شناسنامه
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | صفانوشت حوزویان/ محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلامشهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۲. |
مشخصات ظاهری | : | ۱۴۱ ص.؛ ۲۱×۱۴سم. |
فروست | : | مجموعه آثار؛ ۱۴۸. |
شابک | : | ۵۰۰۰۰ ریال: ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۷۴-۹ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فاپا |
يادداشت | : | پشت جلد به انگلیسی: Serene writings of seminarians. |
موضوع | : | روحانیت — ایران — اخلاق حرفهای |
موضوع | : | شیعه — ایران — روحانیت — اخلاق حرفهای |
رده بندی کنگره | : | BP۲۵۴/۷/ن۸ص۷ ۱۳۹۲ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۶۵۶ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۲۹۹۱۴۶۹ |
(۴)
(۵)
پیشگفتار
«عالم»، «آخوند»، «ملا»، «طلبه»، «روحانی» و هر نام دیگری که در این ردیف گفته شود، واقعیتی ریشهدار، پذیرفته شده و تأثیرگذار در جامعه ایران عزیز است. البته در هر جامعه و مردمی این نوع افراد با خصوصیات و افکاری منحصر یافت میشوند و برای نمونه، در جامعه مسیحیان از آنان به «کشیش» یا «پدر روحانی» یاد میگردد.
آنچه در این نوشته منظور ماست، بررسی هستها، نیستها، بایدها و نبایدهای روحانیت شیعه و عالمان کشور ایران اسلامی است. عالمان و روحانیت شیعه از حضرات معصومین و ائمه هدی علیهمالسلام سرچشمه میگیرند و گذشته از آن که فلسفه وجودی آنان همان فرهنگ و مکتب حضرات معصومین علیهمالسلام میباشد،
(۶)
غایت ایجادی آنان نیز آگاهی از دین و حمایت و حفاظت در استمرار خط مستقیم دین و ولایت است. بر این اساس است که میگوییم حوزههای علمی میراثدار فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام میباشند. البته، غربتی که حضرات معصومین علیهمالسلام در زمان خود داشتهاند به این گروه نیز انتقال یافته است. غربت الهی جز در حوزهها یافت نمیشود. به هر شغل، صنف و صنعتی که در هر گوشه عالم نگریسته شود، غریبترین شغل طلبگی است؛ بر این پایه، کسانی که در این صنف قدم میگذارند، از پاکی خاصی برخوردارند. از غربت و غریبی آنان مشخص میشود که توجه خاص امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) نیز به حوزههاست.
دنیا و امور مادی در حوزه نیست تا کسی در آن گم شود. حوزههای علمی قطعههایی از بهشت است. قسمتی از سرزمین سبزی که از آب کوثر سیرابی میگیرد. بخشی از انسانهای الهی که با صفا و صداقت با هم اخوت دیرینه دارند و هرچه بلا بر سر آنان باریدن داشته باشد، گویا دردی احساس نمیکنند و دوباره از نو به پا میخیزند و گرد و خاک به زمین خوردن را باصفا و صمیمیت و یکرنگی پاک میکنند. گاه یکرنگی و یکدلی برخی از آنان سبب جری شدن و پر طمع گردیدن دیگران میشود؛ ولی عالمان حقیقی دلی دارند که از این مشکلات رنگی نمیگیرد و
(۷)
خدایشان را با این کار به ناسوت میکشند و خدا در برابر عظمت آنان «احسن الخالقین» به خود میگوید و بر آفریده خویش میبالد. با توجه به چنین صفایی است که ما دادههای کتاب حاضر و گزارههای آن را با عنوان «صفانوشت» آوردهایم.
همانگونه که گفته شد یک از ویژگیهای حوزههای علمیه، افزون بر صفای آنان، غربت حوزویان است. با آنکه پیشینه حوزه از جهت علوم طبیعی، دانشهای متافیزیکی، روانشناسی، فلسفه و فراوانی از علوم بسیار غنی بوده؛ ولی دارای غربت است و مورد توجه قرار نگرفته است. این غربت تمام حوزه را در بر گرفته است.
صفایی که در حوزههای علمی است در هیچ جای دنیا نیست و غربتی که طلاب و عالمان دینی با آن درگیر میباشند، در هیچ قشر و صنفی وجود ندارد. امید دارم کتاب حاضر در شناسایی این میراثداران اندیشههای ولوی راهی گشوده، و اندکی از غبار مهجوریت آنان کاسته باشد و راهنمایی برای طلاب جوانی باشد که با صفا و معنویتی خاص و خام قدم در این وادی پر مهر میگذارند که سربازی امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را شرف افتخار مییابند.
در میان عالمان و روحانیت گاه افرادی یافت میشوند که به
(۸)
قطع از اولیای خدای تعالی و از مقوله بهحق ورثه انبیا هستند؛ هرچند همیشه و بهطور فراوان نیز اینطور نمیباشد و در میان عالمان دینی نیز یافت میشوند اندک افرادی که در خواب عمیق دنیازدگی فرو میروند و البته جزو منابع انسانی مؤسسات و سازمانهای درآمدزا قرار میگیرند و از حوزهها خارج میشوند که ما از آنان در کتابهای خود به «آخوند» تعبیر میآوریم. تعبیر یاد شده اصطلاح خاص این نوشتههاست.
در مطالعه کتاب حاضر و دیگر کتابهای نگارنده باید توجه داشت: در سلک روحانیت، دو قشر متفاوت وجود دارد: «طلبه» و «آخوند». لازم است همواره میان طلاب و روحانیان با «آخوندها» تفاوت قایل شد. تفاوت این دو گروه هم از جهت ذات است و هم از جهت صفات و جنس و فصل. زندگی طلبگی شبیه زندگی انبیاست و اگر انبیا ظهور کنند، هر دو از هم درس میگیرند، هم انبیا از طلبهها درس میگیرند و هم طلبهها از انبیا علیهمالسلام معیشت و زندگی ساده و راحت را درس میگیرند. البته، راحت نه به این معنا که برای نمونه چیزی نمیخورند؛ بلکه با خوردن، معده خود را ملاحظه میکنند و با پوشیدن، بدن و با رفتن، خستگی را؛ ولی آخوندها و اشراف علمی و بزرگزادگان دنیای تجارت، سیاست و دیانت، با خوردن، میهمان و با پوشیدن، بیننده و با
(۹)
رفتن، همراه را ملاحظه میکنند که این عده بسیار از خود بیگانه هستند و زحمت دیگران را به دوش میکشند. به عکس طلبه که کار وی تأمین آسایش و راحتی برای خود و دیگران است. این راحتی در زندگی طلبه و انبیا علیهمالسلام یافت میشود و من معتقد هستم شغل و معنویتی بالاتر از طلبگی و سلک آنان نیست. اما این سادگی در زندگی آخوندها که دنیاخواه هستند و به هیچ وجه شباهتی به انبیا و پیامبران الهی و طلاب ندارند نمیباشد و انتقادهای تند و تیزی که گاه در این صفانوشتها دیده میشود متوجه این قشر خاص است که ما آنان را «آخوند» میخوانیم، نه طلاب و روحانیان معزز و گرامی و عالمان دینی سختکوش و پرتلاش که خاک کفش آنان را با افتخار سرمه چشم خود مینماییم. البته اصطلاح «آخوند» گاه در محاورات سیاسی نیز به کار میرود که آن اصطلاح با این کتاب بیگانه است.
همچنین باید توجه داشت یادکرد از مشکلات حوزویان به این معنا نیست که مشکلات یاد شده برآمده از خود آنان است. مشکلاتی که در روحانیت وجود دارد برآمده از خود آنان نیست و این مشکلات و نیز برخی از تنگنظریها برآمده از هزار سال غربت، تقیه، زخم خوردنها، فلاکتها، فقرها و هزاران درد و بدبختی است که مخالفان و دشمنان آن را به جان عالمان شیعی
(۱۰)
انداختهاند. نوک پیکان طاغوت همیشه عالمان و روحانیت را قصد نموده است. بیماریهای روحی آنان برای تحمل و صبر بر سختیهای فراوان و در نتیجه برای خدا بوده است و اگر کسی برای درمان آن قدم پیش گذارد منتی بر کسی ندارد و لطفی است که خداوند به او نموده است.
برای نمونه، فشارهای دیگران بهویژه طاغوتیان بوده که موجب شده است برخی از روحانیان روحیه آزاداندیشی خود را از دست دهند و بیماری گفته شده نقصی بر بیمار نیست. حکایت این عالمان همچون حکایت خودروی مدل بالایی است که بیست نفر در آن نشسته و رو به سر بالایی، راننده مشغول فشار آوردن بر گاز است ولی طبیعی است که چنین رفتنی به خودرو فشار میآورد و بعد از مدتی کوتاه به موتور و سیستم برق آن آسیب میرساند. حال حوزهها نیز این چنین است وگرنه کسانی که در حوزهها هستند از بهترین پدر و مادران و از برترین لقمهها به ثمر رسیدهاند و رنج فراوانی بردهاند تا به اجتهاد و دانش دست یابند البته در حوزهها اشرافی نداریم مگر در آخوندها که اشراف بریده از حوزهها و روحانیت هستند. بنابراین باید به چهار امر توجه نمود: یکی اینکه روحانیان همه ناب بودهاند و از خانه پدر با خود
(۱۱)
بیماری نیاوردهاند. دوم اینکه هماکنون بسیاری از روحانیان بیمار هستند و سوم اینکه بلاها و مکافاتها بوده که آنان را بیمار ساخته است. امر چهارم اینکه هر کس میتواند، آنان را درمان کند و هیچ ایرادی ندارد؛ چرا که هر که بیماری دارد در پی درمان میرود و بیماری واقعی خویش را انکار نمینماید. بسیاری از بزرگان علما و صاحبان فتوا از بس دچار فشار گردیدند، در خود فرو رفتند و ناخواسته عسری و یبسی و مانند افرادی شدند که بر اثر سرما در خود جمع میشوند، ولی اگر امروز به برکت گرمای اسلام و حرارت انقلاب از حالت یبسی و عسری بیرون آیند و نشاط و تازگی پیدا کنند و به آزاد اندیشی رو آورند موهبتی الهی است که نصیب آنان گردیده است. امید است به این نوشتار نیز به دیده آزاد اندیشانه نگاه شود و از نگاههای یبسی و ارتجاعی دور نگاه داشته شود.
در مطالعه صفانوشتهای کتاب حاضر باید به زمان نگارش این کتاب نیز توجه داشت. بسیاری از صفانوشتهای این کتاب در چند سال نخست دهه شصت و هماهنگ با فضایی که آن سالها بر حوزهها حاکم بوده نوشته شده است.
ستایش ویژه حق تعالی است
(۱۲)
(۱۳)
صفانوشت ۱
شیخ انصاری رحمهالله مجتهدی بزرگ بود که کمترین احادیث را در کتاب کبیر خود؛ «المکاسب المحرمة» به کار برده است. باب
(۱۴)
معاطات او در این موضوع مشهور است. ایشان این کتاب را به صورت بدیع نوشت و آن را پروراند و این بحث پختگی و کارآزمودگی خود را همچنان دارد، هم در میان عالمان و هم در مقام عمل و به هنگام اجرای آن در بازار؛ ولی نسبت به ابواب دیگر فقه، مانند حدود با وجود روایات فراوانی که دارد، هنوز عالمان آن را بهدرستی پرداخت نکردهاند و این نشان میدهد که دیگران نسبت به مرحوم شیخ در آن بابها، سطحی و جزیی کار کردهاند که در این صورت نام آنها را باید مقلد، حاشیهنویس و مترجمی گذاشت که اطلاعات و معلومات او فراوان است، نه مجتهد و نوآوری که قدرت تولید علم و تفکر خلاق دارد. البته نمونههای نادری میباشند که نوآور بودهاند.
صفانوشت ۲
ارسطوی معاصر؛ مرحوم علامه شعرانی در وصف علامه حلی رحمهالله میگوید: «ضعیفترین رشته مرحوم علامه، فقه بود که در آن اعلم فقها بوده است». اگرچه شاید نتوان علامه حلی را در این حد نگریست، وقتی این کلام را علامه شعرانی رحمهالله میگوید، جای تأمل بسیار بالایی دارد.
متأسفانه بسیاری از بزرگان ما شناخته شده نیستند و غربت
(۱۵)
هنوز که هنوز است آنان را در آغوش دارد. اگر امروز نام علامه طباطبایی رحمهالله مقام علمی ایشان را به ذهن میآورد، ولی وقتی نام علامه شعرانی رحمهالله برده میشود، چیزی را به ذهن نمیآورد؛ چرا که چهره آن مرد بزرگ شناخته نشد. وقتی ایشان از دنیا رفت، حتی پولی نداشتند که برای ایشان کفنی تهیه شود و برای تهیه آن، کسی را آوردند تا کتابهای ایشان را بخرد.
چنین شخصیت بزرگواری یا دیگر بزرگان از جمله مرحوم الهی قمشهای و آقا سید ابوالحسن قزوینی رحمهالله که در ردههای چهارم علمی بودند طوری که مرحوم شهید مطهری در مقابل آنان در رتبه بسیار پایینتری یا حتی بگوییم دهم قرار داشت، چنان زیر خاک نهاده شدند که گویا علم خویش را با خود بردند؛ زیرا کمتر کسی از آنان بهره جست و استفاده نمود و با این وصف، حوزههای ما خود را دچار فقر نمود. این بزرگان رانده شدند؛ طوری که برخی به کسی چون مرحوم الهی قمشهای شهریه نمیدادند و میگفتند ایشان صلاحیت گرفتن شهریه را ندارد! این مطلب را خود مرحوم الهی و نیز مرحوم آخوند ملاعلی همدانی به من بیان نمودند.
مرحوم علی همدانی که همبحث آیتاللّه العظمی گلپایگانی رحمهالله در فقه بود در بین عالمان از اعتبار بیشتری برخوردار بود و آن انگهایی که به مرحوم الهی و دیگران میزدند
(۱۶)
به ایشان نمیخورد، از این رو وی به کسی که سی شاهی شهریه میداد گفت چرا به آقامیرزا مهدی (آقای الهی قمشهای) شهریه نمیدهید با اینکه ایشان فردی حکیم و نمازشب خوان است؟ مقسم گفت: ما نداریم بدهیم، شما بدهید.
مرحوم ملاعلی معصومی همدانی نیز از نوابغ و بزرگانی بود که به همدان فرستاده شد و قدر وی را ندانستند. روزی ایشان به من گفت که از من یا استخاره میخواهند یا پول. در بیهوا بودن ایشان باید گفت با آنکه اعلمیت مرحوم آیتاللّه بروجردی را نپذیرفته بودند، پولهای وجوهات را چون مورد مصرف نداشتند نزد ایشان میفرستادند. مرحوم بروجردی از عمل ایشان تعجب کرده و گفته بود: «چهطور ایشان مرا نپذیرفته ولی پولها را برای من فرستاده است!»
این بزرگان چنین باتقوا و بیهوا بودند که ابوذر و سلمان در مقابل آنان کوچه و بازار شهر معنویت و ولایت را گم میکنند. حوزه ما قدر این همه بزرگان را ندانست و خود را در فقر نگاه داشت، از این رو امروزه هنوز به بحثهای کهنه میپردازد که آیا الکل پاک است یا نجس و آیا موسیقی حلال است یا حرام و آیا نماز در تهران شکسته است یا تمام؟
در این مملکت مانندِ مرحوم آقا سید ابوالحسن قزوینی پیغمبري بود.
(۱۷)
بنابراین میبینیم که علمای بزرگ بسیار بوده و هستند و هر قدر هم که به عصر معاصر نزدیک میشویم افزون بر فضایل گذشتگان، فضیلت بیشتری دارند و نباید گمان نمود که شیخ طوسی رحمهالله یا جناب ملاصدرا رحمهالله کلام آخر را در فقه و فلسفه گفتهاند. به یاد دارم بعد از فوت مرحوم آیت اللّه بروجردی گمان میرفت که دیگر شیعه متلاشی شده و مجتهدی به خود نمیبیند، ولی چنين نشد. زمان هرچه بازتر میشود بزرگتر میگردد، نه بستهتر، و در نتیجه، کیفیت صفا و صداقت نیز بیشتر میشود؛ هرچند کمیت افراد ممکن است در دورهای محدودتر و در زمانی بیشتر شود.
صفانوشت ۳
اعلم مفسران در قرن حاضر علامه طباطبایی رحمهالله است. ایشان در زمان خود مرجع تفسیری نبودند؛ ولی عالمانی بعد از رحلت ایشان به ترویج نظریههای تفسیری ایشان پرداختند. برخی نیز در زمان علامه با وی به نیکی برخورد نمیکردند، ولی بعد از ایشان خود را با گفتن نظریات آن مرد الهی بزرگ میکنند و صاحب کرسی درس در جامعه میشوند.
(۱۸)
صفانوشت ۴
روزی روحانی غیر مشهوری به نام سیدحسن که ایامی هممباحثه آقا سید ابوالحسن اصفهانی بوده است به ایشان که مرجع تقلید شیعیان شده بود و ماهیانه ده تومان به وی شهریه میداد گفت: من چه چیزی از شما کم دارم که شما مرجع شدهاید و من مرجع نشدهام. هر دو از روستا نیامدیم که آمدیم، هر دو سید نیستیم که هستیم، هر دو حسن نیستیم که هستیم؛ پس تو چه مزیتی بر من داری؟ آقا سید ابوالحسن در پاسخ او گفت: من یک «ابوال» اضافی دارم؛ من ابوالحسن هستم و تو حسنی.
صفانوشت ۵
چون این انقلاب به سبب کثرت دشمنیها و نیز متأسفانه کارشکنیهای دوستان هنوز عقلانی نشده است نمیتواند خود را در درازمدت بر قلههای پیشرفت نشان دهد. حرکتی که
(۱۹)
با شور احساسات برپا شده است هنوز به مرحله عقلانیت خود نرسیده و نیمه دوم این مسیر بر زمین مانده است. بنابراین نیاز است افراد در تحولی دیگر، خود را بخوانند و در خویش تفکر کنند. انقلاب ما نیاز به انقلابهای متعدد دارد و هر شخصیتی که میآید، باید فرهنگ جدیدی را که میآورد به اجرا گذارد. برای هر دوره از این انقلاب، فرهنگی نو لازم است؛ چون در اصل، استادی معنوی، حکیم، کارآزموده و راهنماست که میتواند خود رهبر باشد یا در مقام مشاوره برای رهبری قرار گیرد، نه نوشتههای قانونی. نوشته اموری حفظی و اطلاعاتی است که خشک و بیروح است و نمیتواند در معضلات، کارگشا باشد، اما استاد معنوی و کارآزموده انسان را پخته میکند. باید استادی زنده و مجتهد را یافت و حکومت را بر معیار و اساس اندیشههای او بنا نهاد.
امید است کسی از این صفانوشت گمان نکند ما مخالف انقلاب هستیم؛ ولی این دلیل نمیشود که باب عقلانیت مسدود گردد و نظریهپردازی به مقتضای تغییر و تحول برآمده از زمان و مکان و دیگر شرایط در موضوعات صورت نگیرد.
(۲۰)
صفانوشت ۷
شیخ انصاری رحمهالله با کتاب خود زنده است و تقلید ابتدایی از ایشان درست است و دیگران که سخنان این بزرگوار را نقل میکنند و از خود نوآوری ندارند میت هستند. اگر کسی بخواهد جزو علمای زنده باشد، باید با این بزرگواران بحث علمی نماید و ادعاهای آنان را نقد و بررسی کند و بسیاری را کنار بگذارد و نیاز زمان را جایگزین آن کند. برای نمونه، شیخ انصاری در مکاسب بیع عذره، خون، منی، صنعت مجسمه و بسیاری را بیان کرده است؛ از جمله شطرنج که آقاي خميني آن را اجازه داد؛ آن هم به سبب مصالح روز. مجتهد امروز نیز باید نظر خود را بر اساس مصالح و مفاسد امروز ارایه بدهد. هماینک خرید و فروش خون اشکالی ندارد؛ همینطور ساخت و خرید و فروش مجسمه و مانند آن؛ چون موضوع در آن تغییر یافته و تبدیل به عروسک برای بازی کودک گشته است و بت نیست و کودک نیز تکلیف ندارد و بسیاری مسایل دیگر. اگر عالمی نتواند شیخ، و علامه و این قبیل بزرگان زنده را بررسی و تحلیل علمی کند، در مقام بحث علمی از زندگان نیست و اثری از او نمیماند. البته ما اثر را نیز طالب نیستیم؛ ولی جایگاه علم باید محفوظ باشد و زمان نیز مشخص شود. مردم، جامعه و فرهنگها هر روز تغییر مییابد و اسلام برای هر موضوعی حکمی دارد.
(۲۱)
صفانوشت ۸
حضرت آیتاللّه خویی را از چهرههای درخشان فقاهت در این عصر میدانم و نسبت به کتابها و نظرگاههای ایشان اهتمام خاصی داشتهام؛ هرچند نظرات فقهی، اصولی یا رجالی ایشان را چندان صائب و درست نمیدانم و در این زمینه نقدهای بسیاری را بر ایشان وارد میدانم.
ایشان را از بهترین شارحان کتابها و دیدگاههای اعلام پنجگانه اصول میشمارم و بعید میدانم فقیهی به کتابهای ایشان مراجعه نکند یا از نوشتههای ایشان استفاده نکند و وی را به عظمت علمی نشناسد؛ اگرچه نوآوریها و تازگیهای علمی ایشان جزیی است و بهترین تعبیر که از موقعیت ایشان حکایت نماید همان عبارت «شارح حضرات خمس» است.
ایشان را در این عصر در ردیف معدود افرادی میدانم که سزاوار تقلید و مرجعیت میباشند و در عنوان مرجعیت به تکلف و تشبث مبتلا نگردیدند؛ هرچند منش سیاسی و روش خاص برخورد اجتماعی و مدیریت خصوصی حوزوی ایشان را چندان مورد توجه خود نمیدانم، ولی در لیاقت و سلامت ایشان مشکلی ندارم.
(۲۲)
صفانوشت ۹
حوزهها در صورتی به پیشرفت خود نزدیک میشود که از «نان»، «ثواب» و «بینظمی» جدا شود و به «علم» و «تقوا» رو آورد. باید محققان حوزه را تأمین نمود بدون آنکه نگاه وی به دست کسی و مرجعی باشد. نباید لازمه تحقیق و تدریس را نان و شهریه قرار داد. «ثواب» نیز باید از حوزهها جدا شود. نباید بر سر دین و خدا منت گذاشت و گفت من برای خدا و ثواب درس میخوانم! نتیجه چنین فکری سستی و نامرتبی در کار است. کسی که برای ریالی مال دنیا در کارخانه، بیابان یا چاه عرق میریزد، این قدر بر سر خدا و پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله منّت نمیگذارد که برخی از اهل علم چنین منّتی دارند. یا نباید طلبه شد، یا اگر کسی به سلک روحانیت درآمد باید شب و روز زحمت بکشد. سومین چیزی که باید از حوزهها جدا شود، «بینظمی» است. ما باید مثل دیگران کار کنیم. برخی ساعت سه صبح پی کار میروند. شما ساعت سه بعد از نیمه شب به خیابان بیایید، ببینید چند نفر پی کار و زندگی میروند. یکی نانواست، دیگری قصاب است و به کشتارگاه میرود، یکی رفتگر است، اما برخی از اهل علم ساعت به ساعت را نمیشناسند. بیکاری و دل بخواهی باید از طلبه برداشته شود و خود را مقید به درس و بحث بداند.
دو چیز نیز باید وارد حوزهها شود: یکی علم و دیگری تقوا.
(۲۳)
حوزه علمیه باید علم را به تمام معنا ـ یعنی هر علمی که در جهان هست ـ داشته باشد. دیگری اعتقادات و تقواست. با فراهم آمدن این پنج اصل است که کتاب و سنت در حوزهها به جریان میافتد و دانش حوزویان کارآمد میشود. در حال حاضر هر قدر بر متون دینی تأمل گردد، چیزی از آن برداشت نمیشود. استفاده از متون دینی، ابزار و زمینه خود را میخواهد و با حال و هوای کنونی نمیشود از آن استفاده کرد. اگر این اصول در حوزهها حاکم شود، آنان میتوانند جهان را در تسخیر علم خود درآورند.
صفانوشت ۱۰
مبتکر تدوین اصول و قواعد ادبیات عرب، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام است و روایات سرشار از بیانات ادبی است؛ ولی کتابهایی مانند مغنی و سیوطی و مانند آن، که از اهل سنت است، حوزهها را پر نموده و دیگر کسی با ادبیات معصومین علیهمالسلام آشنایی ندارد. البته چیرگی این کتابها بر ادبیات به پشتوانه حمایت دولتهای سنی از مثل سیوطی و قرار دادن امکانات در اختیار آنان و اینکه عالمان سنی یکدیگر را بزرگ میکردند و باد در آستین هم مینمودند نیز میباشد. امکانات مالی و چاپی آنها بود که آنان و ادبیات آنان را معرفی کرد. به عکس روش امروزیان از اهل سنت که متأسفانه گاه میشود یکدیگر را تخریب میکنند
(۲۴)
و به جای نقد عالمانه، به نقد معاندانه میپردازند و در بازیهای سیاسی، معرکه طرح افرادی دور از علم برپا میسازند.
توجه شود ادبیات اهل سنت با همه سیطرهای که دارد بیشتر پردازش و تفنن در نگارش است و از محتوا و بهویژه اهتمام به «دانش اشتقاق» فاصله دارد. در حالی که اشتقاق از علوم مدرن ادبی است و آنان که از آن بیبهره باشند نه در فقه و نه در فلسفه و نه در عرفان و بهویژه در تفسیر و فهم قرآن کریم و اسماءالحسنی روی فیروزی را نمیبینند.
ادبیات حوزه به ادبیات محاورهای نزدیک شده و علمی بودن خود را از دست داده است. البته، دلیل اشتباه آنان این بوده است که استعمال را علامت حقیقت میدانستند. یکی از علوم ادبی که رو به فراموشی رفته است علم «اشتقاق» میباشد که ماده کلمات را بر میرسد. علم اشتقاق از علوم مادر به حساب میآید ولی در حال حاضر کمتر کسی در حوزه پیدا میشود که این علم را خوانده باشد و نهایت به صرف و نحو و بیان و بدیع در ادبیات اکتفا میگردد که این دانشها بیشتر به هیأت الفاظ یا جملات میپردازد اما از ماده کلمات که ریشه فهم معناست بحثی نمیشود. اینگونه است که مطالعه کتابهای علمی به دست میدهد:
خانه از پایبست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
(۲۵)
صفانوشت ۱۱
ادبیات علمی حوزههای امروز به طور کلی توسط عالمان اهل سنت پایهگذاری و پیریزی شده و آنها به وسیله افکار کلامی و اعتقادات فاسدی که داشتهاند، با آنکه در این زمینه رشد فراوانی از خود نشان دادهاند، مفاسد اعتقادی و اخلاقی بسیاری را در لابهلای متون ادبیات بر ما تحمیل کردهاند، در حالی که شیعه همانگونه که دارای افکار و اعتقادات عالی و مستقل است، میتواند در ادبیات و هنر نیز ظهور و بروز کامل فرهنگ خود را داشته باشد؛ اما متأسفانه چنین کاری انجام نشده است. عالمان شیعی کتابهای مهم و عمده ادبی و درسی کاملی که بر اساس افکار شیعه باشد را ننگاشتهاند و مفاسد موجود در ادبیات را نیز به نقد نکشیدهاند، در صورتی که شیعه با مدارکی که در دست دارد؛ مانند: صحیفه سجادیه، نهجالبلاغه و دیگر روایات و نیز متن قرآن کریم، میتوانست بهترین قدم را بردارد و از عهده هر دو کار بهخوبی برآید و هم متون کامل و سالمی تهیه کند و هم مشکلات و مفاسد ادبیات را سالمسازی نماید.
حوزههای ما در فقه و اصول استقلال دارد؛ هرچند در برخی از مسایل اصولی و در چارچوب آن نیز گاه مقلد بوده است؛ ولی در ادبیات و عرفان، با وجود داشتن محتوایی غنی، به صورت کامل وابسته به عالمان اهل سنت است.
(۲۶)
امید است خداوند مهربان به عالمان توفیق دهد تا این کمبودهای نوشتاری شیعه را برطرف نمایند و ادبیات را با قوانین ادبی قرآن کریم و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه هماهنگ سازند و عرفان را به سبک خصایص کربلا و مقامات آن تنظیم نمایند و حالات و اوصاف انبیا و امامان علیهمالسلام را بهگونهای حقیقی ترتیب دهند.
صفانوشت ۱۲
انبیا و اولیای الهی به دنبال ایجاد مدرسه نبودند تا گروهی در جایی حاضر شوند و آنان نیز تنها سخن بگویند و کاری به مردم و اجتماع و واقعیاتی که در اطراف آنان میگذرد نداشته باشند. بلکه آنان مردمی بودند و با مردم و برای مردم فکر میکردند و سخن میگفتند و از آنان فاصله نمیگرفتند و یکیک موضوعات را به آنان نشان میدادند و بر اساس شناخت موضوعات، حکم مینمودند.
صفانوشت ۱۳
سه موضوع کلی لازم است در حوزهها رعایت شود: روابط اجتماعی طلاب، امور عقلانی و سپس آمادهسازی طلاب برای ورود به امور ربوبی و غیبی.
(۲۷)
در توضیح مؤلفه نخست میتوان گفت: امروزه برای افرادی که سفیر میشوند و به کشورهای دیگر میروند، کلاس آموزش آداب اجتماعی آن کشور گذاشته میشود تا خلاف شأن یا دون شأن از این سفیر صادر نشود. این امر درباره طلاب در بدو ورود به این سلک لازم است.
آداب اجتماعی را بسیاری از افراد جامعه رعایت میکنند، بدون اینکه آن را در جایی تعلیم دیده باشند و اگر طلبهای بخواهد خود را عالم و جانشین امامان معصوم علیهمالسلام معرفی کند و با آداب اجتماعی آشنا نباشد، مردم از او نمیپذیرند. بهطور نمونه، اگر وی در لباس و بدن، نظافت را رعایت نکند، و… سخنی تأثیرپذیر نخواهد داشت؛ چون مردم در ابتدا وضع ظاهری او را مینگرند.
مردم بهراحتی عالم را از غیر عالم و باصفا را از بیصفا تشخیص میدهند و میدانند کدام شخص چه روحیهای دارد، و چنین فهم و درکی از علوم غریبه نیست؛ بلکه با یک سلام و احوالپرسی مشخص میشود فرد مقابل چه کسی است.
برای آموزش آداب اجتماعی لازم نیست پولی هزینه شود. باید افراد رتبهبندی شوند و آداب هر گروه را شناسایی و گوشزد نمود و آن را جزو مباحث علمی قرار داد. نظافت و تمیزی غیر از پولداری است. نظام داشتن علوم، غیر از مخزنی پر از اطلاعات
(۲۸)
بینظم است. لباس و خانه تمیز، غیر از خانه شیک و مجلل است. گاهی خانهای کوچک و ساده ولی تمیز است و گاهی برعکس، خانهای مجلل کثیف است. از جهت آداب معاشرت نیز چنین است و باید به همه ظرایف آداب اجتماعی آگاه بود.
طلاب آداب اجتماعی را زود فرا میگیرند؛ ولی برای بالا رفتن میزان شهریه چون امور حفظی را جلوی طلبه میگذارند و او باید کتابهای گذشتگان را بخواند، نه تنها مسایل اجتماعی را فرا نمیگیرد، بلکه وقت آن را نیز نمییابد و وی تا آخر عمر باید پیگیر کتابهای گذشتگان باشد. به همین جهت لازم است نظام تربیتی از بالا تغییر یابد.
اما در مرتبه دوم که لزوم تربیت عقلانی است باید گفت: اگر شعر در فلسفه وارد شود، بحثهای فلسفی از عقلانیت ساقط میشود و به کلامی احساسی تبدیل میگردد. شعر عقل را نابود میکند و انسان را کمعقل بار میآورد؛ ولی انسان باید در کودکی تمام احساسات خود را رشد دهد و برای این منظور باب شعر برای او مناسب است. فصل شعر خواندن و شعر سرودن کودکی و نوجوانی است و زمانی که کلاس احساس تمام شد، حال یا از نظر سن یا از نظر زمان، فصل شروع فلسفه و عقلانیت است و دیگر باید شعر را کنار گذاشت و نباید با شعر وارد فلسفه شد؛ وگرنه احساس دامن عقل را میگیرد و فرد همانند برخی از عارفان
(۲۹)
میشود که خلود آتش و عذاب جاوید آن را به دلیل رقت قلب انکار کردهاند. در فلسفهای که شعر خوانده میشود، شنونده مطلب را با احساس میگیرد و روی آن تفکری بایسته ندارد.
اما مرحله سوم که تربیت طلاب در امور ربوبی، روحانی و غیبی است، باید گفت این نوع تربیت بعد از رشد عقلانی است که تأثیر خود را میگذارد وگرنه چیزی جز درویشی و قلندری نیست. اگر این گروه نزد من آیند و از من ورد و ذکری و راه حلی بخواهند به آنها ارایه میدهم؛ ولی سرباز امام صادق علیهالسلام و طلبهای که شهریه امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) را میگیرد، حرمت تکلیفی دارد که درس و بحث علمی را رها کند و وقت خود را در جستوجوی این مقولات بگذراند. علم و تربیت باید با قوت و با نهایت پیگیری شود و نیاز است که از بسیاری امور دست شست که یکی از آنها دعا، ذکر و رفتن به جمکران است. ذکر برای هر کس مفید است؛ ولی برای کسی که درس دارد و در پی علم است و درس را واجب میداند، نباید واجب را فدای مستحب نماید.
البته استاد در این قسمت و قسمتهای قبل بسیار مؤثر است و نقش نخست را ایفا میکند؛ زیرا هر کسی چیزی را واجب میداند و تا هر چیز واجب نشود، انسان دنبال آن نمیرود و انسان از امور مستحب گریزان است. اگر فقط بشود امور واجب را عمل
(۳۰)
کرد، دنیا بسیار شیرین میشود، اما اگر بیش از نیاز، مطالب بلند را بازگو کنیم؛ مردم به گونهای دیگر برداشت میکنند و عنوان افراطی را سر میدهند.
در مورد کتابهایی که درباره فرشتگان و خوابهای صادق و عالم ارواح و دیگر کتابهای بزرگان است، لازم است این کتابها به صورت علمی توسط علما برای طلاب بیان شود وگرنه گفتن آن بدون رشد عقلانی، انحرافات فراوان بر جای میگذارد؛ چون همانگونه که ربوبیات و فرشتگان و خیرات سماوی فراوان داریم تا سالک را کمک کنند، شیاطین طریق نیز بسیارند و منتظرند کسی رشد کند و به حرکت افتد تا زود او را بربایند و در طریق خود از او بهره گیرند. بنابراین، باید هوشیار شد و حرکت کرد و عقلانیات بالایی داشت و برای دیگران عقل را نردبان حرکت قرار داد.
البته مشکلی که در این مسیر وجود دارد این است که اگر انسان در امور عقلانی زیاد حرکت کند و عقل، شخص را به تعبد وا ندارد، خود عقل و علم در این نورانیت موجب حجاب اکبر میشود؛ از این رو باید زمانی که فردی حقی را میفهمد، لب فرو بندد و مدتی خود به تنهایی حرکت نماید و بعد از آنکه مطلب برای او یقینی و محکم شد، آن را در صورت نیاز و صلاحدید بیان دارد.
(۳۱)
صفانوشت ۱۴
برخی را خواندن سودمند است و بعضی را نوشتن، و دیگری اگر نه بخواند و نه بنویسد و نه بگوید، به خود و نیز به دین خدمت کرده است.
صفانوشت ۱۵
هر کسی را چیزی فریب میدهد و عالم را علم؛ هرچند اولیای خدا علم دارند و فریب نمیخورند.
صفانوشت ۱۶ تا صفانوشت ۴۰
صفانوشت ۱۶
هرگز نباید پزشکی از بیمار خود مأیوس شود و او را مرده انگارد، چه رسد به اینکه دستور کشتن او را دهد. پزشکی که بیمار خود را مرده میانگارد یا او را میکشد، قاتل است نه پزشک. این امر در امور دینی، اخلاقی و اجتماعی نیز صادق است. عالمی که فردی را مأیوس میکند و با گناهی او را به طور کلی نابود میانگارد، جاهل است نه عالم.
چنین نیست که افراد بد در تمامی جهات بد باشند و نباید تنها به تحقق عملی ناشایسته، فردی را از بین برد و او را نابود کرد. عصیان فردی در یک جهت نمیتواند دلیل بر بدی آن شخص باشد.
(۳۲)
صفانوشت ۱۷
حوزههای علمیه درست است در گذشته نسبت به رابطه دین و سیاست درگیری ناهمگون و ناهماهنگی داشتهاند، اما در جهت دین و علم، به صورت کامل هماهنگ بودهاند. چیزی که حوزههای علمیه در این باب از آن رنج میبرد، امر تبلیغ داشتههاست که کوشش مناسب و درخوری حتی بعد از انقلاب اسلامی نداشتهاند و کارهایی که در این زمینه انجام شده است دارای پشتوانه کلاننگری و مهندسی تبلیغ نمیباشد. البته عامل مهم دیگر نبود الزام و تعهد در تبلیغ و ارشاد امور دینی است. حوزهها در این حوزه درگیر نبودهاند و میتوان آنان را مورد پرسش و بازخواست قرار داد. البته حوزهها در زمینه نظریهپردازی بسیار ضعیف عمل نمودهاند. مهمترین چالش پیش روی نظریهپردازان تعصب و دگماندیشی و نبود فضای آزاد اندیشی و کرسیهای نظریهپردازی است؛ چرا که تعصب مهمترین عامل در خشکاندن ریشههای نوآوری روشمند و علمی است و بهانههای دیگری که در این زمینه گفته میشود ناموزون است. حوزهها با موقعیت و پشتوانه علمی و مردمی که دارند، میتوانند از توان اندک خود استفاده نمایند و بهویژه در تبلیغ داشتههای خود، برخورد مناسبتری داشته باشند.
(۳۳)
صفانوشت ۱۸
عالمان دینی در عصر غیبت مقامی رفیع دارند و در مدح آنان روایات فراوانی آمده است. یکی از مهمترین این روایات، حدیثی است که از امام حسن عسکری علیهالسلام نقل شده است و در آن، رد بر فقیهان صاحب شرایط را همچون رد بر امام علیهالسلام دانسته است که چگونگی موقعیت عالمان دین را بیان میفرماید و ما آن را در کتاب «الخلافة والحکومة» توضیح دادهایم. کسی که عالمان دینی را انکار و رد نماید، همانند کسی است که ما را نپذیرفته باشد. مراد از «رد» و نپذیرفتن عالمان صاحب شرایط به معنای رد اصل روحانیت عدل و عالمان بهحق است و اگر کسی عالمان بهحق و وارسته را نپذیرد، همانند کسی است که اهل بیت علیهمالسلام را نپذیرفته باشد؛ زیرا اینگونه عالمان راهی جز راه ایشان را ادامه نمیدهند.
بنابراین، روایت حاضر به آن معنا نیست که اگر کسی فتوا و سخن عالمی را نپذیرد، رد بر اهل بیت علیهمالسلام داشته باشد؛ بهخصوص اگر فرد رد کننده دارای حجت و مجتهد عادل باشد. بله، رد بر عالمان اگر از جانب فردی جاهل یا مغرض باشد، جای سخن است؛ ولی رد فتوا و قول مجتهدی آنهم به وسیله مجتهد دیگر موضوع این روایت نمیباشد. پس رد از ناحیه غیر عالمان و غیر متخصصان مذموم است؛ نه این که بعضی از آنان که دارای تخصصی برتر هستند دیگران را نقد کنند یا دستکم در
(۳۴)
علـم، عـدالت و ایمـان مسـاوات و همسـانی داشتـه باشنـد.
پس رد فتوای مجتهدی برای مجتهد دیگر، نقص یا فضیلتی نمیباشد؛ زیرا نه سخن او واقعنماست و نه رأی و نظری که دارد سخن خودش است تا نقص و فضلی را به بار آورد و هیچ مجتهدی نباید توقع پذیرش سخن خود را از ناحیه عالمان و مجتهدان دیگر داشته باشد.
صفانوشت ۱۹
در میان دودها ـ با تمامی بدی که دارد ـ بهترین دود، دود قلیان است. تاج و شکم دارد، فریاد سر میدهد، آب، آتش و آه دارد و به جای درد نیز دود است که از نهاد او بلند میشود. این خود، به تنهایی معمایی است که هر کس درک کند، موجب هدایت وی میشود.
صفانوشت ۲۰
با آنکه گروهی از عالمان شیعی پرکار، محقق و پربارند، بیشتر کارهای آنها رنگ و بوی کشکولی دارد تا تحقیقات عمیق فرهنگی. همچنین کمتر تلاش علمی است که به پایان رسد. افزون بر این، فراوانی از نوشتهها تکرار مکررات است.
گروهی از عالمان کمال را بهگونهای معنا میکنند که واقعیت
(۳۵)
چندانی ندارد؛ زیرا فرد باکمال کسی است که همه چیز را بداند و جامع معقول و منقول باشد؛ در حالی که چنین فردی در عصر حاضر که دانشها رشد بسیاری یافته است کشکول میشود نه کامل و از تحقق کمال دور میماند مگر آن که کسی باشد که دانشهای اعطایی و دهشی دارد، نه کسبی.
صفانوشت ۲۱
برخی از روحانیان در سطح بسیار نازل و محدودی از علم میباشند و آنان را میتوان معلول علمی خواند که محتوای علمی چندانی ندارند. چنین افرادی را که بیشتر به تبلیغ مشغول میشوند نباید نماینده حوزه دانست و در برابر آنان باید همچون علامه طباطبایی رحمهالله را دید. البته، از این صفانوشت نباید ناراحت شد که جهت حفظ حرمت روحانیان و عالمان حقیقی دین نگاشته شده است.
صفانوشت ۲۲
عالم دینی باید مردمی باشد. نسبت عالم دینی به مردم مانند نسبت ماهی به آب است؛ پس عالم دینی هرگاه از مردم جدا شود، ارزش خود را از دست میدهد و موقعیت مردمی ندارد.
(۳۶)
صفانوشت ۲۳
بسیاری مجتهد و عالم شدند و کتاب نوشتند؛ ولی داشتن قرآن کریم یا نگارش نهجالبلاغه یا سرایش دیوان حافظ کار این سخنها نیست؛ بلکه باید بعد از به وجود آمدن شرایط، خود را آماده کارهای بسیار بزرگ کرد.
صفانوشت ۲۴
آیا فقیهی در عالم وجود دارد یا خیر؟ این امر بسیار روشن است و به طور گویایی قابل لمس میباشد. دنبالگرایی انسان و تلاش آدمی برای یافتن خود، دلیلی فطری بر این امر است.
صفانوشت ۲۵
جمود، خشونت و فقدان قدرت شنیدن کلام و افکار دیگران و نداشتن قدرت استماع سبب میشود فردی که به تعصب و جمود گرفتار است بیاندیشد هرچه وی میداند همان دین است؛ هرچند همه اشتباه و انحرافی را که دارد به وی گوشزد کنند.
صفانوشت ۲۶
سادگی برخی از روحانیان فراوان است. خوبی آنها بد نیست؛ البته نه خوبی در سطح بسیار بالا. بسیار میگویند؛ ولی در
(۳۷)
عمل چنین نیست که تمامی آنان به آنچه میگویند، پایبند باشند. البته، برخی از روحانیان بیش از آنچه میگویند، هستند. این افراد بسیار اندک میباشند. نوابغ، بزرگان لایق، مردمان تلاشگر و محقق در میان آنها کم نبوده است؛ البته این گروه کم و بیش همیشه گرفتار جمود گروههای فراوان دیگر بودهاند. افراد پرتلاش آنان زحمت کشیدهاند و دیگران خوردهاند و به همین هم بسنده کردهاند و مزاحم بقای صوری آنها نیز بودهاند؛ هرچند آنها نیز گوش و دل به اینگونه افراد ندادهاند.
از خوبان عالمان گذشته که بگذریم، بقیه را به ظاهر آنان بسنده کردن بد نیست و زیاد نزدیک آنان نشدن از عاقلی است؛ هرچند برای خوبان از عالمان، مردن و فدا شدن کمترین کار است.
این قوم بسیار به واژه مشغول میشوند و بسیار میشود که از معنا میمانند. بسیاری با واژهها محشور میشوند و اهل معنا کمتر دیده میشود؛ به خصوص که هرچه از مبدء دور میشویم، این معنا بیشتر خود را نشان میدهد.
صفانوشت ۲۷
شیخی به درویشی گفت: درویش، آبخوری خودت را بزن. درویش گفت: تو بیا نانخوری خودت را بزن تا من هم آبخوری خودم را بزنم.
(۳۸)
صفانوشت ۲۸
در جهت تولید علم درگیری فراوانی وجود دارد و جمود و ظاهرسازی همواره بر آن چیره بوده است؛ به طوری که خوبان خوبِ این مسلک همیشه یا در تنگنا بودهاند و یا خود تنگناساز میشدهاند.
صفانوشت ۲۹
حوزه نیازمند دانش پیرایهشناسی است تا پیرایه هر علمی را از کتابهای آن بزداید. کدام ویراستار علمی است که چنین توانی داشته باشد و بتواند زواید و پیرایههای کتابها را بزداید و آن را به بایگانی تاریخ بسپارد و علوم تازه و جدید که در کتابها انباشته شده است و خاک میخورد را با دستهبندی جدید به جهان عرضه دارد. این کار باعث میشود تا علوم دیگر به پیشرفت حوزه کمک کنند وگرنه حوزه و علوم آن رو به رکود میرود.
صفانوشت ۳۰
اگر کتابهای عالمان حوزوی بدون پیرایهزدایی بر روی شبکههای جهانی اینترنت قرار داده شود و در معرض جهانیان قرار گیرد، مورد پذیرش آنان واقع نمیشود؛ هرچند بهترین
(۳۹)
سخنان در لابهلای آن مطالب وجود داشته باشد. علوم بر پایه اطلاعرسانی بهروز حرکت میکند و عالمان دینی چنان مخالفان و دشمنان بسیاری دارند که مگسوار تنها روی گزارههای نادرست علمی آن مینشینند و آن را بزرگنمایی میکنند و مانع دستیابی دیگران به مطالب درست این کتابها میشوند. نتیجه این کار این است که رغبت مردم جهان به انقلاب ایران و اسلام از بین میرود. بنابراین، بر روحانیان که منادیان اسلام هستند لازم است اشکال کتابهایی که در محدوده اسلام به چاپ رسیده است را بهشیوه نوین و امروزی اصلاح کنند و سپس آن را به جهانیان ارایه دهند تا همگان از آن بهرهمند شوند و اسلام در جهان به اعتلای حقیقی خویش رسد.
برای نمونه، چون حکومت در دست شیعه نبوده است، موضوع ولایت فقیه برای عالمان گذشته باز نگشته و باید مطالب افرادی مانند صاحب جواهر و صاحب مسالک که گزارههای آنان از روایات و استدلالهای اصولی است با موضوع خارجی آن تطبیق شود و بعد از اصلاح به جهان عرضه شود. بهطور کلی، لزومی ندارد همه کتابها و ابواب فقهی بر شبکه اینترنت قابل دسترسی باشد؛ بلکه گروهی از مجتهدان زمان جمع شوند و شکلی منظم و جمعی برای فقه ترتیب دهند و متنی متقن و استوار را برای فقه شیعه تهیه کنند و حقوق اسلامی را اصلاح
(۴۰)
شده به جهان ارایه دهند؛ چرا که یک کتاب خوب و اصلاح شده بهتر از دهها کتاب فقهی قدماست که اصلاح نشده باشد.
همیشه کار گروهی به مراتب بالاتر از کار فردی، و اصلاح کلی بهتر از اصلاح جزیی است.
صفانوشت ۳۱
حوزههای علمی باید چنان نظام مدیریتی قوی داشته باشد که بتواند بخش مالی آن را نظارت کند و میزان ورودی و خروجی آن را مشخص سازد بهگونهای که بشود آمار رسمی این سرمایه و فراز و فرود لحظهای آن را بر روی سایتی دید.
صفانوشت ۳۲
اگر کسی حتی به معراج رود باید عبد خدا باشد و اگر کسی مجتهد نیست باید تقلید کند. کسی که حقیقتِ شریعت را پیگیری کرده است باید در طریقتِ شریعت از عالم طریقت اطاعت کند. البته، طریقت نیز باید برگرفته از حقایق عالم هستی باشد؛ همانگونه که کسی نمیتواند آن را به صورت کلی رد کند و بگوید در عالم چنین حقیقتی وجود ندارد و اگر هست ما خود میگوییم و نیاز به اهل حقیقت نداریم. تعامل علمی همواره میان اهل شریعت و اهل حقیقت برقرار بوده است. گذشتگان از علما
(۴۱)
رشتههای مختلف علمی را از هم میآموختند و عالمی مانند مرحوم کمپانی با آن کهولت سن آرزو میکند ای کاش کسی بود و من اسفار را پیش او درس میگرفتم.
صفانوشت ۳۳
اجتهاد امری باطنی است. تشخیص اجتهاد در مرتبه نخست با خود شخص است و وی در باطن خود مییابد اجتهاد دارد یا نه. مجتهد مانند کسی است که شعر میگوید و لازم نیست به او بگویند تو شاعری و میتوانی شعر بگویی؛ بلکه شعر مانند چشمه جوشانی است که میجوشد و جاری میشود. برای شعر لازم نیست گواهینامه توان سرایش شعر داشت و اگر کسی چنین گواهی نیز با رفاقت و پارتی بگیرد، قدرت شعر در او جوشش نمیکند.
در حوزه نیز کسی به صرف تأیید مجتهدان دیگر مجتهد نمیشود و باید خود بفهمد که مجتهد شده است یا نه و تأیید دیگران تنها وجهه سیاسی و اقتدار میآورد. اگر دیگران اجتهاد کسی را تأیید کنند و دانشگاههای مختلفی نیز مدرک مرتبط با آن را به کسی بدهند، اما وی توان استنباط نداشته باشد و به فهم خود متکی نباشد، نمیتواند خود را مجتهد بداند و باید تقلید نماید؛ همانگونه که در تشخیص مضر بودن روزه، تشخیص خود شخص
(۴۲)
مهم است، نه دکتر. در بسیاری از مسایل دیگر نیز اینگونه است. کسی به صرف گرفتن گواهینامه راهنمایی و رانندگی راننده نمیشود و باید تجربه بسیاری در درازمدت داشته باشد تا راننده باشد؛ همانگونه که رانندگان توان رانندگی را در خود مییابند و برای حفظ و احترام به قانون، گواهینامه نیز میگیرند.
اگر عارفی محبی و حتی مجتهدی به دیگری بگوید تو مجتهدی، و فرد یقین داشته باشد که ملکه اجتهاد در او نیست یا در این زمینه شک داشته باشد، نمیتواند خود را مجتهد بداند و هرگاه این ملکه را در خود بیابد، تقلید بر او حرام میگردد.
صفانوشت ۳۴
هر کسی شایسته نیست اجتهاد کسی را رد یا قبول نماید؛ چون بحث اجتهاد بحثی تخصصی است و علم خاص خود را میطلبد و هر که در این راه نیست حق اظهار نظر ندارد؛ وگرنه مانند نظر دادن فردی بنا در امور خیاطی است که عقلا آن را نابخردانه میدانند و عاقلی آن را نمیپذیرد، مگر اینکه هر دو علم در شخصی جمع شده باشد؛ به عنوان نمونه هم بنا باشد و هم خیاط و در هر دو علم مهارت داشته باشد که در این صورت اظهار نظر وی عالمانه و مورد پذیرش عاقلان است. در اجتهاد نیز اینگونه است و کسی که از کار هزار ساله عالمان مجتهد خبر ندارد و
(۴۳)
قدمت فقه و اصول را نمیداند و بحثهای آن را جزء به جزء دنبال نکرده است، حق فتوا ندارد. عالمان اسلام و فقیهان، تاریخچه فقه را ورق به ورق پیگیری کردهاند و در هر زمان به این علم معلوماتی را افزودهاند و اگر کسی به این معلومات افزوده شده یا به بدنه اصلی اشکال دارد، باید از درون فقه اشکال کند و تمام مسایل فقه را بداند، سپس اشکال یا تأیید نماید و اگر به بدنه اصلی نیز اشکال دارد، یا فقه را میخواهد برای شخصی ثابت کند، باید خوب آن را بداند و بشناسد و این ممکن نیست مگر اینکه کسی پانزده سال نزد مجتهدی چیرهدست شاگردی کرده باشد.
گروهها و مذاهبی که فقه را غیر لازم میدانند، از فقه بیخبر هستند و کسانی که فلسفه را از ریشه انکار میکنند همانند طبیبان قدیم هستند که دانش پزشکی جدید را نمیدانند و آن را از ریشه انکار میکنند یا به فقیهی میمانند که بدون شناخت از عرفان، آن را انکار کند که سخن هیچ یک از این گروهها از روی عقل و منطق نیست.
اظهار نظرهای بدون علم و عجولانه، باعث بیاعتمادی دیگران به شخص میشود. عارفی که به فقه دیدهای بدبینانه دارد در حالی که این علم ریشهای در عالم هستی دارد، عرفان وی نیز ناقص است. فقیهی که عارف را کنار میگذارد نیز حتی در فقه
(۴۴)
خود ناقص میباشد. عارف برای اعمال ظاهری خود باید به فقیه مراجعه نماید و مجتهد برای دریافت حقیقت ناچار از مراجعه به عارف است. اگر اینگونه میشد در بحث توحید این همه غوغا و جنجال نداشتیم، بلکه علم عرفان گسترده میگشت و مباحثی مثل ولایت فقیه تخصصیتر و فربهتر از این میشد و مجتهدان راهکارهای جدیدی برای آن ارایه میدادند و به صورت کلی از کنار آن نمیگذشتند.
درویش، صوفی و عارف باید از فقیه در اعمال ظاهری خود اطاعت کند، و فقیه نیز نمیتواند یافتههای آنان را خیال و توهم پندارد.
صفانوشت ۳۵
صاحب معالم چنان به وقت خود اهمیت میداد که از دستشویی رفتن خودداری میکرد، بهطوری که برای وی در میانسالی مشکل جسمی به وجود آمد. ایشان دیر به کلاس درس میآمد و زود نیز میرفت و خیلی وقتها در کلاس شرکت نمیکرد و با این وجود مورد احترام استاد بود و به همین خاطر نیز مورد حسادت شاگردان قرار میگرفت. از ایشان درباره دیر آمدن و زود رفتن وی پرسیدند و ایشان پاسخ داد همین مقدار نیز که به کلاس درس میآیم نمیتوانم کتاب را جمع و آماده نمایم.
(۴۵)
شهیدان نیز به فکر جسم خود نبودند و جسم خود را برای کاری بالاتر و تجارتی پر سودتر قربانی کردند. تنها تفاوت شهیدان با عالمان در این است که عالمان در طی مدت طولانی این کار را میکنند و شهیدان زودتر به این مهم دست مییابند، از این جهت پاداش عالمان بالاتر است؛ چون سختی بیشتری در کار آنان میباشد و مثل بارها شهید شدن میماند، هر روز که میخوابند شهید میشوند و وقتی بر میخیزند زنده میشوند و از فشار کار و تلاش و سختی، جسم آنان میافتد و وقتی به هوش میآیند دوباره کار را ادامه میدهند.
صفانوشت ۳۶
در مجلس تصویب شده است نیروهای انتظامی حق ورود به دانشگاه را ندارند؛ چون آنجا مرکز علم است و نیروی انتظامی نباید در مرکز علمی دخالت کند، اما متأسفانه حوزهها چنین مصونیتی ندارند و نیروهای مسلح در سه سمت در ورودی فیضیه و دارالشفا دیده میشوند. البته برای نگهبانی و حفاظت از حوزه است. در حرم امن حضرت معصومه علیهاالسلام نیز نیروهای نظامی جایگاه مخصوص دارند و حرم را کنترل میکنند. در دانشگاهها برای اساتید در زمینه استفاده از اینترنت، تخفیفهایی قایل میشوند و تعداد بسیاری از اساتید مجوز استفاده از فنآورهای
(۴۶)
ارتباطی نوین را دریافت میکنند. چنین امتیازاتی برای قشر علمی حوزه نیز باید در نظر گرفته شود!
صفانوشت ۳۷
شرحها و تلخیصهای زیادی برای کتابهای حوزوی بهویژه در زمینه فقه و اصول نگاشته میشود، که فارغ از نقد محتوایی آن، اگر قابل نقد باشد، باید پرسید مگر علم تنها فقه و اصول است و علوم دیگری در حوزه نیست؟ آیا جامعه مسلمین فقط به فقه و اصول نیاز دارد؟ مدیریت حوزه نیز شرکت در این دو درس را معیار طلبه بودن میداند و اگر کسی بیشترین تخصص در زمینه فلسفه و عرفان را داشته باشد و تنها در این درسها شرکت نماید، طلبه نمیباشد و با قطع مزایای حوزوی روبهرو میگردد. اینگونه است که مباحث دیگری مانند خداشناسی، توحید، عدل، معاد و بسیاری از بحثهای عرفانی و فلسفی مورد نیاز طلاب، دانشجویان و مردم مورد بحث، بررسی و تحقیق قرار نمیگیرد. جامعه منتظر شکوفایی چنین علومی است؛ ولی در این موضوعات راهنمایی وجود ندارد که طلاب را به این جهات سوق دهد و تنها افراد هستند که با ذوق و سلیقه شخصی کار میکنند غافل از اینکه ذوق و سلیقه فردی نمیتواند نیاز جامعه را تأمین نماید و نمیتواند پاسخگوی آنان باشد؛ بهویژه که
(۴۷)
در کارهای فردی نیز هیچ تازگی دیده نمیشود و نمیتواند پاسخگوی درد جامعه امروز و مردم باشد.
صفانوشت ۳۸
با گرفتن آماری از کتابهای منتشر شده در یک سال از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی میتوان دریافت ترویج و نشر علم در دست چه افراد و چه گروههایی میباشد. بسیاری از نوشتههای حوزوی تلخیص، شرح، حاشیه و تعلیقه است که تنها به کار خود حوزه میآید؛ در حالی که در کتابهای منتشر شده توسط دانشگاهها، ابتدا مشکل اجتماع دیده شده و بعد برای حل آن مشکل، کتاب نوشته شده است. این کتابها چون رویکردی اجتماعی دارد هرچند مشکل علمی داشته باشد، باز برای جامعه کاربرد دارد.
در حوزه، کتابهایی که در موضوع عقاید و مشکلات اجتماعی نوشته میشود بسیار ضعیف است و چون طلبه در هالهای از اطلاعات درون گروهی حبس شده است و از جامعه بیرونی اطلاع چندانی ندارد موفق نیست.
صفانوشت ۳۹
از مرحوم آخوند همدانی پرسیدم: چرا شهریه را به مُقسِّم نمیدهید تا وی آن را تقسیم کند و خود آن را به طلاب میدهید؟
(۴۸)
گفت: چون من پیرمرد هستم، اگر سخنی به طلبهها بگویم، آنان شکسته نمیشوند؛ ولی گرفتن شهریه از دست مُقِّسم موجب آزار و شکسته شدن آنان میشود.
ایشان در برابر طلبههای جوان تواضع داشتند. زمانی که طلبه جوانی را در کوچه و خیابان میدید، بهقدری متواضعانه سلام و احوالپرسی میکرد که انسان تعجب میکرد! البته، ایشان این کار را برای تواضعی که داشتند انجام میدادند و نه برای یاد دادن احترام به روحانیان؛ چون ایشان به بزرگان چنین احترام نمیکرد!
وقتی نزد ایشان میرفتم، در را از پشت میبست. به ایشان میگفتم: شاید علما با شما کار داشته باشند؛ میفرمود: علمای این دیار جز مال و ثروت کار دیگری ندارند تا مشکل آنها را برطرف کنم؛ اما مسایلی که در اینجا مطرح میشود، بسیار به آن مشتاقم، ولی کسی نیست از اینها استفاده کند.
صفانوشت ۴۰
این امر که باید تمامی مردم همانطور که از فردی تقلید میکنند، مسایل مالی خود را نیز با آن فرد هماهنگ سازند، بدون دلیل است و مسأله اعلمیت یا مرجعیت نباید با ساز و کار فعلی آن به مسایل مالی ارتباطی داشته باشد، بلکه باید برای آن دیوانی خاص و مشترک بنا نهاد که بر اساس فتوای مجتهدان کارپردازی
(۴۹)
داشته باشد و مال و وجوهات را به طوری مصرف کند که با فتوای هر یک از مجتهدان مطابقت نماید؛ چه به دست آن مجتهد برسد یا نه و این سخن که وجوهات باید به دست وی برسد سخنی علمی نیست. این که گفته میشود: در صورتی که مال به خود مجتهد داده شود، وی بهتر میتواند آن را به مصرف رساند، چندان سخن درستی نیست. مجتهدان به طور قهری نوع مصرف وجوهات را از راه علمی بهتر از مقلدان میدانند؛ ولی مصرف علمی این مقدار پول فراوان، کار یک تشکیلات است و روند فعلی به سوء مدیریت و تلف شدن مال میانجامد نه به مصرف صحیح آن.
در حقیقت باید مسایل علمی از مسایل مالی جدا گردد تا هر یک از موارد علمی و مالی شکل درست خود را باز یابد و روشن شود مباحث علمی جهت قانونی دارد و یک مجتهد عنوان یک قانونگذار را دارد و مسایل مالی جهت اجرایی دارد و نیازمند تشکیلات جدایی است؛ هرچند قوانین مالی در جهت فتوا به مجتهد باز میگردد.
مسایل کلان مالی را با گروهی افراد معمولی نمیشود حل و فصل کرد و نیاز به کادر مجرب اداری دارد. مجتهدی که این سرمایه عظیم را دریافت میکند، باید بتواند آن را به مصرف درست برساند وگرنه اخذ آن درست نیست.
(۵۰)
وجوهات نباید مصرفهای بدون مورد و هزینههای دور از شأن اینگونه مالهای محترم و منتسب به امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) داشته باشد و نباید چین باشد که در گوشهای پولهای کلانی مصرف گردد و در جوانب فراوانی نیازمندیهای ضروری رخ نماید؛ بدون آنکه کسی خود را مسؤول بداند یا در جهت برطرف کردن آن گامی بردارد یا نگران آن باشد.
وجوهات خطر دیگری نیز دارد که نیاز به مصونیت دارد و آن این که نباید افراد سفله و بیمحتوا حاشیهنشین آن شوند و اخذ وجوهات باید از آسیب سفلهپروری در امان باشد وگرنه نظامی به هم ریخته و ظالمانه شکل میگیرد؛ بهخصوص اگر موضوع جمعآوری سهم در نظر گرفته شود و طبقه دلالان که گاه برخی از آنان بدون محتوا میباشند، پولهای کلانی به جیب زنند و با گرفتن یکسوم یا نصف، سهم را آلوده به مصرفهای بیهوده سازند که این روش، گذشته از مزدورپروری، شکل نامناسبی از جمعآوری و مصرف را نشان میدهد.
صفانوشت ۴۱ تا صفانوشت ۸۰
صفانوشت ۴۱
در روانشناسی قاعدهای است که میگوید: انسان موجودی
(۵۱)
است خودخواه و خودخواهی در ذات اوست و حاضر نیست بدیها و اشتباهات و خطاهای خود را بروز دهد. از این رو، مطلبی را که خود بدان اعتقاد دارد، پس از ثبت، بهصورت قانون ارایه میدهد؛ بدون اینکه دیگران این قانون را ببینند و درباره آن نظر دهند. مثل سرمایهداری که برای جامعه اقتصادی قانون مینویسد. در این قانون حق کارگر هیچگونه مطابقتی با واقعیت ندارد؛ چون سرمایهدار درد کارگر و مشکل او را لمس نکرده است و آن را نمیفهمد، یا مانند آهنفروشی است که نقشه ساختمانی برای خانهای بکشد. در این نقشه، استحکام خانه از جهت ستون و تیرآهن به چه نحو بررسی میشود؟ آیا به حداقل استحکام قناعت میشود یا حداکثر را پیش میکشد و یا حد متوسط را؟ او هرچند بخواهد ذهنیت فروشندگی تیرآهن را در نظر نگیرد، باز نمیتواند خود را به جای خریدار بگذارد؛ مگر عده کمی. از این رو، سعی میکند آهنی بیشتر از نیاز را بر خریدار تحمیل کند. در فتوا نیز همین مشکل وجود دارد و عدهای که خیری در جهتی داشتهاند، آن جهت را در فتوا آوردهاند و احساس لزوم کردهاند بدون اینکه بررسی کنند علت این لزوم آیا در فرض آنها گره خورده یا فقط مطالب علمی ایجاب میکرده است بحث در آن موضوع تأکید شود.
(۵۲)
از این قاعده میتوان دریافت برخی از افرادی که در مورد شهریه و مسایل مالی حاضر نیستند خود را بهروز و همگام با فناوریهای روز نمایند بیبهره از آن نبوده و بهگونهای به موضوع گره خوردهاند و این موضوع به نحوی در نفع و ضررشان دخیل است. این نفع شخصی بسیار در این مسأله تأثیر دارد.
صفانوشت ۴۲
کلاسهای شلوغ برای دور هم جمع شدن، اظهار لحیه و گرفتن حق حضور و فرار از بیکاری و آسودگی روان مفید است. اما کلاسهای خلوت برای از بین بردن چرت شاگردان مفید است و بسیاری از علوم نیز در این کلاسها یافت میشود. شلوغی کلاس به فراگیری علم آسیب میرساند.
صفانوشت ۴۳
طلبه باید درک بسیار بالایی داشته باشد و مسایل کلی و جریانات عمومی را به نیکی دریابد. او باید بداند چگونه کسی مجتهد و مرجع تقلید میشود و چگونه مرجع تقلیدی به جامعه معرفی میشود. باید نظام انتخابی ولایت فقیه را بداند. او باید جزییات انتخابات نمایندگان مجلس تا ریاست جمهوری را بداند. باید دانست چگونه درسی شلوغ و درس دیگر خلوت میشود.
(۵۳)
همه اینها اسبابی دارد و انسان میتواند به وسیله اسباب آیندهنگری کند. طالب علم دین باید اطلاعات کاری خود را در حد کلان بالا برد و با نظام اجتهاد و مرجعیت آشنا باشد.
صفانوشت ۴۴
عالمان باید پیشاپیش زمان خود بیندیشند و فرداها را ببینند و برای آن برنامهریزی نمایند، برای نمونه، الگوهای جدید برای لباسهای جوانان، مدل مو و چهرهپردازی و مد روز را ترسیم کنند و همچنین نموداری از یک الگوی ساده که بر اساس آیههای آسمانی قرآن کریم باشد را پیشبینی نمایند. در مورد دشمنشناسی کار نمایند و دیگر اینکه کلمه منافقان، کفار و… را در قرآن کریم به دقت بررسی نمایند و نقشه ایستادگی و رودررویی با دشمنان جهانی را آماده داشته باشند. آیا نمیشود با طرحهای جدید و پی در پی جهان را زیر پرچم اسلام تسخیر نمود؟ طرحهایی که کاربردی و علمی باشد. چرا جوانان ما از غربیها الگو بگیرند و چرا ما خودمان به جوانان الگو ندهیم تا در نتیجه آن، غرب پیرو ما باشد. اکنون که بازار الگویابی و الگودهی در دست ما نیست، نشان از ضعف و ناتوانی ما دارد. چرا نمیتوانیم برای چاقوکشها و قماربازان قانون وضع کنیم. اینها همه کار عالمان دینی است؛ یعنی عالم دینی باید همه چیز
(۵۴)
را بداند و در مورد آن بهترین روش را سامانبخشی نماید. لازم نیست قوه مجریه عالم باشد؛ ولی عالم باید بتخانه را بشناسد تا بتواند آن عدهای را که به لجنزار و پستی گرایش پیدا کردهاند، پرورش داده و آنها را از درون، پاکاندیش نماید. یک ویژگی همه جایی و همیشگی این است که پاکسازی و زینتآرایی از درون بهتر از آغاز از بیرون است؛ زیرا اصلاح از درون مثل انفجار توپی است و اصلاح از بیرون مثل زدن بر سر توپ است که هرچه محکمتر باشد، جهش آن به سوی بالا، پس از برخورد با زمین بیشتر میشود. مهم برای عالم دینی شناخت درون اشیا و باطن افراد است. چرا عالم هسته و عمق باطنی خاک را نشناسد؟ چرا عالم نتواند از آیات قرآن کریم برای درمان دردها استفاده کند؟ چرا روانشناسی در دروس حوزه جایگاه خود را از دست داده است؟ چرا امام صادق علیهالسلام توحید مفضل میگوید ولی اکنون این درس در حوزه رها شده است؟
توحید مفضل یک توحید خلاصه شده است که امام صادق علیهالسلام آن را به اندازه فهم مفضل بیان فرمودهاند و اگر شاگردی قوی همین درس را بخواند، مرور کند و در طبیعت تفکر کند و خوب بیندیشد، میتواند توحیدی به جهان عرضه دارد که همه جهان به سمت او بیایند؛ ولی افسوس که امکانات تبلیغی برای عدهای نیست و فرد قوی میداند که امام صادق علیهالسلام
(۵۵)
شاگردی بهتر نیافتهاند تا بهترین توحید را بیان فرمایند که در آن صورت یک سال و دو سال که چیزی نبود؛ بلکه سالیان سال باید از توحید علمی سخن میفرمودند و خواهان چنین دانشهایی هر روز بیشتر و بیشتر میشدند.
صفانوشت ۴۵
اصل کار به تشکیلات آن است. تشکیلات باعث پیشرفت دنیا شده است. آنچه امروز اساس تشکیلات کار جهان را در بر میگیرد این است که هر مغازهای جنسهای از مد افتاده را به حراج گذاشته و مد روز خود را گران میفروشد و از مدل افتادهها را حراج کرده تا از قافله تجارت باز نماند و بتواند مدلهای تازه را به بازار بیاورد. میوهفروش همیشه میوههای تازه را به بازار عرضه میکند و غروب به غروب هرچه میماند، دور میریزد و فردا دوباره میوه تازه به بازار میآورد تا تازگی بازار حفظ شود و از رقیب عقب نماند. در علم نیز جهان، حتی ثانیهای کار میکند تا مدل جدید یا فکر تازهای به بازار عرضه شود و شرکتی از شرکت دیگر پیشی گیرد؛ اما در حوزه اینگونه نیست و نوآوری علمی و تفکر خلاق جریان عمومی آن قرار نمیگیرد و تعبد بر گذشتگان بدون نقد مقتدرانه رسم رایج آن شده است.
(۵۶)
صفانوشت ۴۶
وقتی یک دونده برای دویدن انرژی مشخصی نیاز دارد، آیا برای عالم شدن، انرژی لازم ضروری نیست؟ در حالی که برای یک طلبه نه مقدار آن مشخص است و نه مصرف آن و این کار بر عهده سیستم حوزه است.
صفانوشت ۴۷
بعضی از درسهایی که امروزه در حوزه علمیه خوانده میشود، چون به مرحله کارآموزی و کاربرد خارجی نمیرسد، کارایی چندانی ندارد و این رکود باعث معضلاتی گردیده است. به همین جهت کتابهای درسی برای طلبه به خاطر این معضل مهم چندان مفید نیست و طلبهها با کتابهای موجود نمیتوانند نویسنده، اصولی یا فقیه توانا شوند.
متأسفانه طلاب از ابتدای ورود به حوزه، قلم بهدست نمیگیرند و هنگامی که به حدی از رشد رسیدند نمیتوانند بنویسند و طرح دهند و مشکلات را اصلاح کنند. آنان تنها هرچه را که در کتابها وجود دارد به ذهن میسپارند و طبق آن قواعد حرکت میکنند؛ به همین جهت مشکلات قواعد و کتابهای درسی را نیز نمیبینند و هنگامی که مشکلات و خرابیها دیده نشد، چنین فردی نمیتواند قدرت تشخیص میان خوبی و بدی
(۵۷)
داشته باشد و سره را از ناسره جدا کند؛ مثل رانندهای که غیر از فرمان، پدال گاز و دنده، چیز دیگری نمیشناسد؛ به همین خاطر در سربالایی جاده پدال گاز را میفشارد و موتور را میسوزاند در حالی که رانندگی نیازمند مهارتهای خاص خود است.
امروزه حوزه نیاز به سالمسازی برای رهایی از مشکلات زیربنایی دارد. حرکت برای قرار دادن متن کتاب در ذهن و حافظه طلبه حرکتی قهقرایی است و به کار نمیآید و نه تنها بیفایده است، بلکه انسانیت انسان را خُرد و حقیر میکند و انسانی مچاله شده را به بازار عرضه میکند، انسانی که از خود اختیاری ندارد و فقط مطیع گفتههای گذشتگان است و هرچه در کتابها نوشته شده است را عمل میکند و از روح مطالب بیاطلاع است.
صفانوشت ۴۸
ساماندهی به کارها نیاز به شناخت شغلهای کاذب از شغلهای حقیقی دارد که باید بزرگان با حرکتی عمومی این گره را بگشایند؛ زیرا اگر حرکت همگانی نباشد، افراد بهآسانی از درآمد خود دست برنخواهند داشت و همه گرفتار میشوند و یا اینکه باید کسی باشد تا با فشار و قدرت این مسیر را دگرگون نماید و دست عدهای را به دلیل بهرهوری پی در پی از درآمدهایی که با
(۵۸)
واسطهگری و مانند آن در پستهای کاذب به دست آوردهاند، کوتاه نماید. مانعانی که حقیقت و مسیر را برای اصلاح نمیپذیرند باید کنار زده شوند تا راه برای دگرگونی و پیشرفت هموار گردد.
صفانوشت ۴۹
روحانی نه درویش میشود و نه منافق؛ چون عالِم است و در ذات خود خصلت بدی را ندارد و تنها به خاطر مشکلات و کاسبی و درآمد گاه ممکن است برخی از اینان در آن گروهها بیفتند. ممکن است لباس درویشی به تن کند یا در ظاهر با انقلاب مخالفت کند؛ ولی در ذات خود نه گروه خود را فراموش میکند و نه از آن کناره میگیرد.
عالمان وقتی در حوزه صاحب وجهه علمی نمیشوند، کم کم به اطراف سرازیر میشوند و در این سرازیر شدن، عدهای روحانی مسجد، برخی روضهخوان، بعضی قاضی و هر کس به گروهی میپیوندد تا صاحب وجهه شود و به حق و انصاف وجههدار بودن این گروه نیز هم به خیر و صلاح این گروه و هم به خیر مردم است. در این راستا عدهای جایی در نیروهای موافق برایشان پیدا نمیشود؛ به همین جهت به جاهایی دیگر رسوخ میکنند. گروهی سر از همنشینی با گروه منافقان درمیآورند و
(۵۹)
تعدادی نیز به جمع دراویش برای کسب مطامع دنیایی میروند؛ از این رو حرف از شیعه و ایمان و آخرت میزنند و از درویشی چیزی نمیگویند؛ ولی آنها هرچند این شخص به ظاهر درویش شده باشد، او را قبول و حمایت میکنند.
صفانوشت ۵۰
اگر واضعان قانون بدانند افرادی که قانون را به مرحله اجرا در میآورند، با افرادی که قانون را در حافظه خود انباشته میکنند تفاوت دارند، قانونی برای حافظان ذهنی قانون میگذارند. عدهای در روشی صحیح با سختی تمام قانون مینویسند و آن را با همه موضوعات میسنجند تا حق کسی ضایع نگردد و عدالت رعایت شود و بعد آن را ثبت میکنند و به مراکز اجرایی ابلاغ میکنند. در مراکز اجرایی آن قانون را بهقدری پس و پیش میکنند تا در ذهنشان جا بگیرد و سپس مجریان آن را در جامعه به اجرا در میآورند؛ ولی متأسفانه چنین نظامی در حوزه حکمفرما نیست. قوانین حوزه مصوب عده محدودی است. بسیاری از طلاب بعد از اتمام سطح و شروع به درس خارج هنوز نمیدانند چه کارهاند و با خواندن ده سال درس نمیدانند این دروس چندین ساله چه مشکلی را از آنان و نیز جامعه آنها حل میکند. آیا این فقه و اصول برای جامعه قید و بند است یا
(۶۰)
باعث راحتی جامعه میشود و به صورت کلی معلوم نیست مطالب علمی که در حوزه فقه و اصول رواج دارد مشکلگشاست یا مشکلساز؟
صفانوشت ۵۱
از آنجا که در حوزه، فردگرایی حاکم است و نه سیستم و نظام، خلاقیت و نوآوریها راکد شده است؛ هرچند حوزه بدون نظام نیست. نظام موجود فقط امتحان میگیرد و نمره میدهد و امتیاز اضافه میکند و گاه برای امتحان نمودن موضوع میدهد و استاد راهنما طلب مینماید و میداند که باید این نویسنده با استاد خود در ارتباط باشد، آن هم استادی که خود دست به قلم است؛ اما متأسفانه اینکه هر کسی دارای استادی بوده و با او مراوده و رفت و آمد داشته باشد و زیر نظر او کار کند و زحمت بکشد و کار او را انجام دهد و بار خود را بیفزاید، چنین چیزی مرسوم نیست. استاد راهنما نیز که میگویند، برای این است که از استاد اطلاعات بگیرد و باز گردد و استاد هرگونه حل مشکل را تشخیص میدهد و کار را هرگونه که صلاح میبیند، شاگرد همان را انجام میدهد و کاری به چرایی و چگونگی آن ندارد؛ چون او به دنبال نمره است و باید این کاغذها اینگونه پر شود و نمرهای داده شود. از این نوع تحقیقها و رسالهها نه علمی حاصل میشود، نه اخلاق، نه معرفت، نه تربیتی.
(۶۱)
صفانوشت ۵۲
بسیاری از طلبههای جوان از موضوعات جزیی بیاطلاع هستند و چه بسا ممکن است کاری بسیار ساده و پیش پا افتاده را ندانند و مردم به خاطر دانستن آن موضوع بر آنان فخرفروشی کنند و برای خود کاسبی درست نمایند. چنین موضوعات جزیی در علم نیز مطرح است. برای نمونه، فاعل مقدم میشود یا مفعول و این دو چه تفاوتی با هم دارند، این را همه در ادبیات خواندهاند؛ ولی یاد نگرفتهاند که آن را در قلم و بیان به مرحله اجرا درآورند و همین عدم اجرا برای بسیاری مشکلساز شده است. عدهای همه علوم اولین و آخرین را میدانند؛ ولی نمیتوانند دانستههای خود را بر قلم و زبان جاری سازند و آن را به دیگران منتقل نمایند و در نتیجه هیچ کسی نمیتواند از آن علم انباشته استفاده کند.
صفانوشت ۵۳
اگر انسان میخواهد از کسی اشکالی بگیرد، باید انصاف را در این امر مراعات نماید. در جامعهای که پر از ایراد و اشکال است، اگر فردی جستوجو کند و اشکال عالمی که بسیار زحمت کشیده است را پیدا کند و آن را در بوق و کرنا کند، نهایت بیانصافی و مگس صفتی است و اگر هدف از گرفتن اشکال،
(۶۲)
اصلاح آن است، باید در ابتدا بزرگترین ایراد را انتخاب کند و هنگامی که آن را حل نمود، سراغ اشکالات دیگر رود. برای نمونه، اگر کسی قصد دارد با انکارگرایان خدا بحث نماید، ابتدا باید بزرگترین و مشهورترین منکر را پیدا نماید و به او پاسخگو باشد نه اینکه اگر در کتابی فلسفی مطلبی یافت که بوی انکار حق میداد و اشتباه علمی بود، آن را بکوبد؛ زیرا این کار موجب جار و جنجال میشود و ثمره علمی چندانی ندارد و زحمات علمی آن کتاب فلسفی نیز نادیده انگاشته میشود.
صفانوشت ۵۴
اگر کسی چند سالی در حوزه باشد و زمانی به دلیل خستگی یا مشکل مالی از حوزه بیرون رود، میتواند به هر کاری فرهنگی وارد شود، برخلاف کسانی که مدتی در بیرون از حوزه بودهاند و بخواهند در میانسالی به حوزه بیایند، چنین کسانی تنها میتوانند کارهای اداری حوزه را به عهده گیرند و از عهده کارهای اصلی و مهم حوزه؛ یعنی از کارهای علمی و تحقیقی عمیق بر نمیآیند.
شهید بهشتی و شهید باهنر از بیرون حوزه و از دانشگاه بودند که به داخل حوزه آمدند و شهید مطهری از داخل حوزه بود که به دانشگاه رفت. از این رو آن دو بزرگوار با شهید مطهری بسیار تفاوت دارند و چون شهید مطهری به حوزه منسوب بود، در طول
(۶۳)
تاریخ نسبت به آن دو ماندگارتر میباشد. حوزه اینگونه است که حتی عالمان رده سوم را در طول تاریخ حفظ میکند. شایان ذکر است عالمانی همچون آیتاللّه العظمی اراکی و آیتاللّه العظمی گلپایگانی رحمهمالله نسبت به عالمان رده دوم دانسته میشوند و مثل شهید مطهری در مقایسه با آنان در رده سوم قرار دارد. اما بیشتر روحانیان سیاسی با همه تلاش و فداکاری که در راه انقلاب داشتهاند، کمتر به دید عالمی دینی نگریسته میشوند؛ چرا که در حوزه کمتر بودهاند و انتساب آنان به حوزهها کمتر است و بیشتر به دنیای سیاست و امور اجرایی انتساب دارند.
صفانوشت ۵۵
مجتهدان در حوزه علمی به صورت فردی کار میکنند و هر مجتهد خود به تنهایی باید با هزار مشکل در پی چاپ رساله خویش برآید تا آن را در اختیار مردم قرار دهد و با گذشت زمان، نیروهای کاری خود را یک به یک انتخاب میکند، ولی اگر این کارها بر اساس سیستم و نظامی جامع بود و عدهای نیروهای کاری را به مجتهد اعلم یا مجتهدی که قدرت و قوت مردمداری دارد معرفی میکردند و آنان نیز مورد تائید آن مجتهد بودند، مجتهدان از حالت فردگرایی بیرون میآمدند و کارها بهجای تکرار
(۶۴)
مکررات و انجام کارهای مشابه و موازیکاری بهتر پیش میرفت. اگر عالمان گذشته مسجد یا بیمارستانی را تأسیس نموده باشند، مجتهد دیگری نیز همان کار را انجام میدهد و هیچ به این اندیشیده نمیشود که در یک سیستم علمی، کجای کار باید به صورت اساسی و ریشهای حل شود و سرمایه میطلبد و کجای کار باید به صورت موقتی انجام گیرد.
صفانوشت ۵۶
در عالم سیاست چنین است که برخی آگاهانه و با هیاهو جانب سیاست را میگیرند و عدهای نمیدانند و نمیتوانند با دوستان سیاسی خود مشاجره نمایند. گروه نخست که به صورت کامل سیاسی شدهاند، حاضر هستند به خاطر سیاستی که خود تشخیص میدهند، همه را به سمت اهداف خود سوق دهند. این عده تعداد اندکی هستند و پیشینه سیاسی ندارند و جامعه را نمیشناسند، از این رو در تحلیلهای سیاسی خود دچار مشکل میشوند.
کسانی که مطیع این گروه هستند و نه سیاسی و نه اقتصادی شدهاند، هیچ نمیاندیشند که دوستانشان در اشتباه هستند و همه اشتباهات را از بیرون میبینند؛ در حالی که این عده به هیچ وجه در فکر هم نمیتوانند بگذرانند که باید دوستان را برای یاری حق، تنبیه کرد.
(۶۵)
صفانوشت ۵۷
امروزه ارتباط علوم امامان علیهمالسلام با جامعه قطع شده است. باید به درون مجامع علمی و مردم رفت و سخن آنان را بیواسطه از مستشکلان و منتقدان به حوزه و دین شنید. علم، جوشش و انکشاف از درون در برابر سؤالهای غامض و پیچیده بر علیه دین است که باید پیگیری شود و بیتفاوتی و بیکاری طلبه در برابر آن فسق میآورد.
صفانوشت ۵۸
عالمان دینی باید زبان گویای دنیا را بدانند و اطلاعات بهروز را در دست داشته باشند نه آن که داشتههای آنان برداشتهای کهنه و تکراری و بدون قدرت تولید علم باشد. به لحاظ موضوعی میتوان گفت: در جامعه کنونی، بسیاری از کسانی که تبلیغ دارند مردمشناس، جامعهشناس و صنعتشناس نیستند؛ از اینرو به آیات و احادیثی که برای دنیای علم آمده است، بهطور تعبدی عمل میکنند و لحظهای در ریزش علم از آن آیه و روایت تفکر نمینمایند. اینکه ما به متون دینی متعبد هستیم درست است؛ ولی احکام ملاکهایی عقلی و علمی دارد. اگر عالم مسایل علمی و ملاکهای عقلی قرآن کریم و سنت را نداند، چگونه میتواند مدعی علم باشد؟ اگر علم فقط حفظ نمودن احکام ظاهری باشد
(۶۶)
که در این صورت مردم به سبب بساطتی که در علم دارند بهتر میتوانند آن را حفظ کنند و بهطور کلی، احکام ظاهری قابل حفظ کردن و سپردن به حافظه نیست؛ چون ظاهر، لحظه به لحظه تغییر مییابد و مسایل جدیدتری پدید میآید که استنباط حکم را در پرتو آن موضوع نوپدید میطلبد.
صفانوشت ۵۹
حوزهها نیاز به هزاران مجتهد در علوم موجود ندارد؛ ولی آنچه به آن نیاز بسیار است و جای خالی آن در حوزه مشاهده میشود، اصلاح کتابها و تأسیس علوم جدید است و در آن رشته از علم، مجتهد لازم است. باید برای همه طلاب فعال و کارآزموده علمی، امور مادی زندگی تأمین شود و سپس از آنان خواسته شود که در رشتههای مختلف از جمله در ادبیات یا علوم دیگر مجتهد شوند و کتابی جدید و بهروز بنویسند و مدرس آن گردند و شاگرد تربیت کنند. واجب نیست همگان مجتهد فقه و اصول شوند. در این صورت است که میتوان رشد و پیشرفت را در حوزهها مشاهده نمود وگرنه روش سنتی موجود که تنها به فقه و اصول اهمیت میدهد و دیگر دانشها را نادیده میگیرد، پاسخگوی نیازهای جامعه نیست.
(۶۷)
صفانوشت ۶۰
بیماریهای روحی بر دو گونه مسری و غیر مسری است. در باب اخلاق از جمله بیماریهای سرایتبخش که برای طلبه است و طلاب آن را به صورت مسری از هم میگیرند و نه با عقل و درایت، احترام و تعارفهای بیش از حد است. تعارف هیچ جایگاهی در عقل ندارد و هرچه در عقل است واقعیات است. انسان عاقل برحسب واقع حرکت میکند و واقع است که شخص را به تحرک وا میدارد و نه تعارف.
صفانوشت ۶۱
روحانی نباید زود و سریع خود را جزو ورثه انبیا قلمداد کند؛ بلکه باید جایگاه خود را در جامعه تعریف نماید. اگر علما وارثان انبیا هستند، پس باید همانند انبیای گذشته همه چیز خود را فدا کنند؛ چنان که حضرت لوط یا حضرت نوح علیهماالسلام اینچنین بودند.
متأسفانه جایگاه برخی در این زمان مانند متخصص در امور دیگر شده است. یکی میگوید من طبابت میکنم و پول میگیرم، دیگری میگوید من مداحی میکنم و پول میگیریم و آن دیگری نیز میگوید من احادیث انبیا را میگویم و پول میگیرم و کاری ندارم که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چه کرد، آنچه آموختهام، میفروشم. اگر
(۶۸)
کار روحانی به اینجا رسید، او دیگر روحانی نیست و آخوند کاسبکار است که مشکل اعتقادی برای افراد جامعه پیش میآورد و او باید در قیامت پاسخگوی دینفروشی خود و تضییع دین مردم باشد.
صفانوشت ۶۲
آقاي خمینی در دوره جوانی با نوشتن کتاب «کشفالاسرار»، کسروی را پایین آورد و امروزه دیگر سخنی از او نیست. در رابطه با کتابهای روشنفکران یا دگراندیشان نیز باید عالمی دینی همت نماید و با وارد آوردن نقدی قوی به آنان، نام آنان را به فراموشی سپارد تا اگر آنان کشته شوند، شهید به حساب نیایند. آنان اگر از جهت علمی پیاده شوند، خود آنان نیز مدعی علم نخواهند بود. به هر حال کورهای گرمتر، تنور آنها را به سردی و فراموشی میکشاند و این بسیار لازم است؛ چون ما ملاصدراها و علمای زنده فلسفی بالایی داریم که غرب در مقایسه با آنان در فلسفه چون کودکستانی است و سروش و مانند او که با یکی دو واسطه از فلاسفه غرب سخن میگویند، سخنان خود آنان نیز سطحی است و عمقی ندارد. با این ادعا باید دلایل قطعی آورده شود که این صفانوشتها برای آن تدارک دیده نشده است و هدفی دیگر را پی میگیرد.
(۶۹)
صفانوشت ۶۳
با توجه به پروندههایی که از طلبهها در مراکز سهگانه مدیریت حوزه موجود است، تا این تاریخ، شمار آنان تا بیش از دویستهزار نفر گفته میشود. عدهای در شهرستانها مشغول فعالیت هستند. آمار موجود، حدود سی و پنجهزار طلبه را در قم نشان میدهد که تعدادی از این افراد مشغول گذراندن پایههای تحصیلی در رتبههای سطح هستند و عدهای مشغول فراگیری دروس خارج فقه و اصول میباشند. اما باید گفت: آمار محققان حوزه بسیار کم است.
هنگامی که طلبهها وارد قم میشوند، برای اجتهاد سختی تحصیل را تحمل میکنند؛ اما باز میبینیم تعداد فارغ التحصیلان اجتهاد بسیار کم است؛ چون نظام فعلی حوزه نمیتواند عالمپرور باشد و متأسفانه حوزه به این عظمت و بزرگی را رکود گرفته است.
امروزه این تعداد جمعیت چه سهمی از علوم انسانی را به عهده دارد؟ آیا «قال الصادق» را بدون هیچ حرف و کلمهای که در ذهن چیده شده و بدون در دست داشتن پیشفرضهای اولی در هر علمی میشود فهمید؟ آیا دین را بدون در اختیار داشتن علوم روز میتوان درک کرد؟ اگر دین از زبان متخصصان و با قلم معیار علمی بیان شود به گونهای که برای نمونه، پزشک مسایل پزشکی
(۷۰)
را از قرآن کریم استنباط نماید و به مردم ارایه کند، آیا برای آنان قابل فهم است و به جان آنان مینشیند یا نه؟ چرا فقیه چشم خود را بر علوم مختلفی که از قرآن کریم قابل استنباط است بسته است؟ چرا طلبهها در علوم مختلف و مبادی اجتهاد کار نمیکنند؟ هرچند اگر دل هر طلبهای را بشکافی «وحده لا شریک له» میگوید و ادعای اجتهاد میکند!
صفانوشت ۶۴
در متون اسلامی، در باب تشریح و کالبدشکافی گزارههای بسیار پیشرفتهای وجود دارد. بهترین کتاب درسی در این موضوع «توحید مفضل» است که توسط امام صادق علیهالسلام بیان شده است؛ ولی علما روی این علم و این کتاب کار چندانی نکردهاند؛ در حالی که شرط اساسی، استفاده بیواسطه از روایات علمی امام صادق علیهالسلام و امامان دیگر علیهمالسلام است.
صفانوشت ۶۵
وارثان انبیا از کارهای دنیایی و مادی بهدورند و کارهای پلید را انجام نمیدهند و برای عالمان که مدعی وراثت انبیا هستند، بسیار بد است که وارد مسایل دنیوی از قبیل قلیان، سیگار، منقل، بافور یا تعدد همسر و مانند آن شوند.
(۷۱)
هرچند زمانی ازدیاد همسر رسم بود و مردم به آن رغبت داشتند؛ ولی امروزه برای جامعه به یک مشکل و معضل تبدیل شده است و تا مشخص نگردد که در این نظریه چه راهی را باید در پیش گرفت، اقدام عملی بر این کار، خطرآفرین است و حتی اگر در این زمینه به نتیجهای رسیدند، نباید افراد متشخص جامعه، مثل علما را فدای اجرای این عمل کرد.
صفانوشت ۶۶
نوشتار رسالههای عملیه موجود برای مردم آگاه و فهیم امروز مناسب نیست و از جهت زبانی به سادهترین بیان برای سادهترین قشر جامعه نوشته شده است. در حالی که مراجعان به این رسالهها، قشر علمی و باسواد جامعه میباشند. ما نارساییهای رسالهها را در مقدمهای آوردهایم که بر رساله عملیه خود نوشتهایم.
صفانوشت ۶۷
نفس عالم باید دریادل باشد و کمترین کدورتی در آن ایجاد نشود و زود کثیف و لجن نگردد. باید صافی و صیقل شود تا به تلنگُری که از برخی میبیند نجس نشود و اگر کسی به او بگوید زهر ماری، بر نگردد و انتقام بگیرد و به او کوفت کاری بگوید
(۷۲)
وگرنه هر دو طرف در عالمِ دیوانگی هستند. کسی که به تلنگری نجس میشود، به جایی نمیرسد. نباید هم بهگونهای بود که حتی با پتک نیز از جا نجنبید. معرفت جاذبه و دافعه از خودش سنگینتر است. داشتن طمأنینه، حد و مرز خود را دارد که معرفت به آن سختتر از عمل به آن است و به دست آوردن آن جز از طریق اولیای کمَّل ممکن نیست. معرفت بالاتر از عمل است. گناه نکردن خیلی خوب و بسیار مهم است ولی شناختن گناه و تشخیص آن مهمتر است. گاه احتیاط در ترک احتیاط است. برای نمونه، حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در جایی چهار دست و پا میشود و به کودک یتیم سواری میدهد و در جایی نیز کسی نمیتواند با او حتی سخن بگوید؛ چرا که گاه زبان امیرمؤمنان علیهالسلام از ذوالفقار برندهتر است.
صفانوشت ۶۸
متأسفانه اصلی که در حوزه فراموش شده است، اصل استاد محوری است. نگارنده قاطعانه میگوید و به این سخن اعتقاد دارد و بارها نیز آن را تجربه کرده است که اگر کسی استاد خوبی پیدا نماید، در محضر او حتی روزنامه بخواند، موفق میشود تا کسی که بدون استاد یا با استادی ضعیف سنگینترین متنهای حوزوی یا حتی قرآن کریم را بخواند.
(۷۳)
امروزه آنچه در حوزه اصل شده است کتاب است و بسیاری بر این باورند که علم اولین و آخرین در این کتابها نهفته شده است؛ از این رو عمر خود را پای این کتابها میگذارند. البته ما منکر نیستیم که خواندن این کتابها لازم است؛ ولی کتاب نباید اصل قرار گیرد. اگر کسی استادی توانمند را یافت، جا دارد که خاک کفشهای او را سرمه چشم خود کند و به یقین بداند که شفا در آن نهفته است.
صفانوشت ۶۹
امروزه در حوزه کارهای کمّی بسیاری انجام میشود و کتابها به صورت کمّی تصحیح و چاپ میگردد ولی کارهای کیفی کمتر انجام میشود و نقش کتابها بهتر و زیباتر میگردد ولی دریغ از محتوا و تشخیص مطالب سره از ناسره و کلام تقیهای هم در روایات و هم در فتاوا از غیر آن تشخیص داده نمیشود.
صفانوشت ۷۰
در نقد باید آزاد اندیش بود و رعایت احترام دیگران را نیز نمود. مرحوم ملاصدرا نخست به تبعیت از استاد خویش میرداماد اصالت ماهوی بود، پس از مدتی دریافت که ماهیت
(۷۴)
چیزی نیست که دارای اصالت باشد و اصالت را به «وجود» داد. او در این باب میگوید الحمدللّه خداوند مرا هدایت نمود و از گمراهی نجاتم بخشید. حال شاید از کلام ایشان چنین برداشت شود که میخواهد به جناب میرداماد بیحرمتی کند، ولی چنین نیست و وی از روی اعتقاد و بدون در نظر گرفتن دیگران، چنین سخن میگوید و هیچ گاه حاضر نیست به استاد خویش بیحرمتی نماید بلکه تنها در پی بیان حال خویش است.
صفانوشت ۷۱
برای پیشبرد هر کاری، وجود ابزار آن امری لازم و ضروری است. هر کاری به مقتضای خود وسایلی را میطلبد. همانطور که بنّا برای ساختن بنا نیازمند تیشه و ماله است یا پزشک برای جراحی تیغ و پنس نیاز دارد یا طبیعیدان نیازمند میکروسکوپ است؛ حوزه علمیه نیز باید آزمایشگاه داشته باشد و عمر خود را با صرف حرف و حرف و حرف نگذراند. اگر قرار باشد حوزه علمیه به واقع و حقیقت، علمی شود، گریزی نیست جز اینکه طرح کاد و آزمایشگاه و شناخت موضوعات مورد نیاز وارد حوزه علمیه شود و ثواب و پاداش اخروی صرف از آن برداشته شود.
(۷۵)
صفانوشت ۷۲
از جناب محییالدین در فصوص نقل شده است در مکاشفهای شیعهای را به شکل حیوانی دیده است. البته این حرف شاید درست نباشد؛ چرا که این کتاب در دست ما نبوده و مطالبی به آن داخل و تحریف شده و از بحثهای ساختگی برای ایجاد تفرقه میان شیعه و سنی است، ولی در هر حال آقاي خميني با آن همه ارادتی که به ابنعربی دارد ـ البته ما چنین ارادتی نداریم ـ در حاشیه خویش بر فصوص مینویسد محییالدین خویش را دیده است. وقتی بحث ولایت به میان میآید دیگر هر کسی و هر نظری را نمیتوان پذیرفت و باید محکم، جدی و قوی ایستاد و تن به هر حرفی نداد.
صفانوشت ۷۳
باید پاسخ پرسشهای مردم را با تلاش وافر و کوشش بسیار به دست آورد. چگونه است که در یک آب دو نوع ماهی پرورش مییابد که یکی حلال و دیگری حرام است؟ گوشت که گوشت است و آب نیز آب است؛ پس چرا میان این دو تفاوت گذاشته میشود؟ چرا شریعت بول را نجس میداند در حالی که این ادرار نوعی آب به همراه اوره و نمک است؟ اگر قدری از خانه علما و مؤمنان آن طرفتر برویم، میبینیم برخی از افراد کهنه بچه را
(۷۶)
روی بخاری میاندازند تا خشک شود و آن را چیزی نمیدانند یا برخی از پزشکان وسایل پزشکی را که نجس میشود تنها ضد عفونی میکنند و میگویند چرا شما میگویید نجس است؟ چنین پزشکانی متوجه نیستند شأن طبیب نظافت و بهداشت است و طهارت و نجاست امر دیگری است که از تخصص آنان بیرون است. آنان میتوانند بگویند اینجا تمیز است، کثیف نیست و میکروب و ویروس ندارد، ولی این که پاک است یا نجس، امری است که در شأن طبیب نیست. چون این مسایل در حوزه به دقت بررسی نمیشود، موجب توهمات بسیاری در گروههای مختلف شده است. از سوی دیگر نباید مانع ابراز و اظهار پرسش شد، بلکه شأن حوزه تنها این است که پاسخگو باشد و برخوردهای فیزیکی و سخت با پرسشگران نداشته باشد. افزون بر این، حوزه باید چنان پیشتاز باشد که خود پیشاپیش جامعه به طرح سؤالهای نو بپردازد و خود پاسخ آن را بدهد. نباید از چراها ترسید، بلکه باید همه احکام الهی را به سؤال کشاند و در مورد آن پرسش نمود که چرا چنین است و برای آن پاسخی مناسب و درخور یافت. اسلام اگر برنامه کامل زندگی است، برای همه آنها پاسخ دارد. «طلایی که پاک است چه منتش به خاک است»؛ چرا که دینی عقلایی، مدرن، قوی، سالم و منطقی است. چنین دینی با رشد علم، خود را بهتر نشان میدهد و شکوفایی آن بیشتر دیده میشود.
(۷۷)
صفانوشت ۷۴
کلام معصوم علیهالسلام در عین اینکه در همه مراتب دارای عصمت است؛ ولی در برخی موارد از عیار ویژهای برخوردار است. بالاترین عیار برای سخن آنان وقتی است که با خداوند مشغول راز و نیاز میباشند و با حق همکلام میشوند. همچنین همکلام شدن با برخی از عناصر کفر همچون ابن ابی الاوجاء که از استوانههای فلسفی در کفر بودهاند عیاری بس والا و بلند دارد. لقمههایی که معصوم علیهالسلام برای طرف مقابل خود میگیرد به کیفیت ذهن مخاطب است. افزون بر شناخت فضای صدور روایات، شناخت مخاطب آن مهم است. مفضل با آنکه یکی از بهترین شاگردان امام صادق علیهالسلام بوده ولی به پای ابن ابی الاوجاء نمیرسد. از برکات این کافر است که توحید مفضل از زبان مبارک امام صادق علیهالسلام جوشیده است.
صفانوشت ۷۵
مرحوم مجلسی نه فیلسوف و حکیم بوده است و نه فقیهی بسیار ممتاز و برجسته، بلکه به خاطر صفایی که داشته، خداوند متعال او را چشم و چراغ شیعه قرار داده و صاحب روایت گردانیده است. ایشان از امکاناتی که به دست آورده نهایت استفاده را برده و برای دین تلاش بسیار نموده است. ایشان
(۷۸)
همچون مرحوم فیض جزو محمّدون ثلاث بوده است با این تفاوت که مرحوم فیض در مقایسه با ملاصدرا، فیلسوف و حکیمِ رتبه دوم بوده و مانند مرحوم مجلسی نسبت به وی مقام بسیار پایینتری دارد؛ اگرچه او در روایت، مقام اولی را داراست.
صفانوشت ۷۶
اگر آدمی اخبار مردم را نشنود، شاهدی در حکم غایب یا مانند مردهای است که میجنبد. آن که انزوایی است این چنین است. انسان زنده باید تخاطب داشته باشد و هر کس به قدر تخاطب قرار دادن عالم زنده است. اسلام اگر نتواند در دنیا سخن گوید، منزوی و به تدریج نادیده گرفته میشود. باید عقاید حقیقی دین را شناخت و زبان آن شد و آن را به تمام دنیا به زبان روز و به صورت نیکویی ارایه داد.
صفانوشت ۷۷
لسان اهل بیت علیهمالسلام در مورد موضوعات گوناگون تفاوت دارد و هر چیز را در مرتبه خود میدیدهاند. وقتی سخن از شراب میشود بهگونهای سخن میگویند که در هنگام صوت و لحن، آنگونه سخن نمیفرمایند. وقتی به حضرت میگویند فلان دوست شما به شراب آلوده شده، حضرت آهی میکشند و وقتی
(۷۹)
میگویند یکی از دوستان شما به لهو آلوده شده است حضرت آه نمیکشند بلکه میفرمایند خداوند او را بیامرزد. کلمات حضرات معصومین علیهمالسلام را باید در ترازو گذاشت و وزن هر یک و مرتبه آن را به دست آورد تا حکمی که استنباط میگردد با فطرت و قوت هماهنگ باشد و به قلت و ندرت گرفتار نیاید.
صفانوشت ۷۸
در زمانی که دولت اسلام بر منطقه یا کشوری حاکمیت دارد، رهبری جامعه اسلامی شخص نیست و حوزههای علمی و روحانیت و مراجع با ولی فقیه است که رهبری جامعه را در دست دارند و همه آنان با هم رهبری جامعه را تشکیل میدهند. امروز دیگر زمان پادشاهان نیست که روشن نبودن تکلیف مردم برای شاهان مهم نباشد، بلکه جامعه، جامعهای اسلامی است که رهبری آن در دست متولیان امور دینی است و دین است که حاکم میباشد. در این شرایط، دادن یک فتوا میتواند جامعهای را فلج کند و به مردم بسیاری، آسیب فراوانی وارد آورد یا آن را سالها به پیش اندازد. در چنین فضایی دیگر نمیتوان از «الاقوی» و «الاحوط» سخن گفت و باید با تحقیق و بررسی، متن خالص فتوایی که بتوان با آن حکومت را اداره کرد و مردم را از سرگردانی درآورد و کارآمد بود را ارایه نمود.
(۸۰)
در گذشته عالمان پرهیزگار فتوای خود را با «الاحوط» و «احتیاط» بیان میکردهاند؛ چرا که هم میخواستند یک دوره تمامی مسایل فقه را بررسی کنند و وقت کمتری برای حل یک مسأله میگذاشتهاند و هم امکانات تحقیقی آنان محدود بوده است، اما در این زمان با توجه به گستردگی امکانات پژوهشی و با تجزی در اجتهاد و تخصصی شدن حوزههای متفاوت فقهپژوهی، باید یک مسأله را مورد تحقیق قرار داد و حکم قطعی آن را به دست آورد.
صفانوشت ۷۹
همسر و فرزندان عالم باید آزادی عمل مناسب خویش را هم در خوراک و هم در پوشاک و هم در عملکرد داشته باشند تا در اجتماع سرخورده نگردند و به سالوس گرفتار نیایند تا در نهایت از عالم و دین گریزان شوند. در دوران کودکی نوجوانی را میشناختم که به اجبار پدر کلاهی بر سر و پالتویی بر تن داشت. وی در نهایت به دار اعدام آویخته شد.
خانه عالم باید ملکوت داشته و همچون بوستان و گلستانی برای همسر و فرزندان خود باشد که فراق از آن برای اهل خانه موجب زجر باشد نه اینکه با فراق و دوری از آن، نسیم آرامش را احساس کنند. البته لازم نیست که این خانه همچون خانههای افراد معمولی باشد، ولی رعایت تناسب امری ضروری است.
(۸۱)
صفانوشت ۸۰
حوزه باید احساس خطر نماید و نیازهای خود را دریابد تا بتواند پیشرفت نماید. نیازها موجب میشود توانمندیها آشکار شود. برای نمونه، بوی متعفن حیواناتی که در خانه نگهداری میشود، موجب ساختن بهترین عطرهای جهان در فرانسه شده است. کشور ما نیز به لحاظ امنیت به خطر افتاد و پر دشمنترین کشورها شد، از این رو به یکی از قدرتمندترین کشورها در دنیا به لحاظ نظامی تبدیل گردید؛ زیرا کسی که دشمن دارد باید کمربند خویش را محکم ببندد. اگر همین تهدید بر علیه محصولات کشاورزی ما شود، در این زمینه نیز کارگزاران همتی مینمایند و میتوانند حتی بر فرض وجود خشکسالی به صادرات برسند ولی چون در این زمینه احساس خطر نمیکنند، عقب ماندهاند.
صفانوشت ۸۱ تا صفانوشت ۱۲۰
صفانوشت ۸۱
طلبه برای درس خواندن باید برنامه داشته باشد. برای تنظیم برنامه، باید با کارشناسان و مربیان برجسته و کارآزموده مشاوره داشته باشد. بیشترین مشکلات، گرفتاریها و پریشانیهای طلاب برآمده از نداشتن برنامه در تمامی شؤون زندگی است. برخی بسیار درس میخوانند و به دیگر شؤون زندگی خود آسیب وارد میآورند و برخی نیز به بهانه اصلاح امور اقتصادی خویش
(۸۲)
از درس باز میمانند. طلبهای که یک روز پیش این استاد است و روز دیگر پیش آن استاد و مغز و روان خود را خط خطی مینماید، مانند کاغذی که چکنویس گردیده است دیگر قابل تربیت نمیباشد. در آداب المتعلمین آمده است متعلم جا دارد تا دو ماه درس نخواند و تحقیق کند تا بتواند استاد و مربی شایسته خود را بیابد. بنابراین، در انجام هر کاری باید نخست دستها را قفل نمود و تا نقشه، برنامه، مربی، هدف و غایت آن کار را به دست نیاورد، دست به هیچ اقدامی نزد.
صفانوشت ۸۲
روزی در محضر یکی از اعاظم ـ اعلی اللّه قدره ـ که استاد ما بود، نشسته بودم. طلبهای کتاب «جامع المقدمات» را خوانده بود و برای خواندن «سیوطی» از استاد اجازه میخواست. در آن زمان، منش طلاب اینگونه بود که با اجازه استاد کار میکردند. استاد پرسید: شما میخواهی طلبه شوی یا کاسب؟ آن شخص گفت: آقا، تفاوت دارد؟ استاد گفت: بله؛ اگر میخواهی طلبه شوی، دوباره جامع المقدمات را بخوان و اگر میخواهی کاسب شوی و علم و درس را تنها برای آن دنبال کنی، ادبیات شما به هیمن مقدار خیلی خوب است، لازم نیست سیوطی هم بخوانی، وقتت را تلف نکن و برو احکام و چیز دیگری بخوان. اگر
(۸۳)
میخواهی طلبه شوی، باید ادبیات شما محکم باشد و صرف مقدماتی که خواندهای، کافی نمیباشد. برای کارهای آخوندی و منبری خواندن ادبیاتی تخصصی لازم نیست، اما شما به عنوان عالم، مجتهد، استاد یا متخصص باید مبادی کار خود را محکم کنید.
صفانوشت ۸۳
عالمان دینی لازم است دانش استخاره را بدانند و با اصول و قواعد آن و نیز با اصطلاحات و رموز آن آشنا باشند و برای استخارهای که میگیرند دلیل و حجت داشته باشند و بتوانند در روز قیامت در رابطه با آن پاسخگو باشند. استخاره راهی جزیی برای ورود به مکاشفه و معاینه و رؤیت فنی برای دستیابی به مغیبات و نیمه باطن امور است که ما آن را به تفصیل در کتابی پنج جلدی با عنوان «دانش استخاره» آوردهایم.
صفانوشت ۸۴
متأسفانه حوزههای ما از محتوای علمی قدمای خود تهی شده است. بزرگان، اعاظم و علمای قدیم، علوم غریبه داشتند، معارف و حقایق در دستشان بود و صاحب علم تعبیر و تفسیر و اهل وصول بودند. اکنون حوزههای ما خالی است. آنان صرف و
(۸۴)
نحوی میخوانند آن هم به صورت عربی آسان. آنگاه بخشهایی از منطق را میخوانند، سپس لمعه و فقه و اصول را یاد میگیرند. علوم انسانی منحصر در این دانشها نیست. در گذشته بزرگان و علما به راستی وارث انبیا بودند. آنان همنشین قرآن و مونس با آن بودند و قرآن کریم هم مؤانس آنها بود و اکنون اینگونه نیست. حوزهها باید برای مردم حرف داشته باشند و در حال حاضر تنها منتهی الآمال یا فلسفه ملاهادی سبزواری را میگویند؛ در حالی که دانشجویان ما دستکم بیست فلسفه اروپایی را خواندهاند. اینگونه است که افراد باسواد و جوانان، چندان میلی به مساجد و علما ندارند و احساس نیاز به آنان نمینمایند! در گذشته اینگونه نبود؛ زیرا عالم، عالم معبود بود و سخن که میگفت، مخاطب داغ و سرخ میشد. او مفسر واقعی بود و آیهها را بسیار عالی تجزیه، ترکیب و تفسیر میکرد. یکی از علومی که حوزههای ما در مورد آن بسیار کم محتواست، باب ولایت است؛ همچنان که در مباحث تعبیر خواب، قرآن کریم و استخاره نیز محتوای چندانی ندارد.
صفانوشت ۸۵
حوزه امروز ما به مراتب قویتر از حوزههای هفتصد سال پیش است؛ هرچند آنان در قداست، تقوا، صفای نفس و حقیقت
(۸۵)
و جلای باطن پیشتازتر بودند، اما اداره امور مسلمین از آنان بر نمیآمده است. حوزه شیعه با وجود شخصیتهایی چون شیخ انصاری، آقا ضیا، کمپانی و نائینی است که به قوت امروز خود رسیده است. این عظمت برای شیعه و حوزههای شیعی است که اگر عالم هزاران چرخ نیز به خود ببیند، عالمان شیعه در احکام و فتوای دینی مشکل ندارند.
صفانوشت ۸۶
حوزهها نباید نسبت به جامعه علمی امروز گرفتار کم علمی شوند. روزی به بعضی دوستان گفتم کتابهایی که مربوط به استخاره است را جمع آورند. یکی از این کتابها که روح نویسندهاش شاد، باعث ادخال سرور شد! او در توضیح استخاره بسیاری از آیات نوشته است: انشاء اللّه خوب است. یک مورد هم نوشته بود: انشاء اللّه خیر است (!) در این روزگار و جهان امروز با چنین ترسیمی از دین نمیتوان در کنار دنیای علمی ایستاد! این همان «تلق تتلق» است که هویدا در کتابی دیده بود و ما حکایت آن را در کتاب «دانش استخاره» آوردهایم. چنین رفتاری با مفاهیم دینی چیزی بدتر از کاسبی است. مگر نمیگویید:
(۸۶)
مسجد اگر به نام خدا شد دکان شیخ
ویرانهاش کنید که دار العباده نیست
نگارش و چاپ چنین کتابهایی از نظر شرع اشکال دارد. چنین نوشتههایی معلومات و اطلاعاتی را در بر ندارند. خداوند ما و صاحبان این کتابها را ببخشاید، اما این عملکردها دینداری نیست و با این شیوه نمیشود دین را در میان جامعه و جوانان مطرح کرد. اگر انسان خردمندی همانند کتاب یاد شده را ببیند، نمیتواند بگوید عالمی آن را نگاشته است.
صفانوشت ۸۷
استفاده از آیات و روایات از آنِ اندیشمندان و صاحبان علم، تحقیق و کمال است. انسان وقتی بیمایه، بیپایه، بیسواد و بدون معلومات باشد، از قرآن کریم نمیتواند بهرهای ببرد! دریایی بیکران از علوم در روایات است که تنها عالم میتواند به آن برسد.
صفانوشت ۸۸
در علوم طبیعی، گذشتگان ما اندک اندک تلاش و کار کردند تا دانشهای طبیعی به امروز آن رسیده است و غرب پیشرفتهای بسیاری در آن به وجود آورده است. کتابهای ریاضیات قدیم ـ از
(۸۷)
جمله خلاصة الحساب شیخ بهایی ـ جمع و تفریقهایی که در دوران ابتدایی به سادهترین روش آموزش میدهند را بهگونهای میآموزد که از جبر و مثلثاتی که در دانشگاههاست سختتر است. کسانی که هیأت و ریاضی حوزوی میخوانند، سبک آنها بسیار سخت، کند و دور از ذهن است. به هر حال، گذشتگان زحمت و ریاضت زیادی کشیدهاند تا اینکه علوم برای ما سهل و آسان شده است. خوشا به سعادت آنها که علم را رشد دادند و بشر را پیش بردند. ما در کودکی با چه مصیبتی طب میخواندیم. در علم هیأت باید با یک توپ پینگ پنگ تمام عالم را میخواندیم، اما امروز یک طفل دبستانی میتواند هیأت سماوی مدرن را با یک سی دی یاد بگیرد:
هر که خواند صرف میر میر را
بشکند هفت قفل و هفت زنجیر را
یا:
بشکند هفت قفل و هفت زنجیر را
ولی مختصر خواندن آسان بود
در آن زمان که این شعرها گفته میشد، طلبهها با سوادِ مکتبخانهای و تحصیلات ابتدایی به حوزه وارد میشدند و فارسی و عربی نمیدانستند و آموختن نیز سخت بود؛ اما امروز طلبهها بیشتر با مدرک دیپلم به حوزه میآیند و صرف میر و
(۸۸)
مانند آن را در کتابهای درسی خود خواندهاند. در حال حاضر طلبههایی که در حوزهاند، درس نمیخوانند، بلکه درس را گوش میدهند و شب امتحان مطالعه میکنند و امتحان میدهند. در گذشته میگفتند اگر یک روز مطالعه نکنید، از علم محرومید و چیزی نمیآموزید، ولی امروز چون طلبهها زمینهها را یاد گرفتهاند، پیشرفت دارند؛ بهویژه اینکه علوم با پیشرفت رایانه و نرمافزارهای آموزشی روانتر شده است.
صفانوشت ۸۹
خیاط در شغل خیاطی خود وقتی سوزن را زمین میگذارد دیگر چیزی ندارد و بیکار است. طلبه نیز مانند خیاط است که تا کتاب خود را بر زمین میگذارد بیکار است؛ برخلاف آخوندی که حتی وقتی چای قند پهلو میخورد آخوند است. آخوند حتی راه که میرود کاسبی میکند، همانگونه که نماز که میخواند کاسبی میکند. آخوندی این چنین است ولی طلبگی نه. طلبه تا از اتاق مطالعه بیرون میآید، به اتلاف عمر دچار میشود.
صفانوشت ۹۰
یکی از معایب دانشگاه بهخصوص در علوم انسانی که در حال حاضر در حال رخنه به درسهای حوزوی است این است که تنها
(۸۹)
جمع اقوال میکنند و میگویند فلانی چه گفت. فلان ترجمه چه میگوید! اما اجتهادی در آن نیست و به دانشجو هویت و شخصیت مستقل نمیدهد تا او نیز تحقیق کند و نظر دهد.
صفانوشت ۹۱
شعایر ما نباید در جهت اغفال شعور ما استخدام گردد و نباید نماز، مسجد، حسینیه، روضه و آخوند، در راستای تخریب عقلانیت قرار گیرد. متأسفانه، بسیاری از شعایر در خدمت بهرهگیریهای دنیوی قرار گرفته و در سوق دادن مردم به سوی عقبماندگی، نقش عمدهای دارد. این نقش چنان گسترده و بدون اساس جلوه نموده که گدایی و درویشی نیز جهت پیشاهنگی به خود گرفته است و قشر علمی و فرهنگی، کمترین نقش جهتدهی را در میان مردم عادی ندارند و تنها حالتهای قدیمی و کهنه خود را به طور ضعیفی دارا میباشند. همین عوامل سبب گشته که گدایی از مهندسی بیشتر درآمد داشته باشد و روضهخوانی احترام بیشتری از مجتهدی داشته باشد و دنیای او به مراتب آبادتر باشد و مردم نیز بیشتر، از این افراد و از روضهخوانها ارتزاق میشوند تا مجتهدان باسواد و اهل علم و نیز از کارشناسان هر رشته و معلمان و مربیان واقعی آن. ریش و پر شالی بیشتر از یک خروار علم و دانش کارآیی دارد و سجادهای
(۹۰)
به مراتب پر منفعتتر از یک مغازه است و نیز محرابی ممکن است بیش از یک شرکت منفعت داشته باشد و احترام وی که دیگر هیچ!
شعایر دینی، ملی و سنتهای مردمی با آنکه دارای عظمت واقعی هستند، در جامعه ما نتایج معکوس داشته و عامل تخریب فرهنگ و اندیشه عمومی بوده است. ممکن است یک بیدادگر مدیریت بخشی از جامعه را در دست بگیرد و کمترین ارزش مدیریتی را دارا نباشد و با پاچههای ورمالیده و ایادی تربیت یافتهای مانند خود هر زمینه سالمی را نابود کند و با قلدری تمام، هر زمینه نو و درستی را بسازد و از میان بر دارد.
مخارج و اموالی که در زمینههای شعاری مصرف میشود، میتواند تمامی مشکلات عمومی مردم را برطرف سازد و زمینههای سالمی را ایجاد نماید.
روحانیتی که باید مهمترین رشد فرهنگی را داشته باشد و بهترین چهرههای علمی را ایجاد نماید، خود در مسیر اینگونه امور قرار گرفته و از مواضع اصلی خویش عدول نموده است. زمینههای علمی، تنها در معدودی از افراد سختکوش و سرکوب شده وجود دارد و دیگر هیچ. آنچه از روحانیت در میان مردم دیده میشود که طرفدار مردم هستند، از ضعیفترین قشر روحانیت میباشند و در بسیاری از مواقع هیچ گونه شباهتی با این
(۹۱)
طایفه نداشته، تنها ظاهری آراسته دارند و در زمان نه چندان دوری همین ظاهر را نیز ندارند و روضهخوان کلاسی و پردهدار عیاشی میشوند.
آنان نقش هدایت و راهنمایی مردم بیچاره را بر عهده میگیرند؛ در حالی که گذشته از آنکه کاری نمیکنند، خرابیهای بسیاری بهبار میآورند و منافع سرشار و کلانی را به جیب میزنند و مردم بیچاره را در رکود و عقبگردی عجیب قرار میدهند. گروهی نیز مطیع بدون قید و شرط نادانیهای آنان میشوند و بسیاری هم از همه حقیقت سیر شده و ترک اطاعت کلی را پیش میگیرند.
همین امور باعث میشود که دین از رونق بیفتد و دیانت مندرس گردد و دیندار آگاه کم شود و در نتیجه، شعایر مذهبی، نتایج منفی و مخدری پیدا میکند و مؤمنان معتقد، در گروههایی از عقبماندهترین مردم بیسواد و عامی منحصر میگردند و کسانی که داعیه علوم دارند و خود را با تمدن و فرهنگ آشنا میدانند، از روحانیت به طور کلی زده میشوند و در پی بیدینی یا بیتفاوتی نسبت به دین میروند و بسیاری نیز خود را دشمن دین مینامند و از تمامی مظاهر دینی دور میشوند.
شایسته است روحانیت؛ این بهترین چهره دانش و صداقت در زمان غیبت، در زیر آسمان کبود و سقف تباهی، در جهت
(۹۲)
خاص خود قرار گیرد و از نارواییهای موجود دور شود. آزادی و استقلال را ـ که فرهنگ شیعه است ـ و دانش و عنوان «سَلونی» را ـ که از اولیای معصومین علیهمالسلام به ارث میبرد ـ بهراستی دارا باشد و کمیتهای فردی را از خود دور نماید و اساس را بر کیفیتهای حقیقی قرار داده و دانش و پاکی را به واقع در میان نوع خود ملموس سازد و مطامع مادی و شیطانی را ملاک قرار ندهد و پیشتازی و پیشوایی را اهمیت دهد و این سِمَت را به افرادی که لایق هستند واگذارد و معنویت را بدون زر و زور بر خود حاکم سازد.
ریشه، استقلال، دانش و پاکی که روحانیت شیعه میتواند آن را داشته باشد، در زمان غیبت برای هیچ قشر علمی مذهبی فراهم نخواهد شد و تنها روحانیت شیعه میتواند دارای چنین اوصافی باشد؛ هرچند نسبیت این اوصاف و امور را باید ارج نهاد و متوقع سطح عالی آن نبود، که اینگونه آرزوها در زمان غیبت فراهم نخواهد شد؛ زیرا حوادث زمان و مطامع مردمان نمیگذارد چنین اوصافی مدار و سطح عالی خود را پیدا نماید. از خودراضیها، خودبرتربینها و مرتجعان قشری و نوعی نمیگذارند صراط مستقیمی محقق گردد. آنچه در واقع میشود آرزو کرد این است که ارتجاع و جهل، از میان آنها حتی به اندکی برداشته شود و روحانیان با علوم انسانی، عقاید، زبان دنیا و مردم
(۹۳)
جـامعه و سنـتهای آنان آشنـا گردند و معیاری محدود پیدا کنند.
البته اگر این امور با قدرت، قانونمندی و حکومت محقق گردد، هرگز نمیتواند رشد حقیقی و آزادی عمل داشته باشد و چیز دیگری میباشد که معلوم نیست بهتر از وضع موجود را پیدا کند. اصل «اجتهاد» و «آزادی بیان مجتهد» تنها ویژگی این قشر مردمی است که با نبود آن دیگر ارزش معنوی و مردمی ندارد و از اساس آسیب میبیند. اگر افراد با استعداد و سالمی وارد این سلک شوند و به آنان آزادی عمل داده شود و زواید فراوان در کار نیاید و آنان را با قوانین دست و پا گیر محدود نسازند و مردم نیز با آنها محشور گردند، میتوان امید داشت جهل و تباهی مردم کمی کمتر گردد و جامعه رنگ و روی فرهنگی دینی که پیرایهای نداشته باشد به خود گیرد وگرنه آنچه بر مردم رفته است، هنوز هم میرود و با حالات و صفات گوناگونی باید تکرار مصایب و مشکلات فکری، فرهنگی، مذهبی و اجتماعی را در خود ببینند و آنچه لازمه این امور است در خود تحمل نمایند و دیگر هیچ.
صفانوشت ۹۲
محقق کسی است که در روش تحقیق و بررسی درست خود همیشه و همواره چشم در چهره دلیل داشته باشد و مدعای خویش را دلیل قرار دهد؛ نه آنکه برای مدعای از پیش ساخته
(۹۴)
خود، سرگردان در پی دلیل بگردد تا تسکینی نسبت به مدعای خود داشته باشد؛ چرا که این برخورد، چیزی جز نادانی، جهل و استحسانات نفسانی نیست و هرگونه راه را بر تحقیق میبندد.
کمتر عالمی پیدا میشود که در واقع و در تمام سطوح، نوع نخست را بهخوبی و کامل پیگیری کند و در عقاید خویش از خود مایه نگذارد و تنها بر دلیل و برهان اعتماد داشته باشد. گروهی از اهل تحقیق ادعای اینگونه منش علمی را دارند و کم و بیش نیز به اینگونه روش تمایل داشته و در جهتهایی نیز موفق بودهاند و بسیاری نیز دل در چنین روش صحیحی نداشته، تعصبات درونی همیشه آنان را گرفتار میکند و دین، فهم، تحقیق و عقاید خود را در گرو تعصبات گذاشته، با هزاران داد، فریاد، فحش، سر و صدا و تمسکات بیهوده خود را راضی نگاه داشتهاند.
صفانوشت ۹۳
برخورد صحیح نسبت به دنیا و امور زندگی، هرگز با نوع زندگی عالمان ما سازگار نمیباشد و از هر سویی که آنان پیش روند، از سوی دیگر باری بر زمین میماند.
علمهای صوری و تکراری تنها عمر آدمی را به تباهی میکشاند و فایدهای جز وصول به مفاهیم ذهنی ندارد و این تنها کمال مطلوب چنین علومی است. آنهایی که از این راه میرسند،
(۹۵)
در راه ماندهاند و آنهایی که استعداد چنین وصولی را ندارند، دیگر هیچ. خوبانی که خود را در این مسیر فدا کردهاند و میکنند، تنها میتوانند دل بر خدای متعال بسته و با آن سرخوش گردند و بس.
صفانوشت ۹۴
فلسفه و فقه باید بخش تطبیقی داشته باشد و نباید تنها به طور کلی به اندیشه و احکام آن اکتفا گردد. تحلیل موجودات خارجی و بررسی تطبیقی هر یک از آنها چه در جهت خصوصیات و آثار و چه در جهت موضوعات و احکام، ضرورتی علمی به حساب میآید.
باید کلیت احکام و اندیشه، تمثلات خارجی و جزییات واقعی خود را پیدا نماید و در جهت تحلیل آن کوشا بود. اینکه گفته میشود: جزییات کاسب و مکتسب نیست؛ گرچه درست است، اینگونه نیست که جزییات زمینه اکتساب را در بر نداشته باشد. جزییات میتواند در قالبی منطقی و جمعبندی نسبی یا اطلاقی، بهترین زمینههای علمی را به بار آورد؛ همانطور که ادراک جزییات میتواند زمینه ملموسی برای درک درست کلیات احکام باشد.
(۹۶)
صفانوشت ۹۵
سلام و صلوات به احترام عالم و پیش کشی کفش و عصا و بوسیدن دست و لباس وی و دیگر انواع کرنش برای فاعل آن کمال است و پاکی و صفای او را میرساند؛ ولی تأثیر این کارها در نفس آن ـ به اصطلاح ـ عالم، دلیل بیکمالی اوست.
صفانوشت ۹۶
گاه میشود که پس و پیش شدن یک قلیان، سلام، صلوات، ورود یا خروج از یک در نزاع، دعوا، تکفیر و ناسزا را در پی دارد.
صفانوشت ۹۷
آن که دل در گرو سخن یا سلام و صلوات دیگران دارد، کمتر میتواند جایگاه معنوی داشته باشد.
صفانوشت ۹۸
کسی که از سلام و صلوات دیگران لذت میبرد یا از پیش کشی کفش وی به وسیله دیگری خوشحال میشود، از قماش موجودات بیمحتواست.
(۹۷)
صفانوشت ۹۹
گاه میشود فردی با تمامی داعیه علم و کمال از بوسیدن دستش چنان دلخوش میگردد که گویی به معراج رفته است. هنگامی که آب دهان کسی در فرد چنین اثری دارد، آب دهان آن عالم، اثری ندارد.
صفانوشت ۱۰۰
اگر بوسیده شدن دست فردی که خوشایند وی قرار میگیرد برای او موفقیت و کمال باشد؛ پس یک بدکاره به مراتب موفقتر است؛ زیرا گذشته از دستش را هم میبوسند.
صفانوشت ۱۰۱
امروزه، ترویج دین بر دو گونه سمعی و بصری است. گاه عالمی از معجزه سخن میگوید ولی گاه هنرمندی در تلویزیون معجزه را یاد میدهد ولی سخن گفتن عالمان چون بر وجه کارشناسی نیست فایدهای در بر ندارد. هنرمندان چون میبینند اگر قرار باشد در راه تبلیغ دین سخن بگویند مانند عالمان شده و کسی سخن آنان را گوش نمیدهد، از این رو بدون اینکه بگویند ما در پی ترویج دین هستیم، آرام آرام و با هر بهانهای که هست
(۹۸)
دیـن را در قـالب نمـایشهای گـوناگون به مـردم ارایـه میدهنـد.
متأسفانه از طرف حوزه چنین کاری انجام نمیشود و آنچه که هست کارشناسی شده نیست. برای یک شبکه، تنها وجود چند عالم بسنده است، ولی عالمانی که از میان دوهزار عالم برگزیده شده باشند؛ چرا که اگر قرار باشد کار بدون بررسی دقیق و به صورت کلی پیش رود و هر که از راه آمد به این رسانه عمومی رود و مبلّغ دین باشد، جز دینزدگی و دینگریزی چیزی را برای مردم در بر ندارد. پس برخی از عالمان در حد اقتضا هستند: هم میتوانند مفید باشند و هم مضر؛ همانطور که یک فیلم اینگونه است و دارای هر دو جهت مثبت یا منفی در اقتضاست؛ بهطوری که اگر فیلمی مناسب و به نفع جامعه باشد میتوان از سهم امام نیز آن را تهیه نمود و به مردم ارایه داد.
صفانوشت ۱۰۲
در گذشته اگر طلبهای سوار موتورسیکلت میشد و مردم او را میدیدند، با خود میپنداشتند که چه فرد (نعوذ باللّه) پلیدی است؛ در حالی که او چون قدرت خرید خودرو را نداشت یا نمیخواست وقت خود را در ایستگاه اتوبوس هدر دهد، موتوری میخرید و با آن رفت و آمد میکرد و این هیچ اشکالی نداشت و ندارد و اگر کسی ناراحت است همت کند و برای او خودرویی
(۹۹)
بخرد. طلبهها به تمسخر برخی از افراد جامعه بیتوجه شدند و امروزه این کار برای مردم در شهر قم عادی شده است که طلبهای سوار موتور شود.
صفانوشت ۱۰۳
فقه شیعه اساسی محکم و زمینهای گسترده دارد و فقیهان شیعی در طول عمر بیش از هزار ساله خود، تلاشهای فراوانی انجام داده و تازگیهای بسیار داشتهاند؛ ولی کار تمام نگشته و بسیاری از مسایل و احکام یا به طور مخدوش بررسی شده و یا بحث کامل، کارآزموده و پختهای نداشته و یا به مسایل مهم چندان اهمیتی داده نشده و یا به طور کلی مغفول واقع شده؛ در حالی که مسایل بسیاری خارج از مقدار نیاز پیگیری گشته است.
صفانوشت ۱۰۴
احکام اسلام دارای واقعیت پویایی است و درک آن نیازمند دانشی گسترده میباشد. تمامی قوانین دینی دارای شرایط و خصوصیاتی است که با فقدان هر یک از آنها فعلیتی در احکام به وجود نمیآید. حکم مجرد و مطلق در دین وجود ندارد و شرایط، مؤثر در فعلیت حکم است. ممکن است حکمی در زمانی فعلی باشد و در زمان دیگر دارای فعلیت نباشد، یا نسبت به
(۱۰۰)
فردی فعلی و منجـّز باشد و نسبت به فرد دیگر فـعلی نباشـد.
شناخت شرایط و خصوصیات احکام کمتر از شناخت احکام نیست و باید نسبت به اینگونه متعلقات احکام توجه فراوانی به عمل آورد تا فعلی بودن آن مورد شناسایی قرار گیرد.
در مقام تکلیف نمیشود عمل کسی بدون حکم باشد؛ بلکه برای تمامی افراد با هر خصوصیت و موقعیتی زمینه تکلیفی وجود دارد؛ هرچند شناخت بهجا و درست این تکلیف چندان آسان نیست و بسیار میشود که به درستی مورد شناسایی قرار نمیگیرد و افراد دچار ضرر و زیان فراوان و در گردابی از مصیبتها واقع میشوند.
اینجاست که برای شناخت خصوصیات احکام چیزی بیشتر از الفاظ و عبارات کتاب و سنت لازم است و فقیه باید زمینههای شخصی موضوعات و موقعیتهای خارجی کردارهای متفاوت را بشناسد و در مباحث اجتماعی، انسانی، روانی و مردمی دستی داشته باشد و تنها بر فروع هر اصلی بسنده ننماید تا زمینههای روشنی از شناخت احکام، تکلیف و جامعه به دست آید. این معنا تازه عنوانی از کتاب و سنت است؛ چرا که روح کتاب و سنت فراتر از این سخنان است؛ همانطور که امامان معصوم علیهمالسلام عینیت علمی و عملی دین هستند.
پس مراد از کتاب و سنت تنها واژهها و عبارات نیست؛ بلکه
(۱۰۱)
تجسمهای علمی و عملی آن میباشد و این معنا درک واقعیتهای خارجی را در پی دارد.
در مقام فعلیت احکام، ممکن است یک فرد دو مقام و دو حکم متفاوت داشته باشد و هر یک از احکام نیز پشتوانه و دلیل متفاوتی داشته باشند، اینجاست که میتوان گفت: احکام ثانوی در کار نیست و تمامی احکام نسبت به افراد آن اولی است و هیچ استثنا و تخصیصی در کار نمیباشد و تمامی تخصص است و خلط کلیت مفهومی با عینیت مصداقی، تمامی این مباحث را به بار آورده است.
صفانوشت ۱۰۵
آنچه در اجتهاد بسیار مهم است و مجتهد اگر آن را نداشته باشد، مقلدی بیش نیست، سه اصل موضوعشناسی، ملاکشناسی و حکمشناسی است. نخست باید موضوع را شناخت، سپس ملاک حرمت یا حلیت را، و بعد از آن حکم نمود و فتوا داد و اگر هر یک از این سه امر نباشد، فتوا عامیانه میگردد.
ما نباید زود فتوای حرام بر چیزی دهیم و از آن دور شویم تا باعث شود مسلمانان جیرهخوار دیگران شوند. برای مثال، همانگونه که تولید مرغهای ماشینی ایراد ندارد، ساختن دیگر پرندگان، حیوانات و حتی انسان نیز ایرادی ندارد و اینها همه
(۱۰۲)
قدرتهایی است که خداوند در نهاد انسان قرار داده است تا از آن استفاده کند. خداوند قدرت خود را در ظرف ظهور به انسان داده است و انسان خلیفه خدا روی زمین است و هر کار شایستهای که از عهده او بر میآید، میتواند و باید انجام دهد؛ مگر آنکه حرمت آن با دلیل قطعی اثبات شود.
تنها شناسایی احکام کلی در جهت فتوا کفایت نمیکند و باید فقیه در تشخیص موضوعات کوشا باشد. برای شناسایی درست احکام باید موضوعات مورد شناسایی قرار گیرد و نباید گفت شناخت موضوعات شأن فقیه نیست؛ زیرا کسی که موضوعات را نمیشناسد، هرگز نمیتواند احکام را بهخوبی حمل کند.
در فقه باید به تمامی موضوعات و احکام رسیدگی شود و فقیه باید برای تمامی حرام و حلالها الگوی درستی ارایه دهد. برای نمونه باید بگوید: چه مشروبی حرام و چه مشروبی حلال است، و ملاک حرمت و حلیت هر یک چیست؟ چه نوع پوششی منطبق با فرامین اسلام است و چه نوع پوششی اینگونه نیست؟ چه نوع تفریحی مباح و کدام یک حرام است؟ باید تمامی شؤون فردی و اجتماعی در تمامی سطوح زندگی و سنین مختلف عمر آدمی از کودکی تا جوانی و از پیری تا مرگ، دارای الگو باشد.
(۱۰۳)
فقه باید از صورت کلیگویی و اشکالتراشی خارج شود و دارای صورت علمی، فنی، موضوعی و الگویی گردد و نسبت به موضوعات و شناخت آن دارای اهتمام گردد و در هر زمینه با اطلاع کامل از موضوع، فتوا داده شود و یا خود فقیه موضوعات مسایل را به صورت جزیی پیگیر شود و یا از اهل فن و تخصص آن موضوع تبعیتی عالمانه داشته باشد تا در عین حال که از اهل فن تبعیت میکند، بصیرت در موضوع را نیز با خود داشته باشد.
صفانوشت ۱۰۶
فردی که تهی از اندیشه و تأمل است، هرگز نمیتواند موضوع احکام را بهخوبی نشان دهد و افرادی که فهم، زیرکی و اندیشه را اساس کار خود قرار نمیدهند؛ هرگز فقیه احکام دین نمیباشند؛ هرچند انباری از اصطلاحات را در خود داشته باشند.
صفانوشت ۱۰۷
تشخیص موضوع، فهم خصوصیات موضوع، درک ملاکها، مصالح و مضار و خلاصه فلسفه احکام به مقدار امکان در شأن فقیه است و فقیه باید در جهت وصول به آنها به مقدار امکان کوشا باشد؛ زیرا موضوع فن فقه حکایت از این امر میکند؛ چرا که فقه را به معنای فهم مییابیم؛ آن هم فهم با های دو چشم که دو
(۱۰۴)
چشم بصیر برای فهم را میطلبد نه فحم با حاء که کژی ظلمت و ناراستی تاریکی است؛ هرچند در مقام عمل، کم و بیش چنین میشود.
صفانوشت ۱۰۸
روش بحثی فقیهان گذشته و حتی امروزی چنین است که تمامی ابواب یا کتابهای فقهی یا تمامی یک باب یا یک کتاب فقهی را به طور یکنواخت پیگیر بوده و مسلسلوار از همه فروعات بحث و بررسی داشتهاند؛ در حالی که موقعیت ابواب و کتابهای فقهی و مسایل، بسیار مختلف و متباین از هم میباشد. این روش باعث شده است حق دستهای از مباحث ادا نشود؛ در حالی که به برخی از مباحث نیز بیش از مقدار لزوم پرداخته شده است و نیز باعث میشود تکرار مکررات در بحثها فراوان گردد و عالم و فقیه به سبب چند نظریه، انباشتهای از اوراق را در پی هم میآورد؛ بهگونهای که سخنهای اساسی آن در لابهلای سخنان فراوان دیگران نادیده به حساب میآید و در بسیاری از مواقع، مباحث را ناقص میگذارد و یا با تعجیل تمام میکند و از ترس نبود تکمیل، عجولانه بحثهای خود را جمع میکند.
در این زمان که نیازمندیهای انسانی به اوج خود رسیده و کوتاهی عمر و گرفتاریهای قهری مجال آدمی را محدود ساخته
(۱۰۵)
است، بر آنیم دورهای از فقه را به طور مناسب و هماهنگ با نیازمندیها پیگیری و با دیدی روشن مسایل را بازنگری نماییم و به جهات اساسی مسایلی که بحث مصنوعی دارند بسنده کرده، مسایل مهم را بیش از مقدار معمول پیگیری کنیم و خصوصیات مباحث را روشن نماییم و مباحثی را که لازم، مهم و اساسی است به مقدار ارزش، پیگیری کنیم. از تکرار و ترکیب مطالب دیگران پرهیز نموده، مباحث زنده و ضروری را به طور تحقیقی و بدون عجله بررسی نماییم، تازگیهای لازم را در فقه پیدا کرده و احکام بدون دلیل یا پیرایههای بدون مدرک را شناسایی کنیم و به جای تکیه بر افکار گذشتگان یا اعتماد بیش از مقدار لازم به اجماع و شهرت، دلیل مسایل را ملموسانه بازیابی نماییم. مسایلی را که در توان وقت است، بررسی نماییم و آنچه را که امکان رسیدگی و فرصت آن وجود ندارد به اهل آن یا آیندگان واگذار نماییم تا اندیشمندان هر یک گوشهای از کار را بازیابی کنند.
صفانوشت ۱۰۹
فقه اسلامی باید مانند پزشکی، موردی و تخصصی شود؛ نه مانند منبر به صورت کلی و در مجموعهای کشکولی به مردم داده شود. مردم باید به فقیه مراجعه کنند و فقیه نیز باید خود با مردم همراه باشد و مسایل و احکام مردم را به طور کبروی و صغروی رسیدگی کند.
(۱۰۶)
اینکه مردم بخواهند خود مفسر احکام خویش باشند، اساس درستی ندارد و اینکه بخواهند مسایل و احکام خود را از روی رسالهای دریابند، چندان کارگشا نیست؛ هرچند مردم حتی همین را نیز به دلیل نارساییهای موجود در رساله نمیتوانند بهطور درست انجام دهند.
صفانوشت ۱۱۰
فقیه هنگامی میتواند طرز تفکر خاصی داشته باشد که خط مشی اختصاصی خود را بهخوبی بشناسد، بهخوبی بداند که اساس کار وی چگونه است و به چه چیزهایی عقیده دارد و چه اموری را قبول ندارد و مبادی و اساس کار وی بر چه میزان و مرامی است. او باید مبانی اصولی خود را بهخوبی بشناسد و نظر خود را نسبت به قواعد فقهی شناسایی کند تا بتواند وحدت نظر، تناسب و همگونی واحدی در فتوا داشته باشد.
صفانوشت ۱۱۱
فقیه باید اعتقاد به ملاک و مناط در احکام داشته و آن را به طور دقیق در تمامی موارد مورد شناسایی و ارزیابی قرار دهد و باید برای شناسایی این امر در تمامی احکام جستوجو نماید.
فتوا اگر مدرن و اجتماعی باشد و چنانچه بر اساسی کامل و
(۱۰۷)
پیشرفته چیده شده باشد باید پاسخگوی چراهای مردم از احکام باشد و پیش از پرسش خود علل یا حِکم احکام را بیان نموده باشد.
خداوند هر حکم را که بیان نموده دارای علت و حکمتی است. اگر معصوم آن را بیان نماید، «علت» و چنانچه فقیه غیر معصوم آن را کشف نماید، «حکمت» نام دارد؛ چرا که معصوم به حکم احاطه دارد ولی فقیه چنین احاطه کلی ندارد و تنها میتواند بر بخش یا جهتی از مسأله آگاه شود و نیمهای از حکم بر وی مخفی است و او تنها به جزء علت دست مییابد و نمیتواند اطمینان یابد که به علت تام حکم دست یافته است. فقیه باید برای کشف حکمتهای احکام کوشش نماید تا بتواند به چراها و چگونگیها به طور نسبی پاسخ گوید تا مقلدان دریابند کارهای دینی دارای پشتوانه عقلی و شعور است؛ همانطور که معنای فقه چنین است. البته این امر با تعبد منافاتی ندارد و در موردی که عقل از درک آن پس از فحص و جستوجو و تلاش درمانده میشود، اعتراف مینماییم که ناتوان است و این حکم چون فرموده خداوند میباشد باید آن را اطاعت کرد و آن را برای آیندگان میگذاریم تا با پیشرفت علم، حکمت آن حکم را بجویند. اولیای الهی نیز در بیانات خویش علل بسیاری برای احکام آوردهاند و نمونه بارز آن تلاش مرحوم صدوق است که
(۱۰۸)
مجموعهای بینظیر به نام «علل الشرائع» را گرد آورده است. در واقع این کتاب برای شیخ صدوق نیست و این امام صادق علیهالسلام است که آن را فرموده است. انسان وقتی با چشم و اندیشه باز دانست چرا امری بد است، در پی بدیها نمیرود و تعبد صرف نمیتواند اندیشه و خرد آدمی که به هر سویی میرود و افسار آن به دست خیال است را رام نماید. البته لازم به ذکر است بیان علت، نیازمند ضابطه یا ارایه برهان درست و کامل یا شریعت بیپیرایه یا رؤیت قاطع است تا حقیقت دریافت شود و باید از وسوسه، تسویل، ظن و گمان دوری نمود.
صفانوشت ۱۱۲
گاه پرسیده میشود حکمت حرمت رضاع و محرمیت رضاعی در چیست؟ وقتی فرزند از نطفه دیگری است، شیر چگونه میتواند سبب محرمیت شود؟ در پاسخ میتوان گفت: محرمیتها به تمامی از نطفه بروز میکند؛ خواه در فرزند بدون واسطه باشد یا در فرزند رضاعی که فرزند باواسطه است. فرزند رضاعی شیر زنی را میخورد که این شیر نتیجه حمل آن زن است و بدون حمل، برای هیچ زنی شیری به وجود نمیآید. حمل زن، معلول نطفه مرد است و حمل به طور طبیعی بدون نطفه مرد محقق نمیگردد و نطفه نیز اثر و نتیجهای از
(۱۰۹)
مرد است؛ پس شیر نتیجه حمل و حمل نتیجه نطفه زوج است.
فرزند رضاعی وقتی شیر کامل زنی را میخورد، در واقع رقیقهای از نطفه او را در خود جای میدهد و رشد واقعی وی ثمری از نطفه مرد است. همانطور که طفل، فرزند زوجی میشود که نطفه از آن اوست. فرزند رضاعی، فرزند باواسطه و فرزند شیری برای مرد میباشد.
همین عامل سبب تمامیت عنوان «فرزندی» میگردد و آثار فرزندی را به طور کامل دارا میشود و فرزند رضاعی در شریعت، فرزند به حساب میآید.
صفانوشت ۱۱۳
فقیه چون بر اساس ظاهر است که حکم میکند و از آن رو که وی در پی برهان و قطع فلسفی نیست، میتواند اساس کار را بر اطمینان قرار دهد. آنچه در اطمینان حجیت دارد، اطمینان نوعی است و اگر ملاکی و یا تشخیص موضوعی اطمینانی را ایجاب کند، باید بر اساس آن اطمینان، فتوا یا حکم داد؛ هرچند مستند خاصی در کار نباشد یا مستندی برخلاف اطمینان فقیه وجود داشته باشد. اگر حکمی مستنداتی نیز داشته باشد؛ ولی اطمینان حاصل شود که در ظرف خاصی این چنین بوده و زمینه حکمی
(۱۱۰)
مستمری ندارد، در راستای آن اطمینان، عمل میشود. پس اگر اعتقاد و اطمینان به ملاک و موضوعات مورد اهمیت قرار گیرد، بسیاری از روشهای فقهی مورد پرسش قرار میگیرد و بسیاری از فتواها مورد شبهه واقع میشود.
بسیاری از فتاوا بر اثر دستهای از ظواهر یا قواعد است؛ بدون آنکه اهمیتی به ملاک مسأله داده شده باشد و همینطور بسیاری از احکام فقهی به واسطه اهمال در موضوع شناسی به طور مشخص گروهبندی نشده است و دستهای از فتاوا تنها به وسیله نقل است؛ بدون آنکه موقعیت حکمی، شأن نزول و موقعیت زمانی مسأله مورد شناسایی قرار گرفته باشد.
صفانوشت ۱۱۴
اگر در اجتهاد، چیزی مورد عفو و چشمپوشی قرار میگیرد، تنها در سلوک ظاهری و طریق اجتهاد احکام است که اگر مجتهد جستوجوی کامل داشته باشد و مأیوس از دلیل گردد، حکم ظاهری آن میتواند راهگشای او و دیگران واقع شود و در این صورت دیگر توقع حکم باطنی از شخص نمیرود؛ البته در صورتی که کوتاهی در تحقیق نداشته باشد.
این بیان بسیاری از اجتهادها را مورد پرسش قرار میدهد؛ چرا که بسیاری از فتاوا با کمترین تحقیق همراه است و احکام
(۱۱۱)
آن گذشته از نداشتن استناد، میتواند اثرات تکلیفی نیز داشته باشد.
تفاوتی که در سلوک عقلی و نقلی وجود دارد، همان نوع حکم است که در احکام فقهی، مؤمن و مکلف تنها به ظواهر مأمور است و ظن نوعی نیز او را کفایت میکند؛ در حالی که سلوک معنوی، موضوعی اینگونه ندارد و هدف کسب واقع است، نه ظواهر صوری.
در سلوک صوری این چنین نیست که اشتباه اجر داشته باشد، چیزی که هست این است که اشتباه وی مورد عفو قرار میگیرد؛ زیرا هدف از احکام ظاهری انقیاد است که در هر حال حاصل است، برخلاف سلوک معنوی که جز واقع ثمری ندارد.
صفانوشت ۱۱۵
گفتن نشانه بودن نیست. همیشه واقعیتها حقیقت ندارد و تنها اندکی از تمامی قوانین آسمانی و زمینی به مرحله اجرا گذاشته میشود؛ خواه در مرتبه اهل دین باشد یا در ظرف اهل دنیا. برای نمونه میخواهیم در این مقام از تقلید و احکام آن در ظرف قانون و عمل سخنی گفته باشیم: اگر تقلید در ظرف تحقیق قرار گیرد و در موارد حاجت باشد، میتواند عملی خوب ارزشی گردد؛ بهخصوص در اموری که بدون تقلید امکان تحقق ندارد.
(۱۱۲)
برای نمونه، همه مردم نمیتوانند در احکام دین مجتهد شوند؛ پس باید از مجتهد آگاه پیروی کنند. اهل دیانت این کار را میکنند؛ ولی در باب تقلید، احکام بسیار دقیق، حساب شده و پر پیچ و خمی عنوان میگردد که جهت اجرایی ندارد.
اینکه مجتهد باید در علوم نهایی، علوم پایه و مبادی اجتهاد اعلم باشد، عادل باشد و اهل دنیا و در بند امور مادی و زد و بندهای عمومی نباشد و در صورت تعدد مجتهد و اختلاف در اعلمیت آن، باید چگونه برخوردی داشته باشد، در حالی است که معنای اعلمیت به درستی مشخص نمیگردد و اگر هم مشخص شود، امکان تحقق آن چندان وجود و زمینه ندارد و اگر هم داشته باشد، کسی چندان در بند تقلید از این فرد نیست و چنین فرد لایقی احتمال احراز وی نسبت به این مقام چندان قوی نمیباشد و به طور غالب با بسیاری از شرایط دیگر روبهرو میشود.
خلاصه آنچه در باب تقلید و اجتهاد با تمام دقت و اهمیت گفته میشود، در مرحله عمل و اجرا چندان مورد عملی پیدا نمیکند و عده کمی لیاقت نسبی دارند و موقعیت تمام این مرحله را ندارند. آنچه در باب تقلید و اجتهاد به دقت نوشته شده است، بسیاری از آن در خارج به بیتوجهی کشیده شده و ترک گردیده و در طول تاریخ، در عمل، خلاف آن واقع گردیده است.
(۱۱۳)
صفانوشت ۱۱۶
در زمان غیبت، برای شیعه جهت وصول به وظیفه، راهی جز اجتهاد نیست و تقلید از مجتهد نیز از باب «اکل میته» جایز است و مندوحه و وجه جوازی غیر از آن ندارد و البته، این امر از عوارض دوران غیبت امام معصوم علیهالسلام است.
صفانوشت ۱۱۷
در صحت حکم به پیروی از اعلم در هر رشته و به طور قهری دین، بحثی نیست. بحث در دو جهت است: یکی اینکه آیا شارع چنین دقتهای عقلی را در پیروی از دین لازم میداند و اینگونه دقتها را میخواهد یا نه؟ دوم اینکه در جوامع فعلی ما امکان پیروی از اعلم وجود دارد یا نه؟
باید گفت: در جهت نخست، شارع مقدس اینگونه دقتها را در پیروی از دین لازم ندانسته و دلیل محکمی بر این مطلب وجود ندارد؛ بلکه دلیل بر خلاف آن فراوان است و ارجاع به مجتهدان متعدد را جایز میداند؛ بدون آنکه خود را در این باره مطرح سازند و یا فرد واحدی را به عموم ارایه دهند و در هر منطقه به فرد مورد اطمینانی که در آن منطقه بوده، راهنمایی میکردند؛ بدون آنکه ملاحظه اعلمیت شود.
در جهت دوم باید گفت: در جوامع یا در دورههایی که شعار و
(۱۱۴)
دسیسهکاری رواج فراوانی دارد و زد و بند نقش مهمی در پیشبرد کارها دارد و ناخالصی فراوان است، امکان تشخیص اعلم و پیروی از آن در عمل ممکن نیست. بر این اساس میتوان گفت: تقلید از مجتهد نه تنها کفایت میکند که خود تکلیفی شرعی و الهی است و کسانی نیز که از اعلمیت دم میزنند، یا در نوع امور، اعلم نیستند یا اگر هم در جهتی برتری خاصی داشته باشند، در موارد دیگر کمبود نمایانی دارند.
صفانوشت ۱۱۸
تقلید از مجتهد، تقلید از اندیشه و روح اوست؛ نه بدن زنده مادی وی؛ پس میتوان گفت: تقلید از میت حتی بهطور ابتدایی نیز اشکالی ندارد. البته، مگر آنکه مجتهدی زنده، اعلم از مجتهدان میت باشد.
البته این امر در مسایلی است که نظریه آن مجتهد در آن مسایل به طور روشن موجود باشد؛ ولی در مسایل مستحدثه و موارد مبهم از فتاوای میت اعلم باید به نظر افراد دیگر رجوع نمود.
مراد از میت نیز در مورد مجتهد، تنها مردن نیست؛ بلکه مجتهد در صورت داشتن فراموشی یا کهولتی که او را از احاطه بر معلومات وی باز میدارد، حکم میت را پیدا میکند. این چنین
(۱۱۵)
نیست که مجتهد تا نفَس میکشد، میشود از وی تقلید کرد؛ هرچند ادراک و یا تصورات کاملی نداشته باشد.
البته این چنین نیست که گفته شود زمان و علم رو به رشد نیست و گذشتگان به طور کلی آگاهتر و اعلم از آیندگان هستند؛ چرا که این عقیده خود یک انحراف است و آیندگان به تمامی علوم گذشتگان ـ با اضافات ـ و با اشکالاتی که به نظرهای آنها وجود دارد، احاطه دارند؛ در صورتی که گذشتگان تنها احاطه بر علوم خود داشته و از اضافه و اشکال بیبهره بودهاند. چیزی که هست این است که گذشتگان بر اثر فراغت و اهمیت فراوان توفیق فراوانی داشته و در این زمانها نیز بر اثر حوادث موجود زمانی و زندگی، موانع رشد پیشتازی را کند میکند که البته این امر با آنکه درست است، کلیت ندارد و در همین زمانها نیز خداوند متعال به عدهای ـ هرچند اندک ـ توفیقی میدهد که خود را از تمامی شؤون ناسوتی دور میدارند و به آنان عشق و علاقهای عنایت میکند که خود را فانی در تحقیق، تحصیل علوم و کمال میکنند.
پس هرچند زمانها تفاوت کمّی ایجاد کرده است، در جهت کیفی آهنگ رشد ادامه دارد. در گذشته هرچند عالم کمتر بود، بیشتر مشغول تحقیق بودند و امروزه هرچند اهل این سلک بیشتر شدهاند، محقق کمتر یافت میشود. البته همان عده کم نیز میتوانند قافله علم و تحقیق را با آهنگ موزونی حرکت دهند، بدون آنکه تزلزلی در حرکت ایجاد گردد.
(۱۱۶)
صفانوشت ۱۱۹
تقلید از غیر اعلم اشکال ندارد و دلیلی عقلی بر منع آن در دست نیست؛ بلکه در طول تاریخ و در تاریخ هزار ساله علوم حوزوی، تقلید از اعلم واقع نشده است؛ چرا که بسیار شده است کسانی که صاحب تألیفهای بزرگ و پربار علمی بوده و زحمت بسیاری در تحصیل و تحقیق کشیدهاند مرجع تقلید نگردیدهاند و کسانی که روبنایی کار کرده و علم مستحکمی مانند گروه نخست نداشته و تنها از آن بزرگان تغذیه کردهاند، به شهرت و مرجعیت رسیده و غربت نصیب آن بزرگان شده است.
صفانوشت ۱۲۰
صحنهگردانان انقلاب باید از وقت و عمر علمای وارسته بیشتر استفاده کنند. باید از علم عالمان بهره برد، نه فقط از صلوات و دعای خیر آنان. کشور ما با علم و عمل است که اصلاح میشود. صحنهگردانان اصلی جامعه، نباید ردههای چندمی در علم باشند.
در هر قشری چنین است که ردههای پایینتر کاسه داغتر از آش میشوند و به خودیت خود فکر میکنند و نمیدانند در این روزگار و سرزمین، چه جایگاهی دارند و کجا باید صحبت و کجا سکوت کنند و چه کسی بالاتر و چه کسی پایینتر است تا سخن بالایی را بشنوند و به پایین دستها نصیحت کنند؟
(۱۱۷)
صفانوشت ۱۲۱ تا صفانوشت ۱۳۹
صفانوشت ۱۲۱
اگر حوزه نیازمند طرح هجرت است و مسؤولان ادارهها در جستوجوی افرادی هستند تا آنها را از قم به شهرستانها ببرند، نباید در پی مجتهدان و طلاب ممتاز در علم باشند، بلکه مبلغان باید از روحانیان و عالمان پیر که دیگر تحصیل، تدریس و تحقیق از آنان بر نمیآید باشند و حوزه علمی قم را نباید از ذخایر علمی آن خالی نمود که این کار در درازمدت سبب تخریب آن از لحاظ علمی میگردد.
صفانوشت ۱۲۲
فقه شیعی با آنکه سرآمد دیگر فقههاست، با این همه، دامنگیر اشکالات فراوانی است و برخی از مسایل آن هنوز که هنوز است مجمل است و نیازمند بررسی و تحقیق میباشد. اگر کسی بپندارد فقیهان ما تمامی کارها را انجام دادهاند فردی خوشباور و خمود است. یکی از آسیبهای عمده فقه ما این است که تشخیص موضوعات را شأن فقیه نمیدانستند و سایه آثار شوم این نظریه بر فقه سنگینی میکند. جناب شیخ انصاری باب معاطات را چگونه پرورش داده است؛ در حالی که هر کدام از بابها و مسایل فقهی باید اینگونه مورد تحقیق قرار گیرد.
فقیه باید شراب، دزدی، غنا، ربا، مضاربه و دیگر موضوعات
(۱۱۸)
را بشناسد تا بتواند حکم آن را به دست آورد. البته برخی میتوانند احکام را حفظ کنند و محفوظات خود را برای مردم بیان دارند ولی دیگر این شخص نمیتواند قاضی شود چرا که قاضی باید تکلیف پرونده را مشخص نماید؛ همانطور که رهبر اجتماع باید تکلیف جامعه خویش را روشن نماید و نمیتواند آنان را به عرف حواله دهد؛ چرا که عرف همان مردم هستند و مردم را نمیشود به مردم ارجاع داد و بحثهای علمی در این زمینه نمیتواند روشنگر مسألهای باشد، بلکه حوزهها باید جلودار و پیشتاز باشند و مردم را به خویش دعوت نمایند. عالمان دینی و رهبری باید فتاوایی داشته باشند که جامعه بتواند آن را عملی سازد و عملگرایی در فتوا اصل باشد نه ذهن و علمگرایی و برای این کار، شناخت موضوع بسیار مهم است. البته، بسیاری از موضوعات احکام در شریعت بیان شده و به طور نمونه در مورد دزد و مال دزدی مصادیق متعدد را برشمرده است تا ما گمراه نشویم و سره را از ناسره تمیز دهیم.
صفانوشت ۱۲۳
در فقه باید توجه داشت خداوند ساخته و پدیدهای ندارد که به صورت کلی دارای ضرر باشد، بهگونهای که هیچ فایده و منفعتی در آن نباشد حتی زهر و قاذورات نیز ممکن است نسبت به بعضیها و برخی از دهانها گوارا باشد.
(۱۱۹)
صفانوشت ۱۲۴
اگر مجتهدی در اصول ضعیف باشد، فقیه نیست. مجتهدی که فلسفه نمیداند، اصولی نیست و کسی که منطق نمیداند، فیلسوف نیست. بر این اساس، مجتهدی که اصول، فلسفه و منطق نمیداند فقیه دقیقی نیست و خود را با فقاهت عامیانه دلخوش داشته است؛ زیرا فقیهِ اصولی فلسفی منطقی است که میتواند موضوعات احکام را به دقت بشناسد و از حلال و حرام خدا سخن گوید وگرنه فتاوای او قابل اعتماد نیست. به فقیهی که از درِ هستی شناسی وارد احکام شده و نخست موضوعات را شناخته و سپس به بررسی احکام از طریق آیات و روایات پرداخته و سپس از حلال و حرام سخن میگوید میتوان اهتمام داشت و در اصل، تنها به چنین فقیهی است که باید اهتمام ویژه داشت. خردههایی که امروزه برخی از مردم به علما میگیرند و میگویند آنان تا دیروز همه چیز را حرام کرده بودند و امروز آن را حلال میدانند، از همین جا ناشی میشود! چنین افرادی غفلت دارند که حکم خدا تا قیامت تغییرناپذیر است و هیچ حلالی حرام نمیشود و هیچ حرامی حلال نمیگردد، بلکه آنچه تغییر میکند موضوع است و تغییر یک موضوع به موضوع دیگر سبب آمدن حکم ثابت آن موضوع جدید میشود که با حکم موضوع قبلی تفاوت دارد. تنها این موضوعات است که هر روز در تبدیل و تبدل است و روز به روز لباس تازه بر تن میکند.
(۱۲۰)
البته بخشی از سخن مردم درست است؛ زیرا به طور نمونه، «ماهی ازونبرون» در گذشته حرام دانسته میشد و امروز حلال، ولی این اختلاف حکم بر اثر ناشناخته ماندن موضوع این حکم در گذشته بوده است؛ چرا که حکم آن را به عرف حواله میدادند و عرف و عموم مردم نیز برای آن فلسی قایل نبودند و این علم است که امروزه آن را فلسدار میداند. بعضی از حیوانات در کتاب لمعه حرام دانسته شده، که امروزه آن را حلال میدانند. قضیه کشیدن آب از چاهی که مردار در آن افتاده نیز اینگونه است. همچنین آبی که توسط باران در بیابان جمع میشود و رنگ آن کمی ناصاف است آیا مضاف است یا خیر؟ البته، تغییر رنگ آب غیر از مضاف بودن آن است. مضاف آن است که به طور مثال گل مخلوط با آن شده باشد ولی آن که تنها رنگ آن تغییر نموده است مضاف به حساب نمیآید. همچنین هماینک معلوم نیست اقتصاد اسلامی چیست، ورزش اسلامی کدام است یا پوشش اسلامی چگونه است؟ کف زدن با دست به هم زدن چه تفاوتی دارد؟ البته عالمان بزرگوار در مواردی که موضوع را بهخوبی میشناختند خوب وارد بحث شدهاند و از روایات به جای خود و بهنیکی بهره بردهاند.
مسأله حرمت یا حلیت «عذره» از اینگونه مسایل است و میان روایت «ثمن العذرة سحت» و «لا بأس ببیع العذرة» جمع
(۱۲۱)
استحسانی خوبی شده است و بیع عذره بر عذره نجس و روایت دیگر بر عذره پاک حمل شده است. این جمع، حکایت از شناخت موضوع آن، یعنی حیوانات و پرندگان گوناگون دارد. البته ما در آنجا اشکال نمودیم که طهارت یا نجاست چیزی با حرمت یا حلیت آن تلازمی ندارد که بحث آن را باید در جای خود دید. امر چنین است که ما داشتن آزمایشگاه را برای فقه ضروری میدانیم تا با انجام آزمایشهای مورد نیاز روی فرد یا چیزی، هویت آن آشکار شود.
انجام صحیح این امر میطلبد حوزهها بخش تحقیقاتی موضوعشناسی را تدوین نمایند و برای طلاب جوان آزمایشگاههای علمی تشکیل دهند تا خود بدون استاد و برنامه دنبال این موضوعات نروند که خدای ناخواسته دچار مشکل نگردند و گاه با هزینههای بسیار نیز به جایی نرسند.
صفانوشت ۱۲۵
در دوران کودکی دوست داشتم بدانم موضوع کتابهای حوزوی چیست و به کجا میانجامد، از این رو از بسیاری پرسیدم لمعه، مکاسب، و سیوطی چه میگوید و چرا چندین کتاب در حوزه خوانده میشود؟ هر کس چیزی میگفت ولی یکی از آنان که آدم خوبی بود گفت: سیوطی را برای این میخوانند که
(۱۲۲)
ادبیاتشان خوب شود، مغنی هم برای ادبیات خوانده میشود، لمعه هم برای همین است تا شخص در ادبیات قوی شود و خلاصه اینها همه برای ادبیات است! بعدها دانستم این بنده خدا نمیدانسته لمعه در مورد ادبیات نیست و عجیب این است که برای من نسخه میپیچید.
این جریان را در جای دیگر نیز دیدم. حدود سیوپنج سال پیش به دکتر متخصصی برای «خرخر» نمودن در خواب مراجعه نمودم. او به من گفت شما بیماری «پلیمپ» یا انحراف بینی دارید و باید عمل شوید. من نوبت گرفتم و برای عمل به اتاق جراحی رفتم. در آنجا با خود قدری اندیشیدم و گفتم انسان عاقل خود را بدون دلیل زیر تیغ جراحی نمیسپارد، برگشتم تا اینکه چندی پیش به یکی از دوستان سفارش کردم بهترین دکتر گوش، حلق و بینی را پیدا کند تا برای این مشکل نزد او مراجعه کنم. ایشان بهترین دکتری را که میتوانست بیابد، به من معرفی نمود، از قضا آن دکتر همان کسی بود که من سی و پنج سال پیش به او مراجعه نموده بودم ولی بدون یادآوری گذشته دوباره به پیش او رفتم. دکتر بعد از شنیدن حرفهای من در مورد این امر گفت نه تنها «خرخر» نمودن در خواب بیماری نیست، بلکه بسیار مفید است؛ چون پردههای صوتی نازک است، وقت نفس کشیدن ارتعاش پیدا میکند و همچون پرچمی در مقابل باد تکان میخورد و صدا
(۱۲۳)
تولید مینماید و برای آنان که پردههای صوتی ضمختی دارند احتمال خفگی وجود دارد، بنابراین شما نه انحراف بینی دارید و نه مشکل دیگر. وی خواست قدری دارو بنویسد، به ایشان گفتم اگر چیزی نیست برای چه میخواهید دارو بنویسید؟ دریافتم خدا به من رحم کرد که سیوپنج سال پیش به نسخه وی گوش ندادم و اکنون با بالا رفتن تجربه و دانش او خلاف گفته وی برای من آشکار شد.
صفانوشت ۱۲۶
طلبه همیشه باید آماده رزم باشد و خود را برای امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) آماده سازد؛ به این صورت که هر لحظه آماده حرکت باشد و بتواند زن و بچه و خانه و کاشانه و کتابهای خود را بگذارد و به وظیفهای که دارد عمل نماید.
جنگی که میان عراق و ایران رخ داد، نفسها را صافی کرد و آشغالها را نمایان ساخت. برخی از ترس جنگ بیرون میرفتند و میگفتند عجب مملکتی شده که نمیشود لخت خوابید؛ چرا که ناگهان بمباران میشود. برخی نیز بعد از شش ماه به اجبار به مرخصی میرفتند! حتی در صدر اسلام چنین افرادی دیده نمیشوند. دنیای امروز کوچکتر از آن است که این انسانها را
(۱۲۴)
بشناسد. ما از مقام و موقعیت شهیدان انقلاب در مقدمه کتاب «انقلاب اسلامی و جمهوری مسلمانان» سخن گفته و در آنجا مطالبی آوردهایم که در کتابی دیده نمیشود.
صفانوشت ۱۲۷
چوپانی گلهای را دزدیده بود. وی نزد وکیلی آمد و گفت مردم میخواهند گوسفندهایشان را از من بازپس بگیرند، اگر وکیل من شوی و کاری کنی که آنان نتوانند با من چنین کنند، حق وکالت خوبی به تو میدهم. وکیل رو به چوپان کرد و گفت آیا به راستی دزدی نمودهای یا خیر؟ چوپان گفت: آری، ولی اگر خلاف آن را ثابت نمایی مژدگانی خوبی خواهی گرفت. وکیل گفت چاره آن است که میگویم. وقتی نزد قاضی رفتیم هرچه از تو پرسیدند تنها بگو «بع بع». فردا که نزد قاضی رفتند قاضی از چوپان پرسید اسمت چیست، چوپان گفت: «بع بع». به او گفت: بع بع یعنی چه؟ اسمت را بگو! چوپان گفت: «بع بع». پرسید تو گوسفندان را دزدیدهای؟ گفت: «بع بع». وکیل گفت این بیچاره بدبخت نمیتواند صحبت کند تا چه رسد به دزدی، بیدلیل به او اتهام دزدی زدهاید، او کجا و دزدی کجا؟ این چنین بود که قاضی چوپان را تبرئه کرد. فردای آن روز وکیل رفت تا پول وکالت و مژدگانی خویش را بگیرد. چوپان گفت: «بع بع». وکیل گفت: منم
(۱۲۵)
وکیل، ولی چوپان گفت: «بع بع». وکیل گفت: «با همه بع با ما هم بع؟»
حکایت گرچه خندهدار است ولی:
خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است
کارم از گریه گذشته است از آن میخندم
حکایت برخی در این دوران چنین است که آن را به اهمال و اجمال میگذارم و توضیحی در این رابطه نمینویسم.
صفانوشت ۱۲۸
فقیهان ما وقتی قلم به دست میگرفتند میخواستند یک دوره فقه بنویسند که گاه چندین کتاب چند صد مسألهای میشد و چند سال نیز به طول میانجامید در حالی که باید کار را در دنیای علمی تحقیقی و آزمایشی نمود و با دلیل و مدرک اطمینانی سخن گفت. ما در مقام معصوم علیهالسلام نیستیم که بخواهیم و بتوانیم از هر چیزی کتابی داشته باشیم. باید مسایل را به صورت جزیی و مورد به مورد بررسید. دنیای علمی کنونی برای یک مسأله جزیی دانشمندی را سه سال، کمتر یا بیشتر، به جنگل یا بیابان میفرستد تا در آن رابطه بهخوبی تحقیق کند و کار وی به نتیجهای برسد و حتی گاه به تلف شدن و از بین رفتن این فرد نیز میانجامد اما دستکم زحمت او و دستاوردهای او قابل اعتناست ولی گاه
(۱۲۶)
ما مینشینیم و با احوط و احتیاط و اقوی و لعل حکم صادر میکنیم و شک را در مسایل زندگی دخالت میدهیم؛ در حالی که نمیتوان با چنین تحقیقاتی حکومت و دین را اداره کرد و باید تحقیق را بر یک مسأله گذاشت و آن را تحقیق و تفحص جدی نمود و پیآمدهای اجرایی شدن آن در جامعه را بررسید و تأثیرات روانشناسانه و جامعهشناسانه آن را شناخت تا آن تحقیق، از دیگر اقران خود برتری داشته باشد و به عنوان حَکم قابل استفاده و اجرای آگاهانه باشد.
صفانوشت ۱۲۹
خدا نکند انسان در دام عالمنمایانی بیکار گرفتار آید؛ چرا که رهایی از آن از هر دامی بدتر و سختتر است و میتواند انسان را از کار و زندگی باز دارد و او را مستأصل نماید.
صفانوشت ۱۳۰
همانطور که ما برای مردم از عاشورا و اربعین سخن میگوییم و مردم سینه خود را برای این روزها چاک چاک میکنند و بسیار نیز شایسته است، باید اجازه داد روزهایی نیز در چارچوب مسایل شرعی خوش باشند و با خوشی مجاز خویش، حالت تعادلی در خود ایجاد کنند که به سستی، فرسودگی، خمودی و افسردگی دچار نشوند.
(۱۲۷)
صفانوشت ۱۳۱
پارهای از مشکلاتی که امروزه در کشور مشاهده میشود به سبب آن است که عالمی معمولی خود را فقیه میپندارد و استادی دانشگاهی خود را مجتهد میشمرد که نتیجه آن بیبهره شدن و خسران از نظرات افراد متخصص است. برخی با خواندن چند کتاب گمان میکنند در آن رشته صاحب تخصص گردیدهاند، از این رو گاه مهندس یا پزشکی به منبر میرود و طبیبی آواز میخواند و فردی روحانی بدون آنکه مراتب نفس آدمی را بشناسد، از روانپزشکی و روانشناسی سخن میگوید.
صفانوشت ۱۳۲
در گذشته چنین بود که اگر لاتها و چاقوکشهای حرفهای با هم دعوا میکردند حتی اگر دهها زن و بچه و پیر میان آنان بودند، هیچ یک آسیبی نمیدیدند؛ زیرا آنان حساب شده و حرفهای تیغ میکشیدند ولی وقتی تیغ و به اصطلاح تیزی به دست افراد ناشی و غیر متخصص باشد، باید همه کنار روند؛ چرا که آنان بدون حساب و کتاب چاقو میکشند و هر کسی را که بر سر راه میآید زخمی میکنند و یا چاقو را بهگونهای پرتاب مینمایند که پوستها را پاره میکند و از هم میدرد. در برخی از مباحث دینی نیز بحث در دست افراد غیر متخصص قرار گرفته و بر سر دین، آن آمده که آمده و انحرافات و پیرایهها آن را زمینگیر نموده است.
(۱۲۸)
صفانوشت ۱۳۳
در مقام افتا، شهرت و اجماع، استفاده از سخنان دیگران ـ هر قدر هم که دارای عظمت باشند ـ تقلید به حساب میآید و مجتهد کسی است که خود بتواند به ادله کتاب و سنت رجوع نماید و با بررسی آن، نظر اطمینانی خود را عنوان نماید؛ خواه با اجماع و مشهور هماهنگی داشته باشد یا خیر. هر فتوایی باید به مصدر و منبع کتاب و سنت متصل باشد وگرنه همچون آب قلیل میماند که پشتوانهای ندارد و به جایی متصل نیست.
صفانوشت ۱۳۴
در بحث نباید عصبانی شد و حتی اگر کسی منکر امری بدیهی شد به جای عصبانیت که نشانه نادانی است، باید آن امر بدیهی و واقع را بر او نمایاند و از او خلاف آن را خواهان گردید. رعایت خونسردی در بحث نه تنها در مباحث علمی بلکه در همه شؤون زندگی لازم است.
صفانوشت ۱۳۵
سستی اجتماعی که برای شیعه از ناحیه حاکمان اهل سنت و سلاطین اموی و عباسی پیش آمد، سبب شد اندیشههای فقیهان حالتی انزوایی پیدا نماید. از این رو در استنباط حکم، گاه
(۱۲۹)
موضوع آن را محدود به محله، شهر، روستا یا تنها جامعه خویش میدیدند و نه بیشتر که هماینک بیش از یک میلیارد مسلمان و هفت میلیارد جمعیت غیر مسلمان را باید در نظر داشت. برای نمونه، صاحب جواهر وقتی میخواهد به محل خویش بازگردد چون نمیتواند همه کتابهای خویش را همراه بردارد، کتاب «جواهر الکلام» را مینویسد که در حقیقت این کتاب دفترچه دم دستی ایشان است ولی چون ما کار نکردیم و تنها به نگارش همین بزرگان اکتفا نمودیم، این کتاب عمدهترین متن درسهای خارج گردید؛ در حالی که برای خود آن بزرگوار تنها چکنویسی بیش نمیباشد که دارای اشکالات زیادی در الفاظ و معانی آن است. البته در ویراستاری این کتاب، مشکلات آن تصحیح گردید و در ادامه برای مردم به صورت فتوا درآمد ولی ایشان در نگارش آن تنها به محیط خود توجه داشته و در همان محیط نیز قابل عمل بوده و در بیرون سریان و جریان نداشته است؛ گرچه با این وصف، اینگونه فتاوا مصدر قرار گرفت.
صفانوشت ۱۳۶
جامعه نباید میان آزادمنشی و تقوا فاصله ببیند و سلامت اجتماعی و تقوای حقیقی در قالب آزادمنشی است وگرنه هرگونه سختگیری و تنگنظری و استبداد جز بر سالوس و ریا بر چیز دیگری نمیافزاید.
(۱۳۰)
صفانوشت ۱۳۷
رعایت احتیاط و گرفتن قدر متیقن در حدود، به وسیله ایراد شبهه از کار میافتد و هنگامی حدود اسلامی اعمال میشود که شبههای در کار نباشد.
این امور و کلیاتی از اینگونه با تمامی عظمت و صحتی که دارد و میتواند مانع بسیاری از نارواییها گردد، خود میتواند بهترین و قویترین حامی برای ظالم، زورمدار و تجاوزگر باشد. زدن و کشتن لازم نیست با شهود انجام بگیرد و زمانی که اینگونه تجاوزها در پنهان انجام میگیرد، به وسیله همین قوانین از مجازات معاف میگردند.
هر ظالم، آدم کش، چاقوکش و تجاوزگری میتواند در حمایت این قوانین و به سبب شبهه در دلیل و یا اصل برائت از هرگونه مجازاتی مصون بماند و از معرکه بگریزد. با این وصف که جنایتکار همیشه به مقدار لازم و توان در جهت نابودی شواهد جرم میکوشد و دیگر امیدی برای اثبات جرم نیست و دست مظلوم و طرف تجاوز به جایی نمیرسد. میدزدد و میگوید ندزدیدم، میکشد و میگوید نکشتم، میزند و میگوید نزدهام و با ایجاد یک شبهه، خود را فارغ میکند، با چاقو میزند و فرد زده شده را از کار میاندازد و ابتدا میگوید من نبودهام و چه کسی است که بتواند ثابت کند که این فرد بوده است؟ فرد زخمی که
(۱۳۱)
افتاده، زننده هم گریخته و قانون نیز با یک شبهه از کار افتاده است.
بعد از تمامی این مشکلات، هنگامی که پزشک، فرد کشته شده را میبیند، میگوید: این جراحت با یک شیء تیز بوده؛ ولی اینکه این شیء تیز چاقو بوده است یا نه، معلوم نیست؛ پس در صورت تحقق تمامی امور باز هم قدر متیقن آن میان شیء تیز و چاقو، زننده را یاری میکند و او را از بند میرهاند.
تمام اسباب و علل در جهت تقویت جرم است و مجرم زمینههای فراوانی جهت گریز از مجرم بودن دارد؛ در حالی که مجروح، مضروب، مظلوم و مورد تجاوز گزینهای قابل اطمینان برای گرفتن حق خود و طلب آن ندارد و کاری از پیش نمیبرد.
این امر از بزرگترین عوامل تحقق جرایم است و قوانین موجود نتوانسته است در جهت برطرف کردن جرم موفق باشد؛ زیرا اثبات جرم، بیش از خود جرم، مظلوم را آزار میدهد و دست وی را بسته است؛ در حالی که ظالم راههای فراوانی جهت گریز دارد.
اگر این امر را در موارد اجرایی اثبات جرم هماهنگ گردانیم، فاجعهای محقق میگردد که بعد از گذشت از هفت خان رستم جهت اثبات جرم، تازه برای گرفتن حق خود باید خانهای فراوانی را طی کند تا شاید به جایی رسد. رسیدن به این مرحله میتواند در بسیاری از موارد به عهده وارث باشد؛ زیرا
(۱۳۲)
طرف تجـاوز قـدرت و عمـر لازم برای پیگیـری آن را نـدارد.
این امر روشن میکند که مظلوم در جامعه چه وضعیتی دارد. برخی از قوانین، هنوز وضعیت خاصی به خود نگرفته است و جامعهای این سویی را ارایه میدهد. برای نمونه، اگر کسی، دیگری را بکشد، میتواند آن را به راههای فراوان انکار کند و از همین قوانین مذکور موجود، حکم برائت دریافت نماید؛ زیرا با اصل برائت و فقدان اثبات جرم به طور قطع، کار برای گریز بسیاری از مجرمان هموار میگردد و بعد از اثبات نیز در جهت عمد و شبه عمد، دُم گاو به زمین میآید تا اثبات شود. قدر متیقن و قانون فقدان شبهه در حدود ـ اگر خیلی مورد مخصوصی باشد ـ خطایی جلوه میکند که باید دیه دهد که این خود مشکلی دیگر است. در همین زمان که این صفا نوشت در حال نگارش است، دیه یک مسلمان نیممیلیون تومان در ظرف سه سال است و اگر زن باشد، نصف میشود، آنهم در ظرف سه سال و تازه بعد از سه سال با هزاران اقدام و پس کن، پیش کن، چنان و چنین میشود؛ در حالی که این مقدار پول در جامعه ما ارزش چندانی ندارد؛ زیرا دویست و پنجاههزار تومان کمترین پولی است که میتوان در برابر یک انسان قرار داد.
اگر زنی سوار بر پیکان شود و تصادف کند و کشته شود و خطاکار نباشد و سپس خطاکار مشخص شود و در بند بماند و
(۱۳۳)
دهها اگر دیگر، مجرم باید یک میلیون بابت وسیله نقلیه زن خسارت بدهد و دویستوپنجاه هزار تومان بابت خود آن زن؛ هرچند مهریه همان زن ممکن است چند برابر آن باشد که غالب مهریههای زنان در حال حاضر چنین است.
پس ارزش این زن، کمتر از خودروی وی و کمتر از مهریه ازدواج اوست. اگر این زن با یک بنز در حرکت بود و اینگونه میشد، مجرم باید ده میلیون خسارت برای بهای خودروی وی و یک چهلم آن را بابت خون زن بپردازد.
اگر این قتل در تصادف نباشد و خانوادهای از بین بروند و پدر و مادری کشته شوند، آن خانواده بعد از اثبات خطایی بودن امر میتوانند یکچهارم یک میلیون یا نیم میلیون تومان را بعد از چند سال به طور نسیه طلب کنند؛ در حالی که حیات آن فرد، حیات زندگی، خانواده و افرادی را در بر داشته است.
اینگونه امور است که جرمآفرین و جرمپرور است و اینگونه قوانین است که میتواند برای متجاوز بهترین حامی باشد.
تمامی این قوانین با روح عدالت و قسط سازگار نیست و میتوان گفت برداشتی نادرست از دین است.
باید در جهت سالمسازی این افکار و حراست از قوانین اسلام، کارهای فراوانی صورت پذیرد تا قوانین اسلامی اینگونه مورد سوء استفاده زورمندان قرار نگیرد.
(۱۳۴)
رعایت احتیاط در این امور که زمانی بیگناهی، مجرم به حساب نیاید، بسیار خوب و لازم است؛ ولی این امر نباید به این قیمت تمام شود که بسیاری از مجرمان از جرم خود بگریزند و تبرئه گردند. گرفتن قدر متیقن نباید چنان باشد که همیشه ظالم نفع و مظلوم آسیب ببیند. هرچند به شبهه باید اعتماد کرد و نباید بدون اطمینان و جزم، کسی را مجرم به حساب آورد، این امر نباید سبب شود مظلوم به حق خود نرسد و ظالم از چنگ مجازات بگریزد؛ گذشته از آنکه نباید در جهت اجرای حکم، مظلوم بدون برنامه بماند تا جرم ثابت شود و بعد نیز حق وی بهطور نسیه و با هزاران آفت، پرداخت گردد.
نباید ارزش انسان در جامعه به اندازهای پایین آید که در ردیف کمترین قیمتها قرار گیرد و راکب از مرکوب خود بیارزشتر شود.
روح اسلام و قوانین اسلامی از تمامی کمبودها بهدور است و برای تمامی این امور زمینههای معینی وجود دارد و سادهنگری و کوتاهفکری ما سبب چنین نابسامانیهایی گردیده که این خود، بزرگترین عامل اشاعه فحشا، تشدید محرومیتها و ایجاد جرایم است. اگر تمامی این کمبودها را کنار بیعدالتیهای دیگر که عناوین خلافکاری دارد؛ مانند: رشوه، پارتی بازی و زد و بند بگذاریم، روشن میشود که چه وضعی در کادر قضایی ایجاد میگردد و اگر باز هم تمامی این مشکلات را کنار محرومیتهای
(۱۳۵)
دیگر اجتماعی و نابسامانیهای موجود جامعه بگذاریم، روشن میشود که در جامعه چه میگذرد و امت اسلامی مظلومانه در چه وضعی به سر میبرد. باشد تا چهرههای آگاه جامعه و مسؤولان بیدار مردمی، اقدامات لازم را در جهت برطرف کردن این مشکلات به عمل آورند، هرچند نباید چندان به برطرف کردن تمامی این مشکلات خوشبین بود، نباید از اصلاح نیز مأیوس باشیم؛ با آنکه معتقد هستیم با روش موجود مشکلات برطرف نمیشود. باید اندیشمندان این مرز و بوم برای حفظ کیان ملی و اسلامی در جهت بازپروری فکری، فرهنگی و عملی جامعه اسلامی تلاش زیادی نمایند تا شاید در آیندهای نه چندان نزدیک، بازگشایی نسبی به عمل آید تا روشن شود که رعایت احتیاط نباید راه گریز متجاوز را فراهم کند و یا شبهه، راه فراری برای مجرم باشد. باید روشن شود که حرمت انسان بالاتر از آن است که در جامعه ارزش مادی وی کمتر از قیمت اشیای معمولی باشد و نباید مرگ یک انسان تا این سطح آسان جلوه کند.
صفانوشت ۱۳۸
بسیاری از دلایل و استدلالهای فقهی را میتوان روش جدلی و رد و قبولهای غیر واقعی دانست. فقه تنها با بیان اخص، اعم بودن، امکان، نبود امکان، مقارنت و مساوات، از زیر بار بسیاری از
(۱۳۶)
واقعیتهای خارجی شانه خالی میکند؛ بدون آنکه در پی کشف واقعیتی باشد. فرع و مسأله پوز سگ در اینجا مصداق دارد به این بیان که: اگر کاسبی وارد مغازه شود و ناگاه ببیند سگی با پوز ماستی از مغازه بیرون رفت و ظرف ماستی نیز دست خورده است و جای پوز سگ در ماست دیده میشود، باز هم نمیشود گفت ماست نجس است و پوز آن سگ در این ظرف ماست آمده است، چون ممکن است آن سگ که در این مغازه بوده، پوزش را در این ظرف ماست نکرده باشد و در مغازه دیگری پوزش به ظرف دیگری ماستی شده باشد و همین طور ممکن است حیوان دیگری پوزش را در این ظرف ماست کرده باشد و چند امکان دیگر که میشود آن را احتمال داد؛ در حالی که شاهد حال، خود بهترین گواه است که این دستخوردگی ظرف ماست باید از همین پوز سگ باشد.
پس واقعیت سخنی است و امکانهای ذهنی سخن دیگر و تحصیل علم اطمینانی غیر از امکانهای ذهنی است که لحاظ وقوعی امور را در نظر نمیگیرد و تنها با «ممکن است، ممکن است» کار را تمام میکند که میتوان این روش را یک ذهنیت تمام به حساب آورد و آن را ذهنگرایی صرف دانست.
این روش برای کشف حقایق و امور بسیار زیانبار است، به
(۱۳۷)
خصوص در فقه که کشف دلیل و برهان باید بر اساس شواهد و قراین خارجی باشد و امکانات عقل را نباید رهزن درک و وصول به حقایق قرار داد. بسیاری از امور و احتمالات میتواند ممکن باشد، بدون آنکه ارزش وقوعی داشته باشد و یا بشود واقعیتهای خارجی را بر آن استوار کرد.
البته این بیان به آن معنا نیست که باید نتایج اعم را حجت دانست و به احتمالات تمسک نکرد؛ بلکه به این معناست که نباید تنها وجود امکانی حقایق ملموس را نادیده گرفت و اینگونه امکانات نباید رهزن درک درست حقایق باشد. در کشف حقایق ـ و بهخصوص در جرمشناسی ـ باید شواهد و قراین ملموس را مورد اهمیت قرار داد و در پی کشف واقعیتها بود؛ نه آنکه با احتمال، امکان، اعم و اخص از واقعیتهای ملموس گریخت.
روش کلامی و ضیق خناق بافی تنها برای فرار از درستی مورد استفاده است و نمیتواند راه گشای ادراک درستیها باشد. فقهی که شاهد حال را نمیشناسد و اشک و آه را در نظر نمیآورد و تهی از سوز، ساز، اخلاق و تخلق به درستیهاست نمیتواند روش مطمئنی به حساب آید؛ همانطور که اگر حاکم یا قاضی بخواهد همت خود را تنها به شاهد و قسم محدود سازد و تعبد و صورت دلیل را در نظر آورد، هرگز نمیتواند حق را به حقدار برساند و
(۱۳۸)
تنها میتواند برای افراد ورزیده و شعبدهباز، راههای گریز را هموار سازد.
با این وجود، نباید مباحث فقهی را با مباحث فلسفی یکسان دانست؛ همانطور که نباید تمامی مباحث فقهی را با یکدیگر در یک حد دانست. در ادراکات عقلی و مباحث فکری باید به تمامی خصوصیات ذهنی اهتمام ورزید؛ همانطور که باید در فقه یا باب قضا به واقعیتهای خارجی به دیده محسوسات نظر کرد.
خلاصه این که: نوع اندیشه و روش برخورد یک فقیه و قاضی باید با یک فیلسوف و حکیم متفاوت باشد؛ همانطور که قاضی و فقیه نباید در تمامی مباحث برخورد واحد داشته باشند و باید نسبت به مباحث مختلف، روشهای متفاوتی داشته باشند.
صفانوشت ۱۳۹
افراد جامعه در تبعیت از دین بر سه گونه هستند: گروه نخست، به سبب هواهای نفسانی و دنیاطلبی از آن جدا میشوند. گروه دوم تا جایی که با امیال نفسانی آنها مخالفت ندارد، مطیع دین هستند و در بقیه موارد، عقاید خود را بر دین تحمیل میکنند و دین را به صورت خواستههای خود شکل میدهند. گروه سوم، عده اندکی هستند که در مقام تزاحم دین با هواهای نفسانی، از دین تبعیت میکنند.
(۱۳۹)
هرچند در مقام ظاهر و به دید صوری، بیشتر افراد جامعه تابع دین هستند و خود را متدین میدانند، میتوان گفت بیشترین افراد تابع صوری هستند و به واقع تبعیت دین را نیافتهاند و تا زمانی که دین با منافع و مواهب مادی و دنیوی آنها همگام باشد و میان آرزوهای فرد و آن دین هماهنگی باشد، مشکلی پیش نمیآید و بهخوبی از دین خود حمایت میکنند ـ هرچند در واقع به آن عمل نکنند ـ ولی همین که مخالفتی میان خواستههای این فرد با دین ظاهر شد، روشن میگردد که فرد چه مقدار تابع دین خود است؛ البته آن نیز با برخوردهایی است که به حساسیتهای عمقی نفسانی باز میگردد.
دینداری افراد تا جایی است که تزاحمی با دنیا و آرزوهای نفسانی آنها نداشته باشد و در صورت تزاحم، آنچه نمیماند دین است. البته مقام تزاحم در مواقع و اموری است که فرد نسبت به آن اهمیت خاصی دارا باشد. افراد نسبت به امور دنیوی برداشتهای متفاوتی دارند و هر فردی نسبت به برخی از امور، حساسیت خاصی دارد: یکی دل به مال میبندد، یکی به پست و مقام و دیگری اهل عیش و عشرت است و یکی نیز ممکن است فراسوی این امور چیزهای دیگری را برازنده خود ببیند که در مقابل این امور و در بسیاری از افراد ممکن است تبعیت نفسانی بر
(۱۴۰)
تبعیت رحمانی حاکم گردد و دین وی، میل باطنی او باشد؛ هرچند بهظاهر، حمایت از آن را شعار خود میسازد. البته، اندکی از افراد شایسته و تربیتیافته و با واقعیت در مقام تزاحم، هرگز آرزوهای نفسانی را پیگیری نمیکنند و دین در آنها سلطانی قوی است که بهحق بر آنها استوار میباشد.
در همین بزنگاههاست که افراد شایسته و قوی از مردم عادی و معمولی شناخته میشوند و در این مواقع حساس زمینه بروز شخصیت افراد را به وجود میآورد و صاحبان اقتدار را از بندگان دنیا جدا میسازد. آنکه اسیر دنیاست یا چهرهای از چهرههای دیگر او را گرفتار ساخته است هرگز نمیتواند در مقام تزاحم، دین را برگزیند و خود را گرفتار دنیا میکند و دین رنگ و روی خود را از دست میدهد و سلطانی دنیا در افراد معمولی نقش عمده را خواهد داشت؛ برخلاف افراد شایسته که تابع سلطان حق میگردند و اینگونه افراد نیز در میان جامعه و مردم بسیار اندک میباشند. البته این افراد که شمار فراوانی دارند و این فرزندان دنیا نیز میتوانند بر دو گروه باشند: گروهی که میپذیرند بُریدهاند و سلطانی دنیا را برگزیدهاند و گروهی همین موقعیت را نیز ندارند و دنیا را چنان رنگآمیزی میکنند که بر دین آنان نیز انطباق داشته باشد و خواسته خود را بر دین تحمیل میکنند و یا دین را به
(۱۴۱)
صورت خواسته خود شکل میدهند و در آن تصرف میکنند؛ بهخصوص اگر اینگونه افراد از اولیای قوم و صاحبان منصب و حکومت بوده باشند و یا آنکه ظواهر شریعت را در اختیار داشته و اولیای دین و دنیا باشند که با زور و اقتدار دنیایی، علمی یا دینی خویش، چنان رنگآمیزی در کار خود یا دین پیش میآورند که انطباق کلی میان خواستههای آنها و دین میباشد و مردمان دیگر را نیز تابع خود میسازند و توقع دارند که جز یافته آنها نخواهند و راهی جز راه آنها نروند.
پس در هر صورت نمیشود چندان حسابی روی ایمان بسیاری از افراد جامعه باز کرد؛ بهخصوص در امور بسیار مهم و در مواقع حساس که این امر از ریزهکاریهای درک واقعیت است و باید به آن اعتقاد داشت.
(۱۴۲)
(۱۴۳)
(۱۴۴)