معنای شهید

به کسی که در راه خدا کشته می‌شود «شهید» می‌گویند نه «مرده» یا «کشته»؛ چرا که در هنگام جان دادن و احتضار و پیش از آن که به عالم واپسین برود، در همین ناسوت به شهود، رؤیت و معرفت می‌رسد و شهادت وصف تعینی بدن اوست وگرنه شهید زنده‌ است و نفس و نیت آخر سفر ناسوتی خود را با سلامت و سعادت و با تسلیم و پذیرش حق تعالی می‌پیماید؛ چنان که قرآن کریم می‌فرماید: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»(۱)

  1. آل عمران / ۱۶۹٫

(۲)

 

مصادیق شهید

میدان جنگ، منطقه درگیری نظامی است و در دیگر مناطق؛ خواه پشت جبهه باشد یا دیگر مکان‌ها، اگر کسی با بمب یا دیگر ابزارهای جنگی دور برد کشته شود، حکم شهید را ندارد؛ هرچند ثواب شهید را دارد.

(۳)

 

عشق شهیدپرور

اگر کسی بگوید من به عشق ارتزاق می‌کنم و به عشق حیات دارم و عشق را زیارت کرده‌ام و اگر بگوید: “من عشق هستم” چنین شخصی حتما به مقام شهادت نائل می‌آید حال به یک شهادت یا به صد شهادت و نمی‌تواند به مرگ طبیعی از دنیا رود.

چنین شخصی بعد از نفی خلقیت با انواع مطابق با شوون حق تعالی توطن می‌کند. این مقام مقامی است که مثالی جز در معصومین ندارد و زمانی که ضربت به سر مبارک ایشان می‌خورد می‌فرمایند فزت و رب الکعبه که به بیان ما ترجمه‌اش چنین می‌شود: به به کیف کردم!.

(۴)

 

شهید راه حق، چشمه زندگی

شهید راه حق، راز ماندگاری آیین یکتاپرستی و حق است و خون وی رازِ زنده ماندن اوست. رشته استوار جهان هستی، در همه روزگار، رگ حیات شهید بوده‌است که چشمه زندگی از آن می‌جوشد. دیگران تنها تصویری مجازی از زندگی هستند و چه‌بسا با بیهودگی از دنیامی‌روند، ولی راز جاودانگی و بودن، در رگ شهید جاری است و این شهید است که برای همیشه می‌ماند؛ چرا که وی، استوانه برپایی آفریدگان و موجب استواری آفرینش است.

اگر بر این باوریم که رشته تنومند شهید همواره دست به آویزه ناپیدای آسمان دارد، دیگر نمی‌توان تار و پود قدسی این رشته را به واژه «ناپاکی» آلوده ساخت. خون شهید پاک است؛ بنابراین، کسی که طهارت شرعی دارد، اگر آیه‌ای را با انگشت آغشته به خون شهید بر سطح مباحی بنویسد، اشکال ندارد.

اگر شهید، شمع زندگی و چراغ هستی است، دیگر چگونه می‌توان گفت پیکر این چراغ روشنی‌بخش ناپاک است. شهیدان، راز ماندگاری و جاودانگی هستند و اگر جهان هستی نمود اسمای پاک حق است، پس خون شهید، پاک‌ترین آن‌ها، شراب طهور حق و کوثر فیض الهی است. ای کاش، فقه و حکمت هزار ساله شیعه، این مسأله را آشکار و برهانی می‌ساخت که خون شهید، نه تنها آلوده نیست، بلکه خود از مطهرات و پاک و پاک‌کننده است و باید پیش از آب، خاک و آفتاب پاکی را در آن جست.

(۵)

 

اثرگذاری هرچیزی بر دیگری

در اینجا شایسته است گریزی به قاعده‌ای عرفانی زده‌شود. در عرفان قاعده‌ای است که می‌گوید: هر چیزی در هر چیزی است و از یک چیز می‌توان همه چیز را به‌دست‌آورد. این قاعده در رابطه تأثیرگذاری اشیا بر یک‌دیگر نیز جاری است و به این معناست که هر چیزی در هر چیزی می‌تواند اثر گذارد. بر این اساس می‌توان گفت: فرد جامعه را می‌سازد و جامعه فرد را هویت می‌بخشد. انبیا امت را می‌سازند و امت نیز نبی‌ساز می‌گردد. انبیا در جامعه از جهت علّی اثر دارند و امت‌ها در انبیا از جهت معلولی مؤثر هستند. آب در کوزه اثر دارد و کوزه در آب. کوزه آب را خنک می‌کند و آب کوزه را مرطوب نگه‌می‌دارد و در درازمدت قوت کوزه را زیادتر می‌کند و همین‌طور غذا نیز در معده و معده هم در غذا اثر می‌گذارد.

اكنون غبطه خوردن نسل اولی‌ها و نسل دومی‌های انقلاب به مقام شهیدان خوب نیست؛ چون راه شهادت برای آنان باز بود و هر کس می‌خواست می‌توانست برود. آن‌هایی که رفتند، رفتند و کسانی که ماندند و شهادت در جبهه نصیب آنان نشد، نمدمال شدند و با سوزن‌های تیزی که در نمد هست و به بدن فرومی‌رود، آرام و بی‌صدا جان دادند.

(۶)

اما پس از جنگ تحمیلی، باب رزق و روزی شهادت که خدای متعال آن را بر روی مردم ولایتمدار ایران گشوده‌بود بسته‌شد و شاید تا صد سال آینده، این درِ آسمانی بازنشود و اگر هم بازشود، معلوم نیست در کدام منطقه جهان باشد. حال که خداوند متعال این رزق و روزی را آسان در اختیار افراد قرارداد؛ نسل‌های متمادی بر این سفره الهی می‌نشینند و از شهیدان آن ارتزاق می‌کنند و در قیامت، خود را به او متصل می‌نمایند. این رشد و کمال، محصول تحصیل نبود؛ نه محصول علوم حوزوی و نه محصول علوم دانشگاهی. ملاک کار، این درس‌ها نبود. چه بسا بی‌سوادی از روستایی بر سر این سفره نشست که دانش‌جو و طلبه‌ای این سفره الهی را درک نمی‌کرد و چه بسا طلبه و دانشجویی به این فیض بزرگ و عظیم می‌رسید که هم‌شاگردی‌های او از این فیض بی‌بهره بودند.

شهیدان انقلاب چنان مقام و منزلتی دارند که حتی روا نیست نام آنان را بدون طهارت بر زبان آورد. مقام آنان امری غیر عادی است که حتی خود آنان نیز متوجه و هوشیار نبودند که حور، بهشت، و معامله نفس چیست و این مقامی که دارند یعنی چه؟ آنان وقتی از مرز آسمان می‌گذشتند، باورشان می‌آمد که چه خواسته و انتخابی داشته‌اند؛ هرچند خواست آن‌ها نیز ناخواسته از جانب خدای تعالی نبود و این مقام را خدای تعالی برای آن‌ها برگزیده‌بود. لذا خوشا به سعادت آن هایی که برای دین به شهادت رسیدند چرا که انسان بالاخره با بیماری یا به صورت دیگری از دنیا می‌رود ولی این که این سعادت نصیب عده‌ای شد لطفی بود از سوی خدای متعال و اگر این انقلاب هیچ خیری نداشته باشد که جز

(۷)

همین شهادتی که نصیب آن بندگانش کرده‌باشد بهترین کار بوده.

باید دانست در جبهه جنگ، بر اساس قضای پروردگار عده‌ای شهید می‌شوند اما در این میان، ممکن است کسی بیهوده خود را به کشتن دهد که چنین کسی به مقام شهیدان و جنگ و جبهه ارتباطی ندارد. اگر کسی با توجه و آگاهی به جبهه رود و با نیتی الهی شهید شود، قضا و قدر خداست که شهادت را بهره او گردانده‌است و ثواب عظیم دارد اما کسی که بیهوده خود را به کشتن دهد و هدفی قدسی نیز نداشته‌باشد، در صف شهیدان انقلاب داخل نمی‌باشد.

(۸)

 

صبغه حقی و خلقی

گاهی شهادت کسی برای دنیاست خداوند می‌فرماید تو شهید شدی ولی اهل دنیا هستی و برای دنیا شهید شدی. گاهی هم این‌گونه نیست ماتَ ولکن مات شهیدا. لذا ممکن است کسی در خانه بمیرد ولی شهید محسوب شود و کسی هم در جبهه بمیرد ولی شهید به حساب نیاید. لذا صبغه حقی و خلقی آن مهم است و پی بردن به این صبغه نیز بسیار مشکل است. مثلا شخصی در حال نماز خواندن است ما از کجا بدانیم که این شخص بی وضو است یا با وضو؟! خود شخص نیز ممکن است متوجه نباشد که بی وضوست یا با وضو، وضو گرفت یا نه؟ وضوی او صحیح بود یا نه؟ چگونه انسان بفهمد این نماز است یا باطل است؟ بسیار سخت است. لذا می‌فرماید لا صلاه الا بطهور. تمامی کارهای انسان باید صبغه الهی و اذن دخول داشته‌باشد. اَدخل باذن الله. همان‌طور که انسان وقتی وارد امامزاده‌ای می‌شود باید اذن دخول بخواند و وارد شدن بدون اذن دخول مصداق یردون کورود البهایم می‌باشد باید نفس کشیدن او نیز به اذن الهی باشد اگر دم و بازدم انسان به صبغه الهی باشد فی جوارح الله می‌باشد: مات أو قتل کان شهیدا. اگر این صبغه نباشد در مسجد بمیرد در جهنم است و در میخانه هم بمیرد در جهنم است. هیچ فرقی نمی‌کند طواف بکند همین است توی اصطبل هم بمیرد همین است. لذا به کام مومن ترش را هم شیرین می‌بیند چرا که صبغه را می‌بیند ولی اگر کسی صبغه را در نظر نداشته‌باشد عسل هم برای او تلخ است.

(۹)

 

تعدد شهادت

معصوم شهید می‌شود ولی قبل از شهادتش شاید بارها این شهادت برای او پیش‌آمده و همین شهادت را دیده‌است. یک شهادت فرض می‌شود و گفته‌می شود این دومی نیز همان اولی است یعنی این کسی که می‌خواهد به مقام شهادت برسد بیست بار آن را دیده‌است مثل این که می‌گوید چند بار یک خواب را دیده‌ام که غذا می‌خوردم یا با فلانی بودم در حالی که نمی‌شود یک خواب را چند بار دید و این چند خواب بوده‌است نه یک خواب. لذا این معصومی هم که شهادت خود را چند بار دیده‌است چند بار شهید شده‌است هر کدام یک ظرف شهادت است. برای تبیین بحث به این مثال توجه کنید: گفته می‌شود که درد زایمان خیلی سخت است در حالی که می‌گویند بدهکاری سخت‌تر از زایمان است و چند زایمان است. کسی که می‌خواهد زایمان کند مورد توجه اطرافیان خود است ولی کسی که بدهکار است نمی‌داند که چه کند فرار کند یا بایستد، حرف بشنود یا دروغ بگوید، راست بگوید یا نگوید لذا این چند زایمان است و درد زایمان را دارد تحمل‌می‌کند.

لذا همان طور که هیچ کس یک خواب را دو بار نمی‌بیند و اگر دوبار ببیند دو خصوصیت و دو علت دارد و علت هایش نیز متفاوت و مختلف است و همین طور اولیای الهی که گاهی یک امر را بدون اراده مکرر می‌بینند که هر کدام خصوصیتی دارد، یک شهید نیز بارها شهیدمی‌شود تا به شهادت برسد و گاهی یک شهید چند نوع شهادت دارد و یکی از آن‌ها نصیب او می‌شود و به یک نوعِ آن به درجه رفیع شهادت می‌رسد به این صورت نیست که با همه آن‌ها به شهادت برسد. البته این در مورد شهید عادی است که قرار است این جا شهیدمی‌شده ولی نشده یا جای دیگر

(۱۰)

شهید می‌شده نشده و در آخر در جایی به شهادت می‌رسد. ولی اولیای الهی به همه شهادت‌های متعددشان به شهادت می‌رسند یعنی شهید است مثل این که می‌گویند سه بار اعدام، اعدام که سه بار ندارد. در آن جا نیز این‌گونه است کسی پنج بار، ده بار، بیست بار شهادت نصیبش می‌شود یکی را تحصیل می‌کند.

(۱۱)

 

شراب عشق
هرچند به نزد تو نیرزم هبه‌ای در کوی امید می‌زنم دبدبه‌ای

مستان شراب عشق تو شاید که به ما نیز رسد مشربه‌ای

دبدبه یعنی من یک دوری می‌زنم مستان شراب عشق تو بسیارند شاید که به ما نیز مشربه‌ای و پیاله‌ای بدهند. مشربه کاسه یا کوزه را نمی‌گویند مشربه مانند کاسه‌های سقاخانه است که لبه‌های آن باز است و چون لبه این کاسه‌ها باز است کسی که از آن آب می‌خورد شل بجنبد آب‌ها می‌ریزد و وقتی سیراب می‌شود چون لبه این کاسه باز است می‌ریزد و صورت او را خیس می‌کند لذا مشربه شراب آن است که او را خیس کند. به آن که انسان را سیر کند شراب نمی‌گویند سیر شدن برای نان است لذا مشربه او را خیس می‌کند یعنی فیوضات الهی به سر و روی این شخص ریخته و نمی‌تواند دیگر جمع کند و این وقتی صحبت می‌کند حرف در دهان او نرم است و می‌تواند حرفها را آبستن کند و این نشان از این است که مشربه‌ای خورده ریخته و او آن را گزارش می‌کند و این طور نیست که خیال می‌کند که دعا می‌کند و بعدا به او چیزی داده‌شود بلکه قبلا این‌ها را دنبال کرده‌است.

می‌فرماید هرچند به نزد تو نیرزم هبه‌ای در کوی امید می‌زنم دبدبه‌ای    مستان شراب عشق تو شاید که به ما نیز رسد مشربه‌ای

شعر را باید با اشباع خواند. عشق با شراب عشق تفاوت دارد. مستان شراب عشق تو شراب سرخ است. صهبای سرخ است یعنی خون شراب عشق شهادت است می‌گوید تو خیلی شهید داری. مستان شراب عشق کسانی که در صف شهادت ایستاده‌اند و بسیارند؛ شاید که به ما نیز از آن شراب سرخ رسد مشربه‌ای. شراب‌های که الان می‌فروشند سرخ نیست شراب سرخ یک شراب خاصی است که اگر بخواهیم اسم روی آن

(۱۲)

بگذارید بگویید کنیاک. عرق خورها نمی‌توانند کنیاک بخورند و همان عرق را می‌خورند. حرفه‌ای‌ها کنیاک را می‌خورند مثلا اگر یک کسی شیره را بتواند بخورد وقتی مست است کنیاک هم می‌تواند بخورد. کنیاک مثل اسید می‌ماند این شخص اگر مقدار زیادی شراب بخورد تاثیری روی او نمیگذارد و برایش مزه‌ای هم ندارد لذا کنیاک می‌خورد. گاهی مواقع عطش دل را جمع نمی‌کند کسانی که شراب می‌خورند کنیاک را قاطی می‌کنند با چیزهایی دیگری که از گفتن آن معذوریم چرا که بحث تکان‌دهنده‌ای می‌شود. در باب عشق نیز این چنین است یک کسی شهید می‌شود یک کسی نه، این یا سیوف خذینی یک دنیا شهادت به سرش می‌ریزد اولیای خدا و انبیای الهی به این صورت نبوده که فقط شهید می‌شدند بسیاری هستند که شهید می‌شوند. لذا می‌گوید در کوی تو بسیارند؛ می‌شود من همانی بشوم که مشرب است. بنابراین شراب عشق یعنی خون یعنی شهادت. لذا یکی از صفات اصلی سالک عارف و اولیای الهی این است که به غیر خدا قد خم نمی‌کنند. لذا خود شهدا هم مراتبی پیدا می‌کنند که: در کوی امید می‌زنم دبدبه‌ای مستان شراب عشق تو بسیارند شاید که به ما نیز رسد مشربه‌ای یعنی امیدواری خود را بیان می‌کند. لذا اگر کسی به غیر خدا قد خم کرد انسان به ضرس قاطع قسم جلاله بخورد که عارف نیست اهل دنیاست.

(۱۳)

(۱۴)

 

بهترین عصر؛ عصر انقلاب

این زمان، تاریخ و عصر ما زمان ارزشمندی است زیرا خدا به ما توفیق داد وقایعی را مشاهده کردیم که حتی اجداد ما ندیدند و یا ممکن است بچه‌های ما نیز چنین وقایعی را نبینند. لذا کسانی که در این عصر به دنیا آمده‌اند انسان‌های پاک و خوبی بوده‌اند اینان وقتی به برزخ رفته و برای برزخیان تعریف می‌کنند که چه دیده‌اند برزخیان می‌گویند به به شما در چه عصر و زمان خوبی زندگی می‌کردید شمر و حرمله دیدید. ما کربلا دیدیم دیگر چیزی ندیدیم، ولی این می‌گوید من شمر و حرمله دیده ام آدم خبیث و فاسد و جانی و حقه باز دیدم. آدم‌های با صفایی دیده ام که بالاتر از سلمان و ابوذر و مقداد بودند و در این انقلاب شهیدانی ناب دیده‌ام که با جرأت می‌توان گفت در میان یاران امام حسین علیه السلام نیز چنین یارانی کم وجودداشته‌است و در یاران امام حسین علیه السلام شاید نبوده و حتی در میان تمامی یاران ائمه نیز چنین یارانی کم بوده‌است. خدا روح شهیدان را شاد کند پدر شهیدی می‌گفتند من کامیون داشتم و فرزندم شاگردم بود که دائم توی جاده بودیم و ماشین که پنجر می‌شد با هم پنجری آن را می‌گرفتیم در سرما گرما برف باران، بچه‌ام را با شاگردی بزرگ کردم و به جبهه رفت و شهید شد. چه انسان‌های والایی بودند عمده موانع و مشکلشان این بود که چگونه زن و فرزند خود و یا پدر و مادر پیر خود را تنها بگذارند و به جبهه روند با این حال متعلقات را از خود جدا می‌کردند و برای حفظ دین و کشور خود می‌جنگیدند. علم نیز مانع بزرگی است و انسان سعی کند به آن و به هر مانع دیگری آلوده نشود. فقط باید به خدا آلوده شد همانگونه که خدا به ما آلوده شده‌است.

بنده یکی از ماه‌های مبارک رمضان را در زاهدان منبر می‌رفتم خدا

(۱۵)

رحمت کند آقای عبادی امام جمعه آن جا بودند به من گفتند امشب بالای منبر از جنگ و جبهه صحبت کنید. وقتی بالای منبر رفتم دیدم همه روستایی چوپان، روی صورت‌هایشان یک لایه پوست، دست و ناخن هایشان آسیب دیده لذا در آن شب از جنگ و جبهه چیزی نگفتم وقتی منبر تمام شد ایشان گفتند چرا از جنگ و جهاد صحبتی نکردید گفتم بنده پررو نیستم و صحبت نکردم چون اگر این‌ها از من بپرسند چرا خود شما که به دین نزدیکتر از ما هستی به جبهه نمی‌روی چه جوابی بدهم؟! و موقع رفتن نیز به من گفتند از زیر قرآن این‌ها را رد کنید و بدرقه کنید نپذیرفتم و گفتم خودتان این کار را انجام بدهید چون روز قیامت که می‌گویند تو چرا نرفتی یک جایی انسان قایم شود و بگوید من نبودم من جبهه هم بیایم چهار نفر باید به نان و آب من برسند و این جبهه رفتن ما به چه کار می‌آید. لذا چنین انسانی‌های پاک و بی آلایشی بودند که این انقلاب را پیروز کردند و به شهادت رسیدند. خوشا به حال آن هایی که یک ضرب شهید شدند و خوشا به حال آنان که با تبصره‌ای چیزی قبول شوند آن هایی که ماندند و بدا به حال آن هایی که رفوزه می‌شوند و سر قبر این‌ها می‌رقصند و شعار می‌دهند این‌ها خیلی بدبختند و بدبخت‌ترین و بدترین مردم اند که خدا با همین شهدا به دوزخ واصلشان می‌کند که بر سر قبر این‌ها رقصیدن راحت نیست و بسیار سخت است.

(۱۶)

 

شهادت عالم و مجتهد

اگر در زمان انقلاب چندین عالم یا مجتهد نیز به جبهه رفته و به شهادت می‌رسیدند عالم با خون این‌ها کن فیکون می‌شد و خون او هرچه ظلم و استکبار وجودداشت را ساقط می‌کرد. اگر پنجاه تا عالم، مجتهد، استاد در این جبهه‌ها به شهادت می‌رسیدند دنیا با کفر و استکبار متلاشی می‌شد. لذا این که گفته می‌شد صلاح نیست حرف درستی نیست.

در کربلا امام حسین علیه السلام و حضرت ابالفضل العباس علیه السلام می‌جنگیدند و از این‌ها بزرگ‌تر داشتیم؟.

عالمان و مجتهدان و آیات عظام به جبهه نرفتند و این راه از کربلا نگذشت. چون عالمان و مجتهدان و آیات عظام به جبهه نرفتند حسینی وارد شدیم ولی حسنی خارج شدیم. ما کم گذاشتیم. در میان شهدا آمار طلبه شهید شده چقدر است؟ پانصد یا هزار یا دوهزار تا و در سنین هجده و یا بیست ساله یا بیست و دو و بیست و چهار ساله بودند و بعضی عقد کرده یا ازدواج کرده و یا زنانشان باردار بود و یا اینکه صاحب فرزند بودند با این حال به جبهه می‌رفتند و شهید می‌شدند و بچه هایشان یتیم می‌شد. لذا همه طلبه ساده بودند و در میان شهدایمان آیت الله و مجتهد و…نداریم. البته مواردی بوده که در هواپیما یا جاده یا جایی از دنیا بروند ولی این که به جبهه رفته و به شهادت رسیده‌باشند مورد چندان فراوانی وجودندارد! چنان چه گفتیم علت پیروزی امام حسین علیه السلام این بود که خود ایشان و حضرت اباالفضل العباس علیهماالسلام جنگیدند و همین بزرگان ایستادند و جنگیدند.

(۱۷)

 

فرزندان شهید و کودکان یتیم

قلب انسان دارای وجوهی است و یک و دو و سه دارد. هرچه انسان محکم‌تر به زمین بخورد و مشکلات بیشتری بر او وارد آید قلب او دارای مرتبه بالاتری است. به عنوان مثال یتیم را از عرش به پایین می‌اندازند اگر دلش لرزید پدرش زنده می‌ماند و یا شاید فقط بیمار شود و عافیت یابد و اگر وقتی او را پایین انداختند آخ هم نگفت پدرش از دنیا می‌رود و این دو نباید روی زمین باشند پدر مزاحم این بچه می‌باشد و فقط فاعل علیت بود که این بچه را به دنیا آورد و از دنیا برود.

متاسفانه در این زمینه تحقیق و آزمایشی صورت نگرفته‌است که ده هزار تا بچه یتیم را آزمایش کنند که با دیگران چه تفاوت هایی دارند و چگونه‌اند و چه خصوصیاتی دارند. هنوز ما نتوانستیم این کار را انجام دهیم و البته دنیا هم این کار را نکرده‌است. ما خیال می‌کنیم هر کاری را اول دنیا باید انجام‌دهد سپس ما، نه باید پانصد تا بچه یتیم را آزمایش کرد گاهی این بچه‌ها در جامعه مشکل پیدامی‌کنند، استعدادهای آنان را نمی‌توان دریافت کرد و یا به فعلیت رساند و سامان داد لذا مشکل پیدامی‌کنند. باید بچه‌های یتیم را به اقسام مختلف تقسیم کرد یکی پدرش را در تصادف از دست‌داده، پدر یکی مریض شده و از دنیا رفته، دیگری پدر پیری داشته و به رحمت خدا پیوسته و بچه‌اش یتیم شده‌است و دیگری با شهادت پدرش یتیم شده‌است. متاسفانه ما به بچه‌های شهدا رسیدگی نکردیم نهایت کاری که کردیم مدرسه شاهد ساختیم بچه‌های شهدا را جمع کردیم یک جا و این بدترین کار انجام شده می‌باشد زیرا یک سری بچه‌های غیر شهید را نیز را با این‌ها یک جا جمع کردیم و باعث شد هم بچه شهدا نفله شدند و هم بچه‌های غیر شهید چرا که اسکلت این

(۱۸)

دو گروه با هم متفاوت است و نمی‌توانند با یکدیگر زندگی کنند. ما نتوانستیم حق فرزندان شهدایمان را ادا کنیم و نیز زنان آنان را. فرزندان شهدا باید به گونه‌ای دیگر تحت تربیت قرارگیرند و به این شیوه فعلی نباید بزرگ شوند این فرزند شهید حتما یک استعدادی در وجود او بوده‌است زیرا کسی بوده که پدر او را زده‌اند این خیلی حرف بزرگی است. لذا ما اگر به بچه‌های شهدا هم رسیدگی ای چیزی کرده‌ایم از باب ترحم بوده نه از باب عظمت این فرزند. فرهنگ دیانت هنوز برای ما روشن نشده‌است و درست جا نیافتاده‌است. بنابراین روز قیامت فرزند شهید بازخواست می‌کند که تو به من ترحم کردی می‌گوید من بیچاره شده تو هستم، تو کوچک بودی مرا نیز کوچک فرض کردی. لذا مدیریت کلان جامعه وقتی عامیانه شود چنین مصیبت هایی را به‌بارمی‌آورد و قابل کنترل نیست. بچه‌های شهدا بیشتر از دیگران ذهنیت پیدا کردند حتی نسبت به دین، اگر همین بودجه اندکی که به آن‌ها داده‌می شود را از آن‌ها منع کنید آن وقت است که می‌فهمید چه می‌شود! لذا وقتی گفته‌می‌شود ما مسلمانیم همه چیز را باید پذیرفت و به همه چیز باید بها داد. لذا ترحم کردن و به خانواده شهدا بودجه‌ای دادن درست نیست، این اموال چیزی نیست که به آن‌ها بخشیده‌می‌شود. چون ما زنده آن‌ها هستیم. انسان در برابر جانبازان و شهدا شرمسار است چرا که ما مدعی بودیم ولی آن‌ها اهل عمل بودند. لذا فردای قیامت چه جوابی داریم به این شهدا بدهیم لااقل انسان کوچکی کند یک کاری باید کرد که انسان را ببخشایند. لااقل شرمسار آن‌ها باشد گرگین میلاد ادعا کرد که من از رستم پهلوان ترم وسط میدان که رفتند پاهای خود را هوا کرد و رستم او را برهنه دید و از باب فتوت خجالت

(۱۹)

کشید و میدان را ترک کرد گرگین میلاد گفت دیدید او را به زمین زدم و من از او قوی ترم! لذا انسان باید نسبت به این جانباز و شهدا شرمسار باشد. کسانی که سر قبر شهدا می‌رقصند چقدر خبیث و جانی‌اند که از این‌ها سوء استفاده می‌کنند و کسانی که به این‌ها کمک می‌کنند بدهکارند. کسانی که ترحم می‌کنند نیز بدهکار می‌شوند. خانواده‌های شهدا مشکلات زیاد دارند و درد و بیماری‌های زیادی دارند و انسان وقتی چند تا خانواده شهید را می‌بیند از زندگی سیر می‌شود. کاش آدم مرد بود و چنین صحنه هایی را نمی‌دید. خیلی وحشتناک است. این انسان با این قد و قامت هفتاد درصد آن رفته سی درصد آن مانده، این نمی‌توانست این قد و هیبت را برای خود حفظ کند؟!.

(۲۰)

 

شهادت حق

در باب شهادت دادن این سوال مطرح است که آیا انسان می‌تواند شاهد خودش باشد؟. کسی می‌خواهد زن خود را طلاق دهد برای طلاق باید دو عادل استماع کنند و عادل واقعی نیز باشند. آیا خود این شخص هم می‌تواند به عنوان یک شاهد شهادت طلاق زوجه خود را استماع کند؟ فقهاء اختلاف می‌کنند که استماع شاهدَین باید غیرمتعلّق طلاق باشد. یعنی زوج و زوجه استماع نکنند، شاهدین باید غیر باشند. شاهد با مشهود دو تا هستند.

در این بحث یک وقت شهادت ظرف ظاهر است، باطن است و اول و آخر است. شهادت لسان ادراک است، شهادت رؤیت بارقه است و این همه شاهد در عالم تا اینکه می‌رسد به شهادت جمعی، که می‌شود اولوا العلم، حالا اولوالعلم چه کسانی هستند؟ ملائکه چه کسانی هستند؟ این دوتا بجای خود محفوظ، یک وقت می‌گویید: أشهد… .

اولیاء خدا رزقشان شهادت بوده‌است. شهادت انسان را سیر می‌کند. انسان دو ماه آزمایش کند با شهادت کار کند. اشتها آور است البته نان و خورشت لازم ندارد و این اشتها را کور می کند. گاهی نان و خورشت، نان و خشت است مانند کارخانه موزائیک سازی که در آن سیمان می‌سازند شما این نان و خورشت را به جای سیمان در این کارخانه بزنید ببینید چیزی ساخته‌می‌شود؟!. بسیاری از خوراکی هایی که مردم استفاده می‌کنند از آن ماسه و سیمانی که با آن موزائیک می‌سازند سفت‌تر است و جای تعجب است که این شخص چرا نمی‌ترکد یا نمی‌میرد گویا که معده او از بتون آرمه است. اولیای الهی از این معده‌ها ندارند.

(۲۱)

(۲۲)

مطالب مرتبط