دوري اهل سياست و قدرت از عشق، سبب افول عواطف در ميان افراد جامعه مي‌شود

 

بعضي قدرتمندان و پولدارها و برخی از افراد جامعه چنان درگیر حوادث سیاسی و دنیا شده‌اند که گویی اصلی محکم‌تر از سیاست، حکومت و دنيا وجود ندارد.

در ميان آنان، عواطف، احساسات، عقل و ادراک به ضعف گراییده است و کم‌تر احساس و عاطفه‌ای نسبت به یک‌دیگر دیده می‌شود . گویی احساس مرده و عاطفه کشته شده و ادراک لگدکوب گردیده است. دردمند، نادان، گرفتار، پریشان، محتاج و درمانده، هرچند فراوان است، اما کم‌تر کسی از اينان از همهٔ این پریشانی‌ها آزرده می‌شود و کم‌تر کسی به فکر چاره برای دیگران است. هر کس به فکر خود و اطرافیان خویش است و دیگران هیچ. اگر کاری نیز صورت بپذیرد رابطه، پول، جبر و زور است که آن را انجام می‌دهد. دوري اهل سياست و قدرت از عشق، سبب افول احساسات و عواطف در ميان افراد جامعه مي‌شود.

 

همان‌گونه که ممکن است کسی زکام شود و بویی استشمام نکند یا قوهٔ شنوایی وی ضعیف شود و به‌خوبی نشنود یا چشم وی کم‌سو گردد و دیگر به‌خوبی نبیند، عواطف و احساسات نیز این‌گونه شده است؛ با این تفاوت که ضعف امور محسوس، روشن می‌باشد و ضعف این گروه، برای خودشان به صورت محسوس درک نمی‌گردد.

کسی که عاطفه و احساس وی مرده و از دست رفته است، هرگز نمی‌پذیرد که بدون عاطفه شده است و هم‌چون کسی که می‌بیند و نمی‌بیند، می‌شنود و نمی‌شنود، دردهای دیگران را می‌بیند و نمی‌بیند، می‌شنود و نمی‌شنود؛ گویی حیات، روح و جان وی به افول گراییده و دیگر از آدمی، تنها ظاهری دارد و بس. او برای خود کار می‌کند و برای دنیا. چنین کسی برای تظاهر و خودنمایی نماز می‌خواند، برای مردم سخن می‌گوید تا آنان را فریب دهد و خود سود ببرد و خلاصه، همهٔ عمر وی در گرو هیچ قرار می‌گیرد. نه خلوص و عبودیتی دارد، نه عشق و حالی، نه آه و اشکی و نه روح و روانی.

مطالب مرتبط