دو سیاست بسیار اشتباه

_ وقتی به سید محمد موسوی خوئینی ها رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان اشغال سفارت آمریکا می گویند که چرا اینکار را کردید و آیا برای این اقدام با امام (ره) هماهنگ کردید؟ گفت خیر؛ ما بر اساس بررسیهایی که انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم که اگر با امام (ره) در میان بگذاریم، ایشان بر اساس معذوریتهایی که دارد، با این اقدام مخالفت خواهد کرد!

_ آیت الله نکونام: دو سیاست بسیار اشتباه: قتل متخصصان و حمله به سفارت آمریکا

روحانیانِ همراه انقلاب، مردم را با تهییج احساسات، همراه خود ساختند و بعد از آن نیز نه فرصت و نه توان آن را یافتند تا عقلانیت منطقی و تئوریهای همه جانبه و درست را پشتوانه آن سازند. یکی از اشتباهات آن زمان، که تابع احساسات انقلابیها بود و منطقی نداشت و ناشی از بی توجهی به رده بندی احکام و اهتمام به اولویت ها بود، برپا کردن جوخه های دار در تمامی شهرها و نیز به راه افتادن تصفیه حسابهای درون گروهی بود. این در حالی بود که نظام ستم شاهی ساقط شده بود و مردم از لحاظ روانی نیاز به پناهگاهی مطمئن داشتند تا بتوانند به آن تمایل نشان دهند. جامعه روحانیت در آن زمان باید نقش پناهگاه مردم را عهده دار می شد؛ در حالی که به جای آن، سیاست دیندار ساختن مردم را با نیروهایی که احکام اسلامی و رده بندی آن را نمی دانستند و تنها اعمالی رادیکال و افراط گرا داشتند، در پیش گرفت.

فایل صوتی این بحث، ضمیمه است، آن را دانلود نمایید.

 

 

 

آيت الله محمدرضا نكونام: جامعهٔ روحانیت باید نقش پناهگاه مردم را عهده‌دار باشد

پیروزی انقلاب اسلامی امری غیر منتظره برای روحانیانی بود که با انقلاب همراهی داشتند. روحانیانِ همراه انقلاب، مردم را با تهییج احساسات، همراه خود ساختند و بعد از آن نیز نه فرصت و نه توان آن را یافتند تا عقلانیت منطقی و تئوری‌های همه‌جانبه و درست را پشتوانهٔ آن سازند. یکی از اشتباهات آن زمان، که تابع احساسات انقلابی‌ها بود و منطقی نداشت و ناشی از بی‌توجهی به رده‌بندی احکام و اهتمام به اولویت‌ها بود، برپا کردن جوخه‌های دار در تمامی شهرها و نیز به راه افتادن تصفیه‌حساب‌های درون گروهی بود. این در حالی بود که نظام ستم‌شاهی ساقط شده بود و مردم از لحاظ روانی نیاز به پناهگاهی مطمئن داشتند تا بتوانند به آن تمایل نشان دهند. جامعهٔ روحانیت در آن زمان باید نقش پناهگاه مردم را عهده‌دار می‌شد؛ در حالی که به جای آن، سیاست دین‌دار ساختن مردم را با نیروهایی که احکام اسلامی و رده‌بندی آن را نمی‌دانستند و تنها اعمالی رادیکال و افراط‌گرا داشتند، در پیش گرفت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، متولیان نمی‌بایست همه را با یک چوب می‌راندند. بسیاری از درجه‌دارانی که در گریز و تعقیب‌ها با لجن‌های جوی فاضلاب لجن‌مال شدند و یا دانشمندان متفکر، سرمایه‌های این مملکت بودند که باید از آنان محافظت می‌شد تا دِین خود را به مملکت ادا کنند و تاوان حمایت خود از حکومت غیر دینی را می‌پرداختند؛ اما این نیروها و مغزهایی که از سرمایهٔ ملت تغذیه کرده بودند، به‌راحتی به جوخه‌های اعدام سپرده می‌شدند و نیروهایی که تخصصی نداشتند، جایگزین آنان می‌گردیدند و کارآمدی نظامی را زیر سؤال می‌بردند. مغزهایی در آن زمان آسیب دید که به سیستم‌های نظارتی و اطلاعاتی ایالات متحده آشنایی کامل داشتند؛ گویی در آن‌جا برای چند بار دورهٔ آموزشی دیده‌اند. استفاده از آنان می‌توانست ایران را در بسیاری از کارهای اطلاعاتی بی‌نیاز سازد و به جای تسخیر سفارت‌خانهٔ آمریکا در ایران و دیپلمات‌هایی که در برابر این مغزها ارزشی نداشتند، به درون جامعهٔ اطلاعاتی آنان نفوذ کنند و سیستم دولتی آن را به تسخیر خود درآورند. بزرگ‌ترین شادی آمریکا در آن زمانهٔ مصیبت و بلا برای آمریکایی‌ها، اعدام چنین نیروهایی بود. اعدام چنین نیروهای وطنی و ایرانی، سبب شد دست نیاز به سوی پاکستانی‌ها، چینی‌ها و روسی‌ها دراز شود و آنان نیز نیروهایی را در اختیار می‌گذاشتند که چند رده از آن مغزهای وطنی پایین‌تر بودند. تمامی این تصمیم‌ها به دلیل احساس‌گرایی و عاطفه‌خیزی کسانی بود که در آن زمان مصدر امور بودند.
روحانیت اگر می‌خواست پناهگاه مردم باشد، باید از آنان مواظبت می‌کرد و امنیت را برقرار می‌ساخت و احکام متناسب با گروه‌های مردمی را استنباط می‌کرد و نیز در پی ریشه‌کنی فقر و حمایت از توده‌های ضعیف و فقیر بر می‌آمد.
جامعهٔ روحانیت می‌بایست برای حمایت از فقیران، نظریه‌پردازی اقتصادی داشته باشد، نه این که تنها به اعتقادات مردمی و کردار آنان بپردازد.
انقلاب اسلامی واقعه‌ای بسیار بزرگ با ابعادی وسیع بود؛ ولی ریشه در احساسات داشت و باید این درخت تنومند و پربار را به فرهنگ، عقلانیت، اجتهاد، عدالت و معنویت، صداقت، صفا، ایمان و پاکی پیوند زد تا ریشه‌ای آن محکم گردد و تندباد حوادث، گزندی به آن نرساند.

مطالب مرتبط