تفاوت بنيادي سياست ديني با سياست غير الهي

سیاست‌مداران دنیاگرا هم‌چون گربه می‌مانند که از هر طرفی انداخته شوند، با دست پایین می‌آیند، به عکس اولیای خدا که تنها به سمت خدا می‌روند و سویی دیگر غیر از جهت الهی نمی‌شناسند و هیچ مصلحتی را جز مصلحت خدا در نظر نمی‌گیرند.

 سیاست در اسلام، بیانگر منش، آرمان و اهداف دین مبین اسلام است. سیاستی که با اقتدار استبدادی همراه نمی‌شود، بلکه دارای منش، روش، آیین و مرام خاصی است که نیازمند کشف، بازشناسی و مهندسی است. سیاست در اسلام اصالت ندارد و هدف نیست و تنها ابزاری آلی برای عنوان عقیده است و به آن نگاه آیینگی دارد. درست است اسلام دینی منطقی، اجتماعی، ظاهری و سیاسی است اما سیاست در آن به مثابه یک روش است و آن‌چه اهمیت دارد باطن کار و پایبندی بر اصول اعتقادی مشخص در میدان سیاست می‌باشد. دین و مذهب هیچ گاه در خدمت سیاست قرار نمی‌گیرد، بلکه دین بر آن است تا سیاست را در خدمت اهداف خود قرار دهد. چنین دینی است که سیاست را معنا می‌کند و هیچ گاه اجازه نمی‌دهد سیاست معنای دین را به دست گیرد و دین را تابع خود سازد. سیاست اگر دینی باشد تابع اصول اعتقادی است و این اصول را همواره پاس می‌دارد اما سیاست هیچ گاه اصالت ندارد. اسلام سیاست را برای اجرای فرامین و آموزه‌های دینی می‌خواهد. انبیای الهی و امامان بحق علیهم‌السلام هرگز سیاست را اصل نمی‌دانستند؛ بلکه عقاید خود را مایهٔ بقای خویش می‌دیدند و در صورت خطر، خود را فدای عقیدهٔ خویش می‌ساختند. پیشوایان دین علیهم‌السلام هیچ گاه دین را تابع سیاست نمی‌ساختند و همیشه سیاست را عامل اجرای عقیده می‌دانستند؛ هرچند کشته شوند و یا برکنار گردند که در هر صورت، اصل را عقیده می‌دانستند و با قدرت عشقی که در وجود خود به خداوند داشتند، به مسؤولیت‌پذیری رو می‌آوردند نه آن‌که عشق قدرت داشته باشند؛ برخلاف دنیاداران و سیاست‌مداران که دل در گروِ بقا و عشق به قدرت دارند و جز به بقای خود یا گروه خود نمی‌اندیشند و در صورت لزوم هرگونه تغییر، تأویل و توجیهی را در روش، منش فکری و عملی خود و حتی دین وارد می‌سازند تا در قدرت باقی بمانند. دین آنان سیاستی است که دارند و بر مدار همان به حرکت خود، در هر نوعی از حرکت، ادامه می‌دهند. «سیاست» برای آنان از «نجابت» دور است و طبیعت قدرت و سیاست این گونه افراد است که قداست و محبت را از سیاست گرفته است. اینان که خود را ارباب سیاست می‌دانند نمی‌توانند به اصل، دین و مسلکی جز سیاست بقای خود اعتقاد داشته باشند؛ هرچند به ظاهر خود را مذهبی و مسلکی بدانند. آنان می‌توانند با هر فکری کنار آیند و در صورت لزوم با هر کس توافق داشته باشند و در عین حال، خود را با هر کس و یا هر عقیده و فکری ـ حتی عقیدهٔ خود ـ مخالف جلوه دهند و به روی خود سیلی زنند تا جهت و عقیده‌ای را هم‌گون و هم‌رنگ خود سازند. یک روز دروغ می‌گویند و روز دیگر دشنام. روزی آتشی به‌پا می‌کنند و روزی دیگر از صلح دم می‌زنند. روزی گریه سر می‌دهند و روزی به گریهٔ خود می‌خندند، یک روز خود را مظلوم نشان می‌دهند و روزی مظهر اقتدار می‌گردند، روزی به حمایت از دینی بر می‌خیزند و روزی درصدد تخریب دین و مسلک خود بر می‌آیند. اینان جنایت‌کاران مصلحت‌گرایی هستند که سیاست آنان ریشه در خودخواهی و بی‌اعتقادی آن‌ها دارد. آنان هیچ‌گونه ارزش ثابتی در عقیده ندارند و تنها درصدد جلب آرا و اعتماد مردم و بقای خود هستند. امروزه در دوران آخرزمان حقه‌بازی‌ها و حیله‌گری‌های سیاسی به مثابهٔ رشد علم و تکنولوژی پیشرفت دارد و با کمبود ایمان، شیطنت سیاسی رشد مضاعفی یافته است. این حیله‌گری‌ها را در شبکه‌های ماهواره‌ای و تلویزیونی و سایت‌های فراوان اینترنتی و نیز در مدل‌های متنوع و گوناگون لباس، مو، آرایش و زیبایی که روز به روز نوتر می‌شود تا سیاست‌مداران دنیا، در این آزمایش‌گاه مضحک و مسخره‌آمیز خود، بشر را محک زنند برای آن که بدانند چگونه و تا کجا می‌شود او را برد و کنترل کرد.

سیاست‌مداران غیر دینی به‌صورت غالب افرادی گنگ و جامد هستند که تنها روی تختی چوبی حرکت می‌کنند و باید گفت پرداختن به کار اجرایی قدرت درک و تحلیل مسایل را از آنان گرفته است. آنان چنین هستند که وقتی کسی به آن‌ها هجوم می‌آورد، به مردم متوسل می‌شوند و فرافکنی می‌کنند و خود را با دشمن درگیر نمی‌کنند، بلکه پشت سر مردم پنهان می‌شوند و اگر خود دعوای شخصی داشته باشند آن را عمومی می‌کنند.

کسانی که سیاست نمی‌دانند هم‌چون قالی، تنها یک خواب بیش‌تر ندارند ولی سیاست‌مداران هر لحظه به سمتی می‌روند و هر بار چیزی می‌گویند. سیاست‌مداران دنیاگرا هم‌چون گربه می‌مانند که از هر طرفی انداخته شوند، با دست پایین می‌آیند، به عکس اولیای خدا که تنها به سمت خدا می‌روند و سویی دیگر غیر از جهت الهی نمی‌شناسند و هیچ مصلحتی را جز مصلحت خدا در نظر نمی‌گیرند. دروغ گفتن در سیاست، یک اصل است و البته پردازش دروغ‌های سیاسی بسیار سخت است و فرد باید ولد چموشی باشد تا بتواند دروغ بگوید.

آنان در فضای سیاسی جدید در مواجهه با مردم، رعایت احترام آنان را می‌نمایند البته وقتی که رو به ضعف نهاده باشند و در برابر رقیبان، به آنان تهمت‌های سیاسی وارد می‌آوردند و به ترور شخصیت آنان رو می‌آورند. آنان همواره بر روی نظام فکری و اندیشاری مردم تبلیغ می‌کنند تا آن را بر اساس خواسته‌های خود تصور بخشند. در دنیای آلودهٔ سیاست، بايد شهرآیین اسلامي سیاست را گفت و طرح سیاست اسلامي را مهندسي نمود و بر اساس الگویی که قرآن کریم بیان می‌دارد، آیین‌های آن را ارایه داد ؛ هرچند فقیهان شیعی از شروع عصر غیبت تا پيروزي انقلاب اسلامي هیچ‌گاه حکومت و حاکمیت نداشته‌اند و همواره در غربت و انزوا به سر می‌برده‌اند از این رو نتوانستند سیستم فقه سیاسی را به‌گونه‌ای قدرتمند بنا نمایند که نمود عقلانیت و نماد تفکر ولایی و فرهنگ شیعی باشد.

مطالب مرتبط