· ۳۵
اهمال در اجرای قانون··· ۳۶
عدالت در اجرای کنترل نسل··· ۳۷
کنترل نسل کارگزاران··· ۳۹
برخورد مقتدرانه و متوالی با…··· ۴۲
عدالت در برخورد با نظریهپردازان…··· ۴۳
اسراف در تبلیغات انتخابات با…··· ۴۴
عدالت در شعار و تبلیغات··· ۴۵
عدالت در آفرینش آدمیان در عین تمایز آنها··· ۴۷
دوری از ناامیدی در مسیر عدالتطلبی ۴۹
تحقق عدالت با تخصصمحوری در کارها··· ۵۰
(۶)
بیکاری و ظلم به جامعه··· ۵۲
عدالت در ندیدن برخی از منکرات··· ۵۴
عدالت در گرفتن شاخدارها و …··· ۵۵
عدالت با ریشهیابی بزهکاری و …··· ۵۸
عدالت با رتبهبندی گناهان و جرمها··· ۵۸
عدالت در اجرای عدالت··· ۵۹
اجرای عدالت و توجه به تفاوت …··· ۵۹
تفاوت مرتبه در مستحب و واجب··· ۶۰
اختلاف در حکم··· ۶۱
نقش زبان در عدالت··· ۶۲
بالانشینها و پایین شهرها··· ۶۳
نفی عدالت اجتماعی ۶۵
توجه همهجانبهنگر··· ۶۵
دو دیدگاه در قضاوت و عدالت محوری ۶۶
قاضی عدالتطلب··· ۷۵
عدالت قاضی در قضاوت··· ۷۶
عدالت وکیلان··· ۷۶
مقلد عادل··· ۷۷
فقدان واقعبینی در فتوا··· ۷۷
فقاهت و قضا··· ۷۷
(۷)
نیاز قضا··· ۷۸
صفا و انصاف قاضی ۷۸
شروع عدالت از عالمان و متولیان دینی ۷۹
ید داشتن مجتهد عادل··· ۸۰
علم، اجتهاد و تقلید··· ۸۱
رعایت مناط در استنباط حکم··· ۸۲
عدالت مجتهد در نشر رساله و دادن شهریه··· ۸۲
عدالت شیخ انصاری رحمهالله ··· ۸۴
عدالت علامه حلی رحمهالله ··· ۸۵
اشک و فتوا··· ۸۶
ضعیفترین دوره فقه··· ۸۶
(۸)
پیشگفتار
موضوع کتاب حاضر عدالت و برابری و بررسی راهکارهای حصول و تحقق آن با دوری از هر گونه ظلم و ستم است. اخلاقیان برای قوای آدمی حد وسطی میان افراط و تفریط قایل شدهاند که آن را عدالت نام نهادهاند. از آنجا که آنان برای آدمی سه قوه و نیرو باور دارند که با نیروی اراده و با حفظ عدالت برآمده از ترکیب این سه قوه به کمال میرسد، بر این اساس حد وسط آن با دو طرف افراط و تفریط آن دوازده عنوان را پدید میآورد که در مجموع، هشت عنوان آن انحراف و بزه یا ناهنجار شناخته میشود که ما در این نوشتار از مجموع آنها ـ که فضایل و رذایل اخلاقی را رقم میزند و سبب حصول ملکه عدالت میشود ـ سخن میگوییم.
حکمت، شجاعت، عفت و عدالت چهار حد وسط سه نیروی آدمی و نیز ترکیب این سه نیرو با هم است.
باید دانست نیروی حکمت را نفس ملکی و قوه ناطقه نیز
(۹)
میگویند. این نیرو در معقولات نظر و تأمل دارد.
نیروی غضب را نفس سبعی و درنده گویند. این نیرو بر امور هولناک و چیرگی بر دیگران اقدام میکند و حس برتریطلبی را به آدمی تلقین مینماید.
نیروی شهوت که نفس بهیمی نام دارد امور شهوانی و میل به غذا و لذتطلبی را در انسان زنده نگاه میدارد.
علم و حکمت از توابع نیروی ناطقه، حلم و شجاعت از توابع نیروی غضب، عفت و سخا از توابع نیروی شهوت، و ترکیب این سه نیرو در حال اعتدال سبب پدید آمدن عدالت میگردد.
اما دو جهت افراط و تفریط حکمت، جربزه و جهل است. جهت افراط؛ یعنی جربزه مانند: دانستن رقص بر سر انگشت شست پا توسط رقاصان است که نیازمند کوشش فراوانی میباشد و جهت تفریط آن مانند ندانستن مسایل عادی شرعی یک مسلمان است که از توابع جهل است.
طرف افراط شجاعت، تهور است؛ مانند: داوطلب شدن برای مسابقات پرخطری که هیچ غایت عقلایی ندارد. تفریط آن جبن و ترس است؛ مانند: ترک امر به معروف و نهی از منکر و دیگر کوتاهیهای مذهبی و عقلایی.
(۱۰)
عفت که طرف افراط و زیاده آن «شره» نام دارد؛ چون بیعفتیهای زنانه و مردانه، و تفریط آن خمودی است؛ مانند: تارکان دنیا و چلهنشینانی که هدفی عقلایی ندارند.
اما طرف افراط عدالت، ظلم است؛ همانند سلسله ستمپیشگان، و تفریط آن انظلام و ظلمپذیری ضعیفانه است؛ همچون ظالمپروران به ظاهر آراسته کلیسا و خانقاه.
حد وسط این نیروهای چهارگانه، اعتدال و راه مستقیم است و طرفهای انحرافی آن جز باطل چیزی نیست که کتاب حاضر سعی مینماید با حصر توجه به عدالت، شیوه تحصیل و نهادینه نمودن آن را در افراد و جامعه در طی زنجیرههایی دانشی سازد. زنجیرههایی که حتی با مفقود شدن یک حلقه آن، عدالت از دست میرود و تلاشی که در این زمینه انجام گرفته است نافرجام میماند.
برخی از مباحثی که در این کتاب در راستای اجرای سالم عدالت ارایه میشود عبارت است از اینکه هر کسی را کمالی ویژه است و عدالت آن است که آن شخص را به کمال ویژه او رساند. در این مسیر باید حفظ تعادل در کمالیابی داشت و عدالت را در اجرای عدالت رعایت نمود. اجرای عدالت نیاز به اقتدار دارد در عین حال که عدالت قهری امری آسیبپذیر، از دست رونده و
(۱۱)
ناپایدار است. برای اجرای عدالت در جامعه باید از سرمایهداران محاسبه نمود. همچنین با کارگزاران فاسد برخورد مقتدرانه و متوالی داشت. اسراف در تبلیغات انتخابات با پول شویی و بیعدالتی و دوری از ناامیدی در مسیر عدالتطلبی، تأکید بر تخصصمحوری در کارها و تحقق با ندیدن برخی از منکرات و دوری از ضعیفکشی و ریشهیابی بزهکاری و برخورد با روؤسای باندهای قدرت، نفی عدالت اجتماعی و عدالت در قضا و فتوا از دیگر مباحث این کتاب است که امید است خوانندگان محترم را مفید و کارآمد آید.
وآخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمین
(۱۲)
زنجیره« ۱ » معنای عدالت
عدالت به معنای قرار دادن هر چیز به جای خود است. با توجه به این معیار است که میتوان چگونگی از دست رفتن عدالت را در هر گروه و صنف به دست آورد. برای نمونه، عدالت برای طلبه علوم دینی، درس خواندن و نظم در تحصیل است. طلبه اگر شغل دیگری جز طلبگی داشته باشد، عدالت خود را از دست میدهد؛ زیرا طلبه برای تحصیل آفریده شده است و نه کاسبی. اگر طلبه از هزینه امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) مصرف نماید و به دانشگاه رود و در غیر رشتههای مرتبط به علوم اسلامی تحصیل نماید یا در مغازهای به کار بپردازد، عدالتی ندارد. درس خواندن لازم طلبگی است؛ ولی درسی که به صورت منظم و روشمند باشد.
(۱۳)
زنجیره« ۲ »کمال؛ وصفی ویژه و خاص هر پدیده
کمال هر کس و هر چیز در چیزی است که ویژه و خاص اوست و مجموع ویژگیهای او آن را ایجاب میکند. این کمال از آثار وجودی خاص اوست که در پدیده دیگر وجود ندارد و در آن جهت به آن شناخته میشود و از همگان در آن جهت برتر و پیشتر است.
برای نمونه، شمشیر در برندگی، و اسب در دوندگی و سواردهی ممتاز است؛ هرچند تیشه نیز میبرد و الاغ هم میدود؛ ولی آن دو ممتازند. این دو وصف از آن این دو است نه تیشه و الاغ. از این رو، تا شمشیر برندگی و تا اسب دوندگی خود را از دست میدهد، اسب را پالان نهند و مانند الاغ به حساب آورند و با شمشیر معامله آهن شکسته و فولاد خرد میکنند.
هر پدیدهای باید به طریقی که خاص اوست امتیازات خود را پیگیری کند و از بیراهه و کژروی دوری کند. امتیاز آدمی اندیشه، فکر، نطق و بیان اوست و باید این امر را پیگیری کند وگرنه کمتر از حیوانی خواهد بود؛ زیرا آدمی در پارس کردن همچون سگ نیست و در قهر همچون شیر و در شهوت چون خوک و در خوردن همچون گاو نمیتواند باشد و این حیوانات هر یک در جهتی از انسان برتر است؛ مگر آنکه این حیوان که جنس
(۱۴)
حیوان را دارد، تمام کمالات حیوانات نوعی را در سرای امتیاز خود به دست آورد.
آدمی در شهوت به خوکی نرسد و در غضب به شیری و در عریانی و بی عفتی نتواند مانند حیوانی شود، که ماهی عریان است و از عریانی خود نمیگریزد و آدمی در صورت عریانی حتی از عریانی خود گریز دارد.
کمال آدمی در آن است که نخست نواقص خود را برطرف نماید و سپس در پی کسب فضایل باشد؛ همانطور که پزشک و رنگرز ابتدا بیماری و چرک را برطرف مینمایند و سپس عافیت و رنگآمیزی را دنبال مینمایند.
آدمی باید نیروها و قوای ظاهری و باطنی خود را همراه و همگام عقل و اندیشه خود سازد تا توان کنترل کشور نفسی حیوانی خود را داشته باشد وگرنه مانند فردی است که در میان حیوانات گوناگون جنگل به سر میبرد، بدون آنکه از آن گریزی داشته باشد.
اگر فردی سوار اسبی وحشی شود و سگی هار در پی خود ببیند، شیری نیز از پیش حمله نماید و همه به یک زنجیر بسته شوند، دو حالت میتواند داشته باشد: نخست، آنکه آدمی بتواند همه آنها را مهار کند و هر یک را کنترل نماید و با مدیریت و
(۱۵)
اقتدار، هر یک را به کار خود وا دارد. دیگر آن که آدمی اسیر تمامی آنها گردد، سگ در پی استخوان و اسب در پی مرغزار و شیر طعمه و جنگل طلب میکند و این انسان است که باید اسیر باشد و تمامی آنها را پیگیری کند.
اگر اقتدار و اراده اندیشه آدمی حاکمیت داشته باشد، وضعیت چنین خواهد شد. وصف آگاهی، علم و هنر نیز کفایت نمیکند، بلکه اندیشهای کارساز است که با اقتدار و اراده همراه شود: «جاء رجل الی علی بن الحسین علیهالسلام فسأله عن مسائل فأجاب ثم عاد لیسأل عن مثلها فقال علی بن الحسین علیهالسلام : مکتوب فی الانجیل لا تطلبوا علم ما لا تعلمون و لما تعلموا بما علمتم، فان العلم اذا لم یعمل به لم یزدد صاحبه إلاّ کفرا و لم یزدد من اللّه إلاّ بُعدا»(۱).
زنجیره« ۳ » صراط عدالت
گفته شده است صراط مستقیم همان مسیر اعتدالی است که آدمی باید آن را در دنیا با خود داشته باشد و ظهور این مسیر است که در آخرت تجلی مینماید و خود را به مانند پلی بر جهنم
۱٫شیخ کلینی، الکافی، ج ۱٫ تحقیق: علیاکبر غفاری، ناشر: دارالکتب الاسلامیه، چ پنجم، ۱۳۶۳ش، ص ۴۵٫
(۱۶)
مینمایاند. برای صراط مستقیم در روایات تفسیری مصداقی آورده شده است. «معرفت اللّه» و «معرفت امام» بعضی از این معانی است. معانی یاد شده در این روایات، تمامی به یک حقیقت باز میگردد؛ زیرا صراط، وحدت سلوک آدمی است. آدمی موضع و غایت سیر سلوکی خود را خود تعیین میکند و کژی، راستی، کندی و تندی، هر یک به نوع واکنش آدمی در این سیر بستگی دارد؛ همانطور که برخی از صراط چون برق لامع، و برخی در حال پیاده و بعضی به طور مطلق میگذرند و برخی نیز از صراط سقوط کرده و در آتش میافتند.
با آنکه عمل، پایینترین رتبه را دارد، بسیاری از مردم پی فعل و کار میگردند؛ اما بیکاری، عشق و حال است گرچه کسی در پی آن نیست. عدهای دنبال کار نان و آب دار میگردند. برخی در پی کار باردار هستند. عدهای پی غذای جسمند، عدهای پی غذای روح، عدهای با پا میروند و عدهای با سر میدوند. هر کس هر گونه پی هر چیزی که میرود با همان چیز و با همان سرعت محشور میشود و خوشا به حال بیکاران دنیا که حساب و کتاب و پروندهای برای حسابرسی ندارند و به سرعت صراط خود را میپیمایند. صراطی که صراطی ندارد.
این بیان که صراط پلی است بر جهنم که «أدقّ من الشعر وأحدّ
(۱۷)
من السَّیف»(۱) است خود بیانگر این معناست.
پس آن کس که بدی میکند و خوبی نیز دارد با آن کس که بدی نمیکند و خوبی نیز ندارد هر دو گمراه و عامی هستند و عدالت وصف کسانی است که از زشتیها در میگذرند و رو به خوبیها میآورند و بر آن هستند تا به توفیق انعام حق تعالی برسند.
زنجیره« ۴ » دوری از زشتیها
به جای آنکه انسان در راه دستیابی به کمال کوشش فراوانی داشته باشد، باید به دوری از زشتیها همت نماید.
زنجیره« ۵ » لزوم حفظ تعادل در کمالیابی
عدم هماهنگی و تعادل در بروز و تحقق صفات کمال و آلودگی به افراطها و تفریطها عامل اصلی تحقق بسیاری از گمراهیها و تباهیهاست.
زنجیره« ۶ » تمامیت کمال
- کافی، ج ۸، ص ۳۱۲٫
(۱۸)
تمامیت کمال آدمی در چهار عنوان است: دل، دین، عشق و استقامت.
دل حیات و حقیقت آدمی است. دین نتیجه و بازنگری همان حیات است. عشق تجلی و ظهور این دو است که درهم دیده میشود. استقامت وصول و خودیابی در تمامی مراحل کمال است که در صورت عدم تحقق کامل آن ضعف در مراحل سهگانه پیشین دامنگیر آدمی میگردد.
زنجیره« ۷ » قوت و ضعف نیروهای چهارگانه
آدمی سه نیروی بسیط عقل، شهوت و غضب را درون خود دارد و برآیند ترکیبی این سه نیرو یعنی عدالت را میتواند در خود داشته باشد. این قوا هم یکدیگر را جذب میکنند و هم گاهی با هم درگیر میشوند. کسی که شهوت بر او غلبه دارد، غیرت از او برداشته میشود. کسی که غضب بر او چیرگی یابد، عقل خود را از دست میدهد. کسی که دنیا میخواهد آخرت را گم میکند. کسی که به آخرت و معنویت اقبال داشته باشد، دنیا را از دست میدهد. قوای مختلف آدمی اینگونه است.
گاه غضب تحریک میشود و شهوت میمیرد و حال خود را از دست میدهد. کسی که به شهوت میافتد، غضب از او گرفته
(۱۹)
میشود. شهوت جنبه نفسانی را در او سنگین میکند و این باعث میشود نتواند غضب نماید. شهوت، ثقل دارد و غضب خفّت. آدمی که زود غضب میکند رطوبت بدن وی اندک است ولی آدمی که دیر غضب میکند بر عکس است، شهوت او را میگیرد و غضب از او برداشته میشود.
البته این دادهها در روانکاوی عمومی است که چنین است اما این زنجیره اصلی کلی نیست و تبصره میخورد. بعضی از نفوس کامل و نفوسی که استعدادی قوی یا نبوغی دارند، غضب و شهوت آنان با هم تحریک میشود. شهوت آنان در حین نگرانی شدید تحریک میشود و غضب او را به شهوت تحریک میکند یا شهوت قوه غضب او را بر میانگیزاند. سادیسم جنسی که همراهی شهوت و غضب است اینگونه شکل میگیرد. اما در سطح عموم افراد جامعه اینگونه نیست و افراد معمولی با یک ناراحتی، خوراک خود را از دست میدهند و نیروی شهوت در آنان به خمودی میگراید. افراد نابغه و غیر معمولی تا ناراحت میشوند شروع به خوردن میکنند و از خوردن سیر نمیشوند. باید وجود چنین افرادی را مغتنم و عزیز شمرد؛ چرا که آنان کوهپیکر و پایدارند. آنان در اوج ناراحتی ناگهان خوشحالی میکنند و گاه خنده و گریه را با هم دارند. این انسانهای معمولی
(۲۰)
هستند که با کمترین بدهی نمیتوانند نماز بخوانند یا خوراک خود را از دست میدهند و به خانه که میآیند همسر و فرزند خود را به دق میاندازند.
اگر دانش روانکاوی رو به رشد گزارد در مییابد که میتوان غضب را با تحریک شهوت درمان نمود. شهوت کم میتواند غضب را تحت شعاع قرار دهد. غضب مثل بنزین است که تا آتش به آن میرسد منفجر میشود. شهوت مادهای سنگین است و رطوبت دارد که هرچه کبریت به آن زده شود آتش نمیگیرد. در روانکاوی باید دید چه شهوتهایی را میشود با غضب از کار انداخت و غضب بر چه قسمی از آن تأثیری ندارد؟ تفصیل این بحث در حوصله این نوشتار نیست که خردی و اختصار را ارج مینهد.
زنجیره« ۸ » انسان کامل
انسان کامل از تنهایی لذت میبرد. او تنهایی را «با خدا بودن» میبیند. انسانی که به کمال رسیده است هرگز به خود تنهایی نمیبیند و تنهایی را در نفی غیر میشناسد. دل انسان کامل به خدا خو میگیرد و با حق مشغول قول، غزل، عشق و حال میباشد و بس. این حالتی است که در توان هر کس نیست و هر
(۲۱)
کس نمیتواند اینگونه باشد و هر که اینگونه باشد، انسانی کامل است.
زنجیره« ۹ » امام عاشقان
عاشقان که در گروه عشاق جای میگیرند باید بدانند عاشقکشی در مرام عشق حلال است. گاه هم میشود که معشوق خود عشق و سودایی دیگر دارد.
زنجیره« ۱۰ » اقتدار خداآموز
استاد سَرم را آنقدر زیر آب کرد که شناگر ماهری شدم. دوست دارم استاد دوباره سرم را زیر آب کند؛ ولی گویا او توان
(۲۲)
شنا را در من دیده است و میخواهد رهایم کند و به سراغ دیگری رود. کار استاد زیر آب کردن سرِ بندگان است. استاد خونریزی را از حق آموخته است؛ حقی که عاشق کشی را حلال میداند.
ای کاش! استاد بار دیگر سرم را به زیر آب کند و رهایم نکند تا از جمادی بمیرم و جای دیگر زنده شوم. او دلم را این گونه کرد؛ هر بار که دلم میمرد، رشدی دوباره در آن احساس میکردم.
زنجیره« ۱۱ » انس با حضرت غیب
روح، حیات، فطرت، شیطان، مس شیطان، مشیت، قضا، قدر الهی، غیب، کفر، ایمان، علم، اراده، قدرت، حکمت حق تعالی، فاعلیت حق، عرش، کرسی، لوح، قضا، ملائکه، مخلوقات غیبی عوالم وجود، جبرائیل و میکائیل، سحر، جن، نزول قرآن کریم، تنزیل قران کریم، تعلیم حق، محو، اثبات، سعادت، شقاوت، عبودیت، بندگی، اعجاز، وحی، نبوت، تعلیم اسما، موت، قیامت، دوزخ، بهشت و بسیاری از امور و موضوعات دیگر همگی مصادیق چهره باطن میباشد. مؤمن با تکرار و استمرار، به حضرت باطن راه مییابد و از آن به حقایق حضرات اسما و صفات نزدیک میگردد، تا جایی که بر اثر تکرار، استمرار، دقت،
(۲۳)
طهارت چشم و گوش جان، وی نظارهگر این حقایق میگردد و با عوالم غیبی مأنوس میشود و همین انس، راهیابی به بارگاه عینیت مطلق را ایجاب مینماید و مؤمن کمکم در محضر آن عالم حضور مییابد و آشنای آن دیار میگردد.
زنجیره« ۱۲ » باطن؛ معیار صدق و کذب کار
عزت خوبان به باطن کار آنان است. صورت ملاک هیچ بزرگی و درستی نیست؛ هرچند در بسیاری از موارد میتواند عنوان و حکایتی داشته باشد.
زنجیره« ۱۳ » باطل بی رونق
باطل ممکن است در دورههایی و در محیطهایی کمیت بالایی داشته باشد و ظاهر آن خوف و رعبی به دل اندازد، اما نسبت به کیفیت کمال و صداقت، هیچ، پوچ و بیرونق و بدون رمق است. خوبان خوب چنان در پاکی و صداقت همگام با صدق و حق گام بر میدارند که هزار پارچه آبادی باطل را در کف دستی میفشارند و آب آن را از گندش جدا میسازند و دل بر همه باطل میخشکانند و به راحتی بر باطل میخندند.
(۲۴)
زنجیره« ۱۴ » مدعیان عدالتطلبی
بسیاری بهویژه در ایام انتخابات از حق و عدل سخن سر میدهند و راستی و صداقت را فریاد میکنند. آنان از تمامی واژههای نیکو با واژگان مقابل و ضد آن یاد میکنند. آنان میگویند باید حق را پاس داشت و با باطل ستیز کرد، باید عدل را دنبال کرد و از ظلم پرهیز نمود و در برابر ظالمان و آنان که به عدالت و به بیت المال تجاوز میکنند ایستاد و مقابله نمود، باید راستی و صداقت با مردم را پیشه نمود و از دروغ دوری جست، باید جهان را به پاکی کشاند و اساس زشتی و فساد را در هم ریخت، باید صلح را با جنگ مقایسه کرد و بر حسب ضرورت و لزوم از هر یک حمایت نمود. باید رحم و محبت و جنگ و ستیز را با هم داشت.
درست است که انسان وجه کاملی از تمامی صفات یاد شده است و انسان بر اساس فطرت اولی خود عدالت و آزادی را دوست دارد و بشر در واقع برای تحقق این معنا زبان هستی است و پلیدی و شیطان صفتی را دشمن میدارد، اما چنین نیست که تمامی مدعیان عدالتطلبی که شعار عدالت را به بلندی فریاد میکنند چنانکه گوش فلک را کر میکند و آن را ناهنجار میآید به صداقت رفتار نمایند.
(۲۵)
عدالتخواهی شعاری مقدس، سخنی کامل و تمام است، اما اهل آن و شایستگان این ادعا کمتر یافت میشوند. همچنین کسانی که بتوانند معنای عدالت و مصادیق آن را به نیکی فهم نمایند چندان فراوان نیستند، بلکه آنان به قهر مدعیان عدالتطلبی همیشه منزوی میگردند و به صورت ظالمانهای با شعارهای عدالت طلبانه مدعیان به حاشیه رانده میشوند. بسیاری از عدالت میگویند و خود عادل نیستند و قدرت فهم تفکر عدالتخواهانه را ندارند. آنان شعار عدالت میدهند و چیزی از آن نمیدانند. آنان فقط و فقط منافع خود را میشناسند.
فهم تفکر عدالتگرایانه و درک چنین عقیده قدسی و کاملی و عمل به آن هرگز در خور این مدعیان دروغین نیست و آنان که در مسیر کمال گام بر میدارند به قدر کمال خود اندکی و کمی از آن را برخوردار میباشند. البته هستند افرادی که خود را پیرو عدالت طلبی میدانند و باطن آنها دل بر همین راه بسته است، اما آنان نه قدرت فهم آن را دارند و از درک درست چنین عقیدهای بر میآیند و نه در عمل توان اجرای آن را دارند و نه میتوانند به آن عمل نمایند، بلکه میتوان گفت: کسانی که در دنیا از همان ابتدا تا به امروز چنین شعارها و ادعاهایی داشتهاند کمتر از
(۲۶)
دستههای دیگر ظلم و ستم نکردهاند و میشود گفت: بیشترین ظلم و ستم را همین گروه در حق مردم انجام دادهاند و چه کشتارها، خونریزیها و تجاوزهایی که در حق مردم مظلوم و مستضعف اعمال نداشتهاند. هر دسته و گروهی از آنان که خود دهها دسته و گروه دیگر میشوند، به نام حق و به اسم عدل، دمار از دیگری در آورده و آن گروه را زنده به گور کرده است و در این مسیر چه ظلمها که به مردم عادی روا نداشتهاند.
تاریخ، شاهد گویایی برای شناسایی چنین جاهلان وحشی صفت و ظالمان بدکرداری است که خون، خباثت، جنگ و ستیز را با نان، شکر، سجاده و نماز با هم سر کشیدهاند. بعضی آنان را باور داشته و نمیتوانستند فریب آنان را در پس هزارها پرده سالوس و ریا ببینند و بسیاری نیز حضور آنان را مصلحت میدانستند و میگفتند مصلحت است که چنین اقتضا میکند و بس.
اما پیروان راستین این عقیده حق که همان پیامبران و انبیای الهی و امامان معصوم علیهمالسلام میباشند، به حق چنین عقیدهای را به درستی و راستی دارا بودهاند و انحرافی در فهم و عمل به این عقیده قدسی نداشتهاند و عصمت آنان ضامن صداقت فکری و عملی آنان بوده است. پیروان این بزرگواران نیز اگرچه
(۲۷)
خواستهاند خود را در این مسیر قرار دهند، تنها تعداد اندکی از آنان به راستی پیرو این مرام بودهاند و به قدر توان، این راه را طی کردهاند و بسیاری به دروغ سخن از این عقاید سر میدهند و نان این راه را میخورند اما آبروی این راه و مرام قدسی و اهل پاک آن را میریزند.
در میان این افراد بودهاند کسانی که کم از مغول نگذاشتهاند؛ اگرچه مغول نبودهاند. به قول معروف در میان امت، شمر و یزیدهای مذهبی بر دو دسته بودهاند: دستهای به واقع شمر و یزید بوده و صورت و چهره شمری و یزیدی داشتهاند و دستهای هرچند شمر و یزید بودهاند، ظاهر حسینی داشته و با همه جبروت و وقار مذهبی دست شمر و یزیدهای بیظاهر را از پشت بسته و آنان به گرد اینان نمیرسیدهاند. یک دنیا تعصب، جمود، خشونت و وحشیگری را در زیر نقاب آنچه آنان از دین و سنت ارایه میدادهاند، با قساوتی تمام به نمایش میگذارند و سپس بر همه آن نماز شکر بهجای میآوردهاند و خود را مقرب درگاه الهی نیز میدانستند.
این گروه تنها در دین اسلام یا مسیحیت یا یهود خلاصه نمیشوند و تمامی ادیان و مذاهب حقیقی یا ساختگی و تحریفی درگیر و آلوده به چنین جانوران خوش خط و خالی هستند.
(۲۸)
تعصبات مذهبی کور کمتر از بی تفاوتیهای لاابالیگری ضرر و زیان نداشته و روزگار مردم بیچاره را سیاه و تار نموده است. چه ظلمها، چه زورها، چه تجاوزها، کشتارها و قتل و غارتها که بر اثر تعصبات بیمورد و کور مذهبی در تاریخ بشری رخ داده است.
البته حدود و قوانین الهی و حمیت و غیرت انسانی امر بجا و غیر از تعصب کور و جمودگرایی است که حد و مرز آن را نباید نادانان و زورمندان تعیین کنند، همانطور که نباید از ضرر و زیان بیتفاوتیها غافل بود و نباید این مسلک را تجدد و فضیلت دانست.
این راه حق و میانه است که بهترین طریق است؛ اگرچه فهم و عمل به آن درخور همگان نیست و تعداد اندکی به تمامی میتوانند خود را با حق هماهنگ سازند. پیروان ظاهری حق اگر جهت انصاف و اعتدال را پیش گیرند و متعادل باشند در طریق نجات میباشند و غیر از آنان گمراهانی بیش نیستند.
زورمندان نیز کار خود را میکنند و هر یک به نحوی دیگری را به زمین میزند. در این میان عدهای همانند تفاله از بین میروند و فدای هیچ میگردند. تعصب و لاابالیگری از انحرافات بریدههای
(۲۹)
علم و عمل بشری است که خود نقش عمدهای در تخریب جامعه بشری دارد.
هر کس هرچه بوده و هست بداند که تمامی این گفتهها یک سوی ماجراست و جانب دیگر این ماجرا باطن امر و پنهانیهای امور است که خود سری دراز دارد که این گفته را جا و مجالی برای ذکر آن نیست.
زنجیره« ۱۵ » زندگی شفاف رهبری
چه شایسته و چه زیباست اگر دوربینی مداربسته بر زندگی رهبر جامعه قرار دهند و آن را به صورت مستقیم از شبکهای پخش نمایند تا مردم به صورت مستقیم در جریان زندگی شبانهروزی رهبر جامعه قرار گیرند. چه خوب است رهبری نیز تمامی فرمانها و احکام خود را از این دوربین صادر نماید و آن را به مردم و کارگزاران رساند. چه شایسته است اگر با همان دوربین به صورت مستقیم به مردم بگوید: مردم، من برای شما هستم، نه غذایی بهتر از شما میخورم و نه زندگی مرفهتری از شما دارم. شما برای خود و به نفع خود کارهایی را که میگویم انجام دهید: فلان شخص، فلان قاضی، فلان وکیل، فلان وزیر، فلان جنایتکار جنگی، فلان محتکر زمان، فلان مدعی علم مانع از علم و … را
(۳۰)
کنار زنید و این علفهای هرز را از مسیر آرام زندگی خود دور بریزید تا آرامش را تجربه کنید و از حرکت در مسیر بالندگی و توسعه لذت برید.
زنجیره« ۱۶ » نگاه مرحمتی
در خواب دیدم صدام در کنار من ایستاده و از من امید ترحم دارد. او به من گفت: اگر کنار شما بایستم ناراحت نمیشوید؟ گفتم: نه؛ ولی به حسب ظاهر شرع، بیرون از اینجا و در بین مردم این کار را نمیکنم. در خواب دیدم که صدام به من امید بسته بود. گاه ممکن است فردی شقی اهل نجات شود، حتی اگر مثل صدام باشد.
در آن خواب دیدم صدام به من غذا تعارف کرد. او مرغی را درسته میخورد. به او گفتم: غذای من نان خالی است نه گوشت. بعد به صدام گفتم: از شما ناراحت نیستم؛ ولی چرا بچههای بیگناه را کشتی!؟ «بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ»؟(۱) سپس به سردابی رفتم که آب زلالی به همراه ماهیان سیاه داشت. احساس کردم مار هم دارد، نترسیدم و جلو رفتم و در آن آب غسل کردم.
- تکویر / ۹٫
(۳۱)
زنجیره« ۱۷ » عدالت قهری؛ آسیبپذیری از دست رونده
ژرفای بحث حکمت، تحصیل عدالت و تحقق عادل است. اگر این وصف به صورت محدود رشد نماید یا با سلوکی خشک یا تند و تیز به دست آید بهآسانی زایل میشود. یک گناه سبب از دست رفتن عدالت میگردد. کسی که عدالت را به صورت قسری در خود ایجاد نموده است راهی محدود و رشدی کوتاه داشته است. چنین فرد یا جامعهای حتی اگر در سرای عدالت جای گیرند؛ هرچند میتوانند برای مدتی زندگی مناسبی داشته باشند، گذشته از آنکه تحصیل آن آسان نیست، حفظ آن بسیار سختتر است و گاه بهآسانی از دست میرود. عدالت را نمیتوان در فرد یا جامعه با سلاح زور و قهر و با شلاق خشونت و استکبار ایجاد کرد. فرایند تحقق عدالت باید با فرهنگسازی در جان و دل افراد و جامعه نهادینه گردد.
زنجیره« ۱۸ » فقرزایی بیدرد
یکی از معضلات عمده جامعه ایران توزیع ناعادلانه ثروت است. مشکل فقر و تهیدستی فقیران از گروهی رفاهطلب و
(۳۲)
سرمایهدار بیدردی ناشی میشود که به شیوههای مختلف مانع از رسیدن پول و سرمایه به اقشار کمدرآمد جامعه میشوند. این مشکل را میتوان با موازنهای سر انگشتی و ساده، ولی کلان و کلی به دست آورد. برای نمونه، گاه میشود که کنتور آب ساختمانی زیاد شماره میاندازد. در این صورت معلوم است که آب هدر میرود. لولهکش ماهر این مشکل را با ابتداییترین وسیله به دست میآورد. در جامعه ایران نیز همه میدانند مشکلاتی هست؛ ولی باید دید اصل و ریشه مشکل در کجاست. اگر شما برای نمونه شهری مثل قم را نمونهبرداری کنید و از قیمت خانهها، جمعیت ساکن در آن و شغل مردم آمار بگیرید، بهدست میآید در قسمت بالانشین شهر بیشتر مردم خانههایی مجلل و قیمتی بیش از ده برابر قیمت خانههای قسمت پایین شهر دارند و بیشتر آنان دارای شغلهای دولتی هستند. برخی از کسانی که در مشاغل دولتی هستند کارگشایند و گرهی از زندگی مردم عادی باز میکنند اما عدهای وبال گردن دولت هستند. مشکل افراد فقیر و تهیدست از همین گروه رفاهطلب و سرمایهداران بیدرد ناشی میشود که به شیوههای مختلف مانع از رسیدن پول و سرمایه به دیگر اقشار جامعه میشوند.
(۳۳)
زنجیره« ۱۹ » محاسبه از سرمایهداران
برای ایجاد عدالت باید اموال قدرتمندان و کارگزاران و سرمایهدارانی که ما از آنان به شاخداران یاد میکنیم در هر پست و مقامی و در هر لباسی که باشند محاسبه شود و هر حق و ناحقی به جای خود باز گردد. این امر اقتدار را میطلبد. اقتداری که ایجاب میکند تنها یک نفر در این زمینه تصمیم بگیرد نه جمع فراوانی. کارگزارانی که مشکل تصمیمگیری دارند و صاحب اقتدار نیستند نمیتوانند کشور را به درستی اداره کنند.
زنجیره« ۲۰ » ناامنی و فرار سرمایه
همواره چنین است که ناامنی و نداشتن ثبات در سیاستگذاریها و تصمیمهاست که باعث فرار سرمایه و ناکامی در جذب سرمایهگذاری داخلی یا خارجی میگردد. بر این اساس نمیتوان گفت به محاسبه کشیدن اموال سرمایهدارها یا شکستن شاخ شاخداران سبب فرار سرمایهها از مملکت میشود.
همواره چنین است که درستکاری و امنیت سبب جذب سرمایه میشود. اگر مشکل بیست میلیون فقیر حل شود، و اگر حاکمان و کارگزاران کشور امین باشند و به مردم رو آورند، مردم
(۳۴)
نیز امین میشوند و نیاز به گاو صندوق و دزدگیرهای آنچنانی احساس نمیکنند و هراس مسؤولان از زیردستان خود هم در کارهای پیمانکاری و هم در امور سیاسی، اقتصادی و دینی پایان میپذیرد.
هماکنون به علت نبود امنیت روانی و کاری، مسؤولان با معاونان خود مشکل دارند و دود این تفرقه و اختلاف به چشم مردم ضعیف است که فرو میرود و این دیوار بیاعتمادی بر سر آنان است که خراب میشود.
زنجیره« ۲۱ » طراحی درست و جامع و اجرای مقتدرانه
متفکران، اندیشمندان، معتمدان و صاحبان فکر جامعه باید با گردهمایی و ارایه طرحهای جامع و منطقی نبض اصلاح امور و مشکلات جامعه را در دست گیرند. اگر چنین جمع مبارکی اتفاق نیفتد و همکاری و همدلی صمیمانه در میان مسؤولان و صاحبان فکر پیش نیاید باید آنان را به عنوان مفسد در دید عموم شلاق زد. عالمی که توان اصلاح جامعه را دارد و از زیر بار پذیرش این مسؤولیت شانه خالی میکند مفسد است و فساد جامعه از اوست؛ در هر لباسی که باشد تفاوتی ندارد.
بعد از طراحی طرحی جامع و کارآمد و منطبق بر واقعیتهای
(۳۵)
جامعه، نوبت اجرای آن میرسد. طرحهای جامع و کلان کشوری باید زیر نظر مستقیم و اقتدار نامحدود رهبری کل اجرا شود. رهبری باید با هرگونه تخلف به شدت برخورد نماید. البته در این میان باید حق هر کسی به طور کامل پرداخت شود تا عدالت اجرایی گردد.
زنجیره« ۲۲ » عدالت در زمینه حقوق و مزایا
برای اجرای عدالت در میان کارمندان دولت باید حقوق آنان بهصورت کارمزدی پرداخت شود. یعنی آنان باید در قبال مقدار کاری که انجام میدهند مزد بگیرد نه به صورت روزمزد و ساعتی. در نظام کارمزدی ممکن است حقوق کارمندی در ماه بیش از حقوق او به صورت روزمزد باشد و حق او هم همین است. کارمند با دریافت چنین حقوقی لازم نمیبیند بیرون از اداره کار کند. البته، با اجرای این طرح، حقوق بسیاری از کارمندان اصلاح میگردد و رو به کاهش و تنزل میگذارد و برخی نیز باید اخراج شوند؛ چون کارایی چندانی ندارند.
برای آنکه ادارت و ارگانهای دولتی از داد و ستدهای زیرزمینی پاک شود باید حساب ورودی و خروجی هر ارگان معلوم باشد و برای تحقق این امر رسیدگی به همه امور اداره
(۳۶)
لازم است. البته اجرای این مهم در ادارههای کل لازم است، نه برای کارمندان زیردست که مردمی ضعیف میباشند.
زنجیره« ۲۳ » اهمال در اجرای قانون
اگر در کشوری در قبال اجرای قانون اهمال صورت میگیرد، بهتر است در آن کشور قانون جنگل را اجرا نمود تا دستکم یک قانون در آن کشور اجرایی شده باشد و همه از آن قانون استفاده کنند. اجرای قانون جنگل کمترین دستاوردی که دارد دوری از تملق و دروغ و دوری از بریدن سر بندگان ضعیف با پنبه توسط اغنیا و قدرتمداران است. آسیب اهمال در قانونگرایی جامعه را از داخل پوک و توخالی میسازد و به صورت ناگهانی فروریزی ارکان حکومت را سبب میشود.
زنجیره« ۲۴ » عدالت در اجرای کنترل نسل
اصلاح نژاد حیوانات و گیاهان در تمامی کشورها مرسوم است. یکی از مؤلفههای ایجاد عدالت در جامعه ایجاد فرهنگ اصلاح نژاد در میان انسانهاست. اصلاح نژاد انسانها در برخی از کشورها به صورت محدود اما تنها با تأکید بر سلامت جسمانی
(۳۷)
انجام میشود. در کشاورزی این امر نهادینه گردیده است. گاه برخی از کشاورزان خود به گرفتن بذرهای مرغوب برای کشاورزی بهتر اقدام مینمایند. در کشت گوجهفرنگی گاه برای به دست آوردن بذری مرغوب تا چند نسل گوجه فرنگی را تحت پرورش ویژه قرار میدهند و کاشت آنها را طی چند مرحله انجام میدهند و در نهایت آن را بر زمین مینشانند. اصلاح نژاد در گوجهفرنگی گاه چند سال به طول میانجامد. البته، این قانون در همه گیاهان وجود دارد و با اصلاح نژاد میتوان بازدهی آن را بیشتر نمود.
در اصلاح نژاد حیوانات نیز گذشت زمان لازم است و باید نسلهای فراوانی بگذرد تا نژاد حیوانی اصلاح شود.
اما این قصه چگونه باید در میان انسانها اجرا گردد تا عدالت رعایت شده باشد و کسی ستمی ندیده باشد. آلمانهای نازی که حس برتری نژاد داشتند به رهبری هیتلر با کشتار وسیع غیر نازیها قصد اصلاح نژاد بشر را داشتند. هماکنون در بوسنی و هرزگوین به همین بهانه، مسلمانان این کشور را به صورت گسترده قتل عام مینمایند. اسرائیل در سرزمینهای اشغالی همین سیاست را در دست اجرا دارد.
بدیهی است چنین سیاستهایی ظالمانه و نژادپرستانه است.
(۳۸)
برای اصلاح نژاد بشر باید طرحی ارایه داد که با اخلاق اجتماعی منافاتی نداشته باشد و بعد از چند نسل، جامعه بشری جهشی به سوی علم و کمال داشته باشد. در این طرح گفته میشود نخست باید کسانی که معلول جسمی هستند باروری و لقاح نداشته باشند. معلولان ذهنی و جسمی حق حیات و تشکیل زندگی دارند چون انسان هستند ولی تولید مثل آنان حتی اگر فرزندی سالم هم داشته باشند، باید ممنوع گردد. فرزند آنان در صورتی که سالم باشد همواره احساس حقارت میکند و چنانچه سالم نباشد وبال جامعه است. با اجرای این اصل است که بعد از چند نسل، معلولان جسمی و ذهنی جامعه به کمترین میزان خود میرسد.
اصل دوم طرح یاد شده چنین است که افراد معمولی، بیسواد یا کم سواد جامعه یا کسانی که بیکار میباشند باید در تولید مثل محدود شوند و کمترین فرزند را داشته باشند.
اصل سوم این طرح میگوید عالمان و دانشمندان و نیز صاحبان مشاغل باید برای تولید مثل حمایت گردند و آنان در تولید مثل محدودیتی ندارند.
اجرای این طرح پس از ده نسل است که وضعیت موجود جامعه را تغییر میدهد و جامعهای را به دست میدهد که افراد
(۳۹)
آن توانایی حرکت به سوی کمال و بهجویی را دارند؛ چرا که آنان صاحبان استعدادی سرشار و نیز صاحبان امکانات فراوان برای آبادانی دنیا هستند و کسی که دنیایی آباد دارد بهتر میتواند در راه آخرت گام بردارد.
زنجیره« ۲۵ » کنترل نسل کارگزاران
حکومت عدل و حق در صورتی بر زمین میتواند حاکم شود که در میان مسؤولان و کارگزاران حکومتی و دولتی همواره سیاست اصلاح نژاد بر اساس موازین حق و عدل با استقامت و به دور از هرگونه ترحم و دلرحمی و با قوت تمام اجرا گردد.
باید دانست بعد از هر انقلاب و هر اصلاح کلی انگلهایی به ظاهر و در صورت و پوشش حق در میان نیروهای انقلابی و خواهان اصلاح قرار میگیرند که از آنان به «منافقان» یاد میشود. برای برکنار زدن چنین انگلهایی باید در هر دورهای اصلاح نژاد کارگزاران ادامه یابد تا چنین انگلان رخنهگری که درون دستگاه حکومتی نفوذ کردهاند بیرون ریخته شوند. فساد برخی از این افراد از فساد نسلهای گذشته ناشی میگردد. اصلاح کارگزاران حکومتی گاه به هفت نسل پاکسازی نیاز دارد تا حق و عدل بتواند در همه اطراف و اکناف حکومت، خود را چیره و مخفی
(۴۰)
سازد. در تمامی انقلابها همواره چنین بوده است که علت شکست حق و حاکم نشدن عدل بیصبری و نداشتن ثبات و استقامت در مسیر اصلاحسازی و پاکسازی کارگزاران حکومتی از نیروهای فاسد و مفسد بوده است. متأسفانه، این منافقان رخنهگر از ضعف و دل رحمی صاحبان حق سوء استفاده میکردهاند و مانع اصلاحات بعدی میشدهاند.
دلرحمی صاحبان حق باعث میشده تا مبنای اصلاح فراموش یا گم گردد؛ اما اگر حقمداری مقتدر به صحنه آید باید بتواند حق مظلومان را از ظالمان مطالبه نماید و با اصلاحگری خود هر ناحق و ناصوابی را بر جای خود نشاند. این کار بعد از پاکسازی هفت نسل است که جواب میدهد تا همه مظلومان حق خود را بیابند و نیز این فرهنگ در آنان نهادینه شده باشد که بیش از حق خود از حق دیگران بر ندارند. البته حقمدار مقتدر اگر با قدرت الهی همراه شود میتواند این کار را در طی مدت اندکی انجام دهد و با ایجاد یک دگرگونی فراگیر در نظام جهانی، همه عقول را در جایگاه شایسته آنان در آورد.
باید دانست این اصلاح نژاد حقگرایانه در زمان ظهور حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) صورت خواهد گرفت. اخبار غیبی که خبر از کشتار زیاد میدهد، برای پاکسازی نسل بشر
(۴۱)
و نزول و نشست حق بر زمین و اجرای حق است. بر اساس این اخبار، نزدیک به هفتاد درصد از افراد بشری در جنگها یا بر اثر بلایای طبیعی خواهند مرد تا قوم برتر علمی و حقی بتوانند در عرصه زمین ظهور یابند. مردن هفتاد درصد از افراد بشری به ذهن و دست هیچ اصلاحطلبی نمیآید و علت ناکامی حقمداران در جوامع فعلی همین مسأله است.
زنجیره« ۲۶ » برخورد مقتدرانه و متوالی با کارگزاران فاسد
از شرایط ایجاد و اجرای عدالت در کشور، داشتن کارگزارانی سالم در پستها و مسؤولیتهای حکومتی است. این انسانهای حقجو و عدلگرا هستند که میتوانند حق مردم را به درستی و عادلانه تقسیم و توزیع نمایند. در روند اجرای عدالت، رشد مخالفان و شدت فعالیت آنان و بهویژه به راه انداختن تبلیغات منفی با زدن تهمت ایجاد شایعه و نیز سیاست چاپلوسی خود را به صورت فراگیر نشان خواهد داد، اما در اجرای عدالت باید مقتدر بود و با هر فسادی مبارزه کرد و حق را به جای آن نشاند. در این مسیر، مبارزه و برخورد با کارگزاران مفسد باید سیاست اولی حکومت و رهبری جامعه باشد. ظلم و ناحقگرایی در هر نسلی به صورت طبیعی وجود دارد، چرا که نسلی که امروز قدرت را در
(۴۲)
دست دارد بزرگ شده خانوادهای است که تا دندان در فساد بوده است. چنین کارگزارانی در دولت کفر بهراحتی به خدمت کفر در میآیند و در حکومتهای اسلامی ظاهر دینی خود را محفوظ میدارند و به ارکان دولتی نفوذ میکنند. برخورد اصلاحگرایانه با چنین کارگزارانی باید بسیار مقتدرانه انجام شود و در طول نسلهای متمادی بر آن ثبات و استقامت گردد تا مشکل به کمترین درصد ممکن برسد.
این اصلاح بر اساس علم و حق است که انجام میشود و لازم نیست برای آن خونی ریخته شود، مگر در موارد خاص که فقه موارد آن را بیان داشته است.
زنجیره« ۲۷ » عدالت در برخورد با نظریهپردازان سیاسی اندیش
مردم در این دنیا جویای حقایق هستند. اگر گروهها و احزاب این حقیقت را در نیابند، پس از مدتی رو به اضمحلال و نابودی میگذارند؛ چرا که مردم منتظر نمیشوند تا احزاب آنان را تأمین کنند. در ایران، گروههای چپ و راست تلاش میکنند تا خوراک علمی، فرهنگی و مالی مردم را آنگونه که میخواهند تأمین کنند! در حالی که در حقیقت آنان به فکر توسعه مرام و اهداف خود هستند و نه ارایه حقایقی که مردم پیگیر آن میباشند و
(۴۳)
چنانچه نتوانند این حقایق را به مردم برسانند، مردم آنان را فراموش خواهند کرد. جامعه ما با فقدان نظریهپرداز جامع و مغز متفکر آگاه به زمان و مقتضیات زمانی و مکانی که همه را منهای خود ببیند و جامع علوم باشد رو بهروست و سیاست نمیگذارد عالمان دارای قدرت نظریهپردازی رشدی در جامعه باشند. بسیاری از سیاستمداران ما از کمسوادترین و ناآگاهترین اقشار هستند. آنان حتی اطراف خود را بهخوبی نمیشناسند و قادر به درک دردهای جامعه نمیباشند.
ثروتمندان عالم را کرَم نیست، کرَم داران عالم را ثروتی نیست. سواران موج سیاست را دانشی نیست و عالمان و دانشمندان را راهی به سیاست نیست و اگر فردی از آنان بتواند در جرگه طوفانی سیاست وارد شود، نخستین کاری که در حق این دانشمند سیاسی میشود به راه انداختن سیل تهمت، شایعه و انگ بر علیه اوست تا مردم را از اطراف او پراکنده سازند. بر این اساس، اگر عالمی بخواهد حرکتی اجتماعی و سیاسی داشته باشد باید از هوشیاری کافی برخوردار باشد و با جامعهشناسی بهگونهای در مسیر اصلاحگری وارد شود که دیگر افراد مدعی جامعه همه طرحهای خود را ارایه کرده باشند و دیگر سخنی در مقابل او نداشته باشند.
(۴۴)
زنجیره« ۲۸ » اسراف در تبلیغات انتخابات با پول شویی و بیعدالتی
در هر دوره از انتخابات، تبلیغات گستردهای در سطح کشور دیده میشود که باید نسبت به پولشویی برخی از کارگزاران در این زمینه حساسیت داشت. نامزدهای انتخاباتی مجلس برای تبلیغات خود مبالغ بسیار زیادی را هزینه میکنند و باید دید این پول از کجا تأمین میشود و چگونه میخواهند آن را باز گردانند؟ آیا آنان راهی جز درآمد مجلس برای بازپرداخت پولهایی که به آنان میرسد میشناسند؟ آنان طی چهار سال نمایندگی به اندازه سی سال هزینه تبلیغات درآمد دارند. آیا این روند باعث سقوط نماینده از عدالت نمیشود و چه دلیلی بالاتر از این برای سقوط عدالت از نمایندگی. اگر مردم بدانند کسی که بیشتر تبلیغ میکند، بیشتر از اموال مردم استفاده میکند و بیشتر از عدالت دور میشود، کسی به چنین افرادی رأی نخواهد داد. برای شورای نگهبان این بهترین دلیل برای سقوط عدالت نماینده است.
زنجیره« ۲۹ » عدالت در شعار و تبلیغات
(۴۵)
باید دانست سیاستهای تبلیغی فاقد محتوا، چند سالی بیشتر دوام ندارد و به کسی میماند که از تاکسی سواری پیاده شده و جیبهای خود را میگردد تا پولی بیابد و به راننده بدهد، راننده چند لحظه بیشتر منتظر نمیماند و با درگیری یا بدون درگیری از او دور میشود و تا چند روز این ناراحتی را به دیگران میگوید و تمام میشود. همچنین اگر متولیان امور دینی که پول امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را در اختیار دارند، پولی که حق طلاب است را به آنان نپردازند و به سرمایهگذاری برای ساخت کارخانه، شرکت، مدرسه علمیه، حمام و بیمارستان اقدام نمایند و در مراسمی تشریفاتی با دعوت از خبرنگاران آن را افتتاح نمایند و بر سر در آن بنویسند: برای فقیران و محرومان از طرف فلان آقا یا فلان ارگان ساخته شد، در واقع این اقدام تبلیغی شخصی است که سبب بدبینی مردم به دینمداران و چه بسا دین میشود و تخریب دین را در پی دارد. چنین اقداماتی چند سالی بیش دوام نخواهد داشت؛ چون طلاب پس از گذشت چند سال در مییابند پولی که شهریه آنان بوده است چگونه شده که از آنان که با سختی تمام نان شب و نیازهای اولی همسر و فرزند خود را تأمین میکنند گرفته شده و رفته رفته حس بدبینی در آنان رشد مینماید تا آنکه بر علیه چنین اقدامات مسؤولان یا
(۴۶)
متولیان امور دینی دست به مخالفت و شورش میزنند.
مثالی که برای حوزههای علمی گفته شد به صورت وسیعتر در سطح جامعه نیز جریان دارد. انقلاب اسلامی برای نجات محرومان و مستضعفان آن هم به شکلی جهانی صورت گرفت؛ اگر از این گروه تنها در جهت تبلیغات و در شعارها استفاده شود و درصد تبلیغات فزونی یابد بدون آنکه به زندگی رقتبار فقیران و محرومان رسیدگی شود، اثر عکس دارد و روزی مخالفت آنان را بر خواهد انگیخت. البته، باید دانست در صورتی که انقلاب بخواهد حامی فقیران و مستضعفان باشد، و در این کار صداقت داشته باشد، مستکبران عالم آرام نخواهند نشست و مشکلات بسیاری را سد مسیر مقدس انقلاب قرار خواهند داد و این انقلاب همانگونه که بسیاری را به خود جذب مینماید، فراوانی را نیز از دست خواهد داد و دشمنان دنیامدار آن رو به فزونی خواهند گزارد.
زنجیره« ۳۰ » عدالت در آفرینش آدمیان در عین تمایز آنها
در حوزههای علمی تمامی طلاب و عالمان دینی در هر رتبه علمی که باشند لباسهایی همشکل دارند. همه آنان عمامه، عبا و قبا به تن دارند. جهیزیه کمیته امداد برای عروس و
(۴۷)
دامادها نیز یک دست است. در زمان ستمشاهی گاه در برخی از مدارس به فقیران و یتیمان کمک میشد بهگونهای که معلوم و مشخص میشد؛ به طور مثال ده جفت کت و شلوار به یک مدرسه میدادند تا میان یتیمان تقسیم شود. فردای آن روز یتیمانی که آن لباسها را میپوشیدند انگشتنما میشدند و همه میدانستند که آنان بچه یتیم یا فقیر هستند که گاه برخی به آنان به کنایه سخن میگفتند.
انسانها در شکل ظاهری اتحاد شکلی دارند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با همه عظمت و بزرگی که دارند میفرماید: «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ یوحَی إِلَی»(۱). در روایت است: «إنّ اللّه خلق آدم علی صورته»(۲).
همه انسانها یک شکل آفریده شدهاند. یک شکلی آدمیان باعث انگشتنما شدن آنان است. یک شکلی آدمیان منشأ اشتباهاتی نیز میگردد. برای نمونه، مرد زندگی گمان میکند این اوست که هزینه زندگی همسر و فرزند خود را تأمین میکند و زحمت خانواده را اوست که به دوش میکشد و حال آنکه وی از توحید افعالی غفلت ورزیده است.
انسانها با صرف نظر از اتحاد شکلی به صورت کلی، بسیار با
- کهف / ۱۱۰٫
- الشیخ الکلینی، کافی، ج۱، تحقیق: علی اکبر غفاری، ناشر: دارالکتب الاسلامیه، چ۵، ۱۳۶۳ ش، ص۱۳۴٫
(۴۸)
هم تفاوت دارند و هیچ گاه یک هموطن ایرانی مانند تابعان کشورهای اروپایی یا آفریقایی نیست.
زنجیره« ۳۱ » دوری از ناامیدی در مسیر عدالتطلبی
کسی که میخواهد عدالت را درون افراد و در سطح جامعه عملی سازد و هر فردی را به کمال مطلوب خود برساند هیچ گاه از کسی ناامید نمیگردد و هیچ کس را در راه رها نمیکند. چنین شخصی نباید کشته یا زخمی یا در راه افتاده داشته باشد و باید تلاش نماید تا میشود همه را با خود ببرد. اولیای خدا همچون رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله و حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام دشمنان خود حتی مثل ابن ملجم را نیز سعی مینمودند از گمراهی بیرون آورند. قرآن کریم در وصف رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «لَعَلَّک بَاخِعٌ نَفْسَک أَلاَّ یکونُوا مُؤْمِنِینَ»(۱)؛ برای این است که میخواهد همه را با خود ببرد اما قرآن کریم میفرماید از اینکه کافران ایمان نمیآورند خود را به دردسر میانداز! آن حضرت صلیاللهعلیهوآله نمیخواهند کسی در راه بماند و بر آن هستند تا همه را به سوی کمال خویش ببرند. این به خلاف آن است که کسی در مسیر عدالتطلبی باشد و تیر خلاص را به
- شعراء / ۳٫
(۴۹)
مخ افرادی بزند که گاهی از او بریده میشوند و او بهراحتی همه را در راه رها میکند و خود به تنهایی میخواهد این راه را رود. چنین کسی مثل جناب یونس علیهالسلام میشود که به شکم ماهی گرفتار میآید، تازه اگر همانند یونس اهل سلوک باشد. حضرت عیسی علیهالسلام تنبیه حضرت یونس را به ذهن داشت که عرض داشت: خدایا خودت میدانی، اینان بندههای تو هستند، هر کاری میخواهی با آنان بکن و من آنان را نفرین نمیکنم، میخواهی ببخشی، ببخش که عباد تو هستند، میخواهی نبخشی، نبخش که باز بنده تو هستند، اما من نفرین نمیکنم؛ چون اگر نفرین کنم، جای من شکم ماهی است.
زنجیره« ۳۲ » تحقق عدالت با تخصصمحوری در کارها
برای تحقق عدالت در جامعه باید چند شغلی بودن افراد را به تک شغلی منحصر ساخت. فردی که تنها به یک کار مشغول باشد و تنها یک تخصص را پی بگیرد بیشتر، بهتر و کارآمدتر میتواند در خدمت جامعه قرار گیرد و تعهد کاری را که زمینه تحقق عدالت و اینکه هر چیزی در جای خود قرار گیرد محقق سازد. جامعهای که افراد آن چند شغلی هستند و هر کسی به خود اجازه میدهد از چندین راه کسب درآمد نماید جامعهای بیکار است که
(۵۰)
هیچ یک از کارهای آن بهدرستی انجام نمیشود. عدالت کاری اقتضا میکند هر کس تنها کاری را انجام دهد که میتواند آن را به درستی انجام دهد. کاری که کار او و تخصص اوست. نه تنها برای کارهای عمومی و کفایی بلکه حتی برای کارهای زینتی باید هر فردی تنها یک شغل و حرفه داشته باشد. ورزش باید برای ورزشکاران حرفهای شغل باشد. علم و تحقیق باید به عنوان یک شغل شناخته شود، کارگری یا کارمندی نیز شغلهای مستقلی است. روحانی و عالم نیز باید تنها کارهای علمی انجام دهد و کاسبی کار او نیست. عالمی که میتواند برای کاسبی وقت زاید داشته باشد جمجمهای ناکارآمد دارد. باید افراد جامعه یک کار را در نهایت کمال آن پی بگیرند و دولت باید طرح جامع نظام حقوقی داشته باشد تا هر کس درآمد مورد نیاز خود را از یک شغل فراهم آورد. این کار باعث توزیع عادلانه مشاغل و پایین آمدن نرخ بیکاری میگردد. برای هر انسان یک شغل، یک حرفه، یک راه و یک طریق کافی است. در این صورت تعامل و معامله در جامعه بیشتر میشود و هر کسی از زحمت دیگری استفاده میکند. البته در این مسیر کلاهبرداری و کمکاری نیز پیش میآید که نظام عدلی که مبتنی بر قانونی الهی و نه حقوق بشر باشد لازم است تا حق کسی تضییع نگردد و محافظ و مراقب حقوق
(۵۱)
انسانها و افراد جامعه باشد. در قانونهایی که توسط بشر برای حفظ حقوق بشر نوشته میشود منافع شخصی کشورهای صاحب سلطه دخالت دارد، از این رو چنین قانونی نمیتواند حافظ منافع و حقوق بشر به صورت عادلانه باشد و تنها قانون عدل الهی است که این تضمین را در خود دارد. امروزه در صورتی که سازمان بین الملل به صورت کلی تعطیل گردد بیشتر به نفع بشریت است چرا که توسط کسانی اداره میشود که غرضهای نفسانی بر آنان چیره است و آنان نمیتوانند منافع عموم را در نظر بگیرند.
زنجیره« ۳۳ » بیکاری و ظلم به جامعه
افرادی که در یک جامعه زندگی میکنند به صورت مشاعی از امکانات آن جامعه استفاده میبرند. امکاناتی که با زحمت بسیار کارگران، صاحبان صنایع و مشاغل، دانشمندان، کارمندان و کارگزاران به وجود آمده است. زندگی در چنین جامعهای و بیکار بودن ظلم در حق تمامی افرادی است که در این جامعه مشغول به کار میباشند. انسان باید اجتماعی باشد و نه منزوی. انسان بیکار، سربار و وبال جامعه است. تمامی افراد جامعه باید برای پرهیز از ظلم جمعی کاری و شغلی داشته باشند و بهگونهای در
(۵۲)
خدمت رشد اقتصادی یا فرهنگی یا تعالی کمال انسانها باشند وگرنه ظالم و دور از عدالت میباشند. اگر کسی که اهل علم است تولید علم نداشته باشد و به رفتن روضهای بسنده نماید در حق افراد جامعه که از امکانات آنان بهره میبرد ظلم کرده است. در جامعهای که نانوایان آن ساعت سه بامداد بر میخیزند تا برای مردم نان تهیه کنند و قصاب آن در همین زمانها به کشتارگاه میرود و حمامی آن نیز در همین زمانها حمام را روشن میکند و کارگران شهرداری و پیکهای بهداشت از شبانگاه تا صبحگاه مشغول به کار میباشند و مرزبانان در طول شبانهروز از مرزها پاسداری میکنند و نیروهای انقلابی به صورت شبانهروزی در فعالیت هستند اگر کسی بیکار باشد این همه امکانات را افزون بر نعمت سلامتی که خداوند در جسم او قرار داده و نعمت نشاط جوانی را تضییع نموده است. چنین شخصی عادل نیست؛ چرا که به خلق خدا اجحاف میکند. او از زحمات دیگران استفاده میکند و نان میگیرد سوخاریاش را میگیرد، روغن میگیرد حیوانیاش را میگیرد، چای میگیرد عطرآگینش را میگیرد ولی در طول روز هیچ کار مفیدی ندارد. او وقت خود را هدر میدهد و آن را به بیکاری میگذراند. بلکه بیکاری برای کسی عیب نیست که مجوز داشته باشد؛ برای نمونه بیمار باشد و روی تخت
(۵۳)
بیمارستان خوابیده باشد، که در این صورت، افراد جامعه به عیادت وی میروند و او را دعا نیز مینمایند. باید نسبت به جامعه خود وجدان کاری داشت. مهم این است که کاری انجام شود. یکی خیابانها را جارو میکند، یکی نان میپزد، یکی عمل جراحی قلب انجام میدهد و خلاصه هر کس باید کاری را که از دست او بر میآید و در تخصص و استعداد اوست انجام دهد. اما اینگونه نباشد که برای نمونه، یکی روزی نماینده مجلس بوده است، حال بخواهد برای نمایندگی خود در سالیان پیش تا پایان عمر ارتزاق نماید. چنین طرحهایی عاقلانه نیست، بلکه از سر شهوت و خودخواهی است که «دو بدین چنگ و دو بدان چنگال» شده و دور از عدالت و ظلم به جامعه است.
زنجیره« ۳۴ » عدالت در ندیدن برخی از منکرات
گفته میشود عدالت اقتضا میکند با هر منکری برخورد شود اما این معنایی سطحی از عدالت است و گاه عدالت اقتضا میکند با برخی از منکرات که بار اجتماعی ندارد برخوردی صورت نگیرد و چشم بر آن بسته شود. به طور نمونه، اگر کسی در کوچهای تاریک مشغول انجام گناهی است که به چشم عموم نمیآید و شخصی از همان کوچه رد میشود، در اینجا باید سر
(۵۴)
خود را پایین انداخت و آن گناه را نادیده گرفت؛ چرا که اگر آن گناهکار شخص بیحیایی بود، آن خلاف را در پنهانی انجام نمیداد. بر خلاف کسی که بیحیایی را به جایی میرساند که حتی دیگران را گرد میآورد تا شاهد گناه او باشند. برای چنین فردی نباید چشمپوشی داشت و با او باید برخود قاطع و دور از رأفت و رحمت اسلامی داشت.
البته مراد از منکر امور لغو نیست بلکه گناهان کوچک و فردی است که بر آن اصرار نمیشود و شخص در انجام آن مأخوذ به حیاست، وگرنه در امور لغو که نادیده گرفتن آن از صفات بندگان رحمان است بهگونهای است که حتی میتوان قسم خورد چیزی ندیده است. از صفات مردان بزرگ، با صفا، دارای نجابت و آقایی این است که از کنار امور لغو با کرامت میگذرند، نه اینکه با آن همراه شوند. آنان به پای چیزهای گذرا نمیایستند و از کنار آن عبور میکنند و عدالت را آن نمیدانند که با چنین لغوها یا منکرات خردی برخورد داشته باشند.
زنجیره« ۳۵ » عدالت در گرفتن شاخدارها و دوری از ضعیفکشی
برخی به بهانه قانونگرایی و اجرای عدالت بر گرده ضعیفان فشار میآورند، در حالی که عملکرد آنان در مسیر
(۵۵)
عدالتگریزی و ستمپروری است. برای نمونه، یکی از مشکلاتی که متأسفانه دامنگیر نظام اسلامی است این است که همواره قانون را بر اقشار ضعیف جامعه اجرایی میسازد و نه بر صاحبان قدرت و زر. برای نمونه، درست است که فرهنگ ایمنی رانندگی در ایران درصد پایینی را نشان میدهد و آمار تصادفات بالاست، اما پلیسی که قدرت خود را به رخ رانندهای زحمتکش که از صبح تا به شب کار کرده است میکشد و برای نمونه، برای گلی بودن پلاک خودروی وی جریمه مینویسد و با چنین رانندهای مانند یک مجرم برخورد میکند و به جای خسته نباشید و آرام سخن گفتن و تذکری مهربانانه به رانندهای که پیوسته کار میکرده و پلاک وی گلی شده است با قلدری با او برخورد مینماید، روشن است که عدالتی در کار وی نیست و نظام انتظامی مربی خوبی برای او نبوده است. پلیس باید به جای گرفتن یخه چنین افرادی با جاسوسانی که از اسرائیل میآیند و نیروی پلیس را تحقیر میکنند برخورد نماید.
در اجرای عدالت و در مسیر قانونگرایی نباید ضعیف کش بود و کوچکها را بزرگنمایی نمود و از بزرگها دست شست.
برای پایین آمدن آمار تصادفات نیز باید بستر سازی فرهنگی نمود و به جای آنکه عالمان دینی نماز غفیله و نافله را به اقشار
(۵۶)
مستضعف یاد دهند، باید آداب اجتماعی را به نیروهای پلیس ناجا آموزش دهند تا آنان در مقابل هر بینوایی نایستند و با راننده زحمتکش همچون دزد برخورد نکنند. اگر افراد جامعه چنین برخوردهایی را با رانندگان ببینند سیگار فروشی را بر تاکسیرانی ترجیح میدهند و سرمایه خود را در آن راه میگذارند. پلیس باید «فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکفْرِ»(۱) باشد و شاخ شاخدارها را بگیرد و قطع نماید. با نرمها باید با نرمی برخورد نمود و با زبرها به صورت درشت و زمخت و اگر کار به عکس شد روشن است که ضعیفکشی رایج میگردد و این کار دور از جوانمردی و عدالتگرایی و دور از اخلاق بندگان رحمان است؛ چرا که آنان تا به نرمی میرسند رها میکنند و تا به سفتی میرسند محکم میایستند و غلاظ و شداد برخورد میکنند. این فرهنگ دین و دیانت است که ما باید آن را در خود، دیگران و در سراسر اجتماع گسترش دهیم. باید از دیکتاتوری دست برداشت و با ضعیفان، فقیران و مظلومان با مرحمت رفتار نمود و البته فرهنگ و آداب اجتماعی صحیح را نیز به آنان با برنامههای فرهنگی آموزش داد. دین رعایت همین امور است. دین را با فرهنگسازی باید از متن کتابها به صحنه اجتماع کشاند.
- توبه / ۱۲٫
(۵۷)
زنجیره« ۳۶ » عدالت با ریشهیابی بزهکاری و برخورد با روؤسای باندهای قدرت
نظام اسلامی در برخورد با بزهکاران و جنایتکاران باید به ریشهیابی جرم بپردازد و سپس با به دست آوردن میزان درصد نقش مباشران و با شناسایی مسببان به تنبیه آنان متناسب با جرم و میزان تأثیر آنان اقدام نماید تا به ضعیف کشی مبتلا نگردد. درست است که بعضی از ضعیفان و فقیران بسیار جنایت میکنند؛ ولی باید دید علت این جنایتها چیست؟ آیا فقر مادی است یا نادانی یا باندهای مافیایی قدرت و فساد؟ نخست باید روؤسای باندها را شناسایی کرد و آنان را تحت تعقیب قضایی قرار داد و به آنان شلاق زد و آنان را در شهر گردانید تا همگان او را بشناسند و بدانند اوست که مجرم است و نباید به تنبیه مباشران که به صورت غالب از افراد مستضعف هستند بسنده نمود.
زنجیره« ۳۷ » عدالت با رتبهبندی گناهان و جرمها
عالمان دینی باید تمامی جرمها و بزهها را به صورت جزیی طبقهبندی نمایند و جدولی برای آن ترتیب دهند و با هر گناه و جرمی متناسب با رتبهای که دارد برخورد نمایند وگرنه گناهی
(۵۸)
کوچک بزرگنمایی میگردد و از گناهی بزرگ که آثار اجتماعی زیانباری دارد غفلت میشود. هماکنون با انواع جرمها به صورت غیر کارشناسی برخورد میشود و گناه فردی از صدها زنا در کنار خانه کعبه بدتر دانسته میشود و گناهی اجتماعی فروگذار میشود و اینگونه است که دیگران به دین و نظام دهن کجی میکنند.
زنجیره« ۳۸ » عدالت در اجرای عدالت
برای اجرای عدالت باید عدالت داشت. مردم همانطور که از عاشورا، تاسوعا و اربعین و ماه رمضان سخن میشنوند و شعایر این ماهها را پاس میدارند به شادی نیز نیاز دارند و باید اجازه داد سرگرمیها، تفریحات شاد و سالم و خوشی در چارچوب مرزهای دینی داشته باشند وگرنه مردم با نداشتن حالت تعادل به سستی یا فرسودگی دچار میشوند.
زنجیره« ۳۹ » اجرای عدالت و توجه به تفاوت مرتبه بندگان
توجه در آیات قرآن کریم میرساند بندگان خدا بر سه گروه کلی میباشند. در اجرای عدالت باید دید هر فردی در کدام گروه
(۵۹)
قرار دارد و همه مردم را نمیتوان با یک دید نگریست.
آدمیان بر سه گروه کلی: انسانهای کامل و وارسته، مؤمنان متوسط و مردم عادی تقسیم میشوند و کردار آنان نیز به تبع این ساختار طبیعی بر سه قسم است و هر کاری شایسته گروهی است. مجتهد در مقام فتوا و حاکم یا قاضی در مقام حکم باید به این امر توجه داشته باشد و در فتوا یا حکم، چگونگی مخاطب را لحاظ نماید. برای نمونه، نماز شب بر معصوم علیهمالسلام که از سر عشق به عبادت میایستد واجب است ولی چنین نیست که این وجوب برای همگان ثابت باشد؛ چرا که کثرت عبادت با نبود عشق سبب دلزدگی میشود، از این رو با تغییر موضوع، حکم متفاوت میشود. فقیه برای در دست داشتن مکانیسم درست فتوا نیازمند انسانشناسی دقیق است. بر این اساس، باید دانست هر موضوعی حکمی ویژه دارد و با تغییر موضوع، حکم نیز تغییر مییابد. تغییر خطاب در آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهمالسلام با توجه به سه مرتبه یاد شده بسیار است که ما آن را در کتابهای دیگر بهویژه در کتاب «فقه نوشت غنا و موسیقی» آوردهایم.
زنجیره« ۴۰ » تفاوت مرتبه در مستحب و واجب
(۶۰)
فقیه عمل به مستحبات را مستحب و حکیم آن را واجب میداند. هنگامی که خواندن «رسائل»، «کفایه»، و «اسفار» بر کسی واجب باشد، روا نیست سجاده، نافله، شب زندهداری و اذکار را مستحب دانست. کسی که بیشتر عمر خود را در کنار این کتابها به وجوب گذرانده، روا نیست نافله و ذکر را نافله بداند. وقتی خواندن کتابی که بر دیگران مستحب نیست بر شما واجب است، آیا رواست اعمالی که بر همگان مستحب است، بر شما مستحب باشد؟ معصوم مکلف است و مردم هم مکلف هستند؛ ولی نماز شب و برخی از اعمال بر یکی واجب است و بر دیگری مستحب. اگر نماز شب بر معصوم واجب نباشد؛ پس عصمت چه کرده است و اگر نوافل و خوبیها بر عالم واجب نباشد، پس علم چه کرده است؟ فقیه بدون حکمت و حکیم بدون فقه هر دو گمراه راه هستند. فقیه از ظهور، حکیم از عقل و عارف از شهود، وجوب را به دست میآورد. فقیه در حکم «مشکل است» میفهمد، حکیم «ممکن است» میداند و عارف «واجب است» میبیند.
زنجیره« ۴۱ » اختلاف در حکم
(۶۱)
چیزی را یکی واجب و دیگری حرام میداند؛ آن یکی مستحب میداند و دیگری مکروه و آنچه را هیچ کس نمیداند، مباح است.
زنجیره« ۴۲ » نقش زبان در عدالت
هر سخن و کردهای از یک قضاوت و تصمیمگیری سرچشمه میگیرد؛ خواه این تصمیمگیری در قوه قضاییه باشد که قضاوت نزد عرف مردم و جامعه است یا ارزیابی انسان از خود یا از دیگری یا از واقعهای. تصمیم، اراده، قضاوت، حکم کردن و محکوم ساختن در تمامی سخنان و کردار آدمی وجود دارد و باید در روز قیامت در برابر آن پاسخگو بود. انسان باید بسیار دقت کند تا در قضاوتها حکمی اشتباه ندهد؛ زیرا در قیامت از همه قضاوتها بازخواست و سؤال میگردد؛ حتی کلماتی مانند: «احتمال دارد»، «ممکن است»، «شاید»، و «گمان دارم» نیز نوعی قضاوت است، مثل اینکه به دوست نزدیک خود بگویید: «گمان میکنم تو از دست من ناراحتی»، این گفته نوعی قضاوت است. همچنین این گفتهها نیز قضاوت است: «به نظر من شما خیلی غذا میخورید» یا «شاید شما خیلی استراحت میکنید». نظر و دیدگاه اگر بر زبان جاری شود، حکم و قضاوت است که فردی را با آن
(۶۲)
محکوم کردهاید و باید در برابر آن پاسخگو بود و بتوان از آن نظریه دفاع کرد. اگر این قضاوت در مورد شخص سوم و به صورت غیر واقعی و ناعادلانه باشد تهمت است و چنانچه عادلانه باشد غیبت است.
هر گفته و سخنی نشان از تصمیمی میدهد که شخص بر آن اراده دارد و در مورد آن حکم میراند. این تصمیم را در قوه قضائیه که به دست قاضی جاری میشود «حکم» میگویند. اما حکم منحصر به او نیست و هر گفتهای هرچند بر زبان غیر قاضی جاری شود حکم است و محکوم و حاکمی دارد؛ پس باید بسیار مواظب بود تا حقی به ناحق تبدیل نشود. حتی اگر ما در مورد اشیایی مثل سنگ بیابان نیز سخن میگوییم، باید حق آن را بهدرستی ادا کنیم. اگر در مورد انسانی بحث میکنیم، باید بهگونهای باشد که به او ظلم یا زیادهروی نشود، نه از او به صورت مبالغهآمیز و زیادی سخن گوییم که تملق باشد و نه از او کم گفته شود که ظلم باشد؛ چرا که هر دو استحقاق عقاب دارد.
زنجیره« ۴۳ » بالانشینها و پایین شهرها
آیا در جامعه ما عدالت و برابری رونق دارد؟ برخی چندین خودرو آن هم آخرین مدل آن را در خانه دارند. وسایل و دکور
(۶۳)
منزل خود را هر سال تغییر میدهند. در برابر، بسیاری در خانههای کلنگی زندگی میکنند و وسایل مورد نیاز و ضروری خود را به ناچار به صورت دست دوم و آن هم اقساطی تهیه مینمایند.
بازار یخچال، تلویزیون، جارو برقی و ماشین لباسشویی دست دوم در پایین شهر و برای آنان است. اگر از این وسایل میشد به راحتی و بیش از آن استفاده کرد، چرا سرمایهداران از آن بهره نمیبرند و آن را برای ضعیفان میگذارند؟! این بیعدالتی نزول عذاب الهی را در پی دارد. در شهری که قصابیهای بالای شهر آن استخوانها را به قصابان پایین شهر میفروشند و قصابان پایین شهر بیشتر، استخوان بیگوشت را به مردم میدهند چگونه میتوان از اجرای عدالت سخن گفت؟ در شهری که حاکمان آن بالانشین هستند و مصوبات حکومتی به نفع منطقه آنان است و حتی گسترش شهر از سوی بالانشینهاست و هرچه شهر به آن سو کشیده میشود، وسایل رفاهی پایین شهریها کمتر میگردد، چگونه میتوان کتابی درباره عدالت نوشت و اجرایی شدن آن را آرزو کرد. چرا شهرکهای شهر در سمت بالای شهر بیشتر از سمت فقیر نشین است.
آیا مهندسان و طراح شهرکها عدالت را در نظر گرفتهاند یا
(۶۴)
رفاقت بالانشینها و سرمایهگذاری آنان است که سبب میشود شهر از ناحیه بالانشینها رشد کند؟
زنجیره« ۴۴ » نفی عدالت اجتماعی
باید دانست در مرام شیعه آنچه حقانیت دارد و در مرامنامه تشیع وجود دارد ولایت عمومی است و نه عدالت اجتماعی. مارکسیستها نیز از عدالت اجتماعی سخن میگویند؛ ولی آیین تشیع برتر از آن را میگوید. عدالت اجتماعی لازم عقلی و عرفی دین است که باید اجرا شود؛ اما ولایت عمومی چیزی ورای عدالت است. عدالت اجتماعی میتواند تحقق خارجی نداشته باشد. با وجود ولایت عمومی، عدالت اجتماعی محقق میگردد، اما عکس آن صادق نیست.
زنجیره« ۴۵ » توجه همهجانبهنگر
باید در برخوردها، قضاوتها و داوریها به تمامی جهتهای مثبت و منفی دقت نمود و سپس تصمیمگیری کرد. درست نیست تنها به جهات منفی پرونده مورد دعوا نظر داشت و از جهات مثبت آن صرف نظر کرد و یا آنکه جهتهای مثبت امری را
(۶۵)
ملاحظه کرد و از جهات منفی آن غافل شد.
خوبیهای افراد را باید در کنار نارساییها دید و با جمع بندی کلی نسبت به افراد قضاوت داشت؛ ولی در جامعه ما این چنین نیست و گاهی آنقدر در مثبت جلوه دادن فرد یا امری کوشش میکنند که گویی هیچ جهت منفی در او وجود ندارد و یا چنان شخصی یا امری را لجن مال میکنند که گویی هیچ جهت مثبتی در آن فرد یا امر وجود ندارد.
اینگونه داوریها موجب حق کشی، تملق و انحطاط افکار جامعه و مردم میشود و در نتیجه جامعه از رشد معقول و مناسب دور شده و درگیر حب و بغضهای کاذب میگردد؛ چرا که در آن چیزی جز جمود، تعصب و تنگنظری یافت نمیشود و ارزش داوری را به همراه ندارد.
زنجیره« ۴۶ » دو دیدگاه در قضاوت و عدالت محوری
در باب قضا، میان حکم عقل و شرع تعارضی دیده میشود که باید به آن اهمیت فراوانی داد و درباره آن دقت بسیاری داشت.
در قضای شرعی برای قاضی شرایط ویژهای مانند اجتهاد و عدالت پیشبینی شده است. قاضی باید عادل و مجتهد باشد. البته نسبت به عدالت قاضی در شیعه اختلافی وجود ندارد؛
(۶۶)
هرچند نسبت به اجتهاد او میتوان خدشه نمود و در قضاوت، تقلید از مجتهد را کافی دانست.
اما تعارض یاد شده از آنجا پیش میآید که در زبان شرع همانطور که از ادله باب استفاده میشود، قاضی باید مجتهد و عادل باشد؛ خواه شمار قاضیان به اندازه کفاف باشد یا خیر؛ در حالی که عقل میگوید اگر قاضی عادل و مجتهد به قدر کفایت باشد، از همانان استفاده میشود وگرنه با نبود آنان، باید از غیر مجتهدان و قاضیان غیر عادل با توجه به مراتب در تنزل استفاده نمود؛ زیرا امر دایر میان تعطیل قضای مشروط به اجتهاد و عدالت قاضی و اجرای قضا به طور نسبی در جهت شرایط است. بر این اساس، اگر قاضی عادل و مجتهد وجود نداشته باشد یا به مقدار لزوم نباشد، نباید تعطیلی وجود داشته باشد و این حکم عقل است؛ زیرا عقل دفع افسد را لازم میداند هرچند به فاسدی باشد و اجرای حدود و احکام به مقدار توان را ضرور میشمرد.
با توجه به این توضیح است که میگوییم اگر اطلاق باب قضا رعایت شود، تعطیلی در قضاوت پیش میآید و باید اجرای حدود و احکام از دایره شریعت یا صاحبان واقعی شریعت خارج شود و به دست کسانی قرار گیرد که به شریعت معتقد نیستند یا التزام عملی به احکام آن ندارند. کسانی که عقاید
(۶۷)
درست دارند یا دارای التزام عملی میباشند به صورت طبیعی خود را از اینگونه امور کنار میکشند و به طور قهری این امر مهم اجتماعی به دست اهل دنیا و گمراهان میافتد.
کسانی که حکم عقل را پیش میکشند و علم به احکام و شرایط را نسبی میبینند، به شرایط زمان طاغوت استناد میکنند که احکام اسلامی و قضای شرعی از دست عالمان و اهل شریعت خارج گردیده بود و به دست افرادی اجرا میشد که بسیاری از آنها اهل فسق، فجور و جاهل به احکام شرعی بودند و تنها دنیا و منافع مادی دنیا را در نظر داشتند. کسانی که ابزار دست زورمداران بودند و دین خدای تعالی را باور نداشتند و تحت نفوذ این و آن هر حکمی را میدادند و نسبت به رعایت حقوق مردم تعهد و رحمی در دل نداشتند.
کسانی که اجتهاد و عدالت را در قاضی ضروری میدانند و در صورت نبود آن، استفاده از مراتب نزدیکتر بعدی را ضروری میبینند، به وضعیت امر قضا بعد از انقلاب اسلامی استناد میجویند و مشکلات فعلی را در نظر میآورند؛ بهخصوص که میگویند باید توجه داشت نابسامانیهای پیش از انقلاب به اسم دین و به نام عالمان دینی نبوده و مردم آن را به نام دین نمیدانستند، اما امروز هر کژی و ناروایی که پیش آید به پای دین
(۶۸)
گذارده میشود و این انتساب زیان بزرگی را در پی دارد و پیشامد خطاهای بسیار در امر قضا، عقاید مردم را چنان سست میکند که شاید آسیب آن کمتر از زمان پیش از انقلاب که قضاوت به دست کارگزاران ستمشاهی بود نباشد؛ زیرا در گذشته اگر مردم به دین عمل نمیکردند، به دین محبت و به اهل دیانت اعتقاد داشتند و حتی افراد بدکردار نیز نسبت به افراد دینمدار خوشبین بودند؛ ولی امروزه در بسیاری از افراد محبت به دین کمتر شده و اعتقادی بهخوبی اهل دیانت در آنان وجود ندارد.
دو نظرگاه یاد شده و نزاع میان عقل و شرع در بسیاری از احکام شریعت مانند اجرای حدود، احکام قصاص، دیات و یا اصل حکومت جریان دارد. برای نمونه، عقل میگوید باید به مقدار توان احکام دین تحقق یابد و این امر میسر نیست مگر به وسیله اولیای دین. البته تحقق چنین امری به طور مطلق ممکن نمیباشد و باید به نسبی بودن آن بسنده کرد.
در مقابل این سخن، گروهی میگویند هنگامی که پای دین به میان میآید، باید تمامی احکام آن به صورت کامل اجرایی گردد و چون تحقق چنین امری در زمان ما ممکن نیست و از افراد غیر معصوم بر نمیآید ـ زیرا بدیها بر خوبیها و نیکیها غلبه دارد و افراد خوب و قابل اعتماد که در لباس کارگزاری به دین خدمت
(۶۹)
نمایند به طور فراوان یافت نمیشوند ـ در این صورت است که دین مورد تظاهر قرار میگیرد و واقعیتهای دینی جهتهای صوری مییابد و رفته رفته کار به جایی میرسد که دین دستخوش بدعتها و ابزار دست زورمداران و ظاهر پیشگان میشود و از حقیقت تهی میگردد. برای اجرای حدود و پارهای از احکام شریعت نباید به طور سنتی به دین نگاه کرد و آن را منطقهای ساخت و هنگامی که قدرت بر اجرای سالم و مقتدرانه آن وجود ندارد، تعطیلی این احکام بهتر از اجرای ناقص آن میباشد؛ گذشته از آنکه ادله این ابواب بیانگر این امر است و اجرای درست آن را از مجریان و کارگزاران خواسته است. بر این اساس است که باید گفت در صورت فقدان توان و قدرت مناسب بر اجرای احکام، وظیفه شرعی ساقط میشود. هنگامی که موضوع برای اجرای درست احکام شرعی باقی نمیماند، عقل است که حاکم میگردد و نسبیت امور در دستور کار قرار میگیرد؛ بدون آنکه نسبت به موازین شرعی استنادی به شرع داشته باشد و این احکام عقلایی است که مردم باید خود بر اجرای نسبی آن کوشش داشته باشند بدون آنکه این امر خواسته شرع باشد و کمترین استنادی به شرع بیاید.
البته باید توجه داشت نمیتوان گفت صاحبان دیدگاه اجرای
(۷۰)
اطلاقی احکام و کسانی که اجرای درست احکام شرعی را طالب هستند، با آنکه نظرگاه آنان به تعطیلی احکام منجر میشود بر این عقیده باشند که: «زلف آشفته را آشفتهترش باید کرد»؛ بلکه سخن آنان این است که اساس عقلی و شرعی دو ملاک متمایز از هم دارد و انتساب شرعی باید شرایط، زمینهها و پشتوانه دلیل شرعی را در بر داشته باشد و در صورت فقدان امکان تحقق شرایط، وضعیت متفاوت میباشد، بدون آنکه اشاعه فحشا یا سستی روا باشد.
اگر بر گفتهها و ادعاهای این دو گروه دقت شود در حقیقت، تعارض و منافاتی حقیقی میان آن دو دیده نمیشود؛ زیرا در تعارض وحدت موضوع شرط است و هر یک از این دو دیدگاه از موضوعی متمایز از دیگری سخن میگوید و هر یک ظرف وجودی خاص خود را دارد. در واقع باید گفت: چنانچه امکان درست و مناسب اجرای احکام وجود داشته باشد، باید جامعه در گستره شرع اداره شود و در صورت فقدان وجود چنین امکانی، عقل نسبیت امور را بدون دغدغه پیگیری میکند؛ بدون آنکه انتسابی به شریعت داشته باشد و بدون آنکه اجرای نسبی احکام که پشتوانه عقلایی دارد نقیصهای به شرع وارد سازد؛ زیرا هر نقیصه و کمبودی لازمه فقدان توان تابعان دین است و
(۷۱)
نه دین و شریعت.
با این توضیح به دست آمد که در این بحث دو نظریه متفاوت وجود ندارد و دوسویی انگاری آن از مغالطه ناشی گردیده است وگرنه این دو اساس نظمی ترتبی دارد و در مرحله نخست، شرع است که باید حاکم باشد و در صورت نبود امکان و فقدان تحقق موضوع، اساس دوم جایگزین میگردد.
حال که این بحث تبیین گردید به مسأله مورد نزاع باز میگردیم. گفتیم برخی میگویند به حکم شرع قاضی باید مجتهد و عادل باشد، و با نبود چنین قاضیانی با استناد به زمان طاغوت، باید اجرای احکام را تعطیل نمود. در پاسخ این ادعا باید گفت در صورت نبود قاضیانی که مجتهد و عادل باشند باید از دیگر قاضیان با حفظ تنزل مرتبه استفاده کرد؛ بدون آنکه دستگاه قضا در زمان ستمشاهی امضا گردد، چرا که آن دستگاه نه شرعی بوده است و نه عقلی و عقلایی؛ بلکه حاکمیتی استبدادی در لایهای از تجدد و قانون بوده است؛ همانطور که وضعیت موجود نه به صورت کامل شرعی است و نه به صورت کامل عقلی و عقلایی میباشد و تنها همان خودمختاری در لایهای از ظواهر شرعی و مقررات صوری است؛ چرا که قاضی مجتهد از آنچه در زمینه اجتهاد به دل وی مینشیند و از آنچه وی میپسندد، و به آنچه
(۷۲)
مایل است و آنچه را که نسبت به آن باور پیدا میکند، با هزاران آمیختگیها پیگیری میکند، و در زمینه عدالت که بسیاری از زشتیها و نارواییها میتواند دامنگیر برخی از قاضیان گردد و ضمانتی برای حفظ عدالت آنان وجود ندارد.
خلاصه بحث این که اگر حاکمی قدرت لازم برای اجرای احکام شرعی داشته باشد و زمینههای اجرایی ساختن احکام برای وی مهیا باشد، باید آن جامعه را بر اساس موازین شرعی و منسوب به شرع اداره نماید وگرنه در صورت نبود چنین امکانی، باید جامعه را بدون انتساب شرعی و به طور نسبی و مناسب با احکام عقلی و عقلایی اداره نمود؛ بدون آنکه کمترین سستی در این زمینه روا باشد.
لایههای تجدد، قانون و یا ظواهر شرعی نمیتواند اجرای درستی را در هر شکل و صورتی از استبداد و خودمختاری در بر داشته باشد، و این امر نه نسبیت عقلی را میرساند و نه اطلاق شرعی را پیگیری میکند.
همین امر در مسأله رهبری جامعه نیز مطرح است. اگر در جامعه اسلامی، رهبری شرایط لازم شرعی را که همان عدالت و اجتهاد برتر با شرایط دیگر عقلی مانند مدیریت، اطلاعات عمومی و آگاهیهای جانبی است دارا باشد، میتواند داعیه
(۷۳)
انتصاب شرعی را داشته باشد و در صورت فقدان امکان تحقق چنین شرایط لازمی به طور کامل و درست در فرد، وی نباید چنین داعیهای داشته باشد و در صورت ادعای انتساب آن، در حالی که کار وی ناقص یا نادرست است، انتساب احکام صادره به شرع وجود ندارد و تنها حکومت در لایهای از تزویر و ریا پنهان شده است و عنوان دینی بودن را یدک میکشد.
باید توجه داشت در صورت نداشتن توان لازم بر اجرای همه احکام و با نبود موضوع تحقق کامل دین، اجرای ناقص احکام سبب از دست رفتن دین و مملکت نمیشود؛ زیرا این امر خود، نوعی تزویر و ریاکاری است وگرنه مردم جامعه باید موجودی خود را در هر زمینهای آشکارا ببینند و وضعیت خود را دریابند و در هر زمانی بدانند انتساب درست شرعی وجود دارد یا خیر و آنان چه زمانی از شرع حکم میگیرند و چه زمانی از عقل حکم میپذیرند. آنان باید دریابند اگر شرایط درست رهبری وجود داشت، این شرع است که حکم میکند و در صورتی که شرایط درست شرعی در فردی وجود نداشت، آنگاه این عقل است که نسبیت خود را اعمال میدارد و رهبری بدون ریا، تزویر و تحت حاکمیت عقل و موقعیت عقلایی چرخ جامعه را به چرخش وا میدارد؛ همانطور که در هر گوشهای از دنیا میتواند
(۷۴)
اینگونه باشد و این امر ویژه دین اسلام نمیباشد.
هر مردمی برای اداره کشور خود، میزانی از عقل، شرع، دین و ملت خود که تبلور آن در قانون اساسی است بر میگزینند و نسبت به اجرای آن میکوشند و در صورت نبود امکان، تحت شرایط عمومی جامعه خود را اداره میکنند و هیچ گونه سستی نیز در این مورد روا نمیدارند و ستمگریهای موضعی را بر اساس دین و مسلک خود نمیدانند.
همچنین نباید غفلت داشت که چنین نیست اگر رهبری جامعهای موقعیت شرعی نداشته باشد، آن جامعه نابود گردد. البته بدیهی است هرچه موقعیت رهبری یا اجرای قانون گویا و شفافتر باشد، برای جلب اعتماد مردم بهتر است؛ به خصوص اگر اساسی دینی برای خود قایل باشد که در این صورت، دور از پیرایه، تزویر، ریا، چوب و چماق بر مردم حکومت میکند و صمیمیت و محبت مردم با رهبری آن جامعه است.
زنجیره« ۴۷ » قاضی عدالتطلب
یکی از قاضیان میگفت: حدود صد نفر از جوانان را در اوایل انقلاب به دلیل تودهای بودن یا به تهمت کمونیست بودن کشته است.
(۷۵)
از او پرسیدم: آیا خودت حکم اعدام میدادی؟ گفت: بله. گفتم چگونه آنان را اعدام میکردید؟ گفت: دستهای ده نفری را حکم اعدام دادم، بعد آن جوانان را به قبرستان بردیم و شبانه دست آنها را بستیم و حکم آتش را خودم دادم و آنها آتش اسلحه را شلیک کردند.
به او گفتم: تو خیلی خبیثی! تو به خاطر کاغذی حکم دادی؛ اما چرا به قبرستان رفتی و حکم اعدام را خودت اجرا کردی و آن را تماشا نمودی؟ تماشای کشته شدن جوانانی که مادرانشان با هزار زحمت، آنان را بزرگ کرده و زیر سرما و گرمای طاقتفرسا به سن رشد رساندهاند چیزی جز خباثت و کور شدن فهم نیست.
زنجیره« ۴۸ » عدالت قاضی در قضاوت
صاحب جواهر قضاوت را امری مستحب میداند و برای آن دلایلی میآورد و بعد از آن با هشدارباش به قاضیان از سختی قبر، برزخ و قیامت قاضی و نیز از جهنم سخن میگوید. نگارنده در حال حاضر با این نظر همراه نیست و قضاوت را برای قاضیانی که در دستگاه قضایی استخدام میشوند واجب میداند. در ضمن قضاوت تقلیدی را صحیح میداند. همچنین ورود به قضاوت به سبب مشکلات معیشتی و درآمدزایی آن را بدون
(۷۶)
اشکال میداند. قاضی باید با خود صادق باشد و خود را فریب ندهد که به سبب استحباب نفسی قضاوت به این شغل روی آورده است.
زنجیره« ۴۹ » عدالت وکیلان
اگر در دعاوی، وکیل هر یک از دو طرف دعوا در پی اثبات حق باشد هرچند حق به ضرر موکل وی باشد، قضاوت آسانتر میگردد؛ ولی اگر هر کس در پی تبرئه موکل خود باشد، قضاوت مشکلتر میشود.
زنجیره« ۵۰ » مقلد عادل
برای اداره قوه قضاییه نیازی به مجتهد نیست؛ بلکه مقلد عادل برای قضاوت کفایت میکند.
زنجیره« ۵۱ » فقدان واقعبینی در فتوا
عالمان در اینکه کدام فقیه برتر و اعلم است بسیار بحث کردهاند تا اختلافها را از بین ببرند در حالی که این بحث،
(۷۷)
موضوع خارجی ندارد، ولی آنان در این مسأله بحث نکردهاند که چگونه یک فقیه میتواند این همه پرونده قضایی را که در کشوری هفتاد میلیونی قرار دارد حل و فصل نماید و اگر ناگهان کشوری که یک میلیارد جمعیت دارد به تشیع بگرود، چگونه میتوان نیازهای آنان را پاسخ گفت؟!
زنجیره« ۵۲ » فقاهت و قضا
عالمان دینی فقاهت را شرط ورود در قوه قضائیه دانستند؛ ولی در واقع این قوه مجبور به استخدام غیر فقیهان گردید، یعنی افراد متدین به این قوه داخل نشدند و افراد متوسطی به این قوه داخل شدند و اقتداری را که شایسته آن است از آن گرفتند.
زنجیره« ۵۳ » نیاز قضا
قوه قضائیه به افراد آرام، ساکت و آزاده نیاز دارد تا خود تصمیم بگیرند و به مسؤولان باج ندهند، ولی چنین نیروهایی کمتر گزینش میشوند و این افراد نیز کمتر به این رشته تمایلی نشان میدهند.
(۷۸)
زنجیره« ۵۴ » صفا و انصاف قاضی
قاضی و صفای او در قضاوت آن است که دوست و دشمن را به یک چشم ببیند. بر فرض، اگر امام حسین علیهالسلام به دادگاهی مراجعه نماید و از ظلم یزید شکایت نماید و یزید نیز شکایتی بر علیه امام حسین علیهالسلام به دادگاه ارایه دهد، قاضی باید منصفانه رفتار کند و کمترین بیانصافی در شنیدن سخنان هر دو طرف نداشته باشد و ادعا و دفاعیه یزید را نیز همانگونه بشنود که از امام حسین علیهالسلام میشنود. داشتن صفا و نفسی نرم و رام در برخورد با دیگران، نیازمند داشتن دوره تربیتی خاص است.
زنجیره« ۵۵ » شروع عدالت از عالمان و متولیان دینی
برای تحقق عدالت فردی و اجتماعی و عدالت اخلاقی و کمال عرفانی و نیز عدالت جمعی باید فرهنگ عدالت را در میان عالمان دینی و حاکمان نهادینه ساخت. گویند ناصرالدین شاه به دیدار حاجی سبزواری رفته بود. او برای ناهار به خانه حکیم سبزوار رفته بود. آنان رو بهروی هم نشسته بودند و حاجی چیزی نمیگفت. او از سخن نگفتن حاجی خسته شد و برای آنکه چیزی گفته باشد گفت: شنیدم آقا شیخ محمّد شما درویش شده است؟
(۷۹)
پسر حاجی عالمی فاضل بوده و منظومه را درس میگفته است. حکیم در پاسخ او گفت: امروز، شاه هم درویش شده است. منظور حکیم این بود وقتی خود حکیم درویش باشد، و شاه به خانه درویشی او آید و بر سفره درویشی او نشیند، شاه هم درویش میشود و وقتی شاه درویش گردد، نه تنها فرزند وی که همه مردم درویش میشوند. این است که میگویند: اگر عالم محلهای خوب باشد، همه مردم آن محله خوب میشوند، اگر دیدید مردم منطقهای مشکل دارند، بدانید آن منطقه یا عالم ندارد یا عالمانی دارد که مشکل دارند. ما استاد بزرگواری داشتیم که میگفت: اگر به شهری وارد شدید و خواستید بدانید آن شهر چه عالمانی دارد و آیا عالمان آن شهر خوب هستند یا نه، مقداری در کوچه و خیابانهای آن شهر قدم بزنید، اگر مردم به شما که با لباس روحانیت هستید احترام کردند بدانید آن شهر عالمان خوبی دارد، اما چنانچه مردم اهل احترام نیستند از آنجا بگریزید که نمیتوانید با اهل علم آنجا کنار بیایید؛ چرا که آنها هستند که مردم را اینگونه تربیت کردهاند.
عقل آدمی نیز اگر خالص گردد دیگر قوا را تابع و مخصوص خود میگرداند. باطن و سرّ قوی اینگونه است که همه چیز را تابع خود میگرداند بهگونهای که با سبوح و قدوس وی در و دیوار به
(۸۰)
ذکر مینشیند. عالمی که عدالت در جان وی نشسته است به همین منوال و با توجه به شعاع وجودی که دارد میتواند عدالتگستر گردد.
زنجیره« ۵۶ » ید داشتن مجتهد عادل
مرد خانه گاه بهگونهای است که همسر و فرزندان وی هیچ حرفشنوایی از او ندارند و گاه همه به او احترام میگذارند و به هر آنچه میگوید گوش فرا میدهند. حاکم نیز گاه فرمانبرداری ندارد و خریداری برای سخن حکم او نیست و گاه کسی است که بیاذن او کاری انجام نمیشود. این تفاوت مرتبه در میان مجتهدان عادل نیز وجود دارد. مجتهد عادل گاه کسی است که تنها خوب درس خوانده است و تقوا نیز داشته است اما هنوز همچون آب قلیل است که با کمترین نجاستی نجس میشود و قدرت تطهیر ندارد و به اصطلاح «ید» ندارد و به دست او نه چیزی حلال میشود و نه چیزی حرام. اما مجتهد عادل گاه کسی است که ید دارد؛ یعنی دارای باطنی است که از آب قلیل بیرون آمده و دریایی صفت شده است. چنین کسی است که حجت خداوند در شریعت، طریقت و حقیقت میشود و وقتی دست خود را به جایی بزند، نجاست آن را پاک میسازد.
(۸۱)
زنجیره« ۵۷ » علم، اجتهاد و تقلید
حفظ آیات، روایات و اصطلاحات به تنهایی علم و معرفت نیست. درایت و تحقق آیات و روایات است که مهم است و بس. متأسفانه فهم و تحقق این امور کمتر یافت میشود. بسیاری بدون آنکه بدانند ـ با وجود ادعای اجتهاد ـ مقلدی بیش نیستند. تقلید از مرده یا زنده، از مقلد یا مجتهد، از استاد یا شاگرد، از محیط، خلق و خوی، طبایع عمومی و استحسانات نفسی خود و دیگران است که زیربنای بسیاری از عقاید و فتاوا میباشد. کمتر میشود عالمی بسیاری از عقاید و فتاوای خود را محققانه یافته باشد و بدون هرگونه زمینه قبلی آرای صحیح را استنباط نموده باشد.
زنجیره« ۵۸ » رعایت مناط در استنباط حکم
قانون و حقوقی که رعایت مناط و ملاک را نداشته باشد ارزشی ندارد چه رسد به آنکه قانون باشد؛ هرچند رعایت مناط، غیر از رقّت قلب و دلسوزی است. فقه ما کم و بیش اینگونه گرفتار بوده است؛ با آنکه باید تمامی جهتهای مناط، مصالح و
(۸۲)
مضار را مورد اهمیت قرار دهد.
زنجیره« ۵۹ » عدالت مجتهد در نشر رساله و دادن شهریه
اگر مجتهدی بداند جامعه به رساله عملیه وی نیازی ندارد و با این وجود بر چاپ و نشر آن اقدام نماید، عدالت از او برداشته میشود. چنانچه وی لزوم آن را تشخیص ندهد و به گفته اطرافیان چنین کند، علم وی مخدوش است و در صورتی که تشخیص دهد جامعه به رساله او نیازمند است، باید معلوم باشد با چه ملاک و معیاری این تشخیص صورت گرفته است. اگر جامعه ما علمی است در این صورت دانشگاه و حوزه میتواند عدم نیاز چاپ رساله را اعلام دارد و بگوید تقلید از میت اشکال شرعی ندارد؛ ولی گویا تقلید از مجتهد کلاف در هم پیچیدهای است که تقلید از میت را که امری عقلی است بدون اذن مجتهد زنده جایز نمیداند. اگر در جامعه یک رساله باشد و عالمان با هم بر سر آن بحث میکردند، آن علم گسترش مییافت.
عدالت قولی و فعلی شرط جواز تقلید از مجتهد در آیین تشیع است و اهل سنت آن را شرط نمیدانند. البته ما با آنکه عدالت فعلی را شرط اجتهاد میدانیم، اما چون موارد سقوط عدالت
(۸۳)
مجتهد به صورت جزیی مشخص نشده است، بر این اساس شاهد چاپ و نشر رسالههای عملیه بسیاری شدهایم.
اگر در جامعهای بیش از صد رساله عملیه که جز تکرار دیگر رسائل نباشد وجود داشته باشد، برای اثبات بیعدالتی بسیاری از مجتهدان کافی است؛ چرا که آنان کاری را به تکرار انجام دادهاند و پولی را در جایی که لازم نبوده است هزینه کردهاند و این اسراف سرمایههای معنوی، عمر و پول است که با عدالت مغایر است. همچنین اگر چیزی زیاد شود، نتیجه عکس و ضد میدهد و چاپ رسالههای فراوان نه تنها باعث رونق فقه و علم نمیگردد؛ بلکه به زوال عدالت مجتهد و بیرونق شدن فقه و رکود علم میانجامد.
اگر بودجههایی که هزینه چاپ رسالهها میشود، خرج طلبهها میگردید، طلاب با مشکلات معیشتی و فقر دست و پنجه نرم نمیکردند و آنان برای اسلام بیش از این سودمند بودند. چرا بیش از نود و پنج درصد طلاب باید وام و بدهی داشته باشند؟ آیا طلاب دنیاطلب هستند که در این صورت باید آنان را تنبیه کرد و یا در واقع مشکل مادی دارند که مجبور به گرفتن وام میشوند که در این صورت بر مجتهدان است که مشکل آنان را برطرف نمایند؟ چرا هیچکس به طور جدی توجهی به برطرف کردن مشکل طلاب
(۸۴)
فقیر ندارد؟ چرا باید دهها بعثه و دفتر از طرف علما در مکه تأسیس شود و هر یک دهها نفر را با تأمین بهترین امور رفاهی و با هزینه بعثه به مکه برد، اما برخی از طلاب گرسنه باشند و خانواده آنان به سوء تغذیه دچار باشند یا طلبهای برای اجاره منزلی محقر مشکل داشته باشد. آیا با این وصف عدالت آن عالمان باز پابرجاست؟ چرا زمانی مجتهدی فقط به اطرافیان خود شهریه میدهد و چرا اگر طلبهای تا روز پنجم نیامد و شهریه را نگرفت، دیگر شهریه به او تعلق نمیگیرد؟ چرا اینقدر نام گذاری و منیت در شهریه وجود دارد؟ آیا این امور عدالت را ساقط نمیکند؟
زنجیره« ۶۰ » عدالت شیخ انصاری رحمهالله
روزی شیخ انصاری برای خرید گوشت به قصابی رفت. قصاب ایشان را به بزرگی میشناخت و گوشتی تازه و خوب به ایشان داد. شیخ دیگر از آن قصابی خرید نکرد؛ چرا که معتقد بود قصابی که گوشت تازه و خوب را به من میدهد، گوشت مانده نیز دارد که آن را به افراد فقیر جامعه میدهد! ایشان به آن قصابی نمیرود تا عدالتش خدشهدار نشود. عدالت بزرگان ما با بیتوجهی به مسایل خرد و کوچک به خطر میافتد؛ چرا
(۸۵)
که بزرگان ما برای توجه به چنین مسایلی است که بزرگ شدهاند.
شیخ انصاری رحمهالله چنین عدالتی داشته است که باعث رشد و پرورش حوزهها میشود و نزدیک به چهارصد شاگرد مجتهد یا قریب به اجتهاد را پرورش میدهد.
زنجیره« ۶۱ » عدالت علامه حلی رحمهالله
علامه حلی رحمهالله زمانی برای زیارت به کربلا میروند و پس از یازده روز باز میگردند. دختر ایشان پشت سر پدر نماز نمیخواند. پدر از دختر میپرسد: چرا نماز جماعت شرکت نکردید؟ دختر میگوید: شما کار علمی خود را که واجب است رها کرده و برای زیارت مستحب رفتهاید، از این رو عدالت ندارید. ایشان در پاسخ میگوید: دخترم، من در این سفر کتاب «آداب المتعلمین» را نوشتم و کار واجب خود را برای انجام مستحبی ترک نکردم.
متأسفانه در این زمانه چنین عدالتهایی دیگر پیگیری نمیشود و ما شاهد آن هستیم که برخی از مجتهدان در هر جلسه و آیینی شرکت دارند و گویی شرکت در مجالس ختم و فاتحه بیش از درس و بحث آنان اهمیت دارد!
(۸۶)
زنجیره« ۶۲ » اشک و فتوا
گاه هزاران اشک و آه فتوایی نمیسازد؛ ولی فتوایی میتواند اشک و آه هزاران نفر مثل تو را بیرون آورد.
زنجیره« ۶۳ » ضعیفترین دوره فقه
زمانی مرحوم محلاتی به آقاي خميني عرض داشت: این دوره فقه، ضعیفترین دوره در تمام طول تاریخ است و با این سخن خود، آقاي خميني را به خنده انداخت. قوه قضاییه، امروزه به این مشکل گرفتار شده است.
(۸۷)
(۸۸)
(۸۹)