بر اساس آيات قرآن كريم ، هر پدیدهای تسبیح دارد. تسبیح حکایت نظام طبیعی و بهدور از آفت هر پدیده است و سیر طبیعی و سالم آن است.
تسبیح حکایت سیر و حرکتی سالم و بهدور از آفت، نقص، انحطاط، انحراف، زبونی، سستی، کجی و کاستی است. حرکتی که از افراط و تفریط مصون باشد.
تسبيح پديده یعنی اين كه پديده درستی، سلامت و صحت خود را حکایت میکند و هر گونه نقصی را از حریم خویش و در نتیجه از حریم الهی دور میسازد.
تسبیح هر پدیده حکایت سلسهای از اسباب، علل و ابزار است و «نظام» هماهنگی را میرساند که خداوند در آن نظام و سیستم به صورت روشمند و سیستماتیک کارپردازی دارد و چنین نیست که به تنهایی مدیریت و عملیات پدیدهها را انجام دهد؛ چنانچه فراز: «وَکنَّا فَاعِلِینَ» در آیهٔ تسبیحی زیر بیانگر این نکته است: «وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یسَبِّحْنَ وَالطَّیرَ وَکنَّا فَاعِلِینَ» (انبیاء / ۷۹).
سیر طبیعی هر پدیدهای متأثر از اسمای جمال و جلال حق تعالی است. برای نمونه میوهٔ سیب رشد میکند و جلا میگیرد و سپس اگر مواظبت نشود گندیده میشود. گندیدگی سیر طبیعی سیبی است که بسیار رسیده است و آن را نباید کاستی، اعوجاج، کندی، سستی و انحراف دانست، بلکه مقتضای طبیعت آن است و سیب چنانچه موضوع خود را پیدا کند و رشد آن متوقف نشود پس از رسیدگی کامل به گندیدگی رو میآورد. اعوجاجاتی که بشر آن را در نظرگاه خود انحراف میبیند تمامی سیر طبیعی و سیستماتیک هر پدیدهای است. هیچ پدیدهای نیست که بدون سیستم و نظم خاص و هماهنگ سیر داشته باشد؛ خواه در خوبیها باشد یا در بدیها و در درستیها باشد یا کاستیها. تسبیح سرود خوش کمال آزادی هر پدیدهای است؛ چرا که حکایت سیر طبیعی آن است. تسبیح یک حرکت سیستماتیک ونظاممند است. کسی که در دل خود ناخالصی، انحراف و آلودگی در کردار یا رفتار دارد و خداوند را تسبیح میگوید، ذکر زبانی وی گناهی است که برای او نوشته میشود؛ زیرا با انحرافی که دارد تسبیح را به سخریه گرفته است. این داوود است که سیر طبیعی دارد و سیر وی چنان با طبیعت هماهنگ است که کوه و گنجشک را با خود به سیر موزون میکشاند: «وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یسَبِّحْنَ وَالطَّیرَ وَکنَّا فَاعِلِینَ» (انبیاء / ۷۹). رفتار و کردار آدمی اگر تسبیح داشته باشد حتی کوهها را با خود به جنبش وا میدارد؛ چرا که هر دو همدیگر را درک و فهم میکنند:.«وَاذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الاْءَیدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ. إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالاْءِشْرَاقِ. وَالطَّیرَ مَحْشُورَةً کلٌّ لَهُ أَوَّابٌ. وَشَدَدْنَا مُلْکهُ وَآَتَینَاهُ الْحِکمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ» (ص / ۱۷ ـ ۲۰).
تسبیح هر پدیدهای تصویر سیر حرکتی آن به صورت سالم و درست است. سیر طبیعی هر پدیدهای سیر نوری و حقیقی آن است. پدیدهای که با تسبیح سیر طبیعی خود را اعلام میدارد در حقیقت خالق خود را تنزیه میکند؛ به این اعتبار که او و دیگر پدیدهها تمامی سالماند و کردهای درست دارند پس خدای آنان نیز بدون نقص، تمام کمال، محمود و حمد است: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».
تسبیح با سیر طبیعی و سالم حاصل میشود. برای نمونه، کسی باید به حوزه بیاید که علوم اسلامی با طبیعت وی سازگار باشد و کسی که این علوم با طبیعت او سازگار است باید نخست رشتهای را بیابد که با او تناسب داشته باشد و نیز استادی را جستوجو کند که با سلیقه و علایق او مناسبت داشته باشد وگرنه سیری آسیبزا خواهد داشت و عمر و امکانات خود را ضایع میکند.
تسبیح چرخش پیچیدهٔ امور طبیعی بدون کاستی، اعوجاج، سستی و ناسالمی است. سیستمهای طبیعی، الهی و ربوبی در تمامی پدیدهها هست و در همهٔ آنها نظام واحد و یکسانی دارد. قرآن کریم میفرماید: «وَکذَلِک نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یؤْمِنْ بِآَیاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الاْآَخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی» (طه / ۱۲۷)
فراز «وَکذَلِک» میرساند عذاب یاد شده سیستماتیک است و میشود آن را کشف کرد؛ همانطور که در آیهٔ زیر از نظامی سخن گفته شده است که برای صاحبان خرد ناب قابل دریافت است:
«أَفَلَمْ یهْدِ لَهُمْ کمْ أَهْلَکنَا قَبـْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یمْشُونَ فِی مَسَاکنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِک لاَآَیاتٍ لاِءُولِی النُّهَی» (طه / ۱۲۸).
تمامی هلاکتها، حرکتهای طغیانی و گمراهیها تمامی آیات الهی است و نظم سالم و فطری دارد. سیر طبیعی هر پدیده محدود به سلامت ظاهری آن نیست و کاستیهایی که به ظاهر کاستی است وزان طبیعی سالم خود را دارد. بنابراین، حمد و تسبیح اشیا امری حقیقی است، نه مجازی و تمامی با حمد و تسبیحی که دارند وجود حق را اظهار میکنند.
در این سیستم طبیعی و فراگیر، هیچ «اختلاف» و «تخلفی» پیش نمیآید؛ چرا که هر حرکتی ملاک حقیقی دارد و تمامی رویشها و ریزشها بر اساس چینشی طبیعی است و تمامی، تسبیح و تمامی، تحمید و تمامی، توحیدِ حق است. تسبیحی که سلامت فعل فاعل و کارپرداز را میرساند. تسبیح انسانی نیز تصحیح نفس و جهت خلقی است. این تصحیح به تصحیح حق باز میگردد و فعل ارادی حق تعالی و آفرینش اوست. گزارهای که از این همه نتیجه میشود آن است که: حمد، خلق و فعل ارادی حق تعالی است. حق تعالی به اراده، بلکه به عشق، پدیدههای هستی را آفریده است. پدیدههایی که صحت و درستی خود را بیانگر و تسبیحگوست و این درستی به فاعل مستند میشود و حمد حق تعالی میگردد. این گونه است که حمد جز بر خداوند ممکن نیست و جز از خداوند محقق نمیشود. بندهای که به کمال وصول داشته باشد هر تسبیحی میآورد تحمید است. تسبیح نفی شرک از فاعلیت حق تعالی است.
آنچه از خلق صادر میشود حمد مقید است. حمدِ مقید اقسام میپذیرد و حمد مطلق تقسیمپذیر نیست. حمد مطلق از خصوصیات اولیای خداست.
کسی که مقام حمد را درمییابد نقصی در خلقت خداوند نمیبیند و به تمامی بندگان خدا احترام دارد. همانند کسی که به کودکی محبت میکند بهخاطر پدرش. اهل حمد به تمام بندگان خدا اینگونه نگاه میکنند و به تمامی محبت دارند. ایشان در تمامی پدیدهها جهت ربی آنان را میبیند و به آن جناب کریم توجه دارند. کسی که اهل حمد است نمیتواند بغضی به دل داشته باشد. کسی که حمد را بر هر یک از اعضای جوانحی و بر جوارح خود میآورد و غفلت از حریم هر یک از جوارح و جوانح او دور است و البته هر یک نیز عجز از حمد دارد. عجز از حمد همان دل شکسته است که خداوند در آن جای دارد. خداوند دل خراب میخواهد. کسی که عملی را انجام میدهد و خودشیفته میشود و به خود مینازد که من آنم که این کار را کردم، جاهل است. اولیای الهی در مقام عجز هستند که حمد مطلق میآورند. کسانی که کار غیر عبادی و غیر الهی ندارند. کسانی که خیر از آنان صادر نمیشود، بلکه میبینند که هر خیری از حق تعالی صادر میشود. کسی که از خیری که از او صادر میشود خوشامد دارد برای آن است که آن را از خویش و نفس خود ظاهر ساخته و آن را از خود میبیند و لحاظ جهت حقی در آن ندارد. هر خیر و سروری از حق تعالی است و اگر هم در عبد سروری حاصل شود سرور حقی است، نه سرور نفسی. هر خیری از ناحیهٔ خداست. یک کلام ختم کلام: «کلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّه» (نساء / ۷۸). هر خیری به عنایت خداست. آن که تا صبح میخسبد و آن که تا صبح مینالد. بنده از خود چه چیزی دارد. هفتاد کیلو گوشت و استخوان برای آدمی نیست. یکی دلش میخواهد و نمیرسد و یکی دلش نمیخواهد و پیدا میکند. فقط باید حق را دید و در پی حق تعالی بود، وگرنه خاک زیادی، دامن پاره میکند و علم، بیشتر بر خرفتی میافزاید. باید به جایی رسید که وقتی گفته میشود من یعنی ظهور و تعین «اللَّه» نه آن که کسی که «اللَّه» هم میگوید انانیت خود و جهت خلقی خویش را جلوهگر است. همه مناند، ولی من جز تعین حق نیست. عالم عالم عشق است و همه عاشقاند. در عالم عشق کسی مأمور نیست و هر کسی از عشق، در کاری است. همهٔ دنیا حمد است و هر حمدی عشق است. هر که از سر عشق هر چه کرد، کرد. وجود محمود است و ظهور حامد. وجود معرَّف است و ظهور معرِّف. ذره ذره و پدیده پدیدهٔ هستی به تمامی تعریف حق تعالی و کلمهٔ اوست. کلمهای که حق را بیان میکند و البته آن که به حق حمد حق میکند ولی اللّه اعظم است که هم کامل است و هم مکمِّل و آینهٔ تمام نما و تمام قد حق تعالی است، اگر تعین شکسته باشد:
عالم ناسوت عالمی نیست که رحمت محض در آن یافت شود؛ چنانکه حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میفرمایند:
«هو الذی اشتدّت نقمته علی أعدائه فی سعة رحمته، واتّسعت رحمته لأولیائه فی شدّة نقمته» (نهج البلاغة، ج ۱، ص ۱۵۹).
بهترین رحمتهایی که در ناسوت نصیب اولیای حق میشود وحی، نبوت، امامت، ولایت و علم است که همین امور چنان با مکاره در هم تنیده شده که دنیا را برای مؤمن به زندان تبدیل کرده است و برای دشمنان خدا فراخی و گستردگی دارد. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام در این روایت از نقمت در رحمت و رحمت در نقمت سخن میگویند و هر دو را مقید میسازند. حلاوت ذکر خدا با فقر، جهاد و شهادت توأم است و شیرینی ذکر را در رختخواب عافیت به کسی نمیدهند. حق تعالی امتحان میکند، نخست سر میشکند دیوارش. توجه کنید که خود دیوار که امری ثابت است سر میشکند نه آن که از در و دیوار بر سر سنگ زده شود.