پایه‌های آزادی : وطن، مردم و دین

ما آزادی را بر سه پایه استوار می‌دانیم. این سه پایه عبارت است از: «وطن»، «مردم» و «دین». سه زاویهٔ یاد شده، زیرساخت آزادی را شکل می‌دهد.

 

وطن

در شعار: «وطن، مردم، دین»، نخست «وطن» مطرح شده و بر مردم و دین مقدم گردیده است؛ چرا که وطن، بستر زندگی است. نخست باید وطن داشت، اما پیشی داشتن آن به معنای برتر بودن آن از مردم و دین نیست. مانند طهارت که مقدمهٔ نماز و مدخل آن است. وطن برای مردم هر منطقه‌ای متفاوت و سازگار با جغرافیای آنان است و برای همین است که ما از واژهٔ «میهن» یا «کشور» ـ که گستره‌ای بسیار داشته و به ملت اشاره دارد ـ استفاده نبردیم. شعار «استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی» این نقص را دارد که «وطن» در آن نیست و باید آن را شعاری مقطعی و موردی دانست، نه شعاری که بتواند به دلیل شمول و فراگیری اصول اساسی، ماندگار باشد.

وطن در چهار جانب اصلی جغرافیایی و از حیث رطوبت و خشکی و اعتدال هوا و این که منطقه‌ای نوشناخته است یا کهن و این که دارای فرهنگ و تمدن است یا نه، قابل بررسی است.

می‌شود وطن‌ها و کشورهای گوناگون با حکومت محلی جمهوری اسلامی داشت که همه زیر اقتدار و نفوذ حکومتی مرکزی باشند، که آن نیز جمهوری اسلامی است. به هر روی، مردمی که نسل در نسل بر خاکی زندگی کرده‌اند، مالک تسخیری آن خاک می‌باشند و نمی‌شود آنان را به بهانهٔ داشتن عقیده‌ای خاص از کشور و وطن خود بیرون راند؛ آن هم کشوری کهن مانند ایران که پیشینهٔ تاریخی آن در نطفهٔ ایرانیان وجود دارد و ایرانیانِ دور از وطن، حسرت بوسه زدن بر خاک پاک آن را با اشک گرم چشم و بغض مانده در گلو و آه سردِ سینه بر می‌آورند. مالکیتی کهن که هیچ دین و آیینی آن را نادیده نمی‌گیرد.

از سویی دیگر، واژهٔ «وطن» این معنا را می‌رساند که یک فرد می‌تواند چند محل را به عنوان وطن قرار دهد. برای نمونه، فردی که شیعی است و در کشوری اروپایی زندگی می‌کند، هم منطقهٔ زیستی او ـ به اعتبار خاکی که در آن نموّ داشته ـ وطن مادری اوست و هم می‌تواند ایران را وطن دینی و فرهنگی خود قرار دهد و آن را به سبب اشتراکی که با هم‌کیشان ایرانی خود دارد دوست داشته باشد.

مردم

پایهٔ دوم آزادی اجتماعی، مردم هستند که نه تنها لحاظ جمعیت آن، بلکه لحاظ فرد فرد مردم هم اعتبار دارد؛ برخلاف جمهوری، که تنها لحاظ جمعیت را دارد و بیان‌گر فرد نیست. بنابراین واژهٔ «مردم» بر «جمهور» برتری و مزیت دارد و چیزی را نادیده نمی‌گیرد. هم‌چنین عقیده و باور آنان را دخالت نمی‌دهد و زندگی مسالمت‌آمیز را تداعی می‌کند و میهن را برای مردم می‌داند؛ فارغ از این که چه دینی داشته باشند و به تمامی افراد جامعه و مردم به عنوان شهروند درجه یک نگاه می‌کند و کسی را در رتبهٔ دوم قرار نمی‌دهد.

شریعت

بعد از میهن و مردم، شریعت و دین است. شریعت، بدون منطقه و مردم، نمود و حقیقتی ندارد. دین، چیزی نیست که با مرکب بر روی کاغذ نوشته می‌شود؛ بلکه تجلی عملی و کردار مردمی است و در مردم به صورت سیال وجود دارد. برای آن که دانسته شود که آیا مردم منطقه‌ای دین دارند یا نه، باید کردار آنان را محک قرار داد. شمار مسجدها و مأذنه‌هایی که اذان می‌گویند و قرآنی که در شبکه‌های مختلف صدا و سیما پخش می‌شود، معیار مسلمان بودن مردم یک کشور نیست. دین، معقول ثانی فلسفی است که در وجود مردم موجود می‌گردد و برای همین است که باید بعد از مردم قرار بگیرد و تأخر آن تأخر شرفی و رتبی نیست، بلکه در تحقق خاجی آن است. بر این اساس، کشوری اسلامی است که مردم آن عمل مسلمانی داشته باشند، نه کشوری که چاپ قرآن کریم در آن بیش‌ترین شمارگان را دارد.

دین، آخرین پایهٔ آزادی است و باید تمامی احکام اسلامی را به تناسب و با رده‌بندی، اجرایی نمود و همان‌گونه که دین گفته است، حاکمانی صاحب شرایط را برگزید و دیگر نیازها و حقوق اساسی به تمامی از دین بر می‌آید. مراد از دین، در کشور ایران، اسلام است و حاکم آن نیز باید دینی باشد. تا وقتی که دین بر کشور حاکم است، نمی‌شود حاکم آن به استبداد گرفتار شود؛ مگر آن که یکی از پایه‌های آزادی نادیده گرفته شود یا میان پایه‌های آن درگیری و نزاع ایجاد شود؛ مانند آن که طرح تعارض میهن‌پرستی و دین با ساده‌انگاری تبلیغ، یا نقش مردم نادیده گرفته شود.

وطن و مردم سبب نمی‌شود که دین محدود شود؛ اما تأثیرپذیری مردم از خاک و منطقهٔ جغرافیایی خود و خُلق و خوهایی که می‌گیرند، دین را متنوع می‌سازد و مدل‌های مختلفی را که تمامی از نظام اجتهاد و استنباط دین برمی‌آید ـ نه آن که از خارج بر آن تحمیل شود ـ به آن می‌دهد و جماهیر اسلامی را پدید می‌آورد. جماهیری که می‌شود زیر نظر جمهوری اسلامی مرکزی، بر مردم منطقهٔ خود حکومت کنند و می‌شود مستقل باشند.

شعار: «وطن، مردم و دین»

طرح یاد شده، کمال جامعه را در بر دارد و می‌تواند مردم ترک، فارس، بلوچ، لر، کرد و دیگر اقوام و نیز پیروان تمامی آیین‌ها را کنار هم گرد آورد؛ بدون آن که آزادی‌های متناسب با هر قوم و آیینی را سلب کند و بدون آن که کم‌ترین زمینهٔ استبدادی داشته باشد. آزادی بدون این طرح، در هیچ منطقه و کشوری عملیاتی نمی‌گردد و هویت واقعی و حقیقی و طبیعی خویش را نشان نمی‌دهد. اگر حاکمی به مختصات قومی و جغرافیایی اقوام تحت پوشش حاکمیت خود اهمیت ندهد یا حقوق آنان را لحاظ نکند، دوام نخواهد داشت و به تدریج، ریزش‌ها نسبت به او شروع می‌شود تا آن که پایگاه خود را به کلی از دست دهد و سقوط نماید. حاکم باید نسبت به وطن و مردم خود ستایش داشته باشد و حرمت و قداست آنان را اهتمام بدهد و آن را پاس بدارد؛ چرا که در غیر این صورت، با نهاد طبیعی یک روح اجتماعی مخالفت نموده است. حاکم باید مردم را عزیز و محبوب بدارد و آنان را به چشم محبوب خویش و شرف ملی بنگرد.

ویژگی شعار یاد شده آن است که نمی‌توان استفادهٔ ابزاری از آن داشت. این شعار، خود طرحی عملی و کارآمد برای حفظ آزادی‌های اجتماعی و مردمی است؛ چرا که پایه‌های سه گانهٔ آن، هر یک دیگری را حفظ می‌کند و آن را از آلودگی به ناسیونالیسم، نژادپرستی، استبداد و شرک باز می‌دارد؛ یعنی وطن برای مردم است و مردم برای دین و دین حافظ مردم و وطن است و تأخّر آن، شرف برتر و غایی دین را نشان می‌دهد. هم‌چنین این سخن به این معنا نیست که می‌شود پایه‌ای را به صورت ابزاری در اختیار پایه‌های دیگر قرار داد؛ بلکه هر یک اصالت خود را در مرتبهٔ خویش دارد. در ضمن، به این معنا هم نیست که مراتب هر پایه از دست برود.

ما این شعار را آیندهٔ جهان می‌بینیم و انقلاب اسلامی با طرح این شعار می‌تواند فرهنگ شیعی را صادر نماید.

حصر پایه‌های آزادی در سه امر گفته شده، حصر حقیقی است و الگویی کامل برای تمامی آزادی خواهان ـ با هر مرام و عقیده‌ای و با هر سلیقه و مزاجی ـ است و نسخه‌ای واحد به کسی نمی‌دهد؛ بلکه به تناسب، تنوع می‌پذیرد؛ نه تعدد و چندگانگی، که به اختلاف ماهوی و التقاط و تحریف دین منجر شود.

مطالب مرتبط