تبیین فرهنگ اهلبیت علیهمالسلام و اسلام ناب و بیپیرایه، مهمترین و ضروریترین موضوع برای ماست.
ما باید در این مورد، تدبیر و چارهاندیشی کنیم. تخصص در شناخت پیرایههای دینی و پیرایهزدایی یک تکلیف و وظیفه برای ما میباشد. این موضوع، از نظر من بسیار مهم است؛ آنقدر که اگر لازم باشد، جانم را در این راه فدا میکنم و کمترین تعللی در این زمینه ندارم. مهم این است که انسان در زندگیاش به مردم خدمت کند و کار درستی انجام بدهد. مردم جامعه و حل مشکلات آنها، هدف ماست. جامعه ما، نیاز به تحول و دگرگونی دارد. معتقدم، اگر پیرایهزدایی شکل نگیرد و این مهم به انجام نرسد، در چند صد سال آینده، فرهنگ سکولار به صورت آرام و خزنده تمامی جامعه را در خود میگیرد. یعنی جامعه بعد از تحمل چند صد سال بدبختی و مشکلات، تازه به سکولار و لائیک پناه میبرد؛ زیرا آنان میبینند به نام پیرایههای دینی، بیگناه و ظالمانه کتک میخورند یا خون عزیزان آنان ریخته میشود. منظور این است که تلاش و مجاهدت برای پیرایهزدایی در این زمینه تأثیرگذار است. در غیر این صورت، جامعه، گرفتار ظلم و ستم ناشی از پیرایهها میشود و بعد از آن، شاهد سکولار و لاییک در حکومت است. دین نیز تبدیل به گزارهای سنتی در جامعه میشود.
انقلاب اسلامی اما جرقهای بود که روشنیبخش راه انسانها در ارتباط با دین و دینداری بیپیرایه و ناب است اگر انقلاب احساسی امروز به انقلاب فکری و مجاهدت علمی و تبیینی تبدیل شود. ما میتوانیم از این پدیده دینی استفاده کنیم و کارهای تحقیقی و فرهنگی را انجام بدهیم. اگر مردم، ما را به خیر و خوبی و عشق و مهربانی و حکمت و عقلانیت بشناسند و خدمت و کمک ما، متوجه مردم باشد، میتوان امیدوار بود، نه اینکه دنیا آخوندها را در نقش متولیان دوزخ مشاهده کند. من به طلبههایی که در نظام جمهوری اسلامی سمتی داشتند، همواره توصیه میکردم که روش مهربانی و خدمت به مردم را در پیش بگیرند. میگویم، به مردم کمک کنید. از آنها بازخواست نکنید و پروندهسازی نداشته باید، بلکه پروندههای جرم را تا میشود باطل کنید و مردم را بپذیرید و از خودتان طرد نکنید. کارها و فعالیتهای گوناگون مردم جامعه باید آزاد گذاشته شود و ضرورتی ندارد، به خاطر برخی اعمال، از مردم بازخواست کنیم. ما مسؤول بررسی شبهای مردم نیستیم. معتقدم، یکی از علتهای شکست و باخت متولیان فرهنگی و دینی، وجود پیرایه ها و رفتارها و رویکردهای افراطی و سختگیرانه تابع آن است که روش نادرستی است. به همین دلیل، من راه انزوا و کناره گیری را پیش گرفتم؛ زیرا دریافتم که افکار و منش من با بعضی صاحبان مسئولیت و قدرت سازگار نیست. البته گاهی موضوع، بمبگذاری، براندازی نظام یا جاسوسی است که بحث و حکم جدایی دارد.