كمال بسط ايماني

کسی که قبض دارد، به استکبار آلوده است. گاه استکبار انسان چنان فراوان می‌شود که حتی در دین خود نیز استکبار می‌جوید و برای نمونه، تنها به یکی از عالمان دینی سر فرود می‌آورد، یا خداوند را می‌گیرد و حضرات معصومین علیهم‌السلام را از دست می‌دهد. اگر مؤمن به ظرف کمال و به بسط برسد، حتی به یک سنگ یا به یک آجر نیز می‌گوید: «السلام علیک یا ظهور اللّه،…..

یکی از ویژگی‌های مؤمنی که بسط دارد این است که با هر چیزی نرم‌خوست و استکباری در وجود او دیده نمی‌شود، برخلاف کسی که قبض دارد و به ایمان نرسیده است. کسی که قبض دارد، به استکبار آلوده است. گاه استکبار انسان چنان فراوان می‌شود که حتی در دین خود نیز استکبار می‌جوید و برای نمونه، تنها به یکی از عالمان دینی سر فرود می‌آورد، یا خداوند را می‌گیرد و حضرات معصومین علیهم‌السلام را از دست می‌دهد. اگر مؤمن به ظرف کمال و به بسط برسد، حتی به یک سنگ یا به یک آجر نیز می‌گوید: «السلام علیک یا ظهور اللّه، السلام علیک یا خلق اللّه!» این سلام نه تنها اشکالی ندارد، بلکه کمال انسان را می‌رساند و از بت‌پرستی نیز بیگانه است. بت‌پرستی آن‌جاست که انسان به غیر خدا استقلال دهد. وقتی «ذات» و «استقلال» را از سنگ بردارید، همان جا که نشسته‌اید ـ البته کسی متوجه نشود! ـ اگر به عنوان ناز کردن دست به سر سنگ بکشید، حق به دست می‌آید. البته چنین کسی اگر حیوانی، مورچه‌ای یا گربه‌ای را نیز ببیند، به آن لگد نمی‌زند وگرنه دست به سنگ کشیدن وی جز بازی نخواهد بود. مؤمنی که بسط دارد اگر ناتوانی را دید یا اگر به همسر و فرزند خود رسید، باید بتواند بر سر آنان نیز دست بکشد. یک رانندهٔ تریلی ـ که اهل راه و عارف واصلی بود ـ می‌گفت وقتی در جاده رانندگی می‌کنم و می‌بینم درخت‌هایی در مسیر هست که از بی‌آبی در حال خشک شدن هستند، از تریلی پیاده می‌شوم، کنار درخت‌ها می‌روم و سلام و عذرخواهی می‌کنم و می‌گویم ببخشید که من دیر آمدم، نمی‌دانستم. بعد مثل این‌که می‌خواهم به دهان کسی آب بریزم، به آن‌ها آب می‌دهم. به‌راستی این مرد چه صفایی دارد! از این بالاتر می‌گفت وقتی می‌بینم سنگی وسط جاده است، تریلی را کنار می‌زنم، پایین می‌آیم، به سنگ سلام می‌کنم و می‌گویم ببخشید! آدم غافل زیاد است، شما را در این‌جا خرد می‌کنند. بعد با احترام و اجازه آن را برمی‌دارم و کنار جاده می‌گذارم و خداحافظی می‌کنم. وی می‌گفت گاهی چند سال بعد، دلم برای آن سنگ تنگ می‌شود. چه صفایی! اگر عالمی، عارفی، مجتهدی چنین دلی داشته باشد، عالم آباد می‌شود. البته چنین کسی خود را از دست می‌دهد و تا بخواهد سنگ‌هایی را جمع کند، عمری برای وی نمی‌ماند، ولی این رفتار خیلی صفا می‌خواهد. برخلاف کسی که به همهٔ عالم وجود لگد می‌زند و می‌گوید: من بالاترم و بالاتر از من نباید کسی باشد. این‌که فردی متولی امور دینی شود، برای وی دلیل نمی‌شود که بتواند دیگران را لگدگوب نماید. اگر او کسی را قبول ندارد، نداشته باشد، ولی لگدزدن به دیگران معنایی ندارد. اگر انسان همانند آن رانندهٔ تریلی به چنین دلی برسد که با همه چیز با بسط رفتار نماید، نمی‌تواند در دنیا راحت باشد و مشکل پیدا می‌کند؛ مگر این‌که «مقام جمعی» داشته باشد که حساب صاحبان این مقام جداست. اگر انسان مانند اولیا، انبیا و سفرای الهی به این مقام برسد و زبان قرآن کریم که می‌فرماید: «وَلاَ تَمْشِ فِی الاْءَرْضِ مَرَحا»(۱) را دریابد، آه دل سنگ را می‌شنود. او دیگر بر زمین به صورت محکم و با حالت متکبرانه راه نمی‌رود. چنین نیست که تکبر تنها نسبت به انسان دیگری مذموم باشد، بلکه تکبّر نسبت به موجودات و دیگر آفریده‌ها نیز مذموم است؛ زیرا تمام موجودات سفرای الهی هستند. اگر انسان به جایی رسد که دلی، روحی و عقلی بیابد که دست به هر موجودی می‌گذارد بگوید: «یا اللّه»، این کمال و معرفت و بلندی است. البته این تازه آغاز راه سلوک است و راه بیش از این است. بسط مؤمن است که او را به عوالم دیگر راه می‌برد.

۱- اسراء / ۱۷٫

مطالب مرتبط