توجه به ساختار آیهٔ شریفه ۲۶۸ سوره بقره ملاکی را به دست میدهد که با آن میتوان حق و حقخواه را از باطل و باطلگرا شناخت.
قرآن كريم ميفرمايد: «الشَّیطَانُ یعِدُکمُ الْفَقْرَ وَیأْمُرُکمْ بِالْفَحْشَاءِ، وَاللَّهُ یعِدُکمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً، وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» بقره / ۲۶۸٫
ـ شیطان شما را از تهیدستی بیم میدهد و شما را به زشتی وا میدارد؛ ولی خداوند از جانب خود به شما وعدهٔ آمرزش و بخشش میدهد، و خداوند گشایشگر داناست.
در این آیه، میان کار شیطان و کار خداوند مقایسه شده است به این صورت که در هر دو «یعِدُکمُ» وجود دارد اما برای شیطان «وَیأْمُرُکمْ» دارد و برای خداوند «وَاسِعٌ عَلِیمٌ». ما در این آیه، این نکته را به تفصیل توضیح میدهیم. خداوند در این آیه به معرفی یکی از قویترین دشمنان خود میپردازد. برخورد خداوند با ابلیس بر اساس این آیهٔ شریفه، بسیار قوی و آزاد منشانه است و نخست نام او را میبرد و سپس کار خود را توضیح میدهد. خداوند چون قوی و سترگ است با دشمن خود نیز با آقایی، بزرگواری، مروت، جوانمردی و انصاف رفتار میکند و او را لگدکوب و لجنمال نمیکند که این کار نشانهٔ ضعف و فرومایگی است. منش و گفتار خداوند در این آیه و رفتار بزرگمنشانهٔ او با ابلیس که دشمن وی هست به گونهای لذیذ و شیرین است که هر دوستی آرزوی دیدار او را مییابد. چه زیباست بوییدن و بوسیدن و در آغوش گرفتن چنین خدایی که چنین بزرگوارانه با شیطان رفتار میکند و رقیب خود را با حرمت تمام یاد میکند. او برای شیطان از «الف و لام» استفاده میکند و میفرماید: «الشَّیطَانُ یعِدُکمُ الْفَقْرَ». گویی این «الف و لام» برای آقایی است، و میرساند این شیطان چنان شهره و بزرگ است که نمیتواند برای کسی ناشناخته باشد. با آن که مراد از شیطان در این آیه «ابلیس» است، نام وی را نمیآورد و او را با اوصاف یاد میکند اما نه اوصافی که او را کوچک سازد و شیطان را به «ملعون» و «خبیث» موصوف نمیسازد، بلکه نام او را با احترام میآورد و وقتی میخواهد از خود بگوید، تعبیر: «وَاللَّهُ» را میآورد تا دو رقیب را مثل هم آورده باشد. ما چنین برخوردهایی را معیار تشخیص حق از باطل در جامعهای میدانیم که شب را به صبح نرسانده گروهی نوپا به یک باره متولد میشود و زمام بسیاری از امور را به دست میگیرد. نحوهٔ برخورد با مخالفان یکی از معیارهای تشخیص حق از باطل است؛ اگر این برخورد از سر تزویر نباشد و با صداقت تمام انجام گیرد و فریب و ظاهرسازی و ملاحظهکاری در میان یا علاقهٔ مفرط در میان نباشد. خداوند در این آیه نشان میدهد چهقدر محبوب، دوستداشتنی، گسترده و بزرگ است که هرچه مهر و محبت است برای او باید داشت.
او شیطان را به عنوان آمر و فرمانده میشناسد و تعبیر «وَیأْمُرُکمْ» را برای او میآورد، اما خود را آمر و فرمانده نمیداند. دل انسان از داشتن چنین خدایی به ضعف و طرب میرود و خود را در مرام جوانمردی او غرقه میبیند و او را چه دوستداشتنی مییابد. خدایی چنین را باید واله و شیدا بود. شیدایی که سر از پا نمیشناسد و همه چیز را برای او ترک میکند تا تنها و تنها خداوند را داشته باشد. خدا چه وسعت و چه گستردگی و چه مقدار آقایی و بزرگمنشی دارد که میفرماید: «وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ». به مهندسی این آیات توجه نمایید. وسیع، باز و گسترده بودن خدا را در سخن و عمل او و نحوهٔ گفتاری که از شیطان دارد میبینیم و چنین است که از خود به «وَاسِعٌ عَلِیمٌ» یاد مینماید. خداوند بسیار باز و آزادمنش است، ولی هیهات! چه کسی میتواند همانند خداوند باشد و دشمن خود را همانگونه که هست با احترام یاد نماید و به او تهمت و افترا نبندد. کسی حق است که چنان صاف و شفاف باشد که حتی باطل نیز به حق بودن او اعتراف داشته باشد و در واقع با پذیرش حقّانیت حق به شکست خود اقرار کرده است. باطل را نیز باید با راههای حق از میدان به در برد نه آن که باطل را از راهی باطل شکست داد و به انزوا کشاند که در آن صورت، باطل در عمق دل مدعیان حقخواهی نشسته است و تنها در ظاهر است که به خیال خام آنان از معرکه بیرون میرود و آنچه هست سر و صدا و هیاهویی از حق بیش نیست. حق بودن حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام به این معناست که باطل را در دلها خُرد و شکسته میکردند تا جایی که هر باطلی به نیکی در مییافت که او حق است. دین حق که پیروزی ماندگار دارد چنین است. کسی که این ویژگی در او نباشد اما با این وجود، برای نماز حال پیدا میکند، بهطور حتم حالی شیطانی دارد؛ زیرا شیطان به تناسب با همه برخورد میکند و حتی خود به کسانی که به حال علاقمند هستند، حال میدهد تا آنان با اعتقاد و اعتماد کارهای شیطانی او را پیش برند و حتی گلویی را به خاطر خدا با قساوت تمام ببرند و شیطان در جلد او میرود و میگوید: فشار بده که خیلی خوب فشار میدهی! برای خدا هم فشار بده!». حال دادن شیطان از فراز: «یعِدُکمُ»استفاده میشود. البته حال میتواند خدایی هم باشد زیرا «وَاللَّهُ یعِدُکمْ»نیز دارد. حال هم میتواند شیطانی و هم میتواند الهی باشد اما تفاوت این دو حال از کجا دانسته میشود؟ پاسخ آن در همین آیه آمده است. این آیه حال شیطانی را آمرانه میداند و میفرماید: «وَیأْمُرُکمْ بِالْفَحْشَاءِ». شیطانی آمریت و دستور دادن دارد. به تعبیر دیگر، شیطان استکبار دارد و هر حالی که استکبار را در کنار خود دارد، شیطانی است و هر کسی که در کار خود وسعت نظر و آزادمنشی دارد بدون آن که به استکباری بیالاید الهی است. قدرت، علم و معرفت اگر همراه با استکبار باشد، دست شیطان را در آستین دارد اما اگر کسی بهواقع قدرت دارد، ولی مانند ضعیفان رفتار میکند یا ثروت دارد و مثل فقیران برخورد میکند یا علم دارد و منش او مانند عوام است، انسانی بیهوا و سعادتمند است؛ برخلاف کسی که علم دارد و حتی شیطان هم نمیتواند جلو او بایستد و گویی وی با علم خود راه میرود.
باید توجه داشت گاهی استکبار در فروتنی لانه میکند و شیطان چهرهٔ استکبار را معکوس میسازد و شخص با آن که در حالتی فروتنانه است استکبار میورزد. شیطان سعی میکند از هر راهی و با هر چهرهای وارد جلد آدمی شود. شخص پلیدی را دیدم که وضو میساخت، رو به قبله مینشست و ظالمانه، حکم قتل صادر میکرد. شیطان با تمام حال و هوای بهظاهر معنوی، در او لانه کرده بود. شیطان پرنیرنگ و هفت خط عالم است. کسی که شیطان و حیلههای او را نمیشناسد از خدا هم بیخبر است؛ زیرا تا انسان شیطان و بدیها را نشناسد، خوبیها را نخواهد شناخت و در فکر و عمل خود به خطا و توهم دچار میگردد. بسیاری از چهرههای دیانتبازی از شگرد شیطان است. شیطان چنان به اعمال انسان زینت میدهد که آدمی متوجه بدی خود نیز نمیشود. شیطان برای فریب آدم در نجاست است که گلاب و زعفران میریزد و به خورد انسان میدهد و آدمی میپندارد زعفران است که میخورد و گاه به این و آن نیز تعارف میکند و آن را خوشمزه مییابد! چنانکه فرعون میگفت: «وَقَالَ فِرْعَوْنُ یا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحا لَعَلِّی أَبْلُغُ الاْءَسْبَابَ. أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَی إِلَهِ مُوسَی وَإِنِّی لاَءَظُنُّهُ کاذِبا وَکذَلِک زُینَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَمَا کیدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِی تَبَابٍ» (غافر / ۳۶ ـ ۳۷)؛ و فرعون گفت: ای هامان، برای من کوشکی بلند بساز شاید من به آن راهها برسم. راههای دستیابی به آسمانها تا از خدای موسی اطلاع حاصل کنم و من او را سخت دروغپرداز میپندارم و این گونه برای فرعون زشتی کارش آراسته شد و از راه راست بازماند و نیرنگ فرعون جز به تباهی نینجامید.
باید توجه داشت این فرد مستکبر یا متکبر است که همواره کردهٔ خود را زیبا میبیند و از آن خوشایند دارد و فراز «زُینَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ»دلیل متکبر بودن فرعون هست. فعل «زُینَ» نیز مجهول است و معلوم نیست چه کسی کردهٔ او را زینت میدهد که گاه شیطان است و گاه علم یا کار خیر است که ظاهر آن فردی را فریب میدهد بدون آن که باطنی برای آن باشد و گاه از خود بسیار راضی است در حالی که ممکن است فردای محاسبه آن را به چیزی نخرند و آن را بَدَلی و قلابی بدانند. گاه بدی کردار کسی با قصد قربت او میتواند همراه باشد و چنین کسانی کمترین رحم و انفعالی در دل ندارند و دل آنان جز قساوت نمیشناسد؛ از این رو میفرماید: «أَفَمَنْ کانَ عَلَی بَینَةٍ مِنْ رَبِّهِ کمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ» (محمد صلیاللهعلیهوآله / ۱۴)؛ آیا کسی که بر حجتی از جانب پروردگار خویش است چون کسی است که بدی کردارش برای او زیبا جلوه داده شده و هوسهای خود را پیروی کردهاند.
مراد از «مَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ» اهل دنیا هستند که میشود کافر و یا حتی مؤمن باشد؛ چرا که بر اساس: «وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ»؛ هوس میتواند حتی به صورت ایمان باشد.
کسی که شیطان و شگردهای او را نمیشناسد و آن را باور نمیکند شناخت اسیر این غول بیابان میشود. شناخت شگردهای شیطان یکی از مهمترین اصول دینداری و از پایههای مهم یکتاپرستی است و کسی که این اصل اساسی را در دست ندارد، هرچند خود را به مسایل جزیی، حاشیهای و شاخ و برگهای دین مشغول دارد راه به جایی نخواهد برد.
شیطان چنان به شگردهای پیچیدهٔ خود، خویش را در خوبیهای انسان جاسازی مینماید که از او مرید کاملی برای خود میسازد و چه بسا کسانی که ادعای عرفان دارند اما از طریق شیطان به کشف و کرامات رسیدهاند. نمونهٔ این ادعا بلعم باعوراست که میتوانست هر خواستهای را محقق کند و میپنداشت دعای اوست که مستجاب است. ملاک و معیار شناخت حق از باطل، عملکرد خاشعانه و مستکبرانه است؛ البته اگر شیطان در رفتار خاضعانه و فروتنانه نفوذ نکرده باشد. چنین کسی حتی با دشمن خود برخوردی صادقانه، منصفانه و جوانمردانه دارد و به خاطر خدا دروغ نمیگوید و تهمت نمیزند و کسی را با بیانصافی از معرکه بیرون نمیکند وگرنه خارج از اصول دیانت است. اگر کسی با خدا باشد، ضرر و شکست و جان و مال و جنجال و تمسخر دیگران برای او مفهومی ندارد جز آن که هرچه از دوست رسد نیکوست. ذهن چنین کسی به چیزی جز حق تعالی مشغول نمیشود و در پی تمرین جواب سلام استکباری نمیرود:
«در خانه اگر کس است
یک حرف بس است»
اهل باطل سخنان خود را بیشتر بزک میکنند و آن را قشنگ، زیبا و مؤمنانه میآورند. خداوند برای آن که کسی فریفتهٔ چنین سخنان زیبایی نشود میفرماید پایان کلام آنان را ملاحظه نمایید، در صورتی که از از آخرت بگویند، سخن آنان راست است. هدف از سخن در صورتی که آبادی آخرت باشد، راست است اما اگر تنها از دنیا میگوید و مسیری که دارد از آن فراتر نمیرود و بیهدف و غایت اخروی است، دروغپرداز است. در این جا نیز پیامبر الهی بعد از یادکرد از دنیا، از آخرت میگوید اما در سخن فرعون و دیگر شاهان، چیزی از آخرت دیده نمیشود.
همچنین این آیه میفرماید ابلیس و پیروان جنّی او بر آدمی چیره هستند و میتوانند او را تحت نظر و تعقیب داشته باشند بدون این که آدمی بتواند آنان را ببیند. آنان از چپ و راست و بالا و پایین و فراز فرود بر آدمی هجوم میآورند تا او را تحت القاءات و وسوسههای خود قرار دهند. گاه اندیشههایی ناخودآگاه به آدمی افاضه میشود و چیزی به ذهن انسان مینشیند که ممکن است وسوسهٔ شیطان یا القاء رحمانی فرشتهای یا یکی از رجال غیب باشد. دل آدمی همانند گیرندهای رادیویی است که اگر با طول موجهایی هماهنگ شود، ناگهان صداهایی را درمییابد. آدمهای بد فرکانسهای شیاطین را بهخوبی دریافت میکنند. آدمهای خوب نیز فرکانسهای اولیای خدا و فرشتگانی را دریافت میکنند که حقایق را القا میکنند. فراز: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ» از جفت شدن شیاطین با افراد بد و از القاءاتی که شیاطین بر آنان دارند میگوید. کسی که ناگهان تحریک میشود یا بدون مقدمه عصبانی میگردد و یا به چیزی بدبین میشود بیشتر تحت تأثیر القاءات مؤثر شیاطین قرار دارد. البته اولیای الهی نیز به افرادی که صفای باطن دارند القاءات و تحریکات مفید و شایستهای را به انجام میرسانند.
اولیای ربانی در عوالم دیگر قدرت و دولت دارند و هر ظاهرگرای دنیامدار در ید چیرهٔ آنان است ولی آنان در دنیا به صورت طبیعی مغلوب ظاهرگرایان و دنیامدارن میباشند. دنیا محل سطوت ابلیس است و او در دیگر عوالم مندک میشود. اولیای خدا در دنیا مندک نمیشوند اما گاه شکست میخورند. دنیا با هوا، هوس، نفس اماره، مال، علم، عنوان، کسوت، قدرت و ابلیس است که پیروان خود را به جنگ اولیای خدا گسیل میدارد. دنیا دولتی است با هزاران ایادی مقتدر که مرز قدرت آن همین دنیاست و دنیا و ایادی آن در دیگر عوالم ضعیفترین هستند. عرفان در دنیا دانشی شکستخورده است مگر این که کسی اقتداری افزون بر دولت دنیا پیدا کند.