شناخت نفس، بدون تربیت زیر نظر مربی حاذق و شایسته، ممکن نیست؛ تربیتی که سختیها و ریاضتهای آن جانفرسا بوده و همانند عمل جراحی بدونِ بیهوشی است؛ آن هم نه عمل جراحی چند ساعته، بلکه برای سالیان متمادی.
در حکایت است که عارفی، مردی را دید که زیر درختی خوابیده و ماری به دهان وی وارد شد. عارف، وقت آن را نداشت که مرد را بیدار کند و برای او تبیین و توضیحی داشته باشد و افزون بر این، شاید مرد به ترس و واهمه میافتاد یا مار در درون مردِ خفته، وی را میکشت؛ از این رو چوبی برداشت و بر او زدن آغازید و او را مجبور کرد تا گیاهی را بخورد. مرد با نارضایتی و اکراه و با نفرین و ناله، چنین کرد و با خوردن آن گیاه به برگرداندن افتاد. ناگاه ماری را دید که با گیاهِ خورده شده، از معده وی بیرون آمد. آنگاه بود که حکمتِ کار عارف را دانست و بیرحمی وی را عین مروت، رحم و انصاف دانست.
کسی که میخواهد به علوم موهوبی عارفان محبوب دست یابد و نقبی به غیب بزند، چارهای ندارد جز اینکه در پناه محبوبانِ جانبخش، رحل اقامت گزیند و به شیوه اختصاصی آنان رشد یابد. در این زمینه، باید توجه داشت هر استادی برای خود روشی ویژه و متفاوت از دیگر اساتید دارد و سالک تنها با رحل اقامت در نزد یک استاد است که میتواند درصد موفقیت خود را افزایش دهد. سالک در شیوه مواجهه با استاد، باید خوب توجه داشته باشد که برخی از اشارههای استاد ممکن است برای او سخت و سنگین باشد، اما این نسخه برای حرکت و سیر او لازم و ضروری است.