برخورد آزاد منشانهٔ حضرت سلیمان با بلقیس، موجب شد بلقیس بدون ترس و ملاحظهای مسلمان شود و بگوید: «قَالَتْ: رَبِّ، إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی، وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»؛ من به خود ظلم نمودم و با سلیمان به پروردگار عالمیان ایمان آوردم! این سخن نتیجهٔ تبلیغ درست سلیمان از دین و فرهنگ مترقی و تمدن متدینانهٔ اوست.
«قِیلَ لَهَا: ادْخُلِی الصَّرْحَ، فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً، وَکشَفَتْ عَنْ سَاقَیهَا، قَالَ: إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ، قَالَتْ: رَبِّ، إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی، وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(۱).
ـ به او گفته شد وارد ساحت کاخ پادشاهی شو و چون آن را دید برکهای پنداشت و ساقهایش را نمایان کرد. سلیمان گفت: این کاخی مفروش از آبگینه است. ملکه گفت: پروردگارا، من به خود ستم کردم و اینک با سلیمان در برابر خدا پروردگار جهانیان تسلیم شدم.
بیان: این آیه از نحوهٔ ورود بلقیس؛ ملکهٔ سبأ به کاخ سلیمان و حریم حرم او حکایت دارد. وقتی بلقیس به کاخ رسید، این سلیمان نبود که به پیشواز او رفت، بلکه وی نمایندهای به سوی او فرستاد. این مطلب از تعبیر «قِیلَ لَهَا: ادْخُلِی الصَّرْحَ» به دست میآید چرا که فعل «قِیلَ» مجهول آمده است.
بلقیس وقتی وارد کاخ میشود شکوه آن کاخ برای او بسیار چشمگیر و خیرهکننده بوده است. زمین آن را برکهای پر از آب یافت و گمان نمود پای در آب مینهد؛ از این رو پوشش پایش را تا ساقها بالا زد و ساق پای او نمایان گردید. بلقیس زنی بود که به خداوند یکتا اعتقاد نداشت؛ از این رو نگاه به ساق عریان او اشکال نداشت. فردی مانند سلیمان که پیامبر است پای عریان او را میبیند. اگر فقیهی سختگیر در آن جا بود شاید میگفت وارد نمودن زنی نامحرم به قصر و نگاه سلیمان به او برخلاف شئون دینی است و سلیمان باید چادری به بلقیس میداد تا خود را با آن بپوشاند و سپس به او اجازهٔ ورود دهد یا برای او کمیتهٔ انضباطی تشکیل میداد تا او را نسبت به پوشش دینی توجیه نماید! اما سلیمان چنین نمیکند.
ما میگوییم پوشش برای حفظ حرمت زن است و اگر زنی نمیخواهد حرمت خود را پاس دارد به مقداری که عفت عمومی را جریحهدار ننماید اختیار دارد و اجباری نمودن پوشش بیش از مقدار حفظ عفت عمومی برای متولیان اجتماعی الزام ندارد. بر زن واجب است پای خود را در نظر نامحرم بپوشاند اما اگر زنی به این وظیفهٔ دینی خود عمل ننمود و حرمت خود را پاس نداشت، یا بخشی از موهای خود را نپوشاند، کسی حق ندارد وی را الزام به رعایت آن کند و برخوردِ به اجبار با او شرعی نیست وگرنه نظام اسلامی به استبداد کشیده میشود.
درست است که زن باید در حضور نامحرم برای خود حریم داشته باشد و با پوشش مناسب، آن حریم را حفظ کند؛ ولی وقتی برخی با دست خود حرمت خویش را حفظ نمیکنند، وی حرمتی ندارد و نگاه معمولی که خالی از شهوت باشد به آن مواضع عریان اشکال ندارد. البته اگر وی عریانی را به حدی برساند که عفت عمومی جریحهدار شود باید با او برخورد متناسب را داشت. در بعضی از روایات نیز بر زنانی که در قبایل صحرانشین زندگی میکنند و پوشش کامل را رعایت نمیکنند، پوشش کامل اجبار نشده است. این حکم میان زنان شهری و روستایی تفاوتی ندارد و ملاک آن نیز زیبایی زنان شهری یا زشتی زنان بادیهنشین نیست، بلکه سخن بر سر جامعهٔ باز است که همه باید بتوانند در آن با هم و در کنار هم زندگی کنند و مردم یک جامعه نباید احساس نمایند در محیطی استبدادی و اختناقآمیز زندگی میکنند. چنین نیست که بتوان تمامی افراد جامعه را یکسانسازی نمود و پوششی یکنواخت و مساوی را برای همهٔ آنان الزامی و فرهنگ نمود؛ چنانچه هیچ درختی شاخههای یکسان و یکاندازه و میوههایی با یک کیفیت ندارد.
پوششهای اجباری نه تنها گرهای از مشکل باز نمیکند بلکه موجب تمسخر دین میشود. ضمن این که چنین پوششی که با نارضایتی فرد همراه است هیچ کمالی برای او نمیآورد و رستگاری قیامت نیز با آن نیست؛ هرچند اجر آن محفوظ اسن. متأسفانه یکی از کارهای ضد دینی که صورت میگیرد این است که در اماکن مقدس همچون حرم حضرت معصومه علیهاالسلام زایران را ملزم به پوشیدن چادر مینمایند در حالی که آنچه دین میخواهد پوشیده بودن بدن بهجز دستها و گردی صورت از نامحرم است؛ خواه پوشش آن با چادر باشد یا با غیر چادر و الزامی در نحوهٔ پوشش نیست مگر این که پوشش نباید جلف و سبکسرانه یا بدننما باشد. زایری که به اجبار در حرم چادر به سر میگذارد وقتی از حرم بیرون میآید چادر خویش را برمیدارد! اصل این کار مضحک و تمسخرآمیز است؛ بهخصوص آن که برخی از این چادرها به همه جا کشیده شده و کهنه و آلوده گردیده است و تمیز و اتو کشیده نیست تا از پوشیدن آن انگیزه یا لذتی برای زن حاصل شود. هیچ یک از این رفتارها دینی نیست و برآمده از افکار دارای جمود و ناآگاهی است.
نظامی که میخواهد اسلامی باشد و بر جامعه نیز حکومت داشته باشد و دستکم برای صد سال دیگر خود بر اساس طراحی و برنامهریزی کار کند، نباید خود را به کارهای ضد دینی و ضعیفی مشغول دارد که پایههای حکومت را در میانهٔ راه سست میکند. کسی که نمیخواهد چادر بر سر کند یا نمیخواهد موی سر خویش را به طور کامل بپوشاند یا ساق پای خود را باز میگذارد، او خود برای خویش حرمت قایل نیست و نباید کاسهٔ داغتر از آش شد و چادری را به زور بر سر او نمود.
پوشش بحثی دینی است و پوشیدگی حقی برای زن است تا کسی به او تجاوز نکند. کسی هم حق ندارد به او نگاه غیر معمولی و تجاوزگرایانه داشته باشد؛ خواه زن موی خود را پوشیده باشد یا بخشی از آن را بیرون گذاشته باشد؛ زیرا در هر دو صورت تجاوز است. نگاه به نامحرم حرام است؛ چون تجاوز است و تجاوز به دیگری به هر نحوی که باشد حرام است. گرفتن یخهٔ دیگری با دیدن وی به تجاوز هر دو مانند هم و هر دو حرام و قابل پیگیری است هرچند چنین حقوق شهروندی هنوز در جامعهٔ ما نهادینه نشده و سیستم پیدا نکرده است.
این آیه میفرماید: وقتی بلقیس ساق پای خود را آشکار میکند، سلیمان علیهالسلام شکوه کاخ خود را به رخ او میکشد و هیچ اعتراض، ایراد و خشونتی نسبت به کار وی ندارد و به دیگران هم نمیگوید چادری برای او بیاورید تا بر سر بیندازد بلکه میگوید: «إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ». این کاخی مفروش از آبگینه است. کسانی که برخلاف سلیمان نبی میاندیشند و عمل میکنند دارای مشکل روانی نسبت به زن و شهوت متراکم در قلب مریض خود هستند و گمان میبرند پنهان داشتن کامل زن این مشکل را حل میکند. فرد یا جامعهای که نتواند شهوت خود را به سلامت پاسخ گوید، نمازی که میخواند نیز گرهی از مشکل او باز نمیکند و نماز او را از منکرات و زشتیها باز نمیدارد. مشکل دین در عصر غیبت فقدان ایدئولوگ و نظریهپرداز جامع است که معماری و مهندسی دین را آن گونه که بر اولیای الهی نازل شده است بیان دارد. با طولانی شدن غیبت امام عصر علیهمالسلام کجراهههایی در دین پدید آمده است که ما از آن به عنوان «پیرایه» یاد مینماییم. به لحاظ اندیشاری، نخست باید نقشهٔ جامع دین را بهخوبی ترسیم نمود و سپس در پی اجرا رفت. اما به عکس، در اینجا نخست عمل میکنند و سپس در پی ترسیم نقشه میروند، در نتیجه هر عملی تخریبی را در پی دارد؛ هرچند چنین اعمالی در مواردی به صورت موجبهٔ جزئیه پاسخ میدهد که آن موارد اندک در برابر تخریبی که سوء عملکردها بهویژه در درازمدت و در دهههای آینده بر فرهنگ مسلمانی وارد میآورد بسیار ناچیز است.
این برخورد آزاد منشانهٔ حضرت سلیمان با بلقیس، موجب شد بلقیس بدون ترس و ملاحظهای مسلمان شود و بگوید: «قَالَتْ: رَبِّ، إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی، وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»؛ من به خود ظلم نمودم و با سلیمان به پروردگار عالمیان ایمان آوردم! این سخن نتیجهٔ تبلیغ درست سلیمان از دین و فرهنگ مترقی و تمدن متدینانهٔ اوست. از این رو بلقیس، شخص سلیمان را واسطه قرار میدهد و مسلمانی خود را با همراهی وی اذعان میکند. سلیمان نبی با آن که آن همه قدرت و جبروت دارد؛ ولی برخوردی کریمانه و رحیمانه با وی دارد. نباید گفت رفتار سلیمان برای ما حجت نیست؛ زیرا احکام یاد شده مخصوص زمان وی بوده است؛ چرا که پیامبران خدا هیچ گاه اهل معصیت نیستند هرچند آن معصیت بعدها تشریع گردد؛ چرا که آنان باطن هر فعلی را ـ که امری تکوینی است ـ میبینند و ذات گناه را میشناسند؛ هرچند گناه بودن آن برای امت ایشان بیان نشده باشد. تمامی پیامبران به یک گونه و در مسیر توحید گام بر میدارند.
این آیه ساخت ساختمانها و کاخهایی که قدرت فن آوری و علم مسلمانان و فرهنگ و تمدن آنان را بنماید مجاز میشمرد؛ به گونهای که هر کارگزار کشور بیگانه با دیدن آن مبهوت و حیران شود و خود را در برابر فناوری این کشور عاجز و درمانده ببیند. متأسفانه بسیاری از ساختمانهای نوساز در جامعهٔ ما یا خود تخریب میشود یا نیاز به تخریب دارد؛ چرا که مهندسی لازم و مصالح مناسب را ندارد.
بلقیس وقتی شکوه دین سلیمان و مرام و فرهنگ او را میبیند به خداوند و نه به سلیمان عرض میکند: «رَبِّ، إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی، وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ». او پیشتر مشرک بود و عبادت و اطاعت خداوند را نمیدانست؛ از این رو خود را ظالم میداند چرا که اطاعت را در جای خود نیاورده و خورشید را پرستش نموده است؛ اما آزادمنشی سلیمان هم در برخورد کریمانه و هم آزادمنشی وی در ایجاد تمدنی باشکوه، وی را به خدای سلیمان که چنین انسانی را تربیت نموده است توجه میدهد.
همچنین بلقیس با گفتن جملهٔ: «وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»خود را به زنی و همسری در اختیار سلیمان قرار میدهد. او با ایمان آوردن به خدای سلیمان، همراهی و همسری خود با سلیمان را نیز اعلام میدارد و سلیمان میتواند او را با پذیرش و قبول، به ازدواج خود درآورد بدون آن که نیاز به خواندن صیغهای باشد؛ چرا که همین جمله ایجاب ازدواج را فراهم و قصد انشای آن را محقق میسازد و لازم نیست آن را عریان بیان کرد. این آیه هم تسلیم و مصالحه و هم ایمان آوردن و هم ازدواج بلقیس را بیان میدارد.
- نمل / ۴۱٫