انسان شناسی و معرفت نفس

انسان شناسی

 ادراک انسان ؛ سبب بزرگی وی

 قرآن کریم می‌فرماید: «وَخُلِقَ الاْءِنْسَانُ ضَعِیفا». این ضعف به لحاظ بنیهٔ جسمانی اوست که اگر انسان عادی روزی غذا نخورد، به رعشه می‌افتد؛ در حالی که شتر می‌تواند روزها بدون آب و علف در بیابان‌ها برود.  انسان به لحاظ روح، مظهر اتم الهی است که در مقام جمعی جای دارد و می‌تواند تمامی پدیده‌ها را به تسخیر خود درآورد و برای نمونه به کرات دیگر بر شود. به تعبیر دیگر، این ادراک انسان است که سبب بزرگی وی می‌شود.

 دل حقیقتِ انسان

 دل، جان و حیات هستی و حقیقت و روح آدمی است. حقیقتِ انسان، هویت آدمی و موجودی هر کس، تنها دل وی می‌باشد و بس. کسی که دل ندارد، نه این‌که فرد بی‌دلی است؛ بلکه اصلا کسی نیست و بی‌دلی وجود ندارد؛ هرچند در زبان عرف، بددلی و دل‌مردگی را به بی‌دلی معنا می‌کنند.

 دل، همان باطن آدمی و جهت آن سویی اوست که به حق‌تعالی بستگی دارد و از همان سو خودش را به ما نشان می‌دهد؛ بی آن‌که از ما بیگانه باشد یا آن‌که خود را به‌طور آشکاری نمایان کند.

 این دل، منحصر به آدمی نیست و می‌توان گفت همهٔ موجودات دل دارند و حیات هر موجودی، دل آن موجود می‌باشد؛ ولی ظاهر و صورت دلِ هر یک از موجودات، مختلف است.

عدم تفاوت در پدیده‌های هستی از نگاه حضرت حق

 بیش‌تر انسان‌ها از قدرت‌های نهفته در وجود خویش استفاده نمی‌کنند مگر آن که شرایط خاصی برای آنان پیش آید. به‌طور نمونه کسی که حتی یک بار تمرین بارفیکس ننموده است، اگر آتشی زیر پای وی باشد یا مار و عقربی در پایین انتظار او را بکشد، خود را تا مدت‌ها نگاه می‌دارد.

 

در این میان، باید توجه داشت این انبیا و اولیای الهی علیهم‌السلام هستند که قدرت‌های نهفتهٔ درون خود را شکوفا می‌سازند. البته آنان با آن که به همین علت، بسیار بزرگ و با عظمت هستند ولی همگی سفیران الهی می‌باشند و برای راهنمایی پدیده‌های هستی به سوی آفریدهٔ خویش آمده‌اند از این رو بزرگی آنان و کوچکی ما که به سبب فعلیت نیافتن توانمندی‌های ماست نباید رهزن راه شود و ما هم‌چون مسیحیت قایل به اقانیم سه گانه شویم.

 

باید به این نکته توجه داشت که بزرگی آنان در مقابل ماست وگرنه از نگاه حضرت حق تفاوتی در پدیده‌های هستی نیست و نوک همهٔ پیکان‌ها باید به طرف توحید باشد.

 

قدرت انسان‌

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید بشر قدرتی دارد که می‌تواند از آسمان‌ها بالا رود. باید توجه داشت هیچ یک از امور مشروط در قرآن کریم محال نیست و همه روزی محقق خواهد شد؛ چنان که می‌فرماید: «إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ فَانْفُذُوا».

 

بشر عادی این توان را دارد که با رشد علم از طریق عادی به قدرت‌های ماورایی دست پیدا کند و به تسخیر پدیده‌های هستی و تصرف در آن بپردازد. همان قدرتی که اولیای الهی آن را از طریق غیر عادی و به اعطای حق دارند.

 

باید توجه داشت فراگیری هر دانشی برای بشر مجاز است. سحر، علوم غریبه، هیپنوتیزم، تصرف و تسخیر قدرت‌های ماورایی، ارتباط اجنه، تسخیر ارواح و مانند آن جایز است مگر آن که کسی از این دانش‌ها برای تجاوز و مزاحمت استفاده کند.

 

توجه به صفات ویژه انسان‌ها

 

درست است که بسیاری از انسان‌ها افرادی عادی و معمولی هستند، اما هر فرد عادی، دارای صفتی ممتاز در خود هست که اگر این صفت مورد شناسایی قرار گیرد و فرد با محور قرار دادن آن صفت، تحت تعلیم و تربیت واقع شود، وی از برجستگان زمان خود می‌گردد؛ صفاتی منحصر و ویژه که تربیت عمومی اجتماع و نبود سیستم جامع و علمی آموزشی، آن را از بین می‌برد و ضایع می‌نماید.

 

این افراد معمولی، مانند زمینی هستند که گاه در انبوهی خاک، رگه‌ای طلا دارد؛ رگه‌ای که مورد شناسایی و بهره‌برداری واقع نمی‌شود و از فرد چهره‌ای شکوفا و درخشان نمی‌نمایاند.

 

آیهٔ شریفهٔ: «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ»به این معناست که ممکن نیست فردی معمولی باشد، اما صفتی برجسته و ممتاز نداشته باشد.

 

تفاوت عقول و ارواح آدمی

 

«نفس» ـ که هویت فرد است ـ بُرد کوتاه حرکت آدمی است که تمامی افراد جامعه، چنان‌چه از مرحلهٔ طبیعت فراتر روند، آن را کم و بیش مورد استفاده قرار می‌دهند؛ اما برد متوسط آدمی «عقل» و برد نهایی او «روح» وی است.

 

تمامی انسان‌ها دارای عقل می‌باشند و این استعداد را درون خود نهفته دارند؛ اما چندان وارد فاز بهره‌برداری از آن نمی‌شوند و موتور عقل خود را به‌خوبی و با سرعت بالا روشن نمی‌نمایند تا از آن استفاده و بهرهٔ بیش‌تری ببرند. این عقل و روح است که به انسان استعداد حرکت و سیر در عوالم ربوبی و امور معنوی را می‌دهد. انسان‌ها کم‌ترین استفاده را از مرتبهٔ عقلانی خود دارند.

 

برخی از انسان‌های عادی، دانشمندان، نوابغ و انبیا و اولیای الهی، این فاز را در خود فعال و کارآمد می‌نمایند و از آن بهره می‌برند و تنها انبیای ربوبی و اولیای الهی هستند که بیش‌ترین استفاده را از بعد روحی خود دارند و آن را به فعلیت و تحقق می‌رسانند و به مدد این فاز است که به ادراکات غیبی و تجربهٔ امور معنوی و ربوبی و یافت حقایق می‌رسند.

 

چهره‌های ارتباطی انسان

 

 ما انسان را دارای دو چهرهٔ ارتباطی می‌دانیم که می‌تواند خود را با دو طریق رشد دهد و چهرهٔ خود را به هر سویی که بخواهد بکشاند. یک چهرهٔ او، شناسنامه وی است که منیّت وی را شکل می‌دهد و هر چیزی را همانند لباس، کفش، ظاهر، فضل، خانه، ثروت و متعلقات، به خود اضافه می‌کند.

 

اما چهرهٔ دوم انسانی، بعد واقعی وی را نشان می‌دهد و شناسهٔ حقیقت اوست، که همان باطن اوست با خصوصیاتی که دارد، و می‌تواند صفا، صمیمیت، صدق، ایمان و عبودیت در آن باشد یا حقد و کینه، حسادت و هر رذیلت دیگری.

 

 تمامی_صفات عوالم؛ ظهور انسان کامل

گیاهان جبلت، بهایم شهوت، وحوش غضب، شیاطین حیله، مکر و وسوسه، و پدیده‌های عقلی و فرشتگان معرفت، صمیمیت و صفا و انسان موقعیت جمعی را به استعداد و انسان کامل آن را به فعلیت دارد.

به تعبیر دیگر، تمامی صفات عوالم، ظهور انسان کامل است و هر کمالی از انسان به واسطهٔ فصل نوری که دارد به دیگر پدیده‌ها رسیده است.

 

خیر و شرّهای پنهان

انسان نمى‏‌داند كه چه چيزى به خير او و چه چيزى به زيان اوست، از اين رو چه بسا نسبت به چيزهايى كه ندارد غمگين است و نسبت به چيزهايى كه دارد نالان است.

يكى لنگ است يا جلوى پاى او سنگ‏‌اندازى مى‏‌شود تا به جايى نرسد و او بسيار ناراحت است كه چرا چنين است در حالى كه چه بسا اگر مى‏‌خواست پاى سالم داشته باشد، به ديگران آزار مى‏‌رساند يا اگر به جايى مى‏‌رسيد، مقامش قاتل جانش مى‏‌گرديد يا موجب بدبختى ديگران مى‌‏شد.

برخى از كارهاى خير مى‏‌ميرند و برخى از كارهاى خير زنده مى‏‌شوند پس بهتر است انسان نخست ظرفيت خود را بسازد و در اين خواسته از خدا استمداد جويد و سپس چيزى را بطلبد.

 

چاه برای تمامی مخلوقات

بزرگی مطلق برازندهٔ خداست و بس. تمامی مخلوقات، هر که و هرچه که باشند، درگیر نزول و صعود فراوانی می‌گردند و در عین عزت و بلندی، رنج و سختی و سقوط ظاهری را نیز دارند.

تنها یوسف نبود که به چاه افتاد؛ بلکه تمامی خلق به چاه می‌افتند، هرچند چاه هر یک با دیگری متفاوت است، چاه برخی بی‌عمق است و عمق چاه بعضی نیز از وجود یوسف برتر است.

علی علیه‌السلام که درِ خیبر را می‌کند و گردی را در مقابل خود نمی‌بیند، روزی ریسمان به گردن می‌بیند و ریسمان است که علی علیه‌السلام را می‌کشد.

 

حکم یکی برای همه

قرآن كريم مى‏‌فرمايد: « هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكشد چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد و هر كس كسى را زنده بدارد چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است »

كسى كه يك نفر را بكشد، به كسى رحم نمى‌‏آورد و مى‏‌تواند همه را بكشد و كسى كه حرمت يك نفر را نگاه ندارد مى‏‌تواند حرمت هر كسى را بشكند، و به عكس، كسى كه حرمت يكى را پاس دارد، مى‌‏تواند حرمت هر كسى را نگاه دارد.

 

نشانه‌های آدمیّت

آدم شدن و انسان بودن به صفات حیوانی یا زن و مرد و کوتاه و بلند بودن نیست. آدم کسی است که صاحب درک است و مخالفت هوا دارد. امیال خویش را در تحت لوای امر و نهی مولای خود به کار وا می‌دارد، از درد و سوز و هجر و خطر و زیان و مرگ باک ندارد و خطی سرخ بر تمامی چهرهٔ باطل می‌کشد.
حق‌گو و حق‌پرست است. راه عزت و پاکی می‌پوید و حیاتش را در جوار حضرت حق و شهادتش را التیامی بر درد هجران خویش استوار می‌سازد.

آنان که دلی بیدار دارند و مشغول رؤیت یار، رنگ و روی خود را دارند و حال و هوای خاصی پیدا می‌کنند و هم‌چون عموم افراد نمی‌باشند.

حرفشان و حرکشتان و قیام و قعودشان هدف‌دار و معنادار است و سراسر کردارشان در زندگی طراوت و شادابی معرفت و ایمان را دارد و از حرمان و شیطان به دور می‌باشند و جهل و کج‌روی از حریمشان رهیده است.

 

سازگاری و ناسازگاری انسان

اگر کسی چنان قدرت سازگاری داشته باشد که دلی تهی از هر گونه بغض و عناد بیابد و دلش باز شود و به شرح صدر برسد و چیزی بر سینه او سنگینی نکند حتی بدهای عالم را هم برای آزار و نابودی او جمع شود نمی‌تواند آنان را دوست نداشته باشد و در پی این است که راه هدایت و نجات را به آنان نشان دهد تا خداوند را بیابند و با او آشنا شوند.

خداوند حتی اگر گدایان عالم را میهمان سفره وی کند، قهر نمی‌کند و اگر فقیران را به در خانه او آورد، از آن‌ها استقبال می‌کند و خوش‌حال می‌شود. چنین انسانی دلی دریایی و نفسی قدسی و ملکوتی دارد و ناسازگاری نمی کند.

 

مکتب اومانیستی

يكى از علل پيدايش مكتب اومانيستى و گرايش به انسان‏‌محورى، تحقير انسان در مكتب كلامى اصحاب كليسا بود؛ چرا كه در پى هر افراطى تفريط و در پى هر تفريطى افراطى در راه است و اعتدال را در كم‏تر جايى مى‏‌توان يافت.

مردسالارى و زن‌سالارى نيز همين ماجرا را دارد. زن‏‌سالارى افراطى امروز در پى مردسالارى افراطى ديروز پديده آمده و زنان كه ديروز تحقير مى‌‏شدند امروزه با انواع ترفندها و ظلم‌‏ها به تحقير مردان رو آورده‌‏اند، در حالى كه اين امر دوامى نخواهد داشت و بشر بايد به جايى برسد كه به جاى جنسيت‏‌سالارى‏‌هاى پى در پى، انسانيت و شايستگى را به عنوان سالار بپذيرد و همه را بر محور حق بگرداند.

 

قدرت اراده انسان

انسان این قدرت را می تواند به دست آورد که هیچ چیزی را به ذهن خود راه ندهد و هر چیزی برای ذهن او حکم چربی و آب را داشته باشد.

هم چنین انسان این قدرت را دارد که تمامی دیده های خود را در موطن روح به جا گذارد و در موطن نفس هیچ چیزی از هیچ کسی را نداند و دانسته های قبلی خود از افراد را نیز چنان فرمت سازد که اثری از آن در وجود فرد نباشد به گونه ای که دیگر قدرت ریکاوری آن را در نفس نداشته باشد.

 

کجا علم و فضیلت می شناسد روزگار ما

همه دنیا پر از زور است و تزویر و زر و زیور
کجا علم و فضیلت می‌شناسد روزگار ما؟

صاحبان رؤیت، معرفت یا فکر و نظر، بیش‌تر درگیر حوادث شوم می‌گردند و چه بسا که از میدان بیرون و به حاشیه رانده می‌شوند؛ گرچه بعد از مرگ، چشم و چراغ جامعه و مردم‌اند؛ به‌طوری که تابوت آن‌ها سینه‌سای شیون می‌شود.

کسانی که حتی اندکی بیش‌تر می‌فهمند، کم‌تر می‌شود که درگیر انسان‌های ناآگاه و نادان نشوند و جاهلان و ناآگاهان همیشه خواسته‌اند به اهل چنین فهمی خط بدهند و آن‌ها را تابع و مطیع خود سازند و در این کار نیز تا حدودی موفق بوده‌اند و با سر و صدا، داد و فریاد یا تهدید و فریب، این هدف شوم خود را عملی ساخته‌اند.

به همین جهت، هیچ‌گاه در جوامع عقب‌مانده، فهم و علم عادی نتوانسته نقش رسایی داشته باشد؛ در حالی که زر و زور، به‌طور کامل نقش خود را به بیش‌ترین وجه، عملی ساخته است. البته حساب چنین صاحبان فهم از برنامه اولیای خدا و محبوبان و آگاهانِ کامل، جداست.

توضیح بیتی از غزل پاک کن و نترس، سروده حضرت استاد

 

نیازمحوری و هوس مداری

بخش اول

هر یک از افراد انسانی هم نیازهایی دارند و هم هوس هایی. آنان می خواهند هم نیازهای خود را تأمین کنند و هم به هوس های خود برسند.

برای نمونه هم همسری می خواهند برای زندگی تا با او باشند و از او دارای فرزند و زندگی شوند و هم می خواهند چشم چران باشند و اگر شد شبی پیش دختری جوان باشند و به عیش و نوش بپردازند. هم می خواهند عاقلانه فکر کنند و ريالی از سرمایه ی خود را بیهوده هزینه نکنند و هم می خواهند شرابی بنوشند که عقلشان را فاسد کند و مالامال شهوت شوند و هر چه ماه ها جمع کرده اند در این راه بپردازند.

آنان به کودکی می مانند که آجرها را به قصد بازی روی هم می چیند و در نهایت همه را خراب می کند. در واقع چنین است که اساس چیدن برای خراب کردن است.

سرمایه ی آنان مثل قلعه ای است که از ماسه توسط کودکی در کنار دریا درست شده و خود کودک با آب آن را خراب می کند. این خواست افراد بشری است و آنان چنین زندگانی و چنین زندگی را می خواهند. آمار روان شناسی و مطالعه ی جوامع گوناگون این امر را نشان می دهد.

 

چند درصد افراد دنبال فسادند؟

بخش دوم

آمار نیازمحوری و هوس مداری افراد را از کجا می شود به دست آورد؟ در پاسخ باید گفت آماری که خواسته های افراد و نیازها و نیز آرزوها و هوس های آنان را ثبت می کند و آماری که محبت ها را به دفتر می آورد، در پاسگاه ها و زندان ها و نیز در دادگاه ها می باشد.

آماری که از غیر مکان های یاد شده فراهم می آید واضح نیست و قابل اعتماد نمی باشد. در این دو مکان است که می شود دید در دل افراد چه می گذرد؟ وقتی انسان سری به پاسگاه و زندان ها بزند و آمار فساد و جنایت و قتل و غارت را بپرسد، حق معلوم می شود و وقتی به دادگاه ها مراجعه شود، و دعوا بر سر مسایل ناموسی را بنگرد، می بیند که چند درصد افراد دنبال فسادند.

بهترین آمار را در عروسی ها می شود به دست آورد که پاسگاه و نیروی انتظامی خود را خلع سلاح کرده و در این مسایل دخالت نمی کند. عظمت و کثرت افرادی که دنبال رقص و پایکوبی در این مراسم معنوی هستند، به گونه ای است که آن را تمام مادی و پایین تر از مادی گرایی ساخته و آن را تمام حیوانی نموده است.

برخی از جوانان که شب های جمعه بر سر خاک مرده های خود می روند فکر چشم چرانی و پیدا کردن یاری و رفیقه ای برای خود هستند؛ هر چند ممکن است این علت در سالمندان وجود نداشته باشد.

 

ارتباط پنهانی دختران و پسران

بخش سوم

در بسیاری از تجمعات، هم کلامی دختر و پسر نمود دارد و سیمای آنان می رساند که آنان زن و شوهر یا خواهر و برادر نیستند.

اگر از دبیرستان های دخترانه آمار گرفته شود و دانش آموزان دختر در مورد دوست پسر صادقانه پاسخ دهند، چه آماری به دست می آید؟! در دبیرستان های پسرانه چه تعداد از پسران در انتظار دیدار، نوازش و لطافت دختری سخن می سرایند و کلام می گویند و نامه رد و بدل می کنند؟ « کتاب آزادی در بند در سال ۱۳۷۷ نگاشته شده است.»

در جامعه ی دینی چند درصد از جوانان برخلاف قوانین دینی عمل می کنند و ارتباط پنهانی دارند؟ چند درصد از جوانان تمایلات و هوس های نفسانی خود را پی گیر هستند و چند درصد در پی علم و ترقی معنوی می باشند که البته تأثیر پذیری آنان یا از پدر و مادر می باشد یا از دین و مذهب.

 

چرا انسان در دنیا بلا و مصیبت می بیند؟

عدل اتم خداوند که اقتضای عالَم است و  زمین و آسمان به آن برپاست، ایجاب می‌کند اولیای خدا در ناسوت و دنیا دور از بلا نباشند. عافیت در همه حال امری کمالی نیست و عافیت دوری از بلا شدیدترین نوع عافیت است.

اهل باطل که عافیت به آنان داده می‌شود خالی از صفا و باطن می‌باشند و آنان نه صفای باطن دارند و نه آخرت و اگر در دنیا نیز به بلایا و دردها گرفتار گردند، ملاحظه عدل نسبت به آن‌ها نشده است؛ از این رو صفت عدل خداوند می‌طلبد که اولیای وی که هم صفای باطن دارند و هم آخرت، در دنیا  مبتلا گردند و اهل  باطل در عافیت و رفاه قرار گیرند. بلایا و دردهای اخروی‌ اولیای خدا در دنیاست؛ همان‌طور که اهل باطل بلایا و محن دنیوی‌شان در آخرت است.

انسانی که مقام جمعی دارد، باید همه چیز داشته باشد؛ هم عافیت و هم بلا، حال یا در دنیا یا در آخرت و در حال ایمان یا کفر. این‌ امر لحاظ جمعی این صفت انسانی در خصوص درد و بلاست.

ابتلای اولیای خدا یک ضرورت دنیایی دارد و اولیای خدا باید بلایا را درک کنند. علّت‌ اصلی آن نیز داشتن مقام جمعی و مقتضای عدل اتم خداوندی است. اولیای خدا بیش‌تر از اهل دنیا بلایا و دنیا را درک می‌کنند، اما خود را به دنیا آلوده نمی‌کنند. همان‌طور که طبیب بیماری را بهتر از بیمار می‌شناسد بدون آن‌که خود بیمار باشد. مقتضای عدل است که اولیای الهی بلاکش شوند بدون این‌که سقوط نمایند اما حکمت بلایا به این که بلا ثواب دارد و باعث کمال می‌شود و مانند آن، امور عرضی و فرعی این بحث است البته محنت می‌تواند برای امتحان و ترفیع درجه یا تنبیه ‌باشد.

تمامی مخلوقات، هر که و هرچه که باشند، درگیر نزول و صعود فراوانی می‌گردند و در عین عزت و بلندی، رنج و سختی و سقوط ظاهری را نیز دارند. دولت نیز در این ماجرا نقمت است و نقمت بزرگ‌ترین دولت است.

تمامی انسان‌ها در دنیا محنت و بلایا دارند ولی گاهی برخی انسان‌ها حاضر نیستند محنت و مصیبتی را به ناز بخرند. آنان باید تاوان آن را  بپردازند. خود عافیتی که در دنیاست از بزرگ‌ترین بلایا و حرمان‌هاست.

 

 ارتباط میان عقل و ایمان در انسان چیست؟

 خداوند متعال می فرماید: «وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثِیرا، أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ» كسى كه گمراه مى ‏شود توان عقل‏ ورزى و خردگرایى ندارد.
عقل بر دو گونه است: عقل دهشى كه اكتساب در آن تأثیرى ندارد و خداوند آن را به برخى از بندگان خود عطا مى ‏نماید و دست كسى كه به او بخششى نشده از آن كوتاه است. دو دیگر عقلى كه استعداد شكوفایى دارد و در همه به صورت اشتدادى فعلیت دارد و داراى شدت و ضعف است و پیشامد حوادث گوناگون و تربیت بر كاستى یا افزونى آن تأثیر دارد. عبادت چنین عقلى را مى ‏تواند تحت كنترل خود گیرد.

براى نمونه اگر كسى عزیز خود را از دست دهد و مصیبت سختى بر او وارد شود ممكن است توان چاره‏ جویى خود را از دست دهد و به استیصال گرفتار شود؛ همان‏ طور كه برخى در جلسه ‏ى امتحان دچار شوك و فشار مضاعف مى‏ شوند و قدرت تحلیل و بررسى سؤالات امتحانى را از دست مى‏ دهند. برخى نیز با بیمارى اشتهاى خود را از دست مى‏ دهند.هستند كسانى كه وقتى كسى با آنان دشمنى مى ‏كند، عقل آنان از كار مى ‏افتد و دیگر نمى ‏توانند بیندیشند.

در موجودهاى آدمى، عقل از همه آسیب‏ پذیرتر است و زودتر در مخاطره قرار مى ‏گیرد. دعا، مناجات و عبادات بهترین نیروى نگاه‏ دارنده‏ ى عقل است كه آن را براى موقعیت ‏هاى متفاوت و سخت، محكم نگاه مى ‏دارد و عبادت براى آن مانند آب زدن به سبزى است كه سبب شاداب و تازه نگاه داشتن آن مى‏ گردد.

 

اراده چه نقشی در رشد و پیروزی انسان دارد؟

 ارزش انسان به نبوغ اندیشه و قوت اراده‏ ى وى بستگى دارد.
این دو ملاك موقعیت كمالى او را ترسیم مى ‏سازد. كسى كه درك و فهمى شكوفا ندارد یا فهم وى كج و ناسالم است و آن‏كه ضعف اراده دارد و در انجام هر تصمیم درستى عاجز مى‏ ماند، فردى ناآگاه و ضعیف است.

پشتوانه‏ هاى ادراكى هرچند براى قوت اراده كارساز است، آن‏چه مهم است نیروى اراده در هر انسان و توانایى اوست و اندیشه‏ هاى بلند نیز بدون پشتوانه ‏ى عملى چندان نمى ‏تواند بارور باشد.

اراده‏ ى انسان ونیروى آن بهترین موقعیت انسانى را ایجاب مى‏ كند و فرد را در راستاى كمال اوج مى‏ دهد و ارزش‏هاى انسانى او را ظاهر مى ‏سازد. قوت اراده نیروى ظریفى است كه كم‏تر كسى مى ‏تواند حد عالى آن را داشته باشد.

بسیارى از انسان‏ ها درگیر ضعف اراده هستند و بسیارى از
مشكلات فردى وعمومى افرادو جوامع از ضعف اراده ناشى مى‏ شود و آنان را به تباهى و گمراهى مى‏ كشاند. شایسته است هر فردى همان‏ طور كه در جهت فهم امور گام بر مى‏ دارد، در جهت قوت اراده ‏ى خویش قدمى بردارد و خود را در برابر انگیزه‏ هاى نفسانى تسلیم نبیند و فردى تصمیم گیرنده و فعال باشد.

اراده‏ ى محكم مى ‏تواند فرد را به عالى‏ ترین مراحل و مراتب كمال نایل سازد و او را در قله‏ هاى بلند ارزشى قرار دهد.
اراده در كشاكش خواسته ‏هاى نفسانى مى ‏تواند میدانى وسیع و بردى گسترده داشته باشد و در برابر هوس ‏ها و امیال نفسانى خودنمایى كند.

 

دل، منزل عشق

دل، جان و حیات هستی و حقیقت و روح آدمی است. حقیقتِ انسان، هویت آدمی و موجودی هر کس، تنها دل وی می‌باشد و بس
جز راه دل، راهی به حق‌تعالی نیست. فکر، اندیشه، دلیل، برهان، یقین و اعتماد به حق‌تعالی تا از دل گذر نداشته باشد، هم‌چون آب قلیلی است که ارزش تطهیر ندارد و راه‌گشای باطن و ارتباط با حق‌تعالی نمی‌باشد.

 

مطالب مرتبط