عالمان دینی و سادهزیستی
شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | عالمان دینی و سادهزیستی/ نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلام شهر: انتشارات صبح فردا،۱۳۹۳. |
مشخصات ظاهری | : | ۲۴ ص. |
شابک | : | ۲۰۰۰۰ ریال: ۹۷۸-۶۰۰-۷۳۴۷-۶۳-۸ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
يادداشت | : | چاپ قبلی: ظهور شفق، ۱۳۸۶. |
يادداشت | : | چاپ دوم. |
موضوع | : | روحانیت |
رده بندی کنگره | : | BP۲۲۳/۸/ن۷۶ع۲ ۱۳۹۳ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۴۵ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۳۶۸۰۷۶۸ |
(۴)
پیشگفتار
الحمدللّه رب العالمین، والصلوة والسلام علی محمّد وآله الطاهرین، واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین.
مطالعه و بررسی زندگی پیامبران الهی علیهمالسلام نشان میدهد که همواره آنان با رنجها و زحمتها و سختیهای بسیاری روبهرو بودهاند و هیچ پیامبری بدون آه و سوز نبوده که از آن همه، زندگی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و پیشوایان دین مبین اسلام مثال زدنی است؛ چنان که پایان زندگی آنان خط سرخ شهادت بوده و آنچه در این میان حایز اهمیت است این است که درد و سوز و فقر و فنا با همهٔ ابعاد مختلفی که دارد، لازمهٔ رشد و استکمال انسان است و مشکلات و مصایب است که انسان کامل را به ظهور میرساند و چهرهٔ باطنی او را از همهٔ ناخالصیها جدا میگرداند و هرگز دلی پرفروغ و
(۵)
خرد ژرف اندیش از بستر عافیت وخوشگذرانی به دست نمیآید.
نوشتار حاضر با خاطرنشانی این نکته، این امر را در روحانیت شیعه برمیرسد و عالمان دینی را از عافیت خواهی و دنیاطلبی برحذر میدارد و رمز و راز این نکته را که «بیشتر عالمان دینی از طبقهٔ مستضعف و رنجکشیده برخاستهاند»، تبیین میکند و خطرات وجود رفاه در زندگی روحانیان و متولیان دینی کشور را گوشزد مینماید.
ستایش برای خداست
(۶)
درد، سوز و اشک
صاحبان علم و معرفت و عالمان دینی هرگز از افراد عافیتطلب و خوشگذران نبودهاند و مرفهان بیدرد هرگز به کمال راه نمییابند و تنها مهمان اسطبل دنیا میباشند.
عالم وارسته باید همچون همهٔ اولیای خدا صاحب درد و سوز و آه و غم باشد و در خواب و بیداری این معنا را بهخوبی لمس کند؛ چرا که انسان بیدرد هرگز کاری از پیش نمیبرد و در واقع بیدردی هر فردی با بیارزشی او برابر است و ارزش هر فردی با دردمندی و درک و شعور با سوز و گداز او همسان میباشد.
تمام حضرات انبیا و اولیای الهی صاحب درک و درد فراوانی بوده و هر یک به فراخور مراتب وجودی و وجود کمالی خود، هم در زمینههای استعدادی و هم در جهات فعلی، سوز و گدازهای فراوانی داشتهاند و هر یک نوع خاصی از مشقت و رنج را تحمل نمودهاند. آنان تمام عمر خود را با سوز، سختی، آه و فنا همراه بودهاند و در سراسر
(۷)
عمر خود، از ابتدا تا پایان آن، لحظهای آرام نداشته و ناهمواریهای مختلفی داشتهاند.
حضرت آدم با هبوط خود که مایهٔ رشد و ظهور معنوی ایشان و افراد بشر گردید، تمام ابعاد مختلف انسانی را به تصویر وجود کشانید و انسان را برزخ همهٔ مقامات وجودی معرفی نمود و او را از ناسوتگرایی و ملکنمایی بهدور داشت و وی را برتر از تمام آنها عنوان نمود و از اطاعت تا عصیان و از حق تا شیطان را به کار مشغول داشت که هنوز نیز این بازی شطرنج گونه و این نرد پر نرّاد با تمام کیش و ماتهایش جریان دارد.
هر یک از حضرات انبیا علیهمالسلام به انواع مشکلات مبتلا شدند و خود را با تمام قوّت و ضعف بر آن فایق ساختند تا جناب یوسف که از زندگی پر ناز و نعمت یعقوبی به چاه و زندان عزیزی کشیده شد و همچون کالایی به فروش رسید و بنده و غلامی گشت و تحمل درد تهمت را به جان خرید و این جام بس تلخ را با تمامی تلخی به کام خود شیرین نمود و از آن بهخوبی گذشت.
یعقوب به فراق مبتلا میگردد و چشمانش را از دست میدهد و خود را گرفتار هجران طولانی میبیند ولی هرگز ناامید و مأیوس نمیگردد.
نطفهٔ جناب موسی به تهدید و نابودی مبتلا میگردد و در شیرخوارگی و پیش از مردن، گرفتار تابوت میگردد و میرود تا همچون آب گستردهٔ دریا، دشمنان خود ـ فرعون و تابعینش ـ را در هنگام
(۸)
غرق در آبهای خشمآلوده تند و تیز ببیند و درک نماید تا بیدرک و لمس نظر بر هلاکت دشمن نداشته باشد و همچنین بلایای فراوان دیگری که در سراسر زندگی پر پیچ و خمش دیده میشود.
زندگی سراسر رنج و درد حضرت مریم و عیسی علیهمالسلام با تمام فراز و نشیبهای مختلف آن را باید دید که تحمل هر یک از آنها کمر قدرتمندترین افراد با کمال را میشکند و پشت قویترین افراد را به خاک ضعف و زبونی میکشاند؛ ولی این حضرات، باوقار خاصی که مخصوص اولیای بحق الهی میباشد، همهٔ آنها را با سرافرازی پشت سر گذاردند و از میدان نبرد فرار نکردند و تمام فراز و نشیبهای انفعالی آنها حکایت از تاکتیکهای ویژهٔ آنان دارد.
این در حالی است که ما با اندکی از زندگی و مشکلات فراوان آن شایستگان آشنایی داریم و یافتههای تاریخی نیز چندان صافی نمیباشد و با نابسامانیهای مختلفی درگیر است، بهطوری که اطلاع و دستیابی صحیح به چگونگی زندگانی آن حضرات برای انسان میسر نیست و نسبتهای ناروا و کجرویهای مختلف و سوءنیتهای فراوان با داستانسراییهای بیمورد، تاریخ زندگانی آن حضرات را درگیر پرسشهای فراوانی نموده است.
همچنین است سختیهای زندگی حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله که بیشتر جهت کیفی داشته است؛ اگرچه ایشان نسبت به انبیای گذشته، زندگی
(۹)
کوتاهتری داشتهاند؛ ولی چندان پیچیده و دردآور و پر مشقت بوده که آنحضرت دربارهٔ موقعیت و مشکلات خود میفرماید: «وما أوذی نبی مثل ما أوذیت»(۱)؛ هیچ پیامبری همچون من آزار و اذیت نشده و سختی و درد نداشته؛ همانطور که هیچ پیامبری مقام و مرتبت آن حضرت را دارا نبوده است. این بیان پر معنا و دردآلودی میباشد که رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله در آن مدّت کوتاه پیامبری خویش ـ در مقایسه با زمان پیامبری حضرات انبیای گذشته ـ چه مصایب و سختیهایی داشته است که میفرماید: هیچ یک از انبیای گذشته، چون من آزار و اذیت نشدهاند و فهم این بیان چندان آسان نیست ودر جملهای کوتاه بیان شد که مشکلات آن حضرت، تمام جهات کیفی داشته و در همان مدت کوتاه، بزرگترین دردها را تحمل نموده و عدم هماهنگی کمی و کیفی، آزاری دردناک است؛ آن هم مصایب و آزاری که آدمی را به موت و حیات برساند.
زندگانی پر رنج ائمهٔ هدی از امیرمؤمنان علیهالسلام تا دیگر امامان علیهمالسلام و تا سرسلسلهٔ سادات، حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام ، ناموس حق و دریای شرف نیز همچنین است و درک مصایب آنان برای صاحبان فهم چندان آسان نیست تا چه رسد به آن که کسی با اندکی معرفت بخواهد آن را پی بگیرد.
۱ـ بحارالانوار، ج۳، ص۵۶٫
(۱۰)
ما از رنج حضرت علی علیهالسلام و آه و سوز حضرت فاطمه علیهاالسلام و واقعهٔ کربلا، خبری میشنویم و داستانی میدانیم. نه تاریخ گذشته توانسته آنطور که بوده بیان نماید و نه ما میتوانیم درک ملموسی از آنچه به ما رسیده است داشته باشیم. همانطور که امروزه کربلا و مدینه و مکه با همهٔ بزرگی و شرافت نمیتوانند رنج و درد مصایب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و حضرت علی علیهالسلام و حضرت زهرا علیهاالسلام وحضرت اباعبداللّه علیهالسلام را بازگو کنند.
از زندگی سراسر رنج همهٔ سفیران الهی و مردان حق باید عبرت گرفت و آموخت که درد و شیون و فقر و فنا با تمام ابعاد آن، لازمهٔ رشد و استکمال انسان است و مشکلات و مصایب است که هویت انسان کامل را ظاهر میسازد و چهرهٔ باطنی او را از تمامی ناخالصیها جدا میگرداند و وی را صافی و ناب مینماید.
آن که درد ندارد، درک ندارد و آن که آه و سوز و غم ندارد، اندیشه و کمالی نمیتواند داشته باشد. دلی که آه ندارد تباه است و دلی پر فروغ است که پر سوز و گداز باشد و جان خود را در مقابل همهٔ مصایب و بلایا باز یابد.
هرگز عافیتطلبها، خوشگذرانها، دولتدارانِ بی مرام و اغنیا و مرفهان بی درد نمیتوانند از این معانی و حقایق سهمی داشته باشند و به همین دلیل، هیچگاه از میان آنها چراغداری بیرون نیامده است.
آنان که با کمال بیگانهاند و دل در گرو این گونه
(۱۱)
جواهرات نداشته و تنها به سنگ دلخوش دارند مرفهان دل مرده و عافیتطلبان خوشگذرانی میباشند که چون حیوانی در درون اسطبل زیبایی با همنوعان خود زندگی را نشخوار میکنند. آنچه از آنها میماند کمبود و تباهی، ادعا و گمراهی و نابسامانیهای دیگر بشری است و این طایفه، شبی بس تاریک و طولانی در پیش دارند.
هرگز از میان این گروه، پیامبر، امام و یا عارف واصل و عالم وارستهای برنخاسته و بر نخواهد خاست و اگر بهندرت کسی از میان آنان بدرخشد، انسانی معمولی بوده است که ژرفایی ندارد و این امر برآیند و تاوان ریشههای شیرینخوری آنان است که آن را با سوز و درد تازیانههای باطنی پرداختهاند.
کسانی که به صورت ظاهر از این گروه، صاحب کسوت علم در سطح بالایی بودهاند، هرگز راه به جایی نبرده و معنایی را ندیدهاند و از حقیقت تنها به صورت و حصول ذهنی آن بسنده کردهاند.
بسیار گفتهاند ولی نیافتهاند، و شنیدهاند اما ندیدهاند، و تنها درسی را فرا گرفتهاند و در تحلیل و بررسی مفهوم حقیقت – نه شخص حقیقت – در خیال خود اموری ذهنی را پروراندهاند و رنج و زحمت تطبیق با خارج را به خود ندادهاند.
با محاسبهای بسیار کوتاه و ساده میتوان تاریخ هزار سالهٔ روحانیت شیعه را مورد بررسی و تحلیل قرار داد و دید که اکثریت شایستگان
(۱۲)
روحانیت و مردان برجستهٔ این سلسلهٔ راستی و صداقت و راهیافتگان به سرچشمهٔ امامت و ولایت و عصمت، از میان اقشار متوسط و پایین جامعه و از مردم رنج دیده و دردمند بودهاند.
این صاحبان مغزهای بزرگ و سینههای ستبر و دلهای فراخ بهطور نوعی از مستضعفان جامعه و قشر درد آلود مردم برگزیده شدهاند. مردمانی که در جهت رشد فکری و تدین دینی و آگاهی عقیدتی در سطح بسیار بالایی بوده؛ اما از نظر مادی و زندگی دنیایی از پایینترین قشر جامعه و مردم محسوب میشدهاند؛ مردمانی زحمتکش و زارع و روستایی یا شهری دلسوخته بودهاند که از میان خود فرزندانی را چراغدار جامعه و مردم میسازند. آنهایی که با زحمت و کوشش و با دست رنج و تلاش طاقتفرسای خود میتوانستند سختی و درد را لمس کنند، میتوانستند فرزندانی را در این راه گسیل دارند و افراد لایقی را به جامعه و مردم تحویل دهند و همینها بودهاند که از میانشان عالمان، دانشمندان، مراجع، حکما و عرفا برخاسته و وارثان انبیا و راهنمای مردم در امور دینی و مذهبی گردیدهاند.
کسانی قدم در این راه نهادهاند که چکیدهٔ تلاش، ثمر، مشقت، درد و سوز بودهاند و از میان آنها نخبگانی برجسته بروز میکرده است؛ بهطوری که عقل از درک همت و توانایی و طاقت و زحمات معنوی و علمی آنها عاجز و ناتوان است.
(۱۳)
فرزندان زحمت کشان مؤمندیروز،شبزندهداران حوزههای فردا بوده و بار علمی و عملی حوزهها را به دوش کشیدهاند و این درد آشنایان امروز، فرزندان همان مردمان پر تلاش دیروز میباشند که بار سنگین جامعه و فرهنگ مردم را به دوش داشتهاند.
از تلاشهای صافی و صادقانهٔ آن مردم، توقعی چنین میرود و دستاوردی جز این را نمیباید انتظار داشت و این خود دلیل بر پاکی ریشهها و سلامت ثمرات آنها میباشد.
بهطور کلی، عالمان برجسته، دانشمندان فقیه و فلسفی و عارفان دلسوخته از میان این چنین مردمانی برخاستهاند و کمتر خانواده و خاندان و فامیل عافیتطلب و خوشگذرانی را میتوان پیدا نمود که در میانشان افراد برجستهای از علم و عمل و بصیرت و عرفان بوده باشد و اگر گاهی فردی از میان این گونه مرفهان بیدرد، سر برداشته و راه به جایی برده، سوز و آه فراوانی را دیده تا حالات قومی خود را از دست بدهد و استحاله گردد و حالات تازهای پیدا کند؛ گرچه این گونه افراد باز در مراحل حساس، حالات قومی خود را ظاهر ساخته و باطن خود را نشان دادهاند.
تأسف و اندوهی بجا
در اینجا موضوعی که تأسفبار است و از آن نمیتوان به آسانی گذشت این است که پشتوانههای علمی و افراد برجستهٔ حوزهها کمتر میشود که
(۱۴)
نسلی از علم و عمل بجا گذارند و کمتر خانوادهٔ علمی را میتوان یافت که دورههای فراوانی از تاریخ حیات خود را در کسوت علم و عمل بهطور شایسته و پیوسته و در سطح بالا حفظ نموده باشد؛ بهخصوص در این دوران و زمان که دیگر کمتر آقایی، آقازادهٔ آقا میتواند داشته باشد.
فرزند یک روستایی ساده و یک شهری زحمتکش، عالم و مجتهد و عارف و مرجع و فیلسوف میگردد؛ ولی عالمزاده، فیلسوفزاده، عارفزاده، و مجتهدزاده، پشت پا بر عینیت حقیقی پدر میزند و از آن رویگردان میشود و اگر فرزندی کموبیش همانند پدر و یا مشابه پدر شود، استثناست و از تازگی خاصی برخوردار است و این امر هرچه به ما نزدیکتر میشود، بیشتر کلیت پیدا میکند و تا امروز که دیگر کمتر خانوادهٔ علمی را میتوان یافت که فرزند خانواده، برتر یا همسنگ پدر برجستهاش باشد.
از باب بیان شکر منعم شایسته است گفته شود هماینک در حوزهٔ علمی قم و در زمان ما، تنها آقازادهای که آقاست و از هر جهت شایستهٔ ستایش و مورد احترام همگان میباشد و چنین نیز هست، آقا مرتضی فرزند حاج شیخ حایری است که در سطحعالی علم و عمل زبانزد همه میباشند و نگارنده دیگری را در این حد از علم و عمل نمیشناسد؛ اگرچه میتوان افراد شایسته و فاضل فراوانی را در خانوادههای علمی یافت؛ ولی
(۱۵)
شمارهٔ آنان متأسفانه اندک است.
علت عمدهٔ این امر روشن است و بیدردی، عافیتطلبی و همسویی با دنیا و مردم آن را باید مانع عمدهٔ عدم رشد علمی این گونه افراد دانست.
فرزندی که پدرش نتیجهٔ یک دنیا درد و زحمت و رنج و کوشش بوده و با گامهای بلند خود توانسته است در علم و عمل پا بر قلهٔ کمال گذارد و پیروز گردد، دیگر نمیتواند با آرمان پدر همراه شود و راه او را ادامه دهد؛ زیرا با میل و اختیار و انتخاب خود به اینجا نرسیده است، گذشته از آن که زندگی پدر نیز حال و هوای سابق خود را ندارد و دنیا برای چنین عالمانی هموار میگردد و رنج و دردهای گذشته در آنان رو به ضعف میگراید و چندان محسوس آنان نیست. این پدر آخرتی که دنیا را نیز به تبع همراه دارد، نمیتواند فرزند خود را به کار و تلاشی همانند خود بگمارد و فرزند، تنها در دل دنیای پدر میآرمد و در این گهوارهٔ پر ناز و نعمت به خواب میرود؛ چرا که زندگی پدر را گهوارهای آرام میبیند و از رنج و زحمت و سختیهای گذشتهٔ پدر هیچ نمیبیند و اگر پدر آن را برای وی بازگو نماید، آن را در ذهن چنان بزرگ میپندارد که هیچ میل دیار و دیدارش را به دل راه نمیدهد.
امروز، پدر روحانی او هرچه همسویی بیشتر با دنیا داشته باشد، آمال و آرزوهای مادی فرزند بیشتر میگردد تا جایی که ممکن است فرزندان
(۱۶)
عالم وارستهای از بدترین افراد جامعهای عقب مانده باشند و آب بر دست افراد ناسالم آن بریزند.
فرزندی که رنج پدر را ندیده و فقر و سختیهای پدر را نمیشناسد، هنگامی که چشم میگشاید، پدر را در دنیایی بس مرفه و آسوده مییابد و او نیز همدوش و بلکه پیشتاز ناز و نعمتهای دنیای پدر میگردد و از آن بهرهمند میشود تا بزرگ شود و خود را به کنارهٔ دیگری از زندگی برساند. اینگونه فرزندان؛ خواه خوب باشند یا بد، نجیب باشند یا نانجیب، مثل پدر نمیشوند و این امر اثر قهری این دو نوع زندگی با تفاوت ماهوی آن است.
نتیجهٔ زندگی مرد دهقان و زحمتکش شهری یا روستایی این است که فرزند خود را از لابهلای رنج و درد به اجتهاد میرساند؛ ولی نتیجهٔ زندگی چنین مجتهد عافیتطلبی این است که فرزند خود را از خانوادهٔ علم و اجتهاد خارج میکند.
زندگی پر درد و سخت همراه با زحمت، مرد تلاش، کار، علم و عمل میآفریند و زندگی مرفه و آسودهٔ پدر، فرزند را خوشخوراک، بیدرد و عافیتطلب به بار میآورد.
در خانهٔ پر ناز و نعمت، حال و هوای دیگری حاکم است و درد و سوز و زحمت و تلاش مشاهده نمیشود و هر کس در آن زندگی باشد همین حالت را پیدا میکند؛ زن باشد یا مرد؛ پسر باشد یا دختر، همه خوش خوراک، راحتطلب و فانتزی بار میآیند و نتیجهٔ زحمات پدر به شمار میروند و
(۱۷)
از مردم معمولی بیشتر به دنبال دنیا میروند.
همین امر موجب میشود که بهطور شخصی کسوت روحانیت از عالمزادگان بیرون رود و رو به فنا گذارد و این دیگران هستند که جای این مجتهد و عارف و فقیه را پر میکنند.
عالمی که زن و فرزند و حتی نوکر وی از علم و معنویت دور میشود و کسوت پدر را نمیپسندد و تنها دل به دنیای او میبندد، محکوم به فناست و این امر نیز معلول بیدردی و عافیتطلبی است که فرزندان این مرد تلاش و کوشش را از پدر جدا میسازد؛ هرچند حوزهها و روحانیت به قوت خود باقی است و فرزندان دردمند مردم رنج کشیده به توفیق آن میرسند.
زندگی عالم وارسته باید چنان باشد که در آن معنویت و کمال حاکم گردد و از هر کجروی و افراط و تفریطی به دور باشد. نه زهدگرایی، انزوا و بیتفاوتی در امور شایسته است و نه همسویی با دنیای مرفهان بی درد. هنگامی که خانوادهٔ عالمی ببینند که پدر آنان که دریایی از علم و کمال است، به فکر زندگی و تربیت و آسایش اهل خانه نیست و یا دل بر دنیا بسته و عاشق ریب و ریا گشته، دیگرنمیشودفضایذهنشان را با معنویت همراه ساخت و از این رو به کناری میکشند و از میدان به خاطر خوبیهای پر تفریط پدر و یا بدی پر افراط وی میگریزند یا بغض به بدیهای پدر پیدا میکنند و یا دل به حال پدر میسوزانند و به حالش رقت
(۱۸)
قلب نشان میدهند و در هر صورت، راه پدر را مورد پسند خود قرار نمیدهند.
فرزندان و اهل خانه هنگامی که پدر را تنها غرق کتاب و حرف و بیتفاوت نسبت به اهل خانه میبینند، او را همچون مرتاضی کنار افتاده از زندگی معلولی میپندارند و هنگامی که پدر را غرق ریا و خودخواهی و حیلههای شیطانی مییابند، زودتر از هر کس دیگری از او میگریزند و در سلک پدر در نمیآیند و تنها دنیای پدر را مورد استفاده قرار میدهند، نه راه علم و کمال او را.
عالمی که حد وسط و مقام جمعی و ظرف تمامیت کمال و راه و رسم اولیای الهی را بشناسد و به آن عمل نماید؛ یعنی دنیادار نباشد و نسبت به امور زندگی و دنیای سالم و لازم خود بیتفاوتی نشان ندهد، میتواند استمرار شخصی خویش را مشاهده نماید و از خود، خودی بسازد که نوعی کامل یا کاملتر را به دنبال داشته باشد.
روحانیت شیعه باید از کجرویهای فرعی و بد سلیقگیهای شخصی و انحرافات عمومی زندگی خود دوری گزیند و بقای کسوت خود را ضمانت کند و زن و فرزندان و تابعان خویش را درد آشنا تربیت نماید. عالم نه خانوادهٔ خود را در درد و سختی خفه کند و نه در باتلاقی از بیدردیها، آنان را غرق نماید و کجی و کاستی را به آنها بیاموزد، بهخصوص امروزه که دین و دنیا در هم آمیخته شده و کار بسی مشکل گشته است و اگر کسی بتواند دین
(۱۹)
را در میان دنیا بهخوبی زنده بدارد، بارش را بسته و ایفای وظیفه نموده است و اگر دین را به دنیا واگذارد و یا دنیا را در جهنمی از آخرت قرار دهد، نمیتواند زمینهٔ رشد و کمال را در محیط خانوادگی خود فراهم آورد.
کسانی که دست در دنیا مینهند راهی به غیب ندارند و آنانی که دنیایشان جهنم آخرت میشود، همراهی نمییابند. روحانیت، رهبانیت نیست؛ در حالی که دنیاداری و عافبتطلبی و حیله و فریب نیز در آن راهی ندارد.
دین برای نیل آدمی به کمال و سیاست است و برای معرفی دین آن هم برای دین، باید با درایت تلاش کرد نه از برای دنیا و خودنمایی و هزاران واژههای زشت و نازیبای دیگر.
عالمی که فرزندان او از خانوادهٔ علمی میگریزند و رو به دنیا میآورند، و عالمدوست نیستند، تباه است. عالمی که رنگ و روی تقوا و پرهیزکاری در خانه و خانوادهاش ضعیف است خود دچار ضعف بوده است. عالمی که با اهل دنیا وصلت میکند و دخترش را به اهل دنیا و پولداری بهتر میدهد تا به اهل علم و فاضل بیدنیا و تهیدست، به زیانباری رسیده است. عالمی که برای دخترش سعادت را در دست ثروتمند دنیادار میبیند، مغزش تهی گشته و اندیشهاش را ارج نمینهد و محکوم به فناست. عالمی که دخترش را به ثروتمند میدهد و دختر نیز به چنین امری راضی
(۲۰)
است و بلکه جز آن را سعادت نمیبیند و یا برای پسرش به دنبال عروس پولدار و ثروتمند میرود، خود را گم کرده است. عالمی که زر و زیور و زندگی، چشم زن و فرزندش را پر کرده و بیشتر از مردم عادی در پی عافیتطلبی میباشد، خود را در ردیف اهل دنیا قرار داده و اگر بتواند میخواهد از آنان کم نداشته باشد و در پی بیشتر آن است، این افراد، بیعلمی و بیفضیلتی را در خود پرورش دادهاند و خلاصه، عالمی که سراسر زندگی وی بوی دنیا میدهد، نمیتواند چون علامهٔ حلی فرزندی برجسته همچون فخرالمحققین به بار آورد و رشتهٔ علمی خود را قطع ننماید.
البته، معقول است و مذمتی ندارد که از نسل مردمان شایسته، فرزندان ناسالم و ناشایستهای بروز کند؛ چنان که در اولیای معصومین علیهمالسلام نیز چنین بوده است و بحث ما در این نیست و بلکه نوعی این امر را در نظر داریم و نه کلی آن را؛ ولی اگر بهطور نوعی این چنین شد آنگاه باید آن را مورد آسیبشناسی قرار داد، نه آن که بهطور کلی باید فرزندان روحانیان چنین باشند و اشکال نگارنده به نوعی این جریان است و نه به کلی آن.
نکتهای که در اینجا تذکر آن ضروری است، جایگاه و ارزش روحانیت اصیل شیعه است. نقش عالمان برجستهٔ شیعه به قدری عظیم و پربار است که از آن نمیتوان چشم پوشید؛ اگرچه دلی بیانصاف و چشمی کم نور باشد. حفظ و حراست
(۲۱)
این قافلهٔ راستی و استقامت، حکایت از توجهات ربوبی و عنایات اولیای معصومین علیهمالسلام به آن میکند و استمرار و بقای آن، خود تداعی اعجاز و کرامت را دارد که در طول تاریخ حیات پربار خود بهطور کلی از هرگونه خدشه و انحراف و سستی بهدور مانده و حیات طبیعی خود را ادامه داده است، چنان که عقل در ادراک شخصیتهای برجسته و گویای آن حیران میماند و سر تعظیم و فروتنی را بر آن فرود میآورد و ضمانت الهی و کرامت ولایی را در پی حفظ و تحکیم آن میبیند و بحثی که در این مقام گذشت، نسبت به افراد و حلقههای بریده و گسیختهٔ این جریان در سطح بالای آن میباشد.
امروزه هر جریانی برای پیدایش و بقای خود نیازمند وابستگی به منابع ثروت و احزاب سیاسی است و این تنها روحانیت شیعه است که بر اثر خودکفایی و استقلال به چیزی جز کتاب و سنت دل نمیبندد و به دنبال «ثقلین» بیوقفه و بهدور از هر تزلزل و اعوجاجی به حیات معنوی و صوری خود ادامه میدهد و استقلال و آزادی خود را با وصف مردمی بودن حفظ مینماید و اگر افرادی از این جامعه و سلسله در این گونه اصول تزلزلی پیدا کنند، بهطور طبیعی از این قافله جدا و بریده میگردند، همانطور که تاریخ، بهترین گواه بر این امر بوده است. نوآوریهای التقاطی، اعوجاجهای بیحاصل و حرکتهای افراطی، هرگز در میان این سلسله پذیرفته نمیباشد و خودبهخود طرد میگردد.
(۲۲)
ویژگی روحانیت شیعه این است که از کتاب و سنت و ولایت و عصمت و امامت پیروی دارد و از هر وابستگی داخلی و خارجی پرهیز مینماید و استقلال و مردمی بودن خود را در سایهٔ تلاش و اجتهاد و خلاقیت و نوآوریهای سالم حفظ مینماید و آن را از گزند حوادث مصون و محفوظ میدارد و هر نیروی بیگانه و هر جریان شومی را از خود دور میسازد.
روحانیتی که در زمان غیبت در مقام نیابت عام ادامهٔ حیات میدهد، سند آه و رنج و تلاش را باید همراه داشته باشد تا همگونی خود با اولیای الهی را حفظ نماید و این همسویی را در تمام شؤون زندگی خود و خانوادهٔ خویش گسترش دهد؛ همانطور که در ایده و عقیده نباید جز بر عصمت چشم دوزد و هرگز جز حضرات معصومین علیهمالسلام وخاتم اولیای اولین و آخرین، حضرت امام عصر(عجل اللّه تعالیفرجهالشریف) را الگوی خود قرار ندهد که این گونه عقیدهایی ایجاب میکند که تمام شؤون این سلسله، همگونی با کتاب و سنت و عصمت و امامت داشته باشد؛ با این تفاوت که دستهای، دردآشنای بارگاه حضرت یقین میباشند و دستهای دیگر، خارج از این سلسله، اما در تبعیت آنان، میتوانند صعود بر قلهٔ کمال را بر خود هموار سازند و بهطور تنزیلی، در رأس پیکان هجر و بردباری و سوز و اندوه انتظار و غیبت قرار گیرند و خود را به بالای قلهٔ عظیم کوه غیبت و شهود
(۲۳)
رسانند و بر آن استقرار یابند و سلسلهٔ قومی و نژادی و اسباب مادی خود را بهطور شایسته، مطابق سلسلهٔ روحانیت به پیش برند.
نتیجهٔ بحث
گفته شد که درد، سوز، آه، تلاش، پیکار، کوشش، هجران و غم در تمام شؤون علمی و عملی انسان با همهٔ ابعاد و گستردگی آن، لازمهٔ شناخت ومعرفت درست و ساخت شخصیت کامل انسانی است؛ خواه معصوم و امام و نبی ـ که موهبتهای الهی در آن دخالت کلی دارد ـ باشد و یا از مردمان عادی که در خود کشش این گونه معانی را احساس میکنند که اینان یا در کسوت عالم و عارف هستند و یا درویش و دیگر چهرههای مشخص.
روحانی بهطور قهری از این قاعده بهدور نیست و باید صاحب درد و سوز و آه و هجران باشد و دلی درد آشنا و غمی جانکاه در دل داشته باشد و رنج دیده و هجران پیشه بوده و آبگینهٔ دلش پر از آب زلال حیات و آتش صافی معرفت باشد و کلمات وی انشایی میگردد و نه اخباری و با مدد از نیرویحافظه.
دید و بصیرت اولیای بحق الهی اینگونه بوده و روحانی واقعی از چنین دید و بصیرتی برخوردار است و گفتههای بکر و تازهٔ او زلالی از آینده، فردا و فرداهای فراوانی به همراه دارد.
اینان در یافتههای خود پایه و اساس محکمی را مییابند و دور از هر شک و توهمی به سر میبرند.
(۲۴)
(۲۵)
(۲۶)