کوثر ؛ نقطه هستی

کوثر؛ نقطه هستی

نم ‏قطره ‏هايى از درياى بيكران فضايل ناموس حق؛ حضرت فاطمه ‏ى زهرا (سلام الله‏ عليها)

کوثر؛ نقطه هستی

شناسنامه:

سرشناسه : نکونام، محمدرضا‏‫، ۱۳۲۷ -‬
‏عنوان و نام پديدآور : کوثر نقطه‌ی هستی : نم‌قطره‌هایی از دریای بیکران فضایل ناموس حق؛ حضرت فاطمه‌ی زهرا (سلام‌الله‌علیها)/محمدرضا نکونام.
‏مشخصات نشر : اسلامشهر: انتشارات صبح فردا‏‫، ‏‫۱۳۹۱.‬
‏مشخصات ظاهری : ‏‫۴۴ ص.‬
‏شابک : ‏‫‬‭۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۹۰-۹
‏وضعیت فهرست نویسی : فیپا
‏موضوع : ف‍اطم‍ه‌ زه‍را (س)، ‏‫۸؟ قبل از هجرت – ۱۱ق.‏‬
‏رده بندی کنگره : ‏‫‬‭BP۲۷/۲‏‫‬‭/ن۸ک۹۳ ۱۳۹۱
‏رده بندی دیویی : ‏‫‬‭۲۹۷/۹۷۳
‏شماره کتابشناسی ملی : ۲۹۹۸۴۸۰

 


پیشگفتار

در نظام آموزشی چنین است که شخصِ نظریه‌پردازی، مغزها و قلب‌هایی را پرورش می‌دهد و آنان را به‌گونه‌ای راه می‌برد که در سیری همیشگی به این حرکت ادامه دهند. هریک از تربیت‌شدگان آنان، خود مکتبی و شاگردانی را اداره می‌کنند تا آنان نیز اهل اندیشه و نظریه‌پردازی گردند و بشر را در مسیر تولید علم و طراحی قرار دهند.

نخستین کسی که تولید اندیشه نموده و قلب را در این مسیر به حرکت انداخته، حضرت حق‌تعالی است که به تجلی کنش‌گر است. بعد از حضرت حق‌تعالی، نخستین شخصیتی که در اوج و در کمال اندیشه‌ورزی است، حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام می‌باشند و سپس حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام که هر کدام قلب‌هایی بودند که خود قلب‌هایی را حلقه‌وار به جریان انداختند. مثل بازی گلف که ریشه در قبض و بسط روح دارد یا بازی شطرنج که حرکت تمامی مهره‌ها در آن نقش‌آفرین است. یک سرباز شطرنج پی‌آمدی تأثیرگذار را در تمام گسترهٔ سیاه و سفید شطرنج می‌گذارد، تا آن‌جا که گاه حرکت شاه را در زیر سیطرهٔ خود قرار می‌دهد. گاه سربازی در تاریک و روشنای بازی، حرکتی همگام با دیگر مهره‌ها انجام می‌دهد.

این مَثَل برای آن است که گفته شود می‌توان تا درجهٔ پیامبران الهی علیهم‌السلام بالا رفت و اوج گرفت، هم‌چنان که فرو رفتن تا پست‌ترین درکه نیز برای بشر امکان‌پذیر است.

در شطرنجِ زندگی باید سرباز ساخت و بازیگر آفرید و تلاش کرد. باید خواب و خوراک غیر ارادی را کنار گذاشت و تلاش نمود تا حتی خواب و خوراک نیز مثل بازی شطرنج با آگاهی و اراده دنبال شود. اگر کسی در کار و تلاش یا خوردن و خوابیدن شکست بخورد، گردنش به زیر تیغ می‌رود و چنان‌چه در این بازی سربلند بیرون آید، پیروز می‌شود و جهانی را می‌یابد؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الاْءَرْضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعا، وَمَنْ أَحْیاهَا فَکأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعا»(۱).

هر کس حیات جسمانی، اقتصادی، روحانی یا فکری افراد دیگر را ـ به هر صورت و به هر مرتبه، در جهت ایمان باشد یا کفر ـ با انگیزه‌های سودانگارانه ببندد، به صورت قهری و به توسط سیستم هوشمند طبیعت، زیان فراوانی خواهد دید و در واقع، فرد دیگر است که سود می‌برد و وی تنها در صورت تغییر پنهانی‌های درونی خویش شناخته می‌شود. چنین فردی مؤمن نیست و ایمان صوری وی ژرفایی در جان و روح ندارد و فقط برای آذین شناسنامه مفید است. این در حالی است که کافری می‌تواند به دیگران حیات اقتصادی، جسمانی، فکری یا قلبی دهد و سبب گشایشی برای آنان شود و این خود نشان‌دهندهٔ آن است که آن کافر، کافر شناسنامه‌ای است و در واقع در دل خود به حق ایمان دارد؛ زیرا دست‌کم او به یک واقعیت در زندگی خود ایمان دارد که آن واقعیت، مورد پسند حق‌تعالی است.

آن‌چه گفته شد در مورد انسانی صاحب قلب است که اگر بتواند قلوب دیگران را زنده کند، خیر زیادی به آن شخص و خودِ احیاگر می‌رسد. اما در این میان، آیا می‌شود برای نمونه، حضرت حق‌تعالی یا حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام را از پردهٔ غیب بیرون آورد؟ اگر کسی بتواند چنین مجاهدتی نماید و در این زمینه نظریه‌پردازی داشته باشد و حق را از غیب به ظهور

  1. مائده / ۳۲٫

(۲)

آورد، چه می‌شود و جایگاه او تا به کجا می‌رود؟ اگر چنین کسی با حق نرد عشق نمود، چه می‌شود؟ چنین کسی بلندایی می‌یابد که می‌تواند شیطان را نیز زیر پرچم رحمت خود آورد و او را نوازش کند. البته او حساب و کتاب را نیز در جای خود لازم و ضروری می‌داند، ولی رحمت وی می‌تواند همهٔ اشیا را فرا گیرد و او نیز رحمتی برای عالمیان گردد.

انسان باید با خردورزی خود اندیشه‌ها را به این سمت سوق دهد تا قلب صفا یابد و رشد کند و بتواند خود را به این مرتبه نزدیک کند و آن را دریابد یا ببیند یا آن جایگاه را با اندیشه به تصویر کشد؛ وگرنه راه آن‌قدرها باریک نیست. البته سخن گفتن از این رتبه، بسیار ظریف و پیچیده است و آنان که در ولایت گامی بلند دارند و از این مراتب سخن می‌گویند، با خطری بسیار عظیم روبه رو هستند و آنان را یا دیوانه و مجنونی می‌خوانند که نمی‌داند چه می‌گوید و سخنان او را بی‌بها و بدون ارزش می‌سازند یا به دست افراد معاند کشته می‌شود یا باید تسلیم و مطیع آن‌ها شود.

این‌گونه است و نیز به دلایل بسیار دیگر که مجال ذکر آن نیست، که بیان رزق اولیای الهی را باید به اجمال گذاشت. تبیین آن‌چه خداوند به اولیای الهی داده است، زبان ندارد و واژگان از بیان آن قاصر است و فهم نیز به کنه آن نمی‌رسد تا آن را به واژه آورد؛ گذشته از آن‌که واژه‌ای نیز برای آن در دست ندارد. بشر نمی‌داند روزی آنان از کجا و چگونه می‌آید، و همواره سرگشته و حیران این موضوع بوده و هست و اگر کسی نیز بیانی دارد، بسیار جزیی و خُرد است؛ چرا که نمی‌شود بر این وجودهای ملکوتی چیره شد و بر آنان احاطه یافت. بیان از تفسیر حضرت زهرا علیهاالسلام و تحلیل کردار آن حضرت علیهاالسلام عاجز است و زبان از بیان نام ایشان الکن، و عقل‌ها از تصور آن حضرت علیهاالسلام سرگردان است.

آن‌چه در این نوشتار در بیان مقامات حضرت زهرا علیهاالسلام آمده است، بیش از بازی با کاغذ و قلم نیست. روزی به من گفتند: «به فلانی که کبوتربازی می‌کند، نصیحت کنید که دست از این کار بردارد.» گفتم: «ببخشید، من نمی‌توانم؛ چون خودم کاغذبازی می‌کنم. حال، چه‌طور به او بگویم کبوتربازی نکند. این در حالی است که او با موجودی زنده بازی می‌کند؛ ولی من با کلمه و کاغذ که حیات کبوتر را ندارد، سرگرم شده‌ام و علم به زندگی اولیای الهی بالاتر و برتر از آن است که به حبس کاغذ، قلم، بازی و بازیچه درآید.» به هر حال، این نوشتهٔ خُرد حاصل تلاشی است که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی داشته‌ام. در آن ایام، توسط ساواک دستگیر و در زندانی انفرادی حبس شدم. روزهای متمادی کسی را نمی‌دیدم و فقط هر چند روز یک بار مقداری غذا می‌آوردند. در آن‌جا بود که زمینه را برای به دست آوردن «تفضیل الانبیاء» و یافت نحوهٔ برتری پیامبری بر دیگری و شناخت مراتب اولیای الهی را از راه علوم غریبه مناسب دیدم و این کار را دنبال می‌نمودم. علوم غریبه‌ای که به زبان عرفی و عامی مثل هیپنوتیزم و امثال آن است و در حد بسیار عالی آن، از دست بزرگان نیز دور است. با این دانش‌ها نه تنها می‌شود ارواح مجتهدان و بزرگان را یک‌جا جمع نمود، بلکه با آن می‌شود با پیامبران علیهم‌السلام ارتباط برقرار نمود. حتی با این علوم می‌شود از حضرات دوازده امام علیهم‌السلام نیز مطالبی را یاد گرفت و آن را در وجود خود نگاه داشت. در آن زمان، درون پابرجا بود و چیزی از آن نمی‌ریخت؛ حتی در مورد حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام نیز به این امر موفق شدم؛ ولی وقتی به حضرت زهرا علیهاالسلام می‌رسیدم، همه چیز، حتی وجودم می‌ریخت و چیزی در کاسه نمی‌ماند. هر بار که شروع کردم، همین اتفاق می‌افتاد و دست خالی باز می‌گشتم. غربت حضرت زهرا علیهاالسلام نیز به خاطر عظمت و بزرگی این بانوست.

در پایان، شایسته است به آیهٔ شریفهٔ زیر تبرک و تمسک جویم تا راه برای هر فتنه‌گر فتنه‌انگیز بسته باشد. قرآن کریم می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیک الْکتَابَ مِنْهُ آَیاتٌ مُحْکمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکتَابِ، وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ، فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ

(۳)

الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ، وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ، یقُولُونَ آَمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا، وَمَا یذَّکرُ إِلاَّ أُولُو الاْءَلْبَابِ»(۱).

ـ اوست خدایی که کتاب را بر تو نازل کرد تا بخشی از آن، آیات محکمات باشد و برخی نیز متشابهات. اما آنان که در قلب‌هایشان کژی است، از متشابهات برای فتنه‌انگیزی و برای این‌که چنین تأویلی را برمی‌تابد، بهره می‌برند؛ در حالی که جز خداوند و فرورفتگان در ژرفای علم، کسی تأویل آن را نمی‌داند، و راسخان در علم می‌گویند: ما به آن‌ها ایمان آوردیم، همه از جانب خداست. و کسی آگاه و متذکر نمی‌شود، مگر این‌که صاحب خرد باشد.

«هُوَ» ضمیری است که به «اللّه» بازمی‌گردد که با صفات و اسمای غیبی پوشیده شده است.

«الْکتَابَ» همان قرآن کریم است که به معنای «جمع شده» است، در برابر «فرقان» که کتابی گسترده شده و تفصیلی است.

«آَیاتٌ مُحْکمَاتٌ» حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام و پدر آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله و شوهر و دو پسر ایشان علیهم‌السلام و رازی است که در آن حضرت علیهاالسلام به امانت گذارده شده است و نیز نُه فرزند معصوم از نسل امام حسین علیهم‌السلام می‌باشند. این‌گونه است که آن حضرت علیهاالسلام «أُمُّ الْکتَابِ»می‌باشند.

«أُولُو الاْءَلْبَابِ» شیعیان و تابعان حضرات معصومین علیهم‌السلام هستند که در عمل و نیز در عقل و قلب، صاحب تلاش و کوشش هستند.

«لُبّ» فهمی است که بدون اشاره، شکل می‌پذیرد. این فهم، برتر از دریافت با اشاره، کنایه و استعاره است که در تمامی به‌گونهٔ صریح، چیزی بیان نمی‌شود. کسی که دارای «لبّ» است، با غیر کلام، اشاره و کنایه درمی‌یابد و هیچ‌گاه جهل و ناآگاهی او را فرا نمی‌گیرد و همواره از عقل پیروی دارد. از این آیهٔ شریفه در «تفسیر هدی» به تفصیل گفته‌ایم.

مراد از «وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» امامان کفر می‌باشند که تأویل و فتنه‌جویی را می‌دانند و از فتنه‌جویی تبعیت می‌کنند و می‌گویند این تأویل است تا امر بر دیگران مشتبه شود.

اینان معاویه، عبیداللّه‌بن‌زیاد، ابن‌مرجانه، عمربن‌سعد، شمر و ابی‌سفیان، آل ابی‌سفیان، آل‌زیاد و آل‌مروان می‌باشند. از این گروه اخیر، افراد بسیاری به وجود می‌آید که بیش از یکصد امام کفر می‌باشند.

مراد از «فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ» پیروان امامان کفر می‌باشند که در کفرشان از متشابهات پیروی می‌کنند و عمل آنان را انجام می‌دهند و فتنه‌گری و تأویل را دوست دارند. شمار آنان بسیار است و خداوند، آنان را در کتاب خویش نکوهش فرموده است.

ستایش برای خداست

  1. آل‌عمران / ۷٫

(۴)


کوثر « ۱ »

حضرت زهرا علیهاالسلام معنای توحید حق‌تعالی در ناسوت است. برای انبیای الهی و اولیای ربانی مشابه هست؛ ولی تنها ولی حقی که مشابه ندارد و هم‌چون حق‌تعالی در ناسوتْ واحد است، حضرت زهرا علیهاالسلام است.


کوثر « ۲ »

حضرت امام زمان(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) «ختم حیدری» هستند. امام حسین علیه‌السلام اصل معصومین هستند؛ چرا که ایشان آخرین پنج تن و پدر نُه امام معصوم می‌باشند: «وتسعة من ولد الحسین علیه‌السلام » و پنج تن آل عبا، اصل معصومین علیهم‌السلام به شمار می‌روند که: «فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ»(۱). در مرکز پنج تن علیهم‌السلام حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام قرار دارد که حدیث کسا بیان‌گر آن است. پدر، شوهر و دو فرزند آن حضرت علیهم‌السلام از یک نور هستند که همان نور حضرت زهراست و ایشان زهرهٔ زمین می‌باشد.

میان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت علی علیه‌السلام اخوّت ایمانی و ولایی است و این دو برادر، یکی ختم رسالت می‌شود و دینی کامل را تحویل می‌دهد که در نهایت باید همه آن را بپذیرند و زیر پرچم آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله و دین او در آیند و دیگری حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است که این دین را با نمود و روشنی بیش‌تری تحویل می‌دهد؛ هرچند مردم تحمل حرکت و سیر آن حضرت علیه‌السلام را ندارند و از مسیر ایشان جدا شدند. بعد از آن حضرت علیه‌السلام ، امام حسن علیه‌السلام است که حیله‌گران دنیاطلب ایشان را مجبور کردند در برابر کفر و الحاد سکوت کند و به نظاره بنشیند و بعد از ایشان نیز حضرت امام حسین علیه‌السلام است که تمامی چینش‌های خدایی را حتی فرزندان، برادر و تمامی خانواده و خویش را از او گرفتند تا اثری از دین محمّدی صلی‌الله‌علیه‌وآله بعد از امام حسین علیه‌السلام باقی نماند و متأسفانه جز شعله‌ای کم‌رنگ از دین پرفروغ جد ایشان باقی نماند و دین حقیقی در نزد بسیاری از مردمان گم شد.

بنابراین بعد از امام حسین علیه‌السلام رتبهٔ دیگر حضرات معصومین علیهم‌السلام تفاوت می‌کند و مرتبهٔ پنج تن آل عبا علیهم‌السلام غیر از مرتبهٔ نُه امام معصوم علیهم‌السلام می‌باشد که بعد از آن حضرت علیه‌السلام است. امتی که برای هر یک از پنج تن آل عبا علیهم‌السلام می‌باشد نیز غیر از امت‌های نه امام بعد است. در مرحلهٔ سوم، غیبت امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) قرار دارد. امامت و مرتبهٔ آن

  1. بقره / ۲۵۳٫ برخی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.

(۵)

حضرت علیه‌السلام با مرتبهٔ هشت امام معصوم علیهم‌السلام و نیز حضرات پنج تن آل عبا علیهم‌السلام تفاوت دارد. البته بعد از ظهور، رتبهٔ امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به مراتب بالاتر از رتبهٔ نُه امام علیهم‌السلام می‌باشد و این از جهت امت آن حضرت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) خواهد بود.

حال، پنج تن آل عبا علیهم‌السلام که در رأس آنان حضرت فاطمه علیهاالسلام است، جزو معصومین علیهم‌السلام اصلی و نُه امام بعد، جزو معصومین علیهم‌السلام فرعی هستند و نایبان خاص امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) جزو عادلان بزرگ که تالی‌تلو حضرات معصومین علیهم‌السلام می‌باشند و عالمان مجتهد و عادل با حفظ شرایط دیگر، عنوان نایبان عام امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را دارا هستند.


 

کوثر « ۳ »

معصوم علیه‌السلام مظهر جامع اسمای الهی است؛ از این رو، هم جمال دارد و هم جلال و به تعبیر دیگر، مظهری کمالی است. معصوم کامل علیه‌السلام ، با جمال، مهر و عطوفت می‌ورزد و با جلال، پزشک جراح است که گاه ممکن است حتی استخوان سر انسان را بشکافد تا تومور مغزی هوا و هوس و بسیاری دیگر از امراض روحی انسان را که در ناسوت به آن دچار می‌شود، از انسان بزداید. گاه معصوم علیه‌السلام در جراحی خود به‌ناچار تا جایی پیش می‌رود که در انسان، دست و پا و سری برای شکافته شدن باقی نمی‌گذارد و هنگامی که انسان به این مقام رسید، امام معصوم علیه‌السلام دست و پا و سر او می‌شود و این شخص با سیر نوری حضرات معصومین علیهم‌السلام سیر می‌کند و با سیر عاطفی و احساسی آنان می‌جنبد، تا آن‌که با ایشان داخل بهشت شود؛ بهشتی که حوض کوثر در آن قرار دارد و این کوثر، حضرت فاطمه علیهاالسلام است. این‌گونه است که عالم ناسوت برای چنین فردی آخرتی می‌شود و پایانی است که بی‌نهایت سیر و حرکتی دایمی در آن است و پایان سرگردانی‌ها می‌باشد؛ هرچند عده‌ای به خاطر مشکلات فراوان، تاب و تحمل آن را ندارند و قالب تهی می‌کنند و هم‌چون همّام، که قطره‌ای از کوثر امام علی علیه‌السلام را نوشید، جان می‌سپرند. چه بسیارند افرادی که در این جرگه قدم نمی‌گذارند؛ زیرا از شکستن دست و پا وحشت دارند و اگر هم بروند متزلزل می‌شوند.


 

کوثر « ۴ »

حضرت زهرا علیهاالسلام زهره‌ای است که تاب مستوری ندارد و در هر عالمی ظهوری دارد. نهایت ظهور آن حضرت علیهاالسلام در ملکوت اعلاست که برخی از احادیث نبوی در مورد آن گفته شده است. اما حضرت زهرا علیهاالسلام ظهوری در عالم ناسوت دارند که بسیار پرمعناست.

در روایت است آن‌گاه که حضرت زهرا علیهاالسلام از آسمان‌ها به‌وسیلهٔ جبراییل و میکاییل نازل شد و به حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عرضه گردیدند، بهترین ظهور در بهترین میوه، آن هم میوهٔ بهشتی بودند و چون در قرار مکین جای گرفتند، اعلاترین ظهور ایشان بود؛ به‌طوری که در دوران جنینی با مادر گرامی خود علیهماالسلام سخن می‌گفتند و آن‌گاه که پا بر عالم ناسوت گذاردند، بهترین ظهور را نمود که وصف «أمّ أبیها» از آنِ ایشان گردید. زمانی که مشرکان مکه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را آزار

(۶)

می‌دادند، حضرت زهرا علیهاالسلام بود که از آن حضرت پرستاری می‌کرد و جای خالی مادر را برای ایشان پر می‌نمود و نوازش‌ها و مهر و محبت حضرت خدیجه علیهاالسلام در ایشان تجلی داشت.

زمان گذشت و روزگار ناسوتی سپری می‌شد تا آن‌که پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به ملکوت اعلا پیوست و خانهٔ موقت دنیا را رها کرد. در این هنگام، حضرت زهرا علیهاالسلام در ظهوری دیگر تجلی نمود؛ ظهوری از بی‌صبری به خاطر فراق پدر و ظهوری که پر از معنا بود؛ ظهوری که در آن ولایت بود. ولایت آرامش داشت، ولی حضرت زهرا علیهاالسلام نمی‌توانست نهان شود و آن‌چه را که از ولایت داشت و می‌دانست، پنهان نماید؛ پس طاقت نیاورد و با تعدادی از زن‌های مدینه به سمت مسجد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حرکت کرد. راه رفتن آن حضرت و گام برداشتن ایشان شبیه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بود. فکر و اندیشه و خلق و خوی آن حضرت نیز از تجلی و ظهور خلق پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پر بود.

حضرت علیهاالسلام تاب مستوری نداشت و هرچه در دل داشتند، باید می‌گفتند. صبر ایشان تمام شده بود. آن حضرت علیهاالسلام ، زهرا بود و تجلی زهرهٔ عالم، نمی‌توانست حقیقت ولایت را که پایمال شده بود، تحمل کند. ایشان می‌دید حق که روزی با حضور پدر صلی‌الله‌علیه‌وآله عزت داشت، به فرود آمده است و حضرت زهرا علیهاالسلام که ظهور ولایت کامل بود، این امر را طاقت نداشت. به سمت مسجد حرکت کرد، در حالی که روسری خود را به طرز خاصی به سر بسته بود و چادری به سر انداخته بود. ایشان وارد مسجد شد. همه این ظهور را دیدند و تجلی حق را یافتند. حضرت زهرا علیهاالسلام به کناری رفت و نشست و سر به زیر انداخت. بعد از مدتی، نگاهی به قبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نمود. دوباره چشمان خود را به زیر انداخت. دوباره نظری به منبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نمود و نگاه خود را چرخاند. این نگاه‌ها، ظهوری بود از بی‌صبری‌ای که تاب مستوری نداشت و خود را این‌گونه می‌نمود. هرچه قرآن کریم خواند و استدلال کرد و سخن گفت، اثری نداشت.

عاقبت، غاصب خلافت برخاست و آخرین سخنی که آن جفا پیشه در برابر آن استدلال‌ها به مردم گفت، این بود که «مردم، مرا قبول کرده‌اند.»

این حرف، مثل آتشی آن حضرت علیهاالسلام را از جا کند؛ چه کند؟ کجا رود؟ ناسوت تاب تحمل تجلی نور خدا را ندارد. زهراست و نمی‌تواند نور حق‌گویی خود را خاموش کند. باید تلاش نماید و پروانه‌وار بسوزد. به خانه آمد. امیرمؤمنان علیه‌السلام را که دید، عقده‌گشایی نمود و بر آن حضرت نهیب زد: «علی علیه‌السلام از چه نشسته‌ای؟! تو هم سکوت کرده‌ای، مگر نمی‌دانی ولایت چیست؟! مگر تو برای ظهور حق نمی‌سوزی؟!» انکار علی علیه‌السلام انکار حق است! اما آن حضرت علیهاالسلام می‌داند که علی علیه‌السلام باطن است و به ظاهر نمی‌آید. امیرمؤمنان علیه‌السلام بر آن است تا باطن دین را حفظ کند و این زهراست که باید به ظهور ناسوتی آید. این زهراست که می‌تواند تمامی ناسوت و لحظه لحظهٔ آن را با نور حق‌خواه خود روشن نماید و راه حق و راه امیرمؤمنان علیه‌السلام را که در باطن است، برای همیشه در ظاهر، روشن و شناخته‌شده نگاه دارد.

در آخرین روزهای عمر حضرت زهرا علیهاالسلام ، آن حضرت علیهاالسلام این نور روشن‌کنندهٔ طریق ولایت را در ناسوت بر جای گذاشتند. آن حضرت علیهاالسلام مانند چراغی که آتش گرفته باشد و آخرین نورش را شدید کند و بعد برای همیشهٔ تاریخ خاموش شود، بر ناسوت شعله‌ای دایمی زد و خاموش شد؛ ولی در آن آخرین لحظه‌ها بی‌تاب گردید. زهرا علیهاالسلام کجا رود؟ چه کند؟ سر به دیوار زند، یا دست علی را گیرد، یا داد از گلو سر دهد، یا نگاه به قبر و منبر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله کند و از ژرفای دل ناله‌های جان‌سوز

(۷)

سر دهد، یا دست حسن و حسین را گیرد و گریه سر دهد؟ چه کند؟ در این روزهای واپسین عمر، چگونه هستی خود را در ناسوت بسوزاند و روشنای حقیقت در عالم شود؟ راستی که او زهراست و نور حقیقت او اگر شکافته شود، این حق است که عالمی را فرا می‌گیرد. آیا باید قبرش مخفی شود تا حق روشن بماند؟ چه باید کند؟ این سوختن و ساختن چه عظمتی دارد؟ حضرت زهرا علیهاالسلام با آن‌که زخم از میخ در دید و ضربهٔ قنفذ بر بازوان او آمد، اما از آن شهید نشد؛ حضرت زهرا علیهاالسلام از شهادت پدر بود که نیمه‌جان شد و از ریسمان ناسوت بر گردن حقِ مطلق ـ علی ـ بود که سوخت. چرا حق باید عقب رود و نور آن به خاموشی گراید؟ حق یک قدم عقب رفت و دنیا به دست دنیاخواهان افتاد؛ اما نور حق، روشنای حق‌خواهان گردید و به شدت سوخت تا از ناسوت پر کشید و این بر امیرمؤمنان علیه‌السلام چه سخت، مشکل و جان‌سوز بود! علی علیه‌السلام که حق بود و ظهور و نور خانه و نور وجود خودش و نور وجود حق را از زهرا علیهاالسلام می‌دید، باید این نور و ظهور حق را از دست می‌داد! شگفتا از صبر علی علیه‌السلام ! بردباری و شکیبایی علی چه ستودنی است! صبری که از فاطمه علیهاالسلام گرفت و فاطمه علیهاالسلام بردباری را به علی علیه‌السلام سپرد و رفت! زهرا علیهاالسلام چگونه می‌ماند وقتی چراغ علی علیه‌السلام را شکسته می‌دید!

فاطمه علیهاالسلام با آن‌که ناراحتی و درد جسم و سقط محسن را دید و با آن‌که میخ در و ضربات غلاف شمشیر بر جسم مبارک آن حضرت علیهاالسلام وارد آمد، اما از آن نبود که جان سپرد؛ بلکه شهادت ایشان از ریسمانی بود که به گردن حق افتاده بود و علی را تا قعر چاه ناسوت به زیر کشیده بود و حق درون چاهِ ظلمت، نوری نمی‌افشاند. زهرا علیهاالسلام از این هنگامه بود که تاب نیاورد و پروانه‌وار پرپر زد و این سو و آن سو رفت و چون یاوری دستگیرش نشد و از سوی دیگر چون نمی‌توانست حق را شکسته و قامت‌خمیده ببیند، پس سوخت و جان به جان‌آفرین سپرد. اما غربت علی علیه‌السلام با شهادت زهرا علیهاالسلام دوچندان شد. صبر علی علیه‌السلام چه بود؟ افزون بر این، بیست‌وپنج سال استخوان در گلو و خار در چشم، آن‌چه را که می‌دید، تحمل می‌کرد! این چه صبری است؟ حق در پس پرده نمی‌تواند بماند. ظهور حق رفت و علی علیه‌السلام در پس پرده ماند، در سکوت مطلق، در لباس کشاورز و کارگر؛ سکوتی که غوغا در آن بود، سکوتی که فریاد داشت، علی علیه‌السلام چه بود؟ عجب صبری! چه بردباری‌ای که عالمی در آن متحیر و سرگردان است!


 

کوثر « ۵ »

حضرت زهرا علیهاالسلام زیباترینِ زنان عالم است. دولت معاویه و دیگر خلفا برای تضعیف موقعیت حضرت زهرا علیهاالسلام و توانمند نمودن جبههٔ خود، عایشه را به مدد زورو زر و تزویر، به عنوان یکی از زیباترین زنان معرفی کرده است.

حضرت فاطمه علیهاالسلام افزون بر زیبایی معنوی و ملکوتی، بر اساس احادیث موجود، نور وجودی ایشان در دنیا به صورت وجودی خاکی تبدیل گشته است و همانند دیگر انسان‌ها زندگی می‌کنند و از جهت شکل ظاهری، زیبایی بسیار زیادی داشته‌اند. قدی رسا، صورتی سفید و نورانی و ابروانی کشیده برای آن حضرت علیهاالسلام گفته‌اند.


 

کوثر « ۶ »

حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام زنی هوشمند، پرعاطفه، پر از احساس، و بسیار پر ولایت بودند. از روایاتی که دربارهٔ نزول سیب و نطفهٔ آن حضرت علیهاالسلام آمده است، به دست می‌آید ایشان علیهاالسلام آسمانی ملکوتی بودند که به زمین نشسته بودند؛ از

(۸)

این رو، ارتباط آن حضرت علیهاالسلام با آسمانیان حتی برای لحظه‌ای قطع نمی‌شد. روایاتی که از سخن گفتن آن حضرت با فرشتهٔ وحی بعد از شهادت حضرت رسول اکرم علیهاالسلام و نیز روایاتی که می‌فرماید آن حضرت در دوران جنینی با مادر خود هم‌سخن بوده‌اند، در این راستا قابل دقت و تحلیل است.


 

کوثر « ۷ »

در تاریخ آمده است حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام در رحم با مادر خود سخن می‌گفتند و سبب آرامش مادر در تنهایی بودند. در این روایات آمده است: هرچه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در بیرون از منزل برای مردم می‌فرمودند، ایشان آن را در رحم برای مادر بیان می‌کردند.

این نطفه برتر از آن بود که چیزی بیاموزد، بلکه در همان مرحلهٔ نخست درس می‌داد و آموخته‌های خود را به دیگران منتقل می‌نمود.


 

کوثر « ۸ »

این‌که چگونه می‌شود غذایی بهشتی پس از مصرف، به نطفه‌ای ناسوتی تبدیل شود، از عجایب نطفهٔ حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام است. روایاتی که این معنا را بیان می‌دارد، می‌رساند که نقل و انتقال چنین ظهوری به‌آسانی صورت می‌گرفته و این امر به سبب لطافت آن حضرت علیهاالسلام بوده است.

البته نباید فراموش کرد که قابلیت و کنش‌پذیری بدن پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نیز شرط است تا این نقل و انتقال صورت گیرد. فاطمه‌ای که از بهشت آمده است، باید به بدن خاکی تزریق شود و روح خاک‌نمای ایشان علیهاالسلام آماده شود؛ پس درون سیبی به زمین می‌آیند و این سیب توسط پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خورده می‌شود و جزو وجود پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌شود. این وجود پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است که درون جایگاه رشد قرار می‌گیرد، تا طی مدت رشد، بدن ناسوتی آن حضرت علیهاالسلام شکل گیرد و آن وجود آسمانی در این بدن جا بگیرد. حضرت فاطمه علیهاالسلام خود آن بدن را جمع می‌نماید؛ نه از خون، بلکه از نور علم، که وجود پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله علم است و وقتی به دنیای کنونی قدم می‌گذارند، باز علم و معرفت است که غذای آن حضرت علیهاالسلام می‌باشد.


 

کوثر « ۹ »

وقتی برای حضرت مریم علیهاالسلام غذای آسمانی می‌آورند و آن حضرت علیهاالسلام با غذای آسمانی نشو و نما داشت، چگونه ممکن است حضرت فاطمه علیهاالسلام در دوران نطفه و جنینی، غذای آسمانی نخورد و عبادت حق نکند. حضرت فاطمه علیهاالسلام در آن دوران عبادت حق می‌کردند و از علم غذا می‌خوردند و غذای دنیایی همانند دیگر مردم نداشتند.


 

کوثر « ۱۰ »

غذای برخی از اولیای الهی ـ مانند حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام ـ از حق می‌رسد. باید توجه داشت از آن‌جا که حق کم‌ترین ظهور را در ناسوت دارد، غذای دنیایی آنان به سختی تمام تهیه می‌شود و با زحمت بسیار در دسترس آنان قرار می‌گیرد. به تعبیر

(۹)

دیگر، همان‌گونه که پیدا کردن حق در دنیا بسیار دشوار است و کفار و منکران به زیاده یافت می‌شوند، یافت غذای حقی نیز سختی فراوانی دارد و کم‌یاب است؛ از این رو، حضرت فاطمه علیهاالسلام باید دستار به دست گیرند و همانند پایین‌ترین مردم زحمت بسیار بکشند و حتی گاه که خواب هستند، دستار به ارادهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام حرکت کند، اما به نام ملایکه ثبت شود.

بیان رزق اولیای الهی را باید به اجمال گذاشت که زبان از بیان آن قاصر است و فهم به کنه روزی آنان نمی‌رسد. بشر نمی‌داند روزی آنان از کجا و چگونه می‌آید، و سرگشته و حیران این موضوع است و اگر کسی چیزی بیان دارد، بسیار جزیی است؛ چرا که نمی‌شود تسلط کافی بر این وجود ملکوتی داشت. بیان‌ها از تفسیر حضرت زهرا علیهاالسلام و تحلیل کردار آن حضرت علیهاالسلام عاجز است و زبان از بیان نام ایشان الکن گردیده و عقل‌ها از تصور آن حضرت حیران و سرگردان است.


 

کوثر « ۱۱ »

هیچ‌یک از مقامات معنوی و خلقی حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام برای مردم تبیین نشده است. سبب این امر نیز آن است که این مقامات به سبب شدت ظهوری که دارد و به دلیل آن‌که در اوج نورافشانی است و کانون نور و نقطهٔ هستی می‌باشد، قابل رؤیت نیست و خفای آن از شدت ظهور آن است و کمال تجلی و نورافشانی آن است که سبب می‌شود کسی را یاری رؤیت این مقامات و توان تبیین آن نباشد. وانگهی هر دیده و نوری خود از آن حضرت است. وجود شیعیان، نور است و آنان از نور و گِل حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام خلق شده‌اند و پرتو نور نمی‌تواند منبع نور را به تمام و کمال درک نماید و بر این اساس، نمی‌توان از کسی انتظار داشت آن را توضیح دهد.


 کوثر « ۱۲ »

از نام‌های مخدرهٔ عالم، حضرت زهرا علیهاالسلام «أمّ أبیها»ست. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آن حضرت علیهاالسلام را به این صفت خوانده‌اند. چون پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ایشان را چنین خطاب نموده‌اند؛ پس به یقین آن حضرت علیهاالسلام «ام ابیها» می‌باشند. از آن‌جا که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله برترین آفریدهٔ الهی هستند و عظمت و منزلت ایشان در صدر به عنوان گُل سرسبد آفرینش قرار دارد، پس مادر چنین پدری به اعتبار عالَم معنا و نیز با لحاظ عالَم خلق به همان‌سان عظمت و بزرگی دارند. حضرت صدیقهٔ طاهره علیهاالسلام به اعتبار این نام و به لحاظ روایت: «أنا و علی أبوا هذه الأمة»(۱) مادر معنوی شیعیان می‌باشند که تحلیل آن، کتابی مستقل را می‌طلبد.


 

کوثر « ۱۳ »

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله پدر را پیش از تولد، و مادر را در دوران کودکی از دست دادند و درد از دست دادن والدین را کشیده‌اند. هیچ کس چنین دردی را به اندازهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نچشیده است؛ چون بیش‌تر کسانی که درد از دست دادن والدین را می‌کشند، درد بی‌پدری و بی‌مادری را با مسکن‌های خواب‌آور و آرام‌بخش فراموش می‌کنند؛ ولی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مسکنی

  1. بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۹۵٫

(۱۰)

استفاده نمی‌کرد و عقل و احساس آن حضرت همیشه بیدار بود و هیچ بخشی از اعضا، جوارح و جوانح ایشان در خواب نبود. نه تنها خواب، بلکه چُرت نیز بر آن حضرت و اعضای مبارک ایشان غلبه نمی‌کرد و همهٔ دردهای عالم را به‌طور کامل می‌چشیدند. این دردها به‌قدری در جان آن حضرت رسوخ می‌کرد که وقتی به حضرت فاطمه علیهاالسلام می‌رسیدند، گویا فراموش می‌کردند بت‌شکن هستند و قیصرها و کسراها را به زمین زده‌اند و همانند کودکی که در آغوش مادر می‌آرمد، به حضرت فاطمه علیهاالسلام پناه می‌بردند و ایشان را می‌بوسیدند و می‌بوییدند و زبان او را می‌مکیدند. این تعابیر حتی در مورد حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام وجود ندارد؛ چرا که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله سینهٔ زهرا علیهاالسلام را در سینهٔ خود می‌فشرد و هیچ مردی نسبت به دختر خود این‌گونه رفتار نمی‌کند؛ به‌خصوص اگر صاحب قدرت و جلال باشد و مسؤولیتی بر عهده داشته باشد. این توجهات به‌خاطر تبلیغ و تبیین مقام حضرت زهرا علیهاالسلام برای مردم نبوده است؛ بلکه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با توجه به شکوفایی احساس خود و دردمندی‌ای که از تمامی دردهای ناسوتی داشتند، احساس ضعف خود را با حضرت فاطمه علیهاالسلام جبران می‌کردند، تا جایی که ایشان از حضرت فاطمه علیهاالسلام ارتزاق می‌کردند و از آن حضرت علیهاالسلام روحیه می‌گرفتند.


 

کوثر « ۱۴ »

در شعب ابی‌طالب، مشرکان سختی‌های فراوانی برای پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و تازه مسلمانان به وجود آورده بودند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هنگام سرکشی به مسلمانان می‌دیدند که کسی روز خود را تنها با خرمایی گذرانده است، دیگری چیزی ندارد، زنی کودک شیرخوار خود را به دست گرفته است که از گرسنگی گریه می‌کند. مسؤول جیره نیز از کمبود غذا می‌نالد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله همهٔ این دردها را در دل می‌ریخت. وقتی به چادر خود باز می‌گشتند می‌دیدند حتی حضرت خدیجه علیهاالسلام نیز تاب و توانی ندارد؛ به‌گونه‌ای که بعد از تحمل مصایب شعب، جان سپردند. ولی تنها کسی که می‌توانست التیام‌بخش دردهای پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله باشد، حضرت فاطمه علیهاالسلام بود و دیگران تاب آن را نداشتند. تنها فاطمه علیهاالسلام بود که مددکار پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بودند و پدر را نوازش می‌کردند، تا آن‌که لقب «امّ ابیها» برای ایشان گفته شد.

این فاطمه علیهاالسلام است که در عالم ناسوت چنین غوغا می‌کند. البته حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام بُعد دیگری نیز دارند که غیر از فصل طینی آن حضرت است و فصل نوری خوانده می‌شود که در عالم نور خلق شده است. باید احادیث فصل نوری را از روایات فصل طینی از هم متمایز نمود و در هم خلط ننمود؛ چراکه احادیثی که از دنیا و عالم ناسوت بحث می‌کند و چگونگی زیست حضرات معصومین علیهم‌السلام در دنیا را تبیین می‌کند، غیر از احادیثی است که در مورد عالم نور سخن می‌گوید که نور محض است.


 کوثر « ۱۵ »

حضرت زهرا علیهاالسلام ناموس خداست و ناموس، عنوانی بالاتر از پیامبری یا امامت است؛ زیرا پیامبری بر قامت بلند آن حضرت علیهاالسلام کوتاه است. خداوند وقتی خواست مرتبه‌ای بالاتر از پیامبران و حضرات ائمه علیهم‌السلام بیافریند، حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام را به عرصهٔ وجود آوردند.

از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌پرسند: علی علیه‌السلام را بیش‌تر دوست داری یا حضرت فاطمه علیهاالسلام را؟ ایشان در پاسخ می‌فرماید:

(۱۱)

«علی علیه‌السلام عزیزتر و فاطمه علیهاالسلام محبوب‌تر و خوشایندتر است.» حضرت زهرا علیهاالسلام به وجود آمد تا عالم، دور و حرکت داشته باشد و ساکن نگردد.


 کوثر « ۱۶ »

تمامی حب و بغض اسلام در تولی به حضرت زهرا علیهاالسلام و تبری از دشمنان ایشان است.


 

کوثر « ۱۷ »

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مظلوم‌ترین بشر، هم در زمان حیات و هم بعد از شهادت تا به امروز و تا به آیندهٔ جهان می‌باشند. مظلومیت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حتی از مظلومیت و غربت امام حسن و نیز امام حسین علیهماالسلام هم بیش‌تر است. مظلومیت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در تمام عمر مبارک ایشان و دایمی بوده است و آن حضرت در طول زندگی سراسر پرمیمنت خود، از ابتدا تا به انتها سختی‌های فراوان کشیده و داغ‌های بسیاری دیده‌اند. ایشان در کودکی داغ یتیمی و لتیمی را دیدند و در بزرگ‌سالی بار اسلام، مسلمین، فقیران، یتیمان، زنان و مردان امت را تحمل می‌نمودند.

هم‌چنین امام حسن علیه‌السلام برادر و خواهری داشتند تا التیام‌بخش دردهای ایشان باشد؛ ولی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کسی را نداشت؛ حتی ایشان از حضرت علی علیه‌السلام نیز مظلوم‌تر می‌باشند. حضرت علی علیه‌السلام همسری چون حضرت زهرا علیهاالسلام داشتند و از ایشان خیر می‌دیدند و تکیه‌گاه مطمئنی برای آن حضرت بودند؛ ولی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از همه مظلوم‌تر بودند، نه کسی برای ایشان می‌گریست و نه کسی احترام دودمان آن حضرت را نگاه می‌داشت و نه هنگام حیات، تکیه‌گاهی در خور داشتند و این تنها حضرت زهرا علیهاالسلام بود که وقتی ایشان را می‌دید، شادی در وجود آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله گل می‌کرد و ایشان را تسکین می‌بخشید.


 

کوثر « ۱۸ »

حضرت زهرا علیهاالسلام در عمر مبارک خود سختی‌ها و غم‌های بسیاری دیدند و خوشی و خوش‌حالی کم‌تر برای ایشان پیش می‌آمده است. حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با همهٔ توان و قدرتی که داشتند، در پیشگاه حضرت زهرا علیهاالسلام سر فرود می‌آوردند و این امر، برتری در سرشت و طینت حضرت زهرا علیهاالسلام در ناسوت را می‌رساند. برتری در فصل نوری برای حضرات آل عبا علیهم‌السلام است که در حدیث به «ألف ألف عالم» توصیف شده است و حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام در فصل طینی و در همین ناسوت چنین برتری و توانی دارند.


 

کوثر « ۱۹ »

الگو به معنای شبیه‌سازی و تقلید است. اگر گفته می‌شود حضرت زهرا علیهاالسلام الگوست، به این معناست که ما در اندیشه و کردار و رفتار، به آن حضرت علیهاالسلام تأسی بجوییم و از آن حضرت تقلید نماییم؛ اما از آن‌جا که بلندای حضرت زهرا علیهاالسلام دست‌نیافتنی است، کسی را توان آن نیست که بتواند از تمامی اعمال و رفتار آن حضرت علیهاالسلام تقلید داشته باشد؛ تا چه رسد به آن‌که بتواند اندیشه‌های خود را با اندیشهٔ آن حضرت علیهاالسلام هماهنگ نماید؛ البته هر کسی باید آن حضرت علیهاالسلام را برای زندگی

(۱۲)

خود همانند قلهٔ بلندی، راهنما بداند و جهت و سمت تمامی حرکات خود را به آن سو هدایت نماید. ما اگر به اندکی از کردار دنیایی حضرت زهرا علیهاالسلام نیز تأسی بجوییم، راه سعادت را یافته و بسیار پیش رفته‌ایم. چنین نیست که بتوان تمامی زندگی حضرت زهرا علیهاالسلام را الگو گرفت و باید به اندک آن قانع بود.


 

کوثر « ۲۰ »

یکی از معاندان حضرت زهرا علیهاالسلام که ایشان را بسیار آزار می‌داد، عایشه بود. عایشه زنی بود که به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عشق می‌ورزید و همواره سعی می‌کرد به سبب عشقی که به آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله داشت، ایشان را در خود حصر نماید. او نمی‌توانست تحمل نماید که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به دیگری توجه داشته باشد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به سبب سخت‌گیری‌های عایشه، از حضرت فاطمه علیهاالسلام شرمنده بود. هرگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانهٔ پدر می‌آمد، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نه تنها از عالم زن‌ها، بلکه از همهٔ دنیا خارج می‌شدند و به شکوه و نوازش‌های حضرت فاطمه علیهاالسلام می‌نگریستند و با کسی جز فاطمه علیهاالسلام سخن نمی‌گفتند و جز ایشان را نگاه نمی‌کردند. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله سینهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام را به سینه می‌فشرد و زبان ایشان را که کوثر است، در دهان می‌گذاشتند و آن را می‌مکیدند. یکی از عقده‌های عایشه همین رفتار مهربانانه، ارادتمندانه و عاشقانهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است و همین رفتارها سبب می‌شد اعتراض عایشه و حسادت او را در انواع توطئه‌ها نشان دهد. او گاه با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله درگیر می‌شد و حضرت فاطمه علیهاالسلام را از خانهٔ پدر بیرون می‌راند تا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را فقط و فقط برای خود داشته باشد.

عایشه، زنی عقیم و نازا بود. اگر عایشه عقیم نبود و حتی اگر تنها یک فرزند از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله داشت، فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام را از بین می‌برد و شاید حتی حاضر می‌شد در حادثهٔ سقیفه، خود وی حضرت فاطمه علیهاالسلام را میان در و دیوار تحت فشار قرار دهد تا فرزند ایشان را با دست پلید خود سقط نماید. عایشه به این موضوع توجه داشت، ولی چون خود فرزندی نداشت، کینهٔ فرزندان حضرت فاطمه علیهاالسلام را به دل گرفت. عایشه به سبب نازایی خود نیز به حضرت فاطمه علیهاالسلام بغض فراوانی داشت و به آن حضرت علیهاالسلام بیش‌تر کینه می‌ورزید تا به حضرت علی علیه‌السلام .


 

کوثر « ۲۱ »

بعد از حادثهٔ سقیفه، جریانی غمناک رخ داد. در این جریان، انسانیت ذبح شد و معاندان که نقشهٔ کودتای خود را از پیش طراحی کرده بودند، هیزمی فراوان را پشت در خانهٔ حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام گذاردند تا آن را به آتش بکشند. در این ماجرا، موهای حضرت زهرا علیهاالسلام سوخت و پوست آن بانو از شدت حرارت تاول زد و شکل ظاهری ایشان تغییر کرد. باید توجه داشت خانهٔ حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام استحکام زیادی داشت و درِ خانهٔ آن حضرت علیه‌السلام همانند درِ قلعه‌های قدیمی، بزرگ بود و تنها راه ورودی به آن خانه نیز همین در بود و معاندان باید از آن وارد خانه می‌شدند. برای همین منظور، هیزمی فراوان فراهم آوردند و در را به آتش کشیدند. حرارت زیادی که از این آتش تولید شد، چوب‌ها را به زغال تبدیل کرد و وقتی آن نانجیب به در، که از پشت بسته شده بود، لگد زد تا آن را بیندازد، حضرت فاطمه علیهاالسلام پشت آن در ماند و گوشت بدن آن حضرت دچار چنان سوختگی‌ای شد که بوی آن، اطراف را گرفت. میخِ این در، که بزرگ بود، به بدن آن حضرت علیهاالسلام فرو

(۱۳)

رفت؛ ولی وقتی بیرون آمد، خونی از آن سرازیر نشد؛ زیرا این میخ که از شدت حرارت به سرخی گراییده بود، گوشت بدن را پخته بود و گوشت بدن آن حضرت علیهاالسلام حرارت آن میخ را گرفت و بخشی از آن روی میخ در ماند!

تنها یار صدیق و وفادار امیرمؤمنان علیه‌السلام در ماجرای سقیفه، حضرت زهرا علیهاالسلام بود و چون آن‌حضرت، یار دیگری نداشتند و حکومت، بر پایهٔ خواست و اقبال عمومی مردم استوار می‌باشد، ایشان حق مسلم خود را رها کردند.

البته ما در جزوه‌ای دیگر گفته‌ایم چرا حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در این ماجرا ساکت ماندند و قهرمانی که درِ خیبر را به یک اشاره از جا در می‌آوردند و عمروها و مرحب‌ها را به زمین می‌زدند، چرا اجازه دادند ریسمان به گردن ایشان بیندازند! آیا این امر به خاطر اسلام بود؟ آیا ایشان نمی‌توانست مانند جناب عبدالمطلب رحمه‌الله کناره‌گیری مطلق را پیشه نماید و به کودتاگران بفرماید: «أَنَا ربُّ الإبل ولهذا البیت رب»(۱). گویی ایشان حضرت فاطمه علیهاالسلام را در خطر مرگ می‌دیدند و چون همسرشان نزد ایشان بود و در حال احتضار و جان دادن بود و در دست دشمن اسیر شده بود، پذیرفتند که ریسمان را به گردن بیندازند. در جای خود می‌توان این بحث را پی‌گیر بود که به واقع کسی که تیغ در گلوی همسرش باشد، دیگر نمی‌تواند دست به کاری بزند و در خیبر را از جا بر کند. این قضیه برخلاف آن‌چه بود که در قبرستان بقیع اتفاق افتاد که معاندان به بهانهٔ خواندن نماز بر جنازهٔ حضرت فاطمه علیهاالسلام قصد نبش قبر را داشتند؛ چون در آن‌جا دیگر کسی تیغ بر گلوی فاطمهٔ ایشان علیهاالسلام نگذاشته بود؛ از این رو، نعره‌ای هولناک زدند و همه را فراری دادند. آنان حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را در این وضعیت ندیده بودند. گویی میدان، میدان جنگ است. حضرت علیه‌السلام با چنان صلابتی گام بر زمین می‌زدند که زمین زیر پای ایشان می‌لرزید. در این میدان، دیگر کسی نمی‌توانست برای حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام رجز بخواند! هیچ کس تاب آن را نداشت که چشم در چشم علی علیه‌السلام اندازد؛ به همین خاطر، همه فرار کردند و علی علیه‌السلام را با قبر زهرا علیهاالسلام تنها گذاشتند.


 

کوثر « ۲۲ »

اگر حوادث سقیفه تا شهادت امام حسن عسکری علیه‌السلام مورد تحلیل قرار گیرد، به دست می‌آید که یکی از سیاست‌های مستمر معاندان اهل‌بیت علیهم‌السلام از همان ابتدا، حرمت‌شکنی بوده است و آنان به آن حضرات علیهم‌السلام بی‌حرمتی بسیاری روا می‌داشتند. برای نمونه، رقاصه‌ای را به زندان امام کاظم علیه‌السلام می‌برند به امید آن‌که امام را منحرف سازد یا خلیفه در مستی شبانهٔ خود به امام هادی علیه‌السلام شراب تعارف می‌کند. روشن است حریم‌های بسیاری را شکسته‌اند که جگرِ پارهٔ امام حسن علیه‌السلام را خواهان می‌شوند و جگر گوشهٔ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را در کربلا شهید می‌کنند. ریشهٔ این همه بغض و عناد را می‌توان در حادثهٔ سقیفه و در حرمت‌شکنی آنان دید. معاندان، کینه‌های دیرینهٔ خود را که از جنگ‌های گذشته بر جان داشته‌اند، در جریان سقیفه جبران کردند. کینه چون خوره به جان آنان افتاده بود تا به هر صورتی از فرزندان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله انتقام گیرند؛ از این رو، باران تیر و تیغ و زهر را بر آنان فرود آوردند و حتی بساط شراب، قمار، رقص، آواز، فاحشه‌گری و پلیدی‌های بسیار دیگر را به راه انداختند و دین و دیانت و ولایت را به سخره و استهزا گرفتند و عصمت را خانه‌نشین کردند.

  1. کافی، ج ۱، ص ۴۴۷٫

(۱۴)


 

کوثر « ۲۳ »

در باکو با یکی از وزرا، که به من علاقهٔ فراوانی داشت، دیدار دوستانه‌ای داشتم. وقتی به منزل ایشان رفتم، آب خواستم. البته گفتم ما ایرانی‌ها آب را در شیشهٔ بلورین می‌آشامیم تا زلالی آب را خوب ببینیم. وی پارچ و لیوانی بلورین آورد. به او گفتم: آب باید یخ داشته باشد تا تگری و خنک باشد و جگر را خنک کند. او با زحمت بسیار یخ تهیه نمود و داخل آب انداخت و چون بسیار زحمت کشیده بود، وقتی آب را درون لیوان می‌ریختم، حواس او به‌طور کامل به لیوان بود تا ببیند من چگونه آب را می‌نوشم. به او گفتم: ما این آب گوارا، خنک و زلال را به یاد حضرت زهرا علیهاالسلام می‌نوشیم؛ چون آب مهریهٔ آن حضرت علیهاالسلام است؛ اما یزیدیان همین آب را از فرزند زهرا علیهاالسلام دریغ داشتند و ما این آب گوارا و خنک را با تلخی تمام می‌آشامیم.

(۱۵)

 

مطالب مرتبط